![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
![]() |
2021 February 27 - شنبه 09 اسفند 1399 | ![]() |
![]() |
![]() |
دانلود صوت قسمت بیستم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی بسم الله الرحمن الرحیمتاریخ : 10 دی 1399مجری:بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ عرض سلام و ادب و شب بخیر دارم خدمت شما بینندگان محترم شبکه جهانی جضرت ولیعصر(عج) امشب هم با یکی دیگر از سری برنامههای ایستگاه اندیشه مهمان نگاه گرم شما هستیم، اجازه میخواهم قبل از هر چیزی عرض سلام و شب بخیری داشته باشم خدمت کارشناس محترم برنامه حجت الاسلام و المسلمین استاد روستایی، استاد سلام علیکم. استاد روستایی:علیکم السلام و رحمة الله بنده هم خدمتشما و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولیعصر عرض سلام و اوب و احترام دارم و همچنین عرض تسلیت دارم به مناسبت ایام شهادت بی بی دو عالم فاطمه زهرا (صلوات الله سلامه علیها) حضرت صدیقه کبرا ام أبیها، امیدوار هستم که تا به این لحظه عزاداری عزیزان مان مورد قبول حضرت حق واقع شده باشد. مجری:قصد دارید برای این ایام موضع جدیدی را مطرح بفرمایید و مورد بررسی قرار بدهید، خیلی ممنون میشوم که راجع به این موضوع برای ما و بینندگان محترم توضیح لازم را بفرمایید. استاد روستایی:ما در بحث جامعه نبوی با رخدادهای مواجه هستیم که یکی از آن رخدادها بحث امامت امیر مؤمنان علی(ع) هست، ما وقتی که دوره نبوت حضرت را بررسی بکنیم میبنیم که از روز اول نبوت که حضرت خدیجه بعد از امیر مؤمنان علی(ع) به حضرت رسول ایمان میآورند تا روز شهادت رسول خدا وجود نازنین و مقدس و مبارک رسول خدا برای امیر مؤمنان علی(ع) تبلیغ میکنند مبحث امامت را و به بهانههای مختلف حالا یا با رفتار یا با گفتار هر گونهای که است حضرت امامت امیرالمؤمنین علی(ع) را برای مردم گوشزد میکنند، اما ما میبینیم یعنی چه در دوران هجرت چه در دوران قبل از هجرت، بهانههای مختلف یا به عنوان بیان یک سری واژگان که به وقت خودش باید مورد بررسی قرار بگیرد و یا به عنوان بیان یک سری رفتارها و نشان دادن یک سری رفتارها که نشان از امامت امیر مؤمنان علی(ع) دارد، تمام اینها از پیامبر(ص) صادر میشود، اما شما میبینید که امیر مؤمنان علی(ع) در ثقیفه بنی ساعده کنار گذاشته میشود و کس دیگری میآید خلافت را به عهده میگیرد، این مسئله طبیعتاً با یک نگاه عالمانه اگر به آن نگاه کنیم این نیست، این مسئله جای اما و اگر دارد، یعنی شما ببینید من مثال بزنم یک کسی که مثلاً میخواهد یک نماینده مجلس بشود یا میخواهد مثلاً در ریاست جمهوری شرکت بکند، در یک مدت محدودی تبلیغات انجام میدهد و بعد پذیرفته میشود، اما یک کسی که 23 سال برایش تبلیغ شده یک دفعه او را کنار بزنند این خیلی مشکوک به نظر میرسد و نمیتواند یک کودتای یک شبه باشد، حتی اگر در یک کودتای نظامی هم صورت بگیرد کلی پیش زمینه و برنامه ریزی میخواهد، یک شبه هیچ وقت نیروهایی بسیج نمیشوند که کل بساط چیزی را یک شبه به هم بزنند، از قبلش یک ارتباطاتی یک بررسیهایی یک مطالعاتی صورت میگیرد نوعاً اینطوری است، اما در مورد امیرالمؤمنین ما میبینیم که یک مثلاً در ثقیفه ایشان را کنار میزنند، اگر بخواهیم عالمانه این قصه را بررسی بکنیم باید به موازات 23سال تلاش نبوی در جامعه اسلامی، 23سال تلاش مخالفین را هم ببینیم، در کنار این، و قطعاً این نقشهها باید، مورد باز خوانی قرار بگیرد، یعنی تاریخ را یک بار دیگر با این زره بین باید ببینیم، بطور کلی ما اگر بخواهیم، یعنی اگر شما بخواهید در نظر بگیرید که یک جنبشی بخواهد سقوط بکند، این جنبش طبیعتاً سقوطش نیاز به یک سری مسائل دارد، شما مثلاً فرض بکنید که یک فردی را به عنوان رهبری یک جنبشی در نظر میگیرید، بعد این رهبر جنبش در واقع میآید یک کاری انجام میدهد یک نیروهایی را نظام میدهد، و بعد از اینکه یک نیروهایی را ایشان میآید نظام میدهد اهدافش را پیش میبرد بر اساس این کاری که انجام میدهد، حالا اگر بخواهند این جنبش را ساقط بکنند، چه کار باید انجام بدهند، چه کاری لازم است که این جنبش ساقط بشود اولین مسئلهای که برای سقوط یک جنبش به آن توجه میشود زیر سؤال بردن مشروعیت رهبر جنبش است یعنی اگر شما بخواهید رهبر یک جنبشی را مورد مخالفت قرار بدهید طبیعتاً با زیر سؤال بردن او میشود حرفش را از سکه انداخت، یعنی وقتی تمام مشروعیت آن فرد به سخنانش است دیگر، ما الآن شما ببنید در جامعه اسلامی، خب پیامبر سخنش حجت است، چرا؟ ریشه در قرآن دارد این مسئله، که بله شما شخصیتی هستی که اطاعتت در کنار اطاعت خدا واجب است «اطیع الله و اطیع الرسول، ما أطاکم الرسول فخذوا، ما نهوا کم عنه فنتهوا، و ما ینطق عن الهوای إن هو إلا وحی یوحی، إن أطبع إلّا ما یوحی إلیَّ» و امثال این موارد خب اینها همه پشتوانه برای چیست؟ پشتوانه نبوت این شخص است، یعنی اگر بخواهیم بگوییم این شخص مورد پذیرش است و حرفش را گوش بدهید باید یک چک سفیدی برایش صادر شده باشد، چک سفید همین آیات قرآن است که میآید اطاعت بی چون و چرای ایشان را در کنار اطاعت خدا قرار میدهد، حالا تنها راه این که بخواهیم مشروعیت این فرد زیر سؤال برود، ایجاد شک و شبهه در این مشروعیت است، یعنی در واقع یک طورهایی به لحاظ اعتقادی، ما در طول تاریخ داشتیم، شما الآن ملاحظه بفرمایید چرا حضرت نوح با 950 سال پیابری، قرآن میفرماید «قلیلاً» افراد کمی ایمان آوردند، چرا؟ بخاطر این است که همسری ایشان دارد و این همسر با سخنان کفر آمیز خودش و سخنان توهین آمیز خودش مشروعیت این فرد را زیر سؤال برده، مثلاً نسبت دیوانگی میدهد به این آقا، این آقا دیوانه است نعوذبالله، این باعث میشود که اطرافیان به حرفهای این فرد اعتماد نکنند، همسر جناب لوط نبی ایشان هم با سخنان کفر آمیزش باعث میشود که مردم دور لوط جمع نشوند، یعنی وقتی مشروعیت را هدف قرار دادی این باعث میشود که حرف آن فرد از سکه بیفتد، ما در طول تاریخ در دوره نبوت خب دشمنیهایی را باحضرت میبینیم دیگر، مشرکین و بت پرستان هستند که به انواع و اقسام تاک تیکها متوسل شدند که پیامبر را ساقط بکنند اما حضرت ابوطالب (ع) و حضرت خدیجه (س) اینها میایستند از حضرت دفاع میکنند و مبارزه میکنند بعد حضرت هجرت میکنند و در مدینه باز علاوه بر اینکه مشرکان هنوز دست نکشیدند و آستین آنها در جنگ احزاب نمایان شده و اثر انگشت آنها در توطئه های مختلف دیده میشود، در کنار اینها یهود مدینه هم هشت، خب اینها موفق نمیشوند که پیامبر را راضی بکنند از تعالیم برگردد، پس باید مسیر را منحرف بکنند دیگر، حالا سعی در شهادت پیامبر داشتند که در ماجرای تبوک این مسئله نقل شده میخواستند کودتای داخلی بکنند مدینه را از بین ببرند که حالا آن در جای خودش باید بحث بشود به عنوان نقش مخالفان و آن مهندسی معکوسی که رسول خدا کردند اینها همه باید یکی یکی مشخص بشود اما وقتی از همه اینها محروم شدند و موفق نشدند که پیامبر را منصرف بکنند یا پیامبر را حذف فیزیکی بکنند لذا آمدند رو آوردند به انحراف مسیر خلافت، چطور این کار را کردند؟ مجری:یعنی در کنار اینکه بخواهند پیامبر را به شهادت برسانند حذف فیزیکی که فرمودید یا اینکه بخواهند نقشههای دیگری بریزند به این نتیجه رسیدند که ما باید مسیر خلافت بعد از پیغمبر را دچار انحراف بکنیم استاد روستایی:بله، چرا؟ چون «الله یعصمک من الناس» خدا شما را حفظ میکند دیگر از حذف فیزیکی اینها ناامید شدند، دیگر از اینکه پیامبر بخواهد از این آیین دست بردارد اینها ناامید شدند دیدند نمیشود پس باید چکار کرد؟ باید مسیر خلافت منحرف بشود. مجری:و این اعتراف هم آنطور که متوجه شدم، عرض میکنم ببینم درست متوجه شدم این انحراف هم به زعم شما و ادعای شما در همان لحظه فوت پیغمبر اتفاق نیفتاده استاد روستایی:خیر در کل دوره 23 ساله، حالا من یک سری فکتها تاریخی را از بعضی از بخشهای زندگی پیامبر این را بیان میکنم البته معتقدم که چندین پایان نامه دکتری باید در این زمینه نوشته بشود. مجری:در بحث همین انحراف؟ استاد روستایی:بله در این نقشههای مخالفان، یعنی تاریخ اسلام به دقت باید مطالعه بشود و قرائن و شواهد باید کنار هم گذاشته بشود و یک داوری روشمند ارائه بشود در این موضوع، و یک سخن عالمانه ارائه بشود، من بخشی از این قسمت را عرض میکنم و سرخهایی را مشخص میکنم تا بقیه تحقیقات بعدی و کارهای پیش رفتهتر ان شاء الله؛ عرض کردیم وقتی یک جنبش بخواهد ساقط بشود یا میآیند مشروعیت رهبر جنبش را زیر سؤال میبرند یا به او اتهام مالی میزنند، یا به او اتهام اخلاقی میزنند، یعنی یا به لحاظ عقیدتی به او ایراد میگیرند یا میآیند به لحاظ مالی میگویند او فساد مالی دارد، یا به لحاظ اخلاقی میآیند به او تهمت میزنند که هر سه مورد در مورد پیامبر خاتم (ص) در اثر نبوی اتفاق افتاده، برویم سراغ مورد اول یعنی زیر سؤال بردن مشروعیت پیامبر، خب زیر سؤال بردن مشروعیت پیامبر، جناب آقای خدا بنده، با توجه به آیات قرآن و روایات معتبر نبوی و یا حتی روایاتی که از صحابه رسیده، یعنی آثار به دست میآید که انواع مختلفی داشته، یک زمان میآمدند میگفتند این آدم دهن بین است «هو اذن» این گوش است «قل اذن خیر لکم» در این راستا است ،حالا باید واکاوی بشود ریز به ریز گزارشهای تاریخی در بیاید ذیل این آیات و کار عمیقی میطلبد اما این یک مدل کار است، «هو اذن» این گوش است، دهن بین است، هرچه به او بگویند میپذیرد، این یک مدل کار است، اما یک مقداری بالاتر از این من میخواهم بگویم چون یک مقدار ما وقتمان محدود است، و بخشی را میتوانیم بگوییم و من احساس میکنم که شاید همین یک بحث ما چند هفته به طول بیانجامد آمدند ایجاد شک و شببه کردند در نبوت پیامبر ،ما این را باید بیاییم بررسی بکنیم، و تأثیر آن را در اجتماع ببنیم، ببینید عرض کردم که ایجاد شک در نبوت، شما یک موردی را من برایتان مثال میزنم که ببنید چه اتفاقی رخ داده کتاب «صحیح بخاری» چاپ دار ابن کثیر، چاپ اول، چاپ 1423، صفحه 669، روایت شروع میشود «باب الشروط فی الجهاد و المصالحة مع اهل الحرب و کتابة الشروط» صحیح بخاری چاپ دار ابن کثیر، چاپ اول، چاپ 1423، ص 669 این هم سند روایت، گرچه بخاری نیاز به بررسی سندی ندارد اما ببنید افرادی که در این سند وجود دارند یکیش آقای زهری است، یکی عروة بن زبیر است این دوتا مورخ هستند، یعنی یک سند عادی نیست این روایت، دوتا تاریخ نگار مکتب مدینه در اینجا دارند صحبت میکنند ،خب روایت طولانی است، من ماجرای روایت را بگویم تا برسم به آن شاهد مثال خودم. ماجرای روایت برمیگردد به صلح حدیبیه، آقا رسول خدا (ص) به اصحاب وعده داندند، حالا طبق این نقلها رؤیایی دیدند حضرت مبنی بر اینکه به طواف خانه خدا خواهند رفت به اصحاب گفتند میرویم از مدینه راه افتادند و نیروهای اطلاعاتی عملیاتی ابوسفیان وقتی متوجه شدند که پیامبر دارد میآید، آمدند سد راه کردند، گفتند شما به جنگید و شهر را بگیرید ،حضرت فرمودند برای جنگ نیامدم، اصلاً ما صلاح به آن معنا برنداشتیم، کسی قرار است جنگ برود یک زرهای و سپری و شمشیر و نیزه و کلاه خود و بلاخره مجهز میرود، ما نهایتاً یک شمشیر همراهمان هست، نه نیزهای داریم نه خنجری داریم نه زرهی داریم، و نه سواره نظام، این کاروان کاروان زیارتی است، اینها قبول نکردند در نهایت حضرت مجبور به صلح شد، و یک نرمش قهرمانانه اینجا حضرت انجام داده که حالا در جای خودش این باید تحلیل بشود این حدیبیه که پیامبر چه چیزی عایدش شد از حدیبیه و چگونه توانست بعد از حدیبیه به سرتاسر زمین در حد خودشان ،مثل نامه نگاریهایی به ایران، نامهنگاریهایی به رم، نامهنگاری به مصر، نامهنگاریهایی به حبشه و سرزمینهای دیگر داشته باشد بعد از ماجرای حدیبیه شروع شد و بعد از فتح مکه دیگر این مسئله فراگیر شد ، حالا آن جای خودش باید تحلیل بشود در موضع خودش اما من سخنم اینجا است، شاهد مثال من در صفحه 672، این کتاب صحیح بخاری است ، همان روایت است، ببینید در اینجا وقتی ماجرای صلح مطرح میشود «فقال عمر بن خطاب» جناب عمر بلند میشود میگوید «فأتیت نبی» من رفتم پیش پیامبر و گفتم «ألست نبی الله حقا؟» مگر شما پیامبر بر حق خدا نیستید «قال بلی» بله «قلت ألسنا علی الحق عدونا علی الباطل» مگر ما بر حق نیستیم دشمنان بر باطل «قال بلی» بله همین طور است «قلت فلمه نعطی الدنیّه فی دیننا إذاً» اگر اینطوری است چرا بیایم ذلت و پستی را در دین خودما راه بدهیم حضرت فرمود: «إنی رسول الله» من رسول خدا هستم «و لست أعصیه و هو ناصری» من خدا را عصیان نمیکنم سرپیچی از خدا نمیکنم در حالی که خداوند را یاری میکنم این یعنی چه جناب خدا بنده؟ یعنی، «إن أتبع إلّا ما یوحی إلیّه» هرچه خدا بگوید من عمل میکنم و حی الهی یعنی آقا من مأمورم به دستور خداوند عمل بکنم، دیگر حجت از این بالاتر؟ یعنی اصلاً وقتی پیغمبر یک عملی دارد انجام میدهد کسی نمیتواند بگوید چرا همچین کاری کردی، حضرت به عنوان نبی خداوند حجیت او را ثابت کرده کسی نمیتواند اعتراض بکند، اما اینجا حضرت میآیند روی چه عبارتی مانور میدهند؟ «إنی رسول الله» نمیگوید «إنی محمد امین» نمیگوید من محمد امین هستم من همان آدم امانت دار هستم همان آدم راستگو هستم، این را نمیگوید، میگوید «رسول الله»، دست میگذارد روی جایگاه آقا من فرستاده خدا هستم، بعد هم میگوید «و لست أعصیه و هو ناصری» یعنی دستور از بالا رسیده «قُلْتُ أَوَلَیْسَ کُنْتَ تُحَدِّثُنَا أَنَّا سَنَأْتِی الْبَیْتَ فَنَطُوفُ بِهِ» باز قانع نمیشود با اینکه دستور از خدا رسیده مگر شما به ما نگفتی که ما میرویم زیارت خانه خدا «قَالَ بَلَى فَأَخْبَرْتُکَ أَنَّا نَأْتِیهِ الْعَامَ» گفتم ما میرویم به سمت خانه خدا در سال آینده اینطوری گفتم : «قَالَ قُلْتُ لَا فَإِنَّکَ آتِیهِ وَمُطَّوِّفٌ بِهِ» تو نگفتی اینطوری، شما آمدهای و باید طواف بکنی و بالاخره صحبت بر سر طواف است، پس ببینید حرف پیامبر پذیرفته نمیشود، پیامبر میفرماید خدا فرموده، باز پذیرفته نمیشود، پیامبر جملۀ دیگر میفرمایند باز پذیرفته نمی شود، میگوید «فَأَتَیْتُ أَبَا بَکْرٍ» من رفتم پیش أبابکر همین مسائل تکرار میشود و بعد جناب آقای أبابکر طبق نقل بخاری میآید میگوید «أَیُّهَا الرَّجُلُ إِنَّهُ لَرَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ» این رسول خدا هست «وَلَیْسَ یَعْصِی رَبَّهُ» عصیان خدا نمیکند «وَهُوَ نَاصِرُهُ فَاسْتَمْسِکْ بِغَرْزِهِ فَوَاللَّهِ إِنَّهُ عَلَى الْحَقِّ» حرف پیامبر را گوش بده به ریسمان پیامبر جنگ بزن پیامبر بر حق است بعد دوباره همان حرفها انجام میشود «قال الزهری» آقای زهری میگوید «قال عمر: فعمِلتُ لذلک أعلمالاً» من یک کارهای کردهام که حالا راجع به آن بحث میکنیم چیکارهای، این نقل آقای بخاری. همین نقل در کتابهای دیگر هم آمده من خیلی کتابها این نقل را دارند، نقل دیگری که میخواهم مشان بدهم از کتاب «مصنف عبدالرزاق صنعانی» که بالاخره این هم از علمای بزرگ اهل حدیث و استاد و حتی قبل از بخاری از دنیا رفته، بخاری سال 256 از دنیا میرود ایشان 211 از دنیا رفته، سال 126 متولد شد 211 از دنیا رفته، جلد 5 همین ماجرای حدیبیه را صفحه 330 شروع میکند ایشان و سند آن هم کاملاً معتبر هست دقیقاً همان سند است عبدالرزاق از معمر از زهری از عروه از مسور بن مخرمة و مروان بن الحکم، بعد میآید در صفحه 339 ماجرای را نقل میکند که بخاری دیگر این تیکه را نگفته. مجری:که گفت من یک کارهای انجام میدهم؟ استاد روستایی:نه آن را نه این گفته نه بخاری، یک جملهای اول هست بحث شک در نبوت «والله ما شککتُ منذ أسلمت إلا یومئذٍ» از روی که مسلمان شدم جز امروز من شک نکرده بودم مصنف عبدالرزاق صنعانی، متوفی 211، ج 5، ص 330-339 در چه چیزی شک کردی؟ در نبوت، این شک وقتی پیامبر فرمودند پیامبر هستم برطرف شد؟ خیر، وقتی فرمود رسول خدا هستم و او را عصیان نمیکنم او یاور من است یعنی دستور از بالا رسیده برطرف شد؟ خیر، وقتی که فرمود من نگفته بودم الآن حتماً میرویم زیارت، گفته بودم «نَطُوفُ بِیت» طواف خواهیم کرد در سال خانه را اما نگفتم دقیقاً همین امروز همین سال دقیقاً، برطرف شد شک؟ خیر نشد، رفت پیش آقای أبابکر، برطرف شد؟ خیر «فعمِلتُ لذلک أعلمالاً» حتی در نقل دیگر داریم بعد از أبوبکر پیش أبو عبیده جراح میرود و باز برطرف نمیشود و اعمال چه هست خواهیم گفت، اینها را خواهیم گفت چه اعمالی، اینها باید دانه دانه رمز گشایی بود، اما صحبت اینجا است که پس این شک وجود دارد در این نقل آقای عبدالرزاق اما بخاری «ما شککتُ» را نمیآورد، این نکته است، اما این قسمت بعدش را میآورد «قال عمر: فعمِلتُ لذلک أعلمالاً» این تیکه را میآورد که بالاخره یک کارهای انجام دادم، حالا چه؟ این را خواهیم گفت، این تا به اینجا. مجری:این اشاره «لذلک» به چه است؟ این را هم در شرحتان توضیح میدهید یا الآن؟ استاد روستایی:این را توضیح میدهم؛ یعنی «لذلک» خود کلمه «ذلک» میگوید بخاطر حرفهای پیامبر که یعنی یک طوری ببینید کأنه پیامبر میخواهد دین را ذلیل بکند و توجه به دین ندارد، خدا هم که از بالا دستور صادر کرده او هم میخواهد این را ذلیل بکند توجهی ندارد اما این شخص توجه دارد، ما اصلاً صحبت مان خدای نکرده توهین و اهانت به کسی نیست ما داریم حقایق تاریخ را بر اساس مستندترین منابع برادران اهل سنت نقل میکنیم قضاوت هم نمیخواهیم بکنیم، آن صحیح بخاری است که دیگر اصلاً «اصح کُتِبَ بعد کتاب الله»، این مصنف عبدالرزاق است که علی رغم اینکه سند این گزارش معتبر هست شخصیت عبدالرزاق شخصیتی است که آقای عقیلی متشدد، متشدد یعنی سختگیر آدمی که سختگیر است در پذیرش روایت و راوی، ایشان میگوید اگر عبدالرزاق مرتد هم بشود کافر هم بشود ما از او اخذ میکنیم روایت نقل میکنیم. مجری:اینهمه قبولش داریم استاد روستایی:بله، من دارم از این مدل آدمها، نرفتم سراغ کتابهای قرون متأخر دسته چندوم، قرن دوم و سوم در این فضا من دارم صحبت میکنم، اشخاصی مثل بخاری که امیرالمؤمنین فی الحدیث هست از نظر آقایان، اشخاصی مثل عبدالرزاق صنعانی که اگر کافر هم بشود از او میپذیرند، از این طیف آدمها من دارم نقل میکنم، لذا میگویند این بخاطر حرفهای پیامبر، حالا چه اعمالی آن را إن شاءالله بعد رویش بحث میکنیم. اما یک گزارش دیگری وجود دارد که معلوم میکند یک سری مطالب را، «کتاب المغازی» آقای واقدی، شخصیت واقدی یک شخصیت تاریخ نگار هست و بین مورخین یک خصوصیتی دارد، واقدی دقت زیادی دارد از این حیث که مثلاً فرض کنید اگر میشنید که در فلان نقطه فلان جنگ یا فلان غزوه اتفاق افتاده، اگر میشنید که مثلاً در منطقه حدیبیه پیمان صلح حدیبیه بسته شده، آقای واقدی میرفت آنجا را میدید میرفت میگشت اگر یک شخصیتی را پیدا میکرد که حالا به سنش نمیخورد، بگویم شخصی پیدا کنید که در آنجا بوده باشد نه، خب صحابه از دنیا رفته بودند، حداقل میرفت نوادگان اینها را پیدا میکرد بالاخره میگفت شما مال این خانواده هستید پدرتان پدربزرگتان خاطرهای چیزی از این غزوه، از این سریه، از این منطقه گفته یا نگفته این را برای من بگویید، یعنی علاوه بر اینکه خودش میرفت یک سری مستندات و یک سری قرائن و شواهد را از چهارتا روای میشنید میرفت سراغ نوه نتیجههای آدمهای که در این مناطق بودند، این خصوصیت واقدی هست، حالا در حدیث خیلی به او إراد گرفتهاند اما در تاریخ ایشان را میپذیرند آدم معتبری هست در تاریخ حالا وقت بشود یک زمانی لازم بشود راجع به جناب واقدی یک سری اسناد را ارائه خواهیم داد حالا موضوع بحثمان آن میزانش نیست، اما میخواهم بگویم که از یک کتاب عادی من نمیخواهم نقل بکنم کتاب درست حسابی، محقق کتاب هم الدکتر مارسدن جونس، این یک مستشرق هست یک آدم بیطرف هست، شیعه نیامده این کتاب را تحقیق بکند من اینطوری دارم گزارش انتخاب میکنم، جلد دوم این کتاب که عالم الکتب هم چاپ کرده مطلبی را بیان میکند که حائز اهمیت هست، صفحه 605 سند ارائه میشود تا میرسد به صفحه 606 کتاب المغازی، واقدی، محقق الدکتر مارسدن جونس، چاپ عالم الکتب، ج 2، ص 605-606 میگوید اینها آمدند صلح بنویسند و «وثب عمر إلی رسول الله» «وثب» یعنی پرید، نه که یک زمانی میگوید «قام» یعنی بلند شد رفت سؤالی نه، «وثب» یعنی پرید یعنی کنایه از یک طورهای چه بسا با عصبانیت و با عتاب و خطاب، این مدل بلند شد «یا رسول الله ألسنا بالمُسلمین؟» آنجا چه بود؟ «ألست نبی الله حقاً» آنجا نوشته بودند یا «السنا علی الحق»، اینجا صحبت از اصل اسلام هست «ألسنا بالمُسلمین ؟» مگر ما مسلمان نیستیم؟ «قال رسول الله بلی» بله مسلمانهای که شک دارد «قال: فعلام نُعطی الدَّنیَّة فی دیننا» چرا داریم ذلت را در دین مان میپذیریم حضرت فرمودند «انا عبدالله و رسوله و لن أخالف امره» این خیلی نکته هست من بنده خدا هستم من رسول خدا هستم من با امر خدا مخالفت نمیکنم «ولن یُضیِّعنی» خدا من را ضایع نمیکند خداوند بالاخره به دنبال بلند شدن پرچم توحید هست «فذهب عمر إلی أبی بکر، یا أبابکر ألسنا بالمُسلمین؟ قال بلی» دوباره همان حرفها تکرار میشود بعد أبابکر یک جمله میگوید، میگوید «فإنی أشهدُ أنَّه رسول الله» یعنی چه أشهدُ؟ چه زمانی میگوید من شهادت میدهم؟ زمانی که شک و شبهه باشد دیگر، یک زمانی شما میآیی میگویی مثلاً این مال (موس) مال فلانی هست این دزدی هست، یکی میگوید من شهادت میدهم مال خودش هست، پس زمانی که یک اتهام هست صحبت شهادت میآید «إنی اشهد» من شهادت میدهم اینها دلالت فرعی هست پشت روایت هست اینها، ظاهر روایت میگوید شهادت میدهم اما پشتش این هست که شک و شبهه هست «وَأنَّ الحق ما اُمِر به» «ما اُمِره به»، نه «اَمره به» حق آن چیزی هست که امر شده است به آن یعنی حق چیزی هست که پیغمبر امر شده به آن کار، حق آن است که یعنی خدا امر کرده، چه کسی امر میکند به پیغمبر؟ خداوند «ولن نُخالف أَمر الله» اینجا یک کسی نگوید این «ما اُمِر به» یعنی امر شده یعنی پیغمبر امر کرده، نخیر «ولن نُخالف أَمر الله» امر خدا، یعنی اصلاً صحبت وحی است پیامبر دارد میگوید وحی، وحی، وحی، «ولن یُضیّعَه الله» خدا او را ضایع نمیکند «ولقی عمر من القضیة أَمراً کبیراً» عمر خیلی این قضیه را بزرگ دید «وجَعَلَ یردُّ علی رسول الله الکلام» دوباره رفت سراغ پیامبر این قصهها را دیگر عبدالرزاق و بخاری نیاورده بودند، بازگشت دوباره را نداشتند، رفت دوباره «و یقول: علامَ نُعطی الدَّنیَّة فی دیننا» چرا این کار را بکنیم حالا اینجا ببینید یک عبارت دیگر است «فجعل رسول الله یقول» «جعل» «یقول» فعل مضارع و فعل ماضی کنار هم آمدهاند پیامبر شروع کردند گفتند «أَنا رسول الله ولن یُضیِّعَنی، فجعل یردُّ علی النبی الکلام» یعنی آن یک دعوا هست یک اختلاف جدی هست این جا «قال: یقول أبو عبیدة بن الجراح» اینجا نفر سوم أبو عبیده «ألا تسمع یابن الخطاب رسول الله یقول ما یقول؟» نمیشنوی رسول خدا چه میفرمایند؟ «تعوَّذ باالله من الشیطان واتَّهم رأیک» به خدا پناه ببر از شیطان و خودت را متهم کن بعد عمر میگوید من پناه بردم به خدا از شیطان و این حرفها، تا میرسد به ادامه ماجرا، این ادامهاش خیلی نکته دارد «فکان إبن عباس یقول» إبن عباس همیشه میگفت چه میگفت همیشه؟ «قال لی عمر فی خلافته» ماجرا گذشته پیامبر شهید شده سالها بعد، بعد خلافت أبوبکر آمده بعد نوبت خلافت عمر رسیده حالا إبن عباس همیشه میگفت که عمر در خلافت آمد دوباره خودش ماجرا را برای من نقل کرد «وذکر القضیة» ماجرا را نقل کرد عمر چه میگفت؟ «ارتبتُ ارتیاباً لم أرتبه منذُ أَسلمت ألا یومئذٍ» یک شکی به دلم آمد در آن روز که از روز نبوت پیامبر تا به آنروز این مدل شک به این میزان نیامده بود، یک شکی آمده بود که قبلاً اینقدر شک نکرده بودم مجری:اینجا شما دارید رمز گشانی میکنید دیگر، در واقع شک بوده ولی به این نسبت... استاد روستایی:حالا ممکن است، حالا این نکتهاش مهم هست این نکتهاس بسیار حائز اهمیت هست «ولو وجدت ذلک الیوم شیعةً تخرج عنهم رغبةً عن القضیة لَخرجتُ» یعنی چه؟ این خیلی مهم هست اگر پیروانی پیدا میکردم از اسلام دست برمیداشتم «ولو وجدت ذلک الیوم شیعةً» اگر آنروز پیروانی پیدا میکردم «تخرج عنهم» که خارج میشوم از جمع اینها «رغبةً عن القضیة» بخاطر این ذلت و پستی «لَخرجتُ» خارج میشدم این چیزی هست که آقای واقدی میآورد اما بخاری دیگر این را ندارد، عبدالرزاق دیگر این را نیاورده، این را ندارند این تیکهی عبارت. مجری:ادامه همان نقلها هست که آنها آوردهاند؟ استاد روستایی:بله، این که إبن عباس این را میگفت را آنها نداشتند، این را فقط آقای واقدی دارد این گزارش از گزارشهای هست که فقط واقدی دارد البته بنابر تحقیقات بنده، شاید یکی از عزیزی یک استاد محترمی بیایند یک سری نُسخ دیگر یک سری مطالب دیگر جستجو بکنند پیدا بکنند اما بنده یک دانه پیدا کردم حالا ممکن است تحقیقات مان را یک مقدار گسترش بدهیم و بتوانیم چیزهای دیگر هم پیدا بکنیم، این یک مدل. بعد شما دقت بکنید فقط این نقل اختصاص به اینجا دارد این نقلی که دعوا بوده بین پیغمبر و ایشان و این اختلاف شدید بوده آقای أبو سعید خدری هم میگوید، میگوید من پیش عمر یک روزی نشسته بودم «فذکر القضیة» یعنی ماجرا هم برای إبن عباس گفته شده هم برای أبو سعید گفته شده، عمر گفت «لقد دخلنی یومئذٍ من الشک» شک در من آمد «وراجعتُ النبی یومئذٍ ما راجعةً ما راجعتُه مثلها قَطُّ» من به پیغمبر اینقدر مراجعه کردم که مثل آن به پیغمبر مراجعه نکرده بودم یعنی همان بحث در واقع دعوا و شکوه و اینها هست، وبعد هم اینقدر این عمل سنگین هست که حالا میگوییم چه بوده که خودش میگوید «صمت دهراً» برای کفاره این روزگار زیادی آمدم روزه گرفتم و بعد در ادامه میگوید «والله لقد دخلنی یومئذٍ من الشکِّ» به خدا قسم آن روز در وجود من شکی آمد «حتی قلتُ فی نفسی» در دلم گفتم «لو کنَّا مائةَ رجلٍ علی مثل رأی ما دخلنا فیه أبداً» اگر صدتا آدم مثل خودم داشتم هرگز در این وارد نمیشدیم در چه وارد نمیشد؟ در امرالله؟ در امر الرسول؟ میگوید وارد نمیشدم حالا ممکن است کسی شبهه بکند بگوید این ماجرا منظورش این است که هم رأی یعنی نمیگوید من میخواستم از اسلام دست بردارم صحبت سر این است که من هم رأیایی داشتم پیامبر را راضی میکردم که صلح نکند، آیا میتواند این باشد؟ این نمیتواند باشد این نیست چرا؟ بخاطریکه ما گزارشات داریم که خیلی از صحابه با صلح مخالف بودند که حالا این را خواهیم گفت در ادامه این را خواهیم گفت که اصلاً خیلیها مخالف بودند، این صحبت سر چیز دیگر است، این هم این عبارت. ما اینجا عرض کردیم که در این ماجرا صحبت مان کجاست، داریم میگوییم اگر یک جنبشی بخواهد سقوط بکند کودتای بخواهد علیه یک جنبش رخ بدهد سعی میکنند رهبر جنبش را بزنند، اول مشروعیت اعتقادی او را زیر سؤال میبرند و ما بخشی را آمدیم بیان کردیم بحث اینجاد شک و شبهه در نبوت و یک نمونه را هم گفتیم وگرنه ما شکهای دیگری هم داریم از افراد دیگر، آنها را هم داریم که حالا به جای خودش باید راجع به آن گفتگو بکنیم، آمدیم گفتیم این شخص آمد شک و شبهه اینجاد کرد و مکرر با پیامبر دعوا میشود اینجا. مجری:خودش اعتراف کرد که شک اینجاد شده استاد روستایی:این چیزی هست که گفتهاند بله خودش هم میگوید من شک داشتم، بعد آقا رسول خدا(ص) مکرر بیان میکنند طبق آن نقل أبابکر، أبو عبیده جراح میآیند میگویند نه ایشان پیامبر هست و باز این اتفاق نمیافتد یعنی آن تسلیم امر نبوی صورت نمیگیرد اما اینکه گفت «فعمِلتُ لذلک أعلمالاً» یک کارهای کردم من . مجری:بعد از این شک؟ استاد روستایی:بله، این چه بوده؟ این کارها چه بوده؟ خیلیها سعی کردهاند بیایند بگویند که ایشان رفت بعد از این شک نماز خواند روزه گرفت کفاره داد گفت استغفرالله نعوذ باالله از این حرفها، اما به نظر من این حرف صددرصد غلط هست یعنی آقای إبن حجر عسقلانی در فتح الباری میآید میگوید. مجری:ایشان هم میگوید غلط هست این؟ استاد روستایی:نه من میگویم، من میگویم این تحلیل غلط هست که ایشان بعد از آن آمده روزه گرفته نمازه خوانده فلان کرده، یعنی این اعمالاً را به این تفسیر بکینم این غلط است چرا؟ دلیلهای متعددی من دارم؛ یک اینکه در ادامهاش خودش دارد میگوید بعد از این اعمالاً که تمام میشود تازه میآید میگوید من آمدم استغفار کردم روزه گرفتم فلان کردم، نکته دوم: حوادث پیرامون این قصه ثابت میکند که این تحلیل غلط است که بخواهد کسی بگوید این اعمالاً یعنی رفتم کار خیر کردم، این حوادث پیرامونی و آن مخالفتهای که صورت میگیرد از آنجا شروع میشود و همینطوری در سالهای بعد هم ادامه پیدا میکند، لذا کسانی که آمدهاند گفتهاند این اعمالاً یعنی کار خیر اینها بیخود میگویند اینها اشتباه میگویند اعمال منظور کارهای خیر و نیک نیست چرا؟ چون نکته اینجا است دارد میگوید اگر من صد نفر پیدا میکردم دست از مسلمانی برمیداشتم، یعنی صحبت این نیست که بگوییم مثلاً من رفتم کار خوب کردم فلان کردم نه، آن گزارشی که دارد واقدی ارائه میدهد دکتر مارسدن جونس هم نمیآید این را زیر سؤال ببرد، گزارشی که آقای واقدی دارد ارائه میدهد که میگوید این رفت و برگشت شدید بود وگرنه نفر اول خود رسول خدا فرمود باید گوش داده میشود، بعد وحی الهی خب نشد، بعد سخنان جناب آقای أبوبکر باز نشد، باز دوباره رجوع به پیغمبر باز نشد، باز سخان آقای أبو عبیده جراح باز نمیشود، باز رجوع به پیغمبر، این نشان دهنده این است که نه، یک عمل مستمر است. یک تحلیل آقای إبن بطال ارائه میدهد إبن بطال که شارح صحیح بخاری هست و به نظر من با توجه به حوادث پیرامونی که اتفاق میافتد دقیقترین تحلیل را آقای إبن بطال ارائه داده در اینجا، در جلد 8 شرح صحیح بخاری آقای إبن بطال، أبی الحسن علی بن خلف بن علدالملک معروف به إبن بطال شرخ بخاری دارد از علمای متقدم هست، چاپ مکتبة الرشد ریاض عربستان صفحه 133 «قال المهلب: وقول عمر: فعملت لذلک اعمالاً یعنی: أنه کان یحض الناس علی ألا یعطوا الدنیة فی دینهم» شرح صحیح بخاری، أبی الحسن علی بن خلف بن علدالملک (إبن بتال)، چاپ مکتبة الرشد ریاض عربستان، ج 8، ص 133 مردم را تحریک میکرد، راه افتاد علیه پیامبر مجری:همان حرف که زد پیغمبر قبول نکرد و فرمود امر خدا نیست را رفت به مردم گفت استاد روستایی:بله فرمایش پیامبر پذیرفته نشد، أبوبکر گفت پذیرفته نشد، أبو عبیده گفت پذریفته نشد، اعمالاً چیست؟ «یحض الناس»، چرا میگویم این تحلیل دقیق هست؟ بخاطر عکس العمل بعدی مردم به سخن رسول خدا، یعنی بعد از این گفتگوی دو نفره رسول خدا به صحابه امری میکند هیچ کس گوش نمیدهد که حالا میگویم که این نشان دهنده چیست؟ مال این «یحض» است مال این تحریک است وگرنه اگر مثلاً طرف بگوید من اشتباه کردم پناه میبرم به خدا و میخواهم روزه بگیرم اینجا دیگر باید صحابه را هم آرام بکنند اما صحبت اینجا است که نه، آقای إبن بطال بسیار دقیق تحلیل میکند اینجا «أنه کان یحض الناس» از مهلب هم نقل میکند «أنه کان یحض الناس علی ألا یعطوا الدنیة فی دینهم» این است ماجرا نه نماز و روزه، دلیلش چیست؟ این را إن شاءالله بعد از تماسهای مان خواهم گفت. مجری:تماس داریم آقای بهادر سلام علیکم بیننده:سلام عرض میکنم خدمت حضرت استاد روستایی بزرگوار استاد روستایی:علیکم السلام و رحمة الله آقای بهادری عزیز بیننده:بنده هم به سهم خودم ایام فاطمیه را خدمت حضرت صاحب الأمر آقا امام زمان و شیعیان عرض تسلیت دارم؛ در تأیید فرمایشات حضرت استاد همین سوره فتح آیه 18 که خداوند میفرماید: « لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ إِذْ يُبَايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ» حالا تا آخرش که خداوند از مؤمنان که زیر درخت بودند راضی و خوشنود شد آنچه که در درون دلهایشان از ایمان و صداقت نهفته بود از این رو آرامش را بر دلهای شان نازل کرد و پیروزی نزدیکی به عنوان پاداش نصیبشان فرمود، یعنی مؤمنانی که خداوند از درون آنها آگاه بود و همیشه در راه ایمان ثابت قدم و استوار بودند، حتی بعد از وفات پیامبر، این آیه این را میرساند که خداوند چک سفید امضا به هیچ کس نداده، هر جنایتی که انسان انجام بدهد حتی بدعت در دین بگذارند این صحابه محترم و اسلام را از مسیر حق خارج بکنند خداوند از آنها راضی باشد خیر، آیا آن صحابه هر کار ناشایستی انجام بدهند خدا از آنها راضی هست؟ باید بگوییم که خداوند متعال با پیغمبرانش هم رودرواسی ندارد با اینکه پیغمبران معصوم هستند ولی آیاتی در قرآن موجود هست که همه انسانها معصوم نیستند ممکن است از راه حق منحرف بشوند و در مزان اتهام و جهنمی شدن قرار بگیرند سوره حاقه آیه 44 «وَ لَوْ تَقَوَّلَ عَلَيْنا بَعْضَ الْأَقاوِيلِ «44» لَأَخَذْنا مِنْهُ بِالْيَمِينِ «45» ثُمَّ لَقَطَعْنا مِنْهُ الْوَتِينَ» یعنی خدا به پیغمبرش میگوید اگر دروغ به ما بگویی ما رگ کردنت را قطع میکنیم، یعنی رودرواسی ندارد خدا با کسی، حالا خداوند مثلاً صحابه را رها کرده همه خوب و بدشان را «رضی الله عنه»، حالا چون یک عده از مؤمنین زیر درخت رضوان با رسول الله بیعت کردند تعدادی از مسلمین چون آیه میفرماید «لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنِينَ» مسلمین را نیاورده همه با هم در هم بگوییم رضی الله عنه، این تفکر با آیه 44 سوره حاقه منافات دارد پس برای اثبات شده که خود خدا حتی برای پیغمبر خودش هو تعارف ندارد، سوره اسراء آیه 74 میگوید اگر ما تو را ثابت قدم نمیگرداندیم نزدیک بود که با آن مشرکان اندک تمایلی پیدا کنی در این صورت به تو جزای این عمل را می کشاندیم و عذاب تو را در دنیا و پس از مرگ مزاید میگرداندیم، یعنی ای رسول ما اگر آن عصمت مطلقه را که به تو نمیدادیم و تو یک مقداری به مشرکین تمایل پیدا میکردی هم در این دنیا هم در آخرت تو را عذاب میکردیم و هیچ یاوری و نصری هم پیدا نمیکردی، حالا من سؤالم این است؛ آیا پیامبر از صحابه بالاتر نیست؟ چون صحابه یک بیعتی با رسول خدا کردهاند با رفتارشان چندین بار بیعت شکنی کردهاند خدا آنها را رها کرده؟ کاری به آنها ندارد؟ خدا همیشه از آنها راضی است؟ البته باز سوره اعراب آیه 6 میگوید البته ما امتها که پیامبر برایشان فرستادیم حتی از پیامبران آنها هم بازخواست میکنیم، صحابه که پیامبر نیستند، پیامبران باید بیایستند جواب خدا را بدهند خدا از صحابه رسول الله راضی باشد، جناب عمر فی الجنة، أبوبکر فی الجنة، عثمان فی الجنة، معاویه فی الجنة، مروان فی الجنة، باید جواب خدا را پیغمبران بدهند اینها را خدا رها کرده به امان خدا اینکه اصلاً جور در نمیآید، این اصلاً منافات دارد با آیات دیگر مثلاً یک آیهی هست در قرآن«يا أَيُّهَا الَّذينَ آمَنُوا أَطيعُوا اللَّهَ وَ أَطيعُوا الرَّسُولَ وَ لا تُبْطِلُوا أَعْمالَکُمْ» هر کس مخالفت با خدا و رسولش بکند تمام اعمال خوب و بد او از بین میرود، یعضی از همین صحابه بعد همین صلح حدیبیه که شما فرمودید با پیغمبر مخالفت کردند یعنی به نص صریح قرآن رضایت مقطعی است اگر نتوانستند این رضایت خدایی را نگهدارند رضایت پیغمبر را نگهدارند بله هم در این دنیا هم در آن دنیا خدا از آنها راضی هست داخل بهشت میکند آنها را، هم دنیا را دارند هم آخرت را، والسلام علیکم و رحمة الله برکاته. مجری:خیلی ممنون از تماستان استاد روستایی:این مطالبی را که جناب آقای بهادری عزیز هم فرمودند بسیار مطالب دقیق و عمیقی است که درست میگویند و باید به آن دقت بشود مجری:خداوند به هیچ کس چک سفید امضا نداده استاد روستایی:بله، برای پیغمبر بله فرموده چون معصوم هست، برای اولی الامر یعنی اهل بیت(ع) بله، اما اینکه برای هر کسی که مجرم باشد خدا بخواهد چک سفید بدهد این اصلاً مورد پذیرش نیست و مورد قبول نیست، اما نکته دیگری که باید خدمت بینندگان عزیزمان عرض بکنم این هست که این بحث زیر سؤال بردن مشروعیت پیامبر فقط اختصاص به این آقای و ماجرای حدیبیه ندارد موارد دیگری هم هست که حالا من عرض میکنم و پیامدهای دانه دانه اینها را در اجتماع إن شاءالله بررسی خواهیم کرد که چه اتفاقاتی میافتد که امیرالمؤمنین میآیند و بعد از آن 23 سال تبلیغات ایشان یک دفعه ساقط میشوند؛ در کتاب «سبل الهدی و الرشاد» صالحی شامی جلد 9 چاپ قاهره 1418 هجری قمری به چاپ رسیده و وزارت اوقاف مصر این را چاپ کرده صفحه 100 «روی أبو یعلی بسند لا بأس به» سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، چاپ قاهره، چاپ 1418 هه ق، ج 9 ص 100 سند مشکلی ندارد «و أبو شیخ بن حبان بسند جیدقوی» پس سند دیگر مشکلی ندارد ماجرای را نقل میکند در باره سفری که جناب عایشه به عنوان همسر پیامبر و صفیه به عنوان همسردیگر پیامبر آن حضرا را دارند همراهی میکنند، این در یکی از جنگها است چون پیامبر وقتی سفری میرفتند میآمدند و همسران خودشان را معمولاً یک همسر را میبردند با خودشان، در این سفر دو همسر هستند ماجرا از این قرار هست که بالاخره اینها هر کدام بر یک شتری سوار هستند شتری که جناب صفیه در آن سوار هست اولاً پیر هست این شتر و باری که بر شتر گذاشته شده زیاد است، شتری که جناب عایشه بر آن سوار شده جوان است و بارش کم است، طبیعت قصه این هست که وقتی کاروان حرکت میکند شتر جناب صفیه جا بماند و همین اتفاق افتاد بعد آقا رسول خدا آمدند گفتند «حولوا متاع صفیة علی جمل عائشه حتی یمضی الركب» این بارهای شتر صفیه را بردارید بگذارید روی شتر عائشه که این کاروان بدرستی حرکت بکند عایشه میگوید: «فلما رئت ذلک» زمانی که من این را دیدم «قلت یا للعباد الله» ای بندگان خدا «غلبت هذه الیهودیه علی رسول الله» این یهودی بر پیغمبر غلبه کرده سفیه مسلمان است همسر پیامبر است، بله یک موقع دختر حیی بن اخطب بود، یک موقع یهودی بود ولی مسلمان شده ازدواج شرعی کرده، یهودی است یعنی چه؟ خب حالا ایشان آمد این را گفت «قالت فقال رسول الله یا ام عبد الله» پیامبر فرمودند «إن متاعک کان فیه خف» تو بارت سبک است « و کان متاع صفیه فیه ثقلٌ» بار شتر او سنگین است «فأبطأ بارکب» کاروان معطل ست و ما آمدیم اینها را جابجا کردیم، بعد ایشان در مواجه و رویارویی با این سخن گفت «ألست تزعم أنک رسول الله» مگر شما گمان نمیکنی که پیامبر است «فتبسم رسول الله» آقای ما که رحمة للعالمین است خندیدند فرمودند : «أو فیَّ شک» مگر در مورد این شک هست؟ ادامه را ببینید «أنتِ یا ام المؤمنین» مگر در من شک است؟ «یا ام عبد الله» دوباره «قالت قلت ألست تزعم أنک رسول الله» مگر شما گمان نمیکنید پیامبر هستید؟ «فهلا عدلت» چرا عدالت به خرج نمیدهید؟ خب آقای ابابکر طبق این نقل میشنود و میآید یک سیلی به ایشان میزند و پیامبر هم جلویش را میگیرد ، میگوید نمیخواهد بزنی، بعد در ادامه هم میگوید «رواوه امام احمد بسند لا بأس به عن صفیه» میگوید احمد بن حنبل همین را با سندی که اشکالی ندارد در آن و معتبر است از جناب صفیه نقل کرده. اینجا از عایشه است، آنجا از صفیه است. مجری:یعنی هردو همسر پیامبر این را نقل کردند استاد روستایی:بله نقل کردند، خب باز در سبل الهدی همان چاپ جلد12، صفحه 79 «روی ابو یعلی و ابو الشیخ بن حبّان و سنده جید عن عایشه» سبل الهدی و الرشاد، صالحی شامی، چاپ قاهره، چاپ 1418 هه ق، ج 12 ص 79 همان ماجرا را تکرار میکند پس اینجا هم چه اتفاقی افتاده؟ ایجاد شک و شبهه در پیامبر و تهمت عدم عدالت، آقا تو آدم عادلی نیستی، یکی از پارادمشهایی که باعث میشود سخن کسی پذیرفته بشود قبول عدالتش است، وقتی نبوتش با خدشه مواجه بشود، و حتی عدالتش با خدشه مواجه بشود آن هم عدالت و برابری در بین دو همسر و در پشت عبارت یک چیز دیگر دارد میگوید «غلبتنا هذه الیهودیه علی رسول الله» یعنی پیامبر که «لاینطق عن الهوا» است، پیامبری که «إن اطبع إلا ما یوحی إلیَّ» پیامبری که «أطیعوا الرسول» است، پیامبری که «ما آتاکم الرسول» است، تحت تأثیر یک زنی قرار گرفته و رأیش سست شده از خودش اختیاری ندارد، پشت این کلام این دلالت نهفته شده، عدالت ندارد در نبوتش که شک است، و تحت تأثیر است، یعنی معلوم نیست سخنی که دارد بیان میکند از روی عدالت صادر شده باشد، حالا این سخن در مورد هرچه باشد، ممکن است تحت تأثیر احساسات و عواطف قرار گرفته باشد، اینجا تحت تأثیر احساسات و عواطف، زن و شوهری، اگر یک روزی امیرالمؤمنین را گفت تحت تأثیر احساسات و عواطف قبیلگی و قومی، که سر همین قصه هم حضرت را متهم کردند. مجری:واقعاً عجیب است که یک قضیه به این سادگی و روزمره پیغمبر را متهم میکند به خروج از عدالت. استاد روستایی:ببینید اینها یک پازل است باید کنار هم دید، برای چه اینطوری شد؟ آن وقت دیگر تعجب نمیکنیم چرا امیرالمؤمنین ساقط شد مجری:که ولایت امیرالمؤمنین را انکار کردند استاد روستایی:چرا؟ آنها را دیگر معلوم است، قشنگ صاف و روشن و مبرهن میشود، خب اینجا ما داریم میبینیم تحت تأثیر عواطف خانوادگی است، آنجا تحت تأثیر عواطف فامیلی، که دوتا مورد ان شاء الله خواهم گفت. واقع قضیه بحثمان در مورد آقا اباعبدالله بود مجری:استاد یک سؤالی را هم من میخواستم بپرسم که آن موضوع چه میشود چون خیلی از بیندگان شاید برایشان سؤال باشد. استاد روستایی:باتوجه که ایام فاطمیه آمد من موضوع را میگذارم برای محرم و صفر سال آینده ، فعلاً میخواهیم در ایام حضرت زهرا (س) این قضیه امامت و ولایت را میخواهیم تحلیل بکنیم و البته ممکن است مثلاً یک واقعه دیگری رخ بدهد و یک فلش بک به آن موضوع هم بزنیم، اما فعلاً با توجه به مشورتی که با بعضی از اساتید عزیز کردم گفتم من یک همچین طرحی دارم گفتند خوب است، یعنی ایام فاطمیه مناسب است که ما اینها را تحلیل بکنیم. خب پس اینجا نه تنها شکی در نبوت پیامبر باز ایجاد شده «ألست تزعم» تو گمان نمیکنی، بعد خود حضرت میفرماید «أو فی هذا شک» آیا در این شکی هست؟ زمانی من این حرف را میزنم که احساسم این باشد که تو داری شک و شبهه ایجاد میکنی به نبوت من، چرا میپرسی؟ مگر نمیدانی؟ این معنایش این است؛ حالا در مصادر دیگری هم این مسئله آمده مثل کتاب «سمط النجوم العوالی» آقای عاصمی مکی در جلد اول، چاپ دارالکتب علمیه بیروت لبنان، چاپ اول همین مسئله باز نقل میشود ایشان هم میگوید «و سنده حسن» سند معتبر است از جناب عایشه نقل میکند و همان ماجرا. اما نکته بعدی که باید خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان عرض بکنیم، این است که این مشروعیت الآن زیر سؤال رفته، آیا در اجتماع تأثیری دارد یا ندارد؟ عرض کردیم موارد دیگری هم وجود دارد برای زیر سؤال بردن این مشروعیت مثل آن بحث أذن که خدمت شما عرض کردم و بعضی موارد دیگر، ما اینجا میخواهیم این را بررسی بکنیم، که این زیر سؤال بردن مشروعیت چه تأثیری ایجاد کرد در آن جامعه، کتابهای زیادی این نقل را دارند، اما من میخواهم از فقط همان صحیح بخاری بگویم، و البته علاوه بر صحیح بخاری یک نقل دیگری را هم دوست دارم خدمت بینندگان عزیزمان ارائه بدهم که از غیر از بخاری هم نقل میکنم ان شاء الله و تعالی که چه اتفاقاتی افتاد؛ اولاً صحیح بخاری، در ماجرای واقعه خلیفه دوم را عرض میکنم، کتاب «صحیح بخاری» چاپ دار ابن کثیر چاپ اول، صفحه 672، مجری:در واقع اثر «فعملت لذلک أعمالاً» دیگر؟ استاد روستایی:دقیقاً «فعملت لذلک أعملا» اگر این اعمال یک عملی باشد روزه و نماز و این حرفها طبیعتاً این نباید برایش رخ بدهد، این عمل همان است که مهلب گفت، «قل فلمّا فرغ من القضیه» راوی میگوید زمانی که قضیه تمام شد «قال رسول الله لأصحابه» این دعواها تمام شده صلح نامه نوشتند رسول خدا فرمود «قوموا فأنحروا ثم الحلقوا» بلند شوید شترها را قربانی بکنید و سرتان را بتراشید میخواستند بروند عمره و اینها انجام بدهند که نتوانستند و خلاصه بحث طواف و این حرفها، حضرت فرمودند و شترهایتان را قربانی بکنید و سرتان را بتراشید «قال» راوی میگوید «فوالله ماقام منهم رجل» هیچ کس پا نشد «حتی قال ذلک ثلاث مرّات» سه بار فرمود «فَلَمَّا لَمْ يَقُمْ مِنْهُمْ أَحَدٌ» وقتی هیچ کدامشان پا نشدند «دَخَلَ عَلَى أُمِّ سَلَمَةَ» وارد بر حضرت ام سلمه شد «فَذَكَرَ لَهَا مَا لَقِيَ مِنَ النَّاسِ» این درد و رنجی که از اینها دیده آمدند بیان کرند «فقالت ام سلمه» خانم ام سلمه (س) فرمودند «أَتُحِبُّ ذَلِكَ» دوست داری که گوش بدهند؟ «اخرج» خودت بلند شو «ثُمَّ لاَ تُكَلِّمْ أَحَدًا مِنْهُمْ كَلِمَةً ، حَتَّى تَنْحَرَ بُدْنَكَ ، وَتَدْعُوَ حَالِقَكَ فَيَحْلِقَكَ» آقا جان خودت برو اصلاً با هیچ کدامشان نمیخواهد حرف بزنی توجه نکن و بعد بیا خودت قربانیات را انجام بده، بعد آن کسی که میخواهد موهایت را بتراشد بگو بیاید موهایت را بتراشد «فَلَمَّا رَأَوْا ذَلِكَ قَامُوا ، فَنَحَرُوا» زمانی که پیامبر این کار را انجام داد اینها دیدند، بلند شدند قربانی کردند «وَجَعَلَ بَعْضُهُمْ يَحْلِقُ بَعْضًا» بعضی دیگر شروع کردند سر دیگری را تراشیدن «حَتَّى كَادَ بَعْضُهُمْ يَقْتُلُ بَعْضًا غَمًّا» تا اینکه نزدیک بود بعضی بعض دیگر را بکشند غمّاً یعنی چه؟ کس اگر بیاید بگوید غم یعنی حزن، یعنی غصه گلویشان را گرفت که ما چرا حرف پیامبر را عمل نکردیم، این ترجمه غلط است ،چرا؟ بخاطر اینکه این ترجمه زمانی درست است که بگوییم اینها دو دسته شدند یک دسته گفتند «القول ما قال رسول الله» یک دسته غیر این را گفتند، اینها با هم دیگیر شدند، که همدیگر را بکشند، اما این نیست ما داریم که یک نفر هم بلند نشد ،پس این غمّاً یعنی چه؟ غمّاً را محقق کتاب «مصنف ابن عبد الرزاق» توضیح میدهد، کتاب « مصنف عبد الرزاق صنعانی»، جلد 5، صفحه 340، همین ماجرا را نقل میکند، بعد غمّاً را در پاورقی توضیح میدهد به معنای حزن و اندوه نیست که «غم الشیء الشیء علاه» یعنی درگیری، پیامبر فرمود یک بار، دو بار، سه بار هیچ کس گوش نداد ،حضرت ام سلمه گفت با اینها حرف نزن خودت بلند شو، وقتی حضرت بلند شد این کار را کرد یک عده تحت تأثیر قرار گرفتند، یک عده با اینها در گیر شدند یعنی باز دو دستگی بود، این نبود که همه اینها بپذیرند، تأثیر زیر سؤال بردن نبوت پیغمبر این است. مجری:«فعملت لذلک أعملا» این است تأثیرش دیگر استاد روستایی:عملت است، لذا نمیتوانیم بگوییم أعمالاً چیست؟ نماز و روزه است، اگر نماز و روزه و استغفر الله و أتوبوا إلیه و نعوذ بالله و این حرفها بود ، دیگر این اتفاقها نباید میافتاد باید میگفتند بایید کوتاه بیایید حرف، حرف پیامبر است، چون ما آنجا دیدیم که گفت ابو عبیده اینطور گفت، ابابکر اینطوری گفت، فلان اینطوری گفت، حالا من میخواهم یک فلش بک بزنم دوباره، یک تحلیل دیگر میخواهم ارائه بدهم ما این تیکه روایت بخاری، و این تیکه روایت عبد الرزاق را قرینه قرار میدهیم، که بعد از آن ماجرایی که پیامبر سه بار فرمود هیچ کس بلند نشد «فَلَمَّا لَمْ يَقُمْ مِنْهُمْ أَحَدٌ»، هیچ کس بلند نشد، هیچ کس حرف گوش نداد ،این را قرینه قرار میدهیم، چیست آن جملهای که ابوبکر گفت «إنه رسول الله» گوش بده حرفش را ابو عبیده جراح گفت «إنه رسول الله» حرفش را گوش بده، این دروغ است این تیکه عبارت فضیلت تراشی است برای این دونفر، چرا؟ اگر این دونفر قبول داشتند حرف پیامبر را معنا داشت که وقتی پیامبر میگوید بلند شوید این کار را بکنید بلند نشوند؟ لأقل این دوتا باید بلند میشدند، پس این دروغ است، اما تحلیل بعدی، چرا اسم این دوتا آمده؟ چرا نگفتند زبیر؟، چرا نگفتند تلحه؟، چرا نگفتند سعد ابی وقاص؟، چرا اول گفتند ابوبکر بعد گفتند ابو عبیده؟ این خیلی مهم است، بخاطر اینکه اصلاً این سه نفر هسته مرکزی تشکیل خلافت ابوبکر هستند باید فضیلت داشته باشند، اصلاً شما در روز ماجرای خلافت ابی بکر ببینید، وقتی ابوبکر میآید خلیفه میشود، آقای ابن سعد دارد، گزارش را نقل میکند میگوید، ابو عبیده جزاح و عمر میگویند که ما رفتیم در بازار، داشتیم میرفتیم یک دفعه دیدیم خلیفه آمده یک لباس دور گردنش است، گفتیم جریان چسیت؟ گفت شما من را خلیفه کردید و زن و بچهام نان ندارند بخورند ،حقوقی که برای من قرار داید کفاف نمیدهد، من باید بروم لباس فروشی، بروم دست فروشی بغل خیابان پیراهن بفروشم، بعد ابو عبیده گفت نه ما اینقدر برایت قرار میدهیم و بیا مسؤلیتها را تقسیم بکنیم، تو خلیفه باش، عمر قضاوت به عهده میگیرد و من هم غنائم را به عهده میگیرم، و بعد که ایشان از دنیا میرود عمر بعد از خودش قرار نبود عثمان خلیفه بشود، گفت «لو کان ابو عبیده حیاً» اگر ابو عبیده زنده بود من او را به خلافت انتخاب میکردم نشان دهنده چیست اینها؟ پس ماجرا این است اگر اینها این جمله را گفته بودند معنا نداشت که رسول خدا بگویند هیچ کس از جایش بلند نشود باید این دوتا بلند میشدند، پس این فضیلت دروغ است، آنها هم هیچ چیز نگفتند، آنها هم، هم داستان بودند، اگر هم داستان نبوند بلند میشدند، پس چرا هم داستانشان کرد، اینجا آوردند، مقابل عمر قرارش دادند؟ برای اینکه یک برتری برای اینها قائل بشوند و در ماجرای ثقیفه بین ساعده هم داریم که گفتند یا با ابو عبیده بیعت بکنید یا با ابوبکر ، در یک نقل هم داریم یا با عمر، یعنی سه گزینه اصلی هستند لذا این ماجرا اتفاق میافتد، پس تا به اینجا ما به دست آوردیم که این مشروعیت پیامبر زیر سؤال رفت و این تأثیر را گذاشت در جامعه اسلامی. مجری:یک تماسی داریم استاد اگر اجازه بفرماید، آقای افشاری سلام علیکم در خدمتتان هستیم بفرمایید بیننده:سلام دارم خدمت شما و همچنین کارشنانس محترم جناب آقای روستایی، بنده دو سه تا مطلب میخواستم در رابطه و ادامه فرمایشات شما و همچنین جناب آقای بهادری که از کرج تماس گرفتند خدمتتان بگویم اگر اجازه است؛ حاج آقا امشب فرمودند که این برنامه کودتا یک شبه نبوده، پیشینه داشته، پیشینه شاید چند ساله، اقلاً تا صلح حدیبیه را که آمدیم عقب، منتهی بنده با آن مطالعات جزئی که داشتم من فکر میکنم این عقبهاش خیلی قبلتر یا حتی زمان قبل از هجرت، حتی قبل از بعثت پیامبر و حتی قبلتر، زمان شهادت پدر پیامبر بزرگوار اسلام عبدالله بن عبد المطلب برمیگردد، منتهی خیلی نروم سمت عقب بیایم و نزدیکتر به هجرت ، یعنی قبل از هجرت و بعد از هجرت، واقعههای زیادی است که ما را مجاب میکند که یک همچین برنامهای واقعاً بوده و فقط حدس و گمان نیست، یکی از آنها را که من به ذهنم رسید که امشب بگویم خدمتتان، یک کتابی است به نام «عایشه بعد از پیغمبر» نوشته کلت .... ترجمه ذبیح الله منصوری، یک دانه از آن دلایل زیادی که در ذهن من هست که همچین کودتایی از قبل خیلی پیشینه تاریخی بزرگی داشته، یکی از دلائلش اینجا به چشم من آمد، در اواخر این کتاب یک داستانی را نقل میکند، رئیس ساواک معاویه ثابت بن عطا، این آقا میگوید که آن ورزی که جناب عمر میخواست از دنیا برود یا ترور بشود چند روز قبلش یک خوابی دید، خواب دید که یک خروسی به او حمله کرد و به شدت مجروحش کرد، بعد از وحشت این خروس از خواب پرید، محل نگذاشت به این خواب، شب بعد دوباره همین خواب را دید همین خروس حمله کرد به او به شدت زخمیاش کرد بدتر از شب قبل و دوباره از خواب پرید و حشت زده خوابش نمیبرد، شب سوم باز هم همین خواب را میدید، ولی شدید تر و وحشتناک تر که بعد از خواب بلند شد به آشناها و به اهلش گفت که دیگر مرگ من نزدیک است، برایم جالب بود این کتاب عایشه بعد از پیغمبر چطور از این خواب جناب عمر متوجه شد مرگش نزدیک است، چرا؟ برمیگردیم به اوایل همین کتاب، ثایت این حطاط میرود از قول همین اصحاب پیامبر با صحبت، مصاحبه میکند داشت اطلاعات جمع میکرد علیه عایشه، آنجا از قول یکی از اینها میگوید که قضیه مردن پسر پیامبر یا قاسم هست یا ابراهیم، میگوید قضیه مردن او اینطور بود که مادر ایشان در مطبخ بود بچه دوساله را گذاشت در حیاط خانه و خروس آن خانه آمد اینقدر این بچه را نوک زد ، یعنی پسر دو ساله پیغمبر را، هیچ کس آنجا نبود، این خروس اینقدر این را نوک زد خونین و مالینش کرد تا این بچه از دنیا رفت، اینجا تقریباً برای من واضح میشود، این بچه ترور شده کشته شده ،میخواستند این بچه جزء وارثین بعد پیامبر نباشد ،خلیفه پیابر نباشد، اینطور فکر میکردند که شاید این بزرگ بشود بعداً خیلفه پیامبر بشود کشتنش و تقصیر را گردن خروس انداختند و بعد در نهایت جناب عمر از این خوابی که آنجا میبیند میفهمد که مرگش نزدیک است، حالا اینجا تعبیر خواب را دوستان دیگر همه، تقریباً معما حل شده است که قضیه چطوری است همه نمونههای تاریخی، حالا اینکه استنادش خیلی قوی نیست منتهی نمونههایی که بسیار مستندتر از این هست و جود دارد که همه دال بر این قضیه است که از مدتها پیش سالها پیش حتی از قبل هجرت این برنامه وجود داشته که دخترانشان را به زور به پیامبر بدهند، پسری زا پیامبر به دنیا بیاید خلیفه پیامبر بشود و حکمرانی را بگیرند اما همهشان ابتر شدند، به قول برادر مان آقای بهادری که تماس گفتند همه اینها ابتر شدند، نشد که بشود، فکر نمیکردند که نسل پیامبر و خلفای پیامبر از طریق دخترشان ادامه پیدا میکند، اینطور رو دست خوردند «و مکرو و مکر الله و الله خیرالماکرین» مجری:ممنون آقای افشاری لطف کردید استفاده کردیم، استاد فکر کنم دو سه دقیقه وقت داریم استاد روستایی:من خدمت برادر عزیزمان جناب آقای افشاری عرض بکنم در اینکه یک کودتایی از قبل بود که شکی نبود و اگر آقای افشاری برنامه ایستگاه اندیشه قسمت اولش را ببینند من به طوتئههای یهود اشاره کردم، اما نکته دیگری که هست، ما در این برنامه گفتیم که ما کل تاریخ اسلام را باید ببینیم یک نمونه صحل حدیبیه را عرض کردیم و گفتیم نمونههای دیگری هم دارد که باید بیان بشود اما نکته سوم این مواردی که ما داریم نقل میکنیم دلالتش خیلی واضح است ،اینکه مثلاً بیایم بگوییم یک گزارشی است پسر پیامبر را خروس نوک زده و از بین رفته خب باید اعتبار این گزارش را ببینیم و بعد اینکه این خروس را به آن خروس ارتباط بدهیم، این مقداری معونه میبرد روی این حساب ما منکر این نیستیم که این مشکلات بوده این کودتاها بوده این نقشهها بود با اینکه مشکلی نداریم، اما طبیعتاً وقتی ما میخواهیم یک تحلیل تاریخی ارائه بدهیم، باید استناد مان خیلی قویتر باشد، لذا است که ما میآییم دست میگذاریم روی صلح حدیبیه و زیر سؤال بردن مشروعیت پیغمبر. مجری:ان شاء الله این بیننده عزیزمان این نکته را مورد توجه قرار خواهند داد حتماً ، ما هم همینجا هستیم که از محضرتان استاد این برداشتهای تاریخی و نوع تحلیل را ان شاء الله یاد بگیریم. استاد روستایی:خواهش میکنم، ما در باب تأثیر این مسئله در اجتماع فقط این نیست که بگوییم این در همان سال شد، نه ما در ادامه هم در دورهها دیگر داریم که همین اشکالات توسط همین افراد به گونه دیگری مطرح میشود و یک کودتایی شکل میگیرد، منوط به امامت امیرالمؤمنین ،و از بین بردن امامت امیرالمؤمنین که این نشان دهنده این است که حالا ما ان شاء الله این را خواهیم گفت، که این افراد این کارها را ادامه داند تا به یک مسئلهای منجر شد، بنابر این این بخش از گزارش هم میگوید بعد از این ماجرا من رفتم روزه گرفتم «ثمت دهراً» این بخش را هم من جعلی میدانم، حالا ان شاء الله جلسات بعد در موردش گفت و گو میکنیم. مجری:خیلی ممنون استفاده کردیم از محضرتان، بینندگان عزیز خیلی ممنون هستیم که تا به این لحظه با ما همراه بودید، در توسلات و روزههای فاطمیه خودتان ما و عوامل شبکه جهانی ولیعصر(عج) را از یاد نبرید، شبتان بخیر یا علی مدد خدا نکهدار. والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
|