شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
حبل المتین-معارف «زیارت جامعه کبیره»، منطبق با قرآن و سنّت! آیت الله حسینی قزوینی

قسمت پنجم برنامه حبل المتین با کارشناسی آیت الله سیدمحمد حسینی قزوینی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:5 مرداد 1399

موضوع: معارف «زیارت جامعه کبیره»، منطبق با قرآن و سنّت!

برنامه حبل المتین

فهرست مطالب این سخنرانی:

مروری بر مطالب جلسه گذشته!

نامه جالب «انیشتین» به دخترش!

خدمت قابل ستایش «احمد بن حنبل» به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

اظهار نظر عجیب «عایشه» درباره امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

غرض ورزی «ابن حجر عسقلانی» نسبت به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

گریه شدید پیامبر اکرم برای مظلومیت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

کتمان علوم و معارف توسط پیامبر، یا اشتغال صحابه در بازار و زراعت!!

آیا علم رجال در همه جا ملاک است یا تنها در تعارضات ملاک است؟!

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم الحمدلله الذی جعلنا من المتمسکین بولایة أمیرالمؤمنین علی بن أّبی طالب و الأئمة المعصومین (علیهم السلام)

بینندگان و عزیزان همراه و گرامی «شبکه جهانی ولی عصر» سلام علیکم و رحمة الله. وقت شما بخیر باشد. در خدمت شما هستیم از این شبکه و از این دوربین و با این برنامه با عنوان «حبل المتین».

همانگونه که مستحضر هستید، این برنامه همچنان میزبان کارشناس محترم و استاد گرانقدر حوزه، دانشگاه، مباحث عقایدی و استاد در کلام و فقه، «آیت الله دکتر حسینی قزوینی» است و ما این افتخار را داریم که در خدمت ایشان هستیم و از محضر ایشان استفاده می‌کنیم.

وقت شما را نگیرم و خدمت حضرت استاد عرض سلام و ادب و احترام داشته باشم. استاد سلام علیکم، خیلی به برنامه خودتان خوش آمدید.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

سلام علیکم و رحمة الله و برکاته؛ بنده هم خدمت همه بینندگان عزیز و گرامی و کسانی که تکرار برنامه یا کلیپ‌های برنامه را می‌بینند، خالصانه‌ترین سلامم را تقدیم می‌کنم و موفقیت بیش از پیش برای همه گرامیان از خداوند منّان خواهانم.

مجری:

حاج آقا خیلی متشکرم. ماه ذی الحجه هست و ماه ولایت است. بالاخره ما در این برنامه از شما آموختیم که نعمت ولایت چه نعمت بزرگی است.

معارف اسلام هم همیشه بر این تأکید دارد که ولایت، نعمت بزرگی است و ما از شما در برنامه‌های گذشته آموختیم که چقدر لازم است عقاید خودمان را بررسی کنیم، خوب یاد بگیریم و از نعمت ولایت محروم نباشیم.

در مباحث گذشته از شما یاد گرفتیم که تنها راه نجات و این که بتوانیم به سعادت دنیا و آخرت برسیم، تمسک به ولایت است و تنها راه رسیدن به خدا و وجه الهی، راه اهلبیت است.

مروری بر مطالب جلسه گذشته!

در جلسات گذشته شما گنجی برای ما رونمایی کردید، به نام «زیارت جامعه کبیره» که از امام هادی (علیه السلام) است.

شما فرمودید «زیارت جامعه کبیره» ما را برای شناخت ائمه اطهار و معرفت نسبت به آن بزرگواران که همان شاه کلید و راه رسیدن به خداست، راهنمایی می‌کند. شما اشاره داشتید که این زیارت دارای چه جایگاه مهمی است و چه آثار و برکاتی دارد.

ما در جلسه قبل مبحثی را خدمت شما عرض کردیم که برخی از کسانی که نور الهی در قلب آنها نتابیده و متأسفانه قلبشان تاریک است و ان شاءالله خداوند به هدایت خودش آنها را هدایت کند، به برخی از فقرات «زیارت جامعه کبیره» اشکالاتی داشتند که عرض کردیم و شما پاسخ فرمودید.

منتها بنده جهت تکمیل بحث، باز هم این فقره را عرض کنم. اگر نکته‌ای باشد آن را بفرمایید، سپس به بحث بعدی برویم.

فقراتی که وهابیت و کسانی که در شبکه‌های وهابی مرتب خدشه می زنند، این فراز از زیارت جامعه کبیره است:

«وَ الْحَقُّ مَعَکمْ وَ فِیکمْ وَ مِنْکمْ وَ إِلَیکم»

چهار قید مهم در بحث حق بود که شما فرمودید. روایات در این خصوص همانند: «علی مع الحق والحق مع علی» و «علی مع القرآن والقرآن مع علی» بسیار زیاد است و مباحثی در این خصوص مطرح فرمودید.

ما دوست داریم که اگر امکانش هست کمی بیشتر در این خصوص صحبت کنیم، سپس ان شاءالله فقرات دیگر را هم مطرح می کنیم.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله أفوض أمری إلی الله إن الله بصیر بالعباد حسبنا الله و نعم الوکیل نعم المولی و نعم النصیر

همانطور که اشاره فرمودید بعضی از روشنفکران و افرادی که نگاهشان به ائمه اطهار (سلام الله علیهم) سطحی و عامیانه است، بعضی از فقراتی در «زیارت جامعه کبیره» را مشاهده می‌کنند و تصور می‌کنند که غلو یا غیر واقعی است.

اولاً سند «زیارت جامعه کبیره» را بررسی کردیم و عرض کردیم بزرگان ما همانند «علامه مجلسی»، «مرحوم علامه شبر» (رضوان الله تعالی علیه) و دیگران، زیارت جامعه کبیره را از نظر سند کاملاً صحیح می‌دانند.

متن زیارت جامعه کبیره هم کاملاً متن صحیح و درست و منطبق با روایات اهل سنت است، مگر اینکه روایات را از کتاب‌های خودشان بردارند و حذف کنند و تمام کتاب‌هایی که در کتابخانه‌های شیعه و سنی هست را بسوزانند تا دیگر این کتاب‌ها نباشد.

ما عرض کردیم روایت:

«علی مع القرآن والقرآن مع علی لن یتفرقا حتی یردا علی الحوض»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 134، ح 4628

وارد شده است که «حاکم نیشابوری» با سند صحیح آن را نقل می‌کند و «ذهبی» هم آن را تأیید می‌کند. واضح و روشن است که قرآن با علی است و علی هم با قرآن است.

این روایت، هم عصمت امیرالمؤمنین را می‌رساند و هم، نشان از جایگاه رفیع حضرت دارد و هم جاودانه بودن این امر را می‌رساند. همان «حدیث ثقلین» که فرمود:

«إني تارك فيكم الثقلين كتاب الله وعترتي كتاب الله حبل ممدود من السماء إلى الأرض وعترتي أهل بيتي وإن اللطيف الخبير أخبرني أنهما لن يفترقا حتى يردا علي الحوض فانظروا كيف تخلفوني فيهما»

الطبقات الكبرى، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، دار النشر: دار صادر - بيروت، ج 2، ص 194، ح 3542

این حدیث نشانگر این است که تا هر زمانی که قرآن کریم هست، این بزرگواران هم هستند. ما باید دقت کنیم که قدری این روایات را بررسی کنیم، قدری با عقل و خرد خودمان بسنجیم و واقعیت‌ها را دریابیم.

نامه جالب «انیشتین» به دخترش!

چند روز قبل نامه‌ای که «انیشتین» به دخترش نوشته بود را می‌خواندم که بسیار برای من جالب بود. بنده از دوستانی که در فضای مجازی هستند، تقاضا می‌کنم این نامه را خوب تکثیر کنند.

ایشان بعد از کشف نظریه نسبیت، نامه‌ای می‌نویسد و می‌گوید: "دخترم! جامعه امروز دریافت نمی‌کند و آن را درک نمی‌کند. این نامه را به زودی منتشر نکن. زمانی خواهد آمد و مردم درک خواهند کرد."

ایشان سپس در آنجا می‌گوید: "من از تمام آنچه که بررسی و کشف کردم، به این نتیجه رسیدم که تمام هستی به طرف یک کمال مطلق و عشق به نام «خدا» در حال حرکت است. روزی خواهد آمد که مردم بفهمند که همه هستی از عشق و خداست و به عشق و خدا هم برمی گردد."

این نامه برای من خیلی جالب بود که ایشان می‌گوید دنیا اکنون درک نمی‌کند، اما زمانی درک خواهد کرد.

ببینید در ماجرای کرونا افرادی که با خدا ارتباط نداشتند، به کلیساها رفتند و دعا و توسل کردند. آن‌ها حتی پاپ را آوردند و او بالای شهرها دعا خواند و فوت کرد.

مشخص است که بحث توحید و خدا یک بحث فطری است. از طرف دیگر رسیدن به خدا هم یک راه بیشتر ندارد که آن هم اهلبیت (علیهم السلام) است.

«مَنْ أَرَادَ اللَّهَ بَدَأَ بِکم»

هرکسی خدا را اراده کرده است، باید از شما شروع کند.

زاد المعاد- مفتاح الجنان، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: اعلمی، علاءالدین، ص 299، الباب الحادی عشر فی بیان زیارة الرسول الأکرم (ص) و أئمة الهدی صلوات اللّه علیهم سوی ما ذکر سابقاً

خدای عالم اینها را ابواب فضل و رحمت و معرفت خود قرار داده است.

«بِنَا عُبِدَ اللَّهُ وَ بِنَا عُرِفَ اللَّهُ وَ بِنَا وُحِّدَ اللَّهُ تَبَارَک وَ تَعَالَی وَ مُحَمَّدٌ حِجَابُ اللَّهِ تَبَارَک وَ تَعَالَی»

الکافی، نویسنده: کلینی، محمد بن یعقوب، محقق / مصحح: غفاری علی اکبر و آخوندی، محمد، ج 1، ص 145، ح 10

عبادت باید با رهنمود این بزرگواران صورت بگیرد. وحدانیت حق و توحید حق باید با معرفی این بزرگواران باشد. قرآن در بیت این بزرگواران نازل شده است و اینها آگاه به قرآن و مضامین و مفاهیم قرآن هستند.

خدمت قابل ستایش «احمد بن حنبل» به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

بنده می‌خواهم نکته‌ای را تکمیل صحبت گذشته از «احمد بن حنبل» رئیس حنابله بیاورم. ایشان الحق و الانصاف در رابطه با فضائل اهلبیت خوب کار کرده است. جمله مشهور ایشان چنین است:

«من لم یربع بعلی فی الخلافة فهو أضل من حمار أهله»

منهاج السنة النبویة، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولی، تحقیق: د. محمد رشاد سالم، ج 4، ص 402، فصل قال الرافضی مع أن رسول الله لعن معاویة الطلیق بن الطلیق اللعین بن اللعین

این روایات نشانگر این است که تا آن زمان‌ها مردم نه تنها نسبت به امیرالمؤمنین این فضائل را قائل نبودند، بلکه اصلاً حضرت را به عنوان خلیفه قبول نداشتند و بالای منابر به حضرت ناسزا می‌گفتند.

«احمد بن حنبل» خدمت بزرگی کرد و در مسندش فضائل زیادی از مناقب امیرالمؤمنین و آنچه از احادیث نبی گرامی اسلام بر خلافت بلافصل امیرالمؤمنین و امامت الهی حضرت هست را جمع آوری کرد.

کتاب «مسند احمد بن حنبل» بزرگ‌ترین منبع روایی اهل سنت است و نزدیک به سی هزار روایت دارد.

در جلسه قبل هم بنده در سؤالی که عزیزان داشتم، عرض کردم که تمامی صحاح سته که «ابن اثیر جزری» در کتاب «جامع الأصول» جمع آوری کرده است، به ده هزار مورد نرسیده است ولی همین «مسند احمد بن حنبل» به تنهایی سه برابر صحاح سته روایت دارد.

«احمد بن حنبل» متوفای 241 هجری و امام حنابله است. «ابو الفرج بزرگ» متوفای 597 هجری که شخصی غیر از «سبط ابن جوزی» هست، در «مناقب امام احمد» از «عبدالله» پسر «احمد بن حنبل» روایتی نقل می‌کند.

حدیث سفینه که از اصحاب پیغمبر اکرم است و قضایا را مطرح می‌کند و در خصوص روایت:

«الْخِلاَفَةُ فی أمتی ثَلاَثُونَ سَنَةً ثُمَّ مُلْکاً بَعْدَ ذلک ثُمَّ قال لی سَفِینَةُ أَمْسِک خِلاَفَةُ أَبِی بَکرٍ وَخِلاَفَةُ عُمَرَ وَخِلاَفَةُ عُثْمَانَ وَأَمْسِک خِلاَفَةُ عَلِی رضی الله عنهم»

مسند الإمام أحمد بن حنبل، اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشیبانی، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج 5، ص 221، ح 21978

می‌گوید:

«یا أبة ما تقول فی التفضیل؟»

پدر! نظر شما در خصوص افضلیت خلفا چیست؟

«قال: فی الخلافة أبو بکر وعمر وعثمان»

احمد بن حنبل گفت: در خلافت افضل از همه ابوبکر سپس عمر و سپس عثمان است.

«فقلت: فعلی بن أبی طالب؟»

پسر احمد بن حنبل گفت: پس جایگاه علی بن أبی طالب کجاست؟

«قال: یا بنی, علی بن أبی طالب من أهل بیتٍ لا یقاس بهم أحد»

احمد بن حنبل گفت: پسرم علی از اهلبیتی است که ما نمی‌توانیم کسی را با او مقایسه کنیم.

مناقب الإمام أحمد، المؤلف: جمال الدین أبو الفرج عبد الرحمن بن علی بن محمد الجوزی (المتوفی: 597 هـ)، المحقق: د. عبد الله بن عبد المحسن الترکی، الناشر: دار، هجر، الطبعة: الثانیة، 1409 هـ، أعده للشاملة/ فریق رابطة النساخ برعایة (مرکز النخب العلمیة)، ج 1، ص 219، الباب العشرون فی ذکر اعتقاده فی الأصول

آقایانی که در شبکه‌های وهابی علیه امیرالمؤمنین حرف می‌زنند یا روشنفکرانی که ورشکسته سیاسی هستند روی بعضی از متون زیارت جامعه کبیره اشکال می‌کنند، به این قضیه توجه کنند. ما در این زمینه الی ماشاءالله روایت داریم.

«احمد بن حنبل» می‌گوید:

«علی بن أبی طالب من أهل بیتٍ لا یقاس بهم أحد»

علی بن أبی طالب فوق خلافت است. وقتی که مردم به امیرالمؤمنین خلافت را تبریک گفتند، «میثم تمار» گفت: یا علی! تو به خلافت زینت دادی. نه اینکه خلافت برای تو افتخار باشد. برای خلافت افتخاری است که تو زمام این خلافت را به دست گرفتی! حق، افتخارش این است که گرداگرد علی می‌چرخد، نه علی بر گرداگرد حق بچرخد.

بنده دوست داشتم که فرصتی باشد که ما نسبت به بعضی از فقرات جامعه کبیره نظیر:

«خَلَقَکمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ حَتَّی مَنَّ عَلَینَا بِکمْ فَجَعَلَکمْ فِی بُیوتٍ أَذِنَ اللَّهُ أَنْ تُرْفَعَ وَ یذْکرَ فی‌ها اسْمُهُ»

صحبت کنیم. این فرازها معانی بسیار عمیقی دارد که شاید عقل بشری به آن نرسد. شاید عقل بشری نتواند درک کند:

«خَلَقَکمُ اللَّهُ أَنْوَاراً فَجَعَلَکمْ بِعَرْشِهِ مُحْدِقِینَ»

به چه معناست. شاید عقل بشری نتواند درک کند:

«بِکمْ یمْسِک السَّماءَ أَنْ تَقَعَ عَلَی الْأَرْضِ إِلَّا بِإِذْنِهِ وَ بِکمْ ینَفِّسُ الْهَمَّ وَ یکشِفُ الضُّرَّ»

به چه معناست!؟

«یا وَلِی اللَّهِ إِنَّ بَینِی وَ بَینَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ ذُنُوباً لَا یأْتِی عَلَیهَا إِلَّا رِضَاکم»

به چه معناست!؟ این‌ها یک سری معانی بسیار عمیقی دارد که نیاز هست ما در مورد اینها خوب فکر کنیم. ما این مطالب را از مصادر علمای اهل سنت می‌آوریم.

اظهار نظر عجیب «عایشه» درباره امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

ببینید «ابن مردویه» متوفای 410 هجری کتابی به نام «مناقب علی بن أبی طالب» دارد. شما همین کتاب را ملاک قرار بدهید.

آقایانی که در شبکه‌های وهابی اظهار لحیه می‌کنند و ادعا می‌کنند که این دعاها با مضامین روایات نمی‌سازد و غلو است، به این روایات خوب دقت کنند. در این کتاب از قول «حذیفه یمانی» آمده است:

«علی خیر البشر فمن أبی فقد کفر»

مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع)، نویسنده: أحمد بن موسی ابن مردویه الأصفهانی، تحقیق: عبد الرزاق محمد حسین حرز الدین، چاپ: الثانیة، 1424 - 1382 ش، ناشر: دار الحدیث، ص 109، ح 122

وهابیت این روایت را می‌خواهند چکار کنند؟ این هم غلو است؟! علی بن أبی طالب «خیر البشر» هست، نه «خیر الصحابه»! البته آقایان نگویند اگر «خیر البشر» گفت، بنابراین نستجیر بالله از پیغمبر اکرم هم بالاتر است.

این قانون کلی است و شیعه و سنی آن را قبول دارند. اگر متکلمی مطلبی در فضیلت کسی گفت، خود متکلم از آن قاعده خارج است.

به عنوان مثال گاهی اوقات پادشاه یا رئیس جمهوری می‌گوید: فلان وزیر من بهترین انسان روی زمین است. این گفته دلیل نمی‌شود که از خود آن شخص هم بهتر باشد. نظر ایشان این است که من تشخیص می دهم او بعد از من، بهترین است!!

نه اینکه بالاتر از خود من است. این قانون کلی که همگان آن را قبول دارند. «ابن تیمیه» هم قبول دارد که وقتی متکلم حرفی در فضیلت کسی مطرح می‌کند، خود متکلم خارج از محدوده آن فضیلت است.

«علی خیر البشر فمن أبی فقد کفر»

علی بهترین بشر است، هرکسی این حرف را قبول نداشته باشد کافر است.

به گفته رسول گرامی اسلام، امیرالمؤمنین برتر از انبیاء و ملائکه و مخلوقات الهی است. این کتاب «کافی» و «وسائل الشیعه» و «بحارالانوار» نیست، بلکه کتاب‌های خود اهل سنت است و سندهای معتبری هم دارد.

بازهم در کتاب «مناقب ابن مردویه» روایتی از قول «عطا» وارد شده است. «عطا» که یکی از فقهای بزرگ اهل سنت است، می‌گوید:

«سئلت عائشة عن علی (علیه السلام)؟»

از عایشه در مورد علی بن أبی طالب سؤال کردم.

«فقالت: ذاک من خیر البریة!»

عایشه گفت: علی بهترین انسان‌هاست!

«البریة» به معنای جمیع خلائق است، نه تنها انسان‌ها.

«ولا یشک فیه إلاّ کافر!»

جز کفار کسی در مورد فضیلت علی بن أّبی طالب شک نمی‌کنند.

مناقب علی بن أبی طالب (ع) وما نزل من القرآن فی علی (ع)، نویسنده: أحمد بن موسی ابن مردویه الأصفهانی، تحقیق: عبد الرزاق محمد حسین حرز الدین، چاپ: الثانیة، 1424 - 1382 ش، ناشر: دار الحدیث، ص 110، ح 125

اگر بنده بخواهم از اینطور عبارت‌ها از کتب اهل سنت بیاورم، مثنوی هفتاد من کاغذ خواهد شد. این‌ها یک روایت یا دو روایت یا سه روایت نیست، بلکه مجموعه‌ای است که اگر نگوییم متواتر است، حداقل مستفیض است.

«ابن تیمیه» خود می‌گوید: اگر یک روایت سندهای متعددی داشت، برای ما علم می‌آید. وقتی طرق و سندها متعدد شد، برای ما صدور این روایت را اثبات می‌کند.

«فإن تعدد الطرق وکثرتها یقوی بعضها بعضاً حتی قد یحصل العلم بها ولو کان الناقلون فجارا فساقا»

کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، اسم المؤلف: أحمد عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی، دار النشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد العاصمی النجدی، ج 18، ص 26

این مطالب کاملاً واضح و روشن است. علمای اهل سنت همگی در این زمینه نظر دارند.

غرض ورزی «ابن حجر عسقلانی» نسبت به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

من روایتی را از «ابن حجر عسقلانی» در کتاب «الإصابة» می‌آورم. عزیزان دقت کنند که من خواهش می‌کنم، هم روایت را ببینند و هم غرض ورزی‌هایی که این آقایان در رابطه با امیرالمؤمنین دارند را ببینید. بنده خیلی دوست دارم به این روایت خوب دقت کنید. از طریق «ابی اسحاق» نقل می‌کنند:

«سمعت رسول الله یقول من أحب أن یحیا حیاتی ویموت میتتی»

شنیدم که رسول خدا فرمود: هرکسی می‌خواهد حیات و مماتش، حیات و ممات محمد باشد.

«ویدخل الجنة»

و وارد بهشت شود.

«فلیتول علیا وذریته من بعده»

ولایت علی و ذریه او را بعد از من قبول کند.

در اینجا کلمه «فلیتول» به معنای «أحب» نیست و «أحب» چیز دیگری است. ما در رابطه با «أحب» روایات زیادی داریم. به عنوان مثال در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» جلد 3 صفحه 141 وارد شده است:

«مَنْ أَحَبَّ عَلِيًّا فَقَدْ أَحَبَّنِي، وَمَنْ أَبْغَضَ عَلِيًّا فَقَدْ أَبْغَضَنِي»

هرکسی علی را دوست دارد مرا دوست دارد و هرکسی با علی دشمنی کند با من دشمنی کرده است.

«هذا حدیث صحیح علی شرط الشیخین ولم یخرجاه»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 141، ح 4648

کلمه «فلیتول علیا وذریته من بعده» به معنای محبت نیست، بلکه به معنای «ولایت» است. همان ولایتی که پیغمبر اکرم در غدیر خم بعد از خواندن آیه 6 سوره احزاب فرمودند.

بزرگان اهل سنت همانند «زمخشری» و دیگران می گویند که طبق این آیه نبی گرامی اسلام بر تمام مؤمنین ولایت دارند و ولایت حضرت در امور دنیوی و اخروی جاریست.

«ابن قیم» شاگرد «ابن تیمیه» می‌گوید:

« وقال تعالى: {النبي أولى بالمؤمنين من أنفسهم} وهو دليل على أن من لم يكن الرسول أولى به من نفسه فليس من المؤمنين»

هرکسی معتقد نباشد پیغمبر اکرم از خودش به او اولاست، اصلاً مؤمن نیست.

الرسالة التبوكية = زاد المهاجر إلى ربه؛ المؤلف: محمد بن أبي بكر بن أيوب بن سعد شمس الدين ابن قيم الجوزية (المتوفى: 751هـ)، المحقق: د. محمد جميل غازي، الناشر: مكتبة المدني – جدة؛ ص 29

رسول اکرم بعد از خواندن این آیه شریفه، ولایت امیرالمؤمنین را در غدیر خم مطرح کرده است. بحث محبت نیست. محبت برای خودش واژه‌های خاص خود را دارد.

عزیزان دقت کنند و ببینند بی انصافی‌ها در مورد امیرالمؤمنین چقدر اوج می‌گیرد. انسان باید در جای خلوت بنشیند و برای مظلومیت علی داد بزند و گریه کند.

من بارها نقل کردم که «علامه امینی» می‌فرمودند: ای کاش خداوند از اول تا آخر دنیا به من عمر می‌داد تا می‌نشستم و برای مظلومیت امیرالمؤمنین گریه می‌کردم. خیلی درد است! «ابن حجر» روایت را می‌آورد.

«سمعت رسول الله یقول من أحب أن یحیا حیاتی ویموت میتتی ویدخل الجنة فلیتول علیا وذریته من بعده »

شنیدم که رسول خدا فرمود: هرکسی می‌خواهد حیات و مماتش، حیات و ممات محمد باشد و وارد بهشت شود، ولایت علی و ذریه او را بعد از من قبول کند.

او سپس می‌گوید:

«وقال بن منده لا یصح قلت فی إسناده یحیی بن یعلی المحاربی وهو واه»

الإصابة فی تمییز الصحابة، اسم المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج 2، ص 587، ح 2867

بنده از عزیزان بیننده چه شیعه و چه اهل سنت و کسانی که کلیپ را می‌بینند، خواهش می‌کنم این یک دقیقه عرض مرا خوب دقت کنند. «ابن حجر» می‌گوید: در سند روایت «یحیی بن یعلی محاربی» است که به شدت ضعیف است.

ببینید همین «ابن حجر» در کتاب «تهذیب التهذیب» که دوازده جلد است و خلاصه «تهذیب الکمال» اثر «مزی» است، می‌نویسد:

«یحیی بن یعلی بن الحارث بن حرب بن جریر بن عبد الحارث المحاربی»

سپس می‌نویسد:

«وعنه البخاری»

از روات صحیح بخاری است.

در ادامه می‌نویسد:

«قال أبو حاتم ثقة»

ابوحاتم گفته که این شخص ثقه است.

«وذکره بن حبان فی الثقات»

ابن حبان هم در ثقات آورده است.

تهذیب التهذیب - ابن حجر، الکتاب: تهذیب التهذیب، المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الناشر: دار الفکر – بیروت، الطبعة الأولی، 1404 – 1984، ج 11، ص 265، شماره 486

همچنین در کتاب «تقریب التهذیب» همین آقای «ابن حجر» که در این روایت «وهو واه» می‌گوید، در خصوص او می‌نویسد:

«یحیی بن یعلی بن الحارث المحاربی الکوفی ثقة»

تقریب التهذیب - ابن حجر، الکتاب: تقریب التهذیب، المؤلف: أحمد بن علی بن حجر أبو الفضل العسقلانی الشافعی، الناشر: دار الرشید – سوریا، الطبعة الأولی، 1406 – 1986، تحقیق: محمد عوامة، ج 1، ص 598، شماره 7675

مجری:

در آنجا گفته این شخص واهی است، اما در اینجا از او تجلیل کرده است!

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

بله، در اینجا او را ثقه می‌داند. حتی «ذهبی» هم با آن تندروی‌هایش در کتاب «میزان الإعتدال» جلد هفتم صفحه 229 می‌نویسد:

«یحیی بن یعلی (م س) أبو المحیاة التیمی و یحیی بن یعلی (م خ د س ق) المحاربی فثقتان»

یحیی بن یعلی ابو المحیاة التیمی و یحیی بن یعلی المحاربی هردو ثقه هستند.

میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 7، ص 229، شماره 9666 و 9667

بازهم کلام «ابن حجر» را نگاه کنیم. ایشان می‌نویسد:

«فی إسناده یحیی بن یعلی المحاربی وهو واه»

آقای «ابن حجر» فردای قیامت چه جوابی می‌خواهید بدهید؟! آیا اگر چنین چیزی در رابطه با ابوبکر و عمر بن خطاب بود، چنین یک بام و دو هوا می‌گفتید؟! فردای قیامت چه جوابی دارید؟!

بینندگان عزیز! ما از اینطور قضایا در منابع اهل سنت الی ماشاءالله داریم. این‌ها وقتی به روایت امیرالمؤمنین می‌رسند، به هر نحوی که بتوانند آن را تضعیف می‌کنند، زیرا با اعتقاداتشان سازگار نیست.

یک سری مطالبی در ذهنش درست کرده است که هرچه با آن تطبیق کند واقعیت دارد. مثلاً «فخر رازی» می‌گوید آیه:

(یا أَیهَا الَّذِینَ آمَنُوا أَطِیعُوا اللَّهَ وَ أَطِیعُوا الرَّسُولَ وَ أُولِی الْأَمْرِ مِنْکم)

ای کسانی که ایمان آورده‌اید! اطاعت کنید خدا را و اطاعت کنید پیامبر خدا و صاحبان امر را.

سوره نساء (4): آیه 59

دلالت می‌کند بر اینکه (أُولِی الْأَمْرِ) باید معصوم باشد، در غیر این صورت خُلف در کلام الهی لازم می‌آید. حال آنها چاره‌ای ندارند و می گویند به دلیل اینکه خلفای ما معصوم نبودند، باید دست از دلالت آیه برداریم.

نستجیر بالله خداوند عالم در اینجا اشتباه کرده است. مسئله، مسئله‌ کوچکی نیست. اینکه ادعا می‌کنند از این عقیده که چون خلفا معصوم نبودند ما باید دست از دلالت آیه برداریم، بوی کفر و ارتداد برمی خیزد!

گریه شدید پیامبر اکرم برای مظلومیت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه)

و یا «ذهبی» در کتاب «میزان الإعتدال» جلد اول صفحه 213 وقتی به روایت:

«عدوک یا علی عدوی، وعدوی عدو الله»

می‌رسد، می‌بیند که هر کار می‌کند نمی‌تواند سندا یا دلالتا روایت را تضعیف کند. به همین خاطر می‌نویسد:

«عن عبد الرزاق عن معمر حدیثا فی فضائل علی یشهد القلب انه باطل»

میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 1، ص 213، شماره 293

کدام قلب؟! قلبی که قرآن کریم در وصف آن می‌فرماید:

(فِی قُلُوبِهِمْ مَرَضٌ فَزادَهُمُ اللَّهُ مَرَضا)

در دل‌های آن‌ها یک نوع بیماری است، خداوند بر بیماری آنها می‌افزاید.

سوره بقره (2): آیه 10

من از جوانان و روشنفکران اهل سنت خواهش می‌کنم قدری به این مسائل دقت کنند و ببینند این بی انصافی‌ها در حق امیرالمؤمنین همان تعبیر رسول گرامی اسلام است که می‌فرماید:

« عَنِ بن عَبَّاسٍ قال خَرَجْتُ أنا وَالنَّبِيُّ وَعَلِيٌّ في حشانِ الْمَدِينَةِ فَمَرَرْنَا بِحَدِيقَةٍ فقال عَلِيٌّ ما أَحْسَنَ هذه الْحَدِيقَةَ يا رَسُولَ اللَّهِ فقال حَدِيقَتُكَ في الْجَنَّةِ أَحْسَنُ منها

ثُمَّ أَوْمَأَ بيده إلى رَأْسِهِ وَلِحْيَتِهِ ثُمَّ بَكَى حتى عَلا بُكَاؤُهُ قِيلَ ما يُبْكِيكَ قال ضَغَائِنُ في صُدُورِ قَوْمٍ لا يُبْدونها لك حتى يَفْقِدُوني»

پیامبر گریه کرد و فرمود: کینه‌هایی در تعدادی از اصحاب نسبت به تو می‌بینم که بعد از من ظاهر می‌شود.

المعجم الكبير، اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج 11، ص 73، ح 11084

یا فرمود:

«أَنَّ الْأُمَّةَ سَتَغْدِرُ بِي بَعْدَهُ»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 150، ح 4676

ببینید این قضایا نشانگر این است که بحث حب و بغض چکار می‌کند. حال بنده همین یک نمونه را آوردم.

اگر بخواهم حرف‌های دوگانه‌ای که بزرگان و استوانه‌های علمی اهل سنت دارند را بیاورم، موارد زیادی خواهد شد. حال ما کاری با علمای طراز دوم و سوم نداریم.

استوانه‌های علمی اهل سنت وقتی روایتی در خصوص فضیلت امیرالمؤمنین می‌بینند، چنین زیر سؤال می‌برند. در مقابل خود او در کتاب رجال او این فرد را توثیق می‌کند.

ما از «ابن حجر» می‌پرسیم که شما عبارت «وهو واه» را از کجا آوردید؟! چرا در کتاب «تهذیب التهذیب» و «تقریب التهذیب» او را توثیق کردید؟! «ابوحاتم» و «ابن حبان» و «ذهبی» قبل از تو او را توثیق کرده‌اند.

سال وفات «ابن حجر» بعد از «ذهبی» است. «ذهبی» متوفای 748 هجری است، اما «ابن حجر» متوفای 852 هجری است.

حداقل مراجعه می‌کردید تا ببینید «ذهبی» چه حرفی زده است یا خودتان در کتاب «تهذیب التهذیب» و «تقریب التهذیب» راجع به این شخص چه گفته‌اید، سپس همینطور او را تضعیف می‌کردید!

این قضایا کاملاً نشانگر این است که ما نمی‌خواهیم حقایق را آنگونه که هست بفهمیم. ما چیزی در ذهنمان درست کردیم و می‌خواهیم برمبنای آن مباحث را تطبیق بدهیم. این چیزی نیست غیر از راه ضلالت و گمراهی!

گیرم که خلق را به فریبت فریفتی

با دست انتقام طبیعت چه می‌کنی!

مجری:

خیلی متشکرم. اگر اجازه هست میان برنامه‌ای ببینیم و سپس ان شاءالله در خدمت شما و بینندگان هستیم. منتظر ما باشید. بعد از میان برنامه‌ای که می‌بینیم، در خدمت شما خواهیم بود.

عزیزان بیننده همچنان با برنامه «حبل المتین» از «شبکه جهانی ولی عصر» در خدمت شما هستیم. در خدمت کارشناس محترم جناب «آیت الله دکتر حسینی قزوینی» هستیم. حاج آقا خسته نباشید.

قبل از میان برنامه نکات بسیار مهمی را اشاره داشتید. فقره‌ای از زیارت جامعه کبیره «وَ الْحَقُّ مَعَکمْ وَ فِیکمْ وَ مِنْکمْ وَ إِلَیکم» که خدمت شما عرض کردم و شما بیان داشتید، وقتی تطبیق می‌دادید از روایات «احمد بن حنبل» بیان کردید که امام حنابله است.

وهابیت خودشان دُم بریده هستند، اما مرتب می‌خواهند خودشان را به حنابله بچسبانند. حال، امام همین افراد در منابع خود از حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فضیلت آورده است. پیداست که این افراد از منابع خودشان خبر ندارند.

کتمان علوم و معارف توسط پیامبر، یا اشتغال صحابه در بازار و زراعت!!

فقره دیگری هم وجود دارد که مشخص است این افراد از منابع که هیچ، حتی از قرآن کریم هم چیزی نمی‌دانند و ادعا می‌کنند که ما به قرآن تمسک می‌کنیم. فقره دیگری از زیارت جامعه کبیره هست که می‌فرماید:

«وَ مِیرَاثُ النُّبُوَّةِ عِنْدَکم»

این افراد ادعا می‌کنند که اگر میرات نبوت دست پیامبر اکرم بود، قرآن کریم می‌فرماید که پیامبر چیزی را مخفی و کتمان نکرده است و همه چیز را گفته است. این خلاف تاریخ و قرآن کریم است.

وهابیت به خیال واهی خودشان می‌خواهند چنین اشکالی وارد کنند. اگر در این خصوص برایمان توضیح بدهید، ممنونم.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

این مطلبی است که نیاز به توضیح خیلی بیشتری دارد. شاید در این وقت کوتاه نشود به این قضیه بپردازیم.

این افراد می گویند که اگر پیغمبر اکرم مطالبی را به علی بن أبی طالب گفته و به دیگران نگفته و کتمان کرده، نستجیر بالله مشمول این آیه شریفه قرار خواهد گرفت که فرمود:

(إِنَّ الَّذينَ يَكْتُمُونَ ما أَنْزَلْنا مِنَ الْبَيِّناتِ وَ الْهُدى‏ مِنْ بَعْدِ ما بَيَّنَّاهُ لِلنَّاسِ فِي الْكِتابِ أُولئِكَ يَلْعَنُهُمُ اللَّهُ وَ يَلْعَنُهُمُ اللاَّعِنُون‏)

کسانی که دلائل روشن و وسیله هدایتی را که نازل کرده‌ایم بعد از آنکه در کتاب برای مردم بیان ساختیم کتمان می‌کنند.

سوره بقره (2): آیه 159

ظاهراً این افراد قرآن را نخواندند. خداوند متعال در قرآن کریم سوره آل عمران آیه 7 می‌فرماید:

(فَأَمَّا الَّذِینَ فِی قُلُوبِهِمْ زَیغٌ فَیتَّبِعُونَ ما تَشابَهَ مِنْهُ ابْتِغاءَ الْفِتْنَةِ وَ ابْتِغاءَ تَأْوِیلِهِ وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم)

اما آنها که در قلوبشان انحراف است، به دنبال متشابهات‌اند، تا فتنه‌انگیزی کنند (و مردم را گمراه سازند)، و تفسیر (نادرستی) برای آن می‌طلبند، در حالی که تفسیر آنها را، جز خدا و راسخان در علم، نمی‌دانند.

سوره آل عمران (3): آیه 7

آن‌ها در خصوص این آیه شریفه چه جوابی دارند؟! آیا خداوند هم کتمان کرده است؟! قرآن کریم می‌فرماید: تأویل این آیات متشابه را تنها خدا می‌دانند و کسانی که راسخون در علم هستند، نه کسانی که یک عمر با پیغمبر کاری نداشتند و مشغول کاسبی بودند.

بنده عذرخواهی می‌کنم، اما روایاتی در کتاب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» از قول «ابوهریره» و دیگران وارد شده است که مهاجرین و انصار دنبال پیغمبر اکرم نبودند، بلکه یا در بیابان‌ها مشغول زراعت بودند و یا در بازار مشغول کاسبی بودند!!

بنده ان شاءالله این مطالب را هم از منابع خودشان خواهم آورد. ما می‌خواهیم ببینیم مراد از آیه شریفه که می‌فرماید:

(وَ ما یعْلَمُ تَأْوِیلَهُ إِلاَّ اللَّهُ وَ الرَّاسِخُونَ فِی الْعِلْم)

چه کسانی هستند. ما شاید نزدیک به چهل روایت از رسول گرامی اسلام، امیرالمؤمنین و دیگر ائمه اطهار (علیهم السلام) داریم که راسخون در علم، علی بن أبی طالب و اهلبیت اوست. فرمودند: ما هستیم که راسخ در علم هستیم.

در کتاب «تفسیر عیاشی» جلد 1 صفحه 162 یا 164 و همچنین کتاب «کافی» در این خصوص «مرحوم کلینی» باب مخصوصی آورده است.

«بَابُ أَنَّ الرَّاسِخِينَ فِي الْعِلْمِ هُمُ الْأَئِمَّة»

راسخون در علم امیرالمؤمنین و ائمه بعد از او هستند.

الكافي، نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب‏، محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ج 1، ص 213

شما کجای کار هستید! شما حداقل منابع خودتان را قدری بررسی کنید و ببینید در این رابطه چه ها دارید.

در کتاب «کافی» جلد اول صفحه 213 باب «بَابُ أَنَّ الرَّاسِخِینَ فِی الْعِلْمِ هُمُ الْأَئِمَّةُ» روایاتی وارد شده است. معنای باب این است: کسانی که راسخ در علم هستند و تمام محکمات و متشابهات را می‌دانند، ائمه اطهار هستند.

«مرحوم کلینی» چندین روایت هم ذیل این باب آورده است. روایات هم از نظر سندی مشکلی ندارد.

این که می گویند تمام آنچه را که پیغمبر اکرم بیان می‌کرد، تمام صحابه می‌دانستند که پیغمبر اکرم چه مطالبی را بیان می‌کند، ظاهراً این آقایان با کتاب‌های خودشان خیلی زیاد ارتباط ندارند.

در اینجا دو دسته روایت است و من می‌خواهم آنها را مطرح کنم. ان شاءالله به این مباحث خواهیم رسید که سنت در نزد اهلبیت چگونه بوده است و سنت در نزد اهل سنت چگونه بوده است و ان شاءالله مطالبی مفصل در این زمینه مطرح خواهیم کرد.

مشاهده کنید من از کتاب «صحیح بخاری» روایتی می‌آورم. این آقا که ادعا می‌کند اگر علی بن أبی طالب یا ائمه اطهار مخزن علوم پیغمبر اکرم باشند، بنابراین پیغمبر اکرم کتمان کرده است. پیغمبر اکرم هرچه می‌گفتند، برای همه صحابه می‌گفتند. آقایان این روایت را ببینند می گوید:

«إِنَّ الناس یقُولُونَ أَکثَرَ أبو هُرَیرَةَ وَلَوْلَا آیتَانِ فی کتَابِ اللَّهِ ما حَدَّثْتُ حَدِیثًا»

مردم می گویند که ابوهریره چقدر روایت زیاد نقل می‌کند و دیگر صحابه نقل نمی‌کنند.

«إِنَّ إِخْوَانَنَا من الْمُهَاجِرِینَ کان یشْغَلُهُمْ الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ»

برادران مهاجر ما در بازار مشغول کار و کاسبی بودند.

«وَإِنَّ إِخْوَانَنَا من الْأَنْصَارِ کان یشْغَلُهُمْ الْعَمَلُ فی أَمْوَالِهِمْ»

برادران انصار هم در بیابان‌ها مشغول زراعت بودند.

«وَإِنَّ أَبَا هُرَیرَةَ کان یلْزَمُ رَسُولَ اللَّهِ بِشِبَعِ بَطْنِهِ وَیحْضُرُ ما لَا یحْضُرُونَ وَیحْفَظُ ما لَا یحْفَظُونَ»

و تنها منِ ابوهریره بودم که شکم گرسنه خود را برداشته بودم و دنبال پیغمبر اکرم می‌رفتم و از حضرت حدیث می‌شنیدم.

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 1، ص 55، ح 118

ببینید این دیگر کتاب «صحیح بخاری» است. در این کتاب وارد شده است که صحابه اعم از مهاجرین و انصار نمی‌آمدند احادیث و شریعت پیغمبر اکرم را یاد بگیرند.

این شخص که ادعا می‌کند پیغمبر اکرم کتمان کرده است، باید بداند که پیغمبر اکرم بیان می‌فرمودند اما صحابه نمی‌آمدند.

روایت بسیار مهم‌تر این است که خلیفه دوم خود در قضیه «ابو موسی اشعری» حدیث استإذان را مطرح می‌کند و بعد شاهد می‌آورد که داستان آن مفصل است.

«فقال عُمَرُ خَفِی عَلَی هذا من أَمْرِ النبی أَلْهَانِی الصَّفْقُ بِالْأَسْوَاقِ»

عمر گفت: این دستور پیغمبر اکرم به من نرسیده است، زیرا در بازار مشغول کار و کاسبی بودم.

الجامع الصحیح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعیل أبو عبدالله البخاری الجعفی، دار النشر: دار ابن کثیر, الیمامة - بیروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقیق: د. مصطفی دیب البغا، ج 6، ص 2676، ح 6920

جالب‌تر از اینها کتاب «طبقات الکبری» اثر «ابن سعد» است که در جلد دوم از عایشه نقل می‌کند:

«قالت عائشة لأبی هریرة إنک لتحدث عن النبی حدیثا ما سمعته منه»

عایشه به ابی هریره می‌گوید: روایتی از پیغمبر اکرم نقل می‌کنی که ما نشنیدیم.

«فقال أبو هریرة یا أمة طلبتها وشغلک عنها المرآة والمکحلة»

ابوهریره گفت: مادر! من دنبال پیغمبر اکرم بودم و حدیث حضرت را حفظ می‌کردم، اما شما مشغول آینه و زینت بودید.

«وما کان یشغلنی عنها شیء»

و من که دنبال تزئین و آرایش نبودم.

الطبقات الکبری، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منیع أبو عبدالله البصری الزهری، دار النشر: دار صادر - بیروت، ج 2، ص 364، باب ذکر من جمع القرآن علی عهد رسول الله

«ابوهریره» به صراحت می‌گوید که شما مشغول آرایش کردن بودید و از روایات پیغمبر اکرم غافل ماندید!!

این آقایی که در شبکه وهابیت ادعا می‌کند که این فراز از زیارت جامعه کبیره نشانگر این است که نستجیر بالله پیغمبر اکرم کتمان کرده است و این خلاف قرآن و تاریخ است، به این مسائل دقت کند. این روایات متعلق به تاریخ است. چه جوابی دارند بگویند؟!

بنده از این مسائل الی ماشاءالله مطالب دارم که الآن فرصت بحث کردن آن نیست. نکته دوم این است که در جواب این شخص چند مسئله را مطرح می‌کنم.

در کتاب «استیعاب» اثر «ابن عبدالبر» که یکی از کتب معتبر و طراز اول اهل سنت است، وارد شده است:

«کان عمر یتعوذ بالله من معضلة لیس لها أبو الحسن»

عمر می‌گفت: به خدا پناه می‌برم از اینکه مشکلی برایم پیش بیاید و حضرت ابوالحسن در آن نباشد.

در شبکه‌های وهابی به جهت اینکه ادعا کنند علی بن أبی طالب با خلفا دوست بوده است، این روایات که به نفعشان هست را می‌آورند.

اگر بنا بود که هرآنچه امیرالمؤمنین می‌داند عمر بن الخطاب هم بداند، این دیگر معنا ندارد.

«فکان عمر یقول لولا علی لهلک عمر»

عمر همیشه می‌گفت: اگر علی نبود، عمر هلاک می‌شد.

الاستیعاب فی معرفة الأصحاب، اسم المؤلف: یوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد آلبر، دار النشر: دار الجیل - بیروت - 1412، الطبعة: الأولی، تحقیق: علی محمد البجاوی، ج 3، ص 1102، باب علی

اگر واقعاً هرچه علی می‌دانست عمر هم می‌دانست، دیگر این روایات چه معنایی دارد! از عمر بن خطاب سؤال می‌کنند: از کجا عمره را آغاز کنیم؟ عمر بن خطاب در جواب گفت: برو از علی بن أبی طالب سؤال کن. او این مسائل را می‌داند!

مجری:

بنابراین پیغمبر اکرم فرموده است، کسی دیگری هم که خبر داشته باشد هست اما این افراد غافل هستند.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

بله، این افراد غافل بودند.

مجری:

حاج آقا تماسی داریم و دوست عزیزمان پشت خط هستند.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

ما در خدمت عزیزان هستیم. دنبال بحث را در جلسه بعد ادامه خواهیم داد.

تماس بینندگان برنامه:

مجری:

محمد رضای عزیز سلام.

بیننده (آقا محمد رضا – شیعه):

بسم الله الرحمن الرحیم. بنده سلام عرض می‌کنم خدمت حاج آقا قزوینی عزیز و همچنین سلام عرض می‌کنم خدمت مجری عزیز برنامه.

حاج آقا قزوینی اگر یادتان باشد بنده دو هفته قبل تماس گرفته بودم و در مورد علم رجال و اصول دین از شما سؤالاتی پرسیدم. بعد از سؤال که شما پاسخ دادید، وقت نشد که بنده بخواهم بازهم مزاحم شما شوم.

واقعیت این است که من فرمایشات و جواب‌های شما را نوشتم. دو نکته وجود دارد که خواستم خدمت شما عرض کنم. درواقع بنده به فرمایشات شما قانع نشدم و به همین خاطر خواستم دوباره مزاحم شوم و سؤالاتی را مطرح کنم.

اولاً در مورد وقت کم شما انتقاد کنم. شما یک ربع به ده شروع می‌کنید و تا ساعت ده و نیم برنامه را خاتمه می‌دهید. این ساعت برنامه شما با برنامه‌تان در «شبکه جهانی ولایت» خیلی متفاوت است.

ما دوست داریم یک ساعت یا دو ساعت بیشتر در خدمت شما باشیم و فرمایشات شما را استفاده کنیم. خواهشا اگر وقت برنامه بیشتر باشد، بهتر است.

آیا علم رجال در همه جا ملاک است یا تنها در تعارضات ملاک است؟!

بنده به سؤال اول می‌رسم. حاج آقا شما فرمودید که علم رجال در همه چیز باید ملاک باشد، حتی در مستحبات.

این در حالی است که بنده خدمت شما عرض کرده بودم که ما روایات بسیار زیادی داریم که اهلبیت (علیهم السلام) فرمودند: اگر حدیثی از ما را حتی فرقه‌ای منحرف هم بیان کردند، شما نگویید که آن فرقه ظالم و فاسق است و من این حدیث را قبول نمی‌کنم.

این کار را نکنید بلکه شاید ما آن حدیث را گفته باشیم. آنطور که مشخص است، ظاهراً تنها در تعارض اخبار و روایات هست که علم رجال به درد می‌خورد.

بنده می‌خواستم نظر شما را در مورد آن دسته از روایاتی که می‌فرمایند: "اگر منحرفین ما هم از طرف ما حدیثی را نقل کردند را رد نکنید"، نظر شما را بدانم که منظور چیست.

شما می‌فرمایید که در همه زمینه‌ها به درد می‌خورد، اما اهلبیت (علیهم السلام) می‌فرمایند که اگر شخص منحرفی هم حدیث را نقل کرد شما نگویید به خاطر اینکه طرف منحرف است من روایات او را قبول نمی‌کنم.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

آقا محمد رضا اجازه بدهید بنده قدری در این خصوص توضیح بدهم و شما هم روی خط باشید.

عزیز دلم بنده عرض کردم که در زمینه رجال، صاحب نظر هستم، به طوری که بیست سال در حوزه علمیه رجال تدریس کردم. در حال حاضر کتاب «المدخل إلی علم الرجال و الدرایة» اثر ما هم کتاب درسی حوزه علمیه است.

شما ببینید از هر گوشه‌ای از مباحث رجالی را حضرتعالی مطرح کنید، همانند حمد و سوره برای من ملکه شده است.

شما یک سؤالی کردید که آیا در همه جا علم رجال ملاک هست یا تنها در تعارضات است؟! بنده عرض کردم که نظر شخصی من این است که حتی در مستحبات هم ما باید از علم رجال استفاده کنیم.

استفاده کردن از علم رجال به این معنا نیست که اگر یک مخالفی روایتی نقل کرد، ما باید او را رد کنیم. اصلاً قاعده الزام این است که اگر مخالفی آمد اعتراف کرد، ما به آن توجه کنیم.

به عنوان مثال بنده و جنابعالی به محکمه رفتیم. بنده گفتم که عبای دوش منِ قزوینی مال این آقا است و کت روی تن ایشان مال من است.

من اعتراف کردم که این عبا مال شماست. قاضی می‌گوید: عبا را از دوش خود بردار، زیرا اعتراف کردی! حال اینکه می گویید کت ایشان متعلق به شماست، این ادعاست. ادعا باید بیّنه بیاورد. به این مسئله الزام خصم می گویند.

در اصول هم ما بحث الزام و خصم داریم. مشاهده کنید در کتب رجالی ما همانند «رجال نجاشی»، «رجال شیخ طوسی» یا «رجال کشی» چقدر از اهل سنت که از دیدگاه ما مورد وثوق هستند یا معاند و کذاب نیستند ولو انحراف اعتقادی دارند، روایت وجود دارد.

به عنوان مثال شخصی واقفی مذهب است که معتقد به مهدویت امام کاظم هست و امامت امام رضا را هم قبول ندارد. در این روایات عبارات «واقفیٌ ثقة» یا «ثقة إلا أنه فتحیٌ» یا «و هو من العامة ولکنه ثقة» آمده است.

اگر ما بخواهیم در این بحث وارد شویم، خیلی بحث‌های زیادی هست. این که ما بگوییم تنها در تعارضات از علم رجال استفاده می‌کنیم، هزار درصد اشتباه است.

ما در تعارضات مرجحات داریم. چند مرجح وجود دارد؛ یک مرجح سندی است. «خذ بما رواه أوثقهما» به این معنا که آنچه که موثق‌ترین آن بود قبول کن.

یکی دیگر از مرجحات، مرجح دلالی است. «خذ بما اشتهر بین اصحابک» به این معنا که روایتی که بین اصحاب مشهور است را قبول کن.

«خذ بما اشتهر بین اصحابک» یکی از مرجحات است. مورد دیگر هم «خذ بما خالف العامة» است. اگر روایتی از ما دیدید که موافق اهل سنت است و روایتی دیدید که مخالف اهل سنت است، روایتی که مخالف اهل سنت است را بگیرید.

این روایات تقیتاً صادر شده است. برادر من! حتی در باب تعارض هم دقت کنید به این مسائل می‌رسید. حال بنده نمی‌دانم شما از نظر حوزوی سطح معلوماتتان چقدر است.

بنده گفتم: اگر ما تنها رجال را به متعارضین منحصر کنیم، صددرصد اشتباه است. ما صدها روایت داریم. راوی می‌گوید:

«قُلْتُ لِلرِّضَا ع شُقَّتِی بَعِیدَةٌ وَ لَسْتُ أَصِلُ إِلَیک فِی کلِّ وَقْتٍ فَمِمَّنْ آخُذُ مَعَالِمَ دِینِی»

حضرت فرمودند:

«مِنْ زَکرِیا بْنِ آدَمَ الْقُمِّی- الْمَأْمُونِ عَلَی الدِّینِ وَ الدُّنْیا»

وسائل الشیعة، نویسنده: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 27، ص 146، ح 33442

یا داریم که:

«أَنَّ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ ع قَالَ لِلْفَيْضِ بْنِ الْمُخْتَارِ- فِي حَدِيثٍ فَإِذَا أَرَدْتَ حَدِيثَنَا فَعَلَيْكَ بِهَذَا الْجَالِس‏»

وسائل الشیعة، نویسنده: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 27، ص 143، ح 33434

یا:

«رَحِمَ اللَّهُ زُرَارَةَ بْنَ أَعْینَ لَوْ لَا زُرَارَةُ لَانْدَرَسَتْ أَحَادِیثُ أَبِی»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 47، ص 390، ح 113

اینها ربطی به تعارضات ندارد. از طرف دیگر ببینید ده‌ها راوی وجود داشتند که کارشان جعل حدیث بوده است و ائمه اطهار هم فرمودند از آنها حدیث نگیرید.

حضرت فرمودند:

«لَعَنَ یونُسَ بْنَ ظَبْیانَ أَلْفَ لَعْنَةٍ تتبعها أَلْفُ لَعْنَةٍ کلُّ لَعْنَةٍ مِنْهَا تُبْلِغُک قَعْرَ جَهَنَّم»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 25، ص 264، ح 3

یا فرمود:

«لَعَنَ اللَّهُ الْمُغِیرَةَ بْنَ سَعِیدٍ إِنَّهُ کانَ یکذِبُ عَلَی أَبِی فَأَذَاقَهُ اللَّهُ حَرَّ الْحَدِید»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 25، ص 297، ح 59

مادامی که سند روایت بررسی نشود، ما نمی‌دانیم آیا این روایت از معصوم صادر شده است یا خیر. ما در صورتی می‌توانیم متن حدیث را به معصوم نسبت بدهیم که یقین کنیم از معصوم صادر شده است.

شما کتب فقهی فقهای ما همانند «جواهر الکلام» را مشاهده کنید. او از ابتدای کتاب تا جلد 41 و 42 می‌گوید که روایات به این خاطر ضعیف است. من نمی‌توانم در تسبیحات اربعه، رکوع، سجده، حج یا ارث به این مباحث استناد کنم.

بحث رجال با معارف شیعه و همچنین معارف اهل سنت عجین شده است. در فقه، اصول و تفسیر عجین شده است.

آقای «طبری» در «تفسیر» خود به هر روایتی می‌رسد که مربوط به تعارض هم نیست، می‌گوید: «هذه الروایة ضعیفة»، «رواه ابن مردویه فی الضعیف»، «رواه فلان فی الصحیح».

همینطور مشاهده کنید «علامه مجلسی» هشت جلد کتاب «کافی» را در کتاب «مرآة العقول» از همان جلد اول در بحث مسائل اخلاقی، بررسی سندی کرده است و تا از روضه گذشته و رفته است.

بنابراین برادر بزرگوارم! بحثی که حضرتعالی می‌فرمایید را گفتید فقط در آنجا هست؟ بنده گفتم که در همه جاست. بنده تنها نظرم با بعضی از فقها متفاوت است که البته نظر شخصی من است. ما مقلد نیستیم.

نظر شخصی بنده این است که فقها با توجه به قاعده تسامح در ادله سنن و حدیث «من بلغ» در مستحبات و مکروهات به روایات ضعیف عمل می‌کنند.

بنده عقیده‌ام بر این است که حتی در مستحبات و مکروهات هم ما باید در سایه سار رجال برویم که ائمه ما را رهنمون کرده‌اند. بنیانگذار علم رجال ائمه اطهار بودند. آن بزرگواران فرمودند که از ثقات بگیرید و از افراد کذاب و وضاع نگیرید.

اگر این مسائل برای ما ملاک است، ما باید در مستحبات و مکروهات هم تا اندازه‌ای که می‌توانیم از رجال بگیریم. مگر اینکه در جایی به قصد رجاء مطلبی آورده شده بود.

به عنوان مثال وارد شده است که اگر فلان دعا را بخوانید، خداوند عالم در بهشت چنین مقامی به شما می‌دهد.

حدیث «من بلغ» می‌گوید که اگر روایتی از پیغمبر اکرم به من برسد ولو من نگفته باشم و به قصد رسیدن به آن ثواب انجام دهد، خداوند عالم آن ثواب را به او می‌دهد. این تفضل خداوند هست.

اگر کسی بخواهد به صورت رجاء بخواند مشکلی ندارد، اما حتی همین دعا را به قصد ورود خواندن را همه فقها اشکال می‌کنند و ما هم نظرمان این هست.

حال بازهم ان شاءالله در جلسات بعد اگر قدری زودتر تشریف بیاورید در خدمت شما خواهیم بود. بنده نمی‌دانم با توضیحی که بنده ایندفعه دادم قانع شدید یا قانع نشدید. اگر قانع نشدید بازهم جلسه آینده قدری زودتر تشریف بیاورید تا در خدمت شما باشیم.

بنده دوست دارم بحث‌ها بین الطرفینی بحث شود و ما تنها متکلم وحده نباشیم. هرجایی که این عزیزمان یا هر بیننده عزیز دیگری قانع نشد، به صراحت بگوید که من اینجا قانع نشدم تا من بیشتر توضیح دهم.

بنده در آن جلسه یک جمله گفتم که عقیده ما در مستحبات و مکروهات چنین است. بنده امشب مفصل توضیح دادم.

مشاهده کنید که ما چقدر راوی سنی داریم که «شیخ طوسی» در مورد آنها عبارت «عامیٌ ثقه» را به کار می‌برد. ما همچنین فتحی مذهب و واقفی مذهب هم داریم.

آقای «البانی» هم می‌گوید که مخالفت عقیده، دلیل بر ضعف راوی نمی‌شود. در خصوص راوی، صداقت در گفتار شرط است، صداقت در دیگر جوارح شرط نیست.

به عنوان مثال شما می‌بینید بسیاری از جوانان هستند که نستجیر بالله شراب هم می‌خورند و دزدی هم می‌کنند، اما اگر او را قطعه قطعه هم کنند دروغ نمی‌گوید. این شخص وقتی حرف می زند، شما حرف او را قبول می‌کنید.

مجری:

حاج آقا خیلی ممنونم، وقت ما هم به پایان رسیده است. واقعاً از بینندگانی که تماس می‌گیرند، متشکریم. سؤال از طریق اینستاگرام و دیگر برنامه‌ها زیاد آمده است، اما به دلیل اینکه وقت ما محدود است از پاسخ دادن معذوریم.

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

ان شاءالله عزیزان دعا کنند که ما بتوانیم بعدها بیشتر در خدمت شما باشیم و امکانات بیشتر داشته باشیم. در حال حاضر بضاعت ما این است.

ان شاءالله عزیزان دعا کنند که ما در آینده بتوانیم همین برنامه را از طریق ماهواره خدمت آقایان ارسال کنیم و هم ساعت برنامه را بیشتر کنیم.

ما قبلاً دو ساعت برنامه داشتیم که یک ساعت در اختیار بینندگان بود. متأسفانه با این اوضاع بیشتر از این نمی‌توانیم در خدمت شما باشیم.

وقتی به اینجا می‌آییم با این امکانات تا وقتی کامپیوتر ما را ردیف کنند، یک ربع طول می‌کشد تا بتوانیم فایل‌هایمان را به شما نشان بدهیم.

مجری:

تمام تلاش ما و دست اندرکارانی که در این شبکه هست، این است که بهترین برنامه و بهترین وقت را برای شما بگذارند که بالاخره از فرصت کمال استفاده شود.

خدا را شاکریم که در خدمت شما بینندگان بودیم و از محضر اساتید محترم حضرت آیت الله دکتر حسینی قزوینی بهره مند شدیم.

ان شاءالله که بتوانیم در برنامه‌های بعد و فرصت‌های دیگر هم بهره مند شویم و خداوند این فرصت را به ما عنایت کند.

در آخر برنامه برای تعجیل در فرج آقا امام زمان دعا می‌کنیم، شما را به خدای منان می‌سپاریم و از جناب آیت الله دکتر حسینی قزوینی هم تشکر می‌کنیم. خیلی متشکرم که وقت گذاشتید.

اللهم عجل لولیک الفرج

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


حبل المتین-معارف «زیارت جامعه کبیره»، منطبق با قرآن و سنّت!>

شبکه ولی عصر آیت الله حسینی قزوینی حبل المتین