شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ایستگاه اندیشه - واکاوی ادعای مطرح شده درباره مالک اشتر یار با وفای امیر مومنان حجت الاسلام روستایی

قسمت هفتم برنامه ایستگاه اندیشه با کارشناسی حجت الاسلام روستایی با موضوع واکاوی ادعای مطرح شده درباره مالک اشتر یار با وفای امیر مومنان علیه السلام


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 22 مرداد 1399

برنامه: ایستگاه اندیشه  با موضوع واکاوی ادعای مطرح شده درباره مالک اشتر یار با وفای امیر مؤمنان

مجری:

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بسم الله الرحمن الرحیم

سلام عرض می کنم خدمت شما که پیگیر برنامه های شبکه حضرت ولیعصر (عج) هستید و رسیدید به ایستگاه اندیشه، با برنامه ایستگاه اندیشه خدمت استاد روستایی هستیم، استاد عرض سلام وقت تان بخیر خدمت تان هستم.

استاد روستایی:

علیکم السلام و رحمة الله بنده هم خدمت شما و  بینندگان عزیز شبکه جهانی ولیعصر(ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم و ایام ولایت و امامت و بطور خاص عید مباهله و میلاد آقا موسی بن جعفر که گذشت در واقع را خدمت بینندگان عزیزمان تبریک و تهنیت عرض می کنم در خدمت شما هستیم.

مجری:

زنده باشید. همانطوری که در هفته و جلسات گذشته هم خدمت تان بودیم در جریان هستید که بحث استاد روستایی حول محور شبهاتی هست که به جناب مالک اشتر افترا و تهمت هایی زدند در فضای مجازی و سؤالات شما که به دست ما رسیده هر هفته چند تایش را مطرح کردیم و استاد هم با سعه صدر پاسخ دادند. حاج آقا روستایی اگر اجازه بدهید یک مطلب و روایتی بود در مورد جناب مالک اشتر که ایشان سرپیچی کردند از دستور مستقیم حضرت امیرالمؤمنین(ع) و برخلاف آنکه حضرت علی(ع) دستور داده بودند فراری های جنگ جمل را تعقیب نکنند ولی مالک اشتر گوش نداد و بلاخره تعقیب شان کرد در مورد این یک توضیح بفرمایید.

استاد روستایی:

بله عرض کنم محضر مبارک تان، خب ما همانطور که بینندگان مان مستحضر هستند در این چند جلسه چندین برنامه را در واقع به شخصیت والای جناب مالک اشتر صلوات الله و سلامه علیه اختصاص دادیم، و برخی شبهاتی که در مورد ایشان مطرح شده را پاسخ دادیم، و این جلسه در واقع جلسه آخری هست که ما آخرین شبهه ای را که آن فرد در فضای مجازی نسبت به جناب مالک مطرح کرده بود را داریم مطرح می کنیم و به دقت مورد واکاوی و کاوش قرار می دهیم این مسئله را.

یکی از مسائلی که همانطور که شما فرمودید مطرح می کنند در مورد این هست که آقا در واقعه جمل بالاخره مالک سردار امیرالمؤمنین هست و شخصیتی بود که همانطور که بار ها گفتیم حضرت فرمودند که:

«کان لی کمن کنت لرسول الله»

 «همانطوری که من برای رسول خدا بودم مالک هم برای من بود»

 خب آقا امیرالمؤمنین در دوره رسول خدا در تمامی جنگ ها، به فرموده حضرت زهرا(س) می فرمایند که هر وقت که بالاخره مشرکین قیام کردند علیه حضرت، یا مخالفان اسلام حالا یا یهودیان باشند یا غیر آنها پسر عمّ خودش را که امیرالمؤمنین باشد پیامبر او را در دهان آن افراد فرستاد آن شیرانی که بالاخره می خواستند حمله بکنند و اینها، خب مالک هم برای حضرت امیر هم یک همچین.

مجری:

بیشتر گرگ ها بودند.

استاد روستایی:

بله حالا گرگ یا فرقی نمی کند حالا بالاخره

مجری:

در همه غزوه ها همراه پیغمبر بودند بله

استاد روستایی:

بله ببینید در تمام غزوه ها امیرالمؤمنین(ع) بالاخره همچین دفاعی از رسول خدا می کردندکه اصلا با مدال

«یاکاشف الکرب عن وجه النبی،» در واقع ایشان مزیین شد ودر زیارت نامه های حضرت همچین عنوانی برایشان ذکر کردند و خب مالک هم برای حضرت همین جایگاه را دارد در تمام جنگ های حضرت مالک حمله ور هست به دشمنان حضرت و در بالاخره شجاعت هم که مثل زدنی هست و ضرب المثل هست مالک به گونه ای که حتی در بحث جنگ جمل وقتی بعضی از افراد با مالک درگیر می شوند همین عبدالله بن زبیر شخصیت کمی نبود بالاخره برای خودش قدر قدرت بود اما خاله او می گوید من بشارت می دهم من مژدگانی می دهم برای هر کسی که بیاید به من مژده سلامتی این را بدهد؛ خب خیلی مالک قدرتمند بود. خب در جنگ جمل هم بالاخره سردار هست و در طلیعه سپاه امیرالمؤمنین(ع) مالک حمله ور هست به دشمنان خب بعضی ها آمدند شبهه کردند که آقا بله وقتی که در جنگ جمل دشمنان حضرت شکست خوردند امیرالمؤمنین نامه ای مثلاً برای مالک نوشته که آقا شما از اینها، دیگر دنبال اینها نرو کاری با افراد اینها نداشته باشد اما مالک این نامه را باز نمی کند این را داخل زین اسب خودش می گذارد و به تعقیب خودش ادامه می دهد تا آن ،داخل کوچه های بصره اینها را به قول معروف تعقیب می کند و بعد می بیند آقا وقتی وارد منازل شان می شوند مالک نامه را باز می کند می بیند، حضرت فرمودند که نه اینها را تعقیب نکن می گوید خب حالا برگردید. یک همچین شبه ای را آمدند مطرح کردند. خب این کجا است این در چه کتابی است ما باید ابتدا این را بیان بکنیم کجا است بعد حالا در بخش های بعد به قسمت های دیگرش خواهیم پرداخت نقدر و بررسی خواهیم کرد.

ببینید کتاب کافی کلینی، جلد 9، چاپ دارالحدیث خب بینندگان مان مستحضر هستند کافی چاپ های 8جلدی دارد که مثلاً دارالکتب اسلامیه چاپ کردن یا مثلاً چاپ، منشورات دارالمرتضی و اینها چاپ کردند، اما این چاپی که من دارم از آن صحبت می کنم و دارم نمایش می دهم چاپ های 15جلدی هست، چاپ های دارالحدیث هست که بالاخره جایگاه خاص خودش را دارد به لحاظ تحقیقی و اینها جلد 9این کتاب، کتاب حج و جهاد و المعیشة، ملاحظه بفرمایید این هم شناسنامه کتاب هست، اما در چه صفحه ای آمده؟ این ماجرا در صفحه423 آمده.سند حسین بن محمد اشعری عن معلّی بن محمد عن الوشاء عن أبان بن عثمان عن أبی حمزه ثمالی ابی حمزه می گوید به امام سجاد عرض کردم:

«إِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ سَارَ فِي أَهْلِ اَلْقِبْلَةِ بِخِلاَفِ سِيرَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي أَهْلِ اَلشِّرْكِ»

امیرالمؤمنین در مورد، اهل قبله در مورد مسلمان ها بخلاف سیره رسول خدا عمل کرد در مقابل مشرکین.

یعنی مثلاً فرض کنیم که رسول خدا در فتح مکه مشرکینی که آمدند و مقابل حضرت خواستند قرار بگیرند وقتی به خانه ابو سفیان پناهنده شدند گفت هر کس به خانه ابو سفیان پناهنده بشود در امنیت است ولو اینکه مشرک هست فرض بکنید. خب می گوید آقا امیرالمؤمنین در مورد اهل قبله خلاف آن عمل کرد اینها را کشت، آنها مشرک بودند حضرت نکشت، اینها مشرک نبودند مسلمان بودند به ظاهر حضرت کشت، به خلاف سیره عمل کرد در ادامه دارد که :

«َغَضِبَ»

امام سجاد(ع) غضب ناک شدند».

«ثُمَّ جَلَسَ»

«نشستند»

و اینکه اینجا می گوید ثم جلس به این معنی نیست که حضرت دراز کشیده بودند یا مثلاً ایستاده بودند نه، بعضی  وقت ها مثلاً آدم تکیه داده بعد یک دفعه می آید جلو می گویند ثم جلس نشست.

«ثُمَّ قَالَ»

«فرمودند»

«سَارَ وَ اَللَّهِ فِيهِمْ بِسِيرَةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ»

«بخدا قسم به سره رسول خدا عمل کرد »

«يَوْمَ اَلْفَتْحِ»

«در روز فتح مکه مثل فتح مکه»

«إِنَّ عَلِيّاً عَلَيْهِ اَلسَّلاَمُ كَتَبَ إِلَى مَالِكٍ وَ هُوَ مُقَدِّمَتِهِ يَوْمَ اَلْبَصْرَةِ»

«می گوید علی نامه نوشت به، علی (ع) نامه نوشت به مالک اشتر در حالی که مالک در طلیعه سپاه و مقدم، خط اول و در واقع خط مقدم است جبهه امیرالمؤمنین بود (یوم البصره) یعنی در جنگ جمل»

محتوای نامه چه بود؟

«بِأَنْ لاَ يَطْعُنَ فِي غَيْرِ مُقْبِلٍ وَ لاَ يَقْتُلَ مُدْبِراً وَ لاَ يُجِيزَ عَلَى جَرِيحٍ»

خب می گوید: به اینکه کسی که غیر مقبل یعنی یک زمانی می گویی که کسی مقابل شما دارد می جنگد باید با او بجنگید اما کسی که مقبل نیست یعنی پشت به شما است او را نیزه  نزنید، ضربه نزنید و کسی که دارد فرار می کند»

«و لا یقتل مدبراً»

« آن کسی که فرار کرده را نکشید »

«لاَ يُجِيزَ عَلَى جَرِيحٍ»

«و کسی که در واقع مجروح شده او را به سرعت به قتل نرسانید»

 و عرض کنم محضر مبارک تان

«وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ»

«هرکسی که وارد خانه اش شد و در خانه اش را بست این در امنیت است »

 «فَأَخَذَ اَلْكِتَابَ»

«می گوید مالک این عرض کنم کتاب را نامه را گرفت»

 «فَوَضَعَهُ بَيْنَ يَدَيْهِ عَلَى اَلْقَرَبُوسِ»

«می گوید این نامه را گذاشت درمقابلش زیر زین اسبش، باز نکرد محتوا را ببیند»

 «مِنْ قَبْلِ أَنْ يَقْرَأَهُ» 

«قبل از اینکه آن را بخواند»

«ثُمَّ قَالَ»

«قبل از اینکه نامه ای را بخواند آمد گفت »

« اُقْتُلُوا فَقَتَلَهُمْ »

«اینها را بکشید این اهالی جمل را»

«حَتَّى أَدْخَلَهُمْ سِكَكَ اَلْبَصْرَةِ»

«تا اینکه به قول معروف عرض کنم خدمت شما آنها را داخل کوچه های بصره کرد یعنی زدند و کشتند و تعقیب کردند تا اینها رفتند در کوچه های بصره»

بعد که دیگر مالک خیالش راحت شد از فتنه گری دشمن

«ثُمَّ فَتَحَ اَلْكِتَابَ»

«نامه را باز کرد»

« فَقَرَأَهُ»

«نامه را خواند»

و دید که حضرت فرمودند که بالاخره کسی که فرار می کند در این محتوایی که خدمت تان عرض کردم کشته نشود و مجروحین کشته نشوند و خلاصه

«وَ مَنْ أَغْلَقَ بَابَهُ فَهُوَ آمِنٌ»

«هر کس داخل خانه اش برود این در امنیت است»

 و عرض کنم خدمت شما اینجا بود که

«ثُمَّ أَمَرَ مُنَادِياً فَنَادَى بِمَا فِي اَلْكِتَابِ»

«اینجا مالک به یک منادی خبر داد که آقا شما ندا بده که امیرالمؤمنین همچین چیزی نوشته و باید همه مان برگردیم.»

اینجا برگشتند. خب این نقلی که در این کتاب وجود دارد برخی ها آمدند گفتند ببیند آقا حضرت نامه فرستاده بود مالک چرا نامه را باز نکرد؟ و دنبال آنها رفت.

اولاً آمدند گفتند تمرّد کرد. ببینید این کار تمرّد نیست نامه را باز نکردن.

مجری:

اصطلاحاً گفته نرو ایشان می شنود ولی می رود دنبال این کار، ولی همچین چیزی نبوده

استاد روستایی:

نه،نه،نه همچین چیزی نیست. وقتی ما می گوییم، آقا یک دفعه زمانی من می گویم فلانی تمرد کرد. تمرد یعنی چه؟ یعنی فلانی نرو به قول شما می شنود می رود اما این تمرد نیست یک نامه در بسته است.

مجری:

نه دیده، نه شنیده

استاد روستایی:

هیچی، ادامه کارش را می رود چرا؟ چون از فتنه دشمن هنوز در امان نیست. شما بارها پیش می آید که مثلاً یک دشمنی ممکن است مثلاً بارها هم حتی در این فیلم های تاریخی هم نمایش می دهند مثلاً طرف روی خاک افتاده مجروح شده بعد می روی سمتش یک دفعه مثلاً یک مشت خاک برمی دارد می پاشد در چشم طرف مقابلش که دارد می آید سمت او که چه؟ که بعد او مثلاً چشمش را بگیرد این دوباره با همان شمشیر با حالت نیمه جان.

مجری:

خودش را به موش مردگی می زند که بعداً

استاد روستایی:

بله بزند این را داغون کند یعنی ببینید، یعنی کسی که حتی روری زمین افتاده از او ایمنی وجود ندارد،خب مالک هم چه می داند، هنوز از، تا زمانی که دشمن، تا زمانی که دشمن در خانه خودش نرفته هر لحظه امکان خطر هست.

مجری:

مگر در جنگ احد نبود، نصفه کاره برگشتند.

استاد روستایی:

بله هر لحظه امکان، بله نصفه کاره برگشتند با اینک در جنگ احد بالاخره مسلمان ها برده بودند یک لحظه تنگه را رها کردند برگشتند. اینها یعنی این اتفاق ممکن است بیفتد. بنابراین متن روایت که اصلاً تمردی را نمی رساند این گزارشی که آقایان به آن استناد کردند این هست.

مجری:

درست هست، حالا عرض کنم خدمت تان که شما فرمودید که این سندی که آوردید از کتاب کافی آوردید و  جایگاهش را هم در اصول شیعه فرمودید که آن 15جلدی را شما استناد کردید به آن، از بحث سندی چقدر این معتبر هست؟

استاد روستایی:

ببینید چاپ 15جلدی که من عرض کردم گفتم از لحاظ تحقیقی، وگرنه جایگاه کافی عرض نکردم، جایگاه کافی خب یک جایگاه بسیار بزرگی است در شیعه و بعنوان یکی از اصول اولیه هست. حالا شما،من حدس می زنم سؤال تان این است، با توجه به این جایگاهی که خود کتاب کافی دارد در بین میراث روائی شیعه به عنوان اولی کتاب اصول مرتبه چون ببینید ما یک سری اصول اربعه مائه چهارصد گانه داشتیم چیز هایی که سر درس امام صادق می نوشتند. خب اینها پراکنده بود مرحوم کلینی آمد همه اینها را گرفت و باب بندی کرد ، اصول اعتقاداتش کجا باشد، احکامش کجا باشد، مسائل اخلاقی اش کجا باشد اینها را تبویب کرد و به عنوان اولین اصل مرتب شیعه و جایگاه بلندی دارد. شما می فرمایید که این در کافی آمده است، این به لحاظ سندی جایگاه این روایت چگونه است؟

ببینید من یک لحظه سند این روایت را نشان بدهم ببینید:

«اَلْحُسَيْنُ بْنُ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيُّ عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ عَنِ اَلْوَشَّاءِ عَنْ أَبَانِ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ أَبِي حَمْزَةَ اَلثُّمَالِيِّ»

خب ما با این معلّی بن محمد کار داریم عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ  ما با این کار داریم، این آدم چکاره هست این چه میزان ارتباط دارد. آیا تمام این راویان مثل ابو حمزه ثمالی اند؟ خب ابو حمزه جایگاه بلندی دارد، اما آیا تمام روایان این سند عین ابو حمزه جایگاه دارند؟ قطعاً اینطوری نیست. شما ببینید ما برویم در کتاب های رجالی مان بررسی بکنیم. بینندگان عزیز ما الحمد الله بیننده های فرهیخته ای هستند و می دانند رجال نجاشی در بین کتاب های شیعه جایگاه بسیار ویژه ای دارد و مرحوم نجاشی اصطلاحاً بگویم خرّیط فن  و خبره این کار است، این کاره است اصلاً کارش رجال است تخصص اش رجال است لذا گفتار مرحوم نجاشی بسیار بسیار تأیین کننده است و حتی ما اگر مثلاً بین یک قول رجالی و نجاشی تفاوتی بی افتد قول نجاشی را مقدم می کنیم مگر یک زمانی یک قرائینی خاصی وجود داشته باشد  یک دلایلی داشته باشیم که بتوانیم حرف نجاشی را بزنیم کنار اما در حالت عادی شما خودتان تصور بکنید مثلاً ما یک فرض کنید پزشک عمومی داشته باشیم با یک پزشک فوق تخصص خب اگر یک دوتا یک حرفی بزنند مخالف همدیگر آدم باید حرف کدام را گوش بدهد؟ عقل می گوید فوق تخصص، خب اینجا ما آقای نجاشی را داریم شخصیتی که فوق تخصص رجال است، درست شد؟ این آقا باید ببینیم آراء اش راجع به معلّی بن محمد چه است، ملاحظه بفرماید در رجال نجاشی، در صفحه 400 راجع به معلّی بن محمد بصری صحبت می کند می گوید: «ابوالحسن مضطرب الحدیث و المذهب »آقا این در احادیثش اضطراب وجود دارد یعنی ببینید احادیثی که نقل می کند خیلی خلاف نقل می کند خیلی مخالف همدیگر نقل می کند ببینید یک زمانی مثلاً می آییم یک ماجرای را مثلا نقل می کنم بعد ماجرای شبیه این را هم همانطور نقل می کنم اما این بالا پایین است.

مجری:

زید و نقیض است.

استاد روستایی:

خیلی زید و نقیض است مضطرب است مذهبش هم معلوم نیست، خب این آقا که اصلاً قابل اعتماد نیست مضطرب الحدیث است، البته می گوید:«وَ کُتُبُهُ غَرِیّبه» یعنی روایات کتاب هایش به طور کُل معدل کُلی، معدل کُلی به کتب اصحاب نزدیک است اما وقتی این حرف را می زند یعنی چه؟ یعنی خودش حجّت نیست، یک زمانی ما یک تک گذاره داریم خب هیچ گزارش دیگری نداریم درست شد؟ می گویم خب اینجا ناچار هستیم بپذیریم اما، البته اگر با عمومات قرآن و روایات همخوانی داشته باشد اما یک زمانی به قول معروف نه این گزارش، البته عذر می خواهم ببخشید معذرت می خواهم یک لحظه، یک زمانی ما یک تک گذاره داریم فقط این نقل کرده خب دیگران نقل نکرده اند با این ما با اما و اگر رفتار می کنم نمی توانیم بپذیریم اما یک زمانی این یک چیزی نقل کرده دیگران هم نقل کرده اند آن وقت این را می توانیم به عنوان شاهد، معید بپذیریم، این «کُتُبُهُ غَرِیبه» می خواهم بگویم یعنی این در اینجا، آن موقع به عنوان معید ما می تواینم این را بپذیریم ولی به عنوان این که بخواهم مثلاً من این آدم را صد در صد تمام نقل هایش را بپذیرم مطلقا، نمی توانم، مضطرب الحدیث و المذهب است معلوم نیست،آقا بعضی وقت ها یک کسی مذهب خودش را به یک چیزی دخیل می کند دخالت می دهد، اگر یاد تان باشد من چند جلسه قبل راجع به حکم بن عوانه صحبت کردم که در یکی از اسنادی که نسبت به جناب مالک اشتر مطرح کرده بودند حکم بن عوانه وجود داشت گفتیم آقا این آدم اصلاً شغلش جعل است مسائل تاریخی برای بنی اُمیه است به نفع بنی اُمیه این که فایده ندارد، حالا این آقای معلّی بن محمد هم مضطرب المذهب است من نمی توانم به این اعتماد بکنم، این عبارت مرحوم نجاشی. اما برویم سراغ مرحوم علامه حلّی، علامه حلّی از بزرگان شیعه است از شخصیت های به نام که حق بزرگی هم گردن شیعه دارد ایشان یک کتاب رجالی دارد به نام خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، روی صفحه مانیتور من موجود است دوستان ملاحظه می فرمایند، خب این هم شناسنامه کتابش است.خلاصه الاقوال فی معرفه الرجال، نشر فقاهت چاپ کرده، در این کتاب صفحه409، یعنی بخش دوم کتابش، در فصل 22، فی المیم، در حروف میم. می آید راجع به معلی بن محمد بصری صحبت می کند. می گوید:«ابوالحسن مضطرب الحدیث و المذهب» عین جناب نجاشی همان نظر نجاشی را می آورد. بعد می آید از استاد نجاشی یک چیزی نقل می کند آقای بن غضائری،می گوید آقای بن غضائری گفته عرض کنم خدمت شما المعلی بن محمد بصری، ابو محمد،ببینید آنجا بالا برایش گفت ابو حسن اینجا می گوید ابو محمد کسی نگوید این دوتا باهم فرق می کنند، آقای علامه حلی اشتباه کرده، نه گاهی اوقات ببینید گاهی اوقات طرف چندتا کنیه دارد این شدنی است، چون ببینید کنیه برای احترام است دیگر، برای احترام به فرد است گاهی اوقات ممکن است مثلاً یک کنیه به لحاظ نام فرزند او باشد مثلاً طرف یک فرزندی دارد به نام محمد به او می گویند ابو محمد گاهی اوقات نه یک کنیه اصلاً به اعتبار فرزند نیست همینطور برای احترام می گویند؛ مثلاً ما مثلاً در مورد جناب عایشه می گویند ام اسحاق، اینطور که، ام عبد الله ببخشید، ام عبدالله در مورد او می گویند مادر عبد الله با اینکه اصلاً عقیم است از اساس عقیم است ولی می گویند ام عبد الله. یعنی می خواهم بگویم لزوماً کنیه حتماً لازم نیست ناظر به اسم فرزند شخصی باشد یک چیزی هست برای احترام لذا این آقا دوتا کنیه دارد ابو محمد ابوالحسن می گوید:

«یعرف حدیثه و ینکر»

احادیثی دارد که گاهی اوقات خوب است، با عقاید سازگار است، گاهی اوقات ینکر احادیث منکر است،با عقاید سازگار نیست.

پس چه نمی توانم همه حرف هایش را بپذیرم.

«یروی عن الضعفاء»

از آدم های ضیف هم این آدم نقل می کند.

«و یجوز أن یخرج شاهداً»

می گوید می توانیم ما این را به عنوان شاهد احادیثش را چه کار بکنیم؟ بپذیریم.

پس می شود جایز است که احادیث او به عنوان شاهد نقل بشود به عنوان مؤید نقل شود. این نسبت به راوی این ماجرا.

خب آقا اصلاً یک زره دقیق تر برویم جلو کتاب کافی را علامه مجلسی آمده شرح زده به نام مرأةُ العقول، شرح کتاب کافی.مرأةُ العقول فی شرح اخبار آل الرسول، جلد 18،عذر می خواهم، جلد 18 ملاحظه بفرمایید چاپ اول سال1407هجری قمری مطابق با 1366هجری شمسی،اینجا در صفحه360، جلد 18 صفحه 360،همین روایت را می آورد ببینید:

«عَنِ اَلْحَسَنِ بْنِ مُحَمَّدٍ اَلْأَشْعَرِيِّ، عَنْ مُعَلَّى بْنِ مُحَمَّدٍ، عَنِ اَلْوَشَّاءِ، عَنْ أَبَانٍ بن عثمان »

خب من قبل از اینکه بروم ادامه روایت را نشان بدهم، ببینید اینجا شماره 3 خورده بغلش درست است؟ اینجا می گوید:«الحدیث ثالث: ضعیف علی المشهور» بنابر قول مشهور این حدیث ضعیف است، این هم نظر علامه مجلسی. خب این هم ادامه روایت که در انی جا آمدهاست. پس بنابر این به لحاظ سندی این روایت ضعیف است، حالا آقای که می آید در فضای مجازی به قول معروف این گوشی اش را دست می گیرد و شروع می کند تایپ کردن به این هم دقت کرده؟ یا نه همینطوری یک چیزی به گوشش خورده مالک دنبال اهل جمل که رفته نوشته، ای کاش کسانی که این کارا را ی کنند جناب آقای اکبری بیایند متن روایت را ببینند، ببین اصلاً در این روایت نیامده که مالک تمرد کرد، ببینید من حالا کار ندارم صرف نظر از اینکه ضعف سندی دارد من سندش را عرض کردم معلّی بن محمد در اینجا ضعیف است و بنابر جمیع مبانی این آدم معتبر نیست خب ما تضعیفاتی نمایش دادیم، اما صحبت ما اینجا است وقتی ما این روایت را داریم ملاحظه می کنیم آقا کجای آن نوشته است که مالک علم داشت حضرت چه گفته و تمرد کرد

مجری:

به جز بحث سندی بحث لغوی آن هم آخر نیست.

استاد روستایی:

همین متن آن را دارم می گویم دیگر، ما این متن را می بینیم آقا کجای آن دارد که مالک فهمید چه در نامه است و مخالفت کرد؟ نه آقا او می گوید آقا این نامه را حضرت به شما داده می گذارد می گوید خب می خوانم دارد، بلاخره خب فرمانده است ببینید.

مجری:

وسط جنگ هم هست

استاد روستایی:

وسط جنگ فرمانده آنجا وقت ندارد که بی ایستد سریع باز کند این را خب ممکن است نشود نمی خواهم بگویم که مثلاً، حالا این گزارش که صحیح نیست ولی بله انسان باید امر امام را اطاعت بکند اما اینجا که نیامده آقا فوری امام گفت همین الان این را باز بکن همچین چیزی که در آن نیست اصلاً بر فرضی هم که این در داخل آن بود که سندش ضعیف است سند مشکل دارد اما به هر صورت تمردی در این دیده نمی شود در این متن آن. این به لحاظ سند. خدمت شما هستم.

مجری:

زنده باشید، اگر اجازه بدهید یک چند لحظه برویم اتاق فرمان برگردیم خدمت تان هستم.

استاد روستایی:

خدمت شما هستم.

مجری:

خب عزیزان همانطوری که حاج آقا فرمودند این جلسه و این برنامه آخر هست که در مورد جناب مالک اشتر صحبت می شود خیلی از پیام ها و صحبت های که شما مطرح کرده بودید در پیامک یا به اتاق فرمان رسیده بود حاج آقا به آنها جواب دادند از آنجای که جلسه آخر هست پیام ای تان را سریع تر برای ما برسانید یا تماس بگیرید در خدمت تان هستیم. خب حاج آقا خیلی روشن فرمودید که اولاً سندیت این ماجرای دنبال کردن فراری های جنگ جمل توسط مالک اشتر سندیت آن صعیف است و کسی که روایت کرده هم خودش هم ضعیف هست هم اینکه مذهبش و اینها مشخص نیست؛ غیر از اینها آیا اصلاً روایتی متنی دیگری هم داریم به جز این روایت که با آن یکی باشد، زید و نقیض باشد، اثباتش کند، ردش کند؟

استاد روستایی:

ببینید عرض کنم خدمت شما ما یک مجموعه روایاتی داریم که از آن مجموعه روایات به دست می آید که این متن نمی تواند صحیح باشد، نمی تواند صحیح باشد بعضی از این روایات ناضر به سیره نظامی امیرالمؤمنین است (صلواة الله و سلامه علیه) ببینید سیره اصطلاحاً رفتار  و ورش و منش طرف را می گویند، یک زمانی من می آیم سیر زندگی یک کسی را می خواهم بگویم می آیم می گویم آقا این آقا در این تاریخ به دنیا آمد فلان تاریخ مثلاً به مدرسه رفت در فلان تاریخ مهاجرت کرد فلان زمان مثلاً رفت دانشگاه بعد آمد شغل پیدا کرد بعد ازدواج کرد بعد بچه دار شد تا آخر این سیر زندگی. اما سیره از اول تا آخر زندگی، ببینید در سیر زندگی ما همنطور یک نقطه ای ابتدا دارد همینطور می رود تا انتها می رسد اما در سیره نه در سیره من مجموعه زندگی فرد را می آیم در ویترین می گذارم یا زیر زره بین می گذارم بعد مثلاً می خواهم بفهمم که آقا این در مواجهه با دشمن چطوری برخورد می کند ممکن است یک گزارش از اول زندگی او انتخاب بکنم یک گزارش از وسط یک گزارش از آخر.

مجری:

که اخلاق رویشی آن را پیدا کنید.

استاد روستایی:

آن روشن، آن منش، آن میتود در واقع سبک زندگی او را من بتوانم چه کار بکنم؟ استخراج بکنم، حالا در بحث های سیره، مثلاً من می گویم سیره نظامی خب.

مجری:

که می شود همان تاک تیک های آن.

استاد روستایی:

در بحث نظامی آقا من می گویم آقا این در مواجه با اسیر چگونه است نمی آیم فقط یک جنگ را یک واقعه را ببینم نه رخدادهای مختلفی که در جنگ های مختلف اتفاق افتاده مورد مطالعه قرار می دهم بعد می گویم آقا این برخوردش با اسیر این است این برخوردش با نمی دانم عرض کنم خدمت شما کسی که فرار می کند این است، این برخوردش با مجروح این است.

مجری:

در ماجراهای مشابه اینطوری رفتار می کند.

استاد روستایی:

بله بله، خب حالا سیره نظامی حضرت در ماجراهای مشابه چگونه است؟ چه در زمان حیات رسول خدا که خود حضرت در جنگ ها شرکت کردند و مالک هم به عنوان صحابی رسول خدا دوشادوش امیرالمؤمنین جنگیده چه آن زمان ها و چه زمان های که خود حضرت با مخالفین شان در جنگ هستند سیره نظامی حضرت چه هست؟ ما در یک سری جنگ ها در سیره نظامی حضرت داریم که اصلاً حضرت خود شان اعلام می کردند ببینید اعلام می کرد می گفت آقا می خواهید بجنگید هواس تان باشد اگر کسی فرار کرد دنبالش نکنید، کسی مجروح بود بکشید این موارد را حضرت اعلام می کرد. ملاحظه بفرماید در همین کتاب کافی در همین جلد، در همین جلد ببینید:جلد نهم کتاب کافی صفحه شماره 435

«وَ فِي حَدِيثِ عَبْدِ اَلرَّحْمَنِ بْنِ جُنْدَبٍ عَنْ أَبِيهِ»

«عبدالرحمن بن جندب از بابایش جندب نقل می کند.»

خب، که چه گفته؟

«أَنَّ أَمِيرَ اَلْمُؤْمِنِينَ صَلَوَاتُ اَللَّهِ عَلَيْهِ كَانَ يَأْمُرُ فِي كُلِّ مَوْطِنٍ لَقِينَا فِيهِ عَدُوَّنَا»

«آقا امیرالمؤمنین در هر موطنی در هر جایگاهی که ما با دشمن مان مقابل می شدیم روبرو می شدیم چه امر می کردند؟»

«فَيَقُولُ لاَ تُقَاتِلُوا اَلْقَوْمَ حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ»

«با اینها نجنگید تا اینها جنگ را شروع کنند.»

این نکته اول، ببین منشور جنگ است منشور امیرالمؤمنین.»

«فَإِنَّكُمْ بِحَمْدِ اَللَّهِ عَلَى حُجَّةٍ»

«به لطف الهی به لطف خدا شما حجّت دارید شما تابع حجّت خدا هستید حق با شما است شما در جبهه حق هستید.»

«وَ تَرْكُكُمْ إِيَّاهُمْ»

«و اینکه شما آنها را ترک بکنید»

«حَتَّى يَبْدَءُوكُمْ حُجَّةٌ لَكُمْ أُخْرَى»

«اینکه شما با آنها نجنگید تیر به سمت شان نیندازید اول کار تا اینکه آنها شروع به جنگ کنند این حجّت دیگری به نفع شما است.»

بگوید ما سر جنگ با کسی نداریم ما که بر حق هستیم تابع امام حق هستیم سر جنگ هم با کسی نداریم آن می خواهد با ما بجنگد. بعد می گوید:

«فَإِذَا هَزَمْتُمُوهُمْ»

«زمانی که آنها را شکست دادید»

«فَلاَ تَقْتُلُوا مُدْبِراً»

«نکند کسی که دارد فرار می کند را بکُشید کسی که پشت کرده به شما او را بکُشید»

«وَ لاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ»

«نکند یک مجروهی را شما بکُشید»

«وَ لاَ تَكْشِفُوا عَوْرَةً»

«نکند کسی را عریان کنید»

«وَ لاَ تُمَثِّلُوا بِقَتِيلٍ»

«نکند یک کسی که کشته شده او را مصلح و تکه تکه بکنید»  

این منشور جنگی امیرالمؤمنین است در کجا؟

«فِي كُلِّ مَوْطِنٍ لَقِينَا فِيهِ عَدُوَّنَا»

«در تمامی جنگ ها»

یعنی ببینید حضرت یاران را جمع می کند یک سخنرانی عمومی این منشور را اعلام می کند. خب سؤال وقتی منشور امیرالمؤمنین این هست مالک اشتری که به گفته معاویه در برنامه های قبل گفتیم دست راست امیرالمؤمنین بود می تواند از این منشور اطلاع نداشته باشد؟

مجری:

از زمان حضرت رسول الله هم همین راه

استاد روستایی:

با امیرالمؤمنین بوده تا در این جنگ ها، در این جنگ ها هم در خط مقدم است خط شکن است.

مجری:

سرباز تازه وارد هم نیست. از فرماندهان قدیمی است

استاد روستایی:

از فرماندهان قدر قدرت، ببین من قبلً گفتم، گفتم مالک فعدده معاویه فعدده به خلاصه بالعدد گفت آقا ببیند اینهمه لشکر دارند حضرت گفت من یک مالک اشتر دارم مقابل همه آنها. ببین یک همچین جایگاهی مالک دارد، خب وقتی سیره نظامی منشور نظامی امیرالمؤمنین این هست آیا می شود مالک اطلاع نداشته باشد از این؟ اصلاً فرض کن اصلاً حضرت نامه ای ننوشته، می شود؟ اصلاً آقا نامه ای در کار نیست مالک زیر زین اسپ هم نگذاشته اصلاً  از اساس نوشته نشده اصلاً عمل مالک می شود خلاف امام باشد؟ این نیست نمی خواند این یک. دو در یک سری نقل ها داریم که اتفاقاً خود آقا امیرالمؤمنین(صلواة الله و سلام علیه) اعلام کردند در همین جنگ جمل خود حضرت، ببینید ما، از اهل سنت و شیعه می گویم.کتاب

مصنف ابن ابی شیبه، جلد 11، محقق پروفیسور سعد بن ناصر بن عبدالعزیز ابوحبیب الشتری، کتاب المغازی، کتاب الفتن، کتاب الجمل، چاپ دارالکنوز اشبیلیا، چاپ اول 1436

یک روایت معتبر، دقت بکنید

«حَدَّثنا يَحْيَى بْنُ آدَمَ, قَالَ: حَدَّثنا شَرِيكٌ، عَنِ السُّدِّيِّ، عَنْ عَبْدِ خَيْرٍ، عَنْ عَلِيٍّ، أَنَّهُ قَالَ يَوْمَ الْجَمَلِ»

فرمود:نه اینکه نوشت قال، گفت:

«لاَ تَتَّبِعُوا مُدْبِرًا، وَلاَ تُجْهِزُوا عَلَى جَرِيحٍ وَمَنْ أَلْقَى سِلاَحَهُ فَهُوَ آمِنٌ.»

«آقا دنبال کسی که دارد فرار می کند پشت کرده دنبالش نروید، مجروحین را هم نکشید، هر کس هم صلاحش را رها کرد در امنیت است.»

محتوا آن نامه است شبیه همان هست، شبیه هست اینجا می گوید قال،حضرت اعلام کرد یعنی اصلاً می گوییم آقا اگر نامه ای هم در کار نباشد مالک نشنیده این را؟ به چه کسی دارد می گوید حضرت؟ ببینید جناب آقای اکبری طبیعتاً اول مخاطب این آن سردار خط شکن هست چون او در خط مقدم است به پشت جبه ای که نمی گویند این حرف را، پشت جبه تدارکات است، آقا دارد مریض ها را آماده می کند اینجا، پانسمان می کند.

مجری:

لاأقل دستور فرماندهی است.

استاد روستایی:

اصلاً این دستور است برای چه کسی؟ برای فرمانده ببینید فرمانده کل قوا می آید دستور می دهد به آن سردار،   سردار اینطور عمل کن یعنی حضرت این را گفته است، خب این را وقتی فرموده باشند خب سندش را دارد پاورقی 2؛ حسنٌ، روایت معتبر است.

خب حضرت این را فرمودند می شود مالک خلاف این عمل بکند؟ خب آن روایت نمی سازد با این خب بعد در منابع شیعه این هم هست این در منبع سنی بود، در منابع شیعه مثل چه؟ مثل کتاب الجمل شیخ مفید، کتاب کمی نیست الجمل ملاحظه بفرمایید؛ الجمل شیخ مفید اصلاً آقا کتاب تک نگاری است تک نگاری در مورد یک واقعه خاص که واقعه مورد بحث ما است، اصلاً تخصصی جمل است خب، اینجا ببینید

کتاب الجمل شیخ مفید چاپ اول، چاپ 1403، مرحوم شیخ مفید اینجا در صفحه 216،مطلبی را نقل می کند از زبان خود آقا امیرالمؤمنین خطاب به چه کسانی؟خطاب به مردم بصره که جنگ جمل آنجا رخ داده، خطاب به همان ها می گوید حضرت فرمودند:

«فَلَمَّا هَزَمَهُمُ اَللَّهُ»

دقت کنید این را زمانی که خدا لشکر جمل را شکست داد

«أَمَرْتُ»

«من علی دستور دادم»

«أَنْ لاَ يُقْتَلَ مُدْبِرٌ»

«کشته نشود کسی که پشت می کند»

«وَ لاَ يُجْهَزَ عَلَى جَرِيحٍ»

«مجروحی کشته نشود(نروید سریع بکشید مجروح را)»

«وَ لاَ يُهْتَكَ سِتْرٍ یا سَترٍ»

«پرده ای دریده نشود اهانتی نشود»

یعنی وارد به قول معروف حریم کسی نشوید

«وَ لاَ يُدْخَلَ»

«و داخل نشود داری را (داخل نشوند در داری)»

«إِلاَّ بِإِذْنِ أَهْلِهَا»

«مگر به اذن اهل آن دار»

«وَ قَدْ آمَنَتِ اَلنَّاسَ»

«و مردم در امنیت هستند(مردم در امان هسنتد)»

یا

«وَ قَدْ آمَنْتُ اَلنَّاسَ»

«من امان دادم به مردم»

سؤال می کنم، اگر مالک رفته باشد تا در کوچه های بصره اینها را دنبال کرده باشد یعنی آنهای که پُشت کرده باشند را کشته باشد، مجروح ها را کشته باشد و به قول معروف باهمه...

مجری:

داخل منزل مردم هم بدون اجازه آن هم ...

استاد روستایی:

نه نه حالا آنجا داشت که در کوچه ها منزل نبود همین دو تکه اش، ببین دنبال فراری ها رفته باشد آنها را کشته باشد و بعد هم مجروهین را هم کشته باشد، اگر همه این کارها را کرده باشد با توجه به اینکه مالک در خط مقدم است اصلاً این بیان حضرت درست است؟ این جور در می آید؟ پس درست نیست، می گوید من همچین امری کردم می خواهد بگوید یعنی مالک مخالفت کرده با من؟ندارد که ادامه اش هیچ چه، ببین این تا آخر می آید «اَلسَّلاَمُ عَلَيْكُمْ وَ رَحْمَةُ اَللَّهِ وَ بَرَكَاتُهُ»کتب عبدالله بن ابی رافع فی رجب سنة ست و ثلاثین می گویند این نامه را آقا فرمودند عبدالله بن ابی رافع نوشت در سال 36، کجایش دارد که مثلاً من امر کردم اما مردم بدانید مالک خراب کرد مالک کوتاهی کرد بروید بگیرید او را همچین چیزی نداریم.

مجری:

این یک نوع گزارشی است که حضرت امیر دارد گزارش می دهد خبر می دهد و می گوید ما اینطوری عمل کردیم.

استاد روستایی:

ما اینطوری عمل کردیم دارد عملش را می گوید، ببین می خواهد بگوید آقا من سیره نظامی ام این بود و اینطوری عمل کردم ببین اَمَرةُ من همچین امری کردم اینطوری عمل کردم و گرنه اگر آقا مثلاً می خواست بگوید یک، دهن مردم بسته بشود چه می گوید؟ یعنی آقا می خواهد بگوید آقا من خیرخواه شما هستم اگر بخواهد بگوید آقا مثلاً ما اینطوری امر کردیم بعد یک عده خلاف کردند شما را زدیم لت و پار کردیم حالا بیاید به ما اعتماد بکنید.

مجری:

می خواستم اینطوری بشود ولی نشد، همچین چیزی نیست که.

استاد روستایی:

می خواستم بشود ولی شما چه صلاحیتی دارید؟ زدی ما را لح کردی الان مثلاً می خواهی بگویی آقا چرا؟ ببین این اصلاً دارد گزارش می دهد، این هم یک نقل. باز کتاب الاغانی، الاغانی مال ابو الفرج اصفهانی است، ابوالفرج از نسل مروان حکم است دوشمن است اصلاً احفاد بنی اُمیه است خب ببین ایشان چه می گوید؟ کتاب الاغانی، جلد 18ملاحظه بکنید نامه ای را می آورد درصفحه 41ذکر مقتل زبیر و خبر آن، می گوید:محمد بن خلف گفت، بحث دیدار زبیر با آقا امیرالمؤمنین علی(علیه صلاة والسلام) است و بالاخره بحث هایی مطرح می شود و در مورد سقیفه و نمی دانم حالا می گوید:

«أنا و انتَ فی سقیفة بنی فلان تُعالجنی و أعالجک فمرّ بی یعنی نبی(ص)»

یک صحبت می کند با زبیر تا اینکه می رسد به اینجا:

«و ولّی راجعاً»

و دیگر حضرت نا امید می شود که نه این زبیر نمی آید به راه، یعنی نمی آید مثلاً در سپاه حضرت، حضرت می آید همان جا یعنی ببینید از قبل جنگ است، قبل جنگ است

«نادی منادی علی»

«منادی امیرالمؤمنین ندا می دهد»

یعنی حضرت به منادی اش، به آن جارچی می گوید ندا بده. چه چیزی؟»

«ألا لا تقاتلو القوم حتی یستشهدوا منکم رجلاً»

«با اینها نجنگید تا یکی از شماها را بکشند، با شما بجنگند بعد»

«فما لیت أن اُتی برجلٍ یتشحّط فی دمه»

«می گوید چیز نگذشت که یکی از اصحاب حضرت را آوردند که در خون خودش غلتان بود.»

دشمن شروع کرد جنگ را

«فقال علی علیه السلام اللهم اشهد، اللهم اشهد، اللهم اشهد،»

«خدا شاهدباش»

«و امر الناس فشدّوا علیهم»

«به مردم دستور داد بروید، حمله کنید»

«و امر الصرّاخ فصرّوخوا»

«نصرّاخ یعنی آنهایی که فریاد می زدند، جارچی هایی که صدای شان به گوش همه می رسید.به اینها امر کرد که فصرِّخوا، فریاد بزنید»

چه بگوییم:

«لا تذفِّفوا علی جریحٍ و لا تتبعوا مدبراً و لا تقتلوا أسیراً»

«آقا مجروحی را نکشید، دنبال کسی که فرار می کند نروید و اسیر را هم نکشید.»

خب این یعنی چه؟ حضرت همان اول جنگ این را اعلام کرد اصلاً نامه بی نامه، شما فرض کنید نامه برای مالک ننویسد، خب آیا می شود مالک سردار قدر قدرت امیرالمؤمنین این را بشنود بعد جنگ تمام بشود برود شروع کند مجروح کشتن و نمی دانم، اسیرکشتن و نمی دانم آنهایی که دارند فرار می کنند را از عقب بزند به نامردی و از پشت بزند اینها را مگر می شود حضرت اعلام کرده این منشور نظامی حضرت هست. اصلاً مالک مخالف با حضرت نیست.

آن نقل ضعیف است بابا این همه نقل داریم در مقابل آن یک نقل بعدی در کتاب العِقد الفرید، ببینید این عقد الفرید مال اندلسی هست، ببینید شما آقای جایگاه الاوانی را کم نگیرید، الاوانی عرض کردم نوه مران حکم است مروان خودش در جنگ جمل است مروان ضربه خورده امیرالمؤمنین است اجداد این توسط امیرالمؤمنین بالاخره یا خلاصه زخم خوردن یا کشته شدند این دارد می گوید آقا امیرالمؤمنین این را گفت، این دیگر انگیزه ای که ندارد که بخواهد مثلاً دورغ بگوید، بخواهد او را امیرالمؤمنین تحویل بگیرد نه اتفاقاً انگیزه آنطرفی دارد اما دارد می گوید جریان این بود اما عقد الفرید بن عبد ربه اندلسی، این هم مثل همان ها است نه اینکه بنی امیه ای باشد نه، ولی بلاخره در آن جبه است یعنی رابطه خوشی با اهلبیت ندارد.عقد الفرید بن عبد ربه اندلسی، جلد پنجم کتاب، چاپ دارالکتب العلمیه، چاپ اول، 1404هجری به چاپ رسیده، اینجا ملاحظه بکنید صفحه 78.می گوید آقا امیرامؤمنین به اشعث بن قیس نامه نوشت بعد از ماجرای جمل، اشعث آن زمان والی بود از طرف عثمان بر آذربایجان، یعنی عثمان که از دنیا رفته بود اما هنوز حضرت عزلش نکرده اشعث را نامه نوشته به او می گوید چه زمانی؟ بعد از ماجرای جمل خب، می گوید: «امرتُ»آقای اشعث دارد گزارش می دهد می خواهد بگوید من علی سیره نظامی ام این هست من دشمن مردمم نیستم ولو که حالا این مردم مقابل من ایستادند من دشمن شان نیستم.

«أمرتُ أن لا بدفَّ علی جزیح ولا یتّبع منهزم»

اشعث من دستور دادم که مجروحی را نکشم نروم به سرعت سرش را جدا کنم از تنش،من دستور دادم که دنبال آدمی که شکست خورده دارد فرار می کند نروند من دستور دادم

«و لا یُسلب قتیل»

کسی که کشته شده لباس هایش را در نیاورید از تنش.

«و من ألقی سلاحه»

دستور دادم کسی که سلاحش را رها کرده

«و أغلق بابه»

و خانه اش

«و باببه أغلق بابه»

و در خانه اش را بسته

«فهو آمن»

این امان دارد کاریش نداشته باشید

می گوید اینها دستور من بود گزارش دارد می دهد. دقیقاً ببینید در آنجا اول جنگ حضرت این دستور را داده، منشور من این بوده اصحاب من هم بر اساسا این عمل کردند. خب این هم تا به اینجا.دسته دیگری روایات داریم فرصت که هست که؟

مجری:

بله

استاد روستایی:

بله؛ در بعضی نقل های دیگر باز به گونۀ دیگری ما روایت داریم. ما تا به اینجا گفتیم آقا در بعضی نقل ها آمده که حضرت در تمامی جنگ ها این اعلام عمومی می کرده سیره نظامی ام بود دسته دوم آمدیم برخی نقل ها را گفتیم که خود حضرت بیان کردند، یعنی گفتند آقا نکنید این کار را یا در بعضی از نقل ها مثل عرض کنم محضرتان مثل نقل از الاوانی حضرت به جارچی ها دستور می دهد. باز غیر از نقل الأوانی  ما مواردی داریم در کتب اهل سنت که حضرت به جارچی ها دستور می دهند.

پس یک سیره نظامی حضرت، بطور کل، دوم دستور به،عرض کنم بیان خود حضرت، دو بیان خود حضرت،بیان مستقیم، سه دستور به اطلاع رسانی یعنی این به جارچی ها و منادی ها خب بعضی هایشان مثل الأوانی نقل کردند؛ اما یک دانه دیگر بگویم. مصنف بن ابی شیبه، ببینید آقا ابن ابی شیبه اصلاً چه کسی هست و در چه عصری زیست می کند این راوی،این نویسنده،ببینید بن ابی شیبه یک عالم اهل حدیث است جمود بر ظاهر احادیث دارد، مذهبش مثل احمد حنبل است هم نشین متوکل عباسی است. متوکل عباسی طبق نقل ابن اثیر در الکامل «إنما کان ینادم و یجالس الذین قد اشتهر بنصب»اصلاً هم نشین های این آدم ناصبی هستند همه شان خب، اصلاً با غیر ناصبی این دم خور نیست، اصلاً حالش جا نمی آید. آقای ابن ابی شیبه در آن عصر زندگی می کند و مبلغ آقای متوکل عباسی است، اصلاً جایزه از متوکل می گیرد برای اینکه احادیثی در مورد جسمانیت خدا نقل بکند بعد مبلغ است روی منبر می نشیند، منبر دارد، مسجد دارد 30هزار مخاطب شروع می کند مبالغه می کند نه تنها، ببینید یک زمانی یک کسی منبر می رود مثلاً اگر کسی خوبی دارد می گوید آقا این خوبی را دارد منتهی نه در تاریخ دارم

«بالغوا فی ثناء علی المتوکل»مبالغه می کردند در اینکه بگویند برای این آدم بگویند آقا این خوبه، خوبه، خوبه درحالی که نیست.

مجری:

رسانه دربارشان است

استاد روستایی:

رسانه است یعنی به قول معروف یک عالم درباری و رسانه دربار متوکل این آدم، خب، 30هزار نفر بعد نه تنها ببینید رسانه است بلکه می آید کتمان هم می کند مشکلات متوکل را «نسو ذنوبه»کاری می کند که مرم گناهان متوکل را فراموش بکنند با اینکه متوکل خیلی جرم دارد. متوکل همانی است که به امام هادی نستجیرباالله شراب تعارف می کند اهلبیت پیامبر، همانی است که در خان صئالیک امام هادی را معطل می کند جسارت به اهلبیت، همان است که دستور می دهد تمام امام زادگان امیرالمؤمنین و تمام امام زادگان زیارت شان ممنوع باشد، همان است که دستور می دهد قبر مطهر اباعبدالله تخریب بشود حالا متوکل رسانه و مبلغ این آدم است غذر می خواهم ابن ابی شیبه رسانه و مبلغ این آقای متوکل است همچین شخصیتی، خب حالا این نقل این آقای ابی شیبه خیلی اهمیت پیدا کرد با این وضعی که من گفتم این تعیین کننده است اگر چیزی گفته باشد به نفع امیرالمؤمنین گزارش داده باشد درست گفته باشد، ببینید آن یک نقلی  را  از او نقل کردم که سندش حسن بود خب نقل دیگر جلد 21 کتابش ملاحظه

 بفرماید در جلد عرض کنم خدمت شما عرض کنم.جلد 21 کتابش، صفحه 248در بعضی چاپ ها صفحه 15، صفحه 266 است در اینجا جلد 21 کتابش، صفحه 248 است ببینید: 

«ان علیاً لما هُزم طلحه و أصحابه أمر منادیه»

«می گوید زمانی که طلحه و اصحابش شکست خوردند»

 طلحه در جنگ جمل بود دیگر و کشته هم شد همانجا

«أمر منادیه»

 «به منادی و آن جارچی خودش حضرت دستور دادند که»

«أن لا یُقتل مُقبلٌ و مُدبِر»

«ببین این یک ذره فرق دارد نمی گوید نه تنها آن کسی که فرار می کند نکشید بلکه آن هم که روبروی تان است نمی خواهد دیگر بکشید.»

دفاع کنید از خودتان دیگر نمی خواهد بکشید تمام شد فرمانده شان کشته شد چون ببین طلحه را مروان کشت دیگر اینها خود طلحه، زبیر، مروان، معاویه نمی دانم عمر بن عاص اینها همه از کسانی بودند که در قتل عثمان  نقش کلیدی داشتند خود مروان اصلاً از بزرگترین کسانی است که در قتل عثمان نقش دارد، بعد موقعی که دید که دارند شکست می خورند خب می دانست که طلحه چه کار کرده خود مروان اصلاً زد طلحه را گفت من به جای عثمان به جای آن روز عثمان الان دارم تو را می زنم انتقام گرفت با اینکه با هم در یک سپاه بودند با هم در سپاه جمل بودند زد داغون کرد طلحه را خب حضرت دید آقا طلحه کشته شد زبیر هم که طبق بعضی نقل ها پسرش کشته شد طبق بعضی نقل ها کسی دیگر خب اینها ارکان اصلی این دو نفر بودند حالا خب جناب عایشه هم بود که فرمانده جمل بود در واقع خب آقا امام حسن مجتبی(علیه صلاة والسلام) طبق نقل بن ابی شیبه شهر را آشوب زد پای شتر را هم قطع کرد و آن هم سقوط کرد خب دیگر این جنگ دید چه است؟ سقوط کرده فرمانده دیگر در کار نیست یک مشت آدم های هستند که گناه ندارند اشتباه کردند دیگر حالا ببینید مگر چند درصد آنها آدم های بودند که با بصیرت مقابل حضرت امیر بی ایستند چند در صد مثل یک یعلی بن آمیه داریم؟

مجری:

خیلی ها بخاطر پول و اجیر شدند و

استاد روستایی:

یک عده اصلاً نمی دانند چه به چه است ما حالا إن شاءالله در این برنامه بعداً خواهیم گفت سیاست تجهیل سیاست القاء جعل به جامعه را إن شاءالله خواهیم گفت که چه کار کردند چه به سر این جامعه آوردند که هیر را از بیر تشخیص نمی دادند اصلاً خیلی ها علی یابن ابی طالب را نمی شناختند حالا این را خواهیم گفت إن شاءالله آینده، خب حضرت دید اینها شکست خوردند گفت آقا رهایشان کنید نه آن کسی که می آید جلو به قول معروف نه آن کسی که فرار دارد می کند کارشان نداشته باشید طبق این نقل حالا ولی طبق نقل های دیگر داریم نه آن کسی که دارد شمشیر می کشد بالاخره نگذارید شما را بکُشد با او برخورد کنید، بعد دارد که

«و لا یفتح باب»

«هیچ دربی باز نشود»

«و لا یُستَحلُ فرجٌ و لا مال»

«نکند یک کسی بیاید مثلاً اشتباه کند و این جا کسی را به کنیزی بگیرد بگوید آقا این برای من حلال است، نکند بروید در خانه های اینها اموال اینها را بردارید»

این سیره نظامی علوی است قربان شان بروم آقا امیرالمؤمنین، دور حضرت را گرفتند در همین جمل آقا بیاید اموال اینها را تقسیم کن نمی دانم زن های شان به کنیزی، حضرت فرمودند که شما می گوید زن های شان را به کنیزی ببریم خب بسم الله  جناب عایشه را چه کسی می خواهد به سهم چه کسی بی افتد؟ شما روی تان می شود در مورد زن پیغمبر اینطوری حرف بزنید خب این هم در این جنگ است دیگر این درست است؟ اینها سر شکسته شدند حضرت فرمودند خب شما این حرف را می زنید بابا اینها مسلمان هستند دارد شهادتین می گوید حالا یک اشتباهی کرده آمده مقابل ما ایستاده نباید می ایستاد، نباید می ایستاد اما حضرت تنها یک کار کردند در جنگ جمل آن شمشیری نیزه ای صلاحی چیزی اگر در میدان گذاشته بودند این را به عنوان غنیمت بین اصحاب تقسیم کردند اما اجازه ندادند دست به اموال اینها کسی بزند و جالب اینجا است، جالب اینجا است ما در روایات داریم حالا من اینجا چون موضوع بحث من نبود نیاوردم آنها را در روایات تاریخی داریم که یک عده بعد جنگ جمل آمدند گفتند که یا علی این فلان چیز مال من است در جنگ جا مانده مثلاً یک شتری مال من است آنجا جا مانده خب حضرت فرمودند خب شاهدی داری بلاخره شاید مال کسی دیگر باشد.

مجری:

ثابت کند مال تو است

استاد روستایی:

بله، طرف می رفت بینه می آورد شاهدی می آورد می گفت آقا مال من است حضرت به او می داد اگر بینه نداشت حضرت می گفت قسم می خوری؟ طرف می گفت خب آره می گفت خب باشد حالا که قسم می خوری مال تو یعنی ببین این رأفت و رحمت علوی این چیزی است که ما در امیرالمؤمنین می بینیم در کسی دیگر نمی بینیم نه آب به کسی می بندد نه مقابل کسی می ایستد، خب این هم یک نقل. اما نقل دیگر در همین.

مجری:

داریم؟

استاد روستایی:

ما ببین اگر فرصت اتاق فرمان به ما بدهند

مجری:

نه فرصت هست، می خواستم بگویم که یک چند لحظه ای را فرصت بگیریم دوباره برگردیم خدمت تان.

استاد روستایی:

خب اگر اجازه بدهید من یک روایت دیگر هم بخوانم بعد برویم اتاق فرمان برمی گردیم إن شاءالله ادامه مباحث مان را ذکر می کنیم.

مجری:

بفرماید خواهش می کنم.

استاد روستایی:

باز در همین جلد 21  در المصنف ابن ابی شیبه، چاپ دار الکنوز اشبیلیا، در صفحه 507 روایتی نقل می کند

«حفص بن غیاث عن جعفر عن ابیه»

این جعفر چه کسی است؟ امام صادق(ع) است ابیه او چه کسی است؟ امام باقر(ع) خب امام باقر(ع) از چه کسی نقل کرده؟ از امیرالمؤمنین البته در پاورقی می آید می گوید آقا این روایت بلاخره مرسال است و امام باقر(ع) امیرالمؤمنین(علیه صلاة و السلام) را ندیده در ادامه اش می آید این مسئله را می گوید، می گوید این منقطع است و آخر روایت نیست و این ولی خب از نظر ما شیعیان امام باقر(ع) معصوم است وقتی خودش می تواند از یک معصوم نقل بکند ولو اینکه او را ندیده باشد و درک نکرده باشد چون معصوم که دروغ نمی گوید که، خب این روایت مشکل سندی ندارد فقط این بحثی که امام باقر(ع) امیرالمؤمنین را ندیده است که آن هم از نظر ما شیعیان هیچ اشکالی ندارد، می گوید:

«أمر علی منادیه فنادی»

«امیرالمؤمنین به آن منادی خودشان به آن جاچی خودشان دستور دادن و او ندا داد، چی زمانی؟»

«یوم البصره»

«روز جنگ جمل»

دیگر اینجا ندارد بعد از آن شکست ببین در بعضی نقل ها داشت که بعد از اینکه اینها شکست خوردند، در بعضی نقل ها داشت ابتدای جنگ، در بعضی نقل ها هم مطلق گفته یعنی معلوم نیست که این سیره را حضرت چند بار تکرار کرده علاوه بر اینکه سیره نظامی شان در تمام جنگ ها همین است، اینجا دارد که می گوید که حضرت دستور دادند به آن منادی شان که:

«لا یتبع مدبر و لا یذفف علی جریح»

«آقا کسی که فرا می کند دنبال نشود و مجروحی کشته نشود»

«و لا یقتل أسیر»

«اسیری کشته نشود به قتل نرسد»

«و من أغلق باباً أمِنَ»

«کسی که خلاصه در خانه اش را بست این در امان است»

و من ألقی سلحه فهو آمن»

«هر کسی که رها کرد سلاحش را»

«فهو آمن»

«او در امان است»

«و لم یأخذ من متاعهم شیئاً»

«کسی حق ندارد از خلاصه باربنه اینها از اموال اینها چیزی بردارد »

بله یک زمان طرف خودش می اندازد و جانش را برمی دارد می رود فرار می کند خب آن هیچ چه آقا این شمشیر را به غنیمت بردار یک نیزه است به غنیمت بردار، یک زین اسب است به غنیمت بردار اما یک زمانی نه اینطوری نیست طرف مالش دستش هست می روی یقه اش می گیری بده این را به من، می گوید نه «و لم یأخذ من متاعهم شیئاً» کسی حق ندارد

مجری:

زور گری نداریم.

استاد روستایی:

نه دیگر ببین این سیره تربیتی و نظامی امیرالمؤمنین این نبوده، مجموعه ای تا به اینجا، تا به اینجا مجموعه ای این روایات جناب آقای اکبری به ما می فهماند که آقا نمی شود مالک همه اینها را بداند ملکی که سردار و سر لشکر سپاه امیرالمؤمنین است بخواهد مخالفت بکند اصلاً ولو که حضرت نامه ای ننوشته باشد اصلاً آن گزارش با این حجمی که من خواندم و هنوز بقیه اش هم مانده اینها با هم دیگر سازگاری ندارد. در خدمت شما هستم.

مجری:

سلامت باشید إن شاءالله یک چند لحظه دیگ من یک سؤالی هم دارم خیلی تعجب می کنم برویم برگردیم إن شاءالله خدمت تان هستم. بفرماید.

حالا من سؤال های خودم را که آخرش هم می ترسم جواب ندهیم یعنی نرسم آنها را مطرح کنم سؤالات من زیاد است، عرض کنم خدمت تان که الان شما نقل های مختلفی را فرمودید عرض کنم خدمت تان منادی که ندا دادن سمت حضرت علی که آقا نکشید و نروید و آنهای که فرا کرده اند و اینها شیعه بودند سنی بودند غیر شیعه داریم؟

استاد روستایی:

بله،عرض کنم محضر شما ببینید در مورد طبیعتاً آن کسی که در سپاه امیرالمؤمنین است باید حضرت را قبول داشته باشد منتهی این به این معنی نیست که حتماً او را امام واجب الاطاعه خلیفه بلافصل بداند اینها بعضی های شان مثل مالک اشتر امام را واجب الاطاعه و خیلیفه بلافصل می دانستند مثل عمار و اینها بعضی ها هم نه حضرت را فقط خلیفه می دانستند منتهی الان موضوع بحث من آن نیست که من مثلاً بی آیم حالا یکی یکی بگردیم در تاریخ آقا این منادی اسمش چه بود بعد ببینم حالا مذهبش چه بود ما موضوع بحث مان این نیست ما آمدیم اینجا گفتیم بالاخره آقا یک مجموعه روایاتی اینطوری ما داریم ما آن گذاره تاریخی را که می آید می گوید مالک نامه را باز نکرد که عرضش هم تخلف است اصلاً نمی آید داریم در مقابل این مجموعه گزارش ها در این دسته دسته های مختلف می بینیم، خب حالا تا به اینجا ما آمدیم نقل کردیم مطالبی را و گفتیم بله به هر صورت برخی از نقل ها آمدند اعلام کردند که آقا سیره نظامی حضرت در تمام جنگ ها این بوده که خود شان اعلام می کردند منشور نظامی داشتند برخی ها آمدند گفتند خود حضرت مثلاً اول جنگ یا آخر جنگ اعلام کرد در بعضی نقل ها هم بود که منادی حضرت اعلام کرد منتهی این بخش آخر که آمدیم گفتیم منادی حضرت اینها را آمدیم از نقل های اهل سنت گفتیم اما در، جالب است بینندگان عزیز ما بدانند که ما در کتب شیعه همچین نقل های داریم و من می خواهم این را خدمت بینندگان مان نمایش بدهم یعنی این نیست که مثلاً این نقل.

مجری:

همینطوری که فرمودید همه شان از آن جبهه بودند و راوی ها

استاد روستایی:

المصنف ابن ابی شیبه بله آن طرفی بود دیگر، گرچه از امام صادق(ع) و امام باقر(ع) این نقل آخر را نقل کرده بود اما به هر صورت کتاب، کتاب اهل سنت بود اما همین مسئله منادی را ما در روایات شیعه هم داریم کتابی هست به نام:شرح الاخبار قاضی نعمان مقربی، جلد اول کتاب، صفحه 395ماجرای حرب الجمل (جنگ جمل) می آید می گوید که حضرت با اینها وقتی جنگید و دیگر با اینها جنگید:

«فقاتلوهم و ظهر علیهم»

«و پیروز شد»

«و ولو منهزمین»

«ایناه فرار کردند در حالیکه شکست می خوردند (شکست خورده بودند)»

«فأمر علی صلوات الله و اسلام علیه منادیاً ینادی»

«حضرت به یک منادی ندا دادند امر کردند که ندا کن صدا بزن فریاد بزن»

«لا تطعنوا فی غیر مقبلٍ»

خب یعنی چه؟

«یعنی ای سپاهیان من نجنگید نزنید، نیزه نزنید، تیر نزنید در مورد کسی که مقبل و مقابل شما

نیست.یعنی اگر کسی دارد فرار می کند دیگر از پشت تیر به او نزن، از پشت شمشیر نزن، از پشت نیزه نزن.»

«و لا تطلبوا مدبراً»

«و به دنبال کسی که دارد فرار می کند نروید »

«و لا تجهزوا علی جریحٍ»

«و کسی که در واقع کشته شده دیگر او را به سرعت نروید سرش را جدا بکنید و او را بکُشید این کار را نکنید»

«و من ألقی سلاحه»

«کسی که سلاحش را رها کرد»

«فهو آمن»

«در امان است»

«و من أغلق بابه فهو آمن»

«کسی که در خانه اش را بست این دیگر به قول معروف در امنیت است »

«و ما کان فی العسکر فهو لکم مغنم »

«می گوید آنچیزی که در میدان جنگ است برای شما به عنوان غنیمت است.»

یعنی آقا یک کسی شمشیر انداخته و در رفته، نیزه انداخته و در رفته، سپر انداخته و فرار کرده، اسبش را، شترش را، زین اسبش را رها کرده و فرار کرده می گوید این می تواند غنیمت باشد اما

«و ما کان فی الدور»

«آن کسی که در خانه ها است»

«فهو میراثٌ یقسم بینهم»

«این میراثی است که به قول معروف بین آنها تقسیم می شود»

«علی فرائض الله عزوجل»

«بنابر دستور خدا مال خود شان است»

یعنی چه وقتی می گویم میراث است؟ میدانی چی می خواهد بگوید؟ می خواهد بگوید یعنی این مسلمان است فکر نکنی که این کافر است این مسلمان است اموالش به ارث می رسد برای بچه هایش به همسرش نمیدونم همسرش را به کنیزی کسی نگیرد این مسلمان است «علی فرائض الله» داستان این است.بنابر این تا به اینجا ما چند دسته از روایات را در این مورد بیان کردیم که بالاخره اینها با آن نامه سازگاری ندارد.

مجری:

زنده باشید عرض کنم خدمت تان بین صحبت های تان که اشاره کردید به آن راوی که می آید از حضرت امام حعفر صادق(ع) و به نسبت همان امام باقر(ع) که می رسد به امیرالمؤمنین من این به ذهنم آمد که خب ما همه اش داریم از راویان اهل تسنن تشیع الان هم که اخیراً فرمودید، ما از خود اهلبیت(ع) نداریم چیزی که در مورد جنگ جمل باشد؟

استاد روستایی:

یعنی سیره نظامی حظرت را توضیح داده باشند؟

مجری:

بله.

استاد روستایی:

بله در این مورد چرا ببینید ما خب یکی آن روایت ابن ابی شیبه بود آن به منابع اهل سنت بود که عرض کردیم اما با لفظ خاص خودش اما ما در یک سری روایات داریم از اهل بیت که می آیند مقایسه می کنند با رسول خدا یعنی کار امیرالمؤمنین را می خواهند بگویند مانند کار رسول خدا است، یک سری روایات هم اینطوری است خب آقا وقتی گفتیم مانند کار رسول خدا، کار رسول خدا کجا؟ در جنگ فتح مکه که حضرت آمدند گفتند آقا هر کسی که:

«مَن دَخَلَ دارَ ابی سفیان فهو آمن»

«هر کسی که وارد خانه ابوسفیان می شود در امنیت است»

طرف مشرک است کافر است ولی در امنیت است بالاخره، در بعضی روایات ما این را داریم که حضرا معصومین(ع) می آیند عمل امیرالمؤمنین در جنگ جمل را با آن مقایسه می کنند. خب شما ببینید علل الشرائع، کتاب مرحوم علامه شیخ صدوق(رحمة الله علیه)در علل الشرایع چاپ های که چاپ دار المرتضی بیروت است، جلد 1و2 در یک مجلد قرار گرفته، در صفحه شماره 154، جلد اول،جزء اول، روایت باب 1232

«العلة التی من اجلها قاتل امیرالمؤمنین اهل البصرة و ترک اموالهم»

«علتی که امیرالمؤمنین بخاطر آن با اهل بصره جنگیدن و اموال شان را به آنها برگرداندند»

چرا اموال شان را رها کردند چرا زن های شان را به کنیزی نگرفتند؟ اینجا عبدالله بن سلیمان می گوید:

«قلت لأبی عبدالله»

«به امام صادق عرض کردم »

«أن الناس یروون أن علیاً قتل اهل البصرة و ترک أموالهم»

«مردم نقل می کنند که امیرالمؤمنین با اهل بصره جنگید اما با اموال شان کار نداشت»

می گوید مردم  نقل می کنند

مردم که دارد می گوید غیر شیعه را می خواهد بگوید یعنی اهل سنت

این جریان چه است آقا؟ چرا حضرت غنیمت نگرفت؟ از اموال اینها که در خانه های شان داشتند؟ چرا زن های شان را به کنیزی نگرفتند؟

«فقال إن ار الشرک یحل ما فیها»

«می گوید دار شرک اگر باشد جنگ با کفار باشد حلال است آن چیزی که در دار الشرک است، این حلال است»

اما

«و دار الإسلام»

«اما اگر دار الاسلام بود جنگ با مسلمان ها است»

«لا یحل ما فیها»

«حلال نیست آن چه در آن است»

«فقال:»

«امام صادق(ع) فرمودند:»

«إن علیاً(ع) إنما مُنَّ علیهم»

«خب علی(ع)»

 «یا مَنَّ علیهم»

«منت گذاشت بر آنها»

«کما منَّ رسول الله(ص) علی اهل مک»

«امیرالمؤمنین بر آنها منت گذاشت کما اینکه رسول خدا بر آنها منت گذاشت»

یعنی برابری در سیره، خب یعنی چه؟ آقا رسول خدا اگر کسی فرار کرد او را کُشت؟ نه، اگر کسی مثلاً در فتح مکه اسیر شد این را کُشت؟ نه، مجروح ها را حضرت سر برید؟ نه این کار را نکردند کسی که می رفت در خانه را می بسد در امنیت بود بله در خانه ابوسفیان هم امنیت دادند، می گوید امیرالمؤمنین منت گذاشت خب اگر مالک اشتر اینهاه همه را کشته باشد همه فراری ها را همه اسیرها را گردن زده باشد هر کسی نکی دانم در خانه رفته باشد یقه اش را گرفته باشد کشیده باشد بیرون آیا این با این روایات سازگاری دارد؟ که می گوید آقا منت گذاشت امام دارد گزارش می دهد برابری دوتا سیره را دارد با هم دیگر بیان می کند، خب این یک روایت.

باز روایت دیگر داریم ما در تهذیب الاحکام مرحوم شیخ طوسی، بالاخره مصادر اولیه شیعه است تهذیب الاحکام مرحوم شیخ طوسی، جلد 6، محقق آقای علی اکبر غفاری، در صفحه 170ملاحظه بفرماید:

«عن عِمرانَ بن موسی عن محمد بن الولید الخزاز عم محمد بن سماعه عن الحکم الحَنّاط عن أبی همزه الثُّمالی قال: قلت لعلی بن الحسین»

به امام سجاد(ع) عرض کردم

«بما سارَ علی بن أبی الطالب»

«امیرالمؤمنین بر اساس چه سیره ای عملکرد؟ بر اساس چه طرف شیعه حرکت کرد؟»

«فقال إنَّ أبا الیقظان کان رجُلاً حادّاً (رحمه الله)»

«اباالیقظان یک مردی بود که خیلی اهل مثلاً حدت و خلاصه جدیدت بود»

«فقال: یا أمیرالمؤمنین بما تسیرو فیها هؤلاء غَدَاً»

«یا امیرالمؤمنین فردا در مورد اینها چگونه عمل خواهی کرد؟»

«فقال بالمنِّ کما سارَ رسول الله فی أهل مکه»

«من نسبت به اینها منت می گذارم و کرامت و رحمت برخورد می کنم همانطوری که پیامبر با اهل مکه برخورد کرد.»

خب ببینید این دوتا گزارش، دارد می گوید آقا من عین پیغمبر عمل می کنم، در گزارش اول که گفت عین پیغمبر عمل کرد در این یکی هم می گوید من عین پیغمبر عمل خواهم کرد یعنی روش من این است یعنی من می خواهم کسی که فرار کرد او را کاری نداشته باشم، کسی که مجروح شد سر او را نبرم، کسی که نمی دانم عرض کنم خدمت شما در خانه ای رفت در را بست دیگر در را بازگشایی نکنم من روشم این هست. بمابر این ببینید این مجموعه روایات اهلبیت که حالا من دوتا آن را به عنوان نمونه خدمت بینندگان عزیزمان عرض کردم از اینها این به دست می آید که بله پیامیر(ص) و امیرالمؤمنین عین هم عمل کردند و آن گزارشی که در کافی بود اصلاً نمی تواند صحیح باشد چون مالک اگر آن کار را کرده بود دیگر این روایات معنی نداشت و مالکی که سردار قدر قدرت سپاه امیرالمؤمنین است قطعاً اینها را از حضرت شنیده است و عمل می کند بر اساس این دستور حضرت. در خدمت شما هستم.

مجری:

خواهش می کنم دست تان درد نکند زحمت کشیدید این بحث را از لحاظ سندی، روایی آن کسانی که این را نقل کردند آمدید کامل اینها را بررسی کردید. حالا چون برنامه در مورد خود جناب مالک اشتر هست خب ایشان یک شخصیتی دارند که آدم تعجب می کند که این شخصیت واقعاً می خواند که با او همچین رفتاری داشته باشد حتی اگر مثلاً آن فرمان امیرالمؤمنین نقض که نکرده، نامه که نخوانده با شخصیت خود مالک اشتر جور در می آید این قضیه که بیاید و دنبال کند و در کوچه و فلان و خلاصه آن سیره ای که حضرت رسول الله قبلاً داشتند که زورگیری نکنید دنبالش نکنید آن کسی که زمین خورده را به زور دوباره شمشیر رویش نکشید جالا مالک اشتر با همه این عقبه و سابقه ای که دارد بیاید مثلاً همچین کار را انجام بده با شخصیت خودش جور در می آید؟

استاد روستایی:

ببینید دوتا بحث را ما اینجا داریم یک زمانی ما می گویم مالک شجاع هست یا نیست؟

مجری:

هست

استاد روستایی:

بله بی شک و شبهه مالک شجاع است اما یک زمانی می گوید آقا این آدم متهور هم هست یا نه؟ یعنی آدم بی کله نعوذباالله آدمی که بی گدار به آب بزند آدمی فقط می خواهد بکشد عجله می کند، اینطوری هم هست؟  نه اینطوری نیست اصلاً شخصیت جناب مالک اساساً اینطوری نیست شما ببینید ما در بعضی از روایات خود آقا امیرالمؤمنین می آید در مورد مالک یک صحبت های می کند ببینید شما نگاه کنید مثلاً نقل تاریخ طبری را خدمت بینندگان مان بخوانمجلد 4 تاریخ طبری، چاپ دارالمعارف مصر، صفحه 567، حوادث سال36می آید راجع به مالک حرف می زند حضرت، حضرت به زیاد و شریح نامه می نویسد دوتا از به قول معروف اصحاب حضرت هستند که این زیاد و شریح در جایی فرمانده هستند حضرت می خواهد مالک را بفرستد به عنوان نماینده آنها و ببینید چه می گوید حضرت؟

«أمَّا بعد، فإِنی قد أَّمرتُ علیکما مالکا»

«من مالک را بر شما امیر قرار دادم »

«فاسمعا له و أطِیعا»

«شما حرف مالک را بشنوید و اطاعت کنید مالک را»

«فإنه ممن لا یخاف رهقه ولا سقاطه»

«مالک شخصیتی هست که نمی شود، نباید ترسید آدم نمی ترسد از سقوط او از به قول معروف شکست او آدم نمی ترسد آدم مطمئنی هست»

«و لا بطؤه عمّا الإسراع إلیه أحزم»

آدم نمی ترسد از کند روی او در جایی که سرعت گرفتن نیاز باشد.»

یعنی چه؟ یعنی جایی که سرعت گرفتن نیاز است مالک سرعت می گیرد کند روی نمی کند

«ولا الإسراع الی ما الإبطاء عنه أمثل»

و آدم نمی ترسد از سرعت گرفتن مالک در جایی که تأمل و تأنی نیاز هست و بهتر است»

یعنی چه؟ یعنی مالک شخصیتی است که همیشه سنجیده عمل می کند احساساتی نیست. ببینید اهل افراط و تفریط نیست احساساتی هم نیست که بگوید خب حالا اینجا دیگر، حالا که اینها شکست خوردند بزار دمار از روزگارشان در بیاوریم دلم خنک بشود. نه جایی که لازم است سرعت بگیرد سرعت می گیرد، جایی که لازم است کند پیش برود کند پیش می رود. پس مالک آدم احساساتی نیست، که دنبال احساسات و دنبال این باشد که دلش خنک بشود، این، شخصیت مالک این است حالا در آن ماجرا، آقا اینها شکست خوردند، خودش دارد می بیند دارند فرار می کنند، ضعیف کشی می کند؟ ابدا، اصلاً از مرام پهلوانی دور است، از مرام پهلوانی دور است ما مواردی اصلاً داریم در تاریخ طرف آب دهان انداخت روی صورت مالک یا آشغال می گویند ریخت روی صورت مالک، رفت در مسجد برایش دعا کرد با اینکه با یک پنجه دست می توانست طرف را بلندکند مثل، ببرد بالا خلاصه همچین بزند زمین که طرف دیگر جانش در بیاید.

مجری:

اگر این نبود که حضرت علی نمی فرمود که مالک مثل من است،من به حضرت رسول الله(ص)ف این خصایص را دارد.

استاد روستایی:

خب ببینید اصلاً من یک زره،همین نکته خوبی اشاره کردید بیایید یک زره واکاوی بکنیم. ببینیم یکی از کارهای که حضرت کرده چه چیزی است؟ خب، حضرت تماماً برای خدا شمشیر می زند نه برای خودش هیچ زمانی حتی آن لحظه ای که عمربن عبدود طبق این نقلی که داریم آب دهان به صورت حضرت می اندازد حضرت او را می کشد اما نه بخاطر خودش بخاطر خدا او را می کشد. یعنی چه؟ یعنی تمام رفتار و کردار دایره مدار اراده الهی است ولا غیر، این روش حضرت است حالا حضرت می فرماید مالک

«کان لی کمن کنت لرسول الله»

«همانطور که من برای پیامبر بودم.»

مالک اینطوری هست اینقدر احساساتی نیست هرجا لازم باشد سرعت بگیرد سرعت می گیرد، لازم باشد کند باشد کند می رود.

مجری:

شدت و ضعفش بر مبنای اسلام است، نه نفس خودش.

استاد روستایی:

آفرین، یعنی ببینید امر مستقیمی دارد مالک و خلاصه بر یک اقتصاد و یک روش حد وسط حرکت می کند مالک. خب نکته دیگر ببینید وقتی مالک اینطور بود حضرت ببینید اگر مالک یک آدم سرخود باشد که بخواهد به قول معروف هر کاری بکند حضرت نمی آید بگوید امر مالک امر من است خب، ببینیدتاریخ طبری، جلد پنجم،من زمانی، ببینید جناب آقای اکبری زمانی می توانم بگویم امر فلانی امر من است که فلانی را من خیلی قبول داشته باشم.

مجری:

اطمینان صد در صد داشته باشیم.

استاد روستایی:

صد در صد یعنی بدانم که آقا این با تمام راه و روش و زندگی و به قول معروف همه سبک من آشنا است یعنی وقتی من بگویم آقا این دیگر یک کلمه از دهانش در نمی آید.

مجری:

آن هم چه کسی دارد این حرف را می زند معصوم می گوید امر فلانی صحبت من است.

استاد روستایی:

امر من است بله این یعنی چه این زمانی است که طرف مثلاً افراطی تندرو نمی دانم خلاصه نعوذبالله آدمی باشد که فقط به احساسات خودش عمل بکند که اصلاً

مجری:

بلغزد و .

استاد روستایی:

بله اگر بخواهد اراده اش قوی باشد که معصوم نمی گوید امر این امر من است شما ببینید در تاریخ طبری وقتی که حضرت بقول معروف مالک را می فرستند برای مصر و به توطئه معاویه ملعون کشته می شود مالک حضرت نامه ای می نویسد برای اهل مصر می گوید اما بعد ببینید عرض کنم خدمت شما.

«اما بعد فقد بعثتُ الیکم عبداً من عبید الله»

«من بنده ای برای شما فرستادم از بندگان خدا من عبید الله.»

«لا ینام أیام الخوف»

«در ایام خوف و ترس این خواب به چشمش نمی رود.»

در مقابل دشمن کوتاهی نمی کند اشداء بر کفار است بر کفار از حریق آتش، از شعله آتش شدید تر است نسبت به کفار

«وهو مالک بن الحارث أخو مَذحِج»

«مالک بن حارث از طائفه مذحجیان است»

از طائفه نغع البته و برادر مذحجیان

«فاسمَعوا له وأطیعو»

«او را  حرفش را بشنوید و اطاعت کنید»

«فإنه سیفٌ من سیوف الله» 

«مالک شمشیری از شمشیرهای خدا هست»

بعد تا می رود به اینجا می رسد، می گوید:

«فإن أمَرَکُم أن تُقدموا فأقدموا»

«اگر به شما دستور داد که حمله کنید حرکت کنید، حرکت کنید»

«و  إن أمَرَکم أن تنفروا فانفروا»

«اگر به شما دستور داد کوچ کنید، کوچ بکنید»

«فإنه لا یُقدم و لا یُحجم إلا بأمری»

«اقدام نمی کند عمل نمی کند مگر به دستور من علی»

«و قد آثرتکم به علی نفسی لنُصحِه لکم وشِدّة شَکیمته علی عدوّکم»

«می گوید من این را برگزیدم»

«آثرتکم به علی نفسی»

«از طرف خودم از طرف من علی، این را من بر خودم مقدم کردم از طرف خودم این را برگزیدم برای شماها.

چرا؟»

«لنُصحِه لکم»

«بخاطر اینکه این خیلی خیر خواه است و شدت مقاومت و شکیبایی او در مقابل دشمن شما.»

ببینید می گوید این اصلا جز به امر من علی هیچ کاری نمی کند اصلاً نفسش به نفس من بند است.

مجری:

یعنی می گوید خیال تان راحت

استاد روستایی:

صد در صد ببین می گوید این را گفت انجام بده آن را گفت انجام بده یعنی آقا من دیگر چک سفید امضا دارم می کنم برای او، خب لذا این مالک اشتر است آیا می شود این مالک اشتر اصلاً نگاه به نامه حضرت نکند؟ نمی شود و جالب اینجا است وقتی مالک اینجا، فرصت داریم یک نقل دیگر؟

مجری:

بله ولی یک چند دقیقه بیشتر نمانده یک دوسه دیگر.

استاد روستایی:

آخرین، بله آخرین نقل را هم من بگویم خدمت تان، و این جناب مالک اشتر به گونه ای عمل کرد که حضرت فرمودند ای کاش یکی مثل این بین شماها بود این نظرش نظر من است هر چه بگوید حرف من است ای کاش یکی مثل این در بین شماها بود، ببینید باز هم تاریخ طبری، جلد 5، چاپ دار المعارف مصر خب اینجا حالا صدرش را من کار ندارم که به قول معروف این نامه ای نوشتند در مورد بحث، حالا من ترجمه کنم که چون وقت مان کم است، یک نامه ای نوشتند در مورد حکمیت که بالاخره بله بالاخره حکمیتی باید باشد «لا حُکم إلا الله »بعد نمی دانم ابو موسی اشعری از آن طرف عمر و عاص از آن طرف خب حالا حضرت موافق نبودند می خواستند مالک اشتر حکم باشد اینها نپذیرفتند، گفتند ابن عباس نپذیرفتند ابو موسی را بر حضرت تحمیل کردند بعد آمدند نوشتند که بله این علی یابن ابی طالب این طرف و معاویه آن طرف و آمدند گفتند که آقا

«إن الأشتر لا یُقرّ بما فی الصحیفه»

«مالک اشتر اقرار نمی کند به آن چیزی که در نامه نوشته شده است»

«و لا بری إلا قتال القوم»

«اصلاً مالک همه حرفش این است که با اینها بجنگد»

آمدند به حضرت در واقع سعایت مالک را کردند پشت سر مالک حرف زدند بعد حضرت جملاتی فرمودند که:

«و أنا والله ما رضیتُ و لا أحببتُ أن ترضوا...»

« الی آخر تا می رسد به اینجا»

 «و أما الذی ذکرتم من ترکه أمرِی و ما أنا علیه فلیس من أُولئک و لستُ أخافه علی ذلک یا لیت فیکم مثله إثنین»

 «فمن اینکه گفتید شما که مالک ترک کرده امر من را و آنچه من بر او هستم»

«فلیس من أُولئک»

 «مالک مال این حرف ها نیست که امر من علی را ترک بکند مالک از آن آدم ها نیست که امر من علی را ترک بکند»

 «و لستُ أخافه علی ذلک»

 «من نمی ترسم در مورد مالک در مورد این چیزها،»

مالک امر من را ترک بکند؟ بروید بابا دنبال کارتان

 «یا لیت فیکم مثله إثنین»

«ای کاش دوتا مثل مالک در بین شماها بود»

«یا لیت فیکم مثله واحداً»

 «ای کاش یک دانه مثل مالک در بین شماها بود»

ببین دیگر الان عمار شهید شده نمی دانم ذو الشهادتین شهید شده و آن یاران خاض حضرت شهید شدند حضرت آدم ندارد دیگر می گوید ای کاش یک دوتا مثل مالک در بین شما بود ای کاش یک دانه بود

 «یری فی عدوّی ما أری»

 «هر چیزی که من در مورد دشمن ببینم مالک هم همان را می بیند.»

این مالک است حالا این مالک بیاید مخالف امیرالمؤمنین شود نامه حضرت را باز نکند یا مثلاً مالک بخواهد بشنود چیزی که امیرالمؤمنین گفته خلافش را عمل کند اصلاً حاشا و کلّا با شخصیت مالک نمی سازد، بنابر این جناب آقای اکبری من به عنوان سخن آخر عرض می کنم، با دل پُر درد عرض می کنم بعضی وقت ها قلم های را می بینیم می نویسند اما نمی دانند چه می نویسند، می گویند افرادی نمی دانند چه می گویند حالا چه در فضای مجازی یا بعضاً بعضی این پایان نامه ها را می بینم مثلاً در مورد مقایسه مثلاً جناب مالک اشتر با مثلاً فلان صحابی بعد آمده اند چهارتا نقل ضعیف بدون بررسی سندی بدن دقت بدون نظر به روایات متعدد از جنبه های مختلف می آیند این صحابی جلیل القدر را مورد تعنه و خدشه قرار می دهند نمی گویم خواسته این کار را می کنند قطعاً نخواسته است چون محب امیرالمؤمنین خواسته نمی آید جناب مالک را زیر سؤال ببرد من می دانم.

مجری:

آدم غصه اش می شود که کسی که این همه لحظه به لحظه عمرش را پای رسالت رسول الله و دفاع از قرآن و شریعت خود دین اسلام آمده فدا کاری کرده این همه جان فشانی کرده بعد بیایند در موردش این همه تهمت و کلماتی که اصلاً در شأن ایشان نیست.

استاد روستایی:

خب اینها می گویم قطعاً ناخواسته است ما ببینید آن عزیزانی که می نویسند توجه ندارند من تقاضا دارم بیایند به سایت ولیعصر مراجعه بکنند این برنامه ها را ببینند در شبکه جهانی ولیعصر ما دست شان را می بوسیم پیشانی شان را می بوسیم بیایند مراجعه بکنند حرفی دارند بپرسند بیایند در برنامه زنگ بزنند اصلاً آقا ما داریم خلاف مثلاً بعضی ها حرف می زنیم خب بیایند آقا بگویند آقا شما خلاف ما حرف می زنید دفاع بکنند اگر واقعاً دفاعیه ای دارند یا عزیزانی که مثلاً بعضاً می آیند پایان نامه ای می نویسند چیزی می نویسند من غصه ام می گیرد بعضی چیزها را می بینم می گویم ای وای چقدر سطحی چقدر سخیف اصلاً نه جوانب بحث را دیده نه چیزی دیده همینطور یک چیزی نوشته اند که مثلاً حالا یک نمره ای بگیرند خب این خوب نیست این زیبنده نیست آدم اگر واقعاً می خواهد هر حرفی بزند هر کلامی بگوید هر چیزی بگوید طبیعتاً باید روشمند، علمی، بدن تعصب و بر اساس آن چیزی که واقع هست و درست هست قلم بزند و شرایط را ببیند یا اگر چیزی می خواهد بگوید تمام جوانب را بسنجد و همینطوری صحبت نکند. در خدمت تان هستم.

مجری:

خیلی متشکر هستم خیلی زحمت کشیدید چندین جلسه دست تان درد نکند استفاده کردم، ببیندگان عزیز در پناه خدا باشید تن و جان و دین تان در صحت و سلامت.خدا نگهدارتان.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


  
  • ابراهیم بهمنی

    23 مرداد 1399 - ساعت 22:37

    سلام بسیار عالیست استاد عزیز روستایی گل

    0 0

ایستگاه اندیشه - واکاوی ادعای مطرح شده درباره مالک اشتر یار با وفای امیر مومنان>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی