شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ایستگاه اندیشه - مواجهه امیر مومنان علیه السلام با مفسدان اقتصادی حجت الاسلام روستایی

قسمت هشتم برنامه ایستگاه اندیشه با کارشناسی حجت الاسلام روستایی با موضوع مواجهه امیر مومنان علیه السلام با مفسدان اقتصادی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:29 مرداد 1399

استاد روستایی:

عرض سلام ادب و احترام دارم خدمت شما بینندگان عزیز شبکه جهانی ولیعصر(عج) ممنون هستم که ما را مهمان نگاه های مهربان خودتان کردید با برنامه ایستگاه اندیشه مهمان شما شدیم و  در خدمت  شما هستیم با مباحث و  شبهاتی در باره تاریخ اسلام و ناگفته هایی از حقایق تاریخی صدر اسلام.

همانطور که مستحضر هستید ما در این برنامه برخی از شبهاتی که مطرح می شود بعضاً در مورد بعضی از شخصیت های تاریخی یا بعضی از مسائل و گره های تاریخی را اینجا مطرح می کنیم و در باره آن به گفت و گو می پردازیم. در چند برنامه قبل ما درمورد شخصیت جناب مالک اشتر صحبت کردیم شبهه ای در فضای مجازی منتشر شده بود طرف، فردی که به ناخواسته نه اینکه از روی عمد به ناخواسته آمده بود از روی بی اطلاعی مطالبی را علیه جناب مالک مطرح کرده بود و در طول شیش برنامه ما به این مسئله پرداختیم، مطالبی پیرامون اعتراض مالک به امیرالمؤمنان مطرح کرده بود و در واقع مالک اشتر را یک شخصیت همیشه معترض نسبت به امیر علیه الصلاة و السلام مطرح کرده بود که آمدیم از همان جلسه عرض کردیم که شخصیت جناب مالک اشتر با این حرف ها سازگاری ندارد و آن روایاتی که می آید جناب مالک اشتر را به عنوان یک شخصیت تند رو و همیشه معترض مطرح می کند در سبق سیف بن عمر وجود دارد و سیف بن عمر شخصیتی است که متروک بالإتفاق تمام عالمان در واقع تاریخ و محدثین او را اصلاً ترکش کردند و به او توجه نداشتند بنابر این اصلاً در روایتی که سیف بن عمر وجود دارد نمی شود اعتماد کرد مطالبی مطرح کرده بود در باره اعتراض مالک اشتر به امیرالمؤمنان در باره ابو موسی اشعری که بله مالک اشتر اسرار داشته که ابو موسی اشعری در واقع حکم بشود و غیر از بحث در واقع حکمیت اصلاً ابو موسی اشعری بعنوان حاکم بشود و این را آمدیم مطرح کردیم که نه همچین چیزی صحت ندارد بلکه موضع مالک اشتر صد در صد بر خلاف موضع ابو موسی اشعری هست، آمدیم گفتیم که مالک اشتر خطاب به ابو موسی می گوید

«إنّکَ لَمِنَ المُنافقِین قدیماً»

تو از گذشته از منافقین بودی

که این اشاره به ماجرای ترور پیامبر(ص) دار که یکی از افرادی هم که در این لیست هستند و از افرادی که بر اساس روایات قصد داشتند پیامبر را ترور کنند همین جناب آقای ابو موسی اشعری بود، ابو موسی اشعری به درخواست جناب عایشه آمد و مقابل امیرالمؤمنین ایستاد و وقتی حضرت درخواست کمک کردند از مردم کوفه که بیایند در سپاه حضرت شرکت کنند با نامه ای که از عایشه به ابو موسی رسیده بود ابو موسی نگذاشت مردم کوفه بیایند در سپاه حضرت که بعد با تلاش های عمار یاسر، آقا امام حسن مجتبی، قیس بن سعد و جناب مالک اشتر ورق برگشت و مردم آمدند در سپاه حضرت قرار گرفتند این مطلبی بود که خب نمی تواند ابو موسی و مالک را در یک هزب قرار بدهد خب ابو موسی بدین گونه مطیع جناب عایشه بود اما ما در منابع تاریخی و در مصادر تاریخی مالک را می بینیم که مورد نفرین جناب عایشه است ما مصادر متعدد در این زمینه داریم  بنابر این آن چیزی که در جمع بندی به آن رسیدیم در آن برنامه این بود که اصلاً به هیچ عنوان این دو نفر نمی توانند در یک هزب باشند و اینها نمی توانند با هم کنار بیایند و مالک اصلاً امکان ندارد با شخصیت مالک با آن نوع تفکر و اندیشه سیاسی مالک این سازگاری ندارد که ابو موسی اشعری را به عنوان حاکم اسرار بکند که بماند حتی در ماجرای حکمیت در ماجرای که در بحث جنگ صفین به وجود آمد خب ابو موسی اشعری منتخب اشعث و مسعر فدکی و امثال آنها بود و اینها همه از منافقین و دشمنان بودند و مالک شخصیتی بود که در رکاب امیرالمؤمنین بود همیشه و نظر او نظر آقا امیرالمؤمنین بود پس بنابر این در هیچ ماجرای مالک نمی تواند با ابو موسی همسان و یکسان فکر بکند.

بحث دیگری را در مورد جناب مالک شبهه دیگری را که مطرح کردیم در باره اینکه آیا جناب مالک اشتر به دستور حضرت اعتنا نکرده در جنگ صفین وقتی حضرت به او فردی را دنبال او فرستاده مالک مخالفت کرده و باعث شده که حضرت امیر زیر تیخ منافقین قرار بگیرد که ما آمدیم گفتیم این هم صد در صد اشتباه است و ما چنین چیزی نداریم و آن شخصیتی که می آید دنبال مالک و از مالک درخواست می کند که برگرد از الکامل فی التاریخ ابن اثیر نقل کردیم که اصلاً آنجا نیامده که به او گفته باشد امیرالمؤمنین گفته تو برگرد نه همچین چیزی نبود و وقتی که مالک متوجه شد که امیرالمؤمنین علی علیه صلاة والسلام اراده شان بر این است که مالک برگردد لحظه ای درنگ نکرد عرض کردیم که وقتی یک مسئله را در مورد یک شخصیتی می خواهیم بررسی بکنیم باید دقت بکنیم که آیا این مطلب و این مسئله ای که به او نسبت داده اند با شخصیت تاریخی او هماهنگ است و سازگار هست یا خیر. گفتیم شخصیت تاریخی مالک به گونه ای بود که امیر مؤمنان می فرمودند ای کاش یک نفر یا دو نفر مثل مالک در بین شماها باشد امر مالک امر من است دستور مالک دستور من است جایی که لازم باشد سرعت به خرج بدهد کندی به خرج نمی دهد و جایی که لازم باشد تأمل و تأنی داشته باشد قطعاً بی گدار به آب نمی زند خب این شخصیت نی تواند مطیع آقا امیرالمرمنین نباشد.

باز مطالب دیگری مطرح شد در آن برنامه ها در باره اینکه آیا در جنگ جمل مالک بر خلاف دستور امیر مؤمنان علی علیه صلاة والسلام عمل کرده یا خیر؟ چون بعضی ها معتقد بودند که بله مالک بر خلاف حضرت عمل کرده گفتیم خب چطور؟ می گفتند که بله در جنگ جمل حضرت نامه ای فرستاد که شما اُسرا را نکشید، کسانی که فرار می کنند دنبال نکنید اینها را از بین نبرید اما مالک نامه را در زیر زین اسبش قرار می دهد نمی خواند و آنها را تا کوچه های بصره دنبال می کند.  آمدیم روایت را به لحاظ سندی بررسی کردیم و گفتیم که این سند ضعیف هست و نقل های متعدد و معارض وجود دارد علاوه بر این که در این نقل به هیچ عنوان تمرد نیامده است تمرد زمانی است که کسی نامه ای را بخواند دستوری را بخواند و بعد آن را عمل نکند نه اینکه چیزی را نبیند مالک ندیده بود بر فرض اینکه بخواهیم بگوییم آن روایت هم درست باشد که درست نیست و مطالب مختلفی نقل های متعددی را حول ماجرا ذکر کردیم که از آن ها به دست می آید که به هیچ عنوان این نقلی که بخواهد مالک به دستور حضرت بی اعتنایی بکند درست نیست.

باز در یکی از برنامه های دیگر مان که در مورد جناب مالک اشتر بود بحثی را مطرح کردیم در مورد اینکه

 آیا مالک به انتصاب فرزندان عباس اعتراضی داشته یا خیر؟ و آیا مالک از در واقع کشته شدن جناب عثمان توسط صحابه ابراز ناراحتی کرده یا خیر؟ که اینها را هم آمدیدم بحث کردیم گفتیم اصلاً چنین چیزی نیست و مالک به انتصاب فرزندان عباس اعتراضی نداشته و این گونه نبوده که سودای حکومت در سر داشته باشد و به این جهت مثلاً وقتی می بیند که امیرالمؤمنین فرض کنید عبدالله بن عباس را برای بصره انتخاب می کند مثلاً مالک ناراحت بشود نه اینجوری نبوده قطعاً بنابر این ما نمی توانیم شخصیت مالک اشتر را به صرف چهار نقلی که مثلاً توسط افراد حکم بن عوانه که از اشخاصی بود که برای بنی اُمیه جعل می کرد نمی توانیم نقل های که توسط این افراد آمده بپذیریم در مورد مالک نمی توانیم نقل هایی که توسط سیف بم عمر آمده و نقل شده در باره جناب مالک بپذیریم ما شخصیت تاریخی مالک را مجموعاً باید ببینیم ما مالک را باید ببینیم که معاویه می گوید دست راست علی است خب اگر شخصیتی همیشه معترض باشد نمی تواند دست راست امیر مؤمنان باشد و دشمن نمی تواند اینطوری در موردش قضاوت بکند، ما مالکی را باید ببینیم که وقتی معاویه امیر مؤمنان حضرت علی علیه صلاة و السلام را تحدید می کند با لشکریان زیاد

«فَحَدَّدَهُ بِالاَشتَر»

امیرالمؤمنین می گوید آقا تو این همه لکشر داری و من یک مالک اشتر دارم در برابر کُل لشکر تو، مالک را باید اینگونه دید بنابر این نمی توانیم به صرف نقل های مورخین درباری همچون حکم بن عوانه، همچون مدائنی بیایم مالک را تخریب بکنیم مالک شخصیتی است که درست راست امیر مؤمنان است و نمی توانیم به صرف نقل بعضی از افرادی که مورخان یا محدثان درباری نواصب بودند مالک را بیاییم تخریب بکنیم و او را گزارش های دیگر را در مورد او در نظر نگیریم، بنابر این موارد بود که خدمت شما عرض کردیم و ثابت شد که جناب مالک اشتر شخصیت بسیار والا دارند و همانطور که امیر مؤمنان حضرت علی علیه صلاة والسلام فرمودند:

«کانَ لی کما کنْتُ لِرَسُولِ اللهِ»

مالک برای من همان گونه بود که من برای رسول خدا بودم

این شخصیت را در این قاب و از این عینک باید دید بنابر این به هر نقلی نباید اکتفا کرد و هر عزیزی که می آید می خواهد مطلبی را در فضای مجازی منتشر می کند یا مثلاً می خواهد چیزی را بنویسد به عنوان مقاله به عنوان پایان نامه باید تمام این موارد را در نظر بگیرد.

خب اگر موافق باشید از اتاق فرمان یک تنفس بگیریم برویم و بر گردیم با ادامه مباحث در خدمت شما عزیزان باشیم.

عرض سلام و ادب و احترام مجدد دارم خدمت شما عزیزان و کسانی که ما مهمان گرم شان هستیم در شبکه جهانی ولیعصر، خدمت آن عزیزانی که تازه به ما ملحق شده اند عرض بکنم که برنامه ایستگاه اندیشه می پردازد به ناگفته های از تاریخ اسلام و در تایم قبل آمدم مطلبی را خدمت تان مطرح کردم خلاصه ای از مباحثی که در مورد جناب مالک اشتر ما بیان کردیم در این برنامه و شبهاتی که مطرح شده را به طور خلاصه وار خدمت شما عزیزان عرض کردم.

اما بحثی که ما این هفته داریم در چه مورد است؟ ببینید ما یک شبهه دیگری مطرح شده در فضای مجازی و در واقع دست به دست می شود این شبهه بعضی از افراد آمده اند این مسئله را مطرح کرده اند مبنی بر این که امیر مؤمنان علی (علیه الصلاة والسلام) در زمان شان اصلاً مفسد اقتصادی نبوده، خب این شبهه چرا مطرح می شود ما اول راجع به خاستگاه این شبهه و انگیزه پخش این شبهه صحبت بکنیم و بعد إن شاءالله بپردازیم این مسئله را بررسی بکنیم و ارزیابی بکنیم که آیا ببینیم چنین مسئله ای چنین انگاره و فرضیه ای آیا درست است یا خیر؟

ببینید مستحضر هستید در حکومت اسلامی بالاخره یک سری الزاماتی باید رعایت بشود یعنی حکومت اسلامی وظیفه دارد با مجرمین برخورد کند آن هم به اشد مجازات و مخصوصاً اگر این مجرمین در لایه ای فرض بکنید افراد مسؤل باشند طبیعتاً این نوع برخورد شدیدتر خواهد بود چرا؟ چون بخاطر این که آن افراد به واسطه شعاع مسؤلیت شان ظلم شان بیشتر است وقتی مثلاً فرض بکنید یک مسؤلی یک خلاف اقتصادی را مرتکب می شود به آحاد جامعه ظلم می شود و طبیعتاً به یک فرد ظلم نمی شود، یک زمان یک کسی می آید سر یک نفر کُلا می گذارد فرض کنید چک بی محل می کشد یا مثلاً مال یکی را می خورد خب این یک نفر است طرف حسابش اما یک زمانی آحاد جامعه طرف حساب یک فرد هستند بابر این طبیعتاً خب آن مسئله خیلی سخت تر است و باید با او برخورد جدی تری بشود. خب حکومت اسلامی این را وظیفه خودش می داند و ما هم می بینیم که بعضاً بعضی وقت ها بعضی از افرادی که خدای نکرده بالاخره مرتکب جرم های می شوند یا اتهاماتی بر آنها وارد است خب قوه محترم قضاییه با آنها برخورد می کند اما برخی از افراد این بر نمی تابند اعتراض ها شروع می شود آقا چرا شما این را برخورد می کنید چرا با این ها مقابله می کنید خب طبیعاتاً جوابی که قوه محترم قضاییه می تواند داشته باشد اینجا این هست که آقا ما الگوی ما حکومت پُر مهر امیر مؤمنان علی علیه صلاة و السلام هست و ما حکومت علوی را و حکومت در واقع رسول خدا را به عنوان الگوی خود مان در مقابل خود مان داریم و از آنها الگو برداری می کنیم و استفاده می کنیم. خب وقتی که این جواب شنیه می شود طبیعتاً بعضی از افراد می آیند و اصل ماجرا را زیر سؤال می برند که نخیر آقا شما می گویید حکومت علوی اصلاً در حکومت علوی مفسدی نبوده است، یک حرف های این چنینی. بنایر این افرادی برای این که دامان خود شان یا همفکران خود شان را در واقع پاک بکنند می آیند و اصل ماجرا را زیر سؤال می برند که نه اصلاً در دوره حکومت امیر مؤمنان علی علیه صلاة و السلام اصلاً چیزی به عنوان مفسد اقتصادی نبوده است، می گوییم آقا بالاخره یک گزارشاتی در تاریخ آمده می گویند نه آقا اینها را بنی امیه جعل کرده بنی امیه وصل کرده، خب این حرفی است که مطرح می شود اما من قبل از اینکه اصل این ماجرا را بخواهم خدمت شما عزیزان توضیح بدهم ببینید در خباست بنی امیه شکی نیست بنی امیه در بعضی از نقل های داریم که شمس الدین ذهبی نقل می کند در شرح حال یکی از افراد که بنی امیه چهار هزار حدیث جعل کرده اند علیه رسول خدا خب این شک و شبهه ای در آن نیست.

«تاریخ الاسلام ذهبی، جلد 14، صفحه 127» این مسئله را نقل می کند که محمد بن عثمان بن کرام می گوید:

«سمعت أبا أسامه یقول: وضعت بنو اُمیه علی رسول الله(ص) أریعة آلاف حدیث»

بنی امیه بر پیامبر 4 هزار حدیث بستند و جعل کردند.

خباست بنی امیه شکی در ان نیست. در دشمنی بنی امیه هم با آقا امیرالمؤمنین (صلواة الله والسلامه

علیه) باز هم شکی و شبهه ای نیست حالا من اگر یک فرصتی بشود توفیقی بشود بحث دشمنی بنی امیه با امیر مؤمنان علی (علیه الصلاة والسلام) را إن شاءالله خدمت شما عزیزان خواهم گفته و که چه گونه های دشمنی بنی امیه با امیر المؤمنین داشته است. ما بر اساس تتبعی که انجام دادیم عدم بیعت را ما می بینیم در مواجهه و مقابله با حضرت امیر (علیه الصلاة والسلام) نسبت کفر و شرک را ما می بینیم که در مواجهه با امیرالمؤمنین علی(علیه صلاة والسلام) وجود دارد اینها کاملاً دیده می شود و عرض کنم خدمت شما شهادات امیر مؤمنان علی (علیه الصلاة والسلام) را می بینیم، لعن کردن امیرالمؤمنین علی (علیه الصلاة والسلام) توسط بی امیه این دیده می شود شک و شبهه ای در آن نیست و این که بنی امیه در واقع آمدند به حضرت جنگ تحمیل کردند این دیده می شود این که اتهام به حضرت می زنند تهمت های مختلف مثل تهمت ترور پیامبر مثل نعوذباالله تهمت دزدی مثل تهمت های متعددی که به حضرت می زنند اینها همه دیده می شود ایجاد فاجع در مدینه، قتل عثمان، ترک نماز اینها همه درمورد بنی امیه دیده می شود، مقابله با فضائل حضرت مثل ممنوعیت ذکر فضائل، مثل عرض کنم جعل فضیلت و برتری بر دشمنان حضرت و و تحریب فضائل حضرت اینها در کارنامه بنی امیه دیده می شود، مقابله با نام حضرت در کارنامه بنی امیه دیده می شود فرض کنید که فرزندی نامش علی است او را سر می برند نمی دانم کسی نامش علی است او را می آید و بنی امیه در ازای عوض کردن نام او حکومت عظا می کنند پول می دهن نمی دانم جایزه می دهند، این که کسی نامش علی است او را عُلی صدا می زنند مسقر بخاطر تنقیص امیر المؤمنین، این که نام علی را ممنوع می کنند که کسی نام علی بر روی مثلاً بچه اش بگذارد، اینها شک و شبهه ای در آن نیست اینک نام معاویه و یزید و مغیره  و اینها را منتشر می کنند در جامعه اینها همه وجود دارد، سر کوب یاران حضرت مثل کشت آنها، غارت اموال شان، تخریب خانه های آنها، زنده به گور کردن شان نمی دانم و خلاصه شکنجه های آنان چه در دوران علوی چه در دوران بعد از شهادات امیرالمؤمنین ما موارد متعددی را می بینیم، اصحاب حضرت را خود شان را همسران شان را زندان می کنند، حقوق خانواده شان را قطع می کنند تمام این موارد در پرونده بنی امیه دیده می شود شک و شبهه ای هم در آن نیست، گردن زدن ها نمی دانم اعدام ها، سر بریدن ها و ،و،و امثال اینها که در دوره مختلف حکومت اموی و بنی امیه دیده می شود از سال 36 اگر شما از ابتدای حکومت امیرالمؤمنین تصور بکنید تا سال 132 انواع و اقسام این مدل برخوردها در حکومت بنی امیه دیده می شود. اما این که بخواهند در حکومت بنی امیه جعل بکنند که بله امیرالمؤمنین در دوره خود شان هیچ مفسد اقتصادی نبوده باشد هیچ مسئله ای نباشد و بنی امیه تازه بیایند این را جعل بکنند  آیا چنین چیزی پذیرفتنی است؟ این قطعاً پذیرفتنی نیست چون ببینید یک مسئله ای را که وقتی نقل می شود با حقایق تاریخی باید سازگاری داشته باشد ما نمی توانیم بر اساس یک سری ظن و گمان یا بر اساس بعضی از مواردی که مثلاً به لحاظ سیاسی ببینیم مثلاً آقا این مسئله با حرف من جور در نمی آید، این مسئله با عقیده من جور در نمی آید من بی آیم بگویم حالا که اینطوری است پس دیگر بگویم در زمان حکومت امیرالمؤمنین اگر مفسد اقتصادی پیدا شد اگر قوه قضاییه گفت آقا در موقع مفسد اقتصادی بوده می گوییم نه آقا این اصلاً نبوده بنی امیه جعل کرده اند، بنی امیه بد هست ولی اگر می خواهیم به بنی امیه همچین چیزی را نسبت بدهیم باید یک پشتوانه علمی داشته باشد و همینطور ما نمی توانیم به قول معروف چیزی را حتی به بنی امیه بخواهیم نسبت بدهیم این شیعه علی (علیه الصلاة والسلام) چنین ویژگی نخواهد داشت و نداشته است به هیج عنوان.

خب اما صرف نظر از این مسئله اصلاً بر فرض این که ما این مسئله را، اینها به بنی امیه نسبت دادند فرض بکنید که بنی امیه آمد مثلاً چهارتا دزد هم به حکومت امیرالمؤمنین نسبت داد آیا اساساً وجود دزد در یک جامعه این اشکال دارد؟ یعنی آیا این به رهبر جامعه بر می گردد؟ اگر مثلاً اگر دزدی در جامعه بود آیا مثلاً به قول معروف دامان رهبر آن جامعه نستجیرباالله آلوده می شود یا خیر؟ هیچ ارتباطی ندارد همیشه ببینید ابلیس در جامعه در مقبل ولی خدا عدو خدا ابلیس تلاش خودش را می کند، نقش ابلیس در جامعه چه است؟ منحرف کردن عباد الله بندگان خدا و طبیعتاً وقتی ابلیس زورش به عباد مخلص خدا و حجت خدا نمی رسد سعی می کند در آحاد جامعه و در پیروان آن حجت خدا و در لایه ی مسؤلین آن جامعه تلاش بکند این که غیر قابل انکار است ابلیس وعده داده است

«لأُغوینّهم اجمعین»

همه شان را گول خواهم زد إلی عباد مخلص

زورش به آنها نمی رسد اما اینهای را که زروش می رسد تلاش می کند، خب حالا چه در جامعه نبوی چه در جامعه علوی، مل در جمعه پیامبر هم داشتیم خانمی بود به نام عصماء البته با ع و ص عصماء ایشان در عصر نبوی بود این خانم مفسد بود یعنی در واقع فعالیت های، البته آن مفسد فرهنگی بود، این خانم فعالیت های فرهنگی علیه رسول خدا انجام می داد نه این که شخصاً بیاید این کار را انجام بدهد نه پول خرج می کرد که علیه پیامبر فعالیت بکنند افراد خب آقا رسول خدا دستور می دهند او را می کشند این یکی از آن افرادی است که در حکومت نبوی به عنوان مفسد فرهنگی وجود دارد، مفسد اقتصادی هم داریم افرادی که زیاد خواه بودند در عصر نبوی داشتیم، آقا چرا عدالت به خرج نمی دهی چرا به ما کم می دهی به آن یکی زیاد می دهی در حالی که رسول خدا از وحی الهی تبعیت می کند و هر کاری که انجام بدهد

«إن أتبع إلّا ما یوحا إلیّه»

طبیعیت نمی کنم جز از وحی الهی

هر سخنی بگوید منشأ آن وحی است رسول خدا هر کاری کردند همینطور بوده، خب آیا خلاف کار در عصر نبوی نبود؟ چرا بود افرادی بودن د که عرض کردم مفسد فرهنگی بودند، افرادی بودند که در جامعه علیه فعالیت های فرهنگی پیامبر فعالیت می کردند مقابله می کردند زیاده خواه بودند در زمینه اقتصادی و امثالهم، خب اینها بودند، افرادی بودند که حتی توطئه قتل پیامبر را ریختند، افرادی که به پیامبر نستجرباالله تهمت هذیان زدند، افرادی که در نبودت پیامبر شک کردند، این در عصر نبوی هم بوده پس مجرم در همه عصری هست در عصر علوی هم همینطور در عصر امیرالمؤمنین هم هست، ما می بینیم که افرادی در عصر امیرالمؤمنین اینها منافقینی هستند گورگانی هستند در لباس میش امثال اشعث بن قیس کندی خب اینها وجود داشتند، اینها خب در دروه حکام قبل به گونه ای با آنها برخورد شد که آنها را به لحاظ مالی ساپورت می کردند و آنها را زیاده خواه بار آوردند دوره امیرالمؤمنین که رسید امیرالمؤمنین فرمودند اگر به ناحق ماری در کابین زنان تان حتی باشد من از شما خواهم گرفت خب اینها یک سری شان رفتند ملحق به معاویه شدند و یک سری که ملحق نشدند به عنوان گرگ در لباس میش باقی ماندند و امثال اشعث در ماجرای حکمیت ظربه زدند، افرادی هم بودند مفسد اقتصادی بودند البته بعضی از این مفسدین اقتصادی خب بعداً برگشتند و توبه کردند و اموال از آنها گرفته شد اموال را برگرداندند اما بعضی ها خب بر نگرداندند و به معاویه ملحق شدند، اینها افرادی بودند که در حکومت علوی بوده پس بنابر این وجود دزد ر یک جامعه، وجود دزد در یک جامعه ارتباط با رهبر آن جامعه ندارد و دامان پاک رهبر آن جامعه را آلوده نمی کند بله اگر با آن دزد مقابله نشود و آن دزد مجازات نشود آن ایراد است آن اشکال است اما اگر دزد در جامعه باشد خب رهبر جامعه چه کار بکند حالا مثلاً فرض بکنید که فلان شخصیت در حکومت علوی می آید و اختلاص می کند خب امیرالمؤمنین چه کار بکند آیا به امیرالمؤمنین ارتباط دارد این مسئله؟ نخیر آن چیزی که به امیرالمؤمنین علی(علیه الصلاة والسلام) ارتباط دارد مجازات آن دزد است که ما این را در حکومت علوی می بینیم، پس نه تنها در حکومت علوی بلکه در هر حکومتی اگر دزدی باشد اصل وجود کسی که مفتون ابلیس قرار گرفته این ربطی به رهبر جامعه ندارد اما ان چیزی که در واقع به رهبر جامعه ارتباط دارد به مسؤل امر ارتباط دارد مجازات و برخورد با آن جنایت کار است این باید به قول معروف مورد توجه قرار بگیرد که در حکومت امیرالمؤمنین کاملاً مورد توجه بوده و در حکومت اسلامی هم این مورد توجه هست.

خب اما قبل از این که ما بپردازیم به بحث در واقع وجود مجرمین در حکومت امیرالمؤمنین علی(علیه الصلاة والسلام) باید منشور حضرت را در برخورد با مجرمین ببینیم. آیا حضرت قانون در مورد برخورد با مجرم دارند یاخیر؟ آیا مکتوبی به جا مانده که این منشور حضرت را در مورد مواجهه با مفسدین ما از آن بفهمیم یا خیر؟ بله این منشور را ما در کتاب نهج البلاغه می توانیم ببینیم. ای کاش کسانی که می آیند علیه امیرالمؤمنین شبهه می کنند علیه حکومت علوی اول بروند نهج البلاغه بخوانند و بعد بیایند شبهه بکنند، ملاحظه بفرمایید در:نهج البلاغه، چاپ دارالکتاب المصری القاهره و دارالکتاب لبنانی بیروت با خلاصه ظبط و تحقیق جناب دکتر صبحی صالح، ملاحظه بفرمایید:چاپ چهارم، 1425 هجری به چاپ رسیده است، در صفحه 426 نامه ای که امیر مؤمنان علی(علیه الصلاة والسلام) به مالک اشتر می نویسد، زمانی که مالک را در واقع منصوب می کند برای مصر و عرض کنم خدمت شما نامه ای می نویسد که معروف است به عهد نامه مالک اشتر

«هَذَا مَا أَمَرَ بِهِ عَبْدُ اللهِ عَلِيٌّ أَمِيرُالْمُؤْمِنِينَ مَالِكَ بْنَ الْحَارِثِ الْأَشْتَرَ»

این آن چیزی است که امر کرده است به آن بنده خدا علی امیرالمؤمنین(علیه الصلاة والسلام) به مالک اشتر، مالک بن حارث.

خب این نامه، نامه ای طولاین هست اما عرض کردم از صفحه 426 شروع می شود در صفحه 435 شاهد وسایل بنده هست ملاحظه بفرمایید انتهای صفحه را می گوید:

«تَحَفَّظْ مِنَ الْأَعْوَانِ»

می گوید مواظب باش آن کسانی که از آنها یاری می گیری

«فَانْ أَحَدٌ مِنْهُمْ بَسَطَ يَدَهُ إِلَى خِيَانَةٍ»

اگر یکی از آنها دست به خیانت دراز کرد

«اجْتَمَعَتْ بِهَا عَلَيْهِ عِنْدَك‌أَخْبَارُ عُيُونِكَ»

و خبرهای مأمورین و ناظران تو در مورد آن همگی اتفاق داشتند

(یعنی اخبار اینها جتماع پیدا کرد همه خبر دادن آن ناظران حکومتی مبنی بر این که بله فلانی خیانتی کرده)

«اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً»

همین کافی است

فوری یعنی اگر خبر به شما رسید  آن ناظران حکومت که، حضرت دارند می فرمایند یعنی حکومت باید ناظر داشته باشد در عرصه های ممختلف چه در عرصه فرهنگی باشد، چه در عرصه اقتصادی باشد، چه در عرصه سیاسی باشد، چه در عرصه تربیتی باشد باید ناظر باشد، اگر این ناظران که طبیعتاً اینها باید افراد امین باشند همه با هم اجماع کردند یک چیزی گفتند نه اینکه که مثلاً ممکن است یک آقای با یک کسی مشکل داشته باشد یک چیزی بگوید و دروغ بگوید ما در تاریخ داشتیم نسبت به بعضی از افراد داشتیم مثلاً یک مطلبی گفتند ولی گفتند آقا اینطوری نیست و ماجرا مثلاً از این قرار نیست و او مثلاً با من مشکلی دارد اما اگر حضرت می فرماید اجماع شد آن عیون خودت را ناظران خودت را و آن کسانی که افراد را زیر نظر دارند آمدند اجماع کردند مبنی بر این که این شخص خیانتی کرده 

«اكْتَفَيْتَ بِذَلِكَ شَاهِداً»

اکتفا کن به این به عنوان شاهد

«بَسَطْتَ عَلَيْهِ الْعُقُوبَةَ فِي بَدَنَهِ»

اولاً دیگر دست تو باز است که او را عقاب بکنید در بدنش

یعنی چه؟ اگر تازیانه ای قرار است بر او بزنی، بزنی، اگر قرار است این جسم و تن را حبس بکنی، باید آن را حبس بکنی

«وَ أَخَذْتَهُ بِمَا أَصَابَ مِنْ عَمَلِهِ»

و آنچه که این به دست آورده با این عمل خیانت آمیز خودش این را باید از او بگیری، این را اخذ بکنی و نباید بگذاری حساب های او خلاصه مملو باشد نه صندوقچه های او نباید پُر باشد اگر خیانتی کرده فوری باید محاسبه بشود و فوری به بیت المال برگردد

«ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ»

می گوید این شخص را ذلیلش کن در جایگاه ذلت قرارش بده، آبرویش را ببر چون خائن است چون امده به آحاد جامعه ظلم کرده

این که حالا چهار نفر بیایند بگویند نه آقا نه به اعدام نمی دانم به مجازات، اینها را نباید گوش داد در منشور ساسی امیرالمؤمنین در منشوری که در مقابله با مجرمین حضرت می نویسند و بیان می کنند این هست که نه مجرم باید خوار بشود دیگر دوره این که بگویی آقای نمی دانم الف میم و الف سین اینها را بگذار کنار نامش باید معلوم بشود باید آبرویش برود چون جرم کرده چون به آحاد مردم ظلم کرده، آقا ما در این کفه ترازو مردم را ببینیم یا فرد مجرم را

«ثُمَّ نَصَبْتَهُ بِمَقَامِ الْمَذَلَّةِ»

«وَ وَسَمْتَهُ بِالْخِيَانَةِ»

نشانه خیانت را در او پدید بیار و او اصلاً مارک دارش کن (آقا این خائن است) این را برای ردم مشخص کن.

«وَ قَلَّدْتَهُ عَارَ التُّهَمَةِ»

می گوید آن عار در واقع و آن خذلان و آن ننگ اتهام را بر گزدنش بی انداز (آقا این شخص است که متهم است و خلاف کرده) این را انجام بده.

این منشور امیرالمؤمنین در مقابله با مفسد، مفسدی که خیانت می کند خیانت اقتصادی می کند، آیا امیرالمؤمنین در خلاء دارند صحبت می کنند؟ آیا واقعا مفسدی نیست و به مالک چنین دستوری می دهند؟ این سیاست حکومت علوی است، اصلاً شما فرض کنید مفسدی نباشد فرض کنید مفسدی نباشد، آیا این دستور امیرالمؤمنین برای برخورد  با مفسدین هست یا نیست اصلاً شما بگویید آقا بنی امیه وضع کرده بنی امیه جعل کرده باشد جعل کرده باشد پشتوانه علمی که این حرف تان ندارد اما این برخورد این منشور از امیرالمؤمنین صادر شده است یا خیر قطعاً صادر شده آن وقت این را هم خدمت شما عزیزان عرض بکنم این نبوده که امیرالمؤمنان(ع) فقط بیایند مثلاً به والی خودشان مالک اشتر این را بنویسند نه حضرت به فرمانرواهایی که منصوب می کردند  می نوشتند فلانی اگر خیانیت از تو سر بزند من می دانم باتو حواست باشد ملاحظه بکنید این سند را  جلد دوم المحاسن و المساوی، آقای بیهقی نوشته، از علمای اهل سنت هست. من عمداً نقل اول را از نهج البلاغه گفتم کسی نگوید آقا  بنی امیه جعل کردند بابا سید رضی آمده نوشته، سید رضی آمده از مصادر جمع کرده بعنوان یک عالم شیعی اینها را مکتوب کرده سید رضی هم نستجیر بالله از طرف داران بنی امیه هست؟ نخیر این نقل نقل آقای بیهقی است در کتاب المحاسن و المساوی جلد دوم ملاحظه بکنید در صفحه 113، می گوید:

«کتب علی رضوان الله علیه الی زیاد بن أبیه»

خب زیاد بن أبیه در یک برهه ای بعنوان یکی از فرمانروایان  منصوب از طرف امیرالمؤمنین علی(ع) بود

می گوید آقا امیرالمؤمنین  نامه نوشت برای زیاد(چه نوشت) زیاد

«لئن بلعتنی عنک خیانة»

زیاد اگر به من خبر برسد از ناحیه تو که خیانتی کردی این را بدان

«و أشدّن علیک شدّةً أدعک فیها قلیل الوفر تقیل الظهر»

 این را بدان چنان به تو سخت خواهم گرفت که تو را قلیل الوفر می کنم یعنی متاعت را می گیرم، تمام به قول معروف آن مایملکت را می گیرم هر مایملکی که بواسطه خیانت به دست آوردی او را از تو می گیرم و

«ثقیل الظهر»

 و تو را، پشت تو را سنگین می کنم یعنی تو را گرانبار می کنم این را بدان اگر خیانتی از تو سر بزند

چیزی هست که آقا امیرالمؤمنین دارد به والی خودشان می گوید اینها منشور علوی است در مقابله با مفسدین اقتصادی. این مرحله اول اما نکته دوم که در منشور در واقع امیرالمؤمنین در برخورد با مجرم ما می توانیم از آن نام ببریم و بند دوم این مسئله مراعات نکردن خویشاوندی در مجازات هست، حضرت با کسی رودروایستی ندارد هر کسی می خواهد باشد می خواهد پسر عمویش باشد، می خواهد نستجیر بالله فرزندشان باشد هر کسی باشد می گوید آقا:

«لایخاف فی الله لومة لائم»

بفرموده رسول خدا، امیرالمؤمنین (ع) در بقول معروف امر الهی از سرزنش هیچ سرزنش کننده ای نمی ترسند ببینید ملاحظه بفرمایید در نهج البلاغه این مسئله آمده این در نامه 41 نهج البلاغه می گوید حضرت به بعض از عمال خودشان این مسئله را نوشته اند، که حالا در منابع دیگر نام این عمال آمده اینجا می فرماید

«اما بعد ، فاني کنت اشرکتک في امانتي»

من تو را شریک کردم در  امانت خودم

«و جعلتک شعاري و بطانتي»

من تو را شعار خودم قرار دادم، و این را بدان در بین خلاصه نزدیکان من تو خیلی جایگاه خوبی داشتی و کمک من بودی و در ادای امانت همینطور اما

«لما رايت الزمان علي ابن عمک »

زمانی که زمان بر پسر عموی تو زمان را دیدی آمدی خلاصه مقابله کردی و خیانت کردی

بعد حضرت در ادامه می آیند مطلب را می فرمایند، می فرمایند

«فسبحان الله»

خدا پاک و منزه هست

«اما تؤمن بالمعاد»

 آیا به معاد ایمان نداری؟

«او ما تخاف نقاش الحساب»

آیا از حساب و کتاب روز قیامت نمی ترسی؟

«ايها المعدود کان عندنا من اولي الالباب»

ای کسانی که نزد ما از آدم های خردمند شمرده می شدید

«کيف تسيغ شرابا و طعاما ، و انت تعلم انک تاکل حراما»

چطور شما نوشیدنی را میل کردی و غذایی خوردی و می دانستی که حرام داری می خوری، حرام می خوری و حرام می نوشی، و چطور فروختی کنیزان و چطور ازدواج کردی با زنان از اموال ایتام و مساکین و مؤمنین و مجاهدین که خداوند هدیه کرده این اموال را به آنها

و خلاصه حضرت شروع می کنند  او را بقول معروف عتاب و خطاب کردن و بعد حضرت  می فرمایند

 این را بدان

«فانک لم تفعل»

اگر تو آمدی و این اموال را برنگرداندی، چون می گویند

«فاتّق الله»

از خدا خلاصه بترس

«و اردد الي هؤلاء القوم اموالهم»

اموال را برگردان ، اما اگر این کار را نکردی خدا من را بر تو مسلط می کند و بقول معروف دیگر عذری ندارد من با شمشیرم تو را می زنم

«و لا ضربنک بسيفي»

تو را با شمشیرم می زنم (کدام شمشیر)

«الذي ما ضربت به احدا الا دخل النار»

شمشیری که من هر کسی را که با آن زدم وارد بر آتش شده

اینجا خطاب پسر عمو می کند، بعد در ادامه می فرماید

این را بدان ولله این را بدان که اگر حسن و حسین

«فعلا مثل الذي فعلت»

مثل کاری که تو کردی انیها انجام بدهند

«ما کانت لهما عندي هواده»

دیگر این خلاصه رابطه پدر و فرزندی و آن رابطه قلبی و خونی و ما هیچ چیزی ندارد برای من هیچ فایده ای ندارد و من با آنها برخورد می کنم

«و لا ظفرا مني باراده حتي آخذ الحق منهما»

حق را از  آنها می گیرم این رابطه و این خلاصه دوستی و این علاقه باعث نمی شود که اراده من سست بشود من حق را از آنها می گیرم وباطل را نابود می کنم و از بین می برم

و بعد در ادامه مطالبی در این زمینه می فرمایند ببینید منشور امیرالمؤمنین(ع) مقابله با ظلم هست مقابله با فساد اقتصادی هست، و خویشاوندی را هم لحاظ نمی کند؛ حالا این فردی که در واقع اینجا امیرالمؤمنین به نام ابن عمک از آن نام می برد چه کسی هست در بعضی از منابع مثل کتاب العواصم و قواصم فی ذّبِّ عن سنَّة أَبی القاسم، که آقای بن وزیر یمانی نوشته از علمای اهل سنت در قرن نهم زییست می کرده و سال 840 از دنیا رفته در جلد هشتم چاپ مؤسسه الرساله بیروت در چاپ اول 1412، صفحه 249

می گوید این شخص عبدالله بن عباس بوده،

«هذا بن عبای حبر الامة و بحر التأویل و امام التفسیر»

می گوید ایشان بوده که مشهور است در کتب تاریخ که

«أنه اخذ مال البصره من غیر إذن علی و هذا محرمٌ لا اعلم احد یجیزه»

 این اموال بصره را برداشته بود یک اختلاصی کرده بود واین حرام بود و من می دانم کسی این را جایز نمی داند؛

بعد می گوید این مسئله وارد شده در تاریخ، البته ایشان چون به عدالت صحابه معتقد هست سعی می کند این مسئله را نپذیرذ اما خلاصه این شخصی که مشهور هست در کتب تاریخ که همچین کاری کرده عبدالله بن عباس هست بنابر این در آن منشور امیرالمؤمنین دومین مطلبی را که ما باید به آن توجه بکنیم این هست که حضرت خلاصه به هیچ عنوان با ظلم خلاصه، کوتاه نمی آید در مقابل ظلم و با مفسدین اقتصادی برخورد جدی دارد، این در واقع مسلک و مرام علوی هست و حضرت امیر(ع) در این مسئله کوتاه نمی آیند بنابراین کسی که می گوید آقا امیرالمؤمنین هیچ مفسد اقتصادی در زمان شان نبود این قطعاً اشتباه هست.

یک فاصله از اتاق فرمان بگیریم برمی گردیم در خدمت شما عزیزان هستیم.

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما گرامیان بینندگان عزیز شبکه جهانی ولیعصر ممنون هستم که ما را مهمان لحظه های خوش تان کردید و نگاه های گرم تان با برنامه ایستگاه اندیشه در خدمت شما عزیزان هستم همانطور که مستحضر هستید برنامه ما اختصاص دارد به بیان شبهات تاریخی و در این جلسه ما داریم نحوه مواجه امیرالمؤمنین با مفسادان اقتصادی را بحث می کنیم چون یکی از شبهاتی هست که امروزه در فضای عمومی کشور توسط بعضی از افراد مطرح شده و برای اینکه دامان خودشان را پاک بکنند می گویند در عصر علوی اصلاً مفسدی نبوده و اگر مثلاً قوه قضائیه با مفسدی برخورد می کند و او را مجرم می گوید ما به، درواقع مجرم هست این فرد و ما به تأسی از حکومت علوی برخود می کنیم می گویند نه آقا این کار قوه قضائیه غلط هست و اصلاً مفسدی نبوده، آمدیم بیان کردیم که به این صورت نیست بلکه در حکومت امیرالمؤمنان علی(ع) افرادی وجود داشتند که اینها مفسد اقتصادی بودند حضرت با آنها برخورد کرده آنها را مجازات کرده که حالا خدمت شما بعضی موارد را ذکر کردیم بعد در ادامه موارد دیگری را هم خواهیم گفت.

اما یکی دیگر از مواردی که باید به آن بپردازیم برخورد با زمین خواری هست در دوره امیر مؤمنان علی(ع) ببینید ما در نهج البلاغه موردی را داریم نهج البلاغه دکتر صبحی صالح، ملاحظه بفرمایید در نامه 40،که می نویسد که به بعضی از عمال خودش مطلبی نوشت

«أَمَّا بَعْدُ، فَقَدْ بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتَ رَبَّكَ وَ عَصَيْتَ إِمَامَكَ وَ أَخْزَيْتَ أَمَانَتَكَ؛»

فرمودند که به من مسئله ای رسیده از ناحیه تو خبری رسیده که اگر این کار را انجام داده باشی خدا را غضب ناک کردی و نافرمانی امامت را کردی وخیانت در امانت کردی

«بَلَغَنِي أَنَّكَ جَرَّدْتَ الْأَرْضَ، فَأَخَذْتَ مَا تَحْتَ قَدَمَيْكَ»

به من خبر رسیده که در واقع زمین را خالی کردی و آنچه که زیر پای تو بوده اخذ کردی

البته این جرّدت الأرض را به دو گونه ترجمه کردند بعضی ها گفته اند که آقا مثلاً این نخل ها و آن باغ هایی را که افراد کاشته بودند درختانش را قطع کرده بود و زمین را تصرف کرده بود بعضی ها اینطور ترجمه کردند و بعضی ها هم گفتند این یک نحوه کنایه هست از خیانت و اختلاص در واقع که این فرد انجام داده

«وَ أَكَلْتَ مَا تَحْتَ يَدَيْكَ»

می گوید آن چه زیر پیای خودت بود گرفتی و خوردی آنچه زیر دستت بود

«فَارْفَعْ إِلَيَّ حِسَابَكَ»

حساب کتابت را برای من بفرست

ببینم این اموالی که بدست آوردی از کجا هست به من خبر رسیده مال مردم خوردی به من خبر رسیده زمین خواری کردی این را برای من بفرست

«وَ اعْلَمْ أَنَّ حِسَابَ اللَّهِ أَعْظَمُ مِنْ حِسَابِ النَّاسِ»

این را بدان که حساب خدا از حساب مردم بزرگتر است

«وَ السَّلَام»

خب این چیزی هست که حضرت در اینجا بیان می کند. جالب اینجا است که در کتاب انساب الاشراف بلاذری این مسئله آمده و این فرد را باز بلاذری ابن عباس معرفی می کند حالا این آیا درست است یا خیر یک مسئله ای را باید توجه بکنیم در مورد این مسئله ببینید آقای بلاذری مورخی است که در عصر عباسی زندگی می کند و اصلاً ایشان مورخ دربار بنی عباس است و گفته اند ندیم بنی عباس بوده بنابر این، این چیزی که ایشان دارد می نویسد نسبت به عبدالله بن عباس طبیعتاً باید درست باشد چون نمی تواند در دولت بنی عباس و در دربار بنی عباس علیه عبدالله بن عباس بنویسد این جور در نمی آید و البته ابن عباس برگشت این نمی خواهیم بگوییم ابن عباس آدم خلاف کاری بود و برنگشت نه در این نقل انساب الاشراف دارد که می گوید که به من بسته اند و این را به من تهمت زده اند من این کار را نکرده ام اما به هر صورت آن چیزی که ما از ابن عباس داریم و مرحوم شوشتری در قاموس رجال هم بیان می کند می گوید ابن عباس لحظه آخر گفت خدایا من را به محبت علی بمیران و از دنیا رفت با این جمله، و ابن عباس برگشت و حتی اموالی را هم که می گویند برداشته بود این را برگرداند اما به هر صورت این شخصی که می گویند زمین خواری کرده آقا باذری در  انساب الاشراف، جلد دوم، چاپ دارالفکر ، چاپ اول، سال 1417، صفحه 397  می گوید: ابن عباس امیرالمؤمنین برای او نامه نوشت همان موارد را اینجا می آورد که بعد هم این عباس می گوید نه اینها را به من تهمت زده اند و این خبرها خبر باطل است و بعد خلاصه امیرالمؤمنین هم می فرمایند که تو بالاخره باید مواردی اگر هست این را برای من بفرستی و حساب کتابت معلوم باشد. خب این هم نسبت به برخورد با زمین خواری در عصر امیرالمؤمنین علی(علیه الصلاة والسلام).

اما نکته دیگری که ما باز در حکومت امیرالمؤمنین علی(علیه الصلاة والسلام) می بینیم بحث نظارت بر والیان هست شما ملاحظه بفرمایید در نهج البلاغه دکتر صوفی صالح، در نامه 43 به مصقلة بن هبیرة الشیبانی که این عامل حضرت بوده بر أردشیر خرة اردشیر خرة در فارس بوده در منطقه فارس و شیراز و اینها یکی از مناطق آنجا بوده، اینجا عرض کنم حضرت به او نامه ای می نویسد مبنی بر این که من تو را حواسم به تو هست و ناظر بر اعمال تو هستم

«بَلَغَنِي عَنْكَ أَمْرٌ إِنْ كُنْتَ فَعَلْتَهُ فَقَدْ أَسْخَطْتُ إلهَکَ»

اگر خبری به من رسیده اگر انجام داده باشی خدا را غضبناک کردی امامت را عصیان کردی

حالا این کار چه بوده که این انجام داده؟

«أنَّكَ تَقْسِمُ فَيْءَ الْمُسْلِمِينَ الَّذِي حَازَتْهُ رِمَاحُهُمْ وَ خُيُولُهُمْ وَ أُرِيقَتْ عَلَيْهِ دِمَاؤُهُمْ فِيمَنِ اعْتَامَكَ مِنْ أَعْرَابِ قَوْمِكَ»

می گوید شما آمدی آن فیء مسلمین آن غنیمت مسلمین را که اینها برای آن شمشیر زدند نیزه زدند برای آن خلاصه با خیز و رکاب حرکت کردند  برای آن خون ریختند، آن غنیمت مسلمین را آمدی بین فامیل هایت تقسیم کردی مال مردم را دادی به فامیل های خودت.

آمدی خلاصه از رانت فامیلی استفاده کردی و پارتی بازی کردی به اصطلاح امروزی

«فَوَالَّذِي فَلَقَ اَلْحَبَّةَ وَ بَرَأَ اَلنَّسَمَةَ»

به آن خدایی قسم که دانه را شکافت و گیاه را از زمین بیرون می آورد

«لَئِنْ كَانَ ذَلِكَ حَقّاً»

اگر این حرف درست باشد

«لَتَجِدَنَّ لَكَ عَلَيَّ هَوَاناً وَ لَتَخِفَّنَّ عِنْدِي مِيزَاناً»

این را بدان که من تو را  خوار خواهم کرد و تو خفیف خواهی شد نزد من که خلاصه تو را می شناسم و آن قرب و عزتت پایین خواهد آمد و خفیف می شوی

این نامه ای که حضرت به این آقا نوشته، همین نامه در تاریخ یعقوبی هم منعکس شده ملاحظه بفرمایید.

تاریخ یعقوبی،جلد دوم، مؤسسه الأمیر المطبوعات، چاپ 1431، صفحه 105 که می گوید آقا امیرالمؤمنین به این آقا نامه نوشت که شما آمدید و خلاصه پول دادید به یعنی فیء مسلمین را در بین قوم خودت وکسانی که خودت در نظر داری آن احزاب و دسته هایی که خودت در نظر داری آن شعرای دروغگو به آنها آمدی تقسیم کردی یعنی به شعرا مثلاً پول دادی مدحت کنند به یک سری دار و دسته پول دادی طرف داریت بکنند ، آمدی به فامیل های خودت پول دادی

«کما تقسم الجوز»

مثل اینکه

«کما تُقَسِمُ الجوز»

مثل این تقسم گردو که گردو تقسم می کنند تو آمدی مال مردم را اینطوری تقسیم کردی؛ بعد حضرت می فرمایند به آن خدایی قسم که دانه را شکافت و خلاصه گیاه را از دل خاک بیرون می آورد

«لأُفتّش عن ذلک تفتیشاً شافیا»

یعنی بدان که من علی حسابی تحقیق می کنم در این مورد و اگر بدانم که این مسئله حق است تو را خوار خواهم کرد و تو از کسانی خواهی بود که اعمالت خلاصه از بین خواهد رفت و زیانکار هستی ،کسانی که در دنیا تلاش شان بقول معروف به گمراهی رفته و از بین رفته درحالی که گمان می کنند کا خوبی انجام دادند اما گمراه هستند.

خب این بازهم برخود دیگر حضرت نسبت به مفسدین اقتصادی کسانی که به فامیل های خودشان می آیند خلاصه چیزهایی می دهند. آقا زاده هایی که بلاخره یک چیزهایی دریافت می کنند و استفاده هایی می برند.

باز در بعضی موارد ما داریم که حضرت امیر(ع) به افراد تذکر داد مفسدین اقتصادی را از اول نمی آمد مجازات کند نه اخطار می داد اگر طرف مال را برمی گرداند که بر می گرداند، برنمی گرداند به شدّت با او بخورد می کرد ملاحظه بفرماییدتاریخ یعقوبی،جلد دوم، مؤسسه الأمیر المطبوعات، چاپ 1431، صفحه 104

ببینید نعمان بن عجلان، نعمان بن عجلان  کسی هست که حضرت او را به جای عمر بن ام سلمه منصوب کرد، خب می دانید که جناب ام سلمه همسر پیامبر (ص) شخصیتی بود که بسیار بسیار ارزشمند بود و ولایت مدار بود و موقعی که جنگ جمل پیش آمد ایشان به حضرت عرض کردند که یا علی خودت می دانی که پیامبر به ما دستور داده که در خانه بنشینیم و قرآن هم فرموده

«وَ قَرْنَ فِي بُيُوتِكُنَّ»

ما باید در خانه بنشینیم،اگر این نبود قطعاً در رکاب شما خواهم آمد، می خواستم بیام و می آمدم در رکاب شما و مقابله می کردم با کسی که در مقابل شما بعنوان مثلاً همسر پیامبر وایستاده و دارد افرادی را بقول معروف دور خودش جمع می کند و برای شما توطعه می کند اما حالا که من ام سلمه نمی توانم بیایم آن کسی که عزیزتر از جانم هست برای شما می فرستم یعنی عمر بن ام سلمه، خب عمر بن ام سلمه والی بحرین بود از طرف امیرالمؤمنین لذا وقتی جناب ام سلمه اینطور از حضرت درخواست کردند حضرت نامه ای نوشتند به عمر بن ام سلمه که شما بیایید من شما را درواقع عزل می کنم از آنجا و نعمان بن عجلان را بقول معروف منصوب می کنم اما این را بدان که هیچ مذمتی نسبت به شما نیست شما بیا هیچ گمان بدی نسبت به شما نیست من می خواهم یک جنگی بروم که دوست دارم تو در کنار من باشی، بعد بجای ایشان نعمان بن عجلان را آمدند و منصوب کردن این آقای نعمان بن عجلان آمد اختلاص کرد اموال بحرین را برداشت برای خودش

«قد ذهب بمال البحرین»

برداشت، امیرالمؤمنین به او نامه نوشت

«أمّا بعد فإنّه من استهان بالأمانة و رغبه فی الخیانة و لم ینزّه نفسه و دینه أخل بنفسه فی الدنیا و ما یشفی علیه بعدا امر و أبقی و أشقی و أطول فخف الله»

می گویند که این را بدان کسی که در امانت سستی می کند رغبت به خیانت دارد نفس و دینش را پاک نگه نمی دارد و خودش را گرفتار دنیا می کند این را بدان که بقول معروف این خدا را کوچک شمرده

بعد حضرت می فرماید

«إنّک  من عشیرة ذات صلاح»

تو از خانواده خوب و قوم خوبی هستی

«فکن عند صالح الظنّ بک»

پس لاأقل همان گونه ای که گمان خوب به تو می رود همان طوری باش

 «و راجع »

برگرد

«ان کان حقاً ما بلغنی عنک »

اگر چیزی که به من رسیده حق هست

«ولا تقلبنی رأیی فیک و أستنظف خراجک ثم أکتب إلیّ و أمری»

اگر اینطوری هست خب بیا آن خراجت را برگردان و به من بنویس اموال را برگردان من هم نظرم در مورد تو برمی گردد اما اگر برنگردانی نظر من بر نخواهد گشت

خب این آقای نعمان بن عجلان می دانست که در واقع خلاف کرده اما ایشان اموال را برنگرداند و بعد به معاویه ملحق شد؛ اما حضرت بلاخره این تذکر را به او دادند. این هم یک نمونه، باز نمونه دیگر ما داریم که بعضی از افراد را حضرت هم عزل کردند هم جریمه نقدی کردند از همین مفسدین اقتصادی را ملاحظه بفرمایید در کتاب عرض کنم خدمت شما شرح نهج البلاغه این مسئله آمده و در کتاب تاریخ یعقوبی هم این آمده که حضرت با این افراد چگونه برخورد کردند و آنها را عرض کنم هم عزل کردند هم جریمه نقدی که من  این را خدمت شما عزیزان عرض خواهم کرد در شرح، در کتاب نهج البلاغه را ملاحظه بفرمایید شرح نهج البلاغه، نامه 71، إلى المُنذر بن الجارود العبدي، و خانَ في بعض ما وَلّاهُ من أعماله در بعضی از آن چیزهایی که در دستش بود خلاصه خیانت کردند حضرت می فرماید:

«أَمَّا بَعْدُ، فَإِنَّ صَلَاحَ أَبِيكَ غَرَّنِي مِنْكَ»

آقا آن خوبی پدرت به من جرئت داد که تو را چکار بکنم؟ منصوب بکنم من تصورم این بود که تو هم مثل پدرت هستی، و مثل پدرت عمل می کنی اما شما آمدی خیانت کردی

اینجا، تا به اینجا این را در کتاب نهج البلاغه داریم، اما در تاریخ یعقوبی جلد دوم صفحه 108،عبارتی دارد ؛ می گوید حضرت به منزر بن جارود نامه نوشت ایشان حام کجا بود؟ حاکم استخر بود ، استخر فارس حضرت همان عبارات را در اینجا می آورد بعد می گوید

«فأقبل»

حالا بعد از اینکه این مسائل را در موردش می گویند می فرمایند که بیا؛ چون او خیلی خلاف کرده بود، خیلی خطا کرده بود و می آمد و اهل خلاصه، علاوه بر اینکه یک سری چیزهای مالی انجام داده بود اهل این بود که می رفت شکار نمی دانم مشغول به سگ بازی شده بود و یک سر کارهای خلاصه ناپسندی انجام می داد حضرت فرمودند

«فأقبل»

بیا

«فعزله و أغرمه ثلاثین ألفا»

او را عزلش کردم و سی هزار (حالا یا دینار یا درهم که اینجا گفته نشده ) او را جریمه نقدی کردم

«ثم ترکها لصعصة بن صوحان»

بعد آن منطقه استخر را، صعصة بن صوحان را منصوب کردم برای فرمانروایی بر منطقه استخر

خب این هم باز یک برخورد دیگر با مفسد اقتصادی و  کسی که حالا علاوه بر مفسد اقتصادی و اینکه بقول معروف یک خطایی در زمینه اقتصادی کرده ایشان و آمده و خلاصه در مسائل فرهنگی هم برخورد نامناسبی از خودش به نمایش گذاشته. این هم برخورد حضرت امیر با چنین فردی بعضی از این افراد را باز حضرت به گونه دیگری با آنها برخورد می کرد یعنی این نیست که مثلاً آقا ما تصور بکنیم که مثلاً دیگر تمام شد دیگر حضرت مثلاً به همین میزان بود  و دیگر احدی وجود نداشته ،نخیر مجازات های متعددی حضرت انجام می دادند نسبت به بعضی از افراد که مثلاً یکی از آن مجازات ها بحث قطع دست هست که اینها را من خدمت شما عزیزان اینجا نمایش خواهم داد. ملاحظه بفرمایید، قطع دست؛ یک شخصی بود به نام علی بن اسمع این علی بن اسمع را حضرت منصوب کرده بود در منطقه بارجاه، منطقه بارجاه بصره بود، منطقه بارجاه بصره بود یک قسمتی بود که در بازار ایشان مسؤل آن قسمت بود، حضرت ایشان را برای کنترل کالاها مسؤل کرده بودند که نظارت بکند بر خرید و فروش  مسائل اینچنینی، ایشان خیانت کرد حضرت آمدند دستش را قطع کردند، ملاحظه بفرمایید در کتاب الاشتقاق بن درید. در الإشتقاق بن درید این مسئله منعکس شده، ببینید چاپ اول 1411،در بیروت ، دار الجلیل چاپ شده در صفحه 272،می گوید:

«و کان علی بن أسمع علی البارجاه ولّاه علی بن ابی طالب صلوات الله علیه»

امیرالمؤمنین او را در منطقه بارجاه منصوب کرده بود بر بحث کنترل خرید و فروش کالاها بوده

«فظهرت له منه خیانة»

خیانتی از این آقا سر زد

«فقطع اصابعَ یده»

حضرت انگشتان این آقا را قطع کردند

این چیزی که اینجا آمده این شخص انجام داده البته موارد دیگری هم نسبت به قطع دست داریم که بقول معروف این در منابع ما  که این را هم من خدمت شما نمایش بدهم و ادامه مباحث را باهم داشته باشیم ملاحظه بفرمایید در کتاب تفسیر فخر رازی ، در جلد 21، چاپ دارالفکر،صفحه89مسئله ای آمده در مورد دزدی که در عصر امیرالمؤمنین بود در صفحه 89 و حضرت دست او را قطع کرد دقت بکنید آقای فخر رازی نقل می کند، دیگر فخر رازی که زمان بنی امیه نیست بن درید که زمان بنی امیه نبود که بگوییم جعل بنی امیه هست یعقوبی که در زمان بنی امیه نبود که بگوییم جعل بنی امیه هست، انصاب الأشراف بلازری، بلازری که در زمان بنی امیه نبود که بگوییم جعل بنی امیه هست اینها همه مواردی هست که ما داریم ذکر می کنیم که مفسدین اقتصادی بودند اما اراده علوی وعدالت علوی با آنها به شدّت برخورد کرده آقای فخر رازی ایشان هم یک مورخی هست که در ، یک محدثی هست و مفسری هست و متکلمی هست که در عصر بنی عباس زندگی می کند ایشان،خب ملاحظه بفرمایید در صفحه 89 جلد 21می گوید روایت شده که یکی از محبین امیرالمؤمنین دزدی کرد

«و کان عبداً اسود»

یک بنده سیاهی بود

حالا این در مورد احاد جامعه هست منتهی الآن هرچه نقل کردیم در مورد چه کسانی بود؟ در مورد مسؤلین و مفسدین بود که در عرصه مسؤلین هستند اما اینجا یک بنده سیاه پوست را می گوید

«فأُتی به إلی علی»

آوردند پیش امیرالمؤمننی

«فقال له أسرقت؟»

دزدی کردی؟

«قال نعم»

بله ، حضرت

«فقطع یده»

دست دزد را قطع کردند

«فانصرف من عند علی علیه السلام»

 این از پیش امیرالمؤمنین رفت در بین راه

«فلقیه سلمان فارسی و ابن الکرا»

سلمان فارسی و ابن الکرا این فرد را دیدند، ابن الکرا پرسید که

«من قطع یدک»؟

چه کسی دستت را قطع کرده؟

«فقال امیرالمؤمنین و یعصوب المسلمین و ختن الرسول و زوج البطول»

امیر مؤمنین رئیس مسلمانان داماد رسول خدا و همسر زهرای مرضیه صلوات الله و سلام علیهما

«فقال قطع یدک و تمدحه»

علی دستت را قطع کرده او را با واژگانی مثل امیرالمؤنین و یعصوب الدین و داماد رسول و زوج البطول، با این واژگان مدحش می کنی؟

«فقال و لم لا أمدحه»

چرا مدحش نکنم

«و قد قطع یدی بحق»

دستم را بحق قطع کرده

«خلصنی من النار»

 و من را از آتش خلاص کرد

«فسمع سلمان ذلک»

سلمان این را شنید

«فأخبر به علیا»

آقا جانم امیرالمؤمنین این آقا دارد این حرف را می زند، شما دستش را قطع کردی دارد فریاد می زند در کوچه و بازار که علی دستم را به حق قطع کرد و شما را دارد مدح می کند

«فدعا الأسود»

امیرالمؤمنین صدایش زدند

«و وضع یده علی ساعده»

دست این را چسباندند به ساعدش

« وغطاه بمندیل»

یک پارچه ای رویش انداختند

«و دعا بدعوات»

و یک دعاهایی خواندند

«فسمعنا صوتاً من السماء»

از آسمان صدایی شنیدیم

«ارفع الرداء»

علی جان این پارچه را بردار

«عن الید»

از روی دست

«فرفعناه فاذ الید قد برأت بازن الله تعالی و جمیل صنعه»

دیدیم که دست بإذن خدا و ساخت زیبای خدا این دست کاملاً خوب شده

بنابراین ما در منشور علوی در نظام اندیشه علوی برخورد با مفسد اقتصادی را و برخورد با دزد در سطح

جامعه کاملاً ملاحظه می کنیم. این هم یک مورد دیگر اگر موافق باشد فاصله ای از اتاق فرمان بگیریم و بعد برگردیم خدمت شماعزیزان خودمان باشیم.

عرض سلام و ادب و احترام مجدد خدمت شما عزیزان و بینندگان محترم شبکه جهانی ولیعصر خوشحال هستیم که این افتخار نصب ما شده که در کنار لحظه های خوش شما ما هم مهمان نگاه های مهربان تان باشیم، سپاس گذاریم که برنامه ما را تماشا  می کنید وسؤالات خودتان را برای ما ارسال می کنید حالا یا از طریق پیامک که زیر نویس می شود و یا از طریق خطهایی که زیر نویس شده برای تماس تلفنی.

بحث ما در باره برخورد امیرالمؤمنان (ع) و مواجه ایشان با مفسدان اقتصادی هست یعنی شبهه ای که امروزه دارند مطرح می کنند می گویند در عصر امیرالمؤمنین اصلاً مفسد اقتصادی نبوده و قوه قضائیه نستجیر بالله اشتباه می کند که اصلاً با کسی برخورد می کند و می گوید من الگویم حکومت علوی هست، نه این را می آیند شبهه را مطرح می کنند، ما می گوییم که نخیر موارد متعددی بوده که خدمت شما عزیزان هم عرض کردیم برخی موارد را و مورد دیگری را هم الآن می خواهم خدمت تان بگویم برای آن عزیزانی که تازه به جمع ما ملحق شدند، یک خلاصه ای را عرض می کنم، ما آمدیم منشور امیرالمؤمنین را در مواجه با مفسدین مطرح کردیم که حضرت چه کار می کردند و گفتیم که دستور صادر می کردند برای امثال مالک اشتر که با مجرم چگونه برخورد کن با مجرم و مفسد اقتصادی حتی به بعضی از فرمانروایان خودشان مثل  زیاد بن ابیه نامه نوشتند که اگر خیانتی از تو سر بزند من بشدّت با تو برخورد خواهم کرد ، حضرت خویشاوندی را مراعت نمی کردند در مقابله با ظلم ،این نبود که مثلاً برادرشان بیایند مثلاً فساد اقتصادی انجام بدهند با آن مقابله نکنند یا نمی دانم نستجیر بالله مثلاً پسر عمو یا پسر خاله، نمی دانم فرزندی چیزی خطایی مرتکب بشود حضرت برخورد نکنند،نه حضرت فرمودند که ، نامه ای که به عبدالله بن عباس نوشتند گفتند حتی اگر حسن(ع) و حسین (ع)هم نعوذبالله مثل شما عمل بکنند با آنها هم برخورد خواهم کرد؛ حضرت با زمین خواری مقابله می کردند  مجازات های متعددی را انجام می دادند نظارت بر والیان داشتند، اخطار می دادند قبل از مجازات، عزل می کردند ،جریمه نقدی می کردند و حتی دست مفسد اقتصادی را می بریدند حضرت؛ اما یک مورد دیگر من خدمت شما عزیزان عرض بکنم و به سؤالات بینندگان مان که از طریق پیامک برای ما ارسال شده پاسخ بدهم .

حبس و شلاق، یکی دیگر از برخوردهای امیرالمؤمنین(ع) با مفسدین اقتصادی هست بارها و بارهااز منبر ها و از برنامه های تلوزیونی شما ماجرای درواقع والی اهواز و آن کسی که مسؤل بازار اهواز بود را شنیدید.

جناب قاضی نعمان مغربی که از علمای بزرگ هست و آیت الله خویی و دیگر رجالیون او را ستودند در کتاب دعائم الإسلام، جلد دوم،چاپ دارالأضواء بیروت،مطلبی را از امیرمؤمنان (ع) نقل می کند چاپ اول، 1411هجری به چاپ رسیده ملاحظه بفرمایید صفحه 532 ببینید طولانی هست

«عَنْ عَلِيٍّ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِ : أَنَّهُ اِسْتَدْرَكَ عَلَى اِبْنِ هَرْمَةَ خِيَانَةً»

به حضرت خبر رسید که ابن هرمه خیانت کرده

«وَ كَانَ عَلَى سُوقِ اَلْأَهْوَازِ»

ایشان مسؤل بازار اهواز بود، حضرت به رفاعة آن خلاصه فرماندار خودشان در اهواز نامه نشوتند فرمودند زمانی که نامه من را خواندی ابن هرمه را از بازار عزل کن و بیاور آن را مدرم قابل مردم  زندانی کن و خلاصه این را فریاد بزن که این مجرم هست این باید زندانی بشود و خلاصه

«وَ اُكْتُبْ إِلَى أَهْلِ عَمَلِكَ تُعْلِمُهُمْ رَأْيِي فِيهِ»

تمام کارگذارانت تمام مسؤلین زیر مجموعه ات آن نظر من را بلاغ کن که این نظر امیرالمؤمنین هست

«وَ لاَ تَأْخُذْكَ فِيهِ غَفْلَةٌ وَ لاَ تَفْرِيطٌ»

هیچ غفلطی به خرج نده هیچ کند روی نکن که حلاک می شوی و این را بدان که باید

«وَ أَعْزِلُكَ أَخْبَثَ عُزْلَةٍ»

اگر بخواهی غفلتی به خرج بدهی در مقابله با این مفسد اقتصادی من به بدترین شکل ممکن تو را عزل می کنم و به خدا پناه می برم از این مسئله، بعد می گویند وقت روز جمعه شد از زندان بیاور او را بیرون

«وَ اِضْرِبْهُ خَمْسَةً وَ ثَلاَثِينَ سَوْطاً»

35 تا تازیانه به او بزن

«وَ طُفْ بِهِ إِلَى اَلْأَسْوَاقِ»

 این را در بازار بچرخان بگردانش،

«فَمَنْ أَتَى عَلَيْهِ بِشَاهِدٍ فَحَلِّفْهُ مَعَ شَاهَدِهِ»

اگر آمد که این خلاصه در حق او اجهافی کرده بود و خلاصه شاهدی آورد او را قسم بده

«وَ اِدْفَعْ إِلَيْهِ مِنْ مَكْسَبِهِ مَا شُهِدَ بِهِ عَلَيْهِ»

هرچه علیه او شهادت دادند که آقا این چیزی از ما اختلاص کره  و برداشته وقتی که شهادت دادند بیا آن را از مال ابن حرمه به آنها برگردان و دوباره آن را ببر به زندان

«مُهَانًا مَقْبُوحاً مَنْبُوحاً»

با ذلت به زشتی خوارش کن خلاصه او را به زندان ببر پاهای او را ببند در وقت نماز او را خارج کن الته

«وَ لاَ تَحُلْ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مَنْ يَأْتِيهِ بِمَطْعَمٍ أَوْ مَشْرَبٍ أَوْ مَلْبَسٍ»

می گوید اگر کسی برایش خلاصه غذایی آورد،آبی آورد، لباسی آورد زیر اندازی آورد او را مانعش نشو اما به شدت با او برخورد کن او را بیاور مسلمان ها حتی بقول معروف با او برخورد بکنند اگرمشکلی هست اگر پولی از کسی خورده این را باید از او بگیرند و او را با تازیانه بزن و دوباره زندان ببر او را

و خلاصه برخورد خیلی شدید که تا آخر حضرت می فرمایند می گویند اگر حتی این توان جسمانی داشت بیاور که حتی مردم او را تازیانه بزنند و خلاصه این را برای من بنویس

«وَ اُكْتُبْ إِلَيَّ بِمَا فَعَلْتَ فِي اَلسُّوقِ وَ مَنِ اِخْتَرْتَ بَعْدَ اَلْخَائِنِ وَ اِقْطَعْ عَنِ اَلْخَائِنِ رِزْقَهُ»

برای من بنویس، برای من بنویس که بعد از آن در بازار چه کردی چه کسی را بعد از این خائن منصوب کردی وحقوق این خائن را قطعش کن.

یعنی این نباشد آقا ثابت شده فلانی خیانت کرده حالا یک چند ماه دیگر هم حقوق بگیرد و کار بکند، نه

حقوق این خائن را قطع بکن، خب اینها مجموعه ای بود از موارد که امیرالمؤمنان (ع) با مفسدین اقتصادی برخورد کردند، این نبوده که شما تصور بکنید بابا حضرت امیر (ع) مفسد اقتصادی در زمان شان نبوده یا برخوردی نمی کردند، اینها مواردی را ما نقل کردیم از کتب شیعه از کتب اهل سنت و عمداً در بین تاریخ ها من سعی کردم تاریخ یعقوبی را هم بگنجانم که یعقوبی شیعه هست، کسی نگوید این وضع و جعل بنی امیه هست؛ اتفاقاً مورخی را انتخاب کردم که در زمان بنی امیه نبوده، زمان بنی عباس بوده،چه بلازری باشد که اهل سنت بود چه یعقوبی باشد و مرحوم خلاصه قاضی نعمان مغربی هم که از علمای شیعه هست. بنابر این، این موارد غیر قابل انکار هست.

بله ظاهراً بیننده عزیزی پشت خط ما هستند،جواد آقای عزیز از اصفهان عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما

بیننده:

سلام عرض می کنم خدمت شما حاج آقای روستایی عزیز خیلی خیلی خوشحالم بعد از چند سال دوباره شما را می بینم و زیارت می کنم بعد هم که من یک پیشنهاد می کنم که شما بیشتر تبلیغ کنید فرکانس شبکه را من الآن دو سه روز هست که شبکه شما را پیدا کردم تا می توانید فرکانس را بیشتر تبلیغ کنید و تا بیشتر بیننده های زیادی آشنا بشوند خیلی ها هنوز نمی دانند شبکه شما ماهواره ای هست فکر می کنند اینترنتی هست.

بله دوتا سؤال هم داشتم از خدمت شما، یکی اینکه آن آقای هاشمی و عقیل بی عقل و بقول آقای ملازاده چند سال هست در شبکه هایش می گوید حضرت علی دختر ابوجهل را خاستگاری کرده این یک سؤال

استاد روستایی:

ازدواج دختر ابی جهل؟

بیننده:

دختر ابو جهل را خاستگاری کرد حضرت علی

استاد روستایی:

خب بله سریع بفرمایید چون می گویند وقت نداریم

بیننده:

سؤال دومم این هست که نظر شیعه در مورد عایشه چیست به هر حال ایشان با حضرت علی جنگید تکلیفش چه می شود در قیامت

استاد روستایی:

بعد از جنگ چه؟

بیننده:

نه می خواستم بدانم نظر شیعه در مورد عایشه چیست بلاخره ایشان را ما چطور شخصیتی می دانیم

استاد روستایی:

بله بله چشم

بیننده:

خیلی ممنون از شما و برنامه بسیار خوب تان

استاد روستایی:

خواهش می کنم، زنده باشید ، خدا یار و نگهدارتان باشد. خب من خیلی سریع پاسخ عزیز مان را بدهم عزیزان مان ببینید می فرمایند که آقای ملازاده در شبکه شان گفتند که امیرالمؤمنین به خاستگاری دختر ابی جهل رفته است، خب این در صحیح بخاری هست آقای مسفر بن مخرمه در سندش هست که این مسفر اولاً از دشمنان امیرالمؤمنین هست ثانیاً جالب هست این مسفر آن موقع سنش  در سن کودکی بوده و عرض کنم می گوید من نستجیر بالله، ببخشید من اینطوری این تعبر را بکار می برم این بچه چهار پنج ساله می گوید من در آن موقع جنابت داشتم که حتی بعضی از علمای اهل سنت مثل ابن حجر اثقلانی در تهذیب و تهذیب در مورد مسفر بن مخرمی صحبت می کند می گوید این چه حرفی است این دارد می زند اصلاً این در سن تحمل حدیث نیست چه برسد به زمان بگوید آقا من مثلاً در آن موقع جنب می شدم اصلاً مگر بچه چهار ساله اینطور باشد و یک طورهایی به تمسخر می گیرد این مسئله را این ماجرا به هیچ عنوان صحیح نیست امیرالمؤمنین خاستگاری دختر ابی جهل را نکرده و اگر خواستید آقا جواد عزیز در این زمینه اطلاعات بیشتری کسب بکنید هم در سایت ولیعصر ما مطالبی داریم هم حضرت آیت الله میلانی کتابی در مورد خاستگاری ساختگی نوشتند یعنی بعنوان خاستگاری ساختگی آنجا می توانید مراجعه بکنید در این مورد مطالعه بفرماید اما نسبت به جناب عایشه که فرمودید نظر شیعه، ببینید نظر شیعه از چه حیس من نظرتان هست اگر من باب اینکه عملکرد ایشان در جنگ جمل  نه ما این عملکرد را غلط می دانیم نه تنها ما بلکه علمای اهل سنت آمدند گفتند اهل جمل و صفین و نهروان بغاتٌ اینها بغات و یاغی و سرکش بودند این را درمورد این افراد بکار بردند واینکه امیرالمؤمین اجماع علمای اهل سنت هست که امیرالمؤمنین  مصیبٌ فی جمیع امر هست در تمام جنگ هایش بر حق بود و دشمنانش بر باطل بودند و این نکته اول ، نکته دوم اینکه آیا ایشان توبه کرده یا نه توبه هر گناهی به حسب خودش هست و طبیعتاً افراد زیادی کشته شدند و آن توبه در آن مورد صورت نگرفته چون باید دیه به تمام اینها برگردد و انجام نشده و نکته آخر را در مورد این مسئله من بگویم، آیا ما ایشان را ام المؤمنین می دانیم یا نمی دانیم؟  ما به مقتضای قرآن همسران پیامبر را ام المؤمنین می دانیم اما اعتقادمان این است که این ام المؤمنین بودن فقط به معنای حرمت ازدواج است وگرنه شرافتی برای آنها نیست بلکه مسؤلیت آنها را سنگین تر خواهد کرد وقت ما تمام شد از اتقاق فرمان هم متشکر هستم که یکی دو دقیقه به من وقت دادند خدا یار و نگهدارتان باشد  التماس دعای یا علی مدد

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


  
  • حمزه حمیدی

    5 شهریور 1399 - ساعت 02:30

    سلام
    متن برنامه پر از اشتباهات املایی هست
    بعنوان یک برنامه مفید و مورد مراجعه لطفا توجه کنید.
    ایستگاه اندیشه 29مرداد

    0 0

ایستگاه اندیشه - مواجهه امیر مومنان علیه السلام با مفسدان اقتصادی>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی