شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ویژه برنامه قتیل العبرات حجت الاسلام مجتهدی سیستانی

قسمت نهم ویژه برنامه قتیل العبرات به مناسب دهه اول محرم، با سخنرانی آیت الله حسینی قزوینی، مرثیه سرایی حاج محسن داوودی و کارشناسی حجت الاسلام مجتهدی سیستانی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 7 شهریور 1399

موضوع: روایات عزاداری و قاعده فقهی «تسامح در ادله سنن»!

ویژه برنامه قتیل العبرات

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله

خدا را بر تمام نعمت‌هایش به ویژه نعمت ولایت سپاس می گوییم. خدا را شاکریم که توفیق درک ماه محرم را به ما عنایت فرمود و تفضل کرد و منت گذاشت که نامی از اهلبیت عصمت و طهارت و سرور آزادگان و اهلبیتش به زبان آوردیم.

باشد که ذخیره‌ای برای حالت جان دادن و قبر و قیامت و بهشت ما و مایه سربلندی و روسفیدی ما نزد حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) باشد.

امشب، شب «تاسوعا» است و همه جا متعلق به حضرت قمر بنی هاشم (علیه السلام) است. حضرت ابوالفضل، شیعه و سنی نمی‌شناسد، مسلمان و غیر مسلمان نمی‌شناسد.

یکی از دوستان نقل می‌کرد می گفت: "من در آمریکا صحبت می‌کردم که دیدم تعدادی از

مسیحی‌ها خیلی گریه و بی تابی می‌کنند. به آنها گفتم: شما مسیحی هستید، چطور برای مصیبت حضرت قمر بنی هاشم گریه می‌کنید؟!"

او گفت: "خدای ما با شما مسلمانان فرق دارد، کتاب آسمانی ما فرق دارد، دین ما دوتاست؛ اما حضرت

ابوالفضل برای همه ما یکی است!!"

قمر بنی هاشم، باب الحسین است. اگر کسی بخواهد در خانه امام حسین برود، راهش از حرم حضرت ابوالفضل می‌گذرد.

از میان هفتاد و دو شهید، تنها یک شهید گنبد و بارگاه دارد و دیگر شهدا همه در جوار امام حسین هستند. همه رمز و رموزی دارد، حساب و کتابی دارد و بدون حساب و کتاب نیست.

بنده خودم همیشه ملتزم هستم و به دوستان سفارش می‌کنم که وقتی به کربلا مشرف می‌شوید، اول به زیارت «قمر بنی هاشم» بروید. از حضرت اجازه بگیرید و با اجازه او به زیارت امام حسین (سلام الله علیه) بروید.

حضرت ابوالفضل نزد امام حسین خیلی آبرو دارد، نزد حضرت فاطمه زهرا خیلی آبرو دارد، نزد امیرالمؤمنین خیلی آبرو دارد.

حضرت ابوالفضل از ابتدای کودکی خود را خادم امام حسین معرفی کرد و در کربلا هم پرچم امام حسین، دست «قمر بنی هاشم» بود. حضرت ابوالفضل، علمدار کربلا بود، سقای دشت نینوا بود، پناه‌ فرزندان امام حسین بود.

در رابطه با مقتل «قمر بنی هاشم»، شیعه و سنی مطالبی آوردند. «خوارزمی» در کتاب «مقتل» خود مطالبی در این زمینه آورده است. «مرحوم مجلسی» در کتاب «بحارالانوار» جلد 45 صفحه 41 مطالبی آورده است.

«ابن شهرآشوب» در کتاب «مناقب» خود، جلد چهارم صفحه 108 مطالبی آورده است. کتاب «عوالم» جلد 17 صفحه 284 همگی قضایای حضرت ابوالفضل (علیه السلام) را آورده‌اند.

در کتاب «معالی السبطین» تعبیری آمده است که بسیار جانسوز است. من می‌خواهم امشب این تعبیر را بخوانم.

ایشان می‌نویسد که امام حسین (علیه السلام) پرچمش را به دست «حضرت ابوالفضل» داده بود. در هر جنگی یک پرچمدار هست که نشانگر این است که رهبری و فرماندهی سپاه به عهده آن علمدار است.

«ان العباس لمّا رأی قتل عسکر الحسین (علیه السلام) و قتل بنو عمه وإخوانه بکی»

وقتی حضرت ابوالفضل دید که همه سپاهیان امام حسین، برادران و پسرعموهایش به شهادت رسیده است، گریه کرد.

«وجاء نحو أخیه الحسین (علیه السلام)، وقال: یا أخی! هل من رخصة؟»

حضرت خدمت برادرش امام حسین آمد و عرضه داشت: برادر! اجازه می‌دهی من هم به میدان بروم؟

قبلاً عرض کردیم که هیچکدام از شهدا بدون اجازه امام حسین به میدان نرفتند.

«فبکی الحسین (علیه السلام) بکاءً شدیداً حتّی ابتلّت لحیته بالدموع»

امام حسین گریه شدیدی کرد به طوری که محاسن مبارکش از اشک چشمش خیس شد.

«و قال: أَخی! أنْتَ الْعَلامَةَ مِنْ عَسْکری»

حضرت سپس فرمودند: ای برادر! تو نشانه سپاه من هستی.

اگر تو بروی، پرچم سپاه من پایین می‌آید و دشمن به طرف من جری‌تر می‌شود. «قمر بنی هاشم» جمله‌ای فرمود که به زبان آوردنش خیلی سخت است. حضرت فرمود:

«لقد ضاق صدری من الحیاة الدنیا، وأرید أخذ الثأر من هؤلاء المنافقین»

سینه من از زندگی دنیایی تنگ شده است و می‌خواهم از منافقین انتقام بگیرم.

جالب است که حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه) فرمود:

«غدوت الی الجهاد فَاطْلُبْ لِهؤُلاءِ الأطْفالِ قَلیلاً مِنَ الْماءِ»

پس برای اطفال من کمی آب بیاور.

امام حسین فرموده باشد: عباس جان! حال که می‌خواهی بروی برو، اما برای اطفال کوچکم که از شدت تشنگی بال بال می‌زنند، آبی تهیه کن.

«فسمع الحسین الأطفال و هم ینادون: العطش العطش»

امام حسین در این حال صدای العطش فرزندان را از خیمه‌ها شنید.

«فلما سمع العباس ذلک، رمق بطرفه الی السماء... فرکب فرسه وأخذ رمحه والقربة، وقصد نحو الفرات»

حضرت عباس وقتی صدای العطش بچه ها را شنید، سوار بر مرکب شد، مشک را برداشت و به طرف فرات حرکت کرد.

فرات را چهار هزار نفر از سپاهیان «عمر بن سعد» احاطه کرده بودند. «قمر بنی هاشم» فرزند غیور امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) حمله کرد و در یک حمله، بیش از هشتاد نفر از آنان را به درک واصل کرد و وارد شریعه فرات شد.

«فلمّا أراد أن یشرب غرفةً من الماء، ذکر عطش الحسین وأهل بیته فرمی المآء»

حضرت مشتش را پر از آب کرد و در برابر دهان برد تا آب بخورد، اما صدای عطش حسین و فرزندانش را به یاد آورد و لذا آب را به شریعه ریخت.

معالی السبطین فی احوال الحسن و الحسین، الشیخ محمد مهدی الحائری، الناشر: الصبح الصادق، الطبعة: الأولی، 1425ق؛ ص 408 و 409

حضرت عباس آب را روی آب ریخت، مشکش را پر از آب کرد و به طرف خیمه‌ها حرکت کرد. نمی‌دانم چه اتفاقی افتاد که اطراف او را گرفتند. ظالمی با یک حمله ناگهانی و مخفیانه، دست راست «قمر بنی هاشم» را قطع کرد.

دوستان عزیز! شمشیر در دست راست است. اگر دست راست قطع شود، شمشیر به زمین می افتد. «قمر بنی هاشم» به قدری در فنون جنگی مسلط بود که به مجرد اینکه دید دستش قطع می‌شود، در هوا شمشیر را با دست چپ گرفت و شروع به جنگیدن کرد.

«نوفل بن أزرق» ضربتی زد و دست چپ حضرت ابوالفضل هم افتاد. حضرت دست دیگری ندارد که شمشیر را بگیرد، اما مراقب است تا شاید بتواند مشک آب را به خیمه‌ها برساند. حضرت مشک آب را به دندان گرفت و حرکت کرد. ظالمی تیری به مشک زد و آب روی زمین ریخت.

«قمر بنی هاشم» در وسط میدان سرگردان و مضطر ماند و نمی‌دانست چکار کند. حضرت نه دستی داشت که با سپاهیان دشمن بجنگد و نه آبی دارد که به طرف خیام بیاید. ظالمی عمودی بر سر مبارک قمر بنی هاشم زد، به طوری که از اسب به زمین افتاد.

دوستان! اگر کسی از بلندی به زمین بیفتد، ابتدا دستش را حائل می‌کند. حضرت ابوالفضل که دست در بدن ندارد، نمی‌دانم با چه وضعی به زمین افتاد!! حضرت صدا زد: حسین جان، برادرت را دریاب. این اولین بار بود که حضرت کلمه «برادر» را به کار برد.

وقتی امام حسین (علیه السلام) بالای سر «قمر بنی هاشم» آمد، دید آخرین لحظات عمر برادر است.

حضرت ابوالفضل عرضه داشت: برادر! تقاضا دارم جنازه‌ام را به طرف خیمه‌ها نبر، زیرا به فرزندانت وعده آب داده بودم، اما آبی ندارم که برایشان ببرم. «قمر بنی هاشم» شروع کرد بلند بلند گریه کردن. امام حسین فرمود: برادر چرا الآن گریه می‌کنی؟

حضرت عرضه داشت: حسین جان! الآن سرم روی زانوی توست. تو بالای سر همه شهدا آمدی و سر

شهدا بر زانوی تو بود که جان دادند؛ ساعتی دیگر تو در این صحرا خواهی افتاد، در حالی که کسی نیست بالای سر تو بیاید.

من می‌خواهم عرض کنم ای «قمر بنی هاشم»! ای فرزند غیور امیرالمؤمنین، وقتی فرزندان امام حسین از خیمه‌ها بیرون دویدند و بالای تل زینبیه رسیدند، دیدند اطراف حسین را گرفته‌اند. عده‌ای با شمشیر، عده‌ای با نیزه و عده‌ای با سنگ، امام حسین را دارند می‌زنند!!

علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون

خدایا به آبروی «قمر بنی هاشم» فرج مولای ما حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) را برسان و ما را از یاران خاص و سربازان فداکارش قرار بده.

در رابطه با بحثی که ما در گذشته پیرامون فلسفه قیام حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه) داشتیم، نکاتی را عرض کردیم. بنده قبل از آنکه به بحثم ادامه بدهم، مطلبی خدمت شما عرض کنم.

دیشب که برنامه را می‌دیدم، عزیزی به نام «آقا محمدرضا» از «لاهیجان» تماس گرفته بود. ایشان بحثی را مطرح کرد و سؤالی را در رابطه با بحث‌های بنده مطرح کرد. بنده ناگزیرم که این قضیه را جواب بدهم.

بنده یک شب نقل کردم که در کتاب «مبکی العیون» آمده است که امام صادق (علیه السلام) فرمود: هرکسی پرچم سیاهی بر بالای پشت بامش یا بالای در خانه خود آویزان کند، مادرم زهرا او را دعا می‌کند.

این روایت را شاید بیش از هزار «سایت» و «وبلاگ» و «کانال» و «گروه» گذاشته‌اند. این عزیزمان مطرح کرد که در یکی از کانال‌ها و سایت‌ها که مربوط به بعضی از اساتید حوزه علمیه قم هست و به سؤالات پاسخ می‌دهند، گذاشته‌اند.

من از این اساتید تشکر می‌کنم. شعار آنها این است که ما خیلی سریع به سؤالات جواب می‌دهیم. البته سریع جواب دادن هنر نیست، بلکه دقیق جواب دادن هنر است.

اساتید گفته بودند سندی که برای این کتاب آمده است، گویای آن است که این کتاب در دوره معاصر نوشته شده است. تعبیرشان این بود که استاد قزوینی در کلیپشان به کتاب «مبکی العیون» صفحه 111 استناد کردند.

ایشان نوشته بودند که این روایت در کتب متقدمین نیامده است و در کتب متأخرین نیز شهرت چندانی ندارد!! در کتاب «موسوعه امام حسین» که در بیست و چهار جلد نوشته شده است، این حدیث نیامده است.

من باید چند نکته را خدمت این عزیزان عرض کنم. بنده با این بیننده تماس گرفتم و قول دادم که به این سؤال پاسخ دهم.

اولاً ایشان گفته است که این کتاب متعلق به معاصرین است. ایشان حداقل از طریق اینترنت ببینند که این کتاب مربوط به صد و نود سال قبل است و متعلق به معاصرین نیست.

کتاب «مبکی العیون» اثر «شیخ محمد حسین گیلانی شیرازی» در کتابخانه «آیت الله العظمی مرعشی نجفی» موجود است. این کتاب در سال 1262 نوشته شده است.

همچنین در کتابخانه آستان قدس رضوی هم موجود است. البته در اینجا تاریخ کتابت را 1292، قرن سیزدهم هجری نوشته‌اند که اشتباه است. حداقل این آقایان متن کتاب را می‌توانستند از اینترنت سرچ کنند.

این کتابی است که در کتابخانه «مدرسه عالی سپهسالار» است. نام کتاب «مبکی العیون»، نام مؤلف «محمد حسین گیلانی» و تاریخ طبع 1263 است. در حال حاضر ما در سال 1422 هستیم و این کتاب نزدیک به دویست سال قبل نوشته شده است.

تصویری که مشاهده می‌کنید، تصویر متن کتاب است. البته بنده نشنیدم تا به حال این کتاب چاپ شده باشد. ما تنها توانستیم نسخه خطی این کتاب را از اینترنت بگیریم. دوستان می‌توانند این نسخه از کتاب

را دانلود کنند.

نکته دوم این است که این اساتید گفتند «موسوعه امام حسین» بیست و چهار جلدی است، اما ما تا به حال نشنیدیم و ندیدیم «موسوعه امام حسین» در بیست و چهار جلد نوشته شده باشد.

عزیزان به نام «اساتید حوزه» به این سؤال‌ها پاسخ می‌دهند و باید به این مسائل دقت کنند. کتابی تحت عنوان «موسوعه امام حسین» توسط «آیت الله ری شهری» نوشته شده است که نُه جلدی است.

همچنین توسط جناب آقای «سید علی عاشور» موسوعه دیگری تحت عنوان «موسوعة الإمام الحسین» در بیست جلد نوشته شده است. لذا ما موسوعه بیست و چهار جلدی نداریم!!

جناب آقای «سید جعفر مرتضی» هم کتابی تحت عنوان «سیرة الإمام حسین (علیه السلام)» دارد که بیست و چهار جلدی است. عزیزان باید قدری بیشتر دقت کنند.

نکته مهم این است که معاصر بودن دلیل بر ضعف روایت نیست. «علامه حلی» متوفای 726 هجری و متعلق به قرن هشتم هجری است. ایشان روایات بسیاری آورده که قبل از ایشان کسی نیاورده است.

روایات ایشان را نه «سید مرتضی» آورده است، نه «شیخ مفید» آورده است، نه «ابن شهرآشوب» آورده است. مؤلفین بعدی به کتاب‌هایی دسترسی پیدا می‌کنند که مؤلفین قبل به آنها دسترسی نداشتند.

الآن در کتابخانه «آیت الله العظمی مرعشی نجفی» در قم، «هفتاد و پنج هزار» جلد کتاب خطی موجود است که از این میان، شاید هزار جلد هم چاپ نشده است.

یعنی اگر کسی به این کتابخانه برود و چند کتاب خطی مربوط به قدما را پیدا کنند، چون این شخص از معاصرین است ما نباید مطلب او را قبول کنیم؟! این مسائل قدری دقت بیشتری می‌خواهد.

در زمان «جنگ صلیبیان» که حدود چهارصد سال طول کشید، بسیاری از آثار شیعه و کتب مسلمانان را

دزدیدند و بردند. جناب «عزیز طباطبایی» نوه دختری «صاحب عروه» برای معالجه به لندن رفته بود.

ایشان در کتابخانه بزرگ «لندن»، کتاب «رجال» اثر «شیخ طوسی» که جزء کتاب‌های اساسی شیعه و کتب اربعه رجالی ما هست و توسط صلیبیان دزدیده شده بود و به آنجا برده شده بود، دسترسی پیدا کرد.

ایشان میکروفیلم این کتاب را آورد و مشاهده شد که با «رجال طوسی» که قبلاً در نجف چاپ شده بود زمین تا آسمان تفاوت داشت.

مشاهده کنید کتاب «رجال» اثر «شیخ طوسی» چاپ نجف با چاپ «جامعه مدرسین» تفاوت زیادی داشت و شاید حدود پانصد راوی در چاپ‌های جدید از قلم افتاده بود. این مسائل دلیل نخواهد شد که ما چاپ فعلی را رها کنیم.

ما در جواب «قفاری» در رابطه با کتاب «نهج الحق» مسئله‌ای پیدا کردیم. ما دیدیم چاپ‌هایی که از کتاب «نهج الحق» است، حرف «قفاری» و شبهه ایشان را تأیید می‌کند.

ما خودمان کتابخانه‌های «قم»، «تهران»، «تبریز» و «مشهد» را گشتیم. در نهایت نسخه‌ای پیدا کردیم که نود سال بعد از وفات «علامه حلی» نوشته شده بود.

ما دیدیم مطلبی در آنجا هست که در نسخه‌های بعدی، تصحیف و اشتباه شده است. لذا این مسائل ملاک نیست.

نکته مهم‌تر اینکه در رابطه با مسائل مستحبات یا عزاداری‌ها، عزیزان حداقل قدری دقت کنند. قاعده فقهی «تسامح در ادله سنن» در همه جا جاری است. من نمی‌دانم این آقایان در چه سطحی هستند، سطوح عالی را تمام کردند یا نکردند!؟

ایشان حداقل کتاب «کفایة الأصول» اثر «آخوند خراسانی» جلد اول صفحه 352 را مطالعه کنند که بابی تحت عنوان «التسامح فی ادلة السنن» دارد.

«مرحوم شیخ انصاری» در کتاب چهار جلدی «الرسائل» در جلد 2 صفحه 153 بابی تحت عنوان «التسامح فی أدلة السنن» دارد.

«مرحوم شیخ حر عاملی» در کتاب «وسائل الشیعه» جلد اول صفحه 80 بابی تحت عنوان «بَابُ اسْتِحْبَابِ الْإِتْيَانِ بِكُلِّ عَمَلٍ مَشْرُوعٍ رُوِيَ لَهُ ثَوَابٌ عَنْهُمْ ع‏» دارد. یعنی اگر روایتی از ائمه اطهار (علیهم السلام) به ما رسید که ثواب و پاداشی برای آن ذکر شده بود، عمل کردن به آن مشروع است؛

«مَنْ بَلَغَهُ شَی‌ءٌ مِنَ الثَّوَابِ عَلَی شَی‌ءٍ مِنَ الْخَیرِ فَعَمِلَهُ کانَ لَهُ أَجْرُ ذَلِک»

اگر روایتی دیدید که پاداشی برای آن معین شده بود، و به آن عمل کردید، پاداش آن را دریافت خواهید کرد.

«وَ إِنْ کانَ رَسُولُ اللَّهِ لَمْ یقُلْهُ»

اگرچه پیغمبر اکرم این روایت را نفرموده باشند.

وسائل الشیعة، نویسنده: شیخ حر عاملی، محمد بن حسن، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 1، ص 80، ح 182

حدیث «من بلغ» به تعبیر بعضی از بزرگان، در تواتر رتبه اول را دارد. این حدیث از آن دسته روایاتی است که هم شیعه و هم سنی بر آن معتقدند.

ما در مستحبات به دنبال سندی که از متقدمین بوده است یا متأخرین، نباشیم. همین اندازه که به ما می‌رسد اگر کسی چنین کاری کند، حضرت صدیقه طاهره او را دعا می‌کند و فلان پاداش را دارد، کافی است.

«مرحوم کلینی» در کتاب «کافی» در رابطه با این قضیه روایات متعددی آورده است و در این زمینه بابی دارد. آقایان می‌توانند به این کتاب مراجعه کنند که آورده است: اگر روایتی از پیغمبر اکرم و ائمه اطهار

رسید به او عمل کنید، گرچه آن بزرگواران این روایت را نفرموده باشند.

اهل سنت هم به این قاعده عمل می‌کنند. این قضیه میان شیعه و سنی اجماعی است. «نووی» متوفای 676 هجری است که او را «فقیه الأمة» می‌دانند، کتابی به نام «المجموع» دارد که در حقیقت، «جواهر الکلام» شافعی‌هاست. ایشان در جلد پنجم صفحه 59 می‌نویسد:

«أن أهل العلم متفقون علی العمل بالضعیف فی غیر الاحکام وأصول العقائد»

تمام علمای ما متفقند در غیر از احکام و اصول عقاید می‌توانیم به روایات ضعیف عمل کنیم.

المجموع، اسم المؤلف: النووي، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1997م ، ج 5، ص 62

این مطلب بدان معناست که ما مثلاً یقین داریم فلان روایت ضعیف است ولی می‌توانیم در غیر واجبات و محرمات، به آن عمل کنیم.

«ابن تیمیه حرانی» دشمن سرسخت اهلبیت (علیهم السلام) در کتاب «مجموع الفتاوی» جلد 18 صفحه 65 به صراحت می‌نویسد:

« فإذا روى حديث في فضل بعض الأعمال المستحبة وثوابها وكراهة بعض الأعمال وعقابها فمقادير الثواب والعقاب وأنواعه إذا روی فیها حدیث لا نعلم أنه موضوع جازت روایته والعمل به»

اگر علم نداریم که یک روایت واقعاً جعلی است، می‌توانیم به آن عمل کنیم.

کتب ورسائل وفتاوی شیخ الإسلام ابن تیمیة، اسم المؤلف: أحمد عبد الحلیم بن تیمیة الحرانی أبو العباس، دار النشر: مکتبة ابن تیمیة، الطبعة: الثانیة، تحقیق: عبد الرحمن بن محمد بن قاسم العاصمی النجدی، ج 18، ص 65

این‌ها مباحثی است که ما باید قدری در پاسخ‌ها به آن دقت کنیم. علاوه بر اینکه امروز در سراسر ایران،

پشت بام‌ها و روی درها و بالای درها پرچم سیاه می‌زنند.

بنده مشاهده کردم در قم و شهرهای دیگر نزدیک به چهل هزار پرچم میان مردم منتشر شده است.

ما باید ببینیم اصلاً مطرح کردن این مسئله درست هست یا خیر!؟ ما نباید هر سؤالی را پاسخ دهیم و هر مسئله را به این سادگی زیر سؤال ببریم.

بنده ضمن تشکر از این آقایان تقاضا می‌کنم این عزیزان قدری با روش پاسخگویی به سؤالات آشنایی داشته باشند و بلافاصله بدون مطالعه جواب ندهند.

جواب ندادن، به مراتب بهتر از جواب خراب دادن است که باعث شود اعتقادات و مقدسات مردم مورد خدشه قرار بگیرد. دیشب هم برادر عزیزم جناب آقای «یزدانی» یک پاسخ اجمالی به این سؤال دادند.

بنده به همین اندازه اکتفا می‌کنم. ان شاءالله ادامه مباحث فلسفه قیام حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) را در برنامه بعد به شرط حیات، برای عزیزان عرض خواهم کرد.

خدایا به آبروی «قمر بنی هاشم» تو را سوگند می‌دهیم، فرج مولایمان حضرت بقیة الله الأعظم را هرچه سریع‌تر نزدیک بگردان و ما را از یاران خاص و ملازمین و شهدای رکابش قرار بده.

خدایا رفع گرفتاری از جمیع گرفتاران بنما. خدایا حوائج حاجت مندان روا نما. خدایا به آبروی «قمر بنی هاشم» باب الحسین، دعاهای همه عزیزان و دعاهای ما را به اجابت برسان.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

موضوع: نقد و بررسی فراز آخر دعای شریف عرفه

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

آماده باش مقصد ما در سفر یکیست

سرهایمان جداست ولی بال و پر یکیست

این‌ها برای کشتن ما صف کشیده‌اند

از هرکجای دشت بپرسی خبر یکیست

دار و ندارمان همه در بین خیمه‌هاست

آتش که شعله ور بشود خشک و تر یکیست

حتی به روی اکبر من تیغ می‌کشند

با اینکه با پیامبر از هر نظر یکیست

تنها به این گناه که فرزند حیدریم

تنها به این دلیل که ما را پدر یکیست

آیا کسی نمانده که یاری کند مرا

اینجا میان این همه لشکر اگر یکیست

عباس من برادر من نور چشم من

طرز مصاف کردن تو با پدر یکیست

تنها رجز بخوان و بگو یا علی مدد

در چشم شیر یک نفر و صد نفر یکیست

چشم انتظار آمدنت از شریعه‌اند

حالا دعای اهل حرم بیشتر یکیست

ازبس حروف پیکر پاکت مقطع است

پایین پای مرقد و بالای سر یکیست

بعد از من و تو زینب اگر نشنود بدان

خونین بدن زیاد ولی خون جگر یکیست

غرق ستاره است تن من ولی هنوز

در آسمان بی کسی من قمر یکیست

باز بسم الله الرحمن الرحیم، عاشقی هم عاشقی‌های قدیم. عاشقی که در سال 61 هجری نقطه اوجش در عالم خلقت رقم خورد.

عرض سلام و ادب و احترام و تسلیت و تعزیت ابتدا به پیشگاه قطب عالم امکان حضرت مهدی صاحب الزمان حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف).

بعد از آن شما بیننده گرامی که در جای جای این کره خاکی در اقصی نقاط کشورمان بیننده این ویژه برنامه عاشورایی و این هیئت روضه خوانی امام حسین هستید، خدا را شکر می‌کنیم که در خدمت شما هستیم.

خدا را شکر می‌کنیم که توفیق عزاداری در شب تاسوعای حسینی نصیب ما شده است. به یاد همه پیرغلامان و به یاد همه هیئتی‌هایی هستیم که سال گذشته شب تاسوعا را درک کردند، اما امسال و در چنین شبی رخ در نقاب خاک کشیدند.

به یاد همه آنها سینه می‌زنیم، اشک می‌ریزیم و به معرفت و بصیرت خودمان در این دانشگاه مجازی در این هیئت حسینی اضافه می‌کنیم.

عرض سلام دارم خدمت استاد مجتهدی سیستانی که در محضرشان هستیم. استاد سلام علیکی با بینندگان محترم دارند و بعد من در خدمتشان خواهم بود.

حجت الاسلام و المسلمین مجتهدی سیستانی:

بسم الله الرحمن الرحیم. من هم به نوبه خودم عرض سلام دارم خدمت بینندگان عزیز و عرض تسلیت به مناسبت ایام غمبار و مصیبت بار کربلا و مخصوصاً شب تاسوعا شب حضرت ابوالفضل. از همه بینندگان التماس دعا دارم و در خدمتشان هستم.

مجری:

خدا شما را حفظ کند. خبردارم امشب با کسالتی که داشتید، پذیرفتید در این برنامه در خدمت شما باشیم. من و بینندگان محترم اگر قابل باشیم برای سلامتی شما دعا خواهیم کرد.

اجازه بدهید اینطور شروع کنم. ده شب محرم دارد به پایان می‌رسد و داریم به اوج عاشقانگی‌ها می‌رسیم. ما عادت کردیم و رسم ما از قدیم بر این بوده است زمانی که روز عرفه می‌شود، دل و دستمان عاشورایی و کربلایی می‌شود.

اگر صلاح می دانید امشب راجع به دعای شریف عرفه صحبت‌هایی داشته باشیم و پاسخی بدهیم به بعضی از شبهاتی که نسبت به این دعای عرفانی و عاشقانه امام حسین وارد کردند. در خدمت شما هستیم.

حجت الاسلام و المسلمین مجتهدی سیستانی:

همانطور که بینندگان عزیز حتماً در جریان هستند، فردی از شهر بصره از حدود بیست سال پیش مدعی است که من فرزند امام زمان و فرستاده ایشان و امام سیزدهم هستم. ایشان برای خود مقاماتی ادعا کرده است.

او ابتدا خود را نشان داد، سپس کم کم دفتر و تألیفاتی را به مردم ارائه دادند. در یکی از تألیفاتی که این شخص دارد و پیروان او هم بسیار بسیار روی آن تأکید دارند، این است که وقتی کسی می‌پرسد:

"فقره‌ای که در دعای عرفه آمده است که امام حسین (علیه السلام) می‌فرماید: خدایا مرا از شک و شرک خودم نجات بده!"

منظور چه نوع شک و شرکی است؟! «احمد بصری» با پذیرفتن اینکه این مقطع از دعا از امام حسین (علیه السلام) صادر شده است، توضیحاتی می‌دهد مبنی بر اینکه امام حسین دچار شرک بودند.

به گفته او شرک بر چند قسم است و امام حسین دچار شرک نفسی بودند. این شرک نفسی لازمه مخلوق و بالطبع لازمه شک هم هست.

هدف «احمد بصری» از طرح این نوع مباحث این است که چون خودش فاقد همه مقامات اهلبیت (علیهم السلام) است و نه تنها رفتار یک انسان عادی بلکه پایین‌تر از یک انسان را حتی از خودش و در کلمات و نوشتارش نشان داده است.

او برای اینکه بتواند خودش را به پیروانش به عنوان امام و حجت خداوند بقبولاند، مجبور است مقامات اهلبیت (علیهم السلام) را تا جایی که می‌تواند پایین بیاورد تا شبیه خودش جلوه دهد و خود را شبیه آن بزرگواران جلوه دهد.

مقصود او این است که چنین القا کند که آنها هم مثل من بودند. بنابراین اگر من دچار مشکلاتی هستم، آن‌ها هم بودند و ما با هم فرقی نداریم. ما عرض کردیم یکی از آن مسائل، نسبت دادن شرک به امام حسین (علیه السلام) است.

من باید عرض کنم برای اینکه ما یک حدیث را بررسی کنیم، ابتدا باید صدورش از معصوم ثابت شود. شما تا نتوانید ثابت کنید که این حدیث، این بیان و این سخن از امام معصوم رسیده است، صحبت کردن بر سر محتوای آن حدیث کار بیهوده است.

قسمت اول صحبت‌های من در خصوص این است که ما کاری به کلام بشر نداریم و به دنبال کلام حجت خدا هستیم و می‌خواهیم سر آن بحث کنیم تا ببینیم مفاد آن چیست و از آن معنایی که امام معصوم صادر فرمودند، کسب نور و فیض و معرفت کنیم.

«احمد بصری» که متأسفانه هیچ آگاهی و اطلاعی در مورد معیار تشخیص صدور یک حدیث از امام معصوم در دسترس ندارد، بدون هیچ توضیحی این فقره از دعا را پذیرفته که از امام حسین (علیه السلام) صادر شده است و در صدد تفسیر آن برآمده است.

ما عرض می‌کنیم که در مرحله اول شما ثابت کنید این فقره از امام حسین (علیه السلام) صادر شده است. در مرحله دوم ثابت کنید که آیا امام حسین (علیه السلام) معنای حقیقی این جمله را اراده کردند، یا معنای دیگری در ذهن دارند.

در مرحله سوم اگر معنای حقیقی را اراده کرده‌اند، آیا این حدیث مشکل اعتقادی دارد یا ندارد؟!

این‌ها مراحلی است که ما باید طی کنیم تا به این فهم برسیم که آیا این قسمت از دعا از امام صادر شده و اگر صادر شده است، به چه معنایی بوده است؟! آیا معنایی است که «احمد بصری» ادعا می‌کند، یا خیر؟!

من ابتدا قسمت اول را مورد بررسی قرار می‌دهم که سند باشد. همانطور که دوستان عزیز اطلاع دارند حتماً در «مفاتیح الجنان» دیدند که دعای عرفه یک دعای طولانی است، اما حدود دو صفحه آخر قسمت:

«يَا رَبِّ يَا رَبِّ يَا رَب‏»

می‌رسند، «شیخ عباس قمی» می‌نویسند که از این قسمت به بعد را «علامه مجلسی» نقل نفرمودند و «مرحوم کفعمی» هم نقل نکردند. این قسمت را تنها «سید بن طاووس» نقل کرده است.

همین مسئله برای ما ایجاد سؤال می‌کند که چرا «علامه مجلسی» و «مرحوم کفعمی» این قسمت را نقل نکردند.

توضیح این است که «علامه مجلسی» خریط فن و یکی از اساتید درجه یک حدیث و علوم حدیث هستند.

ایشان که بیش از نود و پنج درصد احادیث شیعه را دیدند و به بسیاری از این احادیث حاشیه زدند و تفسیر کردند و بیان کردند وقتی به این فقره از دعا می‌رسند، می‌فرمایند:

"مزاق این دعا با مزاق اهلبیت و نوع گویش این دعا با نوع گویش اهلبیت متفاوت است. به گمان که این قسمت از دعا جزو دعا نیست، از امام حسین (علیه السلام) صادر نشده بلکه نوع گویش این قسمت به صوفیه می‌خورد."

ایشان در ادامه نقل می‌فرمایند که اصلاً بعضی از افاضلی که معاصر من هستند، بر این عقیده هستند که این قسمت از دعا از صوفیه صادر شده است.

در توضیح کلام «علامه مجلسی» باید بدانید که همانطور که عرض کردیم، «مرحوم کفعمی» بعد از «سید بن طاووس» شاید در اطلاعشان نسبت به ادعیه و زیارات و دعاها و صلوات و اذکار تبحرشان از همه بالاتر باشد.

ایشان دو کتاب معروف هم دارند که حتماً مورد مراجعه مؤمنین است. ما عرض کردیم که در این کتاب‌ها این قسمت از دعا را نقل نکردند.

«مرحوم کفعمی» هم شائبه اصولی نداشتند که کسی ایشان را متهم کند که چون این قسمت از دعا را از امام نمی‌دانستند، نقل نکردند. این قسمت اصلاً در نسخه‌ای که ایشان می‌خواستند نقل کنند، نبوده است و به همین خاطر نقل نکردند.

همچنین از این مهم‌تر این است که ناقل دعای عرفه و مخصوصاً این قسمت آخر «سید بن طاووس» است. «سید بن طاووس» در کتاب دیگرشان به نام «مصباح الزائر» همین دعای عرفه را نقل کردند و این قسمت را ثبت نکردند.

ظاهراً «سید بن طاووس» نسبت به این فقره شک داشتند که در یک کتابشان به نام «مصباح الزائر» نقل نشده است.

از این بالاتر «علامه مجلسی» تصریح می‌فرمایند که در بعضی از نسخه‌های قدیمی «اقبال» که این فقره از دعای عرفه فعلاً وجود دارد، در بعضی از نسخه‌های عتیقه و قدیمی وجود ندارد.

نه تنها «سید بن طاووس» در کتاب «مصباح الزائر» این قسمت از دعای عرفه را ثبت نکردند، بلکه حتی ثبت آن در کتاب «اقبال الأعمال» که تنها و تنها مصدری است که این مقدار از انتهای دعای عرفه در آن ثبت شده است هم مورد شک و تردید جدی است.

همچنین «مرحوم علامه مجلسی (رضوان الله تعالی علیه)» هم به این قضیه اشاره می‌کنند.

از میان بزرگان امروزی هم «علامه تهرانی» و همچنین آیت الله العظمی شبیری زنجانی به این قضیه تصریح می‌کنند که ما بعضی از نسخه‌های قدیمی و عتیقه «مصباح» را دیدیم. ایشان به صراحت می گویند که این فقره اصلاً در آن نسخه وجود نداشته است.

ما تا اینجا فعلاً با تردید روبرو هستیم که آیا این فقره از دعا از امام حسین (علیه السلام) صادر شده است یا خیر. ما عرض کردیم که نسخه‌هایی موجود است که این قسمت از دعا در آن وجود ندارد، بلکه تألیفات دیگر «سید بن طاووس» فاقد این فقره است.

همچنین بزرگان بعد از ایشان هم یا این قسمت را ذکر نکردند و یا اگر ذکر کردند با تردید ذکر کردند. آن‌ها تذکر دادند که «علامه» این قسمت را نقل نکرده است، «مرحوم کفعمی» این قسمت را نقل نکرده است و «سید بن طاووس» نقل کرده است.

البته عرض کردیم که ما اشکالی هم به «مرحوم شیخ عباس قمی» داریم. شما نباید اینطور می‌فرمودید که تنها «سید بن طاووس» نقل کرده است.

حتی خود «سید بن طاووس» هم در کتاب‌ها و نسخه‌های یک کتابش اختلاف نظر دارد. معلوم نیست

ایشان نقل کرده است یا خیر.

«مرحوم جلال الدین همایی» یکی از بزرگترین مولوی شناسان دوره معاصر بودند و مطالعات بسیار گسترده‌ای در کتب صوفیه داشتند.

ایشان تصریح می‌کنند که من عین این عبارت را در کتاب «الحکم العطائیه» نگاشته صوفی معروف «عطاء الله اسکندرانی شاذلی تاج الدین ابوالفضل احمد بن محمد صوفی» متوفای قرن هشتم یعنی سال 709 دیده‌ام.

«علامه مجلسی» از این قصه خبر نداشتند. ایشان نه «اسکندرانی» را می‌شناختند و نه به نگاشته ایشان اشراف داشتند، زیرا ایشان در جامعه ما نیست و صوفی سنی است و به ما کاری نداشته است.

همین که ایشان تبحر خاصی در حدیث داشتند و با کلام اهلبیت (علیهم السلام) کاملاً مأنوس بودند، در حاشیه خود گفته بودند که من گمان می‌کنم این از کلام صوفیه باشد و به کلام اهلبیت نمی‌خورد.

الآن برای ما نه تنها تردید بلکه تبدیل به یقین شده است که این فقره اصلاً از امام صادر نشده است، بلکه از صحبت‌های یک صوفی به نام «عطاء الله اسکندرانی» است در کتاب «الحکم العطائیه» این قسمت را دارد.

بنابراین ما با توجه به اینکه «سید بن طاووس» در کتاب «مصباح الزائر» اصلاً این فقره را نقل نکردند و با توجه به اینکه در نسخه «اقبال الأعمال» اختلاف وجود دارد و در نسخه‌های های عتیقه و قدیمی این فقره وجود ندارد، به نتایجی می‌رسیم.

برای ما محرز می‌شود که این فقره بعد از وفات «سید بن طاووس» توسط فردی که ما نمی‌دانیم کی بوده و چطور اتفاق افتاده است، در بعضی از نسخه‌ای «اقبال الأعمال» اضافه شده است.

بنابراین آقای «احمد بصری» شما متأسفانه با کمال بی اطلاعی و جهالتتان نسبت به حقیقت مسئله که اصلاً آیا این فقره از امام حسین صادر شده است یا خیر نسبت شرک به امام حسین می‌دهید!!

بنابراین برای ما محرز شد که این فقره از امام حسین (علیه السلام) نیست و دعوا کردن سر اینکه مفاد این فقره چیست و مراد از شک و شرک چیست، به نظر من کار خیلی باارزشی نخواهد بود. وقتی که کلام، کلام یک صوفی شد دیگر برای ما اهمیتی ندارد.

ممکن است بعضی افراد بگویند که در بعضی نسخه‌های «اقبال الأعمال» وجود داشته و شاید از امام صادر شده باشد. حال شما روی همان شاید بحث کنید و ببینید که مراد آن چیست.

مجری:

جناب استاد اجازه بفرمایید یک میان برنامه ببینیم و برگردیم.

حجت الاسلام و المسلمین مجتهدی سیستانی:

در خدمت شما هستم.

مجری:

کویر ماتم و صحرای تشنه

امان از سوزش لب‌های تشنه

کنار نهری از آب گوارا

که دیده تاکنون سقای تشنه

صلوات بفرستید تا برویم و برگردیم

امشب، شب تاسوعای حسینی است. امیدوارم قدردان این لحظات باشیم. کاش به جای چشم سر یک چشم دل داشتیم. کاش به جای گوش سر یک گوش دل داشتیم و صدای ولوله و قلقله ای که در ملکوت بین ملائک هست را می‌توانستیم بشنویم.

کاش یک چشمی داشتیم که می‌شد با آن دید تمام کائنات، سنگ‌ها، کوه‌ها، رودها، درخت‌ها و همه جانداران برای اهلبیت عزاداری و ناله می‌کنند.

در حسینیه کوچکمان شما را دعوت کردیم تا به بصیرت و فهممان اضافه کنیم با حضور اساتید و کارشناسان محترم. استاد با ادامه بحث در خدمت شما هستیم.

حجت الاسلام و المسلمین مجتهدی سیستانی:

سلامت باشید. همانطور که عرض می‌کردم، ابتدا ما باید به سراغ صدور این فقره از امام حسین (علیه السلام) برویم و ببینیم که اصلاً همچنین کلامی از امام صادر شده است یا خیر.

بنده توضیح دادم که ما نه تنها تردید داریم که این قسمت از دعا از امام صادر شده باشد، بلکه تقریباً می‌توانیم بگوییم یقین داریم که صادر نشده است.

بنده قبل از اینکه عین کلام «عطاء الله اسکندرانی» را بخوانم که ببینید عین همین عبارت در کلام آن آقا هست، کلام «احمد» را بخوانم که فراموش کردم ابتدا آن را بخوانم.

آقایان و پیروان «احمد» بسیار ما را متهم می‌کنند که شما به امام ما دروغ می‌بندید و ایشان این حرف‌ها را نزده است.

البته این از عدم اطلاع آنها و عدم مطالعه آنها است، وگرنه ایشان خیلی حرف‌ها زده‌اند که پیروان احمد قسم یاد می‌کنند که هرگز امام ما چنین حرفی نزده و شما تهمت می‌زنید در حالی که چنین حرفی زده شده است و آنها مطالعه نکردند.

بنده متن کتاب «احمد» را می‌خوانم. کسی از «احمد بصری» سؤال می‌پرسد: "«ما معنی قول الحسین فی دعاء عرفة؟» پرسش: معنای قول حسین در دعای عرفه «إِلَهِی أَخْرِجْنِی مِنْ ذُلِّ نَفْسِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ شَکی وَ شِرْکی» چیست؟!"

آن‌ها حتی واژه "امام" را هم به کار نمی‌برند، انکار دارند در مورد یک انسان عادی صحبت می‌کنند. متأسفانه او و پیروانش نسبت به اهلبیت خیلی با حالت بی ادبی صحبت می‌کنند.

پاسخ: «شرک النفسی؛ و هو اخفی انواع الشرک و هو الأنا»

او به صراحت می‌گوید که شرک انواعی دارد. قسم سوم شرک نفسی است که خفی ترین و مخفی‌ترین نوع شرک یعنی منیت است. به این معنا که انسان خود را در برابر خداوند احساس کند.

«آلتی لابدّ للمخلوق منها»

اگر مخلوق باشید، باید چنین شرکی را داشته باشید و نمی‌توان از این شرک جدا شوید.

«و هی تشوبه بالظلمة و العدم»

و این شرک باعث می‌شود که مخلوق قدری دارای ظلمت هم باشد.

به گفته او امام حسین (علیه السلام) که ما ایشان را نور مطلق می دانیم، نور مطلق نیستند و قدری ظلمت هم دارند.

«التی بدونها لا یبقی الا الله سبحانه و تعالی»

استدلال او این است که اگر این ظلمت و این مقدار شرک خفی نباشد، شما خدا هستید. به دلیل اینکه نمی‌شود کسی خدا باشد، شما باید این مقدار از شرک و ظلمت را داشته باشید.

«و بالتالی فکل عبد من عباد الله هو مشرک بهذا المعنا»

همه بندگان از حضرت آدم تا پیغمبر خاتم دارای شرک به این معنا هستند.

«و الإمام الحسین أراد هذا المعنا من الشرک»

این که امام حسین می‌فرماید مرا از این شرک پاک کن، همین شرک را می‌فرمایند.

«و ما یصحبه من الشک»

و چیزی که همراه این شرک است که شک باشد.

گفته او به این معناست که امام حسین هم به وجود خداوند شک دارند و هم شرک منیت دارند که در ایشان ایجاد ظلمت می‌کند.

این نص کلام «احمد» بود که استناد کرده است به دعای عرفه که عرض کردیم این قسمت اصلاً ثابت نیست، بلکه ثابت است که از امام معصوم صادر نشده باشد.

متنی که خدمت شما عرض می‌کنم، متن کتاب «الحکم العطائیه» است. نگارنده از قول آفای «اسکندرانی» می‌گوید:

«و قال رضی الله عنه فی مناجاة: إلهی أخرجنی من ظل نفسی و طهّرنی من شکّی و شرکی»

دقیقاً عبارتی که الآن در بعضی از نسخه‌های کتاب «اقبال الأعمال» به امام حسین (علیه السلام) نسبت داده شده است، در کتاب این شخص صوفی سنی وجود داشته و این ارتباطی با امام حسین (علیه السلام) ندارد که ما بخواهیم در مورد آن صحبت کنیم.

در پایان بحث صدور این نکته را هم اضافه می‌کنم که تعابیری در این قسمت از دعا وجود دارد که این هم یقین ما را بالاتر می‌برد که روشن شود این کلام از اهلبیت نیست.

در اینجا تعابیری دارد که این تعابیر را افراد متعددی همانند «علامه تهرانی» و آقای «همایی» و «محقق شبیری» که خودشان مطالعات گسترده‌ای در کتب صوفیه دارند، می‌نویسند.

«إِلَهِی حَقِّقْنِی بِحَقَائِقِ أَهْلِ الْقُرْبِ وَ اسْلُک بِی مَسْلَک أَهْلِ الْجَذْب»

اگر شما یک سرچ ساده در نرم افزار جامع الأحادیث نور بفرمایید که تمام کتاب‌های چاپ شده حدیثی در

آنجا موجود است، حتی یک حدیث کاملاً بدون سند و ضعیف‌ترین حدیث که چنین تعبیری در آن باشد و بگویند که این را امام فرموده باشند، پیدا نمی‌کنید.

اگر شما در صد و ده جلد کتاب «بحارالانوار» اگر بگردید کلمه «أَهْلِ الْجَذْب» وجود ندارد، الا و الا در این فقره از دعا که عرض کردیم ثبوتش برای ما کاملاً محرز است که از امام صادر نشده است.

کسانی که مطالعات صوفیه دارند، می‌دانند «أَهْلِ الْجَذْب» یکی از اصطلاحات صوفیه است. این قسمت اول کلام من بود.

قسمت دوم این است که شما بر فرض چنین فکر کنید که این فقره از دعا از امام صادر شده باشد و امام دارای شرک و منیت باشد. با دیگر حرف‌های «احمد» ببینیم کسی که دارای شرک و منیت هست، به کجا خواهد رسید.

آیا این شرک و منیت با مقام امامت و مخصوصاً مقام حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) سازگاری دارد یا خیر.

«احمد» در یک کلامی تصریح می‌کند کسی که شرک و منیت داشته باشد، راه نفوذ شیطان بر او باز است. اگر ما این را کنار کلام اول این شخص بگذاریم، ثابت می‌شود که بر امام حسین راه نفوذ شیطان و غلبه نفس باز بود.

کلام احمد این است که می‌گوید: "نفس اساس بلا و خانه دردهاست. اگر در آن علت همه دردها و «أنا» و منیت باشد نبود، شیطان هم هیچ راه نفوذی بر انسان نداشت."

یعنی اگر انسان منیت نداشت، شیطان هم راه نفوذی نداشت!!! از طرف دیگر شما تصریح می‌فرمایید که امام حسین منیت داشتند و گفتند که مرا از شرک نجات بدهید. اولین لازمه حرف شما این است که شیطان راه نفوذ در ابا عبدالله الحسین را داشتند.

نکته دوم این است که «احمد بصری» در کلام دیگری تصریح می‌کند که بت پرستی انواعی دارد و یکی

از بت‌هایی که ما می‌پرستیم «من» است. بنابراین کسی که شرک و منیت دارد، به نوعی بت پرست است.

بازهم اگر این حرف را در کنار تفسیری که از دعای عرفه کرده است بگذاریم، لازمه آن این می‌شود که امام حسین (علیه السلام) معاذ الله بت پرست باشند. من این قسمت از کلام «احمد» را هم بخوانم که پیروان او نگویند شما به امام ما تهمت می‌زنید.

"و من از شرّ منیت به خدا پناه می‌برم. بنده فقیر و مسکین و بی نوا در میان دستان خدا هر عاقلی که طالب حقیقت است را دعوت می‌کنم تا تبری به دست گرفته و همانگونه که ابراهیم به دست گرفت، همه بت‌هایی را که غیر از خدا مورد پرستش قرار می‌گیرند را نابود سازد. از جمله بت موجود انسان که منیت است."

ایشان منیت را یک بت می‌داند که ابراهیم آنها را شکسته است، اما امام حسین (علیه السلام) در آن دعا می گویند که من هنوز منیت را دارم.

«احمد» کلام دیگری دارد که لازمه این کلام این است که امام حسین (علیه السلام) معاذ الله دارای جهالت و کوردلی بودند و به آنها نزدیک بودند.

«احمد» تصریح می‌کند که هرکسی منیت داشته باشد، دچار ظلمت است و به همین دلیل است که انسان جاهل و کوردل می‌شود.

«احمد» می‌گوید: "نفس انسانی نور و ظلمت است و آدمی به مقدار سیطره نور و واپسگرایی ظلمت در نفسش به پروردگار شناخت و معرفت می‌یابد."

او ادعا می‌کند که هرچقدر ظلمتتان کمتر شود، به پروردگارتان شناخت و معرفت بیشتری دارید. در مقابل هرچقدر ظلمت و منیتتان بیشتر شود، به پروردگارتان معرفت کمتری دارید و دچار جهل و کوردلی می‌شوید.

لازمه این حرف این است که امام حسین (علیه السلام) به هر مقداری منیت داشتند و آلوده به شرک بودند. بنابراین ایشان آلوده به جهل و کوردلی که در کلام خود شما تصریح شده است هم هستند.

نکته چهارم که عرض می‌کنم و این را هم از کلام خود «احمد» برداشت می‌کنیم این است که امام حسین (علیه السلام) نمی‌توانستند خلیفه خدا باشند.

این برداشت از این جهت است که «احمد بصری» تصریح می‌کند که وقتی خداوند می‌خواست خلیفه قرار دهند علم و حکمتی به آنها داد که توسط آن علم و حکمت مردم آنها را بشناسند.

یعنی راه شناخت حجت خداوند علم و حکمت است. او سپس می‌گوید: لازمه فهم علم و حکمت آنها این است که انسان از منیتش جدا شود. انبیاء که جدا بودند. ما هم اگر بخواهیم علم انبیاء و حکمت اوصیاء را بفهمیم، باید از منیت جدا باشیم.

وقتی امام حسین (علیه السلام) به تصریح شما دارای شرک منیت بودند، شرک منیتی که به تصریح شما لازمه مخلوق بودن است و از امام حسین جدا نمی‌شود، نتیجه می‌گیریم که ایشان لیاقت اینکه خلیفه خدا باشند را نداشتند.

این نکاتی است که در کلمات «احمد بصری» هست. البته عرض کردیم زیاد هست، اما فرصت نیست که همه اینها را مورد بررسی قرار دهیم.

ما عرض کردیم که مرحله اول اثبات صدور بود. ثابت نشده است که این قسمت از دعا از امام معصوم صادر شده باشد. مرحله دوم توابع این حرف بود، بدین معنا که اگر این دعا از امام صادر شده باشد با بقیه حرف‌های شما چه نتیجه‌ای دارد.

قسمت سوم صحبت‌های بنده در خصوص این است که برفرض این قسمت از دعا از امام صادر شده است. مراد امام چه بوده است؟! آیا چیزی بوده است که شما می گویید؟!

شمابایدثابت کنید که امام حسین (علیه السلام) برفرض که چنین کلامی فرموده باشند، معنای حقیقی

کلمه را اراده کردند. ایشان فرمودند که خدایا من به تو شک دارم، شرکی در وجود من هست. مرا از آن شک و شرک پاک کن.

شما از کجا می‌خواهید ثابت کنید که در اینجا معنای حقیقی اراده شده باشد، در حالی که خود شما در مورد خودتان کلماتی را گفتید که پیروان شما ادعا می‌کنند در اینجا معانی حقیقی اراده نشده است.

به عنوان مثال «احمد بصری» می‌گوید: "من بنده‌ای حقیر، بی ارزش، ذلیل، کم عمل و کثیر الخطا هستم."

اگر شما واقعاً دارای این خصوصیات هستید، امام که هیچ اگر اسم شما را به عنوان بقال سر کوچه هم بخواهند بگذارند زیاد است!

اگر می گویید که در اینجا معانی حقیقی اراده نشده است و «احمد» از روی تواضع این حرف‌ها را زده است، چطور به امام حسین (علیه السلام) که می‌رسد این حرف‌ها را نمی‌زنید؟!

در آنجا امام گفتند مرا از شک و شرک نجات بده و پاکم کن حتماً معنای حقیقی اراده شده است و امام شک و شرک داشتند، اما در اینجا که ایشان حقیر و بی ارزش و ذلیل و کم عمل و کثیر الخطا شدند همگی معانی مجازی بوده و از روی تواضع گفته شده است.

مجری:

جناب استاد فرصت بسیار کمی داریم و دوستان می گویند خدمت استاد عرض کنید که ان شاءالله اگر شود این بحث را در یک شب دیگر ادامه بدهیم.

دقایق پایانی را حضرتعالی برایمان روضه بخوانید. حال این بحث را در یکی دو دقیقه جمع کنیم، سپس به سراغ روضه برویم.

حجت الاسلام و المسلمین مجتهدی سیستانی:

من یکی دو مورد از کلمات ایشان را بخوانم و ادامه بحث را در جلسه بعد در خدمت شما باشیم.

ایشان می گویند: "من بنده بی نوا همه شما را بهتر و برتر از خود می‌بینم." شما که همه انسان‌ها را از خود بهتر و برتر می‌بینید، حقیقتاً می گویید و ما از تو برتر هستیم؟! اگر ما از تو برتر هستیم، تو چطور امام ما هستی؟!

اگر می گویند که در اینجا معنای حقیقی اراده نشده است، چطور در مورد امام حسین این را نمی‌گویید؟!

همچنین در کلام دیگر او آمده است: "من بنده حقیر هرگز حتی به ذهنم خطور نمی‌کند از یک سگ مریض بهتر باشم!"

بالاخره شما از یک سگ مریض بهتر هستید یا خیر؟! اگر نیستید بیجا می‌کنید ادعای امامت می‌کنید. اگر از یک سگ مریض بهتر هستید، چطور می گویید که من بهتر نیستم!!

بالاخره ما چکار کنیم؟! اگر معنای واقعی کلام را بگیریم، مشکل پیدا می‌شود. اگر می‌خواهید در اینجا بگویید که معنای واقعی اراده نشده است، چطور در مورد امام حسین (علیه السلام) ادعا می‌کنید که معنای واقعی اراده شده است؟!

نکات دیگری هست که من به علت اینکه فرصت رو به پایان هست، ادامه آن را برای جلسه بعد می‌گذارم و تنها به عنوان اشاره مطلبی را عرض می‌کنم.

برفرض اینکه این دعا از امام حسین (علیه السلام) صادر شده باشد که البته عرض کردیم صادر نشده است، علما جواب‌های متعددی دارند. یکی از آن جواب‌ها این است که گاهی اهلبیت (علیهم السلام) دعا را جهت تعلیم به دیگران می‌فرمودند.

در دعای کمیل که وهابیت خبیث در بعضی مکتوباتشان به همین دعا برای اثبات عدم عصمت امیرالمؤمنین استدلال کردند که حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) فرمودند: خدایا گناهان مرا ببخش!

آن‌ها ادعا می‌کنند که حضرت خود اعتراف می‌کند که من گناه دارم. این در حالی است که اگر این افراد صدر روایت را نگاه می‌کردند، می‌دیدند که امیرالمؤمنین خطاب به «کمیل» این دعا را فرمودند.

حضرت فرمودند: ای کمیل! می‌خواهی دعای خضر را به تو یاد بدهم؟! اولاً این دعا، دعای امیرالمؤمنین نیست. درست است که در بعضی نسخه‌ها «قال أمیرالمؤمنین» آمده است، اما تفصیل آن این است که من عرض می‌کنم.

حضرت به «کمیل» فرمودند: می‌خواهی دعایی که خضر می‌خواند را به تو یاد بدهم؟! بنابراین اولاً این دعا، دعای امیرالمؤمنین نیست و دعای خضر است.

ثانیاً این دعا جهت تعلیم است، به این معنا که اگر شما می‌خواهید خدا را بخوانید این چنین بخوانید. در خصوص دعای عرفه هم اگر کسانی که اهل تحقیق هستند نگاه کنند، می‌بینند که امام در مجمع عمومی و با صدای بلند این دعا را می‌خواندند.

اگر حضرت می‌خواستند این دعا را مخصوص خودشان بخوانند و کسی نداند، در گوشه‌ای خلوت می‌کردند و این دعا را می‌خواندند. اگر من بخواهم در حال خودم باشم، در وسط جمعیت با صدای بلند دعا نمی‌خوانم.

همین که حضرت وسط جمعیت تشریف آوردند و با صدای بلند این دعا را می‌خوانند به طوری که دیگران با شنیدن این دعا گریه می‌کردند، ظاهراً مراد این است که برفرض اگر این قسمت روایت از امام صادر شده باشد جهت تعلیم به دیگران بوده است.

قطعاً ما دچار بعضی شرک‌ها هستیم که جلسه دیگری می‌طلبد تا در این خصوص صحبت کنیم. ما چندین نوع شرک داریم و ممکن است دچار شک و تردید هم باشیم.

بنابراین امام از زبان دیگران اینطور می‌فرمایند که اگر خواستید دعا کنید، این را هم بگویید:«إِلَهِی أَخْرِجْنِی مِنْ ذُلِّ نَفْسِی وَ طَهِّرْنِی مِنْ شَکی وَ شِرْکی». این بدان معنا نیست که امام خود دارای شک و شرک باشند.

مجری:

استاد از شما سپاسگذارم. شما اولاد امام حسین هستید. امشب که شب قمر بنی هاشم است برایمان روضه بخوانید.

حجت الاسلام و المسلمین مجتهدی سیستانی:

واقعیت امشب اصلاً شبی نبود که من بخواهم بیایم و صحبتی کنم، زیرا شب تاسوعا و شب عاشورا واقعاً شب مصیبت باری است.

همانطور که بینندگان عزیز می‌دانند، قافله نینوا از شب دوم محاصره شده است و بانوان حرم و اطفال از همان شب اول در هراس و اضطراب هستند که قرار است چه اتفاقی بیفتد. ما که دعوت به کوفه شده بودیم و سر از صحرای کربلا درآوردیم.

در خصوص اصحاب هم امام حسین بیعت را برداشتند و طبق بعضی نقل‌ها بسیاری از اصحاب رفتند و حضرت را تنها گذاشتند. در نتیجه یک لشکر بسیار بسیار کم در مقابل سپاه عظیمی که از شهر کوفه به مقابله آنها آمده بود، قرار داشت.

این شب‌ها واقعاً شب‌هایی است که بر بانوان حرم، اطفال، حضرت سیدالشهدا و اصحابشان و بنی هاشم بسیار سخت گذشته است و خدا می‌داند که چقدر آن بزرگواران احساس غربت و غریبی می‌کردند.

اگر کسی مهمانی را با آن همه اصرار و نامه دعوت کند و در مقابل یک مرتبه در مقابل ایشان بایستند و

آب را ببندند خیلی سخت است. لشکریان عمر بن سعد سه شبانه روز آب را بر حرم حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) بستند و جسارت‌ها کردند.

کسانی که اهل خواندن مقتل هستند، می‌دانند که چه مصائبی حتی تا قبل از واقعه کربلا بوده است. بالاخره امشب، شب تاسوعا و به نام قمر بنی هاشم است.

قمر بنی هاشم (علیه السلام) علمدار حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) بودند. بنابراین امام حسین تمایلی نداشتند که آن بزرگوار به جنگ بروند و خدای ناکرده به شهادت برسند.

البته حضرت ابوالفضل العباس خود هم طبق آنچه بنده در مقاتل مطالعه داشتم، هیچ درخواستی نداشتند که من می‌خواهم به میدان بروم. ازبس حضرت عباس ادب داشتند، منتظر بودند تا امام حسین خود به آن بزرگوار دستور بدهند که به میدان برود.

قمر بنی هاشم سکوت کردند تا ارباب دستور دادند، اما ارباب هم هیچ صحبتی نمی‌کردند و نسبت به ایشان سکوت داشتند.

بنی هاشم همگی رفتند و شهید شدند. در مقاتل آمده است که حضرت عباس سه برادر دیگر هم داشتند. حضرت به برادرها فرمودند که شما بروید و بجنگید. من می‌خواهم شما شهید شوید و من اجر مصیبت شما را ببرم.

برادران حضرت ابوالفضل شهید شده بودند، تمامی اصحاب رفته بودند و تنها امام حسین (علیه السلام) و حضرت عباس و حضرت علی اصغر باقی مانده بودند.

در مقاتل آمده است که حضرت عباس با حالت خاصی عرضه داشتند: برادرجان! اجازه می‌دهید من به میدان بروم؟! امام حسین (علیه السلام) شدیداً گریه کردند و فرمودند: تو علمدار منی. اگر تو بروی لشکر من از هم گسیخته می‌شود.

حضرت ابوالفضل العباس فرمودند: برادرجان! من دیگر نمی‌توانم تحمل کنم. اجازه بدهید من بروم. امام

حسین فرمودند: اگر می‌خواهی بروی، بروی برای اطفال آب بیاور که آن‌ها واقعاً از تشنگی در فشار و مضیقه هستند.

در مقاتل آمده است که صدای اطفال به «العطش، العطش» بلند بود. به خاطر اینکه از سه روز قبل سپاهیان عمر بن سعد آب را بسته بودند و آب بسیار کم بود، حضرت ابوالفضل العباس سهمیه آب خود را به فرزندان می‌دادند.

هرگاه کودکان تشنه بودند و آب کم می‌آمد و آب نداشتند، قمر بنی هاشم سهمیه آب خود را به کودکان می‌دادند. به همین خاطر روز عاشورا کودکان به ایشان مراجعه داشتند و بارها نزد حضرت آمدند و درخواست آب کردند.

کودکان امام حسین آب زیادی هم نمی‌خواستند، تنها به اندازه‌ای که گلو و لب‌هایشان تر شود کفایت می‌کرد تا درد و فشار عطش قدری کم شود. حضرت ابوالفضل العباس دائماً تحمل می‌کردند، زیرا سخت بود که به کودکان بگویند که من آبی ندارم.

در بعضی مقاتل آمده است که بچه‌ها به خیمه‌ای که مشک‌ها را می‌گذاشتند، رفتند. مشک خاصیتی دارد که قدری نم پس می‌دهد.

به خاطر مشک‌ها قدری زمین مرطوب شده بود. فرزندان امام حسین لباس‌ها را بالا زده بودند و با شکم‌ها روی شن‌های مرطوب می‌خوابیدند تا قدری حرارت عطش کم شود.

حضرت ابوالفضل العباس تشنگی فرزندان را می‌دیدند و ناله العطش هم بلند بود. حضرت اباعبدالله الحسین فرمودند: اگر می‌خواهی کاری برای من انجام دهی، برو و برای اطفال آب بیاور.

حضرت عباس به جنگاوری معروف بودند و افراد بسیاری از حضرت می‌ترسیدند که بخواهند مقابله کنند. چهار هزار نفر در شریعه فرات نگهبانی می‌دادند.

در مقاتل آمده است که وقتی حضرت ابوالفضل آمد، هشتاد نفر را به هلاکت رساند و تمامی چهار هزار

نفر کنار رفتند و راه را بر حضرت باز کردند و نتوانستند با قمر بنی هاشم مقابله کنند و حضرت خود را به شریعه رساندند.

حضرت ابوالفضل العباس بسیار خوشحال شدند، زیرا در حالتی که همه را از دست دادند آب رساندن به خیام کار بزرگی بود.

حضرت علی اکبر شهید شده بود. حضرت قاسم شهید شده بود. برادران حضرت ابوالفضل شهید شده بودند. اصحاب امام حسین شهید شده بودند و تنها امام حسین و حضرت ابوالفضل و حضرت علی اصغر باقی مانده بودند و ناله اطفال بلند بود.

وقتی قمر بنی هاشم به آب دسترسی پیدا کردند، خدا می‌داند چقدر در دل حضرت نور امید تابید و فکر کردند تا می‌توانند کار بزرگی برای برادرشان امام حسین (علیه السلام) انجام دهند و فرزندان حضرت را سیراب کنند.

حضرت ابوالفضل العباس مشک را پر از آب کردند و با شدت و سرعت رو به خیمه‌ها آوردند، اما دشمن می‌دانست که اگر آب به امام حسین (علیه السلام) برسد حضرت جان دوباره‌ای می‌گیرند و اطفال ساکت می‌شوند و عذاب‌های حضرت مرتفع می‌شود.

دشمن می‌خواست امام حسین همینطور در مصیبت و زجر بمانند، به همین خاطر بسیار تلاش کردند که جلوی حضرت عباس را بگیرند.

نیزه دارها، شمشیردارها، تیراندازها هرکدام نقشه‌ای کشیدند تا به نحوی جلوی قمر بنی هاشم را بگیرند. در نهایت نانجیبی از میان نخلستان‌ها تیری به سوی حضرت پرتاب کرد.

مکانی که حضرت ابوالفضل رفته بودند تا آب بیاورند نخلستان شلوغی بود و جدای از خیمه‌ها بود. در بعضی کلیپ‌ها نشان می‌دهند که دور خیمه‌ها نخلستان بوده است، اما چنین نبود بلکه خیمه‌ها در آفتاب بود.

هرچه امام حسین اصرار کردند که بگذارید ما خیمه‌ها را در سایه برپا کنیم، سپاه دشمن قبول نکردند. خیمه‌ها زیر آفتاب بودند و نخل‌ها جدا بودند.

نانجیبی از کنار نخلی یک مرتبه بیرون آمد و بر دست راست حضرت ابوالفضل ضربه زد. مشک بر شانه حضرت بود و وقتی دست حضرت قطع شد هر لحظه امکان داشت که مشک بر زمین بیفتد.

حضرت ابوالفضل سریع مشک را بر شانه چپ انداختند و انگار نه انگار که دستشان قطع شده و زخمی خوردند با سیمایی پر از امید و آرزو تلاش می‌کردند تا آب را به خیمه حسینی برسانند.

نانجیب دیگری آمد و دست چپ حضرت را قطع کرد. قمر بنی هاشم که دیدند مشک از دست چپشان هم می افتد، خم شدند و با دندان مشک را گرفتند و همینطور مسیر خیمه را در پیش گرفتند.

سپاهیان عمر بن سعد دیدند که اگر دستان حضرت را هم قطع کنند، کسی جلودار قمر بنی هاشم نیست. نانجیبی دستور داد که مشک را بزنید. مشک را چنان زدند که تیر با مشک به سینه دوخته شد و ناگهان حضرت عباس ایستاد.

قمر بنی هاشم با خود فکر کردند که من چیزی ندارم که به خیمه‌ها ببرم. با چه رویی به خیمه‌ها برگردم و جواب کودکان را چه بدهم. تمام امید حضرت عباس در یک لحظه تبدیل به ناامیدی شد. ناگهان تیر دیگری به چشم حضرت اصابت کرد.

همانطور که همه شنیدند، حضرت ابوالفضل در لحظه آخر با صورت به زمین افتادند و برادر را صدا زدند.

علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون

مجری:

من بقیه روضه شما را با شعر بخوانم. خدا را شکر می‌کنم اولین کتابی که در حوزه شعر چاپ کردم، کتابی بود که سراسر تقدیم به قمر بنی هاشم بود. من یکی از اشعارکوتاهم را تقدیم می‌کنم وازمحضر

جناب استاد و بینندگان خداحافظی می‌کنم.

این تیر که رد می‌شود از رهگذر چشم

امروز قرار است شود همسفر چشم

فرمود برادر که برو آب بیاور

عباس ادب کرد که یعنی به سر چشم

آن لحظه که تیر آمد و عالم همه شد تار

پر شد همه جا خیمه به خیمه خبر چشم

غیر از شبهی مات در اطراف نبیند

کم گردد اگر سایه ابرو ز سر چشم

ابروی تو شد پاره به همدردی چشمت

ای جان به فدای تو خدا را پسر چشم

گفتند به چشمش بزن امروز کماندار

آن گونه که بر جای نماند اثر چشم

پلک و مژه و طاق دو ابرو متلاشی است

روئیده گل لاله‌ای از دور و بر چشم

از چشم و نظر بود که آن تیر اثر کرد

ای کاش در این بیت بسوزد پدر چشم

یا علی مدد

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


ویژه برنامه قتیل العبرات>

شبکه ولی عصر قتیل العبرات آیت الله حسینی قزوینی استاد مجتهدی سیستانی