ویژه برنامه قتیل العبرات حجت الاسلام روستایی
قسمت دهم ویژه برنامه قتیل العبرات به مناسب دهه اول محرم، با سخنرانی آیت الله حسینی قزوینی، مرثیه سرایی حاج محسن داوودی و کارشناسی حجت الاسلام روستایی
بسم الله الرحمن الرحیم
تاریخ: 8 شهریور 1399
موضوع: ذکر حوادث مهم شب عاشورا در کربلا
ویژه برنامه قتیل العبرات
آیت الله دکتر حسینی قزوینی:
اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله
خدا را بر تمام نعمتهایش به ویژه نعمت ولایت سپاس می گوییم. خدا را شاکریم که ما را زنده نگاه داشت تا امسال هم ایام عاشورای حسینی را درک کردیم و تلاش کردیم ناممان را در لیست عزاداران سرور آزادگان حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) قرار بدهد.
از خداوند عالم میخواهیم همه عزاداریها و همه اظهار ارادتهایی که در این ایام عاشورای حسینی نسبت به ساحت مقدس سرور آزادگان و یاران باوفا و اهلبیت گرامیاش شده است، مورد قبول قرار بدهد و همه آنها را ذخیره قبر و قیامت ما کند.
امشب، شب عاشورا و جزء اصلیترین شبهای سرنوشت تاریخ بشریت است، نه تاریخ اسلام. امشب شبی است که قلب همه را به درد آورده است.
امشب مصیبتی اتفاق افتاده است که شیعه و سنی، مسلمان و غیر مسلمان نمیشناسد. مستشرق معروف انگلیسی «ادوارد براون» میگوید: " آیا قلبی پیدا میشود که وقتی درباره کربلا سخن میشنود، آغشته با حزن و الم نگردد؟ حتی غیرمسلمانان نیز نمیتوانند پاکی روحی را که در این جنگ اسلامی در تحت لوای آن انجام گرفت انکار کنند."
«جورج جورداق»، عالم مسیحی، که همگی با اسم آن آشنا هستند و نسبت به اهلبیت و امیرالمؤمنین و امام حسین ارادت زیادی دارد، تعبیر دیگری در این زمینه آورده است. او جمله زیبایی نقل میکند که مناسب امشب ماست. او مینویسد:
«حینما جنّد یزید الناس لقتل الحسین وإراقة الدماء، كانوا یقولون: كم تدفع لنا من المال؟»
وقتی یزید مردم را برای کشتن امام حسین بسیج میکرد، مردم میگفتند: وقتی ما امام حسین را کشتیم، چقدر اموال نصیبت ما میشود؟
« أما أنصار الحسین فكانوا یقولون لو أننا نقتل سبعین مرّة، فإننا على استعداد لأن نقاتل بین یدیک و نقتل مرة أخری أیضا»
اما یاران امام حسین میگفتند: اگر هفتاد بار در رکاب تو شهید شویم بازهم آمادگی داریم برای مرتبه دیگر در رکاب تو به شهادت برسیم.
این تفاوت دو جبهه است و این سخن یک مسیحی است! خیلی عجیب است. امام حسین (سلام الله علیه) تمام دلها را تسخیر کرده است، الا قلبی که قرآن کریم در مورد آن میفرماید:
«خَتَمَ اللَّهُ عَلی قُلُوبِهِمْ وَ عَلی سَمْعِهِمْ وَ عَلی أَبْصارِهِمْ غِشاوَة»
خدا بر دلها و گوشهای آنان مهر نهاده، و بر چشمهای آنها پرده افکنده شده.
سوره بقره (2): آیه 7
همانند بعضی از وهابیت. همین دیشب، دوستان کلیپی برای بنده فرستاده بودند. در بعضی از شهرهای
«عربستان سعودی» به ویژه «جدّه» خیابان بزرگی به نام «شارع یزید بن معاویة بن أبی سفیان» وجود دارد!!
امشب شب خاصی است. مرحوم «حبیب الله چایچیان» متخلّص به «حسان» که ان شاءالله خداوند او را بیامرزد، شعر زیبایی دارد. او مینویسد:
امشب شهادت نامه عشاق امضاء میشود
فردا ز خون عاشقان، این دشت دریا میشود
امشب صدای خواندن قرآن به گوش آید ولی
فردا صدای الأمان زین دشت برپا میشود
امشب کنار مادرش لب تشنه خفته اصغرش
فردا خدایا بسترش آغوش صحرا میشود
خیلی شعر جانسوزی است. من به همین اندازه اکتفا میکنم.
در رابطه با حوادث امشب، مورخین از جمله «طبری» در کتاب «تاریخ» جلد 3 صفحه 315، «ابن اثیر» در کتاب «الکامل» جلد 2 صفحه 559، «ابن سعد» در کتاب خود صفحه 70 مطالبی آوردهاند. همچنین «ذهبی» در کتاب «تاریخ الإسلام» جلد 5 صفحه 301، عمده قضایای کربلا را نقل کرده است.
«مرحوم شیخ مفید» در کتاب «الإرشاد» صفحه 231، «مرحوم بهبهانی» در کتاب «الدمعة الساکبة فی احوال النبی و العترة الطاهرة» جلد چهارم صفحه 271 و «مرحوم سید بن طاووس» در کتاب «لهوف» و «مرحوم مجلسی» در کتاب «بحارالانوار»، همگی حوادث امشب را آوردهاند.
من میخواهم به صورت سرانگشتی به چند حادثهای که امشب در کربلا اتفاق افتاد اشاره کنم تا ببینیم در کربلا امشب چه حوادثی رخ داد.
اولین اتفاقی که ما میبینیم، این است که اولِ شب، حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیه) سخنرانی مفصلی را برای تمام کسانی که از مکه و مدینه و میان راه، همراه حضرت به کربلا آمده بودند، ایراد فرمودند.
شاید بعضی افراد آمده بودند تا وقتی امام حسین حکومت را به دست بگیرد، آنها هم به نان و نوایی برسند!!
روایتی از امام سجاد (علیه السلام) نقل شده است که حضرت میفرماید من با وجود آنکه مریض بودم، دیدم پدرم خطبهای خواند و سخنرانی کرد و فرمود:
«فإني لا أعلم أَصْحَابا أولى وَلا خيرا من أَصْحَابي، وَلا أهل بيت أبر وَلا أوصل من أهل بيتي، فجزاكم اللَّه عني جميعا خيرا»
من اصحابی بهتر و باوفاتر از اصحاب خود نمیدانم و اهل بیتی نیکوتر از اهل بیت خود نمیدانم. خدا به همه شما جزای خیر عطا کند.
حضرت در ادامه فرمودند: جمعیت دشمن، تصمیم جدی برای کشتن من دارند و جز من با کسی کاری ندارند. من بیعتم را از همه شما برداشتم.
«فانطلقوا جميعا فِي حل، ليس عَلَيْكُمْ مني ذمام»
اینک شما آزاد هستید. من بیعت خویش را از شما برداشتم.
«هَذَا ليل قَدْ غشيكم، فاتخذوه جملا»
از تاریکی شب بهره جویید و آن را مرکب خویش سازید.
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 315
این سخنرانی حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه) است. حضرت «سکینه بنت الحسین» میگوید: من دیدم که وقتی حضرت سخنرانی میکرد، تعدادی از اصحاب گریه میکنند و ناله میزنند؛
« والله! ما أتمّ كلامه إلاّ وتفرّق القوم من عشرة وعشرين»
«عشرة و عشرین» به این معناست که ده نفر ده نفر یا بیست نفر بیست نفر رفتند.
« فلم يبق معه إلاّ واحد وسبعون رجلاً»
جز هفتاد و یک نفر با پدرم نماندند.
«فنظرت إلى أبي منكّساً رأسه فخنقتني العبرة ، فخشيت أن يسمعني ورفعت طرفي إلى السماء وقلت : أللّهمّ إنّهم خذلونا ، فاخذلهم ولا تجعل لهم دعاءً مسموعاً ، وسلّط عليهم الفقر ، ولا ترزقهم شفاعة جدّي يوم القيامة»
دیدم پدرم سرش را پایین انداخته است. اشک از چشمانم سرازیر شد و گفتم: خدایا اینها ما را دعوت کردند، اما ما را یاری نکردند. خدایا دعای مستجابی برای آنها نگذار. فقر و بیچارگی را بر آنها مسلط کن و از شفاعت جدم محرومشان کن!
موسوعة كلمات الإمام الحسين ( عليه السلام ) / تحقيقات پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . گروه حديث پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . سازمان تبليغات اسلامى قم : سازمان أوقاف وأمور خيرية ، انتشارات أسوة، 1383ش؛ ص 483
این اتفاقی بود که در ابتدای شب افتاد.
دومین اتفاق، صحبت امام حسین با خواهر بزرگوارش حضرت أم کلثوم (سلام الله علیها) است. حضرت «سکینه بنت الحسین» میگوید که وقتی سخنرانی پدرم تمام شد، صدای گریه و ناله از خیمهها بلند شد. پدرم به طرف خیام آمد و فرمود: چه خبر است؟ حضرت «أم کلثوم» جلو رفت و عرضه داشت:
« يا أخي ! ردّنا إلى حرم جدّنا»
برادر! ما را به حرم جدمان برگردان.
« فقال (عليه السلام): يا أُخْتاهْ ! لَيْسَ لي إِلى ذلِكَ سَبيلٌ»
حضرت فرمود: خواهرم راهی برای این درخواست نیست.
« قالت: أجل، ذكّرهم محل جدّك وأبيك وأُمّك وأخيك»
حضرت أم کلثوم فرمود: برو به آنها از جد و پدر و برادرت بگو.
« قال: ذَكَّرْتُهُمْ فَلَمْ يَذَّكَّرُوا وَوَعَظْتُهُمْ فَلَمْ يَتَّعِظُوا وَلَمْ يَسْمَعُوا قَوْلي ، فَما لَهُمْ غَيْرُ قَتْلي سَبيلٌ وَلا بُدَّ أَنْ تَرَوْني عَلىَ الثَّرى جَديلاً »
حضرت فرمود: گفتم اما قبول نکردند؛ موعظه کردم اما حرف مرا نپذیرفتند و حرف مرا نشنیدند. آنها فقط می خواهند مرا بکشند. آماده باشید تا بدن پاره پاره مرا بر روی خاکها نظاره کنید.
«ثمّ تباكينا ساعة»
سپس ساعتی گریه کردند.
صدای شیون از خیمهها برخاست.
« والإمام (عليه السلام) يقول: ( وَمَا ظَلَمُونَا وَلَكِن كَانُواْ أَنفُسَهُمْ يَظْلِمُونَ»
امام فرمود: آنها به ما ظلم نکردند، بلکه به خودشان ظلم کردند.
موسوعة كلمات الإمام الحسين ( عليه السلام ) / تحقيقات پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . گروه حديث پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . سازمان تبليغات اسلامى قم : سازمان أوقاف وأمور خيرية ، انتشارات أسوة، 1383ش؛ ص 484
این دومین اتفاق کربلا بود.
سومین اتفاق امشب، سخنرانی حماسی و تاریخی اصحاب امام حسین بود که جلوههای خاصی به کربلا داد و برای تمام آزادگان و آزاد اندیشان و آزاد مردان، آغاز درسی عظیم بود و الفبای آزادی و آزادگی را آموزش داد.
بعد از آنکه عدهای رفتند، امام حسین دید تنها هفتاد و یک نفر اطراف او هستند و به آنها فرمود: چرا شما نمیروید؟! من که بیعتم را از همه برداشتم. هرکدام از یاران امام حسین جملهای گفتند که در تاریخ جاودانه ماند. «مسلم بن عوسجة» قبل از همه بلند شد و گفت:
«أما والله! لو قد علمت أنّی أُقتل، ثمّ أُحیی، ثمّ أُحرق، ثمّ أُحیی، ثمّ أذری، یفعل ذلک بی سبعین مرّة ما فارقتک حتّی ألقی حِمامی دونک، فکیف لا أفعل ذلک وإنما هی قتلة واحدة»
به خدا قسم اگر هفتاد بار کشته شوم، سوزانده شوم، خاکسترم بر باد رود و هفتاد بار این کار را انجام دهند، هرگز تو را رها نخواهم کرد تا چه رسد به اینکه اکنون یک بار کشته شدن است.
موسوعة كلمات الإمام الحسين ( عليه السلام ) / تحقيقات پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . گروه حديث پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . سازمان تبليغات اسلامى قم : سازمان أوقاف وأمور خيرية ، انتشارات أسوة، 1383ش؛ ص 485
«زهیر بن قین» صحابه دیگر است. ایشان ابتدا عثمانی مذهب بود. او بلند شد و گفت:
«وَ اللَّهِ یا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ لَوَدِدْتُ أَنِّی قُتِلْتُ ثُمَّ نُشِرْتُ أَلْفَ مَرَّةٍ وَ أَنَّ اللَّهَ تَعَالَی قَدْ دَفَعَ الْقَتْلَ عَنْک وَ عَنْ هَؤُلَاءِ الْفِتْیةِ مِنْ إِخْوَانِک وَ وُلْدِک وَ أَهْلِ بَیتِک»
به خدا سوگند که دوست دارم کشته شوم سپس زنده گردم و پس از آن تا هزار بار کشته شوم تا خداوند کشته شدن را از تو و جوانان اهل بیت تو بردارد.
اللهوف علی قتلی الطفوف / ترجمه فهری، نویسنده: ابن طاووس، علی بن موسی، ص 93، باب المسلک الثانی فی وصف حال القتال و ما یقرب من تلک الحال
خیلی عجیب است! این روایت را «طبری» در کتاب «تاریخ» خود جلد 4 صفحه 318 بسیار با آب و تاب نقل میکند.
همچنین وقتی امام حسین بحث شهادت و کشته شدن را مطرح میکند، «قاسم» فرزند سیزده ساله امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) عرضه میدارد:
«يَا عَمِّ وَ أَنَا أُقْتَلُ فَأَشْفَقَ عَلَيْه »
ای عمو! آیا من هم جزء کشته شدگان هستم؟
« ثُمَّ قَالَ: يَا ابْنَ أَخِي كَيْفَ الْمَوْتُ عِنْدَك؟»
حضرت فرمود: پسر برادرم! مرگ نزد تو چگونه است؟
« قَالَ: يَا عَمِّ أَحْلَى مِنَ الْعَسَل»
حضرت قاسم فرمود: عموجان! شیرینتر از عسل.
این حرف در تاریخ جاودانه ماند. مشاهده کردیم امسال عزیزان ما مراسم «أحلی من العسل» گرفتند و از حضرت قاسم، یتیم امام حسن مجتبی، تجلیل خوبی کردند.
حضرت در جواب «قاسم» فرمودند:
« قَالَ إِي وَ اللَّه»
الهداية الكبرى، نويسنده: خصيبى، حسين بن حمدان، ناشر: البلاغ، مكان چاپ: بيروت، سال چاپ: 1419 ق؛ ص 204
«مرحوم سید بن طاووس» نیز در «نفس المهموم» صفحه 343 این را نقل کرده است. حضرت فرمود: تمام کسانی که با ما هستند کشته میشوند، حتی طفل شیرخواره من هم کشته خواهد شد. آنها حتی از یک جرعه آب هم برای طفل شیرخواره من مضایقه میکنند.
حضرت خطاب به دو تن از فرزندان حضرت «مسلم بن عقیل» و برادرش که آنجا بودند، رو کرد و فرمود:
«فَاذْهَبُوا أَنْتُمْ فَقَدْ أَذِنْتُ لَکم»
شما بروید، من به شما اذن دادم.
حضرت خطاب به آنها فرمود که شهادت «مسلم بن عقیل» برای شما کفایت میکند. فرزندان حضرت مسلم عرضه داشتند:
«وَ اللَّهِ مَا نَفْعَل فَقَبَّحَ اللَّهُ الْعَیشَ بَعْدَک»
به خدا سوگند ما چنین کاری نمیکنیم. خداوند زندگی ما را بعد از تو قبیح کند.
الإرشاد فی معرفة حجج الله علی العباد، نویسنده: مفید، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البیت علیهم السلام، ج 2، ص 92، باب خطبة الإمام الحسین ع بأصحابه فی کربلاء قبل عاشوراء
فرزندان حضرت مسلم عرضه داشتند: اگر ما تو را رها کردیم و رفتیم، مردم به ما چه خواهند گفت!!
این هم حادثهای بود که در کربلا اتفاق افتاد. بنده این موارد را به صورت اجمال بیان میکنم تا در ذهن عزیزانمان بماند و دسته بندی شده باشد.
چهارمین قضیهای که در کربلا اتفاق افتاد، این بود که بعد از سخنرانی امام حسین (سلام الله علیه) بنی هاشم در خیمه «قمر بنی هاشم» جمع شدند. حضرت ابوالفضل العباس (علیه السلام) برای آنها سخنرانی کرد و فرمود:
ای برادران، برادرزادهها و عموزادههایم! فردا صبح میدانِ اول مال ماست. ما نباید اجازه بدهیم قبل از ما، اصحاب در جنگ و شهادت پیش قدم باشند و مردم نگویند که بنی هاشم ماندهاند و ما را جلو انداختند.
« فإذا كان الصباح فأوّل من يبرز إلى القتال أنتم»
فردا صبح اولین کسانی که برای جنگ پیش قدم خواهد شد، شما بنی هاشم هستید.
راوی روایت، حضرت زینب است. آن بزرگوار میفرماید که وقتی این حرفها را شنیدم، دیدم در خیمه «حبیب بن مظاهر» همهمه است.
پشت خیمه رفتم و دیدم «حبیب بن مظاهر» همه صحابه را جمع کرده، برای آنها سخنرانی میکند و میگوید: فردا صبح اولین کسی که باید به قتال آغاز کند شما هستید.
« فإذا صار الصباح فأوّل من يبرز إلى القتال أنتم، نحن نقدمهم القتال ولا نرى هاشميّاً مضرّجاً دمه وفينا عرق يضرب»
مبادا ببینیم یکی از بنی هاشم به شهادت رسیده و هنوز رمق در بدن ما هست.
«لئلا یقول الناس: قدّموا ساداتهم للقتال وبخلوا علیهم بأنفسهم»
مبادا مردم بگویند آنها سادات و بزرگان بنی هاشم را جلو انداختند و خودشان عقب ماندند.
موسوعة كلمات الإمام الحسين ( عليه السلام ) / تحقيقات پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . گروه حديث پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . سازمان تبليغات اسلامى قم : سازمان أوقاف وأمور خيرية ، انتشارات أسوة، 1383ش؛ ص 496
پنجمین نکته این است که امام حسین (علیه السلام) پیمان جدیدی از اصحابش گرفت. رفتنیها رفتند. کسانی که برای مال دنیا آمده بودند، برای ثروت آمده بودند، برای هوای نفس آمده بودند و کسانی که ترس از کشتن داشتند، رفتند.
این افراد تا دم در بهشت آمدند، اما متأسفانه از همان جا برگشتند. به نظرم میرسد بدبختتر و بیچارهتر از کسانی که شب عاشورا از امام حسین جدا شدند و رفتند، در تاریخ سراغ ندارم.
خداوند آنها را تا دم در بهشت آورد، اما آنها از همان جا بهشت را رها کردند و رفتند. امام حسین (سلام الله علیه) آمد مقابل خیمه ایستاد فرمود:
«أيْنَ إِخْواني وَبَنُو أَعْمامي»
برادران و پسرعموهایم کجا هستند.
«فقامت بنو هاشم، وتسابق منهم العبّاس وقال: لبّیک لبّیک ما تقول؟»
بنی هاشم آمدند، در حالی که عباس پیشاپیش آنها بود و فرمود: حسین جان چه فرمایشی دارید؟
«فقال الحسین (علیه السلام): أُریدُ أَنْ أُجَدِّدَ لَکمْ عَهْداً»
امام فرمود: من میخواهم عهد و پیمان دیگری با شما ببندم.
حال در این عهد و پیمان چه رمزی بود، ما نمیدانیم. شاید قسمت این بود که در تاریخ بماند این بزرگواران با عشق و علاقه و اراده خودشان در رکاب امام حسین شهید شدند.
شاید هم خدای ناکرده چنین باشد که شیطان و نفس اماره قوی است. شاید شیطان در دل شب در قلب بعضی افراد، بعضی مسائلی را القاء کند. امام حسین (سلام الله علیه) فرمودند:
«أُریدُ أَنْ أُجَدِّدَ لَکمْ عَهْداً»
من میخواهم عهد و پیمان جدیدی با شما ببندم.
«أَینَ حَبیبُ بْنُ مَظاهِر، أَینَ زُهَیرٌ، أَینَ هِلالٌ، أَینَ الأْصْحابُ؟»
کجاست حبیب بن مظاهر، کجاست زهیر، کجاست هلال، کجاست اصحاب؟
اصحاب همگی آمدند و در کنار امام حسین قرار گرفتند.
«ثمّ قال: یا أَصْحابی! اعْلَمُوا أَنَّ هؤُلاءِ الْقَوْمَ لَیسَ لَهُمْ قَصْدٌ سِوی قَتْلی وَقَتْلِ مَنْ هُوَ مَعی»
حضرت سپس فرمود: ای اصحابم! بدانید که آنها جز کشتن من و کشتن یاران من هیچ هدفی ندارند.
«وَمَنْ أَحَبَّ مِنْکمُ الاْنْصِرافَ فَلْینْصَرِفْ فی سَوادِ هذَا اللَّیلِ»
هرکسی میخواهد برود، از تاریکی شب استفاده کند و برود.
هرکدام از صحابه شروع کردند و سخنان حماسی گفتند. امام حسین در ادامه فرمود:
«إِنْ کنْتُمْ کذلِک، فَارْفَعُوا رُؤُوسَکمْ وَانْظُروُا إِلی مَنازِلِکمْ فِی الْجَنَّةِ»
حال سرهای خود را بالا بیاورید و منازل و جایگاه خود را در بهشت ببینید.
«فکشف لهم الغطاء ورأوا منازلهم وحورهم وقصورهم فیها»
پردهها کنار رفت و اصحاب منازل و حوریها و قصرها را در بهشت دیدند.
«والحور العین ینادین: العجل العجل فإنّا مشتاقات إلیکم!
حوریها صدا میزدند: بشتابید بشتابید! ما مشتاق آمدن شما هستیم.
«فقاموا بأجمعهم وسلّوا سیوفهم وقالوا: یا أبا عبد الله! ائذن لنا أن نغیر علی القوم ونقاتلهم حتّی یفعل الله بنا وبهم ما یشاء»
تعدادی از صحابه شمشیرها را بالا گرفتند و عرضه داشتند: یا ابا عبدالله! اجازه میدهید ما
همین الآن به این قوم حمله کنیم و به درجه شهادت برسیم؟
موسوعة كلمات الإمام الحسين ( عليه السلام ) / تحقيقات پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . گروه حديث پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . سازمان تبليغات اسلامى قم : سازمان أوقاف وأمور خيرية ، انتشارات أسوة، 1383ش؛ ص 496 و 497
ششمین حادثه امشب، این است که حضرت دوباره به همین هفتاد و یک نفر خطاب فرمودند:
«أَلا وَمَنْ کانَ فی رَحْلِهِ امْرَأَةٌ فَلْینْصَرِفْ بِها إِلی بَنی أَسَد»
هرکسی زنی همراه خود دارد، او را به بنی اسد بسپارد تا او را به خانوادهاش برگردانند.
در اطراف منزلی که حضرت بنا کرده بودند، «بنی اسد» که سابقه دوستی با اهلبیت داشتند هم حضور داشتند.
«فقام علی بن مظاهر وقال: ولماذا یا سیدی؟!»
علی بن مظاهر بلند شد و عرضه داشت: آقاجان، چرا این کار را کنیم؟
«فقال (علیه السلام): إِنَّ نِسائی تُسْبی بَعْدَ قَتْلی وَأَخافُ عَلی نِسائِکمْ مِنَ السَّبْی»
حضرت فرمود: زنهای من بعد از کشتن من اسیر خواهند شد. من نمیخواهم زنهای شما با زنهای من گرفتار اسارت شوند.
«علی بن مظاهر» به خیمه رفت، با همسرش صحبت کرد و گفت: بلند شو وسایلت را جمع کن تا تو را به بنی اسد تحویل دهم و برگردم. همسرش گفت:
«والله! ما أنصفتنی یا ابن مظاهر! أیسرّک أن تسبی بنات رسول الله (صلی الله علیه وآله)، وأنا آمنة من السبی!؟»
یابن مظاهر! به خدا سوگند انصاف را رعایت نکردی. آیا دوست داری دختران پیغمبر اکرم به اسارت بروند و من از اسارت در امان باشم؟
«أیسرّک أن تسلب زینب إزارها من رأسها، وأنا أستتر بإزاری!؟»
آیا دوست داری چادر زینب را از سرش بردارند، اما من چادر به سر داشته باشم؟
«أیسرّک أن تذهب من بنات الزهراء أقراطها، وأنا أتزین بقرطی!؟»
آیا دوست داری دختران حضرت زهرا را کتک بزنند، سیلی بزنند و گوشوارههایشان را از گوششان به غارت ببرند و من سالم بمانم؟
«أیسرّک أن یبیضّ وجهک عند رسول اللّه ویسودّ وجهی عند فاطمة الزهراء؟»
آیا دوست داری تو پیش پیغمبر اکرم روسفید باشی اما من نزد حضرت زهرا روسیاه باشم؟
«والله! أنتم تواسون الرجال ونحن نواسی النساء»
به خدا سوگند! همانطور که شما با مردان بنی هاشم مواسات میکنید، ما هم با زنانشان همدردی خواهیم کرد.
«فرجع علی بن مظاهر إلی الحسین (علیه السلام) وهو یبکی»
علی بن مظاهر نزد امام حسین (علیه السلام) برگشت در حالی که گریه میکرد.
موسوعة كلمات الإمام الحسين ( عليه السلام ) / تحقيقات پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . گروه حديث پژوهشكده باقر العلوم ( عليه السلام ) . سازمان تبليغات اسلامى قم : سازمان أوقاف وأمور خيرية ، انتشارات أسوة، 1383ش؛ ص 497
بنده به جملهای اشاره کنم که قبلاً هم اشاره داشتم. امشب در کربلا غوغاست. مردم نماز میخوانند،
قرآن میخوانند و عبادت میکنند.
«مرحوم جواد فاضل» نقل میکند که حضرت رقیه دختر امام حسین عادت کرده بود هرشب در آغوش پدر میخوابید. حضرت رقیه منتظر بود پدر برای استراحت بیاید. آن بزرگوار دائماً داخل خیمه میرفت و از خیمه بیرون میآمد.
حضرت رقیه که میدید پدر بزرگوارش هنوز مشغول نماز خواندن و قرائت قرآن است خسته شد، بیرون خیمه آمد و با آن دستهای کوچکش خاک کربلا را جمع کرد و برای خود شبیه متکایی درست کرد و صورت کوچکش را بر روی خاک گذاشت و خوابید.
علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون
خدایا به آبروی امام حسین و به آبروی کسانی که امشب در کربلا مضطرب هستند و حالت اضطراب دارند، تو را قسم میدهیم فرج مولایمان را نزدیک و همه ما را از یاران خاص و سربازان فداکار و شهدای رکابش قرار بده.
خدایا حوائج همه ما را برآورده نما و گرفتاریهای ما را برطرف نما و دعاهای ما را به اجابت برسان.
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته
موضوع: مصائبی پیرامون حوادث روز عاشورا در کلام اهل سنت
مجری:
بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم السلام علیک یا أبا عبدالله و علی الأرواح آلتی حلت بفنائک
کاش در دروازه ساعت زمان میایستاد
نیزهها میرفت، اما کاروان میایستاد
کاش وقتی قلب زینب روی نیزه میتپید
قلب دنیا میگرفت و ناگهان میایستاد
او که با صبر و غرور و غیرت زهراییاش
با حجابش روبروی دشمنان میایستاد
کائنات انگار تحت امر زینب میشدند
آنچنان که گفتهاند آب روان میایستاد
کوفیان دیدند وقتی لب به گفتن میگشود
ناگهان زنگ شترها از تکان میایستاد
زینبی که خطبهها را حیدری میخواند و بعد
روی حرفش چون علی تا پای جان میایستاد
با وجودی که غمی سنگین به روی شانه داشت
همچنان میایستاد و همچنان میایستاد
روضه گودال را اصلاً نخوانم بهتر است
شمر در خون می نشست اما سنان میایستاد
آفتاب داغ میتابید بر تنها ولی
قاتل خورشید زیر سایه بان میایستاد
حرمله آتش به پا میکرد در قلب حرم
بر بلندیها که با تیر و کمان میایستاد
بیت آخر سهم خولی میشد و با خواندنش
بر زمین میخورد وقتی روضه خوان میایستاد
بازهم سلام و صلوات بر محمد و آل محمد و بازهم عرض تسلیت و تعزیت ابتدا به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان قطب عالم امکان قلب تپنده زمان و دوران و جهان مهدی فاطمه (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
عرض تسلیت خدمت شما بینندگان داغداری که این داغ سنگین بر روی سینههایتان وجود دارد و اشک در چشمهایتان موج می زند و بیننده این ویژه برنامه از «شبکه جهانی ولی عصر» هستید.
در خدمت جناب استاد روستایی هستم. جناب استاد عرض تسلیت دارم خدمت شما، خیلی خوش آمدید:
حجت الاسلام و المسلمین روستایی:
بنده هم عرض تسلیت دارم محضر شما و بیننده عزیز «شبکه جهانی ولی عصر». عظم الله أجورکم. عرض تسلیت داریم به محضر حضرت آقایمان امام زمان (ارواحنا له الفداء) که الحق و الانصاف قلب حضرت امشب در فشار است.
مجری:
امروز زیارت ناحیه مقدسه را میخواندم، اما فقط توانستم تا جایی این زیارت را بخوانم و نشد تا آخر ادامه بدهم. روضههایی که امام زمان خواندند عجیب است و سنگ را از هم متلاشی میکند. امشب شما برایمان روضه بخوانید. شما داستان فردا را نقل کنید.
حجت الاسلام و المسلمین روستایی:
برای من خیلی سخت است. امشب اصلاً توان برنامه آمدن نداشتم، اما امر شده بود که بیایم و آمدم.
ما وقتی تاریخ را بررسی میکنیم، میبینیم که دشمنی علیه اهلبیت (علیهم السلام) به گونهای شکل گرفته و برنامه ریزی شده است که کشتن حضرت ابا عبدالله (علیه السلام) به عنوان یک امر شرعی قلمداد شده بود و برای مردم جا افتاده بود.
محدثین درباری خون امام حسین (علیه السلام) را حلال اعلام کردند و گفتند خون ایشان باید ریخته شود.
مجری:
راه گریز اغلب قاضی شریع ها
آن روز در بد آمدن استخاره بود
حجت الاسلام و المسلمین روستایی:
مشاهده کنید در کتاب «اختلاف اللفظ و الرد علی الجهمیة و المشبهة» اثر «ابن قتیبه» عبارتی وارد شده است. «ابن قتیبه» با شیعه رابطه خوبی ندارد. او یکی از علمای قرن سوم هجری مصادف با خلافت «معتصم» و بعد از «متوکل» است.
او در کتاب خود نقل میکند بسیاری از محدثین فضائل امیرالمؤمنین را نمیگفتند و از گفتن فضائل حضرت ابا میکردند، با وجود اینکه تمامی این روایات سند صحیح داشت. او در ادامه مینویسد:
«وجعلوا ابنه الحسین علیه السلام خارجیاً شاقاً لعصا المسلمین حلال الدم»
الکتاب: الاختلاف فی اللفظ والرد علی الجهمیة والمشبهة، المؤلف: أبو محمد عبد الله بن مسلم
بن قتیبة الدینوری (المتوفی: 276 هـ)، المحقق: عمر بن محمود أبو عمر، الناشر: دار الرایة، الطبعة: الأولی 1412 هـ - 1991 م، ج 1، ص 54، باب الرد علی النواصب والروافض
همین محدثین که دشمن اهلبیت و در جبهه مخالفین شیعه بودند، گفتند که امام حسین حلال الدم است و به شهادت امام حسین فتوا دادند. آنها این تفکر را در اجتماع منتشر کردند تا جایی که افرادی در بین عوام مردم نذر میکردند امام حسین کشته شود!!
در کتب تاریخی از جمله کتاب «مروج الذهب» اثر «مسعودی» نقل شده است که قبیلهای به نام قبیله «بنی عود» از یمن بودند. او نقل میکند که زنان این قبیله هرکدام ده شتر نذر کردند که امام حسین کشته شود.
شخصی به نام «عبدالله بن هانی» نزد «حجاج» میرود و این قضیه را به عنوان منقبت خودشان نقل میکند. او میگوید:
«وما منا امرأة إلا نذرت إن قتل الحسین أن تنحر عشر جزائر لها ففعلت»
زنی از ما نبود مگر اینکه نذر کرد اگر حسین کشته شود ده شتر قربانی میکند.
«قال: وهذه واللّه منقبة»
حجاج میگوید: به خدا سوگند این فضیلت و منقبت است.
مروج الذهب، اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن الحسین بن علی المسعودی (المتوفی: 346 هـ)، ج 1، ص 411، باب ذکر طرف من أخبار الحجاج وخطبه
«حجاج» به صراحت میگوید: این فضیلت و منقبت است که شما ده شتر برای کشته شدن پسر پیغمبر نذر کردید. آنها چنین جو مسمومی ایجاد کرده بودند!!
کسی تصور نکند این تفکر از زمان یزید و معاویه بوده است، بلکه از قبل بوده است. بنده در بین عرایضم اشاراتی خواهم کرد که برای بینندگان عزیز مشخص شود که امام حسین (علیه السلام) در گودی قتلگاه فرمودند:
«قتلنی فلان و فلان»
این مسائل در تاریخ آمده است. ما خدای نکرده نمیخواهیم کوچکترین قدمی در خارج از تاریخ بگذاریم یا مسائلی را از منابع شیعه بگوییم. آنها این قضایا را به وجود آوردند و با اهلبیت ستیز کردند.
این که نقل میشود پیرمردها در دامن خود سنگ جمع کرده بودند و به نیت قربة إلی الله به سمت امام حسین پرتاب میکردند، نتیجه همین تفکر بود!! عدهای امام حسین را در چشم مردم حلال الدم معرفی کرده بودند.
جالب اینجاست وقتی اهلبیت (علیهم السلام) را اسیر کردند، از یکی از دروازههای شام به نام «جیرون» عبور دادند. وقتی اهلبیت به این دروازه رسیدند، لشکریان به یزید خبر دادند.
«آلوسی» در کتاب «روح المعانی» جلد بیست و ششم این قضیه را نقل میکند. او مینویسد که به یزید خبر دادند اهلبیت رسول الله را به «دروازه جیرون» رساندند. وقتی اسرا را آوردند، یزید آمد و دید اطفال و نساء و ذریه حضرت ابا عبدالله را به آنجا آوردند و؛
«والرؤس علی أطراف الرماح»
و سرها روی نیزهها بود.
و در این حال بود صدای کلاغها آمد و کلاغها شروع به صدا کردند. یزید گفت:
«لما بدت تلک الحمول وأشرفت تلک الرؤس علی شفا جیرون نعب الغراب»
زمانی که حملها آمد و سرها مقابل درب جیرون قرار گرفت و کلاغ شروع به سروصدا کردند.
«فقلت قل أو لا تقل فقد اقتضیت من الرسول دیونی»
من گفتم شما میخواهید آواز بخوانید یا نخوانید، دین و انتقامم را از رسول خدا گرفتم.
روح المعانی فی تفسیر القرآن العظیم والسبع المثانی، اسم المؤلف: العلامة أبی الفضل شهاب الدین السید محمود الألوسی البغدادی، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی – بیروت، ج 26، ص 72، باب محمد: (23) أولئک الذین لعنهم... ..
ببینید چنین با سر امام حسین برخورد کردند. آنها به حدی جامعه را به قهقرا برده بودند که کسی نبود به او بگوید: "حرامزاده! چرا این چنین راجع به پسر دختر پیغمبر اکرم حرف میزنی!! انتقام از پیغمبر اکرم گرفتی؟!"
این وضع جامعه آن روز است. جالب اینجاست که تنها چنین نبود که جسارت از طرف یزید باشد. به نظر بنده بزرگترین درد اهلبیت (علیه الصلاة و السلام) این است که هفتاد و دو سر را با اسرا آوردند و «شمر بن ذی الجوشن» در طول مسیر همراهشان بود!!
نمیدانم حضرت زینب (سلام الله علیها) چه زجری کشیدند. برای یک خواهر خیلی سخت است که بفهمد خار در کفش برادر رفته است. برای یک دختر خیلی سخت است که بفهمد کوچکترین مشکلی برای پدرش پیش آمده است.
شما حساب کنید سر حضرت ابا عبدالله الحسین و حضرت قمر بنی هاشم و دیگر فرزندان رسول الله مقابل چشمان حضرت رقیه و حضرت سکینه و حضرت زینب بود، در حالی که ساربان قابله «شمر بن ذی الجوشن» بود. تو خود بخوان حدیث مفصل از این مجمل!
وقتی اسرا و اهلبیت رسول الله را به مجلس عبیدالله بن زیاد (لعنة الله علیه) داخل کردند، عبیدالله کار بسیار بدی کرد که جگر انسان را به آتش میکشد.
«تاریخ طبری» در جلد سوم نقل میکند که وقتی سر مبارک حضرت سیدالشهدا را مقابل عبیدالله آوردند
، او چوبی که در دست داشت را بلند کرد؛
«وإذا هو ینکت بقضیب بین ثنیتیه ساعة»
و با آن یک ساعت به لب و دندان امام حسین میزد.
در اینجا اهلبیت (علیهم السلام) همگی تماشا میکنند. «زین بن أرقم» اعتراض میکند و میگوید:
«اعل بهذا القضیب عن هاتین الثنیتین»
چوب را از روی لب و دندان امام حسین بردار.
«فوالذی لا إله غیره لقد رأیت شفتی رسول الله علی هاتین الشفتین یقبلهما»
به خدایی که غیر از او کسی نیست خودم دیدم که پیغمبر اکرم این لب و دندان را میبوسید.
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 336، باب ذکر الخبر عما کان فیها من الأحداث
جسارتی که عبیدالله کرد، جسارت بسیار سنگینی است. او در آن مجلس جسارتی سنگینتر از این هم مرتکب شده است. عبیدالله و یزید ملعون جسارتی بدتر از این هم نسبت به سر مبارک امام حسین داشتند.
ما همین مسئله را نسبت به «یزید» هم در خصوص سر مبارک امام حسین با سند صحیح در منابع اهل سنت داریم. «ابن کثیر دمشقی» در کتاب «البدایة و النهایة» جلد هشتم نقل میکند و مینویسد:
«لما جیء برأس الحسین جعل یزید یطعن بالقضیب»
زمانی که سر امام حسین را آوردند، یزید با چوب به لب و دندان حضرت میزد.
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة
المعارف – بیروت، ج 8، ص 192، باب ثم دخلت سنة إحدی وستین
اشعار مختلفی بعد از این زدن نقل شده است. فهم خودم این است که او متعدد زده است. بنابر پژوهشی که بنده داشتم، بعد از زدن به دهان و دندان سه مدل شعر نقل شده است.
این قضیه نشانگر این است که یزید یک بار به لب و دندان امام حسین نزد، بلکه به مدلهای مختلف و در جاهای مختلف جلوی فرزندان حضرت به لب و دندان امام حسین میزد. بنده ان شاءالله اسناد آن را در ادامه خواهم آورد.
مجری:
نه حال من برای برنامه مساعد است و نه حال شما. اجازه بدهید یک میان برنامه ببینیم و برگردیم. برای سلامتی امام زمان (ارواحنا فداه) صلوات بفرستیم.
آتش به جان جهان زد دستی که با خیزران زد
یا بر لب خونی تو یا بر سر کوچک من
غارتگران دل نکندند از گوش و از گوشواره
انگشت و انگشتر تو، انگشتر کوچک من
این درد درمان ندارد، می دانم امکان ندارد
زخم سرت را ببندی با معجر کوچک من
برایم دعا کن شام مرا کربلا کن
یک بار دیگر صدا کن ای دختر کوچک من
ای قهرمان سه ساله من شاعری بی نشانم
نام تو خیلی بزرگ است در دفتر کوچک من
داشتم خدمت استاد میگفتم که پارسال در این لحظات و این دقایق و این شبها کربلا بودیم. از خداوند بخواهید که یک مرتبه قسمت و روزیتان کند و صبر و طاقت هم به شما بدهد که در چنین شبی کربلا را درک کنید.
قیامتی هست و اگر قدری انسان حواسش جمع باشد، نیاز به چشم برزخی نیست و میتواند صدای گریه ملائک را بشنود.
به عنوان مثال اهالی کربلا کسانی که سالهای زیادی در کربلا بودند، میگفتند: شب دوم محرم هر سال زمانی که غروب میشد، در کربلا باران میآید. بزرگان و قدیمیها از اینجا میفهمیدند که امشب دوم محرم است.
ما سال گذشته شب دوم محرم باران را دیدیم و زیر باران خیس شدیم. اتفاقات عجیب و غریبی است. من علم ندارم و تنها یک شاعر هستم. شما برایمان حرف بزنید.
حجت الاسلام و المسلمین روستایی:
بزرگوارید. مداحان میخوانند که شام برای اهلبیت خیلی سخت بود. خداوند یزید و معاویه را لعنت کند، در شام خیلی خون به دل اهلبیت کردند. در یکی از گناهان دشمنی با حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) لعن و دشنام این بزرگوار است.
«ابن عباس» به معاویه میگوید: بس نیست؟! این قضیه را «ابن ابی الحدید» نقل میکند و نام میبرد که چه کسی به معاویه گفت. در کتاب «مروج الذهب» اثر «مسعودی» اسم ناقل که «ابن عباس» بود، نمیآید.
«ابن عباس» میگوید: بس نیست؟! علی بن أبی طالب کشته شد. چرا اینقدر لعن و دشنام او را ادامه میدهید؟! ملعون جوابی میدهد و میگوید:
«لا و الله حتی یربو علیه الصغیر و یهرم علیه الکبیر»
نه به خدا سوگند تا زمانی که کودکان با فرهنگ دشنام به علی بزرگ شوند و بزرگان پیر شوند.
شرح نهج البلاغة لابن أبی الحدید، نویسنده: ابن أبی الحدید، عبد الحمید بن هبة الله، محقق / مصحح: ابراهیم، محمد ابوالفضل، ج 4، ص 57، فصل فیما روی من سب معاویة و حزبه لعلی
نتیجه سیاست خبیثانه معاویه این میشود که وقتی سر مقدس ابا عبدالله الحسین را وارد شام میکنند، «ابن اثیر» در کتاب «أسد الغابة» مینویسد:
«وقد جیء برأس الحسین، فلعنه رجل من أهل الشام ولعن أباه»
أسد الغابة فی معرفة الصحابة، اسم المؤلف: عز الدین بن الأثیر أبی الحسن علی بن محمد الجزری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: عادل أحمد الرفاعی، ج 2، ص 28، ح 1167
سر ابا عبدالله الحسین را هم لعن میکنند. با سر حضرت هم کار دارند! شتر نذر کردند که حضرت کشته شود، حال جلوی چشمان دخترش سر بریده آن بزرگوار را لعنت میکنند.
برای یک دختر سخت است که به پدرش کوچکترین اهانتی شود. شامیان جلوی چشم دختر امام حسین به سر بریده حضرت ابا عبدالله الحسین و شهدا لعن میکنند. این یکی از مصائب شام است.
از این بدتر این است که بدانیم این سر یک لحظه در شام نبود. آنطور که «ابن کثیر» در کتاب «البدایة و النهایة» نقل میکند، مینویسد:
«نصبه بدمشق ثلاثة أیام»
سه روز سر را جلوی انظار مردم نصب کرده است.
البدایة والنهایة، اسم المؤلف: إسماعیل بن عمر بن کثیر القرشی أبو الفداء، دار النشر: مکتبة
المعارف – بیروت، ج 8، ص 204، باب واما رأس الحسین رضی الله عنه
اینجا شام است؛ جایی که اصلاً نستجیر بالله وقتی میخواهند در مورد امیرالمؤمنین صحبت کنند لعن میکنند.
اینجا شام است؛ جایی که اسم فرزندان خود را علی میگذارند تا وقتی میخواهند به اهلبیت دشنام دهند به فرزندان خود دشنام میدهند تا اهلبیت را قصد کنند!!
اینجا شام است؛ جایی که هر کودکی که اسم او علی بود سر او را میبریدند. اینجا سر حضرت علی اکبر آویزان است. اینجا سر حضرت ابا عبدالله الحسین آویزان است. اینجا سر حضرت عباس بن علی آویزان است. اینجا سر حضرت علی اصغر آویزان است.
این سرهای مبارک سه روز جلوی چشم انظار آویزان بود و همگان میدیدند. شما حساب کنید که اهلبیت سه روز به این سر مبارک دشنام میشنیدند. این یکی از دردهای اهلبیت (علیهم السلام) است.
نقل دیگری داریم که جگر انسان را به آتش میکشد. در روایت معتبری در کتاب «معجم الکبیر» اثر «طبرانی» نقل شده است که وقتی اهلبیت (علیهم السلام) را نزد یزید بردند، امام سجاد را آوردند.
«وَانْطُلِقَ بِعَلِی بن حُسَینٍ وَفَاطِمَةَ بنتِ حُسَینٍ وَسُکینَةَ بنتِ حُسَینٍ إلی عُبَیدِ اللَّهِ بن زِیادٍ وَعَلِی یوْمَئِذٍ غُلامٌ قد بَلَغَ فَبَعَثَ بِهِمْ إلی یزِیدَ بن مُعَاوِیةَ»
در این روایت آمده است که امام سجاد و حضرت رقیه و حضرت سکینه را نزد عبیدالله آوردند. عبیدالله آن بزرگواران را نزد یزید فرستاد و جسارتهایی هم کرد که عرض میکنم. در اینجا آمده است.
«فَأَمَرَ بِسُکینَةَ فَجَعَلَهَا خَلْفَ سَرِیرِهِ لِئَلا تَرَی رَأْسَ أَبِیهَا وذو (((وذوی))) قرابتها»
امام سجاد به حضرت سکینه امر فرمودند پشت تخت یزید برود تا سر پدر و حضرت عباس را نبیند.
«وَعَلِی بن الْحُسَینِ رضی اللَّهُ عنهما فی غُلٍّ»
امام سجاد (علیه السلام) در غل و زنجیر بودند.
«فَوَضَعَ رَأْسَهُ فضرب فَضَرَبَ علی ثَنِیتَی الْحُسَینِ رضی اللَّهُ عنه»
یزید سر را گذاشت و شروع به زدن با چوب بر سر مبارک امام حسین کرد.
«فَجَعَلَتْ فَاطِمَةُ وَسُکینَةُ یتَطَاوَلانِ لتریان (((لتریا))) رَأْسَ أَبِیهِمَا»
امام سجاد سعی داشتند کاری کنند که دختران این کار را نبینند. مشاهده کردید زمانی که کودکی قدش کوتاه است، روی پا بلند میشود و میبیند. در ادامه نقل وارد شده است:
«فَجَعَلَتْ فَاطِمَةُ وَسُکینَةُ یتَطَاوَلانِ لتریان (((لتریا))) رَأْسَ أَبِیهِمَا»
فاطمه و سکینه روی پا بلند میشدند تا سر پدر را مشاهده کنند.
المعجم الکبیر، اسم المؤلف: سلیمان بن أحمد بن أیوب أبو القاسم الطبرانی، دار النشر: مکتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانیة، تحقیق: حمدی بن عبدالمجید السلفی، ج 3، ص 104، ح 2806
چند روز بود که دختران امام حسین (علیه السلام) پدر را ندیده بودند، زیرا در مسیر در اسارت بودند. شاید دختران پیغمبر اکرم میخواستند گلایه کنند از جسارتهایی که به آنها شده بود.
یزید نانجیب در اینجا کاری کرد که جگر انسان را به آتش میکشد. هم یزید این عمل شنیع را انجام داد و هم عبیدالله بن زیاد (لعنة الله علیهما) این کار را انجام دادند. یزید میخواهد دل اهلبیت را خون کند.
من از شما سادات بنی الزهراء معذرت میخواهم، خاک بر دهانم. من از حضرت ولی عصر (ارواحنا فداه) معذرت میخواهم که این میخواهم این حرفها را امشب بزنم.
من تا به حال این حرفها را نگفتم و سخت است و نمیشود این حرفها را گفت، اما اگر شب عاشورا این حرفها را نگوییم کی بگوییم.
شنیدید که می گویند از سر امام حسین خون تازه میآمد. وقتی که یزید با چوب میزد، از سر امام حسین خون تازه میآمد. دختران امام حسین میخواستند سر مبارک پدر را ببینند، اما عبیدالله و یزید ملعون کاری کردند که جگر انسان را آتش می زند.
«لان یزید وابن زیاد اکتحلا بدم الحسین هذا الیوم»
الکتاب: حاشیة إعانة الطالبین، المؤلف: أبو بکر (المشهور بالبکری) بن محمد شطا الدمیاطی (المتوفی: بعد 1302 هـ (، هو حاشیة علی حل الفاظ فتح المعین لشرح قرة العین بمهمات الدین / لزین الدین بن عبد العزیز المعبری الملیباری (المتوفی: 987 هـ)، مصدر الکتاب: موقع یعسوب، ج 2، ص 301، الجزء 2
عبیدالله و یزید معلون چوب سرمه دان را در خون امام حسین میزدند و جلوی فرزندان حضرت با خون ابا عبدالله الحسین به چشمشان سرمه میکشیدند!!
این جسارتی است که این نانجیبان کردند و سپس جعل کردند که هرکسی در روز عاشورا به چشمش سرمه بزند، چشمش تا سال بعد مشکلی پیدا نمیکند. آن ملعونین برای این مصائب حدیث جعل کردند.
امام سجاد (علیه السلام) میخواستند حضرت سکینه را پشت تخت یزید پنهان کنند تا سر مبارک امام حسین را نبیند، اما این ملعون به لب و دندان امام حسین می زند و با خون حضرت سرمه میکشد!!
واقعاً جا دارد که بگوییم: علی لعنة الله علی القوم الظالمین! این ملعونین با سر مبارک حضرت چه کردند و چه در شام چه زجری به اهلبیت دادند. من در خدمت شما هستم.
مجری:
چند بیت شعر بخوانم تا حال شما کمی مساعدتر شود. شعری که محضر شما میخوانم، یکی از اشعار من است. اهلبیت برایم نشانی فرستادند که این شعر را از من روسیاه پذیرفتند.
این زن که از برابر طوفان گذشته بود
عمرش کنار حضرت باران گذشته بود
صبرش امان حوصلهها را بریده بود
وقتی که از حوالی میدان گذشته بود
آتش گرفته بود و سر از پا نمیشناخت
از خیمههای بی سروسامان گذشته بود
از قتلگاه، از پسرانش، برادرش
از نخلهای بی سر و عطشان گذشته بود
اما هنوز آتش در را به یاد داشت
آن روزها چه سخت و پریشان گذشته بود
آن لحظههای آخر صفین ناگهان
از پیش چشم آینه یک آن گذشته بود
میدید آیه آیه آن زیر دست و پاست
کار از به نیزه کردن قرآن گذشته بود
روضه واقعی وقتی است که در تقویم وفات حضرت زینب را میخوانم.
زینب هزار بار خودش هم شهید شد
ازبس که از کنار شهیدان گذشته بود
بر صفحههای سرخ مقاتل نوشتهاند
این زن هزار مرتبه از جان گذشته بود
انگار از تمام جهان داشت میگذشت
دل خسته بود و دل نگران داشت میگذشت
دست از جهان و هرچه در آن بود شسته بود
از چشمههای اشک روان داشت میگذشت
از قتلگاه انگار از تمام جهان داشت میگذشت
لختی فقط نشست و با خون وضو گرفت
چون لحظههای ناب اذان داشت میگذشت
گودال قتلگاه پر از تکیه گاه بود
از لا به لای تیر و سنان داشت میگذشت
حالا به شام شهر مصیبت رسیده بود
از کوچههای زخم زبان داشت میگذشت
یک دختر سه ساله دلش داشت میشکست
حرف از بهار بود و خزان داشت میگذشت
قلب رقیه از حرکت ایستاده بود
اما هنوز چرخ زمان داشت میگذشت
این برنامه امشب یکی از سختترین برنامهها برای من و یکی از سختترین برنامهها برای حجت الاسلام روستایی بود.
این شبها آدمها نیاز به خلوتی دارند، نیاز به روضهای دارند، نیاز به این دارند که در گوشهای کز کنند و همانند کسی که تازه داغ مادر دیده یا تازه داغ برادر دیده بنشینند و گریه کنند و مستمع باشند.
این که بخواهی گوینده باشی و جلوی دوربین باشی واقعاً سخت است. ما مجری نیستیم. ما گریه کن امام حسین هستیم. ما یک بچه هیئتی هستیم و از بچگی تا الآن که محاسن و موهایم سفید شده است در هیئتها بزرگ شدیم و مو سفید کردیم.
جناب آقای روستایی چند دقیقهای زمان باقیست. می دانم برایتان بسیار دشوار است، اما ناگزیر هستیم که دقایقی را از شما استفاده کنیم.
حجت الاسلام و المسلمین روستایی:
یکی از مصائب اهلبیت (علیهم السلام) که واقعاً خیلی تحمل آن سخت است، مصائب دل حضرت زینب (سلام الله علیها) است.
بنده وقتی تاریخ را ورق میزنم و مطالعه میکنم میبینم که زمان پیغمبر اکرم و امیرالمؤمنین دشمنیهایی میشود، اما سد محکم رسول الله در مقابلشان هست و خیلی سخت نمیگذرد.
بعد از شهادت رسول گرامی اسلام، حضرت فاطمه زهرا فدایی امیرالمؤمنین است. حضرت جان خود را در راه امیرالمؤمنین دادند و به شهادت رسیدند.
وضعیت برای امیرالمؤمنین خیلی سختتر میشود. حضرت خوار در چشم و استخوان در گلو تحمل میکنند، اما فرزندان حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) دلشان به پدرشان حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) گرم بود و دلخوشند که حضرت هستند.
دشمنان دشنام میکنند و توهین میکنند، اما دلشان گرم است. وقتی امیرالمؤمنین به شهادت میرسد، نوامیس رسول گرامی اسلام دلشان گرم است که امام حسن و امام حسین هستند.
وقتی امام حسن (علیه السلام) در دسیسه معاویه و امام حسین (علیه السلام) و قمر منیر بنی هاشم و اهلبیت در واقعه کربلا به شهادت میرسند، دیگر اوضاع برای اهلبیت خیلی سخت است.
وقتی که بنی امیه جامعه را ناصبی و دشمن اهلبیت بار آوردند به طوری که به سر بریده یا انگشت و انگشتر رحم نمیکنند، خیلی به من سخت میگذرد و با خود می گویم که حضرت زینب (سلام الله علیها) چه مصائبی را تحمل کردند.
وقتی ما به این مصائب فکر میکنیم، تازه میتوانیم بخش کوچکی از روضه خوانی حضرت زینب (سلام الله علیها) را بفهمیم.
«طبری» در کتاب «تاریخ» خود جلد سوم وقایع کربلا را بیان میکند. او مینویسد زمانی که امام حسین (علیه السلام) کشته شد، سی و سه ضربه نیزه و سی و چهار ضربه شمشیر در روی بدن حضرت دیده شد. او سپس عبارتی را نقل میکند و مینویسد:
«وسلب الحسین ما کان علیه»
و لباس امام حسین را به غارت بردند.
«فأخذ سراویله بحر بن کعب»
شلوار بلند حضرت را بحر بن کعب به غارت برد.
بارها در روضهها شنیدیم که حضرت فاطمه زهرا پیراهنی را برای امام حسین دوخته بودند. در بعضی نقلها داریم:
«وأخذ قیس بن الأشعث قطیفته»
پیراهن حضرت را قیس بن اشعث به غارت برد.
در بعضی نقلها هم داریم «قیس بن اشعث» علاوه بر این پیراهن، انگشت و انگشتری را هم به غارت برد.
من خیلی سریع عرض میکنم که «قیس بن اشعث» داستان دارد. او پسر «اشعث بن قیس کندی» است، همان کسی که در صفین فتنه حکمیت را باب کرد و خوارج درست شدند.
او همان کسی است که وقتی پیغمبر اکرم شهید میشود، مرتد میشود. شخص مرتد باید کشته شود، اما ابوبکر او را نمیکشد. او نزد ابوبکر میآید و میگوید: مرا برای جنگ با دشمن خود نگهدار و خواهرت را هم به عقد من دربیاور!
با وجود اینکه او مرتد بود، اما ابوبکر او را نکشت و خواهرش را هم به عقد او درمی آورد. «اشعث بن قیس» چند فرزند داشت.
او دختری به نام «جعده» داشت که امام حسن (علیه السلام) را به شهادت میرساند. «اشعث» خود در قتل امیرالمؤمنین با «ابن ملجم» شریک است. دختر او امام حسن را به شهادت میرساند.
«محمد بن اشعث» پسر او با هزار نفر سواره مقابل حضرت ابا عبدالله الحسین در کربلا میایستد و «قیس بن اشعث» پسر دیگر او انگشت و انگشتر و پیراهن امام حسین را به غارت میبرد.
«اشعث بن قیس» به ابوبکر گفته بود که مرا برای جنگ با دشمن خود نگهدار. حال ببینیم با کاری که این افراد کردند، دشمن چه کسی است. مخاطبین قضاوت کنند. «قیس بن اشعث» لباس حضرت را به غارت
برد. در ادامه آمده است:
«وأخذ نعلیه رجل من بنی أود»
کفشهای امام حسین را مردان قبیله بنی أود بردند.
این همان قبیلهای است که زنانشان برای کشتن امام حسین شتر نذر کرده بودند!
«وأخذ سیفه رجل من بنی نهشل»
شمشیر حضرت را فردی از قبیله بنی نهشل برد.
«ومال الناس علی الورس والحلل والإبل وانتهبوها»
و تمام زینتها و ادویههای غذای حضرت و شترها و تمام وسائل حضرت را غارت کردند.
«ومال الناس علی نساء الحسین وثقله ومتاعه»
سپاه عمر بن سعد به زنان امام حسین حمله کردند و زینتها و لباسهایشان را بردند.
«فأن کانت المرأة لتنازع ثوبها عن ظهرها حتی تغلب علیه فیذهب به منها»
آنها حمله میکردند تا لباس زنان که روی دوششان بود را بکشند و ببرند اما زنان با این نامردان نزاع میکردند تا اینکه مردان غلبه میکردند و از آنها میگرفتند.
اینجاست که تحمل حضرت زینب (سلام الله علیها) تمام میشود. این قضایا بسیار سخت است. مشاهده کنید اینها به اهلبیت (علیهم السلام) بسیار جسارت کردند.
نعوذ بالله، خاک بر دهانم، اگر سفارش نشده بود که این مطالب را نگو اصلاً نمیگفتم. در تاریخ داریم شتر حضرت را بردند و نعوذ بالله اسم حیواناتشان را اسم امام حسین و اهلبیت (علیهم السلام) میگذاشتند.
حضرت زینب (سلام الله علیها) این مصائب را دیده است. سپاه عمر بن سعد به حضرت زینب می گویند که باید از کربلا بروی.
«طبری» در کتاب «تاریخ» خود نقل میکند که زنان بنی هاشم باید از بالای سر شهیدان رد میشدند. راوی میگوید: من نگاه کردم و دیدم زنان در حال رد شدن صیحه میزدند و به صورت میزنند.
راوی که یکی از دشمنان اهلبیت است، میگوید که من در بین همه اینها یک صحنه را فراموش نمیکنم.
«فما نسیت من الأشیاء لا أنس قول زینب ابنة فاطمة حین مرت بأخیها الحسین صریعا وهی تقول»
من در تمام این مسائل گفتار حضرت زینب دختر حضرت فاطمه زهرا خطاب به برادرش امام حسین را فراموش نمیکنم که میفرمود:
«یا محمداه یا محمداه صلی علیک ملائکة السماء هذا الحسین بالعراء مرمل بالدماء مقطع الأعضاء یا محمداه وبناتک سبایا وذریتک مقتلة تسفی علیها الصبا قال»
او سپس مینویسد:
«فأبکت والله کل عدو وصدیق»
بعد از این فرمایشات دوست و دشمن به گریه افتادند.
تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 334 - 336، باب ذکر الخبر عما کان فیها من الأحداث
مجری:
جناب استاد روستایی از شما ممنونم. بعد از گریه برای امام حسین دعا برای فرج یادتان نرود. فقط این
توانایی را دارم که بگویم: برای امام زمان دعا کنید. یا علی مدد
والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته