شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ویژه برنامه قتیل العبرات حجت الاسلام یزدانی

قسمت یازدهم ویژه برنامه قتیل العبرات به مناسب دهه اول محرم، با سخنرانی آیت الله حسینی قزوینی، مرثیه سرایی حاج محسن داوودی و کارشناسی حجت الاسلام یزدانی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 9 شهریور 1399

موضوع: گوشه ای از مصائب دردناک روز و عصر عاشورا

ویژه برنامه قتیل العبرات

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصرٍ و معین الحمد الله و صلاة علی رسول الله و علی آله آل و لعن دائم علی اعدائهم اعداء الله الی یوم لقاء الله فَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّه إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ، حسبنا اللَّه و نعم الوکیل نعم المولي نعم النصير»

خدا را بر تمام نعمت هایش سپاسگذاریم و خدا را شاکریم که ما را از شیعیان اهل بیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) قرار داد و امسال توفیق شرکت در عزاداری سرور آزادگان به همه ما کرم فرمود.

امشب از سخت ترین شب های اهل بیت عصمت و طهارت است. شاید در تاریخ بشریت، همچین روزی و همچین شبی، تاریخ ثبت نکرده باشد.

آتش به آشیانه مرغی نمی زنند

گیرم که خیمه خیمه آل عبا نبود

لب تشنه کی کشند کسی را کنار آب

گیرم حسین سبط رسول خدا نبود

گیرم که نور دیدۀ خیر النساء نبود

ای ظالمان امت و ای بیگانگان دین

یک تن از آن میان به خدا آشنا نبود

گیرم که خون حلق شریفش مباح بود

شرط بریدن سر کس از قفا نبود

نقل است که «شمر» هر کاری کرد سر سیدالشهداء را از حلقوم ببرد، دید خنجر کار نمی کند، امام فرمود: اینجا جای بوسه رسول الله هست!

خیلی عجیب است نمی دانم، سر حسین از قفاء، آن هم نبریدن، بلکه با ضربه زدن، همانطوری که استخوان را می شکنند؛ سر همه شهداء را بریدند ولی بعد از شهادت، اما امام حسین (سلام الله علیه) را زنده زنده سر بریدند!!

گیرم که خون حلق شریفش مباح بود

شرط بریدن سر کس از قفا نبود

گيرم نبود سينه او مخزن علوم

آخر ز مِهر بوسه گه مصطفى نبود؟

نمی دانم امروز چه ها بر اهلبیت گذشت؟ چه اتفاقاتی افتاد؟ عزیزان مصیبت «قمر بنی هاشم» را در طول سال می شنوند، مصیبت «علی اکبر» را می شنوند، مصیبت «رقیه» را می شنوند، مصیبت «قاسم» را می شنوند.

ولی در کربلا یک دسته از اصحاب سید الشهداء هستند که با آن سخنان زیبایشان حماسه آفریدند و سخنانشان در تاریخ جاودانه ماند؛ لذا من معمولاً در شبهای یازدهم محرم، یاد اصحاب حضرت سیدالشهداء (سلام الله علیه) می کنم.

امروز هم این اصحاب در کربلا واقعاً حماسه آفریدند. متأسفانه کمتر از مصائب این اصحاب گفته می شود.

من امشب بعنوان نمونه، چند موردی از این حماسه ها را که واقعاً قلب هر انسانی را به درد می آورد، مطرح می کنم.

«خوارزمی» از علمای بزرگ اهل سنت می گوید: «مسلم بن عوسجه» به زمین افتاده بود، در حال جان دادن بود و خون از بدنش جاری بود؛ لحظه آخر عمرش بود که «حبیب بن مظاهر» آمد بالای سرش.

این دو یک عمری با هم رفیق بودند، «حبیب» گفت:

«لو لا أنی أعلم أنی لا حقّ بک فی أثرك من ساعتی هذه لأحببت أن توصی إلی بکل ما أهمّک حتی أحفظک فی ذلک لما أنت أهله فی القرابۀ و الدین»

«مسلم»! اگر می دانستم من بعد از تو زنده می مانم، دوست داشتم وصیتت را عمل کنم.

آخرین جمله «مسلم بن عوسجه» این بود:

«فقال له: بلی اوصیک بهذا رحمک اللَّه و أومأ إلی الحسین أن تموت دونه.»

با انگشت اشاره به امام حسین کرد و گفت: جان تو و جان حسین

مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف:  اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 19

یکی از کسانی که در کربلا حماسه آفرید «وهْب» بود که بعضی ها «وَهَب» می خوانند. «خوارزمی» در مقتلش، داستان او را مفصل آورده است.

هم مادرش در کربلا بود هم همسرش. «وهب» تازه عروسی کرده بود. مادرش آمد موهایش را شانه کرد، عطر به او زد و گفت: پسرم تو را برای قربانی حسین آماده کردم، رفت جنگید تعدادی از دشمنان را به هلاکت رساند بعد آمد به خیمه ها پیش مادر صدا زد:

«یا أُمَّا أرَضِیتَ عَنِّی؟»

ای مادرم! آیا از من راضی شدی؟

مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف: اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 16

مادرش گفت: نه، من تا مادامی که در رکاب حسین به قتل نرسی، جان ندهی و خونت در راه حسین ریخته نشود، راضی نخواهم شد. همسرش گفت: «وهب»! به من رحم کن، من طاقت اسیری ندارم. مادرش گفت: پسرم! به حرف این گوش نکن، برو.

خیلی عجیب است که وقتی آخرین لحظه که از اسب پایین افتاد، امام حسین را صدا نکرد، رویش نیامد، گفت من لیاقت اینکه حسین بیاید بالای سرم را ندارم؛ لذا مادرش را صدا زد!

مادر آمد بالای سرش، خون از صورتش و از چشم هایش پاک کرد؛ «وهب» چشمش را باز کرد دید مادر بالای سرش است، گفت: مادر! راضی شدی از من یا نه؟ گفت: بله پسرم راضی شدم. پیش رسول الله از ما شفاعت کن.

«فجاءت إليه أمه تمسح الدّم عن وجهه، فأبصرها شمر بن ذي الجوشن، فأمر غلاما له فضربها بالعمود حتى شدخها و قتلها، فهي أوّل امرأة قتلت في حرب الحسين عليه السّلام»

همین که داشت با دستانش، خون صورت فرزندش را پاک می کرد، «عمر سعد» دستور داد عمودی را بر سر آن خانم زدند و او در کنار فرزندش به شهادت رسید. او اولین و آخرین زنی بود که در کربلا شهید شد.

مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف: اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 16

یکی از کسانی که حکایتش واقعاً خیلی عجیب بود، «جون» هست. او غلام «ابوذر» بود، بعد از ابوذر، خدمت امام حسین آمده بود.

در روز عاشورا آمد عرضه داشت: یا حسین! به من اجازه میدان بده. امام حسین فرمود: ای غلام! ما تو را برای روزهای خوشمان در نظر داشتیم، نه روزهای بد. عرضه داشت: حسین جان! گویا من صورتم سیاه است، رنگ پوستم سیاه است، بویم خوش نیست و لیاقت بهشت رفتن ندارم، و لیاقت اینکه بیایم در رکاب تو به شهادت برسم ندارم!؟

نمی دانم سخنان این غلام، با قلب سیدالشهداء (سلام الله علیه) چه کار کرد، ولی نقل است که وقتی این جوان در میدان جان می داد، شخص امام حسین آمد بالای سرش و سرش را به زانو گرفت.

«جون» چشمش را باز کرد، دید سرش به زانوی حسین است. سرش را پایین آورد و روی خاک گذاشت، به زبان حال گفت: حسین جان! من سرم لیاقت زانوی فرزند پیغمبر را ندارد. امام دو سه مرتبه سر این غلام را روی زانو گذاشت، ولی این غلام خجالت می کشید که در آخرین لحظه، سرش روی زانوی فرزند پیغمبر باشد. در هر صورت از کسانی که واقعاً در کربلا حماسه آفریدند، یکی همین غلام بود.

در روز عاشورا، حوادث زیادی اتفاق افتاد؛ ولی در میان این حوادث، بعضی از حوادث خیلی جان سوز است. یکی از این حوادث، آخرین ودای امام حسین است. امام حسین در وسط میدان می جنگید و از هرلحظه می آمد به بچه ها سر می زد.

علامه مجلسی در «بحار الأنوار» و همچنین «خوارزمی» و دیگران نقل کرده اند که سیدالشهداء (سلام الله علیه) آخرین لحظه، آمد به طرف خیام و فرمود:

« يَا سُكَيْنَةُ يَا فَاطِمَةُ يَا زَيْنَبُ يَا أُمَّ كُلْثُومٍ عَلَيْكُنَّ مِنِّي السَّلَام‏»

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 45، ص 47

این دیگر آخرین خداحافظی است، دیدار ما به قیامت. «حسین» وارد خیمه شد، در خیمه همه دارند با حسین خداحافظی می کنند.

نقل است که «زینب کبری» به دست و پای حسین چسپیده، دست حسین را می بوسد، پاهای حسین را می بوسد، زیر گلوی حسین را می بوسد؛ نمی دانم چه اتفاقی افتاد، چه مسائلی بود، شیون ها از خیمه به عرش اعلی̍ می رسید، حسین از خیمه آمد بیرون، یک موقع دید یک صدایی پشت سر می آید:

« مَهلاً يا أخى! توقَّف حتّى اُزَوِّدَ مِن نَظَرى و اُوَدّعَك»

برادرجان! آهسته! درنگ كن تا تو را كاملاً ببينم و با تو خداحافظى كنم.

مقتل اکسیر العبادات فی اسرار الشهادات؛ الشيخ آغا بن عابد الشيرواني الدربندی، ج 3، ص 56، به نقل «گزیده شهادت نامه امام حسین»، محمدی ری شهری، محمد، ناشر: مؤسسه علمی فرهنگی دارالحدیث، ص 57

در بعضی از مقاتل - به گمانم «سید بن طاووس» در «لهوف» باشد – نقل است که تعدادی از این بچه های کوچک، از خیمه بیرون دویدند و جلوی امام حسین را گرفتند و گفتند: بابا! ما طاقت اینکه بعد از تو به اسیری برویم را نداریم؛ ما را هم با خودت ببر تا ما را هم شهید کنند!!

آقا امام حسین فرمود: خواهرم زینب! این بچه ها و دخترها را به خیمه برگردان؛ دارد که آقا امام حسین از هر چند لحظه ای صدا می زد: «لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ»؛ یعنی بچه ها من هنوز زنده هستم.

نمی دانم این قضیۀ «گودی قتلگاه» را شنیده اید یا نه!؟ خُب زمین کربلا هموار بود، ولی چرا آقا امام حسین در آخرین لحظه به «گودی قتلگاه» رفت؟ برای اینکه در یک گودی باشد که اگر بچه ها از خیمه بیرون آمدند، نبینند در آخرین لحظه با او چه کار می کنند.

سیدالشهداء (سلام الله علیه) از اسب با صورت راستش به زمین افتاد؛ «عمر سعد» دستور داد به خیمه ها حمله کنید، امام حسین در آن لحظه فریاد زد:

«وَيْحَكُمْ يا شيعَةَ آلِ أَبي سُفْيانَ! إِنْ لَمْ يَكُنْ لَكُمْ دينٌ، وَ كُنْتُمْ لا تَخافُونَ الْمَعادَ، فَكُونُوا أَحْراراً في دُنْياكُمْ»

وای بر شما ای پیروان آل ابوسفیان. اگر دین ندارید و اگر از آخرت نمی ترسید، در دنیای خود آزاده باشید.

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 45، ص 51

در حقیقت امام فرمود: مرد باشید تا من زنده هستم به خیمه هایم حمله نبرید. «عمر سعد» دستور داد اول، کار حسین را تمام کنید بعد به خیمه ها حمله کنید. بچه ها در خیمه همه منتظر هستند. چه خبری هست، یک موقع دیدند:

«وَ أَقْبَلَ فَرَسُ الْحُسَيْنِ ع حَتَّى لَطَخَ عُرْفَهُ وَ نَاصِيَتَهُ بِدَمِ الْحُسَيْنِ وَ جَعَلَ يَرْكُضُ وَ يَصْهَل ‏»

الأمالي( للصدوق)، ابن بابويه، محمد بن على‏، ناشر: كتابچى‏ - تهران، 1376ش؛ النص، ص: 163

«ذوالجناح» اسب امام حسین، بعد از آن که حضرت از اسب افتاد، یالش را و صورتش را با خون گلوی حسین رنگین کرد؛ آمد کنار خیمه خودش را به زمین زد؛ بقدری سرش را به زمین کوبید، نقل است که این «ذوالجناح» همان جا جان داد.

ای خدا حتی حیوان هم طاقت شهادت حسین را نداشت. این دودمان نحس «آل ابی سفیان» و «بنی امیه» چقدر سنگدل بودند.

همه از خیمه ها بیرون دویدند

ولی سالار زینب را ندیدند

همه آمدند بالای «تل زینبیه»، یک منظره ای را دیدند؛ دیدند حسین افتاده، دیدند یک عده دارند با نیزه

می زنند، یک عده با شمشیر، یک عده با سنگ، هرکدام «تقرباً الی الله» سیدالشهداء (سلام الله علیه) را دارند می زنند. ای خدا امروز چه گذشت و چه شد؟ «حضرت زینب» (سلام الله علیها) رو کرد به «عمر

سعد» فرمود:

« وَيْحَكَ يَا عُمَرُ أَ يُقْتَلُ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ أَنْتَ تَنْظُرُ إِلَيْه‏»

وای بر تو ای عمر سعد! خجالت نمی کشی و داری تماشا می کنی حسین را تکه تکه می کنند!؟

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر: كنگره شيخ مفيد – قم 1413ق؛ ج‏2، ص: 112

نقل است که «عمر سعد» از خجالت آنچنان گریه کرد که محاسنش خیس شد. «زینب کبری» دست به سر گذاشت، فریاد زد:

« وا أخاه! واسيداه ! واأهل بيتاه ! ليت السماء أطبقت على الأرض، وليت الجبال تدكدكت على السهل»

ای وای برادرم! ای وای سرورم ! ای وای سرپرست خانواده ام ! اى كاش آسمان بر سر زمين خراب می شد و اى كاش كوهها از هم مى پاشيد و بر روى زمين می ريخت.

اللهوف على قتلى الطفوف، مؤلف: سيد بن طاووس (م 664 ه‍ . ق)، مترجم: عبد الرحيم عقيقى بخشايشى، ناشر: دفتر نشر نويد اسلام ، قم؛ ص 150

نقل است که دوست و دشمن به حال زینب گریه کرد. ای خدا، یا الله، یا الله؛ آخرین لحظه نمی دانم یک اتفاقی افتاد، یا امام زمان از تو معذرت می خواهم، یا فاطمة الزهرا از تو معذرت می  خواهم، یا رسول الله از شما معذرت می خواهم؛

« وَ كَتَبَ إِلَى عُمَرَ بْنِ سَعْدٍ أَنِّي لَمْ أَبْعَثْكَ إِلَى الْحُسَيْنِ لِتَكُفَّ عَنْهُ وَ لَا لِتُطَاوِلَهُ وَ لَا لِتُمَنِّيهِ السَّلَامَةَ وَ الْبَقَاءَ وَ لَا لِتَعْتَذِرَ لَهُ ... وَ إِنْ قُتِلَ الْحُسَيْنُ فَأَوْطِئِ الْخَيْلَ صَدْرَهُ وَ ظَهْرَه‏»

ابن زیاد به عمر بن سعد نوشت: من تو را نفرستادم که از حسین دست برداری و او را به سلامت رها کنی. حسین را بکش و وقتی کشتی بدن او را زیر پای اسبها پایمال کن.

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، مفيد، محمد بن محمد، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر: كنگره شيخ مفيد – قم 1413ق؛ ج‏2، ص: 88

صدا زد: چه کسی حاضر است بدن حسین را زیر اسب ها پایمال کند؟ یک عده ای آماده شدند. زیر پای اسب ها، این بدن قطعه قطعه حسین را با زمین یکسره کردند. خدایا در آن لحظه حسین غیر از اینکه بگوید:

« الهی رِضاً بِرِضِائکَ، صَبراً عَلی قَضائِک»

 ای خدا، زینب این منظره را می بیند ، اهل بیت آنجا هستند. رسول الله نظاره می کند، زهرا نظاره می کند، زهرا شاهد حال امام حسین است، رسول الله، امیر المؤمنین، خانم زینب رو کرد به طرف قبر رسول اکرم، فرمود:

«وَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلِيكُ السَّمَاءِ»

ای محمد! خدای آسمان و زمین بر تو درود بفرستد.

«هَذَا حُسَيْنٌ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ صَرِيعٌ بِكَرْبَلَاءَ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ مَحْزُوزُ الرَّأْسِ مِنَ الْقَفَا مَسْلُوبُ الْعِمَامَةِ وَ الرِّدا»

این حسین تو است که او را در کربلا قطعه قطعه کردند، سرش را از قفا بریدند و لباس هایش را غارت کردند.

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام، ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على‏، ناشر: علامه‏ - قم، 1379ق؛  ج‏4، ص: 113

راوی می گوید: بقدری این سخن زینب قلب همه را کباب کرد؛

«فَأَبْكَتْ كُلَّ صَدِيقٍ وَ عَدُو»

هر دوست و دشمن به حال زینب گریه می کرد.

مثير الأحزان، ابن نما حلى، جعفر بن محمد، ناشر: ‏مدرسه امام مهدى عليه السلام‏، مكان چاپ: ايران؛ قم‏، 1406ق؛ ص: 84

نمی دانم بچه های امام حسین چه حالی داشتند!؟ چه حالی داشت زینب!؟ با چه حالی و با چه وضعی آنها را به خیمه برگرداند.

دوستان عزیز! عزاداران حسینی! «مرحوم سید بن طاووس» در «لهوف» می نویسد: قضیه شب یازدهم را هیچ کس بازگو نکرده که چه اتفاقی افتاد؛ خیمه ها را غارت کردند، هرچه لباس در بدن اهل بیت بود، معجرها را غارت کردند، حتی گوشواره ها را از گوش بچه های امام حسین کندند، نه درآوردند؛ حتی خلخال ها را از پای اینها درآوردند!!

«سید بن طاووس» می گوید: ما در تاریخ هیچ خبری نداریم که شب یازدهم محرم چه اتفاقی افتاد. ولی سخت ترین حالات بچه های امام حسین شب یازدهم محرم بود.

خدایا! خیمه ها را آتش زدند تا بچه های حسین زیر خیمه پناه نگیرند، یک بیابان دشمن، بچه های حسین، چند تا زن و بچه، غیر از امام زین العابدین کسی نیست.

خدایا بچه های امام حسین امشب تا صبح با قلب لرزان، نمی دانم چه می کردند؟ آیا برای حسین، برای علی اکبر، برای عزیزان شان گریه می کردند؟ یا برای بیچارگی خودشان، برای آینده خودشان؛ نمی دانم امشب تا صبح برای بچه های امام حسین چقدر سخت گذشت.

« ألا لعنة الله علی القوم الظالمین. و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون»

خدایا تو را قسم می دهیم به آبروی سید الشهداء، به آبروی مضطرات یوم عاشورا، الهی تو را قسم می دهیم به قلب های لرزان بچه های امام حسین در شب یازدهم محرم. به آن بچه های بی پناه، به آن بچه هایی که کسی از آنها حمایت نکرد و در میان دشمن اسیراند.

خدایا عزّت ها رفت، شوکت ها رفت، حرمت ها رفت، یک زینب هست و هشتاد و چهار زن و بچه. خدا، به قلب سوخته زینب کبری و بچه های امام حسین، بر شیعه منت بگذار فرج مولای ما امام زمان ما نزدیک بگردان، و ما را از یاران خاص و سربازان فداکار و شهدای رکابش قرار بده.

الهی رفع گرفتاری از همۀ گرفتاران بنما؛ حوائج حاجت مندان روا نما؛ حوائج جمع ما، این عزیزان ما که در این ده شب زحمت کشیدند، چه از سخنران ها و کارشناسان و مداح ها، همه و همه خدایا به حق بچه های امام حسین همه را حاجت روا بگردان.

خدایا این بیماری و ویروس کرونا را از مملکت اسلامی شیعی اثنا عشری و مدافع اهل بیت و از همه مسلمان ها و از همه دنیا هرچه سریع تر ریشه کن بگردان.

تمام خدمتگزاران به اسلام و قرآن و اهل بیت، بالأخص مقام معظم رهبری موفق و مؤید بدار.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ویژه برنامه قتیل العبرات: و کارشناسی حجت الاسلام استاد یزدانی

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

تادلم، تادلم از غربت مولا گرفت

شعرهایم بوی عاشورا گرفت

بوی عاشورا مشامم را گداخت

نینوای نیوایش را نواخت

داغ تو گویی توانم را گرفت

آتشی گردید و جانم را گرفت

ای شکوه شعر آتش زا به من

عشق تو از کودکی فریاد من

من دلم در پیش تو جامانده است

دردهایم بی مداوا مانده است

آی مولا ناله هایم را ببین

روی گونه ژاله هایم را ببین

آی مولا غربتت بی انتهاست

کربلایت نقشه جغرافیاست

عشق تو برده است تا دریا مرا

تا دمش و سامرا و کربلا

در مسیر کربلای اهل بیت

می شوم درد آشنای اهل بیت

از دل مولا عبوری می کنم

زخم هایش را مروری می کنم

نیست مولا را کسی یاری کند

وقت جان دادن وفا داری کند

او مگر جان رسول الله نیست

پس چرا در سینه اش جر آه نیست

کاش قلب زخمی ام گر می گرفت

مرحم از پیشانی حر می گرفت

با تو هستم ای عزیز فاطمه

نور چشم اشک ریز فاطمه

از چه رو اینقدر تنها مانده ای

در دل صدپاره تن ها مانده ای

بس که داغت را نظاره کرده ام

مثنوی را چار پاره کرده ام

زینبی بود و کویری تف زده

دشمینی که در غم او کف زده

زینب و یک کهکشان دلواپسی

زینب و صدها بیابان بی کسی

داغ سنگینی که روی شانه داشت

شمع او هفتاد و دو پروانه داشت

زینبی که نای او نای علی است

سوز در جان کلامش منجلی است

زینب و آئینه های پر غبار

کودکان تشنه و چشم انتظار

شیعه بی زینب مگر مفهوم داشت

در ضمیرش چهارده معصوم داشت

آنچه تیری بر تن بی داد بود

خطبه های زینب و سجاد بود

از چه نور افشان بود مهتاب دین

اشک های چشم زین العابدین

بسم الله الرحمن الرحیم، عرض سلام، ادب و احترام و تسلیت و تعزیت خدمت قطب عالم امکان مهدی صاحب الزمان، حضرت ولیعصر (عج)، بعد از آن هم عرض سلام و تسلیت دارم خدمت شما بینندگان محترم، امشب یک کم هم حالم مساعد نیست هم آشفتگی که در وجود من می بینید در وجود همه شیعیان و عاشقان اباعبدالله وجود دارد. یک وقت هایی در چنین شب هایی اگر بخواهم بگویم خسته شدم ، خسته ام، بخواهم بگویم ساعات مکرری را مشغول نوکری بودم اینقدر خجالت می کشم از خودم و سریع یک سنگ محک خیلی خوب در مقابل چشمانم قرار می گیرد که این شب ها و این روزها خستگی حضرت زینب به چه اندازه بوده، خدا ان شاء الله این نوکری را از ما نگیرد، خدا مرگ ما را در مجالس ذکر اهل بیت قرار بدهد، خدا کلام اول و آخر مان را در دنیا و آخرت مان اهل بیت قرار بدهد؛ امشب شب عجیبی است و شب بسیار بسیار سنگینی است در خدمت جناب استاد یزدانی هستیم و خدمت ایشان هم شهادت جد بزرگوارشان را تسلیت عرض می کنم.

استاد یزدانی:

سلام علیکم و رحمة الله؛

اَعُوذُبِاللّه مِنَ الشَّیّطنِ الَّعِینِ الرَّجِیمّ  بِسّمِ اللّهِ الرَّحّمنِ الرَّحِیمّ الحمد لله الذي اظهر الوجود ومنه بدأ کل حمد وإليه يعود و الصلاة والسلام علي شاهد و المشهود لکل موجود محمد المحمود وعلي آله آل الله الودود خلفاء الله علي عالم الغيب و الشهود سيما الحجة بن الحسن المهدي المنتظر الموعود.

من هم سلام و عرض ادب دارم خدمت حضرت عالی و به نوبه خودم تسلیت عرض می کنم این مصیبت عظمی را که مصیبت همه عالم بوده، خدمت صاحب الزمان (عج) و همینطور خدمت همه شیعیان و محبان اهل بیت (علیهم السلام) امیدوار هستم که این عزاداری ها را از ما قبول بفرماید و نام همه ما را جزء عزاداران آن حضرت ثبت و ظبط بفرماید،در خدمت تان هستم.

مجری:

الهی آمین، اما جناب استاد امشب یک سؤال خاص می خواستم از حضرت عالی بپرسم

با نور پنج تن دو جهان روشنی گرفت

آن چشمه های نور که دوراند از زبان

خدا عالم و هستی را با نور پنج تن آفرید، تا قبل از آقا امام حسین چهار نفر از این پنج تن به شهادت رسیده بودند و فقط آخرین حلقه آقا امام حسین بودند زمانی که خامس آل عبا به فیض شهادت می رسند یک تحولاتی ، یک تغیراتی، یک انقلاب هایی در عالم هستی رخ می دهد، می خواهم حضرت عالی شرح و توضیح بفرمایید که چه اتفاقاتی در کائنات افتاد در ارکان عالم افتاد با شهادت امام حسین.

استاد یزدانی:

بله، خدمت تان عرض کنم همانطور که در زیارت عاشورا می خوانیم این مصیبت فقط برای اهل بیت علیهم السلام سنگین نبود بلکه برای همه عالم سنگین بود که در زیارت عاشورا می خوانیم:

« يَا أَبَا عَبْدِ اللَّهِ، لَقَدْ عَظُمَتِ الرَّزِيَّةُ، وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ الْمُصِيبَةُ بِكَ علینا و علی جمیع اهل الإسلام وَ جَلَّتْ وَ عَظُمَتِ مُصِيبَتُكَ فِي السَّمَاوَاتِ عَلَى جَمِيعِ أَهْلِ السَّمَاوَاتِ فَلَعَنَ اللَّهُ أُمَّةً أَسَّسَتْ أَسَاسَ الظُّلْمِ وَ الْجَوْرِ عَلَيْكُمْ أَهْلَ الْبَيْتِ»

مصیبتی است که تمام عالم، تمام ارکان عالم آن روز را عزادار بودند و عزاداری کردند برای سید الشداء علیه السلام؛ من از عزا داری قلب عالم امکان حضرت رسول خدا (ص) در روز عاشورا برایتان از منابع اهل سنت یکی دوتا روایت بخوانم روایتی که از بن عباس هست و روایت که از حضرت ام سلمه سلام الله علیها هست، بسیار روایت جالبی هست و خیلی از مسائل را هم ثابت می کند و ببینید که رسول خدا در آن روز چطوری عزاداری کرده طبق این روایات، رسول خدا خودش در روز عاشورا آنجا حاضر بوده همه این وقایع را دیده و چطور تحمل کرده واقعاً جای تعجب دارد. روایتی که احمد بن حنبل در مسند خودش نقل کرده و شعیب الارنووط وهابی هم سند این روایت را تصحیح کرده

جلد چهارم از مسند احمد، مؤسسه الرساله بیروت، چاپ، اول،چاپ 1416

از بن عباس نقل می کند که

« رأیت النبي فی المنام بنصف النهار»

وسط روز پیغمبر را در خواب دیدم

«أشعث أغبر»

تمام سر و صورت پیغمبر  غبار آلود بود.

خاک آلود، بسیار غبار آلود

«معه قارورةٌ فیها دمٌ »

یک شیشۀ در دست پیغمبر بود که پر از خون بود

« یلطقته أو یتبع فیها شیئاً، قلت یا رسول الله ما هذا؟»

 از پیغمبر سؤال کردم این شیشه خون چیست؟

«قال دم الحسین و اصحابه»

این خون امام حسین (ع) و یارانش هست

می گوید این روز را من ثبت کردم به یاد خودم نوشتم، یاد داشت کردم

«فحفظنا ذلک الیوم، فوجدناه قتل ذلک الیوم»

مشخص شد که آن روزی که من پیغمبر را خواب دیده بودم با آن وضعیت خاک آلود همان روز شهادت سید الشداء علیه السلام است.

خب این پیغمبر بزرگوار اسلام هست پنجاه سال قبل از این از دینا رفته اما در عاشورا هست و برای سید الشداء علیه السلام عزاداری می کند، خاک آلود هست، سر و صورت خودش خاک ریخته خب این همه این روایت سندش هم آقای شعیب الارنووط می گوید:

«اسناده قوی علی شرط مسلم»

سند روایت قوی هست و شرائط مسلم را دارد.

پیغمبر بزرگوار اسلام خاک ریخته روی سر خودش آن وقت بعضی از وهابی ها می آیند ایراد می گیرند که شما شیعه ها چرا گِل می مالید، چرا نمی دانم سینه می زنید، چرا اینطوری می کنید، چرا اینطوری می کنید، خب این کارهایی هست که پیغمبر بزرگوار اسلام انجام داده سندش هم صحیح هست، طبق مبانی شما صحیح هست و روایت هم در کتاب های شما است. و باز خدمت تان عرض کنم همین روایت  در جای دیگر هم نقل شده و باز از حضرت ام سلمه هم نقل شده که بخاری در تاریخ کبیر خودش نقل کرده

التاریخ الکبیر، آقای محمد بن اسماعیل بخاری، صحاب صحیح بخاری، مجلد الثالث، القسم الاول من جزء الثانی

که باز اینجا از حضرت ام سلمه سلام الله علیها  نقل می کند که : من وارد شدم بر ام سلمه

«وهی تبکی»

دیدم دارد گریه می کند

«قالت رأیت النّبی صلی الله علیه و آله و علی رأسه و لحیته و التراب قال شهدت قتل الحسین آنفاً»

پیغمبر را دیدم که سر و صورتش، بر سرش و بر ریشش خاک ریخته و فرمود که من الآن شاهد قتل حسین بن علی بن ابی طالب علیه السلام، (نواده خودش ) بودم.

این هم روایت سندش صحیح است در کتاب های شما آمده، دوتا صحابی پیغمبر را روز عاشورا خواب دیده که پیغمبر در کربلا حاضر هست و تمام این وقایعی را که در کربلا اتفاق افتاده توسط صحابه پیغبر هم این اتفاقات افتاده همه آنهایی که بودند اکثر فرمانده هایی که در کربلا هستند همه از اصحاب پیغمبر هستند این را قبلاً ما ثابت کریدم قبلاً بحثش را کردیم، اصحاب پیغمبر امت پیغمر چه اتفاقی افتاده واقعاً بشینند با خودشان فکر کنند، فقط نیم قرن از شهادت پیغمبر گذشته چه شده که امت اسلامی  اینقدر عوض شده در این حد عوض شده که می آیند فرزند پیغمبر را آنطوری با آن وضعیت فجیع به شهادت می رسانند و بعد نوامیس پیغمبر را اسیر می کنند حالا وضعیت اسارت که خیلی فجیع است حالا اگر رسیدیم من برخی از روایاتی که از اهل سنت نقل کردند واقعاً خواندش بسیار سخت است برای من ولی ان شاء الله تلاش می کنم گوشه هایی از آن را خدمت تان بخوانم.

مجری:

ان شاء الله، جناب استاد همین داستانی که الآن به آن اشاره کردید در باب اسارت ها و مصائب حضرت زینب و کاروان اسرا بعضی از سلفی ها و وهابی ها معتقداند و پافشاری می کنند بر این موضوع که اصلاً اسارتی اتفاق نیافتاده، بعد از واقعه عاشورا یک جنگی بوده تمام می شود، اهل بیتی که زنده مانده بودند به سمت سرزمین خودشان می روند و سپاه بن زیاد هم به سمت کوفه حرکت می کند، راجع به این اگر صلاح می دانید یک صحبتی بکنید.

استاد یزدانی:

حالا ان شاء الله من این را مفصل خدمت تان خواهم گفت، فقط تکمله بحث قبلی را و اینکه چه اتفاقاتی در عالم افتاد را فقط یک روایت در باره پیغمبر خواندم من فقط از یک منبع از منابع اهل سنت یکی از بهترین کتاب های تاریخی و رجالی اهل سنت کتاب تهذیب الکمال که در واقع و بهترین کتاب رجالی اهل سنت هست در شرح حال سید الشهداء علیه السلام برای تان اتفاقاتی که در بعد از شهادت امام حسین در عالم افتاده را برای تان بخوانم برخی از این روایت را

تهذیب الکمال،جلد 6، چاپ مؤسسه الرساله بیروت، با تحقیق بشار ابوبکر معروف، چاپ اول، چاپ 1413، صفحه 432.

که نقل می کند:

«لما قتل الحسین اسودّت السماء»

وقتی حسین بن علی به شهادت رسید آسمان سیاه شد

«و ظهرت الکواکب نهاراً حتی رأیت الجوزاء عند العصر وسقط التراب الأحمر»

آسمان سیاه شد آنقدر سیاه شد که در روز ما کوکب و ستاره گان را می دیدیم، عصر عاشورا است و از آسمان خاک سرخ بر سر مردم می بارید

خب این اتفاقات در تاریخ سابقه نداشته برای کسی این اتفاقات افتاده باشد جز برای سید الشهداء علیه السلام.خب این روایت در منابع اهل سنت هست و یکی از بهترین کتاب های رجالی اهل سنت است و نشان می دهد که نه فقط مردم بلکه همه عالم عزاداری کرده برای سید الشداء علیه السلام، و باز روایتی دیگر علی بن مظهر از مادر بزرگش نقل می کند که وقتی سید الشهداء علیه السلام به شهادت رسید من یک دختر جوانی بودم

«فمکثت السماء بضعة ایام بلیالیهن کانها علقه»

وقتی امام حسین به شهادت رسید چند روزی انگار اصلاً روز نمی شد، انگار روز نمی شد آسمان همیشه شب بود و انگار مثل یک علقه ، مثل یک بسته خون شده بود

و باز روایتی دیگر

«إحمرت آفاق السماء بعد قتل الحسین بستة اشهر»

بعد از شهادت سید الشهداء علیه السلام آسمان تا شش ماه سرخ رنگ بود

«نری ذلک فی آفاق السماء کأنها الدم»

انگار آسمان را خون بسته بود

 تا شش ماه، تا شش ماه وقتی طرف آسمان نگاه می کردیم، انگار آسمان را خون بسته یک تیکه خون شده بود آسمان این هم روایت اهل سنت در منابع اهل سنت. باز در صفحه 433، می گوید ما هفت روز وقتی نماز می خواندیم طرف خورشید نگاه می کردیم خورشیدی که به دیوارها افتاده بود

«کأنها الملاحف المعصفره»

انگار ملافه های سرخ رنگ شده بود.

سرخ، ملافه سرخ شده بود

«و نظرنا الی الکواکب یضرب بعضها بعضاً»

انگار وقتی نگاه می کردیم طرف ستاره گان، ستاره گان به همدیگر می خوردند

خب اینها نشان می دهد که آسمان زمین ستاره گان خورشید، همه برای سید الشهداء علیه السلام در آن ایام عزادار بودند این فقط روایات شیعه نیست در منابع شیعه هم ما این روایت را داریم، در منابع اهل سنت و یکی از معتبرترین کتاب های رجالی اهل سنت این روایات آمده؛ باز روایت بعدی،

«جاء رجلٌ یبشرٌ الناس بقتل الحسین»

یک بدبختی، یک نگون بختی آمد بشارت داد به مردم که امام حسین به شهادت رسید، خبر شهادت امام حسین را برای مرد آورد.

«فرأته أعمی یقاد»

دیدم کور شد، بعد از مدتی کور شد و او را کسی دستش را می گرفت و اینطرف و آنطرف می برد

 و باز روایت بعدی، اینقدر روایت زیاد هست، سندها متعدد هست که نمی توانند سندهای این روایات را بخواهند منکر بشوند. وقتی امام حسین به شهادت رسید

« لما قتل الحسین بن علی مطرت السماء دما»

آسمان خون گریه می کرد

«فأصبحت و کل شیء لنا ملأن دما»

وقتی صبح شد دیدیم همه جا را خون گرفته

باز روایت بعدی

« لما قتل الحسین بن علی کسفت الشمس کسفة بذت الکواکب  نصف النهار حتی ظننا أنها هی»

وقتی امام حسین به شهادت رسید، خورشید گرفت آنقدر خورشید گرفت که ستارگان را ما در روز دیدیم و تصور می کردیم که این دیگر دارد قیامت می شود و اقعاً قیامت اتفاق افتاده

در این حد وضعیت عالم خدمت تان عرض کنم تغییر کرده بود.

«لما قتل الحسین بن علی مطرنا مطراً کدم علی البوت و الجدر»

وقتی امام حسین به شهادت رسید باران خون می بارید تمام خانه ها و تمام دیوارها انگار خون باریده و پر از خون شده بود دیوارها،

و می گوید به ما خبر رسید که در خراسان و شام و کوفه همه جا این اتفاق افتاده بود این هم روایت بعدی؛ باز خدمت تان عرض کنم از دربان عبیدالله بن زیاد نقل می کند که

«لما جیء برأس الحسین فوضع بین یدیه رأیت حیطان دار الإمارة تسایل دماً»

دربان عبید الله بن زیاد لعنة الله علیه می گوید وقتی سر سید الشهدآء علیه السلام آوردند جلوی عبید الله بن زیاد گذاشتند خودم دیدم دیوارهای دارالإمارة خون گریه  می کنند

خودم دیدم که دیوارهای  دارالإماره خون گریه می کرد، باز روایت بعدی، می گوید: ما در بیت المقدس در روز شهادت سید الشهداء علیه السلام هیچ سنگی را بلند نمی کردیم مگر اینکه از زیرش خون تازه بیرون می آمد و فواره می زد

«بلغنی أنه لم یقلب حجراً الا وجدا تحته دمٌ عبیط»

هر سنگی را ما در بیت المقدس برمی داشتیم از زیرش خون تازه فواره می زد

این هم روایتی که در منابع اهل سنت نقل شده خب خیلی زیاد هست از این دست روایات و حتی خدمت تان عرض کنم کسانی که دشمنی کردند خدمت تان عرض کنم در، شراکت داشتند در شهادت امام حسین علیه السلام عاقبت های بسیار بدی، هرکسی آنجا نقشی داشت در شهادت امام حسین علیه السلام مرگ بدی، دچار مرگ بدی شد و بنحوی بسیار رذیلانه مرد و یک داستان را خودش نقل می کند می گوید: یکی شیخی پیر مردی از قبیله طی بود برای ما غذا درست می کرد ما بعد از غذا، موقع غذا با هم دیگر بحث کردیم که هرکسی

«ما شرک فی قتله احدٌ الّا مات بأسوه میته»

کسی در شهادت امام حسین شریک نبود مگر اینکه به بدترین وضعیت  ممکن ، به مرگ بدی از دنیا رفت

خب این آقا گفت که نه ، چرا شما مردم عراق اینقدر دروغ گو هستید من خودم جزء شرکای شهادت امام حسین بودم هیچ اتفاقی هم برای من نیافتاده، می گوید مدتی نگذشت که این آقا رفت چراغی آنجا بود می خواست نفت بریزد و چراغ را روشن کند این فیتیله چراغ بیرون آمد دستش آتش گرفت می خواست با آب دهان خودش دستش را خاموش کند که آتش به ریشش گرفت و به هر حال

«فأخذت النار فی لحیته»

ریشش آتش گرفت و بعد خودش را انداخت داخل آب و به هر حال همانجا داخل آب آنقدر چی شد داخل آب مرد

این هم روایتی است که در منابع اهل سنت نقل شده این به هر حال و داستان شمر و  عمر بن سعد و حرمله و نمی دانم اینها را که شنیدید مختار همه را به خدمت تان عرض کنم به عمل سوء شان نتیجه اش را دیدند، وضعیت مرگ شان را.

مجری:

یکی از بینندگان گفته بود که حتماً من از محضر شما بپرسم با توجه به اینکه این شبها شبکه حضرت ولیعصر هم دارد سریال مختار را پخش می کند خیلی برای این شنونده وخیلی ها مهم است که چقدر می توانیم به سریال مختار نامه اعتماد کنیم از جهت تاریخی و روایی در صحت همه اتفاقات.

استاد یزدانی:

خب قطعاً خب خیلی از اتفاقات کار رسانه ای هست خیلی از اتفاقات را اینها سعی کردند طوری نشان بدهند که فیلم بیشتر دیده بشود و بهتر دیده بشود ولی خب خیلی از اتفاقات هم مطابق تاریخ هست، برخی ها را خب مثلاً نمی دانم اینها مثلاً چطور پیدا کردند ولی خب اکثراً مطابق هست بیشتر فیلم هست، ما که نمی خواهیم از فیلم دقیقاً دین مان ار اخذ کنیم تاریخ را بخوانیم ولی خب اکثر اتفاقات مطابق است

مجری:

ولی برای مردم مهم است که چقدر می توانند به تاریخ این...

استاد یزدانی:

خب بعضی از کارها کارهای رسانه ای هست، برخی چیزها تغییراتی در آن داده شده ولی خب اکثراً مطابق هست، یعنی، و خب یک سری چیزها را که دیگر طبیعی هست مثلاً اضافه کردند و خدمت تان عرض کنم کارهایی که ایرانی ها انجام دادند آن همه غلوی که شده و نمی دانم پرچم ایران روی کلاه، پرچم امروزی ایران روی کلاه همه ایرانی ها هست، خب اینها کارهای رسانه ای هست با اتفاقاتی که افتاده ولی خب اکثر اتفاقات خدمت تان عرض کنم مطابق تاریخ است؛ در خدمت تان هستم.

مجری:

جناب استاد جواب سؤال اولم تا همینجا به پایان رسید؟

استاد یزدانی:

بله روایت زیاد است اگر می خواهید بخوانم، فکر می کنم همین اندازه کافی باشد.

مجری:

بله کافی است بله؛ اجازه بدهید که با اجازه دوستان مان در اتاق فرمان برویم یک میان برنامه ببینیم شما هم در این فاصله برای سلامتی امام زمان(عج) صلوات بفرستید.

اینجا حسنیۀ کوچک و سادۀ شبکه جهانی ولیعصر است، شب شب خاصی هست و به دوستان می گفتم که از خدا کمک خواستم امشب را بتوانم توانش را پیدا بکنم تا انتهای برنامه در محضر شما باشم واقعاً با بدترین حالت روحی در برنامه حاضر شدم. در خدمت جناب استاد یزدانی هستیم با قسمت دوم سؤال مان که در باب اسرات هست جناب استاد صحبت هایی دارند که قابل شنیدن است.

استاد یزدانی:

بله خدمت تان عرض کنم همانطور که شما فرمودید بعضی از این آقایان را ما کلیپ هم آماده کرده بودیم که دیگر فکر می کنم امشب حالا چهره این پلیدهای وهابی را نبینیم بهتر باشد، که اینها منکر هستند اصلاً بحث اسارت را  می گویند اسارتی نبوده، از جمله خود بن تیمیه هم حالا

در کتاب منهاج البدعه خودش، جلد4، صفحه شماره559،

می گوید اصلاً کسی خدمت تان عرض کنم اثیر نشده بود اصلاً

«فی الجمله فما یعرف فی الإسلام أن المسلمین سبوا إمرأةً یعرفون أنها هاشمیه»

اصلاً می گوید زن هاشمی نشده تا حالا اثیر دروغ است اینها

«و لا سبی عیال الحسین»

عیال حسین هم اسیر نشد

بعد می گوید آوردند پیش یزید و یزید برایشان نوحه خواند و نمی دانم چه خواند و چه خواند و چه خواند، می گویند سر امام حسین را هم اصلاً کسی طواف نداده، اینها همه اش دروغ است، همه اش، خب وقتی می خواهند از یزید دفاع کنند این حرف ها را می زنند شبکه های وهابی هم خب ما چندین کلیپ از اینها داشتیم که دقیقاً همین حرف بن تیمیه را  می زنند؛ من فقط نمی دانم تا چه حد توان و تحمل داریم که بتوانم این مطالب را بخوانم حالا اگر یک وقت توانش نبود و خیلی دردناک بود من دست می کشم انصافاً نمی شود خواند بعضی از این مطالب را، از بن جوزی بخوانم

بستان الواعظین و ریاض السامعین، آقای ابوالفرج جمال الدین بن جوزی، در جواب بن تیمیه متوفای 597، هست، بستان الواعظین صفحه شمار 263،

بحث شهادت امام حسین علیه السلام را نقل می کند، بله

«أن الحسن رضوان الله علیه إستسقی ماء حین قتل فمنع منه»

امام حسین موقع شهادت آب خواست، آب به او نداد

« و قتل و هو عطشان»

امام حسین را عطشان به شهادت رساندند

بله پیش خدا رفت و از آب بهشتی به هر حال سیرآب شد

«و ذبح ذبحاً و صبیت حرمه حملن مکشفات الرؤس»

خاک بردهان مان اینها را داریم می خوانیم، شیعه اینها را ببیند و بشنود و بازهم بتواند تحمل کند واقعاً چیز سختی هست. می گوید خانواده و حرم سید الشهداء علیه السلام را وقتی طرف یزید می بردند هیچ کدام چادر نداشت، چادر همه را گرفته بودند، سوار محمل بدون پالان کرده بود همه اینها را تا اینکه وارد دمشق شدند. یعنی از کربلا تا کوفه از کوفه تا شام ،تا دمشق اینها را سر برهنه سوار محمل های بدون روپوش وارد دمشق کردند

«و رأس الحسین بینهنّ علی رمح»

سر سید الشهداء علیه السلام در جلوی این بچه ها، جلوی این خانم های بر نیزه بود

بله، یا صاحب الزمان؛ می گوید: هر وقت یکی از این بچه ها گریه می کردند سر امام حسین را می دید گریه می کردند

«جارس بسوطه»

با تازیانه می زدندشان

من دیگر نمی توانم ادامه بدهم، ادامه خواندن این روایت واقعاً برایم سخت است، می بینم تحمل ندارید ،من خودم هم تحمل ندارم ادامه این روایت را بخوانم، حالا هر کسی دوست دارد برود ادامه این روایت را بخواند

کتاب بسطان الواعظین، ابن جوزی، صفحه263،264،

من واقعاً دیگر برایم سخت است خواندن این روایت.

مجری:

آقا یک تماس تلفنی داریم حضرت عالی پاسخ بدهید.

استاد یزدانی:

در خدمت تان هستیم.

مجری:

دوست عزیزی که پشت خط هستند صدای بنده را دارند آقای موسوی؟

بیننده:

سلام علیکم

مجری:

سلام علیکم عرض تسلیت برادر

بیننده:

خیلی ممنون، تسلیت عرض می کنم شهادت آقا اباعبدالله الحسین را خدمت همه شما و بینندگان عزیزتان

مجری:

دوستان صدای داخل استودیو را یک کم بیشتر کنید. بفرمایید آقای موسوی سؤال شما را می شنویم

بیننده:

یک سؤال داشتم خیلی کوتاه می خواستم مطرح کنم جناب احمد بن حنبل در کتاب فضائل الصحابه خودش یک روایتی را از شخصی به نام منذر نقل می کند و که این آقای منذر می گوید که اباعبد الله الحسین همیشه می فرمود هر کس بخاطر ما اهلبیت(ع) قطره ی اشک بریزد پاداش او بهشت است سؤال من این است اول می خواستم که این روایت را قشنگ برایم بخوانید ترجمه کنید دوماً شخصی به نام احمد بن اسرائیل در این روایت است می خواستم این توفیقاتش را بیان کنید برایم بعد این آقای عقیل هاشمی در شبکه کلمه می گفت که این منذر که روایت از او نقل شده با سیدالشهداء(ع) صدها سال فاصله داشته و اصلاً سیدالشهداء را ندیده که بخواهد این روایت را از او نقل کند می خواستم این را برای من توضیح بدهید ممنون می شوم.

مجری:

بله چشم، چشم سپازگذار هستم از شما منتظر جواب باشید إن شاءالله

بیننده:

یا علی خدا حافظ شما

مجری:

جناب استاد سؤال را متوجه شدید چون صدا یک کم ضعیف بود داخل استودیو

استاد یزدانی:

بله این روایت، روایتی که می خواند خب ما باها این را در شبکه جهانی، قبلاً خواندیم این را در سایت مؤسسه تحقیقاتی حضرت ولیعصر هم مقاله اش مفصل آنجا هست تک تک روایاتش را بررسی سندی کردیم حالا من یک بار دیگر روایت را خدمت تان نشان بدهم کتاب فضائل الصحابه، احمد بن حنبل هست

فضائل الصحابه، احمد بن حنبل جلد اول، با تحقیق وصی الله بن محمد عباس، از محققین معاصر هست، استاد در دانشگاه ام الغراء مکه مکرمه، دار ابن جوزی در ریاض هم این کتاب را چاپ کرده صفحه840

که احمد بن اسرائیل می گوید:

«رأیت فی کتاب احمد بن محمد بن حنبل»

من در کتاب احمد بن حنبل دیدم از اسود بن عامر، أبو عبد الرحمن، از ربیع بن منذر، از پدرش منذر که:

«کان قال حسین بن علی یقول»

حسین همیشه می فرمود

«من دمعتا عیناه فینا دمعةً أو قطرت عیناه فینا قطرةً اثواه الله عز و جل الجنة»

هر کس در حق ما اهل بیت، برای ما اهل بیت علیهم السلام یک قطره اشک بریزد، یک قطره اشک برای ما اهل بیت بریزد خداوند او را وارد بهشت می کند و پاداشش را بهشت قرار می دهد.

خب این روایت خدمت تان عرض کنم در فضائل الصحابه جلد اول، صفحه 841، نقل شده

خدمت تان عرض کنم و محقق هم اشکالی به سند روایت نگرفته و تنها اشکالی که ایشان می گیرد این هست که احمد بن اسرائیل

«شیخ القطیعی لم أجده»

من نتوانستم در باره خدمت تان عرض کنم شرح حال بن اسرائیل را پیدا کنم ولی باقی روایت همه ثقه هستند.

«أحمد بن إسرائیل لم أجده و الباقون ثقات»

بقیه همه ثقه هستند.

درباره ربیع بن منذر هم خدمت تان عرض کنم توثیقش را از، نقل می کند از یحی بن معین و بقیه و سند روایت هیچ اشکالی ندارد فقط ایشان خدمت تان عرض کنم، آقای احمد بن اسرائیل را نتوانسته توثیقش را پیدا بکند  که احمد بن اسرائیل خدمت تان عرض کنم خیلی از علمای اهل سنت توثیقش کردند، این احمد بن اسرائیل خدمت تان عرض کنم در کتاب های متعدد اسمش معلوم شده، اسمش احمد بن سلیمان است، احمد بن سلیمان بن حسن نجار که ایشان همان احمد بن سلمان بن حسن بن اسرائیل هست به نام جدش خوانده شده، خب جدش اسرائیل معروف تر بوده همه، مثلاً ما امام هادی علیه السلام را هم ابن رضا می گوییم، امام عسکری علیه السلام هم به ابن الرضا معروف بود چون ابن الرضا خیلی معروف بود در بین مردم همه به ابن الرضا می شناختند، این احمد بن اسرائیل هم اسرائیل چون جدش خیلی معروف بوده دیگر کسی آن چندتا واسطه را نمی گفتند معروف بود به  احمد بن اسرائیل که خود ایشان می گوید الی جد جده به هر حال منصوب شده؛ خب حالا ایشان چه کاره هست

در تذکرة الحفاظ آقای شمس الدین ذهبی، جلد 3، صفحه شماره 868،

شرح حالش آمده که آقای ابوبکر احمد بن سلمان بن حسن بن اسرائیل بغدادی حنبلی امام بوده حافظ بوده، فقیه بوده، صدوق بوده، عارف بوده و به هر حال توثیقات بسیار زیادی که دارد، خب اگر سند روایت مشکلی داشت محقق کتاب آقای خدمت تان عرض کنم، وصی الله محمد عباس حتماً به اشکال این خدمت تان عرض کنم اشاره می کرد و اشکالش را، حالا من ان شاء الله در برنامه کلمه طیبه کلیپ را پخش خواهم کرد این کلیپی که، اشکالی که ایشان گرفته و مفصل ببینم چه اشکالی گرفته دقیقاً، چون من متوجه نشدم دقیقاً چه اشکالی گرفته بودند.

مجری:

اشکال این بود که می گفتند که منذر هستند یا منذر هست اصلاً در زمانی نبوده که امام حسین را درک بکند و...

استاد یزدانی:

خب باید ببینم دقیقاً ربیع بن منذر اسمش ربیع بن منذر هست پدر ربیع که حالا ببینم در چه سالی به دنیا آمده و چه، اینهایش ان شاء الله در برنامه کلمه طیبه مفصل بحث خواهیم کرد.

مجری:

ان شاء الله پس آقای موسوی منتظر شنیدن جواب کامل تر سؤال از جناب استاد باشند.

آقا برگردیم به بحث اسارت.

استاد یزدانی:

خدمت تان عرض کنم باز عده ای از علمای اهل سنت که تصریح کردند به بحث اسارت از جمله آقای مناوی هست در کتاب فیض الغدیر خودش،خب بن تیمیه می گفت نه دروغ است این مطالب خب، ابن تیمیه و پیروانش همه یزیدی هستند ولی یک عده از علمای اهل سنت که اهل انصاف بودند و این مسائل را به هر حال در نظر نمی گرفتند اینها آمدند حقایق را گفتند.

فیض الغدیر آقای علامه مناوی،جلد شماره3، صفحه شماره14،

در ذیل همان آیه تطهیر دقیقاً همان این مطالب را می گوید

«فقال بنو امیه عظیم هذه الحقوق بالمخالفه و العقوق ففسکوا من اهل بیت دماءهم»

بنی امیه حقوق اهل بیت را رعایت نکردند

« ففسکوا من اهل بیت دماءهم »

خون اهل بیت علیهم السلام را ریختند

« و سبوا نساء هم»

صریح واضح و روشن است که زنان اهل بیت علیهم السلام را اسیر کردند

«و أسروا صغارهم»

بچه های کوچک  را اسیرکردند

« و خربوا دیارهم»

خانه های اهل بیت را خراب کردند

«و جحدوا شرفهم و فضلهم، و استباحوا سبهم و لعنهم»

بنی امیه خانه های اهل بیت را خراب کردند، شرافت اهل بیت را انکار کردند، فضائل اهل بیت را انکار کردند

«و استباحوا سبهم»

فحش به اهل بیت را حلال شمردند، لعن به اهل بیت را به هر حال حلال شمردند

«فخالفوا المصطفى فی وصیته»

مخالفت با وصیت اهل بیت، با وصیت پیغمبر در باره اهل بیت علیهم السلام

« و قابلوه بنقیض مقصوده»

پیغمبر می فرمود به اهل بیت من نیکی کنید، اینها کاملاً ضدش را انجام می دادند

«فواخجلهم إذا وقفوا بین یدیه»

چقدر اینها خجل هستند روز قیامت وقتی در برابر رسول خدا قرار بگیرند و پیغمبر از اینها بپرسد برای چه فرزند من را اینطوری به شهادت رساندید، برای چه فرزندان من را اسیر کردید، زنان من را اسیر کردید، دختران من را اسیر کردید.

مجری:

جناب استاد جناب آقای بهادری از بینندگان خوب ما از کرج پشت خط هستند.

استاد یزدانی:

در خدمت تان هستم.

مجری:

جناب آقای بهادری عرض سلام و عرض تسلیت خدمت شما

بیننده:

سلام علیکم و رحمة الله، عرض تسلیت دارم خدمت

مجری:

دوستان صدای استودیو خیلی ضعیف است

بیننده:

استاد علوی بزرگوار و جناب استاد یزدانی، صلی الله علیک یا ابا عبدالله و علی الأرواح الّتی حلّت بفنائک

مجری:

جناب آقای بهادر تعمل بفرماید  که دوستان من صدای استودیو را تغییر بدهند، الآن خوب است بله

بیننده:

عرض سلام دارم خدمت استاد علوی عزیز  وجناب آقای استاد یزدانی، تسلیت عرض می کنم این روز عاشورا را شب شام غریبان حضرت سید الشهداء و اصحاب و یاران باوفایش، عرض تسلیت به پیشگاه مقدس حجة بن حسن روحی ارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء؛ عرض کنم که در کتاب وقعت الصفین، صفحه 220، در قرن سوم نوشته شده که: رسول مکرم اسلام (ص) روزی نشسته بودند ابو سفیان سوار شتر بود معاویه و برادرش یزید یکی شتر را می کشید، یکی می راند، پیامبر فرمود :

« اللهم العن القائد والسائق والراكب»

خدایا این شتر سوار، و این شتر کش و این شتر ران را لعنت کن

در المنصور سیوطی در تفسیرش خودش در جلد2، صفحه 71،

می نویسد که چهار نفر بودند که پیامبر در نماز صبح به اسم لعن می کرده ابو سفیان، حارص بن هشام، سلیم بن عمرو، سفیان بن امیه، با اینکه طبق احادیث فراوان رسول مکرم اسلام (ص) در مکاشفه دیدند که بنی المروان و بنی امیه روی منبر مبارکش حالت جست و خیز دارند، آیا من سؤالم این است که آن کسانی که باعث شدند بنی امیه بر رأس کار بیاید حتی آن شورای شیش نفره که جناب خلیفه دوم ساخته بود آن هم فرمایشی بود، چون از قبل کعب الحبار در البدایه و النهایه، در شرح بن ابی الحدید، جلد 12، صفحه 81، هم به عمر می گوید مگر خودت نمی دانی که باید قدرت را بدهی به عثمان، گفت چرا، کعب الأحبار گفت مگر پیامبر نفرمودند کسانی که من آنها را دیدم روی منبر من مثل میمون جست وخیز می کردند، اینها بنی امیه هستند،جناب خلیفه گفت بله، إنا لله و إنا علیه الراجعون؛ کعب الأحبار گفت در تورات آمده قدرت را بده به این میمون ها و جناب خلیفه داد، این کعب الأحبار یهودی تازه مسلمان شده، یعنی کسی بود که از طرف یهود آن هم نتیجه اش از خیبر است جناب استاد یزدانی و جناب آقای علوی، که با دست پر توان، دست ید اللهی آقا امیر المؤمنین، خیبر را آقا از یهودیان گرفت،کینه آقا امیرالمؤمنین را بدل داشتند، که آمدند در درون اسلام رخنه کردند مثل همین کعب الأحبار، عبدالله بن سلام، وهب بن منبه، و کسان دیگر آمدند به زبان مسلمان شدند ولی در دل کینه  داشتند نسبت به اسلام، نستب به بنی هاشم، این شد نتیجه اش که ما سؤال مان این است که جناب خلیفه دوم، آقا سؤال داریم، اهانت هم نمی کنیم، ما عزیزان اهل سنت را روی چشم می گذاریم، ولی انتقاد داریم،جناب خلیفه دوم شما که صحابه بودید کنار پیامبر اسلام مگر اینهمه پیامبر در مورد بنی امیه نگفت؟ چرا حکومت را دادی به بنی امیه؟ چرا به عثمان دادی؟ چرا معاویه را کردی استاندار شام؟ که نتیجه اش این باشد که بعد از پنجاه سال بعد از شهادت پیامبر نوه او را در صحرای کربلا شهید کنند. آقایان پیروان مکتب حضرت موسی وقتی حضرت موسی رفتند کوه تور آن آقایی که آمد توطئه کرد سامری را درست کرد نریختن، زمانیکه حضرت موسی نیامده بود، هارون را نکشتند، فرزندان و اهل بیت حضرت موسی را قتل عام نکردند، ولی امت مسلمان، امت محمدی چون اسم بود اینها، اینها در اصل منافق بودند اهل بیت پیغمبر را قتل عام کردند ، این را آقایان وهابی به ما جواب بدهند چرا اینطور شد نتیجه اش،چرا پنجاه سال بعد از شهادت پیغمبر اسلام از راه راستش به راه کج رفت، این را به ما جواب بدهند و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

مجری:

سپاس گذارم از جناب آقای بهادری، جناب استاد یزدانی وقت مان کلاً به پایان رسیده باید خدا حافظی بکنیم  حضرت عالی فقط دعا بفرمایید.

استاد یزدانی:

بله دیگر حالا روایتی خواندند من دیگر فرصت نیست روایتی که ایشان خواندند مطرح کنم.

مجری:

نه متأسفانه زمان به پایان رسیده در برنامه های بعدی ان شاء الله استفاده می کنیم.

استاد یزدانی:

در خدمت شما هستیم، خب اگر شعری چیز می خواهید بخوانید در خدمت شما هستیم.

مجری:

چشم فقط عرض کنم که

ذولجناح آمد ولی با خود سوارش را نداشت

بی قرار بی قرار آمد قرارش را نداشت

سال ها پا در رکاب حضرت خورشید بود

بر رکاب اما سوار کهنه کارش را نداشت

بر رکاب خود نگین سرخ خاتم را ندید

بر رکاب خود نگین شاه وارش را نداشت

خوب یادش بود وقتی ره سپار جنگ شد

 دشت، تاب گام های استوارش را نداشت

لحظه هایی را که بی او از سفر برگشته بود

لحظه هایی را که اصلاً انتظارش را نداشت

یال هایش گیسوانی غوطه ور در خاک و خون

چشم هایش چشمۀ که اختیارش را نداشت

یال هایش را به خون آسمان آغشته کرد

طاقت دل کندن از دار و ندارش را نداشت

اسب بی صاحب شبیه کشتی بی ناخداست

صاحبش را هستی  اش را اعتبارش را نداشت

اسب ها در قتلگاه ها سیمه سر  می تاختند

کاش شرم دیدن ایل و تبارش را نداشت

پیرکری صدپاره از آوردگاه آورده بود

که حساب زخم های بی شمارش را نداشت

کاش دُل دُل بود دِل دِل کردنش را می شنید

لحظۀ که حیدر بی زلفقارش را نداشت

لبیک یا حسین، یا علی مدد

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


ویژه برنامه قتیل العبرات>

شبکه ولی عصر قتیل العبرات آیت الله حسینی قزوینی استاد یزدانی