شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ویژه برنامه قتیل العبرات حجت الاسلام عباسی

قسمت دوازدهم (پایانی) ویژه برنامه قتیل العبرات به مناسب دهه اول محرم، با سخنرانی آیت الله حسینی قزوینی، مرثیه سرایی سید محمد حسینی و کارشناسی حجت الاسلام عباسی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 10 شهریور 1399

موضوع: چرا غارتگران کربلا، در حین غارت اموال، گریه می کردند!؟

ویژه برنامه قتیل العبرات

آیت الله دکتر حسینی قزوینی:

«اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصرٍ و معین الحمد الله و صلاة علی رسول الله و علی آله آل و لعن دائم علی اعدائهم اعداء الله الی یوم لقاء الله فَوِّضُ أَمْری إِلَی اللَّه إِنَّ اللَّهَ بَصیرٌ بِالْعِبادِ، حسبنا اللَّه و نعم الوکیل نعم المولي نعم النصير»

خدا را شاکر هستیم بر تمام نعمت هایش به ویژه نعمت ولایت عصمت و طهارت (علیهم السلام) و شاکر هستیم که توفیقمان داد در این ایام عزای حسینی، ناممان را در لیست عزاداران حسینی قرار داد.

امیدوار هستیم که إن شاءالله حضرت سید الشهدا (سلام الله علیه) و حضرت ولیعصر (ارواحنا لتراب مقدمه الفدا) عزاداری های ما را مورد عنایت خودشان قرار بدهند و با تفضل خودشان منتی که می گذارند ما را هم جزء عزاداران قرار بدهند إن شاءالله.

ایام، ایام سختی است برای اهلبیت عصمت و طهارت؛ شاید بیان کردن آن هم برای امثال ماها سخت باشد؛ فردا إن شاءالله بعد از «ظهور»، فرزند زهرا می آید حقایق کربلا را برملا می کند و مسائلی که در کربلا گذشت و مصائبی که اهلبیت با آن مواجه بودند را برای مردم بیان خواهد کرد.

آن وقت است که مردم دنیا خواهند فهمید که در «کربلا» بر اهلبیت عصمت و طهارت (سلام الله علیهم) چه گذشت و چه سختی ها، چه مشکلات و چه دردها گذشت.

نکته ای را می خواهم برایتان بیان کنم که خیلی عجیب است. دوستان اگر محبت کنند مانیتور من را یک

لحظه به آنتن بدهند تا مردم ببینند اینهایی که در «کربلا» بودند، با اهلبیت پیامبر چه کار کردند!

البته این که می گویند مردم «شام» در کربلا بودند، صحیح نیست؛ ظاهراً کسی از شامیان در کربلا نبود و همه مردم کوفه بودند. همانهایی بودند که برای امام حسین (سلام الله علیه) نامه نوشته بودند و درخواست کرده بودند. بنابر نقلی، 18 هزار نفر با حضرت «مسلم» بیعت کردند، ولی بیعت شکستند!

«ذهبی» در جلد سوم «سیر اعلامِ النُبلاء» یک قضیه ای را می آورد که خیلی برای من درد آور است. او می نویسد: بعد از شهادت شید الشهداء، تمام اموال حضرت را به غارت بردند. در این میان:

«وَأَخَذَ رَجُلٌ حُلِيَّ فَاطِمَةَ بِنْتِ الحُسَيْنِ وَ بَكَى»

یکی از سپاهیان «عمر سعد» (لعنت الله علیه و علی محبهم و علی مدافعهم) زیور آلات «فاطمه بنت الحسین» را از گردنش و از گوشش و از پاهایش داشت می گرفت و گریه می کرد!

«فَقَالَتْ: لِمَ تَبْكِي؟»

«فاطمه بنت الحسین» گفت چرا داری گریه می کنی؟

«فَقَالَ: أَأَسْلُبُ بِنْتَ رَسُوْلِ اللهِ وَلاَ أَبْكِي؟

من زیورآلات دختر پیغمبر را به غارت ببرم ولی گریه نکنم؟

ببینید معلوم است که اینها می دانستند چه کار دارند می کنند!

«قَالَتْ: فَدَعْهُ»

اگر واقعاً می دانی من دختر پیغمبر هستم و برای شما درد آور است که زیور آلات دختر پیغمبر را به غارت ببری، پس رها کن!

«قَالَ: أَخَافُ أَنْ يَأْخُذَهُ غَيْرِي»

من از این می ترسم که اگر من نگیرم، یک دیگر می آید می گیرد.

سير أعلام النبلاء، اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي؛ ج3، ص 303

اینها نشان می دهد که مسائل کربلا، خیلی عمیق تر از اینها بود. یعنی اینها «یهودی» نبودند، «مسیحی» نبودند و «ناصبی» هم نبودند. شاید در میان اینها، بعضی از افرادی بودند که از ته  مانده های جنگ «جمل» و «صفین» و «نهروان» بودند، ولی اکثر اینها برای آقا امام حسین (سلام الله علیه) نامه نوشته بودند.

از مصادیق دیگری که عمق جنایات اینها را در «کربلا» نشان می دهد، قضیه ای است که «ابن سعد» متوفی 230هجری در کتاب «الطبقات الکبری» در جلد پنجم نقل می کند که خیلی عجیب است، واقعاً خیلی عجیب است.

او از قول آقا امام سجاد (سلام الله علیه) نقل می کند که حضرت فرمود:

«فغيبني رجل منهم وأكرم نزلي واختصني»

یکی از سپاهیان عمر سعد من را یک جایی مخفی کرد تا کسی به من دسترسی نداشته باشد و متعرض من نشود و خیلی به من احترام کرد.

«و جعل یبکی كلما خرج ودخل حتى كنت أقول إن يكن عند أحد من الناس خير ووفاء»

او داشت برای مظلومیت ما گریه می کرد. می رفت بیرون می آمد داخل، مراقب بود کسی نیاید متعرض من بشود و مرا مورد ضرب و شتم قرار بدهد.

«فعند هذا إلى أن نادى منادي بن زياد»

منادی ابن زیاد صدا کرد و ندا داد و جار کشید.

«ألا من وجد علي بن حسين فليأت به فقد جعلنا فيه ثلاثمائة درهم»

هر کس علی بن حسین را پیدا کند و بیاورد، سیصد درهم به او می دهیم.

«قال: فدخل والله علیَ و هو یبکی وجعل يربط يدي إلى عنقي»

امام فرمود: همین مردی که به من احترام می کرد و من را مخفی کرده بود وارد شد و در حالی که گریه می کرد، دست های من را به گردنم بست.

«وهو يقول أخاف فأخرجني والله إليهم مربوطا حتى دفعني إليهم وأخذ ثلاثمائة درهم»

گفت من می ترسم. آمد دست هایم را به گردنم بست و تحویل سپاه عمر سعد داد و سیصد درهم را گرفت

الطبقات الكبرى، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري، دار النشر: دار صادر – بيروت؛ ج 5، باب بقية الطبقة الثانية من التابعين، ص 212

ببینید این نمونه جنایت هایی است که اینها در «کربلا» به نام اسلام انجام دادند. اینهایی که مسلمان بودند، اینها را می شناختند و می دانستند اینها فرزندان پیغمبر هستند و اینچنین با اینها برخورد کردند!

«خوارزمی» که از علمای بزرگ اهل سنت است و «ذهبی» و دیگران خیلی از او تعریف کرده اند در «مقتل الحسین» می گوید:

«ثم أذن عمر بن سعد بالناس في الرحيل إلى الكوفة، و حمل بنات الحسين، و أخواته، و عليّ بن الحسين، و ذراريهم»

روز یازدهم که شد، نزدیک های ظهر دستور دادند که اهلبیت و دیگر اسرا را به طرف کوفه حرکت بدهند. یعنی تا ظهر روز یازدهم، اهلبیت در کربلا بودند؛

فلما مروا بجثة الحسين و جثث أصحابه، صاحت النساء، و لطمن وجوههن»

وقتی از کنار جنازه ها می گذشتند، چشم اینها به جنازه ها افتاد و صدای ناله زن ها برخواست و بر سر و صورتشان زدند.

مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف:  اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق؛ ج2، ص 44

این را یک عالم سنی دارد می نویسد؛ نه شیعه! حالا من عبارت «سید بن طاووس» را هم خدمت عزیزان عرض می کنم.

همانطور که دیشب هم عزیزان ما گفتند، رسول اکرم در کربلا حاضر بود. خوابی که «ام سلمه» دید که رسول اکرم، سر و صورتش خاک آلود است و در دستش یک شیشه ای هست! عرض کرد آقا جان چه خبر است؟ این شیشه چیست؟ فرمود: من در کربلا بودم، خون فرزندم حسین و یارانش را در این شیشه جمع کرده ام، تا فرادی قیامت پیش خدای عالم محاجه کنم و بگویم خدایا ببین اینها با فرزندان من چه کردند!

«خوارزمی» در ادامه می نویسد: «زینب کبری» که از کنار جنازه های مطهر شهدا عبور می کرد، صدا زد:

«یا محمداه! صلى عليك مليك السماء، هذا حسين بالعراء، مزمل بالدماء، معفر بالتراب، مقطع الأعضاء»

ای محمد! درود فرشتگان آسمان بر تو، این حسین تو است در این بیابان. این حسین تو است که به خونش آغشته هست و بدنش خاک آلود است و اعضای بدنش را تکه تکه کرده اند.

جالب است که حضرت زینب نگفت: «صلی علیه ملیک السماء»! حضرت به لفظ خطاب فرمود. این یعنی ایشان دارد پیغمبر را می بیند و حضرت را در کربلا حاظر می بیند. فرمود:

«یا مُحَمَّداه بَناتُکَ فی العسكر سَبایا»

دختران تو و زریۀ تو را دارند به اسارت می برند

«هذا ابنك محزوز الرأس من القفا»

این حسین تو است که سر او را از قفا بریده اند.

مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف:  اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق؛ ج2، ص 45

این جمله، خیلی دردناک است. معمولاً سر حیوانی یا سر انسانی را می خواهند ببرند، از جلو میبرند. این رگ های بزرگ وقتی بریده بشود و خون بیاید، به راحتی جان می دهد!

حتی ما یک مرغی را می خواهیم بکشیم، می گوییم یک دفه سر مرغ را از بدن جدا نکنید که وقتی به این ستون فقرات گردنش می رسد، این مرغ درد می کشد؛ ولی یا رسول الله! یا حجت بن الحسن! «حسین» را به پشت خواباندند و از پشت سر، نه اینکه او را سر ببرند، بلکه او را همانند اینکه استخوان را تکه تکه می کنند، ضربه  زدند و با ضربه، سرش را از بدنش جدا کردند.

«سید بن طاووس» نیز در این زمینه می نویسد که حضرت زینب (سلام الله علیها) وقتی ابدان مطهر شهدا را دید، با صدای حزین صدا کرد:

«يَا مُحَمَّدَاهْ صَلَّى عَلَيْكَ مَلَائِكَةُ السَّمَاء»

یا رسول الله ملائکه آسمان بر تو درود بفرستد.

«هَذَا الْحُسَيْنُ مُرَمَّلٌ بِالدِّمَاءِ مُقَطَّعُ الْأَعْضَاءِ»

اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى‏، نويسنده: ابن طاووس، على بن موسى- فهرى زنجانى، احمد؛ ناشر: جهان‏ - تهران، 1348 ش؛‏ ص 133

«مقطع الاعضاء» یعنی بدنش را قطعه قطعه کرده بودند و زیر پای اسب ها، تکه تکه شده بود. نمی  دانم اینها چه عداوتی با امام حسین داشتند!؟

امام حسین را شهید کردید، سرش را از بدن جدا کردید و به هدف تان رسیدید. این دیگر چه معنا دارد که دستور می دهید اسب ها را از نو نعل کنند و بر بدن بی رمق حسین بتازند!؟

بعضی از بزرگان دارند که نه، قبل از اینکه سر سیدالشهداء (سلام الله علیه) را از بدن جدا کنند، با اسب بر بدن حضرت تاختند. امام حسین هنوز جان در بدنش بود و روح در بدنش بود که بدن مطهرش زیر پای اسب سپاهیان «عمر سعد» تکه تکه شد!

فرمود:

«وَ بَنَاتُكَ سَبَايَا إِلَى اللَّهِ الْمُشْتَكَى وَ إِلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ إِلَى عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ إِلَى فَاطِمَةَ الزَّهْرَاء»

بعد جالب این هست که حضرت زینب اشاره کرد و فرمود:

«الْيَوْمَ مَاتَ جَدِّي رَسُولُ اللَّه‏»

امروز روزی که است که جدم پیغمبر شهید شد.

«يَا أَصْحَابَ مُحَمَّدَاهْ هَؤُلَاءِ ذُرِّيَّةُ الْمُصْطَفَى يُسَاقُونَ سَوْقَ السَّبَايَا»

بعد یک جمله ای دارد، من از همه عزیزان تقاضا می کنم به این جمله خوب دقت کنید. همه اتفاق نظر دارند که «عاشورا» یا روز «جمعه» بود یا روز «شنبه»؛ ولی «زینب کبری» می گوید:

«بِأَبِي مَنْ أَضْحَى عَسْكَرُهُ فِي يَوْمِ الْإِثْنَيْنِ نَهْبا»

پدرم فدای حسینی باد که در روز دوشنبه خیمه های او را غارت کردند.

اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى‏، نويسنده: ابن طاووس، على بن موسى- فهرى زنجانى، احمد؛ ناشر: جهان‏ - تهران، 1348 ش؛‏ ص 133

روز «دوشنبه» اشاره به روز «سقیفه» دارد! یعنی اگر چنانچه امروز آمده اند اینچنین اصحاب حسین را قطعه قطعه کرده اند، خیمه حسین را آتش زده اند، اصحاب او را به شهادت رسانده اند، بدن پاره پاره او را زیر سم اسب ها لِه کرده اند، اینها همه از روز «سقیفه» شروع شد!

به قول آن شاعر که می گوید:

«سَهْمٌ أَتى مِنْ جانِبِ السَّقِیفَةِ * وَ قَوْسُهُ عَلى یَدَىْ خَلِیفةِ»

الأنوار القدسية - بانضمام غديرية لم تطبع – ناظمه العلامة الشيخ محمد حسين الأصفهاني «قدس سره»؛ صححه وعلق عليه: الشيخ علي النهاوندي، مؤسسة المعارف الاسلامية؛ ص 151، ش 1697

اگر چنانچه تیری در «کربلا» به حلقوم «علی اصغر» خورد، این تیر در حقیقت کمانش در دست خلیفه بود که در «سقیفه» پرت شد و بعد از پنجاه سال در کربلا فرود آمد و بر حلقوم «علی اصغر» نشست.

اگر اینها از روز اول، وصی پیغمبر را قبول کرده بودند و علی را خانه نشین نکرده بودند، اهلبیت پیغمبر را خانه نشین نکرده بودند و به تعبیر مقام معظم رهبری (حفظه الله تعالی) اگر آنچه را که پیغمبر معین کرده بود – یعنی امیرالمؤمنین و اهلبیت –  به دستورات اینها عمل کرده بودند، این مردم امروز به یک جاهایی می رسیدند که هنوز هم به آنجاها نتوانسته اند برسند. و لذا در «زیارت عاشورا» می خوانیم:

«لَعَنَ اللَّهُ اُمَّةً اَسَّسَتْ اَساسَ ذلِكَ وَ بَنى عَلَیْهِ بُنْیانَهُ»

البته وقتی اینها قبل از رحلت نبی مکرم، به حضرت نسب هذیان دادند و گفتند:

« إِنَّ النبي غَلَبَهُ الْوَجَعُ»

الجامع الصحيح المختصر، اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا؛ ج1،

54، ح 114، باب 39 بَاب كِتَابَةِ الْعِلْمِ

داستان کربلا رقم خورد! داستان حمله به خانه زهرا رقم خورد! شهادت امیرالمؤمنین رقم خورد! شهادت امام مجتبی رقم خورد!

بعد از پنجاه سال، یعنی در نیم قرن، همین امت پیغمبر، همین هایی که دارند نماز می خوانند و نماز شب می خوانند، آمدند فرزند پیغمبر را این چنین مورد هتک حرمت قرار دادند. هتک حرمتی که حتی مسیحی ها می گویند امکان ندارد کسی واقعه کربلا را بخواند و محزون نشود و قلب او آتش نگیرد.

مرحوم «سید بن طاووس» نقل می کند که ناله زینب (سلام الله علیها) در کنار جنازه برادر، به قدر جان سوز بود که:

«قَالَ الرَّاوِي: فَأَبْكَتْ وَ اللَّهِ كُلَّ عَدُوٍّ وَ صَدِيق‏»

تمام دوست و دشمن بر گریه و ناله زینب گریه کردند و ناله زدند!

اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى‏، نويسنده: ابن طاووس، على بن موسى- فهرى زنجانى، احمد؛ ناشر: جهان‏ - تهران، 1348 ش؛‏ ص 134

من نمی دانم وقتی اهلبیت می خواستند از ابدان مطهر شهداء جدا بشوند، «زینب کبری» چه گفت!؟ تاریخ خیلی از حقایق را برای ما بیان نکرده، یا بیان کرده ولی این آثار را از بین برده اند!

من می خواهم یک جمله ای را بگویم. از همه عزیزان التماس دعا دارم. شاید زبان حال «زینب کبری» باشد که خطاب به برادر، به آن جنازه بی سر، به آن جنازه قطعه قطعه شده فرمود: "ای حسین! من روزی که با «عبدالله بن جعفر» ازدواج کردم، یکی از شرط های ضمن عقدم این بود که گفتم: «عبدالله»! من با این شرط با تو ازدواج می کنم که حسینم هر وقت به سفر برود، من هم با او به سفر بروم."

"حسین!من به عهدم وفاکردم و از زندگی ام صرف نظرکردم، ازهمسرم صرف نظر کردم،سرمایه زندگی ام

این دوتا فرزندم بود، اینها را هم با خودم آوردم و فدای تو کردم."

حسین! «زینب» اولین سفری است که بدون تو دارد می رود. حسین جان! نمی گویم بیا با من همسفر شو، ولی رسم و سنت پیغمبر است، مسافری که به سفر می رود، برایش دعای سفر می خوانند؛ دعای «فَاللَّهُ خَیرٌ حَافِظًا وَ هُوَ أَرْحَمُ الرَّاحِمِینَ» می خوانند.

حسین جان! برخیز و برای بچه هایت دعای سفر بخوان. از خدا بخواه برای زینبت و برای بچه ها صبر بدهد.

من وقتی بعضی از فیلم های دفاع مقدس را میبینم که این عزیزانی که می خواهند به جبهه بروند را از زیر قرآن رد می کنند؛ یا این عزیزان پزشک و پرستاران بخش «کرونا» که می خواهند وارد بخش های خاص بشوند، قرآن به سرشان می گیرند و از زیر قرآن رد می شوند، خیلی گریه ام می گیرد.

می گویم: خدایا! زینب دارد به سخت ترین سفر می رود، به دردآورترین سفر می رود، شاید اشاره کرده باشد که حسین جان! ای کاش یک کسی قرآن بالای سر ما نگه می داشت و ما را از زیر قرآن رد می کرد.

«سید بن طاووس» می نویسد:

«ثُمَّ إِنَّ سُكَيْنَةَ اعْتَنَقَتْ جَسَدَ أَبِيهَا الْحُسَيْن‏»

حضرت سکینه آمد بالای جنازه بابا، نشست و جنازه بابا را به آغوش گرفت.

اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى‏، نويسنده: ابن طاووس، على بن موسى- فهرى زنجانى، احمد؛ ناشر: جهان‏ - تهران، 1348 ش؛‏ ص 134

نمی دانم چه گفت و چه درد دلی کرد؛ شاید گفت: بابا! بعد از تو به خیمه ها حمله کردند. بابا! بعد از تو خیمه ها را غارت کردند. بابا! گوشواره هایمان را از گوش مان کشیدند، گوشهایمان را پاره کردند.

بابا! چادرها از سر ما کندند. بابا! بعد از تو خیمه هایمان را آتش زدند. بابا! شب گذشته نمی دانی چه سخت گذشت بر ما. بابا! نه یاری، نه یاوری، نه مدد کاری، نه حمایت کننده ای. در یک بیابان، چندتا زن و فرزند، اطرافمان را دشمن فراگرفته، نه خیمه ای که در زیر آن پناه بگیریم، نه کسی که از ما حمایت کند، تا صبح نمی دانستیم برای تو گریه کنم، برای اکبرم گریه کنم، بابا! جای تازیانه هایم می سوخت.

«الا ﻟﻌﻨﺔ ﷲ علی اﻟﻘـــﻮم اﻟﻈالمین؛ و سیعلم  الذﻳﻦ ﻇﻠﻤﻮا أي ﻣﻨﻘﻠﺐ ﻳﻨﻘﻠﺒﻮن»

خدایا تو را قسمت می دهیم به آبروی سیدالشهداء و اهل بیت گرامش، به قلب های لرزان در کربلا، و قلب های مضطر امروز در حرکت از کربلا به کوفه و در مجلس «عبیدالله بن زیاد».

خدایا به آن قلب های لرزان، به آن اشک های جاری بچه های امام حسین، خدایا فرج مولای ما امام زمان نزدیک بگردان و ما را از یاران خاص، و سربازان فداکار و ملازمین رکابش و از شهدای رکابش قرار بده.

خدایا رفع گرفتاری از گرفتاران بنما، حوائج حاجت مندان روا نما، دعای همه ما و همه عزاداران را به آبروی اهل بیت حسین به اجابت برسان.

این توسلاتی که ما کردیم و عزیزان ما در گوشه کنار این عالم، به عشق حسین عزاداری کردند، خدایا به آبروی حسین و به آبروی اهل بیت حسین این عزاداری ها را به شایستگی قبول کن و امضای آقا ولیعصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) زیر پای این عزاداری ها قرار بده.

والسلام علیکم و رحمةالله و برکاته

ویژه برنامه: قتیل العبرات با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین استاد عباسی

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم، اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

دیوان من اگر تو نبودی غزل نداشت

گل واژه های عشق و شهادت مَثَل نداشت

 در کربلا اگر تو نبودی صفا نبود

رفتن به عمق حادثه طعم عسل نداشت

دیگر نماز و منبر و گل دسته ای نبود

این دسته دسته های عزا یک کتل نداشت

ای شاه عشق تشنگی ایت شور آبها است

دریا نظیر داغ تو را از عزل نداشت

حتی مدینة النبی و کوفه علی

تنها تر از محله تان یک محل نداشت

این مسئله که عزت اسلام یا سکوت

آیا بجز بریدن سر راه حل نداشت

جانم فدای او که در آن غربت عجیب

جز خواهر شکسته دلی روی تن نداشت

ای یادگار غربت شبهای فاطمه

ای یادگار غربت شبهای فاطمه

دیوان من اگر تو نبودی غزل نداشت

اما باز بسم الله الرحمن الرحیم، و هرآنچه سلام و درود خالصانه هست ابتدا تقدیم به قطب عالم امکان، مهدی صاحب الزمان حضرت ولیعصر عجل الله تعالی فرجه الشریف، بعد از آن سلام ها و درودهای ما و عرض تسلیت های ما تقدیم به شما بیننده گرامی که در هر جایی که هستید دل های تان گره خورده به محبت اهل بیت علیهم السلام هست، شما که فرزندان تان را به نیت سربازی امام زمان(عج) بزرگ می  کنید،شما که بچه هایتان، مادرانی که بچه هایشان را به عشق امام حسین و به عشق اهل بیت و با نام و یاد آنها شیر می دهند؛ خوشبحال آنهایی که عادت های قشنگی مثل سلام فرستادن به لبان تشنه ابا عبد الله را از کودکی بعد از نوشیدن آب به فرزندان شان یاد می دهند و این عادات را در وجود آنها شکل می دهند، خدا را شکر می کنیم که امشب هم در خدمت تان هستیم امشب آخرین شبی هست  که در این ویژه برنامه در این حسینیۀ کوچک و این هدیۀ، این تکیۀ کوچک و ساده در خدمت شما گرامی یان هستیم و امیدوارم عزاداری های ما و شما مورد قبول حضرت حق و حضرت ولیعصر(عج) قرار گرفته باشد؛ در خدمت استاد عباسی ارجمند و بزرگوار هستیم، خدمت استاد هم از جانب خودم و شما عرض سلام و ادب و احترام و تسلیت و تعزیت دارم، خیلی خوش آمدید آقا.

استاد عباسی:

سلام علیکم و رحمة الله بنده هم خدمت حضرت عالی و همه بینندگان عزیز و گرامی شبکه جهانی ولیعصر ارواحنا له الفداء عرض سلام و ادب و احترام دارم و همینطور عرض تسلیت به مناسبت ایام سوگواری سرور و سالار شهیدان حضرت ابا عبد الله الحسین(ع) و یاران با وفای ایشان من در خدمت تان هستم.

مجری:

خدا حفظ تان بکند آقا، آقا ایام، ایامی هست که اسارت اهل بیت آغاز شده و شاید همین لحظاتی که ما الآن داریم صحبت می کنیم در سال شصت و یک هجزی قمری این اهل بیت در دل شب هم طی مسیر می کردند.

بپردازیم به مسائل اسارت دیشب اشاراتی آقای یزدانی به این مسئله داشتند شما کامل ترش را ان شاء الله برایمان بیان کنید.

استاد عباسی:

بله

«بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحيم‏ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمينَ وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِين، وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی سَيِّدِنا وَ نَبِیِّنَا أَبِی ‌الْقَاسِمِ مصطفی مُحَمَّد (صَلَّی اللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِ وَ سَلَّمْ) وَ عَلَی أهلِ بَیتِهِ الطَّیِّبِینَ الطَّاهِرِینَ وَ لَعْن دائم عَلَی أَعْدائِهِمْ أَجْمَعِینَ إِلَی قِیَامِ یَوْمِ الدِّین». صَلی اللّه عَلَیْکَ یا اَباعَبْدِاللَّه

من مقدمةً می خواستم روایتی را جهت آمادگی خودم و بینندگان عزیز مان برای این بحث عرض بکنم چون بحث، بحث بسیار سنگینی است از نظر عاطفی و در واقع یکی از بالاترین مصیبت های مربوط به سید الشهداء علیه السلام هست، شاید بتوانیم بگوییم که آن مصیبتی هست که یک، در واقع یک تمایز جدی بین اساساً واقعه عاشورا با همه مصائب و اطلاعات انبیای و اولیای گذشته ایجاد می کند، شاید ما هیچ نبی و وصی و ولی را در عالم نیابیم که اینگونه بعد از شهادت شان نسبت به زن و فرزندشان ظلم و ستم و اجحاف اتفاق افتاده باشد؛ لذا من یک روایتی ار از کامل الزیارات عرض می کنم و بعد وارد بحث مان در رابطه با اسارت می شویم؛ روایت روایت بسیار زیبا و دلنشینی هست، ابی بصیر نقل کرده از امام باقر(ع) که خب از اصحاب حضرت هست ، حضرت می فرمایند چهار هزار فرشته، حضرت فرمودند:

« أربَعَهُ آلافِ مَلَکٍ ، شُعثٍ غُبرٍ یَبکونَ الحسین إلی یَومِ القِیامَهِ»

چهارهزار ملک هستند که همگی ژولیده غمگین و  گرفته در حال عزا بر سید الشهداء علیه السام هستند تا روز قیامت

این چهارهزار غیر از آن اعداد و ارقامی از ملائکه هست که روزانه از آسمان بالا از عرش الهی می آیند به آسمان دنیا، می آیند حرم سید الشهداء علیه السلام و تنها فرصت شان برای عزاداری یک روز هست و فردای آن روز آن چند هزار ملک به آسمان بالا می روند،چند هزار ملک جدید می آیند و روایت داریم که می فرماید آن ملائکه ای که یک روز بودند رفتند به آسمان بالا تا آخر دنیا تا زمان قیامت منتظر هستند یک بار دیگر نوبت شان بشود که بیایند به زیارت سیدالشهداء و عزاداری بکنند و دیگر نوبت شان نخواهد شد، یعنی در صف انتظار می مانند؛ این چهارهزار،چهارهزاری هستند که دائماً تا روز قیامت در حال  گریه هستند بعد حضرت فرمودند احدی از مردم به زیارت آن حضرت نمی آید مگر اینکه فرشتگان به استقابل او می آیند، همین فرشتگان، و احدی از مردم مریض و بیمار نمی شوند مقصور همان عزاداران سید الشهداء و زائرین سید الشهداء مگر اینکه اینها به عیادت او می روند  و کسی از مردم، یعنی باز این مردم عزادار نیست مگر اینکه این فرشتگان بالای سر او حاضر می شوند، اینجا می خواهم این را عرض بکنم اول ابتدای بحث مان، که شاید این یک چیزی باشد که متعارف شده که به هر حال دهه محرم وقتی تمام می شود مثل حالا دیشبی که شام غریبان ابا عبدالله الحسین هست، یک مقداری، به هر حال یک دهه مردم عزاداری کردند خسته شدند و ، البته خستگی روحی که معنا ندارد مقصودم جسم آنها هست، خستگی اتفاق افتاده ممکن است یک مقداری به هر حال با گرفتاری های که هست برویم  سراغ زندگی هایمان دیشب من برنامۀ که داشتم نائب الزیارة عزیزان مان بودم مشهد الرضا به عزیزان هیئتی مان عرض کردم که ما مثل از فردایی می رویم سراغ زندگی عادی مان و کسب و کارمان و زینب کبری سلام الله علیها می ماند و این اطفال یتیم، و شمر و خولی و زجری که همراه آنها هستند تا به شام و این چهل منزل را طی می کنند لذا اولاً به خودم عرض می کنم که، و بعد بینندگان عزیزمان که رها نکنیم عزای بر سید الشهداء ادامه دارد، مصائب ادامه دارد برکت زندگی مان و اصل زندگی مان در واقع عزای سیدالشهداء علیه السلام ، که این ایام استمرار پیدا کند هر بیننده عزیزی یک برنامه ای بگذارد به هر حال شبی یک برنامه تا آنجایی که امکان دارد حضوری و رفتن به مجالس سیدالشهداء که آن هم باز یک موقعی فرصت شد روایات  عجیب و غریبی دارد در رفتن حضوری در مجلس سیدالشهداء علیه السلام و اگر امکان نبود یا در، بیننده عزیزی در کشوری یا مکانی زندگی می کند که دسترسی ندارد از طریق مجازی گریه بر سید الشهدا و حضور در مجالس؛ که شخصی که به مقامات و درجاتی رسیده بود از اولیای الهی بود و محضر حضرت ولیعصر الرواحنا له الفداء تشرف پیدا کرده بود از او سؤالی شد که خب شما چطوری به این درجات رسیدید، گفت من هرچه نگاه کردم دیدم، باید یک شباهیتی بین من و مولایم امام زمان باشد در امور دیگر که نیست، نه نماز من ربطی به نماز حضرت دارد، نه روزه من ، نه عبادات من، نه بسیاری از امور زندگی من؛ دیدم حضرت در زیارت ناحیه مقدسه می فرمایند که یا جدا من هر صبح و شام در عزای شما گریه می کنم، و آنجا نمی گوید که، چون بعضی اشتباه معنا می کنند که می گویند، اگر اشک من تمام شود خون گریه می کنم حضرت، می فرمایند خون گریه می کنم، به جای اشک خون گریه می کنم نه اگر اشکم تمام شد خون گریه می کنم، گفت من این را از زیارت ناحیه مقدسه گرفتم و هر صبح و شام صبح که می رفتم سراغ کسب و کارم و می خواستم کرکره مغازه را بدهم بالا می گفتم صلی الله علیکه یا اباعبدالله و یک روضه ای از روضه های حضرت را در ذهنم تصور می کردم یا بر زبان جاری می کردم و شروع می کردم، غروب و شب هم که می خواستم کسب و کارم را تمام بکنم باز صلی الله علیکه یا اباعبدالله  و روضۀ کوتاهی در حد یک دقیقه دو دقیقه می خواندم و این  را یک سال ادامه دادم این اشک بر سید الشهداء علیه السلام وقتیکه جاری شد و روز به روز گذشت احساس سبکی و احساس پاکیزگی و احساس اقلّی در شباهت با مولام حضرت ولیعصر ارواحناله الفداء پیدا کردم و خدا به من عنایت کرد و نظر لطف کرد.

مجری:

کوتاه ترین راه را برای رسیدن به کمال انتخاب کرده.

استاد عباسی:

انتخاب کرده بود، بله یک میانبر، که واقعاً از آن میانبرهایی هست که زندگی انسان را زیر و رو می کند حالا حد اقل قضیه از الآن نیت بکنیم که همه سال بلکه خدا به ما توفیق بدهد لاأقل محرم و صفر را این دو ماه را بر ارباب مان ابی عبدالله الحسین گریه بکنیم اشک بریزیم، توجه پیدا بکنیم این را مقدمه عرض کردم بخاطر اینکه مصیبت اسارت مصیبت بسیار بالایی هست من می خواهم اسنادی را در این رابطه عرض بکنم که یک ویژگی مهم در این اسناد هست،غیر از این مسئله که این اسناد در منابع اهل سنت آمده، در منابع معتبر اهل سنت ذکر شده، ویژگی مهم دیگری که این اسناد دارد این هست که نشان دهنده، یعین شواهد و قرائن جدی وجود دارد در این اسناد که این اسارت یک اسارت عادی نیست، یعنی آنهایی که اسیر گرفتند، گاهی اوقات در جنگ ها اسیر گرفته می شود خب اسیر را بنوعی وقتی به اسارت می برند می گویند نباشد به شخصی دارد می جنگد کمک نکند، دو مرتبه تجهیز نکنه لشکری را برای جنگیدن، به اسارت می برند، یا قرار هست ما آینده با آن جریان مقابل یک گفتمانی داشته باشیم، گفت و گویی داشته باشیم مسائلی را بین خودمان حل کنیم یک کشور دیگر هست ما این ها را به اسارت می بریم که.

مجری:

یا اهداف خاصی داشتن مثل آقا رسول الله که فرمودند هر کس اسیر می شد اگر بتواند سواد خواندن و نوشتن یا هنری را به ما بیاموز به افراد ما آزاد خواهد شد.

استاد عباسی:

بله آن اهداف متعالیۀ که اهل بیت یا آقا رسول الله داشتند که اینها به سمت هدایت بیایند، به هدایت ختم بشود ، اما اهداف عادی هم که در واقع کشورها و افرادی که می جنگند دارند این اهداف عادی هم یک ویژ  گی های خاص خودش را دارد دیگر یعنی شما باید درواقع یک طرف مقابلی که الآن باشد مثل یک کشوری که بعد می خواهید شما باهم گفت و گو بکنید مرزها را مشخص بکنید، یکی از بحث ها هم که آقا اسیر متقابلی داریم می خواهیم اسیرها را جا به جا کنیم یا پولی بگیریم اسیر را مثلاً واگذار بکنیم به آنها در آمدی مثلاً کسب بشود برای یک کشور یک سری اهداف این مدلی دنیایی که خارج از آن چیزی که آقا رسول الله در رابطه با اسرا و حکومت و اینهایشان داشتند؛ اینجا حقیقت قصه این است که اصلاً این هداف دنیایی این چنینی عمدتاً تحقق پیدا نمی کند یعنی اگر قرار باشد ببرند، می خواهند آینده با حکومت مقابل چه کنند، در مقابل حکومتی نیست، با افراد جریان مقابل، افرادی وجود ندارد سیدالشهداء علیه السلام به شهادت رسیده و یارانشان به شهادت رسیدند، اینها یک مشت زن و بچه هستند، یا اگر مقصود شان این باشد که ما می خواهیم اسرا را مبادله کنیم خب طرف مقابل که از شما اسیری نگرفته کسی زنده نمانده که بخواهد از شما اسیر بگیرد. لذا آن اهداف دنیایی عادی در این بحث هایی که متعارف هست تحقق پیدا نمی کند، پس باید یک چیز دیگر باشد دوتا هدف و ویژگی درواقع در ذهن اینها می توانسته باشد از این به اسارت گرفتن که جمعش هم بعید نیست یعنی ممکن است که هردو هدف باشد، یکی از اهداف این هست که ما به مردم مناطق مختلف در کشور خودمان و غیره این درواقع پیروزی که،پیروزی ظاهری و ادعایی را اعلام بکنیم این زن و بچه را ببریم در شهرها بچرخانیم بگوییم آقا آن کسی که مقابل ما قد علم کرده بود و آمده بود به جنگ ما، ما پیروز شدیم و کشتیم به اسارت گرفتیم ببینید اینها باقی مانده آن به اصطلاح لشکر و جریانی هستند که مقابل ما آمده بودند، که از شواهد بر می آید که خب این بوده که آقا حرکت بکنند از  منازل مختلف و حتی این منازلی که به شام رفتند با سرعت نرفتند از شهرها عمداً عبور دادند یعنی گاهی از خیابان های اصلی جاده های اصلی، حتی مسیر دورتر شود یعنی جاهایی میانبر بوده، مسیر دورتر بشود ولی حلب توقف داشته باشیم، فلان شهر توقف داشته باشیم و در ورود به شام هم که خب آن اتفاقات که صبر بکنند و نگهدارند برای آزین بستن و برای آماده کردند شهر برای حضور اینها پس این یک هدف که شواهد و قرائن نشان می دهد دنبال این بودند که در واقع به همه موافقین و مخالفین شان اعلام بکنند که ما امام حسین علیه السلام را به شهادت رساندیم زن و بچه اش را هم به اسارت گرفتیم ببینید که پیروز شدیم موافقین خوشحال بشوند و اقتدار و قدرت اینها به ذهن شان بیاید مخالفین هم متوجه بشوند که شوخی ندارد دستگاه حکومت بنی امیه و با هرکسی که مخالفش باشد برخورد می کند و می کشد و به اسارت می گیرد اما حرف من این نیست،این هم باز می شود جزء آن اهداف عادی دنیایی که خیلی ها ممکن است این کار را بکنند در نظر گرفت آن چیزی که اسنادی که من می خواهم تقدیم بکنم در آن وجود دارد این نکته از آن برمی آید و استفاده می شود که اینها بعنوان لشکر کفر در مقابل شان، لشکر سیدالشهداء علیه السلام را دیدند و در نظر گرفتند و گفتند خیلی خب ما رفتیم با کفار جنگیدیم غلبه پیدا کردیم حالا زن و بچه اینها را نه به اسارت عادی بلکه به کنیزی العیاذ بالله می گیریم، یعنی رفتن به سمت اینکه این زن و بچه را ما بعنوان کنیز،و اینها ملک ما هستند، این،آن مصیبت اصلی این است، چون یک موقع اسارت است آقا بردند اسرا را حالا با هر مصیبت و زحمتی با هر اتفاقی که در مسیر قرار باشد بیفتد تا آنها برسند آنجا که، در خواست  امام زین العابدین علیه السلام را که سرهای مطهر را فاصله بدهید یا پشت سر کاروان که بچه ها نگاه نکنند و اینها عمداً سرها را آوردند بین ناقه ها قرار دادند که بالا سر هر فرزندی یک سر بریده قرار بگیرد که حالا چه آثار روحی و چه مصیبت سنگینی را ایجاد می کند شما این مطلب را بینندگان عزیزمان هم احتمالاً دیده باشند اگر کسی کنار بدن پدری مادری غیرۀ باشد در هنگام دفن کردن می گویند یک لحظه کفن را کنار بزنید روی مادر یا پدر را ببیند بعنوان وداع و تمام و زود فاصله می دهند مخصوصاً که اگر اینها کوچک باشند، اطفال باشند نمی گذارند اینها بمانند و ببینند، آن وقت این بچه هایی که در این بیابان بی پناه یتیم شدند اینها را دقیقاً کنار سرهای مطهر شهداء و آن هم نه یک روز و دو روز چون در آن روایات و غیره آمده که سرهای مطهر را هرشب  از نیزه ها باز می کردند داخل صندوق می گذاشتند و دو مرتبه روز می بستند و کاروان را دقیقاً از بین سرها با فاصله ای که بین سرها باشد. خب ببینید این خیلی جنایت است یعنی دیگر اصلاً جنایت عظیمی است آن کسی که خب در میدان بلاخره جنگیده، شمشیر به دست داشته شهید شده اما اینکه درخواست هم می شود یک همچین چیزی و باز عمداً برای اینک عذاب بدهند اینها، ما به این بحث ها بخشش کاری نداریم.

مجری:

تا چندین سال پیش درک اینکه یک انسان می تواند اینقدر وحشی باشد، اینقدر بی عاطفه باشد اینقدر سنگ دل باشد شاید دشوار بود، داعش این را به ما نشان داد که نه یک انسان می تواند به این درجه از پلیدید و حیوانیت برسد و ما شواهد زنده اش را دیدیم، اینها هم آبا و اجداد اینها هستند،اینها فرزندان همان ها هستند.

استاد عباسی:

بله دقیقاً همینطور است، ببینید یک کلیپی در فضای مجازی هست خیل هم کلیپ پر بازدیدی هست یک خبرنگار عراقی هست با یک پدری مصاحبه می کند، ای کاش می دانستم و آماده می کردیم این کلیپ را پخش می کردیم حالا روزهای دیگر اگر شد پخش می کنیم. با این پدر مصاحبه می کند و این کلیپ یکی از پربازدیدترین و تأثر برانگیز  ترین کلیپ های فضای مجازی شده این هست که این پدر نقل می کند می گوید: ما، داعش وقتی به شهر ما حمله کرد من همۀ، زمان خیلی کمی داشتیم، زن و بچه ام را خانواده ام را سوار بر ماشین کردم، ماشین وانتی بود عقب سوار کردم و فرار کردیم و اینها داشتند ما را تعقیب می کردند. می گوید یک جایی در دست انداز یکی از دختر بچه های من از ماشین پرت شد بیرون افتاد زمین و من باید انتخاب می کردم بین اینکه بمانیم و همه کشته بشویم و اسیر بشویم به دست اینها یا اینکه بقیه را نجات بدهم ادامه بدهم مسیر را و آن دختر بماند، می گوید آن لحظه سخت ترین لحظه بود که در این کلیپ هم گریه می کند این پدر که سخت ترین انتخاب است دیگر، جگرگوشه اش را بگذارد و می داند که می افتد به دست این وحشی های ناصبی داعشی مسلک می گوید من رفتن را انتخاب کردم که جان بقیه را نجات بدهم شاید هم درستش همین بود که به هر حال بقیه دیگر...

مجری:

شاید هر کسی دیگری هم بود همین کار را می کرد.

استاد عباسی:

این کار را می کرد. می گوید رفتیم و از اینها که فاصله گرفتیم جای امنی قرار گرفتیم، چون تعداد افراد بالای ماشین زیاد بود و اینها آمدیم ، اینها را آوردم پایین از ماشین، مادر این دختر متوجه نبودن این دختر شد آمد به من، من را کشید کنار به من گفت که نیست دخترم و اینها، می گوید من تنها چیزی که می توانستم به او بگویم، گفتم که آبروی من را نبر صبر کن من توضیح بدهم بگذار بگویم که چه اتفاقی افتاده و این اتفاق را و می گوید من هر شب از آن به بعد دارم کابوس می بینم که این ماجرا پیش آمد و این بچه، دختر بچه به دست این داعشی ها افتاد؛ واقعه کربلا همه زن و بچه ابی عبدالله الحسین، برای همه شان این اتفاق افتاد یعنی همۀ زن و بچه ابی عبدالله یعنی چندتا بچه در این مسیر گم می شود، بخاطر اینکه اینها مقابل سر بریده اباعبدالله الحسین، سر حضرت علی اکبر، سر حضرت قاسم بن حسن بودند و اینها آن قدر محو اینها می شدند گاهی اوقات از غصه دق می کردند بیهوش می شدند، اینکه اینها جا می ماندند از کاروان می افتادند از ناقه ها، ناقه هایی که اطراف نداشت حجاب نداشت، مراقبت نداشت، می افتادند اصل قصه برای همین ماجرا بوده که اینها نگاه به این سرها آنقدر غصه می خوردند و گریه می کردند شما ببینید، یک نفری یک عزیزش را از دست داده، چند دقیقه یک بار یک آب قندی برایش می آورند می آیند شانه هایش را ماساژ می دهند می گویند، دلداری اش می دهند؛ اینها لحظه به لحظه روبروی سر مطهر شهداء و بعد غش می کردند،صاحب عزا با این مصیبت غش می کند، اینها غش می کردند از نقه ها روی زمین می افتادند.

مجری:

دخترم چشمان خود را باز دریایی نکن

اینقدر روی خودت را غرق زیبایی نکن

هیچ جا مانند اینجا چشم مردم شور نیست

روی ماهت را دوباره غرق زیبایی نکن

عمه مثل ابر باران زا است پس با او بگو

بغض خود را بشکن و دیگر شکیبایی نکن

دست و پایت زخمی است و بازهم تب کرده ای

گوشه ای بنشین و دیگر راهپیمایی نکن

من، عمو، قاسم، علی اکبر همه پیش تو ایم

در میان نیزه ها احساس تنهایی نکن

دیدن این سر میان تشت پیرت می کند

اینقدر با بوسه ات از من پذیرائی نکن

چشم هایت را ببند و دست بر رویم بکش

دخترم حتی نگاهی هم به بابایی نکن

 روی دامان تو دارد باز خوابم می برد

با زبان بی زبانی قصد لالایی نکن

یک میان برنامه ببینیم و برگردیم.

استاد عباسی:

آقای علوی قبل از اینکه میان برنامه ببینیم، بی بی زینب کبری سلام الله علیها مقتل نوشته، می گوید یک موقع ای نگاه کرد دید، سه ساله ابی عبدالله یک طوری دارد نگاه می کند به بابا الآن است که دق بکند، حضرت که هیچ چیز نمی گفت خطاب به سر بریده ابی عبدالله، یک موقع اشاره کرد گفت:

«فاطم الصغيرة كلّمها»

اگر با من حرف نمی زنی حسین جان با این دختر سه ساله ات صحبت بکن دارد دق می کند

مجری:

جناب استاد قبل از اینکه برویم سراغ بقیه بحث الآن در میان برنامه یک نکته ای را به من گفتید راجع به همین روضه ای که آقای کریمی می خواند، یک اشارۀ به آن بکنید.

استاد عباسی:

عرض کردم واقعاً روضه خیلی سنگینی است ایشان بحث اینکه با چیزهای مختلف حمله به سید الشهداء علیه السلام کردند در گودی قتلگاه و در جریان شهادت حضرت؛ آقا امام رضا علیه السلام در روایت شان فرمودند که، روایت معروف پسر شبیب ریان بن شبیب که، یکی از بندهایش این هست که جد ما را

«كَمَا يُذْبَحُ الْكَبْشُ»

که مانند کبش که می شود قوچ می شود، گوسفند اینگونه به شهادت رساندند بعد یک تفاوتی هست ایشان از کلمه شات در عربی شات هم می شود گوسفند اما از شات استفاده نکردند از کبش استفاده کردند، یک رسمی بود در جاهلیت و آن اینکه چند نفر با همدیگر، یک گوسفندی خریداری می کردند و آن را پرورش می داند در واقع غذا به آن می دادند چاق می کردند، یک روزی برای تفریح می رفتند خارج از شهر، کنار آب یا به اصطلاح جای سر سبزی، بعد خب طبیعی اش این است که باید این گوسفند را ذبح بکنند و اصلاً کباب درست بکنند بخورند، ولی تفاوتش در جاهلیت این بود که اینها این کبشی که پرورش داده بودن می بردند آنجا ذبح عادی نمی کردند، بلکه حمله می کردند به این و هر کسی با هر وسیله ای که همراهش بود چاقو بود، نیزه بود، چوب بود می زدند تا این کشته بشود و بعد تکه تکه اش می کردند؛ امام رضا علیه السلام با اشاره...

اینکه زینب کبری سلام الله علیها آمدند، حالا نمی دانم امشب مقتل شد، قتلگاه شد، اینکه زینب کبری سلام الله علیها آمدند و بدن برادر را پیدا نمی کردند از بین نیزه شکسته ها و شمشیر شکسته ها و چوب ها و سنگ ها، وقتی هم رسیدند به بدن برادر باز هم، با اینکه صدا را می شنیدند از این بدن بی سر ولی باز هم نشناختند، در بعضی از روضه ها خوانده می شود می گویند، گفته جای سالمی نداری برای اینکه ببوسم، ول وقعاً درستش این است، نه جای سالمی نداری، اصلاً جایی در بدنت پیدا نیست، آنقدر نیزه و شمشیر و سنگ و چوب...

من یکی از اسناد را برای اینکه بحث در واقع علمی را داشته باشیم، بحث اسارت را قول دادیم به بینندگان عزیزمان

در کتاب جمل من انصاب الأشراف، آقای بلاذری از علمای اهل سنت، چاپ دارالفکر

یک روایتی را نقل کرده که آن باطن خبیث و طینت ناپاک اینها را در واقع دارد در اینجا کاملاً نشان می دهد و بروز می دهد، و آن هم این هست که روایت اینطور هست که ذکر کردند که شخصی از افرادی که در واقع داخل جلسه یزید بود که اسرای اهل بیت را در آنجا آورده بودند و حضور داشتند، نگاه به یکی از دختران امیرالمؤمنین کرد، خب یکی از خواهران حضرت زینب سلام الله علیها، می گوید:

«من اهل شام نظر إلی إبنة العلی»

نگاه کرد به یکی از دختران اهل بیت

«هَبْ لِي هَذِهِ»

این را به من ببخش

این را به ملکیت من در بیاور، ببینید آنهایی که حاضر بودند و یزید و اینها می گوید:

«فأسمعته زینب کلاماً»

حضرت زینب سلام الله علیها در اسناد دیگر آمده مطلبی را حضرت فرمودند ، که در روایات دیگر آمده که این بود که شما اصلاً اجازه یک همچین کاری را ندارید، حالا شما ببینید که آقا چقدر مظلومیت که حضرت زینب در یک جلسه ای بخواهند ناچار بشوند این را بگویند که آقا شما حق ندارید این کار را بکنید، یک دلیل خیلی مهم هم آوردند اینکه آقا مگر اینکه بخواهید خودتان را از ملت اسلام خارج کنید، بین دوتا مسلمان وقتی، اگر خودتان را مسلمان می دانید، لاأقل این باید باشد که بین دو مسلمان گرفتن کنیز جایز نباشد، مگر اینکه بخواهید خودتان را از ملت اسلام خارج کنید یعنی بگویید ما یک مسیحی، یهودی، یک بی دینی هستیم که آمدیم به اصطلاح افراد را، این خانواده را آمدیم به اسارت بعنوان کنیز گرفتیم، که می گوید یزید عصبانی شد، این عبارت چند جا تکرار شده که:

«لو شئت عن احبها له»

اگر من دلم بخواهد ببخشم می بخشم

 ولی خب بلاخره با کلام حضرت زینب سلام الله علیها موقعیت را مساعد نمی بیند که بخواهد مثلاً این کار را انجام بدهد که بعضی از افراد سؤال کردند که خب حالا چه، یعنی یزید چرا این کارها را انجام نداد؟ چرا مثلاً کنیزی نگرفت؟ چرا برخوردهای تندتر انجام نداد، اینکه مجالش نبود مجالی برای این قصه نبود که یکی از آن چیزهایی که موجب شد مجالی برای این ماجرا نباشد،قصه شهادت حضرت رقیه سلام الله علیها است که وضعیت شام را بهم ریخت، شام ناصبی، غالباً ناصبی دشمن اهل بیت وضعیت را بهم ریخت ، این قصه شهادت حضرت رقیه و إلّا یزید خیلی  کارها می خواست بکند، بعد که دید آقا حکومتش متزلزل می شود  نگران حکومتش و قیام برعلیهش از جناب حتی کسانی که آنها با اهل بیت میانه خوبی نداشتند، شما ببینید در جلسه یزید،شخص نصرانی است، وقتی متوجه می شود که سر بریده سر پسر پیغمبر هست و این دارد جسارت می کند خب کامل فاصله می گیرد، حتی اسلام می آورد به اعتقاد به اهل بیت علیهم السلام پیدا می کند در مقابل یزید لذا یزید به این خاطر اگر نتوانستند آن چیزی که در ذهن شان بود عملی بکنند نسبت به اهل بیت سید الشهداء علیه السلام بخاطر این اتفاقاتی بود که افتاد و آن مقابله ای که صورت گرفت.

مجری:

جناب استاد کلاً سه دقیقه زمان داریم تا انتهای برنامه

استاد عباسی:

در سه دقیقه چه باید عرض بکنیم این ایام، ایام این مصیبت ها است یعنی از مصیبت های روز عاشورا و آن جنایات که بگذریم ایام این مصیبت ها است من یک اشاره ای بکنم به یکی از مصیبت های باز همین شب ها که شب های اسارت اهل بیت هست.

خب ببینید یک خانواده مصیبت زده، زن و بچه ای که آن صحنه ها را روز عاشورا دیدند با آن وضعیت سوار بر ناقه ها شدند با تازیانه و با دیدن افرادی که دشمن پدرشان و قاتل پدرشان هستند، خب شب ها هر جایی که اقامت می کردند که حالا، غالباً روضه ها شب هست، مجالسی که گرفته می شود شاید یک مناسبت خاصش هم این باشد که، شب ها تازه زمان دردهای این خانواده بود زمان مصیبت های این خانواده بود، غیر از مصائبی که داشتند و آن شب ها باید گریه می کردند برایش، در بیابان بودن و روی ناقه بودن و خستگی ها و تاول ها و غیره و اینها بود، یکی از چیزهایی که خیلی جان سوز هست اینکه در خانواده ای که در این سفر از اولی که از مدینه و بعد مکه و به سمت کربلا همیشه شب ها که موقع استراحت بود، معمولاً دیدید دیگر خانواده ها شب که دور هم جمع می شوند آن طفل کوچکی که،طفل شیرخواری که اگر در یک خانواده ای باشد و خیلی شیرین سخن و یا به هر حال خواستنی هست بین این دخترها و بین این زنها می چرخد، با او بازی می کنند محبت می کنند به او و این ایام مادر حضرت علی اصغر علیه اسلام، و زن های اهل بیت در این جریان اسارت یکی از مصیبت های شان این بوده که هر شب، هر جا که می ایستند،دم گرفتن برای شش ماهه ابی عبدالله برای حضرت علی اصغر علیه السلام دارند.

مجری:

آقا اجازه می دهید من امشب شب آخر است برویم در خانه این باب الحوائج حضرت علی اصغر علیه السلام به نیت تعجیل در فرج به نیت شفای همه بیماران و حسن ختام مان این  شش ماهه باشد.

مبهوت این آئینه اند اختر شناسان

شمس و الشموسی صیرتان گوهر شناسان

پروانه های روزه دار و دائم الذکر

یاهو کشان بی نشان حیدر شناسان

گل پونه های دست بر پهلو گرفته

دلدادگان شوریدگان کوثر شناسان

عارف ترین مردان حق از روز ایجاد

عقبا شناسان و صف محشر شناسان

الیاس ها و خزرهای جاده عشق

مردان آب و خاک بهر و بر شناسان

حتی رسولان الو العظم الهی

 ایل او تبار پاک پیغمبر شناسان

توفیق می خواهند از حق تا بنوشند

یک قطره از جام علی اصغر شناسان

آشفته خونش تمام کهکشان ها

دلداده رویش تمام سر شناسان

حتی سلیمان در رکابش

در پی او خیل نگین بازان و انگشتر شناسان

از اهل دل عمری سراغش را گرفتم

از محضر لاهوتی جعفر شناسان

تقلید از این آیت عظما ضروری است

دادند فتوا اینچنین رهبر شناسان

در پیشگاه او دو زانو می نشیند

جویندگان معرفت محضر شناسان

بر روی دستان پدر گرم خطابه است

ای واعظان شهر ای منبر شناسان

آه ای رباب، آه ای رباب ای همسر اشک

ای در دو عالم اسوه مادر شناسان

خیس است از عمی یجیبت چشم صحرا

خشکیده دریا در غم مضطر شناسان

در کیمیای عشق او درمانده ماندند

سیمین دلان و زرگران و زر شناسان

غیر از علی اصغر تمنایی ندارند

دلدادگان دلخستگان دلبر شناسان

از خشکی لبهای اصغر می نویسند

در این کویر داغ شعر تر شناسان

بی مشتری مانده است بعد از کودک تو

بازار اقیانوس پهناور شناسان

فطرس دخیلی سرخ بر گهواره اش بست

این است راه و رسم بال و پر شناسان

(اما روضه من این است که)

گشتند و جز نام علی نامی ندیدند

در پهنه تاریخ نام آور شناسان

حق علی ها غصب شد حق علی ها غصب شد

این را بپرسید از تک تک شبهای پیشاور شناسان

فرزند ابراهیم ما را تشنگی کشت

ای وارثان آب ای حاجر شناسان

تا تارهای صوتی اش را پاره دیدند

آتش بپا کردند خون یاگر شناسان

الهام می گیرند از زخم گلویش

تحریر زن ها قاریان حنجر شناسان

با پیکر اکبر کنار هم کشیدند

تصویر او را لاله احمر شناسان

باید دم از او زد من المهد الی اللحد

این است فیض اول و آخر شناسان

باب الحوائج تر از او پیدا نکردند

در هر دو عالم غنچه پرپر شناسان

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


ویژه برنامه قتیل العبرات>

شبکه ولی عصر قتیل العبرات آیت الله حسینی قزوینی استاد عباسی