شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی

قسمت یازدهم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ :30 مهر 1399

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب و احترام خدمت همه شما بینندگان عزیز و محترم شبکه جهانی حضرت ولیعصر(عج)، در برنامه ایستگاه اندیشه در خدمت استاد و کارشناس محترم برنامه حاج آقای روستایی هستیم، ابتدای برنامه از ایشان خواهش می کنم عرض سلامی با شما داشته باشند بنده با مباحثی که طرح می کنم در خدمت شما و ایشان هستم. حاج آقا سلام علیکم و رحمة الله.

استاد روستایی:

علیکم السلام و رحمة الله، بنده هم خدمت شما و بینندگان شبکه جهانی حضرت ولیعصر عرض سلام و ادب و احترام دارم و خیلی خرسند هستم که ما را مهمان نگاه های گرم خود شان کرده اند امیدوار هستم که با برنامه خوبی در خدمت عزیزان مان باشیم.

مجری:

خیلی ممنون و متشکر، همانطور که بینندگان عزیز اطلاع دارید برنامه ایستگاه اندیشه در شبکه جهانی حضرت ولیعصر به موضوع بیان نا گفته ها و یا طور دیگر بگوییم کمتر گفته شده های تاریخ صدر اسلام می پردازد، مباحث استاد روستایی حول این محور است، مبحثی را که مدت قبل شروع کردند بخاطر ویژه برنامه ها و بعضی از تعطیلی ها نا تمام مانده بود و هنوز در ابتدای بحث هم هست اتفاقاً موضوع قیام امام حسین(ع) است، از ایشان می خواهم چون یک وقفه ای افتاده بین مباحث یک خلاصه ای بفرمایند تا آنجایی که جلسات قبل گفته اند با ادامه بحث در خدمت شان هستیم، حاج آقا بفرمایید.

استاد روستایی:

بسم الله الرحمن الرحیم

همانطور که بینندگان عزیز مان مستحضر هستند ما یک بحثی را مطرح کردیم راجع به نظریه های حرکت آقا آبا عبدالله الحسین(ع)، در این زمینه نظریات مختلفی از سوی اندیشمندان متعددی مطرح شده، ما در اینجا ملاحظه بفرمایید یک بحثی را که داریم راجع به نظریه های حرکت آقا أبا عبدالله الحسین(ع) پنج نظریه را ذکر کردیم، گفتیم نظریه تشکیل حکومت اسلامی، نظریه شهادت طلبی، نظریه تکلیف گرایی، اهداف ترکیبی و هجرت مرگ گریزانه (نجات جان خود).

گفتیم این پنج نظریه در سطح جامعه نخبگانی مطرح شده است، هر کدام هم یک قدمتی دارد و یک خاستگاهی دارد مثلاً شما اگر نظریه تشکیل حکومت اسلامی را بخواهید بررسی بکنید که از کجا شروع شده ما خیلی از بزرگان شیعه مثل «سید مرتضی» «شیخ مفید» نظریه حکومت اسلامی را قبول دارند، و نظریه شهادت طلبی را بعضی بزرگان مثل «سید بن طاووس صاحب لهوف» مطرح می کنند، هر کدام از این نظریه ها قائل خاص به خودش را دارد و زیر مجموعه های خاص به خودش را هم دارد مثلاً همین نظریه شهادت طلبی که إن شاءالله ما می خواهیم بعد به آن بپردازیم چندین زیر مجموعه دارد شهادت متعبدانه، شهادت مخیرانه، شهادت مسلحت اندیشانه، شهادت شفاعت گرایانه، شهادت بیدار گرایانه، شهادت رسوا گرانه، اینها هر کدام شان بحث خاص خودش را دارد و در واقع قائلین خاص به خودش را دارد. ما اینجا الآن در این بخش بحث مان در مورد نظریه حکومت اسلامی صحبت می کنیم که نظریه مختار خود بنده هم همین نظریه تشکیل حکومت اسلامی است.

مجری:

یعنی شما خودتان از بین اقوال پنجگانه و نظریه های پنچگانه آن چیزی که خودتان به جمع بندی رسیدید همین نظریه تشکیل حکومت اسلامی است.

استاد روستایی:

یعنی این نظام اندیشه اهل بیت(ع) چه زمان آقا أبا عدالله یا آقا امیرالمؤمنین یا امام حسن مجتبی(ع) یا تمامی اهل بیت مبتنی بر تشکیل حکومت اسلامی است، یعنی آن چیزی که در نظام اندیشه اهل بیت(ع) وجود دارد و چه آقام امام حسین(ع) که قیام به شمشیر می کنند چه امام موسی بن جعفر که زندان می افتند، اینها این در ذهن شان است و بخاطر همین هم حکومت ها با اینها برخورد می کنند، ما در جلسات گذشته هم عرض کردیم مثلاً ما در صدر اسلام شخصیتی مثل عبدالله بن عمر را داریم که در منابع تاریخی آمده

« کان یفتح الناس ستین سنه»

60 سال فتوا می داد اما کسی با او کاری نداشت یک لحظه هم رنگ زندان را ندید یک لحظه رنگ مجازات را ندید و به راحتی حقوقش و شهریه او از بیت المال به راه بود، چرا؟ چون با حکومت های مختلف کنار می آمد و اهل سازش بود و ما حالا امشب هم بعضی از قسمت ها را خواهیم گفت که در نظر بعضی از سیاسیون آن زمان هم همین مسئله بوده که عبدالله بن عمر سازش کار است خیال تان راحت باشد، اما آقا أبا عبدالله چه؟ نه ایشان سازش کار نیست و ایشان را باید مثلاً از بین برد، یا مثلاً شما در زندگی اهل بیت دیگر هم این را می توانید ببینید، آقا موسی بن جعفر(ع) اگر یک امامی بود که گوشۀ مسجد مثلاً فقط بخواهد مسئله شرعی بگوید خب حکومت هارون و بنی العباس که کاری به او نداشت کما اینکه خیلی ها بودند، مگر ما در حکومت مثلاً بنی العباس عامر شعبی را نداریم؟ عامر شعبی شخصیتی است که در حکومت بنی العباس مهدس دربار منصور دوانیقی است، هیچ کارش ندارد عامر شعبی را، و علیرغم اینکه یک مخالفت ها هم دارد حتی در حکومت اموی ولی چون سازش کار است و با اصل حکومت بنی امیه کاری ندارد کسی کارش ندارد و به راحتی از او استفاده می کنند، یا عروة بن زبیر یا افراد دیگری که در آن سطح بودند، اما آن چیزی که در ذهن مبارک اهل بیت(ع) هست و به آن فکر می کنند و در رأس آن عمل می کنند مبارزه با طاغوت زمان شان است و تشکیل حکومت اسلامی، لذا می بینیم که با حضرت برخورد می شود.

مجری:

یعنی می فرمایید دلیل اصلی تان یا یکی از دلایل تان سیره پیامبر، امیرالمؤمنین و همه ائمه است تشکلی حکومت اسلامی.

استاد روستایی:

ببینید نه به تنهایی، ببینید این که می گوییم سیره اقداماتی که در راستای این مسئله انجام داده اند، اقدامات و مواجه ها و رویاروی های که با حکومت داشتند اینها موارد متعددی است ما در جلسات گذشته آمدیم از نامه آقا أبا عبدالله الحسین به معاویه گفتیم که اصلاً امام حسین(ع) قبل از تشکیل حکومت یزید و قتی که معاویه می  آید به حضرت نهیب می زند که  آقا مثلاً شما نیا و اختلاف بین امت پیامبر نینداز، میگوید دنبال فتنه نباش، حضرت یک جمله ای می فرمایند:

«لا أعلم لها فتنه أعظم من عمارتک علیها»

من فتنۀ بزرگتر از سلطنت تو بر امت اسلامی نمی بینم

اصلاً فتنه تو هستی، این سخن در مقابل یک طاغوتی مثل معاویه نشان دهنده چه است؟ نشان دهنده این است که حضرت دارند نهیب می زنند و اصل مشروعیت و خلافت معاویه را هدف گرفته وگرنه معنا ندارد که به حاکم بگوید اعظم و بزرگترین فتنه روزگار شما هستی، این یعنی اینکه آقا نه اصلاً مشروعیت تو را قبول دارم نه حکومت تو را قبول دارم و مواردن دیگری که راجع به آن بحث کردیم.کلام امام در دارالاماره  مدینه را گفتیم، و باز فرستادن سفیری به نام مسلم بن عقیل را مورد بررسی قرار دادیم بحث کردیم گفتیم اگر امام (ع) می خواست کشته بشود اگر امام واقعاً هدف شان این بود که به شهادت برسند معنا ندارد که مسلم بن عقیل را بفرستد و بگوید آقا تو بیعت برای من جمع کن، مسلم به چه عنوانی دارد بیعت جمع می کند؟ آیا به عنوان اینکه آقا با من بیعت بکنید که  امام حسین(ع) کشته بشود؟ نه آقا بیعت و یار گیری زمانی است که من بخواهم یک کار تشکیلاتی بکنم یک کار حکومتی انجام بدهم، پیام های ارسالی کوفیان را با بینندگان مان گفتگو کردیم و بررسی کردیم، راجع به متن نامه های کوفیان بحث کردیم، نامه خود امام(ع) به مردم که امام در یک نامه ای فرمودند که شما محاصل کل نامه های تان چه است؟حضرت روی امامت تأکید کردند گفتند این 18 هزار یا 12 هزار نامه، حالا بنابر اختلافی که در تاریخ وجود دارد، مفاد این نامه ها چه است؟ تعبیر امام این بود که:

«فأن جُلَّ مقالتکم»

تمام آن حرفی که شما زدید

«و مقالة جُلِّکُم»

یعنی تمام عصاره همه حرف های شما چه است؟

«إنه لیس علینا إمام»

آقا ما امام نداریم شما بیا امام بشو همین، چه بسا به واسطه شما ما جمع بشویم بر هدایت و حق، ببین امام می گوید عصاره نامه ها این است ما امام نداریم نه اینکه ما شهید نداریم.

مجری:

یعنی مردم کوفه طالب حکومت بودند؟

استاد روستایی:

بله ببینید چون از طاغوت اموی به تنگ آمده بودند، دنبال این نیستند که آقا ما امام زاده نداریم بیا یک امام زاده می خواهیم درست بکنیم، ما شهید نداریم می خواهیم یک مثلاً خیابانی را به نام شهید بزنیم، دنبال این نیستند که، حضرت می فرمایند «مقالة جُلِّکُم»، عصاره تمام این 18 هزار نامه چه است؟ «إنه لیس علینا إمام»، امام یعنی چه؟ یعنی پیشوا هدایتگر، راهبر، ما راهبر نداریم، کسی که بیاید جامعه اسلامی را رهبری بکند، این می گوییم ما را بر هدایت و حق جمع بکند یعنی چه؟ این جمع شدن بر هدایت و حق در چه صورتی است؟ در صورت اینکه حدود الهی إقامه بشود، احکام الهی جاری بشود، این احکام و حدود الهی چطوری جاری می شود؟ زمانی که یک کسی بیاید امام حق باشد و یک حکومت اسلامی تشکیل بدهد تا بتواند این خلاصه نیت مردم و آن چیزی که در ذهن مردم هست را عملی بکند و به آن تحقق ببخشد. لذا ما اینها را بحث کردیم البته مصادر مختلفی است که طبیعتاً بخواهیم همه اینها را ذکر بکنیم دوباره تکرار مکررات می شود.

درگیری پیروان امام را با پیروان والی مکه بحث کردیم، ببینید حالا امام از مدینه حرکت می کنند، چرا امام از مدینه حرکت می کنند؟ حالا ما در ادامه خواهیم گفت چون جان امام در خطر است می آیند مکه، در مکه هم حضرت را می خواهند بکشند، حالا باز در ادامه بعضی از اسناد در این زمینه خواهم گفت، حضرت از مکه هم می آیند بیرون، حالا یک کسی ممکن است بگوید حضرت از مکه آمدند بیرون می خواستند احترام خانه خدا شکسته نشود چون می خواستند امام را بکشند و اینجا بیت الله حرم امن الهی است، خب اشکال ندارد متین، اما چرا امام بیرون از مکه بیرون از حرم دست به شمشیر می شود؟ برای مواجهه با پیروان والی مکه، اگر امام هدف شان این نیست که تشکیل حکومت بدهند، اگر می خواهند واقعاً یک شهادتی باشد خوب راحت دیگر اینجا که دیگر حرمت حرم خدا شکسته نمی شود، اگر فقط صرفاً دنبال کشته شدن هستند خب جان شان را فدا می کنند دیگر نه اینکه بیایند مقابله بکنند، از آن طرف امام می آید حالا از این هم بگذریم یک کسی ممکن است بگوید نه خب امام اینجا نباید بی دفاع بی ایستد بالاخره یک کسی حمله کرده دفاعی از خودش کرده، خب امام می آید  مشروعیت حکومت را زیر سؤال می برد کاروان یمن را که مال حکومت هست امام تصرف می کند و این اموال را بین مردم تقسیم می کند، یعنی چه؟ یعنی اصلاً من حکومت شمای یزید را لایق نمی دانم که بر اموال مسلمین تصرف بکنی، من خودم باید تصرف بکنم، این تصرف، تصرف ولایت ودارانه است یعنی تصرفی نیست از روی احساسات نه دارد در واقع آن ولایت خودش را اعمال می کند، از نوع اعمال والایت است این حرکت امام، یا مثلاً کلام امام به فرزدق که مورد بحث قرار گرفت نامه حضرت مسلم، محتویات دفاعیاتی که حضرت مسلم انجام داده و حتی اینکه بعد از اینکه مسلم به شهادت می رسد باز امام مسیر را ادامه می دهد، اینها همه نشان دهنده این است حضرت در واقع به دنبال تشکیل حکومت اسلامی است. اینها 12 محور است که ما این 12 محور را در جلسات قبل گفتیم.

مجری:

خیلی ممنون از توضیح تان حاج آقا، هم مختصر بود هم اینکه همه مطالبی که گفته شده تا اینجای بحث بینندگان عزیز را رساند، من یک سؤالی دارم، آن دوره بالاخره دوره ای بوده که بعد از صحابه بودند و رجال علمی و سیاسی مختلفی هم کوفه داشته هم حالا مکه و مدینه داشتند، رجال سیاسی آن دوران بالاخره می دانید که بعد از شهادت امام حسین(ع) هم مثلاً افرادی مثل سلیمان صرد و حالا بزرگان دیگری بودند یعنی خودشان را آنجا در مقابل مسلم بن عقیل هم که درخواست اعلام جنگ بر علیه ابن زیاد داشت سلیمان خودش آنجا فتوا می دهد می گوید من قائل به قول خودم هستم، بالاخره رجال بزرگی آن دوران داشته کوفه و آن عصر، رجال سیاسی آن موقع فهم شان از حرکت امام حسین(ع) چه بوده؟ آنها هم همین حکومت را و همین ولایت و امامت را برداشت می کردند یا شهادت یا حالا هر برداشت دیگری؟

استاد روستایی:

ببینید بگذارید یک قدم من بروم بالاتر، فقط نرویم متمرکز بشویم در کوفه چون ببینید ما در کوفه خب خیلی از این رجال را داریم که در آن برهه اینها زندان هستند و تحت نظر هستند، در بعضی منابع داریم قریب 10 هزار نفر از یاران حضرت أبا عبدالله(ع) یعنی شیعیان اهل بیت(ع) در زندان بودند که یک نمونه جناب میثم تمار است یا مثلاً جناب مختار ثقفی، اینها خب نبودند و طبیعتاً خیلی از حرف های اینها به ما نرسیده، اما شما فرمودید عصر بعد از صحابه؛ نه اصلاً من می خواهم دست بگذارم روی یک سری اصحاب سر شناس که به عنوان صحابی معروف بودند و اینها در کوفه هم نیستند حتی در حجاز هستند، فهم اینها چه است؟ یعنی ما اگر بخواهیم حرکت امام را به درستی رسد بکنیم، یک کسی ممکن است بگوید نه حضرت رفت کوفه دیگر گفت من می جنگم که حکومت تشکیل بدهم با اینها، نه ما می خواهیم یک زره بیاییم عقب تر از کوفه از حجاز.

مجری:

یعنی قبل از اینکه آن مواجهه تازه شکل بگیرد 

استاد روستایی:

بله قبل از مواجهه ها، یعنی آن نیت اولی امام حسین(ع) اینجا می فهمیدند دیگر این رجال سیاسی اینجا، اینها تلقی شان چه بود از حرکت امام، ببینید ابن عباس یکی از افرادی است که بلاخره جزء خاندان اهلبیت محسوب می شود ایشان در کتاب«مروج الذهب» جلد3، چاپ مکتبة العصریه، عبارتی دارد در صفحه51، ببینید می آید به قول خودش با امام (ع) یک نحوه نصیحتی داشته باشد یک گفت و شنودی داشته باشد می گوید:

«فلمّا هم الحسین بالخروج الی العراق»

مروج الذّهب، ابن عباس، چاپ مکتبة العصریه، ج3،ص51

حالا ما ان شاء الله سعی می کنیم راجع به این واژۀ خروج هم بحث بکنیم، البته بعید می دانم امشب برسیم ولی خود این واژه حرف در آن هست

مجری:

در همین پرداختن به این نظریات پنج گانه هم سر همین واژه خروج هم خیلی بحث است دیگر برداشت های مختلفی از آن می شود

استاد روستایی:

اصلاً این خروج است بله، این خروج اصلاً یعنی هیچ چیز ، آیا این خروج به معنای شهادت است؟ این خروج به معنای تشکیل حکومت است؟ این باید راجع به آن بحث بشود ان شاء الله، می گوید زمانی که امام حسین(ع) تصمیم گرفت به عراق در واقع خروج کند به عراق ابن عباس آمد و گفت پسر عمو

«قد بلغنی أنک ترید العراق»

به من خبر رسید شما می خواهید عراق بروید

«إنّهم  أهل غدر»

اینها اهل پیمان شکنی هستند

اینها شما را دعوت کردند برای جنگ، شما عجله نکن و اگر شما

«و إن أبیت إلا محاربة هذا الجبار»

اگر شما عبا می کنید و هدفت این است که فقط با این جبار و ستمگر بجنگی و کراهت داری که در مکه بمانی برو یمن

«فشخص الی الیمن»

برو یمن

«فإنها  فی عزله»

او یک گوشه است یک کنار است

«و لک فیها  أنصار و اخوان»

شما یارانی داری و برادرانی داری

«فأقم بها و بث دعاتک»

می گوید آنجا اقامت کن و آن دعوت خودت را منتشر کن، تبلیغت را بکن و بعد به اهل کوفه و یارانت در عراق بنویس که اینها امیر خودشان را اخراج بکنند، اگر اینها این کار را کردند و احدی نبود که با شما بجنگد آن وقت شما برو کوفه، آن وقت برو سر سفره آماده

«و ما أنا لقدرهم بآمن»

من از پیمان شکنی اینها دلخوش نیستم و  خیالم راحت نیست ایمن نیستم؛ امام حسین(ع) می فرمایند:

«یا ابن عم إنی لأعلم أنک لی ناصح»

من می دانم شما اهل خیر خواهی هستی

«و علیَّ شفیق»

شما نسبت به من دلسوزی داری

« ولکن مسلم بن عقیل کتب إلیَّ باجتماع اهل مصر علی بیعتی و نصرتی»

مسلم نامه نوشته که آنها با من بیعت کردند و می خواهند من را یاری بکنند

یعنی او را دعوت کردند من امام باید این بیعت را اجابت بکنم، خب ببینید آقای ابن عباس تلقی اش چیست، تلقی اش صرف شهادت امام حسین(ع) نیست و وقتی امام حسین می گوید آقا اینها با من بیعت کردند دیگر ابن عباس کوتاه می آید، چون می فهمد که امام یک هدف متعالی دارد امام دنبال صرف شهید شدن نیست، امام می خواهد برود کار تشکیلاتی انجام بدهد آنجا

مجری:

اصلاً شاید بشود گفت آن پیشنهاد اولیۀ ابن عباس هم که شما گفتید امام تشریف ببرند یمن آن هم بخاطر آن بود  که آنجا یک عده و عُده ای محیا بکنند مثلاً پایه حکومت را به جای کوفه در یمن بگذارند، یعنی

پیشنهاد خود ابن عباس هم در همان ابتدا می شود از آن فهمید که فراتر از شهادت و مثلاً طبع جنگ طلبی است،

استاد روستایی:

ببینید در عبارت همین بود به درستی شما اشاره کردید، بن عباس شما برو

«فأقم بها و بُثَّ»

و منتشر کن

«دعاتک»

آن دعوت

خودت را آنجا منتشر بکن، خب دعوت امام چیست، آیا بن عباسی که صحابی است نمی داند که یکی از شئون امام حکومت داری است کما اینکه پیامبر این کار را کردند کما اینکه امیرالمؤمنین این کار را کردند، این را می داند ابن عباس، ابن عباس کسی نیست که نسلی باشد که فرض کنید که چند نسل بعد صحابه باشد یا مثلاً حتی خارج از حجاز بوده باشد نه ابن عباس پیامبر را درک کرده امیرالمؤمنین را درک کرده و می شناسد اینها را وبه این علم دارد که اینها شیوه شان چیست و ابن عباس غدیر را دیده می داند که اصلاً یکی از شئونش وظایف امام حکومت داری است؛ اما ابن عباس می آید به حضرت می گوید آقا شما برو یمن این کار را انجام بده و از یمن شروع کن، یعنی نشان دهنده این است که ابن عباس هم می داند که هدف امام حکومت است وگر نه خب ابن عباس می رفت می گفت آقا شما برو یمن در یک ازلتی باش، یک گوشه ای عبادتت را بکن، اما چرا می گوید «وبُثَّ فأقم بها» آنجا اقامت کن « وبُثَّ دعاتک» دعوت را منتشر بکن؟

مجری:

و بعد هم دوباره از اهالی کوفه بخواه که امرشان را اخراج بکنند و شما بعداً برو

استاد روستایی:

خب همین امیر را اخراج بکنند که چه بشود؟ که یعنی بروی و حکومت دست بگری دیگر، و گرنه خب امیر

را اخراج بکنند هرج و مرج بشود؟ خب نه؛ ابن عباس یعنی فهمش از حرکت امام حسین همین تشکیل حکومت است؛ خب ما در «اخبار الطوال دینوری» هم این را  می بینیم، آن در کتاب « مروج الذّهب» مسعودی بود اخبار الطوال احمد بن داوود دینوری، در صفحه 244، شبیه همین است حالا با الفاظ دیگر می گوید، روز سوم رسید ابن عباس آمد پیش امام حسین:

«یابن عم لا تقرب اهل الکوفه»

به اهل کوفه نزدیک نشو

اخبار الطوال، احمد بن داوود دینوری، ص244

اینها اهل خیانت هستند و در همین شهر بمان

«فإنّکَ سیّد اهلها»

تو بزرگ اهل اینجا هستی

«فأن ابیت»

اگر نمی خواهی اینجا بمانی

«فسر إلی عرض الیمن»

برو یمن

«فإن بها حصونا و شعابا»

حصن یعنی دژ، قلعه، این دژ اصلاً خودش در واقع نماد حکومت است، نماد ایستادگی در مقابل ظالم است نماد حفاظت است نماد حکومت است بله

«و هی أرض طویلة عریضة»

زمین بزرگ است

« ولأبیک فیها شیعه»

پدرت یک پیروانی آنجا دارد

«فتکون عن الناس فی عزلة»

از این امویان در یک کناری قرار می گیری و دور می شوی از اینها بعد دوباره ببینید :

« و تبثُّ دعاتَک فی الآفاق»

انتشار بده دعوتت را در آفاق

 در سر زمین های مختلف

« فإنی ارجو»

من امید دارم

«إن فعلت ذلک أتاک الذی تحب فی عافیة»

به تو می رسد آن چیزی که دوست داری اما درعافیة این به تو می رسد

در جنگ به تو نمی رسد؛ خب امام اگر دنبال، آن چیزی که محبوب امام بود اگر صرف شهادت بود در اینجا، آیا شهادت در عافیت به تو می رسد؟ منظورش این است؟ آن چیزی که شما دوست دارید چیست؟ انتشار دعوتت به طور کامل است،  اصلاح و در واقع تغییر این ساختار اموری است و مبارزه با طاغوت است، آن را در عافیت به دست می آوری به جایی که پیرو داری راحت می روی جلو؛ که حضرت اینجا قبول نمی کند و می گوید نه:

«قد عزمت علی الخروج»

من می خواهم خروج کنم

ببینید

«إنی قد عزمت علی الخروج»

نکته اینجا است اگر ما بخواهیم بگوییم خروج صرفاً به معنای این است که از این شهر بروم آن شهر، اینجا معنا ندارد بگوید «قد عزمت علی الخروج» این خروج به معنای مقابله با حاکم ظالم است؛ چو ما یک زمانی یک افرادی داریم به آنها می گویند اینها بغات هستند یک زمانی هم می گویند خوارج، یا یک زمانی می آیند می گویند آقا فلانی خروج کرد، یک زمانی می گویند فلانی بغی کرد، اصتلاحاً در کتب فقهی بحث می شود بغی یعنی مقابله با حاکم عادل، مثلاً به اهل جمل و صفین و نهروان می گویند بغات، چون مقابل حاکم عادل ایستادند؛ اما یک زمانی یک کسی می آید خروج می کند این را در کتب فقهی می گویند مقابله با حاکم ظالم، حالا خوارج اگر عنوان خوارج گرفتند نه اینکه  حاکمی که مقابل شان بود ظالم بود نه اینها به اعتبار آن لقبی بود که پیامبر داده بود به اینها به عنوان خروج از حق بود خروج از جاده حق بود و بعد آمدند محدثان اموی این را گذاشتند روی امام حسین، و لقب خواج به امام حسین(ع) دادند، خواستند یزید را مشروع جلوه بدهند که بگویند از طریق حق امام خروج کرده؛ ولی آن چیزی که در اصتلاح فقهی هست خورج، مقابله با حاکم ظالم است، یعنی ایستادگی در مقال حاکم ظالم، در ادبیات فقهی اهل سنت هم ما این را داریم که حالا ان شاء الله در بحث خودش وقتی می آیم واژه خروج را می خواهم واکاوی بکنم آنجا راجع به آن بحث خواهم کرد.

مجری:

خیلی ممنون، حاج آقا از رجال سیاسی آن دوران می فرمودید ادامه بحث را در خدمت تان هستیم.

استاد روستایی:

بله ما از جناب ابن عباس را گفتیم نظرشان را  اما آقای عبدالله بن عمر

مجری:

ابن عباس را در حقیقت از اردوگاه بنی هاشم یا از یاران و پیروان اهلبیت گفتین فکر کنم مثال های دیگری که بخواهید بزنید از بنی امیه و یا مثلاً رجال مخالف امام حسین باشد به تعبییری.

استادروستایی:

افرادی که مثال می زنیم بعضی ها مخالف هستند، بعضی ها موافق هستند به ظاهر بعداً مخالف می شوند؛ اما طبیعتاً افرادی را که از این به بعد مثال می زنیم به امامت امام حسین، به عنوان یک امام و خلیفه پیامبر اعتقاد ندارند؛ یکی از آن افراد آقای عبدالله بن عمر است، که این یک شخصیتی است که به راحتی با حکومت ها کنار می آید، یعنی چه در دوره بنی امیه، چه در دوره بنی مروان وبعد هم آخر هم ترور می شود، توسط همان بنی مروان، می کشن او را یعنی عاقبت امر  کسی که به طاغوت تکیه بکند و دست دراز بکند جلوی طاغوت و جلوی شیطان عاقبت امرش همین است، ما عبدالله ابن عمر را داریم همینطور می شود، انس بن مالک همینطور می شود، اصلاً دستور دادند این را از بین ببرید، اینها افرادی هستند که اعتماد به اینها کردند، اعتماد به طاغوت کرده بعد هم آخر خود طاغوت سر این را زیر آب می  کند و از بین می برنش؛ آقای عبدالله بن عمر در «تاریخ الإسلام ذهبی» چاپ دارالکتب العربی، آن جلدی که حوادث سال 61 تا سال 80 را بحث و بررسی می کند در صفحه شماره 8، اینجا یک عبارتی آمده

«قال ابن عمر»

تاریخ الإسلام، ذهبی، چاپ دارالکتب العربی، حوادث61-80، ص8

ابن عمر به امام حسین (ع) می گوید

« لا تخرج»

خروج نکن

«فإن رسول الله خیره الله بین الدنیا و الآخرة»

خداوند رسول خدا را بین دنیا و آخرت مخیر کرد

«فختار الآخرة»

پیامبر آخرت را انتخاب کرد

« و إنک بضعةٌ منه»

تو پاره وجود پیامبر هستی

«لا تنالها»

نمی رسی

«یعنی الدنیا»

به دنیا نمی رسی

یعنی در اندیشه آقای عبدالله ابن عمر این است که امام حسین(ع) می خواهد برود حکومت تشکیل بدهد، می گوید به دنیا نمی رسی، نه اینکه می خواهد شهید بشود، نه اینکه می خواهد کشته بشود، اگر این باشد خب می گوید آقا تو آخرت را انتخاب کردی دیگر برو زودتر به آن برس؛ اما اینجا می گوید تو به دنیا نمی رسی، یعنی آقای عبدالله بن عمر امام حسین را یک فرد ریاست طلب و دنیا طلب می داند و فردی می داند که به دنبال تشکیل حکومت است؛ لذا اینطور با حضرت گفت و گو می کند تلقی او هم همین است، البته در اصل اینکه امام می خواست تشکیل حکومت بدهد شکی نیست ولی در غلط بودن فهم عبدالله ابن عمر هم که امام را دارد دنیا طلب و ریاست طلب معرفی می کند این هم باز در غلط بودنش شکی نیست، اما فرد سوم بن مطیعه،«عبدالله بن مطیع» عبدالله بن مطیع هم باز از رجال سیاسی آن دوره است که در دوره بنی زبیر هم حکومت به او می دهند  و خلاصه گرایش اهل بیتی ندارد بله به ظاهر خودش را محب و همیار شیعه نشان می دهد شما در دوره های بعد هم که مثلاً این آقای بن مطیع به بعضی از لشکریان  و افرادی مثل مختار و دیگران سعی می کند خودش را نزدیک بکند و خودش را یک فردی نشان بدهد که مشکلی ندارد، اما در واقع نه این روحیه کاملاً ضد اهلبیتی دارد؛ در «اخبار الطوال» آقای دینوری باز آمده این مسئله شما ببینید در صفحه 246

«و سار الحسین (علیه السلام) من بطن الرُّمة»

امام از منزلگاه بطن الرُّمه حرکت کردند

«فَلَقِیَه عبدالله بن مطیع»

عبدالله بن مطیع حضرت را دید

«و هو منصرف من العراق»

از عراق برمی گشت عبدالله بن مطیع

«فسلّم علی الحسین»

به امام حسین سلام کرد

«و قال له بأبی أنت و أُمی یا بن رسول الله»

پدر و مادرم فدای شما  ای فرزند رسول خدا

«ما اخرجک من حرم الله و حرم  جدک؟»

چه چیزی باعث شده که شما از حرم خدا و حرم جدتان

بعد حضرت می فرمایند

«إن اهل الکوفة کتبوا إلیّ یسألوننی أن أقدم  علیهم لما رجوا من إحیاء معالم الحق و إماتة البدع»

اهل کوفه به من نامه نوشتند از من درخواست کردند که من بروم آنجا برای آنچه که آنها امید دارند از اینکه معالم و نشانه های حق زنده بشود و بدعت ها از بین برود

اخبار الطوال، آقای دینوری، ص246

بعد این می آید می گوید شما بروید کشته بشوید در کوفه و حضرت می فرمایند که نه من باید حتماً بروم، ادامه مسیر بدهم؛ یعنی ببینید این آقا هم که می آید می گوید کشته می شویم می فهمد که امام هدفش تشکیل حکومت است، چون حضرت فرمودند، گفتند اینها نوشتند که شما بیا حق را زنده بدار بدعت را بمیران، این را بیا از بین ببر، خب این حق زنده شدن و بدعت از بین رفتن آیا با صرف کشتن امام محقق می شود؟ قطعاً محقق نمی شود؛ من یک مثال بزنم که برای بینندگان عزیزمان این قضیه کاملاً حل بشود ببینید آقا امیرالمؤمنین علی (ع) یک شخصیتی بودند که به لحاظ عبادت در رأس و قله بودند که ما در نقل ها داریم که حضرت هزار رکعت شبانه روز نماز می خواندند، و آن توجه حضرت به انفاق که حتی به دستور الهی که حتی در نماز هم به این توجه دارند و عبادت های امیرالمؤمنین که مشهور است؛ اما دستگاه تبلیغاتی  اموی علی بن ابی طالب را به گونه ای تبلیغ می کند که مردم یقین می کنند یک سری که علی بن ابی طالب اصلاً اهل نماز نیست، اصلاً اهل عبادت نیست، شما ببینید در نبرد صفین وقتی که هاشم مرقال می رود وسط میدان می خواهد بجنگد با یک شامی، شامی وقتی می آید مقابل هاشم مرقال قرار می گیرد می گوید می دانی چرا می خواهم با شما بجنگ؟ دو دلیل دارد؛ یک اینکه آقای شما قاتل عثمان است و دوم اینکه

«إن صاحبکم لا یصلی»

آقای شما نماز نمی خواند

این عبارتی است که سرباز شامی مقابل هاشم مرقال می گوید

«إن صاحبکم لا یصلی»

علی بن ابی طالب را دستگاه حکومت و تبلیغاتی اموی اینطوری نشان دادند، من در برنامه قبل هم عرض کردم گفتم اینها اصلاً درسنامه تدوین می کرند ابوجعفر اسکافی معتزلی در «المعیار و الموازنه» صفحه19 می گوید، می گوید آقا اینها معلم می گرفتند بنی امیه برای بچه های شان بعد یک درسنامه هایی تدوین می کرند، می گفتند این را درس بده، بعد در این درسنامه چه نوشته بود؟ خلیفه اول ابابکر دوم عمر سوم عثمان چهارم معاویه، یعنی اصلاً نام امیرالمؤمنین و امام مجتبی (ع) از صحنه سیاسی قلم گرفته شده و حذف شده اصلاً در درسنامه ها نیست دستگاه اموی که قادر است علی بن ابی طالب را که روزی هزار رکعت نماز می خواند، قادر است این امیرالمؤمنین را بی نماز معرفی بکند آیا قادر نیست این شهادت را یک طور دیگر معرفی بکند، اگر هدف امام صرف شهادت بود، خب خیلی راحت امام دنبال این نبودند که بدعت ها را از بین ببرند دنبال این نبودند که معالم حق را نشان بدهند و زنده بدارند اگر دنبال اصلاح در امت جدشان نبودند با تشکیل حکومت خب همان اول کشته می شدند دیگر می رفت تمام می شد دیگر،در همان درگیری خارج از مکه ما الآن مدینه را نمی گوییم که خارج شدند، مکه را نمی گوییم که بخاطر احترام حرم امن الهی، در همان درگیری خارج از مکه تن به شهادت می دادند، در گیری هم بود جنگ هم بود می گفتند آقا داشته دفاع می کرده اما دیگر کشته شده، اما چرا حضرت این کار را نمی کند؟ حضرت دنبال تشکیل حکومت است، این هم فهم آقای بن مطیع.

فرد بعدی که یک مقداری قبل از همه اینها است در واقع همه موضع گیری او در مدینه است، آن آقای مروان حکم است، یک جمله ای این مروان بن حکم گفته که دقیقاً ودر واقع به صراحت می شود از آن فهمید که هدف امام حسین تشکیل حکومت بوده، فهم مروان هم همین است، شما ملاحظه بفرمایید «اخبار الطوال» آقای دینوری، من به این اخبار الطوال خب یک عنایت ویژه دارم چون ببینید قرن 3 هست متوفای 282 قبل از آقای طبری حتی، و از مصادر تاریخی نخستین است؛ و یک مطالب نابی گاهی اوقات دارد که کسی دیگری ندارد بعضی وقت های یک مطالب نابی هست ایشان دارد، بعضی وقت ها یک مطالب نابی آقای مسعودی دارد، اینها جزء مصادر دسته اول هم  هستند و خب از اینها نباید غفلت کرد، دینوری در اخبار الطوال یک نکته ای را ذکر می کند، صفحه 227، مبایعة یزید (بحث بیعت یزید) می گوید:

اخبار الطوال، دینوری، متوفی 282، ص 227

معاویه از دنیا رفت یزید رفت داخل مسجد جامع و دعوت کرد مردم را به بیعت، یک سری بیعت کردند یزید آمد رفت خانه، معاویه از دنیا رفته بود ولید بن عتبة بن أبی سفیان حاکم بود در مدینه و در مکه یحی بن حکیم بن صفوان بن امیه حاکم بود و در کوفه نعمان بن بشیر انصاری که این هم از دشمنان اهل بیت(ع) است حاکم بود و در بصره عبیدالله بن زیاد لعنت الله علیه، آقای یزید می گوید:

«لم تکن لیزید هِمّة إلا بَیعَة هؤلاء الأربعة نَفَر»

می گوید: همت یزید این بود که چهار نفر با او بیعت بکنند

یعنی تمام این بیعت ها یک طرف بیعت این چهارتا یک طرف، که عبدالله بن عمر پسر خلیفه دوم، عبدالرحمن بن أبی بکر پسر خلیفه اول، و آقا أبا عبدالله(ع) پسر امیرالمؤمنین و آقای عبدالله بن زبیر پسر زبیر بن عوام، این چهارتا برایش مهم بود.

«فکتب إلی الولید بن عُتبة»

نامه نوشت به ولید بن عتبه

«یأمره أن یأخذهم بالبیعة»

گفت از اینها بیعت بگیر

«أخذاً شدیداً لا رُخصَةَ فیه»

یعنی یک بیعیتی بگیری که با نهایت شدت و حدت با اینها برخورد کن و هیچ اجازه ای هم برای تخلف نیست

إلا و لابد باید با اینها بیعت بشود اینها بیعت بکنند و از اینها بیعت گرفته بشود.

«فلما وَرَدَ ذلک علی الولید قطع به و خاف الفِتنَة»

وقتی که این نامه برای ولید آمد ولید فهمید که بالاخره هدف یزید این است که اگر اینها بیعت بکنند بجنگد و ترسید که فتنه ای اتفاق بی افتد و یک جنگ داخلی در همین ابتدای امر رخ بدهد و حکومت اموی مورد تحدید واقع بشود، فرستاد سراغ مروان، مروان در حکومت بنی امیه دارای جایگاه است دوره معاویه بعضی

نقل ها داریم هفت سال و بعضی نقل ها داریم نه سال حاکم بوده ایشان بعد هم خودش که بعد از معاویة بن یزید هم خودش آمد حکومت را به دست گرفت و سر سلسله بنی مروان شد، ولید فرستاد سراغ مروان حکم که بیا

«و کان الذی بینهما مُتباعدا فأتاه»

آمد یک بین شان بعید و رد شد ارتباط شان دور شده بود و اینها، آمد و  ولید نامه را برایش خواند و مشورت گرفت، مروان یک جمله ای گفته این جمله مروان بسیار بسیار کلیدی و حساس است و دقیقاً در همان مدینه حرکت امام حسین(ع) را مشخص می کند که اصلاً هدف امام حسین(ع) چه است، مروان می گوید:

«أمّا عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن أبی بکر فلا تخافَنّ ناحیتهما»

می گوید از ناحیه عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن أبی بکر نترس

هیچ تهدیدی از ناحیه اینها متوجه شما نیست

«فلیسا بِطالِبین شیئاً من هذا الامر»

فلیسا بِطالِبین اینها هیچ چیزی از هذا الامر (امر در اصطلاح سیاسی و ادبیات سیاسی آن روز به معنای حکومت و جانشینی است) می گوید اینها

«فلیسا بِطالِبین شیئاً من هذا الامر»

«اینها دنبال هیچ چیزی از این حکومت نیستند»

 اینها دنبال حکومت نیستند، من عرض کردم خدمت شما امر در ادبیات سیاسی آن روز  به معنای حکومت است این را خود پیامبر به کار برده، مصیب بن کذاب وقتی می آید مدینه و محضر پیامبر، مصبیب هم ادعای پیامبری داشت، می گوید که اگر پیامبر امر بعد خودش را به من بدهد من با او بیعت می کنم بعد حضرت یک تیکه چوب دست شان است می آیند می گویند:

« لو سالتنی هذه القطعه ما اعطیتکها»

تو این چوب را هم از من بخواهی به تو نمی دهم

«و لن اتعدی امر الله فیک»

امر خدا که بحث جانشینی است و علمای اهل سنت هم تصریح کردند هرگز این امر را به تو نخواهم داد اصلاً این اصتلاح امر

«لو جعلتنی الأمر من بعده طبعته»

اصلاً این در ادبیات مردم همین بوده به معنای حکومت است، یا مثلاً حتی در دوره مکی، که پیامبر برای تبلیغ اسلام به قبائل متعدد سر می زد دارد که

«لوبایعناک علی هذا الأمر»

اگر ما با تو بیعت بکنیم بر همین امر

«ثم اظهرک الله علی من یخالفک»

خداوند شما را بر مخالفین پیروز بکند

«أیکون لناالأمر من بعدک؟»

امر بعد خودت را به ما می دهی؟

حضرت می فرماید

«الأمر الی الله یضعه حیث یشاء»

امر بعد من الهی است خدا هرکجا بخواهد قرار می دهد

اصلاً این اصتلاح امر یعنی حکومت آن وقت مروان اینجا چه می گوید؟ مروان می گوید

«فلیس بطالبین شیء من هذا الأمر»

به این دوتا کاری ندارم

اصلاً با  حکومت هیچ کاری ندارم

«ولکن علیک بالحسین بن علی»

حواست به حسین بن علی و عبدالله بن زبیر باشد

«فابعث إلیهما الساعة»

هین الآن بفرست دنبال این دو نفر

آن دوتا را کاری نداشته باش

«فإن بایعا»

اگر بیعت کردند که هیچ

«و إلّا فاضرب أعناقهما»

گردن شان را بزن

«قبل أن یعملن الخبر»

قبل از اینکه خبر پخش بشود که اینها بیعت نکردند

«فیثیب کل واحد منهما ناحیة و یظهر الخلاف»

اگر این کار را نکنی هر کدام از اینها می روند در یک گوشه و اختلاف ایجاد می شود

اینها شروع می کنند تشکیل حکومت و اقدام علیه حکومت؛ خب ببینید خود فهم مروان چیست؟ می گوید آنها اصلاً با حکومت کاری ندارند، مروان به بعنوان یک شخصیتی که، شخصیت سیاسی است بلاخره 9سال بر مدینه بنابر نقلی حکومت کرده می شناسد جامعه را، می آید می گوید آقا اینها، این دوتا نه اینها آدم هایی هستند که کاری ندارند با این ماجرا؛ لذا هر کدام شان به نحوی با آن دونفر یک چیزی می دهند و علیه حکومت هم کاری انجام نمی دهند؛ اما آقای عبدالله بن زبیر را خب بلاخره یک برخوردهایی با او می شود که  مقابل حکومت می ایستد و تصرف می کند مکه و اینها را امام حسین(ع) که اینطور با او برخورد می شود و شانسی هم که عبدالله بن زبیر آورد در واقع این بود که اما حسین قبل از او شهید شد و گر نه اگر امام حسین(ع) قبل از عبدالله بن زبیر شهید نمی شدند قطعاً عبدالله بن زبیر و حکومت بنی امیه ازبین می برد چون توصیه های أکیدی داشتد بر از بین بردن او ، این هم نسبت به فهم رجال  سیاسی در آن دوره.

مجری:

خب حاج آقا این رجال سیاسی آن دوره را فرمودید ما می خواهیم یک زره اختصاصی تر سؤال بکنیم از شما در لشکر ابن سعد آیا عین همین روایت هایی که فرمودید روایت های تاریخی که گفتید که این برداشت می شود که عبدالله بن عمر، عبدالله بن مطیع، مروان از آن جبه می شود گفت به تعبییری و ابن عباس از طرفداران امام حسین(ع) و پیروان امام حسین، از لشکر ابن سعد آن قتله کربلا به اصتلاح، از آنها فکت یا نشانۀ تاریخی است راجع به این مبحثی که شما می فرمایید.

استاد روستایی:

بله عرض کنم من یک نمونه را می خواهم برای شما مثال بزنم ما در آن دوره اینکه این آقایان ندانند  امام حسین کیست ،اینکه اشتباه است یعنی کسی بخواهد همچین حرفی بزند بله ممکن است شامی ها ندانند امام حسین کیست، در بین شامی ها اصلاً نامی از اهلبیت نبود و ما در روایت تاریخی مان هم می بینیم که حتی دوره بنی عباس نخبگان شامی می گویند اصلاً ما اهلبیتی برای پیامبر غیر از بنی امیه نمی شناختیم حساب شام جدا است ما کار با اهل حجاز و کوفی های مهاجری داریم که از حجاز آمدند اینها می دانند امام حسین کیست، جایگاه حضرت را هم بخوبی درک می کنند  می شناسند اما همین ها یقین دارندکه امام حسین برای چه قیام کرده، یک نمونۀ از آن افراد آقایا سنان بن انس است، سنان بن انس، تاریخ طبری می  نویسد در بعضی نقل ها داریم که این سنان هم سر حضرت را برید، در بعضی نقل ها این است بعضی نقل ها شمر است حالا بعضی نقل ها یاین سنان ملعون است در تاریخ طبری جلد پنجم، یک عبارتی را بکار می برد، صفحه 454، حوادث سال 61،

«فقال الناس لسنان بن أنس»

مردم به سنان بن انس می گویند

«قتلت حسین بن علی»

حسین را کشتی؟

«و إبن فاطمه ابنة رسول الله»

فرزند فاطمه دختر رسول خدا

تاریخ طبری، طبری،ج5،ص454

سنان چه جواب می دهد؟

«قتلت أعظم العرب خطراً»

من کسی را کشتم که خطیرترین و عظیم ترین جایگاه را در بین عرب داشت

البته اینجا طبری به تمام نقل نمی کند ماجرا را که می آید یک دوبیت شعر می گوید سنان که حالا آن را من خدمت تان عرض می کنم از بعضی منابع، می گوید:

«قتلت أعظم العرب خطراً»

من بزرگترین و خطیرترین فردی کشتم که در عرب جایگاه دارد

«جاء إلی هؤلاء»

امام حسین آمده بود به سمت اینها

«یرید أن یزیلهم عن ملکهم»

اصلاً اراده امام حسین (ع) این بود که اینها را از حکومت ساقط بکند؛ این فهم سنان بن أنس است، سنان یک شخصیتی است که، بلاخر هم امام حسین را می  شناسد، هم بنی امیه را می شناسد

مجری:

حاج آقا یک سؤالی پیش می آید اینجا، ممکن است اینطور اشکال بکنند  که این بخاطر توجیه آن ظلم و جانیتی که مرتکب شدند نیست، یعنی سنان می گوید من امام حسین را کشتم چرا؟ چون امام حسین می خواست این کار را بکند، یعنی اگر کسی بپرسد که خب سنان می خواهد با این کارش آن جنایت هولناکی که شهادت سید الشداء باشد آن جنایت را توجیه بکند، بخاطر توجیه این حرف را نمی زند؟

استاد روستایی:

نه اینطور نیست چون ببینید ما اگر ما بودیم و

مجری:

آن نشانه ها و روایت های دیگری که گفتید قابل پذیرش هست، یعنی نمی شود در آن اشکال کرد لذا آنها را هم من سؤال نکردم ،اما اینکه از قول سنان سؤال کردید نمی شود گفت، می گویند آقا شما امام حسین را نمی کشتید، امام حسین می رفت به سمت یمن یا یک جا اسیرش می کردید چرا کشتید؟ می گوید من کشتمش چونکه می خواست این حکومت و ای ملک را کلاً  از بین ببرد

استاد روستایی:

خب حالا عرض می کنم محضر شما، ببیندی اولاً ما پهنه تاریخ را باهم باید ببینیم ما نمی توانیم یک قطعه را ببینیم یک قطعه را نبینیم، این فهم از کجا برای سنان حاصل شده از کجا فهمیده که امام حسین همچین کاری می خواست بکند؛ خود این مرتبت می شود به قطعه های قبلی یعنی آقای سنان بن انس با دستگاه اموی در ارتباط است با خود یزید در ارتباط است با دیگران در ارتباط است حرف های مروان را شنیده ،حرفهای حتی ابن عباس را شنیده آقا حالا ما می گویم بعد از مرگ باشد این حرف قبول اما صحبت اینجاست که ما در روایات دیگر هم داریم که قبلش هم همین است یعنی تلقی رجال سیاسی هم همین بود که آقا امام حسین هدفش این است و خود آن ،حتی فردی مثل ابن عباس که ابن عباس بلاخره شخصیتی است که محب اهلبیت است.

مجری:

یعنی می فرمایید به قرینه اشاره ها و روایت های دیگر تاریخی می شود فهمید که سنان بن انس ملعون هم برداشتش مثل مروان است.

استاد روستایی:

مثل بقیه است و علاوه بر این حتی بعد از سنان این عباراتی که مثلاً برای اهل بیت علیهم السلام به عنوان خوارج به کار می برند یا عباراتی که خود یزید جلوی امام سجاد می گوید و یا حتی گفتم خیلی قبل تر عبارات خود امام حسین جلوی معاویه وقتی یک کلام خود حضرت جلوی معاویه است که می گوید آقا فتنه اعظم شما هستید، می گوید تو فتنه نکنی یک روزی یک روزی قیام نکنی می گوید فتنه اعظم تویی من فتنه اعظم از تو نمی بینم یعنی طاغوت اعظم تویی این معنایش چیست معنایش این است که خب اینها به گوش سنان و امثالهم هم رسیده یعنی این حرفی که دارد سنان می گوید «اُرید» امام همچین اراده ای داشت یا «یرید» در بعضی جاها داریم «اراد» بعضی نقل ها داریم «یریدی» ؛ امام همچین اراده ای داشت سنان لشکر کشی امام حسین را دیده، سلام مسلم و بیعت جمع کردن مسلم را دیده لذا می آید همچین قضاوتی می کند اگر هیچ کدام از اینها نبود فقط ما بودیم و یک گزارش سنان می گفتیم خوب احتمال دارد یک چیزی ساختند، کما اینکه مثلاً محدثین اموی آمدند یک چیزهایی علیه امام درست کردند؛ یعنی جای شهید و جلاد را عوض کردند و امام را یک تروریست نشان دادند اصلاً یعنی این شهید و این دفاع مقدس و این قیام مقدس امام آمدند و تبدیل کردن به یک حرکت تروریستی، و اگر فقط این بود بله اما ما نه ما می بینیم که آقا هم سخن خود امام حسین هست و تام اینها و علاوه بر آن

مجری:

مجموع روایت ها، آن برداشتی که در آن دوره تاریخی بوده همه حاکی از این است که امام حسین حرکت شان یک حرکت به سمت تشکیل حکومت بوده

استاد روستایی:

بله هم مجموع روایت ها هم نوع رفتار امام مثل امثال سفیر و امثالهم و حتی نوع آرایش جنگی اینکه، ما در جلسات قب عرض کردیم که حضرت یک مسئول برای بیت المال منصوب می کند و موارد اینچنینی.

مجری:

خیلی ممنون، حاج آقا روایت ها را گفتید من یک سؤالی داشتم از محضرتان، برخورد در قسمت روایتی که از مروان می گفتیم هم اشاره کردید که گفت با عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر کاری نداشته باش با عبدالله بن زبیر و امام حسین (ع) با شدت برخورد کن از نوع مواجۀ حکومت یزید و دستگاه بنی امیه با حرکت امام حسین از مدینه به مکه و از مکه به سمت عراق می شود فهمید که آنها هم برداشت  شان از خروج امام حسین یا از این کاروان حسینی آیا مواجۀ این را داشتند که امام حسین دنبال حکومت است دنبال رفتن به یک سمت ازلتی است یا چیز دیگری

استاد روستایی:

من یک نکته ای را از قبل باقی ماند که این را خدمت بینندگان بگویم چون قرار بود چندتا اسکن دگیر در آن مورد نشان بدهم ببینید ما عرض کردیم که طبق سؤال قبلتان که فرمودید آیا در لشکر ابن زیاد هم کسی بود که نظر امام حسین را تشکیل حکومت بداند یعنی تلقی آن لشکر یزید چه بود؟ که من از آقای سنان بن انس مطلبی نقل کردم که البته ظبط اصلی این سنان بن انس است اما سنان بن انس مشهور است در بین الفاظ همه می گویند سنان بن انس  وگر نه خب ظبط سِنان بن انس است.

مجری:

حاج آقا در این مقوله های تاریخی یک نکته ای است هرجا سریالش را درست می کنند در سریال یک چیزی گفته می شود دیگر آن می شود معروف دیگر

استاد روستایی:

نه فقط صرف سریال نیست، ببینید ما از این غلطهای مشهور در بین مردم خودمان یعنی گاهی اوقات مثلاً ممکن است ی واژه ای را خیلی جوری مثلاً تلفظ بکنند در حالی که مثلاً اینجوری نیست و این هم ممکن است اصلاً  زارة بن اعیَن یا زرارة بن اعیُن مثلاً حالا اعیَن گفته می شود بعضی ها اعیُن می گویند یک غلط مشهورهایی هست و إلّا اصل در بحث سنان هم اصلش سِنان است اما خب حالا خیلی ها هم کلمه سنان را تلفظ می کنند به عنوان مشهور، خب اینجا آقای سنان بن انس آمد چه گفت، گفت که آقا امام حسین(ع)

«یرید أن یزیلهم عن ملکهم»

می خواست اینها را از حکومت شان ساقط کند، در کتاب« اسد الغابة فی معرفة الصحابة» باز همین آمده همین حرف آقای سنان بن انس در صفحه 280، چاپ های تک جلدی ذیل شرح حال آقا امام حسین(ع) ملاحظه بکنید حالا عبارت طولانی است اینجا، این قسمت می گوید به سنان بن انس گفته شد زمانی که امام حسین را کشت ایشان، آمدند گفتند که تو امام حسین را کشتی گفت من کس را کشتم که فرزند حضرت زهرا سلام الله علیها بود

« و أعظم العرب خطراً»

بزرگترین جایگاه را داشت

«أراد أن یزیل ملک هؤلاء»

این شخصیت می خواست حکومت آنها را زائل بکند

اسدالغابه فی معرفة الصحابة، سنان بن انس، ص280

و بعد هم یک دو بیت شعر سنان می  آید آنجا ذکر می کند که می  آید می گوید که بله

 أوقر  رکابی فضّةً و ذهبا                أناقتلت الملک المحجّبا

قتلت خیر الناس أُمّاً و أَبا                و خیرهم إذ ینسبون نسبا

می گوید اصلاً شما رکاب اسب من را طلا و نقره بگیرید من آمدم یک ملک و پادشاه بزرگ را کشتم، کسی را کشتم که بهترین پدر و مادر را داشت و بهترین نسب را داشت، بعد عمر سعد می گوید تو مجنون شدی، من شهادت می دهم که تو مجنونی و آدم درستی نیستی و بعد او را می زند  در ادامه اش دارد که

«والله لو سمعک ابن زیاد لضرب عنقک»

اگر ابن زیاد این شعر تو را بشنود گردن تو را می زند

چرا؟ چون در حکومت اموی اصلاً ممنوع است که فضائل اهلبیت بیان بشود این ممنوع است بخشنامه است، لذا ما ان شاء الله اگر برسی یک روزی به بحث گونه های دشمنی با امیرالمؤمنین(ع) در دوره اموی عرض خواهیم کرد که اصلاً معاویه به حضرت امیر نامه می نویسد شروع می کند فضائل خودش را گفتن بعد حضرت نامه می نویسند فضائل خودشان را می گویند، جد من کیست، عموی من کیست، پدر من کیست، و حضرت توضیح می دهد، معاویه می گوید این نامه را از شامی ها پنهان کنید ببینند آن چیزی را که نخواهند فهمید می فهمند آن چیزی که لازم نیست که بفهمند خواهند فهمید اصلاً کتمان می کردند فضائل اهلبیت را از مردم، یا مثلاً در بعضی نقل های دیگر داریم که مثلاً یاران امیرالمؤمنین (ع) می خواستند فضائل حضرت را بگویند در مسجد صع صعه بلند می شد فضائل حضرت را بگوید مغیرة بن شعبه ملعون می آمد یقه اش را می گرفت آقا تو حق نداری بگویی، ما از طرف  حکومت مأموریم که علیه علی بن ابی طالب  و شیعیانش در جامعه شایعات و در واقع علیه آنها

مجری:

یعنی سانسور و خفه قان شدید بوده در آن دوران

استاد روستایی:

به شدت، یعنی هم سانسور و هم سیاست القاء جهل به جامعه این در حکومت اموی به شدت بوده لذا اینجا می گوید

«لو سمعک ابن زیاد»

اگر ابن زیاد این اشعار تو را بشنود که تو داری می گویید امام حسین خیرالناس اُمّاً و أباً است، درای می گویی بهترین پدر و مادر را دارد داری می گویی

«خیرهم إذ ینسبون نسبا»

زمانی که نسب ها را بشمارند ایشان بهترین نسب را دارد، اگر ابن زیاد این را بشنود گردنت را خواهد زد و او را می برند

مجری:

یعنی از این دوبتی که گفته سه بیتش مدح سیدالشهداء  است دیگر آن مصرع دوم هم

استاد روستایی:

بله همه اش مدح سیدالشهداء است ببینید یعنی سه مصرعش از این دو بیت سه مصرعش  مدح سید الشهدا(ع) که می گوید من یک همچین شخصیتی را

«أنا قتلت الملک»

همچین پادشاهی را از سر راه شما برداشتم یعنی یک شخصیتی که به لحاظ حسب و نسب به لحاظ مقبولیت در جامعه یک مقبولیت زیادی دارد و بلاخره شما افرادی هستید که او را به زور از بین بردید من این را کشتم، خب این تلقی آقای سنان بن انس؛ اما فرمودید که مواجه حکومت، ببینید حکومت وقتی که می دانست که امام اباعبدالله الحسین(ع) قصد از بین بردن اینها را دارد و حکومت را می خواهد ساقط بکند نقشه قتل و ترور امام را کشیدند جلوتر از کربلا حتی، ببینید این نشان دهنده این است که امام (ع) اصلاً نمی خواهد به صرف شهادت اکتفا بکند ،اگر حکومت می دانست که ایشان  می خواهد خودش را بکشتن بدهد دیگر معنا ندارد یک سری نقشه ها مرحوم علامه مجلس در بحار الانوار در جلد 45، روایتی نقل می کند می گوید در کتب معتبره دیدم این مطلبی که علامه نقل می کنند ظاهراً در المنتخب تریحی هم هست، ببینید در جلد 45، صفحه 99، می گوید:

«ولقد رأیت فی بعض الکتب المعتبة»

در بعضی از کتب معتبر من دیدم

« أنَّ یزید انفذ عمرو بن سعید بن عاص فی عسکر عظیم»

آقای یزید آمد عمرو بن سعید بن عاص را در یک لشکر بزرگی قرارش داد و آماده اش کرد

«و ولّاه أمرالموسم»

و گفت آقا تو امیر الحاج بشو و خلاصه حج را تو مدیریت کن

«و أمَّره علی الحاج  کلهم»

برتمام حاجیان امیرش قرار داد ،امیرالحاج شد

« و کان قد اوصاه بقض الحسین سرّاً»

به اگفت یواشکی امام حسین را بگیر

« و إن لم یتمکن منه بقتله غیلة»

می گوید اگر شما نتوانستی بلاخره او را یک جوری بکش از میان بردار

«ثم إنَّه دسَّ مع الحاج فی تلک السنه ثلاثین رجلاً من شیاطین بنی امیه»

می گوید به همراه حاجی ها 30تا مرد از شیاطین بنی امیه فرستد دسیسه کرد و توطئه کرد

«و امرهم بقتل الحسین علی أیّ حال اتفق»

دستور داد که اینها امام حسین را بکشند

در هر حالی که شد، به هر صورت، چرا اینکار را دارد می کند؟ چون مروان آنجا جواب را داده در همان نقلی که قبلاً گفتم در اخبار الطوال دینوری، که می گوید آقا آنها

«لسب بطالبین شیئ من هذا الأمر»

بحارالانوار، علامه مجلسی،ج45، ص99

عبدالله بن عمر و عبدالرحمن بن ابی بکر اینها دنبال حکومت نیستند چه کسی دنبال حکومت است ، و می خواهد حکومت اموی را ساقط بکند؟ امام حسین (ع)  لذا مواجه حکومت هم اینطوری است اینها دنبال قتل امام هستند، پس اینها دنبال قتل امام هستند امام دنبال کشته شدن نیست ،امام نمی خواهد خودش کشته شود امام می خواهد طاغوت را سرنگون بکند این هم نسبت هب مواجهه حکومت در خدمت شما هستم.

مجری:

خیلی ممنون حاج آقا رویات رجال سیاسی آن دوره را فرمودید از لشکر ابن سعد گفتید نوع نگاه حاکمیت را هم گفتید که از همه اینها برداشت می شود که امام حسین دنبال تشکیل حکومت است اسلامی بودند و خودشان بعنوان خلیفه و امام و رهبر جامعه باشند تا آن اصلاحی که در جامعه مد نظرشان هست اتفاق بیافتد

استاد روستایی:

البته نگاه خود یزید را من نگفتم من نگاه چهار چوب حکومت را گفتم.

مجری:

بله روایت اهلبیت روایت ائمه معصومین (علیهم السلام) ما را چطور به این سمت رهنمون می کند و اشاره می دهد به آن ما را

استاد روستایی:

ببینید جناب آقای نصر الهی عزیز من فکر می کنم.

مجری:

حاج آقا می خواهید قبل از آن نگاه یزید را خودتا بگویید که آن بحث تمام بشود بعداً بیاییم سراغ روایات خود اهلبیت

استاد روستایی:

خب همین حلقه مفقوده اینجا همین نگاه یزید است یعنی ببینید ما می خواهیم از سرباز در میدان مثل

سنان بن انس رجال سیاسی مثل مروان  و امثالهم بن مطیع و اینها و افراد مختلف و حتی خود امام و اینها همه را بگوییم نگاه خود یزید راهم بگوییم، حالا ممکن است یک کی بگوید آقا خب بله اینکه شما گفتی از بحار الانوار بود علامه مجلسی گفته کتب معتبر است، شما چرا از مصادر اهل سنت نمی گویی ،می گوییم باشد ما نگاه خود یزید را  از مصادر اهل سنت می گوییم ببینید یزید یکی قبل از عاشورا و یکی بعد از عاشورا، دوتا مسئله از او بجا مانده، قبل از عاشورا یک نامه ای از یزید بجا مانده که برای ابن عباس می نویسد، و بعد از عاشورا گفت و گویی یزید دارد باامام سجاد که در این دوتا مسئله، در این دو محور نگاه یزید فهمیده می شود و تلقی یزید از حرکت امام حسین مشخص می شود؛ ببینید نامه ای که به ابن عباس می نویسد یزید، سبط بن جوزی در «تذکرة الخواص» این نامه را منتشر کرده؛نامه می نویسد به ابن عباس می گوید

«أما الحسین فقد احببت الاعذار الیکم اهل البیت مما کان منه»

می گوید من می خواهم در باره امام حسین یک جایی گلایه بکنم به شما اهلبیت از کاری که امام حسین کرده

«و قد بلغنی ان رجالاً من شیعته من اهل العراق یکاتبونه»

می گوید به من خبر رسیده که بعضی از شیعیان امام حسین در عراق مکاته کردند با امام

«ویکاتبهم»

امام هم با آنها مکاتبه کرده

«و یمنونه الخلافه»

آنها امام را تشویق کردند به خلافت و آروزی خلافت را برای امام تصدیق می کردند و امام هم آنها را به تمع انداخته

«الإمرة»

برای رهبری جامعه

 یعنی برای ابن عباس یزید می نویسد  من می خواهم گلایه بکنم امام حسین یک همچین مکاتباتی بین ایشان و کوفیان رد و بدل شده آن ها امام حسین(ع) را دعوت کردند برای خلافت و امام هم گفته باشد من برای امارت و امیر شدن بر شما می آیم در تاریخ طبری هم بود ،این هم منبع اهل سنت، امام فرمودند که شما عصاره تمام نامه های تان این است که امام نداریم، اینجا هم سبط ابن جوزی می گوید یزدی یک همچین نامه ای نوشت، یعنی یزید هم می داند که امام «الإمره» دنبال تشکیل حکومت اسلامی و سرنگونی نظام طاغوتی اموی است.

مجری:

حالا به آن نامه بعد از عاشورا می  پردازین، چون این خطر را هم بیشتر از امام حسین(ع) از ناحیه امام حسین می دانستند برخوردشان اول با امام حسین بوده بعداً با عبدالله بن زبیر بوده

استاد روستایی:

بله لذا ما در ادامه داریم که نسبت به عبدالله بن زبیر یزید نظرش این است که می گوید اصلاً عبدالله بن زبیر کشته خواهد شد خودش خود به خود کشته خواهد شد من با امام حسین کار دارم حرفش این است، می گوید عبدالله بن زبیر «قتیل سیف غداً» این آینده کشته خواهد شد ولی امام حسین، از امام حسین خیلی بیشتر می ترسیدند اینها و معاویه هم در آن توصیه هایی که نسبت به یزید دارد می گوید با امام حسین مدارا کن جایگاه دارد، می گوید عبدالله بن زبیر را هر کجا پیدا کردی آویزان به پرده کعبه هم بود این را بکش، این آن جایگاه را ندارد عبدالله بن زبیر اما امام حسین جایگاه دارد، امام حسین نوه پیامبر است، بله عبدالله بن زبیر پسر پسرعمه پیامبر است طبیعتاً جایگاه امام حسین را ندارد و آن فضائلی که پیامبر برای امام حسین(ع) فرموده برای عبدالله بن زبیر که هیچ اصلاً برای پدر عبدالله بن زبیر هم نفرموده چه برسد برای خود عبدالله بن زبیر، لذا بخاطر آن جایگاه امام حسین(ع) اینها خیلی بیشتر از امام حسین می ترسیدند،

مجری:

حاج آقا  یک نکته ای این قسم دوم نامۀ یزید که بعد از عاشورا است فرمودید ان شاء الله خلاصه تر بگویید

به آن بحث روایات اهلبیت هم فکر نکنم برسیم دیگر تا پایان برنامه هم خیلی وقت نداریم.

استاد روستایی:

بله چشم من فقط مستند این که عبدالله بن زبیر باشمشیر یزید می گوید کشته می شود شما ملاحظه فرمایید در همین قبل از همین نامه این بالا

«فاما ابن زبیر صریع الفناء و قتیل السیف غذاً»

این حرف یزید، می گوید عبدالله بن زبیر صریع الفناء است خیلی چیزی نیست

 آینده این کشته می شود اما حسین، چون ببینید هم عبدالله بن زبیر فامیل ابن عباس است هم امام حسین هردو فامیل هستند می گوید من با او کار ندارم اما نسبت به امام حسین باید مواظب باشم

مجری:

خیلی هم از موضع قدر و دیکتاتور معابانه در حقیقت نامه نوشته شده

استاد روستایی:

بله همینطور است این خاصیت دیکتاتورها همیشه هیمن است،؛ اما در برابر امام سجاد(ع) در تاریخ طبری باز همین مسئله ذکر شده که یزید در مقابل امام حسین(ع) عبارتی را بکار می برند کهک این عبارت نشان  دهنده این هست که امام حسین(ع) قصدشان چه هست و بلاخره آقای طبری این را منعکس کرده وغیز از طبری هم عرض کنم خدمت شما ابن جوزی و دیگران هم این را منتشر کردند، من عبارت اسکن طبری را نمایش می دهم و بعد بعضی از این مصادر دیگر را هم خدمت بینندگان مان عرض خواهم کرد، ملاحظه بفرمایید این کتاب تاریخ طبری ،جلد 5،در صفحه461، حوادث سال 61

«ولمّا جلس یزید بن معاویه دعا أشراف أهل الشام»

می گوید یزید نشست اشراف اهل شام را دعوت کرد.

تاریخ طبری ،طبری،ج 5، ص461، حوادث سال 61

اینها را نشاند دور خودش

«ثم دعا بعلی بن الحسین وصبیان الحسین و نسائه»

بعد امام سجاد(ع) را صدا زدندو فرزندان امام حسین(ع) و اهلبیت (ع) اینها را وارد کردند و مردم نگاه می کردند

«فقال یزید لعلی»

یزید به امام سجاد(ع) عرض کرد

«یا علی ابوک الذی قطع رحمی و جهل حقی و نازعنی سلطانی»

«نازعنی سلطانی» این تیکه شاهد مثال عرض بنده است؛ می گوید پدر تو بر سر سلطنت من با من نزاع کرد، یعنی اصلاً هدف امام حسین(ع) صرف کشته شدن نیست امام می خواهد تشکیل حکومت بدهد می خواهد این را ساقط بکند خودشان در رأس حکومت قرار بگیرند به عنوان امام حق، و امامی که می خواهد اصلاح بکند  در امت جدش و این بدعت هایی که بنی امیه یا پیشینیان آنها بوجود آوردند امام اینها را از بین ببرد؛ خب این در کتاب تاریخ طبری، جلد5، صفحه 461، بود همین مسئله در «المنتظم ابن جوزی» هم آمده، ببینید

«قال علماء  السیر»

دقت می کنید می گوید علمای تاریخ می گویند ، ابن جوزی هم یک مورخ شامی است یک آدمی است که بلاخره خودش یک جاهایی، درست است ضد یزید هست، این آدم ضد یزید است ولی همچین بی محبت به بنی امیه هم نیست

مجری:

بلاخره شامی است دیگر

استاد روستایی:

بله این یک آدم شامی است بعد اینجا خودش می گوید

«قال علماء السیر»

یعنی فقط طبری نیست علمای سیره و تاریخ این را گفته اند که یزید این کار را کرد و این حرف را زد، مورخین گفته اند این حرف را.

ما در کتاب های دیگر هم باز همین مسئله را داریم، «ابن جوزی» در جلد پنجم صفحه 343 بود، «غرر الخصائص الواضحة» در جلو اول صفحه 186 که وتوات این نوشته، در «نهایت الأرب فی فنون الأدب» هم این آمده که «نووری» این کتاب را نوشته، «سیر أعلام النبلاء» «شمس الدین ذهبی» باز این مسئله آمده و ذکر کرده اند و منابع دیگر به این مسئله پرداخته اند.

بنابر این اینطوری نیست که ما مثلاً اعتقاد مان این باشد که  امام حسین«ع» حکومت می خواهد تشکیل بدهد.

مجری:

یعنی می خواهید بفرماید این اعتقاد فقط از جانب شیعه نیست یعنی حتی اهل سنت هم همچین اعتقادی دارند.

استاد روستایی:

فقط از جانب شیعه نیست اهل سنت عرض کردیم ما این مورخینی که آمدیم مثال زدیم یک مورخ آن شامی فرض بکنید مثل آقای ابن جوزی مثال زدیم آقای طبری مثال زدیم که در دستگاه بنی عباس است، آقای شمس الدین ذهبی که اصلاً نسبت به فضائل اهلبیت حساس است و خیلی روحیه آنطرفی دارد افراد مختلف را ما مثال زدیم و از منابع متعدد ،ما حتی در این جلسات مان حالا غیر از بحار الانوار از فتوح ابن عصم هم آوردیم مطلب که ابن عصم هم شخصیت شیعی است و در ادامه هم خواهیم آورد از ابن عصم یا حتی از بعضی از  مصادر دیگر بنابر اینکه نظریه امام حسین (ع) مبنی بود بر تشکیل حکومت اسلامی و عزم و اراده امام این بود این شکی درش نیست، ان شاء الله بحث روایت اهل بیت بماند برای جلسه آینده.

مجری:

خیلی ممنون و متشکر، و متشکر که ما را دنبال کردید در برنامه ایستگاه اندیشه ان شاء الله هفته بعد چهار شنبه شب ساعت 8 ان شاء الله ساعت20 به وقت تهران به وقت ایران این برنامه را دنبال بکنید نظریه های حرکت امام حسین مباحثی است که استادمحترم حاج آقای روستایی در این برنامه ارائه می دهند و ان شاء الله شما هم استفاده خواهید کرد؛ خیلی ممنون که مثل همیشه بیننده شبکه جهانی حضرت ولیعصر(عج) هستید مهلت ارسال نظرات تان و پیام هاتان و مشارکت در بحث تان فقط تا پایان برنامه نیست از طریق سایت و از طریق پیج ایسنتاگرام و راه هایی که شبکه برایتان زیر نویس می کند می توانید نظرات خودتان را در مورد این برنامه به ما بگویید و ما ان شاء الله با استفاده از آنها در هفته های آینده برنامه های بهتری را تقدیم شما بکنیم، خیلی ممنون که ما را دنبال کردید.

اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 


  
  • محمد عسگری

    5 آبان 1399 - ساعت 13:21

    سلام خداقوت امروز تعتیله ؟ هیچ کدام از کلیپها باز نمیشه؟
    پاسخ نظر:

     سلام علیکم
    مشکل فنی از سمت سرور است.
    به زودی مشکل حل خواهد شد.
    با تشکر
    روابط عمومی شبکه حضرت ولی عصر (عج)

    0 1

ایستگاه اندیشه>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی