شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی

قسمت هجدهم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 19 آذر 1399

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها به عدد ما أحاط به علمک

عرض سلام و شب بخیر دارم محضر شما بینندگان فهیم شبکه جهانی حضرت ولیعصر(عج)، خیلی خوش آمدید به برنامه ایستگاه اندیشه طبق روال گذشته این برنامه همراه هستیم با کارشناس محترم حجت الاسلام و المسلمین روستایی، استاد سلام علیکم.

استاد روستایی:

علیکم السلام و رحمة الله

بنده هم خدمت شما و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولیعصر«اروحنا له الفداء» عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوار هستم که بتوانیم با برنامه خوب دیگری مهمان لحظه های خوش عزیزان مان باشیم، خرسند می شویم که تا انتهای برنامه ما را همرای بکنند.

مجری:

استاد شما در هفته گذشته پرونده عبدالله بن عمر را که یکی از فتوا دهندگان به قتل سیدالشهداء بود مورد بررسی قرار دادید و فرمودید که پرونده جدیدی را روی میز پژوهشی تاریخی خودتان قرار دادید و آن پرونده جناب أبو هریره هست، خیلی خوشحال می شویم پژوهش های شما را در این زمینه بشنویم.

استاد روستایی:

بسم الله الرحمن الرحیم

همانطور که بینندگان عزیزمان مستحضر هستند ما در جلسه گذشته و جلسات قبل  در واقع موضوع  مان بحث شهادت حضرت آقا أبا عبدالله(ع) و اسامی فتوا دهندگان بود، آمدیم مستند فتوا را گفتیم بر اساس حرفی که آقای إبن عربی مالکی زده بود و آقای إبن قتیبه؛ گفته بودند که بالاخره یک حدیثی هر دو آورده بودند و آقای إبن عربی مالکی گفته بود و امثال این روایت چیزی است که در واقع باعث شده بر اساس آن فتوا به شهادت أبا عبدالله(ع) داده بشود و کسانی به جنگ حضرت بیایند، رفتیم کلمات کسانی که از یزید و یزیدیان دفاع گردند را بررسی کردیم کلید واژه ای که در بین همۀشان مشترک بود بحث تفرقه در اجتماع بود، از آن مسئله رسیدیم به روایات با این مضمون و کسانی که این روایات از زبان آنها خارج شده، نسبت به زیاد بن علاقه صحبت کردیم، نسبت به عرفجه صحبت کردیم، نسبت به عوف بن مالک صحبت کردیم، نسبت به عبدالله بن عمر صحبت کردیم، اما رسیدیم به أبو هریره شخصیتی که در واقع گاه از او به عنوان راوی خستگی ناپذیر مخالفین شیعه نام می برند و گفتیم یکی از آن روایات هم از زبان ایشان جاری شده؛ روایت این هست که در کتاب صحیح مسلم هست

«عن أبی هریره عن النبی»

از پیامبر، نسبت به پیامبر می دهد

«أنه قال من خرج من الطاعة و فارق الجماعة فمات مات میتة جاهلیة»

هر کس که از اطاعت خارج بشود و از جماعت مردم جدا بشود اگر بمیرد به مرگ جاهلیت و کفر مُرده

همان مرگی که حضرت آقا أبا عبدالله(ع) را به آن متهم کردند چون با حضرت به عنوان خارجی به عنوان کسی که خروج بر امام کرده برخورد می کردند و در واقع قربة ألی الله با حضرت می جنگیدند، از زبان آقای أبو هریره، ما باید برگردیم شخصیت أبو هریره را یک باز خوانی داشته باشیم نسبت به آن و یک باز شناختی داشته باشیم نسبت به این شخصیت؛ همانطوری که مستحضر هستید در این عبارت ببینید که گفته «عن النبی» اما ما باید ببینیم آیا آقای أبو هریره واقعاً از پیامبر نقل می کند؟ یا نه گزارش صحیح السند داریم که حرف های دیگران را به پیامبر نسبت می دهد؟ چگونه است؟

مجری:

یعنی جاعل حدیث بوده؟

استاد روستایی:

باید برسیم، برسیم ببینیم چطوری است، آیا واقعاً ایشان از پیامبر نقل می کند؟ می توانیم این را بگوییم؟ یا اینکه خیر گزارش های معتبری داریم مبنی بر اینکه ایشان کلام دیگری را به پیامبر نسبت می دهد، چرا؟ چون عرض کردم این محتوا با گفتار رسول خدا قطعاً سازگاری نخواهد داشت و نمی سازد، ما نمی توانیم این عبارت را بپذیریم که پیامبر نسبت به یزیدی فرموده باشد شخص مثل یزید، چرا؟ ما هفته پیش هم عرض کردیم گفتیم مبنای علمای اهل سنت چه بود؟ ادعای اتفاق آوردیم که خروج بر مثل یزید جایز است، اگر بخواهیم بگوییم این «مَن خرج من الطاعة» شامل یزید هم می شود یعنی اتفاق علمای اهل سنت غلط است یعنی علمای اهل سنت نفهمیده اند چه گفته اند، پس علمای اهل سنت این را قطعاً برای پیامبر نمی دانند وگرنه هر کسی بخواهد بگوید «مَن خرج من الطاعة» خب یزید هم دیگر اینجا امیر است با قهر و غلبه هم امیر شده طبق آن تِزی که عبدالله بن عمر داده بود و آمده بالاخره امیر شده، طبق آن تِز بخواهیم برویم جلو باید بگویم اطاعت او هم واجب است طبق این حدیث و طبق تِز عبدالله بن عمر پس خروج امام حسین(ع) اشتباه می شود، اما ما این را از پیامبر نمی دانیم اما فتوای می دانیم حدیثی می دانیم که سبب کشتن امام حسین(ع) شده و حدیث جعلی می دانیم، حالا برویم بررسی بکنیم ببینیم آقای أبی هریره چه ارتباطاتی داشته و چگونه بوده ایشان؛ ما یک شخصیتی را داریم در تاریخ به نام کعب الاحبار، کعب الاحبار دانشمند یهودی بود که ایشان در عصر خلیفه دوم ادعای اسلام کرد آمد مشاور خلیفه شد و افسون بر اینکه مشاور خلیفه بود ایشان، ایشان آمد و سؤال های شرعی خلیفه را جواب می داد در عصری که بیان حدیث جرم بود و امثال آقای أبوذر غفاری که از شخصیت های بسیار برجسته تاریخ اسلام است، امثال آقای إبن مسعود، امثال آقای أبودرداء، امثال آقای أبا مسعود انصاری به جرم نقل روایت از رسول خدا اینها زندان می افتادند و همانطور که ذهبی نقل می کند آقای کعب الاحبار آزادی تام داشت طبق نقل بن کثیر.

مجری:

همان موقع که اسلام آورده بود یعنی بلافاصله بعد از آن در یک فاصله کوتاه؟

استاد روستایی:

بله در عصر عمر اسلام آورد بعد شد مشاور خاص عمر و بعد ما موارد متعدد داریم که عمر سؤال شرعی از این آقا می پرسید در مورد حج مثلاً از او می پرسید یا مثلاً می گفت ما را نسبت به قیامت بترسان موعظه کن، مسائل قیامت، حج،  مسائل شرعی موارد مختلف و جالب اینجا است که آقای إبن کثیر دمشی یک عبارتی را نقل می کند در کتاب «تفسیر القرآن العظیم» خودش که این آقا بالاخره شخصیتی بود که به دستو عمر آمد و خیلی حرف ها را مطرح می کرد ما مواردی را داریم مثلاً به عنوان نمونه من یک نمونه خدمت شما نشان بدهم؛ کتاب تفسیر القرآن العظیم آقای إبن کثیر مجلد 7 صفحه 32 عبارت را ببینید چاپ دار الطیبه ریاض عربستان، یک اقوالی را در مورد یک مسئله ای می  آورد که حالا چون موضوع بحث من نیست نمی خواهم خیلی آن مسئله را باز بکنم، بعد می گوید:

«و هذه الاقوال»

این اقوال

«کلها مأخوذة عن کعب الأحبار»

اینها از کعب الاحبار گرفته شده

تفسیر القرآن العظیم، إبن کثیر، چاپ دار الطیبه ریاض عربستان، ج 7، ص 32

حالا من بد نیست یک اشاره بکنم شاید بینندگان بگویند کدام اقوال مد نظر است؟ بحث این است که این حضرت إبراهیم چه امتحانی شده بود بحث ذبح فرزندش بود دیگر، این فرزندی که ذبح شد اسماعیل بود یا اسحاق بود؟ اهل کتاب می گویند اسحاق، خیلی از علمای اهل سنت هم می گویند اسحاق، اما قرآن می گوید اسماعیل، شیعه می گوید اسماعیل، بعد در اینجا آمده که بله خیلی ها آمده اند گفته اند اسحاق بوده، بعد ایشان می گوید که این اقوال

«کلها مأخوذة عن کعب الأحبار»

همۀ آن از کعب الاحبار است، بعدمی گوید

«فإنه لما أسلم فی الدولة العمریة جعل یحدث عمر»

زمانی که ایشان در دولت عمر اسلام آورد شروع کرد برای عمر حدیث گفتن

«عن کتبه»

نه از کتب اسلامی ها، «عن کتبه» از کتب بنی اسرائیل

«فربما استمع له عمر»

عمر چه بسا بسیار به حرف های او گوش می داد

«فترخص الناس فی استماع ما عنده»

دستور صادر کرد بخش نامه صادر کرد که مردم همه می توانند از ایشان بشنوند احادیث را

«و نقلوا عنه»

نقل کردند از او

«غثها و سمینها»

بد و خوبش را از او نقل کردند مردم

یعنی چه؟ آنهایی که از تورات و اجیل تحریف شده می گفت چه آنهای که از غیرش می گفت.

مجری:

این را یک عالِم سنی گفته در باره ایشان؟

استاد روستایی:

بله آقای إبن کثیر دمشقی شاگرد إبن تیمیه، شخصیت برجسته ای است إبن کثیر، ایشان دارد این حرف را می زند، این تا به اینجا.این آقای کعب الاحبار که همچین وضعیتی داشت چندتا شاگرد ویژه دارد آقای عبدالله بن عمر یک شاگردش است، آقای معاویة بن سفیان یک شاگردش است، آقای أبو هریره هم یکی از شاگرد های مبرز او هست، حالا آقای أبو هریره چیکار کی کرد؟ طبق نقل معتبر که جناب مسلم در یکی از کتاب هایش نقل کرده آقای أبو هریره سخنان کعب الاحبار را به پیغمبر نسبت می داد سخنان رسول خدا را به کعب الاحبار نسبت می داد، یعنی حرف های کعب الاحبار را به عنوان قال رسول الله برای مردم می گفت، «کتاب التمیز» آقای مسلم بن حجاج نیشابوری نوشته صاحب صحیح مسلم این کتاب را نوشته، چاپ عربستان است مملکت العربیة السعودی الوزارت المعارف المکتبات المدرسیة، محقق کتاب استاد دانشگاه ریاض عربستان است، در این کتاب که چاپ دوم آن هست 1402 هجری به چاپ رسیده در صفحه شماره 175 روایت شماره 10

«حدثنا عبدالله بن عبدالرحمن الدارمی»

این دارمی عالِم مشهور اهل سنت است

«ثنا مروان الدمشقی»

به نقل از مروان دمشقی

«عن اللیث بن سعد عن بکیر بن الأشجع، لنا بسر بن سعید»

آقای بسر بن سعید می گفت

«اتقوا الله وتحفظوا من الحديث»

تقوا پیشه کنید مواظب باشید چه می گویید چه نقل می کنید

«فوالله»

قسم یاد می کند این آقا

«لقد»

 می گوید به خدا قسم می دیدند ما را که

«نجالس أبا هريرة»

با أبو هریره هم نشین می شدیم

مجالست می کردیم می رفتیم در مجلس درس او، ایشان از رسول خدا حدیث می کرد حدیث نقل می کرد

 «فيحدث عن رسول الله  صلى الله عليه وسلم و یحدثنا عن كعب وحديث كعب»

هم از رسول خدا نقل می کرد هم از کعب الاحبار

«ثم یقوم»

بعد بلند می شد

«فأسمع بعض من کان معنا»

می گوید بعضی از کسانی که با ما بودند شنیدند که

«یجعل»

قرار می دهد آقای أبو هریره

«حدیث رسول الله(ص) عن کعب، و حدیث کعب عن رسول الله(ص)»

حدیث پیامبر را از کعب الاحبار نقل می کند، حدیث کعب الاحبار را از پیامبر نقل می کند

کتاب التمیز، مسلم بن حجاج نیشابوری، چاپ مملکت العربیة السعودی الوزارت المعارف المکتبات المدرسیة، چپا دوم چاپ 1402 هه ، ص 175، روایت 10

یعنی می گوید قال رسول الله اما از یک یهودی دارد، حرف یک یهودی را به عنوان قال رسول الله دارد به مردم به خورد شاگردها می دهد، بیش از 800تا شاگرد داشته این آقا، کرسی درس داشته من حالا سندش را نشان می دهم این را، حدیث کعب الاحبار را جمله کعب الاحبار را می گوید قال رسول الله، بعد هم می گویم کعب الاحبار از کجا می گفت، و جمله رسول خدا را می گوید قال کعب، بر عکس می کند، این یک نقل، سندش را هم عرض کردم معتبر است حالا برای این سند معتبر هم من إن شاءالله باز تصریح می آورم که تصریح کرده اند که این سند معتبر است.

«تاریخ مدینه دمشق» جلد 67 چاپ دار الفکر اینجا نقل می کند، چاپ اول 1419 هجری به چاپ رسیده در بیروت لبنان به چاپ رسیده در صفحه 359 دوباره همین نقل دقیقاً آمده دقت بکنید آقای إبن عساکر می آید می گوید أبوالقاسم زاهر بن طاهر به من گفته به نقل از أبو حفص بن مسرور، «إجازةً» ایشان اجازه گرفته

«أنبأ أبوبکر محمد بن عبدالله بن محمد الجوزقی أنا ابو حاتم مکی بن عبدان النیسابوری»

تاریخ مدینه دمشق، چاپ دار الفکر، چاپ اول، چاپ 1419هه در بیروت لبنان، ج 67، ص 359

بعد می رسد به مسلم بن الجاج و دارمی و  تا آخر سند، و همان ماجرا را اینحا هم نقل کرده؛ باز در کتاب «البدایه و النهایه» ابن کثیر، جلد 8، تأکید می کنم چاپ مکتبة المعارف، چاپ 1413هجری در صفحه109،متن را ببینید، باز از مسلم بن حجاج نقل می کند با همان سند و ماجرا را می  آورد بعد می گوید

«قال یزید بن هارون»

یزید بن هارون یک چیزی گفت

گفت:

«سمعت شعبة یقول»

از شعبة ابن حجاج شنیدم

البدایه و النهایه، ابن کثیر، چاپ مکتبة المعارف، چاپ 1413، ج8، ص109

شعبة بن حجاج کیست؟ پدر علم رجال اهل سنت است، «اول من تکلم فی الرجال» اولین کسی که در بین اهل سنت آمده در باب قوائد جرح و تعدیل و رجال سخن گفته آقای شعبه است، به تصریح مزّی و دیگران، به نقل از شعبه، آن حدیث که سندش معتبر است،  می خواهم بگویم آقای یزید بن هارون از پدر علم رجال اهل سنت شنیده، اَبَر قدرت رجال اهل سنت

«یقول ابوهریره کان یدلس»

ابو هریره تدلیس می کرد

تدلیس یعنی پوشاندن حق، مثلاً ما تدلیس در متن داریم، تدلیس در سند داریم، مثلاً می آید آقا این سند مثلاً قال رسول الله، مثلاً قال کعب است، برای اینکه جا بیندازد می گوید قال رسول الله، رسول خدا فرموده مردم هم می گویند بله  رسول خدا فرموده چون، اگر بگویی فلان یهودی گفته ،کسی نمی پذیرد، بلاخره ببینید اصحاب پیامبر  می دیدند جایگاه ابن مسعود یا ابوذر برایشان خیلی بالا بود، وقتی این صحابی پیامبر ببیند که آقای ابوهریره بگوید قال کعب بعد ببیند مثلاً ابن مسعود نمی دانم ابوذر اینها زندان هستند بخاطر نقل پیامبر ،خب نمی آید که حرف کعب را بپذیرد، این آقا می خواهد یک طورهایی حرف کعب را غالب بکند می خواهد مرجعیت دینی را به کعب الأحبار بدهد، خب حالا چطوری باید این را جا بیندازد باید بگوید قال رسول الله دیگر ، حالا ایشان دارد بیان می کند آقی شعبه می گوید «یدلس» این تدلیس می کند جا عوض می کند، یعنی چه آقا، یعنی

«یروی ما سمعه من کعب و ما سمعه من رسول الله و لا یمیز هذا من هذا»

می گویم آن که از کعب شنیده و آن که  رسول خدا گفته را همه را می گوید، اما نمی گوید کدام مال کعب است کدام برای رسول خدا است، یعنی جابه جا می کند، بعد هم می گوید

«ذکره إبن عساکر»

إبن عساکر هم این را نقل کرده

چرا من تأکید کردم  روی چاپ مکتبة المعارف؟ بخاطر اینکه  همین مسئله یعنی همین یک خط

«یروی ما سمعه من کعب و ما سمعه من رسول الله و لا یمیز هذا من هذا»

این یک خط را این در چاپ دارالحجر نیست، دود شده رفته هوا در بعضی چاپ های دیگر نیست من در دوتا چاپ این را دیدم، یکی چاپ دارالإحیاء التراث العربی، که پی دی اف ش در اینترنت نیست، یکی چاپ مکتبة المعارف که هست، اما در کتاب همین «البدایه و النهایه»، چاپ دارالحجر نیست ،این یک خط دود شده رفته هوا، خب این از این بعد عرض کنم خدمت شما همین ماجرا را من خدمت بینندگان عزیزمان، یک نکته را باید عرض بکنم من چه گفتم؟ گفتم آقا این مسئله را من ان شاء الله با سند معتبر هم نشان می دهم همین روایت مسلم بود که خدمت شما عرض کردم گفتم آقا مسلم بن حجاج نیشابوری آمده و یک چیزی را نقل کرده، که گفتم سندش معتبر است، گفتم تصریح نشان می دهم، اینجا را ببینید ، «سیر اعلام النبلاء» شمس الدین ذهبی، جلد2، محقق شعیب الأنعؤوط، کسانی که در عرصه دانش رجال کار می کنند گرایشات آقای شیعب الأرنعؤوط را می دانند، یک آدم متعصب است با گرایشات سلفی و هابی، چاپ مؤسسة الرساله، چاپ دوم، چاپ 1402 هجری به چاپ رسیده در بیروت، صفحه606، روایت را بخوانیم

«بکیر بن الأشجع عن بسر بن سعید»

سیراعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، چاپ مؤسسة الرسالة، چاپ دوم، چاپ 1402، بیروت، ج2، ص606

دقیقاً همان ماجرا را اینجا نقل می کند، اینجا ملاحظه بفرمایید خورده رقم 3، حالا برویم در پاورقی ببینیم شعیب الأرنعؤوط چه قضاوتی کرده

«(3) أورده ابن کثیر فی البدایه من طریق مسلم بن حجاج عن عبدالله بن عبد الرحمن دارمی..... و هذا سند صحیح»

می گوید این سند صحیح است، آقای شعیب الأرنعؤوط وهابی«هذا سند صحیح»، که آقای ابوهریره احادیث کعب را که حالا می گوییم از کجا می آورد به عنوان قال رسول الله جا می زد احادیث کعب را، این هم از این.

در «البدایه والنهایه» چاپ بیت الافکار دولیه، عرض کردم که در بعضی چاپ ها دود شده رفته آن جمله، یک آن دار الحجر است این بیت الافکار دولیه، جلد اول، بیت الافکار مال عربستان است.

مجری:

در این چاپ هدف شده فرمودید؟

استاد روستایی:

بله در این چاپ و دارالحجر، در مکتبة المعارف هست، دار احیاء التراث العربی هم هست، ملاحظه بفرمایید صفحه 1242 چاپ های تک جلدی است، اینجا اینکه  أبو هریره  حرف کعب را با رسول خدا جا به جا می کند این مقدارش هست، اما آن تفسیری که بعدش آمده بود این جمله بعدی که یزید بن هارون می گفت که از شعبه شنیدم «کان یدلس اَیَّروی ما قالک» إلی آخر یک خطی بود تا «کان یدلس» هست اما اینکه این آقا روایت می کند حرف کعب را به جای رسول خدا، حرف رسول خدا را به جای کعب و تمیز بین این دوتا قائل نمی شود دود شده رفته هوا اینجا نیست

البدایه والنهایه، چاپ بیت الافکار دولیه، ص 124

مجری:

البته عبارت «یدلس» استاد می تواند اشاره باشد، نمی تواند؟

استاد روستایی:

«یدلس» اعم از تدلیس در متن و تدلیس در سند است یک کسی می تواند مثلاً تدلیس در سندی انجام بدهد غرضش مثلاً غرض منفی نباشد فرق بکند مثلاً می خواهد خیلی مختصر حرف بزند اسم شیخ آن نمی آورد مثلاً مثال می زنم، اما بعضی از علمای اهل سنت مثلاً تدلیس شان را پذیرفتند، اما یک زمانی نه، این تدلیس با غرض است با هدف است هدفمند است این اشکال دارد.

مجری:

پس این عبارت نمی تواند دارای بار معنایی بعدی باشد

استاد روستایی:

باید آن کنارش باشد، گرچه در صفحه قبل معلوم می شود یک حدی ولی بالاخره آن توضیحی که آنجا آمده اینجا نیست حذف شده.

در کتاب «إتحاف النبيل بأجوبة أسئلة علوم الحديث والعلل والجرح والتعديل»، این کتاب را أبی الحسن مصطفی بن اسماعیل السلیمانی نوشته، أبو اسحاق الدمیاطی هم آمده این را تحقیق کرده، جلد اول مکتبة الفرقان چاپ دوم 1421 هجری قمری هم به چاپ رسیده در مکتبة الفرقان، اینجا یک بحثی را مطرح می کند، حالا می خواهیم بگوییم کعب از کجا می آورد، یک بحثی مطرح می کند در صفحه 144 می گوید:

«ما قولکم فی قول من قال: اِنَّ حدیث الصحابی الموقوف الذی لیس من قبیل الرأی أنه یقبل؟»

إتحاف النبيل بأجوبة أسئلة علوم الحديث والعلل والجرح والتعديل، أبی الحسن مصطفی بن اسماعیل السلیمانی،  محقق أبو اسحاق الدمیاطی، چاپ مکتبة الفرقان چاپ دوم 1421 هه ق، ج 1، ص 144

پذیرفته می شود می گوید:

 نظر شما چه است راجع به قول کسی که می گوید حرف صحابی که موقوف است؟

یعنی چه؟ یعنی به خود صحابی رسیده حرف صحابی است، می گوید این از قبیل رأی و قیاس نیست یک بحثی است بالاخره قیاس مقدم است یا حرف صحابی که حرف خودش است؟ قال رسول الله نیست مرفوع نیست که از پیامبر باشد موقوف به این صحابی است، این مقدم است یا آن؟ بعضی ها می گویند حرف صحابی که موقوف باشد این قبول می شود و مقدم بر رأی و قیاس است، بعد ایشان می آید می گوید صحابی زمانی که خبری نقل بکنند بله اینها خیلی خوب هستند و خیلی فلان هستند، اما زمانی که در امور آخرت یک چیزی را نقل بکند می آیند آن را ترجیح می دهند و حکم مرفوع به آن می دهند و می گویند درست است این موقوف است لفظاً اما حکم آن حکم مرفوع است، اما اگر این صحابی چیزی در مورد آخرت هم نقل کرده باشد شرط کرده اند آنهای که پذیرفته اند، آنهای که نپذیرفته اند که هیچی، آنهای که پذریرفته اند می گویند این صحابی

«لا یکون هذا الصحابی من المعروفین بروایة الإسرائیلیات»

این نباید از آن صحابی باشد که معروف به نقل اسرائیلیات است

اسرائیلیات یعنی چه؟ یعنی چیزی که از کتب تورات و انجیل تحریف شده آمده مثل چه کسانی؟ چه کسانی معروف هستند؟ می گوید عبدالله پسر عمرو عاص صاحب الزاملتین، زاملتین به دوتا کجاوه شتر می گویند، این آقا در یکی از جنگ ها که در پاورقی هم آمده ایشان در جنگ یرموک کتاب های زیادی از اهل کتاب به دستش رسید دو بار شتر کتاب های اهل کتاب به دستش رسید بعد می آمد از اینها نقل می کرد در پاورقی هم می گوید، می گوید این امور غیبی را از آنها می گفت بعد بعضی از اصحاب به او می گفتند

«حدیثنا عن النبی و لا تحدیثنا عن الصحیفه» 

از پیغمبر بگو از اینها نگو، چون این هم شاگرد کعب الاحبار بود، این، أبو هریره، عبدالله بن عمر، معاویه اینها شاگردهای خاص کعب الاحبار بودند بخاطر این به او می گویند صاحب الزاملتین، می گوید ببین عبدالله پسر عمرو عاص از اسرائیلیات نقل می کند نه یکی دوتا، معروف است

«و مثل أبو هریره الذی کان یأخذ عن کعب الاحبار»

أبو هریره ای که از کعب الاحبار نقل می کند همیشه، معروف هستند اینها به نقل اسرائیلیات، می گوید ببین حرف ها اینها نه، حرف های اینها قبول نیست، حرف های اینها اگر در امور آخرتی باشد حکم مرفوع ندارد و بعد هم می آید راجع به کعب الاحبار هم صحبت می کند، نکته ای که راجع به کعب الاحبار است این است اینجا: می آید می گوید

«و قد قدم المدینة من الیمن فی أیام عمر»

در ایام عمر از یمن آمد مدینه

«فجالس أصحاب النبی»

با اصحاب پیامبر نشست و برخاست می کرد

«فکان یحدثهم من الکتب اسرائیلیة»

ایشان از کتب اسرائیلیه (کتب تورات و انجیل تحریف شده) برای اصحاب می گفت

آقای أبو هریره هم از ایشان نقل می کرد و معروف بود به اسرائیلیات «قال کعب» را هم می گفت «قال رسول الله»، بعد محقق کتاب که از گرایشات وهابی هم دارد ایشان در ادامه می آید می گوید ببین إبن حجر آمده دفاع کرده از أبی هریره گفته نه أبو هریره اینطوری نیست ولی می گویند نخیر

«والاول أصح و هو مشهور عن أبی هریره»

أبو هریره مشهور است که از اهل کتاب نقل می کند حرف إبن حجر غلط است در اینجا، این هم تا به اینجا، من چی می خواهم عرض بکنم خدمت شما؟ اینکه آقای أبو هریره تا اینجا ثابت شد با نقل معتبر هم ثابت شد، آقای مسلم بن حجاج هم گفته بود، آقای شعیب الأنعؤوط هم گفته بود سند صحیح است آقای أبو هریره حرف های کعب الاحبار را به جای پیامبر جا می زند، از کجا معلوم این من فارق الجماعة ها که این آقا از زبانش خارج شده از آن قال کعب ها نباشد که به عنوان قال رسول الله ایشان آمده بیان کرده و باعث شهادت امام حسین(ع) شده؟ یعنی می خواهم بگویم چه بسا شهادت امام حسین(ع) یک خواستگاه یهودی دارد خصوصاً اینکه تا به حال دو نفری که ما نام شان را بردیم شاگردان ویژه کعب الاحبار بودند.ک

مجری:

خیلی ممنون استاد استفاده کردیم از محضرتان استاد شما بررسی کردید شخصیت أبو هریره را و فرمودید که أبو هریره جعل می کرده در این حد که حرف های کعب الاحبار یهودی را به جای پیامبر نقل می کرده و این جابجای را انجام می داده، حالا سؤال من این است که آیا جعل دیگری هم توسط ایشان انجام شده؟ آیا شاهدی بر این مطلب وجود دارد؟

استاد روستایی:

عرض کردم خدمت بینندگان عزیزمان که آقای أبو هریره حرف های کعب الاحباری که ادعای اسلام داشت اما از اسرائیلیات برای مردم می گفت و مردم هم به گفته إبن کثیر «و نقلوا عنه غثها و سمینها» بد و خوبش را نقل کرده اند، گفتم أبو هریره شاگرد خاصش بود و قال کعب ها را می گفت قال رسول الله یعنی یک سری حرف های یهودی ها را می آمد به عنوان تعالیم دینی در جامعه منتقل می کرد و بعد هم طرفداری هم می شد از او و کسی هم به این آقا کاری نداشت این حرف ها را مطرح می کرد، غیر از این مسئله فرمودید که آیا جعل های دیگر دارد یانه؟ بله ایشان چون حمایت می شد هم حمایت سیاسی داشت چون پُست داشت والی بحرین بود به او پُست داده بودند و هم حمایت فرهنگی می شد این آقا و از آن طرف راحت یعنی راحت می آمد می گفت این از جیب خودم است این حدیث از پیغمبر نیست راحت، دقت بکنید من یک عبارتی را می خواهم نشان بدهم البته خب اسناد زیاد است در این باره من یک سند نشان می دهم که بالاخره در خانه اگر کسی است یک حرف بس است، کتاب صحیح بخاری چاپ بیت الافکار دولیه چاپ ریاض عربستان است این کتاب، صفحه 1059 حدیث 5355

«حدثنا أبی هریره»

أبو صالح می گوید حدثنی أبو هریره

«قال»

قال چه کسی؟

«النبی أَفْضَلُ الصَّدَقَةِ ما تَرَک غِنًی وَالْیدُ الْعُلْیا خَیرٌ من الْیدِ السُّفْلَی»

می گوید: بهترین صدقه آن است که از روی بی نیازی باشد آن دست بالا (دست صدقه دهنده) از دست صدقه گیرنده بهتر است

«وَابْدَأْ بِمَنْ تَعُولُ »

و شما وقتی می خواهی صدقه بدهی شروع کن از عائله مندها (کسانی که عیال بار هستند) به آنها بده

«تَقُولُ الْمَرْأَةُ إِمَّا أَنْ تُطْعِمَنِی»

زن می گوید من را سیرم کن غدا به من بده

«وَإِمَّا أَنْ تُطَلِّقَنِی»

یا طلاقم بده

«وَیقُولُ الْعَبْدُ أَطْعِمْنِی وَاسْتَعْمِلْنِی»

غلام خانه عبد خانه می گوید به من غذا بده و من را به کار بگیر

مثلاً کار انجام می دهم برایت

 «وَیقُولُ الِابْنُ أَطْعِمْنِی إلی من تَدَعُنِی»

فرزند می گوید که به من غذا بده من را به چه کسی وا می سپاری؟

«فَقَالُوا یا أَبَا هُرَیرَةَ سَمِعْتَ هذا من رسول اللَّهِ؟»

این ها را از پیغمبر شنیدی؟

«قال لَا هذا من کیسِ أبی هُرَیرَةَ»

این از کیسه أبو هریره است

صحیح بخاری، چاپ بیت الافکار دولیه چاپ ریاض عربستان، ص 1059، حدیث 5355

از جیب خودم هست، یعنی ببینید وضعیت جامعه اسلامی به اینجا رسیده که دیگر حرف های کعب الاحبار جای حرف های رسول خدا باشد و کیسه أبو هریره بیاید بشود نقش ناقل احادیث و هر آنچه که خود فکر می کند هر آنچه که خودش مد نظرش هست هر چه که خودش دلش می خواهد به عنوان معارف دینی بر جامعه تحمیل بکند این آقا، این هم حرف های این آقا، بنابر این این چیزی که فرمودید بله ایشان افضون بر اینکه حرف های کعب الاحبار را می آمد به عنوان قال رسول الله جا می زد از کیسه خودش هم حرف در می آورد.

مجری:

پس ایشان جعل حدیث داشته و از خودش حالا غیر از کعب الاحبار، منتهی سؤالی که می شود شما در موضوع عبدالله بن عمر من یادم هست که جایگاه ایشان را مورد بررسی قرار دادید، می خواهم بدانیم آقای أبو هریره جایگاهش در بین صحابه و آن زمان چه جایگای داشته؟ اگر بشود به این هم بپردازید خیلی ممنون می شوم .

استاد روستایی:

این هم یک نکته است؛ ببینید ما از صحابه تکذیب های متعدد داریم نسبت به أبو هریره، یعنی بین صحابه می گویند این دروغ می گوید.

مجری:

هم عصر خود أبو هریره بودند دیگر

استاد روستایی:

 بله دیگر صحابه پیامبر بودند هم عصر أبو هریره حتی از رفقای شفیق او هم کلاسی هایش، حتی هم کلاسی هایش، آقای إبن قتیبه کتابی دارد به نام «تأویل مختلف الحدیث»، در آنجا یک بحثی مطرح می کند چاپ دارالحدیث قاهره مصر است این کتاب در صفحه 76 باب ذکر أصحاب الکلام و أصحاب الرأی

«و ذکر أبا هریره، فقال: أَکذبه عمر و عثمان و علی و عائشه»

تأویل مختلف الحدیث، إبن قتیبه، چاپ دارالحدیث قاهره مصر، ص 76، باب ذکر أصحاب الکلام و أصحاب الرأی

می گوید: این آقا نسبت به أبو هریره صحبت کرد یا حالا «و ذُکِرَ» فرقی نمی کند، صحبت از أبو هریره شد این آقا (نزال بن سبره) گفت که عمر، عثمان، امیر مؤمنان علی(ع) و عائشه او را تکذیب کردند، این چهار صحابی که او را تکذیب کردند.

غیر از این آقای زبیر هم این تکذیب می کند کتاب «البدایه والنهایه» جلد 8 چاپ مکتبة المعارف در صفحه 109 می گوید:

البدایه والنهایه، زبیر، چاپ مکتبة المعارف، ج 8، ص 109

عثمان بن عروه از پدرش عروه یعنی عروة بن زبیر نقل می کند که می گوید پدرم زبیر یه من گفت که

«ادننی من هذا الیمانی»

من را به أبو هریره نزدیک کنید

«فإنه»

أبو هریره بسیار حدیث نقل می کند از پیامبر

«فأدنیته منه»

می گوید او را بردم پیش أبو هریره

«فجعل أبو هریره یحدث»

أبو هریره شروع کرد گفتن

«و جعل الزبیر یقول: صدق، کذب صدق، کذب»

راست می گوید دروغ می گوید راست می گوید دروغ می گوید

یکی در میان

«قلت یا أبه ماقولک صدقه کذب؟»

این حرفی که می گویی یعنی چه؟

راست می گوید دروغ می گوید؟ گفت:

«یا بنی أما أن یکون سمع هذه الأحادیث من رسول الله فلا أشک»

می گوید ببین اینکه می خواهی بگویی که این از پیامبر نشنیده نه، این را از پیامبر شنیده من در این شک ندارم

«و لکن منها ما یضعه علی مواضعه و منها ما وضعه علی غیر مواضعه»

بعضی ها را درست می گوید اما بعضی ها را تفسیر غلط می گوید،

 تفسیر آن هم نه غلط، دروغ دارد ارائه می دهد نکته اش اینجا است وگرنه ببین زبیر عرب است از بنی هاشم است از بسیار افراد فصیح بودند بنی هاشمی ها، اگر می خواست بگوید تفسیر غلط می گوید می  گفت مثلاً «صدقه» مثلاً «غلطَ» این آقا غلط می گوید اما اینجا می گوید «صدقه کذب» راست می گوید دروغ می گوید پس این چیزی که در غیر مواضع آن غرض می دهد یعنی چه؟ یعنی عمداً تفسیر دروغ دارد ارائه می دهد این آدم، پس یک جا حرفی های کعب الاحبار را به جای رسول خدا جا می زند، از کسیه خودش هم می گوید، عمداً تفسیر دروغ هم ارائه می دهد، این تا به اینجا شد پنج صحابی.

اما برویم سراغ هم کلاسی أبو هریره رفیق شفیق أبو هریره یعنی آقای عبدالله بن عمر که عرض کردیم هم کلاسی أبو هریره و شاگرد کعب الاحبار بود ایشان، «جامع بیان العلم و فضله» آقای أبی عمر یوسف بن عبدالبر، إبن عبدالبر قرطبی در واقع، ایشان در جلد اول کتابش در صفحه 1001 نقلی را می آورد نقل 2148 پاورقی آمده «إسناده صحیح» سند معتبر است، راوی که آقای طاوس یمانی است می گوید:

جامع بیان العلم و فضله، أبی عمر یوسف بن عبدالبر، ج 1، ص 1001، نقل 2148

«کنت جالساً عند إبن عمر»

من پیش آقای إبن عمر نشسته بودم

«فأتاه رجلٌ»

مردی آمد پیش ایشان

«فقال: إن أبا هریره یقول: إن الوتر لیس بحتم فخذوا منه ودعوا فقال ابن عمر: كذب أبو هريرة»

نماز وتر واجب نیست می توانید بخوانید می توانید رها کنید

گفت

«کذب أبو هریره»

أبو هریره دروغ می گوید

حتی رفیق شفیق و هم کلاسی آقای أبی هریره او را دروغگو می داند، حالا از زبان این آدم این فتوا جاری شده و بیان شده که به مستند حرف این آدم امام حسین(ع) کشته شده، ببینید ما که می گوییم اسامی قاتلان به معنی این نیست که یک کسی نوشته باشد أبو هریره «أفتا بقل الحسین»، یک زمانی می آید می گوید «اُقتُل الحسین» به این لفظ می گوید، یک زمانی نه می آید یک چیزی جعل می کند که می شود مستند برای شهادت امام حسین(ع)، فرقی نمی کند چه کسی بگوید «اُقتُل الحسین» حسین را بکش با بکشید، چه بسا یک حرفی بگوید این حرف بشود مستند وفتوا.

مجری:

زمینه را آماده کرده

استاد روستایی:

فرقی نمی کند چه فتوایش را بدهد غیر مستقیم بدون ذکر نام امام حسین(ع)، چه اسم امام حسین(ع) را بگوید هر دوی آن می شود قاتل، این آقا پس فتوا دهنده است. تا به اینجا این هم نسبت به رابطه آقای أبو هریره با صحابه، یعنی صحابه او را قبول نداشتند.

اما یک نکته دیگر که اینجا باید بررسی بشود حالا باید برویم سراغ جایگاه سیاسی أبو هریره و جایگاه اجتماعی سیاسی او؛ حالا نسبت به جایگاه عملی او گفتیم که نزد صحابه چگونه بود، کجا درس خوانده، کجا درس گرفته و حالا می خواهیم برویم یک مقداری راجع به آن جایگاه سیاسی او صحبت کنیم و ارتباطاتی که با حاکمان دارد، جایگاهش موقعیت اجتماعی اش پیش حکام چطوری است.

مجری:

یک سؤال بپرسم؛ در عصر چند خلیفه زندگی کرده؟

استاد روستایی:

ایشان تا دوره معاویه هست تا سال 59 بعضی ها گفته اند 58 از دنیا رفته بعضی ها گفته اند 59 اما این را هم می دانیم که معاویه برای شهادت امام حسین(ع) زمینه چینی بسیار دقیق کرده و یکی از آن زمینه چینی ها همین جعل این مدل احادیث است که بشود مستند فتوا برای اینکه یزید یک مستند شرعی داشته باشد، این تا سال 59 یعنی تا دوره معاویه بوده، ما از دوره أبو بکر یک مواردی را می گوییم در باره این آقا و بعد می رویم جلو؛ ببینید در دوره خلیفه اول کتابی است به نام «کتاب التنبیه و الرد علی أهل الأهواء و البدع» نویسنده آقای أبی الحسین محمد بن احمد ملطی متوفی 377  از علمای شافعی مذهب است اینطور که خاطرم هست و یکی از علمای مستشرق این کتاب را تحقیق کرده، مطلبی که می خواهم نقل بکنم در کتاب های متعددی آمده من چندتا را گزینش کردم همه را دیگر گفتم بحث طولانی می شود، ملاحظه بفرمایید در اینجا چه آمده؛ در چاپ جدید سال 2009 میلادی در واقع آن موقع زده بودند «طبعة جدیدة» چاپ 2009 میلادی در بیروت چاپ شده در اشراف یک مرکز آلمانی که مباحث شرق شناسی را دنبال می کردند این چاپ شده و در صفحه 124 کتاب

کتاب التنبیه و الرد علی أهل الأهواء و البدع، أبی الحسین محمد بن احمد ملطی، متوفی 377، چاپ جدید سال 2009 م، ص 124

می گوید:

«حلف أبو هریره»

أبو هریره قسم می خورد

«والله الذی لا إله إلا هو لو لا أبو بکر استخلف ما عبدالله»

أبو هریره قسم می خورد که به خدا قسم اگر أبو بکر خلیفه نمی شد خداوند پرستش نمی شد

ما قبلاً یک چیزی گفتیم دیدگاه پیامبر را گفتیم قبلاً، آقا رسول خدا چه فرمودند؟ یک نقلی آقایان اهل سنت دارند که در «لأحاديث المختاره مقدسی» آمده و مؤلف کتاب که حدیث می آورد و الدوهیش در واقع محقق کتاب تصریح می کند به اعتبار سند با لفظ صحیحٌ، جاهای دیگر با لفظ صحیحٌ، حسنٌ، با لفظ های مختلف این حدیث تصحیح شده و اعتبار آن ثابت شده، آنجا پیامبر چه می فرمایند؟ آقایان اهل سنت نقل می کنند می گویند آمدند پیش رسول خدا گفتند

«من نُعَمر بعدک؟»

بعد شما چه کسی را امیر خودمان قرار بدهیم؟

حضرت فرمودند نمی دانم اگر أبو بکر را قرار بدهید مثلاً چنین ویژگی دارد، اگر عمر را قرار بدهید چنین ویژگی دارد، بعد گفت

«وَإن تُعَمِرُ علیً»

اگر شما علی بن أبی طالب را امیر خودتان قرار بدهید

«ولو أراکم فعلی»

چشم من آب نمی خورد این کار را بکنید

 «تَجِدُهُ هادیً مَهدیها»

علی بن أبی طالب هدایت کننده و هدایت شده است

«و یأخُذُ بِکُم الطَریقَ المُستَقیم»

و شما را به راه راست و راه مستقیم می آورد علی

یعنی در نظام اندیشه پیامبر و در منظومه فکری رسول خدا امیرالمؤمنین مصداق صراط مستقیم است یعنی وقتی ما می خواهیم بگوییم «اِهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیمَ» یعنی ما را به راه علی هدایت کن، بگذارید کنار «اهدِنَا الصِّراطَ المُستَقِیمَ‌» این روایت پیامبر را، روایتی است که اهل سنت هم آورده اند سندش را هم گفته اندمعتبر است یعنی راه علی راه مستقیم است، حالا ببینیم آیا پیامبر در مورد أبو بکر این حرف را زده؟ نه در آن روایت این را نگفته، گفته علی بن أبی طالب، حالا که پیغمبر این سخن را نفرموده اند آقای أبو هریره می گوید

«لو لا أبو بکر استخلف»

اگر أبو بکر خلیفه نمی شد

«ما عبدالله»

خدا پرستش نمیشد

عجب آیا پیامبر بهتر می فهمند یا شما بهتر می فهمی؟ این عبارت رسول خدا

مجری:

البته یک اشکالی هم دارد طبق این عبارت حتی اگر عمر هم خلیفه می شد طبق این عبارت آقای أبو هریره می گوید پس خداوند عبادت نمی شد در حالی که...

استاد روستایی:

بله دیگر حالا هر کسی، حالا ببینیم چه کار می کند در ادامه؛ این یک ادامه ای دارد من ادامه اش را هم می خواهم بگویم؛ این نقل را که آوردم چون دیدم که اولین منبعی که این را ذکر کرده طبق پژوهش من این بود.

کتابی است نام «الاعتقاد و الهدایة إلی  سبیل الرشاد» آقای بیهقی نوشته اصلاً اعتقاد اهل سنت را می خواهد بگوید، چاپ دار الفضیله است این کتاب چاپ اول 1420 هجری به چاپ رسیده در ریاض عربستان است صفحه 485 کتاب می گوید:

«عن أبی هریره»

أبی هریره گفت

«والذی لا إله إلا هو لو لا أبو بکر استخلف»

اگر أبو بکر به خلافت نمی رسید و خلیفه نمی شد

 «ما عبدالله، ثم قال الثانیة، ثم الثالثه»

دو بار سه بار این حرف را زد

الاعتقاد و الهدایة إلی  سبیل الرشاد، بیهقی،، چاپ دار الفضیله ریاض عربستان، چاپ اول 1420 هه، ص 485

بعد در ادامه می گوید به او گفتند چرا؟ گفت ببینید چون مرتد شده اند همه عرب، أبو بکر آمده این مرتدین را مسلمان کرده، توجیه این آقا این است، در حالی که سراپای این روایت داد می زند که جعلی است، ما یک متنی در کتاب های مان داریم، داریم که

«إرتد الناس بعد رسول الله الاّ ثلثه او اربعه او خمسة»

چندتا نقل است

بعد رسول خدا مردم مرتد شدند یا سه تا باقی ماندند یا چهارتا یا پنج تا

تا این نقل را می آییم مطرح می کنیم آقایان می گویند «ای وا اسلاما» یعنی پیامبر نعوذ باالله عُرضه نداشته  یک عده را تربیت بکند؟ شما شیعیان می گویید سه تا آخرش مانده؟ می گوییم آقا آرام صبر کن با هم برویم، آقا شما دارید اینجا می گویید همه رفتند هیچ کس نماند حالا ما خوبه سه تا آخرش می گذاریم وگرنه شما در سنن نسایی تان المجتبی جلد 6 صفحه 6 می گویید:

«لمّا توفّی رسول الله(ص) ارتدّ العرب»

آقای إبن کثیر نقل می کند

«ارتدّ العرب قاطبه»

در بعضی نقل ها داریم

«ارتدّ اهل الارض»

همه مرتد شدند

سنن نسایی المجتبی، ج 6، ص6

ما خوب است سه تا آخرش می گذاریم یا چهارتا یا پنج تا، آقای أبو هریره می آید همچین چیزی می گوید، اگر آقایان این را قبول بکنید خب اینکه خیلی بد می شود که، علیه خودتان می شود اگر بخواهید بگویید این درست است و این حرف آقای أبو هریره درست است و أبو بکر شده اینجا کشتی نجات که مردم را نجان بده و خدا پرستش نمی شد اگر اینجوری بود، یعنی همه صحابه کافر شدند؟ پس عدالت صحابه کجا می رود؟ توانایی پیامبر در تربیت نیرو کجا می رود؟ امیرالمؤمنین که مصداق صراط مستقیم بود امیرالمؤمنین که معیار تشخیص منافق و مؤمن بود، خودتان از انصار نقل کردید که انصار را دوست ندارد جز مؤمن و بغض انصار را ندارد جز منافق، یعنی اینها همه رفتند کافر شدند؟ این یعنی چه؟ می دانید می خواهم چه بگویم؟ این آدمی که، ببینید وقتی یک حدیث شناسی مثل أبوذر زندانی می شود پشت میله ها می افتد این آقا باید بیاید رو چرا؟ چون به نفع صحبت می کند دوبار هم شده «والذی لا إله إلا هو» سه بار هم این را می گوید این حرف را می زند، این غلط است با مبانی اهل سنت سازگاری ندارد صحابه را زیر سؤال می برد این حرف، نکته ای بسیار دقیق است، سند این نقل چطوری است؟ سندش را بگو چون یک کسی ممکن است بگوید صبر کن آقای کارشناس ما رفتیم در پاورقی مثلاً دیدیم نوشته عباد بن کثیر بصری متروک است نکند داری مثلاً یک سند غلطی را می گویی، می گویم نه صبر کن عجله نکن اولاً طبق مبنا اهل سنت متروکٌ بالاتفاق موجب می شود که روایت را بگذاری کنار و ثانیاً آقای متقی هندی در «کنز العمال» جلد 5 چاپ مؤسسة الرساله آمده چه گفته؟ ایشان آمده روایت را آورده و بعد اینجا گفته

«و سنده حسن»

         سند معتبر استکنز العمال، متقی هندی، چاپ مؤسسة الرساله، ج 5، ص 602

         جلد 5 کنز العمال صفحه 602،

سند معتبر است، تمام شد، پس این آقای أبو هریره رابطه اش با جناب آقای أبو بکر این است.  

اما برویم سراغ رابطه ایشان با خلیفه دوم؛ در دوره خلیفه دوم یک حرفی دارد که باز هم از سرا پای این حرف طبق مبانی اهل سنت جعل می بارد، این حرف کجاست؟ در صحیح بخاری است «صحیح بخاری» چاپ دار إبن کثیر الیمامه چاپ ها تک جلدی چاپ اول در دمشق این چاپ شده صفحه 907

«قال رسول الله(ص) لَقَدْ كَانَ فيما قَبْلَكُمْ مِنَ الأُمَمِ نَاسٌ مُحَدَّثُونَ، فَإنْ يَكُ في أُمَّتِي أحدٌ فإنَّهُ عُمَرُ»

بعد ادامه می دهد از چه کسی؟ آقای أبی هریره، هم بالای از أبی هریره است هم پاینی

«قَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ لَقَدْ كَانَ فِيمَنْ كَانَ قَبْلَكُمْ مِنْ بَنِي إِسْرَائِيلَ رِجَالٌ ، يُكَلَّمُونَ مِنْ غَيْرِ أَنْ يَكُونُوا أَنْبِيَاءَ ، فَإِنْ يَكُنْ مِنْ أُمَّتِي مِنْهُمْ أَحَدٌ فَعُمَرُ»

صحیح بخاری، چاپ دار إبن کثیر الیمامه، چاپ اول، تک جلدی، ص 907

حالا ترجمه اش را از ترجمه صحیح بخاری نشان بدهم، صحیح بخاری با ترجمه آقای عبدالعلی نور احراری جلد 4 صفحه 245

صحیح بخاری، مترجم، عبدالعلی نور احراری، ج 4، ص 245

عیناً متن همان روایت است ترجمۀ آن را می خواهیم برای بینندگان مان بخوانیم

أبو هریره گفت رسول الله فرمود همان در میان امت های پیش از شما محدثون (الهام شدگان)

کسانی که به آنها الهام غیبی می شد

بودند، پس اگر در امت من یک محدث باشد همان عمر است

بعد می گوید:

زکریا بن ابی زائده، از سعد، از ابو سلمه، از أبو هریره در روایت خود افزوده است

یعنی یک نقل بیشتری دارد نسبت به روایت قبل، که چه؟

همانا در میان کسانی از بنی اسرائیل که قبل از شما بودند مردانی بودند با ایشان سخن (غیبی توسط فرشتگان) زده می شد، بدون آنکه پیامبر باشند، اگر از آن کسان در امت من یکی باشد آن عمر است.

شاید یک بیننده ی ما داشته باشیم به قواعد ادبیات عرب مسلط باشد گفته پیامبر گفته اگر باشد نیست که، حالا می خواهیم جواب بدهیم؛ چرا این حرف را بزند؟ اول من بگویم چرا این جعل است بعد بروم راجع به این ادبیات این آیه یک مقداری صحبت بکنم راجع به آن اُسلوب قواعد ادبیات عرب و آن گرامری که اینجا استفاده شده؛ ببینید من چرا می گویم این جعلی است؟ آقایان اهل سنت چه دارند می گویند؟ کی گویند أبو بکر افضل بعد از پیامبر است دیگر، اگر قرار باشد یک فرد باشد که فرشتگان با او ارتباط بگیرند و او عمر باشد، یعنی عمر از أبو بکر افضل است اولاً با مبانی اهل سنت که می گویند أبو بکر افضل است نمی سازد، این یک، ثانیاً نکته دوم: اگر این باشد وقتی عمر افضل باشد أبو بکر چرا آمده جای عمر را گرفته؟ پس أبو بکر می شود غاصب خلافت اگر این باشد، اگر این را آقایان بخواهند بپذیرند أبو بکر می شود غاصب خلافت، پس لذا این روایت طبق مبانی اهل سنت باید جعلی باشد، یکی آمده یک جوابی داده می گوید نه می شود أبو بکر افضل باشد چرا؟ پیامبر گفته اگر قرار باشد در امت من مثلاً یکی باشد او عمر است حالا که نیست در این امت، می گوییم ببین آمدی نسازی اگر پیامبر گفته بود «لو»، لو به کار برده بود مثلاً «لَو يَكُنْ مِنْ أُمَّتِي مِنْهُمْ أَحَدٌ» بله می گفتیم لو شرطیه «حرف إمتناع لإمتناع»، اگر باشد آن است پس آن نیست پس نیست، اگر لو بود بله ولی ایجا دارد می گوید إن یکون، إن سازگاری دارد با اینکه همچین آدمی هست، یعنی همچین شخصیتی هست بنا بر این در این روایت دارد یک چیزی را مطرح می کند برای عمر، فضیلت که با مبانی اهل سنت سازگاری ندارد و به نظر من جعلی است، و به نظر من برای خوشایند خلیفه آقای ابوهریره این حرف را زده، قبلش هم پرونده اش را گفتیم، گفتیم «هذا من کیس ابی هریره» اگر این را نداشت می گفتیم آقا ندارد، اگر قال کعب را نمی گفت قال رسول الله  می گفتیم این مشکلی نیست، منتهی اینجا شاگرد کلاس آقای کعب الأحبار است، آقای کعب الأحبار هم بلاخره مشاور خلیفه دوم، آقای ابو هریره جایگاه دارد می آید همچین چیزی بیان می کند، ابوذر هم که نیست اینجا رسوا بکند، ابوذر زندان است، ابن مسعود زندان است، أبوالدردا زندان است؛ این هم نسبت به رابطه  اش با ایشان.

مجری:

خیلی ممنون استا خسته نباشید تا به این لحظه خیلی استفاده کردیم از محضرتان؛ استاد با توجه به اینکه دوتا تماس داریم از طرف بینندگان مان بحثی پیرامون آقای ابوهریره و رابطه اش با حاکمان مانده یا ترجیح می دهید که این بحث فعلا بماند.

استاد روستایی:

بحث که مانده، یعنی ارتباط ایشان با آقای معاویه و مروان و آن  حمایت های فرهنگی که از ایشان می شد اینها مانده و  خیلی بحث های دیگر هم مانده حالا اگر می خواهید صدای بینندگان مان را بشنویم و بعد ان شاء الله فرصت کردیم بحث مان را می گوییم.

مجری:

ان شاء الله، می شنویم صدای آقای بهادری را از کرج، سلام علیکم

بیننده:

علیکم السلام و رحمة الله خدمت حضرت استاد روستایی بزرگوار و جناب عالی عرض مجدد دارد، زیاد مصدع اوقات نمی شوم، صحیح بخاری خبری هست 119،2407،2350،2648،7354، ابوهریره یک عبایی را انداخت روی زمین پیامبر گفت من علمم را دارم می ریزم در این عبا و عبای ابوهریره پر از علم شد، انداخت روی کولش و رفت، قبلاً هم به رسول  خدا گفته بود که من هرچه علم دارم یا رسول الله از دستم می رود، رسول خدا گفت عبایت را بیانداز روی زمین.

من سؤال دارم یک عالم از این 7میلیارد نفر انسان های روی زمین این را می پذیرد؟ ابوهریره ای که دو سال و چند ماه بیشتر پیامبر را درک نکرده بود روایتی که از او نقل شده نزدیک به 6هزار روایت است، از ابوبکر 30 روایت، از ابو عبیده جراح گورکن یک روایت، این 6 هزار روایت را از کجا آورده بود؟، چرا آنهایی که محضر پیامبر 23 سال بودند تعداد روایت هایشان به 50 تا نمی رسد 30 تا نمی رسد، اما این آقایی که دو سال و

چند ماه پیامبر را درک کرده بود

حدود 6هزار حدیث دارد، با اینکه باز حدیث داریم که این آقای کعب الأحبار یهودی زمانی که رسول خدا از دار دنیا رفت  در یمن ماند نیامد وقتی که ابوبکر بود نیامد و قتی که جناب خلیفه دوم به خلافت رسید از یمن آمد کنار منزل جناب خلیفه منزل گرفت و ایشان تمام اسرائیلیاتی که داشت از تورات می داد به آقای ابوهریره ابوهریره هم هرچه داست از کیسه اش در آورده می دهد به آقای کعب الأحبار یعنی یک نوع مبادله، این است که مسند درست کردند الآن شما در عربستان ببینید قال ابوهریره قال سدی، چرا نمی گویند قال ابوبکر، چرا نمی گویند قال عمر بن خطاب، چرا نمی گویند قال عثمان؛ یک مطلب دیگر هم بگویم برایتان ختم کلام ابن ابی الحدید در صفحه 358، جلد 3، و نیز در جلد 4، شرح خودش می نویسد شیخ و استاد خودم ابو جعفر اسکافی نقل می کند که معاویه با جمعی از اصحاب و یارانش را مأمور کرد که از اخبار قبیه در بیزاری جستن از علی بن ابی طالب را جعل کنند و در منابع بگویند، یکی از اینها این آقای ابوهریره بود، و عمرو عاص، گوهرة ابن شعبة هم بوده، و بیزاری جستن از علی را شروع کردند در جامعه رواج دادن، در صفحه 359، می گوید وقتی ابو هریره معاویه را دید که وارد مسجد کوفه شد کثرت استقبال کننده ها را دید و بر دوپای خود برخواست در حالی که دو دستی بر سر می زد برای جلب توجه مردم گفت ای مردم عراق گمان مدارید  که من دروغ بر خدا و پیامبرش بگویم و آتش جهنم را بر خودم بخرم، من از رسول خدا شنیدم که فرمود برای هر پیامبری حرمی است  حرم من هم مدینه است، هر کس حادثه ای در مدینه ایجاد کند نستجیر و لعنت خدا و ملائکه و تمام مردم  بر او باد، خدا را گواه می گیرم که علی در مدینه احداث حادثه نمود، مردم را تحریک نمود برای کشتن خلیفه سوم عثمان، پس به فرموده پیامبر باید علی نستجیر بالله لعن بشود، معاویه به پاس این خدمت ابوهریره را والی مدینه کرد که آنجا رفتند با آقای ..... یک آدم صفاک و خون خوار به یمن حمله کردند دو طفل عبیدالله بن عباس پسر عموی رسول خدا را که والی از طرف امام علی بودند سر بریدند، این هم نتیجه دستمزد معاویه بود به این آقای نفوذی غاصب؛ و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

مجری:

خیلی ممنون آقای بهادری از تماس تان خسته نباشید ممنون هستیم از شما؛ تماس دوم  آقای سید صادق هاشمی از قم هستند، سلام علیکم بفرمایید

بیننده:

سلام علیکم، و یک سلام ویژه هم عرض می کنم خدمت استاد روستایی محترم بنده یک سؤالی داشتم یک عبارتی در «فرق الشیعه» مرحوم نوبختی به این شکل که در مورد عبدالله بن سباء می گوید:

«وأظهر البراءة من أعدائه وكاشف مخالفيه وأكفرهم، فمن هاهنا قال من خالف الشيعة: إن أصل الرفض مأخوذ من اليهودية»

این را مخالفین می گویند که  خود نوبختی اینجا اعتراف کرده که شیعه اصلش از عبدالله بن سباء یهودی گرفته شده، این را می شود استاد جواب بدهند؟ عبارت تقطیع شده تحریف شده چطور است.

استاد روستایی:

چشم چشم

مجری:

خیلی ممنون از تماس تان آقای هاشمی متشکریم، استاد تماس بعدی را بشنویم بعد جواب می فرمایید؟

استاد روستایی:

می خواهید من این را بگوییم تا وقت کم نیاوریم؛ نسبت به عبدالله بن سباء، اولاً آقای نوبختی نیامده بگوید که شیعه عقیده اش این است، دقت بکنید، این کتاب «فرق الشیعه» آقای نوبختی دار الأضواء چاپ کرده، چاپ دوم، صفحه 22، اینجا چی نوشته؟

«و حکی جماعة من اهل العلم»

جماعتی از اهل علم حکایت کردند

فرق الشیعه، نوبختی، چاپ دار الأضواء، چاپ دوم، ص22

این جماعتی از اهل علم شیعه هستند؟ یا سنی هستند کجا نوشته؟ معلوم است؟ جماعتی از اهل علم مطلق است، من مثلاً الآن می روم ریاض عربستان می بینم که یک سری از اساتید دانشگاه امام محمد بن سعود آمدند می گویند مثلاً «قال إبن عباس فان کذلک» إبن عباس از اصحاب امیرالمؤمنین هست یا نیست؟ اصلاً قال مالک بن اشتر نخئی، آیا مالک اشتر اصحاب المیرالمؤمنین هست یا نه؟ حالا می آیم می گویم جماعتی از اهل علم از اصحاب امیرالمؤمنین یک  چیزی نقل کردند، خب این جماعتی از اهل علم یعنی حتماً شیعه بودند اینها؟ نه می توانند سنی باشند، می توانند وهابی باشند اصلاً می توانند آقا جماعت اهل علم اصلاً یک مذهب دیگری داشته باشند، می توانند ناصبی باشند، می  تواند اصلاً غیر از اینها، می تواند یهودی باشد مسیحی باشد جماعتی از اهل علم، آمده گفته «عن امیرالمؤمنین» از اصحاب امیرالمؤمنین، مثلاً می گوید ماکل اشتر این را گفته ما الآن مثلاً کتاب تاریخ داریم که تاریخ است که یک مسیحی نوشته ماجرای جنگ خیبر را می آید نقل می کند، بعد می آید می گوید ابو رافع این را گفته است، ابو رافع یار امیرالمؤمنین است در رکاب حضرت هم هست، یار پیامبر هم هست، می آید می گوید ابو رافع این را در مورد علی بن ابی طالب گفت، قشنگ می آید نقل می کند ابورافع گفت بله، علی درب قلعه خیبر را برداشت و  جنگید.

مجری:

استاد من می توانم یک سؤال دیگر بپرسم؛ این «جماعة من اهل العلم، من اصحاب امیرالمؤمنین» من را شاید این سؤال برایشان ایجاد بشود، من را نمی توانیم بیان از آن جماعة اهل علم بگیریم؟

استاد روستایی:

آفرین ببینید ما دو جور می توانیم بخوانیم، شما می گویید آقا این می تواند من بیانیه باشد، من می گویم نه اصلاً می تواند یک چیز دیگر باشد؛ جماعتی آمدند نقل کردند از اصحاب حضرت، اگر هم شما این را من بیانیه گرفتید، مگر ما اعتقاد مان این است که تمام اصحاب حضرت امیر همه عادل هستند؟ ما همچین اعتقادی نداریم، ولو اینکه عالم باشد، ما که نمی آییم مثل اهل سنت بگوییم نه من چشمم را می بندم می گویم همه صحابه عادل هستند، من اینطوری نمی گویم که من می گویم آقا میزان و معیار عمل صالح است ولو اصحاب امیرالمؤمنین باشد، اگر عمل صالح داشته باشد مثل مالک اشتر روی سر ما جا دارد، مثل عمار روی سر ماجا دارد، اما اگر یک فردی بود که مشکلاتی داشت، ما در برنامه های قبلی گفتیم  مثلاً فلان فرد در زمان حضرت بوده به عنوان اصحاب حضرت می شناسند، اما حضرت از حکومت فلان جا ازلش کرده این آقا مشکل داشته، آقا زیاد مثلاً ازل شده، یا مثلاً فلان آقا ازل شده، آقای اشعث ازل شده از اصحاب حضرت هم هست، البته زمان عثمان هم بود زمان پیامبر هم بوده، اما به اعتبار هم عصری با حضرت از اصحاب حضرت هم می تواند باشد، اما ازل شده ما این را قبول  نداریم عدالتش را خود امیرالمؤمنین هم قبول ندارند، اشعث می آید می گوید منافق بن کافر، اگر حتی من هم بیانیه باشد، بنابر این از این هیچ چیز به دست نمی آید، نمی آید که آقای نوبختی اعتراف کرد به عنوان شیعه که اصل شیعه ازیهودیه است، کجا گفته شیعه اعتراف کرد، می گوید حکایت کرده اند یک جماعتی که این جماعت اهل علم هم بودند درس هم می خواندند، اینها آمدند از اصحاب امیرالمؤمنین نقل کردند این جماعت چه کسانی هستند؟ معلوم نیست، این اصحاب چه کسی هست؟ معلوم نیست، آقا این جماعت راست گفتند دروغ گفتند، آن اصحاب اصلاً راست گفته دروغ گفته، اصلاً آیا این جماعت، اصلاً در آن عصر بودند یا به گوش شان یک چیزی رسیده، خب هیچ چیزیش معلوم نیست بنابر این نوبختی همچین ادعایی نکرده.

مجری:

درست است، خیلی ممنون استاد استفاده کردیم، تماس سومی داریم آقا حمید رضا از گلپایگان، سلام علیکم

بیننده:

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت شما مجری عزیز و حاج آقا روستایی عزیز؛ من دوتا سؤال کوچک سریع می پرسم مزاحم تان نمی شوم یکی اینکه در رابطه با حدیث ثقلین در کتب اهل سنت، مثلاً در صحیح مسلم فقط آمده گفته «أُطهرکم فی اهل بیتی» و یک جای دیگر «لن تضلوا أبداً» هم می آید، من خلاصه می گویم قصد بی ادبی ندارم می خواهم ببینم این حدیث ها کجا گفته شدند که یک جا با این لفظ آمده یک جا یک جور دیگر آمده، به چه شکلی هست، و یکی هم اینکه در آیه

«إنما یرید الله لیذهب عنکم اهل البیت و یطهرکم تطهیرا»

که قبلش در رابطه با زنان پیامبر صحبت کرده، آیا آیه دیگری در قرآن هست که مثلاً قبلش در رابطه با چیز دیگری صحبت می کرده و بعد بیاد مثلاً در رابطه با یک فضیلتی در رابطه با کسی صحبت کند و بعد برود سراغ یک چیز دیگر یا نه؟ همین دوتا سؤال خیلی هم ممنون لطف می کنید وقت می گذارید جواب می دهید.

مجری:

ممنون از شما  آقا حمید رضا خیلی لطف کردید تماس گرفتید با برنامه خودتا؛ استاد می شنویم جواب شما را

استاد روستایی:

 اولاً ایشان فرمودند که  در صحیح مسلم یک جور آمده  جای دیگر یک جور دیگر آمده این چجور است ماجرایش؛ دوتا بحث ما اینجا داریم یک بحث داریم بحث تحریف است، که آیا صحیح مسلم تحریف شده است؟ یا نشده است، ببینید ما الآن متن صحیح مسلم اینجا جلوی من هست ملاحظه بفرمایید، این کتاب «صحیح مسلم» چاپ بیت الأفکار دولیه، چاپ عربستان، خب این روایت که این بیننده عزیز مان خواندند این است

«أُذکرکم الله فی اهل بیتی، أُذکرکم الله فی اهل بیتی»

یک بحث ما داریم که آیا این تحریف شده است یا نشده است، بعضی ها به این قائل هستند، یعنی مثلاً ما در کتاب «تفسیر القرآن العظیم» ابن کثیر، جلد 7، در اینجا

«وقد ثبت فی الصحیح أن رسول الله ...»

تفسیر القرآ« العظیم، ابن کثیر ج7،

این صحیح منظورش چیست؟ صحیح مسلم منظورش است، در صحیح مسلم پیامبر این را فرموده، این متن با آن متن صحیح مسلم نمی خواند، مضافاً اینکه بعضی از کتاب ها من دیدم که جدید انگار نوشته شده بود، اینها آمده بودند ادعا کرده بودند که نسخه ای هست، و چیزی است که ظاهراً صحیح مسلم در این مورد تحریف شده؛ اما الآن اصلاً نمی خواهیم به این مسئله بپردازیم، فرض می کنیم اینجا مقصود ایشان صحیح مسلم نباشد، و فرض را هم بر این می گیریم که آقا آن هم که گفته صحیح مسلم تحریف شده در این مورد خاص اشتباه گفته؛ بحث دوم این است که آیا پیامبر(ص) روایت را اشکالی دارد به چند بیان بفرمایند؟ اگر مثلاً یک روایتی چندتا بیان داشت، این یعنی جعلی است؟  نه اینطوری نیست، ما ببینید در کتاب دیگری به نام «الصوائق المحرقه» آقای ابن حجر هیتمی مکی، چاپ مکتبة الحقیقه استنابول،  در اینجا یک حرفی دارد در صفحه 209، می گوید

«ثم أعلم أن حدیث التمسک»

حدیث تمسک به قرآن و عترت

«بذلک طرقاً کثیره»

طریق های زیادی دارد

الصوائق المحرقه، هیتمی، چاپ مکتبة الحقیقه استنابول، ص209

سندهای زیادی دارد از بیست و خورده ای صحابی نقل شده، بعد می گوید در بعضی از  این سندها آمده که

«أنه قال ذلک به حجة الوداع»

پیامبر در حجة الوداع فرمودند

در بعضی سندها آمده

«بالمدینه فی مرضه»

در مدینه در بیماری شان

در حالی که حجره پر از اصحاب بود فرمودند، در بعضی نقل ها آمده در غدیر خم فرمودند، و در بعضی از نقل ها آمده بعد از اینکه از طائف برگشتند، بعد می گوید

«و لا تنافی»

تنافی ندارد

خب آدم وقتی یک چیز را چند جا می گوید، ممکن است هر دفعه به یک بیان آن مسئله را بفرماید، در صحیح مسلم آن یک بیانش آمده، در یک کتاب دیگر یک بیان دیگر آن آمده فرقی نمی کند، می گوید، غدیر

خم و طائف بعد می گوید این تنافی ندارد

«إذ لا مانع»

مانعی ندارد

«من أنه کرره علیهم ذلک فی تلک المواطن و غیرها اهتماماً بشأن الکتاب العزیز و العترة الطاهره»

می گوید هیچ اشکالی ندارد، پیامبر بخاطر اهتمام و توجه به شأن قرآن و اهل بیت چنیدن بار این را فرموده باشند، این مطلب دوم؛ اما مطلب سوم، در همین باره، ما یک بحث و یک قانونی داریم در  علوم حدیث که ایشان ان شاء الله می توانند بروند مطالعه کنند در کتاب های علوم حدیث بحث نقل به معنا، گاهی اوقات روات مختلف احادیث را به معنا نقل می کنند، یعنی اصل حدیث را می گرد خودش مضمونش را می آید برای ما نقل به معنا می کند از زبان خودش بیان می کند  این هم در حدیث جایز است و اشکالی ندارد؛ پس سه محور شد یک ممکن است کسی قائل به تحریف صحیح مسلم باشد کما اینکه قائل دارد، دو ممکن است که بگوییم نه آقا این از باب این است که در جاهای مختلف پیامبر فرموده، سه از باب نقل به معنا این مسئله  جایز است؛ اما نسبت به ایه تطهر که  فرمودند، اولاً هیچ اشکالی نداد، که پیامبر در یک جا یک جور حرف بزند، بعد خطاب برگردد و به گونه دیگری بشود، مثلاً من یک نمونه از قرآن، در آیه ولایت شما بینید قبلش چیست بعدش چیست؟ یک بحثی مطرح می شود در آیه 51،

« يَا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لَا تَتَّخِذُوا الْيَهُودَ وَالنَّصَارَىٰ أَوْلِيَاءَ»

یهودی و نصرانی ها را اولیاء و سرپرست خودتان نگیرید

مائده/51

اینها بعضی هایشان سرپرست بعض دیگر هستند و هر کسی که

«وَمَنْ يَتَوَلَّهُمْ مِنْكُمْ فَإِنَّهُ مِنْهُمْ»

هرکسی آنها سرپرست خودشان قرار بدهد جزء آنها است

خدا ظالمین را هدایت نمی کند، همین طور راجع به یهود و نصارا صحبت می کند، یک دفعه می گوید

«إِنَّمَا وَلِيُّكُمُ اللَّهُ وَرَسُولُهُ وَالَّذِينَ آمَنُوا الَّذِينَ يُقِيمُونَ الصَّلَاةَ وَيُؤْتُونَ الزَّكَاةَ وَهُمْ رَاكِعُونَ»

این ولیکم با آن ولیکم دوتا هست، آن در مورد ولایت طاغوت است این در مورد ولایت الله است دوتا مسئله هست یا مثلاً ما در سوره حمد،

« اَلْحَمْدُ لِلَّـهِ رَ‌بِّ الْعَالَمِينَ ۝الرَّ‌حْمَـٰنِ الرَّ‌حِيمِ ۝مَالِكِ يَوْمِ الدِّينِ ۝ إِيَّاكَ نَعْبُدُ وَإِيَّاكَ نَسْتَعِينُ»

از خطاب غایب یک دفعه برویم به مخاطب این تغییر اسلوب ها در قرآن کریم فراوان است و وجود دارد این دو مورد بود که خدمت تان عرض کردم  موارد دیگر هم هست ان شاء الله در فرصت های دیگر خواهیم گفت

مجری:

خیلی ممنون استاد از شما امشب هم استفاده کردیم از محضرتان ان شاء الله بینندگان عزیز ما هم استفاده کرده باشند، خیلی ممنونیم که ما را تا به این لحظه همراهی فرمودید، شب تان بخیر یا علی مدد خدا نگهدار.

و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

 


  
  • رضایی

    10 آبان 1402 - ساعت 17:51

    عاشقتونم استاد روستایی مؤمن و عزیز

    0 1

ایستگاه اندیشه>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی