شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
دانش افزایی فاطمی 4 - جریان فدک آیت الله نجم الدین طبسی

ویژه برنامه دانش‌افزایی فاطمی به مناسبت ایام فاطمیه - جلسه چهارم
با کارشناسی آیت الله نجم الدین طبسی


بسم الله الرحمن الرحيم

تاریخ : 23 دی 1399

عنوان برنامه: دانش افزای فاطمی  ( جریان فدک)

استاد: آیت الله نجم الدین طبسی

استاد طبسی:

الحمدلله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین سیما امام زماننا حجة الله في الارضین، السلام علی الصدیقة الشهیدة، السلام علی فاطمة الزهراء، السلام علی المجهولة قدرا والمخفیة قبرا، السلام علی فاطمة الزهراء.

خدمت اساتید بزرگوارم روحانیت معزز حضرات مبلغین عرض سلام و تهیت دارم سلام علیکم ورحمة الله وبرکاته و خدمت ولی نعمت‌مان، آقا‌یمان‌ علی ابن موسی الرضا (علیه آلاف التهیة والسلام) عرض سلام دارم، «السلام علیکَ یا مولای یا علی ابن موسی الرضا»!

 بحث درباره جریان «فدک» است چه بود؟ من به 3 کتاب آدرس می‌دهم و کسانی که می‌خواهند تحقیق بیش‌تری داشته باشند به این 3 کتاب و صفحاتش مراجعه کنند.

«بحار الانوار» جلد 21، صفحه 6؛ «بحار الانوار» جلد 17، صفحه 378؛ «بحار الانوار» جلد 29، صفحه 128 این چند صفحه را مطالعه کنند، اصل جریان «فدک» روشن می‌شود که این جریان چه بوده؟ از کجا شروع شد و به کجا منتهی شد؟ و بالاخره سرنوشت «فدک» چه شد؟ الان آن باغات و سرزمین‌ها در طول تاریخ آیا به خاندان رسالت باز گردانیده شد یا نه؟

آن‌که در جلد 21، صفحه 6 به طور مختصر بیان شده این است، بعد از محاصره «خیبر»، «ابن ابی الحقیق» برای پیامبر اکرم پیام فرستاد که بیایید با هم صحبت و مذاکره کنیم، بعد از صحبت نتیجه این شد که مصالحه کنند «علی حقن دماء» کسانی که در دژها هستند در امان و امنیت باشند و از شهر و محل‌شان بیرون بروند و هر چه از اموال این‌جا است بماند، اسلحه و هر تشکیلاتی این‌جا وجود دارد بماند، خودشان با یک لباس از دژهای «خیبر» بیرون بروند.

پیامبر اکرم فرمودند کسی اموالی چیزی همراهش باشد، دیگر ذمه خدا و ذمه پیامبر از او بریء و بیزار هستند، چیزی هم مخفی نماند قرار بر این شد که دژها را تخلیه کنند و هر چه است به پیامبر اکرم بسپارند و از آن‌جا بروند.

 وقتی که اهل «فدک» این خبر را شنیدند، نمونه این کار را به پیامبر اکرم پیشنهاد کردند که ما هم از این‌جا می‌رویم «فدک» و هر چه است به شما می‌سپاریم ولی جان ما در امان باشد.

پیامبر اکرم قبول کرد رفت و آمدها و صحبت‌های بین اهل «خیبر» و نبی مکرم شد تا به این‌جا رسیدند که بیایید ما نصف این اموال را به شما می‌دهیم نصف هم مال خودمان باشد و ما به زمین‌های کشاورزی‌مان آشناتر هستیم بگذارید ما کشاورزی کنیم نصفش هم مال شما باشد پیامبر اکرم پذیرفت به شرط این‌که هر وقت نبی مکرم اراده بفرمایند اخراج‌شان کنند قبول کردند.

اهل «فدک» وقتی که این قرار را از نبی مکرم با اهل «خیبر» مطلع شدند آن‌ها هم همچنین پیشنهادی کردند، اموال «خیبر» با «فدک» فرقش این است چون «خیبر» در اثر جنگ و محاصره به دست مسلمین افتاد، این غنائم «فیئ» برای کل مسلمین می‌شود؛ اما چون در قضیه «فدک» همچنین اتفاقی نیفتاد نیرو پیاده نشده، درگیری نشده

«لِأَنَّهُمْ لَمْ يُوجِفُوا عَلَيْهَا بِخَيْلٍ وَ لَا رِكَابٍ»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج21، ص6

چیزی از این مسائل نبوده؛ لذا «فدک» ملک پیامبر اکرم است این یک طرف قضیه که در جلد 21 «بحار» به عنوان «تاریخ فدک» نقل شده است.

 در جلد 17 «بحار الانوار» معجزه‌ی را مرحوم «راوندی» از امام صادق راجع به جریان «فدک» نقل می‌فرماید که خلاصه‌اش این است پیامبر اکرم برای جنگ دیگری رفته بودند، از جنگ بر می‌گردند در بین راه همان‌طور که نشسته بودند، غذا و آذوقه رزمندگان را داشتند تقسیم می‌کردند، پیامبر هم در جمع‌شان نشسته بودند جبرئیل آمد

«فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ قُمْ فَارْكَبْ فَقَامَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه واله وسلم)‏»

از جا برخیز خودت! پیامبر اکرم با حضرت «جبرئیل» رفتند، تا به سرزمین «فدک» رسیدند، اهل «فدک» وقتی سر و صدای شیندند، سر و صدای اسب، حرکت و تحرکات را شنیدند گفتند حتماً پیامبر برای محاصره ما آمده است، زود درهای دژها را قفل کردند و کلیدش را به شخصی که خانه‌اش بیرون «دژ فدک» بود دادند و خودشان هم به دامنه‌های کوه پناهنده شدند.«جبرئیل» طبق این روایتی که این‌جا است:

«فَأَتَى جَبْرَئِيلُ الْعَجُوزَ حَتَّى أَخَذَ الْمَفَاتِيح‏»

کلید را از آن‌ها باز پس گرفتند، حضرت «جبرئیل» درهای شهر و خانه‌ها را به روی پیامبر اکرم باز کرد و به پیامبر عرض کرد که:

«يَا مُحَمَّدُ هَذَا مَا خَصَّكَ اللَّهُ بِه‏»

این روایت همان معنا را می‌رساند این ویژه خودت است. خداوند عز وجل به تو داده است.

«أَعْطَاكَهُ دُونَ النَّاسِ »

این مِلکِ طلق خودت است.

«وَ هُوَ قَوْلُهُ ما أَفاءَ اللَّهُ عَلى‏ رَسُولِهِ مِنْ أَهْلِ الْقُرى‏ فَلِلَّهِ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى‏ وَ ذَلِكَ قَوْلُهُ فَما أَوْجَفْتُمْ عَلَيْهِ مِنْ خَيْلٍ وَ لا رِكابٍ »

نیروی پیاده نشد و درگیری نشد و محاصره‌ی نبود خیل ورکابی در کار نبود

«وَ لكِنَّ اللَّهَ يُسَلِّطُ رُسُلَهُ عَلى‏ مَنْ يَشاء وَ لَمْ يَعْرِفِ الْمُسْلِمُون‏»

اصلاً نیروها و مسلمین آن‌جا پا نگذاشته بودند خداوند عز وجل این را به پیامبر اکرم عنایت کرد، و «جبرئیل» تمام خانه و مساکن و منطقه را به پیامبر اکرم نشان داد. بعد درها را بست و کلیدش را تحویل پیامبر اکرم داد.طبق این روایت پیامبر اکرم کلید را در غلاف شمشیرشان داشتند وقتی که بر ‌گشتند در یک لحظه معراج و آسمان‌ها «مدینه» تا «فدک» راهی نیست

«طُوِيَتْ لَهُ الْأَرْض‏»

برگشتند و هنوز نیروها نشسته بودند. این مشاهد «فدک» و جریان «فدک» را «جبرئیل» به پیامبر اکرم نشان داد. پیامبر به جمع فرمودند که ما «فدک» رفتیم و «فدک» را خداوند عز وجل به من داد

«وَ إِنِّي قَدْ أَفَاءَهَا اللَّهُ عَلَي‏»

یعنی به من تحویل داد.

 منافقین به همدیگر چشمک می‌زدند که ببینند پیامبر اکرم چه می‌فرماید؟ گفتند «فدک» کجا ما کجا؟ پیامبر کلید «فدک» را هم به این‌ها نشان داد؛ چون بازگشت از عملیات بود وقتی به «مدینه» رسیدند، به زیارت حضرت فاطمه زهرا رفتند به حضرت فاطمه فرمودند که:

«إِنَّ اللَّهَ قَدْ أَفَاءَ عَلَى أَبِيكِ بِفَدَك‏»

خداوند عز وجل «فدک» را به پدرت عنایت کرد!

«اخْتَصَّهُ بِهَا فَهِيَ لَهُ خَاصَّةً»

اختصاص به من دارد یعنی خدا به من عنایت کرده است.

« دُونَ الْمُسْلِمِين»

هیچ یک از مسلمین در این حقی ندارند.

«أَفْعَلُ بِهَا مَا أَشَاءُ»

هرکاری که دلم بخواهد و هر تصرفی که خواسته باشم انجام می‌دهم!

 بعد امام صادق از پیامبر نقل می‌کند:

«إنّهُ قَدَّرَ»

 پیامبر اکرم به حضرت زهرا فرمودند فاطمة:

«فاطمة قَدْ كَانَ لِأُمِّكِ خَدِيجَةَ عَلَى أَبِيكِ مَهْرٌ»

من بدهکار هستم مهریه‌ی از مادرت به گردنم است.

«وَ إِنَّ أَبَاكِ قَدْ جَعَلَهَا لَكِ بِذَلِكِ»

 عوض آن مهریه مادر که به گردنم است من این «فدک» که وارثش تو هستی به عنوان پس دادن این قرض یا این بدهی تحویل تو می‌دهم.

«وَ أَنْحَلْتُكِهَا تَكُونُ لَكِ وَ لِوُلْدِكِ بَعْدَكِ»

 ای زهرا (سلام الله علیها) این مال خودت در حال حیاتم و به عنوان بدهی مهریه مادرت تحویل تو می‌دهم بعد از آن هم برای فرزندان توست.

 این را نوشتند:

«فَدَعَا بِأَدِيم‏»

 روی پوست آهو که به عنوان برگ استفاده می‌شد، درخواست کردند آوردند پیامبر اکرم حضرت علی ابن ابی‌طالب را خواستند بعد فرمود یا علی:

«اكْتُبْ لِفَاطِمَةَ بِفَدَك‏»

بنویس این «فدک» مال فاطمه است.

«نِحْلَةً مِنْ رَسُولِ اللَّه‏»

از طرف من برای حضرت فاطمه است.

«فَشَهِدَ عَلَى ذَلِكَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ»

امیر المؤمنین گواهی داد.

«وَ مَوْلًى لِرَسُولِ اللَّهِ»

غلام پیامبر اکرم گواهی داد.

«وَ أُمُّ أَيْمَنَ»

اهل بهشت گواهی داد.

«فَقَالَ رَسُولُ اللَّهِ»

 پیامبر اکرم به «ام اَیْمَن» فرمودند:

«إِنَّ أُمَّ أَيْمَنَ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ»

وقتی این قضایا تمام شد

«وَ جَاءَ أَهْلُ فَدَكَ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه واله وسلم)»

«جبرئیل» تمام قضایای «فدک» را قبل از این‌که اهل «فدک»‌ بیایند مذاکره و مصالحه کنند به پیامبر اکرم نشان داد بود و قضایا تمام شده بود.

 بعد:

«وَ جَاءَ أَهْلُ فَدَكَ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه واله وسلم)»

آمدند.

 «فَقَاطَعَهُمْ»

با این‌ها مصالحه و قرار و مدار گذاشتند.

«عَلَى أَرْبَعَةٍ وَ عِشْرِينَ أَلْفَ دِينَارٍ فِي كُلِّ سَنَة»

از «فدک» این مقدار باید به ما پرداخت کنید.

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج17، ص379

اما تفسیر جریان «فدک»، «فدک» دست حضرت زهرا از زمان نبی مکرم بود، نگاهی به بعضی از تفاسیر بیاندازیم ذیل آیه «تفسیر فرات» از امام باقر می‌فرماید:

«لَمَّا نَزَلَتْ [هَذِهِ‏] الْآيَةُ وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»

امام می‌فرماید:

 «أَعْطَى رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فَاطِمَةَ فَدَكَ»

«فدک» را به حضرت فاطمه دادند

«فَقَالَ أَبَانُ بْنُ تَغْلِبَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) أَعْطَاهَا»

«أبان ابن تغلب» تعجب کرد پیامبر خدا «فدک» را به حضرت فاطمه بخشید؟

 آقا امام باقر:

«فَغَضِبَ جَعْفَرٌ (علیه السلام)‏»

عصبانی شدند.

«قَالَ اللَّهُ أَعْطَاهَا»

شما می‌گویید چطور رسول الله داد؟ من می‌گویم خدا این را به حضرت فاطمه عنایت کرد.

تفسير فرات الكوفي؛ نویسنده: كوفى، فرات بن ابراهيم، محقق/ مصحح: كاظم، محمد، ناشر: مؤسسة الطبع و النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي، 239

این شرح قضایای است که من قبلش نقل کردم.

باز روایت بعدی در «فرات» از طریق «ابو سعید خدری» رسیده است که پیامبر اکرم حضرت زهرا را فرا خواند:

 «فَأَعْطَاهَا فَدَك‏»

«فدک» را به ایشان عنایت کرد.

 و فرمود:

«هَذَا لَكِ»

این مال توست.

«وَ لِعَقِبِكِ مِنْ بَعْدِك‏»

و برای نسل بعد از تو است.

این مال آن‌ها است.

«فَآتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّه‏»

تفسير فرات الكوفي؛ نویسنده: كوفى، فرات بن ابراهيم، محقق/ مصحح: كاظم، محمد، ناشر: مؤسسة الطبع و النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي، 322

باز تصویر «فرات» به طریق دیگر از «عطیه» همین را نقل می‌کند بعد می‌فرماید که:

«فَكُلُّ مَا لَمْ يُوجِفْ عَلَيْهِ أَصْحَابُ النَّبِيِّ (صلی الله علیه واله وسلم) بِخَيْلٍ وَ لا رِكابٍ»

هر سرزمینی که بدون سلاح و نیرو فتح بشود؛ یعنی با سلاح و نیرو فتح نشده باشد، این سرزمین برای چه کسی است؟

«فَهُوَ لِرَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) يَضَعُهُ حَيْثُ يَشَاءُ»

هر کجا که دلش می‌خواهد، و هرگونه که مایل باشد تصرف می‌کند.

تفسير فرات الكوفي؛ نویسنده: كوفى، فرات بن ابراهيم، محقق/ مصحح: كاظم، محمد، ناشر: مؤسسة الطبع و النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي، 322

روایت بعدی از طریق «ابن عباس» است ذیل آیه شریفه:

«وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ»

می‌گوید:

«حِينَ جَعَلَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) سَهْمَ ذِي الْقُرْبَى لِقَرَابَتِهِّ»

هنگامی که حق «ذی القربیٰ» را برای فاطمه زهرا قرار داد.

«فَكَانُوا يَأْخُذُونَهُ عَلَى عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ [النَّبِيِ‏] (صلی الله علیه واله وسلم)»

در عهد پیامبر در اختیارش بود و تصرف می‌کردند.

«حَتَّى تُوُفِّيَ»

تا زمان رحلت پیامبر اکرم دست این‌ها بود.

«ثُمَّ حُجِبَ [حجة] الْخُمُسُ »

دیگر حکومت، «خمس» را منع کرد.

«عَنْ قَرَابَتِهِ»

حاکمیت «مدینه» این برنامه را متوقف کردند.

تفسير فرات الكوفي؛ نویسنده: كوفى، فرات بن ابراهيم، محقق/ مصحح: كاظم، محمد، ناشر: مؤسسة الطبع و النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي، 323

«ابن طاوس» در «سعد السعود» یک مطلب جالبی می‌فرماید. می‌فرماید این روایت و جریان «فدک» و تفسیر آیه:«آت ذی القربیٰ» و شأن نزول این آیه، و تصرف پیامبر اکرم با«فدک» و تحویل فاطمه دادن «ابن طاوس» می‌فرماید این 20 طریق دارد.یکی آن «عطیه» است، یکی «ابن عباس» است، یکی آن «ابو سعید» و ... هستند طرق متعددی دارد. در «کشف المهجة»، «ابن طاوس» در وصیت به فرزندش می‌گوید فرزندم:

 «قَدْ وَهَبَ جَدُّكَ مُحَمَّدٌ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ أُمَّكَ فَاطِمَةَ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهَا »

عنایت کرد حضرت نبی مکرم جد تو به مادرت فاطمه

«فَدَكاً وَ الْعَوَالِيَ»

«عوالی» یک منطقه دیگر است. همه این‌ها را نبی مکرم در حال حیات‌شان به حضرت فاطمه زهرا «حبه» کردند.

«و كان دخلها»

آقای «ابن طاوس» می‌فرماید چقدر مداخلش بود؟ چقدر سالیانه درآمد داشت؟

«و كان دخلها في رواية الشيخ عبد اللّه بن حمّاد الأنصاري»

طبق روایت «ابن حماد انصاری»

«أربعة و عشرين ألف دينار في كلّ سنة»

یک مبلغ درشتی است کی حاکمیت اجازه می‌داد یک چنین درآمدی دست کسانی باشند که با حکومت و حاکمیت‌شان مخالف باشند؟

بعد دارد:

«و في رواية غيره سبعين ألف دينار.»

در روایت دیگری 70 هزار دینار درآمدش بود.

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن

محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج29، ص123

این برای حکومت سخت بود که تحویل محور مخالفین باشد، در اختیار زهرای اطهر باشد لذا خیلی زود این زمین و باغات را به نفع خودشان مصادره کردند.

در «علل الشرایع» و «احتجاج» و کتاب‌های دیگر این قضیه را بعد از این‌که حکومت «فدک» را مصادره کرد، نقل می‌کند زهرای اطهر مستقیماً وارد شد و به حکومت اعتراض کرد و با ابوبکر محاجه کرد.

 بعد از آن هم حضرت امیر المؤمنین وارد شدند و محاجه کردند بعد از آن هم بعضی از همسران نبی مکرم حضرت «ام سلمه» به حکومت شدیداً اعتراض کردند که چرا این برخورد را با حضرت زهرا می‌کنید؟

نتیجه‌اش این بود که حقوقش را یک سال قطع کردند، جریان مخالفت و اعتراض حضرت فاطمه زهرا را «علل الشرایع» در صفحه 190، حدیث 1 نقل می‌کند این کتاب از مرحوم «صدوق» است روایت از امام صادق است.

«لَمَّا مَنَعَ أَبُو بَكْرٍ فَاطِمَةَ (علیها السلام) فَدَكاً»

هنگامی که «فدک» را از دست حضرت فاطمه زهرا گرفتند و مصادره کردند.

«وَ أَخْرَجَ وَكِيلَهَا»

وکلای حضرت فاطمه را از «فدک» بیرون راندند.

علل الشرائع؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: كتاب فروشى داورى، ج1، ص191

جریانی دارد که خود امیر المؤمنین معترض شدند، این‌جا دارد که اول حضرت فاطمه زهرا.

 آنی‌که «احتجاج طبرسی» در جلد 1، صفحه 90 تا 95 نقل می‌کند روایت از امام صادق است:

 «لَمَّا بُويِعَ أَبُو بَكْرٍ»

 وقتی که با ابوبکر بیعت شد

«وَ اسْتَقَامَ لَهُ الْأَمْرُ عَلَى جَمِيعِ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ»

امور را به دست گرفت «انصار» و «مهاجر» تحت امر او قرار گرفتند اوضاع آرام شد و روی کرسی خلافت نشست دید الان زمینه برای مصادره اموال اهل‌بیت مناسب است.

«بَعَثَ إِلَى فَدَكَ مَنْ أَخْرَجَ وَكِيلَ فَاطِمَةَ (علیها السلام) بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ مِنْهَا»

مأمور فرستاد که وکلا را بیرون کند.

«فَجَاءَتْ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ (علیها السلام) إِلَى أَبِي بَكْرٍ ثُمَّ قَالَتْ»

خبر به حضرت زهرا رسید تشریف بردند به ابوبکر فرمودند که:

«لِمَ تَمْنَعُنِي مِيرَاثِي مِنْ أَبِي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

چرا چیزی که از پیامبر اکرم به من رسیده جلویش را می‌گیری؟

«وَ أَخْرَجْتَ وَكِيلِي مِنْ فَدَكَ»

وکلای من بودند از طرف من آن‌جا بودند آن‌جا کار می‌کردند چرا آن‌ها را بیرون کردی؟

«وَ قَدْ جَعَلَهَا لِي رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) بِأَمْرِ اللَّهِ تَعَالَى»

این «فدک» را پیامبر به امر خدا به من عنایت کرد چرا از دست من گرفتی؟

«فَقَالَ هَاتِي عَلَى ذَلِكِ بِشُهُودٍ»

گفت شاهد بیاور مال خودت است.

 میزان فهم و فقه و درک حاکمان «مدینه» را ببینید، زمین دست فاطمه زهرا است املاک دست فاطمه زهرا است به فاطمه عرض می‌کند شاهد بیاور که مال خودت است، عجیب است. مدعی باید شاهد بیاورد این که زمین در اختیارش است «ذو ید» است حضرت فرمود «ام ایمن» را می‌آورم.

«فَجَاءَتْ بِأُمِّ أَيْمَنَ فَقَالَتْ لَهُ أُمُّ أَيْمَنَ لَا أَشْهَدُ يَا أَبَا بَكْرٍ »

من شهادت نمی‌دهم تا یک سوالی از تو بپرسم

«حَتَّى أَحْتَجَّ عَلَيْكَ َ بِمَا قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

اول از تو یک سوالی می‌کنم جوابم بده بعد من شهادت می‌دهم.

«أَنْشُدُكَ بِاللَّهِ أَ لَسْتَ تَعْلَمُ أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) قَالَ ؟»

تو را به خدا قبول داری و می‌دانی که پیامبر اکرم راجع به من فرمود:

«أُمُّ أَيْمَنَ امْرَأَةٌ مِنْ أَهْلِ الْجَنَّةِ»

من اهل بهشت هستم! روایت «عشره مبشره»، اصلاً جعلی است مورد سوال است خود ابوبکر به آن استناد نکرده، اما این‌جا ابوبکر اقرار می‌کند که «ام ایمن» اهل بهشت است و پیامبر شهادت داده است گفت قبول داری؟ گفت:

«فَقَالَ بَلَى»

گفت بله.

 بعد «ام ایمن» رو کرد حالا که قبول داری من اهل بهشت هستم و دروغ هم نمی‌گویم.

«فَأَشْهَدُ أَنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَوْحَى إِلَى رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ آتِ ذَا الْقُرْبى‏ حَقَّهُ فَجَعَلَ فَدَكاً لَهَا طِعْمَةً بِأَمْرِ اللَّهِ»

شهادت می‌دهم که خداوند عز وجل این آیه را که نازل گردانید، یعنی به امر خدا بود، بعد از آن پیامبر اکرم این زمین و باغات را تحویل حضرت فاطمه داد.

 یعنی بعد از نزول این آیه پیامبر اکرم این دستور را داد. بعد هم:

«فَجَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَشَهِدَ بِمِثْلِ ذَلِكَ»

علی ابن ابی‌طالب هم آمد همین شهادت را دادند که بعد از نزول آیه پیامبر اکرم این کار را کرد.

«فَكَتَبَ لَهَا كِتَاباً وَ دَفَعَهُ إِلَيْهَا»

ابوبکر در همان جا مجاب شد و سند را تحویل حضرت فاطمه زهرا داد.

«فَدَخَلَ عُمَرُ فَقَالَ مَا هَذَا الْكِتَابُ؟»

خلیفه دوم وارد شد گفت این نامه در دست فاطمه زهرا چه است؟

«فَقَالَ إِنَّ فَاطِمَةَ (علیها السلام)‏ ادَّعَتْ فِي فَدَكَ وَ شَهِدَتْ لَهَا أُمُّ أَيْمَنَ وَ عَلِيٌّ (علیه السلام) فَكَتَبْتُهُ لَهَا»

ابوبکر گفت فاطمه زهرا ادعا کرده است که این «فدک» مال خودش است، و دو تا شاهد هم آورد من هم قبول کردم و امضاء کردم.

«فَأَخَذَ عُمَرُ الْكِتَابَ مِنْ فَاطِمَةَ فَتَفَلَ فِيهِ وَ مَزَّقَهُ»

فوراً خلیفه دوم برگشت نامه را از فاطمه زهرا گرفت و پاره کرد.

البته از این کارها ایشان زیاد انجام داد. «تاریخ المدینه» را نگاه کنید نامه‌ی راجع به زمینی بود پیامبر امضاء کرده بودند، نامه را آوردند که عمر هم امضاء کند، نامه را پاره کرد و زیر پایش گذاشت و گفت او شاه بود و من هم یک شاه نبی مکرم «کانَ مَلَک» یک شاهی بود یک امضائی کرد ما هم پاره کردیم. این سابقه دارد و چیز جدیدی نیست.

«فَخَرَجَتْ فَاطِمَةُ (علیها السلام) تَبْكِي‏»

در این‌جا زهرای اطهر بیرون آمدند در حالی که از این برخورد گریه می‌کردند.

مدعی شخصیتی مثل فاطمه زهرا است «سیدة نساء العالمین، افضل نساء اهل الجنة»، شاهد امیر المؤمنین و حضرت «ام ایمن»، ببینید چقدر این ادعا و شهود بزرگ هستند، آن وقت یک کسی بیاید که خلیفه نیست و یک شهروند است اما تأثیرگذار بر حکومت است بگیرد این نامه را پاره کند.

«فَلَمَّا كَانَ بَعْدَ ذَلِكَ جَاءَ عَلِيٌّ (علیه السلام) إِلَى أَبِي بَكْرٍ وَ هُوَ فِي الْمَسْجِدِ وَ حَوْلَهُ الْمُهَاجِرُونَ وَ الْأَنْصَارُ فَقَالَ يَا أَبَا بَكْرٍ»

فاطمه زهرا بیرون آمدند علی ابن ابی‌طالب برای تکمیل محاجه آمدند ابوبکر پیش مسجد بود جمعیت از «مهاجر» و «انصار» هم دور و بر ابوبکر نشسته بودند فرمود ابوبکر:

«لِمَ مَنَعْتَ فَاطِمَةَ مِيرَاثَهَا مِنْ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

چرا میراثی که از رسول خدا به فاطمه رسیده است جلویش را گرفتی و منع کردی؟

«وَ قَدْ مَلَكَتْهُ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

«فدک» را در زمان پیامبر اکرم مالک شده، از پیامبر به او در حال حیات پیامبر رسیده است چرا مانع شدید و مصادره کردید؟

«فَقَالَ أَبُو بَكْرٍ هَذَا فَيْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِين‏»

ابوبکر گفت این سهم و حق مسلمین است!

الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج1، ص91 و 92

عجبا یعنی می‌خواهید بگویید که حضرت فاطمه زهرا سهم مسلمین را می‌خواهد به نفع خودش مصادره کند؟ شما این را به ضرس قاطع می‌گویید و می‌دانید که ایشان «افضل نساء العالمین» است و این را همه شما قبول دارید، آن وقت «افضل نساء العالمین» چشم به حق مسلمین دارد؟ لذا شما از او مصادره می‌کنید؟بعد دارد:

«فَإِنْ أَقَامَتْ شُهُوداً أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ جَعَلَهُ لَهَا وَ إِلَّا فَلَا حَقَّ لَهَا فِيه‏»

اگر شاهد آورد که پیامبر به ایشان داد حق اوست وگرنه حقی ندارد.

 «فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَا أَبَا بَكْرٍ»

 مولا فرمودند ابوبکر:

«تَحْكُمُ فِينَا بِخِلَافِ حُكْمِ اللَّهِ فِي الْمُسْلِمِينَ؟»

بر خلاف حکم خدا داری به ما زورگوی می‌کنی؟

قوانین خودت را بر قوانین خدا مقدم می‌داری و می‌خواهی بر ما پیاده کنی؟ ابوبکر گفت: نه آقا فرمودند:

«فَإِنْ كَانَ فِي يَدِ الْمُسْلِمِينَ شَيْ‏ءٌ يَمْلِكُونَهُ ثُمَّ ادَّعَيْتُ أَنَا فِيهِ مَنْ تَسْأَلُ الْبَيِّنَةَ؟»

من از تو یک سوال می‌کنم اگر در خانه‌‌ی یا چیزی دست یکی از مسلمان‌ها باشد، و بعد من بیایم بگویم که این مال من است تو از چه کسی بیّنه می‌طلبی؟

از منِ مدعی که می‌گویم این زمین مسلمین مال من است یا از آن‌ها می‌طلبی؟ گفت نه نه از تو که ادعا می‌کنی می‌طلبم که شاهد بیاور که این زمینی که دست مسلمان‌ها است مال تو است.

«قَالَ إِيَّاكَ أَسْأَلُ الْبَيِّنَةَ»

حضرت فرمود چرا از فاطمه دلیل می‌خواهی!

«قَالَ فَمَا بَالُ فَاطِمَةَ سَأَلْتَهَا الْبَيِّنَةَ عَلَى مَا فِي يَدَيْهَا»

 زمین و باغ‌ها دست فاطمه است چرا از فاطمه شاهد می‌خواهی؟

«وَ قَدْ مَلَكَتْهُ فِي حَيَاةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ بَعْدَهُ »

 در زمان پیامبر اکرم مالک این زمین بود.

«وَ لَمْ تَسْأَلِ الْمُسْلِمِينَ بَيِّنَةً عَلَى مَا ادَّعَوْهَا شُهُوداً كَمَا سَأَلْتَنِي عَلَى مَا ادَّعَيْتُ عَلَيْهِمْ»

تو مگر نمی‌گویی مال مسلمان‌ها است، از مسلمان‌ها شاهد بیاور، آن‌ها شاهد بیاورند که مال خودشان است، چرا از فاطمه زهرا که زمین و باغات دستش است شاهد می‌طلبی؟

«فَسَكَتَ أَبُو بَكْرٍ»

ابوبکر سکوت کرد جوابی نداشت!

 «فَقَالَ عُمَرُ يَا عَلِيُّ دَعْنَا مِنْ كَلَامِكَ»

عمر گفت از این حرف‌ها دست بردار، حرفایت را کنار بگذار.

محکوم شد، چون محکوم شد این‌طوری حرف زد.

 «فَإِنَّا لَا نَقْوَى عَلَى حُجَّتِكَ»

 ما نمی‌توانیم و از پس حرف تو بر نمی‌آییم، نمی‌توانیم دلایل تو را پاسخ بدهیم.

 واضح است؛ چون حرف‌تان خلاف است، نه از عهده امیرالمؤمنین آن‌ها جای خودش شان را دارند، از عهده افراد معمولی هم بر نمی‌آیید. زیرا حرف، حرف خلافی است، چون حکم، حکم خلاف است. از کسی که مال دستش است بینه نمی‌طلبند، از کسی که مدعی است این مال، مال من است بینه می‌طلبند این‌جا قضیه بر عکس شده است.لذا می‌گوید نمی‌توانیم از عهده استدلال تو بر بیاییم، جهتش این است که شما دارید خلاف و زور می‌گویید.

«فَإِنْ أَتَيْتَ بِشُهُودٍ عُدُولٍ»

اگر شاهد عادل آوردی ما زمین را به تو می‌دهیم!

 «وَ إِلَّا فَهُوَ فَيْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِينَ»

این حق مسلمان‌ها است.

 «لَا حَقٌّ لَكَ وَ لَا لِفَاطِمَةَ فِيهِ»

الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج1، ص91 و 92

درست بر خلاف اسلام و قوانین اسلامی حکم کردند. آن‌هم کسی که باز می‌گویم خلیفه نبود و به حسب ظاهر کاره‌ی نبود، یک شهروند است؛ اما زور شد و با کمک خلیفه باهم زمین و باغات را غصب کردند. تا به تتمه‌ی روایت برسیم.

«میان برنامه»

بعد از این‌که حکومت و حاکمیت «مدینه» محکوم شد، و آن دو نفر محکوم شدند راهی برای جواب نداشتند جز زورگوی و تحکم.

«فَقَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) يَا أَبَا بَكْرٍ تَقْرَأُ كِتَابَ اللَّهِ؟»

مولا به ابوبکر رو کرد او را طرف خطاب قرار داد، آن کسی که به عنوان شهروند بود ولی آنتلیک و تحریک می‌کرد، فرمودند که ابوبکر تو قرآن خواندی؟ قرآن می‌خوانی؟ قرآن بلدی؟

«قَالَ نَعَمْ»

گفت بله.

«قَالَ أَخْبِرْنِي عَنْ قَوْلِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ:

«إِنَّمَا يرِيدُ اللَّهُ لِيذْهِبَ عَنْكُمُ الرِّجْسَ أَهْلَ الْبَيتِ وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا»

خداوند فقط مي‌خواهد پليدي و گناه را از شما اهل بيت دور کند و کاملا شما را پاک سازد.

سوره احزاب (33): آیه 33

«فِيمَنْ نَزَلَتْ»

  فرمود به من بگو این آیه شریفه در شأن چه کسی نازل شده است؟

«فِينَا أَمْ فِي غَيْرِنَا؟»

در شأن من و فاطمه زهرا و حسنین نازل شده است یا غیر از ما؟

«قَالَ بَلْ فِيكُمْ»

گفت نه، در شأن شماست.

حالا که اقرار کردی که خداوند عز وجل ما را طاهر و مطهر و پاک آفریده «وَيطَهِّرَكُمْ تَطْهِيرًا» از هرگونه پلیدی ما منزه هستیم پس دروغ و زور گویی و غصب و این حرف‌ها نعوذ بالله از همه این‌ها ما منزه هستیم. قبول کردی؟ گفت بله. گفت حالا من از تو یک سوال می‌پرسم:

«قَالَ فَلَوْ أَنَّ شُهُوداً شَهِدُوا عَلَى فَاطِمَةَ بِنْتِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) بِفَاحِشَةٍ مَا كُنْتَ صَانِعاً بِهَا؟»

اگر شهود آمدند و شهادت دادند که فاطمه بنت رسول خدا مرتکب گناهی شده است چه کار می‌کنی؟

«قَالَ كُنْتُ أُقِيمُ عَلَيْهَا الْحَدَّ كَمَا أُقِيمُهُ عَلَى نِسَاءِ الْمُسْلِمِينَ»

گفت حد اقامه می‌کنم بر فاطمه همان‌طوری که بر سایر زنان اگر شهودی آمد حد جاری می‌کنم.

«قَالَ إِذَنْ كُنْتَ عِنْدَ اللَّهِ مِنَ الْكَافِرِينَ»

مولا فرمودند پس تو جزو کفار هستی و در نزد خدا به عنوان کافر شمرده می‌شوی.

«قَالَ وَ لِمَ؟»

گفت چرا؟

«قَالَ لِأَنَّكَ رَدَدْتَ شَهَادَةَ اللَّهِ لَهَا بِالطَّهَارَةِ وَ قَبِلْتَ شَهَادَةَ النَّاسِ عَلَيْهَا»

فرمود چون تو شهادت خدا را رد کردی و شهادت دو نفر را قبول کردی.

خدا، شهادت به طهارت فاطمه زهرا می‌دهد، تو شهادت خدا را که می‌گوید فاطمه زهرا، طاهر و مطهر است، و آیه را هم قبول داری که راجع به فاطمه زهرا و اهل‌بیت ما است، این شهادت خدا را رد می‌کنی و شهادت دو نفر از مردم را قبول می‌کنی و شهادت آن‌ها را بر شهادت خدا مقدم می‌داری؛

«كَمَا رَدَدْتَ حُكْمَ اللَّهِ وَ حُكْمَ رَسُولِهِ»

پس تو حکم خدا را رد کردی و حکم رسول خدا را رد کردی!

وقتی که می‌گوی فاطمه زهرا شاهد بیاورد و حرفش را قبول نمی‌کنی؛ یعنی می‌خواهی بگویی (نعوذ بالله) فاطمه زهرا اشتباه می‌گوید (نعوذ بالله، نعوذ بالله) راست راست نمی‌گوید.(نعوذ بالله) می‌خواهد حق مسلمین را بگیرد، این با شهادت به طهارت فاطمه زهرا نمی‌سازد و تو در این‌جا هم شهادت خدا و شهادت رسول الله را رد کردی.

«أَنْ جَعَلَ لَهَا فَدَكاً قَدْ قَبَضَتْهُ فِي حَيَاتِهِ»

پیامبر اکرم «فدک» را به ایشان داده، هبه کرده و فاطمه زهرا هم تحویل گرفته!

«ثُمَّ قَبِلْتَ شَهَادَةَ أَعْرَابِيٍّ »

یک «اعرابی» که «اشد کفر و نفاق» است، حرفش را قبول کردی.

«أَعْرَابِيٍّ بَائِلٍ عَلَى عَقِبَيْهِ عَلَيْهَا»

«اعرابی» که طهارت بلد نیست، ایستاده قضای حاجت می‌کند تو شهادت او را بر کسی که خدا طهارتش را امضاء کرده مقدم می‌داری؟ شهادت «اعرابی بوال» را بر شهادت خدا مقدم می‌داری.

«وَ أَخَذْتَ مِنْهَا فَدَكاً»

«فدک» را از ایشان گرفتی!

«وَ زَعَمْتَ أَنَّهُ فَيْ‏ءٌ لِلْمُسْلِمِينَ»

اظهار دلسوزی می‌کنی می‌خواهم حق را به مسلمان‌ها بر گردانم، مثل این‌که به ناحق دست فاطمه زهرا بوده است!

«وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) الْبَيِّنَةُ عَلَى الْمُدَّعِي»

مدعی باید بینه بیاورد.

«وَ الْيَمِينُ عَلَى الْمُدَّعَى عَلَيْهِ»

فاطمه زهرا مدعا علیه است نه مدعی!.

 چرا از فاطمه زهرا بینه می‌خواهی؟ در آن‌جا قول خدا را رد کردی شهادت خدا قبول را نکردی این‌جا هم قول پیامبر را رد می‌کنی، بعد می‌گویی من خلیفه مسلمین و رسول الله هستم؟

الْبَيِّنَةُ عَلَى الْمُدَّعِي وَ الْيَمِينُ عَلَى الْمُدَّعَى عَلَيْهِ فَرَدَدْتَ قَوْلَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) الْبَيِّنَةُ عَلَى مَنِ ادَّعَى وَ الْيَمِينُ عَلَى مَنِ ادُّعِيَ عَلَيْهِ»

در این‌جا:

«فَدَمْدَمَ النَّاسُ وَ أَنْكَرُوا وَ نَظَرَ بَعْضُهُمْ إِلَى بَعْضٍ وَ قَالُوا»

مثل این‌که با همچنین حرف‌های محکم روبرو نشده بودند، ناراحت شدند بعضی‌هایشان هم اعتراض کردند و گفتند:

«صَدَقَ وَ اللَّهِ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام)»

استدلالات علی کاملاً منطقی و درست است.

«وَ رَجَعَ عَلي إِلَى مَنْزِلِهِ»

الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر، ج1، ص91 و 92

تتمه دارد. حالا سرنوشت «فدک» چه شد؟ «فدک» در طی حکومتِ حکومت‌ها مدام به اهل‌‌بیت بر می‌گشت دوباره مصادره می‌شد «عمر ابن عبدالعزیز» اولین کسی بود که «فدک» را بر گرداند، البته با تفاصیلی که الان وقت اجازه نمی‌دهد.

«یزید ابن عبدالملک» که آمد دوباره «فدک» را مصادره کرد، و همان سیاست قبلی‌ها را در پیش گرفت. «سفاح» از «عباسیان» وقتی روی کار آمد «فدک» را تحویل «حسن ابن حسن» داد، «حسن ابن حسن» فرزند امام مجتبی و همسر «فاطمة بنت الحسین»؛ یعنی داماد امام حسین بود، به ایشان بر گرداند.

«منصور عباسی» که روی کار آمد، دوباره «فدک» را مصادره کرد، «مهدی عباسی» وقتی روی کار آمد، برگرداند. «هادی عباسی» دوباره «فدک» را مصادره کرد.

«مأمون» که حاکم شد «فدک» را بر گرداند، «معتصم و واثق» گفتند «مأمون» از ما عالم‌تر است و کارش هم درست است ما امضا می‌کنیم؛ پس مصادره نمی‌کنیم و نمی‌گیریم.

«متوکل – عاشرهم اکثرهم» این‌که روی کار آمد، زمین و باغات را دوباره مصادره کرد، به چه کسی داد؟ به «حرملة الحجام»، یکی از درباریان دربار خودش داد. بعد از آن به «النازيار» که اهل «مازندران» بود تحویل او داد. تحویل به اهلش نداد.

«معتضد عباسی» که آمد زمین‌ها و باغات را بر گردانید. «مکتفی عباسی» وقتی حاکم شد، دوباره مصادره کرد. گفته شده است که «مقتدر عباسی» دوباره به آن‌ها بر گرداند. جلد 8 «بحار الانوار» به این نکات اشاره کرده است.

حالا چرا امیرالمؤمنین (علیه السلام) در دوران حاکمیت‌شان این را بر نگردانید؟ فرمودند:

« بَلَى كَانَتْ فِي أَيْدِينَا فَدَكٌ مِنْ كُلِّ مَا أَظَلَّتْهُ السَّمَاء»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص 417 

چقدر زمین‌ها و چقدر باغات وجود دارد، آسمان‌ سایه روی چقدر زمین‌ها دارد این فقط مال ما بود. این را هم از ما گرفتند، تا آخر...

اما «فدک» رمز شده بود، برای اشاره به این‌که شما غاصب هستید، حق خلافت و حکومت را ندارید، بی خود در این کرسی‌ها و صندلی‌ها تکیه داده‌اید.

یک وقت «هارون» رو کرد به امام کاظم (علیه السلام) و گفت می‌خواهیم «فدک» را به شما بر گردانیم. فرمود نمی‌توانید بر گردانید. عرض کرد نه، اصرار دارم حدودش را بگویید؟ فرمود این طرفش سمت کجاست «چین» است و ان طرفش تا کجا است. پس برگشت و گفت یعنی می‌خواهی بگویی من از تاج و تخت پایین بیایم و تحویل شما بدهم گفت بله من که به شما گفتم، شما نمی‌توانید «فدک» را به ما تحویل بدهید.

مطالبه «فدک» درواقع رمز است و اشاره به ناحق بودن حکام است، ناحق بودن کسانی که خودشان را اولیاء امور می‌دانستند، کنایه از این است و این‌که خلافت باید به اهلش بر گردد.

به همان کسانی که نبی مکرم در روز «غدیر» به آن‌ها اشاره بلکه به تفصیل از علی ابن ابی‌طالب تا مهدی آل محمد نام برد.

«والسلام علیکم ورحمة الله و برکاته»

 

 

 

 


دانش افزایی فاطمی 4 - جریان فدک>

دانش افزایی فاطمی فاطمیه شبکه ولی عصر آیت الله نجم الدین طبسی