شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی

قسمت بیست و پنجم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 22 بهمن 1399

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

اَللّهُمَّ صَلِّ عَلی فاطِمَة وَ اَبیها وَ بَعْلِها وَ بَنیها وَ سِرِّ الْمُسْتَوْدَعِ فیها بِعَدَدِ ما اَحَاطَ بِهِ عِلْمُکَ

عرض سلام و شب بخیر دارم خدمت شما بینندگان محترم شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) خیلی خوشحال هستیم که امشب هم در خدمت  شما هستیم با یکی دیگر از برنامه های ایستگاه اندیشه، قبل از هر چیزی لازم می دانم عرض سلام و شب بخیری هم داشته باشم خدمت کارشناس محترم برنامه حجت الاسلام و المسلمین روستای، حاج آقا سلام علیکم.

استاد روستایی:

علیکم السلام و رحمة الله،بنده هم خدمت حضرت عالی و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم و امیدوار هستم توفیق داشته باشیم با برنامه خوبی مهمان نگاه گرم بینندگان مان باشیم و همچنین بر خودم لازم می دانم که این روز عزیز را روز عیدالله انقلاب روزی که در واقع روز پیروزی شکوه مند انقلاب اسلامی هست به بینندگان عزیز و ارجمندمان تبریک و تهنیت بگویم.

مجری:

استاد با توجه به اینکه در جلسه گذشته بیننده محترمی سؤالی را مطرح کردند و سؤال شان ماند و ما نرسیدیم بخاطر ضیق وقت جواب را از زبان مبارک شما بشنویم و سؤال شان این بود که در روضه کافی آمده که در بیعت رضوان پیغمبر اکرم عثمان را فرستادند به مکه و شایعۀ شهادت ایشان مطرح شد و پیغمبر اکرم به نیابت از عثمان دستی را در دست دیگر گذاشتند و بیعت کردند و ادعا کردند که این مطرح شده برای اینکه دوستی عثمان و حضرت رسول و امیرالمؤمنین را با هم ثابت بکند، می شنویم پاسخ جناب عالی را.

استاد روستایی:

در کتاب روضه کافی در جلد هشتم در واقع می شود در صفحه 322 یک روایتی شروع می شود و تا صفحه 326 می رسد به این عبارت بحث عثمان که بیعت رضوانی رخ داد و پیغمبر یک دست به دست دیگر زد گفت از طرف عثمان؛ آقایان می خواهند هدف شان این است که بیایند این را به عنوان یک مستمسکی قرار بدهند مبنی بر اینکه رسول خدا با عثمان بن عفان رابطه مثلاً خوبی دارد و مثلاً تا آخر عمر هم این را حمل بر خوبی او بکنند و بگویند بالاخره به او انتقاد نکنید، اما در باره این مسئله چندتا مطلب گفتنی است که باید راجع به آن صحبت بکنیم؛ اولاً این قضیه چرا اتفاق می افتد؟ اصلاً علت اینکه همچین بیعتی رخ می دهد چه مسئله ای است؟ سبب این بیعت رضوان چیست؟ ما در ماجرای این بیعت نافرمانی یک سری از صحابه را قبلاً گفتیم در برنامه مان که بالاخره یک عده آمدند و علیرغم اینکه پیامبر هر چه فرمود که بیایید قربانی کنید بیایید سرهای تان را بتراشید اینها مخالفت کردند حتی بعضی ها نزدیک بود بعضی دیگر را بکشند و راجع به آن ماجرای شان مفصل صحبت کردیم اما یک مسئله دیگری که داشت یک فتنۀ را ایجاد می کرد و آغاز می کرد همین مسئله بود، موقعی که پیامبر مطرح کردند که بالاخره یک کسی برود پیش اهل مکه بگوید ما قصدمان فقط طواف است قصد ما جنگ نیست نمی خواهیم کار دیگر انجام بدهیم، به عمر بن خطاب گفتند عمر بن خطاب گفت که نه من نمی روم اینجا در واقع دستور رسول خدا را ایشان اطاعت نکرد و نرفت گفت من کسی از قوم و قبیله ام نیست من بروم کشته می شوم، حالا کار نداریم در تحلیل اینکه بالاخره عدم اطاعت از دستور رسول خدا آیا جایز است جایز نیست چه حکمی دارد که قطعاً خوب جایز نیست اطاعت نکردن و در واقع در بیان حکم آن ما نیستیم بینندگان عزیزمان می توانند قرآن بخوانند و آیات مثلاً 36 سوره احزاب یا آیات دیگری که در مورد تمرد از فرمان رسول خدا وجود دارد را ببینند ما در مقام بیان آن نیستیم، عمر پیشنهاد داد گفت عثمان را بفرستید عثمان قوم اموی اش در آنجا هستند و او را نمی کشند، پیامبر عثمان را فرستادند بعد یک عده شایعه کردند که عثمان کشته شد و در بعضی از روایات دیگر داریم که مسلمان ها گفتند پس باید بجنگیم در حالیکه اصلاً در آنجا جنگیدن به صلاح مسلمین نبود علیرغم اینکه ادوات لازم را نداشتند یک آدم که برای زیارت یک جای می رود آن چیزی را با خودش می برد که برای زیارتش لازم است اما اینکه بخواهد مثلاً فرض بکنید که شمشیر و نیزه و سپر و تیر و کمان و اینها ببرد نه نمی برد، در واقع اینجا اگر جنگی رخ می داد چع اتفاقی می افتاد؟ عملاً پیامبر و آن اصحابی که پیرو حقیقی پیامبر بودند کشته می شدند، یک عده که مخالف بودند و موارد آن هم ذکر شده عده ای مخالف بودند و بالاخره مشکلاتی را داشتند ایجاد می کردند لذا پیامبر اینجا نمی توانست بجنگد، یک عده آمدند یک بلبشو و یک شبهه کودتای درست بکنند که بلند شوید بجنگیم باید بجنگیم، حضرت اینجا گفت که باید بیایید بیعت بکنیم، شما ببینید اصلاً آقای مِزی در «تهذیب الکمال» می گوید شایعه شد

«ثم أتاه الخبر بأن عثمان لم یقتل»

به پیغمبر خبر رسید که عثمان کشته نشده

یک عده آمدند یک خبری پخش کردند که

«عثمان قد قُتِلَ»

پیامبر اصحاب را جمع کرد که با اینها بیعت بکند و اینها بیعت بکنند بر اینکه با اهل مکه بجنگند اما نه آن موقع بعداً چون اینها می گفتند الآن برویم بجنگیم الآن برویم خلاصه داد و بیداد راه بیندازیم خب الان زمانش نبود حضرت گفتند عیب ندارد اهل بیعت هستید؟ بیایید بیعت بکنیم و بعد گفتند اصلاً عثمان نیست این هم جای عثمان که اینها بخوابد این غائله، اصلاً هدف این بود این دست به دست کوبیدن هدفش این بود و آقای مِزی هم می گوید، می گوید:

«وما کان سبب بیعة الرضوان إلا ما بلغه صلی الله علیه و آله و سلم من قتل عثمان»

اصلاً علت این مسئله این بود و بعد هم پیامبر آمد و گفت که خلاصه این دست من به جای دست عثمان و این از دست عثمان بهتر است می خواست غائله را بخواباند چون یک عده اینجا داشتند توطئه می کردند همان های که مقابل پیامبر ایستادند همان های که چه بسا در نبوت پیامبر شک کردند می خواستند یک غائله را طور دیگر راه بیندازند لذا حضرت گفت باشد بیایید بیعت بکنیم مگر شما نمی خواهید بجنگید؟ مگر خلاصه اهل این نیستید؟ چون آن موقع به پیغمبر می گفتند چرا ما ذلت را بپذیریم؟ معلوم می شود چه کسانی می خواستند این کودتا را انجام بدهند این در ادامه همان ماجرای شک است در ادامه همان ماجرا است اینها گفتند ما بیاییم بجنگیم حضرت گفت من رسول خدا هستم گوش نمی دادند لذا حالا آمدند چیکار بکنند؟ یک مسئله دیگر راه بیندازند حضرت آمدند گفتند باشد مگر اهل آن نیستید بیایید بیعت بکنیم یعنی زمینه بیعت رضوان این است بنابراین این مسئله اصلاً به این معنا نیست که مثلاً عثمان خیلی نزد من عزیز هست نه، اینها می خواستند عثمان را بهانه بکنند که عثمان را می خواهند بکشند باید ما هم برویم بُکُشیم باید برویم بزنیم با اینکه اصلاً شرایط جنگ نبود آن موقع حضرت فرمودند عیب ندارد بیایید بیعت بکنید اگر اینطوری است بیا این هم جای دست عثمان و بعد هم گفتند نه عثمان کشته نشده عثمان آمد.

مجری:

استاد البته یک چیزی که ذهن من را درگیر کرده این است که حالا بر فرض اگر کسی ادعا بکند که این نشان از این است که عثمان مطیع پیامبر اکرم بوده یا محبتی، عرض من این است سؤال برای من ایجاد می شود که یک شخص باید در تمام دوران زندگیش مطیع پیامبر باشد تا بتوانیم بگوییم اطاعت صادق است.

استاد روستایی:

بله ادامه عرایضم همین را می خواهم اتفاقاً بگویم، پس این نکته اول پس این زمینه بیعت رضوان این بود ماجرا این بوده. اما حالا بعضی از علماء هم مثل مرحوم علامه مجلسی ذیل همان روایت بیان می کنند می گویند پیغمبر می خواستند دیگر حجت را بر عثمان تمام بکنند که اگر این بیعت را شکست دیگر عذابش دوچندان باشد چیزی حالا در «مرآة العقول» علامه مجلسی ذیل همین روایت آمده.

اما نکته دوم همین است که شما اشاره فرمودید؛ ببینید شما می گویید ما فرض می خواهیم بگیریم اصلاً فرض بگیریم این زمینه را بگذاریم کنار این مسائل و توطئه  ها و کودتاها و این عمل پیامبر که برای خواباندن این کودتا بود این را بگذاریم کنار فرض بکنید که مثلاً آن شخص را آن لحظه تأیید کرده اما آیا این به منزله تأیید تا آخر عمر است؟ قطعاً این نیست شما ببینید در بعد از این ماجرا بالاخره چند سال بعد از آن بحث جنگ های اتفاق می افتد مسائلی اتفاق می افتد و عثمان ثابت قدم نمی ماند در این ماجراها عثمان ثابت قدم نمی ماند حتی ما در بعضی روایات داریم در ماجرای مثلاً تبوک که بعد از این مسئله است آن چیزی که حالا در منابع اهل سنت آمده اسم جناب عثمان در زمره کسانی است که نقشه ترور دارند شما ببینید اینجا در کتاب «محلی» آقای إبن حزم جلد 12 چاپ دار الکتب العلمیه در صفحه شماره 160 کتاب الحدود، من عین عبارت را نشان بدهم خدمت شما، اینجا بحث منافقین در میان اصحاب رسول خدا است تا می رسد به اینجا روایتی است که حذیفه نقل کرده از طریق ولید بن جمیع که اسم چند نفر را می آورد که اینها

«أرادوا قتل النبی»

المحلى بالآثار، إبن حزم، چاپ دار الکتب العلمیه، ج 12، ص 160، کتاب الحدود

یکی آن جناب عثمان است البته نویسنده کتاب، من این را توضیح بدهم، نویسنده کتاب می خواهد ایراد بگیرد به آقای ولید بن جمیع که بگوید این آقا نمی دانم جعال است و وضاع حدیث است که این ایراد او کاملاً ایراد غیر علمی و غیر روشمندی است می خواهد بگوید این روایت کذب است موضوع است جعلی است فلان، چرا؟ بخاطر اینکه این آقا نه تنها جعال حدیث نیست بلکه ایشان ببینید طبق این شرح حالی نرم افزار «جوامع الکلِم» در باره آقای ولید بن جمیع آورده چیست؟ این هست ولید بن عبدالله بن جمیع، در رجال این رسم است که مثلاً گاهی اوقات اسم پدر طرف را نمی گویند اسم منتصب می کنند به جد او، ولید بن عبدالله بن جمیع است ولی می گویند ولید بن جمیع، این آقا نه تنها جعال و وضاع نیست بلکه راوی صحیح مسلم هم هست علاوه بر این که حالا راوی صحیح مسلم بودن یا راوی بخاری بودن به معنای این است که از پل جرح و تعدیل عبور کرده و عبارت «جازَ القَنطَرةَ» در موردش می گویند که دیگر اصلاً راجع به این نیاز نیست که بررسی بکنی این دیگر خلاصه پاک تر از این است که بخواهی بررسی بکنی «جازَ القَنطَرةَ» یعنی همین یعنی این دیگر از پل گذشته است دیگر نیاز به بررسی او نیست، اینجا در باره این گفته «صدوقٌ حسنٌ حدیث» نه تنها جعال و وضاع نیست راستگو هم هست خب ببینید این اسم این آقا در اینجا آمده و سابقه این فرد در طول دوران حیات او در دوره نبوی بالاخره آشکار است ماجرای مثلاً فرار ایشان از جنگ اُحد صحیح بخاری این را منتشر می کند ببینید

«أن عثمان فر یوم اُحد»

روز اُحد فرار کرد

این فرار روز اُحد، آن ترور پیامبر و حتی بعد از پیامبر هم ایشان پایبند به سنت پیامبر نیست پایبند به سنت نیست لذا با آقا امیرالمؤمنین بر سر سنت پیامبر دعوایش می شود این را کتاب های متعدد آوردند من جمله کتاب صحیح بخاری، بفرمایید کتاب «صحیح بخاری» چاپ دار إبن کثیر چاپ های تک جلدی، اینحا در صفحه شماره 567

«شهدت عثمان و علیا و عثمان ینهی عن المتعة و أن یجمع بینهما»

صحیح بخاری، چاپ دار إبن کثیر، تک جلدی، ص 567

بحث متعة الحج بود و اینکه بالاخره آیا می توانیم بعد از مثلاً فرض کنید خروج از إحرام عمره مرد می تواند به همسرش محرم بشود یا خیر؟ عثمان این را جایز نمی دانست امیرالمؤمنین این را جایز می دانست بعد می گوید حضرت وقتی دیدند عثمان جایز نمی داند

«فلما رأى علی أهل بهما»

حضرت تحلیل گفتند به هر روی اینها گفتند

«لبیک بعمرة وحجة»

بعد جمله آخر آن مهم است حضرت فرمودند:

«ما کنت لأدع سنة النبی صلى الله علیه وسلم لقول أحد»

من سنت پیغمبر را به خاطر گفتار احدی ترک نمی کنم

ببینید در زمان حیات پیامبر آن سابقه درخشان را ایشان ندارد و بعد از حیات پیامبر هم ترک سنت می کند بنابراین بر فرض اینکه بگوییم آن ماجرا بر فرض، بر فرض، بر فرض که بخواهیم بگوییم آن ماجرا دال مثلاً بر یک سابقه خوبی است اما در ادامه این سابقه پایدار نیست.

مجری:

خیلی ممنون هستیم از شما استاد محترم اگر اجازه بدهید موضوع هفته گذشتۀشما جایگاه بانوان در دوران پیامبر و بعد از ثقیفه بود با توجه به اینکه مسئله خیلیم مسئله مهمی بود ما هم با توجه به این موضوع سؤالات متعددی بیان شد که شما جواب فرمودید به لحاظ منطق قرآن منطق سنت و حتی رویکرد منافقین در زمان رسول خدا نسبت به حقوق زنان چگونه بوده، حالا با توجه به اینکه این موضوع هست می خواستم بدانم که بعد از پیامبر اکرم بعد از رحلت پیامبر چه رویکردی نسبت به حقوق زنان اتفاق افتاد؟ و واقعاً سؤال است آیا همان رویکرد و منطق قرآن باقی ماند؟ همان منطق سنت که فرمودید باقی ماند؟

استاد روستایی:

ما در جلسه گذشته یک خلاصه از آن من بگویم و وارد این بحث بشوم؛ عرض کردیم که طبق نقل معتبری که در مسند أبی داود طیالسی به نقل از خلیفه دوم آمده عمر بن خطاب آنجا می گوید که ما در زمان جاهلیت برای زنان هیچ حقی قائل نبودیم، خب این چیزی که در عبارت ایشان آمده پس دوره جاهلی زن هیچ حقی ندارد البته عرض کردیم یک استثناءهای هم مثل حضرت حدیجه وجود دارد اما آن غالب جامعه به این صورت است بعد خود عمر بن خطاب می آید بیان می کند می گوید تا اینکه اسلام آمد و برای زنان حقی قائل شد بعد ما آمدیم یک جدولی را نمایش دادیم و یک نموداری را که گفتیم بله در دوره اسلام چه حق های قائل شده، تساوی در ماهیت بود، تساوی در انتخاب حق و باطل بود، تساوی در انجام تکالف چه اوامر الهی چه نواهی الهی، تساوی در مالکیت اقتصادی، تساوی در حقوق خانوادگی و امثال اینها را گفتیم اسلام قائل شده، یکی از آن حقوقی هم که در سنت برای زنان آمد در دوره نبوی بحث حق رأی زنان بود و حالا حق رأی به آن معنا منظور مان بیعت است حالا به اصطلاح امروز ما می گوییم رأی وگرنه آن زمان خب بیعت بود چون در اندیشه سیاسی شیعی امامت که الهی است کسی بیعت به معنی رأی دادن ندارد، بله مرد بیعت می کند زن هم بیعت می کند به عنوان اینکه به امام حق سر سپردگی خودش را ثابت بکند نسبت به امام حق و بپذیرد که تحت ولایت او تکالیفش را مورد قبول است و خارج از ولایت او اعمالش مورد قبول نیست این به این معنی است بیعت، اما در آن زمان اینطوری بود الآن ما بحث رأی را مطرح می کنیم خلاصه حرف من این است که پیامبر آمد فرمود که زنان در امور سیاسی هم در عرض مردان مشارکت دارند تفاوتی وجود ندارد و این هم در راستای عمل به تکالیف شان است چون دین اسلام یک دینی است که با سیاست قرینه هست و از هم جدا نیست البته سیاست حق، نه باطل، خب این در دوره پیامبر هم اینطوری بود، یک جریان نفاقی را ما در دوره پیامبر داریم که حالا إن شاءالله بعد از این هفته دوباره می خواهیم برگردیم ادامه آن بحث را بگوییم که در گذشته مطرح می کردیم این جریان نفاق در دوره پیامبر حرکات زیادی دارد که عرض کردیم مشروعیت پیامبر را زیر سؤال می برد اتهام مالی می زند در این زمینه جریان نفاق علیرغم اینکه علاقه ای به ورود زنان در امور دینی ندارد و بر سنت جاهلی پایبند است از ترس اینکه آیه ای علیه او نازل بشود حقوق زنان را رعایت می کند که خدمت شما عرض کردم نسبت به انگیزه جریان نفاق، گفتیم آقای عینی در شرح صحیح بخاری کتاب «عمدة القاری شرح صحیح بخاری» در جلد بیستم چاپ دار الکتب العلمیه در صفحه شماره 236 می آید یک عبارتی نقل می کند از آقای عبدالله بن عمر

«كنّا نتّقی الكلام»

عمدة القاری شرح صحیح بخاری، آقای عینی، چاپ دار الکتب العلمیه، ج 20، ص 236

«کنا»، نه «کنتُ» نه اینکه فقط من، ما، این جریان، می گوید ما مواظب بودیم که به زنان اهانتی نشود و چیزی نگوییم خلاف حق شان از ترس اینکه آیه ی در باره ما نازل شود، حالا بعد از پیغمبر چه اتفاقی افتاد؟ خودش می گوید این تغییر رویکرد را بیان می کند می گوید زمانی که پیامبر از دنیا رفت

«تکلَّمنا وانبَسَطنا»

شروع کردیم علیه زنان اهانت کردن و اینها، بعد آقای عینی وقتی که می خواهد این را توضیح بدهد می گوید زمانی که پیامبر بود ما مواظب بودیم که خلاصه عاقبت به شر نشویم چیزی علیه مان نیاید آیه ی، اما زمانی که پیامبر از دنیات رفت ما آمدیم چیکار کردیم؟ خلاصه وقتی می گوید«انبَسَطنا» یعنی چه؟ آمدیم که «تکلَّمنا وانبَسَطنا»

مجری:

عرصه را باز دیدند دیگر در واقع.

استاد روستایی:

بله عرصه را باز دیدند و خلاصه بالاخره می گوید مقصودش این است که

«التقصیر فی حقهن و ترک الرفق»

بعد از این دیگر ما مراعات نکردیم، ماجرا این بود، این چیزی که در اینجا آمده حالا بعد از این این تغییر رویکرد چطوری شد؟ این تغییر رویکرد اتفاقاتی زیادی برایش افتاد.

مجری:

در خدمت استاد روستایی هستیم با این سؤال که بعد از پیامبر اکرم (ص) چه رویکردی نسبت به حقوق زنان اتفاق افتاد؟

استاد روستایی:

من گفتم که در این ماجرای که بالاخره وارد شده در آن زمان جبهه نفاق که در دوره پیامبر (ع) می آمد و اینها را در واقع مثلاً علیه شان چیزی نمی گفت سعی می کرد حقوق اینها را به نوعی رعایت بکند ولی انگیزه نداشتند در این مورد مبنی بر اینکه مثلاً بگویند ما اینها را قبول شان داریم نه، این انگیزه وجود نداشت، بعد از پیامبر عبدالله بن عمر گفت که «تکلَّمنا وانبَسَطنا» ما قبل از آن مواظب بودیم بعد از آن نه دیگر، دیگر مواظب نبودیم یعنی حق اینها را رعایت نکردیم، خود این مسئله چطوری تحقق پیدا کرده؟ ببینید ما گفتیم برای بینندگان این را دقت بکنند بحث ما امشب بسیار دقیق و در واقع میوه ای است که از هفته پیش باید چیده بشود بسیار بسیار بحث دقیقی است، در دوره پیامبر آمدند چه گفتند؟ گفتند زنان حتی بر مردان مقدم هستند در یک بخشی چون بحث های مفاد بیعتی که برای مردان بستند همان مفاد بیعتی بود که برای زنان بسته شده بود همان بود یعنی بر پایه ی آن با مردان بیعت شد، این زنان در هدایت، در ماهیت، در همه چیز یعنی امور تکوینی با مردان تساوی داشتند بله در قانون گذاری و امور تشریعی ممکن است تفاوت های وجود داشته باشد اما در اصل این امور تکوینی اشتراک وجود دارد در تمام این موارد، یک اختلاف های ممکن است حالا در یک سری احکام با همدیگر داشته باشند، پس در عرض مرد در امور سیاسی دخالت می کند، مالکیت اقتصادی او تساوی دارد با مرد، مالکیت سیاسی و امثال اینها، این در دوره پیامبر.

اما در دوره بعد از پیامبر رویکرد به زن به شدت تنزل پیدا کرد اول آمدند گفتند اصلاً زن حقی در امور سیاسی ندارد حقی ندارد در امور سیاسی وارد بشود، شما ببینید نه فقط در امور سیاسی حالا خیلی رفتند جلو که حالا عرض می کنم و بعد هم آخر انگیزه را می گویم که به چه انگیزه این همه به زن طلم شد؛ شما ببینید یک نمونه «مسند أبی داود طیالسی» در جلد اول به نقل از همان عمر بن خطاب می آید نقل می کند در صفحه 27

مسند أبی داود طیالسی، ج 1، ص 27

آقای عمر بن خطاب می گوید ما در دوره جاهلیت زنان را به حساب نمی آوردیم و آنها را در هیچ یکی از امورمان داخل نمی کردیم بعد می گوید زمانی که اسلام آمد خداوند برای زن جایگاه قرار داد و برای آنها حقی قرار داد

«مِن غَیر أن یَدخُلنَ فی شیءٍ من أُمورِنا»

به غیر از اینکه اینها داخل بشوند در چیزی از امور ما

غیر از اینکه داخل بشوند، خب ما این جمله را باید تحلیل بکنیم؛ اینکه اینها داخل نشوند این حقی که خدا برای شان قرار داده چه بوده؟ شما می گویی داخل نشدند، من می  گویم این «یَدخُلنَ» نیست این یک چیز دیگر است این هم باز «مِن غَیر أن نُدخِلنَ فی شیءٍ من أُمورِنا» این معنایش این است که ما اینها را داخل نکردیم نه اینکه داخل نشدند وگرنه اگر نه ما بخواهیم این جمله راستی آزمایی بکنیم این با قرآن نمی سازد، امور شما اگر امور سیاسی است در قرآن بحث بیعت با زنان هست، در سنت نبوی بحث بیعت با زنان هست و تازه مقدم است بر مردان اگر امر امر سیاسی است، اگر مسئله اقتصادی است در قرآن هست ما نمایش دادیم، اگر حقوق خانوادگی است خب در قرآن هست، اگر تساوی در ماهیت است در قرآن هست، اگر تساوی در انجام تکالیف  چه اوامر چه نواحی الهی است همۀ اینها در قرآن هست پس اینکه شما می گویی بدون اینکه داخل بشوند در چیزی از امور یعنی چه؟ یعنی شما داخل نکردید ولی پیغمبر داخل کرد خداوند داخل کرد این حقی که خدا برای آنها قائل شد این بود وگرنه این چه فرقی ببخشید با دوره جاهلیت دارد؟ شما داری می گویی در دوره جاهلیت اصلاً به حساب نمی آمدند بعد ما هم داخل شان نمی کردیم در امورمان، حالا خداوند حق قرار داد خب خدا حق قرار داد یعنی چیکار کرد؟ تفاوت کرد با دوره جاهلی دیگر، پس باید به حساب بیایند و در امور داخل بشوند کما اینکه ما از قرآن و از سنت نمایش دادیم که خداوند داخل کرد و پیامبر هم آنها را در امور وارد کرد در عصر نبوی و در عرض مردان حتی مقدم بر مردان جاهل، پس بنابراین ما این اقدام را اقدام دوره ثقیفه می دانیم که نه، اینها زن را داخل نکردند وگرنه این جمله یا باید بگوییم این جمله دروغ است به خلیفه دوم بستند که آقایان گفتند «حدیثٌ صحیح» مفاد آن را قبول دارند، یا اینکه باید بگوییم نه، یک تحریفی صورت گرفته و یا اینکه بخواهیم بگوییم که ایشان یک گزارش غلط و یک آدرس غلط دارد می دهد وگرنه آن چیزی که ما از روایات معتبر در سیره پیامبر داریم و آن چیزی که از قرآن ما سراغ داریم نه، اینها در همه امور وارد می شوند حق هم برای شان قائل شده بنابراین اولین مسئله ای که در دوره پسا نبوی نسبت به حقوق زنان آمدند دست روی آن گذاشتند بحث عدم دخالت در امور سیاسی بود لذا شما می بینید حالا ما در جلوتر عرض خواهم کرد که هر زنی که در امور سیاسی وارد می شد چه برخوردی با او می کردند.

نکته دومی که در حقوق زن اتفاق افتاد در دوره بعد از پیامبر بحث این بود که برای حذف این عنصر ارزشمند از جامعه آن روز و برای بازگشت به سنت های جاهلی یک روایتی جعل شد مبنی بر اینکه اصلاً زن جماعت نعوذ باالله عقل ندارد ببینید این روایت در کتاب «صحیح بخاری» چاپ های تک جلدی در صفحه 84 کتاب الحیض

صحیح بخاری، تک جلدی، ص 84، کتاب الحیض

 اینجا یک بحثی می شود از أبو سعید خدری نقل می کند می گوید پیامبر یک روزی عید قربان بود یا عیر فطر آمدند بروند سمت مصلی برای نماز از کنار زنان عبور کردند گفتند

«يَا مَعْشَرَ النِّسَاءِ تَصَدَّقْنَ»

صدقه بدهید

«فَإِنِّي أُرِيتُكُنَّ أَكْثَرَ أَهْلِ النَّارِ»

من می بینم که اکثر اهل جهنم شما هستید

عجب

«فقُلنَ: وبمَ یا رسول الله؟»

آقا چرا؟

منطق قرآن این نبود «يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ» از این طرف،«إِنَّ اللَّهَ اصْطَفى‌ آدَمَ» از آن طرف، منطق قرآن این نیست یا رسول الله برای چه؟

«قال: تُكْثِرْنَ اللَّعْنَ»

شما زیاد لعن و نفرین می کنید

«وَتَكْفُرْنَ الْعَشِيرَ»

به خانواده شوهرتان کفران نعمت می کنید به آنها بی احترامی می کنید

«مَا رَأَيْتُ مِنْ نَاقِصَاتِ عَقْلٍ وَدِينٍ أَذْهَبَ لِلُبِّ الرَّجُلِ الْحَازِمِ مِنْ إِحْدَاكُنَّ»

و من ناقص العقل و دینی مانند شما ندیده ام که عقل مرد تیز هوش را ببرد

درست شد؟ بدزدد، شما ناقص العقل هستید اما عقل تیز هوش ها را می برید، خب این روایتی که اینجا در بخاری آمده.

باز در همین کتاب در صفحه 356 کتاب الزکات باز از أبو سعید خدری همین روایت دارد نقل می شود.

صیحیح بخاری، ص 356، کتاب الزکات

باز کتاب های دیگر مثل صحیح مسلم، «صحیح مسلم» جلد اول چاپ دار الطیبه ریاض عربستان در صفحه شماره 51

صحیح مسلم، چاپ دار الطیبه ریاض عربستان، ج 1، ص 51

این مسئله از چه کسی نقل می شود؟ از آقای عبدالله بن عمر شاگر کعب الاحبار یهودی که پیامبر همین مسئله را گفت، پس تا اینجا یکی از آقای أبو سعید خدری، دو از آقای عبدالله بن عمر، این صحیح بخاری و مسلم.

همین مسئله در «سنن ترمذی»، «سنن أبی داود»، «سنن أبن ماجه» آمده، ملاحظه بفرمایید این «صحیح سنن ترمذی» با تصحیح آقای محمد ناصرالدین البانی، جلد سوم، چاپ مکتبة المعارف ریاض عربستان درصفحه شماره 40

صحیح سنن ترمذی، با تصحیح آقای محمد ناصرالدین البانی، چاپ مکتبة المعارف ریاض عربستان، ج 3، ص 49

روایت می آورد همان روایت را از چه کسی؟

«عن أبی هریره»

راوی سوم، اصلاً شناسنامه دار هستند راوی ها عبدالله بن عمر، أبی هریره، ما معتقد هستیم آن را به أبو سعید نسبت دادند أبو سعید از این حرف ها نمی زند نسبت دادند تاتیک دشمن این است همه وقتی می خواهند مثلاً یک مطلب باطلی را بگوید می آید به آدم خوب هم یک وقت های نسبت می دهد که باور کنند بقیه کما اینکه به أبوذری که پیامبر فرموده بود راستگوتر از او در روی زمین نیست خیلی روایت های جعلی را به او نسبت دادند و زمانی که أبوذر در آن دوره پشت میله های زندان است و نمی تواند از خودش دفاع بکند یک روایت های جعلی را به او نسبت دادند، اینجا هم به آقای أبو سعید نسبت دادند، اما أبی هریره می گویند بله أبی هریره این را گفت بعد آقای عبدالله بن عمر هم گفت این را، این تا اینجا سه طریق.

باز همین مسئله در کتاب آقای أبی داود آمده ببینید «سنن أبی داود» چاپ تک جلدی که آقای البانی هم آمده این را در واقع احادیث این را برایش حکم کرده که معتبر است، چاپ مکتبة المعارف ریاض عربستان در صفحه شماره 845 که بعد هم می گوید «صحیحٌ»، چه کسی؟ آقای عبدالله بن عمر، باز از عبدالله بن عمر این مسئله در سنن أبی داود هم نقل شده.

سنن أبی داود، چاپ مکتبة المعارف ریاض عربستان، تک جلدی، ص 845

در کتاب «سنن إبن ماجه» هم این مسئله آمده؛ «سنن إبن ماجه قزوینی» جلد5، چاپ دار الرسالة العالمیه، شعیب الأرنؤوط هم محقق کتاب هست و محمد کامل محقق دیگر، روایت را هم می گویند سندش معتبر است از آقای عبدالله بن عمر دوباره همین مسئله نقل شده.

سنن إبن ماجه قزوینی، محقق شعیب الأرنؤوط و محمد کامل، چاپ دار الرسالة العالمیه، ج 5

کتاب های دیگر هم این مسئله را گفتند که بالاخره زنان عقل شان ناقص است و مشکل دارند که حالا موارد متعدد است آقای البانی هم این را می  آورد.

یک مطلب دیگر که آمدند در مورد زنان گفتند؛ گفتند عقل بچه از زن کامل تر است شما ببینید کتاب را کتاب «البیان و التبیین» آقای جاحظ، آقای جاحظ متوفی 255 است حتی یک سال قبل از بخاری از دنیا رفته و سن او از آقای بخاری خیلی بیشتر است متولد 150 متوفی 255، آقای بخاری اینطور که خاطرم می آید 194 یا 196 است 256 هم از دنیا می رود، این آقا متولد 150 است، کتاب «البیان و التبیین» جلد اول می گوید بعضی از حکما می گفتند که چه؟

«لا تدع أُم صبیَّک تضربه»

نگذار مادر بچه بچه را بزند

«فإنه»

البیان و التبیین، آقای جاحظ، متوفی 255، ج 1

ضمیر مذکر است، آن صبی

«أعقلُ منها»

از مادرش عاقل تر است

«وإن کانت أسَنُّ منه»

گرچه مادر سنش بیشتر است

و بعد می گوید یک ضرب المثل هم درست کردند در جامعه که

«أحمق من راعی ضأن ثمانین»

ناظر بر همین مسئله که خلاصه 80 مرتبه نعوذباالله مثلاً زن را بگویند احمق تر از یک مثلاً کسی است که گوسفند می چراند، نعوذ باالله حسارت نباشد این شغل شریف که شغل انبیاء بوده اما بالاخره آقایان آمدند همچین کاری کردند و همچین توهینی به جنس زن کردند.

کتاب های دیگر هم این مسئله را آوردند که مثلاً کتاب «غرر الخصائص الواضحة وعرر النقائص الفاضحة» اینجا آقای کتبی که معروف است به وطواط در سال 718 از دنیا رفته ایشان همین مسئله را باز ذکر می کند در صفحه 157 کتاب خودش در باب «فی الحمق» در بحث احمق بودن این مسئله را می آورد بعد اینجا می آید همان مسئله را نقل می کند نسبت به زنان

غرر الخصائص الواضحة وعرر النقائص الفاضحة، کتبی معروف به وطواط، متوفی 718، ص 157، باب فی الحمق

یعنی این را اصلاً کردند یک ضرب المثل، این را کردند یک مسئله ای که در جامعه برای همه جا بیفتد که زنان نعوذ باالله عقل ندارند.

بعد همین مسئله در کتاب های دیگر هم آمده مثل کتاب «محاضرات الادباء» آقای راغب اصفهانی جلد2، جزء 3 ، صفحه 218، می گوید:

«إذا وصفت المرأة بالعقل فهی غیر بعیده من الجهل»

محاضرات الادباء، راغب اصفهانی، ج 2، ص 218

می گوید زمانی که مثلاً بگویی، من عذر می خواهم از بانوان محترم که این تعبیرها را من دارم می خوانم شرمنده ام این چیزهایی است که در کتاب های غیر شیعه آمده، می گوید زمانی که یک زنی را توصیف به عقل می کنی یعنی اینکه از جهل دور نیست، «هی غیر بعیده من الجهل» و بعد می گوید

«و قیل»

و گفته شد

«لا تدع المرأة تضرب صبیاً فإنه أعقل منها»

همچین چیزی هم گفته شده؛ خب پس آمدند در مرحله اول گفتند زن در امور سیاسی داخل نشود، و بعد آمدند گفتند اصلاً زنان عقل ندارند در مرحله سوم برای تنزل شخصیت بانوان و برای خورد کردن آنها در دوره پسا نبوی و دوره خلفای مکتب سقیفه، آمدند زن را هم عرض، معذرت می خواهم از بانوان محترم، آمدند زن را هم عرض چهار پا قرار دادند الاغ، و کمتر از سگ دانستند، ملاحظه بفرمایید این کتاب «صحیح بخاری» چاپ دار ابن کثیر، صفحه 134، می گوید پیش عایشه داشتیم صحبت می کردیم درباره اینکه

صحیح بخاری، چاپ دار ابن کثیر، ص 134

«ما یقطع الصلاة»

آن چیزی که باعث قطع نماز می شود

«الکب و الحمار و مرأة»

سگ، الاغ، زن

اینها باعث قطع نماز می شوند، ببینید زن را در کنار اینها قرار دادند، که بعد خود عایشه می گوید

«شبهتمونا بالحمر و الکلاب»

شما ما را با الاغ و سگان مثلاً آمدید تشبیه کردید

مجری:

یعنی بالاترین توهین دیگر

استاد روستایی:

بله این بالاترین توهین است، در کتاب صحیح مسلم هم همین آمده، این کتاب هایی است که آقایان می گویند بعد از قرآن صحیح ترین است، و وقتی جالب است یک نقلی در این کتاب ها بیاید هردو باهم نقل کرده باشند در بالاترین اعتبار قرارش می دهند.

مجری:

یعنی هم صحیح بخاری هم صحیح مسلم این عبارت را دارند،

استاد روستایی:

بله ملاحظه بفرمایید در صحیح مسلم جلد 1، صفحه 233، همان چاپ دار الطیبه ریاض کتاب الصلاة، می آید می گوید

«عن عایشه ذکر عنده ما یقطع الصلاة»

چیزی که نماز را قطع می کند

صحیح مسلم، چاپ دار الطیبه ریاض، کتاب الصلاة، ج1، ص 233

که بعد هم می گویند این را پیامبر گفته،

«الکلب و الحمار و المرأة»

عایشه هم آمد گفت

«قد شبهتمونا بالحمر و الکلاب»

دقت کنید، و بعد هم می آید دوباره از همینجا نقل می شود از عایشه که عایشه می گوید

«عدلتمونا بالکلاب و الحمور»

شما ما را معادل سگان و چهارپایان قرار دادید

باز در همین صحیح بخاری در صفحه 134، اینجا هست

«عن عایشه أنه ذکر عندها ما یقطع الصلاة فقالوا»

صحابه گفتند نماز را سگ الاغ و زن قطع می کند عایشه گفت

«لقد جعلتمونا کلابا»

شما ما را سگ قرار دادید

خب این  مرحله بعدی بود، و جالب اینجا است جناب آقای خدا بنده عزیز حتی در روایاتی آمدند گفتند از الاغ هم کمتر، یعنی در یک سری روایات آمدند گفتند سگ، در بعضی روایات هم آمدند گفتند سگ فقط سگ سیاه زرد و قرمز و سفید نه، یعنی زن را در یک روایتی آمدند از سگ پایین تر داسنتند و هم عرض الاغ قرار دادند در روایتی آمدند گفتند حتی کمتر از الاغ دقت بکنید در کتاب صحیح سنن ابی داوود جلد اول، ببینید

«باب من قال الحمار لا یقطع الصلاة»

کسی که می گوید الاغ نماز را باطل نمی کند

اما زن باطل می کند، یعنی الاغ بالاتر است، ببینید ابن عباس

«جئت علی حمار»

سوار بر الاغ آمدم

و در یک نقل دیگر دارد

«اقبلت راکباً علی أتان»

أتان نام دیگر الاغ است، می گوید سوار بر الاغ آمدم

«وَأَنَا يَوْمَئِذٍ قَدْ نَاهَزْتُ الِاحْتِلَامَ»

در سن تقریباً بلوغ بودم

و رسول خدا داشت در منا با مردم نماز می خواند

«فَمَرَرْتُ بَيْنَ يَدَيْ بَعْضِ الصَّفِّ»

از جلوی صف با الاغم رد شدم

«فَنَزَلْتُ»

پیاده شدم

«فَأَرْسَلْتُ الْأَتَانَ تَرْتَعُ»

الاغ را بردم بچرد

«وَدَخَلْتُ فِي الصَّفِّ» فَلَمْ يُنْكِرْ ذَلِكَ أَحَدٌ»

هیچ کس ایرادی نگرفت

که نه آقا الاغ نماز را باطل نمی کند، باز دوباره در نقل دیگری هم دارد که آقای ابن عباس می گوید

«جعت أنا و غلام من بنی عبد المطلب علی الحمار»

من و یکی از غلام های بنی عبد المطلب بر الاغی آمدیم

رسول خدا هم داشت نماز می خواند

«فنزل و نزلته»

او آمد پایی و من هم آمدم پایین و الاغ را رها کردیم

«امام الصف»

رهایش کردیم جلوی صف

«فما بالاهُ»

هیچ کس ایرادی نگرفت

و بعد هم می گوید صحیح، خب ببینید اینجا حتی دارد می گوید نعوذبالله این زنی که خداوند در باره اش فرموده

«يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ»

تو را برگزید

این زنی که در کمالات الهی ودر رسیدن به کمال مورد مقصود خدا هم عرض مردان است این را آمدند بقدری تنزل دادند که از یک چهار پا هم پایین تر دانستند از حیوانی مثل سگ که نجس العین است، بر اساس فقه اسلامی باز او را پایین تر دانستند، اشرف مخلوقات را آوردند ازسگ و الاغ پایین تر داسنتند، و جالب اینجا است مکتب مخالف اهلبیت، و در واقع آن کسانی که تفکر دوران بعد از پیامبر و دوران سقیفه را دارند کار را به جایی رساندند که اصلاً گفتند آقا زن اصلاً انسان هم نیست، در امور سیاسی وارد نشود عقل ندارد، مرحله سوم هم عرض چهارپا، و کمتر از سگ، مرحله چهارم حتی کمتر از چهارپا، مرحله پنجم گفتند اساساً انسان نیست؛ مقایسه بکیند قبل از این در دوره پیامبر زن چه جایگاهی دارد

مجری:

در منطق قرآن هستند

استاد روستایی:

در منطق قرآن این زن چه جایگاهی دارد در منطق کسانی که بعد از پیامبر می آیند عنان خلافت را به دست می گیرند و در واقع وصی پیامبر را کنار می زنند این زن چه جایگاهی دارد. ببنید آمدند گفتند اصلاً انسان نیست دقت بکنید، فتوا دادند کتاب «فتاوای اسلامیه» آقای بنباز، آقای عثیمین، آقای بن جبرین

مجری:

که معاصر هم هستند دیگر استاد

استاد روستایی:

بله، جلد 1، برای من مهم آن مستندشان است، چاپ دار الوطن، صفحه 264،  سؤال

«إذا کان الإنسان یصلی و مرّ من أمامه انسان»

یک کسی دارد نماز می خواند از مقابلش یک انسانی رد می شود

«فهل تنقطع صلاته؟»

آیا نمازش را قطع می کند؟

فتاوای اسلامیه، بنباز، عثیمین، بن جبرین، چاپ دار الوطن، ص 264

یعنی این عبور باعث قطع نماز می شود؟ این مرور و عبور؟ و واجب است بر آن شخص که نماز را اعاده  بکند؟ جواب:

«مرور الإنسان بین یدیه المصلی لا یقطع الصلاة»

انسان رد بشود نماز قطع نمی شود

ببخشید چه رد بشود نماز قطع می شود؟

«إنما یقطعها احد ثلاثة اشیاء»

یکی از این سه شیء

انسان رد بشود طوری نیست، یکی از این سه شیء، بر چه اساس

«علی الصحیح من اقوال العلما»

قول صحیح همه علما این است

نه فقط این سه نفر، همه علما قول صحیح شان این است، خب این اشیاء که شما می گویید باعث بطلان نماز می شود و انسان هم نیستند، این اشیاء چه هست، یک:

«المرأة البالغه»

زن بالغ

اول می گوید زنی که بالغ است

«و الکلب الأسود خاصة»

و فقط سگ سیاه

«و الحمار»

و الاغ

ببینید اصلاً انسان دیگر نیست انسان رد بشود باطل نیست زن رد بشود باطل است، درست شد، بعد روایت را می آورند از پیامبر نسبت می دهند در واقع، و بعد می گویند به رسول خدا گفتیم

«ما بال الاسود من الأحمر و الأصفر؟»

یا رسول الله چرا فقط سگ سیاه؟

سگ قرمز، سگ زرد چه؟ آنها باطل نمی کند؟ حضرت فرمود

«الکلب الأسود شیطان»

سگ سیاه شیطان است،

ببینید چه دارند به پیامبر نسبت می دهند، پیامبری که زن را بر مرد هم مقدم می کند ببینید چه دارند به او نسبت می دهند، این یعنی چه؟ یعنی ببنید زن را هم عرض شیطان دانستند، زن را آمدند گفتند هم عرض چهارپا و هم عرض سگ سیاه، و بعد گفتند نه سگ زرد و قرمز از او بالاتر است و بعد هم گفتند که چهارپا هم که نماز باطل نمی کند طوری نیست و از آنها همه پایین تر است یعنی، اصلاً من نمی فهمم این موجودی که حتی در منطق نبوی بر مرد مقدم است این مثلاً باید اینطوری بشود، اینها انگیزه داشتند و ما دنبال این هستیم که تحلیل کنیم، به چه انگیزه ای آمدند این جایگاه را اینطور متزلزل کردند و از بین بردند این جایگاهی که در دوره نبوی بود، مرحله ششم آمدند گفتند اساساً زن شیطان است، ببینید یعنی همینطور داره بدتر می شود، آمد گفت انسان هم که نیست حالا شیطان است، دقت بکنید خیلی جاهای مختلف آمده من جاهای زیادی را دیدم و گزارشش وجود دارد اما یکی از آن جاها کتاب صحیح مسلم است، این پانزده تا اسکن است، و این هم به این معنای نیست که فقط در همین ها هست نه خیلی جاها است، هر کدام از این پوشه ها چندتا مطلب درش هست، اسکن های مختلف در آن هست اما تازه من بعضی ها را اینجا آودره ام جاهای دیگر هم هست این مطالب، من حالا همان صحیح مسلم را خدمت بینندگان نمایش بدهم، ملاحظه بکنید صحیح مسلم، جلد 1، چاپ دار الطیبه، صفحه 631، کتاب النکاح، نعوذبالله من شرمنده هستم از وجود نازنین و مقدس رسول خدا که این روایت را دارم می خوانم، معنای بسیار بدی دارد

«عن جابر»

صحیح مسلم، چاپ دار الطیبه، ج1،کتاب النکاح، ص 631

می گوید:

«أن رسول الله رأی أمرأة فأتی أمرأته زینب و هی تمعس منیئة له و قضی حاجته ثم خرج إلی أصحابه فقال إن المرأة تقبل فی صورت الشیطان و تدبر فی صورت الشیطان فإذا ابصر احدکم إمرأة فلیأت أهله فإن ذلک یرد ما فی نفسه»

من آن بخش اول را ترجمه نمی کنم، هم شرم دارم هم در آن بحث اتهام اخلاقی به پیامبر مطرح خواهم کرد، این اتهام اخلاقی به پیامبر است و  نعوذبالله خیلی جسارت بدی است به رسول خدا؛ اما من این شاهد مثال را که به بحث ما ارتباط دارد امشب این را عرض می کنم

«إن المرأة تقبل فی صورت الشیطان و تدبر فی صورت الشیطان»

 ببینید چه توهین به جنس زن دارد می کند و به پیامبر که پیامبر این را گفته، بله زن به صورت شیطان می آید و  بصورت شیطان می رود، یعنی چه؟ برای چه؟ برا چه زن شیطان باشد، بابا قرآن فرمود:

«يا مَرْيَمُ إِنَّ اللَّهَ اصْطَفاكِ»

 یا در مورد زنان دیگر، امثال جناب آسیه همسر فرعون، چه جملاتی دارد قرآن

مجری:

استاد این واقعاً برای من بعنوان مخاطب خیلی سؤال برانگیز بود که چطور می شود که بعضی در غرب یا در شرق به خودشان اجازه می دهند به رسول گرامی اسلام توهین بکنند و فکر می کنم از خود جنالعالی بود که سر درسی استفاده می کردم، فرمودید وقتی ما چنین منابعی داشته باشیم و چنین اتهامات به پیامبر اکرم و چنین توهینی به پیامبر اکرم شده باشد متأسفانه همچین تصوری ایجاد خواهد شد، برای کسی که آشنایی با اسلام ندارد و واقعاً عجیب است که چطور به خودشان حتی اجازه دادند چنین مطالبی را در کتاب هایشان نقل بکنند، مطالبی را که شاید هیچ عقل سلیمی نسبت به پیامبر اکرم آن وجود عظیم واقعاً نمی پذیرد.

استاد روستایی:

بله، خب ببینید حالا متأسفانه انگیزه دارند اینها از این کار یک انگیزه مهمی است که به جنس زن این حمله می شود، شخصیت زن یک شخصیت خاص است و تأثیر گذار است در اجتماع است، لذا مرحوم امام فرمودند این بانوان بودند که باعث شدند این انقلاب پیروز بشود، چون شخصیت زن ، یک شخصیت فوق العاده اثر گذار در اجتماع است، مادر جامعه است، نه فقط مادر فرزندان خودش شخصیت زن انسان ساز است، شخصیت زن بشر را به سمت تعالی می برد، اینها چرا این کار را کردند، اما من اینجا عرض کردم راجع به بحث اینکه گفتند بلاخره زن شیطان است، من اینجا یک تعبیری از آقای ابن رجب حنبلی، که شرح بنام «فتح الباری» دارد اینجا عرض می کنم، خدمت بینندگان مان، که بسیار مهم است در کتاب «فتح الباری» ابن رجب، جلد4، صفحه 135، اینجا دقت بکنید، در بحث نماز می گوید شیطان مترود دستگاه الهی است و از بارگاه الهی ترد شده و بعد می گوید بخاطر همین هست که

«خصت هذه ثلاث بالإحتراز منها»

از سه چیز خداوند ما را بر حزر داشته

فتح الباری، ابن رجب، ج 4، ص 135

یک «المرأة» چرا؟ چون زنان ریسمان شیطان هستند،

«إذا خرت المرأة من بیتها استشرف الشیطان و إنما توصل الشیطان لإبعاد آدم من دار القرب بالنساء»

می گوید که نعوذ بالله ، زمانی که زن از خانه اش خارج می شود شیطان او را در اختیار می گیرد و تحت اشراف خودش می گیرد و شیطان به وسیله همین ها می آید انسان را از آن کمال خودش دور می کند،

«والکلب الأسود شیطان»

سگ سیاه شیطان است

الاغ هم شیطان است، بخاطر همین گفتند از این سه تا دور باشید، ببینید زن شیطان، الاغ شیطان، سگ شیطان، از اینها دور باشید این بیشترین توهین است، اما من اینجا دارم می گویم در دوره پسا نبوی این چیزها پدید آمد، شاید یک کسی بگوید تو از خودت داری می گویی، از ذوق خودت داری می گویی، من یک نمونه اش را نشان می دهم که کسی که اصلاً آمد گفت زن شیطان است پیامبر نبود، کتاب «ادب الدینا و الدین» آقای ماوردی، از علمای قدیم، ملاحظه بفرمایید، صفحه 171، ببینید می گوید عمر از یک زنی شنید که دارد این شعر را می خواند

«إن النساء ریاحین الخلقنا لکم»

زنان گلهای بهاری هستند که برای شما خلق شده اند

«و کلکم یشتهی شم الریاحین»

همه شماعلاقه مند هستید که بودی گلها را حس کنید

ادب الدینا و الدین، ماوردی، ص 171

بعد عمر چه گفت؟

«إن النساء شیاطین خلقنا لنا»

زنان شیطان هایی هستند که برای ما خلق شدند

«نعوذ بالله من شر الشیاطین»

ما به خدا پناه می بریم از شر شیطان

مجری:

همان تعبیر روایات این در این بیت بکار برده شده

استاد روستایی:

تعبیر شیطان برای زن بکار بردند، پیامبر این را گفته، پیامبر که زن را بر مرد مقدم می  کرد، با آنها بیعت می کرد مفاد بیعت مردان را همان بیعت زنان قرار می داد، خب باز دوباره «الجامع الأحکام القرآن» آقای قرطبی، متوفی 671، در جلد 8، صفحه 502، همان ماجرا را می آورد که

«سمع عمر بن خطاب امرأة تنشد»

زنی که این شعر را می خواند

الجامع الأحکام القرآن، قرطبی، ج 8، ص 502

و بعد عمر گفت:

«إن النساء شیاطین خلقنا لنا نعوذ بالله من شر الشیاطین»

همین مسئله در کتار «طبقات الشافعیة الکبری» من عمد دارم کتاب های متعدد از خودم نمی گویم از افراد مختلف کتاب های مختلف، علمای مختلف، جلد اول، صفحه 298، بعد اینجا می گوید

«قلت و بلغنا أن شافعی رأی امرأة»

شافعی یک زنی را دید

طبقات الشافعیة الکبری، ج 1، ص 298

این را گفت و شافعی بقول معروف دقت کنید، شافعی گفت

«إن النساء شیاطین خلقنا لنا نعوذ بالله من شر الشیاطین»

آن خانم گفت که نه

«إن النساء ریاحین»

یعنی شافعی هم متأثر از آن آقا، یعنی این نگاه زن ستیزانه که یک وقت هایی می آید در کتب فتوا زن را در عرض شیطان قرار می دهد می گوید زن شیطان است و مثل الاغ و مثل سگ است و باعث بطلان نماز است، این خط فکری از کجا آمده در کتب فقهی، سر منشعش را ما گفتیم مال دوران پسا نبوی است، خب در حصیح مسلم هم که عرض کردم خدمت تان و در کتاب ابن رجب، بنابر این در مرحله ششم آمدند گفتند زن شیطان است،

مجری:

خیلی ممنون استاد، اولین تماس مان آقای مجیدی هست از کردستان، آقای مجیدی سلام علیکم

بیننده:

سلام علیکم خسته نباشید، سؤال من این بود می خواهم دیدم، شما الآن فرمودید حدیث ها از روایت های تاریخی و کتاب های تاریخی است، می خواستم شما با شبکه کلمه یک مناظره ای صورت بدهید که آنها هم از شما یک چیز هایی می گویند،

استاد روستایی:

ما بارها گفتیم جناب مجیدی،

بیننده:

خب آنها هم می گویند آنها هم شبکه شما را هم می بینم شبکه آنها را هم می بینم، آنها می گویند اینها نمی آیند برای مناظره، یک مناظره صورت بدهید ببینیم راست است یا دروغ است، چون یک طرفه نمی شود اینطوری شما صحبت بکنید،

استاد روستایی:

جناب مجیدی عزیز من اینجا در حضور شما برادر عزیزم بارها گفتیم باز هم می گوییم حاضریم با شبکه کلمه یا شبکه های وهابی دیگر فرکانس به فرکانس شبکه به شبکه تصویر به تصویر مناظره بکنیم، هیچ مشکلی ندارد، منتهی ببینید مشخص کنند، ببنید مدیر شبکه ما با مدیر شبکه آنها، از اینجا شروع می کنیم تا به بقیه کارشناس هایشان می رسیم هیچ مشکلی هم نداریم.

بیننده:

خیلی ممنون، حالا یک سؤال دیگر داشتم، سوره انفال آیه 74،  سوره توبه آیه 20-21 و 22، اینها را بخوانید ترجمه کنید ممنون می شوم

استاد روستایی:

چشم

مجری:

سؤالی دارید آقای مجیدی؟

بیننده:

بنده سؤالم این است که ببینم این آیه را عمل می کنیم در باره صحابه پیامبر است خداوند فرمودند مهاجر و انصار

استاد روستایی:

بله همین الآن برای شما می خوانم، سوره انفال آیه چند فرمودید؟

بیننده:

سوره انفال آیه 74،

استاد روستایی:

آیه 74، بفرمایید، این هم آیه شماره 74، درست است عزیز دل؟

بیننده:

بله

استاد روستایی:

«وَالَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ وَالَّذِينَ آوَوْا وَنَصَرُوا أُولَٰئِكَ هُمُ الْمُؤْمِنُونَ حَقًّا ۚ لَهُمْ مَغْفِرَةٌ وَرِزْقٌ كَرِيمٌ»

کسانی که یک ایمان آوردند، دو مهاجرت کردند، سه در راه خدا جنگیدند، و کسانی که به پیامبر پناه دادند، و ایشان را یاری کردند اینها به حق مؤمن هستند و برای اینها مغفرت و روزی بزرگوارانه خدا است

خب این معنای آیه، حالا سؤال تان را بفرمایید.

بیننده:

سؤالم مثلاً در کتاب های شما هست فقط چهار نفر از صحابه مؤمن هستند همه کافر شدند بعد از پیامبر

استاد روستایی:

فقط کتاب های ما نیست، ببینید اولاً خدمت شما بگویم آقای مجیدی عزیز دارد می گوید کسانی که مهاجرت کردند و جهاد کردند، درست است؟ من همین امشب از کتاب صحیح بخاری، جلد 4، صفحه 203، نشان دادم خدمت  تان که

«أن عثمان فرّ یوم احد»

روز جنگ احد ایشان فرار کرد

پس جهاد نکرد، پس طبق این آیه قرآن، قرآن می گوید آنکه مؤمن حقیقی است، کسی است که ایمان بیاورد و جهاد کند، ایشان جهاد نکرد و فرار کرد، این یک، قبول است آقا؟ این صحیح بخاری.

بیننده:

 من سواد آن چنانی ندارم اینها را خراب کنم

استاد روستایی:

خب نه دیگر ببین شما می خواهید بگویید این یعنی همه صحابه درست است؟ می خواهید این را بگویید؟

بیننده:

نه، می گویم آنها مهاجرت کردند صحابه انصار مهاجر

استاد روستایی:

بله درست است آفرین ببین عزیز دل ما هم نمی گوییم که همه انصار مهاجر بد هستند که، ما هم می گوییم یک عده خوب هستند حرفی نداریم اما اینکه شما

بیننده:

در کتاب های خود شما را برای شما می آورم که گفتند فقط چهار نفر، ابوذر غفاری، مقداد، حضرت علی  و چهار نفر یا پنج نفر از صحابه بقیه مرتد شدند

استاد روستایی:

اشکال ندارد حالا من بگویم خدمت تان؛ به قول شما در کتاب های ما آمده سه چهار نفر سالم ماندند بقیه خراب شدند درست است؟ اما در کتاب «سنن نسائی» شما که یکی از کتاب های شش گانۀ اهل سنت است و اعتبار زیادی دارد می گوید

«لَمَّا تُوُفِّیَ رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللهُ عَلَیْهِ وَسَلَّمَ ارْتَدَّتِ الْعَرَبُ»

ببینید این کتاب شما است

همه عرب مرتد شدند

سنن نسائی جلد ششم صفحه 6

حالا خوب است ما سه چهارتا آخر آن می گذاریم این اشکال اتفاقاً اگر وارد باشد به کتب شما وارد است عزیز دل.

بیننده:

در سوره توبه هم آیه 20، 21 و 22

استاد روستایی:

بفرمایید این آیه 20 سوره مبارکه توبه

«الَّذِينَ آمَنُوا وَهَاجَرُوا وَجَاهَدُوا فِي سَبِيلِ اللَّهِ بِأَمْوَالِهِمْ وَأَنْفُسِهِمْ أَعْظَمُ دَرَجَةً عِنْدَ اللَّهِ ۚ وَأُولَٰئِكَ هُمُ الْفَائِزُونَ»

سوره مبارکه توبه، آیه 20

باز هم مثل همان آیه هست می گوید کسانی که آیمان آوردند یک، مهاجرت هم کردند، جهاد در راه خدا هم کردند با مال و جان شان اینها درجات شان نزد خدا خیلی خوب است و اینها رستگار هستند، ما گفتیم جناب عثمان یکی از این صحابه هست

«فرّ یوم احد»

روز اُحد فرار کرد

یعنی پس جهاد نکرد.

بعد برویم آیه بعدی که ایشان فرمودند آیه 21 و 22، آیه 21 و 22 هم می گوید:

«یُبَشِّرُهُمْ رَبُّهُم بِرَحْمَةٍ مِّنْهُ»

سوره مبارکه توبه، آیه 21-22

خدا آن افرادی که یک ایمان، دو هجرت، سه جهاد، اینها با همدیگر، اینها را خداوند بشارت داد به رحمت خودش، به رضوان خودش، به بهشتی که برای آنها قرار داده نعمت  های که برای شان قرار داده و آنها

«خَلِدِینَ فِیهَآ أَبَدا»

در آن بهشت هم جاویدان هستند

«إِنَّ اللَّهَ عِندَهُ أَجْرٌ عَظِیمٌ‏»

نزد خدا هم اجر عظیم دارند اینها

ما که منکر نیستیم یک عده اینطوری بودند اما یک عده از این افراد هم بعد از پیامبر برگشتند همانطور که آقای نسائی می گوید «إرتدت العرب»، آقای بخاری می آید می گوید اصلاً اینها بعد از پیغمبر مرتد شدند من این را نمی گویم که، این را آقای محمد بن اسماعیل بخاری می گوید.

بیننده:

یعنی آقای اسماعیل بخاری می گوید صحابه پیامبر بعد از پیامبرمرتد شدند؟

استاد روستایی:

بله نگاه کنید این «صحیح بخاری» چاپ دار إبن کثیر، دمشق چاپ شده در بیروت هم چاپ شده، چاپ اول سال 1423 هجری قمری مصادف با 2002 میلادی چاپ شده، صفحه 1633 کتاب الرقاق حدیث شماره 6587

صحیح بخاری، چاپ دار إبن کثیر در بیروت و دمشق، چاپ اول، چاپ 1423 هه ق 2002 م، ص 1633، کتاب الرقاق، ح 6587

اینجا از أبی هریره نقل می کند از پیامبر، می گوید پیامبر می گوید من در خواب بودم یک دفعه در خواب دیدم گروهی را که اینها را شناختم یک مردی از بین من و آنها آمد و گفت

«هلمَّ»

اینها را بیاورید

گفتم:

«أین؟»

کجا؟

«قال: إلی النار»

به سمت آتش

«إلی النار والله»

به خدا قسم به سمت آتش

«قلتُ: وما شأنهم؟»

اینها چه کار کردند؟

«قال: إنهم ارتدُّوا بعدَک»

اینها بعد از شما مرتد شدند

«علی أدبارهم القهقری»

اینها بعد از شما مرتد شدند به گذشته خودشان برگشتند

«ثم إذا زمرة»

دوباره یک گروه دیگر آمدند

«حتى إذا عرفتهم»

اینها را من شناختم

اصحاب پیامبر بودند

«خرج رجل من بيني و بينهم»

آمد گفت:

«هلمَّ»

اینها را بیاورید

گفتم کجا؟ گفت:

«إلی النار والله، قلتُ: ما شأنهم»

برای چه؟  گفت

«إنهم ارتدوا بعدك على ادبارهم القهقري»

اینها بعد از شما برگشتند به گذشته خودشان و مرتد شدند

«فلا أراه يخلص منهم الا مثل همل النعم»

می گوید یک عده خیلی قلیلی از اینها باقی ماند و اینها همه گفتند مرتد شدند همه را بردند جهنم، این چیزی که در صحیح بخاری آمده برادر عزیز.

بیننده:

دست تان درد نکند خدا نگهدارتان.

مجری:

خیلی ممنون از تماس آقای مجیدی.

در خدمت آقای علی زاده هستیم از کرج، سلام علیکم آقای علی زاده

بیننده:

سلام علیکم خسته نباشید، حاج آقا البته عرض کنم خدمت تان این برادرم از اهل سنت مقصر نیستند متأسفانه مولوی های اینها خیلی از مسائل را به اینها نمی گویند اینها بالاخره خودشان هم یا مطالعه ندارند یا نمی دانند حالا کاری من ندارم جوابش شما لطف می کنید می دهید، من می خواستم بدانم که یک روایتی در صحیح مسلم هست از أبو حازم از أبو هریره نقل شده که رسول خدا قبر مادرش را زیارت کرد پس گریه نمود و اطرافیان خود را نیز به گریه انداختند، «صحیح مسلم» جلد دو صفحه 975 حدیث 976 و شبیه این هم آقای حاکم نیشابوری هم در جلد یک صفحه 531 آورده، خواستم ببینم خلیفه دوم یا برادران اهل سنت روی چه حساب و کتاب حالا یا با استناد کدام آیه کدام روایت زیارت قبور را منع می کنند؟

 استاد روستایی:

روایتی اینها می آورند ذکر می کنند نام اینکه «لا تُشَدُّ الرِّحالُ الاّ الى ثَلاثَةِ مَساجِدَ»، اینها می آیند یک روایتی را بیان می کنند که بله پیامبر فرمود جز به سه مسجد بار سفر نبندید که این مساجد چیست؟ یک مسجد الحرام، دو مسجد نبوی (مسجدی هذا)، سه مسجد الاقصی، این را مستمسک قرار می دهند برای اینکه سفر برای زیارت قبور اشکال دارد در حالی که این روایت هیچ ارتباطی به این مدعای اینها ندارد اینجا دارد بیان می کند اگر برای زیارت مسجدی خواستید شما بار سفر ببندید این سه مسجد اولویت دارد این به معنای این نیست که دیگر زیارت قبر نروید، این چه ربطی به قبر دارد؟

«لا تُشَدُّ الرِّحالُ الاّ الى ثَلاثَةِ مَساجِدَ»

شما باید این را درست معنای کنی اگر بگویی «لا تُشَدُّ الرِّحالُ» یعنی اصلاً در عمرتان بار سفر نبندید برای هیچ جا جز برای سه تا مسجد، یعنی می خواهی بگویی به این معنا است که «لا تُشَدُّ الرِّحالُ إلی مکانٍ» به هیچ مکانی إلا إلی مثلاً فلان، این لازمه اش این می شود که آدم اگر سفر برای مأموریت بخواهد برود بشود حرام، سفر برای تفریح بخواهد برود بشود حرام، سفر علمی بخواهد برود بشود حرام، همه چیز بشود حرام، در حالیکه به ضرورت فقه اسلامی چه شیعه چه اهل سنت و حتی وهابیت سفر مأموریت، سفر علمی، سفر تفریحی اینها هیچ کدام حرام نیست، پس اینجا آن مستثنی منهما نمی تواند إلی مکانٍ باشد مگر بگوییم

«لا تُشَدُّ الرِّحالُ الاّ مسجدٍ إلا الى ثَلاثَةِ مَساجِدَ»

بار سفر برای مسجدی نبندید جز سه مسجد

در مقام بیان بار سفر بستن برای مسجد است آن هم تازه نه به معنای اینکه آنها حرام است نه، می خواهد اهمیت ویژه این مساجد را بگوید وگرنه پیامبر (ص) برای زیارت قبر مادرشان رفتند، چه زمانی؟ 57 سال بعد از فوت مادر، پیامبر شش ساله بودند مادرشان از دنیا رفتند حجة الوداع رفتند برای زیارت قبر مادرشان، حجة الواع چه زمانی است؟ زمانی است که پیامبر 63 سال شان هست 63 را از 6 کم کن می شود 57، 57 سال بعد از وفات مادرشان پبامبر برای زیارت قبرشان رفتند و به قدری گریه کردند که صحابه هم به گریه افتادند حضرت فرمودند «ما ابکاکم» رو به إبن مسعود کردند، چرا گریه می کنید شما، آقای ابن مسعود گفتند «بکینا لبکائک» ما بخاطر گریه شما گریه کردیم بنابر این حرف آقایان وهابی هیچ مستند علمی ندارد،

مجری:

خیلی ممنون از شما استاد گرامی استفاده کردیم از محضرتان، قبل از هر چیزی هم باید اعلام بکنم که از بینندگان محترمی که تماس گرفتند و نتوانیستیم صدای نازنین شان را در استودیو بشنویم از طرف خودم و عوامل برنامه عذر خواهی می کنم ان شاء الله برنامه های دیگر در خدمت شان خواهیم بود، خیلی ممنونیم که تا به این لحظه با ما همراه بودید شبتان بخیر یاعلی مدد خدا نگهدار.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

 

 




ایستگاه اندیشه>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی