شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
آینه تاریخ حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

برنامه آینه تاریخ با موضوع پاسخگویی به شبهات تاریخ اسلام
کارشناس: حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری
جلسه هفتم


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 7 خرداد 1400

مجری:

سلام علیکم و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین، الهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بینندگان عزیز خواهران و بینندگان گرامی خوش آمدید به استودیو شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) و برنامه آینه تاریخ، در خدمت  شما خواهیم بود امروز إن شاءالله همچون هفته های گذشته و همانطور که می دانید مهمان گرانقدر مان و استاد عزیز مان در این برنامه استاد حوزه و دانشگاه مورخ و سیره شناس جناب آقای دکتر جباری هستند، خدمت ایشان عرض سلام و ادب کنیم، سلام علیکم وقت  شما بخیر خیلی خوش آمدید خوشحال هستیم که شما را امشب هم و امروز در این برنامه می بینیم.

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم

بنده هم سلام و ادب دارم حضور حضرت عالی و همه بینندگان عزیز این برنامه و این شبکه، إن شاءالله که همواره موفق و معید و سربلند باشید و مشمول عنایات خداوند متعال، امروز هم روز جمعه و متعلق به مولا و سرورمان امام عصر (عج) إن شاءالله که عنایات خاص آن حضرت نصیب همۀ شما و ما بوده باشد و باشد إن شاءالله.

مجری:

إن شاءالله از خداوند هم خواستار هستیم که این ساعات را جزء صالح اعمال ما در دنیا و آخرت قرار بدهد با عنایات خود آقا امام زمان (عج).

بینندگان محترم مستحضر هستید که در این ایام که ایام ماه شوال هست ما دوتا مناسبت داریم یکی شهادت حضرت حمزه (سلام الله علیه) و دیگری وفات عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) که بالاخره ما ایرانی ها خصوصاً به حضرت عبدالعظیم ارادت خاصی داریم که قبر شریف شان هم در همین ایران هست و شهر ری.

 استاد اجازه بدهید ما چون مناسبت ها را اول بگوییم بعد إن شاءالله سؤالات بیننده ها هم که از طریق تماس ها هست یا برنامه های قبل به ما رسیده را خدمت شما مطرح کنیم؛ پانزده شوال شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء (ع) هست به همین مناسبت می دانیم که جنگ اُحد هم در همین روزها هست چون شهادت ایشان هم در جنگ اُحد هست، توضیحات را شما بفرمایید استفاده کنیم در این خصوص اگر مطلبی هست.

استاد جباری:

بله البته خیلی سخن هست هم درباره جنگ اُحد و هم درباره حضرت حمزه (سلام الله علیه) و فرصت برنامه هم کوتاه هست و منتهی برای اینکه به هر حال پاس بداریم حرمت این شخصیت های بزرگ تاریخ را، طبیعتاً یک اشارۀ باید بکنیم؛ همانطور که اشاره فرمودید نیمه شوال سالروز رخداد غزوه اُحد هست عزیزان بیننده مستحضر باشید یا هستید که درباره تاریخ غزوه اُحد اختلافی وجود دارد بین دو سیره نویس کهن إبن اسحاق و واقدی در مغازی خودش، یکی از آنها هفت شوال را ذکر می کنند و دیگری نیمه شوال، منتهی نیمه شوال مشهورتر هست و منتهی از جهت تاریخی روز هفته آن مشخص هست اختلافی در آن نیست یعنی روز هفته آن روز شنبه بود که غزوه اُحد اتفاق افتاد در پانزده شوال بنابر مشهور یا در هفت شوال روز شنبه، آیات قرآن هم حالا بد نیست چون قرآنکریم به تعدادی از حوادث رُخداده در عصر نزول پرداخته به بعضی از غزوات و این غزوه اُحد از جمله آن غزواتی هست که آیات متعددی به آن پرداخته دلیلش هم همین هست که مسلمان ها دچار لغزش شدند و ریشه یابی شده در این آیات به لغزش مسلمان ها و عبرت های که از این غزوه می توان گرفت، حدود این آیات را حدودش که دقیقاً می توان گفت از آیه 120، 121 سوره مبارکه آل عمران تا حدود 60 آیه تا آیه 180 ناظر هست به غزوه اُحد؛ با این تعبیر شروع می شود:

«وَإِذْ غَدَوْتَ مِنْ أَهْلِكَ تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ»

آنگاه که صبحگاهان از اهلت خارج شدی (خطاب به پیغمبر اکرم می فرماید) از میان اهلت خارج شدی

«تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ»

در حالیکه مؤمنان را جا یابی می کردی یا مکان یابی می کردی برای مقاعد (محل قعود یعنی حضور آنها)

«لِلْقِتَالِ»

برای جنگ (محدوده جنگی را داشتی مشخص می کردی)

 که البته بحث هست در اینجا که از جهت تطبیق این آیات بر تاریخ چون در تاریخ دارد که روز جمعه 14 شوال، حالا بنابر اینکه 15 شوال بگیریم، در روز جمعه 14 شوال طبق روایت تاریخی رسول خدا (ص) بعد از نماز جمعه لباس رزم پوشیدند و زره پوشیدند و همراه یاران شان که حدود هزار نفر بودند حرکت کردند به سمت اُحد، عزیزانی هم که مشرف شدید به مدینه حتماً آن موقعیت اُحد را در خاطر شریف تان هست در بخش شمالی مدینه و چیزی حدود شاید پنج کیلو متر با کم و زیادش که شاید بیشتر (پنج و نیم کیلو متر) تقریباً شاید فاصله منطقه اُحد و کوه اُحد هست با مسجد النبی و رسول خدا (ص) به آن سمت رفتند دلیلش هم این بود که مشرکان در آن قسمت اردو زده بودند در این مزارع و زمین های کشاورزی مسلمانان مدینه که در بخش شمالی مدینه وجود داشت شتران شان را رها کرده بودند چیزی حدود سه هزار نفر مشرک آمده بودند در آن قسمت، حالا باز بحث های در اینجا مطرح هست که با وجود اینکه مکه در بخش جنوبی مدینه قرار دارد چطور آنها رفتند به سمت شمال مدینه؟ پاسخ آن در گزارش های تاریخی مشخص است چون بخش سمت شرق و غرب و جنوب مدینه حائل طبیعی داشت مانع طبیعی داشت و آن حره بود مناطق حره در جزیرة العرب وجود دارد از جمله در اطراف مدینه، حره یعنی مناطق بیابانی که پُر از سنگلاخ هستند سنگ های تیز آتشفشانی که از دیرباز دیرینه  های زمین شناسی که بوده اینها گدازه های در واقع آتشفشانی هستند که اینجا پهنه بیابان را فرا گرفتند و مدینه از سه قسمت حائل طبیعی داشت و لذا برای ورود به مدینه از بخش شمال راحت تر بود که وارد بشود یک سپاه، لذا پیامبر اکرم عصر جمعه بود که حرکت کردند به سمت منطقه اُحد که حالا آن بحث جدایی 300نفر از منافقین به رهبری عبدالله بن اُبی با یک بهانه تراشی سخیفی عبدالله بن اُبی جدا شد از پیامبر و از نکات قابل ذکری که رسول خدا آن بحث عزتمندی پیامبر اکرم که البته پشت سرش هم برنگشت نگاه کند یعنی بود و نبود شما یکسان است برای ما، شما اگر ایمان داشتید و با خلوص شرکت می کردید برای ما خوب بود و مهم بود و مفید بودید اما وقتی که شما نفاق می ورزید لذا این نکته ای هست که اینها وقتی 300 نفر جدا شدند با این بهانه تا پیامبر راهش را ادامه داد و پشت سرش را هم نگاه نکردند و رفتند منطقه اُحد و البته آیه می فرماید:

«وَإِذْ غَدَوْتَ»

آن صبحگاهان

در حالیکه روایات تاریخی می گوید بعد از نماز جمعه جواب دادند به اینکه، بله می توان گفت صبحگاه روز جمعه پیامبر اکرم خودشان به همراه بعضی از صحابه رفتند جا یابی بکنند

«تُبَوِّئُ الْمُؤْمِنِينَ مَقَاعِدَ لِلْقِتَالِ»

منظور از آیه آن هست، اما آن شب را ماندند در اُحد (شب شنبه را) و روز شنبه آن جنگ اتفاق افتاد رسول خدا (ص) تدابیری خوبی اندیشیده بودند سپاه را میان جبل عینین یا جبل الرمات و کوه اُحد، کوه اُحد رشته کوهی است که آغازش از مدینه هست و تا شش هفت کیلو متر ادامه دارد می گویند و این رشته کوه اُحد از یک طرف در سمت جنوبی کوه اُحد هم یک کوه کوچکی هست جبل نامیده اند اما حالا تپه مانندی بیشتر نمانده دچار فرسایش شده و به جبل العینین معروف بوده البته بعد از اینکه پیامبر اکرم تیراندازان را پنجاه تیرانداز را روی آن کوه مستقر کردند به جبل الرمات، رمات جمع رامی هست یعنی تیرانداز، به آن معروف شد، تدابیر خوب بود و لذا در آغاز جنگ هم با رشادت باز امیرالمؤمنین، یعنی اینجا نمی توانیم نام از امیرالمؤمنین نبریم پرچمدار اصلی سپاه پیامبر، صاحب رایت پیامبر اکرم، أنت صاحب اللواء پیامبر و رایت، لواء و خصوصاً «أَنْتَ صَاحِبُ لِوَائِي فِي الدُّنْيَا وَ الآخِرَة» خطاب به امیرالمؤمنین همواره می فرمود پیامبر اکرم، صاحب پرچم اصلی امیرالمؤمنین بود، از طرف سپاه کفر هم صاحب پرچم شان عامل از عبدالدار عثمان بن أبی طلحه مواجه شد با امیرالمؤمنین، رسم بود پرچمدارها می آمدند آن نماینده هر سپاه، امیرالمؤمنین او را به درک واصل کرد، بعد به دنبال او برادرش آمد طلحة بن أبی طلحه و همینطور دو سه تا برادر دیگرش و کسان دیگری از این قبیله از غلام هایشان آمدند گاهی تا نُه گاهی تا یازده نفر نام بردند از این پرچمداران را عمدتاً به دست امیرالمؤمنین یا به قول علامه جعفر مرتضی همۀ آنها به دست امیرالمؤمنین به درک واصل شدند و شیرازه سپاه کفر دیگر روحیه اش از هم پاشید جنگ عمومی شروع شد اما آنها در لحظات آغازین دیگر پا به فرار گذاشتند، روحیه مسلمان ها قوی شد روحیه آنها تضعیف شد، پیروزی نصیب شد در فرصت کوتاهی برای مسلمان ها، متأسفانه دنیا طلبی موجب شد به جمع غنایم بپردازند و آن 50 تیرانداز هم سرازیر شدند به سمت آن پهنۀ میدان برای جمع غنایم علی رغم اینکه پیغمبر اکرم تأکید کرد بودند شما از جای تان تکان نخورید ما پیروز بشویم یا شکست بخوریم، ده نفرشان ماندند مابقی سرازیر شدند و ما همیشه به اینجا یک توقفی داریم وقتی که به این قسمت می رسیم اینکه حضرات آقایان اهل سنت که قائل به عدالت کل صحابه هستند و به هر حال حرمت کل صحابه را می گویند پاس بدارید؛ ما با صحابۀ مواجه هستیم بعضی شان خیلی خوب عمل کردند وفاداری خوبی نشان دادند مخلص بودند، اما بعضی شان هم مثل همین ها از 50 نفر چهل نفرشان یعنی 80 درصدشان شکست از شیطان خوردند در واقع، یعنی خلاف عدالت عمل کردند علی رغم تأکید پیامبر بر اینکه ما اگر پیروز شدیم سپاه مکه را تا مکه عقب راندیم شما حرکت نکنید از جای تان، اگر شکست خوردیم آنها ما را تا داخل مدینه عقب راندند باز حرکت نکنید، اینها بلافاصله نقض کردند فرمان پیامبر را در آنجا و در همین گیر و دار معروف است که خالد بن ولید از پشت حمله کرد به سپاه اسلام و آن شکست بعد از پیروزی نصیب مسلمان ها شد و عرصه امتحان برای صحابه باز این عرصه امتحان دیگری که تعداد زیادی اکثر قریب به اتفاق این چند صد نفر فرار کردند بدون اینکه ببینند پیامبر کجا است به خصوص وقتی که شایعه قتل پیامبر پیچید در میدان چون یک شخصی از مشرکان مصعب بن عمیر را این جوان مسلمان مخلص را که گفتیم اولین مبلغ اسلام در مدینه بود پیامبر او را در مدینه قبل از اینکه خودشان هجرت بکنند فرستاده بودند به مدینه، او شهید شد تصور کرد آن فرد مشرک که پیامبر را کشته و لذا فریاد زد «قتلت محمد (ص)» این موجب تضعیف روحیه مسلمان ها شد و پا به فرار گذاشتند به سمت بالای کوه و اینها، از جمله کسانی که قطعاً جزء فراریان اُحد هستند خلفای سه گانه هستند خلیفه اول و دوم طبق اقرار تاریخ و خود خلیفه دوم می گوید من مثل مثلاً، تشبیه هم می کند خودش را می گوید داشتم از کوه بالا می رفتم و بعضی از مسلمان ها از انصار آمدند به توبیخ اینها و گفتند که چرا دارید فرار می کنید؟ گفتند که می گویند محمد رسول خدا کشته شده، او توبیخ کرد اینها را گفت که او که رفته دینش که هست برای دینش بجنگید مثل سعد بن ربیع و نضر بن مالک امثال اینها که اینها آمدند و جنگیدند و شهید شدند جزء شهدای اُحد هستند و به هر حال در این گیر و دار بود که جناب حمزه سیدالشهداء همراه و 70 نفر، او جزء آن 70 نفر شهید در اُحد هست و وحشی غلام، اینجا باز یک تصحیحی باید انجام بدهم چون گاهی تصور می شود وحشی غلام هند بوده در حالیکه هند وحشی را تحریک کرد برای این کار، وحشی غلام جبیر بن مطعیم بن جبیر بود از سران شرک، منتهی هند گفت که اگر تو بتوانی محمد(ص) یا علی (ع) و یا حمزه (س) را بکشی تو را آزاد می کنم و به تو از صله و جواهر و اینها می دهم، او گفت من نمی توانم دسترسی به علی و محمد (ص) داشته باشم اما حمزه را ممکن است و لذا کمین کرد و در یک لحظه ای نیزه اش را بر پهلوی جناب حمزه (س) زد و نکته آخر که عرض می کنم چون حالا بحث درباره اُحد خیلی بیش از اینها می شود کرد، نکته آخر این است که لقب سید الشهداء را به جناب حمزه داد خود رسول خدا (ص)، لقب اسد الله و اسد رسولِه از جانب جبرئیل داده شده به جناب حمزه و افتخار اهل بیت (ع) به جناب حمزه و اینکه از ما است حمزۀ سیدالشهداء، از ما است حمزه اسد الله و اسد رسولِه و این لقب همراه جناب حمزه (س) هست امیرالمؤمنین در احتجاج خودش در شورای شش نفره اشاره به این لقب می کند، امام سجاد در خطبۀشان اشاره به این لقب می کنند و دیگر اهل بیت حسنین (ع) همینطور و البته لقب سید الشهداء همراه حمزه هست منتهی سیدالشهداء و علی الإطلاق وقتی که گفته می شود بدون قید طبعاً امام حسین (سلام الله علیه) مراد است بعد از شهادت أبا عبدالله (ع) آن حضرت طبیعتاً مراد از سید الشهداء است اما قبل از شهادت امام حسین(ع) وقتی گفته می شد سیدالشهداء منظور علی الإطلاق جناب حمزه (س) بود و دلیلش هم این بود که او سید این شهیدان است هم به جهت جایگاهش درحمایت از پیامبر اکرم برای شهادتش در راه اسلام و هم به لحاظ آن وضع فجیعی که نسبت به این شهید بزرگوار پدید آمد هند آمد سینه اش را شکافت کاری که درباره دیگر شهداء انجام نشد جگر او را به دندان کشید و سفت شد جگر او نتوانست بجود جگر جناب حمزه را، لذا به آکیلة الأکباد معروف شد یا همان هند جگرخوار و به این اکتفا نکرد اعضاء و جوارح گوش و بینی و امثال اینها از جناب حمزه برید و برای خودش گردنبند درست کردن با آن اعضاء و جوارج و رسول خدا با این صحنه مواجه شد خیلی متأثر شد آن حضرت از دیدن این صحنه و اینها را باید گفت به حضرات وهابیین که داعش دست پرورده و حاصل فکر آنها هست که این همین داعش و تکفیری ها افتخار می کردند تعبیر اُمُّنا هند به کار می بردند به هند با یک چنین سابقۀ عملکردی که رسول خدا (ص) هنگام فتح مکه خون هند جگر خوار را هدر اعلام کرد جزء آن چند نفری که فرمود:

«ولو متعلقاً بأستار الکعبه»

خون اینها هدر هست و بکشید هند بود البته وقتی حضرت وارد مکه شد و زن های مشرک مکه آمدند ایمان بیاورند بیعت کنند با پیغمبر، هند هم بین آنها آمد و نشست و بعد خودش را معرفی کرد و اظهار اسلام کرد دیگر حضرت بخشید او را و دیگر آمد در جرگه مسلمان ها با همان حالت نفاقی که به هر حال از این خاندان اموی سراغ داریم.

این اجمالی درباره جناب حمزۀ سیدالشهداء که امیدوار هستیم خداوند متعال با رفع موانع إن شاءالله زمینه زیارت قبر مطهر آن بزرگوار را در قبرستان اُحد منطقه اُحد و همینطور دیگر شهدای این غزوه را فراهم بکند.

حالا درباره جناب عبدالعظیم هم کوتاه عرض بکنم که حق این بزرگوار هم ادا بشود، البته راجع به جناب عبدالعظیم حسنی هم سخت زیاد است به دو سه نکته فقط اشاره می کنم؛ یک نکته اش اینکه به او حسنی گفته می شود به لحاظ اینکه با چهار واسطه به امام حسن (ع) می رسد عبدالعظیم بن عبدالله بن علی بن حسن بن زید بن الحسن، پدرش عبدالله بن علی بود معروف به عبدالله قافه و با چهار واسطه به امام حسن(ع) می رسد، شخصیت بزرگوار معاصر امام رضا، جواد و هادی (علیهم السلام) یعنی ولادتش را 173 گفتند تقریباً هم سن حضرت معصومه (سلام الله علیها) بوده یعنی همان سال 173 سال ولادت حضرت معصومه(س) هم گفتند، موقع شهادت امام کاظم (ع) تقریباً ده ساله بوده 183 که شهادت امام کاظم(ع) هست، امام رضا(ع) را درک کرده، امام جواد(ع) را درک کرده، امام هادی (ع) را بالخصوص درک کرده و یکی از روایات معروف درباره عبدالعظیم همان جریان اظهار عقایدش هست که این روایت را مرحوم شیخ صدوق از کهن ترین سندش در واقع کتاب «توحید» مرحوم شیخ صدوق هست که با سندش نقل می کند از عبدالعظیم حسنی که خود او می گوید خدمت امام هادی (ع) رسیدم و عقایدم را از عقیده به توحید مفصل عقیده اش راجع به خداوند متعال و اینکه من اهل تشبیه و تکسیم و اینها نیستم خدا را عاری از اوصاف جسمانی می دانم، راجع به رسالت پیامبر اقرار می کند، راجع به امامت ائمه از امیرالمؤمنین تا به خود امام هادی(ع) اقرار می کند و امام هادی(ع) می فرمایند که و بعد از من فرزندم حسن

«فَکَیْفَ لِلنَّاسِ بِالْخَلَفِ مِنْ بَعْدِهِ»

مردم چه خواهند کرد با خلف و جانشین بعد از حسن فرزندم (امام عصر (س))

می گوید چطور؟ حضرت می فرمایند که چون

«لَا يُرَى شَخْصُهُ»

چون شخصش دیده نمی شود و اسمش هم حتی مردم نمی توانند ببرند که دشمن یک وقت حساس نشود، و خبر می دهد حضرت از امام عصر (س) و همینطور بعد در ادامه اش عبدالعظیم اقرار می کند به معاد و بعضی از احکام و صلاة و صوم و جهاد و امثال اینها، یک دوره عقاید را و تقاضا دارم عزیزان بیننده این روایت را ببینند این اقرارهای که عبدالعظیم حسنی دارد محضر امام هادی (ع) و اینکه عقاید حقۀ که امام صحه می گذارد می گوید این عقاید همان عقاید حقۀ هست که خدا به آن راضی هست همین هست که تو بیان کردی

«أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً ثَبَّتَكَ اللَّهُ‏ بِالْقَوْلِ الثَّابِتِ فِي الْحَياةِ الدُّنْيا وَ فِي الْآخِرَةِ»

دعا می کند حضرت در حقش، مهر تأیید می زند و دعا در حق او می کند و این تعبیر «أَنْتَ وَلِيُّنَا حَقّاً» که امام زمانش بیان می کند و در زمان بعد از متوکل بوده در زمان معتز می گویند حرکت کرد به سمت ایران، حالا ممکن است به خاطر فضای خفقان و اینها باشد به هر حال فرار از صدمات و هجمه های که بنی العباس نسبت به اینگونه شخصیت ها داشتند، یا ممکن است که مأموریتی از جانب امام هادی باشد برای اینکه به عنوان نماینده حضرت در میان شیعیان مناطق شرقی که می آید ابتدا در ری مدتی ساکن می شود در سرداب، این نقل مرحوم نجاشی است؛ در سرداب خانه یکی از شیعیان سکونت می کند و مرحوم نجاشی نقل می کند که از آنجا خارج می شود و در حالی که روزها در آنجا بوده شب ها مشغول عبادت و روزها گاهی می آمد برای زیارت یکی از فرزندان امام کاظم (سلام الله علیه) که آنجا دفن بود قبور او در آنجا بود که ظاهراً همین حمزة بن موسی هست که در شهر رأی کنار عبدالعظیم قبرش هست و دفن هست و بعد هم در سال 252 از دنیا می رود که البته در بعضی از منابع متأخر در قولی به شهادت هم درباره او نقل شده.

إن شاءالله که باز توفیق زیارت این بزرگوار تصیب بشود که روایت دیگری؛ این روایت را مرحوم صدوق در «ثواب الاعمال» نقل می کند که آن شخصی که از ری می رود خدمت امام هادی(ع) و حضرت سؤال می کند که از کجا می آیی؟ می گوید از ری، می فرماید که اگر در آنجا قبر عبدالعظیم حسنی را زیارت بکنی ثواب زیارت قبر أبا عبدالله (ع) به تو داده خواهد شد، این هم نشان می دهد که در آن دو سال باقی مانده عمر امام هادی(ع) یعنی 252 وفات عبدالعظیم است 254 شهادت امام هادی است در آن دو سال این ملاقات رخ داده و حضرت در واقع برای بیان عظمت جایگاه عبدالعظیم این را فرمودند، بعضی ها هم می گویند برای اینکه چون در این زمان زیارت قبر امام حسین(ع) یک مقدار خطرناک بود بخاطر جریان متوکل و اینها و پیامدهای آن، لذا حضرت برای اینکه شیعیان در امان بمانند لذا این توصیه را کرد که قبر عبدالعظیم را زیارت بکنند کسانی که می آیند برای زیارت قبر امام حسین (ع).

مجری:

خیلی متشکر هستم حاج آقا شما الحمد الله همۀ سؤال را پاسخ دادید، یک چندتا نکته می خواستم حالا در حین بحث تان به ذهنم آمد؛ بحث اینکه فرمودید شایعه شهادت پیامبر یا قتل پیامبر در جنگ اُحد پخش شد و مسلمان ها عرصه را خالی کردند، آیه قرآن ما داریم که می گوید هنگامی که از کوه دارید بالا می روید پیغمبر شما را صدا می کند، اینجا آنهای که دارند می روند بالا که صدای پیامبر را می شنیدند و می دیدند و باز فرار می کردند، این را چطور می شود برای اینها توجیه کرد؟

استاد جباری:

بله آنها قطعاً

«إِذْ تُصْعِدُونَ وَلَا تَلْوُونَ عَلَىٰ أَحَدٍ وَالرَّسُولُ يَدْعُوكُمْ فِي أُخْرَاكُمْ»

این آیه شریفه در ضمن همان آیات 60گانۀ است که عرض کردم در سوره آل عمران وجود دارد، بله قطعاً این عذر پذیرفته نیست چه حالا آنهای که این صدا را نشنیدند و رفتند چه آنهای که شنیدند و پیدا است یا منافق بودند و یا اینکه کاملاً ضعیف الإیمان بودند که با وجود اینکه پیامبر در پهنه میدان است اینها به فکر جان خودشان هستند، حالا ما چونکه فرار خلفا قطعی است از جهت تاریخی منتهی خلیفه سوم خیلی بیشتر فرار کرد دارد که او حتی به فکر امان خواهی است فکر می کرد که دیگر تمام شد کار اسلام، به فکر امان خواهی از أبو سفیان بود.

مجری:

حتی روایت تاریخی می گوید چند روز اصلاً نبود.

استاد جباری:

سه روز پنهان بود بعد از سه روز آمد که پیامبر اکرم فرمود که:

«لقد ذهبتم فيها عريضة»

خیلی دور شدی اینقدر لازم نبود که، یک تعریضی دارد پیغمبر در واقع، اینقدر لازم نبود بروی کمتر از این هم جان تان حفظ می شد.

مجری:

بخاطر همین هست که آنجا عظمت حضرت حمزه و امیرالمؤمنین بیشتر نمود می کند حالا جدا از آن فضیلت خاص خودشان آن جایگاه خاص خودشان.

استاد جباری:

به اتفاق همه مورخان و همه روایات امیرالمؤمنین کنار پیامبر لحظۀ جدا نشدند از پیامبر اکرم و حتی در یک نقلی از خود حضرت 50نفر از مشرکین معاصره کرده بودند امیرالمؤمنین و پیامبر را، حضرت جنگید و در همینجا شمشیر امیرالمؤمنین شکست و ذوالفقار را پیامبر اکرم داد به امیرالمؤمنین، سبب نزول یا صدور ذوالفقار و دادن ذوالفقار توسط پیامبر به امیرالمؤمنین همین لحظات است که اینقدر جنگید زخم های فراوانی برداشت امیرالمؤمنین و خود پیامبر اکرم و لذا پیامبر ذوالفقار را داد به جای آن شمشیر به امیرالمؤمنین و فریاد ندای «لا فَتى اِلاّ عَلِىّ، لا سَیفَ اِلاّ ذُو الفَقار» در همین صحنه اُحد جبرئیل میان زمین و آسمان ندا داد.

مجری:

قبر شریف حضرت حمزه هم مثل قبور شریف ائمه در بقیع هم خراب شده؟

استاد جباری:

بله یعنی وهابیون که قبور ائمه بقیع را خراب کردند مشاهده مشرف یعنی قبه های بر قبر جناب حمزه در قبرستان اُحد را هم متأسفانه تخریب کردند الآن یک خرابۀ وجود دارد یک زمین مسطح خرابه و دورش را نرده های کشیدند و حتی در حد اینکه زیارت کنندگان بتوانند داخل آن قسمت را مشاهده کنند گاهی حتی آن هم استتار کردند، حتی در این حد که ما سال 96 که مشرف بودیم با زوار، عصر بود دم غروب بود رسیدیم آنجا، در این حد که با یک فاصله، جلو که نمی گذاشتند برویم کنار آن نرده ها، با یک فاصلۀ هم تجمعی کردیم که یک توضیحی بدهم حتی زیارت هم نخواندیم که مبادا حساس بشوند، این ماشین مأمورهای وهابی و اینها وقتی که رد می شدند آمدند گفتند که باید متفرق بشوید، گفتیم ما می خواهیم توضیح بدهیم که وضعیتی که اینجا رخ داد، این مقدار هم حتی اجازه ندادند متأسفانه.

مجری:

خیلی متشکر هستم استاد خسته نباشید چقدر بحث ها خوب و مفید و شیرین بود.

استاد اینجا چندتا بحث هست؛ اصلاً خود تاریخ اسلام حضرت حمزه و نقش حضرت حمزه در همین بالاخره پیشبرد و حفاظت و حمایت از پیامبر در مکه، مدینه خودش یک بحثی هست، اگر مطلبی هست در این خصوص تاریخ اسلام حضرت حمزه و اصلاً این حقد و کینه ی که هند داشت چه بود؟ این کاری که می کند این پیدا است یک حقد و یک کینه ریشه داری داشته در خصوص حضرت حمزه، حالا جماعت مخالفین ما و اینها که این همه عدالت صحابه را مطرح می کنند او را شارب خمر و اینها حتی نسبت به حضرت حمزه می دهند در حالی که این در روایات ما فکر می کنم اصلاً قابل قبول نیست، در خدمت شما باشیم.

استاد جباری:

راجع به تاریخ اسلام جناب حمزه سیدالشهداء (سلام الله علیه) مشهور این هست که در سال پنجم بعثت بعد از آن جسارتی که أبو جهل کرد نسبت به رسول خدا (ص) و گاهی شکمبه های شتر را یا جسارت های کلامی که، آن فضولات و اینها را می ریختند بر دوش پیامبر هنگامی که به نماز کنار کعبه مشغول بود مواردی این کار را کردند و گاهی هم جسارت های کلامی می کردند که جناب حمزه از شکار برگشت و یک کنیزی آن صحنه را دید و خبر داد که أبو جهل این چنین جسارت کرد به برادر زادۀشما، حمزه خشمگین شد آمد در آن جمعی که سران شرک هم بودند أبو جهل هم بود گفت که تو به برادرزادۀ من جسارت کردی «وأَنَ علی دینه»در حالی که من بر دین او هستم و کمانش را محکم کوبید به سر أبو جهل و سرش شکاف برداشت، کسانی از قبیله بنو مخزوم که قبیله أبو جهل بود برخاستند در دفاع از او، اما أبو جهل دید که به هر حال این منشأ یک شری بر علیه قبیله اش می شود چون بنی هاشم هم به هر حال کم نبودند هم پیمانانی داشتند مثلاً خراعه هم پیمان بنی هاشم بودند و برخی از قبائل داخلی مکه و لذا مانع شد از آنهای که می خواستند، گفت نه من بد برخورد کردم با برادر زاده اش و من جسارت کردم و اینها، صحنه را جمع کرد یک طوری اما عرضم در استفاده از این جمله هست که همین مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی (رحمه الله) در کتاب شان از صحیح «سیدرة النبی اعظم» ایشان استفاده می کنند از این جمله و قرآئن شخصیتی مربوط به حضرت حمزه (س) که ایشان اسلامش باید جلوتر از این تاریخ بوده باشد چون می گوید «اَنَ علی دینه» نه اینکه من الآن وارد بر دین او می شوم، می گوید من بر دین او هستم و لذا با توجه به اینکه ائمه (ع) تمجید کردند از این شخصیت، بعداً هم اوجه همراهی ایثار را با پیامبر نشان داد لذا ظن قوی بلکه علم می توان داشت بر اینکه حمزه هم مانند أبوطالب داشت عمل می کرد، جناب أبو طالب (س) بی تردید از همان روزهای آغازین بعثت پیامبر ایمان آورد خودش، بعد از خودش فرزندش امیرالمؤمنین و جعفر بن أبی طالب ایمان آوردند، قبلاً عرض کردم شاید در همین برنامه یا برنامه های دیگر که وقتی که أبوطالب آن زمانی که غربت اسلام بود و جزء امیرالمؤمنین و خدیجه مؤمن به پیامبر نبودند عبور می کرد پیامبر به نماز ایستاده بود امیرالمؤمنین پشت سر پیامبر در سمت راست، به فرزندش جعفر جناب أبو طالب فرمود:

 

 «صل عن یسار بن عمک»

برو سمت چپ بی ایست به نماز

و نمی شود کسی معتقد به یک دینی نباشد و دستور بدهد فرزندش تو هم برو نماز بخوان و لذا تردیدی نیست که أبوطالب تقیه می کرد واقعاً اسلام آورده بود منتهی برای اینکه حمایت از پیامبر اکرم بکند اسلام و ایمانش را اظهار نمی کرد و حمزه هم گویا چنین بوده و در این لحظه دیگر آشکار کرد با آن جملۀ که فرمود و بعد از آن همراه رسول خدا (ص) بود تا حتی دوره مکه، هجرت هم نکرد در مکه بود و هجرت به حبشه و اینها نکرد، بود و یار پیامبر بود.

 اما آن حقد و کینۀ که اشاره فرمودید که چه باعث شد که هند این حقد و کینه را داشت؛ مشخص است تاریخ می گوید سال قبلش جنگ بدر اتفاق افتاده بود، در جنگ بدر اولین کسانی که به میدان آمدند از طرف مشرکان وابستگان هند بودند عتبه پدر هند بود شیبه عموی هند بود و ولید برادر هنده بود فرزند عتبه دایی معاویه می شد، ولید بن عتبه، و عتبه و شیبه، از این طرف هم پیامبر اکرم حمزه را فرستاد، امیرالمؤمنین و عبدة بن حارث بن عبد المطلب که پسر عموی پیامبر می شد، و حمزه عتبه را به درک واصل کرد پدر هند را، لذا کینه حمزه در دلش بود، کینه علی (ع) در دل هند بود به جهت اینکه ولید که برادر هند باشد  او را به درک واصل کرده بود حنظله را که فرزند هند باشد، حنظلة بن ابی سفیان را در میدان جنگ امیرالمؤمنین به درک واصل کرد و شمشیر امیرالمؤمنین طبق بعضی از نقل ها شریک بود در قتله عتبه چنانکه شریک بود با شمشیر عبیدة بن حارث در قتل شیبه، چنانکه این جمله معروف در نامه امیرالمؤمنین به معاویه است «وَ عِنْدِي السَّيْفُ الَّذِي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خَالِكَ وَ أَخِيكَ» آن شمشیری که من با آن شمشیر کشتم جدت را یعنی عتبه را و خالت که همین دایی ات که همین ویلد باشد و أخیک حنظله، لذا گفتند بعضی نقل ها که امیرالمؤمنین دید که گل آویز شدند حمزه با عتبه فرمود «یا عم تعتک رأسک» سرت را بیاور پایین و حضرت شمشیر را حواله کرد و عتبه را به درک واصل کرد، چنانکه هردو رفتند به کمک عبیده و در قتل عبیده هم سهیم بود شمشیر امیرالمؤمنین، و حمزه با امیرالمؤمنین هردو به کمک عبیده رفتند، و این کینه در دل هند بود، و لذا گفت اگر بتوانید خود پیامیر یا علی (ع) یا حمزه، که وحشی آمد سراغ جناب حمزه سلام الله علیه.

مجری:

خب حالا بگوییم هند اینجا خودش زخم خورده حضرت حمزه و امیرالمؤمنین بود، این معاویه ای که بعداً در فتح مکه اظهار اسلام کرده و می گوید من مسلمان شدم این دیگر چرا هنوز این کینه اینها را دارد، آنها سپاه کفر بوده الآن تو ادعای اسلام داری، شعارت این است که خلیفه مسلمین هستی، چطوری است باز می رود سر قبر حضرت حمزه توهین می کند و آن واقعه معروفی که می گویند.

استاد جباری:

بله البته جریان معاویه در زمان معاویه اتفاق افتاد، خب معاویه ما تردیدی نداریم در اینکه اسلامش منافقانه بود جزو طلقی است و شواهد بر این کم نیست، لذا جریانی که اشاره فرمودید، در زمان معاویه می خواستند نهری را ظاهراً ایجاد بکنند در منطقه احد و داشتند کارگرها آن نهر را می کندند و رسیدند به محل دفن جناب حمزه و دیدند بدن سالم هست و بیل خورد به پای حمزه و خون جاری شد و دوباره بستند و قبر را پوشاندند و یکی از کرامات جناب حمزه سید الشهدا (ع) هست و زمانش هم زمان معاویه است که، معاویه مثلاً یک اقدام عمرانی را در مدینه چون به هر حال خلیفه بود باید از این کارها می کرد مثلاً خلیفه بود، البته تعبیر خلیفه خودش ادعا می کرد ، ما مدعی هستیم که پادشاه بود، و بعضی از صحابه پیامبر هم به او سلام پادشاهی می کردند، السلام علیک ایها الملک می گفتند، و نه خلیفه و بعد وقتی که خودش اعتراض کرد که چرا به من نمی گویید خلیفه گفتند تو بر خلاف سنت پیامبر داری عمل می کنی، و در دوران پادشاهی معاویه بود، و از این کارها گاهی می کرد، انجا چنین کرامتی درباره حمزه نقل کردند.

مجری:

عاقبت وحشی  چه شد

استاد جباری:

اشاره به این کردم که پیامبر اکرم خون هند را هدر اعلام کرد، این جریانی دارد که هنگام فتح مکه، البته از قبلش بود در فتح مکه با تأکید پیامبر اکرم فرمود که کسانی هستند، اسامی شان را ذکر کرد که اینها « ولو مطعلقاً بأستارٍ کعبه» باشند ولو دستشان به پرده کعبه باشد ،خب کنار خانه کعبه منطقه امن، اما اینها امنیت خودشان را قبلاً از بین برده بودند، اسامی اینها را پیامبر ذکر کرد و فرمود اینها را به قتل برسانید « ولو مطعلقاً بأستارٍ کعبه» تعدادی بودند یکی هند بود بخاطر همین جسارت بزرگی که در سال سوم پس از جنگ احد درباره حضرت حمزه انجام داد و تعداد دیگری بودند مثل هبار بن اسود مثل همان کسی که حمله کرد به کجاوه زینب دختر پیامبر (ص) که بعد از جنگ بدر پیامبر اکرم فرستاد کسانی را که زینب را از مکه بیاورند به مدینه چون شوهرش ابوالعاص بن ربیع در بدر اسیر شده بود پیامبر شرط آزادی او را آزاد کردن زینب قرار داد که رها کن و در آنجا دارد که این هبار حمله کرد به کجاوه زینب موجب سقط جنین او شد و پیامبر خون هبار را هدر اعلام کرد که اینجا برخی از بزرگان ما تعرضه دارند، إبن أبی الحدید هم این را نقل می کند از أبو جعفر نقیب این نکته را که پیامبر وقتی که خون کُشندۀ و چون زینب حامله بود و ترسید و فرزندش سقط شد خون هبار را هدر اعلام کرد در فتح مکه، اگر بود پیامبر اگرم نسبت به هجوم آورندگان به خانۀ فاطمه (س) و کسی موجب ضربت بر شکم فاطمه(س) شد و قتل محسن، پیامبر اکرم نسبت به آنها چه می کرد؟ آیا به اصطلاح نعوذباالله زینب نزد پیامبر عزیزتر از فاطمه بود یا فرزند زینب که قطعاً اینطور نیست بلکه فاطمه به هر حال جایگاه خاص خودش را داشت و قطعاً پیامبر اکرم به گونه دیگری نسبت به حداقلش هست که همان حکمی که نسبت به هبار کرد نسبت به آن شخص یا اشخاصی که موجب شهادت محسن شدند انجام می داد و این هبار بود عبدالله بن سعد بن أبی سرح بود و تعدادی که در یک روایت از امام باقر(ع) فکر کنم نُه نفر یا ده نفر حضرت نام می برد، علامه سید جعفر مرتضی عاملی به بیست و چند نفر می رساند اسامی کسانی را اضافه می کند در «صحیح من سیرة النبی» وحشی هم جزء اینها بود پیامبر خون وحشی را هدر اعلام کرد، وحشی منتهی بعد شنید که پیامبر اکرم اگر بروند اینها اسلام اظهار بکنند عفوشان می کند آمد خودش را به پیامبر رساند در آن جایگاه و خیمۀ که پیامبر اکرم حضور داشتند و خودش را معرفی کرد پیامبر اکرم گفت تو وحشی هستی کُشندۀ عمویم حمزه؟ گفت بله و اظهار اسلام کرد، حضرت فرمودن که از تو گذشتم اما برو من چشمم تو را نبیند دیگر من تو را نبینم، خیلی به اینها سخت بوده این قصه آن صحنۀ که پیامبر اکرم از جسد حمزه مشاهده کرد و این وحشی هم رفت و در زمان ظاهراً خلیفه دوم باشد اگر اشتباه نکنم که در شام حضور داشت و آنجا هم در اثر کسرت شُرب خمر به درک واصل شد و اصلاً خوش عاقبت نشد، وحشی سر انجامش این شد، یک اسلام ظاهری آورد اما نتیجه عمرش این چنین شد.

مجری:

خیلی متشکر هستم حاج آقای جباری عزیز، حالا چون هم بحث حضرت زهرا (س) به میان آمد بینندۀ در جلسه قبل که حضرت عالی تشریف داشتید در خصوص کتاب «مصباح الأنوار» که یکی از منابع «بحار الأنوار» هم هست ظاهراً و در آن اخبار روایاتی از اواخر عمر شریف حضرت زهرا (س) و واقعۀ که در آن خصوص اتفاق افتاده نقل شده، ایشان در مورد اعتبار آن روایات و اعتبار این کتاب سؤال کرده بود، حالا هم به این مناسبت هم به اینکه بالاخره بیننده تماس گرفته سؤال ایشان را هم پاسخ بدهید ممنون می شویم.

استاد جباری:

کتاب «مصباح الأنوار» از منابع کتاب «بحار الأنوار» است مرحوم علامه مجلسی روایات متعددی را از این کتاب نقل کرده بخصوص در همان بخش مربوط به حضرت زهرا (س) که روایاتش با توجه به قرائنی که وجود دارد روایات قابل اعتنای است هرچند درباره خود مؤلف «مصباح الأنوار» بحث های وجود دارد منصوب هست شخصی به نام هاشم بن محمد و گفتند از علمای قرن ششم بوده اما درباره شخصیتش خیلی اطلاع در دست نیست، اینهم یک گمانی است در یکی از روایات کتاب نقل می کند از فردی به نام هاشم بن محمد، حدس زدند که کتاب از او است، اما برخی از محققین درباره این کتاب تحقیقاتی کردند از محتوای کتاب مستنداتش و اینکه این خیلی شبیه هست به نقلیات مرحوم بن طاوس و به آثار بن طاوس به گزارش های إبن طاوس، لذا حدس قوی می زنند که این کتاب از مرحوم إبن طاوس بوده باشد منتهی می گویند إبن طاوس بخاطر فضای تقیه ای که در آن وجود داشت حضور داشت در بغداد و اینها در آن زمان، لذا ناچار بود نام کتاب هایش را به دیگران نسبت بدهد به افراد گُمنامی امثال اینها و لذا این را برایش آوردند، لذا احتمال می دهند که این کتاب از خود إبن طاوس باشد و شواهدی که در این قسمت ذکر کردند، اما از نکاتی که حالا همینجا اشاره می کنم راجع به تاریخ آغاز بیماری فاطمه (س) و هجوم به بیت فاطمه(س) یکی از مستندات و قرائن ما همین نقلی هست که در کتاب «مصباح الأنوار» مرحوم علامه مجلسی از آن نقل می کند در جلد 43 «بحارالأنوار» و آن اینکه به نقل از امام باقر(ع) در این کتاب آمده

«کان بدعوا علت فاطمه بعد خمسین لیله من وفات رسول الله (ص)»

آغاز بیماری فاطمه بعد از 50 شب از رحلت پیامبر بود

و تردید هم نیست که بیماری فاطمه (س) در اثر هجوم به بیت فاطمه بود پس هجوم به بیت حدود 50 روز بعد از رحلت پیامبر بوده و این سخن درستی است شواهد چند گانه ای برایش وجود دارد که اینطور نیست که گاهی تصور می شود که بلافاصله بعد از رحلت پیامبر اکرم مهاجمین به خانه فاطمه هجوم آورده باشند بلکه با یک چنین فاصلۀ که حالا الآن دیگر فرصت نیست من آن شواهد را عرض بکنم پنج شش تا شاهد برایش وجود دارد.

مجری:

در مورد کتاب «الاستغاثة في بدع الثلاثة» هم ایشان ظاهراً سؤال داشت که اعتبار این کتاب و در مورد این اگر توضیح بدهید محتوایش و اینها.

استاد جباری:

مؤلف این کتاب هم بلاتردید یعنی بزرگان ما تردید نکردند أبوالقاسم کوفی نامی است از علمای معاصر دوران غیبت صغرا، سال 325 را سال وفات او ذکر کردند اهل کوفه بوده و کتاب های متعددی داشته از جمله همین کتاب همانطور که از عنوانش هم پیدا است راجع به بدعت های خلفای سه گانه در این کتاب بحث های کرده که ما مدعی هستیم به تبع همین شواهد تاریخی و به تبع آنچه که از ائمه اطهار یعنی از امیرالمؤمنین (س) و دیگر ائمه رسیده، حالا باز اگر فرصتی شد در یک برنامۀ اشاره به آن خطبه بدعت های امیرالمؤمنین که در جلد هشتم کافی هست روایت فکر کنم 22 باشد، 27 بدعت را امیرالمؤمنین آنجا برمی شمارد، به هر حال اصل بدعت قطعی است و بعضی از بدعت ها را هم خود اهل سنت هم قبول دارند و أبوالقاسم کوفی هم اتفاقاً آنجا می گوید من بدعت های را که عامه هم قبول دارند درباره خلفا اینها را نقل می کنم، منتهی بحثی هست؛ أبوالقاسم کوفی دوران استقامتی داشته و اواخر عمرش یک حالت غلو گونۀ پیدا کرده لذا گاهی به غالی شناخته شده منتهی بزرگان ما می گویند این کتاب را در دوران استقامتش نوشته لذا کتاب، کتاب به هر حال مثبتی است و شناخته شدۀ است و معتبری است در مجموع نزد بزرگان شیعه و به آن استناد می کردند و اینها، اما خود شخصیت أبوالقاسم کوفی اواخر عمرش گفتند که یک مقدار گرایش های غالیانه پیدا کرد.

مجری:

خیلی متشکر هستم چون وقت هم خیلی کم هست و اینها، این مبحث مبحث خوب و مفیدی است إن شاءالله حالا در یک فرصت مناسب شاید مفصل تر در خصوص این کتاب و نقل و روایاتی که در این کتاب هست إن شاءالله بپردازیم، این دوست مان هم سؤال سومش در خصوص «مکارم الأخلاق»، این هم نکتۀ اگر هست بفرمایید.

استاد جباری:

کتاب «مکارم الأخلاق» یکی از کتاب های مربوط به سیره پیامبر (ص) هست ما اگر بخواهیم کتاب های مربوط به سنت ها یا سیره رسول خدا (ص) در به خصوص ابعاد حیات فردی عبادی و بعضاً اجتماعی، منتهی بیشتر این کتاب ناظر هست به سیره فردی، یعنی چه فردی؟ مثلاً بحث آداب لباس پوشیدن پیامبر اکرم، غذا خوردن پیامبر، استراحت پیامبر، بحث زینت و آراستگی، بحث آداب سفر و امثال اینها و بعضی از سنن اجتماعی پیامبر، بعضاً هم اهل بیت پیامبر در اینجا به آن پرداخته مؤلف آن فرزند مرحوم امین الإسلام طبرسی هست صاحب تفسیر معروف «مجمع البیان» از علمای قرن ششم ما، ایشان فرزند امین الإسلام طبرسی صاحب «مجمع البیان» هست حسن بن فضل بن حسن طبرسی این کتاب «مکارم الأخلاق» را نوشته، کتاب البته مورد اعتنای بزرگان ما بوده و گرچه همانطور که بیننده عزیز هم در سؤال شان اشاره کردند اسناد را ذکر نکرده، اینکه اسناد ذکر نشده شاید به این خاطر بوده که کتاب سنن بوده معمولاً وقتی سنت های مستحب و اینها و آداب ذکر می شود خیلی اهتمام نداشتند به ذکر سنت، گاهی هم ممکن بود اسناد مشهور باشد، منتهی عدم ذکر سند موجب نمی شود که ما آن را تضعیف کنیم به جهت اینکه محتوای روایات آداب و سنن هست و قابل عرضه بر مبانی قرآنی و روایی.

مجری:

دست شما درد نکند حاج آقا، متشکر هستم از شما عزیزان ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید با ذکر صلوات برنامه را به پایان برسانیم.

اللهم صل علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

 

 


آینه تاریخ>

شبکه ولی عصر استاد جباری آینه تاریخ تاریخ اسلام