شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
راه روشن حجت الاسلام ابوالقاسمی

قسمت نهم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
موضوع: نقد دگر اندیشان شیعی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 23 خرداد 1400

استاد ابوالقاسمی:

اَعوذ باالله من الشیطن الرجیم بسم الله الرحن الرحیم الحمد الله رب العالمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلي مُحَمَّدٍ المُصْطَفي وَ عَلِيٍّ المُرْتَضي وَ فاطِمَةَ الزَّهْرآءِ وَ الحَسَنِ الرِّضا وَ الحُسَيْنِ المُصَفّي (المُصْطَفي) وَ جَمِيعِ الأَوْصِيآءِ مَصابِيحِ الدُّجي وَ صَلی علی مَن بِیُمنِهِ رُزِقَ الوَری وَ بِوُجودِهِ ثَبَتَتِ الاَرضُ وَ السَّماء مَولانَا صَاحِبَ اَلعَصرِ وَ اَلزَّمَان

عرض سلام دارم خدمت شما بینندگان عزیز و گرانقدر در أیام دهه برکت و گرامت أیامی که مولود پر خیر و برکت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و مولود پر خیر و برکت امام رضا (ع) هست و این أیام فرخنده را به همه عزیزان و سروران تبریک و تهنیت عرض می کنم.

موضوع برنامه ما مشخص است ما سابقاً راجع به بحث دیگران اندیشان شیعی صحبت می کردیم کسانی که اسم شان معروف به شیعه هست خودشان را شیعه مطرح می کنند ولی در واقع اعتقاداتی را که ترویج می کنند اعتقاداتی مخالف با عقیده اصیل و اصلی شیعه هست، راجع به آقای سروش به صورت مفصل صحبت کردیم و مطالب را بیان کردیم و منتظر بودیم که ایشان بیایند حداقل یک جوابی مطرح بکنند به این قضیه، ولی به هیچ وجه هیچ اشارۀ هم حتی نشد با اینکه ایشان خیلی تأکید داشت بر اینکه من بر همۀ کسانی که نقد بکنند من را جواب علمی خواهم داد ولی جوابی راجع به این قضیه از ایشان ما ندیدیم و طبیعی هم همین بود چون ما چیزی جز آن چیزی که خود آقای سروش مطرح کرده بود به عنوان دلیل بیان نکردیم، تمام را کنار همدیگر گذاشتیم صغرا و کبرا از کلمات خود ایشان و نتیجه گیری ها را هم که دوستان دیدند.

 اما آخرین جلسۀ که ما خدمت دوستان بودیم راجع به یکی از مسائل صحبت شد یکی از آقایانی که ادعا می کند که مذهب شیعه را دارد، همۀ ما، حالا نگویم ادعا می کند نمی توانیم کسی را متهم بکنیم، ولی مطالبی که مطرح می کند خیلی وقت ها بر ضد مذهب شیعه بود حالا فعلاً اسم نمی برم تا بعد خود به خود روشن خواهد شد و ایشان آمد ادعا کرد که شیعه مذهب تکفیری است ادعای که بسیاری از غیر شیعیان هم این مسئله را سابقاً مطرح کرده بودند؛ همین ادعا را بیان می کردند که بله ما شیعه نیستیم چون شیعیان تکفیری هستند، شیعیان بقیه را کافر می دانند، شیعیان امامت را جزء اصول دین می دانند، پس هر کسی که خارج از تشیع باشد کافر هست چون امامت جزو اصول دین هست و ادعاهای از این قبیل، اگرچه این ادعاها جوابش مشخص است ولی ما باید به صورت دقیق بیاییم در این برنامه از عقیده تشیع دفاع بکنیم و چند قضیه  را می خواهیم إن شاءالله در این چند قسمتی که خدمت دوستان هستیم فعلاً در این موضوع بیان بکنیم:

1-چه مذاهبی مذاهب تکفیری هستند و دیگران را تکفیر کردند.

2-آیا واقعاً آن چیزی که به شیعه نسبت داده می شود به عنوان تکفیر درست است یا اینکه خیر شیعیان تکفیری نیستند، اگرچه من یک قسمت مفصل آمدم آن چیزی که به عنوان اتهام تکفیر به شیعیان مطرح می شود را بیان کردم، ولی مفصل تر از آن خواهیم پرداخت، عبارات یک به یک خواهیم آورد تا مشخص بشود ما در بین علمای مطرح شیعه تکفیری نداریم، هیچ یک، حتی اخباری ها، بله یکی دو نفر از کسانی که شیعیان آنها را قبول نکردند فتاوای شان را رد کردند و خود آنها هم تصریح کردند که ما جایگاهی در بین شیعیان نداریم من یک عالِمی هستم پدر بزرگم ناشناخته بوده ماها قائل به تکفیر بودیم اما همۀ شیعیان تکفیری نیستند تکفیر نمی کنند، تصریح کردند خود آنها هم که نظرشان مخالف آراء شیعیان هست، پس ما در این برنامه ها به دو قضیه خواهیم پرداخت:

یک اینکه ما ببینیم کدام مذاهب فتاوای تکفیری دارند از مذاهب فقهی و دوم اینکه ببینیم آیا در بین شیعیان مذهبی یا فتوای به صورت تکفیری وجود دارد یا خیر؛ در ابتدا ما به ترتیب روش منطقی بخواهیم برویم جلو از احناف باید شروع کنیم با همان ترتیبی که در مورد مذاهب آمده است بیاییم آنچه که در باب مذاهب فقهی احناف آمده بررسی بکنیم آیا در فتاوای اهل احناف راجع به مسئله تکفیر فتوای تکفیری وجود دارد یا وجود ندارد و اگر وجود دارد چه مقدار از علمای حنفی اعتقاد به این فتاوای تکفیری داشتند؟ اما عباراتی که ما مطرح می کنیم در کتب مختلف علمای اهل سنت نسبت به دیدگاه های متعصبانۀ احناف در مورد دیگر مذاهب صحبت کردند، ما اول ببینیم از چه کسی صحبت را می خواهیم مطرح بکنیم؛ آقای عبدالمجید الترکی که در مجله «الإجتهاد» راجع به او نوشته:

«أستاذ وباحث معروف بفرنسا من أصل جزائری»

یکی از متخصصین بحث های دینی الجزائری است در فرانسه زندگی می کند دکترایش را هم گرفته و استاد بسیاری از رساله های دکترهای موجود در دانشگاه های غرب اسلامی این آقا است و تحقیقات بسیار زیادی دارد کتاب های بسیار زیادی را تحقیق کرده، خودش تحقیق های بسیار زیادی نوشته و جزو افراد مشهور است، این برای تقریباً بیست و هفت هشت سال قبل است اینکه در عرض کردم به عنوان «المسهمون فی هذا العدد» راجع به شرح حال او آوردند، آن زمان ایشان به عنوان یک محقق درجه یک شناخته می شد، همچنین در مورد او آمدند و اینطور مطرح کردند:

«وقد اهتم الدکتر عبدالمجید ترکی المدیر المشارک لمجلة «استودیا اسلامیکا»»

از قدیمی ترین کسانی که در مجله های اسلامی آن هم مجله های معروف اسلامی مشهور بود ایشان هست.

«اعتمد فیه علی ثقافته العمیقة فی مجال الدراسات الفقهیه»

در بحث های فقهی بسیار کار کرده

و ساله اش هم حتی رساله دکترایش به زبان فرانسوی بوده از مناظراتی که در اندلس بین إبن حزم و أبی الولید باجی رخ داده، پس یک آدم بسیار متخصص در زمینه فقهی، ببینیم در مورد مذاهب فقهی و به خصوص راجع به مذهب حنفی چه چیزی را مطرح کرده.

کتابی است به نام «شرح الُّمع» از آقای شیرازی است أبواسحاق إبراهیم شیرازی، جلد یک، تحقیق عبدالمجید ترکی، از کتاب های که ایشان تحقیق کرده این کتاب است، می آید در مقدمه این کتاب در صفحه 20 و 19 این کتاب

«السنة»

«المذهب الحنفی: أحسن من یُمثله فی هذا القرن الخامس الهجری»

شرح الُّمع، أبو اسحاق إبراهیم شیرازی، محقق عبدالمجید ترکی، ج 1، ص 19-20

مهم ترین نماینده اهل سنت در قرن پنجم هجری أبوالحسین قدوری است، أبو عبدالله صیمری است، دامغانی است و دخول سلجوقی‌ها به بغداد سبب تقویت مذهب حنفی در بغداد شد.

«واتصل الحنفیة بالبلاط السلجوقی لخدمة أفراده»

خود احناف ارتباط برقرار کردند با سلجوقی ها برای اینکه به آنها خدمت بکنند

«وفعلاً فالأتراک السلاجقة هم من الأحناف»

سلجوقی ها هم حنفی شدند

«وأحسن من خدم المذهب طغرل بک ووزیره عمیدالمک الکُندری»

معروف ترین کسانی که به مذهب حنفی خدمت کردند این دو نفر بودند؛ طغرل بک و وزیر او عمیدالملک کُندری

«الذی کان یهدف إلی أن یجعل من المذهب الحنفی المذهب الرسمی للدولة»

که تلاش داشت مذهب حنفی را مذهب رسمی دولت بکند

«وکانت هذه سیاسة الکُمدری الدائبة طیلة تولیه الوزارة من سنة 445/ 1054»

از سال 445 که او وزیر شد تا سال 457 یعنی به مدت 12 سال این روشش بود

«حمل سلطانه طغرل بک علی أن یدفع الوعاظ والخطباء إلی لعن أبی الحسن الأشعری»

این آدم وادار کرد پادشاه را

خودش یکی از متخصصین حنفی است

وادار کرد پادشاه را به لعن أبوالحسن أشعری

«مُتَّهماً إیاه بالقول فی الصفات بخلاف ما یقوله أهل السنة والجماعة»

اعتقاد او این بود که أبوالحسن اشعری در باب صفات خدا نظر اهل سنت و جماعت را ندارد

و این سبب هجرت بسیاری از أشعری ها که شافعی بودند از نیشابور شد از جمله أبوبکر بیهقی مؤلف مشهور اهل سنت، أبوالقاسم قشیری، أبوالمعالی الجوینی، یعنی یک حنفی شافعیان را وادار به هجرت از آن منطقه کرد، کوچاند، مورخین سؤال کردند که چرا این کار را کرده؟

«ونستخلص منها»

مجموعش این است؛ این وزیر

«تَعَصب الوزیر لمذهب أبی حنیفة»

بسیار متعصب بود در مذهب حنفی

«تعصُّباً أدَّاه إلی جعله المذهب الطاغی علی کل المذاهب السنیة الأخری»

او را وادار کرد که مذهب حنفی را بر دیگر مذاهب سنی

اصلاً بحث شیعه نیست، اینکه ما مطرح کنیم بحث شیعه و سنی نیست بحث اهل سنت با همدیگر است، می گوید:

 مذهب حنفی طوغیان کرد بر دیگر مذاهب

«وخاصة المذهب الشافعی»

و به خصوص بر زد مذهب شافعی

چرا؟

«لأنه کان المذهب الوحید القادر علی مزاحمته»

تنها مذهبی که در آن دوران از جهت علمی می توانست مقابله بکند با احناف شافعی ها بودند

«وقد زاحمه بالفعل»

و در واقع هم همین رخ داد

چون نظام الملک بسیار متخصص بود و شافعی هم بود

«فإذ صعب علیه مقاومة الشافعی حاول النیل منه عن طریق الأشعری»

این آقای وزیر که نتوانست با عنوان شافعی با آنها برخورد بکند با عنوان اشعری با آنها برخورد کرد

«وهو صاحب عقیدة الشافعیة»

کسی است که همراه هست با عقیده شافعی ها

نگاه بکنید یک شخص حنفی می آید تمام مذاهب سنی را به خاطر عقیده مذهبی کنار می زند، مذهبش چه بوده؟ مذهب حنفی، یعنی مذهب حنفی در آن دوران در رؤسای علمای شان به اینجا رسید که چیکار کردند؟ این مذهب را یک مذهب طاغی بر همۀ مذاهب قرار دادند، این یکی از مسائلی که ما به آن استناد کردیم.

دومین مطلب راجع به احمد بن محمد بن صاعد بن محمد؛ اولاً ما شرح حال او را ببینیم چه در مورد او گفتند:

«رئیس نیسابور وقاضیها»

راجع به او گفتند احمد بن محمد بن صاعد بن محمد أبو نصر قاضی صاعدی

«رئیس نیسابور وقاضیها»

بزرگ نیشابوری ها بود و قاضی نیشابوری ها

می دانید نیشابور دیگر مهم ترین شهر حدیثی بلاد ایران به حساب می آمد مهم ترین شهر بود حاکم نیشابوری از این شهر است، محدثین بسیار زیادی داشته، در نیشابور این آقا به ریاست رسیده

«وکان معظماً عند السلطان وکان من اعیان الحنفیه»

از بزرگان سرشناس مذهب حنفی است

این آقا چیکار کرده؟ مگر چه جرمی مرتکب شده؟ بزرگ حنفی ببینیم چه برخوردی با دیگر مذاهب داشته؛ در مورد او آمدند در «تاریخ الإسلام» جلد 33 صفحه 75 می آید این‌چنین می گوید:

«تعصب بأخرة فی المذهب»

بسیار در مذهب متعصب بود

تاریخ الإسلام، ج 33، ص 75

«حتی أدی إلی إیحاش العلماء»

به حدی که منجر به ترس علمای دیگر شد

«وأغری بعض الطوائف علی بعض»

بعضی از طوایف را مذاهب را بر بعضی دیگر تحریک می کرد

«حتی غیرت الخطباء»

خطیب ها را جابجا می کرد

آقا تو به درد نمی خوری تو خوب مثلاً ضد حنابله صحبت نمی کنی

«وشرع اللعن علی أکثر الطوائف من المسلمین»

و اکثر طوایف مسلمان ها را این آقا مشروع دانست لعن شان را

لعن مسلمان را که جایز نمی دانیم ما، می گوییم اگر مسلمی را لعن کنی «لعن المسلمک» آن اهل سنت طبق فتوای شان مطلقا لعن مسلمان را جایز نمی دانند و می گویند لعن علامت کفر است اگر کسی را لعنت بکنی او را کافر دانستی طبق فتوای اهل سنت، وقتی این شخص می آید می گوید اکثر مذاهب اسلامی را لعن کنید یعنی چه؟ یعنی اکثر مذاهب اسلامی را کافر می داند، در مورد او عبارت دیگری هم مطرح کرده در «سیر اعلام النبلاء» که می گوید:

«وکان یقال له شیخ الإسلام»

همانطوری که به إبن تیمیه گفته می شود شیخ الإسلام، به این آقا هم شیخ الإسلام گفته می شود، «سیر اعلام النبلاء» جلد 19 صفحه 8 همان عبارت را مطرح می کند

«حتی لعنوا علی المنابر»

در منبر می آمد بقیه مذاهب را تکفیر و لعن می کردند

سیر اعلام النبلاء، ج 19، ص 8

«وکان یقال له شیخ الإسلام»

به او شیخ الاسلام هم گفته می شد

این آقا سال چند است؟ سال 482 از دنیا رفته یعنی تقریباً دویست سال دویست و خُردۀ سال بعد از شروع مذهب شان، دویست و خُردۀ سال بعد از مذهب، مذهب شان به جای رسیده تمام مذاهب را بزرگترین عالِم شان و شیخ الاسلام لعنت می کرده، بزرگترین عالِم شان شیخ الإسلام، چون به هر کس که شیخ الإسلام گفته نمی شود، بزرگترین عالِم حنفی در زمان خودش تمام طوایف دیگر را تکفیر می کرده حکم لعنت شان را داده بوده، این دومین عبارت.

سومین عبارتی که مطرح می کنیم راجع به أبوالحسن علی بن مهدی بن محمد بن علی بن داود بن محمد رعینی حمیری؛ در مورد او در «أسلوک فی طبقات الملوک» می آید عبارتی را مطرح می کند:

«وکان مع کونه یتمذهب بمذهب أبی حنیفة»

با اینکه مذهب او حنفی بود اما

«یکفر بالمعاصی»

مثل خوارج دقیقاً

 اگر کسی گناهی می کرد می گفت کافر شدی

«ویتقل بها»

و به سبب گناه حکم به قتل می داد

«أو ویقتل من خالف معتقدها»

و هر کسی مخالف اعتقادش بود را می کُشت

«ولذلک قتل جمعاً من الفقهاء»

و بسیاری از فقهای اهل سنت را کشته

«ویستبیح وطیء نسا من خالفه فی المعتقد»

اگر کسی در عقیده مذهبش حنفی نبود می گفت این زنش حلال است

می شود زنش را به کنیزی گرفت، زنش چه ربطی به خودش دارد؟ نه فتوای ما حنفی ها این است

«ویسترق ذراریهم»

بچه هایشان را به بردگی می گرفت

«ویجعل دارهم دار حرب»

و می گفت بلاد کسی که حنفی نباشد بلاد حرب است

یعنی ما سه مرحله آوردیم در دوران نزدیک به خود امام أبو حنیفه از بزرگانی که به ریاست عامه احناف رسیدند کسانی که دیگر مذاهب را تکفیر می کردند مذاهب اهل سنت را، نه شیعه را، اینکه مشخص شد

یعنی ما الآن می خواهیم بیاییم بگوییم مثلاً به فرض حنفی ضد شافعی، حنفی ضد مالکی، اینها را تمامش

را ما داریم، الآن می خواهیم به صورت عام بگوییم کسانی که به صورت عام تکفیر کردند.

عبارت دیگری است آقای إبن کمال پاشا کتابی دارد به نام «رسالة فی إکفار رافضه» رساله ای در تکفیر رافضی ها، بعد می آید می گوید ماها احناف چند گروه را تکفیر می کنیم:

«ولو قال انی برئ من مذهب أبی حنیفه»

اگر کسی بگوید من مذهب حنفی را قبول ندارم کافر است و همچنین اگر بگوید من مذهب شافعی را قبول ندارم، یعنی در واقع دو مذهبی که گرایشات اهل رأی داشتند را می گوید اگر کسی این دو مذهب را قبول نکند کافر است، یعنی در واقع اهل حدیث حنابله و مالکی ها هم کافر هستند، شما می گویید این مذهب را قبول نداشتند که، شافعی ها و احناف اینها گرایشات شان گرایشات اهل رأیی هست اما مالکی ها و حنابله گرایشات شان اهل حدیثی است، این می گوید اگر کسی مذهب أبوحنبفه و شافعی را قبول نکند چه است؟ کافر هست به همین صراحت، یعنی نگفته حالا یک ذره می پیچانیم یک ذره خوب صحبت می کنم، نه، اگر مذهب ما را قبول نکردی کافر هستی، کاش فقط به این مقدار بسنده می کردند یک شعری إبن المبارک از علمای مشهور گفته این شعر را در «دُرالمختار» آمده مطرح کرده در مدح امام اعظم أبو حنیفه، در دیگر کتاب ها هم آمده در «الفهرست أبوالفرج إبن ندیم» آمده شعر طولانی است

لقد زان البلاد ومن علیها                إمام المسلمین أبو حنیفه

زنیت بخشیده است شهرها را و آنچه بر شهرها هست امام مسلمان أبو حنیفه

بآثار وفقه فی حدیث                      کآیات الزبور علی الصحیفة

فما فی المشرقین له نظیر             ولا بالمغربین ولا بکوفة

نه در مشرق شبیهی دارد نه در مغرب

همین شعر در اخبار أبوحنیفه در دیگر کتب هم آمده اما یکی از ابیاتش را نیاوردند آن بیت را در کتابی که عرض کردیم کتاب «الدُّرالمختار» می آید این‌چنین مطرح می کند می گوید در «ارشاد النقاد» جلد یک، صفحه 17 آقای محمد بن اسماعیل صنعانی

 فلعنة ربنا أعداد رمل           علی من رد قول أبی حنیفة

لعنت خدای متعال به عدد شِن های بیابان

بر چه کسی؟

علی من رد قول أبی حنیفة

بر هر کسی که حرف أبو حنیفه را رد بکند

ارشاد النقاد، محمد بن اسماعیل صنعانی، ج 1، ص 17

حالا أبو حنیفه یک مطلبی گفته من قبول ندارم، نه، حرف أبو حنیفه را رد بکنی ملعون هستی، ملعون هستی هم طبق مذهب آنها یعنی کافر هستی.

ببینیم چه کسانی قول أبو حنیفه را رد کردند و چه کسانی طبق این شعری که آقای إبن مبارک مطرح کرده کافر می شوند؛ من دوتایش را عرض می کنم؛ «البحر المحیط فی أصول الفقه» آقای إبن بهادر زرکشی

«فإن الشافعی ردَّ قول أبی حنیفه فی حیار المجلس»

آقای شافعی نظر أبو حنیفه را رد کرده

البحر المحیط فی أصول الفقه، إبن بهادر زرکشی

آن یکی گفته بود:

فلعنة ربنا أعداد رمل            علی من رد قول أبی حنیفة

باشد مهم نیست برای مان هر کسی می خواهد باشد.

«شرح صحیح بخاری إبن بطال» می آید خودش می گوید، می گوید:

«فیه ایضاً ردُّقول أبی حنیفه»

من فتوای أبی حنیفه را در این روایت با این روایت رد می کنم

إبن بطال هم می شود ملعون و دیگران و دیگران و تقریباً کسی از علمای مذاهب نیست که حرف أبو حنیفه را رد نکرده باشد، بر این اساس وقتی می گوید لعنت خدا بر هر کسی که حرف أبو حنیفه را رد کند یعنی چه؟ یعنی اینکه همۀ علمای اهل سنت دیگر مذاهب که حرفش را رد کردند می شوند ملعون و می شوند کافر، تازه ما هنوز وارد جزئیات عرض کردم نشدیم، ما می خواهیم جزئیات را یکی یکی بگوییم حرف های حنفی ها در مورد شافعی، حنفی در مورد مالکی، حنفی در مورد حنبلی، یک یک اینها را ما إن شاءالله بیان می کنیم و مطرح می کنیم.

اینها راجع به دیگران، جالب اینجاست بدانید مذهب حنفی یکی از مذاهبی است که تکفیر درون مذهبی دارد غیر از اینکه تکفیر برون مذهبی و عام دارند هر کسی که در مذهب هم مخالف شان باشد اینها تکفیر می کنند، به عنوان نمونه در «بریقه محمودیه» آقای أبو سعید خادمی جلد دو صفحه 62 می آید مطرح می کند:

«وأما الأعراض فَتُحدِثُها الأجسام»

اعراض نتیجه جسم بودن است یا نتیجه اجسام است

بریقه محمودیه، أبو سعید خادمی، ج 2، ص 62

«ومن أجل إسنادهم افعال العِباد کلاً أو بعضاً إلی قدرة العباد سُمُّوا بالقدرِیَّة»

راجع به قدریه بعد می آید صحبت می کند می گوید:

قدریه بخاطر اینکه کارهای خدا را به بندگان نسبت می دادند به آنها قدریه گفته شد

و اینها مجوس این امت هستند

«هُم خُصماءُالله فی القدر»

دشمنان خدا در باب قدر هستند

بعد می آید می گوید:

«نُقِلَ عن منهاج الزمخشری الحَسنة من الله والمعصیة من العبد واللهُ بریء منها»

در منهاج زمخشری هم این آمده که حسنه از طرف خدا است کار نیک از طرف خدا، بدی از طرف بنده است و خدا از آن کار بیزار است

یعنی حرف معتزله، زمخشری معتزله بوده

«فعلی ما ذکر یلزم إکفار الزمخشری»

بنابرآنچه که ذکر کردیم ما باید زمخشری را هم تکفیر بکنیم

زمخشری حنفی است، باشد ما تکفیر درون مذهبی داریم ما احناف، منِ خادمی حنفی که ماتوریدی هستم می آیم زمخشری حنفی را که معتزلی هست تکفیر می کنم، یک امر رایج در بین ما است مشکلی هم نداریم، به این می گویند تکفیر درون مذهبی، حنفی حنفی را تکفیر کرده، آن وقت توقع دارید این مذهب خارج مذهب خودش را تکفیر نکند؟ این یک عبارت که مطرح کردیم.

عبارت دیگر صراحتاً در مورد معتزله صحبت کردند؛ کتاب «فتاوی عالَمگیریه المعروفة بالفتاوی الهندیة» در حاشیه اش فتاوای قاضی خان و فتاوای بزازیه است، در جلد چهار صفحه 112، همان بالای صفحه

«المناکحة بین أهل السنة والاعتزال لا تصح»

ازدواج سنی (حنفی) با معتزلی که او هم می تواند حنفی باشد

زمخشری حنفی بود دیگر و دیگران

«لا تصح»

ازدواج شان درست نیست

فتاوی عالَمگیریه المعروفة بالفتاوی الهندیة با حاشیۀ فتاوای قاضی خان و بزازیه،ج 4، ص 112

حنفی است، باشد، حنفی معتزلی را من ازدواجش را باطل می دانم، البته بعد از همین می آید حرمت ازدواج با شافعی ها را هم مطرح می کند که آن بحث فقط بحث حنفی نیست بخاطر بعضی از اعتقادات اشاعره می آیند اشاعره و شافعی ها را هم تکفیر می کنند احناف و می گویند ازدواج با شافعی ها هم حرام است، مفصل حالا راجع به آن صحبت خواهیم کرد، اما اجمالاً فعلاً می خواهیم بگوییم اینها درون مذهبی هم با هم تکفیر دارند، یعنی یک حنفیی ماتوریدی، حنفی معتزلی را تکفیر می کند، آیا یک کسی که چنین مذهبی دارد حق دارد بیاید بگوید من شیعه را تکفیری می دانم؟ واقعاً ممکن است همچین حرفی؟ من دیدم در بعضی از گروه ها، دیگر خودم که خیلی وقت است بحث مناظره با کسی نمی کنم اما در خیلی از گروه ها که نگاه می کنم در رابطه با بحث می گویند شما شیعه ها تکفیری هستید، اصلاً نمی داند طرف تکفیر چه هست و مذهب خودش هم نمی داند، اینهای که ما مطرح می کنیم نه به عنوان دشمنی، به عنوان که بدانید شمای که دارید دیگران را مطرح می کنید «وَمَنْ يَكْسِبْ خَطِيئَةً أَوْ إِثْمًا ثُمَّ يَرْمِ بِهِ بَرِيئًا فَقَدِ احْتَمَلَ بُهْتَانًا وَإِثْمًا مُبِينًا» این بهتان و گناه بزرگی است که می آیید شیعه را متهم به تکفیر می کنید، دست از بهتان زنی به شیعیان بردارید.

 این را ما مطرح کردیم اما برویم سراغ یک حجم بسیار بزرگ از تکفیرها؛ یک گروهی از احناف که متهم به تکفیری شدند به چه دلیل؟ به این دلیل که اینها گفتند ما می خواهیم از رسول خدا (ص) دفاع بکنیم و از خدا دفاع بکنیم، قبل از بیان این قضیه من باید یک مقدمه عرض بکنم؛ می دانید یکی از عللی که بسیاری از اهل سنت فتوا به تکفیر شیعه دادند مسئله صحابه است، ادعا کردند شیعیان به صحابه توهین کردند لذا کافر هستند، ما که مفصل راجع به این قضیه صحبت کردیم بحث توهین به صحابه را جواب دادیم اما یک گروهی از اهل سنت به نام «بریلوی ها» که مؤسس آنها آقای أحمد رضا قادری بریلوی است شخص بسیار متفکری است و استنتاجات بسیار زیبای مطرح کرده براساس مبنای شان، ما خیلی وقت ها به مبانی شان اشکال داریم همه را قبول نمی کنیم، اما بر اساس مبنا حرفی هایشان حرف های درستی است؛ می آیند می گویند ما وقتی به خاطر توهین به صحابی یا تنقیص یک صحابی یا حتی بالا ندانستن جایگاه صحابی تکفیر می کنیم، اگر کسی بیاید پیغمبر (ص) را تنقیص کند حکمش چه است؟ اگر کسی خدا را بخواهد تنقیص کند حکمش چه است؟ تنقیص خدا و پیغمبر به طریق اولی می شود کفر، ببینیم آیا این مذاهبی که دور و بر مان هستند خود همین حنفی های که ادعای حنفی بودن شان می شود آیا اینها به خدا و پیغمبر توهین می کنند؟ آیا وهابی های عربستان به خدا و پیغمبر توهین می کنند یا نه؟ اینها روشن بشود برای مان و بعد می آید کلمات وهابی ها را می آورد، کلمات حنفی ها را می آورد حنفی های دیوبند را به خصوص، نه کل احناف، می گوید ما حنفی هستیم و دیوبندها ادعا می کنند به دروغ حنفی هستند و بعد هم ادلۀ می آورد می گوید این عقایدی که دیوبندها در باب خدا و پیغمبر مطرح کردن با دلیلی که او مطرح می کند می گوید اینها تنقیص پیغمبر است و موجب کفر و بعد خودش هم فتوا به کفر نمی دهد،کاری که کرده در کتاب «حسام الحرمین علی منحر الکفر والمین» شیخ الإسلام إمام أهل السنة إمام أحمد رضا ماتوریدی حنفی قادری بریلوی هندی،  متوفی 1340، می آید در صفحه 50 این کتاب می گوید که من کاری که انجام می دهم سؤال می کنم از علمای مذاهب مختلف با مدرک، می گوید حتی علمای که وهابی هم باشند یک عده آمدند می گویند:

«تعظیمهم واجب فی الدین، وإن شتموا الله وسیدالمرسلین»

حتی اگر به خدا و سید المرسلین توهین بکنند

حسام الحرمین علی منحر الکفر والمین، شیخ الإسلام إمام أهل السنة إمام أحمد رضا ماتوریدی حنفی قادری بریلوی هندی،  متوفی 1340، ص 50

«کما تزعمه بعض الجهلة من المذبذبین»

خوب دقت کنید مبنای حرفش کجاست؛ توهین به خدا و پیغمبر، بعد خطاب به علمای می کند:

«یا سادتنا! بیّنوا نصراً لدین ربکم أنَّ هؤلاء الذین سمّاهم و نقل کلامهم»

آن کسانی که اسم شان را برده و بعضی از کتاب ها را هم می آییم می گیریم بیان می کنیم؛ «إعجاز احمدی» و «إزالة الأوهام قادیانی» همچنین رشید احمد کنکوهی در عکس فتوایش را هم گذاشتیم برای شما، «والبراهین القاطعة» که برای خود رشید احمد است اما به خلیل أحمد سهارنفوری نسبت داده می شود، «حفظ الإیمام اشرفعلی تهانوی» که اینها را ما با خط خوش برای شما آوردیم نگویند خوانده نمی شد چنین و چنان، نه.

«هل هم فی کلماتهم هذه منکرون لضروریات الدین؟»

سؤال می پرسد از علمای سنی، خودش هم فعلاً اظهار نظر نمی کند بعداً در نهایت جمع بندی می کند

آیا این چیزی که اینها مطرح کردند به خاطر این کلمات شان منکر ضروری دین می شوند؟

«فإن کانوا کفّاراً مرتدّین»

اگر کافر هستند آیا کفرشان موجب می شود دیگر مسلمان ها آنها را کافر بکنند تکفیر بکنند مثل منکر ضروریات دین؟

 که علمای ثقات در موردشان گفتند:

«مَن شکَّ فی کفره وغذابه فقد کفر؟»

اگر کسی در کفر و عذابش شک بکند کافر می شود؟

همانطور که در «شفاء السقام» آمده در «بزازیه»، در «مجمع الأنهر»، «دُرالمختار» و دیگر کتب

«ومن شک فیهم أو وقف فی تکفیرهم أو عظمهم أو نهی عن تحقیرهم، فما حکمه فی الشرع المبین؟»

اگر کسی شک کند در تکفیر این افرادی که عرض کردیم که دیوبند هستند یا آنها را تعظیم بکند یا از تحقیرشان نهی بکند حکم شرع در مورد آنها چیست؟

از شما می خواهم که فتوا بدهید.

 این به چه کسانی فرستاد؟ من فقط اسم بعضی از آنها را برای شما می آورم بیست نفر از علمای مکه:

شیخ محمد سعید بابصیل مفتی شافعی های مکه.

شیح صالح کمال مفتی احناف مکه.

شیخ عابد حسین مفتی مالکی های مکه.

شیخ محمد علی بن الحسین مالکی.

اینها چهارتا از علمای بزرگ درجه یک مکه در آن زمان، البته بیست  نفر از مکی ها را دارد من چهار نفرش

را عرض کردم، چهارده نفر از علمای مدینه:

مفتی تاج الدین إلیاس حنفی.

عثمان بن عبدالسلام داغستانی مفتی مدینه.

شریف أحمد برزنجی مفتی شافعی های مدینه.

محمد العزیز الوزیر المالکی.

شیخ عبدالقادر توفیق شلبی طرابلسی حنفی

یعنی بیست نفر از علمای مکه، چهارده نفر از علمای مدینه که بسیاری از آنها حنفی هستند خودشان آمدند فتوا به تکفیر دیوبندیه دادند، یعنی گروهی حنفی، ما اصلاً کاری به دلیلش نداریم اصلاً نمی خواهیم مطرح بکنیم این را، اینهای هم که تکفیر کردند اینها از قادریه نیستند اینها از به اصطلاح بریلویه نیستند علمای هستند که خودشان علمای مدینه هستند بریلویه بعد از این آقا شروع شده، این آقا رفته از علمای مذاهب مختلف اسلامی فتوا جمع کرده و علمای حنفی، شافعی، مالکی و حنبلی بعضاً، حالا سراغ حنبلی ها کمتر رفته، آمدند و گفتند بر اساس این مدارکی که شما ارائه کردید، روی حرف ما فتوا ندادیم روی مدارک، این مدارکی که آوردی شما ثابت می کند طبق مبنای ما حنفی ها، طبق مبنای ما شافعی ها، طبق مبنای ما مالکی ها آقایان دیوبند بزرگان شان کافر هستند، این را علمای دیوبند خواستند جواب بدهند؛ چیکار بکنیم؟ به جای اینکه به آن علمای مکه نامه بنویسند نامه های به علمای مصر و پاکستان و برخی دیگر از علمای مکه و مدینه نوشتند و بعد به جای اینکه آن مدارکی که بریلوی ها برای آن اهل مکه و مدینه فرستاده بودند نظرات شان در دیگر کتب را که مشابه نظر اینها بود برای شان فرستادند؛ آقا نگاه کن ما در این کتاب چه گفتیم بله آن آقای بریلوی یک حرفی برای شما فرستاده اما ما در کتاب دیگری این را گفتیم آیا این کفر است؟ گفتند که نه، اینهای که شما جدید برای ما فرستادید اینها کفر نیست و بعد از او آمدند و تکفیر کردند همین دیوبندها گروه های از بریلوی ها را با اینکه دیوبندی ها می گویند ما تکفیری نیستیم و آمدند پس از یک طرف بریلوی ها مدارکی فرستادند برای احناف بقیه ی دنیا به خصوص مکه و مدینه و مالکی ها و شافعی ها و آنها تکفیر کردند، در طرف مقابل آقایان دیوبند چون جوابی نداشتند چیکار کردند؟ آمدند و به اصطلاح گفتند که آقایان علمای مصر! آقایان علمای پاکستان! گروهی دیگری از علمای مکه و مدینه که ندیدید مدراک بریلوی ها را! ما یک سری مدارک جدید به شما می دهیم به نظر شما ما کفر هستیم یا نه؟ گفتند نه شما کافر نیستید، و عرض کردیم بعد از این مرحله آمدند کتابی تألیف کردند و در این کتاب عقاید بریلوی ها را مطرح کردند و آنها را تکفیر کردند، البته اسم بریلوی ها سعی می کند نبرد، در کتاب «معارف التوحید» صفحه 16

اهل بدعت معتقد هستند که علاوه بر چشم و گوش، بلکه بر تمام اعضاء و قوای ظاهری و باطنی انسان حکم رسول اله جاری است، چنانچه احمد یار از یک روایت معجزه مطلبی غلط درست کرده و می نویسد.

معارف التوحید، نویسنده شیخ التفسیر أبو محمد عبدالغنی جاجروی، ترجمه و تنظیم مولانا محمد عثمان،  ص 16

بعد می آید می گوید:

مشرکین مکه دارای این عقیده بودند که مالک تمامی مخلوقات چنین و چنان است.

عقیده اهل بدعت:

أهل بدعت عقیده دارند مثل مشرکین مکه که رسول الله مالک زمین و مخلوقات زمین است.

در بخاری خیلی شبیه همین حرف آمده.

چنانچه احمد رضا بریلوی می نویسد.

مشرکین مکه این عقیدۀشان بود، بریلوی ها هم این عقیده را دارند، نمی آید بگوید من تکفیر می کنم اما می گوید حرف تو همان حرف مشرکین مکه است یعنی تو کافر هستی، در جای دیگر می آید تصریح می کند می گوید هر کس این حرف ها بزند کافر است.

دوباره کتاب را ببینیم؛ «معارف التوحید» شیخ التفسیر أبو محمد عبدالغنی جاجروی، ترجمه و تنظیم مولانا محمد عثمان، پس ما داریم راجع به یک مذهبی صحبت می کنیم که خودشان خودشان را تکفیر کردند بریلوی ها مدارک دیوبندها را فرستادند به گروه های مختلف حنفی و مالکی و شافعی، آنها گفتند اینها کافر هستند، از این طرف دیوبندها آمدند حرف های بریلوی ها را آوردند و گفتند این حرف ها شرک است، ما اینها را چطوری جمع بکنیم؟ بگوییم شما تکفیری نیستید؟ که می گویید شیعه تکفیری است، این حرف ها باید جواب داده بشود، فقط شما ادعا بکنید بله ما شما تکفیری می دانیم و خودمان تکفیری نیستیم، این که نشد حرف، وقتی می خواهید بیایید تکفیر بکنید یک مذهبی را، یک مذهبی را تکفیری معرفی بکنید باید شما خودتان جواب داشته باشید از حرف های که در کتاب هایتان آمده، این حرف ها از کتاب های درجه سه و چهارشما نیست کتاب های است که تدریس می شود در مدارس تان، کتاب های است که شما به آن تکیه دارید و البته گمان داشتید که دست دیگران نمی رسد ولی رسیده و درآوردند اینها را همه را، این راجع به تکفیر درون مذهبی احناف، اما احناف تکفیر برون مذهبی نسبت به مذاهب دیگر دارند.

عرض کردیم در این برنامه نسبت به کسانی که ادعاهای مطرح می کنند با اسم شیعه بر ضد شیعیان، ما پاسخ می دهیم، یکی از ادعاها این بود که شیعیان تکفیری هستند، ما به این شبهه می خواهیم جواب بدهیم، رسیدیم به فتاوای تکفیری احناف در مورد دیگر مذاهب نه به صورت عالم، به صورت خاص می خواهیم مطرح کنیم، اول فتاوای تکفیری احناف به صورت عام را مطرح کردیم، فتاوای تکفیر درون مذهبی احناف را گفتیم که گروهی از به اصطلاح حنفی های ماتریدی معتزلی ها را تکفیر کرده بودند، آمدیم بعد از آن رسیدیم به تکفیر بریلوی ها و بقیه احناف برای دیوبندی ها، تکفیر دیوبندی ها برای بریلوی ها، الآن می خواهیم برویم سراغ تکفیر احناف برای بقیه مذاهب؛ یکی از عباراتی که ما در این برنامه خدمت عزیزان نشان دادیم کتاب «فتاوای عالَمگیریه بود مشهور به فتاوای هندیه» می آید می گوید:

«المناکحة بین أهل السنة والاعتزال لا تصح»

ازدواج بین سنی و معتزلی صحیح نیست  

فتاوی عالَمگیریه المعروفة بالفتاوی الهندیة با حاشیۀ فتاوای قاضی خان و بزازیه،ج 4، ص 112

«وقال الامام الفضلی رحمه الله وکذلک من قال أنا مؤمن إن شاءالله»

اگر کسی اعتقاد داشته باشد

«أنا مؤمن إن شاءالله»

نگوید أنا مؤمن قطعی، وقتی می گوید «أنا مؤمن» یک إن شاءالله بعد آن بیاورد

که این فتوای شاوفع است از خود شافعی و دیگران ما همچین فتوای داریم تصریح کرده شافعی که «أنا مؤمن إن شاءالله» باید بگویی، نباید بگویی قطعی، من که یقین ندارم ایمان دارم، حنفی ها می گویند نه، اگر بگویی «أن مؤمن إن شاءالله» ازدواج با تو حرام می شود، درست است آقای شافعی ازدواج با شما حرام است.

«وقال الامام السفکردری لا ینبغی للحنفی أن یزوج بنته من شافعی المذهب»

حنفی حق ندارد دخترش را به شافعی بدهد

«ولکن یتزوج منهم»

اما می تواند از آنها دختر بگیرد

یعنی چه؟ یعنی همانطوری که با یک مسیحی می خواهی ازدواج کنی با یک اهل کتاب می خواهی ازدواج کنی، فتوا دارند که شما از کتابی دختر می توانی بگیری اما به کتابی دختر نمی توانی بدهی، اینها می آیند می گویند چه؟ می گویند اگر خواستی با یک شافعی ازدواج کنی (احناف) می گویند خواستی با یک شافعی ازدواج کنی دختر می توانی بگیری اما حق دختر دادن نداری.

«وسمعت عن بعض ائمة خوارزم یتزوج من المعتزلی ولا یزوج منهم کما یتزوج من الکتابی ولا یزوج منهم»

از بعضی از ائمه خوارزم همین را در مورد معتزلی شنیده بودم

«ولعله»

و احتمالاً او

«أخذ هذا التفصیل عن کلام أبی حفص السفکردری»

این تفسیر را از کلام سفکردری گرفته

یعنی چه؟ یعنی اعتقاد سفکردری این است که شافعی ها مثل اهل کتاب هستند، عالِم سرشناس حنفی می گوید شافعی ها مثل اهل کتاب هستند من از آنها دختر می گیرم اما دختر به شافعی نمی دهم، این کتاب الآن در اینترنت هست هر کسی بخواهد این را جستجو کند «فتاوی عالَمگیریه با حاشیۀ فتاوای قاضی خان و بزازیه» جلد چهار، صفحه 112، این یک آن بود، سفکردری متوفی قبل از 382 است استاد زنویستی بوده () 382 از دنیا رفته خودش باید قبل از این باشد، اما خود زنویستی که 382 است و امیر کاتب اتقانی حنفی که متوفی 758 هست آمدند و در مورد تکفیر شوافع اینطور گفتند در کتاب «البحر الرائق شرح کنزالدقائق» جلد دو صفحه 49 می آید فتاوا را مطرح می کند:

«وفی الخلاصه والبزازیه من کتاب النکاح عن الامام أبی بکر محمد بن الفضل من قال أنا مؤمن إن شاءالله فهو کافر لا تجوز المناکحة معه»

کسی که این حرف را بزند ازدواج با او جایز نیست

البحر الرائق شرح کنزالدقائق، ج 2، ص 49

شیخ أبو حفص در فوائدش گفته:

«لا ینبغی للحنفی أن یزوج بنته من رجل شفعوی المذهب»

حنفی حق ندارد دختر به شافعی بدهد

دختر نباید بدهد دقت بکنید

«وهکذا قال بعض مشایخنا»

بعضی از اساتید من هم همین را گفته

«ولکن یتزوجُ بنتهم»

اما دختر از شافعی ها می توانی بگیری

«زاد فی البزازیه تنزیلاً لهم منزلة أهل الکتاب»

اینها حمل کردند به چه؟ به اهل کتاب، یعنی حکم آنها را حکم اهل کتاب دانستند، بعضی از حنفی ها گفتند شافعی  ها مثل اهل کتاب هستند، «البحرالرائق» جلد دو صفحه 49 این فتوا را از علمای احناف

مطرح کرده.

نفر بعد محمد بن موسی بن عبدالله بلاشاغونی حنفی آمده و شوافع را تکفیر کرده و این‌چنین گفته:

«لو کان الأمرلی»

اگر حکومت دست من بود

«لأخذتُ»

من از شافعی ها جزیه می گرفتم

محمد بن موسی البلاغونی الحنفی قاضی دمشق بود، شخص کمی نبوده

«یقول لو کان لی أمر لأخذت الجزیه من الشافعیه»

 گفت اگر قدرت دست من بود از شافعی ها جزیه می گرفتم

طبقات الحنفیه، ج 2، ص 136

در «طبقات الحنفیه» جلد دو صفحه 136

بعد جالب است می آید می گوید:

«ذکره الذهبی فی المیزان»

ذهبی این را گفته که این را گفته

«وبدعه بهذا»

گفته بخاطر این حرف تو بدعت گذار هستی

در «الجواهر المُزیه» در «طبقات الحنفیه» عبدالقادر، جلد دو صفحه 136 همین را آورده.

در «تاج التراجم» آمده این را مطرح کرده:

«وکان یقول لو کان لی أمر لأخذت الجزیه من الشافعیه»

در «إرشاد النقاد» شبیه این را مطرح کرده.

یعنی چه؟ جزیه را از چه کسی می گیرند؟ آیا جزیه را از غیر از کفار می گیرند؟ از مسلمان جزیه می گیرند؟ قاضی سال 506 حنفی می گوید من اگر قدرت داشتم از شافعی ها جزیه می گرفتم، این چه تکفری است که اینها دارند؟

کتاب بعدی؛ کتاب «المحیط البرهانی» می آید عبارت را مطرح می کند در جلد سه صفحه 171

«وذکر الشیخ الامام أبو حفص السفکردری فی «فوائده» لا ینبغی للرجل الحنفی أن یزوج إبنته من شفعوی المذهب»

جایز نیست که یک حنفی دختر به شافعی بدهد

المحیط البرهانی، ج 3، ص 171

و از بعضی از مشایخ ما آمده که:

«یجوز لنا أن نتزوج بناتهم ولا یجوز لنا أن نزوج بناتنا منهم»

ما جایز است دخترهایشان را بگیریم اما آنها جایز نیست دختر از ما بگیرند

«وعن الشیخ الإمام الجلیل أبی بکر محمد بن الفضل»

این چنین گفته:

هر کس بگوید:

«أنا مؤمن إن شاءالله»

«یکفر فی الحال»

همان موقع کافر می شود

حالا شافعی گفته دیگران گفتند همان موقع کافر شدند، نه اینکه اهل کتاب می شود، کافر می شود.

«فعلی هذا القیاس»

بنابراین فتوای ایشان این است:

«لا یجوز المناکحة بیننا و بینهم اصلاً»

منِ حنفی فتوا می دهم نه اینکه بشود از آنها دختر گرفت اما نشود به آنها دختر داد، نه، نمی شود دختر گرفت نه دختر داد، منِ حنفی حتی آنها را اهل کتاب هم نمی دانم آنها را کافر مطلق می دانم، تا حالا برای شما گفتند حنفی ها شافعی ها را هم تکفیر کردند؟ آن هم تکفیر اینطوری، نه اینکه یک روایتی بیاورد که کسی به آن فتوا نداده بگوید نگاه کنید روایت را در کتاب هایشان آوردند پس اینها تکفیری هستند، نه، صراحتاً می گوید:

«لا یجوز المناکحة»

حکم فقهی برایش بار کرده، ما حق نداریم با آنها ازدواج بکنیم.

«لا یجوز المناکحة بیننا و بینهم اصلاً»

مورد بعدی؛ یکی از علمای شافعی رفت حنفی شد مقریزی مطرح می کند در کتاب «السلوک» جلد یک صفحه 346

«کان کریماً شجاعاً أدیباً لیناً فقیهاً متغالیاً فی التعصب لمنصب أبی حنیفة»

خیلی أبو حنیفه را قبول داشت

السلوک، ج 1، ص 346

یک بار پدرش به او گفت:

«کیف اخترت مذهب أبی حنیفة وأهلک کلهم شافعیة»

گفت پسرم چرا رفتی سراغ مذهب احناف، شافعی ها را رها کردی؟

«فقال: یاخوند»

گفت: ای آخوند

«أما ترغبوت أن یکون فیکم رجل واحد مسلم»

نمی خواهی در طائفۀ شما یک دانه مسلمان باشد؟

شما شافعی ها نمی خواهید یک مسلمان داشته باشید؟ حالا من مسلمان شدم، طرف شافعی هست رفته حنفی شده، پدرش می گوید چرا حنفی شدی پسرم؟ می گوید شما نمی خواهی یک دانه مسلمان داشته باشید؟ این چه تفکری است؟ تکفیر صریح به پدرش، پدرش را به خاطر اینکه شافعی هست مادرش را، برادرش را، عمویش را، دایی اش را، طائفه اش را به خاطر اینکه شافعی هستند تکفیر می کند، این درست است واقعاً؟ بعد می آیند ادعا می کنند ما تکفیر نداریم.

 جالب اینجاست خود آقای مقریزی این آدم یک مقدار متعصب بوده دیگر، می گوید:

«فقیهاً متغالیاً فی التعصب لمنصب أبی حنیفة رحمه الله»

خدا رحمتش کند

این آدم مؤلف کتاب هم خودش حنفی هست خودش آمده از این قضیه می گوید خدا رحمتش کند، بله این آدم آدم گرانقدری است چون اینقدر تعصب داشته، این راجع به یکی دیگر از تکفیرها.

همینطور ما داریم زمانی می آییم جلو، یعنی طبقاتی که مطرح کردیم از اولی که مطرح کردیم از 382 بعد از آن نفر بعدی دوباره 382، 506، محمد بن موسی بلاشاغونی 506 بود، مرغینانی که آوردیم می گفت اصلاً جایز نیست 616، عیسی بن سیف الدین که در مورد او صحبت کردیم متوفی 624، می رسد دوران آقای سُبکی، یعنی فتوا را می خواهیم ببینیم آیا ادامه داشته یا ادامه نداشته؛ سُبکی خودش شافعی است از این قضیه یک مقدار شاکی بوده می آید می گوید که بله در زمان ما گروهی از احناف فتوا به تکفیر ما شافعی ها دارند می دهند، در کتاب «فتاوی سُبکی» جلد یک صفحه 53 می گوید:

«بعد فقد علمت ما ذکرته وفقلک الله»

خودت هم خبر داری

فتاوی سُبکی، ج 1، ص 53

«من أن جماعة من الحنفیة»

نه یک نفر دو نفرشان، گروهی از احناف در زمان ما

بعد بد نیست بدانید آقای سبکی در این قضیه خیلی دقیق است که فقط فتاوای فقها را مطرح می کند سراغ غیر فقها نمی رود، وقتی می گوید:

«جماعة من الحنفیة»

یعنی جماعتی از فقهای احناف، نه از بی سوادهایشان

«جماعة من الحنفیة فی هذا الزمان تکلموا فی مسألة أنا مؤمن إن شاءالله»

در مسأله «أنا مؤمن إن شاءالله» صحبت کردند

«وقالوا»

صراحتاً گفتند

«إن الشافعیة یکفرون بذلک»

شافعی ها به سبب این کار تکفیر می شوند یا کافر می شوند

بعد خودهم می آید می گوید:

«هاتین الطائفتین من الفقهاء»

اینها فقیه ها هستند

نباید با هم دعوای داشته باشند که به تکفیر برسد، اینهای که گفتیم «جماعة من الحنفیة» عوام نبودند از فقها بودند، گروهی از فقها، نه یک نفر، نه دو نفر، لُجنۀ از فقهای احناف در زمان آقای سبکی فتوا به تکفیر شافعی ها دادند، می گوید آقای حنفی چرا ما را تکفیر می کنی؟ مگر ما چیکار کردیم با شما؟ فقط چون ما اعتقاد به «أنا مؤمن إن شاءالله» داریم؟

بعد از او می رسد به قاسم بن قطلوبغا یا طرطوسی حنفی متوفی 758 دو سال بعد از سبکی از دنیا رفته، در کتاب «تحفة الترک» می آید می گوید که أهل علم تصریح کردند که هر کسی بگوید «أنا مؤمن إن شاءالله» کافر می شود، حالا که اینطور شد بنابراین نماز خواندن پشت سر شافعی ها هم جایز نیست.

«أما التی فی الاعتقاد فلأن الشافعی یستثنی إیمانه»

آقای شافعی در باب ایمان استثنا می کند إن شاءالله می گوید

«ویقول أنا مؤمن إن شاءالله، وقد کان أهل العلم»

نه بی سوادها، أهل علم فتوا داده اند که:

«من قال «أنا مؤمن إن شاءالله» فهو کافر ولا یکون مؤمناً»

کافر است مؤمن نیست، نه اتباع شافعی ها، خود امام شافعی، تکفیر صریح خود امام شافعی

«فإذا کان هذا مذهب الشافعی»

وقتی که این مذهب شافعی باشد

«فکیف تصح الصلاة خلف الشافعی»

چطوری می شود پشت سر شافعی ها نماز خواند؟

اگر این مذهبش هست پشت سر شافعی نماز هم نمی شود خواند، پس اینکه می گویند ما بخاطر اختلاف فقهی پشت سر شیعه نماز نمی خوانیم، دقیقاً بخاطر همین اختلافات فقهی که تکفیر هم می کردند آقایان احناف فتوا به ممنوعیت نماز پشت سر شافعی ها را داده بودند، بگوییم نه اینها اصلاً تکفیر نکردند همدیگر را؟ این کتاب های خودتان هست این فتاوا فتاوای علمای شما هست اینها را چیکار می خواهید بکنید شما؟

بعد از آنها می رسیم به قاسم بن قطلوبغا متوفی 897 می آید فتوای سفکردری را مطرح می کند و با عبارتی که بیان می کند این‌چنین می گوید، می گوید:

«فظهر علی هذا عدم کفاءة الشافعی لبنتة الحنفی»

با این چیزی که ما مطرح کردیم مشخص شد که اصلاً شافعی کُف حنفی نیست

این مطلب را در «مجموعه رسائل قاسم بن قطلوبغا» آورده می آید می گوید:

«فظهر علی هذا عدم کفاءة الشافعی لبنتة الحنفی»

شافعی کف دختر حنفی نیست

در مجموعه رسائل علامه قاسم بن قطلوبغا در مکتب اسلامیه آورده در صفحه 715 این کتاب

«وأما عند الحنفیه فلما کان الإیمان إسماً للاعتقاد والقول»

نزد ما احناف چون ایمان اسمی برای اعتقاد قول است

مجموعه رسائل علامه قاسم بن قطلوبغا، چاپ مکتب اسلامیه، ص 715

«فثبت من کان قوله: أن الإیمان عبارة من مجموع الامور الثلاثه یلزم وقوع الشک فی الإیمان»

اگر کسی چنین حرفی بزند ما شکی در ایمانش می کنیم

وقتی اینطور شد

«فظهر علی هذا»

فتوای منِ قاسم بن قطلوبغا این است:

«عدم کفاءة الشافعی لبنتة الحنفی»

شافعی کُف دختر حنفی نیست

فتوا می دهد می گوید به اصطلاح یک مرد شافعی حق ازدواج با دختر حنفی را ندارد، اینها بخشی از تکفیرهای احناف برای شافعی ها بود.

ما داشتیم عبارات فتوای صریح احناف به تکفیر شافعیان را عرض می کردیم این کسانی که گروهی از بین شان می آیند ادعا می کنند یا بعضی از کسانی که شیعه هستند ادعا می کنند که شیعیان تکفیری هستند، این فتاوا را آیا دیدند؟ ما آمدیم فتوای تکفیر احناف به صورت عمومی تکفیر احناف برای احناف و الآن تکفیر احناف برای شافعیان را داریم مطرح می کنیم، می رسیم به آقای صنعانی متوفی 1182 در کتاب «ارشاد النقاد» جلد یک صفحه 20

«لقد وصل الخلاف إلی ان منع بعض الفقهاء الأحناف تزوج الحنفی من المرأة الشافعیة»

درگیری بین فقهای مذاهب به آنجا رسید که بعضی از احناف فتوا داد ازدواج مرد حنفی با زن شافعی جایز نیست

ارشاد النقاد، ج1، ص 20

«ثم صدرت فتوی من فقیه آخر»

یک فتوای دیگری آمد از احناف به نام مفتی الثقلین

«فأجاز تزوج الحنفی بالشافعیة»

گفت مرد حنفی با زن شافعی که می تواند ازدواج کند

برعکسش نمی شود

«وعلل ذلک بقوله تنزیلا لها منزلة أهل الکتاب»

چرا همچین فتوای می دهم؟

من اینها را نازل به منزلۀ اهل کتاب می کنم

با اهل کتاب ما با زن هایشان می توانیم ازدواج کنیم اما مردهای آنها حق ازدواج با ما را ندارند لذا منِ حنفی فتوا می دهم که مردهای شافعی حق ازدواج با زن های ما را ندارند اما ما حق ازدواج با زن های شافعی داریم، بعد علامه رشید رضا می آید می گوید:

«وقد بلغ من إیذاء بعض المتعصبین لبعض فی طرابلس الشام فی آخر القرن الماضی»

در طرابلس شام در آخر قرن گذشته (دویست سال قبل تقریباً می شود) بعضی از شیوخ شافعی رفتند پیش مفتی که رئیس العلماء بود

«وقال له إقسم المساجد بیننا و بین الحنفیة»

بیا مسجدها را بین ما و حنفی ها تقسیم کن

یک سری مسجد ما، یک سری آن حنفی ها،  نه ما در مسجد حنفی ها برویم نه حنفی ها مسجد ما بروند

«فإنا فلاناً من فقهائهم یعدنا کأهل الذمة»

بعضی از آنها ما را جزو اهل ذمه می دانند

«بما أذاع فی هذه الأیام»

و این فتوا را پخش کرده

«من خلافهم فی تزوج الرجل الحنفی بالمرأة الشافعیة»

دعوای شان سر این است؛ آیا مرد حنفی می تواند با زن شافعی ازدواج کند یا نه؟

دعوا سر این نیست که شافعی ها کافر هستند، دعوا سر این هست که آیا کفرشان به اندازه اهل کتاب است یا به اندازه بودای ها و بقیه اینها است، کدام شان است؟ اگر بگوییم مثل اهل کتاب هستند باز زن شان می شود ازدواج کرد، اگر بگوییم اینها مثل بودای ها هستند با زن شان هم نمی شود ازدواج کرد، این دعوای حنفی ها بوده، فتوای حنفی ها سر این داشتند بحث می کردند، دعوای شان سر این است

«وقول بعضهم لا یصح لأنها تشک فی إیمانها»

بعضی ها گفتند نه اصلاً نمی شود چون اصلاً کافر است شکی در اصل اسلامش داریم (شافعی ها)

«وغیرهم یجوزون أن یقول المسلم أنا مؤمن إن شاءالله»

بعضی ها می گویند جایز است، یک گروه دیگر می گویند نه ازدواج جایز است

«قیاساً علی الذمیة»

بر اساس اینکه این را ما مثل ذمی ها اهل کتاب دانستیم

ملاحظه فرمودید این چیزی که به عنوان گل و بلبل بین مذاهب مطرح می کنند نه این‌چنین نیست.

 احناف و شوافع را مطرح کردیم، اما احناف و مالکی ها؛ چون مالکی ها کم بودند طیبعتاً درگیری های بین مالکی ها و بقیه مذاهب کمتر است.

تماس داریم، علی آقا از تهران خدمت شان هستیم سلام علیکم.

بیننده:

سلام علیکم استاد عزیز، إن شاءالله که همیشه سلامت باشید موفق باشید، یک مطلبی می خواستم بگویم؛ برنامه تریبون آزاد را هم اگر بگذارید خیلی بهتر است خیلی بیننده ها زیادتر می شود چون آنجا خیلی از عوام فرق نمی کند چه از شیعیان چه از اهل سنت سؤال های را می پرسند که بیشتر باعث مثلاً هدایت آنها می شود یا بیشتر باعث می شود که آنها تشویق بشوند به مثلاً تحقیق و اینطور چیزها، به حق و حقیقت زودتر برسند.

 یک سؤال داشتم؛ اینکه خداوند متعال در قرآن کریم فرمودند «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» این در دو جای قرآن هست، وقتی که خداوند متعال در دو جای قرآن می فرمایند این در سوره های مکی بیان شده، ما چطوری می توانیم بگوییم که خداوند متعال این را شأن نزولش را بگوییم درباره حضرت زهرا(س) هست؟ یکی از اشکالاتی که اهل سنت می کنند این هست که «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى» در مکه نازل شده چه ربطی به حضرت زهرا(س) دارد؟ اینکه در رابطه با مثلاً فدک آیه نازل شده که «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» در حالیکه این در مدینه نازل نشده در مکه نازل شده، خواستم این سؤالم را هم جواب بدهید و اینکه خواهش می کنم آن مطالبی که می فرمایید را یکم مقدار مثلاً اسم آن بزرگان اهل سنت را نقل می کنید اینها را کامل بگویید یا اسم آن کتاب ها را خیلی آرام بگویید، خیلی از بینندگان شما محققین هستند، درست است خیلی هم کسانی هستند که همینطوری نگاه می کنند ولی خیلی ها هم محقق هستند اینها را نگاه می کنند و می روند دنبال می کنند و بعضی هایشان را اینقدر سریع می گویید که دوباره مجبور می شوند یک روزی وقت بگذارند یا اینکه برنامه را تکرار کنند یا وقت نمی کنند و همینطوری ناقص رد می شوند، اگر خواهشاً یک ذره آن اسم کتاب ها را یا آن صفحات را یا اسم آن عالِمان شان را آرام تر بگوید واقعاً خیلی عالی می شود، یا علی مدد خدا حافظ.

استاد ابوالقاسمی:

راجع به سؤالاتی که پرسیدند یک سؤال هم که در واتساپ دریافت کردیم آقای روشن پور از تهران گفتند که بارها شنیدیم فتوای وهابیون این هست که اگر حفشی را بکشند به بهشت می روند، سؤالم این است؛ آیا این فتوا مستند هست؟ اگر هست لطفاً منابع آن را معرفی فرمایید.

جواب: برای این قضیه شما می توانید به سایت آپارات مراجعه کنید یک کلیپی است با عنوان «شیعه بکش برو بهشت» در صفحه آقای علی شریفی در آپارات هم هست که خود آقای سجودی که از وهابیون کارشناس شبکه های وهابی هست در آنجا می آید تعریف می کند می گوید بله در جلساتی بود آنها رسماً می گفتند، می گفتند اگر شیعه ها را بکشی به بهشت می روی، خودش می گوید ما شنیدیم این حرف ها را، حالا الآن می آیند منکر می شوند نه، اینها واقعیت داشت و واقعیت دارد و بارها فتوا به تکفیر شیعیان داده اند و اگر دوستان خبرش را در هفته قبل دیده باشند یک خبری بود من در اینستاگرام هم گذاشتم که یکی از ائمۀ مساجد در افغانستان متأسفانه از ائمه مساجد سنی گفته بود که بله من امروز می خواهم بروم به بهشت، چیکار می خواهی بکنی؟ حالا می فهمید؛ به مسجد شیعیان حمله کرده بود و چند نفر از شیعیان را به شهادت رسانده بوده، از این فتواها در بین شان هست متأسفانه.

اما سؤالاتی که این دوست عزیزمان علی آقا از تهران پرسیدند راجع به تریبون آزاد؛ ما تایم برنامه های مان چون بسیار محدود است هنوز امکان تریبون آزاد را نداریم اما إن شاءالله اگر یک مقدار بازتر بشود إن شاءالله تریبون آزاد را هم خواهیم داشت.

راجع به آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» گفتند در سوره های مکی آمده؛ اولاً در باب مکی و مدنی بودن اختلاف هست که آیا مکی بودن به معنای این هست که قبل از هجرت است یا مکی بودن به معنی این است که در مکه نازل شده ولو بعد از هجرت مثلاً در حجة الوداع یا مثلاً در سفری که به عمرة القضاء بوده یا در صلح حدیبیه، لذا بعضی از علمای سنی که سورۀ را سوره مکی معرفی کردند از این باب بوده.

نکته دوم؛ سوره های که اینها به عنوان سوره مکی معرفی کردند یک آن سوره «إسراء» هست و «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» در إسراء آمده و سوره إسراء تعدادی زیادی از آیات مدنی از آن است اتفاقاً سوره های بزرگ مکی معروف هستند یا سوره روم معروف هستند که اینها بر خلاق بقیه سوره های مکی که تعداد آیاتش کم است اینها تعداد زیادی از آیات شات در مدینه نازل شده و رسول خدا (ص) دستور دادند طبق آنچه که وحی برای شان نازل شده آیه فلانی را در سوره فلان قرار بدهید و به خصوص جالب اینجاست از آیاتی که خود علمای اهل سنت تصریح کردند آیه مدنی است یک آن همین آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ» هست علمای سنی تصریح کردند سوره إسراء مکی است غیر از چند آیه از جمله آیه «وَآتِ ذَا الْقُرْبَى حَقَّهُ»، وقتی خودشان تصریح می کنند به این قضیه دیگر اصلاً معنی ندارد بگویند این سوره مکی بوده، مکی بودن برای کل سوره نیست برای عموم آیات سوره است، اما در این سوره ها به اعتراف خودشان آیات مدنی هم نازل شده از جمله این قضیه، این مطلب را به صورت مفصل حضرت آیت الله خرازی در کتاب «بدایة المعارف» آوردند با مصادر سنی که تصریح کرده بودند به اینکه این آیات آیات مدنی است.

راجع به آخرین سؤالی که مطرح کردند مطلبی که در مورد بحث این که مدارک را ما آرام تر بگوییم؛ ما بخاطر اینکه مدارک بسیار زیاد هست ما اگر بخواهیم این مدارک را یکی دوتایش را بخواهیم طرح کنیم و سر هر کدام از آنها بمانیم وقت بسیار زیادی از ما گرفته می شود و مقدور نیست برای ما، لذا ما سعی می کنیم و تلاش می کنیم در همین برنامه جمع بکنیم بین هر دو هدف؛ هم هدف بیان کردن تمام مدارک و هم هدف آرام بیان کردن اینها.

راجع به مکی بودن این در «روح المعانی آندلسی» مطرح می کند:

«وتسمی الإسراء وسبحان، مکیة»

این سوره مکی است

«وعن الحسن إلا خمس آیات»

حسن بصری که جزو تابعین هست گفته پنج آیه است که مدنی است

«ولا تقتلوا النفس، لا تقربوا الزنا، أولئک الذین یدعون»

تا آیه «أقم الصلاة» و آیه «وآت ذالقربی حقه»

قتاده علاوه بر این پنج تا سه آیه دیگر را هم اضافه کرده تصریح کرده که هشت آیه از این سوره آیات مدنی است، با توجه به این قضیه اصلاً این شبهه نمی آید چون علمای شان تصریح کردند که این سوره مکی است غیر از این آیاتی که مطرح شد.

تکفیرهای احناف برای شوافع را مطرح کردیم اما تکفیر احناف برای مالکی ها؛گفتیم مالکی ها معمولاً قدرت نداشتند قدرتشان کم بود به همین دلیل درگیری هایشان با بقیه مذاهب کمتر بوده اما با وجود این قضیه مورد تکفیر احناف قرار گرفتند در کتاب «ترتیب المدارک تقریب المسالک» أبوالفضل عیاض بن موسی  یحصبی آندلس در جلد یک صفحه 15 می آید مطرح می کند:

«ولکن الغالب إذ ذاک مذهب المدینه والکوفه»

در آن زمان دوتا مذهب رایج بود مذهب مدینه که مالکی ها هستند، مذهب کوفه که احناف بودند

ترتیب المدارک تقریب المسالک، أبوالفضل عیاض بن موسی  یحصبی آندلس، ج 1، ص 15

و در دولت بنی عبید مذهب کوفی ها قدرت پیدا کرد (حنفی ها)

«فکان فیهم القضاء والرئاسة»

اینها قاضی بودند رئیس بودند

بعد می آید می گوید:

«وأخرجوا أضغاثهم عن المدنیین»

و در آن دوران کینه های شان را بر ضد مدنی ها (مالکی ها) این احناف نشان دادند

«فجرت علی المالکیة فی تلک المدة محن»

بر مالکی ها محنت ها و سختی های زیادی در دوران قدرت احناف رخ داد

«ولکنهم مع ذلک کثیر»

اما با همه اینها در منطقه قیروان مالکی ها باقی ماندند زیاد هم هستند

«والعامة تقتدی بهم»

وعموم مردم هم به همین ها اقتدا می کنند

یعنی احناف قدرت پیدا کردند در قیروان در غرب آفریقا و دیگر مناطقی که در غرب بلاد اسلامی، ولی شروع کردند به فشار آوردن روی مالکی ها، تا توانستند جنایت کردند مصیبت سر مالکی ها آوردند اما نتوانستند احناف مالکی ها را از بین ببرند، این تازه یکی از مذهب ها هست ما هنوز جنگ هایشان را نیاوردیم فقط داریم عبارت های کلی را مطرح می کنیم که فلان مذهب با فلان مذهب درگیری داشته، مذهب حنفی شافعی را تکفیر کرد، کشتارهای زیادی از مالکی ها داشته و درگیری های زیادی، إن شاءالله باقی را ما در جلسات آینده خدمت عزیزان و سروران مطرح خواهیم کرد.

اگر تا الآن بیننده برنامه ما بودید تشکر می کنیم و ما إن شاءالله بنا داریم که به شبهاتی که در این قضیه آمده شبهات بحث های درونشی به صورت بیشتر و مفصل تر بپردازیم.

از همه دوستان التماس دعا دارم والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

 

 

 

 

 

 


  
  • دکتر وحید رضایی

    11 شهریور 1402 - ساعت 15:50

    الحمدلله رب العالمین که رافضی هستیم

    0 1
  • رضایی

    13 تير 1402 - ساعت 17:42

    با سلام.صدا به شدت ضعیف است

    0 3
  • احمد

    26 خرداد 1400 - ساعت 13:18

    جناب ابوالقاسمی بنده معلم فلسفه دانشگاه هستم و چهار مرتبه من در سایت جناب سروش با معرفی خودم از ایشون خواستم تا مناظره کتبی کنیم یا دست کم به پرسش من پاسخ دهند ولی دریغ از کمترین پاسخی. ایشون بیشتر دوست داره روی ویترین باشه تا جوینده حقیقت. و کسی روی ویترین هست که بتونه از باورهای متعدد و مذاهب مختلف سخن بگه و در دفاع از اونها قد علم کنه. و البته نقد شیعه هم این روزها در بین اهل سنت و ... کم طرفدار نداره. بنده در گذشته از دوستداران ایشون بودم و تمام آثار ایشون رو ... اما اکنون یقین دارم به بطلان باورهای ایشون یقینی قلبی و عقلی. و به نظرم حی نیاز به نقد هم نداره آراء بی منطق ایشون که با شعر عجین شده.

    0 1

راه روشن>

شبکه ولی عصر راه روشن استاد ابوالقاسمی