آینه تاریخ حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

برنامه آینه تاریخ با موضوع پاسخگویی به شبهات تاریخ اسلام
کارشناس: حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری
جلسه بیست و یکم


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 1400/06/26

برنامه:آیینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

السلام علیک یا مولا یا صاحب العصر والزمان

عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر خوش آمدید به شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) و برنامه آیینه تاریخ، همچنان در أیام عزاداری حضرت أبا عبدالله الحسین و اهل بیت هستیم إن شاءالله که این روزها بر همۀشما تعزیت باشد و تسلیت عرض می کنیم خدمت شما، امیدوارم که خداون متعال عنایات خودش را به واسطه آقا امام زمان بر ما داشته باشد و این قلیل توسلات را قبول کند از ما.

آمدیم در خدمت شما باشیم با برنامه آیینه تاریخ و در خدمت کارشناس محترم برنامه جناب آقای استاد دکتر جباری، عزیزمان استاد حوزه و دانشگاه، مورخ و سیره شناس، در خدمت شان هستیم إن شاءالله سؤالات تاریخی را خدمت ایشان مطرح می کنیم و پاسخ را از ایشان می شنویم، استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید

أعظم الله أجورنا و أجورکم

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب دارم حضور حضرت عالی و عزیزان بیننده برنامه در هر جای این کره خاکی که شرف حضور دارید إن شاءالله که توفیقات الهی توفیقات خاص خداوند متعال شامل حال همۀشما باشد إن شاءالله و مشمول عنایات مولا و سرورمان امام عصر (عج) باشید، من هم این ایام را تسلیت عرض می کنم همچنان در ایام اسارت خاندان أباعبدالله (سلام الله علیه) به سر می بریم روزهای بسیار سخت و جانگدازی که بر اهل بیت آن حضرت گذشته و دیگر فکر می کنم کم کم بر اساس شواهد موجود آن بزرگواران مسیر بازگشت به سمت کربلا را دارند طی می کنند و دیگر می رسیم به اربعین حسینی (سلام الله علیه)، إن شاءالله خداوند همۀ ما را قدردان نعمت ولایت آن حضرت قرار بدهد و زیارت اربعین را و رفع مشکلات نصیب همۀ بینندگان عزیز و ما بفرمایند.

مجری:

إن شاءالله با عنایت آقا امام زمان بتوانیم همه در این زیارت بزرگ شرکت کنیم به امید خدا.

استاد عزیزمان ما از شما خیلی بهره می بریم در این برنامه ها واقعاً مطالبی که می فرمایید مطالب نابی است، یکی از مسائلی که دغدغه خود من هم هست و خیلی از بیننده ها که ما زیاد می شنویم این بحث را که آب مهریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) است و حضرت امام حسین (علیه السلام) در کربلا از چیزی که حق خودش است سهم خودش است و مال خودش است محرومش کردند؛ این را برای مان توضیح می فرمایید که در واقعیت چگونه است و در منابع تاریخی چه می گوید در این خصوص.

استاد جباری:

عزیزان بیننده هم قاعدتاً این را شنیدند منابع را مادحان محترم احیاناً مطرح کردند بر این سؤال هست که مگر مهریه حضرت زهرا (سلام الله علیها) آن مبلغ مهر السنۀ نبود که پیامبر اکرم (ص) تعیین کردند که مهریه همسران پیغمبر و مهریه حضرت خدیجه (سلام الله علیها) و خود حضرت زهرا (سلام الله علیها) این بود حالا آنچه که معروف هست و راجع هست در باره مهر السنه 500 درهم بوده حالا اگر عزیزان بیننده بخواهند یک قیاسی بکنند میزان مهریه مهر السنه را، دیه یک انسان بر اساس درهم وقتی که حساب می شود ده هزار درهم هست یعنی چیزی حدود یک بیستم دیه انسان و لذا مهریه کلانی که امروزه مرسوم هست گاهی کسانی تعیین می کنند بر موافق سنت پیامبر و همسران پیامبر یا دختر پیامبر نیست، اگر مهریه زیاد نشان افضلیت و فضل یک بانو بود چه بانوی برتر از فاطمه و خدیجه (سلام الله علیهما) در حالی که مهریه آنها 500 درهم، گاهی 480 درهم گفته شده و گاهی 500 درهم، و حضرت زهرا هم به همین ترتیب، اما در روایاتی این آمده که مهریه فاطمه (سلام الله علیها) آب فرات بوده فرات را به عنوان مهریه فاطمه ذکر کردند، در روایاتی هم چهار نهر را اسم بردند؛ فرات و دجله و نیل و رود بلخ، یعنی چهار رود مطرح آن زمان در این منطقه غرب آسیا حالا خاورمیانه تعبیری است که عزیزان مستحضر هستید مقام معظم رهبری یک تعریضی داشتند که این تعبیر به کار نرود (خارومیانه) چون بر اساس مبدعیت غرب می گفتند خاورمیانه، خاور دور، خاور نزدیک و امثال اینها، حالا در منطقه غرب آسیا که عمدتاً این محل بروز و ظهور انبیاء و خود رسول خدا (ص) بوده چهار رود مطرح بوده؛ نیل که شمال آفریقا است و دو رود دجله و فرات که چند کشور در منطقه غرب آسیا از ترکیه و سوریه و منطقه شام و عراق را فرا می گیرد و همینطور رود بلخ که در قسمت آسیای میانه، این چهار رود در برخی از روایات آمده، منبع اش هم حالا عزیزان خواستید داشته باشید کتاب «دلائل الإمامه» طبری، طبری امامی که شیعه بود این کتاب «دلائل الإمامه» از کتب متقدم ما است و در آنجا صفحه 18 این آمده و با مختصات تغییر در عبارات و اینها در منابع دیگری مثل «نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة» صفحه 91، «مناقب آل أبی طالب» إبن شهرآشوب جلد 3 صفحه 400، در اینها آمده.

دلائل الإمامه، طبری، ص 18

نوادر المعجزات فی مناقب الأئمة الهداة، ص 91

مناقب آل أبی طالب، إبن شهرآشوب، ج 3، ص 400

پس بنابراین اجمالاً در منابع کهن مثل منابع قرن چهارم پنجم و اینها آمده چنین چیزی که چهار رود را به عنوان مهریه فاطمه (سلام الله علیها) ذکر کردند از طریق معصومین (علیهم السلام) مثلاً روایت جابر جوفی است جابر بن یزید جوفی صحابی مطرح امام باقر (سلام الله علیه) از امام باقر این را نقل کرده که خداوند مهریه حضرت فاطمه را در زمین چهار نهر قرار داد؛ که یکی از آنها فرات است و سه تایش که عرض کردم، اما مشخص است با توجه به اینکه خود مهریه فاطمه (سلام الله علیها) در عقد فاطمه (سلام الله علیها) همان 500 درهم بوده و اتفاقاً حالا داریم به اواخر ماه صفر نزدیک می شویم عزیزان بیننده مستحضر باشید که طبق روایات خواستگاری و عقد فاطمه (سلام الله علیها) و امیرالمؤمنین در همین اواخر ماه صفر سال دوم هجری بود که فاطمه (سلام الله علیها) عقد بسته شدند و حدود نه ماهی عقد بسته بود آن حضرت تا اواخر سال دوم یعنی تا شب اول ذی الحجه، ذی الحجه آخرین ماه سال قمری هست شب اول ذی الحجه سال دوم هجری که به خانه شوهر رفت زفاف فاطمه (سلام الله علیها) بود حالا به هر حال این مقدار مهر السنه تعیین شد بنابراین این عبارت که مهریه فاطمه این چهار رود هست یک بیان می توان گفت تشریفی یا مثلاً اینکه خداوند متعال یک چنین مهری را تعیین کرد برای فاطمه، چرا آب؟ چرا رود؟ مشخص است آب و رود نشانه حیات است نشانه روشنایی است

«وَجَعَلْنَا مِنَ الْمَاءِ كُلَّ شَيْءٍ حَيٍّ»

هرچیزی حیاتش از آب هست

 ممکن است یک نماد باشد در واقع، اینکه فاطمه (سلام الله علیها) مهریه اش باید آب باشد چون آب منشأ حیات است و فاطمه هم منشأ حیات معنوی انسان ها است و فرزندان او پدر او شوهر او اینها همه مایه حیات معنوی انسان ها هستند إلی یوم القیامه یعنی از زمان پیامبر اکرم (ص) تا روز قیامت خداوند متعال حجت خودش را و خلیفه خودش را در زمین پیامبر و اهل بیت قرار داده با توجه به بحث امامت آنها و ظهور و رجعت و اینها، لذا می توان یک چنین تبیین یا توجیهی داشت، حالا به هر حال اصل مسئله این بله روایاتی در این منابع آمده با این بیانی که اشاره شد.

مجری:

خیلی متشکرم، باز در همین بحث ها از بحث مالکیت امام حسین (ع) بحث سرزمین مقدس کربلا است ما زیاد این را هم شنیدیم که حضرت أباعبدالله الحسین زمین کربلا را خریدند، یک اشارۀ هم فکر کنم در یکی از برنامه ها قبلاً از حضرت عالی شنیدیم به این قضیه که فرمودند این زمین مال چه کسی هست و اینها، این را برای مان اگر ممکن هست تفسیر بفرمایید که جریان چه است؟ آن زمین را أباعبدالله خریدند و چگونه خریدند و در مقابلش چه خواستند؟

استاد جباری:

در این زمینه هم یک سند داریم منبعی داریم اینطور نیست که هیچ رد پای از آن پیدا نشود با سخن، کهن ترین گزارشی که در این باره وجود دارد از مرحوم شیخ بهائی است حدود مثلاً تقریباً نزدیک به چهار قرن قبل دوره مرحوم شیخ بهائی بوده ایشان کتاب «کشکول» دارد موجود است کشکول ایشان، در «کشکول» مرحوم شیخ بهائی جلد یک صفحه 201 این گزارش آمده، مرحوم شیخ بهائی با استناد به دستخطی از جدشان، جد مرحوم شیخ بهائی محمد بن علی جباعی و او هم (محمد بن علی جباعی) استناد می کند به دستخط مرحوم سید إبن طاوس، إبن طاوس معروف بزرگ شیعه از علمای قرن هفتم، ایشان هم دستخطی داشته به این مضمون و او هم (إبن طاوس) نسبت می دهد به جلد دوم یا جزء دوم کتاب «زیارات یا المزار» محمد بن احمد بن داود قمی یکی از روات قم بوده محمد بن احمد بن داود قمی که از محدثان قم در قرن چهارم بوده و این کتاب را در سال 360 قمری روایتش را به یکی از محدثان دیگر محمد بن عبدالله بن عبدالرحمن بن سمیع اجازه می دهد یعنی دوره حیات این معلم قرن چهارم بوده و این سلسله سند این نقل هست و در آن کتاب از امام صادق (سلام الله علیه) نقل شده که امام حسین (ع) وقتی وارد کربلا شدند زمینی که قبر مطهر آن حضرت الآن در آن قرار گرفته از اهل نینوا و غاضریه به شصت هزار درهم خریدند، حالا اینکه این زمین آیا متعلق به آنها بود یا نه حضرت این پول را دادند با توجه به نکته که عرض می کنم؛ 60 هزار درهم حضرت به آنها می دهند و ساکنین آنها در واقع همین تعبیر روایت هم صدقه دادن هست یعنی بخشیدند به آنها، این را اما شرط کردند که شما اینجا هستید ساکن هستید زائران من که برای زیارت قبر من به اینجا می آیند سه روز از آنها پذیرایی کنید، پذیرایی برای زائران و مشخص است معیدات این روایت که آن حضرت علم داشتند به اینکه در آنجا شهید خواهند شد و به ام سلمه فرمودند من می دانم آنجای که شهید می شوم و دفن می شوم قُبۀ که بر قبر من بنا می شود و زواری که می آیند برای زیارت من مشخص بود و یک چنین تمهیدی را حضرت اندیشیدند برای زائران قبر قبرشان و عرض کردم در «کشکول» شیخ بهائی آمده، بعد از شیخ بهائی هم مرحوم سید نعمت الله جزائری کتابی دارد به عنوان «زهر الربیع» حالا عزیزانی که اهل مطالعه کتب عربی، ترجمه ظاهراً نشده اصلاً لطافت این کتاب در عربی بودنش هست به جهت دو جلد کتاب است.

مجری:

ظاهراً می گویند ترجمه اش هم هست.

استاد یزدانی:

و کشکول مانند است یعنی حکایات و قضایا و نکات اخلاقی و غیر از آن در آن آمده در آنجا در «زهر الربیع» صفحه 344 نقل می کند و این یک سند هست.

زهر الربیع، مرحوم سید نعمت الله جزائری، ج 344

یوسف بن احمد بحرانی هم این خبر را به نقل از سید بن طاوس در کتابش نقل می کند، کشکولی دارد یوسف بن احمد بحرانی آنجا هم باز در جلد 3 صفحه 389 این آمده

کشکول یوسف بن احمد بحرانی، ج 3، ص 389

 بنابراین یک چنین تاریخچۀ دارد نقل مربوط به، بعید نیست که این رخ داده باشد و أباعبدالله (ع) در واقع به فکر، خرید که عرض می کنیم از این باب یعنی یک پولی دادند بر اینکه اینها خدمتی را بعد از آن حضرت به زوار داشته باشند، حالا عزیزان خواستید این دوم شبهه که عرض کردم من موارد مشابه اش را مطالعه بفرمایند همین جلد دوم کتاب ارزشمند «تاریخ قیام مقتل جامع سیدالشهداء (علیه السلام)» که یک فصلی دارد در جلد دوم در ارتباط با پرسش های عاشورایی بیست و خُردۀ پرسش و شبهه را آنجا پاسخ داده، جلد دوم صفحه 556 همین شبهه آب فرات هست و این بحث زمین کربلا، آنجا می توانند دوستان از آنجا هم مطالعه کنند.

تاریخ قیام مقتل جامع سیدالشهداء (علیه السلام)، ج 2، ص 556

مجری:

نکته جالبی که شما فرمودید بحث این نسخه خطی و آن دستخط را فرمودید شیخ بهائی از پدر بزرگ شان نقل کردند درست است؟

استاد جباری:

بله

مجری:

و یک جلسه هم از حضرت عالی شنیدیم علمای معاصر هم ظاهراً می گفتند ما همچین خطی را دیده بودیم یا این در میراث نسخ خطی ما موجود نیست در کتابخانه ها الآن.

استاد جباری:

من نشنیدم حالا یعنی واقعاً که کسی بتوانیم ثابت بکنیم که این همان دستخط باشد که از مثلاً جد مرحوم شیخ بهائی رسیده این باید بررسی بشود، فعلاً آنچه که هست شیخ بهائی نقل کرده در کشکولش و انتساب کشکول هم به شیخ بهائی کسی تردید و تشکیک نکرده.

مجری:

خیلی ممنون و متشکریم، استاد یک شخصیت های را بعضی وقت ها اسم های شان را می شنویم و شاید حالا گذرا در برنامه های متعدد در صداوسیما یا این طرف و آن طرف می آید یکی از این شخصیت ها بحث شبث بن ربعی یکی از شخصیت های لشکر عمر سعد و دشمن أباعبدالله الحسین (ع) و در مورد این گفتند که آدم مُلَوَل و مرتب رنگ عوض می کرده و حالا شخصیت های متعددی داشته، در مورد ایشان هم ما سؤال داریم اگر زحمتی نیست در مورد شخصیت این آقا برای مان توضیح بدهید.

استاد جباری:

اگر همانطور که اشاره فرمودید بخواهیم یک مثال بارز تاریخی برای کسی بزنیم که دائماً رنگ عوض کرده چهره عوض کرده متزلزل بوده در یک مسیر ثابتی قرار نداشته طبیعتاً مناسب ترین فرد همین شبث بن ربعی است از بنی یربوع بوده از قبیله بنو یربوع و همان قبیله مالک بن نویره منتهی از سیره بنو حَنظلة، عزیزان وقتی می گوییم مالک بن نویره حتماً مستحضر هستید جریانش را که قبیله بنو یربوع بعد از رحلت پیامبر اکرم (ص) قبیله ای بودند که به ظلم مورد تعرض خالد بن ولید  قرار گرفتند، اینها از اسلام خارج نشدند، اینها مخالف ابی بکر بودند بعنوان خلیفه، می گفتند علی (ع) یا یکی از اهل بیت باید بیاید بعنوان خلافت اما اینها را آمدند با چوب ارتداد راندند و خالد بن ولید رفت در آن قبیله و ماکل بن نویره که رئیس آن قبیله بود کشت و با همسرش زنا کرد و آمد به مدینه و جناب ابوبکر هم او را بخشید، و گفت «ان خالد تأول فأخطاء» و یک اجتهادی کرد و خطا کرد، حالا این مفصل در جای خودش جریان خالد بن ولید آمده، حالا در یک فرصت دیگری اگر توفیق باشد مفصل تر می شود به این پرداخت، به هر حال از این قبیله بود خود شبعث بن ربعی، گفتند زمان پیامبر را درک کرده، اما تلبن از اینجا شروع می شود بعد از رحلت پیامبر (ص) در همین جریان که عرض کردم یعنی جریان ارتداد و متنبیان، متنبیان را باز عزیزان بیننده یک اصطلاحی است که مستحضرید یعنی پیامبران دروغین کسانی که به دروغ ادعای نبوت می کردند به اینها می گویند متنبی، یک سه چهار نفر بودند که در اواخر عمر رسول خدا (ص) هوای نبوت به سرشان زد خیال کردند که این مثلاً یک مقامی است که همینطور می شود به دست آورد و ادعا کردند چون دیدند پیامبر اکرم ادعای نبوت کرده یک جایگاه رفیعی پیدا کرده؛ مسیلمۀ کذاب مثلاً یکی شان بود از بنو حنیفه از منطقه نجد عربستان مناطق شرقی مدینه ادعای نبودت کرد و یک نامۀ هم به پیامبر (ص) نوشت و گفت که بیا زمین را با هم تقسیم کنیم نصف آن را تو نبوت کن نصف آن را من، پیامبر نصف آن تو باش پیامبر نصف آن من باشم و دیگر کاری به هم نداشته باشیم، پیامبر اکرم (ص) در پاسخش یک جمله های نوشتند:

«اِنَّ الاَرضَ لله یورِثُها مَن یَشاءُ و العاقبه للمتقین»

و بعد آن هم بعد از رحلت رسول الله (ص) فتنه مسیلمه بالا گرفت و نیروی های از مدینه رفتند برای مقابله با او، زنی بود به سجاح او هم مدعی نبود شد بعد آمدند این سجاح دیدار کرد با نیروهایش با مسیلمه، رفت آخر خیمه با مسیلمه دیداری کرد و چه گذشت بیان شان که آمدند بیرون گفتند ما ازدواج کردیم با هم، یک مدعی دروغین پیامبری یک مرد و یک زن مدعی آمدند و اعلام کردند ازدواج کردیم و بعد گفت که مهریه سجاح را من بخشیدن نماز عشا و نماز صبح قرار دادم یعنی نماز عشا و نماز صبح را لازم نیست امت بخوانند، حالا بخاطر اینکه صبح سخت شان هست بخوابند و شب هم باز به همین ترتیب و یک چیز مضحک اینچنینی متأسفانه، حالا این سجاح که مدعی نبوت شد این آقای شبث شد مؤذن سجاح، بعد از رحلت پیامبر این اینچنین اولین رنگ عوض کردنش بود که شد مؤذن سجاح، در دورۀ که رفت تا دوران خلفاء گذشت و زمان بعد مسلمان شد برگشت، در زمان بعد از فتنه متنبیان که خوابید این دوباره برگشت و مسلمان شد و از ابتدا دست کشید و رسید به دوران عثمان، جزو مخالفان عثمان شد، آنهای که شورش کرده بودند برای قتل عثمان و اعتراض به عثمان جزو آنها شد، زمان امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) رسید در صفین جزو فرماندهان سپاه امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) شد این آقای شبث بن ربعی، بعد می رسد به اواخر صفین مسئله خوارج رخ می دهد می رود جزو خوارج، گرایش به خوارج پیدا کرد، در نهروان همراه خوارج آمد به جنگ و امیرالمؤمنین (ص) داریم که عملیاتی انجام دادند در جریان جنگ نهروان و نصیحت کردند هم خودشان هم إبن عباس را فرستادند احتجاج نصیحت، تعدادی برگشتند به سمت امیرالمؤمنین، شبث هم می گویند در آنجا برگشته جزو نیروهای امیرالمؤمنین، علیه خوارج شد در نهروان و بعد از امیرالمؤمنین که بود تا بعد از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) این در فضای کوفه دوباره برگشت به سمت بنی امیه چون دوره معاویه دورۀ بود که معاویه تبلیغات فراوان گرد بیست سال معاویه فرصت پیدا کرد برای تبلیغات به نفع بنو امیه و به ضرر و ضد امیرالمؤمنین و اهل بیت، این متأسفانه در آن دوره رفت مثل خیلی ها، شیعیان سیاسی اصطلاحاً به اینها می گفتند شیعه اعتقادی که نبودند به واسطه یک زعیم سیاسی با حضرت علی (ع) بیعت کرده بودند و رفت در جبهه معاویه و از کسانی است که در سال 51 هجری که زیاد بن أبیه بر کوفه مسلط هست والی معاویه هست در کوفه، آنجا داریم جریان حجر بن عدی و چند نفر از یاران شان که اینها معترض بودند به سیاست های معاویه و اینها، متأسفانه زیاد بن أبیه در کوفه شهادتنامۀ را جمع کرد با امضای برخی ها علیه حجر بن عدی که این از دین برگشته و کافر شده و با آن شهادتنامه اینها را دستگیر کردند و فرستادند به شام و معاویه قبل از اینکه اینها وارد دمشق بشوند در مَرْجُ عَذْراء اینها را شهید کرد که قبرش موجود است قبر حجر بن عدی که این داعشی ها متعرض شدند رفتند قبر را بشکافند و تکفیری ها جریانش معروف شد چند سال قبل که به جنازه او برسند، معروف است کسانی علیه حجر بن عدی شهادت دادند یکی از آنها همین آقای شبث هست، اینهم در این مرحله، بعد می آید می رسد به بعد از مرگ معاویه و نامه های که از کوفه رسید به أباعبدالله (ع) در مکه و دعوت از حضرت برای آمدن به کوفه، شبث جزو نویسندگان نامه دعوت به امام حسین است آنجا برگشته جزو طرفداران امام حسین (ع)، یعنی فراز و نشیب دارد می رود بر می گردد، دائماً در تزلزل است، جزو نویسندگان نامه به أباعبدالله (علیه السلام) هست که امام در همان کربلا خطاب می کردند ای شبث ای فلان ای فلان مگر شما نبودید که نامه نوشتید و دعوت کردید و گفتید بیا شهر آماده است و نیروها آماده است و میوه های مان رسیده و امثال اینها؟ یکی از آنها بود و اما بعد از اینکه کوفه رنگش عوض شد یعنی نان به نرخ روز خوار واقعی یکی شان همین شبث است وقتی که فضای کوفه عوض شد و مسلم بن عقیل در غربت قرار گرفت و إبن زیاد آمد و مسلط بر کوفه شد شبث از جمله کسانی است که مردم را از گِرد مسلم دور کرده پراکنده کرده این ضربه را به جناب مسلم بن عقیل می زند و بعد از آن دیگر می رود در خط إبن زیاد و نیروهای إبن زیاد که می آیند به کربلا و در آن طرف بوده و البته دارد که وقتی که أباعبدالله (سلام الله علیه) در آستانه شهادت قرار گرفت شبث نرفت جلو حالا از خجلتش بود یا از هر چه بود مثلاً مثل شمر جری نبود که برود جلو و مثلاً به حضرت ضربه بزند، اما در کنار بود در آن صحنه و بعد از حادثه کربلا هم که حتماً عزیزان در آن جریان سریال مختار دیدند شبث را که مختار دنبال او بود به عنوان یکی قتله أباعبدالله (ع) و فتنه کوفه را علیه مختار ترتیب داد و منتهی جان به سلامت به در برد به دست نیروهای مختار نیفتاد تا مصعب بن زبیر آمد و علیه مختار حرکت کرد و آمد و مختار را به شهادت رساند و کوفه را گرفت شبث دیگر جزو نیروهای مصعب هست و تا سال 70 هجری که دوران حاکمیت إبن زبیر است در 70 به درک واصل می شود و از دنیا می رود، این فراز و نشیب های زندگی این فرد متلون شبث بن ربعی.

مجری:

که آخرش هم عاقبت به خیر نمی شود، خیلی متشکرم، حالا اشارات زیادی داشتید به جنگ صفین و نهروان و شخصیت های دیگری که بالاخره همین ایام دهه اول صفر هم به آنها مناسب هست، اما من دو سه روز پیش یک برنامۀ از رسانه ملی از شبکه چهار صدا و سیمای جمهوری اسلامی ایران دیدم که در مورد یار بزرگ حضرت امام حسین (علیه السلام) نافع بن هلال صحبت می کرد و آنجا اشارۀ شد به طرماح بن عدی که اینها چگونه ملحق شد به امام حسین جناب نافع، ولی آنجا اسم طرماح بن عدی را فقط ذکر کرد و گذشت چیزی برای مان روشن نکرد، دوست داشتیم شما برای مان توضیح بدهید جریان طرماح بن عدی را برای مان توضیح بدهید چون جزو سؤالاتی است که چند هفتۀ هم در دست ما هست گفتیم اگر صلاح بدانید قبل از اینکه سؤالات دیگر را بپرسیم این را مطرح بفرمایید.

استاد جباری:

طرماح بن عدی از قبیله طَی بوده طائی بوده طرماح بن عدی طائی از قبیله طی همان قبیله حاتم طائی و فرزند حاتم طائی (عدی بن حاتم) که حالا جزو شیعیان حضرت و یاران حضرت و قبیله پُر جمعیت شیعی بوده، طرماح در کوفه ساکن بوده و خانواده اش هم آنجا بودند.

مجری:

این که ربطی به آن عدی ندارد یعنی خود طرماح بن عدی نسبتی با عدی بن حاتم که ندارد و حجر هم همینطور است؟

استاد جباری:

بله اینها نسبتی ندارند جدا هستند، در کوفه بود و قبل آن جزو یاران امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) بوده در جنگ ها همراه حضرت (سلام الله علیه) شرکت کرده و بعد از جنگ جمل یک نامه معروفی دارد امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به معاویه می نویسند آن نامه را چون قبل آن معاویه نامه ای می نویسد نامۀ بی ادبان ای می نویسد به امیرالمؤمنین که من با یک شمشیر برانی به سراغ تو خواهم آمد و یک رجزهای تو خالی اینچنینی به علی (ع) را معاویه تحدید می کند من با شمشیر فلان «بشهاب قاطع» اینها به سراغ تو خواهم آمد که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) یک نامۀ می نویسد که حالا من تعبیری باید بکنم که تا اعماق جان معاویه طبیعتاً آتش گرفته با این نامه حضرت چون حضرت فرمودند که نزد من آن جمله:

«وَ عِنْدِي السَّيْفُ الَّذِي أَعْضَضْتُهُ بِجَدِّكَ وَ خَالِكَ وَ أَخِيكَ»

یک چنین تعبیری در نهج البلاغه هم هست در این نامه است که حضرت می گوید نزد من ای معاویه آن شمشیری که با آن شمشیر من جنگیدم با پدرت و جد تو را و عموی تو را و دایی تو را و برادر تو را با آن شمشیر کشتم، اشاره می کردند به جنگ بدر؛ در جنگ بدر می دانیم اولین گروهی که از سپاه مشرکان آمدند به مصاف مسلمان ها سه نفر بودند عتبه شبیه و ولید، عتبه پدر هند جگرخوار بود، شبیه برادر عنبه بود و عموی هند جگرخوار و ولید هم فرزند عتبه بود می شود برادر هند جگرخوار.

مجری:

اینجا که باز در هفته قبل هم باز داشتیم یزید اینگونه رفتار می کند با سر شریف حضرت أباعبدالله الحسین همین چیزها را یادآوری می کرد.

استاد جباری:

بله همین ها را یادآوری می کرد که انتقام اینها را در واقع می گیرم که اشاره کردیم، و امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که ولید مقابل امیرالمؤمنین قرار گرفت حضرت او را کشت، حمزه (سلام الله علیه) با عتبه درگیر بود و امیرالمؤمنین دیدند که اینها دست به یقه شدند حضرت رفتند فرمودند:

«یا عم تأتک رأسک»

سرت را بیاور پیاین

حمزه سرش را آورد امیرالمؤمنین شمشیر را حواله عتبه کرد پس شمشیر امیرالمؤمنین هم سهیم در قتل ولید هم پدرش عتبه و بعد هم رفتند هر دو سراغ شیبه که عبیدة بن حارث بن عبدالمطلب پسر عموی امیرالمؤمنین عبیده با او درگیر بود به کمک او رفتند و شمشیر امیرالمؤمنین در خون هر سه سهیم است یعنی هم شیبه هم عتبه هم ولید و در اثنای جنگ هم که حنظله فرزند هند حنظلة بن أبی سفیان برادر معاویه در اثنای جنگ به دست امیرالمؤمنین کشته شده پس معاویه هم برادرش، هم دایی اش، هم جد مادری اش، هم عموی مادری اش(عموی هند) یعنی شمشیر امیرالمؤمنین سهیم بوده در قتل اینها، چطور کینه نداشته باشد از امیرالمؤمنین؟ و حضرت اشاره کردند فرمودند که آن شمشیری که من با آن اینها را کشتم و با پدرت جنگیدم هنوز پیش من هست بیخود برای من رجز نخوان و این نامه را حضرت دادند طمرماه برد، طرماح هم می گویند فرد رشیدی بوده قد بلند بوده و شاعر بوده و فصیح بوده و اینها و می رود دربار معاویه، در تاریخ هست که وقتی که وارد شد گفت که

«السلام علیک أیها المَلِک»

به معاویه نگفت یا امیرالمؤمنین گفت «یا أیها المَلِک» ای پادشاه سلام بر تو، معاویه گفت که چرا اینطور سلام می دهی؟ گفت که به جهت اینکه تو می گویی امیرالمؤمنین کسی تو را بر ما امیر قرار نداده ما مؤمنان هستیم چه کسی تو را بر ما امیر قرار داده؟ تو امیر ما نیستی، آدم حاضر جواب و شجاعی بوده، در برخی از نقل ها یک بیان فصیح دیگری نقل شده منتهی آنچه که در نقل های کهن هست این هست که اینها را به او گفت و نامه را داد به معاویه و معاویه یک جوابی به اصطلاح گفت بنویسند داد به طرماح و برگشت، منظور اینکه چنین سابقۀ دارد طرماح بن عدی در زمان امیرالمؤمنین حامل نامه امیرالمؤمنین به معاویه هست بعد از جنگ جمل که هنوز جنگ صفین راه نیفتاده و می آید طرماح جزو شیعیان امیرالمؤمنین بوده و شیعیان امام حسن و امام حسین، در آستانه حادثه عاشورا طرماح حرکت می کند از کوفه و می رسد به أباعبدالله (علیه السلام) در منزل عُذَیبُ الهِجانات، عُذَیبُ الهِجانات منزلی است که امیرالمؤمنین وقتی که به نزدیک کوه جنوب کوفه رسیدند و حُر رسید به حضرت در آن منزل شراف بود که رسید و مانع شد أباعبدالله به سمت کوفه برود در واقع حُر می خواست امام را ببرد اما تحویل إبن زیاد بدهد که حضرت قبول نکردند و حضرت راه شان را کج کردند به سمت چپ و از حاشیه کوفه در واقع کنار کوفه رفتند به سمت شمال کوفه (کربلا) یک منزلی هست در آنجا در سمت ناحیه غربی کوفه است عُذَیبُ الهِجانات در آنجا حضرت دیدند که چندتا سوار دارند می آیند این طرماح بود و چهارتای دیگر همین نافع بن هلال که اشاره کردید یکی از آنها بود که اینها اشعاری باز نقل شده در باره طرماح و دیگران که می خواندند و اظهار وفاداری به أباعبدالله می کردند، آمدند با حضرت ملاقات کردند فضای کوفه را توصیف کردند که مردم جمع شدند در نُخیله و آماده جنگ با شما هستند و اینها و آن چهار نفر پیوستند به أباعبدالله (علیه السلام)، حُر می خواست مانع بشود امام فرمودند که چنین حقی نداری اینها جزو یاران من هستند اگر می خواهی جز به جنگ نمی توانی اینها را از ما بگیری، نتوانست حُر به هر حال آنها هم ملحق شدند، طرماح یک آذوقۀ همراه داشت که من بروم این را برسانم به أهلم و خانواده ام و برگردم، ای کاش این کار را نمی کرد یعنی به هر حال جزو شیعیان حضرت هست رستگار هم هست با إذن حضرت هم رفته، اینطور گفت و منتهی من خیلی وقت ها می گویم که این نکتۀ است برای همۀ ما؛ درجات کُرنِش و تسلیم پذیری مان در مقابل ولی معصوم در مقابل تعالیم دین و رهبر معصوم و جانشین رهبر معصوم باید به گونۀ باشد که إذن تمام یعنی خودمان را دربست در اختیار معصوم قرار بدهیم ببینیم که شما چه می گویید، طرماح آنجا اگر با حضرت مشورت می کرد می گفت من چنین آذوقۀ هست این را ببرم به أهلم برسانم یا نه الآن پیش شما بمانم؟ طبیعتاً أباعبدالله (علیه السلام) ممکن بود همین را بفرمایند که جزو یاران من باش فوز شهادت نصیبت بشود اما خودش تصمیم گرفت، إذن گرفت از امام اما بعد از اینکه گفت که من بروم اینها را برسانم و برگردم، امام هم إذن به او داد و رفت و آن آذوقه را رساند و برگشت و رسید دید که کار تمام شده و أباعبدالله (سلام الله علیه) به شهادت رسیدند و خبر شهادت حضرت پیچیده و دیر رسید، دیر رسید و حضرت به شهادت رسیده بود و به هر حال از فوز شهادت مثل آن چهار نفر جزو یاران شهید حضرت هستند اما طرماح نیست و بالاخره عاقبت به خیر است جزو افرادی است که نامش به نیکی یاد می شود.

مجری:

حتی در آن حالا در آنجا یک اشارۀ هم شده بود به اینکه اصلاً تا آخر عمرش مرتب ناراحت بود و انگشتش را گاز می گرفت و حتی آثار زخم روی انگشتانش بوده تا لحظه وفاتش و این چقدر دردناک است و به قول حضرت عالی واقعاً باز هم بعد از آن همچنان در راه اهل بیت بود، إن شاءالله که خداوند از گناهان همۀ ما بگذرد و إن شاءالله همۀ ما را به راه راست هدایت کند.

استاد خسته نباشید بسیار استفاده کردیم در بخش اول برنامه امروز اشاراتی داشتید این شخصیت ها واقعاً جریان های شان عجیب و غریب هست حالا همان چه شبث بن ربعی چه جناب طرماح بن عدی، باز از همین شخصیت ها ما حالا زیاد می شنویم در مورد شمر بن ذی الجوشن که می گویند این آقا مثلا در لشکر حضرت علی (ع) جنگیده جانباز شده زخمی شده، اینها چقدر حقیقت دارد آیا واقعاً مثلاً همین گونه هم هست؟ حالا ما در برخی سریال ها و برخی برنامه ها یا در برخی از مجالس می شنویم که او در لشکر امیرالمؤمنین بوده و اینها.

استاد جباری:

بله در متون تاریخی در باره شمر باز خوب است این نکته را عرض بکنم که قبیله شمر بنو کِلاب بوده از قبیله بنی کِلاب پدرش همان ذی الجوشن در واقع لقبش بوده و خود پدرش بعد از فتح مکه ناچار شد اسلام بیاورد در واقع یعنی او خیلی حالا تعریفی ندارد پدر شمر.

مجری:

جزو اهل طُلقا هستند؟

استاد جباری:

طُلقا بیشتر اهل مکه را می گویند.

مجری:

آنها جزو اهل مکه نبودند؟

استاد جباری:

نه بنو کِلاب خارج از مکه بوده و لذا آن وقتی که قبل از فتح مکه پیامبر اکرم اسلام را بر پدرش عرضه کردند نپذیرفت بعد از فتح مکه دیگر ناچار می شود می بیند که اسلام قدرت پیدا کرده اسلام می آورد، شمر جزو صحابه نیست جزو تابعین است پیامبر را درک نکرده البته به دوران خلفا است رشد او و اطلاع زیادی از وضعیت او در دوران خلفا نیست جز دوران امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که می آید بله جزو بیعت کنندگان یاران امیرالمؤمنین قرار می گیرد، اینها را من عرض خواهم کرد، برخی اخیراً مطرح کردند با توجه به کتابی که در باره شمر نوشته شده «ابن راعية المعزي»، امام حسین (ع) بودند که در کربلا وقتی که شمر خطابی کرد به ابا  عبد الله حضرت فرمود ای فرزند زن بز چران، البته بیان تحقیر آمیزی بود که یعنی اینکه تو از جهت عربیت یک عرب بدوی هستی، این را می خواست حضرت بگوید و الآن آمده ای و من را مورد خطاب قرار می دهی، و کرّ و فرّی اینجا داری، یعنی بشتر به بدویت او حضرت می خواستند اشاره بکنند با این بیان در این کتابی که عرض کردم بعضاً متأخرین نوشتند آنجا جزو یاران امیرالمؤمنین در صفین بودن و مجروح شدنش را منکر شده اند ،که حالا من عرض می کنم که قصه اش چیست، آنچه که بیشتر به واقع نزدیک است و شواهد این را تأیید می کند این است که جزو همان شیعیان سیاسی امیرالمؤمنین (ع) بوده. شیعه سیاسی یعنی با حضرت بیعت کرد بعنوان زعیم سیاسی مثل خیلی های دیگر اما به جریان خلافت هم پایبند بود، فقط به عثمان معترض بودند.

مجری:

در واقع نگاه اینها به امیرالمؤمنین به عنوان خلیفه است نه بعنوان امام منصوص و جانشین و وصی پیامبر

استاد حجازی:

بله منصوب من قبل الله نیست. و در صفین جزو نیروهای امیرالمؤمنین بوده مثل خیلی های دیگر، و آن شخصی هم که از سپاه مقابل، سپاه معاویه می آید با شمر از اینطرف دیگیر می شود ادهم بن محرز نامی است که این ادهم بعداً در سپاه عمر سعد در کربلا هم بوده، یعنی جزو معارضین اهل بیت بوده همواره، او از سپاه معاویه شمر هم از اینطرف  با هم درگیر می شوند و یک ضربه ای به صورت شمر می زند و شمر مجروح می شود در صفین، خب این هست، پس می گویند جانباز صفین، هست جراحت از صورت پیدا کرده در صفین اواخر جنگ صفین که می شود در همین ایامی که در آن قرار داریم دیگر، چون سالگرد جنگ صفین هم هست دهه ماه صفر، همین روزها، حالا فکر کنم شب یازدهم هستیم دیگر، امشب همان لیلة الحریر است، یعنی اوج جنگ صفین در یک چنین شبی است که زد و خورد شد و بعد رفت تا بحث قرآن به سر نیزه کردن و حکمیت و اینها که شمر در جریان خوارج که از انتهای جنگ صفین بر خواستند جزء خوارج شد، جزو کسانی که اعتراض به امیرالمؤمنین که چرا حکمیت قرآن را قبول نمی کنی وقتی هم قبول کرد بعداً اعتراض می کرند چرا قبول کردی ،خوارج قصه شان اینطور بود، شمر جزو خواج شد و بعد هم وقتی که برگشتند به کوفه به همین ترتیب جزء آنها بود  تا زمان حاکمیت معاویه هم، چون یک چنین قابله معامله با امیر المؤمنین  (ع) داشت و اشاره کردم به جریان شهادت هایی که علیه حجر بن عدی در زمان معاویه  در کوفه داده شد، شمر هم جزو همین شهادت دهندگان بود، که شهادت داد علیه حجر بن عدی بر کفر او و به همین ترتیب این مسیر را ادامه داد، بنابر این مثل شبس نیست که متلون باشد بالا و پایین کند دیگر بعد از اینکه از جبهه امیرالمؤمنین کم کم دور شد رفت در جبهه معاویه و در آنجا بود خب شاید طبیعتاً شاید رفت و آمدی به شما داشته یا نداشته دیگر خیلی تاریخ روشن نمی کند اما بلاخره در فضای کوفه و اینها بوده  تا زمان آستانه حرکت حضرت و آمدن حضرت به سمت کوفه و این شمر جزو کسانی است که ابن زیاد را تحریک می کند  بر ضد ابا عبد الله و اینکه عمر سعد دارد به نرمی رفتار می کند، و نامه ای که از ابن زیاد گرفت عمر سعد که یا کار حسین را تمام کن و یا امارت لشکر را بده به شمر، که شمر این را در روز تاسوعا آورد به کربلا و داد به عمر سعد و عمر سعد هم عصر تاسوعا بعد از این نامه بود که به سپاهش گفت «یا خیل الله ارکبی و ابشری» و جریان معروف که شمر آنجا بود آمد ندا داد که «این بنو اختنا» خواهر زاده های من کجا هستند، خب جریانش معروف است، بعد قصه کربلا و شهادت رساندن ابا عبد الله و بعد از کربلا جریان مختار و به درک واصل شدنش به دست مختار. اما نکته ای که می خواستم عرض کنم اینکه برخی مدعی شدند خیر اینطور نیست جزو نیروهای امیرالمؤمنین نبوده، جانباز صفین نبوده استناد می کنند به یک گزارشی در کتاب الإختصاص که منصوب به شیخ مفید است، گویا قبل از شیخ مفید احمد بن عمران نامی این کتاب را نوشته بوده، حالا شیخ مفید شاید راوی کتاب باشد نقل کرده این کتاب را مثلاً نسبت داده شده به شیخ مفید در «الإختصاص» این گزارش آمده. مرحوم علامه مجلسی هم در جلد 33 بحار صفحه 287، آنجا نقل کرده این را؛ همان جریان طرماح بن عدی است که الآن اشاره کردم، منتهی عرض کردم اصل جریان که طرماح می رود و نامه حضرت را می برد برای معاویه قطعی است از جهت تاریخ، اما این نکاتی که در این گزارش آمده یک مقدار به نظر می رسد پیرایه هایی است که بسته شده، از جمله پیرایه ها همین است که طرماح وارد بر معاویه می شود بر شام هنوز به کاخ معاویه وارد نشده می گویند برای چه آمدی، می گوید آمده ام که طلب کنم چند نفر را اسم می برد از جمله شمر بن ذی الجوشن، و لذا استناد به این می کنند می گویند پس شمر در زمان امیرالمؤمنین در شام بوده پس نمی تواند جزو نیروهای امیرالمؤمنین (ع)  بوده باشد ،اما این اولاً معارض دارد، همان نقلی که می گوید باید همه به محرض جنگید شمر از این طرف از طرف نیروهای امیرالمؤمینین آن هم از طرف معاویه با آن معارض است یک،و ثانیاً پیدا است که آن شخصی که این را نقل کرده از خودش اضافه کرده پیرایه بسته،چرا؟ چون در اینجا می آید از هدی یا هدی، هدی بن محمد بن اشعث بن قیص کندی نام می برد در کنار شمر در حالی که اشعث بن قیص جزو نیروهای امیرالمؤمنین بود، محمد بن اشعث هم در هنگام جنگ صفین نهایتاً 20 سال داشته باشد آن هم طبیعتاً جزو نیروهای حضرت بوده، آن وقت اصلاً تصور نمی شود پسری بنام هدی داشته باشد که او بیاید و رفته باشد پیش معاویه و طرماح برود او را طلب بکند و اینها، این یکی مثلاً اینها پیدا است که شخصیت ها را شخص راوی عشقش کشیده که اینها هم خوبه اینجا بگوییم که طرماح یک چنین کسانی را طلب کرد و اینها و دیگر اینکه در این نقل آمده که اینها نامه ای که طرماح برد بردند که ولیعهد آن زمان یزید، یزید که بحث ولایت عهدی اش مربوط به زمان امیرالمؤمنین نیست مدتها بعد از صلح امام حسن بود، در واقع دهه پنجاه به بعد است دیگر، لذا پیدا است که آن کسی که اینها را جعل کرده فرد تاریخ دانی نبوده اینها را قاطی به هم بافته، و لذا دیدم اخیراً این معروف شده و یکی از افراد هم، آقایان هم در سخنرانی اش این را مطرح کرده بود، این نقد ها بر این نقل وارد است و و لذا بنده ترجیح می دهم و تأیید می کنم همان چیزی که مشهور است در نقل آمده که شمر یک چنین سرگذشتی داشت جزو نیروهای امیرالمؤمنی در صفین بود

مجری:

در نهروان هم فرمودید جزو خوارج شد و دیگر؛ اشاراتی داشتید به جنگ صفین ونهروان خوب است که اشاره کردید،  دهه اول صفر و مناسبتی که امشب بود در مورد این بیشتر از حضرت عالی بشنویم؛ جنگ صفین خب وهابی ها مرتب رویش مانور می دهند که امیرالمؤمنین (ع) خودش لشکر کشی کرد به معاویه و معاویه بنده خدا نشسته آنجا و کاری نداشته و اینها، نمی دانم اینها دنبال چه هستند برای ما بفرمایید در مورد جنگ صفین جریان چیست آیا وقعاً لشکر کشی از سمت امیرالمؤمنین بوده به آن طرف یا حرکات از آن طرف بوده.

استاد حجازی:

بله با کمال تأسف دیدم که یکی از این کلیپ هایی که از همین شبکه های کذایی وهابی  و این کارشناس نما ها که بدون اطلاعات تاریخی، تاریخ بافی می کنند در این شبکه ها، من به جرعت عرض می کنم خدمت بینندگان عزیز اگر می خواهید مصادیق تاریخ بافی را ببینید بروید کلام و سخنان اینها را بشنوید، یکی از همین افراد مطرح می کرد، می گفت بله معاویه که سر جایش نشسته بود و آنچه که معاویه طلب می کرد اینکه خون خواهی عثمان را می خواست بکند چون قتله قاتلان عثمان را هم در نیروهای علی بن ابی طالب بودند، لذا اینها را علی نداد و کار به جنگ انجامید ،چه جنگ جمل، چه جنگ صفین بخاطر این بود که علی زیر بار نرفت که این قاتلان عثمان را بدهد، خب اولاً بله معاویه چنین ادعایی می کرد اما ادعا واقعاً درست بود؟، اولاً خود امیرالمؤمنین نقش داشت در قتل عثمان؟ نه، حضرت که مانع بود و نمی خواست چنین فتنه ای بپا بشود چون تبعاتش را می دید که امثال معاویه می خواهند سوء استفاده بکنند؛ این یک نکته بود، و ثانیاً یک جریان است که معاویه کسی را فرستاد، نامه ای نزد امیرالمؤمنین گفت که قاتلان عثمان نزد تو است آنها را بیاور و حضرت به آن فرستاده گفت فردا بیا در مسجد، رفت در مسجد و حضرت فرمود معاویه چنین کسی را فرستاده قاتلان عثمان را می خواهد، هزاران شمشیر بلند شد و گفتند همه ما قاتلان عثمان هستیم ،حضرت فرمود که اینها قتله عثمان هستند، و ثانیاً معاویه را چه به خون خواهی عثمان. من خدمت شما بینندگان عزیز یک مثالی را عرض بکنم که اگر مواجه با یک چنین ادعایی شدید از طرف این شبکه های وهابی، مثال تاریخ عرض بکنم، مثال نقضی است در واقع، که بر فرض هم قاتلان عثمان الآن جزو نیروهای امیرالمؤمنین بوده باشند بر اساس مبانی اهل سنت، اینجا امیرالمؤمنین حق دارد ببخشد یا قصاص بکند، یا هر چه، چرا؟ دلیلش عملکرد عثمان است، شما فعل عثمان را تقبیح می کنی یا قبول می کنی، عثمان وقتی که عمر بن خطاب توسط ابو لولو مضروب شد، فرزند عمر عبید الله بن عمر آمد به خونخواهی پدرش چند نفر بی گناه را کشت ،هرمزان را کشت، زن ابو لولو را کشت دختر ش را کشت، یک فرد دیگر ایرانی، چند نفر را، هرمزان و دو سه نفر دیگر را که صدای همه بلند شد بعد از مرگ عمر، صدای همه بلند شد و از عثمان طلب کردند که باید عبید الله قصاص بشود از جمله خود امیرالمؤمنی (ع) که این عبید الله بن عمر باید قصاص بشود بخاطر اینکه  دستش به خون چند نفر بی گناه آغشته شده، عثمان چه گفت؟ گفت من خلیفه مسلمان ها هستم ولی دم خلیفه قبلی هستم و از مال خودم دیه اینها را پرداخت می کنم

مجری:

خب پس طبق مبانی آنها که امیرالمؤمنین که حالا خلیفه آنها شده.

استاد یک تلفنی است با هم بشنویم بعد در خدمت شما هستیم، با دوست عزیز مان آقای بهادری از کرج بفرمایید عزیزم

بیننده:

سلام علیکم و رحمة الله عرض سلام دارم خدمت جناب عالی و حضرت آقای دکتر جباری، من دوتا سؤال داشتم از آقای دکتر یک اینکه در زمانی که نامه یزید بن معاویه می آید مدینه که برای والی مدینه، حالا یک عده گفتند ولید یک عده گفتند یزید بن ابو سفیان بوده، یعنی عموی یزید، این یک نکته است یک نکته هم این است که حکم عمارت شام را جناب خلیفه دوم نوشتند برای معاویه یا ابوبکر این را می خواستم از استاد بپرسم ممنون از پاسختان.

مجری:

خیلی متشکر از تماسی که گرفتید، ان شاء الله پاسخ لازم را استاد می دهند، در خدمت شما هستیم.

استاد حجازی:

بله ، یزید بن ابو سفیان که اصلاً مرده بود تا آن زمان نمانده بود، و بله یزید بن ابو سفیان توسط ابوبکر اعزام شد به شام، جزو همان نیروهایی بود که برای فتح شام رفتند و در همانجا ماند و بعد از مرگ یزید حکم را برای معاویه عمر نوشت در  زمان خلافت عمر بود سال 17-18 در آن حدود بود که شام فتح شده بود برای مستقر کردن معاویه در شام و زیر پر و بالش را گرفتن و بی توجهی به شکوه هایی که از معاویه می شد و یک عمارت و حاکمیت شبیه پادشاه ها معاویه پیدا کردند و عمر اعتنا کردند، مقسر آقای خلیفه دوم است یعنی باید جلوی معاویه را می گرفت اما خب متأسفانه نشد و معاویه پر و بال پیدا کرد والی مدینه ولید بن عتبة بن ابی سفیان  هست و نسبتش با معاویه می شود پسر عموی یزید، یزید بن معاویه بن ابی سفیان ولید بن عتبة بن ابی سفیان پسر عمو بود و تردیدی در این باره نیست و مروان هم در آن زمان دستیار بود به نحوی در مدینه بود و محرک بود، وقتی که نامه رسید ولید بن عتبه خیلی سخت نبود، خیلی دشوار نمی گرفت با نرمی ولینت با امام حسین می خواست برخورد بکند، مروان تحریک می کرد می گفت که همین الآن بیعت را بگیر و إلِّا الآن از این مجلس خارج بشود دیگر دسترسی به او پیدا نخواهی کرد، که امام به مروان گفت که تو می خواهی در اینجا من را مجبور کنی به بیعت کردن،و حضرت هم تعدادی از بنی هاشم را برده بودند خارج از منزل ولید که اگر صدای من بلند شد بیایید داخل برای؛ بله والی ولید بن عتبة بن ابی سفیان بود. عرضم دراینجا است که  امیرالمؤنین (ع) بر اساس همان معیاری که آقای عثمان می گفت من ولی دم هستم ، ما بخواهیم پاسخ نقضی بدهیم اینجا هم امیرالمؤمنین خلیفه رسمی مسلمان ها است بگذارید به اختیار خودش، معاویه چه حق داشت اینجا، چطور اینجا به عثمان حق می دهید که عبید الله بن عمر را،  حتی آقای عثمان تشویقش هم کرد، یعنی نه تنها مجازاتش نکرد فرستادش در کوفه زمین هم به او داد و کویفة ابن عمر معروف شد، آن زمین بود تا زمان جنگ صفین که  این عبید الله رفته در جبهه معاویه، و لذا معاویه آمده با خلیفه رسمی زمان که مردم با او بعیت کردند مخالفت کرده نامه نوشته که جز جنگ راه دیگری بین من و تو نخواهد بود، امیرالمؤمنین چه کند؟ طبیعتاً باید این را سر جایش بنشاند و حرکت کردند با نیروهایشان تا منطقه صفین و معاویه هم نیروها را آورد و درگیری جنگ صفین به این ترتیب بود.

مجری:

در همان جنگ صفین است که حضرت عمار به شهادت می رسد؟

استاد حجازی:

بله در همین جنگ است، بله عمار، اویس و حزیمة ثابت، ذو شهادتین که امیرالمؤمنین (ع) در آن خطبه 182 ، آخرین خطبه شان که  خطبه جانسوزی است واقعاً حضرت آنجا می گرید و می گوید محاسن حضرت خیس شد،

«أَيْنَ عَمَّارٌ وَ أَيْنَ ابْنُ التَّيِّهَانِ وَ أَيْنَ ذُو الشَّهَادَتَيْنِ وَ أَيْنَ نُظَرَاؤُهُمْ»

کجا هستند یاران من

نهج البلاغه، خطبه 182

کجا هستند یاران من، از یارانشان در صفین، بعد می گوید این کسانی که احیاء قرآن می کردند، و احیاء سنت می کردند و مات بدعت می کردند، قرآن تلاوت می کردند و شبها بیدار بودند، و آخر آن خطبه حضرت دعوت به جهاد  می کند، که می گوید جمعه نرسیده حضرت را ابن ملجم به شهادت رساند.

مجری:

الله اکبر سلام الله علیهم اجمعین؛ خیلی متشکرم استاد ما سؤالات مان خیلی زیاد است و واقعاً هم هم اش مهم است برای درس گرفتن از تاریخ ولی ما یک سؤالی هم مانده از هفته قبل  چون وقت تمام شده من دوتا سؤال را می گذاریم در هفته آینده اگر توفیق بود، یکی بحث جریان سر مبارک شهدای کربلا بود که در هفته گذشته خیلی وقت کم شد قرار بود که امشب جواب بدهیم که متأسفانه وقت نشد و ان شاء الله در جلسه بعد همچنان مطرح خواهیم کرد؛ و تا دیدار دیگر از همه شما عزیزان التماس دعا و خدا حافظ.

 


آینه تاریخ>

شبکه ولی عصر استاد جباری آینه تاریخ تاریخ اسلام