کلمه طیبه

قسمت پنجاه و ششم برنامه کلمه طیبه با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین یزدانی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:01/09/1400

برنامه:کلمه طیبه

مجری:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همۀشما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عج)، الحمد الله باز این توفیق نصیب مان شد تا در دو شنبه شب دیگر  تقدیم بکنیم به محضر همۀشما گرامیان برنامه کلمه طیبه را، الحمد الله این توفیق را داریم به روال این برنامه در محضر حضرت استاد حجت الإسلام و  المسلمین دکتر یزدانی باشیم، إن شاءالله امشب هم بتوانیم نهایت بهره و استفاده را از محضرشان ببریم.

ابتداً یک سلام و عرض ادبی داشته باشیم محضرشان و بر می گردیم و إن شاءالله روال اصلی برنامه را پی خواهیم گرفت.

سلام عرض می کنم، در خدمت تان هستیم.

استاد یزدانی:

سلام علیکم ور حمة الله

اَعُوذُبِاللّه مِنَ الشَّیّطانِ الَّعِینِ الرَّجِیمّ  بِسّمِ اللّهِ الرَّحّمنِ الرَّحِیمّ وَ صَلَّی اللهُ عَلَی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الاطیبین الطَّاهِرِینَ المَعصُومِین.

من هم سلام و عرض ادب دارم خدمت حضرت عالی و خدمت همه بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)، در خدمت تان هستم.

مجری:

سلامت باشید بزرگوارید، حضرت استاد اگر خاطرتان باشد که قطعاً هم هست یک وعده ای داده بودید به همۀ بینندگان عزیز و آن اینکه بالاخره شبکه مزین هست به نام نامی حضرت ولی عصر (عج) در ابتدای برنامه قرار بود که بشنویم از خود ائمه اطهار (سلام الله علیهم اجمعین) یک روایاتی را که نسبت به وجود نازنین حضرت امام زمان (عج) بیان شده بشنویم از حضرت عالی.

استاد یزدانی:

روایاتی که در باب حضرت مهدی (عج) همینطور غیبت آن حضرت و ظهور آن حضرت و رجعت و مسائل مرتبط با حضرت مهدی (عج) در کتاب های ما هست شاید بگوییم جزء بیشترین تعداد را دارد یعنی جزء از آن دسته روایاتی هست که خیلی زیاد هست و فراوان و ما سعی می کنیم تا زمانی که هسیتم إن شاءالله روایاتی در این موضوع خدمت تان بخوانیم تا یاد باشد یادی شده باشد از صاحب نعمت ما و ولی نعمت شبکه جهانی حضرت ولی عصر چون ما هر چه در این شبکه خرج می کنیم مال حضرت ولی عصر هست خودمان متعلق به آن حضرت هستیم تمام وجودمان گوشت و پوست و استخوان مان از اموال آن حضرت رشد کرده و خودمان را متعلق به آن حضرت می دانیم بنابراین لازم هست و واجب هست برای ما که یادی بکنیم از آن حضرت.

روایتی که امروز خدمت تان می خواهم بخوانم روایتی هست از حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) در کتاب شریف کمال الدین شیخ صدوق، صفحه 360، باب شماره 34، حدیث اول از روایاتی که از حضرت امام امام موسی بن جعفر (علیه السلام) نقل شده که سند روایت کاملاً صحیح هست که امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می فرماید:

«إِذَا فُقِدَ اَلْخَامِسُ مِنْ وُلْدِ اَلسَّابِعِ فَاللَّهَ اَللَّهَ فِي أَدْيَانِكُمْ لاَ يُزِيلَنَّكُمْ أَحَدٌ عَنْهَا»

وقتی فرزند پنجم از امام هفتم از بین شما رفت حواس تان به دین تان باشد، حواس تان به دین تان باشد مبادا احدی بیاید و دین شما را زایل کند

کمال الدین، نویسنده شیخ صدوق، ص 360، ب 34، ح 1

«لاَ يُزِيلَنَّكُمْ أَحَدٌ عَنْهَا»

دین تان را از بین نبرد، دلیلش چه هست؟

«يَا بُنَيَّ إِنَّهُ لاَ بُدَّ لِصَاحِبِ هَذَا اَلْأَمْرِ مِنْ غَيْبَةٍ حَتَّى يَرْجِعَ عَنْ هَذَا اَلْأَمْرِ مَنْ كَانَ يَقُولُ بِهِ»

غیبت آن حضرت به حدی طولانی می شود که کسانی از طرفداران ایشان کسانی که از معتقدین به آن حضرت هستند از نظرشان و از عقیدۀشان بر می گردند

و این خیلی خطر بسیار بزرگی هست که مبادا ما جزء آن افراد باشیم، ما باید حواس مان جمع باشد این وصیت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) به ما هست که دوران غیبت دوران امتحان هست

«إِنَّمَا هِيَ مِحْنَةٌ مِنَ اَللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ اِمْتَحَنَ بِهَا خَلْقَهُ»

این دوران غیبت دوران محنت هست که خداوند در این دوران محنت و سختی و مشکلات خلقش را امتحان خواهد کرد

و هر کسی از این امتحان سر بلند بیرون نمی آید همانطوری که دیدیم خیلی ها هستند که متأسفانه توجه نمی کنند به این وصیت ها و در این امتحانات سر بلند بیرون نمی آیند، بعد جمله جالبی امام موسی بن جعفر (علیه السلام) می فرماید:

 «وَ لَوْ عَلِمَ آبَاؤُكُمْ وَ أَجْدَادُكُمْ دِيناً أَصَحَّ مِنْ هَذَه لاَتَّبَعُوهُ»

اگر پدران تو یعنی به هر حال این برادر امام موسی بن جعفر هست دیگر علی بن جعفر (رضوان الله تعالی علیه) که قبرش هم در همین قم هست در قبرستان گلزار شهداء، که:

 اگر پدران تو و اجداد تو دینی بهتر از این دین می داشتند حتماً آن را پیروی می کردند

چقدر روایت زیباست چقدر روایت جالب هست و به هر حال افتخاری هست برای ما و سعادتی هست برای ما که ما از دینی پیروی می کنیم که اجداد حضرت امام موسی بن جعفر (علیه السلام) از آن پیروی می کردند، بعد می گوید علی بن جعفر می گوید من سؤال کردم امام پنجم از نسل هفتم که خود امام کاظم (علیه السلام) هست چه کسی هست؟ امام فرمود: هنوز عقل های شما ضعیف هست نمی توانید این مسئله را درک کنید اما اگر

«إِنْ تَعِيشُوا فَسَوْفَ تُدْرِكُونَهُ»

اگر عمرتان اینقدر طولانی بشود می توانید او را درک کنید

که آنها نتوانستند درک کنند و إن شاءالله که ما بتوانیم آن دوران را درک کنیم دیگر، آن دورانی که آقای مان می آید مولای مان می آید و عدالت واقعی را در جامعه اسلامی در جهان اجرا می کند را ببینیم و لذت ببریم از آن دوران از آن دولت از آن حکومت، به هر حال ما قرن ها هست که از طرف دشمنان زخم زبان های بسیار سختی خوردیم و این زخم زبان ها را تحمل کردیم تا لذت دولت حضرت مهدی (ع) را إن شاءالله بچشیم و در آن دوران باشیم.

مجری:

إن شاءالله الهی آمین چقدر زیبا و چقدر دقیق که کسی می تواند درک بکند که روایتی را که حضرت استاد هدیه دادند به ما

«يَا بُنَيَّ  عُقُولُكُمْ تَضْعُفُ»

این عقل ها هستند که ضعیف اند و نمی توانند درک بکنند آن حضرت را، إن شاءالله که ما به آن درجه برسیم به آن درجه از معرفت برسیم که بتوانیم بشناسیم امام خودمان را و إن شاءالله به فیض زیارت آن حضرت نائل بشویم.

تشکر می کنم حضرت استاد از محضرتان، برویم سراغ متن و جریان اصلی برنامه همانطور که مطلع هستید کلیپ های که اخیراً در شبکه های وهابی پخش شده را ما تقدیم حضورتان می کنیم اینها را می بینیم با همدیگر و بعد از آن إن شاءالله به نقد اینها می نشینیم ببینیم بالاخره باز هم چه دسته گلی به آب دادند و إن شاءالله حالا روال برنامه را شما هم همراه ما تا انتهی باشید تا ببینیم به چه نتیجه ای خواهیم رسید.

کلیپ اول را با هم می بینیم.

کلیپ:

و نخستین نکته این که عمر اهل بیت پیامبرش را بر فرزندانش ترجیح می داد این روایت را نگاه بکنیم که بسیار زیبا هست:

حسین بن علی (رضی الله تعالی عنهما) می گوید: روزی عمر به من گفت ای فرزندم! ای پسرم! هر از چند گاهی نزد ما بیا.

حسین می گوید:

روزی من برای دیدن عمر رفتم و دیدم که با معاویه خلوت کرده و به إبن عمر

یعنی فرزند خودش عبدالله بن عمر

که پشت در بود اجازه ی ورود نداده است.

می گوید:

من برگشتم تا اینکه پس از مدتی مرا دید

یعنی عمر بن خطاب منِ حسین را دید

و گفت که پسرم چرا نزد ما نمی آیی؟

گفت چرا پیش ما نمی آیی؟

گفتم آمدم اما دیدم که شما و معاویه با هم نشسته و به پسرتان هم اجازه ورود نداده اید

گفت من دیدم شما و معاویه با هم نشستید صحبت می کنید، پسرت عبدالله بن عمر هم پشت در ایستاده بود به او هم اجازه ورود ندادید به این خاطر من برگشتم

عمر فرمود تو بیش از عبدالله بن عمر سزاوار این هستی که بدون اجازه نزدمان بیایی

گفت تو با عبدالله بن عمر فرق می کند قضیه ات، عبدالله بن عمر درست هست که فرزندم هست ولی تو خیلی نزد من عزیزی عزیزتر از عبدالله بن عمر هستی و تو بدون اجازه می توانی بیایی چرا نیامدی؟

آنگاه دستش را روی سرش نهاد و گفت در سرِ ما محبت الله و سپس محبت شما ریشه دوانیده است.

این روایت در «کنزل العمال» آمده و در «الإصابه فی تمیزالصحابه» علامه إبن حجر عسقلانی و البته موارد اینگونه زیاد هستند من یک مورد را به عنوان مثال ذکر کردم که چگونه عمر بن خطاب محبت اهل بیت پیامبر را در دل داشت.

مجری:

بله بازهم این آقای ترشابی بود که با هم دیدیم کلیپش را و بالاخره هر از چندی اینها می پردازند به این موضوع که بخواهند بگویند بله بین همۀ صحابه صلح بوده همۀ خلفاء اهل بیت را دوست داشتند اهل بیت خلفاء را دوست داشتند و می گردند بالاخره قطعاً هم برایش زحمت زیادی می کشند حالا از جوانب مختلف که بتوانند این نوع روایات را پیدا بکنند و به این احادیث برسند، حالا ببینیم این زحمت شان این بار به کجا رسیده تا حالا که خیلی وقت ها ناکام مانده بودند، الآن این روایتی که بود حالا خودشان چندین بار هم تأکید کردند و گفتند که ببینید ما از این دست روایات کم نداریم این یک نمونه خیلی واضحش هست که ما می توانیم از آن متوجه بشویم که چگونه خلیفه دوم اهل بیت و مخصوصاً حضرت امام حسین (علیه السلام) را دوست داشته.

حاج آقا از حضرت عالی استفاده بکنیم ببینیم چگونه دوست داشته ایشان.

استاد یزدانی:

جالب بود برای من که واقعاً این را دیدم تعجب کردم که اینها چطور بیننده های خودشان را اصلاً نمی دانم چه فرض می کنند یعنی واقعاً خودم تعجب می کنم بیننده های که پای تلویزیون اینها می نشینند، الآن عصر عصر ارتباطات هست شما یک روایت را می خوانی فارسی اش را می خوانی بالاخره یکی پیدا می شود این روایت را پیدا می کند و آبروی شما را می برد، نمی دانم اینها چه فکر می کنند چطوری مثلاً بیننده های خودشان را چه فرض می کنند که می آیند و این روایت را اینطوری می خوانند، این روایتی که ایشان خواند حالا من از اصل فیلم هم نشان بدهم که امام حسین (علیه السلام) وقتی پیش ایشان رفته بود

هر از چند گاهی نزد ما بیا.

مجری:

حاج آقا این خیلی نکته جالبی بود که اینها دقیقاً وقتی که کسی تماس می گیرد با برنامه ایشان هیچ وقت یعنی فارسی آن فرد حرف می زند می گوید نه تا یک کلمه عربی نخوانی من هیچ جوابی به تو نمی دهم، حالا خود ایشان دارد اینطوری استفاده می کند.

استاد یزدانی:

خودش عین متن فارسی را حالا خودش می نویسد یا کسی برایش می نویسد نمی دانم

هر از چند گاهی نزد ما بیا.

بعد تا آخر همان داستان را ادامه می دهد، آخر روایت هم

در سرِ ما محبت الله و سپس محبت شما ریشه دوانیده است.

اینطوری این روایت را ترجمه کرده، اما برویم ببینیم اصل روایت چه هست اصل روایت را ببینیم اینها چه خیانتی کردند و چطوری مردم گول می زنند و تزویر و دروغگویی، آدرسی که ایشان داد کتاب «الإصابه» بود «الإصابه فی تمیز الصحابه» جلد شماره دو، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت لبنان، چاپ 1415، صفحه شماره 69 ببینید همان روایتی که از حضرت امام حسین (علیه السلام) هست، تیکه اول را ببینید اصلاً در این داستان اینها نیاوردند، تیکه اول داستاد چه بود؟

من روی منبر رفتم و گفتم:

«انزل عن منبر أبی، وأذهب إلی منبر أبیک»

از منبر پدر من بیا پایین و برو روی منبر پدرت بنشین

الإصابه فی تمیز الصحابه، إبن حجر عسقلانی، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت لبنان، چاپ 1415، ج 2، ص 69

این جمله این روایت کجاست جمله این مطلب در این چیزی که ایشان نقل  می کند؟ کجاست؟ کلاً انگار این بزغالۀشان خیلی چیزها را می خورد از جمله چیزی که خورده اول این روایت هست، این مطلب به این مهمی را چرا نگفتی؟ تو اگر می خواهی بحث محبت اهل بیت (علیهم السلام) را با حاکمان زمانش ثابت بکنی چرا اینطوری؟ چرا دروغ می گویی؟ چرا تحریف می کنی؟ چرا تزویر می کنی؟ اول روایت را هم می خواندی تا مردم بهتر می توانستند قضاوت کنند، نخواند، اول روایت این تکیه اش را حذف کرد متأسفانه، وهابی جماعت اگر تحریف نکنند دیگر نان شان آجر می شود دیگر، حالا از اینجا شروع کرد:

من را کنار خودش نشاند و چه گفت و چه گفت و از این حرف ها، تا آخر روایت، باز آخر روایت که گفته بود:

«فإنما أنبت ما تری فی رؤوسنا الله ثم أنتم»

این چیزهای که روی سر من هست، یعنی موهایش را می گفت حالا روایت دیگر دارد مو، اینها را چه کسی روی سر من رویانده؟ اول خدا بعد شما، یعنی می خواهد بگوید هر چه که من دارم حالا مو را به عنوان مثال می زند دیگر، وجودم را مدیون دو کس هستم؛ یک خدا و دوم شما، می خواهد ولایت تکوینی را ثابت کند وساطت فیض را می خواهد ثابت کند؛ اگر فیضی از جانب خداوند به من رسیده مثلاً من مو دارم مثلاً من سر دارم حالا هر چه، این را خدا اول، بعد شما

«ثم أنتم»

این تیکه را هم حذف می کند این تیکه را چه ترجمه کرده؟ شما ببینید دوستان عزیز:

در سرِ ما محبت الله و سپس محبت شما ریشه دوانیده است.

همان «الإصابه» جلد 1، صفحه 133، حالا آدرسش طبیعتاً چاپ های مختلف دارد فرق می کند، در روایت چه بود؟ دقیقاً ببینید من دوتا را کنار همدیگر قرار بدهم تا قشنگ بشود مقایسه کرد:

«فإنما أنبت ما تری فی رؤوسنا الله ثم أنتم»

این چه می گوید؟

در سرِ ما محبت الله و سپس محبت شما ریشه دوانیده است.

همچین معنای می دهد؟ از کجای خودت درآوردی همچین معنای را و همچین ترجمه ای را؟ واقعاً عجیب هست برای من، این یک روایت.

باز ایشان «کنزل العمال» را هم آدرس داده «کنزل العمال» جلد هفت، صفحه 105، برویم کنزل العمال را ببینیم؛ «کنزل العمال» آقای متقی هندی، جلد شماره 13، صفحه شماره 654، باز دقیقاً همان اول روایت را خذف کرده همان مطالبی که در اول روایت بود را حذف کرده تحریف کرده و تزویر کرده و بعد آخر روایت

«إنما أنبت فی رؤوسنا ما تری الله ثم أنتم ووضع یده علی رأسهِ»

کنزل العمال، نویسنده متقی هندی، ج 13، ص 654

باز در «سیر اعلام النبلاء» آقای شمس الدین ذهبی واضح تر آمده این روایت؛ «سیر اعلام النبلاء» آقای شمس الدین ذهبی، جلد شماره 3، صفحه شماره 285

«أی بنی! وهل أنبت علی رؤوسنا الشعر إلا الله ثم انتم»

پسرم این مو را در سر ما چه کسی رویانده؟ اول خدا بعد شما

سیر اعلام النبلاء، نویسنده شمس الدین ذهبی، ج 3، ص 285

وساطت فیض هست دیگر می خواهد ثابت کند فیض اگر از جانب خدا می آید از سمت شما می آید شما هستید که به ما فیض می رسانید از جناب خداوند.

 تو اگر می خواهی محبت اهل بیت را با خلفای زمانش ثابت کنی این را بیا بخوان این خیلی بهتر ثابت می کند؛ این ثابت می کند که خلفا اعتقاد به وساطت فیض اهل بیت (علیهم السلام) داشتند، چرا این را نمی خوانی؟ اگر می خواهی محبت را ثابت کنی این محبت را ثابت می کند، این ثابت می کند چقدر رابطۀشان خوب بوده، اعتقادی که آنها دارند شما ندارید چیزی که آنها اعتقاد داشتند باوری که آنها پذیرفته بودند را شما وهابی ها ندارید، آنها اعتقاد داشتند اهل بیت (علیهم السلام) بعد از خدا واسطه فیض اند اگر فیضی به انسان می رسد از جناب اهل بیت (علیهم السلام) هست اما شما وهابی ها چرا تحریف می کنید؟ چرا تزویر می کنید؟ چرا دروغ می گویید؟ چرا فرض می کنید بیننده های که پای تلویزیون شما نشستند چیزی نمی فهمند شعور ندارند؟ یا به قول خودتان مثلاً حالا نمی خواهم تعبیر دیگر بکنم نمی دانم چه اینها فرض می کنند که من ذهن اینها را بگویم، به هر حال دست از تزویر بکشید دست از تحریف بکشید دست از دروغگویی بکشید امروز دیگر دوران دوران تحریف و تزویر گذشته مردم با همان مبایل شان می توانند یک جستجو بزنند و دروغگو بودن شما را ثابت بکنند و متزلزل می شوند به ضرر خودشماست به خدا، به ضرر شماست وقتی بیننده ببیند شما تحریف می کنید بیننده ببیند تزویر می کنید از شما زده می شوند و می فهمند دست تان رو می شود.

مجری:

بسیار زیبا بسیار عالی، الحمد الله الآن باز هم این برنامه در صدد این برآمد که اتفاقاً دفاع بکند از آن صحبت های که خود بزرگان اهل سنت دارند در کتاب های خودشان و بلکه همین روایتی هم که باز با هم از خود سند خودش هم مشخص بود و مشاهده کردیم که آن را تصحیح کرده بودند و اینکه به قول این آقای ترشابی چگونه خلیفه دوم اهل بیت را دوست داشت، الآن برای مان واضح شد به این واسطه که اینها را واسطه ای در فیض می دانست، آیا شما وهابی ها آنها را آن اهل بیت را واسطه ای در فیض می دانید مثل خلیفه دوم تان یا نه؟ این سؤالی هست که الآن شما دیگر باید جواب بدهید آقای ترشابی.

برویم سراغ کلیپ بعد و کلیپ دوم را با هم ببینیم.

کلیپ:

شورای عمر به این صورت شد که شش نفر را تعیین کرد و عبدالرحمن بن عوف مأموریت جمع آوری آرای اهل مدینه پیدا کرد و آرای اهل مدینه را جمع آوری کرد، اما اینکه عمر فرموده باشد اگر یک نفر مخالفت کرد گردنش را بزنید مطلقاً هیچ روایت معتبر در این باره وجود ندارد اما اگر گفته باشد، اگر گفته باشد که نگفته محال هست هزار درست محال هست، به نظر من کار خیلی خوبی کرده تا اینکه مخالفت با آراء مردم نشود کسی با اکثریت مخالفت نکند سیستم دموکراسی که عمر داشت یک مدرن بود واقعاً و لهذا در جامعه ای اگر یک نفر شاذ باشد و مخالفت کند با اکثریت آراء، حتماً سزایش همین هست که در واقع این مطلبی که به حضرت عمر نسبت می دهند، اما مطلقاً با دهن پُر می گویم یک روایت معتبر از هر کتبی که دوست داشتید بیاورید که عمر گفته باشد اگر کسی مخالفت کرد گردنش را بزنید، یک روایت، می گویم اگر گفته باشد که خیلی کار خوبی کرده اما وجود ندارد، این در مورد شورای عمر.

مجری:

چقدر طوفاتی این بار آقای هاشمی ظاهر شد و باز هم از این تحدی های که کم از او ندیدیم و کم هم پاسخ ندادیم به این تحدی ها، حالا اخیراً هم بالاخره این صحبت را کرده، با دهن پُر گفتی آقای هاشمی و این همه تأکید کردی که آیا یک روایت هم اصلاً می توانید بیاورید که معتبر باشد راجع به اینکه عمر گفته باشد که اگر، حضرت عمر بخواهیم بگوییم چندین بار هم گفت حضرت عمر مخصوصاً ما هم بگوییم حضرت عمر چونکه این آقای ترشابی قبلش می گفت هر کس بگوید حضرت مشرک شده، حالا باید این را برسانیم به آقای هاشمی که بالاخره برنامه های شما را ببیند و از اجتهادات و فتاوای شما هم استفاده کنند بالاخره، حالا إن شاءالله ببینیم اصل ماجرا از چه قرار هست و ببینیم آن کسی که این بیان را داشته منظورش چه هست؟ آیا عمر گفته که اگر یک نفر هم مخالفت کرد گردنش را بزنید یا چنین صحبتی از او سز نزده؟ در خدمت تان هستیم.

استاد یزدانی:

از این تحدی ها زیاد کرده ایشان و همینطور یک رفیقی داشت آقای کالکرابی که نمی دانم کجا رفت ما خیلی دلمان برایش تنگ شده او از این تحدی ها زیاد می کرد و بعد تو دهنی می خورد و بعد پروتر هم می شد هفته های بعدش پروتر می شد، ایشان هم همینطور هست هر هفته می آید یک تحدی می کند بیننده ها زنگ می زنند آبرویش را می برند باز هفته بعد بدتر یک تحدی دیگر می کند، قبل از اینکه تحدی بکنی قبل از اینکه با دهن پر البته با دهن پور و روده دراز این ادعاها را بکنی یک جستجوی هم بکن از یک کسی بخواه برایت جستجو بزند، حالا من روایت برایش می خوانم اگر واقعاً، البته اینها می دانم که هیچ وقت برای شان فایده ای ندارد یعنی ده بار هم اینها را آبرویش را ببری صد بار هم آبرویش را ببری، هزار بار هم آبرویش را ببری اینها دیگر گذشته از اینها، آب از سرشان گذشته، ولی برای بیننده های که شبکه های اینها را می بینند شبکه ما را می بینند دست اینها را رو کنیم ببینیم که واقعاً چقدر حقیقت می گویند، روایت من برای تان می خوانم روایت با سند معتبر؛ کتاب «أخبار المدینه» آقای إبن شبه نمیری یا «تاریخ المدینه» هر دو نوع این کتاب را نوشتند «اخبار المدینه النبویه» أبی زید عمر بن شبه نمیری بصری، المجلد سادس، الجزء الثالث، در عربستان هم چاپ شده این کتاب، صفحه شماره 140، که می گوید:

«حدتنا محمد»

اخبار المدینه النبویه (تاریخ المدینه)، أبی زید عمر بن شبه نمیری بصری، چاپ عربستان، المجلد سادس، ج 3، ص 140-42

از موسی بن عقبه از نافع از عبدالله بن عمر، خیلی سند کوتاه هم هست کاری ندارد پیدا کردن بررسی تک تک روات این روایت، همه هم آدم های معروفی هستند که محقق کتاب می گوید:

«صحیح رجاله ثقات»

این روایت صحیح هست و راویان این روایت هم همه ثقه هستند

خیلی روایت طولانی هست ایشان اینجا تصریح کرده ولی ادامه روایت از اینجا هست که گفت اگر من مردم سه روز صبر کنید بعد از سه روز نمی دانم چه کنید، در این سه روز صهیب نماز بخواند و روز چهارم بر شما نیاید مگر اینکه امیری انتخاب کنید و از این مسائل و بعد می گوید به مقداد بن اسود کندی (رحمة الله علیه) رضوان خدا بر او باد گفت:

«وقم علی رؤُوسهم»

رو سر این شش نفری که قرار هست در شورای شش نفره شرکت کنند یعنی امیرالمؤمنین، عثمان، زبیر، سعد، عبدالرحمن بن عوف و طلحه، رو سر اینها بی ایست؛ اگر پنج نفر به یک نفر رأی دادند و راضی شدند و یک نفر قبول نکرد

«فاشدخ أو أضرب رأسه»

«فاشدخ» یعنی سرش را بترکانید، بشکنید از بین ببرید، یا اینکه سرش را بزنید، با شمشیر سرش را بزنید، ایشان می گفت که دموکراسی؛ چه دموکراسیی، اینهم دموکراسی مدرن، و اگر چهار نفر به یک نفر راضی شدند به یک نفر رأی دادند و دو نفر باز مخالفت کردند

«فاضرب رؤوسهما»

هر دوی آنها را گردن بزنید

شش نفر گذاشتند در شورا، یا هر شش نفر متفق یک نفر را انتخاب می کنند یا اینکه یک نفر یا دو نفر مخالفت می کنند، هر کسی مخالفت کرد باید گردنش زده بشود و اینهم دموکراسی مدرن، یک شورای شش نفره، حالا روایت ادامه دارد این صفحه شماره 141 بوده در صفحه بعد دوباره؛ اگر اینها به توافق نرسیدند آن کسی که نظر نهای را می دهد عبدالرحمن بن عوف هست

«واقتلوا الباقین إن رغبوا عما اجتمع علیه الناس»

آن چیزی را که مردم قبول کردند همه اجتماع کردند اگر افراد دیگر قبول نکردند همه را بکشید

اینهم شما تحدی کرده بودی با دهن پر هم تحدی کرده بودی و با روده دراز، اینهم جواب تحدی شما، این یک روایت.

همین روایت را طبری در تاریخ خودش، خیلی ها نقل کردند طبری در تاریخش جلد شماره دو، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت لبنان، حوادث سال 23، از همان عمر بن شبه نقل می کند، عمر بن شبه، علی بن محمد، وکیع، اعمش و إبراهیم و محمد بن عبدالله انصاری و ...، چندیم سند دارد این روایت، سندهای متعدد  دارد تا در صفحه 581 همان قضایا را ایشان هم نقل کرده همان پنج نفر اگر راضی شدند یک نفر مخالفت کرد گردنش را بزنید، دو نفر مخالفت کردند چهار نفر راضی بودند دو نفر را گردن بزنید، از این مسائل.

تاریخ الطبری، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت لبنان، حوادث سال 23، ج 2، ص 581

در کتاب «الکامل فی التاریخ» جلد شماره 2، صفحه شماره 461 دقیقاً باز همان داستان نقل شده که خود آقای إبن اثیر در مقدمه کتابش صریح و واضح گفته من در این کتابم روایاتی را می آورم که معتبر باشند.

الکامل فی التاریخ، نویسنده إبن اثیر، ج 2، ص 461

ما سندش را هم از محققین اهل سنت گفته بودند سند روایت صحیح هست و تمام راویانش هم ثقه هستند، این یک روایت.

روایت دیگر را إبن سعد در طبقاتش نقل کرده؛ إبن سعد در کتاب «الطبقات الکبری» خودش جلد شماره 3، چاپ اول، چاپ 1410 در دارالکتب العلمیه بیروت لبنان، صفحه شماره 259 از عبیدالله بن موسی از اسرائیل بن یونس از أبی إسحاق از عمرو بن میمون که می گوید من آن زمانی که آن داستان اتفاق افتاد بودم، خب چه شد؟ به او گفتم صهیب را صدا بزنید، صهیب را صدا زدندن گفت سه روز نماز بخوان این قوم را در یک خانه ای رها کن، این شش قفر که قرار هست شورای شش نفره با همدیگر تصمیم بگیرند، سه روز در یک خانه ای بمانند و باهمدیگر بحث کنند و به نتیجه برسند

«فإذا اجتمعوا علی رجل فمن خالفهم فاضربوا رأسه»

اگر اینها اتفاق کردند بر یک کسی و کس دیگری مخالفت کرد گردنش را بزنید

الطبقات الکبری، ابن سعد، چاپ اول، چاپ 1410، دار الکتب العلمیه لبنان، ج3، ص 259

 باز روایت بعدی عبد اللله بن بکر سهمی از حاتم بن ابی صغیره از سماک بن حرب که این هم دقیقاً همان قضیه را می گوید، می گوید به انصار گفت

«اخلوهم بیتاً ثلاثة ایام»

اینها را سه روز در یک خانه نگهدارید

«فإن استقاموا و إلّا فدخلوا علیهم فاضربوا اعناقهم»

خیلی عجیب است این هم سندش تا سماک بن حرب معتبر است، سماک هم از تابعین است 80 نفر از صحابه را دیده، به هر حال سماک آدم معتبری است از راویان صحیح مسلم هست در بخاری هم البته روایت دارد بصورت شاهد؛ خب این روایت می گوید این شش نفر بروند داخل یک خانه ای با هم مذاکره کنند تا یک نفر را بعنوان خلیفه انتخاب کنند، اگر با هم ساختند قبول کردند، یک نفر را انتخاب کردند از بین خودشان  که کردند، بعد از سه روز اگر اینها نتوانستند به نتیجه برسند

«فاضربوا اعناقهم»

گردن همه شان را بزنید

  گردن همۀ شش نفر را، چرا؟ به چه مجوزی؟ چرا باید این کار انجام بشود؟ حالا ما کار به متن روایت نداریم نمی خواهیم این داستان را نقد کنیم، می خواهیم بگوییم که آقای عقیل بی عقل می خواهی تحدی بکنی قبل از تحدی یک جست و جویی هم بکن که اینطوری آبرویت نرود.

همین روایت إبن سعد را آقای دکتر علی محمد الصلابی از معاصرین اهل سنت هست در کتاب «الشوری فریضة إسلامیة» دکتر علی محمد محمد الصلابی که در مؤسسه اقرأ چاپ شده این کتاب در قاهره، چاپ اول، چاپ 1431، دقیقاً همین روایت را ایشان گفته تمام راویانش ثقه هست، إبن سعد با سندی که تمام راویانش ثقه هستند نقل کرده همان مطلبی را که خدمت تان گفتم.

 الشوری فریضة إسلامیة، دکتر علی محمد محمد الصلابی، چاپ مؤسسه اقرأ قاهره، چاپ اول، چاپ 1431

حالا خیلی های دیگر هم این روایت را تصریح کردند به هر حال آن تحدی که شما کردی آقای عقیل بی عقل! آبروی شما رفت، با دهن پُر تحدی کردی و این دهن پُر کار دست شما داد مگر نگفتم با دهن پُر حرف نزنید؟ اگر شما به این وصیت پیغمبر توجه می کردی که آدم با دهن پُر حرف نمی زند توجه می کردی آبرویت اینطوری نمی رفت، حالا اینهم روایتی که خواسته بودید، در خدمت تان هستم.

مجری:

خیلی ممنون و متشکر، خدا را شکر حالا هم از جنبه های مختلف هم در این کلیپ واضح شد افکار ایشان، خدا را شکر حالا همچنان نتوانسته به آرزویش در تشکیل حکومتی برسد و إلا حالا داشت می گفت که آن مبانیش را هم داشت شرح می داد دیگر بالاخره مدرن ترین دموکراسی این هست که اگر مخالفی پیدا شد گردنش را بزنند و اینهم می شود یک دموکراسی بسیار مدرن حالا در کنار آن تحدیی هم که بالاخره الآن دیگر احتمالاً به خودش آمده باشد و بفهمد که چه گاف بزرگی داده.

الحمد الله تا این لحظه از برنامه همراه ما بودید همراه برنامه کلمه طیبه و توانستیم ببینیم آن اتفاقاتی که اخیراً گذشته در شبکه های وهابی یگ گزیده ای از آنها حالا به عنوان اینکه مشت نمونه خروار هست ببینیم که بالاخره این نوع استدلال ها استنادات اینها به چه وجه هست و آیا بر آن معتقدات خودشان پایبند هستند یا نیستند یا دارند تحریف می کنند که خدا را شکر مقداری از آن را با هم دیدیم، برویم سراغ کلیپ بعد و کلیپ شماره 214 را با هم ببینیم.

کلیپ شماره 214:

-آقای ترشابی من سؤالم این هست که آیه 124 سوره بقره در امامت حضرت إبراهیم هست شما «إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» را این امام را چه نوع امامی می دانید؟ الهی می دانید یا زمینی؟

+این امام الهی هست.

-یعنی که چه مشخصاتی دارد؟ یعنی که خدا ایشان را نصب کرده دیگر بنابراین اصل امامت الهی در قرآن داریم شما این را می پذیرید؟

+انبیاء همه دارای امامت الهی هستند بله که امامت الهی انبیاء.

-این را ثابت کنید از قرآن که همۀ انبیاء امام الهی بودند.

+همینی که قرآن کریم به ما می گوید، این دیدگاه ما هست حالا شما می توانید این دیدگاه را قبول بکنید یا نکنید، دیدگاه ما این هست که وقتی که قرآن می گوید که از انبیاء پیروی بکنید انبیاء الگو هستند معنیش این هست که آنها امام هستند، امام از دیدگاه ما مفهوم خاصی ندارد امام از دیدگاه به معنی پیشوا، به معنی کسی که باید از او اطاعت بکنیم و از او پیروی بکنیم، حالا این پیروی کردن می تواند از جانب الله باشد که الله به ما بگوید پیروی بکنید و می تواند از جانب مثلاً اجتهاد ما باشد که ما بگوییم ما از فلان امام پیروی می کنیم، ولی انبیاء امام هستند و من جمله إبراهیم (علیه الصلاة والسلام) هم امام هستند.

مجری:

اینهم از حالا به قول خودشان آقای ترشابی این معتقدات خودشان که می گویند بله تمامی انبیاء بلا استثناء همگی دارای مقام امامت هستند و همگی امام هستند حالا جدای از اینکه حالا اگر شد می رسیم به اینهم که البته امام هم تعریف خاصی ندارد به قول ایشان حالا هر کسی می تواند امام باشد، حالا إن شاءالله اگر شد به این مطلب هم می پردازیم، اما حالا این ادعای شان که امامت چیز خاصی نیست همۀ انبیاء دارای این مقام هستند و حضرت إبراهیم (علیه السلام) هم یکی از این انبیاء، حاج آقا بشنویم از حضرت عالی پاسخ این ادعا را.

استاد یزدانی:

یکی از آیاتی که صریح و واضح و روشن دیدگاه شیعه را ثابت می کند در بحث الهی بودن امامت همین آیه 124 سوره مبارکه بقره هست که خداوند می فرماید:

«اَعُوذُبِاللّه مِنَ الشَّیّطانِ الرَّجِیمّ وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»

124/بقره

وقتی ما إبراهیم را امتحان کردیم امتحانات کردیم، خدا وقتی إبراهیمش را امتحانات کرد 

«فَأَتَمَّهُنَّ»

و از این امتحانات سر بلند بیرون آمد خدا به او گفت

«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»

من تو را امام قرار دادم برای همۀ مردم

بعد حضرت إبراهیم (علیه السلام) که دید مقام مقام بسیار مهمی هست آن را برای فرزندان خودش و نسل خودش هم درخواست کرد اما خدا گفت اینطوری نیست که مطلق باشد

«لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»

عهد من به ظالمین نمی رسد

خیلی نکات مهمی در این آیه هست از جمله اینکه، حالا من خیلی خلاصه بعضی از آن نکات را بگویم:

«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»

من تو را امام قرار دادم

خدا إبراهیم را امام قرار داد یا مردم سقیفه تشکیل دادند؟ این آیه می گوید امام را من قرار می دهم، بعد حضرت إبراهیم وقتی درخواست کرد برای فرزندانش، گفت نه این عهد من هست «لَا يَنَالُ عَهْدِي» امامت عهده من هست نه عهد مردمی، ربطی به مردم ندارد امامت مقام دنیوی نیست امامت مقام مردمی نیست بلکه امامت مقامی هست الهی و در اختیار خدا، خدا هر کسی را که بداند و صلاح بداند به او امامت را خواهد داد و می داند چه کسی ظالم هست چه کسی ظالم نیست، اوست که می داند چه کسی ظلم کرده بر خودش یا نکرده، گناه هم جزء ظلم ها هست دیگر ما که در جریان نیستیم چه کسی ظلم کرده به خودش چه کسی نکرده تا تشخیص بدهیم چه کسی معصوم هست چه کسی معصوم نیست، حالا این آیه عصمت را هم ثابت می کند،.

 این آقای ترشابی آمد گفت که هر پیامبری امام هست چرا؟ چون اطاعت از هر پیامبری واجب بوده پس هر کسی اطاعت از او واجب باشد عصوه باشد او امام هم هست، حالا ما از ایشان سؤال می کنیم؛ آیا حضرت إبراهیم (علیه السلام) قبل از اینکه به این مقام برسد امام بود یا نبود؟ اگر بگویی قبل از این که «جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا» بعد از امتحانات به امامت رسید و قبلش هم امام بود، این که نمی شود تحصیل حاصل می شود عاقلانه نیست، یک کسی اینهمه زحمت بکشد اینهمه امتحانات سخت که واقعاً آدم، اینها خودشان ده تا امتحان برای حضرت إبراهیم شمردند که واقعاً بعضی از آنها را آدم، واقعاً انسان عادی که نمی تواند آنها را تحمل کند حالا همان ذبح حضرت اسماعیل (علیه السلام) از مشهورترینش هست، بحث افتادن در آتش نمرود هست و خیلی از امتحانات سخت، بحث حضرت ساره (علیه السلام) را که برد رفت در یک شهری حالا داستان هایش را نمی خواهیم بپردازیم موضوع بحث ما نیست، بعد از این همه امتحانات خدا می خواهد یک مقامی بدهد که حضرت إبراهیم لذت ببرد آن را برای بچه هایش هم بخواهد دوباره همان مقام قبلی، این عاقلانه هست؟ این جایزه هست یا دوباره تنزل هست؟ و این ثابت می کند امام مقام بالاتر از نبوت باشد چون قبلش حضرت إبراهیم پیامبر بوده، اگر مقام پاینتر داده باشد بعد از امتحاناتش، تنزلش داده، بدتر می شود، حضرت إبراهیم (علیه السلام) اینهمه زحمت کشید به جای که مقامش ترفیع پیدا کند مقامش چه می شود؟ تنزل پیدا می کند، حالا ما پنج شش تا آیه باید کنار هم در باره حضرت إبراهیم (علیه السلام) بررسی کنیم تا بفهمیم که این داستان چه زمانی بوده، این آیه که آی 124، ما در سوره مبارکه انبیاء آیه شماره 60 داریم که داستان شکستن بُت ها و اینکه مردم رفتند در بیابان و جشن و این مسائل، حضرت إبراهیم نرفت و آن بُت بزرگ را شکست، آمدند پرسیدند چه کسی این کار را انجام داده؟

«مَنْ فَعَلَ هَٰذَا بِآلِهَتِنَا إِنَّهُ لَمِنَ الظَّالِمِينَ* قَالُوا سَمِعْنَا فَتًى»

159-160/انبیاء

ما شنیدیم یک جوانی در باره بُت های ما حرف می زد بد گویی می کرد که اسمش چه بود؟ إبراهیم بود، این آیه (آیه 60) ثابت می کند حضرت إبراهیم در جوانی پیامبر بوده است و همینطور فرزندانی که حضرت إبراهیم (علیه السلام) خدا به آنها داد در پیری بوده با آیات متعدد می توانیم این را ثابت کنیم مثلاً وقتی آن فرشته ها آمدند که بشارت بدهند حضرت إبراهیم (علیه السلام) صاحب فرزند خواهد شد و ساره هم آنجا بود ساره چه گفت؟

«یَوَیْلَتَى‏ ءَأَلِدُ وَ أَنَاْ عَجُوزٌ»

چطور من بچه به دنیا بیاورم در حالی که یک پیره زن هستم؟

72/هود

«وَهَذَا بَعْلِى شَیْخاً»

و این شوهر من پیره مرد هست

پس حضرت اسماعیل (علیه السلام) و حضرت إسحاق در پیری به حضرت إبراهیم (علیه السلام) داده شده، در جوانی پیامبر بوده؛ حالا جای دیگر هم هست خود حضرت ابراهیم علیه السلام در سوره ابراهیم آیه 39،

«وَهَبَ لِي عَلَى الْكِبَرِ إِسْمَاعِيلَ وَإِسْحَاقَ ۚ إِنَّ رَبِّي لَسَمِيعُ الدُّعَاءِ»

ابراهیم/39

خب این آیه هم ثابت می کند که حضرت اسماعیل و اسحاق، در پیری به حضرت ابراهیم داده شده، و اسماعیل بعد از آن بزرگ شده در حدی که متوجه هست، پیامبر بوده آن زمانی که می خواستند ذبح اش بکنند یا پیامبر بوده یا پسر جوانی بود. ذبح اش کرد و آن امتحان بسیار سخت را حضرت ابراهیم گذراند، بعد از این همه امتحان خدا به او گفت

«إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا»

من تو را به مقام امامت رساندم

بقره /124

آیا حضرت ابراهیم قبل از این داستان، اطاعت از او واجب بود یا نبود؟ اگر بگوید اطاعت واجب نبود، خب این خلاف است، از هر پیامبری اطاعت کردن واجب است، به همین دلیل بود که خدا نمرود را  کافر می داند اگر کافر نبود که از حرف های حضرت ابراهیم اطاعت  کردن واجب نبود که نمرود نمرود نبود

مجری:

خود حضرت اسماعیل گوش داد به حرف پیامبر زمان خودش

استاد یزدانی:

بله اطاعت کرد، اطاعت کردن هر پیامبری واجب است، اما هر پیامبری امام نیست، چرا؟ چون این آیه صریح می گوید، سالها گذشت عمر حضرت ابراهیم از جوانی گذشت رسید به پیری در زمانی که پیر شده بود خدا به او اسماعیل داد و اسحاق داد، بعد از مدتها امتحانات رسید به مقام امامت، پس این مقام امامت غیر از مقام اطاعت هست، ممکن است اطاعت از یک کسی واجب باشد  اما حتماً امام نیست، اطاعت از پدر هم واجب است، آیا اطاعت کردن از پدر واجب هست یا واجب نیست؟ هر پدر امام است؟ اگر قرار باشد هر پدری امام باشد که دیگر این امامت فقط به درد شما می خورد به درد ما نمی خورد، این مقام مقامی است خیلی بالاتر از نبوت  همانطور که آیه صریح واضح روشن ثابت می کند و شما جز لجاجت در برابر این آیه چیز دیگری ندارید، فقط و فقط لجاجت می کنید و این آیه دست شما را نمی گیرد و ثابت می کند امامت امر الهی است، امام را سقیفه انتخاب نمی کند بلکه فقط و فقط خدا است که باید انتخاب بکند و امامت عهد الهی است.

مجری:

خیلی ممنون، حاج آقا فقط یک نکته، ایشان داشت صحبت می کرد نمی دانم جداً اعتقاد داشت یا اعتقاد نداشت و این را گفت که بلاخره امام از دیدگاه ما هیچ مفهوم خاصی ندارد، همان هم که شما اجمالاً اشاره فرمودید که هر کسی می تواند امام باشد، نسبت به این مطلب ما می توانیم احتجاجی به آنها بکنیم به آنها بگوییم که امام را باید چه کسی بدانید؟

استاد یزدانی:

بله همانطور که خودش گفت لازم نیست هر کسی به امامت رسید، وقتی اینها هم یک مثل حجاج را قبول می کنند بعنوان امام، یکی مثل متوکل را بعنوان امام انتخاب می کنند یک مثل مروان و پسرانش اینها بعنوان امام قبول می کنند دیگر خیلی طبیعی است. حالا من یک مستند از کتاب های انیها بخوانم که امام می تواند فاسق هم باشد حتی؛ بله امام از نظر شما هیچ جایگاهی ندارد چون امام هایتان جایگاهی نداشتند، چون ائمه تان جایگاهی نزد خدا و پیغمبر نداشته بله امام هم از نظر شما هیچ جایگاهی ندارد حتی فاسق هم می تواند امام باشد.

این کتاب الأحکام السلطانیه آقای ابویعلی فراء هست از متکلمین اهل سنت، این کتاب بسیار کتاب مهمی است در تاریخ علم کلام اینها در موضوع امامت، چاپ 1421، صفحه 23، از احمد بن حنبل نقل می کند می گوید هر کسی با شمشیر غلبه کرد خلیفه می شود و امیر المؤمنین نام می گیرد هر کس زور داشت، هر کس بیشتر می توانست بکشد، بیشتر توانست قتل و غارت بکند امیرالمؤمنین تر می شود

«فلا یحل لأحد یؤمن بالله و الیوم الآخر أن یبیت و لا یراه اماما»

اگر کسی با شمشیر با کودتا با ترور آمد اما شد همه باید او را امام بدانند

احکام السلطانیه، ابو یعلی فراء، چاپ 1421، ص 23

کسی حق ندارد بگوید من امام نمی دانم او را و در خانه خودش بنشیند

«براً کان او فاجراً»

آدم خوب باشد یا آدم فاجر باشد

این نظر امام شما است احمد بن حنبل؛ چرا اینطور است؟ ابن عمر زمان حره پشت سر چه کسی نماز خواند؟ می گفت

«نحن مع من غلب»

هر کس زورش بیشتر بود من طرفدار او هستم

 ابن عمر با چه کسی بعیت کرد؟ با حجاج، با حجاج بیعت کرد پشت سر حجاج نماز می خواند، پس وقتی امامان شما مقامش تنزل پیدا می کند در حد شخصی مثل حجاج بن یوسف سقفی خب طبیعی است که امامت نزد شما هیچ جایگاهی نباید داشته باشد، خیلی طبیعی است چون ائمه تان پیش خدا هیچ آبرویی ندارند مثل متوکل مثل مأمون، مثل هارون مثل مروان و پسرانش و فرزندانش و حجاج و فلانی و فلانی طبیعی است که مقام امام پیش شما یک مقام عادی هست حتی فاجر ترین فاجرهای تاریخ؛ از حسن بصری است می گودی همه عالم فساق، ظالمین، خونخوارهایشان را و سفاک هایشان را در یک کفه ترازو بگذارند ما حجاج مان را در یک کفه ترازو بگذاریم، کفه ترازوی ما خیلی زورش بیشتر می شود، افرادی مثل حجاج را شما امام می دانید و بزرگان شما با پای حجاج بیعت کردند، دست نداد ولی با پایش بیعت کرد، همچین امامانی جایگاهش هم روشن هست.

مجری:

پس زیاد بی راه هم حالا نگفته نسبت به، این آقای ترشابی زیاد بی راه نگفته نسبت به این مطالبی که گفته بود که امام همچین پیش ما اعتباری ندارد حالا اگر مفصل تر می خواهید بدانید راجع به بحث امام و مخصوصاً نسبت به این روایت «من مات بِلا إمام مات میتة جاهلیة» إن شاءالله حتماً برنامه حبل المتین را در پنج شنبه شب ها و یک شنبه شب ها با حضور حضرت آیت الله دکتر حسینی قزوینی پیگیری بکنید بحثی که جاری هست و الآن داریم انجام می دهیم و حضرت استاد فرمایش می کنند نسبت به این مطالب همین بحث این روایت «من مات بِلا إمام مات میتة جاهلیة» هست که خیلی مفصل می توانید این را إن شاءالله پیگیری بکنید و استفاده بشود إن شاءالله از این مطالب.

برویم سراغ تماس های شما بینندگان، آقا محمد از زنجان پشت خط هستند، آقا محمد در حدمت تان هستیم بفرمایید.

بیننده:

سلام عرض می کنم، بنده از حضرت استاد یزدانی عزیز سؤال داشتم در باره آیه 100 سوره توبه که دیگر وهابی ها و برخی از اهل سنت تنها دلیل شان برای اثبات عدالت همۀ صحابه و بهشتی بودن شان استناد به این آیه هست فقط، دفعه پیش هم از حضرت استاد من پرسیدم خیلی زیبا آیه 18 سوره فتح را که خیلی زیبا و مستدلانه توضح دادند که این آیه شامل همه صحابه نمی شود، الآن این دفعه می خواستم از حضرت استاد لطف کنند توضیح بدهند، آیا با استناد به این آیه سابقین صحابه و مثلاً  اصحاب بدر و خلفا که قطعاً جزء آنها بودند آیا خلفا همه سابقین  و اولی های صحابه آیا اهل بهشت هستند، و عدالت شان ثابت می شود یا نه؟ همین سؤآل را داشتم از حضرت استاد ممنون می شوم پاسخ بدهند و مطمعن هستم بهترین جواب و بهترین استدلال را از طرف استاد خواهند داد ممنون از استاد یزدانی عزیز و جناب آقای مرعشی بزرگوار سلامت باشید یا علی مدد خدا نگهدار.

مجری:

سلامت باشید بزرگوارید خیلی تشکر می کنم آقا محمد عزیز که از زنجان همراه ما بودید و ان  شاء الله سؤال شما را هم نسبت به آین آیه 100 سوره مبارکه توبه ان شاء الله بیان می کنیم و پاسخ حضرت استاد را هم خواهیم شنید.

جناب آقای رمضانی زا بابل پشت خط هستند آقای رمضانی در خدمت تان هستیم بفرمایید.

بیننده:

سلام علیکم بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد الله الذی جعلنا من المتمسکین بولایت امیرالمؤمنین  و ائمة المعصومین علیه السلام، جناب استاد یزدانی سلام عرض می کنم، سید بزرگوار آقای مرعشی همینطور خدمت شما، پیرو کلیپی که از امام جمعه خاش هفته پیش نشان دادید، و آن صحبت هایی که کردند، بنده اصلاً هفته قبل یک سؤالی از قبل در ذهنم بود ولی چون آن کلیپ را دیدم آن سؤال قبلی را طرح کردم، اول اینکه ما از آن طرف را می گوییم، برادران اهل سنت فکر نکنم خدای نکرده ما شهدای بزرگواری مثل ملا حیدر فهیم درایم، که اول انقلاب کموله ملعون در سن 81 سالگی این بزرگوار را می گیرند و دستگیر می کنند و عالمی هم بوده، به او می گویند که به عکس امام خمینی توهین کن که ایشان می گوید من به ذریه حضرت زهرا و امیرالمؤمنین توهین نمی کنم، و ایشان را به شهادت می رسانند، ما خدای نکرده قصد جسارت به برادران اهل سنت مان نداریم، قطعاً اگر سؤال می کنیم بخاطر تکمیل شدن دین خودمان است، بنده بعنوان یک شیعه، حالا برادران اهل سنت بجای خودش، استاد یزدانی اگر اشتباهی که کردم آخرش شما تصحیح بفرمایید ممنون می شوم، حد اقل بنده می دانم یک ششم قرآن که می شود هزار آیه در مورد بنی اسرائیل است، و بنده یک حدیثی دیدم که حضرت رسول (ص) می فرماید امت من سنت بنی اسرائیل را مرتکب خواهند شد، بطوری که قدم بجای قدم آنها می گذارند، و تیر به همانجا می زنند که آنان می زنند، و وجب به وجب و زراع به زراع؛ حالا ادامه دارد که حتی می گوید سوسماری در بنی اسرائیل به سوراخش نمی رود، حالا سؤالی اینجا پیش می آید از بحث آن جهات که بنی اسرائیل رفوزه شد که خودت را به خدای خودت، به حضرت موسی می فرمایند یا بحث طعام واحد، حالا مسلمانان در شعب پیروز شدند، و اینجا را قبول شدند، ولی بحث بعدی این است که در زمانی که حضرت هارون که جانشینی حضرت هارون پیش می آید، سامری آن کارهای را می کند، وجه تشابهش در دین ما که هست، سامری چه کسی هست، هارون چه کسی هست، بعد می آییم، حالا بنده با اطلاعات کمم می گویم، می رسیم به حضرت یحی ما می گوییم آقا امام حسین است در دین مسلمانان، در بنی اسرائیل حضرت یحی است، و می رسیم به عروج حضرت عیسی که برادران اهل سنت ما حد اقل در قرآن می دانند ایشان زنده هستند 2500 سال، و ما می آییم می گوییم آقا امام زمان مان هست، و اینها حداقل به برادران مان کاری ندارم، وهابی ها ما را مسخره می کنند چطور نعوذ بالله حضرت ولیعصر در چاه سامرا است و از این حرف ها، چطور خداوند که حضرت عیسی را 2500 سال زنده نگه داشته، نمی تواند، امام زمان را نگه دارد؟ از این هم بگذریم، جناب استاد یزدانی هم از شما هم از استاد بزرگوار حجت الإسلام قبلاً شنیدم حدیثی در بخاری اگر اشتاه کردم شما تصحیح بفرمایید که دجال در زمان پیامبر بودند و زنده بودند، خداوندی که دجال را 1400 سال زنده نگه داشته ولی نمی تواند مثلاً حجت خودش را 1200 سال نگه دارد، من نمی دانم حالا این چطوری اینها می خواهند جواب بدهند، ما که آنجا زنگ می زنیم وصل نمی کنند.

بعد یک سؤال داشتم می خواستم ببینم این حدیث در کتب برادران اهل سنت ما هم آمده یا نه، همین روایت تشابه بنی اسرائیل و بنی اسماعیل یعنی مسلمانها، آیا براردران اهل سنت یا وهابی ها تشابه بنی اسرائیل و بنی اسماعیل را قبول دارند که اینهایی که خدمت تان عرض کردم پیامبر فرمودند، و یک چیزی که من نمی دانم درست هست یا نه این را به من جواب بدهید، آیا همسران یکی از پیامبران بنی اسرائیل سوار بر یک حیوانی، این را من شنیدم فکر کنم زرافه شده بعد از فوت آن پیامبر و فتنه ایجاد کرده، آیا این هم درست هست یا نه؟

مجری:

سلامت باشید خدا حفظ تان کند ان شاء الله بزرگوارید آقای رمضانی عزیز ،تشکر می کنیم مفصلاً حالا شما اصل ماجرا را پرسیدید که آیا چنین روایتی هست یا نه، اما خب آن تشابه هایی که خودتان هم برقرار کردید، تکویناً چنین تشابهی را بوجود می آورد، هرچند ما مستنداً هم نص نداشته باشیم، اما خب تکویناً می بینیم که چنین چیزی هست، بسیار خب ان شاء الله سؤال حضرتعالی را هم مطرح می کنیم، تماس بعدی جناب آقای صدر الدین هستند، از رشت در خدمت تان هستیم آقا صدر الدین بفرمایید.

بیننده:

سلام علیکم و رحمة الله مجری محترم و استاد یزدانی، استاد یزدانی من دوتا سؤال خیلی کوتاه دارم یکی اینکه در سقیفه که این اصحاب جمع شده بودند، خب مهاجرین و انصار بودند، می خواستم ببینم نص تاریخی دقیقی هست برای سؤال بنده، خدا اینها هیچ کدام در امر خلیفه گری واقعاً پیرو نصوص صریح پیامبر نبودند، دور هم جمع شدند اهل دنیا بودند، چرا انصار با ابوبکر بیعت کردند، آن هم می گویند بخاطر اینکه عمر گفت چون پیامبر گفته باید از قریش باشند خلیفه ها، اصلاً آنها اصل حرف پیامبر را قبول نداشتند، که آنجا جمع شدند در زمان شهادت پیامبر رسول الله، حالا می گویم، چرا علت تاریخی اش بیان شده چرا انصار زیر این بار رفتند، این اولین سؤال من هست، دومین سؤال اینکه وقتی که همین اصحاب امر خلیفه گری را از نص رسول الله قبول نداشتند، چطور شد که تا ابوبکر گفت عمر خلیفه همه قبول کردند، این اگر در تاریخ چیزی آمده، نه اینکه تفکری آدم بخواهد بگوید، تجزیه و تحیلی می شود زیاد کرد، اما در تاریخ چیزی آمده که این چراها جواب داده باشد، ممنون می شوم،.

مجری:

بسیار خب خیلی ممنون آقا صدر الدین عزیز که از رشت همراه ما بودید، ان شاء الله سؤال شما را هم مطرح خواهیم کرد، و پاسخ را از حضرت استاد خواهیم شنید.

تماس بعدی جناب آقای بهادری هستند از کرج آقای بهادری در خدمت تان هستیم بفرمایید.

بیننده:

بسم الله الرحمن الرحیم، بسم الله الرحمن الرحیم سلام عرض می کنم خدمت استاد یزدانی بزرگوار و جناب آقای مرعشی، دو سید بزرگوار، خدا حفظ کند و طول عمر بدهد به آن کسی که اسم این عقیل را گذاشت عقیل بی عقل دورود به شرفش، ایشان از دموکراتیک حکومت جناب خلیفه دوم صحبت کرد که ایشان اگر گفته «اضربوا عنقه» هر کسی بگوید سرش را از تنش جدا می کنیم، در آن شورای شش نفره، اصلاً ایشان اشتیاق داشته به این کار، ما که نمی گوییم که آقای رشید رضا، در المنار صفحه 69، جلد 10، می گوید اصحاب پیامبر احدی نبود وقتی که در جنگ شرکت می کرد فقط به طمع غنائم بود، ولی یک نفر اشتها داشت که غنائم را رها کند، فقط  به این آقا سر می برید، یعنی اضربواً عنقه، خب این را باید به ما جواب بدهند، مطلب دوم ابن عساکر، جلد41 صفحه 123، جناب خلیفه عمر وصیت کرد که گفت پس از مرگ من همه باید به کسی رأی دهند که عبد الرحمان بن عوف به او رأی خواهد داد، و اگر کسی بر خلاف او عمل کرده سر او را از تن جدا کنید، یعنی «اضربوا عنقه» خب این را هم که آقای ابن عساکر دارد می گوید، کنز العمال متقی خبر 36085، بیهقی هم خبر 17031، خبر 17046، کعب الأحبار رفت پیش عمر زمانی که داشت جان می داد، کعب الأحبار گفت بعد از خودت جناب خلیفه خلافت را به چه کسی می دهی، عمر گفت می خواهم بدهم به علی، کعب الأحبار گفت در تورات ما آمده به علی قدرت ندهید، این همه آدم کشته، عمر گفت پس به چه کسی بدهم؟ کعب الأحبار گفت بدهید به کسانی که با پیامبر جنگیدند، عمر گفت یعنی بنی امیه؟ کعب الأحبار گفت بله، عمر گفت راست می گویی پیامبر گفت «إنا لله و إنا الیه الراجعون» روزی که در مکاشفه دیدم که میمون ها در روی منبر من جست و خیز می کردند، بعد جناب عمر خلافت را داد به بنی امیه، عمر به کل صحابه گفت محور اسلام عبد الرحمن بن عوف است چون بزرگترین سرمایه دارد بود در تاریخ اسلام، عمر گفت ایشان هرچه تصمیم بگیرد اسلام همان است، ابو طلحه انصاری هم، بعضی نوشته اند محمد بن مسلم با پنجاه نفر مرد مسلح آماده کرد،  برای انتخاب خلیفه، همه اینها نمایشی بود چون قبلاً عثمان را انتخاب کرده بودند، اگر راست می گویی جناب آقای عقیل بی عقل جواب من بی سواد را بده، و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.

مجری:

احسنتم طیب الله تشکر می کنیم آقای بهادری عزیز و بزرگوار که باز هم مرتبط با همین موضوع برنامه فرمایشاتی را فرمودند تشکر می کنیم باز هم از شما، ان شاء الله که موفق و مؤید و منصور باشید.

جناب آقای کریمیان از خرم آباد پشت خط هستند، آقای کریمیان در خدمت تان هستیم بفرمایید.

بیننده:

سلام علیکم وقت بخیر، خدمت شما و همه شنوندگان عزیز و استاد یزدانی، یک سؤالی داشتم حالا نمی دانم به بحث برنامه مربوط هست یا نه این بود که آیا امام به اذن الله می تواند خالق و رازق باشد به إذن خداوند؟ حالا این سؤال مربوط به موضوع برنامه که نیست ولی گفتم اگر می شود جواب بدهند استاد ممنون می شوم.

مجری:

قطعاً می شود چرا نشود، هر سؤال عقیدتی که شما و تمامی بینندگان دارید و این شبهه ذهنی برای شما پیش آمده قطعاً جایش در همین برنامه هست و ما ان شاء الله با روی گشاده به سؤال شما پاسخگوی سؤال شما هم خواهیم بود،

بیننده:

خیلی ممنون خدا خیرتان بدهد ان شاء الله،

مجری:

سلامت باشید خدا حفظتان کند آقای کریمیان موفق باشید ان شاء الله،  خدا نگهدار شما،

برویم سراغ پاسخ ها و بشنویم از حضرت استاد، اول آقا محمد از زنجان نسبت به این آیه 100 سوره توبه، که

«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ»

توبه/100

و این وعده بهشتی که به آنها داده شده که مبنای عدالت صحابه و مبنای کلاً هرچیزی که خیلی از این شبکه ها دارند همین آیه است، بشنویم از حضرتعالی

استاد یزدانی:

بله آیه جالبی هست، این آیه 100 سوره مبارکه توبه، ولی از اینها سؤال بکنید چرا 100 را می خوانید، 101 را نمی خوانید، خداوند در آیه 100 می فرماید

«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»

به این همیشه استدلال می کنند می خوانند و کبکبه و دبدبه حرف و استدلال، اما چرا 101 را نمی خوانند

«وَمِمَّنْ حَوْلَكُمْ مِنَ الْأَعْرَابِ مُنَافِقُونَ ۖ وَمِنْ أَهْلِ الْمَدِينَةِ ۖ مَرَدُوا عَلَى النِّفَاقِ»

از اهل مدینه هم کسانی هستند منافق هستند

توبه /101

خب اینها چه کسانی بودند، چرا این را نمی خوانید؟ پیغمبر گفت شما آنها را نمی شناسید ما می شناسیم،

«سَنُعَذِّبُهُمْ مَرَّتَيْنِ»

ما دوبار آنها را عذاب می کنیم

و بعد گرفتار عذاب عظیم خواهند شد. خب چرا این آیه را نمی خوانید؟ اگر آیه 100 را می خوانید، خب 101 را هم بخوانید، اینها چه کسانی بودند این منافقین، همان هایی که آمدند مسجد ضرار را تشکیل دادند، از اصحاب بدر کسانی بودند در بدر حاضر بودند، قطعاً جزء سابقون الأولون هستند، اما آمدند مسجد ضرار را تشکیل دادند، آیا آنهایی که مسجد ضرار را تشکیل دادند، و از سابقول الأولون هستند، می تواند خدا برای همیشه از آنها راضی باشد، خدا از منافقین راضی است؟ اگر راضی هست دیگر شما هم راضی باشید؛ چون مفصل اینها را قبلاً جواب دادیم یا منافقینی که آمدند به یکی از همسران پیغمبر اتهام فحشا زدند، منافق بودند دیگر، مؤمن که نمی آید به همسر پیغمبر اتهام فحشا بزند، آیا شما از آنها راضی هستید، جزو السابقون الآولون و جزو اصحاب بدر هستند، مسطح بن حساسه، حسان بن ثابت، از اصحاب بدر هستند اینها،در جنگ بدر حاضر بودند، جزو سابقون الأولون قطعاً هستند، اما آمدند و این اتهام را زدند شما از او راضی هستید، خدا که از آنها ناراضی هست، ما شیعه ها هم از آنها ناراضی هستیم، اما شما می توانید از آنها راضی باشید، جواب بدهید دیگر، کسانی که خلیفه سوم را کشتند، آنها هم جزو اصحاب پیغمبر بودند، جزو سابقو الأولون هم بودند تازه، آیا شما از آنها راضی هستید، خوشتان می آید از آنها؟ اگر راضی هستید چرا آن فحش های رکیک را به آنها دادید؟ چه فحش های رکیکی به قاتلین عثمان دادند اینها، خب اینها همه اش سؤال هست که باید جواب بدهید، تازه از این آیه خدا  از سابقون الأولون هم راضی شدند، از «و الذین اتبعوهم بإحسان» هم راضی شدند، این شامل چه کسی می شود؟ آیا این هم شامل صحابه می شود؟ بله شامل صحابه ای که از السابقون الأولون تبیعت کنند هم می شوند، شامل تابعین هم می شود؟ بله، شامل ما هم می شود؟ بله شامل همه کسانی که از السابقون الأولون پیروی کنند و پیروی درست بکنند می شود، پس این آیه اصلاً اختصاص به صحابه ندارد، اگر قرار باشد عدالت همه صحابه را ثابت بکند، عدالت ما را هم ثابت می کند، «السابقون الأولون المهاجرین و الأنصار و الذین التبعوهم بإحسان» خب ما هم شامل این جمله هستیم دیگر، پس ما هم همه مان عادل هستیم، همه از دم همه مسلمان ها، همه تابعین، تابعین که منظور آنها نیستند همه دیگر، «و الذین التبعوهم بإحسان، رضی الله عنهم و رضوا عنه» این هم نکته مهمی است در این آیه؛ خب جواب زیاد دارد این آیه به درد اینها نمی خورد، چون اگر واقعاً خدا اینطور از همه سابقون الأولون راضی باشد من که می گویم صدای اینها در می آید، صدای خودشان در می آید، عده از سابقون الأولون کارهای عجیبی کردند که نه تنها رضایت خدا بلکه، همین آیه بعد منافق بودند خدا می گوید عده ای از اینها منافق هستند از مردم مدینه، از سابقون الأولون هم هستند، مسجد ضرار را تشکیل دادند، در جنگها فرار کردند، به همسر پیغمبر اتهام فحشا زدند، خلیفه سوم را کشتند، و دهها جنایتی که از اینها ما شنیدیم، پس شامل همه نمی شود، آنهایی که واقعاً ایمان آوردند، برای ایمان آوردن از همدیگر سبقت می گرفتند و بر این ایمان شان ماندند، عمل صالح انجام دادند، کارهای نیک انجام دادند، بله خدا از آنها راضی است ما هم از آنها راضی هستیم، آنها هم از خدا راضی هستند.

مجری:

بله بسیار خب، چقدر هم جالب است که خود همین آیه بعد، در ادامه همین آیه 101 هم می گوید که، خداوند می فرماید که اینها را ما دوبار عذاب می کنیم بخاطر این جنایتی که انجام می دهند. همین یک سؤال را داشتند

استاد یزدانی:

سؤال دیگری هم داشتند، روایت«خذو النّعل بانلّعل» روایت، این روایت را خیلی ها نقل کردند، از آن روایاتی است که بصورت گسترده با سند های متعدد نقل شده، از جمله در سنن ترمزی از عبد الله بن عمر که از پیغمبر

«لیأتین علی امتی ما أتی علی بنی اسرائیل حذواً النعل بالنعل حتی إن کان منهم من أتی امّه علانیه لکان فی امتی من یصنع ذلک»

امت من قدم به قدم بدنبال بنی اسرائیل خواهند رفت همه آن اتفاقاتی که در بنی اسرائیل افتاده از گوساله سامری بگیرد تا آن مسائل دیگر همه در امت من اتفاق خواهد افتاد

سنن ترمزی

«حتی إن کان منهم من أتی امّه علانیه لکان فی امتی من یصنع»

اگر در امت بنی اسرائیل کسی بوده که علنی نعوذبالله با مادرش زنا کرده در امت اسلامی هم این اتفاق خواهدافتاد

روایتی است که پیغمبر گفته، و بنی اسرائیل به 72 فرقه تقسیم شدند، امت من به 73 فرقه تقسیم خواهند شد، همه اهل جهنم هستند، همه مسلمان ها اهل جهنم هستند

«إلّا ملة واحدة»

جز یک ملت

از 73 فرقه مسلمان ها فقط یک فرقه و ادامه روایت هم جالب است، حالا کتابهای دیگر هم آمده، ایشان سؤال شان این بود که در منابع شیعه هم آمده، بله در منابع شیعه هم این روایت مفصل آمده از جمله مرحوم شیخ صدوق در کتاب های متعددش این روایت را نقل کرده، از جمله در کتاب اعتقادات خودش، صفحه 62، بحث رجعت می گوید

«و قد صح أن الرجعة کانت فی الأمم السالفه»

صحیح است این داستان که در امت های گذشته بعضی از مردم رجعت کردند

اعتقادات، شیخ صدوق، ص 62

زیاد است دیگر آیات قرآن کریم، 70 نفر از قوم بنی اسرائیل که مردند و دوباره زنده شدند، عزیر پیامبر مرد بعد از 100 سال دوباره زنده شد، و خیلی های دیگر، دیگر باید در بحث رجعت این بحث بشود، نمونه های متعدد از رجعت امت های گذشته است.

استدلال مرحوم شیخ صدوق روی این روایت است،

«و قال النبی صلی الله علیه و آله و سلم: یکون فی هذه الأمة مقل ما یکون فی الأمم السافة حذو النعل بالنعل و القذة بالقذة»

دقیقاً همان قدمهایی که را ه بنی اسرائیل برداشته اند، نعل به نعل دقیقاً جای پای آنها امت ما هم خواهد گذاشت،

ضرب المثل هست دیگر، همه اتفاقاتی که در بنی اسرائیل افتاد درامت اسلامی هم خواهد افتاد، از جمله رجعتی که آنجا افتاق افتاده در بنی اسرائیل فراوان هست، داستان هایش، آیاتش روایاتش، در امت اسلامی هم خواهد افتاد، و همین روایت را مرحوم شیخ صدوق در کتاب خصال خودش نقل کرده، در علل الشرایع خودش نقل کرده، در عیون اخبار الرضا نقل کرده، در کمال الدین نقل کرده،  در کتاب های متعددش این روایت، نقل شده با سند های متعدد، روایت هم شیعی است سند صحیح دارد، هم سنی سند صحیح دارد، حالا یک دوتا سؤال را جواب بدهم، سامری هم اتفاق افتاد دیگر این را ما چه بگوییم، دیگر این را باید مصداقش را ما تعیین نمی کنیم.

مجری:

بله در این برنامه تماس می گیرند نمی دانم می خواهند زرنگی بکنند یا حالا هر برنامه ای هست، اما این نوع سؤالات را

استاد یزدانی:

این سؤالات را برنامه حضرت آیت الله قزوینی بپرسند که ایشان بهتر و قطعاً قطعاً و صد در صد از ما بهتر می توانند جواب بدهند؛ اما یک سؤال دیگر داشتند که آیا همسر حضرت موسی (علیه السلام) سوار زرافه که نه.

مجری:

شتر گاو پلنگ ترجمه کردند.

استاد یزدانی:

سوار زین شده، در کتاب «علل الشرایع» آمده حالا من چون بعضی از مباحث را نمی توانم طرح کنم و نمی خواهم طرح کنم نمی پردازم، در «علل الشرایع» داستانش مفصل آمده که صفورا همسر حضرت موسی (علیه السلام) بعد از حضرت موسی قیام کرد مثل بعضی ها علیه خلیفه وقت علیه جانشین حضرت موسی که یوشع بن نون بود و آن همان «حذو النعل بالنعل» اتفاق افتاد و همان داستان ها و همان کشت و کشتار و همان جنگ و صفورا به هر حال این همه صفورا صفورا که خیلی معروف بود و همان دختر حضرت شعیب بود با آن همه معجزاتی که از حضرت موسی دید ولی بعد از حضرت موسی متأسفانه گرفتار این مسائل شد و نتوانست تحمل کند جانشینی حضرت یوشع بن نون را و قیام کرد و سوار زین شد و از مسائل، حالا چون بحث تشبیه هست دیگر من ورود نمی کنم.

مجری:

خیلی ممنون و متشکر و تشکر هم می کنیم از آقای رمضانی که این سؤال را هم مطرح کردند و حالا به تفصیل هم اگر خواستند إن شاءالله در خدمت شان هستیم هم در فضای مجازی و هم در دیگر برنامه ها إن شاءالله.

جناب آقای صدرالدین سؤال پرسیدند که بالاخره در جریان سقیفه ما حالا خارج از اینکه بخواهیم حق و حقانیت را پیدا بکنیم ببینیم آیا کارشان درست بوده یا نه، اما اصلاً مگر چه جوّی حاکم شده بود بر جامعه از لحاظ تاریخی که اینها اول آمدند بر اساس یک صحبتی خلیفه اول را انتخاب کردند اما دقیقاً بر خلاف آن در زمان انتخاب خلیفه دوم آمدند سراغ نص خلیفه قبلی گشتند؟

استاد یزدانی:

این یک بحث مفصلی نیاز هست که باید به تفصیل به آن بپردازیم بحث سقیفه را که چرا انصار که آنهمه به پیغمبر وفادار بودند آنهمه برای پیامبر زحمت کشیده بودند چه جنگ های و چه خون های که نداده بودند یک دفعه چه شد که آمدند اینها غدیر خم را فراموش کردند و آمدند سقیفه را تشکیل دادند؟ اولاً من این را بارها گفتم که در سقیفه بنی ساعده همۀ انصار نبودند انصار آنهایی که واقعاً پیرو پیغمبر بودند همۀ اینها در لشکر اسامه بودند لشکر اسامه هم در زمان سقیفه بنی ساعده همه خارج از مدینه بودند چون این روایت واضح هست روشن هست صحیح هست در منابع اهل سنت متعدد آمده که پیغمبر گفت همه بروید، همه بروید به لشکر «جهزوا جيش أسامة» بروید لشکر اسامه را تجهیز کنید و خیلی از بزرگان صحابه در این لشکر بودند و تا آخر عمرشان به اسامه می گفتند «السلام علیک أیها الأمیر» که حالا نمی خواهم به آن بپردازم، به هر حال همه بودند اما یک عده تخلف کردند از همان انصار آمدند سقیفه را تشکیل دادند و همان های هستند که پیغمبر بزرگوار صریح واضح و روشن به آنها گفت:

 «لعن الله من تخلف عن جیش أسامه»   

لعنت خدا بر آن کسانی که از جیش اسامه تخلف کنند

و این انصاری که آنجا تخلف کرده بودند در جیش اسامه نبودند آمدند سقیفه تشکیل دادند قطعاً شامل این روایت می شوند روایت را خیلی ها نقل کردند خیلی از بزرگان اهل سنت، بنابراین اولاً اینها همچین آدم های بودند حالا چرا اینها این کار را کردند؟ وقت نیست فرصت نیست من فقط آدرس می دهم خدمت این دوست عزیز بزرگوار مان که می تواند کتاب «السقیفه» مرحوم مظفر را ببیند مرحوم مظفر در کتاب «السقیفه» خودش آنجا به تفصیل روشن و واضح تحلیل های بسیار جالبی داده از این قضیه مستنداتش را هم می آورد که انصار یقین کرده بودند که خلافت به امیرالمؤمنین نمی رسد و وقتی به امیرالمؤمنین نرسد به چه کسی خواهد رسید؟ به آنهایی که از انصار زخم خورده بودند، اینها آمدند پیش دستی بکنند که بعد از امیرالمؤمنین، می دانستند که به امیرالمؤمنین نمی رسد حالا یک کاری بکنند که حداقل کمتر، از آن طرف از پیغمبر شنیده بودند که شما انصار مظلوم خواهید شد بعد از من، به شما ظلم خواهد شد، چه خواهد شد، چه خواهد شد، اینها آمدند از این پیش دستی کنند جلوی گیری بکنند افتادند در یک مخمسه ای که نتوانستند خودشان را خارج کنند و این اتفاقاتی که افتاد.

مجری:

پس بسیاری از اینها هم همین جبری بوده که بالاخره اتفاق افتاده.

استاد یزدانی:

حالا کتاب مرحوم مظفر «السقیفه» را بخوانند آنجا مفصل ایشان تحلیل های قشنگی دارد مستنداتش هم آنجا ببینند.

مجری:

بسیار خوب خیلی تشکر می کنیم، آقای بهادری هم که نکات ارزنده ای را فرمودند.

آقا صادق از مزار شریف افغانستان پیام صوتی فرستادند این را بشنویم.

بیننده:

سلام خدمت استاد، یک دوتا سؤال داشتم؛ سؤال اول که مردم اهل تسنن می گویند شما پنج وقت نماز نمی خوانید سه وقت می خوانید، ما می گوییم پنج وقت می خوانیم، می گویند نه شما سه وقت می خوانید، همین جواب سه وقت پنج وقت را شما به ما بدهید و دیگر می گویند شما چرا سنت را نمی خوانید؟ ما می گوییم ما سنت را می خوانیم نماز شب می خوانیم قبول نمی کنند، همین را جواب مختصرش را به ما استاد بدهید، تشکر، یا علی.

مجری:

سلامت باشید تشکر می کنیم از شما آقا صادق عزیز، نماز پنج وقت یا سه وقت سؤال بود و سؤال دوم شان هم چرا شما سنت نمی خوانید منظور نافله هست درست هست؟

استاد یزدانی:

اینها همان نافله ای که می خوانند خیلی رویش تأکید دارند نافله دو رکعتی که نافله هست سنت هست خودش واضح هست سنت هست مستحب هست ولی رویش تأکید دارند می خواهند حتماً بخوانند ولی شیعه ها هم می خوانند اینطوری نیست که همه، البته چون مستحب هست همه مقید نیستند بعضی ها می خوانند بعضی ها نمی خوانند ولی از ایرادهای هست که می گیرند که شما چرا سنت نمی خوانید، در افغانستان به آن می گویند سنت یعنی مردم افغانستان به آن می گویند سنت و اسرار دارند که حتماً این باید خوانده بشود.

اما بحث جمع بین صلاتین متأسفانه فرصت نیست ما روایت صحیح از ائمه اهل بیت (علیهم السلام) فراوان داریم در کتاب های شیعه که نمازهای شان را جمع می خواندند، روایت فراوان هست حالا من یک برنامه مفصل روایاتش را نشان دادم در کتاب های شیعه که ائمه اهل بیت (علیهم السلام) نماز ظهر و عصرشان را فقط با یک أذان و دوتا إقامه می خواندند یعنی پشت سر هم می خواندند، یک أذان می گفتند یا از یک کسی أذان می شنیدند أذان خودشان را می خواندند إقامه را می خواندند نماز ظهرشان را می خواندند بلا فاصله إقامه می خواندند نماز عصرشان را می خواندند، فراوان داریم روایت وقتی ائمه ما، اهل بیت (علیهم السلام)، از پیغمبر هم نقل می کند ائمه ما با سندهای صحیح که پیغمبر نمازش را با هم می خوانده، اوایل حالا مثلاً فرصت بوده ولی بعداً که مردم جنگ بود جهاد بود کار داشتند مردم شغل داشتند نمی شود که روزی پنج بار همه مردم جمع بشوند سخت هست برای مردم، الآن واقعاً خیلی از جاها خیلی از کشورها خیلی از مناطق که جوان ها زده شدند از نماز جماعت سر همین هست که نماز ظهر تا می خوانند تا می خواهند کار کنند دوباره پولیس می ریزد دوباره مغازه ها را می بندند همه باید بدوند دوباره مسجد نماز عصر بخوانند، این را با هم بخوانید، روایتی که در صحیح مسلم هست پیغمبر صریح واضح می گوید من نماز را جمع می خوانم بخاطر اینکه امتم به سختی نیفتد، «صحیح مسلم» چاپ وزارت اوقاف عربستان سعودی، اصلاً باب روایت این هست

«الجمع بین الصلاتین فی الحضر»

مردم در شهر خودشان هستند در مملکت خودشان هستند در خانه خودشان هستند می توانند نماز را جمع بخوانند؟ می گوید بله إبن عباس می گوید پیغمبر با هم خوانده ظهر و عصر را با هم خوانده مغرب و عشا را هم با هم خوانده نه خوفی بوده و نه سفری بوده.

صحیح مسلم، چاپ وزارت اوقاف عربستان سعودی، باب الجمع بین الصلاتین فی الحضر

روایت بعدی هم همین را می گوید از إبن عباس که پیغمبر ظهر و عصر را با هم خواند در مدینه خوف و ترسی هم نبود، چرا این کار را کرد؟ در روایت بعدی هست

«لِمَ فَعَلَ ذَلِک؟»

پیغمبر چرا نماز ظهر و عصر را با هم می خوانده؟ نماز ظهر گفتند نماز عصر گفتند اسمش رویش هست چرا پیغمبر این کار را می کرد؟ یعنی پیغمبر اندازه اینها نمی فهمید نعوذ باالله استغفرالله، پیغمبر گفت:

«سألتُ إبن عباس کما سألتنی»

این سؤالی که شما از من کردی من از إبن عباس هم سؤال کردم

«فقال: أراد أن لا یُحرِجَ أَحَداً من أمَّتِهِ»

پیغمبر قصدش این بود هدفش این بود که هیچ کدام از امتش هیچ شخصی از امتش به سختی نیفتد دین اسلام دین سخت نیست چرا شما اینقدر سخت می کنید دین اسلام را؟ چرا اینقدر سخت می کنید؟ پیغمبر می گوید من با هم می خوانم ظهر و عصر را، شما می گویید نه، باید جدا بخوانیم، این روایت در صحیح ترین کتاب های شما هست در أصح الکتب بعد کتاب الله شما آمده و شما به جای اینکه به سنت پیغمبر عمل کنید، حالا روایت زیاد هست دو صفحه روایت هست، شما در مناطق اینها بروید زندگی بکنید هر لحظه هر کس می رسد سر راه خودش از خانه اش می رسد مسجد شروع می کند به اذان گفتن، این واقعاً خسته کننده هست اگر شما همسایه مسجد باشید در مناطق اینها واقعاً اذیت می شوید واقعاً اذیت کننده هست هر لحظه هر کس رسید شروع می کند بلندگو را می گیرد الله اکبر الله اکبر آن هم با چه صدای.

مجری:

حالا این از این سؤال شان، حالا سؤال دیگر شان هم که سنت بود نماز سنت.

استاد یزدانی:

سنت را ما مستحب می دانیم هر کس خواست می خواند.

مجری:

فقط به آن شدتی که حالا آنها یک تأکیدی دارند.

استاد یزدانی:

اگر می خواهند به سنت پیغمبر عمل کنند نماز را با هم بخوانند، سنت پیغمبر این هست که نماز باید با هم خوانده بشود نماز ظهر و عصر، اگر واقعاً شما پیروی سنت پیغمبر هستید این را بخوانید، نماز مستحب را خواندید که چه بهتر، نخواندید هم که هیچ.

مجری:

بسیار خوب اینهم جمع بین هر دوتا سؤال که خیلی هم عالی بود و تشکر می کنیم حضرت استاد از محضرتان و همچنین تشکر می کنم از همۀشما بینندگان عزیز و ارجمند که تا انتهای برنامه همراه برنامه خودتان برنامه کلمه طیبه بودید، إن شاءالله موفق و منصور و مؤید باشید، تا دیدار آینده خدا نگهدار.

 


  
  • یامهدی

    4 آذر 1400 - ساعت 12:19

    موضوعات کلی برنامه ها رو ذیل شون بنویسید

    1 0

کلمه طیبه>

شبکه ولی عصر کلمه طیبه استاد یزدانی پاسخ به شبهات شبکه های وهابی