آفتاب یلدا

قسمت دوازدهم برنامه آفتاب یلدا به کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین سخنور


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:26/10/1400

برنامه:آفتاب یلدا

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

خدا را شکر، سلام علیکم، خدا را شکر که یک بار دیگر از سری برنامه آفتاب یلدا در خدمت تان هستیم و قرار است بپردازیم به شناخت یکی دیگر از فِرقی که منشعب شده است از اسلام یا به تعبیری منشعب شده از اسلام است، در خدمت استاد عزیز هستیم حجت الإسلام و المسلمین استاد سخنور، استاد سلام وقت شما بخیر.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

بنده هم عرض سلام و خسته نباشید دارم خدمت شما و همکاران زحمتکش تان و امیدوارم که بتوانیم ساعتی آگاهی را منتقل بکنیم و یک روشنگری زیبای داشته باشیم و تسلیت می گویم ایام وفات خانم ام البنین را.

مجری:

در این سری قرار است به کدام بخش از فِرق پرداخته بشود؟ یک عنوانی، تاریخچه ی، شرح معنی اشاره ی بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

همانطور که مستحضرید و بینندگان شاید عنوان را دیده باشند بحث بحث تصوف هست انحراف های که ایجاد می شود در دین، تصوف یک اندیشه انحرافی هست که نمی شود گفت تقریباً برون دینی هست، البته بعضی معتقدند که از آیین بودا، از عرفان غرب، از عرفان یهود، از عرفان مسیحیت و ...، یک ملقمۀ شده به نام عرفان صوفیانه، اما کمی باید دقیق تر واکاوی بکنیم که انحراف از کجاست؟ دشمن شناسی را داشته باشیم، خیلی مهم است این دشمن شناسی؛ وقتی انسان دشمن را بشناسد می داند از کجا دارد لطمه می خورد و جریان می تواند بشناسد، در کتب مقدس آسمانی قرآن و متون دینی جریان «اسْجُدُوا لِآدَمَ» آمده حالا با گویش های مختلف با لغات متفاوت که خداوند آدم را خلق کرد و فرمود که

«اسْجُدُوا لِآدَمَ فَسَجَدُوا إِلَّا إِبْلِيسَ أَبىٰ وَاستَكبَرَ وَكانَ مِنَ الكافِرينَ»

إبلیس سجده نکرد تکبر کرد و بلکه محاجه کرد با خدا که

«خَلَقْتَنِي مِنْ نَارٍ وَخَلَقْتَهُ مِنْ طِينٍ»

من را از آتش خلق کردی و او از گِل و من تفوق دارم بر او و برتر از او هستم و تکبر کرد

«وَكانَ مِنَ الكافِرينَ»

طرد اش کرد خداوند

«اخْرُجْ إِنَّكَ رَجِيمٌ»

برو بیرون، شیطان خیلی برایش سنگین و ثقیل شد این جریان و قسم خورد به ذات مقدس الهی و به عزت الهی که إغوا می کنم تمام بشر را تمام اولاد این آدمی که تو به من امر کردی سجده کنم او را، به عزتی که

«لَأُغْوِيَنَّهُمْ أَجْمَعِينَ إِلَّا عِبادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ ثُمَّ لَءَاتِيَنَّهُم مِّنۢ بَيْنِ أَيْدِيهِمْ وَعَنْ أَيْمَٰنِهِمْ وَعَن شَمَآئِلِهِمْ ۖ وَلَا تَجِدُ أَكْثَرَهُمْ شَٰكِرِينَ»

از چپ و راست، آسمان و زمین می آیم و نمی گذارم که آنها شاکر نعم تو باشند، خداوند وقتی که انسان را خلق کرد هدایت بشر را بر خویش لازم دانست

«إِنَّا هَدَيْناهُ السَّبِيلَ إِمَّا شاكِراً وَ إِمَّا كَفُوراً»

بشر را که خلق کرد راه هدایت را هم بر او باز گذاشت و بلکه ارسال رُسول و إنزال کتب کرد برای هدایت بشر تا او را به صراط مستقیم برساند، اما این وسط یک دشمن قسم خوردۀ داریم از همان ابتدا به نام إبلیس؛ إبلیس تلاش کرد که با حذف فزیکی، با از بین بردن، با قتل جلوی این هدایتگری را بگیرد لذا انبیاء را می کشتند

«وَيَقْـتـُلـُونَ الـنـَّـبِـيّـِيـنَ بِـغـَيـْرِ الْـحَـقِّ»

می کشتند سر می بریدند، زکریای پیغمبر را با اره دو نیم کردند و، و، و، انبیاء را می کشتند و حتی افرادی که ایمان به انبیاء می آوردند را می کشتند با وسوسه شیطان که سلطان را وسوسه کند که این را باید بکشید این به خدا ایمان آورده و چنین است و چنان، از یک مقطعی از تاریخ شیطان یک طریق دیگری را اتخاذ می کند و تلاش می کند که از درون دین، به نام دین، با پوشش دین، با ظاهر دین گونه و مقدس بتواند انحراف ایجاد کند در دین و آن إغوا گری را پیاده بکند، این شکل و جریان را ما از زمان حضرت موسی کمی پر رنگ می بینیم؛ موسی یک شخصیت پیامبر اولوالعزم الهی، ادعای نبوت می کند و مبعوث می شود به نبوت و می رود سراغ فرعون

«اذْهَبْ إِلَى فِرْعَوْنَ إِنَّهُ طَغَى»

طغیان کرده

«فَقُولَا لَهُ قَوْلًا لَيِّنًا»

با هارون بروید و با نرمی با او سخن بگو

«لَعَلَّهُ يَتَذَكَّرُ أَوْ يَخْشَ»

رفت موسی و امت بنی إسرائیل را نجات داد و آن قضایای مفصلی که هست و از رود نیل رد شدند، وقتی از رود نیل رد شدند و گذشتند شنیده ایم که آیه قرآن می فرماید

«وَوَاعَدْنَا مُوسَى ثَلَاثِينَ لَيْلَةً وَأَتْمَمْنَاهَا بِعَشْرٍ فَتَمَّ مِيقَاتُ رَبِّهِ أَرْبَعِينَ لَيْلَةً»

خدا گفت 30 روز بیا کوه طور می خواهم به تو تورات نازل کنم، بعد از 30 روز خدا فرمود که ده روز دیگر هم بمان، در این مقطع کوتاه ده روز امتش شدند گوساله پرست، توحیدشان را به زشت ترین شکل ممکن از دست دادند و شدند گوساله پرست، کاش مثلاً به یک شکل دیگری بود از دست دادن توحید، و امت بنی اسرائیل امت خاصی بودند.

مجری:

برگزیده بودند.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

حالا کاری به برگزیدگی نداریم اصلاً کلاً از این نظر نگاه بکنیم از این بعد ببینیم که آنها به چشم معجزات الهی را دیدند.

مجری:

دوره دیده بودند، حرفه ای بودند.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

اصلاً عصا اژدرها شدن دیده بودند، دریا شکافتن را به چشم دیدند، شما شق القمر را به چشم ندیدی، الآن مسلمان امروزی معجزات رسول الله را به چشم ندیده ولی او به چشم دیده، اصلاً مقابل فرعون ایستادن شوخی نبود فرعون قدرت بلامنازع کره خاکی بود ولی یک نفر با عصای شبانی

«مَا تِلْكَ بِيَمِينِكَ يَا مُوسَ»

گفت

«أَتَوَكَّأُ عَلَيْهَا وَأَهُشُّ بِهَا عَلَىٰ غَنَمِي»

با یک عصای چوپانی آمده است و بساط فرعون را می زند به هم و بنی اسرائیل را از زیر یوغ ظلم و ستم فرعون نجات می دهد اصلاً خود این معجزه است، دریا شکافته شدن را دیدند، سنگ چشمه به دوازده تا

«فَٱنفَجَرَتْ مِنْهُ ٱثْنَتَا عَشْرَةَ عَيْنًا»

و نجات و بیایند و بیایند و بیایند، معجزاتی که به چشم و خود امت بنی اسرائیل پای منبر موسی نشسته اند، می گویند صاحب سخن باید صاحب نفس هم باشد، یک بار من و شما می نشینیم از روی کتاب توحید می خوانیم، یک بار پای منبر موسی بن عمران پیامبر اولوالعزم الهی نشستی توحید را از لای دو لب مبارک موسی می گیری.

مجری:

در میغناطیس پیامبر اولوالعزم.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

دقیقاً، و چه می شود که ده روزه؟ می گوید که از پاسخ های ما به افرادی که می گویند که در غدیر چطور شد که در سقیفه بعد از چند روز زدند به هم؟ می گوییم امیرالمؤمنین را که کینه به دل داشتند

«أَحْقاداً، بَدْرِیَّهً اُحُدِيَّةٌ»

کینه های آنجا را داشتند خدا را که دیگر کاری نداشتند در ده روز خدا را گذاشتند کنار، چه شد در این ده روز خدا را گذاشتند کنار؟ فکر می کنید چه اتفاقی افتاد که در این ده روز خدا را گذاشتند کنار؟

مجری:

یکی از ظرافت ها، هنرها، استراتژی های شیطان استفاده از خود فرد علیه خود فرد است، من تصور می کنم استفاده از ادبیات، جاذبه های درونی پیام های معنوی که این افراد را دور هم جمع کرده بود حالا آمد همین ها را یک ابزار استفاده کرد یک تعریف یک باز تعریف از همان مفاهیم موسوی این بار علیه خودشان.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

ما هر وقت می خواهیم این جریان را تحلیل بکنیم می رویم سراغ امت بنی اسرائیل می گوییم این مثلاً یک باز تعریف مثلاً شیطان بوده یا مثلاً إبلیس این وسط امت بنی اسرائیل چنین بودند خاص بودند و بهانه گیر بودند، نه، نه، نه، بیاییم یک نگاه بکنیم ببینیم چه کسی اینها را منحرف کرد؟ سامری یک شخصیت بسیار موجه بوده یک ریش بلندی و یک جای مهری مثلاً، یک سبحه و دستاری و یک سبحان اللهی و مجزوب شخصیت او شدند.

مجری:

کاریزما بود.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

آفرین، یک: شخصیت پرستی؛ ابتدای فرقه ها شخصیت پرستی است، ابتدای شکل گیری، این را من نمی گویم مولا امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند در خطبه 50 «نهج البلاغه»

«إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ»

نهج البلاغه، خطبه 50

فتنه چیست؟ تفرقه اندازی، یک دست اند؛ فتنه یعنی تفرقه بی انداز، فرقه درست کن، جدا کن از بدنه دین

«إِنَّمَا بَدْءُ وُقُوعِ الْفِتَنِ أَهْوَاءٌ تُتَّبَعُ»

هواهای که تبعیت می شوند

«وَ أَحْكَامٌ تُبْتَدَعُ يُخَالَفُ فِيهَا كِتَابُ اللَّهِ وَ يَتَوَلَّى عَلَيْهَا رِجَالٌ رِجَالًا عَلَى غَيْرِ دِينِ اللَّهِ»

شخصیت پرستی.

مجری:

جالب است ماکس وبر هم وقتی تحلیل فرقه ها را می کند حرف از کاریزماها می زند یعنی یک شخصیت برجسته ی که شروع می کند یک عده را طرف خودش جذب می کند.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

دقیقاً، چون فرقه را نگاه بکنی یک لیدر دارد تا لیدر نداشته باشد فرقه کسی دورش جمع نمی شود، اصلاً حرفش را قبول نمی کنند، یک سری جاذبه های از خودش ظهور و بروز می دهد، خود همین سامری علوم غریبه بلد بود سحر بلد بود که در زمان حضرت موسی بسیار هم گسترده بوده، یک: شخصیت پرستی؛ عمده فرقه ها همین هست شخصیت پرستی هست، بعد آقای گلپایگانی می آید می گوید این فرقه است این اشتباه است، می گویند آقای گلپایگانی شما چه حرفی می زنی؟ ریش سامری را نگاه کن، شما می خواهی نقدش کنی؟ برو آقا درس بخوان.

مجری:

شما در چه حد هستی که اصلاً در مورد ایشان صحبت کنی؟

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

این حرف ها چه هست؟ هر چه ایشان بگوید چشم، ابتدای فرقه همین است.

مجری:

تابو شدن شخصیت.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

لذا متون دینی ما تأکید دارد

«إيّاك أن تَنصِبَ رجُلاً دُونَ الحُجَّةِ فَتُصدِّقَهُ في كُلِّ ما قالَ»

غیر از حجت خدا یکی را نصب بکنی هر چه هم گفت بگویی ایشان هر چه می گوید همان است این ابتدای فرقه است لیدرهای فرقه تا برسد به سجده کردن به قطب و نمی دانم و، و، و، کار نداریم، یک: شخصیت پرست.

دو: کراماتی از خودش نشان داد و سحر بلد بود گفت ببین اگر نیست باورت بیا ببین من یک سری قدرت ها دارم موسی بن عمران عصا اژدرها کرد من هم

«عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ»

ببین صدا دارد، دیدی؟ ما یک چیزهای بلدیم، و اگر بخواهیم منصفانه یک نگاهی به آن بی اندازیم یک قدرت های هم از جانب حق به دستش آمده بوده یعنی یک چیزهای داشته، مگر می شود؟ بله، بلعم باعورا اسم اعظم داشته خدا در قرآن می فرماید

«فَمَثَلُهُ كَمَثَلِ الْكَلْبِ»

به سگ مثالش می زند خداوند، خود سامری هم بخواهیم دقت داشته باشیم یک قدرت های را پیدا کرده بوده

«فَمَا خَطْبُكَ يَا سَامِرِيُّ»

موسی بن عمران وقتی که می آید از کوه طور می گوید جواب بده از خودت دفاع کن، می گوید:

«بَصُرْتُ بِمَا لَمْ يَبْصُرُوا»

من چیزی دیدم که امت ندیدند، مگر می تواند کسی ملک و فرشته خداوند را ببیند همینطور الکی؟ نه یک چیزهای داشته پس

«قَبْضَةً مِّنْ أَثَرِ الرَّسُولِ»

این «عِجْلًا جَسَدًا لَهُ خُوَارٌ» که صدا دارد گوساله، از رد پای سُم اسب آن مرکب جبرئیل خاکش را برداشتم این آثار را داشته، خاک سُم اسب شاگرد درِ خانه امیرالمؤمنین چه می کند.

مجری:

نکته این هست که اولاً این فرد فرشته را می شناخته، دوماً اثر این که حالا به فرض به من بگویند آقا این جناب جبرئیل است سوار یک اسب است می دود؛ من از کجا بدانم که باید بدوم بروم این خاک جای پایش را بردارم؟ پس ایشان یک نخبگی داشته.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

داشته، و این را هم داشته باشیم؛ این نخبگی را داشته برگشته، خطا کرده مثل بلعم باعورا دیگر عظم اعظم که نداشته، برگشته، یک نکته ی را می خواهم عرض بکنم؛ ببینید گاهی اوقات بر اثر یک سری از خلوص نیت ها، یک سری از پاکی ها خداوند یک چیزی به یک شخصی نشان می دهد.

مجری:

این غیر ریاضت است؟

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

غیر ریاضت است، ریاضت شرعیه، ما در دین ریاضت داریم حالا یک جلسه قول می دهیم إن شاءالله در مورد ریاضت و اساس ریاضت صحبت می کنیم که اصلاً چیست؟ در دین ریاضت داریم یا نداریم؟ آیا آثاری دارد یا ندارد؟ بماند بحث اش مفصل است، اما می خواهم این را بگویم؛ ریاضت شرعیه این است که تقوا داشته باشی

«إنّما هِي نَفسِي أرُوضُها بِالتَّقوى»

امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرمایند نفسم را ریاضت می دهم با تقوا، انجام واجبات، ترک محرمات که امکان دارد یک نفر یک کاری انجام بدهد این تقوا را داشته باشد خدا یک چیزی مثلاً یک گوشه ای یک زمانی به او نشان بدهد و تمام، اما شیطان از این فرصت فوری استفاده می کند می آید چاله این را فوری پُر می کند با چیزهای که شیطان خودش نشانش می دهد و او فکر می کند بقیه اش را هم دیگر همه رحمانی است، این یک فریب خیلی بزرگ است.

مجری:

یعنی نمی داند که این دارد شیطان بازیش می دهد هنوز فکر می کند دارد یک سلوک رحمانی را طی می کند.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

آفرین، اما بقیه اش شیطان است خودش هم بی خبر است همه را وصل می کند به همان رحمان، پس شخصیت پرستی، سحر و جادو، علوم غریبه و کرامات، کشف کرامات، ادعای کشف کرامت دارم مثلاً ادعای کشف کرامت و چنین.

سه: ادعای باطن گرایی کرد؛ گاهی ببینید آنی که توحیدی که موسی بن عمران به شما گفته ظاهر دین است بیایید باطن توحید را به شما نشان بدهم، طلاهای گوساله از کجا آمد؟ از مردم، چه می شود که مردم طلاهای شان را می دهند دین شان را هم می دهند؟ همین فریب است بیایید باطن دین را نشان تان بدهم می گوید آقا بیا این طلاها النگوها و نمی دانم آویزه ها و اینها را بگیر باطن دین را به ما نشان بده و گفت این باطن دین است این گوساله باطن دین است، ادعای باطن گرایی کرد.

مجری:

وجوه جدید و متفاوتی از دین را من به شما نشان می دهم

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

باطن گرایی و حق را با باطل آمیختن، ادامه همان خطبه امیرالمؤمنین (علیه السلام) می فرماید که

«وَ لَوْ أَنَّ الْحَقَّ خَلَصَ مِنْ لَبْسِ الْبَاطِلِ، لَمْ يَخْفَ عَلَى الْمُرْتَادِينَ»

اگر حق از باطل جدا بشود که قاطی نمی شود

«لَكِنْ يُؤْخَذُ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ»

ببینید آقا این دراویش صوفی از قرآن حرف می زنند روایت برایت می خوانند حرف دین دارد می زند می گوید آقا بیا عاشق خدا بشو، باشد چشم، 98 درصد حرف هایش درست، آن دو درصد فریبی که قاطی می کند داخلش ریشه را از بیخ و بُن می زند.

مجری:

یک قطره سَم در یک کوزه.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

دقیقاً، یک مثلی که همیشه سر کلاس ها می زنم؛ شما یک دبه بیست لیتری اینجا سیاه نور داشته باشی رویش هم برچشب زده باشد سیاه نور، اصلاً از آن فاصله می گیری، ولی در این لیوان خوب یک آب پرتقال آب میوه خیلی مطبوع دو قطره در آن سیاه نور بریزی، اگر کسی را بخواهی مسموم بکنی اینطور مسموم اش می کنی چون ظاهر فریبنده دارد، طعم شیرین دارد، خیلی فریبنده است شما میل می کنی و تمام.

مجری:

شرط حیات باطل زندگی در بستر حق است، می شود این را بگوییم؟ یا زندگی انگلی در محیط حق است.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

می دانید چه هست؟ باید این را دقت داشته باشید در تمام ادیان همین شکل بوده، الآن شما اگر بخواهید یک بچه شیعه را منحرف بکنید، با لباس دین می توانی منحرفش بکنی، چون بچه هیئتی ما نمی رود پای حرف خاخام یهودی بنشیند، پای حرف کشیش مسیحی نمی شیند، ولی در این لباس عمامه و عبا و قبا می شود گولش زد، حالا کار نداریم؛ اغوا کرد از درون دین بنام دین، با پوشش دین، به اسم دین، یک نکته دیگر که در مورد این جریان گوسله پرستی بنی اسرائیل می توانیم داشته باشیم این است که سامری نگفت بیایید برویم می بخورد، منبر بسوزان، کاباره، دیسکو، گفت برویم خدا را بپرستیم، اما با نسخه ای که من می گویم نه نسخه ای که موسی گفته، اگر بینندگان عزیز دقت داشته باشند، این فریب تمام فرقه ها است او می گوید بیا سیر و سلوک کن، اما با نسخه ای که من می گویم نه امام صادق می گوید، او می گوید بیا به سمت خدا، خدا را بپرستیم اما با راهکاری که من می گویم نه راهکاری که اهل بیت می گویند، نمی گوید بیا برویم می بخوریم، پای کوبی بکنیم دست افشانی بکنیم و کلاً فحشا و  خرابکاری و اینها، نه، بیاییم خدا را عبادت کنیم،  اما از طریقی که من می گویم، و عمده فرقه های درون دینی همین شکل است، انحرافی که ما بهت مان می زند چه می شود در این ده روز، و حضرت می فرماید که هرچه که در امت بنی اسرائیل اتفاق افتاده در این امت نیز اتفاق می افتد، جالب اینجا است همین مار خوش خط و خال انحراف از درون دین به اسم دین با ظاهر دینی، با پوشش دینی از مسیحیت هم سر در می آورد، وقتی که مسیح ناصری علی نبینا و آله و علیه السلام حضرت مسیح ظهور می کند و ادعای نبوت می کند، خب همان اول نگفتند، زدر درآی شبستان منور کن، که زدند کشتند، بردند، هر کس به او می گروید، این را داشته باشیم، نسخه اولیه شیطان را شیطان کنار نگذاشته، نه، آن حذف فیزیکی و کشتن و اینها را دارد ولی اغوای اصلی را از این راه دارد می آید، می ریزند به دور اینهایی که به حضرت میسیح ایمان آوردند و می کشندشان، چه کسانی؟ یهودی ها، در این میان شخصی بود به نام پولس که یهودی مسیحی کُش درجه یکی است خودش مدعی می شود در  مکاشفات پولس که من در سفری که به شما داشتم بر من مکاشفه شد مسیح را دیدم که چرا اینقدر میسیحی ها را اذیت می کنی می کشی و برگشتم آن چشمش آسیب دیده و آن قصه ها، بعد بر می گردد قانون فدا را این بدعت می گذارد، گناه اولی را این بدعت می گذارد، تثلیث را پدر پسر روح القدوس را این می گذارد.

مجری:

سفر تبلیغی می رود به مناطق متعدد.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

با اسم دین، نگفت بیایید مشروب بخوریم و برویم دیسکو و فحشا کنیم، نه، گفت بیایید خدا را بپرستید اما پدر پسر روح القدس، خدا را بپرستیم اما گوساله، خدا را بپرستیم اما نسخه ی که من می گویم نه مسیح گفته نه موسی بن عمران گفته، داشته باشیم این نکته را که ما معتقدیم و این با برهانی است که اسلام نسخه کاملی از دین الهی است، معتقدیم.

مجری:

نیاز به مکمل ندارد.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

«الْيَوْمَ أَكْمَلْتُ لَكُمْ دِينَكُمْ وَ أَتْمَمْتُ عَلَيْكُمْ نِعْمَتِي»

تمامش کن کامل شد، شیطان برای مقابله با اسلام باید یک کمر همت حسابی ببندد چون این دیگر آخرین است پیامبر آخرین است خاتم انبیاء است این دیگر برنامه آورده که به قول خودمان فول ببندد قصه را و باید جلوی این سفت ایستاد، راهکار اولی را کنار نمی گذارد بدر راه می اندازد، اُحد راه می اندازد، احزاب راه می اندازد، و ....

مجری:

ترور پیغمبر.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

و لیلة العقبه، وسوسه ها، چنین و چنان و آخرش هم که ترور کردند رسول الله دیگر، ترور کردند و از بین بردند رسول الله را با ترور از بین بردند

«لَتَجِدَنَّ أَشَدَّ النَّاسِ عَدَاوَةً لِلَّذِينَ آمَنُوا الْيَهُودَ وَالَّذِينَ أَشْرَكُوا»

و به نظر من حالا تحلیل بنده است تا ببینیم چطوری هست؛ یک حزب ثالثی بود به نام حزب منافقین که بسیار قدرتمند بود، یهود اصلاً در شبه جزیره عربستان چیکار می کرد؟ یهود که مال فلسطین هستند اولاد یعقوب اند، بعضی گفتند که اینها به همراه تُبع آمدند ابتدای سوره ق

«كَذَّبَتْ قَبْلَهُمْ قَوْمُ نُوحٍ وَأَصْحَابُ الْأَيْكَةِ وَقَوْمُ تُبَّعٍ»

مرحوم علامه مجلسی در کتاب وزین حیات القلوب به این جریان خوب پرداخته که همراه با تُبع افرادی آمدند به عربستان که از علمای یهود بودند، یا نه به نظر بنده این قول دوم اصح است که وقتی بخت النصر حمله کرد به بیت المقدس و شروع کرد یهود را کشتن، یهودی ها فرار کردند.

مجری:

بخش شان به ایران آمدند پناه آوردند.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

رفتند سمت مصر، دنبال شان رفت بخت النصر، از مصر اینها فرار کردند آمدند عربستان، عربستان هم که 

«وَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِنْدَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ»

نه رودخانه ای، نه زرعی، نه چیزی، اصلاً نگاه کنید در تاریخ شبه جزیره عربستان سلاطین اصلاً طمع نمی کردند به آن سرزمین چون چیزی نداشته یک بیابان لم یزرع سنگلاخ، بخشی از آن ریگزار است رمل است و بخشی هم سنگلاخ و آن کوه های ماگ ماتیکی که حجاز است حاجز شده بین دریای سرخ و شبه حزیره عربستان، کاری به این مسئله هم نداریم، این یهود آنجا حضور داشتند و به شدت، ببینید خود افراد ساکنین شبه جزیره عربستان یک مُشت افرادی بوده که اصلاً از مدرنیت و تمدن هیچ بوی نبرده بودند که خودشان می گویند زنان جاهلیت، اصلاً جهل حکم فرما بوده، اصلاً فرهنگ و تمدنی نداشتند آن زمان، سواد نداشتند، طب نداشتند، سیستم قلعه سازی خانه سازی مال یهود است طب مال یهود است سواد مال یهود است کتاب مقدس مال یهودی است که آنجا حاضرند لذا ادعای علمیت شان می شد و پیش بینی های هم می کردند که قرار است پیامبر آخرالزمانی اینجاها ظهور پیدا بکند در بطهاء در شبه جزیره عربستان لذا دنبالش بودند، نگاه کنید که هاشم جد پیامبر یک شخصیت کاریزمای بسیار بسیار دوستداشتنی که ما هنوز اولاد سادات را می گوییم بنی هاشم، یک شخصیت بسیار دوستداشتنی، یک شخصیت کاریزماتیک خیلی خاص.

مجری:

و شاخص در جامعه عرب.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

دقیقاً، بچه مکه هست اینها اولاد اسماعیل بودند، بچه مکه هست، قبرش کجاست؟ غزه، شواهدی هست که رد رسول الله را زده بودند در صُلب هاشم چیزخورش کردند، شواهد، دلائل قطعی نداریم ولی شواهدی هست.

مجری:

یک فرضیه است.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

بله شواهدی هم داریم در این فرضیه که این شواهد نشان می دهد که بله چیزخورش کردند ولی غافل از اینکه قبل از اینکه چیزخورش کنند و مسمومش بکنند با سلما ازدواج کرده بود و نطفه شیبة الحمد بسته شده بود.

مجری:

استاد مطالب به جاهای خیلی جذاب، ترکیبی از تاریخ لایه های پنهان تاریخ، لایه های سری تاریخ رسیدیم، رسیدیم به شواهدی بر ترور اجداد مطهر و مبارک و عزیز پیامبر و ادامه اصول و روش، دشمنی یهود.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

یهود همیشه کینه ورز بودند، یهود همیشه خودشان را برتر می دیدند، و یک طورهایی به آنها بر می خورد که شما عرب هایی که داخل بیابان هستید، شتر چران هستید سواد ندارید، ما سواد داریم طب داریم، سیستم قلعه سازی داریم، متمدن هستیم، ادعای تمدن داریم، بعد بیاییم تبعیت از شما بکنیم، الآن یک نفر از شما بلند شده می گوید، اطاعت من بکنید؟ «اطیعوا اللَّه و اطیعوا الرّسول» این چه حرفی است اصلاً به آنها برمی خورد، لذا بدنبال این بودند که ردش را بزنند، چون همیشه فکر می کردند این پیغمبر هم از خود یهود است، خب شیبة الحمد بدنیا می آید، پسر هاشم، چهار و پنج ساله می شود، سلمی بیرون مکه زندگی می کرد، از این قبائل بیرون بودند دور بودند، چهار، پنج ساله می شود این شیبة الحمد، یک دسته موی سفیدی هم جلویش از همان بدو تولد بوده، یک روز شاید در کوچه با بچه ها بازی می کرده، می بیند یک نفر آمده به سر وضع و تیپش می خورد که از مکه آمده باشد، می گوید تو از مکه آمدی، می گوید بله، می گوید مطلب را می شناسی؟ می گوید بله، به او می گوید من تنها یادگار هاشم هستم، تنها فرزند هاشم هستم، مطلب عمویم هست، برو بگو بیاید من را ببرد من می خواهم برگردم به سرزمین اجدادیم، می خواهم بروم مکه، فی الفور برمی گردد، می رود مکه، می گوید مطلب چه نشستی هاشم یک یادگار ازش مانده در آن قبیله برویم بیاوریمش، مطلب بلند می شود می آید، حالا آن جریان مفصلی که یهودی ها می آیند پیش سلمان که بچه ات را دزدیدند و آن فتنه و آن شبان در بیابان، توصیه می کنم حتماً کتاب حیات القلوب علامه مجلسی را ببینید در این قصه بسیار معتبر و بسیار زیبا و با نصری دلنشین تعریف کرده علامه مجلسی، خب کاری به این داریم سلما راضی می شود  که برود با عمویش مطلب، مطلب وقتی دارد وارد مکه اش می کند، می گوید ببین شیبة الحمد، نگویی که پسر هاشم هستم، بگو غلام زر خرید هستم، چون می ترسید اینها یک توطئه ای بکنند، از خوف اینکه می دانست رد اینها را می زنند می کشندشان، یهود،

مجری:

خبر داشتند که یک اتفاقاتی دارد می افتد یهود حساس اینها هم حساس

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

لذا معروف شد به عبد المطلب، عبد المطلب پسر هاشم است، تنها یادگار هاشم است، ولی معروف شد به عبد المطلب، اما نگفتند پسر هاشم شیبة الحمد نه، تا قصه اینکه عبد المطلب بزرگ، سیدبطها، بزرگ مکه است، ده پسر و عبد الله و ازدواجش و ... همه می دانیم عبد الله وقتی که با آمنده ازدواج کرد، چقدر خواهان داشته عبد الله، به یک سند معتبری علامه مجلسی نقل می کند، در بحار الأنوار هم هست، در حیات القلوب هم هست، که وقتی که عبد الله ازدواج می کند با آمنه، اصلاً بیچاره می شوند که چرا با ما ازدواج نکرد، خب با آمنه ازدواج می کند، خدا این خورشید را در دامن آمنه می گذارد،  و اینها خیلی همدیگر را دوست دارند، می دانیم که طفلی جوانمرگ شد، و این داغ به دل عبد المطلب ماند، یک دقتی داشته باشید اگر جوانی به مانند عبد الله به دل نشینی عبد الله از یک پدری فوت بشود، و تنها یادگارش آن بچه درون شکم آمنه است، یک لحظه نباید این بچه را از خودش دور کند، می گوید این یادگار عبد الله هم هست، آمنه یک آنی نباید این بچه را از خودش دور کند، آن هم چه یادگاری محمد، اصلاً نگاهش می کند دل آدم می رود، ولی دنیا می آید می گوید حلیمه سعدی این را از مکه ببر گاهی بیاور ما ببینیمش، در یک عصر گاهانی وقتی که حلیمه پیغمبر را آورده که ببینند عبد المطلب و آمنه، حالا به ظاهر پیغمبر گم می شود، چهار پنج ساله است، عبد المطلب بنی هاشم را جمع می کند داخل مکه شمشیر می کشد می گوید و الله اگر تا غروب آفتاب محمدم را نیابم همه یهود را می کشم،  چرا یهود؟ چون می داند، همه اش می ترسد از این قصه،  و می بینیم که در ادامه فتنه یهود هست،  جنگ ها یا با خود یهود بوده یا فتنه اش را یهود کرده اند، ریشه های جنگ احزاب را ببینید، که دست آخر هم اگر طبق آن نقل معروف نگاه بکنیم، آخرش یهود ترور کردند پیغمبر را با آن سم، حالا کار نداریم با آن نقل هایی که خود اهل سنت هم دارند که آن دو زن چیزی دادند به پیغمبر، «و الذین اشرکوا» مشرکین، مردم مشرک مکه افتضاح بود کینه هایشان، دعوای بین عوس و خزرج که 40 سال کشتند و بردند و آتش زدند و خون ریختند،سر یک شتر است، که این شتر آمد در زمین این چرید در چراگاه اینها، گوش شتر اینها را بریدند، گوش شتر ما را می بری، دم شتر اینها را چیدند، دم شتر ما را می برید، شتر را کشتند، شتر را کشتید، افتادند به جان هم، آن عرب زمان جاهلیتی که بخاطر یک شتر 40 سال خون و خونریزی می کند اگر بابایش را بکشی چکار می کند؟ کینه دارد، «أَحْقاداً، بَدْرِیَّهً» شوخی نیست،کینه داشتند، کینه شدید داشتند از رسول الله و امیرالمؤمنین، لذا در غدیر می بینیم طبق آن نقل ابالسه دارند خاک بر سر می کنند و بر سر می زنند، ابلیس می گوید چه خبر است، می گوید ما تا الآن می خواستیم مقابله بکنیم با رسول الله، الآن یک نفر را گذاشته جای خودش ک عین خودش هست، ما چکار کنیم، باز این راه را اگر این ادامه بدهد، باز هیچ هرچه رشتیم پرده شد، لذا طبق آن نقل می گوید «الذین حوله و عدونی لن یخلفونی» شیطان به آنها می گوید بعضی از افراد دور پیغمبر هستند که وعده هایی به من داند که خلافش نمی کنند، و همینطور هم شد، باید مقابله می کردند با امیرالمؤمنین ولی مقابله با امیرالمؤمنین به همین راحتی بود، با همین «منا امیر، منکم امیر» می شود مولا را زد کنار؟ امیرالمؤمنین خیلی قدرتمند تر بوده، از اینکه با یک این مولارا بزنند به حاشیه، امیرالمؤمنین شخصیت خاص تاریخی است، که مسیحیت در مقابل ژرفای کلام امیر ما پشت خم می کند، دشمن فضائل او می گوید، می گوید مرد هم اگر باشد علی است، بعد شما با یک «منا امیر، منکم امیر» می توانید حاشیه اش بزنید؟ نه امیرالمؤمنین یک چهره سیاسی داشت، و یک قدرت سیاسی داشت، قدرت سیاسی را چه کسی به او داد؟ رسول الله، اولین شخصیت اول یک جریان، دستش را می برد بالا «من کنت مولاه فهذا علی مولاه امامکم، وصیی، قاضی دینی، منجز عداتی، اسمه له، اشهدوا اتیعوا» جای من می نشیند، قدرت داد به او، یک قدرت سیاسی به او داد، بلکه قدرت سیاسی را با آن «منا امیر منکم امیر» با آن شامورتی بازی ها و آن قصه سقیفه و آن فتنه هایی که می دانید زدند کنار، اما امیرالمؤمنین یک قدرت اقتصادی هم داشتند، امام حسین (ع) می فرماید

«الناسُ عبیدُ الدنیا و الدین لعق علی السنتهم یحوطونه مادرَّت معایشُهم»

ببینید، یک نفر شخصیت سیاسی ندارد، اینها از طریق جاسوس خانگی خبر داشتند که پیغمبر از امیرالمؤمنین عهد و پیمان گرفتند که اگر 40 نفر دورت جمع شدند دست به قبضه ذوالفقار ببر، و إلّا فلا، لذا همچین با آمدند که یا علی بیا بیعت، و إلّا اینها کسانی نبودند که نگاه به در خانه زهرا جرعت بکنند، به آجر خانه زهرا جرعت نداشتند بکنند، اینها اول پشت شان قرص بود، که علی را عهد و پیمان گرفته است رسول الله و علی کسی است که یک تار موی حرف پیغمبر را به عالم نمی دهد، حتی اگر زهرایش را جلویش بزنی، لذا جرعت کردند بیایند جلو، و إلّا اینها مرد این میدان نبودند، مرد این کوچه نبودند، پایشان قرص شده بود، لذا به دنبال این بودند که مبادا آن 40 نفری که پیغمبر فرموده دور  علی جمع بشوند و إلّا ما باید فرار کنیم، باید سرواخ موش را به طلا بخریم، لذا خیلی حواس شان جمع بود که آن 40 نفر جمع نشوند، شخصیت سیاسی است جمع می شوند، نه شخصیت سیاسی را با آن قصه می گیریم، از آنها قدرت اقتصادی را چکار کنیم؟ یک نفر هست قدرت سیاسی ندارد ولی قدرت اقتصادی دارد، آن هم علی کریم، علی آقا، امیرالمؤمنین سخی، امیرالمؤمنینی که اگر فقراء می شنیدند علی پولدار شده همه می ریختند در خانه علی و او به فقرا می داد، و شب خودش نان جو با زهرا و حسنین می خوردند و می خوابیدند، خب دورش جمع می شوند، باید قدرت اقتصادی را بگیریم، لذا غصب فدک کردند،  إلّا اگر نگاه بکنید گستره امپراطوری اسلام در آن زمان کم نبوده، نیاز به فدک نداشتند اینها، از لحاظ توجیه اقتصادی نداشته، ولی باید قدرت اقتصادی را از مولا می گرفتند که کسی دورش بخاطر پول هم باشد جمع نشود، یک شخصیت دیگر هم داشته مولا، ببینید یک نفر نه قدرت اقتصادی دارد، نه قدرت سیاسی دارد، اما عابد و زاهد و مسلمان هست، مردم خوششان می آید از او دورش جمع می شوند، یک عالم فقیه متقی با تقوا، آن هم امیرالمؤمنین باید یک کاری می کردند این را هم جلویش دکان بزنند، بسم الله الرحمن الرحیم، اینجا می رسیم به جریان زهد افراط گونه، اینکه ریشه بعدها شاخ و برگ این ریشه می شود تصوف، اینجا خود شیطان می آید دکان می زند، می گوید اگر علی زهد دارد ما هم زهد داریم، لذا اگر متخلفین صدر اسلام را می بینید تظاهر به زهد می کنند، زهد فلانی، زهد اولی زهد دومی خود شیطان هم کمک شان می کند، روایت هم می فرماید،

«مَن عمِلَ في بِدعةٍ خَلاّهُ الشّيطانُ و العِبادةَ، و ألْقى عليهِ الخُشوعَ و البُكاءَ»

کسی که از راه بدعت بخواهد خدا پرستی بکند شیطان او را رها می کند با عبادت بلکه القی می کند، خشوع و و بکاء به او می دهد

ببینید داعش در قنوتش دارد گریه هم می کند، آن حال را شیطان به او می دهد، ملاک حال آدم نیست، ملاک آن ثقلین و حق و باطل است، نه اینکه من حال کردم با این هو کشیدن اینها، امکان دارد شیطان آن حال را به تو بدهد.

مجری:

یک شوخی بکنم، من هر آنچه از توصیف شیطان در مقاطع مختلف تاریخی دیدم که ظاهر شده بر فردی یا افرادی هیچ وقت لباس تیار و عیار، شلوار لی و اینها نداشته، همیشه ریش بلند و تیپ عابدی و خیلی تیپ زاهدانه ای داشته، هیچ وقت من نشنیدم شیطان با یک تیپ اسپرتی با یک تیپ تجملی، هیچ وقت این شکلی نبوده.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

دقیقاً این بهائیت را چه کسی راه انداخته؟ علی محمد باب عکس هایش را ببین، عمامه ای و عبا و قبا، صفحه ای و دستاری و فرقه های صوفیه را نگاه کن چه کسی راه انداخته عمده شان تا عکس رد بکنم، تا دو ساعت سه ساعت فقط عکس های آخوند عمامه به سر است، چرا چون در این پوشش مردم هم مراجعه به او می کنند، هم می گویند ایشان روحانی است، ایشان حرفش را قبول می کنند این حرف را خدا و پیغمبر دارد می زند، این هم آخوند است، از این راه می تواند بی دین شان بکند، نه از راه یک خاخام یهودی یا به قول شما کراوات و شلوار لی، متخلف اول و ثانی شیطان کمک شان می کند که زهدی هم داشته باشند، ولی در مورد متخلف سوم شیطان می بیند نه بابا این مرد این میدان نیست، ولو به فیلم باشد، اینجا یک طورهایی کنار می زند یک شخصیت دیگری را وارد می دان می کند به نام حسن بن یسار بصری.

مجری:

چه تاریخ جالبی از هبوط آدم از لحظه ورود آدم به زمین، دشمنی قسم خوردۀ شیطان آغاز می شود، برای دشمنی اش راه های مختلفی یا بگویم فازها و مراحل مختلفی را دارد مراحل ابتدائی که خیلی علنی است، برخورد فیزیکی حذف فیزیکی، برخورد ضربتی و کشتار، اما هرچه جلوتر می رود، دشمنی حرفه ای تر، پیچیده تر، پنهان تر جذاب تر، معما گونه تر و در شناخت سخت تر می شود، ما در اسلام که در اوج حقیقت هستیم، طبیعتاً مواجه خواهیم شد با دشمنی ها پیچیده تر، و این غده می رود کنار حساس ترین اعضا قرار می گیرد ک جراحی اش خیلی سخت است، این تیغه را که می خواهد بیاندازد باید خیلی با دقت باشد، که بتوانیم.

حجت الاسلام و المسلمین سخنور:

لذا عرض کردم امیرالمؤمنین (ع) می فرماید «ا أنَّكُم لَن تَعرِفوا الرُّشدَ حتّى تَعرِفوا» دشمن شناسی خیلی مهم است بدانی از کجا داری می خوری، و دشمن با چه پوششی می آید جلو با چه تزویری دارد می آید جلو، اگر نشناسی فریب می خوری، و بهترین راه برای در امان ماندن از دشمن کهف حسین اهل بیت هست، کهف حسین امام صادق هست، کهف حسین حجت ابن الحسن است، من بارها گفتم تا این حنجره ام کار کند می گویم، چه روی منبر، چه داخل کلاس، چه برنامه، هر جای دیگر، ببینید اهل بیت نیامدند به ما آداب طهارت و نجاست و غسل و وضو یاد بدهند فقط، در اصل آمده اند توحید و معارف و عرفان به ما یاد بدهند، شما می روی از یک کس دیگر می گیریم غسل و وضویت را می آید از امام صادق می گیری، همین بیچارگی است، این ره که می روی به ترکستان می رود، به سیاهی می روی و در دامن شیطان، توحیدت را باید از اهل بیت بگیری که

«من اراد الله بدأ بکم من وحده قبل عنکم من قصده توجه بکم إلی الله تدعون باب الله الذی منه یعطاء اهل بیتاً»

لذا شیطان اصلاً مشکلش با امیرالمؤمنین نیست، مشکلش با پیغمبرو امام صادق نیست، مشکلش با شخص خود خدا است مشکلش با امام صادق و امیرالمؤمنین و امام زمان این است که آنها پرچمدار توحید هستند، آنها إلی الله تدعون هستند، آنها دعوت به سوی توحید می کنند، پرچم توحید و خدا پرستی را بگذارند زمین شیطان با اینها کاری ندارد، و این خیلی مهم است، فهم این قصه همه خیلی مهم است که انسان بفهمد توحیدت را فقط از در خانه اهل بیت بگیر، عقاید تقلیدی نیست، هست؟ اعتقادات را ما حق نداریم تقلید بکنیم، اعتقادات را باید بروی از اهل بیت بگیری، توحید را از آنها بگیری، عقل اهل بیت، عقل هم دستت را می گیرد می برد در خانه مولا، جای دیگر نمی برد.

مجری:

بسیار عالی بحثی که شروع کردیم حتماً جذابیت هایی بیش از آنچه که این برنامه چشیدیم خواهیم داشت، استاد عزیز با بیان شیرین شان پرداختن به لایه های جذاب کمتر شنیده شده و نگاه جدید به مباحث تاریخی که کاربرد روز دارد، از هفته آینده ادامه بحث و شروعش احتمالاً از معرفی و تبیین و روش ها و کارکرد فکری حسن بصری خواهد بود، خوشحالیم که با ما همراه بودید، ان شاء الله که خدا توفیق بدهد هفته آینده هم در خدمت تان باشیم، عرضی نیست جز التماس دعای فرج، یا علی.

 

 

 

 

 

 

 


آفتاب یلدا>

آفتاب یلدا تصوف صوفی فرقه های انحرافی