راه روشن

قسمت سی و نهم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی


 عنوان برنامه: راه روشن (جریانات ضد وحدت)

 

تاريخ: 30/ 01/ 1401

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد حسین عربی نژاد

مجری:

  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ أللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعَافِیَةَ وَ النَّصْر واجْعَلْنا مِنْ خَیْر أَعْوَانِهِ أَنْصَارِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدِینَ بَیْنَ یَدَیْه

 بینندگان عزیز و ارجمند سلام عرض می کنم، بسیار خوشحالم که از شبکه جهانی حضرت ولی عصر با برنامه راه روشن مهمان خانه های شما هستیم و سلسله مباحث وحدت را به همراه کارشناس خوب و کار بلد برنامه مان استاد ابوالقاسمی عزیز دنبال می کنیم. استاد خدمت شما عرض سلام دارم و طاعات و عبادات قبول باشد.

استاد ابوالقاسمی:

علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

عرض سلام دارم خدمت شما و خدمت بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه جهانی حضرت ولی عصر و هر کجا هستید خدمت تان عرض ارادت دارم ان شاء الله که اعمال تان در این ماه پر خیر و برکت مورد قبول درگاه احدیت قبول شده باشد. و فردا شب که شب اول قدر است ان شاء الله بتوانید به خوبیِ خوب با احیاء پشت سر بگذارید و توشه ای بسیار مناسب برای سال آینده ان شاء الله خدای متعال نصیب همه مان به حق حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) بگرداند.

مجری:

در آستانه شب های قدر بینندگان عزیز امیدوارم ما را هم فراموش نکنید و دعاگوی ما باشید در هر جایی که هستید. استاد این هفته احتمالاً بینندگان مان با ما همراه بودهند که هفته گذشته مباحث را جمع بندی کردیم و به جریانات ضد وحدت رسیدیم این هفته می خواهیم در مورد جریانات ضد وحدت از زبان شما صحبت کنیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم روال مطالب مان بر اساس فرمایشات مرحوم مصباح یزدی (رضوان الله علیه) بود و بر اساس آن، جلو آمدیم رسیدم به مسئله ایشان در مورد گروه های مخالف وحدت یا کسانی که نباید با آن ها وحدت داشت مطرح کردند.

ما دو گروه مخالف وحدت داریم که این دو گروه یک گروه از غیر شیعیان هستند و یک دسته هم از شیعیان، و هر کدام از این ها چه غیر شیعیان، چه شیعیان دارای تقسیمات متعددی هستند امشب ما راجع به آن گروهی که از شیعیان هستند صحبت می کنیم. گروه هایی از شیعیان مخالفت با وحدت دارند ما این ها را مشخص می کنیم چون یک گروه طرفدارانی حتی از تقریب افراطی هستند که بینندگان می دانند.

یک گروه کسانی هستند که به دنبال اجرای وحدتی هستند که در آیات و روایات و دستورات معصومین (علیهم السلام) آمده؛ اما گروه های هستند با مسئله وحدت به جد مخالف هستند آن ها چه کسانی هستند؟ یک: گروهی هستند که اساساً‌ اعتقاد به لزوم هدایت دیگران ندارند. این که لزوم به هدایت دیگران ندارند ما چند جلسه قبل راجع به پلورالیزم مذهبی صحبت کردیم آن ها می گویند همه بر هدایت هستند لذا نیازی نیست شما کسی را هدایت بکنید.

این نتیجه اش دو مدل می شود یک نتیجه اش به آن نتیجه تقریب افراطی منجر می شود اگر چه استنتاج آن ها از خود پلورالیزم هم اشتباه بود. اما اگر شخص بخواهد مدل دیگری جلو بیاید می گوید هر کسی، هر کاری کرد درست ما هم هر کاری انجام می دهیم درست است لذا ما یک گروه مستقل باشیم اصلاً نیازی به بقیه نداریم.

ما می خواهیم این گونه که هستیم زندگی بکنیم کسی می تواند به ما اشکال بگیرید؟ نه، ما مدل مان این است دیگران هم هر مدلی می خواهند باشند و نیازی به وحدت با آن ها نداریم. این تفکر، تفکر خیلی اندکی است کمتر کسی چنین مطلبی را مطرح می کند اغلب کسانی که طرفدار پلورالیزم هستند به گرایشات تقریب افراطی منجر می شود.

دسته دوم: کسانی هستند که اساساً دین و اعتقادات دینی ندارند، اما با لباس دین، با لباس اسلام، با لباس تشیع به دنبال رسیدن به اهداف خودشان هستند. این گروه چنین افرادی، آمدند در داخل تشیع یا نیروهای انگلستان، یا آمریکا، یا دیگر عوامل استکبار هستند که می آیند برای ایجاد تفرقه بین مسلمان ها این حرف ها را می زنند.

ماجراهای زیادی هم از این دست نقل شده کسانی که با گرفتن پول از این طرف و آن طرف به دنبال ایجاد تفرقه بین مسلمان ها بودند. این ها هم یک گروه دیگر هستند این ها می توانند اصلاً‌ اعتقاد به اسلام نداشته باشند اصلاً‌ اعتقاد به تشیع نداشته باشند در هر صورت با نفاق این ها وارد این مقوله می شوند و به اسم تشیع دارند به تشیع و به اسلام و وحدت ضربه می زنند.

گروه بعدی، گروهی هستند که می گویند وحدت باید بین مسلمان ها باشد این تفکر، یک تفکر (نتیجه ای که عرض می کنم) نه یک تفکر است یک نتیجه ای است که بین بسیاری از عوام جا پیدا کرده. چطور؟ می گوید غیر شیعه که ما مسلمانی نداریم فقط شیعیان ادعا می کنند مسلمان هستند و چون در نظر آن فرد، فقط شیعیان مسلمان هستند، لذا وحدت با آن ها در نظرش معنی پیدا نمی کند. می گوید فقط ما مسلمان هستیم غیر ما مسلمان نیست برای چه با آن ها وحدت داشته باشیم؟ معنی ندارد با کافر وحدت داشته باشیم این حرف ها را این طوری مطرح می کند.

بین عوام زیاد جا افتاده که ما قبلاً مفصل در همین شبکه راجع به آن صحبت کردیم که خیر، اعتقاد معصومین (علیهم السلام) این است که تعداد زیادی از مخالفین مسلمان هستند با شفاعت اهل بیت (علیهم السلام) وارد بهشت خواهند شد.

لذا این دسته سوم هم روش شان درست نیست گروه بعدی، ناشی از تجارب تلخ است یک عده ای از این آقایان و تجربه های اشتباه و غلط یا متعمدانه باب تقریب غلط را دیدند، نتایج سوء او را ملاحظه می کنند و طبیعی است که از وحدت، زده بشوند چون خبر ندارند اینی که موجب این فساد شده است اصل وحدت نیست اشتباه اجرا کردن مقوله وحدت است.

مجری:

در واقع اشتباه متوجه شدن مقوله وحدت است.

استاد ابوالقاسمی:

یک گروه اشتباه متوجه شدند اشتباه انجام دادند نتایج بسیار سوئی داشته ولذا می گویند اصلاً وحدت نباشد مثل این می ماند در جامعه خودمان یک مثال می زنیم بعضی از کسانی که لباس دین تن شان است رفتارهای اشتباهی کردند طرف از کُل دین زده می شود. می گوییم یک مثالی امروز خواندم اگر یک پولداری رفتارش بد باشد شما از پول بدت می آید؟ نه دیگر!

مگر این که چه اتفاقی رخ بدهد از پولش بدش بیاید همان طور وقتی ما یک نفر با لباس دین یا ظاهراً‌ دیندار با رفتارهای اشتباه می بینیم نباید این را پای اصل دین بگذاریم. وقتی که ما رفتارهای گرایشات وحدت اشتباهی را می بینیم و نتایج سوء اش را می بینیم نباید پای اصل وحدت بگذاریم. بله طبیعی است که اگر یک نفری با لباس روحانیت راه اشتباهی رفت منِ روحانی باید چند برابر تلاش کنم تا آن چهره زشت از ذهن مردم پاک بشود.

اگر یک نفر در مقوله وحدت مسیر اشتباهی را رفت یا چندین نفر مسیر اشتباه رفتند بقیه باید به جِدّ فعال بشوند تا این جنبه اشتباه در ذهن بقیه ای کسانی که شیعه هستند تأثیر منفی نگذارد تا مخالفت با اصل وحدت نشود. این هم نوع چهارم که به خاطر رفتارهای اشتباه اعتقادشان این شده اصلاً‌ وحدت ثمربخش نیست. اعتقاد دارند که وحدت ضررش از سودش بیشتر است.

 پنجم: کسانی که اعتقاد دارند وحدت، فقط و فقط در تقیه خوفی است و الان دیگر تقیه معنا ندارد. ما نمونه های متعددی از این افراد داریم که در زمان ما آمدند و ادعا می کنند ما در این زمان چیزی به اسم تقیه مداراتی نداریم. یکی از کسانی که این ادعا را دارد آقای یاسر الحبیب است در سایت القطره:

 «هل توافقون علی ما یُسما بالتقیة المدارایة؟»

 آیا تقیه مداراتی را قبول دارید؟

جواب:

 «باسمه تقدست اسماؤه هذا الاصطلاح انما جاء من قبل متأخری المتأخرین ولا وجود له عند المتقدمین»

اصلاً‌ اصطلاح تقیه مداراتی یا تقیه تحبیبی نزد متقدمین نبوده و ما نسبت به این اشکال داریم

«نتحفظ علیه وعلی اشباهه»

ما نسبت به این یک سری اشکالاتی داریم.

«ونری أن غایة ما استدل به لاثباتها قاصر عن عموم ما ذهب الیه القائلون بها وبنوا علیه»

اعتقاد ما این است آن کسانی که تقیه تحبیبی یا مداراتی مطرح می کنند اغلب ادله ای که می آورند ادله صحیح نیست.

 بعد مواردی را مطرح می کند می گوید این ها را قبول ندام. و سایر اخبار هم می گوید حمل بر ارتباط خوب می شود که با یهودی و نصرانی و کافر هم هست پس ربطی به تقیه مداراتی ندارد.

بنابراین افرادی هستند که شاید بعضی جاها یکی دو مورد تقیه مداراتی را قبول بکنند اما روش کلی آن ها مخالفت با تقیه مداراتی است. تقیه مداراتی چه است؟ این را من اجمالاً عرض بکنم ما دو نوع تقیه اساسی داریم یک تقیه، تقیه خوفی است که الان یک شمشیری روی گردنت است می خواهند تو را بکشند تقیه می کنی.

مداراتی این نیست. برای مداراتی دو مدل تعریف اصلی شده یک: الان خطری وجود ندارد اما احتمال دارد این گروهی که الان با آن ها زندگی می کنند این ها بعد ضد ما تند بشوند، لذا از الان من قاطی آن ها می شوم با آن ها ارتباط می گیرم با آن ها صمیمی می شوم. همان طوری که یا شبیه به آن حالتی که اگر شمشیر روی گردنم بود چطور تعامل می کردم؟ الان هم همان طور تعامل می کنم که ارتباط این ها با ما نزدیک بشود آن موقع خیال مان از آینده راحت می شود، این یک حالتش است.

مجری:

استاد مادامی که این خطر وجود دارد این تقیه هم است؟

استاد ابوالقاسمی:

بله مادامی که احتمال خطر باشد البته به میزان خطری که هست یا میزانی قدرت طرف مقابل این ها تفکیک می شود. اما نوع دومی که برای تقیه مداراتی مطرح کردند این است که در تقیه مداراتی شما می خواهید زمینه هدایت طرف مقابل را به سمت حق فراهم بکنید. در چنین جایی شما چه کار می کنید؟ می آیید رفتارهایی که حساسیت طرف مقابل را نسبت به شما کم بکند انجام می دهید با کم شدن حساسیتش یواش یواش می توانید آن چیزی که خودتان نیاز به گفتن به او دارید برای هدایتش برایش بیان بکنید.

اگر این کار را شما انجام نداده باشید احتمال قبول حرف شما خیلی کم می شود 5 درصد 10 درصد می شود اما مداراتی، 40- 50 درصد احتمال قبول می کند. لذا ائمه (علیهم السلام) در روایات مکرر دارند که:

«صِلُوا عَشَائِرَكُمْ وَ اشْهَدُوا جَنَائِزَهُمْ وَ عُودُوا مَرْضَاهُمْ وَ أَدُّوا حُقُوقَهُم‏»

این کارها را انجام بدهید در عشائر خودتان نماز بخوانید و رفتارهای دیگر؛ این کارها را که انجام می دهید می گویند:

«هَذَا جَعْفَرِيٌّ فَيَسُرُّنِي‏»

این جعفری است.

 جذب مذهب تشیع می شود.

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص636، بَابُ مَا يَجِبُ مِنَ الْمُعَاشَرَة، ح5‏

 

یا:

«علموا فضل ما عندنا فسارعوا إلي»

می فهمند نزد ما اهل بیت چه چیزهای خوبی است با سرعت به سمتش می آیند.

 و روایاتی که در آن ها جنبه تقیه مداراتی آمده اغلب همین ها را مطرح می کند.

مجری:

این جا است که می توانیم کالا را ارائه بدهیم.

استاد ابوالقاسمی:

بله، پس روایات تقیه مداراتی اغلب جنبه هدایتی را مطرح کرده است، بنابراین یک گروهی هستند بسته به اجتهاد اشتباه شان یا تعمد در نفهمیدن روایات مصلحتش نیست، تقیه مداراتی را کلاً منکر می شوند. انکار تقیه مداراتی اصلاً معنا ندارد آن قدر روایت زیاد داریم که قابل انکار نیست ان شاء الله به آن خواهیم پرداخت. روایاتی صحیح و سند آن قدر زیاد دارد که اصلاً این گونه طرح بحث که نه اصلاً‌ تقیه مداراتی را قبول نداریم یک اصطلاح جدید است. حالا اصطلاح جدید است معنایش در روایات است اصلاً استصحاب، استصحاب یک اصطلاح جدید است مضمونش در روایات ها بوده با مدل دیگری بیان شده.

بنابراین این اشکالات فقط برای نپذیرفتن حق است نکته دیگر ما اعتقاد داریم باید بین روایات هدایت و روایات وحدت جمع صورت بگیرد، یکی از جنبه های که موجب به اشتباه افتادن برخی به صورت مطلق شده که وحدت را کنار گذاشتند این است که روایات هدایت را مطلقا مقدم بر روایات وحدت می دانند. می گوید دعوت به تشیع کن «ولو بلَغَ ما بلغ» همه را باید هر طور شده هدایت بکنی.

 خیلی ها متوجه نیستند که خود همین ها وقتی با روایات وحدت جمع بشود اثرش بیشتر می شود. هر دو باید با هم باشد نه وحدت خالی بدون هدایت، نه هدایت خالی بدون وحدت! داستان شبیه اش را قبلاً گفتیم مثل آن گروهی که داشت در کوچه می رفتند دیدند یک عده ای دارند چاله می کنند یک عده هم پر می کنند گفت چرا این طوری می کنید؟ گفت ما 3 گروه بودیم یک گروه لوله می گذاشتند امروز آن گروه نیامدند ما داریم کارمان را انجام می دهیم اگر آن گروهی که برای کار گذاری لوله نیامدند شما مشغول کار کندن و پر کردن باشید هیچ سودی نمی برید (نتیجه ای ندارد) شما وقتی که فقط هدایت را بخواهی در نظر بگیری هیچ جنبه تحبیبی از رفتارهای اجتماعی، احسان، کمک کردن، تساوی در حقوق اجتماعی غیر مرتبط با مسائل اداری و حکومتی!

چون قبلاً این را عرض کردم این که توقع داشته باشد هر کسی مخالف بود در حکومت و اداره و تقنین حق مساوی داشته باشد خیلی غیر منطقی و عقلائی است. و هیچ کس نمی تواند اگر این قضیه را عاقلانه تصور بکند این را قبول بکند مفصل راجع به آن صحبت کردیم، اما حقوق اجتماعی فردی شان یعنی چه؟ یعنی هر فردی در جامعه چه حقوقی دارد؟

مجری:

در واقع خدمات اجتماعی

استاد ابوالقاسمی:

خدمات اجتماعی که دارند در آن ها، باید با آن ها تساوی باشد هیچ فرقی با ما نباید داشته باشد در باب احسان که احسان به آن ها باید صورت بگیرد و در کنار این ما جنبه هدایت را هم داشته باشیم، این گونه هم اثر بخشی هدایت بالا می رود هم آن رفتار مهدوی و وحدتی ما از یک کار لغو تبدیل به یک کار پر سود و پر ثمر می شود، پس ما باید دنبال این باشیم که بین وحدت و هدایت جمع بکنیم

مجری:

وحدت هدفمند داشته باشیم.

استاد ابوالقاسمی:

بله، اما گروهی هستند فقط روایات جنبه هدایت و دعوت را دیدند این طور نمی شود هر دو کنار هم باید دیده بشود نه فقط این طرف، نه فقط آن طرف! یک جنبه دیگر هست گروهی آمدند و همان طوری که یک عده با فهم روایات اشتباه قبل از ظهور که:

«مُلِئَتْ ظُلْماً وَ جَوْرا»

گفتند وِل کنیم در جامعه فساد زیاد بشود یک عده آن طرفی گفتند. یک عده از این طرف می گویند ما روایات تقیه داریم لذا باید چه کار بکنیم؟ قبل از ظهور حضرت باید تقیه کاملِ صد در صد باشیم یعنی چه؟ روایتی هم می آورند استدلال هم می کنند که اصلاً‌ درست نفهمیدند

«كُلَّمَا تَقَارَبَ هَذَا الْأَمْرُ كَانَ أَشَدَّ لِلتَّقِيَّةِ»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص220، بَابُ التَقیّة، ح17

در کافی شریف است هر چقدر زمان تشکیل حکومت اهل بیت (علیهم السلام) نزدیک تر بشود تقیه سخت تر می شود. یعنی باید خیلی بیشتر تقیه کرد یعنی چه؟ داشتن حکومت آن هم یک حکومت شیعی، داشتن یک مناسک شیعی مثل اربعین، مثل زیارت امام رضا (علیه السلام)، مثل زیارت سید الشهداء، داشتن الگوهای شیعی مثل شهید حاج قاسم سلیمانی یا امثالهم و داشتن هر نماد شیعی این منافات با تقیه دارد. لذا باید به شدت با این برخورد بشود.

 در طرف مقابل یک گروهی هستند می گویند نه ما روایت داریم که قبل از ظهور یک عده ای از قم قیام می کنند حکومت شیعی درست می کنند حکومت پس یک حکومت شیعی صد در صدی باید بشود حالا که حکومت شیعی شد پس دیگر هیچی به هیچ کس نباید داده بشود. هیچ حقی دیگران ندارند ما عرض کردیم هیچ حقی دیگران ندارند در مقوله تقنین، قوانینی که منافات با تشیع داشته باشد در محدوده اجرای قوانین، مسئولین اجرائی کلانی که خودشان را ملزم به تشیع ندانند این ها نمی توانند روی کار بیایند نه عقلاً نه منطقاً.

اما این که ما بیاییم در مراتب پایین تر یا در حقوق اجتماعی عمومی که به افراد مربوط می شود در آن جاها مسئله وحدت را داشته باشیم هیچ مانعی ندارد. پس یک گروه کسانی هستند از مخالفین وحدت، طرف ممکن است انقلابی تند هم باشد آقا ما یک حکومت شیعی درست کردیم پس دیگر هیچ کسی هیچ حقی ندارد نه این طور هم نباید باشد هر چیز با حساب و کتاب خودش باشد. پس ما 7 گروه داریم که این ها مخالفین فکر وحدت هستند و هر کدام به نحوه ای با این مقابله می کنند. یک گروه هم هستند که با رفتارهای افراطی به اسم وحدت مخالف هستند این ها با هم نباید خلط بشوند.

حالا ما برویم سراغ پاسخ به مطالبی که این آقایان دارند مطرح می کنند حرف های که این آقایان مطرح می کنند به عنوان نمونه از گروه طرفدار فکر آقای یاسر الحبیب شروع می کنیم یک کلیپ معروفی دارد تقریباً 1 ساعت و 40 دقیقه راجع به تقریب درست در نظر او و تقریب غلط در نظر او صحبت کرده است.

عنوانش هم هست اگر من بتوانم کلیپش را باز کنم تا بزرگواران عنوانش را ببینند سخنرانی تقریبا یک ساعت سی و سه دقیقه است:

 «التقیةُ الشرعیه والتقیةُ المغلوطَه الشیخ یاسر الحبیب»

 تقیه درست و تقیه غلط!

 در این جا سه چهار محور اساسی حرفش دارد که بر آن محورهای اساسی اگر شما مراجعه بکنید می فهمید اشکال حرف هایش کجا است؟ یک: می گوید تقیه فقط جایی است که شمشیر به گردنت باشد (همان خوفی) تقیه مداراتی نه، لذا می گوید ترضی بر خلفاء مدح خلفا جایز نیست مگر در حالی که شمشیر بر گردنت باشد. به هیچ وجه کسی که عالم است چه برسد به امام حق ندارد مدح ابوبکر و عمر بگوید چون اگر این چنین بکند در تاریخ ثبت می شود، لذا امام حسن حتی در جلسه شورای معاویه (جلسه آتش بس با معاویه) هم یک سخنرانی تند ضد معاویه داشتند. یک متنی از همان سخنرانی بیاورم یک مقداری این را ببینیم حضرت چه کار کردند؟ این که ما می گوییم هر دو باید با هم باشد روی حساب حرف می زنیم.

امالی شیخ طوسی همین روایت را می خواند قسمتی را که من رنگی کردم نمی خواند این کلمه را نمی خواند. می گوید معاویه رفت سخنرانی کرد گفت بله حسن ابن علی من را شایسته خلافت دانست ولذا به من خلافت را داد. سخنرانی طولانی است شروع روایت در صفحه 561 امالی شیخ طوسی است می گوید:

«لَمَّا أَجْمَعَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) عَلَى صُلْحِ مُعَاوِيَةَ خَرَجَ حَتَّى لَقِيَهُ فَلَمَّا اجْتَمَعَا قَامَ مُعَاوِيَةُ خَطِيباً فَصَعِدَ الْمِنْبَرَ»

....معاویه رفت روی منبر نشست سخنرانی کرد

«وَ أَمَرَ الْحَسَنَ (عَلَيْهِ السَّلَامُ) أَنْ يَقُومَ أَسْفَلَ مِنْهُ بِدَرَجَةٍ، ثُمَّ تَكَلَّمَ مُعَاوِيَةُ، فَقَالَ: أَيُّهَا النَّاسُ، هَذَا الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ وَ ابْنُ فَاطِمَةَ»

...گفت این حسن ابن علی و فرزند فاطمه است.

«رَآنَا لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا، وَ لَمْ يَرَ نَفْسَهُ لَهَا أَهْلًا»

ما را شایسته خلافت دانست اما خودش را ندانست.

سپس گفت حسن تو هم بیا سخنرانی کن امام حسن یک سخنرانی طولانی کردند خطبه، خطبه خیلی عجیبی است ما اهل بیتی هستیم که خدا ما را با اسلام گرامی داشت و ما را از رجس، پاک کرد همه دو گروه بودند ما همیشه در بهترین گروه قرار داشتیم. پدر من اولین مسلمان بود اولین کسی بود که ایمان آورد، اولین صدیق پیامبر بود، پدر من شاهد صدق پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود، پدر من همان کسی است که سوره برائت را خواند و به مکه فرستاد، پدر من همان کسی است که به او فرموده است:

«أَنْتَ يَا عَلِيُّ فَمِنِّي وَ أَنَا مِنْكَ، وَ أَنْتَ وَلِيُّ كُلِّ مُؤْمِنٍ بَعْدِي‏»

پدرم پیامبر را تصدیق کرد، پدرم چنین و چنان بود صحبت می کند سخنرانی طولانی تا این که به زمان شهادت یا رحلت پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می رسد، آیه مباهله را می گوید، آیه تطهیر را می گوید که خود من هم داخل آیه تطهیر هستم، این که پیغمبر درهای مسجد را بست فقط برای ما درهای مسجد باز ماند.

 «أَيُّهَا النَّاس‏» مردم، من یک ماه این جا بایستم فضیلت بگویم فضائل تمام نمی شود. من فرزند پیغمبر هستم پیغمبر فرزند نذیر، بشیر تا این جا:

«وَ إِنَّ مُعَاوِيَةَ بْنَ صَخْرٍ زَعَمَ أَنِّي رَأَيْتُهُ لِلْخِلَافَةِ أَهْلًا»

فکر کرده من او را برای خلافت شایسته می دانم!

«وَ لَمْ أَرَ نَفْسِي لَهَا أَهْلًا»

و فکر کرده من خودم را شایسته نمی دانم

«فَكَذَبَ مُعَاوِيَةُ»

دروغ گفت.

«وَ ايْمُ اللَّهِ»

قسم به خدا

«لَأَنَا أَوْلَى النَّاسِ بِالنَّاسِ فِي كِتَابِ اللَّهِ وَ عَلَى لِسَانِ رَسُولِ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)»

من شایسته ترین فرد به هدایت مردم در کتاب خدا و در لسان پیغمبر هستم

«غَيْرَ أَنَّا لَمْ نَزَلْ أَهْلَ الْبَيْتِ مخيفين [مَخُوفِينَ‏] مَظْلُومِينَ مُضْطَهَدِينَ مُنْذُ قُبِضَ رَسُولُ اللَّهِ (صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ)، فَاللَّهُ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ مَنْ ظَلَمَنَا حَقَّنَا، وَ نَزَلَ عَلَى رِقَابِنَا، وَ حَمَلَ النَّاسَ عَلَى أَكْتَافِنَا، وَ مَنَعَنَا سَهْمَنَا فِي كِتَابِ اللَّهِ [مِنَ الْفَيْ‏ءِ] وَ الْغَنَائِمِ، وَ مَنَعَ أُمَّنَا فَاطِمَةَ إِرْثَهَا مِنْ أَبِيهَا.»

اما ما اهل بیت، همیشه در حال خوف بودیم. مظلوم بودیم. مستحق بودیم از زمانی که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) از دنیا رفتند خدا حاکم باشد بین ما و بین کسانی که حق ما را خوردند و بر گُرده ما سوار شدند و مردم را بر کتف ما سوار کردند و سهم ما از کتاب خدا فیئ و غنائم را گرفتند و ارث مادر ما فاطمه از پدرش را به او ندادند.

 گفتیم یک جمله را نخواند چه است؟

«إِنَّا لَا نُسَمِّي أَحَدا»

ما اسم هیچ کسی را نمی بریم.

الأمالي (للطوسي)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الثقافة، مصحح: ندارد، ص565 و 566

آقای یاسر الحبیب اگر حضرت فقط و فقط می خواستند بگویند چرا اسم نبردند؟ به چه دلیل اسم نبردند؟ این های که شما دارید می گویید خودت می دانی اهل بیت (علیهم السلام) همیشه وسط نگه داشتند، حق را گفتند اما آن قدر داغ نکردند که طرف مقابل آتش بگیرد. قاعده در باب هدایت این است تا جایی که ممکن است حق و حقیقت را بگو. جایی که احساس کردی دیگر دارد از حد خارج می شود جلویش را بگیر آن جا کنترل بکن.

در باب مناظرات ائمه می گفتند بروید مناظره کنید به یک حدی می رسید دیگر الان وقت مناظره نیست، نمی گفتند مناظره حرام است نه مناظره انجام بشود تا حد و سطح تحمل طرف مقابل، تا سقف تحملش شما بگویید از آن به بعد نگویید، یک کم صبر کنید آرام بشود یا با لطائف الحِیل مدل های که هست جو را آرام بکنید دوباره به مطرح کردن حقیقت بپردازید.

چون مسئله هدایت مردم است. مسئله شوخی نیست. مسئله بهشت و جهنم است. مسئله ولو دقت بفرمایید مثالی که می زنم تزاحم بین دو چیز خوب دقت بشود اگر ما یک حکومتی داشته باشیم که این حکومت هیچ کسی را هدایت نکند و نبود حکومت موجب بشود یک نفر هدایت بشود و به بهشت برود کدام مقدم است؟ نمی گوییم حکومتی که الان هست دارد همه را هدایت می کند، مثالی داریم می زنیم فرض بگیریم یک حکومتی باشد که در آن حکومت احتمال هدایت دیگران بسیار کم باشد.

اما اگر حکومت در آن حالت به دیگران واگذار بشود هدایت خیلی احتمالش بیشتر می شود در آن جا چه کار باید کرد؟ دومی. هدایت به بهشت و جهنم این حکومت که ارزش ذاتی ندارد لذا امام حسن (علیه السلام) چه کار کردند؟ اگر حکومت را نگه می داشتند تمامی مردم دیدشان نسبت به اهل بیت می شود یگ گروه دنیا طلب با رسانه های که معاویه داشت.

یگ گروه دنیا طلبی هستند که حاضر هستند جان همه مردم را به کشتن بدهند، اما خودشان حکومت را نگه دارند. امام حسن دیدند با این وضعیت دیگر کسی را نمی شود هدایت کرد تنها راه هدایت چه است؟ واگذار کردن حکومت است در آن جا واگذار کردند. اما برای همان جا وقتی دارند هدایت می کنند چه کار می کنند؟ می دانند اگر در همان جلسه هم یک اسم ببرند دعوا راه می افتد به هم می ریزد چه می گویند؟

«إِنَّا لَا نُسَمِّي أَحَدا»

علت این که در تشخیص ملاک افرادی مثل آقای یاسر الحبیب یا امثال او به اشتباه افتادند چیست؟ این که ملاک را فقط و فقط یا شیعه شدن خالی دانستند یا حکومت گرفتن خالی طرف مقابلش، یک عده می گویند حکومت ارزش ذاتی دارد ولو «بَلغ ما بلغ» حکومت باید حفظ بشود، یک عده می گویند هدایت ارزش ذاتی دارد و ما کاری به هیچ چیزی نداریم حتی اگر حکومت از بین برود.

یک عده می گویند سبک و سنگین بکنید اگر با وجود حکومت هدایت بیشتر می شود حکومت حفظ بشود اگر با وجود حکومت مثل زمان امام حسن مجتبی (علیه السلام) یا زمان غصب خلافت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) که در آن جا شایعه را طوری درست کردند آن 5 در سقیفه آمدند طوری قسم خوردند همه مردم باورشان شد که پیغمبر، حضرت علی را عزل کردند!

لذا امیر مؤمنان علی ابن ابیطالب (علیه السلام) هر رفتاری در جهت خلافت انجام می داد متهم به دنیا طلبی و تأیید و تقویت آن شایعه ای که آن ها کردند می شد. لذا برای هدایت مردم آن جا دست کشیدند، پس ما حتی همان روایتی که خود ایشان به آن استناد کرده می گوید هرگونه مدح خلفاء منجر بشود به این که یک عده گمراه بشوند ممنوع است.

ما جور دیگری می گوییم، می گوییم گاهی اوقات اگر شما مدح خلفاء نگویی چه اتفاقی رخ می دهد؟ جان خودت و تمام شیعیانت در خطر می افتد و دیگر کسی که بتوانی او را هدایت بکنی یا هدایتگری باقی نمی ماند لذا در آن جا تقیه بکن مشکلی ندارد. اما اگر جایی است که نیاز به این حرف ها نیست به همان مقدار ضرورت بسنده بکنید.

پس ما باید دقت بکنیم نه این طور باز بگذاریم که فضیلت خلفاء را هر کسی هر جور خواست به دروغ بگوید، نه این که اگر هیچ اتفاقی نیفتاده هیچ مسئله هم نیست ما بیاییم فضیلت خلفاء پخش بکنیم. هیچ کدامش درست نیست ان شاء الله روایت هایش را خواهم خواند که چه زمانی این کارها جایز است؟ چه زمان خواندن فضیلت برای خلفاء یا ترضی بر آن ها طبق روایات جایز می شود.

مجری:

استاد یک استراحتی داشته باشیم، بعد از میان برنامه مجددا در خدمت شما بینندگان عزیز خواهیم بود.

(میان برنامه)

مجری:

 بینندگان عزیز و ارجمند مجددا به برنامه راه روشن از شبکه جهانی حضرت ولی عصر خوش آمدید، در خدمت شما هستیم ادامه بحث در خدمت استاد عزیز استاد ابوالقاسمی هستیم. گروهی که نام بردید از یاسر الحبیب گفتید در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم عرض می کردیم راجع به مسئله دعوت و بیان شد که برای مسئله و هدایت ما لازم نیست که همیشه دنبال این باشیم که تقیه خوفی پیش بیاید تا همه حقایق را نگوییم، بلکه خیلی از جاها به خاطر تقیه مداراتی بعضی از حقایق را برای طرف مقابل نمی گوییم. برای این مسئله ما 2 مثال خدمت بزرگواران عرض می کنیم.

یکی این که تقیه مداراتی فقط و فقط برای اهل سنت نیست. یعنی چه فقط برای اهل سنت نیست؟ روایات متعددی داریم که اگر آن چه که از علوم اهل بیت (علیهم السلام) به شما رسیده است را به شیعیانی مطرح بکنید که آن شیعیان توانایی تحمل آن ها را ندارند این رفتار خلاف شرع است. یعنی چه؟ یعنی شما چیزی که توانایی تحملش در نزد طرف مقابل نیست به او نگویید. چه طرف مقابل شما شیعه است چه طرف مقابل شما اهل سنت است و چه طرف مقابل شما مسیحی است، اگر توانایی تحمل آن حقایق را ندارد گفتنش به ضرر اوست.

مجری:

در واقع ظرفیت باید باشد

استاد ابوالقاسمی:

بله، اصلاً یک بخشی از روایات تقیه مداراتی به همین قسم مربوط می شود که شما خیلی از مسائل را به طرف مقابل بگویید از دین زده می شود تحمل نمی کند و این منافات با آن جنبه هدایتی دارد. این که الی ماشاء الله روایت دارد به آن روایات نهی از اضاعه اگر لازم شد به این ها هم خواهیم پرداخت.

اما آن چیزی که در باب هدایت برای شما عرض می کنم اول دو تا روایات مرتبط بخوانیم، شاید کسی بگوید مستقیم مرتبط نیست بله مستقمش را هم عرض می کنیم دعا کردن برای کافر، دعای خیر یک بار شما احسان به او می کنید یک بار دعای خیر می کنید، دعای خیر جایز نیست برای کسی که کافر باشد. اما احسان به کافر اشکال ندارد، این ها با هم فرق می کند می گوید یک طبیب نصرانی است

«أُسَلِّمُ عَلَيْهِ وَ أَدْعُو لَهُ»

آیا به او سلام کنم و برایش دعا کنم؟

 فرمودند

«لَا يَنْفَعُهُ دُعَاؤُكَ»

دعا به او سودی نمی رساند.

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص 650، بَابُ التَّسْلِيمِ عَلَى أَهْلِ الْمِلَل‏، ح7

احسان می خواهی بکن بحث احسان فرق می کند حقش را به او بده؛ اما آن مقوله هدایتی، آن مقوله نظام ولایی عالم این شخص داخل نظام ولایی نیست؛ لذا دعاهای شما برای او سودی ندارد. همان طور که استغفار حضرت ابراهیم برای پدرش سودی نداشت آن پدر که پدر نبود در واقع او عمو یا پدر زن بود «لَا يَنْفَعُهُ دُعَاؤُكَ»؛ سودی به او نمی رساند.

 در روایت دیگر می گوید به امام کاظم عرض کردم

«أَ رَأَيْتَ إِنِ احْتَجْتُ إِلَى الطَّبِيبِ وَ هُوَ نَصْرَانِيٌّ أَنْ أُسَلِّمَ عَلَيْهِ وَ أَدْعُوَ لَهُ»

طبیب مسیحی است دعا برایش بکنم و به او سلام بکنم؟ با همان روال رایج در آن زمان که این، دعا به حساب می آمد و علامت دخول در نظام ولایی بود. حضرت گفتند که نه

«لَا يَنْفَعُهُ دُعَاؤُكَ.»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص 650، بَابُ التَّسْلِيمِ عَلَى أَهْلِ الْمِلَل‏، ح8

این جا اشکال ندارد چون دعایت به او سودی نمی رساند درست است که در حالت عادی دعا کردن برای او با این معنای که عرض کردیم جایز نیست؛ اما وقتی نیاز به طبابت او داری و اگر این گونه رفتار نکنی او درست تو را طبابت نمی کند در این جا تقیةً می شود این کار را انجام داد.

ما همین جا یک قیاس اولویت درست بکنیم چطور؟ برای حفظ جان یک شیعه دعای برای یک کافری که سودی به او نمی رساند اشکال ندارد و جایز می شود. برای دعوت کردن یک فرد به سمت تشیع و هدایت به طریق اولیٰ دعای برای یک کافری که سودی به او نمی رساند جایز می شود. وقتی من برای سلامتی ام می توانم برای یک کافری دعا بکنم و سودی هم برای آن کافر ندارد.

برای سلامتی عقیدتی یک فرد دیگر و هدایت او که به مراتب از سلامت جان من مهمتر است من ترضی بکنم بر خود او یا بر یک کسی که او قبولش دارد و سودی هم به او نرساند این جا اشکالی دارد؟ نه، اما اگر بر عکس نشود این ترضی هم منجر به عکس نشود.

 لذا در کتاب سُلیم یک ماجرای خیلی مهمی نقل می کند رفت و برگشت چند تا نامه بین امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و معاویه است. معاویه ابو هریره و ابو درداء را به عنوان نامه رسانِ یک نامه شفاهی خدمت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرستاد، که علی، چند تا از نزدیکان تو که نظرشان با ما یکی است، ظاهراً می گویند خلافت تو را قبول کردند اما در باطن طرفدار من هستند به من نامه نوشتند که تو در ظاهر می گویی ابوبکر و عمر را قبول داری ترحم هم بر آن ها می جویی، اما راجع به عثمان چیزی نمی گویی نه ترحمی می کنی نه لعنت می کنی.

یعنی نسبت به ابوبکر و عمر ترحم می کنی، نسبت به عثمان ترحم نمی کنی، هدفش چه بود؟ چند تا حالت داشت یا حضرت می گفتند که من نسبت به ابوبکر و عمر هم ترحم نمی کنم لشکرش به هم می ریخت، گفت نه من همچنین کاری نمی کنم لعنت هم می کنم، یا می آمد بر عثمان ترحم می کرد اگر بر عثمان ترحم می کرد چه اتفاقی رخ می داد؟

معاویه می گفت حالا که بر عثمان ترحم کردی پس عثمان مظلوم بوده قاتلین عثمان را باید تحویل بدهی چرا تحویل نمی دهی؟ یا این که ترحم بر عثمان نمی کرد می گفت تو خودت شریک در قتل عثمان بودی پس جنگ با تو جایز شد، چون تو خودت قاتل عثمان هستی، این دو نفر را فرستاد با یک نقشه چند دوزه درست کرد هر طوری بشود به نفع خودش بشود.

این دو نفر رفتند و برگشتند پیش معاویه گفت راجع به قضیه ترحم کردن بر ابوبکر و عمر و ترحم نکردن بر عثمان حضرت چه گفت؟ گفتند نه جلوی خود ما هم به ابوبکر هم به عمر هم عثمان ترحم کرد. آقا در کتاب سُلیم است اما مقدمه و مؤخره دارد. در خود کتاب سلیم است که بله ترحم کرد، ما هم دیدیم.

 معاویه دوباره نامه فرستاد که علی اگر آن چیزی که می گویی راست باشد پس باید ابوبکر و عمر جهنمی باشند تو یک ادعا می کنی خلافت حق تو بوده پس چرا ترحم بر آن ها کردی؟ حضرت یک جوابی دادند گفتند معاویه اگر من بر تو، بر طلحه، بر زبیری که کشتم با آن ها جنگیدم ترحم بکنم، این ترحم من نه حق را باطل می کند نه باطل را حق می کند شما باطل هستید باطل شما هم حق نمی شود. اتفاقاً خدای متعال این ترحم من را تبدیل به لعنت می کند و بر شما محقق خواهد کرد و گناه تو، طلحه و زبیر کمتر از آن کسانی که شما را به گُرده ما سوار کردند نیست.

آن دو نفری که ظلم به ما اهل بیت را برای شما مقدمه چینی کردند و شما را بر گردن ما سوار کردند ظلم آن ها بر ما بیشتر است، ترحم هم بکنم فرقی نمی کند اگر ترحم هم بکنم تبدیل به لعنت می شود. دقت بکنید چه دارد می گوید؟ حضرت خلیفه است آن جا شمشیر روی گردنش ان جا نبوده؛ اما برای حفظ نیروهای خودش (این برای اوائل خلافت حضرت است بلافاصله بعد از جنگ جمل بود آن نامه نگاری های که داشت می شد) حضرت برای این که کشورشان به هم نریزد این کار را انجام دادند. حتی ترحم بر ابوبکر و عمر داشتند طبق این روایتی که این جا آمده است.

 اما مدتی گذشت کشور آرام شد جنگ با معاویه تمام شد در وضعیت جنگی نیستی یک بار در میدان جنگ هستی، الان دیگر وضعیت جنگی تمام شد به منطقه برگشتیم آرام است دشمن ممکن است برای حمله آماده بشود اما الان فی المجلس دشمن حمله نکرده فرصت برای تبیین است. یک سخنرانی بلند بالایی بر ضد خلفاء کردند که ابوبکر چنین بود و عمر چنان بود و عثمان چنین بود که خیلی ها هم بعد از آن مجلس شیعه شدند.

پس تقیه مداراتی لازم نیست شمشیر روی گردنت باشد آن های که منکر می شوند این روایت را می خواهند چه کار بکنند؟ این که می گویید تقیه در جایی که طرف مقابل حق را نفهمد اشکال دارد، روایت های زیادی داریم جاهای بوده طرف حق را نمی فهمیده و اهل بیت به او چیزی گفتند.

اما مصلحت را عرض کردیم مصلحت این بود که اگر الان حق را بگویم خود من کشته می شوم و کشته شدن من ضررش از سودش بیشتر است. یک بار سید الشهداء (علیه السلام) می گوید من به شهادت برسم هزاران نفر هدایت می شوند. راه هدایت باز می ماند و بسته نمی شود من زنده بمانم راه هدایت بسته می شود. لذا هدایت را بر گمراهی دیگران ترجیح می دهم این طرف را انتخاب می کنم.

 اما اگر وضعیت این طور نیست به چه دلیل ما بیاییم بگوییم شما حتماً باید همه حقیقت را بگویید جانت را هم فدا بکنی ولو «بَلغَ ما بلغ» سودی هم برای دیگران ندارد. راه هدایت هم بسته می شود این طور نبوده لذا یک ماجرایی است این طرف را گفتیم آن طرفش هم عرض بکنیم.

این را حضرت آیت الله العظمی زنجانی در کتاب خودشان کتاب جرعه ای از دریا، جلد 2، صفحه 443 آوردند. مقالات و مباحث شخصیت شناسی و کتاب شناسی فقیه محقق حضرت آیت الله العظمی سید مرتضی شبیری زنجانی. در این کتاب آیت الله سید محمد باقر حجت طباطبائی حائری متوفای 1331 ناراحتی حضرت زهرا (علیه السلام) یکی از علمای محترم و موجه و رؤسای روحانی در کربلا مرحوم سید محمد باقر حجت بود. ایشان از نواده های سید مجاهد و بیت ایشان، بیت معتبری است از سوی دیگر در بغداد بیت آلوسی بیت معروفی است که از اهل سنت که با شیعیان برخورد علمی دارد. آلوسی، صاحب تفسیر روح المعانی نیز از همین بیت است یکی از این آلوسی ها در ردّ شیعه مطالبی گفته بود که مفتی عراق هم بود یک دیوانی، یک اورجوزه ای بر ضد شیعیان گفت که حکم شیعیان قتل است. این را برای حاکم فرستاد، شبهات او را برای سید محمد باقر حجت در کربلا می فرستند نقل می کنند که سید محمد باقر گفته بود من در مدت یک هفته پاسخ او را می دهم. ایشان شعری در ردّ کلمات او می سراید قسمتی از آن شعر این است:

عائش ما تقول فى قتالك / سلكت فى مسالك المهالك

خالفت نص الذکر في التبرج / و نهی خیر الخلق أن لا تخرجی

عایشه، در مورد جنگت چه می خواهی بگویی؟ راهی رفتی که به جنگ و کشتار منجر شد با آیه قرآن در ممنوعیت خروج بر امام زمانت مخالفت کردی پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) فرموده بود که نرو اما رفتی

أعرضت عن نبح کلاب الحوئب / من بعد تحذیر النبی العربی

پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به شما گفت نرو اما رفتی!

حاربت قطب فلک الایمان / و من به دارت رحمی الامکان

ومثل هذا من صوفا وقعا / اذ حاربت بعد الکم یوشعا

از صفورا که دختر شعیب بود شبیه به همین کار تو رخ داد، همسر موسی بود و بعد از حضرت موسی طبق روایات با وصی حضرت موسی جنگید.

سللت سیف الجور فی الاسلام/ علی بنیک والامام السامی

بر ضد فرزندانت شمشیر کشیدی و بر امام!

قتلت من ابرارهم من قتلا / یوم رکبت یا حمیرا الجملا

ای حمیراء آن زمانی که بر شتر سوار شدی

و ای ام قتلت ابنائها / وآثرت علی الهدی أهوائها

کدام مادر است که فرزندانش را بکشد؟

فهل نیست آیة التبرج / ونهی خیر الخلق أن لاتخرجی؟!

فراموش کردی که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به تو گفتند نرو؟

اما با همه این ها، همه این ها را هم می گوییم (خوب این تکه را عزیزان دقت بکنند) همه این ها را هم گفتیم

فیا امیما سبک محرم / لاجل عین الف عن تکرم

 «فیا اُمَیما» ای مادر عزیزم «سبُکِ محرما» ما به تو دشنام نمی دهیم. لاجل عین الف عن تکرم، در عربی یک ضرب المثلی است اگر فردی کار بدی کرده به خاطر دیگری احترامش می کنند می گویند:

لاجل عین الف عن تکرم

 به خاطر یک چشم، هزار چشم احترام می شود.

 چون ما این چشم را دوست داریم بقیه چشم ها را احترام می گذاریم یعنی سب تو حرام است چون به خاطر یک شخص، هزار شخص دیگر احترام می شوند اگر ما درباره تو سخنی نمی گوییم برای این نیست که شأن و منزلتی داری بلکه برای احترام پیامبر است. یک عده خیلی بد صحبت کردند به عایشه فحش دادند فحش نیست می گوید این کارها را کردی ما به تو فحش نمی دهیم.

بعد از آقا سید محمد باقر حجت یکی از نوادگان سید محمد باقر حجت که بسیار با کمال و وارسته و از علمای درجه اول مشهد و به نام جدّ تسمیه شده بود شنیدم که مرحوم سید محمد باقر شبی که این شعر را می سراید می خوابد همان شب یکی از علمای کربلا در خواب حضرت صدیقه طاهره (علیه السلام) را می بیند، حضرت به او می فرماید برو به سید محمد باقر بگو من مادر تو هستم چرا از عایشه به «ام» تعبیر کردی (مادر عزیزم)

وقتی از خواب بیدار می شود بین الطلوعین به منزل سید محمد باقر می رود و در منزل را می کوبد اگر چه وقت ملاقات نبود، ولی چون آدم محترمی بود سید محمد باقر اجازه می دهد وقتی داخل می شود می گوید شما دیشب شعری سرودید؟ سید محمد باقر می گوید چطور؟ می گوید من حامل پیامی از طرف حضرت زهرا (سلام الله علیها) هستم

حضرت ناراحت بودند و فرمود که من مادر تو هستم ولی تو در شعرت عایشه را مادر خطاب کردی. بعد سید محمد باقر شعرش را تغییر می دهد و به جای «اُمیما»، «حمیرا» می گذارد

فیا حمیرا سبکک محرم / لاجل عین الف عن تکرم

البته وجه ام المؤمنین زنان پیامبر حرمت نکاح آنان با سایر مردم است نه مقام و منزلت آنان ولی چنین تعبیری برای عایشه احترام (من می گویم زیاده از آن چیزی است که باید انجام می شد بود) حضرت از این تعبیر ناراضی بود. پس این را خوب دقت بکنید طرف دارد می گوید ما به تو احترام می گذاریم چون تو همسر پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هستی.

از این طرف این را باید بگوید که ما به تو احترام می گذاریم و از آن طرف هم باید بگوید چه کارهای کرده است. حضرت زهرا (سلام الله علیها) ناراضی نبودند که تو چرا اشتباهات او را گفتی! از این هم که تو چرا می گویی من به خاطر پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) به تو جسارتی نمی کنم ناراضی نیستند، از این که کلمه «اُمَیْمَا»؛ مادر عزیزم را به کار برد ناراضی هستند. ام المؤمنین خب ام المؤمنین است، مادر عزیزم، دیگر عزیزم ترجیح ندارد. ام المؤمنین ازدواج با ایشان حرام است و یک لقبی هم برای ایشان است. کلمه عزیزم را شما برای چه آوردید؟ چرا «امیما» به کار بردی؟

پس دقت کنیم ما از یک طرف می آيیم از باب تقیه ای مداراتی که واجب هم است دروغ هم که نگفتیم «لاجل عین الف عن تکرم»؛ به خاطر یک چشم هزار چشم اکرام می شوند! به خاطر یک فرد به هزار نفر احترام می گذاریم. از طرف دیگر حقایق را هم می گوییم این ها باهم منافاتی ندارند. هردو طرف را کنار هم جمع می کنیم.

نه این که ما بیاییم مدام فقط سب بکنیم مثل همین مراسمی که می گیرند، برنامه بسیار غیر صحیح عایشه کشون! که در همین ایام هم می گیرند. این کاری که در شبکه شان انجام می دهند و آن ماجرایی که داعش در عراق انجام داد، کلیپش را هم پخش کردند گفتند این در مقابل آن است که شما انجام دادید.

اگر شما دنبال حقیقت هستی بیا مدارک را رو کن مثل محمد باقر حجت، آقا این، این طور است این مدارک است و به طرف مقابل هم ما جسارت به شخصش نمی کنیم به خاطر پیغمبر احترام می گذاریم، بی ادبی نمی کنیم همین مقدار دو تا کفه را باید باهم نگهداریم، هرکدامش که زیادی سنگین تر بشود طرف مقابل را خراب می کند از هدایت هم دور می شویم.

نه از آن طرف شما بیا زیادی اسباب دوستی را فراهم کن که بگوییم نه دیگر این ها این قدر به ما احترام می گذارند معلوم است حق با ما است. حضرت علی (علیه السلام) چه کار می کردند؟ خیلی عجیب است یک مثالی برایتان بزنم. یک خطبه ای حضرت خواندند اشعث ابن قیس، اشعث فامیل خلیفه اول است خیلی به ایشان برخورد گفت علی هر وقت خطبه خواندی بالای منبر رفتی پایت را بالای منبر گذاشتی، گفتی بعد از پیغمبر زمان ابوبکر و عمر به من ظلم شده، در تمام خطبه هایت این را گفتی، تو موقع ابوبکر و عمر شمشیرت کجا بود؟ چطور الان شمشیر داری طلحه و زبیر را کشتی با عایشه جنگیدی، با معاویه جنگیدی. شمشیری که الان داری آن موقع کجا بود؟

این یعنی چه؟ حضرت در تمام سخنرانی هایشان حق را می گفتند. در نهج البلاغه هم یک نامه ای است که حضرت برای تمام بلاد اسلامی فرستادند که در هر نماز جمعه باید خوانده بشود راجع به ظلمی که در سقیفه به من شده است. این یک طرفش است. طرف دیگرش ابو درداء و ابوهریره نزد حضرت آمدند و حضرت نسبت به خلفاء ترحم کرد. یعنی چه؟ خدا رحمت شان کند خیلی به ما ظلم کردند، خدا رحمت شان کند ولی حق ما را خوردند. خدا رحمت شان کند خیلی ما را آزار دادند. کل عمرمان از دست شان اذیت بودیم ولی خدا رحمت شان کند! این یعنی چه؟

 امام حسن مجبتی ما که اسم نمی بریم اما ارث ما را خوردید.

«إِنَّا لَا نُسَمِّي أَحَدا»

الأمالي (للطوسي)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الثقافة، مصحح: ندارد، ص565 و 566

این «إِنَّا لَا نُسَمِّي أَحَدا»؛ یعنی چه؟ یعنی فقط کشیدن زهر و تیزی این کلام، نه این که گفته نشود، از این طرف گفته بشود و از ان طرف هم تیزیشان را بگیرید. زهرش را بگیرید محترمانه مطرح بشود. یعنی هیچ کس نمی داند چه کسی سهم مادر امام حسن را گرفته که حضرت بالای منبر این را می فرماید. پس این «إِنَّا لَا نُسَمِّي أَحَدا» چه است؟ می گوییم اقا حق مادر شما حضرت زهرا را گرفتند چه کسی بوده است؟ نه ما اسم نمی بریم خدا رحمت شان کند حق ما را خوردند. این مدلش است.

پس نه این طرف، که طرف فکر کند هرچه به دهانش آمد بگوید هر طوری هم گفت، گفت. نه آن طرف که اقا به خاطر تقیه، حفظ نظام و مدارات چه و چه هیچی نگوییم!

مجری:

سکوت مطلق

استاد ابو القاسمی:

هردو طرف کنار هم بوده باهم دیگر بوده، این ها جدا از هم نبودند. این راجع به صحبت نکردن در مورد خلفاء عرض کردیم در رابطه با خلفاء هردو طرف را ما باید مراعات کنیم. یک روایت دیگری هم برای بزرگواران بخوانم.

روایت خیلی عجیب است یک شخصی خدمت امام صادق (علیه السلام) آمد و گفت یک نفری است در بازار همیشه می رود از طرف مقابل از غیر شیعه ها گوشت می خرد، اسمش شیعه است اما همیشه از غیر شیعه ها گوشت می خرد. حضرت فرمودند این کاری که دارد انجام می دهد چون فقط آن طرف دارد می رود، یک بار یک نفر است نه این طرف است آن طرف هم است. اما این که فقط و فقط آن طرف می رود.

«مَا يَأْكُلُ إِلَّا مِثْلَ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ»

تنها چیزی که می خورد عین گوشت خوک و گوشت میته است.

عرض کردم آقا این حرفی که شما می فرمایید خیلی سنگین است. عبارت در کتاب های مختلف است از جمله در استبصار و در تهذیب هم آمده است. مطلب را از کتاب تهذیب برای شما بیاورم. در این جا دارد که یک شخصی است که فقط از طرف مقابل گوشت می خرد.

«فَقَالَ أَيَّ شَيْ‏ءٍ تَسْأَلُنِي أَنْ أَقُولَ»

چه می خواهی برایت بگویم؟

البته این نصاب و کلمه ناصبی که گفته سه جور استعمال دارد، استعمال در کلام امام (علیه السلام) به معنی کسی است که دشمن اهل بیت باشد، در لسان افرادی مثل زراره که دقیقا مقصود اهل بیت (علیهم السلام) را می دانست به معنی همان اصطلاح معصومین (علیهم السلام) است.

اما در نزد بقیه اصحاب حتی اصحاب نزدیک حضرت که خود حضرت در بعضی از روایات تفکیک کردند، این بحث خیلی دقیق است که شما درست نفهمیدید زراره درست فهمیده است. کلمه نصاب به کل مخالفین شان می گفتند فرمود:

«مَا يَأْكُلُ إِلَّا مِثْلَ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ»

فقط مثل میته، خون و گوشت خوک است.

 «قُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ مِثْلُ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ فَقَالَ نَعَمْ وَ أَعْظَمُ عِنْدَ اللَّهِ مِنْ ذَلِكَ»

...از این هم که می گویم بزرگ تر است.

«ثُمَّ قَالَ إِنَّ هَذَا فِي قَلْبِهِ عَلَى الْمُؤْمِنِينَ مَرَضٌ.»

این در دلش نسبت به مؤمنین مرض است.

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر:  دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، ج9، ص72، بَابُ الذَّبَائِحِ وَ الْأَطْعِمَةِ وَ مَا يَحِلُّ مِنْ ذَلِكَ وَ مَا يَحْرُمُ مِنْه‏‏، ح38

این آدمی که فقط آن طرفی دارد می رود، همیشه یک طرف را دارد می گوید حضرت فرمود این بیماری است نباید این طور باشد.

مجری:

استاد چه بسا ظاهرا شیعه بوده باشد.

مجری:

ظاهرش شیعه است باطنش شیعه نیست. ما بعضی از روایات را خواندیم. روایت دیگری در بحار الانوار است که خیلی جالب است.

«قَامَ رَجُلٌ إِلَى أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلَامُ فَسَأَلَهُ عَنْ قَوْلِ اللَّهِ‏ تَعَالَى»

 یک شخصی نزد حضرت علی (علیه السلام) آمد و گفت آقا آیه:

«(يا أَيُّهَا الَّذِينَ آمَنُوا لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ) فِيمَنْ نَزَلَتْ؟»

در مورد چه کسی نازل شد؟

«فَقَالَ: مَا تُرِيدُ؟ أَ تُرِيدُ أَنْ تُغْرِيَ بِيَ النَّاسَ؟»

می خواهی آشوب راه بیندازی؟

 «قَالَ: لَا يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ وَ لَكِنْ أُحِبُّ أَنْ أَعْلَمَ »

نه یا امیر المؤمنین ولی دوست دارم می خواهم بدانم

«قَالَ: اجْلِسْ، فَجَلَسَ»

فرمود بشین، نشست!

 «فَقَالَ: اكْتُبْ عَامِراً»

گفت بنویس عامر

در ذهن تان باشد که کلمه عامر با عین است.

 «اكْتُبْ مَعْمَراً اكْتُبْ عُمَرَ اكْتُبْ عَمَّاراً اكْتُبْ مُعْتَمِراً»

این پنج تا اسم را بنویس. عامر، معمر، عمر، عمار و معتمر

 «فِي أَحَدِ الْخَمْسَةِ نَزَلَتْ.»

ماجرای (لا تُقَدِّمُوا بَيْنَ يَدَيِ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ) برای یکی از این پنج نفر بود.

 «قَالَ سُفْيَانُ: قُلْتُ لِفُضَيْلٍ: أَ تَرَاهُ عُمَرَ؟.»

سفیان می گوید به فضیل گفتم به نظرت عمر است؟ آیه در مورد عمر نازل شده است.

 «قَالَ: فَمَنْ هُوَ غَيْرُهُ...»

غیر عمر چه کسی می تواند باشد؟

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج30، ص380

نگاه کنید حضرت همان را فرمودند و همه هم فهمیدند. اما چه کار کردند؟ حضرت می فرماید من اگر بگویم حکومتم بهم می ریزد «أَ تُرِيدُ أَنْ تُغْرِيَ بِيَ النَّاسَ؟»؛ می خواهی آشوب راه بیندازی! گفت نه آقا دنبال آشوب نیستم، خب اگر دنبال آشوب نیستی یک طوری به شما می گویم که حق را هم بفهمی و آشوب هم نشود.

این که ما یک طوری حق را بگوییم که محترمانه باشد، بهانه را از دست طرف مقابل بگیریم این یک امر طبیعی است. در زمان معصومین (علیهم السلام) هم بوده، همین طور رفتار کردند این مدل شان بوده است. پس ما اگر با این مدل جلو آمدیم هم تقیه را مراعات کردیم هم این که هدایت حفظ کردیم.

پس باز همان طوری که عرض کردیم بهانه های این گروه از ایشان گرفته می شود. یک اشکال دیگری که برخی می کنند می گویند اگر شما همه حقیقت را نگویی - خود یاسر الحبیب این حرف را گفته – می گوید اگر شما همه حقیقت را نگویی کسی که شیعه می شود،‌ّ شیعه شدنش، شیعه شدن درستی نیست. حق را کامل نفهمیده باز این را مرحله به مرحله درستش کنیم، باشد چه اشکال دارد؟ مگر اهل بیت (علیهم السلام) همه چیز را یک جا به همه می دادند؟ این که مشخص است. مثل آن طرفی که مسجد رفت روز اول نماز خواندنش بود، گفت بیا از نماز صبح تو که چند وقت کافر بودی از نماز صبح تا طلوع آفتاب هم بشین دعا بخوانیم نشست و دم ظهر شد. گفت حالا یک ساعت به ظهر بیا چند تا نافله بخوانیم دوباره بعد از ظهر هم تعقیباتش و نافله عصر و تعقیبات عصر و مغرب شد گفت حالا مغرب را که خواندی غفیله و این ها را هم بخوان، عشا و نافله عشا و امشب هم نصف شب دنبالت می آیم بیایی باهم نماز شب بخوانیم. رفت در زد گفت فلانی کجاست؟ گفت فلانی کافر شده است گفت دوباره من همان کافر باشم بهتر است!

لازم نیست همه چیز را یک جا بفهمند، روایات متعدد داریم همه چیز را لازم نیست یک جا بگویی. ذره ذره به ایشان بگو، یک مقدار که فهمید خودش دنبال بقیه هم می رود پیدا می کند. نیاز داشت شما بیشتر به ایشان بگو، شما راه را برایش باز بکنید، ابزار را برایش مهیا بکنید، اما فشار برایش نیاورید.

مجری:

مبانی را برایش مطرح کنید

استاد ابو القاسمی:

بله مبانی را مطرح کنید، موانع را از سر راهش بردارید این طوری مشکل حل می شود. ما این ها را عرض کردیم راجع به اشکالاتی که اقای یاسر الحبیب مطرح کرده است. یک عده با توجه به همین رفتارهای که امثال آقای یاسر الحبیب دارد می گوید الان دیگر تقیه معنا ندارد، وقتی یاسر الحبیب در ماهواره دارد همه این ها را می گوید و خیلی هم تند و بی ادبانه هم مطرح می کند به هر صورت به طرف مقابل می رسد چه بخواهیم و چه نخواهیم می فهمد عقیده اصلی شیعه ولو بدون این رفتارهای افراطی این اقا عقیده ما را می فهمد. خب ما رفتار افراطی را قبول نداریم، عقیده که معلوم می شود.

جواب لذا در روایات آمده که هرچه ظهور نزدیک تر شود تقیه سخت تر می شود، مدلش تغییر می کند. لذا ما باید راههای که از نیش دار بودن، تند بودن و زاهراگین بودن حرف هایمان جلوگیری می کند این راهها را ما باید بیشتر به کار بگیریم. حقیقت ها را اگر نگویی از زبان یاسر الحبیب ها می شنود دشمن می شود و بدتر می شود. لذا بیان حقیقت در آخر الزمان بسیار اهمیتش توسط کسی که با اسلوب درست می گوید بیشتر می شود.

چون اگر شما با این اسلوب نگویی چه اتفاقی رخ می دهد؟ همه می روند از آن طرف می شنوند می گویند لابد رفتارش هم همین رفتار درست است، عقیده که همین است رفتار را هم که آن دارد می گوید؛ پس لابد آن درست است کلا می شوند سر شیعه را ببرند. اما اگر همان مسائل را آمدیم آن مدلی که امیر مؤمنان (علیه السلام) در دوران خلافت شان مطرح کردند. همان مدلی گفتیم، یا همان مدلی که امام حسن (علیه السلام) روی منبر جلو معاویه مطرح کردند آن مدلی مطرح بکنیم هیچ مشکلی هم پیش نمی آید تقیه را هم انجام دادیم، تقیه مداراتی است، تقیه ای که احتمال هدایت را بیشتر می کند، تقیه ای است که احتمال خطر در آینده را کمتر می کند و حقیقت هم گفته شده و راه هدایت هم باز مانده است. این راجع به این مسئله.

بنابراین، این که ما در اخر الزمان ابزارهای پیدا کردن عقیده در همه جا است و همه به راحتی می توانند عقیده را بفهمند این نباید مانع این بشود که ما بیاییم به مدلی که صلاح می دانیم مطرح کنیم. اگر زمان گذشته در خود مضمون هم تقیه بود الان در مضمون نمی شود تقیه کرد، در چه باید تقیه کرد؟ در قالب ارائه مضمون باید تقیه مان را انجام بدهیم.

مجری:

درواقع در فرم ما باید تقیه را انجام بدهیم

استاد ابوالقاسمی:

احسنتم، این فرم باید همراه تقیه بشود. و وقتی میزان تقیه از آن مضمون کم شد باید به میزان تقیه در قالب اضافه بشود. اگر این کار را نکردیم چه اتفاق رخ می دهد؟ اگر این کار را نکردیم شما یک حکومتی دارید که فقط و فقط برای خودت دشمن ایجاد می کنی، چه بخواهی و چه نخواهی. چرا؟ چون شما حقیقت را نگفتی، دیگری آمده حقیقت را گرفته و به صورت بسیار زشت و زننده گفته، همه هم آن دیگری را پای شما حساب می کنند.

مجری:

اول جلسه فرمودید در لباس روحانیت است.

استاد ابو القاسمی:

همه می آیند می گویند این پای شما حساب می شود و کارش نمی شود کرد، این از خودتان است هرچه هم شما بگویی این از ما نیست این بد رفتار کرده دیگر مردم قبول نمی کنند. اگر ما نیاییم در رسانه هایمان تأکید فراوان بر نحوه درست بیان حقیقت نداشته باشیم این یکی از آفت هایش است. آفت دوم چون خودمان نگفتیم یک عده ای از کسانی که طرفدار فکر شیعی بودند می گوید این که نگفت آن هم که مدلش آن است پس لابد دروغ است.

مجری:

اصلش را زیر سوال می برند

استاد ابوالقاسمی:

بله، چون آن مدل را نمی پسندند آن قالب را یک عده از شیعیان نمی پسندند در طرف مقابل شبهات وهابیت و اهل سنت را هم می بینند، شبهات مسیحیت و آتئیست ها را هم می بینند، شبهات باستان گراها را هم می بینند می گوید خب من سراغ این گروه که نمی توانم بروم چون اصلا جواب نمی دهند. سراغ آن گروه هم نمی روم چون ان ها تندرو هستند، پس چه کار کنم؟ درون همین شبهات باقی می مانم. درون شبهات باقی ماندن همان و گمراه شدن همان!

پس درواقع نتیجه ای این که ما در اخرالزمان وقتی که رسانه ها قدرت پیدا کردند، تقیه را از مضمون به قالب تبدیل نکنیم، به جای این که در قالب تقیه کنیم بگوییم اصلا هیچی نگوییم فعلا سکوت بکنیم، یا تقیه در مضمون بخواهیم بکنیم، تقیه در مضمون می کنی هیچی نمی گویی آن آقای یاسر الحبیب و اللهیاری و دیگران هم می آیند می گویند و چهار تا هم به آن اضافه می کنند، ادبیات خیلی بدی هم می گویند.

دیگرانی هم که می شنوند اگر سنی باشد کلا زده می شود شاید تکفیری می شود، اگر شیعه هم باشد می گوید شیعه که خیلی بد اخلاق است اصلا نمی پسندم شیعه می خواهد اللهیاری باشد اصلا نخواستم. سراغ طیف انقلابی و طیف به اصطلاح حکومتی هم بیاد این ها هم که هیچی نگویند؛ آقا پس تشیع الکی است شبهه است جواب هم که نمی شود داد الکی شد و تمام شد!

بعد روایت می فرماید اگر این کار را نکنید در اخر الزمان:

«لَمَا بَقِيَ أَحَدٌ إِلَّا ارْتَدَّ عَنْ دِينِ اللَّه‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج2، ص6

همه مرتد می شوند، چون به پاسخ به شبهات پرداخته نشده، پاسخ به شبهه را هم که عرض کردیم راهی جز این دیگر برایش باقی نمانده، طریقی جز این ندارد، این کار را انجام ندهیم از هردو طرف دچار مشکل می شویم هم کسانی که اسم شان این بوده با ما وحدت کنند می گویند شما که ظاهر تان این است و باطن تان اللهیاری و یاسر الحبیب است. جلوی ما هم اگر نگویند بین خودشان می گویند. نه انقلاب ما را قبول خواهند کرد و نه انقلابی که مقدمه ای تشیع بوده است، انقلاب را که نمی پسندند چه برسد به تشیع این که هیچی! از درون هم ریزش خواهیم کرد، آن موقع دیگر خودمان می مانیم و یک چیزی که از درون تهی شده و هیچ سودی نه برای ما و نه برای دیگران نخواهد داشت.

مجری:

بسیار ممنون و متشکرم، امیدوارم که عزیزانی که این بحث را دنبال کردند صحبت های استاد ابوالقاسمی را در مورد با زبان نرم و با یک فرم و محتوای درست عقلانی شنیدند وحدت و هدایت را باهمدیگر جمع ببندند و بتوانیم راهگشا باشیم و مسیر برایمان روشن باشد اصطلاحا دست دشمنانمان بهانه ندهیم، استاد بسیار ممنونم ما یک دقیقه فرصت داریم اگر جمع بندی خاصی دارید و در آستانه شب قدر هم هستیم بفرمایید

استاد ابو القاسمی:

جمع بندی را اجمالا عرض می کنم، ما شش یا هفت تفکر داریم که این ها ضد وحدت فعالیت دارند. یک: کسانی که اصلا اعتقاد به هدایت طرف مقابل نیستند، اعتقاد به ضرورت هدایت ندارند، و لذا ما گفتیم وحدتی که درست باشد ناشی از درخواست و دنبال هدایت بودن دیگران است این را که اصلا دنبالش نمی روند.

 دو: کسانی هستند که اساسا دین ندارند، با لباس دین آمدند و دنبال ضربه زدن هستند. سه: کسانی که اعتقاد به اسلام طرف مقابل ندارند می گویند کافر است با کافر نمی شود وحدت کرد. چهار: کسانی که اعتقاد دارند کلا وحدت نتیجه بخش نیست به خاطر رفتارهای که در گذشته توسط برخی انجام گرفته است. پنج: کسانی که وحدت را فقط در تقیه خوفی می دانند در تقیه مداراتی نمی دانند و اصلا تقیه مداراتی را قبول ندارند. ششم: کسانی که فقط و فقط جنبه ای هدایتی را مقدم کردند و جنبه وحدت را در روایات مد نظر قرار ندادند و هفتم: کسانی که جنبه ای تشکیل حکومت را فقط مد نظر قرار دادند و جنبه ای تقیه اش را مد نظر قرار ندادند. این ها اجمال بود.

در پاسخ به سوالات شان هم عرض کردیم این ها اشکالاتی دارند. یک امثال یاسر الحبیب می گویند تقیه فقط در جایی است که شمشیر روی گردنت باشد که عرض کردیم در مورد تقیه مداراتی خیلی روایت الی ما شاء الله داریم، گفتند ترضی و مدح خلفاء جایز نیست مگر در صورتی که شمشیر بر گردنت باشد، عرض کردیم خیر زمانی که احتمال هدایت دیگران را با این جملات بدهید اشکال ندارد. و گفتند، نگفتن همه حقایق موجب می شود کسی که شیعه شود دوباره دچار اشکال بشود و بعدا یک شیعه ای ناخالص داشته باشیم. عرض کردیم همین شیعه ناخالص از این که غیر شیعه باشد باز اولی است و ذره ذره حقایق را به او بگوییم. خودمان را چه کسی می گوید شیعه خالص هستیم؟ خیلی از اطلاعات را نداریم آن های که درجات بالا بودند.

«لَوْ عَلِمَ أَبُو ذَرٍّ مَا فِي قَلْبِ سَلْمَانَ لَقَتَلَه‏»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص401، بَابٌ فِيمَا جَاءَ أَنَّ حَدِيثَهُمْ صَعْبٌ مُسْتَصْعَب‏، ح2

توانایی تحمل نداشتند. لذا ما هم نباید همه حقایق را به همه بگوییم، و دیگرانی هم که از ما بالاترند نباید همه را به ما بگویند باید ذره ذره گفته بشود و مدارا بکنند.

مجری:

بسیار متشکر و ممنون، این برنامه را به جریانات ضد وحدت پرداختیم خیلی کامل استاد توضیح دادند تشکر می کنم. در آستانه شب های قدر از شما عزیزان التماس دعا دارم و ان شاء الله بالاترین دعایمان فرج حضرت حجت (ارواحنا فداه) باشد. برنامه امشب را به پایان می بریم با دعا برای حضرت حجت اللهم عجل لولیک الفرج التماس دعا و شب همه شما عزیزان بخیر!


راه روشن>

وحدت مخالفان وحدت شیعیان هدایت تفرقه بین مسلمان ها حکومت اسلامی جنگ جمل زنان پیامبر صلی الله علیه و آله عایشه