راه روشن

قسمت چهلم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی


 عنوان برنامه: راه روشن (پاسخ به این شبهه که امام علی خط کش مذهبی نگذاشته بود)

 

تاريخ: 06/ 02/ 1401

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد حسین عربی نژاد

مجری:

  بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ

بینندگان عزیز و ارجمند سلام علیکم، بسیار خوشحالم که با برنامه راه روشن از شبکه جهانی حضرت ولی عصر امشب در خدمت شما هستیم امیدوارم که طاعات و عبادات تان مورد قبول درگاه احدیت واقع شده باشد و شب های قدری که پشت سر گذاشتیم بهترین ها برای تان ان شاء الله مقدر شده باشد.

در خدمت شما و در خدمت استاد محترم استاد ابوالقاسمی عزیز هستیم و پیرامون مسائل وحدت و بیان این مسائل با همدیگر صحبت می کنیم استاد خدمت شما سلام عرض می کنم و عرض شب بخیر دارم.

استاد ابوالقاسمی:

علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

عرض سلام دارم خدمت شما بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه جهانی حضرت ولی عصر و خدمت جناب شما مجری گرانقدر و امیدوارم که عبادت هایتان در ماه رمضان مورد قبول درگاه احدیت قرار گرفته باشد و ان شاء الله که خدای متعال در شب قدرهای که گذشت برای ما و شما بینندگان عزیز بهترین ها را مقدر کرده باشد خدمت تان هستم.

مجری:

ان شاء الله، متشکرم در تکمیل صحبت های استاد عزیزم چند روز باقیمانده را هم ان شاء الله قدر بدانیم و بیشترین بهره را از این چند روز باقیمانده ببریم و یک عید بسیار خوب را پیش رو داشته باشیم و عیدی از دست مبارک حضرت ولی عصر (عجل الله) بگیریم. این هفته در خدمت تان هستیم با ادامه بحث وحدت چه نکاتی را ان شاء‌ الله آغاز خواهید کرد؟

استاد ابوالقاسمی:

ما در هفته ای که گذشت راجع به مسئله وحدت صحبت کردیم آن چیزی که در هفته گذشته مطرح شد اجمالاً مفهوم تقیه در عصر حاضر بود که نظرات مخالفین گروه های وحدت را مطرح کردیم کسانی که با دلیل یا بدون دلیل مطرح می کنند می گویند وحدت نباید باشد، عرض کردیم این ها 7 مدل هستند مطالب و نظریات شان را عرض کردیم و نسبت به فرمایشات شان جواب گفتیم.

اما آن چیزی که در این جلسه در ابتدا می خواهیم مطرح بکنیم یکی از بحث های که بسیار مهم است این که بعضی فکر می کنند که به اصطلاح سیره ائمه (علیهم السلام) یک سیره ای است که در آن به هیچ وجه من الوجوه خط کشی اعتقادی در آن نبوده. اهل بیت (علیهم السلام) هیچ فرقی بین شیعه و سنی نمی گذاشتند. آیا واقعاً این درست است؟ یا روایات به صورت جدی مخالف این قضیه است؟

 این مسئله ای است که باید مشخص بشود ما نمی گوییم به دیگران ظلم بکنیم بحث، بحث ظلم به دیگران نیست نه هر کسی از حقوق اجتماعی خودش به اندازه کامل باید بهرمند بشود. اما زیادتر از حقوق اجتماعی که نتیجه آن بحث دموکراسی و به اصطلاح انسانیت است آیا ما باید بیش از آن، به کسانی که مخالف ما هستند غیر ما هستند حق بدهیم یا نه اگر هم کاری انجام دادیم لطف است و زیاده ای است و ضرورتی ندارد

یک وقتی می گوییم حق انسانیت حق این که شغل داشته باشد حق این که بیمار شد درمان بشود یک زندگی بسیار خوب و مرفه مثل بقیه مردم داشته باشد، عمومی که همه باید داشته باشند ما حداقل هایمان را اول تعریف بکنیم که آن حداقل هایی که زندگی بسیار خوب برای همه است آن را هیچ شکی نداریم.

اما بیش از آن مثلاً فرض کنید الان زندگی یک خانواده با 8- 9 تومان در ماه می گردد (بالای خط فقری که تعریف می کنند یا هر چقدر که هست) همه باید بتوانند به اندازه او داشته باشند. اما اگر من به عنوان یک عالم شیعه به من خمس و زکات داده می شود بیایم اگر کسی فقیر نیست و محتاج رسیدن به این کف نیست این مقدار را دارد به او بیش از این بدهم یا ندهم؟

می گویم اگر شخص محتاج است زیر این مقدار است به فقراء برای نیازمندان جامعه از بیت المال و اموالی که است به او تقدیم کنید همه مساوی هستند، اما وقتی به آن سطح رسیدند از آن بیشتر چه؟ اموال خاص را هم تازه نه بیت المال را؛ اموال خاصی که وجود دارد به چه کسی بدهیم؟ آیا ما این تفکیک ها را داریم یا نداریم؟ یا در واگذاری شغل های حساس این تفکیک ها هست یا نه؟ یک کلیپ هست این کلیپ را ببینیم ان شاء الله به آن جواب می دهم

(کلیپ – حجت الاسلام مبلغی)

افراد جامعه کوفی همه شان شیعی بودند؟ نه بخشی شیعه بود بخشی سنی؛ بخش سنی اش هم بیشتر بود عثمانی بودند. اصلاً امام علی ابن ابیطالب مگر در کتاب ها نیست وقتی آمدند مرکز خلافت را در کوفه تشکیل دادند بخشی از مردم خدمت امام آمدند که «عَیّن لنا اماماً» یک امامی برای ما تعیین بکن اولین ماه رمضانی بود که بر خلافت امام علی ابن ابیطالب می گذشت یک امامی را تعیین بکن می خواهیم صلات تراویح بخوانیم. از دیدگاه شیعه و از دیدگاه اهل بیت صلات تراویح بدعت است امام فرمود نه این کار را نکنید گفتند نه ما می خواهیم صلات تراویح داشته باشیم و خودشان امامی تعیین کردند. امام حسن رفت آن جا که از این کار باز بدارد آن ها قبول نکردند، حضرت فرمود رهای شان کنید صلات تراویح می خواندند سال بعد هم می خواندند همان ها هم اصحاب امام بودند در جنگ ها کنار امام بودند بعد بخشی عثمانی بودند صلات تراویح می خواندند بخشی صلات تراویح نمی خواندند مثل مالک اشتر و دیگران بودند همه که شیعه نبودند. ولی شما بروید یک نصی را پیدا بکنید هر کس این نص را پیدا بکند ما از حرف هایمان دست می کشیم یک نصی پیدا بکنید که امام علی یک خط کشی در آن جامعه گذاشته خط کش مذهبی که یک عده ای از نظر مذهبی چون آن اعتقاد را دارند، این ها بروند در حاشیه قرار بگیرند یک عده ای که شیعه اعتقادی بودند آن ها را در جایگاه برتری قرار بدهد!

مجری:

استاد یک نصی از ما خواستند که ببینیم این تفاوت وجود دارد یا خیر؟

استاد ابوالقاسمی:

راجع به این فرمایشات اولاً چند تا مقدمه عرض بکنم یک: ایشان فرمودند آن کسانی که دنبال نماز تراویح بودند عثمانی ها بودند اساساً تعریف عثمانی این نیست آن ها که اهل سنت بودند. در زمان امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در زمان خلافت حضرت، مردم چند دسته بودند یک دسته عثمانی ها که طرفداران خون خلیفه سوم عثمان بودند حضرت علی (علیه السلام) را مقصر می دانستند در لشکر معاویه یا حداقل بی طرف بودند و هیچ کاری هم به حکومت حضرت علی (علیه السلام) نداشتند.

حضرت علی را در کشته عثمان مقصر می دانستند این ها عثمانی ها بودند، معمولاً در منطقه حضرت زندگی نمی کردند این ها نیروهای معاویه بودند این یک دسته. دسته دوم قراء بودند قاریان که بعداً تبدیل به خوارج شدند. قراء اعتقادشان این بود خلفاء خلیفه اول ابوبکر، خلیفه دوم عمر، خلیفه سوم عثمان را عزلش کردند، خلیفه سوم چه کسی است؟ علی ابن ابیطالب که بعد همین ها نسبت به حضرت علی (علیه السلام) شوریدند و حضرت علی را هم از خلیفه سوم بودن خط زدند؛ پس یک گروه قراء بودند اعتقاد به خلیفه اول، دوم، سوم حضرت علی داشتند.

 یک گروهی گروه عموم مردم بودند ابوبکر خلیفه اول، عم خلیفه دوم، عثمان خلیفه سوم، علی خلیفه چهارم. حضرت علی را به عنوان خلیفه چهارم پذیرفتند این ها اغلب مردم بودند که این گروه،‌ گروه اهل سنت عادی آن دوران بودند. البته آن موقع اسم اهل سنت نداشتند ولی الان به آن ها اسم اهل سنت اطلاق می شود.

گروه بعدی گروه اهل نسَق یا شیعیان اثنی عشری بودند، به گروه قبلی که حضرت علی را خلیفه چهارم می دانستند شیعیان سیاسی می گفتند یعنی در سیاست پیرو و تابع حضرت علی (علیه السلام) هستند. به این گروه اندکی که حضرت علی را امام می دانستند شیعه اهل نسق می گفتند، شیعیانی که اعتقاد دارند پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) امامان را یکی پس از دیگری معرفی کرده. اول از همه حضرت علی است بعد هم دیگران هستند.

 پس بین شیعه سیاسی که حضرت علی را خلیفه چهارم می داند اما می گوید چون خلیفه شده است من از او تبعیت می کنم. و بین شیعه اعتقادی فرق جدی است مثال بزنم همین الان شیعیان زیدی با تمام احترامی که برای شان قائل هستیم این ها رهبری ایران را به عنوان یک رهبر قبول دارند اما چرا؟ چون قیام بالسیف کرده است.

اعتقادشان به رهبری ایران به خاطر ولایت فقیه نیست یعنی یک فاطمی است که قیام بالسیف کرده لذا حاکم می شود و اعتقادات خیلی هایشان شبیه به ما شیعیان اثنی عشری نیست. پس کارهای شیعیان زیدی را پای شیعیان اثنی عشری نباید نوشت این ها اصلاً‌ با هم ربطی ندارند. بله از جهت سیاسی، اجتماعی ما در یک جبهه هستیم ما به آن ها کمک هم می کنیم، عربستان به آن ها حمله کرده مظلوم هم هستند کمک شان می کنیم.

پس آن کسانی که در لشکر حضرت علی (علیه السلام) بودند و آن ها نماز تراویح خواندند این ها یک گروه قراء و خوارج بودند و یک گروه اهل سنت که آن موقع به آن ها شیعه سیاسی گفته می شد. ربطی به عثمانی ها نداشتند البته ممکن است عثمانی های سمت معاویه نماز تراویح را خوانده باشند به آن ها کار نداریم. پس این یک مسئله که یک اشتباه است احتمالاً اشتباه در تطبیق بوده است.

 اما آن که مهم است گفتند نصی پیدا کنید که امام علی (علیه السلام) خط کشی در جامعه گذاشته باشد یک خط کشی مذهبی که شیعه اعتقادی را در جایگاه برتری قرار داده باشد. سوال اصلاً شیعیان اعتقادی چقدر بودند که بخواهند در یک جایگاه برتر قرار بگیرند؟ روایتی در کتاب کافی شریف است روایت بسیار مشهور که به همین نماز تراویح ماه رمضان هم که ایشان اشاره کردند مربوط است و قطعاً هم روایت را دیدند در کتاب کافی شریف، جلد 8، صفحه 59 صفحه 58 را هم بیاورم

«خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)‏ عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ حَمَّادِ بْنِ عِيسَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ عُثْمَانَ عَنْ سُلَيْمِ بْنِ قَيْسٍ الْهِلَالِيِّ قَالَ: خَطَبَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)»

سند روایت معتبر است.

«فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ ثُمَّ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه واله وسلم)»

بعد شروع کردند بعد از این مطلب فرمودند که:

«أَلَا إِنَّ الْحَقَّ لَوْ خَلَصَ لَمْ يَكُنِ اخْتِلَافٌ وَ لَوْ أَنَّ الْبَاطِلَ خَلَصَ لَمْ يَخْفَ عَلَى ذِي حِجًى»

اگر حق، فقط به شما نشان داده می شد کسی شک نمی کرد، اگر باطل را به تنهایی نشان نمی دادند کسی اشتباه نمی کرد

«لَكِنَّهُ يُؤْخَذ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ وَ مِنْ هَذَا ضِغْثٌ فَيُمْزَجَانِ فَيُجَلَّلَانِ مَعاً»

این ها را با هم قاطی می کنند در هم می آمیزند هر دو را با هم به شما نشان می دهند.

«فَهُنَالِكَ يَسْتَوْلِي الشَّيْطَانُ عَلَى أَوْلِيَائِهِ»

آن جاست که شیطان بر اولیاء خودش مستولی می شود.

 بعد فرمودند که:

«قِيلَ قَدْ غُيِّرَتِ السُّنَّةُ وَ قَدْ أَتَى النَّاسُ مُنْكَراً»

یک عده می گویند سنت عوض شده مردم دارند منکر انجام می دهند یک سری کارها دارد انجام می شود چه کارش کنیم؟

«ثُمَّ أَقْبَلَ بِوَجْهِهِ وَ حَوْلَهُ نَاسٌ مِنْ أَهْلِ بَيْتِهِ وَ خَاصَّتِهِ وَ شِيعَتِهِ»

اطراف منبر چه کسانی بودند؟ یک تعدادی اطرافیان و شیعیان بودند جلسه، جلسه عمومی نبود که همه باشند اما منبر است و در مسجد است. پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) خیلی وقت ها سخنرانی می کردند اطرافیانش، عده ای خاص بودند یک عده در بازار هستند یک عده مشغول کشاورزی هستند یک عده مشغول آرایش هستند به قول ابو هریره اما این جا گروه خاصی دور امیر مؤمنان جمع هستند.

«فَقَالَ قَدْ عَمِلَتِ الْوُلَاةُ قَبْلِي أَعْمَالًا خَالَفُوا فِيهَا رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) مُتَعَمِّدِينَ لِخِلَافِهِ»

والیان قبل از من اعمالی انجام دادند که به عمد با پیغمبر مخالفت کردند.

«نَاقِضِينَ لِعَهْدِهِ مُغَيِّرِينِ لِسُنَّتِهِ»

عهد پیغمبر را نقض کردند سنت را تغییر دادند

«وَ لَوْ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى تَرْكِهَا وَ حَوَّلْتُهَا إِلَى مَوَاضِعِهَا وَ إِلَى مَا كَانَتْ فِي عَهْدِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

اگر مردم را بخواهم وادار کنم که آن بدعت ها را ترک کنند و به حالت زمان پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بر گردانند چه می شود؟

«لَتَفَرَّقَ عَنِّي جُنْدِي حَتَّى أَبْقَى وَحْدِي»

تنها می مانم لشکریانم پراکنده می شوند.

 مگر در صفین چه اتفاقی رخ داد؟ گفتند علی تو هستی حسن است، حسین است، محمد حنفیه است و مالک اشتر است هر 5 تای تان را یا می کشیم یا تحویل معاویه می دهیم، آن ها 5 نفر بودند عمار که شهید شده بود، حالا فرض کنید یک جایی است که عمار و خذیمه هم باشند کلا 10- 15 نفر بشوند این چند نفر.

«أَوْ قَلِيلٌ مِنْ شِيعَتِيَ»

من می مانم و یک تعداد اندکی از شیعیانم.

 چه شیعه ای؟ شیعه سیاسی؟ نه

«الَّذِينَ عَرَفُوا فَضْلِي وَ فَرْضَ إِمَامَتِي مِنْ كِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

بعد مثال زدند گفتند به من خبر بدهید

«أَ رَأَيْتُمْ لَوْ أَمَرْتُ بِمَقَامِ إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) فَرَدَدْتُهُ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي وَضَعَهُ فِيهِ رَسُولُ اللَّهِ ص وَ رَدَدْتُ فَدَكاً إِلَى وَرَثَةِ فَاطِمَةَ (علیها السلام) وَ رَدَدْتُ صَاعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) كَمَا كَانَ»

اگر دستور بدهم مقام ابراهیم که خلیفه دوم جا به جایش کرده سر جای اصلی اش بگذارم فدک را به وارثان حضرت زهرا (سلام الله علیها) بر گردانم ساع پیغمبر را به اندازه قبل بر گردانم.

 چون در زکات و خمس تأثیر می گذاشت

«وَ أَمْضَيْتُ قَطَائِعَ أَقْطَعَهَا رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

یک سری زمین های را پیغمبر بخشیده بود خلفاء نگذاشتند به صاحبانش داده بشود آن ها را بر می گردانم

«لِأَقْوَامٍ لَمْ تُمْضَ لَهُمْ وَ لَمْ تُنْفَذْ »

یک گروهی که به آن ها داده نشد

«وَ رَدَدْتُ دَارَ جَعْفَرٍ إِلَى وَرَثَتِهِ وَ هَدَمْتُهَا مِنَ الْمَسْجِدِ وَ رَدَدْتُ قَضَايَا مِنَ الْجَوْرِ قُضِيَ بِهَا  وَ نَزَعْتُ نِسَاءً تَحْتَ رِجَالٍ بِغَيْرِ حَقٍّ»

خانه جعفر ابن ابیطالب را به وارثینش بر گردانم و از مسجد خرابش بکنم بسیاری از قضایا و حکم های جوری که انجام شده است را بر گردانم و زن های را از شوهران شان جدا کنم

«فَرَدَدْتُهُنَّ إِلَى أَزْوَاجِهِنَّ وَ اسْتَقْبَلْتُ بِهِنَّ الْحُكْمَ فِي الْفُرُوجِ وَ الْأَحْكَامِ»

و حکم فروج احکام را در آن ها جاری بکنم.

«وَ سَبَيْتُ ذَرَارِيَّ بَنِي تَغْلِبَ»

ذریه بنی تقلب که آزادشان کردند این ها باید برده می بودند به بردگی بر گردانم

«وَ رَدَدْتُ مَا قُسِمَ مِنْ أَرْضِ خَيْبَرَ»

آن مقداری که از زمین خیبر تقسیم شده را بر گردانم.

«وَ مَحَوْتُ دَوَاوِينَ الْعَطَايَا وَ أَعْطَيْتُ كَمَا كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) يُعْطِي بِالسَّوِيَّةِ»

آن پول های که دارند به همه می دهند آن را پاک کنم همان طور که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به همه مساوی می داد بدهم.

«وَ لَمْ أَجْعَلْهَا دُولَةً بَيْنَ الْأَغْنِيَاءِ»

نگذارم به اغنیاء بیشتر برسد

«وَ أَلْقَيْتُ الْمِسَاحَةَ»

آن نحوه حساب و کتاب زمین ها را که برای خودشان قرار دادند آن را از بین ببرم

«وَ سَوَّيْتُ بَيْنَ الْمَنَاكِحِ»

در مورد ازدواج بگویم عرب را عجم ازدواج کند جدا نباید باشند. این که یک عجمی نتواند با عرب ازدواج کند.

«وَ أَنْفَذْتُ خُمُسَ الرَّسُولِ كَمَا أَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ فَرَضَهُ وَ رَدَدْتُ مَسْجِدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) إِلَى مَا كَانَ عَلَيْهِ وَ سَدَدْتُ مَا فُتِحَ فِيهِ مِنَ الْأَبْوَابِ وَ فَتَحْتُ مَا سُدَّ مِنْهُ وَ حَرَّمْتُ الْمَسْحَ عَلَى الْخُفَّيْنِ وَ حَدَدْتُ عَلَى النَّبِيذِ وَ أَمَرْتُ بِإِحْلَالِ الْمُتْعَتَيْنِ وَ أَمَرْتُ بِالتَّكْبِيرِ عَلَى الْجَنَائِزِ خَمْسَ تَكْبِيرَاتٍ وَ أَلْزَمْتُ النَّاسَ الْجَهْرَ بِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمنِ الرَّحِيم وَ أَخْرَجْتُ مَنْ أُدْخِلَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ ص فِي مَسْجِدِهِ مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ ص أَخْرَجَه‏ »

خمس را جاری کردم همان طور که خدا گفته. مسجد پیغمبر را به حالت قبلی بر گردانم و درهای که باز کردند ببندم. درهای که بستند باز کنم. مسح بر خوفین را حرام کنم. بر خوردن نبیذ حد بزنم. دستور بدهم که دو متعه حلال است. دستور بدهم که بر نماز جنازه باید 5 تکبیر بگویند. مردم را وادار کنم به بسم الله الرحمن الرحیم (جرح) بلند بگویند. و کسانی را که کنار پیغمبر بردند داخل مسجد کردند بیرون بیاورم (مشخص است)

«وَ أَدْخَلْتُ مَنْ أُخْرِجَ بَعْدَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) مِمَّنْ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) أَدْخَلَهُ وَ حَمَلْتُ النَّاسَ عَلَى حُكْمِ الْقُرْآنِ وَ عَلَى الطَّلَاقِ عَلَى السُّنَّةِ وَ أَخَذْتُ الصَّدَقَاتِ عَلَى أَصْنَافِهَا وَ حُدُودِهَا وَ رَدَدْتُ الْوُضُوءَ وَ الْغُسْلَ وَ الصَّلَاةَ إِلَى مَوَاقِيتِهَا وَ شَرَائِعِهَا وَ مَوَاضِعِهَا»

آن کسانی که حق شان بودن کنار پیغمبر است و نگذاشتند کنار پیغمبر باشند را همان جا ببرم و مردم را بر قرآن وادار کنم. و بر طلاق بر سنت و صدقات را بر اصنافی که دارد بر گردانم. وضو و غسل و نماز را به وقت خودش بر گردانم.

«وَ رَدَدْتُ أَهْلَ نَجْرَانَ إِلَى مَوَاضِعِهِمْ وَ رَدَدْتُ سَبَايَا فَارِسَ وَ سَائِرِ الْأُمَمِ إِلَى كِتَابِ اللَّهِ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»

اهل نجران را به جایگاهی که بودند بر گردانم و اسیران فارس و بقیه امت ها را در آن ها با کتاب خدا و سنت پیغمبر عمل بکنم.

«إِذاً لَتَفَرَّقُوا عَنِّي»

همه از من پراکنده می شوند.

«وَ اللَّهِ لَقَدْ أَمَرْتُ النَّاسَ أَنْ لَا يَجْتَمِعُوا فِي شَهْرِ رَمَضَانَ إِلَّا فِي‏ فَرِيضَةٍ وَ أَعْلَمْتُهُمْ أَنَّ اجْتِمَاعَهُمْ فِي النَّوَافِلِ بِدْعَةٌ فَتَنَادَى بَعْضُ أَهْلِ عَسْكَرِي»

قسم به خدا دستور دادم مردم ماه رمضان، جمع نشوند «الا فی فریضةٍ» مگر در نماز واجب گفتم این کار بدعت است یک عده ای از اهل لشکرم

«مِمَّنْ يُقَاتِلُ مَعِي»

آن های که در لشکر من هستند گفتند

«يَا أَهْلَ الْإِسْلَامِ غُيِّرَتْ سُنَّةُ عُمَرَ»

سنت عمر را داری عوض می کنی

«يَنْهَانَا عَنِ الصَّلَاةِ فِي شَهْرِ رَمَضَانَ تَطَوُّعاً»

نمی گذارد ما نماز مستحبی به جماعت بخوانیم

«وَ لَقَدْ خِفْتُ أَنْ يَثُورُوا فِي نَاحِيَةِ جَانِبِ عَسْكَرِي»

ترسیدم خود لشکرم شورش بکنند.

«مَا لَقِيتُ مِنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ مِنَ الْفُرْقَةِ وَ طَاعَةِ أَئِمَّةِ الضَّلَالَةِ وَ الدُّعَاةِ إِلَى النَّارِ»

من چه کشیدم از دست این امت که اهل تفرقه بودند و از ائمه گمراهی و دعوتگران به آتش تبعیت کردند.

«وَ أَعْطَيْتُ مِنْ ذَلِكَ سَهْمَ ذِي الْقُرْبَى الَّذِي قَالَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»

سهم ذوی القربی را باید بر گردانم!

 باز شروع می کنند مطرح کردن خودشان دارند می فرمایند:

«مَا لَقِيَ أَهْلُ بَيْتِ نَبِيٍّ مِنْ أُمَّتِهِ مَا لَقِينَا بَعْدَ نَبِيِّنَا (صلی الله علیه واله وسلم)»

تازه هنوز عاشوراء نشده –هیچ اهل بیت پیغمبری به اندازه ما مصیبت ندیدند!

 «وَ اللَّهُ الْمُسْتَعانُ عَلَى مَنْ ظَلَمَنَا»

 خدا کمک مان کند، به کسی که به ما ظلم کردند.

«وَ لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص58 – 63، خُطْبَةٌ لِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)، 21

خود حضرت دارند می گویند من نیرو ندارم کسی نیست قلیل هستند این قلیل را چطوری می توانند خط کش بگذارند؟ اصلاً ممکن است؟ مجبور هستند افرادی بیاورند مثل عبید الله ابن زیاد، یا زیاد ابن أبیه و امثال او را بر مناسک بگمارند نیست. وقتی نیست می خواهند چه کار کنند؟ شما اول بگویید حضرت علی هزار تا، دو تا هزا تا، سه هزار تا شیعه اعتقادی داشته بعد این حرف ها را بزنید این نکته اول.

نکته دوم: سوال همان قلیل از شیعه اعتقادی کسی بود در مَناسب قرار نگیرد؟ در کارها قرار نگیرد؟ در امور قرار نگیرد؟ مگر واقعاً یکی از این شیعیان اعتقادی که از کار افتاده است یا واقعاً توانایی به هیچ وجه نداشته است، اما هر کدام از این شیعیان اعتقادی یعنی شما به نسبت نگاه کنید شیعیان سیاسی که همان اهل سنت بودند جمعیت شان چقدر بود؟ چند تای شان سر کار بودند؟ شیعیان اعتقادی چند نفر بودند؟ چند تای شان سر کار بودند؟ و چه کارهایی؟

یکی در میمنه،‌ یکی در مِیسره، یکی مسئول بیت المال، محمد ابن ابی بکر فرماندار مصر، آن یکی فرماندار فلان جا، یک مقداری انصاف هم خوب است شما می خواهید این را بگویید، بگویید از این طرف چند تا از شیعیان اعتقادی سر کار نبودند؟ آن هم کارهای جدی در زمان حضرت علی (علیه السلام) می گوید بقیه را هم نمی توانم عوض کنم اگر بود که می گذاشتم. این حرف ها چه است شما می زنید؟ این برای سال اول است من گفتم نماز تراویح نخوانید خواندند!

 اما با وجود همین امیر مؤمنان علی ابن ابیطالب (علیه السلام) آمدند آن قدر کار کردند که کار به جایی رسید در همه خطبه ها، روایات متعدد که حضرت علی (علیه السلام) بالای منبر می رفت می فرمود من بعد از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در زمان ابوبکر، در زمان عمر مظلوم بودم، در تمامی خطبه ها بلا استثناء این را می گفتند نامه و بخشنامه به تمام نقاط بلاد اسلامی فرستادند در تمام نماز جمعه ها باید راجع به ظلمی که به من در سقیفه شده سخنرانی کنید (در نهج البلاغه) است.

مجری:

این در سال های بعد است، غیر از سال اول است؟

استاد ابوالقاسمی:

بله، وقتی نمی شود پس باید کادر سازی کرد شروع کردند به بیان حقیقت برای مردم خطبه شقشقیه را خواندند و حالا یک متنی است که آن متن، متن بسیار مهمی است. تا به آن متن برسیم یک روایت دیگر برای تان بخوانم زمان امام صادق (علیه السلام)، برویم امام صادق (علیه السلام) سیره اش با جدشان امیر مؤمنان فرق نمی کرد. روایتی در کتاب شریف کافی، جلد 4، صفحه 9

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ خَالِدٍ عَنْ سَعْدَانَ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ مُعَلَّى بْنِ خُنَيْسٍ قَالَ: خَرَجَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي لَيْلَةٍ قَدْ رُشَّتْ»

یک شبی که باران باریده بود امام صادق (علیه السلام) بیرون رفتند.

«وَ هُوَ يُرِيدُ ظُلَّةَ بَنِي سَاعِدَةَ فَاتَّبَعْتُهُ فَإِذَا هُوَ قَدْ سَقَطَ مِنْهُ شَيْ‏ءٌ فَقَالَ»

به سمت سقیفه بنی ساعده رفتند دنبال شان رفتم یک چیزی همراه شان بود افتاد فرمود:

«بِسْمِ اللَّهِ اللَّهُمَّ رُدَّ عَلَيْنَا»

بسم الله، خدایا آنی که بود افتاد به ما بر گردان!

«قَالَ فَأَتَيْتُهُ فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ قَالَ فَقَالَ مُعَلًّى»

آمدم جلو سلام کردم گفت معلیٰ تو هستی؟

«قُلْتُ نَعَمْ جُعِلْتُ فِدَاكَ»

آقا قربان شما بروم بله من هستم

«فَقَالَ لِي الْتَمِسْ بِيَدِكَ فَمَا وَجَدْتَ مِنْ شَيْ‏ءٍ فَادْفَعْهُ إِلَيَّ»

چون تاریک است آن موقع چراغ نبود با دستت روی زمین بگرد چیزی پیدا کردی به من بده.

«فَإِذَا أَنَا بِخُبْزٍ مُنْتَشِرٍ كَثِيرٍ»

نان پخش شده زیادی بود.

«فَجَعَلْتُ أَدْفَعُ إِلَيْهِ مَا وَجَدْتُ»

هر چه پیدا می کردم به حضرت می دادم.

«فَإِذَا أَنَا بِجِرَابٍ أَعْجِزُ عَنْ حَمْلِهِ مِنْ خُبْزٍ»

دیدم یک کیسه ای پر از نان و خیلی سنگین است.

«فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ أَحْمِلُهُ عَلَى رَأْسِي»

آقا می گذارید این را روی سرم بگذارم؟

 چون باربرها برای این که تعادل شان حفظ بشود کمرشان درد نگیرد خیلی ها بار را روی سرشان می گذارند، چون روی کتف بخواهند بگذارند باید خم بشوند روی ستون فقرات فشار می آید اما وقتی روی سر باشد اگر طرف ورزیده و کار کرده باشد فشار کمتری به او می آید.

«فَقَالَ لَا أَنَا أَوْلَى بِهِ مِنْكَ»

فرمودند خودم می آورم

«وَ لَكِنِ امْضِ مَعِي قَالَ فَأَتَيْنَا ظُلَّةَ بَنِي سَاعِدَةَ »

با من بیا، به سمت سقیفه بنی ساعده رفتیم

«فَإِذَا نَحْنُ بِقَوْمٍ نِيَامٍ»

یک گروهی خوابیده بودند

«فَجَعَلَ يَدُسُّ الرَّغِيفَ وَ الرَّغِيفَيْنِ حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِمْ»

نفری یکی دو تا دادند تا به همه تقسیم کردند.

«ثُمَّ انْصَرَفْنَا»

بر گشتیم

 «فَقُلْتُ جُعِلْتُ فِدَاكَ يَعْرِفُ هَؤُلَاءِ الْحَقَّ»

آیا این ها حق را می شناسند و این ها شیعه هستند؟

 (به جمله خوب دقت کنید) جناب آقای مبلغی که می فرمایید خط کش داشته یا نه؟ این خط کش را ببینید.

«فَقَالَ لَوْ عَرَفُوهُ لَوَاسَيْنَاهُمْ بِالدُّقَّةِ وَ الدُّقَّةُ هِيَ الْمِلْحُ»

اگر حق را می دانستند ما با آن ها مواسات می کردیم حتی در نمک!

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج4، ص9، بَابُ صَدَقَةِ اللَّيْل‏، ح3

یعنی چه؟ مواسات یعنی آن قدر به طرف مقابل اموال بدهی که از همه چیز بی نیاز بشود، این یعنی مساوات، دیگر نیاز نداشته باشد. حضرت فرمودند این ها فقیر هستند حداقل ها را نیاز دارند شیعه هم نیستند من به آن ها کمک می کنم نباید بگذاریم کسی نیازمند حداقل ها باشد. اما اگر شیعه بود چه؟ «لَوَاسَيْنَاهُمْ بِالدُّقَّةِ وَ الدُّقَّةُ هِيَ الْمِلْحُ»؛ حتی به اندازه نمک هم ما با آن ها شریک می شدیم آن قدر به آن ها می دادیم که نیازمند نمک خانه هم نباشند. این خط کشی است یا نه؟ چرا می گویید ائمه خط کشی نداشتند؟ نه داشتند تعارف هم نداریم. بله از یک طرف می گویید دیگران نیازمند و فلان هستند مگر ما می گوییم کمک نکن؟ نه کمک بکن به هیچ وجه هیچ فقیری نباشند.

در باب نیازهای انسانی همه باید دارا باشند به هیچ کسی نباید ذره ای از نیازهای انسانی کمتر داده بشود. اما وقتی نیازهای انسانی تأمین شد آن حداقل ها، نیازهای اجتماعی تأمین شد بیش از آن چه؟ این جا خط کش گذاشتند. در این جا می شود خط کش گذاشت؛ پس شما یک بار می گویید در جامعه نباید به اهل سنت ظلم بشود مگر می گوییم ظلم بشود؟ در جامعه نباید به مسیحی ظلم بشود مگر ما می گوییم ظلم بشود؟ در جامعه همه باید در همه حقوق مساوی باشند چه کسی همچنین حرفی زده؟ این جا خط کش می گذاریم این جا «لَوَاسَيْنَاهُمْ بِالدُّقَّةِ» است.این فرق یک فرق جدی است.

 اما سراغ آن روایتی که خدمت تان عرض کردیم برویم که امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در اواخر حیات مبارک خودشان یک سخنرانی کردند، ظاهرا علت این که خود اشعث و دیگران برای به شهادت حضرت دست به کار شدند این رویکردی بود که حضرت در پیش گرفتند چون زمان به جایی رسیده بود که دیگر به اصطلاح آن وضعیتی که هیچی نمی شد گفت گذشته بود.

یعنی 3 سال امیر مؤمنان علی (علیه السلام) راجع به حق ذره ذره صحبت کردند و رسیده به جایی که دیگر الان می شود به خوبی صحبت کرد. روایت در کتاب سلیم آمده، در کتاب بحار و در دیگر کتب آمده الإحتجاج هم اجمال این خطبه را مطرح کرده است. خطبه طولانی است می گوید امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در حال صحبت کردن بود قیس بلند شد گفت علی، عبارت را بیاورم  

«فَقَالَ الْأَشْعَثُ بْنُ قَيْسٍ [وَ غَضِبَ مِنْ قَوْلِهِ‏]»

اشعث بلند شد از سخنرانی و مقدمه ای که حضرت صحبت کرده بودند عصبانی شد.

كتاب سليم بن قيس، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏؛ ج‏2، ص 164

سخنرانی اش چه بود؟ سخنرانی راجع به این بود که:

«خطبة امیر المؤمنین في السنة الأخيرة من عمره المبارک»

آخرین سال، اَبان و سلیم می گوید دور امیر مؤمنان بودیم جماعتی از اصحاب:

«فَقَالَ لَهُ قَائِلٌ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ لَوِ اسْتَنْفَرْتَ النَّاسَ»

آقا بگو دوباره به جنگ معاویه برویم مردم را استنفار کن!

 همه می دانند حضرت علی هفته آخر قبل از این که به شهادت برسند دوباره دستور به استنفار دادند، گفتند در نُخیله جمع شوید که امام حسن هم همان جا رفته بودند یعنی این دقیقاً برای چه زمانی است؟ تقریباً یک هفته قبل از شهادت حضرت علی است. شروع کردند من به شما گفتم جمع بشوید نیامدید خیرخواه شما بودم قبول نکردید دعوت کردم شما افراد متشتتی هستید گروه های مختلفی هستید.

«تَبَّتْ أَيْدِيكُمْ لَقَدْ سَئِمْتُمُ الْحَرْبَ وَ الِاسْتِعْدَادَ لَهَا»

دنبال جنگ نمی روید به من بی ادبی کردید حرف های بسیار تندی زدید (حرف های خیلی زشتی به حضرت علی زده بودند) چرا می گویید علی مثل عثمان صبر نمی کند؟ علی صبر کن بیا تو را بکشند، ببینید چه حرف های به حضرت علی زدند. علی، عثمان صبر کرد کشته شد تو هم صبر کن کشته بشوی. اشعث دقیقاً‌ بلند شد همین را گفت.

«فَهَلَّا فَعَلْتَ كَمَا فَعَلَ ابْنُ عَفَّانَ»

علی، تو با عثمان فرق داری؟ فرقت را بگو حضرت شروع به سخنرانی کردند کاری که عثمان انجام داد.

«لَمَخْزَاةٌ لِمَنْ لَا دِينَ لَهُ»

کار بسیار زشتی بود حتی اگر دستور دینی هم نبود این کار را نباید انجام می داد آن وقت من که حجت خدا هستم همچنین کاری کنم؟ فرق های خودشان را گفتند و بعد راجع به 73 فرقه صحبت کردند و گفتند یک گروه هستند که در بهشت هستند باقی در جهنم هستند.

 اشعث عصبانی شد گفت:

«فَمَا يَمْنَعُكَ يَا ابْنَ أَبِي طَالِبٍ حِينَ بُويِعَ أَخُو تَيْمِ بْنِ مُرَّةَ وَ أَخُو بَنِي عَدِيِّ بْنِ كَعْبٍ وَ أَخُو بَنِي أُمَيَّةَ بَعْدَهُمَا أَنْ تُقَاتِلَ وَ تَضْرِبَ بِسَيْفِكَ»

پس چرا موقعی که با ابوبکر و عمر و عثمان بیعت کردند تو شمشیر نزدی؟!

 و حال آن که:

«لَمْ تَخْطُبْنَا خُطْبَةً»

این جمله در خیلی از روایت ها آمده از وقتی به عراق آمدی هر خطبه ای خواندی قبل از این که از منبر پایین بیایی گفتی قسم به خدا من شایسته خلافت بودم و از زمانی که پیغمبر از دنیا رفت مظلوم بودم.

«فَمَا مَنَعَكَ أَنْ تَضْرِبَ بِسَيْفِكَ‏»

چرا شمشیر نزدی؟

 حضرت فرمودند:

«قُلْتَ فَاسْمَعِ»

شروع کردند صحبت کردند راجع به دستور پیغمبر که پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دستور دادند که علی جان مردم این چنین و چنان می کنند وظیفه شما صبر است به این دلیل که اگر شما صبر نکنی شما را خواهند کشت اما صبر کنی زنده خواهی ماند می توانی مردم را هدایت بکنی و بعد بحث های مختلفی مطرح کردند تا این که جا که:

«فَقَالَ الْأَشْعَث‏»

 اگر این طور باشد همه غیر از شما و شیعیان تان هلاک شدند، حضرت فرمودند حق با من است، اما من نمی گویم همه هلاک شدند چون یک عده ای حداقل نفهمیدند حق چه است مستضعف باقی ماندند آن عموم، مستضعف باقی ماندند بعد از این مسئله این ها را که حضرت گفتند می گوید راجع به خلفاء سخنرانی کردند

«قَالَ أَبَانٌ قَالَ سُلَيْمُ بْنُ قَيْسٍ فَلَمْ يَبْقَ يَوْمَئِذٍ مِنْ شِيعَةِ عَلِيٍّ (علیه السلام) أَحَدٌ»

این شیعه چه کسانی هستند؟ همان اثنی عشری ها هستند.

«إِلَّا تَهَلَّلَ وَجْهُهُ وَ فَرِحَ بِمَقَالَتِهِ»

همه خوشحال شدند

«إِذْ شَرَحَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع الْأَمْرَ وَ بَاحَ بِهِ«

حضرت علی صریح گفتند

«وَ كَشَفَ الْغِطَاءَ وَ تَرَكَ التَّقِيَّةَ»

دیگر تقیه نکردند. این یک گروه، گروه شیعه اثنی عشری حسابی کیف کردند محدود نبودند کم بودند. گروه دوم گفتیم قراء که همان خوارج به حساب می آمدند

«وَ لَمْ يَبْقَ أَحَدٌ مِنَ الْقُرَّاءِ مِمَّنْ كَانَ يَشُكُّ فِي الْمَاضِينَ»

قراء، نسبت به ابوبکر و عمر اول خوب می گفتند بعد از سخنرانی حضرت علی دچار مشکل شدند، دو سال گذشته این ها شک داشتند مدام حضرت صحبت کردند اما وجه صحبت ها را نفهمیدند.

«وَ يَكُفُّ عَنْهُمْ»

چیزی نمی گفت.

 «وَ يَدَعُ الْبَرَاءَةَ مِنْهُمْ وَرَعاً وَ تَأَثُّماً»

این ها می گفتند نه آقا راجع به ابوبکر و عمر بد نمی گوید عثمان را دیدیم بد بود با ابوبکر و عمر کار نداریم این ها چه شدند؟

«اسْتَيْقَنَ وَ اسْتَبْصَرَ وَ حَسُنَ رَأْيُهُ وَ تَرَكَ الشَّكَّ يَوْمَئِذٍ وَ الْوُقُوفَ»

خیلی هایشان بر گشتند این گروه قراء بودند. گروه بعدی گروهی که شیعه سیاسی بودند یعنی حضرت علی را خلیفه چهارم می دانستند (سنی بودند)

«وَ لَمْ يَبْقَ حَوْلَهُ مِمَّنْ أَبَى بَيْعَتَهُ إِلَّا عَلَى وَجْهِ مَا بُويِعَ عَلَيْه عُثْمَانُ وَ الْمَاضُونَ قَبْلَهُ»

کسانی که با حضرت علی بیعت کردند همان طوری که با عثمان بیعت کرده بودند، همان طوری که با ابوبکر و عمر بیعت کرده بودند (سنی عادی بودند)

«إِلَّا رُئِيَ ذَلِكَ فِي وَجْهِهِ»

این ها خیلی عصبانی شدند

 «وَ ضَاقَ بِهِ أَمْرُهُ وَ كَرِهَ مَقَالَتَهُ ثُمَّ إِنَّهُ اسْتَبْصَرَ عَامَّتُهُمْ وَ ذَهَبَ شَكُّهُمْ »

اما خیلی هایشان هم شیعه شدند

«قَالَ أَبَانٌ عَنْ‏ سُلَيْمٍ فَمَا شَهِدْتُ يَوْماً قَطُّ عَلَى رُءُوسِ الْعَامَّةِ كَانَ أَقَرَّ لِأَعْيُنِنَا مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ لِمَا كَشَفَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع لِلنَّاسِ مِنَ الْغِطَاءِ وَ أَظْهَرَ فِيهِ مِنَ الْحَقِّ ‏»

آن روز چشم ما روشن شد چون امیر مؤمنان پرده بر داشت و حق را آشکار کرد

«وَ شَرَحَ فِيهِ مِنَ الْأَمْرِ [وَ الْعَاقِبَةِ] وَ [أَلْقَى فِيهِ مِنَ التَّقِيَّةِ] وَ كَثُرَتِ الشِّيعَةُ [بَعْدَ ذَلِكَ الْمَجْلِسِ مِنْ ذَلِكَ الْيَوْمِ‏]»

اگر اصلاً خط کشی نبود از کجا فهمیدند شیعه زیاد شد؟ پس شیعه مشخص بوده، قراء مشخص بوده، شیعه سیاسی یا سنی مشخص بوده و عثمانی هم مشخص بوده خط کشی ها آن دوران بوده است.

 «وَ تَكَلَّمُو»

 تازه اجازه صحبت پیدا کردند توانستند حرف بزنند اصلاً نمی توانستند حرف بزنند

«وَ قَدْ كَانُوا أَقَلَّ أَهْلِ عَسْكَرِهِ»

این ا از همه، جایگاه شان پایین تر بود از جهت ظاهری با خیلی های شان برخورد نمی شد مثل میثم تمار.

«وَ سَائِرُ النَّاسِ يُقَاتِلُونَ مَعَهُ عَلَى غَيْرِ عِلْمٍ بِمَكَانِهِ مِنَ اللَّهِ وَ رَسُولِهِ»

بقیه «علی غیر علمٍ» بودند اما بعد از آن چه شدند؟

«وَ صَارَتِ الشِّيعَةُ بَعْدَ ذَلِكَ الْمَجْلِسِ أَجَلَّ النَّاسِ وَ أَعْظَمَهُمْ»

كتاب سليم بن قيس، نویسنده: هلالى، سليم بن قيس، محقق / مصحح: انصارى زنجانى خوئينى، محمد؛ ناشر: الهادى‏؛ ج‏2، ص 666 - 671

اجل الناس شدند جلیل ترین شدند جایگاه شان بالاتر رفت. «اعظم الناس منزلةً» شدند این یکی از روایت ها است. می گوید این جا خط کشی نبود اگر نبود از کجا این حرف ها را می فهمیدند؟ خودشان چرا این حرف ها را زدند، یک چیزی نگوییم که در قاموس تاریخ نگنجد ما برای این که یک رفتاری می خواهیم انجام بدهیم تصمیم و اجتهاد ما این است که این طور برخورد کنیم نیاییم تاریخ را عوض کنیم تاریخ امیر مؤمنان، تاریخ ائمه (علیهم السلام) خیلی واضح است خط کشی ها هم بوده خط کشی در چه؟ در حقوق اجتماعی و انسانی نه، حقوق اجتماعی و انسانی مشخص همه باید تمام حقوق شان را بگیرند؛ اما بیش از آن اجازه بدهیم بیاید در بین مردم دین و عقیده خودش را ترویج کند، آقا بگذارید در تلویزیون بیایند حرف هایشان را بزنند! قبلاً راجع به این صحبت کردم کی همچنین حرفی را اجازه ای می دهد؟ اتفاقاً روایت داریم حضرت فرمودند اگر آمدند حرف بزنند ما هم حرف مان را می زنیم هر کس چیزی گفت ما جواب می دهیم.

«لو حاججوا حاجینا»

اگر کسی دست به شمشیر برد دست به شمشیر می بریم اگر نه داشت زندگی اجتماعی می کرد کاری هم به کسی نداشت ولش می کنیم، حقوقش را هم می گیرد هیچ مشکلی ندارد؛ پس این ها در سیره اهل بیت خیلی مشخص و واضح است فقط ماها نمی خواهیم این ها را بپذیریم. روایات در این بحث خیلی زیاد است به همین دو تا فعلاً‌ بسنده می کنم.

مجری:

بسیار ممنون و متشکرم استاد عزیز، ان شاء الله بخش اول را بینندگان عزیز توجه کردند، یک میان برنامه برویم و برگردیم در خدمت شما هستیم.

 (میان برنامه)

مجری:

سلام و صلوات خداوند بر امیر المؤمنین (علیه السلام) و اولاد طیبین و طاهرین ایشان (علیهم السلام) مجدداً‌ به برنامه راه روشن از شبکه حضرت ولی عصر خوش آمدید، ادامه بحث در بخش اول صحبت ها حضرت استاد فرمودند که این خط کشی وجود داشته و مخصوصاً در مسائل غیر از حقوق اجتماعی و عمومی این خط کشی را خود ائمه طاهرین بخصوص حضرت امیر المؤمنین مطرح کردند استاد در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم بحث در مورد مسئله این بود که آیا واقعاً ما همچنین خط کشی های داشتیم یا نداشتیم؟ مسئله بعدی که ما ضروری است راجع به آن صحبت بکنیم بحث این است که ما در باب وحدت و در باب تمدن سازی یک سری چیزها را باید بدانیم این ها ضرورت ها و پیش فرض های این نگاه ما به آینده و آن مقوله تمدنی یا مقوله وحدت است.

اولاً تقابل اعتقادی یک امری نیست که بشود منکرش بشویم از آن طرف این تقابل اعتقادی ربطی به تعابل ندارد ابتدا این را بگویم، تعامل می تواند باشد با این که تقابل اعتقادی است مثال هایش را هم قبلاً‌ زدیم حضرت هارون (علی نبینا وآله وعلیه السلام) به فراخور حال با گوساله پرست تعامل داشته است در ساختن یک جامعه ای که یک طیفش بنی اسرائیل باشند می خواست آن وحدت از بین نرود. اما تقابل اعتقادی بوده، بگوییم حضرت هارون تقابل اعتقادی با آن گروه نداشته حضرت هارون هم گوساله پرست شده نه گوساله پرست ها نمی دانستند که هارون مخالف گوساله پرستی است؟ نخیر می گوید به من حمله کردند

(وَكَادُوا يقْتُلُونَنِي)

نزديک بود مرا بکشند

سوره اعراف (7): آیه 150

اگر نمی دانستند مخالف گوساله پرستی است اگر ابزار نکرده چرا این ها به او حمله کردند؟ این یک چیزهای واضحی در تاریخ است. پس ما یک تقابل اعتقادی داریم که شکی در آن نیست یکی از بخش های ضروری که ما در اعتقادمان داریم مسئله تبری است، آیه قرآن می فرماید ابراهیم، برای شما اسوه حسنه است. شب دوم ماه مبارک رمضان به نظرم بود اینستاگرام مقام معظم رهبری سخنرانی های ایشان در مورد حضرت ابراهیم و جایگاه تبری اش را پخش کرد، بسیار زیبا و شیوا که اسوه ما باید در تبری حضرت ابراهیم باید باشد.

(كَفَرْنَا بِكُمْ)

ما نسبت به شما کافريم

ما یک طرف جوب شما یک طرف دیگر خط کشی نداریم؟ چرا

(وَبَدَا بَينَنَا وَبَينَكُمُ الْعَدَاوَةُ وَالْبَغْضَاءُ أَبَدًا)

و ميان ما و شما عداوت و دشمنی هميشگی آشکار شده است

سوره ممتحنه (60): آیه 4

از جهت قلبی درون دل ما با شما جدا است اما از جهت تعامل چه؟ ممکن است از جهت تعامل مجبور بشویم یا لازم ببینیم یا دستور شرع باشد که تعامل هم بکنیم. ما نمی توانیم در مقوله فقه شیعی در فروع دین شیعی تبریٰ را کنار بگذاریم و تبریٰ نداشته باشیم. نمی شود یک بخشی از فروع دین ما است.

مجری:

فکر کنم یک حدیثی از معصوم (علیه السلام) صادر شده باشد که فرمودند: آیا حب و بغض در دین هست؟ که فرمودند...

استاد ابوالقاسمی:

«هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ وَ الْبُغْض‏»

دین اصلاً چیزی جز حب و بغض نیست!

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج65، ص63

این یک طرف، طرف دیگ ما در دو جلسه قبل روایاتی از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در نهج البلاغه خواندیم

«وَ اعْلَمُوا أَنَّكُمْ لَنْ تَعْرِفُوا الرُّشْد»

بدانید شما هیچ وقت نمی توانید مسیر درست را پیدا بکنید

«حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي‏ تَرَكَهُ»

مگر این که بدانید مخالف این مسیر چه کسی بوده چه کسانی ترکش کردند؟

«وَ لَنْ تَأْخُذُوا بِمِيثَاقِ الْكِتَابِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَقَضَهُ»

نمی توانید به کتاب چنگ بزنید مگر وقتی بدانید چه کسانی این را نقض کردند؟

«وَ لَنْ تَمَسَّكُوا بِهِ حَتَّى تَعْرِفُوا الَّذِي نَبَذَهُ»

مگر بدانید چه کسی این کتاب را نبذ و نقض کرده؟

«فَالْتَمِسُوا ذَلِكَ مِنْ عِنْدِ أَهْلِهِ»

بروید از اهلش این را بگیرید.

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص206

بنابراین ما برای این که بیاییم راجع به مسئله ولایت اهل بیت بخواهیم صحبت بکنیم می توانیم بدون نقد طرف مقابل فقط و فقط یک طرفه ولایت را بگوییم؟ «لا اله الا الله» اول یک لا اله می گوییم بعد الا الله می گوییم. حضرت ابراهیم (علی نبینا وآله وعلیه السلام) می خواهد 3 گروه ستاره پرست، ماه پرست، خورشید پرست را هدایت بکند اول چه کار کرد؟

اول گفت آی قوم، خدای من این است و بعد خدای توی ستاره پرست اشتباه است. خدای توی ماه پرست اشتباه است. خدای توی خورشید پرست اشتباه است این کار را کرد؟ خیر. اول به نقد آن ها پرداخته و بعد اثبات خودش را کرده است. چرا؟ چون شما برای اثبات خودت عقیده ای داری یک ساختمانی در ذهنت ساختی طرف مقابل هم ساختمانی در ذهنش ساخته این جایی که پر شده شما نمی توانی یک ساختمان دیگر در همان ساختمان بسازی آن ساختمان قبلی باید خراب بشود تا بشود ساختمان جدید ساخت.

این ساختمان اعتقادی است تا خرابش نکنی نمی شود ساختمان دیگری درست کرد، ما فقط خوبی های تشیع را بگوییم، خوبی های تشیع را فقط شما بگویی طرف مقابل در ذهنش هزار و یک دروغ از شما شنیده است، اجمالاً از همان صدر اسلام می گفتند حضرت علی دنیا طلب بود این را چه کار کنیم؟ برویم اعتقادات طرف مقابل را اصلاح کنیم یا خیر؟ اگر بخواهیم اصلاحش بکنیم حضرت علی دنیا طلب نبود طلب خلافت کرد زمان ابوبکر و عمر دیر بیعت کرد این را باید جواب بدهید. اگر علی دنیا طلب نبود پس چه بود؟ حق طلب بود؟ حقش بوده؟ این جا گیر می کنی نمی شود (اسمش را نیار خودش را بیار) معقول نیست.

 راهش را قبلاً‌ عرض کردیم راهش این است که بیان بشود اما زهرش گرفته بشود. با توهین نباشد با مدارا و آرامش باشد ذره ذره باشد اما این که ما می خواهیم تشیع را ثابت بکنیم فقط اثباتی حرف می زنیم هیچی نفیی نباشد اصلاً معنی ندارد. و اهل بیت (علیهم السلام) اصرار داشتند نه آن هم اصرار عادی، اصرار مؤکد بر این که مظلومیت شان تبدیل به یک گفتمان بشود. قربان مظلومیت امیر مؤمنان علی (علیه السلام) دیدند یک نفر می گوید: «وا مظلمتا» گفتند بیا با هم «وا مظلمتا» بگوییم. تو خلیفه هستی خلیفه «وا مظلمتا» برای چه بگوید؟ یا در زمانی که حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) به شهادت رسید آن خطبه جانسوز را خواندند

«وَ اخْتُلِسَتِ الزَّهْرَاءُ»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج43، ص211

یا آن فرمایش دیگرشان که از من سرقت شد این بیان مظلومیت، گفتمان سازی مظلومیت برای چه بوده است؟ اتقاقاً یکی از راه های که شما تقریباً بدون زهر جلو می روید خودتان حق را می گویید نفی طرف مقابل هم می کنید اسم فقط نمی برید. آقا من مظلوم بودم حق من را گرفتند به فاطمه ام ظلم کردند، فدکش را غصب کردند چه کسی؟ یک ظالمی این جا بوده است.

«اللَّهُمَّ الْعَنْ أَوَّلَ ظَالِمٍ ظَلَمَ حَقَّ مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ آخِرَ تَابِعٍ لَهُ عَلَى ذَلِك‏»

كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص178

«اللَّهُمَّ خُصَّ أَنْتَ أَوَّلَ ظَالِمٍ بِاللَّعْنِ مِنِّي وَ ابْدَأْ بِهِ أَوَّلًا ثُمَّ الثَّانِيَ ثُمَّ الثَّالِثَ وَ الرَّابِع‏»

مصباح المتهجد و سلاح المتعبد، طوسى، محمد بن الحسن‏؛ ناشر: مؤسسة فقه الشيعة ، ج‏2، ص: 756

چرا اسم نمی برد، اما چرا می گوید؟ اصلاً دارد گفتمان سازی می کند ما متوجه نیستیم این گفتمان است در نزد اهل بیت (علیهم السلام) مدل طرح بحث این است. بگو اسم نبر بگو اهل بیت مظلوم بودند چه کسی ظلم کرده؟ یک نفری هر که بوده چه کار داری چه کسی بود؟ خودت برو پیدا بکن. یعنی این مظلومیت باید بیان بشود این که ما مظلومیت را نگوییم معنی ندارد.

این ها راجع به تقابل اعتقادی که هیچ کارش نمی شود کرد با این مؤلفه های که عرض شد هم ما در مذهب مان تبری داریم اثبات هیچ عقیده ای نه فقط تشیع بدون نفی سایر عقاید ممکن نیست. سوم اصلا تشیع با اثبات مظلومیت گره اهل بیت (علیهم السلام) گره خورده است.

 در این جا یک مطلبی بعضی می آیند این را بد ترویج می کنند و گیر هم می کنند. مرحوم علامه امینی (رضوان الله علیه) کتابی به نام الغدیر نوشت. مرحوم شهید مطهری (رضوان الله علیه) فرمودند که الغدیر می تواند محور وحدت باشد. محور وحدت یعنی چه؟ خود شهید مطهری (رضوان الله علیه) توضیح دادند، وحدت در نظر ما یعنی تشکیل یک صف در مقابل دشمن مشترک، دوم هیچ ضرورتی ایجاب نمی کند که درباره اصول و فروع اختلافی بحث، - بحث می گوید- و استدلال نکنند و کتاب ننویسند. هیچ ضرورتی ایجاب نمی کند نه ضرورت ادعای تمدن، نه ضرورت ادعای وحدت، نه ضرورت هر حرف دیگری می خواهید بزنید.

 این فرمایش شهید مطهری (رضوان الله علیه) است که جالب است همین فرمایش ایشان را تحریف می کنند رویش 4 تا تحلیل می گذارند به خورد مردم می دهند. ایشان این طوری گفته نه، عین عبارتش است هیچ ضرورتی ایجاب نمی کند که درباره اصول و فروع اختلافی بحث و استدلال نکنند و کتاب ننویسند. تنها باید متانت را حفظ کرد سب و شتم نکرد دورغ نزد، تمسخر نکرد و از حدود منطق و استدلال خارج نشد.

 بعد مواردی از فرمایشات مرحوم علامه امینی را می‌ آورند که مرحوم علامه امینی می فرمایند ما با اهل سنت در یک جبهه بر ضد دشمنان هستیم و این که ما اختلاف عقیدتی داریم و بحث هم می کنیم مانع از این نمی شود که در یک جبهه قرار بگیریم. خوب دقت کنید اولین درسی که الغدیر برای وحدت می دهد به فرموده شهید مطهری چه است؟ این که از یک طرف حرف مان را می زنیم از طرف دیگر در جبهه ظلم ستیزی و حقوق اجتماعی و اسلامی با شما در یک جبهه هستیم. این اولین درسی است که شهید مطهری می فرماید ما می توانیم از الغدیر بگیریم. می فرمایند کتاب الغدیر شما از اول تا آخرش نگاه کنید نمونه ها را می ‌آورد.

این جا می گوید آقای اهل سنت درست است ما با شما اختلاف نظر داریم حتی اختلاف عقیده داریم، اما دلیل نمی شود از حقوق شما دفاع نکنیم. (خوب دقت بکنید) این که فرموده الغدیر، وحدت آفرین است یعنی حرف حق را بزن اما از حقوق طرف مقابل هم دفاع بکن، این چنین وحدت ایجاد می شود چون وحدت، وحدت اجتماعی است این یک.

 دومین مطلب می فرماید الغدیر به خاطر رفع سوء تفاهم ها موجب وحدت می شود. یعنی چه؟ تا حالا می گفتند شیعه ها یهودی هستند، این شیعه ها تصورات شان را از عبدالله ابن سبأ گرفتند. این شیعه ها چنین و چنان هستند نه آقا ما روایت داریم ما به حدیث غدیر استناد می کنیم، همان طوری که شما می‌ گویید حنفی، حنبلی، شافعی، مالکی این ها فکرشان مبتنی بر یک سری روایات است، فکر شیعه هم مبتنی بر یک سری روایات است. از یهود نیامده شیعه هم روایت دارد آن هم نه روایت خاص خودش، روایت غدیر مشترک بین شیعه و سنی است.

 شهید مطهری (رضوان الله علیه) وقتی می گوید غدیر، وحدت آفرین است. و مقام معظم رهبری هم روی همین جنبه اش تأکید می کند خیلی عجیب است نمی گویند مقاله آقای زید و بکر و عمرو در مورد الغدیر را بخوان، می فرماید شهید مطهری فرموده الغدیر وحدت آفرین است و درست است. چرا؟ چون اگر ما به دیگران ثابت کردیم که ما هم با روایاتی که دست خودتان هست عقیده خودمان را ثابت می کنیم دیگر این جا نمی آید بگوید شما دست پروده های یهود و آمریکا و که و که هستید نمی تواند همچنین حرفی بزند. ما عمیق تری و متین ترین و قدیمی ترین مذهب اسلامی از زمان رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) هستیم. دیگر این جا، جا برای اتهام زنی باقی نمی ماند.

 پس الغدیر موجب وحدت شده است به چند دلیل یک: آمده محترمانه تمام حقایق را گفته، چیزی هست در الغدیر نگفته باشد؟ همه چیز را گفته راجع به خلفاء ابوبکر و عمر و عثمان حرف زده. راجع به غصب خلافت گفته. راجع به شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) گفته، همه چیز گفته اما موجبات وحدت است چرا؟ چون محترمانه صحبت کرده است.

دو: وقتی محترمانه صحبت کرده می گوید آقای سنی درست است ما دلیل داریم حرف مان را هم می زنیم حق مان را هم ثابت می کنیم اعتقاد هم داریم شما اشتباه می کنید، اما شما در مقابل اسرائیلی مظلوم هستی به تو کمک می کنیم شما در مقابل میانماری مظلوم هستی در مقابل فلان کس مظلوم هستی به تو کمک می کنیم.

هر کسی به هر کسی ظلم کرد ما به مظلوم کمک می کنیم، پس این یک جنبه بسیار هم مهم است که موجب وحدت اجتماعی می شود یعنی چه؟ یعنی آقایان اگر می خواهید مسئله عقیدتی بگویید مسئله عقیدتی را بگویید از آن طرف اجتماعی را هم در کنارش بگذارید. یکی خالی نباشد عقیدتی و اجتماعی کنار هم باشد دو تا بال می شود به خوبی جلویت می برد. الغدیر وحدت آفرین می شود این فرمایش شهید مطهری است، مقام معظم رهبری هم تأکید کردند این گونه باید الغدیر را ببینید.

 جنبه بعدی این که ماها را متهم می کردید که ماها یهودی و صفوی و چه و چه هستیم نه ما حق هستیم به این دلیل و این دلیل از کتاب های خودتان ثابت می کنیم. حق قبول نداری یکی در کنار خودت قبول کن. اما اگر شما این کار را نکردی این ها را نگفتی چه اتفاقی رخ می دهد؟ همان که الان دارد رخ می دهد، هزار و یک اتهام به ما می زنند تازه باید برویم ثابت کنیم مسلمان هستیم. آقا خیلی ما را عقب بردند مرحوم آیت العظمی بروجردی با تقریب خودش در دنیا، اسلام شیعه را به همه ثابت کرد، اما با اشتباه رفتن در مقوله تقریب به جایی رسیدم دوباره هفتاد و خرده ای درصد می گویند شیعه مسلمان نیست این خیلی خطرناک است جای کج داریم می رویم.

اصلاً وحدتی که مقام معظم رهبری تعریف می کنند برای این است می گوید دو تا هدف اصلی دارم هدف اصلی اول: الغدیر وحدت آفرین است حق را می گوید در کنار حق مقوله اجتماعی را کنارش می گذارد می گوید من در حق اجتماعی تو به هیچ وجه کوتاه نمی آیم. بر می گردد به همان گفتمان قبلی که عرض کردیم خط کشی ها من با تو خط کشی دارم اما حق اجتماعی داری تمام حق اجتماعی ات را به تو کامل می دهم و کمکت هم می کنم ذره ای کم برایت نمی گذارم. خارج اجتماع ما هستی یک کشور دیگر هستی به تو ظلم شده ما به تو کمک می کنیم داخل اجتماع ما هستی تمام حقوقت را کامل به تو می دهم؛ اما بیش از حقت از من نخواه من خط کشی با تو دارم. این نباشد ما این خط کشی را بر داریم نه من همه چیز را با تو در همه امور بالسویه می خواهم نه این که معقول نیست.

مجری:

و حتی شاید بیشتر

استاد ابوالقاسمی:

بله، این را قبلاً مفصل توضیح دادیم. اما جنبه دوم ما را متهم می کنند جلوی این اتهامات باید گرفته بشود این را شهید مطهری (رضوان الله علیه) فرمود برداشت خودشان از کلمات علامه امینی (رضوان الله علیه) آمدند این حرف ها را عوض کردند می گویند شهید مطهری که این حرف ها را زده یک جنبه های دیگری هم احتمالاً در دلش بوده و نگفته است. آن جنبه ها چه است؟ من وقتی این جنبه ها را خواندم واقعاً غصه خوردم برای چه همچنین حرف های می زنند؟

 گفتند ما شک نداریم (اینی که دارم می گویم برایم مسلم است) مرحوم امام (رضوان الله علیه) هم می گویند. می فرمایند ما یک امامتی داریم این امامت از همه چیز بالاتر است جنبه ولایت سیاسی این ها به کنار آنی که از همه بالاتر است چه است؟ امامت که اگر قبول نکنی هیچ کدام از اعمالت قبول نیست. نماز، روزه، حج و هیچ چیزی قبول نیست تعارف هم ندایم رُک می گوییم مرحوم امام (رضوان الله علیه) در روز غدیر سخنرانی کرده است ولی می گویند پیغمبر وقتی در غدیر بیعت گرفت کدام جنبه را بر مردم می خواست نشان بدهد؟ جنبه ولایت اجتماعی را می گویند غدیر که وحدت آفرین است ما کاری با آن دو جنبه قبلی که علامه امینی گفته نداریم.

پس به چه کار دارید؟ (خوب دقت کنید) می گویند شما غدیر را از اسم حضرت علی خالی بکنید، غدیر یعنی چه؟ یعنی سیاست ما عین دیانت ما است یعنی این. آقای سنی تو هم که این را قبول داری. چرا؟ چون تو هم می دانی دین با سیاست مخلوط بشود خیلی خوب است. پس ما غدیر را از حضرت علی خالی می کنیم تو هم قبول کن دیانت ما عین سیاست ما است. در این جا با هم یکی می شویم غدیر وحدت آفرین می شود.

یک سوال خیلی ساده مگر آقای ابوبکر می گفت سیاست ما غیر از دیانت ما است؟ می گفت من به خاطر دین بر شما حاکم شدم. عمر هم می گفت من به خاطر دین بر شما حاکم شدم. عثمان هم به خاطر دین می گفت. اولین کسی که رسماً جدا کرد چه کسی بود؟ معاویه بود، تازه او هم بعد از به سلطنت رسیدنش بعد از آتش بس با امام حسن (علیه السلام) قبلش همچنین ادعای نمی کرد.

آن موقع گفت بله من با شما نجنگیدم که نماز بخوانید من می خواستم سلطان بشوم شدم که او تبدیل به مُلک کرد. یک سوال اهل سنت که برای قبول مسئله امامت سیاسی نیاز به غدیر ندارند.

مجری:

الگوهایش را داشتند.

استاد ابوالقاسمی:

الگویش را داشته الگویش سقیفه بوده خود سقیفه برایش امامت سیاسی است. عمر امامت سیاسی است، عثمان امامت سیاسی است، معاویه دین را از سیاست جدا کرده، لذا در کتاب الوحی المحمدی السید محمد رشید رضا، صفحه 282

«قال أحد كبار علماء الألمان في الأستانة لبعض المسلمين وفيهم أحد شرفاء مكة»

یک گروهی از مسلمان ها بودند یکی از شرفای مکه هم آن جا بود.

یکی از بزرگان آلمانی به آن ها گفت:

إنه ينبغي لنا أن نقيم تمثالا من الذهب لمعاوية بن أبي سفيان في ميدان كذا من عاصمتنا ( برلين )»

شایسته است ما یک مجسمه طلائی از معاویه ابن ابی سفیان در فلان میدان پایخت مان برلین بگذاریم.

 یک آلمانی می گوید ما باید در برلین مجسمه طلائی معاویه را نصب کنیم چه کار خوبی انجام داده؟ مثل حضرت علی حق طلب بود؟ کافِل ایتام بود؟ چه کار می کرد؟

«قيل له: لماذا؟ قال: لأنه هو الذي حول نظام الحكم الإسلامي عن قاعدته الديمقراطية إلى عصبية الغلب»

گفت معاویه از آن دموکراسی اسلامی تبدیلش به عصبیت غلبه (زور گویی) کرد هر که حاکم شد (دیکتاتوری)!

«ولولا ذلك لعم الإسلام العالم كله»

اگر معاویه نبود اسلام کل عالم را گرفته بود.

«ولكنا نحن الألمان وسائر شعوب أوربة عربا ومسلمين»

اگر معاویه نبود همه ما مسلمان شده بودیم.

پس اگر شما می خواهی برایش الگو بگویی غدیر برای او الگو نیست چون او اصلاً غدیر را اسلام سیاسی نمی بیند غدیر را دوستی می بیند. اگر بخواهد غدیر را اسلام سیاسی ببیند می تواند این اسلام سیاسی را از فرعش جدا بکند؟ او می گوید غدیر، دوستی است، به مجرد این که غدیر را تبدیلش کنی به اسلام سیاسی می شود حضرت علی دیگر دوستی معنی ندارد.

اگر اسلام سیاسی بشود دیگر سقیفه آن جا معنا دارد؟ خیر. از یکی از این آقایان سوال کردند شما می گویید ما چطوری غدیر را از حضرت علی (علیه السلام) جدا کنیم؟ گفت بعداً توضیح اش را می دهیم. توضیح اش را برای مردم بده راهکارش چه است؟ بعد می گوید این حرف های شهید مطهری است شهید مطهری این حرف ها را نزده آن که رهبری فرمودند این ها نیست. بله رهبری می فرمایند ما و آن ها در اسلام سیاسی مشترک هستیم ما در اصل ولایت مشترک هستیم این را به آن ها بگویید اما این که ما بیاییم غدیر را از حضرت علی مجزا بکنیم...

مجری:

در واقع اصل را کنار بگذاریم

استاد ابوالقاسمی:

ما می گوییم حضرت علی هست اسلام سیاسی هم هست شما هم یک اسلام سیاسی در سقیفه داشتید بیایید این ها را کنار هم می گذاریم اسلام سیاسی را شما قبول بکن مرحله بعد چه کسی بوده؟ راجع به این بعداً بحث می کنیم. اما ما اعتقاد به حضرت علی بود الهی بوده است. اما نیاییم غدیر را از حضرت علی (علیه السلام) تهی بکنیم. این ها معنی ندارد و اگر شما بخواهی غدیر را به عنوان اسلام سیاسی صرف به طرف مقابل بقبولانی خود به خود باید بیایی طبق همان مدلی که مقام معظم رهبری و شهید مطهری گفتند چه کار باید بکنی؟ باید بگویی شما کنارش حقانیت تشیع را هم باید به او بگویی، حقانیت خیلی شسته رُفته و محترمانه!

مجری:

بسیار متشکرم اگر اجازه بدهید تماس تلفنی داریم آقای صدر الدین از رشت سلام به شما بفرمایید

بیننده آقای صدر الدین از رشت:

سلام عرض می کنم خدمت شما و استاد ابوالقاسمی امیدوارم که طاعات و عبادات شما قبول باشد، سه چهار دقیقه صدای برنامه قطع شد ولی تا آن جا که صدای استاد را شنیدم دو سه تا سوال برای من مطرح شد اگر وقت به بنده بدهید. سوال اول در مورد فرمایش استاد که گفتند شهید مطهری گفته ما با مخالفین در سیاست مشترک هستیم به خاطر دشمن واحد وقتی که آدم سیره امیر المؤمنین را نگاه می کند ایشان وقتی به خلافت ظاهری می رسد آن موقع دشمن مشترک در جامعه اسلامی بود. این طرف ایران و آن طرف هم روم بود و واقعاً وضعیت بسیار حاد بود اگر آدم تاریخ را بخواهد به خوبی مطالعه کند متوجه می شود به حضرت علی یک جنگ تحمیل شد ولی تعطیل کرد یعنی دشمن مشترک را تعطیل کرد و به مخالفین پرداخت بعد از جمل به سمت معاویه رفت تعطیل کرد به خاطر همین مخالف ها به سمت نهروان رفت بعد به سراغ معاویه رفت این ها مخالفان امیر المؤمنین بودند. حضرت کلاً دشمن مشترک را تعطیل کرد. سوال بنده مخالفان هم همان مخالفانی هستند که امام ما را سر می برند وقتی امام ما را سر می برند به طریق اولیٰ الان اگر دست شان به ما برسد ما را سر می برند، دوم این که یک موقعی آدم می خواهد یک چیزی توجیه کند ولی خودش بینی و بین الله بخواهند جواب بدهند یک جواب دیگری به قلب خودشان می دهند. اگر زیارت عاشوراء زیارتی است که حضرت حق به عنوان حدیث قدسی خواسته نازل بشود و همه ائمه هم به آن استناد می کردند ما فتوا می دهیم یعنی یک برگ روی فرمایش پروردگار عالم می زنیم که سیستم را آفریده و تمام سیستم دستش است برگه می زنیم می گوییم زیارت عاشوراء به خاطر سیاست تعطیل! فکر می کنم از لحاظ مباحث قلبی ایمانی این که انسان بتواند به خودش این اجازه را بدهد که بر فرمایش رسول اکرم و پروردگار برگه بزند فکر می کنم یک خرده مشکل دار است.

سوال سوم من چون واقعاً استاد ابوالقاسمی را دوست دارم و برنامه شان را 10 سال هست دنبال می کنم ولی آقای اللهیاری را هم دوست دارم. آقای اللهیاری آن زمانی که تبری زیادی داشت، استاد ابوالقاسمی را به مناظره خیلی دعوت کرد و استاد ظاهراً نپذیرفتند و مجری شبکه یک مناظره ای کردند به عنوان یک شاهد بینی و بین الله و به عنوان ناظر بی طرف دارم می گویم مجری حرفی برای گفتن نداشت وقتی که تبری آقای اللهیاری در شبکه های مجازی دارد سرکوب می شود و در شبکه ولایت هم این خیلی سرکوب شد، آیا درست نبود برای کسانی که دنبال می کنند مثل بنده هر کسی که شبکه ولی عصر و ولایت را نگاه می کند آن زمان که آقای اللهیاری بود به ضرس قاطع شبکه آقای اللهیاری را هم نگاه می کرد. چون همه آن کسانی که این برنامه ها را دوست دارند، دوست دارند تا آخرش بروند هر کسی که مخالف و موافق باشد دارد صحبت می کند غیر از شبکه نجس وهابیت، ولی اگر تبری آقای اللهیاری زیاد است و واقعاً اشتباه دارد می کند آیا خوب نبود استاد ابوالقاسمی دعوت مناظره را می پذیرفت و در شبکه با استناد چون ایشان با سواد هستند ایشان استناد می کند هر کسی با ایشان مناظره کرد ایشان در مناظره پیروز بود. نه تنها من تمام دوستان بی طرف ما از اقشار مختلف شبکه آقای اللهیاری را نگاه می کردند می گفتند ایشان واقعاً پیروز می شود و کسی حرفی برای گفتن به ایشان نداشت ای کاش آقای استاد ابوالقاسمی این مناظره را می پذیرفت که حداقل تبری آقای اللهیاری که به این شدت بود با دلیل و مدرک رد می کرد، ما هم به عنوان یک انسان بی طرف می پذیرفتیم ایشان نیست تا این که آدم بخواهد پشت سرش فلان و فلان بگوید، خیلی ممنونم اینی که گفتم درد دل یک مؤمن شیعه است من استاد ابوالقاسمی را خیلی دوست دارم، دوستانم هم این درد دل را داشتند من از طرف همه دوستان خودم زنگ زدم امیدوارم که زنده باشید و مؤید باشید.

مجری:

متشکرم آقای صدر الدین، استاد پاسخگو هستند. استاد آقای صدر الدین سه سوال را مطرح کردند البته دو سوال اول دقیقاً موضوع نداشت

استاد ابوالقاسمی:

سوال اول شان راجع به این که چرا حضرت علی (علیه السلام) با معاویه متحد نشد به جنگ رومی ها بروند؟ اتفاقاً در آن دوران روم یک مقدار زیاد تضعیف شده بود لذا در زمان حضرت علی (علیه السلام) آن سه سالی که حضرت علی (علیه السلام) بودند از جهت تاریخی رومی ها توانایی جنگ زیادی با مسلمان ها نداشتند مراجعه کنید قضیه در تاریخ دقیقاً ذکر شده است.

اما نکته مهم این است فرض بکنیم روم هم دارد به ما حمله می کند معاویه هم دارد به من حمله می کند چون معاویه به حضرت علی حمله کرد، طلحه و زبیر و عایشه آمدند انبار و بصره را غارت کردند، این که این ها آمدند غارت کردند من الان بیایم بگویم بیا با همدیگر به جنگ فلان دشمن مشترک مان برویم وقتی او نمی‌ آید من چه کارش بکنم؟

زمانی می شود با او بر ضد دشمن مشترک همراه شد که او بیاید، اما وقتی نمی آید من چه کارش کنم مجبور می شوم با او بجنگم، لذا در چنین موقعیتی حساس مجبور بودم با معاویه بجنگند. اعوانی پیدا کردند توانستند حکومت مستقل داشته باشند و با معاویه هم بجنگند.

اما دقیقاً در همان سالی که امام حسن (علیه السلام) با معاویه آتش بس داشتند رومی ها حمله کردند. خیلی عجیب است یعنی آن سالی که رومی ها حمله کردند و اگر امام حسن آتش بس نمی کرد هم شیعیان از بین می رفتند که هیچ، هم نیروهای معاویه همه از بین می رفتند پس این ها یک نکاتی دقیقی در تاریخ است باید این ها را مد نظر قرار بدهیم. پس این که چرا حضرت علی با معاویه به جنگ روم نرفت؟ چرا حضرت در همه جنگ هایشان گفتند بیا جنگ نکنیم صحبت بکنیم خیلی محترمانه حرف ها را بزنیم و جنگی هم در کار نباشد این درخواست حضرت علی بود، بین ما و شما کتاب خدا باشد مگر حضرت علی نه گفت؟ آن ها نمی خواستند دنبال این بودند که حضرت علی را بکشند اصلاً‌ در یک متنی است گفتند که علی را بکشیم

«و أن نردّ الأمر شورى‏»

دوباره شورایی تشکیل بدهیم و خودمان انتخاب کنیم.

 آن ها دنبال این بودند. نکته دوم در مورد زیارت عاشوراء شخصاً اگر به من بود می گفتم پخش بشود اما همان طوری که قبلاً‌ عرض کردم بعضی از مسائل، تصمیم گیری های صورت گرفته ممکن است اشتباه ممکن است درست باشد، این را من نمی توانم بگویم به نظر حقیر این تصمیم صحیح نیست اگر دیگران تصمیم می گیرند اجتهادات و برداشت های آن ها من معتقدش نیستم. اما آنی که من عرض کردم رُک هم گفتم زیارت عاشوراء با توجه به این مدلی که بیان کردم به ما درس می دهد دارد به ما می گوید این طوری بیان بکنید.

مجری:

الگوی ما زیارت عاشوراء است.

استاد ابوالقاسمی:

مسئله سوم فرمودند آقای اللهیاری تبری زیاد داشت بنده را دعوت به مناظره کرد و من قبول نکردم علت داشت خیلی ساده آنی هم که آقای حسینی دوست عزیز ما تماس گرفتند برای مناظره نبود برای ادعایی بود که آقای اللهیاری مطرح کرد اگر مناظره می خواست خیلی بهتر از این ها می شد، اما همان هم که شما می گویید آقای حسینی حرفی برای گفتن نداشت اتفاقاً همان جا آقای اللهیاری حسابی گیر کرد نتوانست جواب بدهد. لذا من تحلیلش را گذاشتم و جوابی هم نداد آقای اللهیاری می گفت هیچ مدرکی برای مدح جناب زید وجود ندارد که همان جا ثابت شد وجود دارد، طبق مبنای خود اللهیاری اصلاً بحث سر این بود که آیا مدرکی برای مدح جناب زید هست یا نه؟ آقای حسینی ثابت کرد هست. غیر این شد آن تماسی که صورت گرفته؟ اما این که چرا برای مناظره با ایشان نمی رویم؟ ما روایات متعدد داریم اگر کسی نمی تواند خودش را کنترل کند فقط فحاشی می کند با او مناظره نکنید. ما  شرط داریم مناظره ای آقای اللهیاری صورت داده که در آن توهین نکرده باشد؟ سابقه اش هست و مناظره داشته است. الان هم که خودش را رسوا کرده مشخص شد چه کار می خواست بکند. ما که نباید بالا دست مراجع مان حرف بزنیم فرمایشات رهبری، مراجع مشخض بود. این که یک حرفی می زند ما خیلی خوشمان می آید در زمان اهل بیت (علیهم السلام) زمان امام سجاد آن های که از اهل بیت قیام می کردند این ها خیلی خوب است ما می خواهیم قدرت اهل بیت را بالا ببریم خیلی خوش مان می آید اهل بیت گفتند تنها کسی که حق قیام دارد کسی است که:

«فَقِيهاً عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاَ لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى بِمَا دَعَا إِلَيْه‏»

این شرطش است غیر از این هیچ کس حقی ندارد نه آقا این خیلی خوب است شما خبر ندارید نمی شود. آقای اللهیاری خیلی خوب می گوید آخر اهل بیت این طور گفتند؟ اهل بیت راه به ما گفتند سیره باید سیره اهل بیت (علیهم السلام) باشد نه یک قدم جلوتر نه یک قدم عقب تر. این دستور است لذا ما همان روش را مراعات می کنیم. بحث با آقای اللهیاری اصلاً نیاز به مناظره طولانی ندارد با کسی که بلد باشد با دو سه جمله می تواند قضیه را حل بکند این آقا چون مسلط بر عقیده شیعه نبود در مبانی شیعه خیلی ضعیف بود این را همه می دانستند آن که ایشان را قوی نشان می داد و واقعاً هم قوی بود بحث عقیده اهل سنت و وهابیت بود.

آن ها چون اعتقاد وهابیت خیلی خراب است و عقیده سنی ها هم اشکال زیاد داشت ایشان هم چند سال ادمین یکی از کانال های گروه های فالتاک بود، این بحث ها را خوب یاد گرفته بود اما نسبت به اعتقاد شیعه نه خیلی در اعتقادات شیعه می لنگید. و لذا اگر کسی با مبانی شیعه می خواست با او بحث بکند خیلی راحت دو دو تا چهار تا می توانست جوابش را بدهد همان طور که خیلی از کلیپ های تناقضاتش را کنار همدیگر گذاشتند. پس مسئله این نیست که من دوست داشتم مناظره کنم یا نه؟ نه طبق قواعد با چنین فردی درست نیست فرض کنید با ملازاده چرا ما مناظره نکردیم؟ اصلاً مناظره با ملازاده را ما قبول نداریم با محمد انصاری چرا مناظره نکردیم؟ این آدم را اصلاً برای مناظره قبول نداریم از آن طرف فرد شیعه ای که هتاکی می کند برای مناظره قبولش نداریم.

مناظره قاعده و راه دارد کسی که حداقل بتواند در جلسه مناظره خودش را کنترل بکند لذا ما با ایشان آن موقع مناظره نکردیم، البته بله ایشان را قبلاً هم گفتیم به عنوان کسی که پاسخ به سوالات اهل سنت و وهابیت می گفت همین الان هم می گوییم قبولش داریم به این دلیل که پاسخ به آن ها کار شاقّی نیست و هر کسی در این بحث ها بیاید و چند ماه در این بحث ها باشد خیلی راحت می تواند جواب بدهد.

مجری:

بسیار ممنونم و متشکرم شرط اول شاید مناظره مسئله احترام است که فرمودند متشکرم از شما بینندگان عزیز که با ما همراه بودید و از استاد عزیز مثل همیشه بهره بردیم. نه من خام که من مهر تو می ورزم و بس/ که چون من سوخته در خیل تو بسیاری هست. اللهم عجل لولیک الفرج، التماس دعا خدا نگهدار!


راه روشن>

وحدت سیره اهل بیت علیهم السلام امیرالمومنین علی علیه السلام حقوق اجتماعی نماز تراویح شیعه اهل سنت شیعه اعتقادی