آینه تاریخ

قسمت چهل و نهم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

23/02/1401

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بینندگان عزیز سلام وقت شما بخیر شبکه جهانی حضرت ولی عصر هست و برنامه آینه تاریخ در شام جمعه ان شاءالله که موفقیت شما روز افزون باشد و در سلامتی کامل به سر ببرید، همچنان با این برنامه از شبکه جهانی ولی عصر  در خدمت جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه و متخصص در مسائل تاریخ و سیره هستیم و از ایشان بهرمند هستیم و در خدمت ایشان طلبگی می کنیم، شما عزیزان بیننده هم از همین الآن می توانید تماس بگیرید و سؤالات خودتان را مطرح بفرمایید ان شاءالله در وقت مناسب و در فرصت خودش جواب مناسب را جناب آقای دکتر خدمت شما ارائه خواهند کرد، استاد عزیز سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.

استاد جباری:

علیک السلام و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب حضور شما جناب آقای غضبانی و شما بینندگان عزیز این برنامه و این شبکه دارم ان شاءالله که همیشه همواره موفق و سربلند باشید مؤید به تأییدات خداوند متعال و مؤید به تأییدات و عنایات مولی و سرور مان حضرت حجت بن الحسن سلام الله علیه باشید ان شاءالله همواره؛ امروز هم روز جمعه متعلق به آن حضرت ان شاءالله نظر خاصی به همه عالم بشریت و مسلمانان بالأخص شیعیان و بالأخص شما بینندگان عزیز داشته باشند ان شاءالله.

مجری:

ان شاءالله که تحت عنایت آقا امام عصر بتوانیم ساعات خوبی را داشته باشیم و جزو صالح اعمال مان باشد این دقایق که در خدمت شما هستیم و در خدمت عزیزان بیننده.

استاد عزیز ماه شوال بالأخره در آن مناسبت های متعددی هست قبلاً هم ذکر شده بود دیگر در این ایام که اواسط ماه شوال می شود و رو به این روزها حالا 7 یا 15 شوال ایام جنگ احد هست و غزوه احد، در غزوه احد مناسبت ها و اتفاقات زیادی افتاده منتهی ما چون در جلسه قبل یک قولی به بیننده ها داده بودیم و سؤالاتی هم در آن خصوص آمده، در خصوص مرگ عمروعاص بود که در آخر برنامه قبل اشاره ای کردیم و نتوانستیم کامل پاسخ بدهیم باز سؤالی شده در مورد عمروعاص از سؤالاتی که به دست ما رسیده این بود که اینکه امیرالمؤمنین (ع) به او لقب ابتر ابن ابتر را داده، جریان این را هم پرسیدند، همانطور که فرمودید هفته قبل یک اشاره ای  در انتهای برنامه کردیم به عمروعاص این صحابی ناصالح و خبیث رسول خدا (ص) که همه آنچه که در زندگی اش نقل شده نقاط منفی است، مثبتاتش هم چون بر اساس نیت صالحی نبوده منفی است، از جمله اصل اسلام آوردنش، که در تاریخ مشهور است قبل از فتح مکه در سال 7، همراه خالد بن ولید راه افتادند، یعنی او مواجه شد با خالد بن ولید که دارد می رود سمت مدینه مطلع شد که خالد دارد می رود برای اسلام آوردن همراه شد و در گفت و گویی که بین خالد بن ولید و عمروعاص در آنجا هست کاملاً مشخص است که  اینها بر اساس مطامع دنیوی دارند می روند، چرا؟ چون قدرت آینده جزیرة العرب را اسلام می دیدند و پیامبر می دیدند یعنی اینطور نیست که از روی درد دین رفته باشد و اسلام آورده باشد

مجری:

از آن نبوغی هم که عمروعاص دارد این برمی آید که همچین زیرکی را بتواند درک کند

استاد جباری:

احسنتم زیرکی داشت و می دید فضا را و اینکه قدرتی که در مدینه دارد روبه اشتداد می رود و  رو به قدرت می رود، قدرت بیشتر مکه را فتح خواهد کرد، این عمروعاص همان کسی بود که  مشرکان قریش او را به عنوان نماینده خودشان فرستادند به حبشه برای اینکه مهاجران به حبشه را برگرداند و یک دشمنی با اسلام مواجه شده، بعد از آن هم، بعد از رحلت رسول خدا (ص) در زمان خلفا در کنار خلفا بود باز هم در طمع دنیا، دلیلش هم این است که خیلی اصرار داشت برود مصر را فتح بکند، زمان عمر، چرا؟ چون قبلش رابطه تجاری با مصر داشت، رفت و آمد داشت تجارت می کرد با مصر و به آنجا شناخت داشت و اصرار کرد برای فتح مصر، خیلی از کسانی که گاهی در این فتوحات شرکت می کردند، طمع غنایم در آنها خیلی شدیدی بود، در تعدادی از مسلمان ها هم اینها برای جهاد می رفتند، آنهایی که تربیت شده اهل بیت بودند، تربیت شده پیامبر اکرم بودند، بحث طمع در غنایم وجود داشت و این به  طمع حکومت مصر از عمر إذن گرفت با 3500 نفر رفت و فتوحات مصر را انجام داد، تا حد زیادی فتح کرد و بعد در زمان عمر و سپس زمان عثمان در مصر بود سپس زمان عثمان که رسید مصر را عثمان داد به عبدالله بن سعد بن ابی سرح که برادر رضایی عثمان بود که جریانی دارد و لذا عمروعاص برگشت به فلسطین تا رسید زمان امیرالمؤمنین بود و معاویه که در شام بود و به طمع مصر رفت در کنار معاویه در جنگ صفین در کنار معاویه بود و آن جریانات و شیطنت هایی که داشت و قرآن بر سر نیزه کردن که به معاویه پیشنهاد کرد، این چنین فردی است خلاصه  این صدر حیاتش این هم وسط حیاتش، آن هم ذیل حیاتش که اواخر عمرش آمد در جبهه معاویه با وجود اقرار هایی که گاهی در حق امیرالمؤمنین (ع) کرده در شأن امیرالمؤمنین کرده، و بعد از شهادت امیرالمؤمنین هم خیلی در قید این حیات نماند یعنی سه سال بعد رفت به آنجایی که باید برود، سال 43 هجری، یعنی یک عمر بدو برای دنیا و بعد هم این چنین به نحوی ناکام از دنیا برو، یعنی خیلی بیش از اینها از آنچه که اندوخته است برای خودش در دنیا بهره ببرد، و از او نام و نشانی نماند،

سؤالی که فرمودید این مقدمه بود برای این جریان که خودش رفت و نام و نشانی هم از او نماند، یک فرزندانی داشت از جمله معروف ترین شان عبدالله بن عمرو بن عاص است روایاتی هم از او گاهی نقل شده و اتفاقاً او یک مقدار منصف تر از پدرش هست، گاهی نصیحتی هایی هم به پدرش  کرده اما سر جمعش در همان مسیر است، و عبدالله بن عمروعاص یکی از راویان روایات اسرائیلیات است، این رفته در فتوحاتی که در یمن و اینجاها انجام گرفت از کنیسه های یهودیان و نصاری و آنها،کتاب های آنها را  جمع کرد و آورد در مدینه و از آنها مطالعه می کرد و روایتی که معروف است در فضای اسلامی به اسرائیلیات آنهایی ک در کتب  اهل کتاب بوده درباره انبیاء پیشین و خیلی هایش روایت محرف و دروغین بود تحریف هایی بود که علمای یهود و نصاری آورده بودند،  در دین و گاهی خرافاتی بود نسبت های ناروایی به انبیاء زده بودند اینها را یکی از راویان و یکی از منتشر کنندگان  روایات اسرائیلیات همین عبدالله بن عمروعاص است، و اینکه امیرالمؤمنین (ع) او را ابتر بن ابتر خوانده این لقب بر لقب عمروعاص است، ابتر که مراد عاص بود، پدر عمروعاص، عاص بن وائل او همان کسی است که یکی از دشمنان سرسخت پیامبر (ص) در مکه بود بخواهیم اگر پنج نفر را مثال بزنیم از آن سرسخت ترین دشمنان پیامر که در مکه خیلی اذیت کردند پیامبر را یکی همین عاص بن وائل است پدر عمروعاص است، پدر ظاهری البته که در توضیحی عرض خواهم کرد، چون مادرش هرجایی بود، این مادر عمروعاص بنام نابغه در تاریخ معروف است، خب پدر ظاهری اش عاص بن وائل از جمله اذیت هایی که به پیامبر کرد این است که چون بر اساس مشی جاهلی در جاهلیت دختر را فرزند حساب نمی کردند ولذا گاهی در طفولیت از بین می بردند دختر را اگر هم می ماندند بهای زیادی به دختر نمی دادند می گفتند پسر هست که فرزند هست، بر پسر حساب باز می کردند، لذا پیامبر (ص) دختران شان ماندند، ینی زینب و رقیه و ام کلثوم و فاطمه(س) این چهار دختر ماندند بعد به تدریج از دنیا رفتند بعد از ظهور اسلام و بعد از هجرت به مدینه یکی یکی ، اول رقیه سال دوم، بعد سال سوم ام کلثوم، سال حدوداً هشتم زینب و بعدش هم حضرت زهرا بعد از پیامبر به شهادت رسید، اما پسران پیامبر در همان طفولیت از دنیا رفتند، یعنی پسر اول پیامبر قاسم بود که در دوره جاهلیت به دنیا آمده بود در طفولیت از دنیا رفت، پسر دومش عبدالله است که لقب طیب یا طاهر به او دادند این هم مشهور این است که بعد از ظهور اسلام بعد از بعثت به دنیا آمد، در طفولیت از دنیا رفت لذا این عاص بن وائل لقب ابتر داد به پیامبر یعنی بریده، اینکه نسلش ادامه ندارد، چنین لقبی را داد چون پسرش از دنیا رفته بود دیگر دختر هم که ارزشی ندارد، لذا سوره کوثر نازل شد

«إِنَّا أَعْطَيْنَاكَ الْكَوْثَرَ»

فاطمه (س) و نسل فاطمه با خیر کثیر است

 

فَصَلِّ لِرَبِّكَ وَانْحَرْ»

 

 

«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»

این شانئک همین عاص بن وائل منظورش هست، او خودش ابتر است و همینطور عمروعاص فرزندش هست و از عمروعاص هم نسلی نماند جز همین فرزندان خودش و این هم ابتر شد، عاص بن وائل که لقب ابتر داشت عمروعاص چطور ابتر است، این در بیان امیرالمؤمنین (ع) هست، آن در بیان قرآن است، و این در بیان کلام امیرالمؤمنین که قرآن ناطق هست مفسر قرآن مبین قرآن است، این نامه ای است امیرالمؤمنین برای عمروعاص نوشته نامه مذمت عمروعاص هست و نقد او هست، این را ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه نقل کرده و مرحوم علامه امینی از ابن ابی الحدید و از کتاب صفین نصر بن مزاحم، اصل منبع آن است، عزیزان بیننده مستحضر هستید ما یکی از منابع دست اول اسلام تک نگار است، تک نگار منابع تاریخی هستند که حول یک حادثه نوشته شدند، مثل همین کتاب وقعة الصفین نصر بن مزاحم منقری که از مورخان قرن دوم و سوم است، حدود 212 وفاتش هست اوایل قرن سوم از دنیا رفته کتابش ابن ابی الحدید بسیاری از موارد را در شرح اش آورده و از طریق آن احیاء شده کتاب وقعة الصفین و تحقیق هم شده، یکی از مستشرقان او تحقیق کرده و احیاء کرده کتاب را، اصلش  ابن ابی الحدید از وقعة الصفین نصر بن مزاحم نقل می کند مرحوم علامه امینی از شرح ابن ابی الحدید در جلد 2، این شرح صفحه 130

«کتاب امیرالمؤمنین إلی عمرو»

الغدیر، علامه امینی، ج 2، ص 130

« من عبدالله علی امیرالمؤمنین إلی ابتر بن ابتر عمروبن العاص»

اصلاً شروع نامه با این لقب هست،

«من عبد الله علي أمير المؤمنين إلى الأبتر بن الأبتر عمرو بن العاص بن وائل، شانئ محمد وآل محمد في الجاهلية والاسلام»

عمرو بن عاص بن وائل «إن شانئک هو الأبتر» یعنی حضرت اشاره به آن دارد آن کسی که بد توی پیامبر را می گوید او ابتر است، و ادامه نامه که

«سلام على من اتبع الهدى.»

«أما بعد فإنك تركت مروءتك لامرئ فاسق مهتوك ستره»

تو مروت حضرت را ندیدی رفتی به معاویه چسپیدی، یک آدم فاسقی که هتک حرمت ها می کند 

«یَشینُ الکریمَ بمجلسه، ویسفِّهُ الحلیمَ بخَلْطَتِهِ، فصار قلبُکَ لقلبه تَبَعاً، کما قیل: وافق شنٌّ طبقة»

مثالی در دوره جاهلیت معروف بود حضرت اشاره می کند که تو قلبت را هم سنخ قلب معاویه قرار دادی

«فسلَبکَ دینَکَ، وأمانتَک، ودنیاک، وآخرتَک»

دنیا و آخرت و دین و امانت داری همه را از دست دادی

«وکان علمُ الله بالغاً فیک، فصرتَ کالذئب یتبعُ الضرغام...»

حالا دیگر نامه را نمی خوانم یک نامه نیم صفحه ای هست تقریباً  که امیرالمؤمنین خطاب به عمروعاص می کند و این لقب ابتر بن ابتر را به او می دهد، در الغدیر جلد2، صفحه 130 اصل نامه هم در شرح ابن ابی الحدید است و از هم از وقعة الصفین آورده.

مجری:

خیلی متشکرم خب شما به  چند مطلب اشاره کردید جالب بود برای ما که فرمودید پدر ظاهر عمروعاص بن وائل، سوره کوثر وقتی که می گوید

«إِنَّ شَانِئَكَ هُوَ الْأَبْتَرُ»

ما از این می توانیم این را به دست بیاوریم  که او فرزندی ندارد با این تعبیری که هست، یا اگر هم باشد فرزندش نیست، این را برای ما توضیح بدهید منظور تان چه بود از اینکه پدر واقعی اش نیست، چون بیننده ها هم سؤال کرده بودند در این خصوص

استاد جباری:

بله اینهایی که در رأس دشمنی با امیرالمؤمنین (ع) و با پیامبر اکرم بودند، امثال ابوسفیان، امثال معاویه امثال عمروعاص، مثل خالد بن ولید و دیگران اینها متأسفانه در دوره جاهلیت اهل پاکدامنی نبودن، دامان پاکی نداشتند خودشان و همینطور مادران ظاهری شان مثلاً زیاد بن ابیه معروف است دیگر فرزند سمیه است، سمیه در طائف کنیزی بوده از کنیزان حارث بن کلده طبیب معروف و او این کنیزانش را در مسیر فحشا قرار می داد برای درآمد، لذا آیه آمد که

«لا تُکْرِهُوا فَتَیاتِکُمْ عَلَى الْبِغاءِ إِنْ أَرَدْنَ تَحَصُّناً»

نور/33

یک درآمدی بوده برای این مولاها برای این ارباب ها که این کنیزان را در این مسیر قرار بدهد، سمیه مادر زیاد بن ابیه از اینها بوده، نابغه مادر عمروعاص است،  و  یک کنیزی بود از یک فردی بنام عنزة که عبدالله بن جدعان این فردی بود در مکه که آدم متنولی بود، بعد یک خانه ای هم در کنار کوه صفا و پاتوق بود آن خانه، پاتوق یعنی محل اطعام افرادی بود که می آمدند مکه، در آن زمان بحث اطعام کردن  یک شرافتی بود، مهمانی دادن در دوره جاهلیت در خانه او معمولاً سفره برقرار بود سفره می انداخت و می آمدند و اطعام می شدند و این نابغه که مادر ظاهری عمروعاص هست این کنیزی بود که در خانه عبدالله بن جدعان بود منتهی از بس که متأسفانه روابط نامشروع داشت و در خدمت افرادی قرار می گرفت به نحوی خود این عبدالله بن جدعان هم عاصی شد نسبت به این و خیلی خسته شد، آبرو ریزی شد و از جمله چیزهایی که در متونی نقل شده متون اهل سنت دارم نقل می کنم در ربیع الأبرار زمخشری کتاب معروفی است و یکی از کتابهایی است که شیرین است، شیرین یعنی کشکول مانند است، ربیع الأبرار قضایای خیلی جالبی را از دوره اسلام دوره جاهلیت بخصوص آورده، یکی از منابع ما برای شناخت شخصیت ها مثبت و منفی در دوره جاهلیت و در صدر اسلام همین کتاب ربیع الأبرار زمخشری است که صاحب تفسیر معروف کشاف هم هست، در ربیع الأبرار جلد3، صفحه 548، آنجا نقل می کند این را که مادر ظاهری عمروعاص نابغه بود و چند نفر با او ارتباط برقرار کردند، یک از آنها ابولهب بود یکی ابوسفیان بود، یکی هشام بن مغیرة بود، یکی امیة بن خلف بود و یکی هم همین عاص بن وائل پدر ظاهری عمروعاص و از اینها باردار شد، یک فرزندی به دنیا آورد بنام عمرو، خب چطور شد این شد عمرو بن عاص در حالی که ابوسفیان خیلی مدعی بود می گفت این فرزند من است،  از من بدنیا آمده اما نابغه او را نسبت داد به عاص بن وائل که از او پرسیدند چرا در میان این پنج نفر به او نسبت دادی می گفت که چون او نفقه می دهد، او پول می دهید، چون او نفقه بده خوبی هست لذا به عاص بن وائل نسبت داده شد، در عقد الفرید ابن عبد ربه آندلسی جلد1، صفحه 346، جریانی نقل می کند که همین نکته در بلاغات النساء ابن طیفور صفحه 43 آمده ابن ابی الحدید در شرح نهج البلاغه جلد6، صفحه 284 آورده، مرحوم علامه مجلسی درجلد 33 بحار صفحه 230 آورده مضمونش این هست، که یک وقتی  دختر حارث بن عبدالمطلب، که او عموی بزرگ پیامبر می شود، دختری داشته بنام أروی بنت حارث بن عبدالمطلب او مواجه شد با معاویه در یک مجلسی و شروع کرد به مذمت معاویه که تو در مورد علی ظلم کردی حق پسر عمویت را نشناختی در مورد او ظلم کردی، و با او برخورد کردی، و وقتی که این را گفت عمروعاص در آن مجلس بود اهانت کرد به این أروی گفت ای پیر زن کم عقل این چه حرفی است داری به امیر به خلیفه معاویه می زنی، آنجا دیگر زبان أروی باز شد گفت که ساکت باش تو مگر فرزند همان زنی نیستی که شش نفر با او ارتباط برقرار کردند و تو حاصلش شدی و نابغه تو را نسبت داد به و عاص بن وائل و گفت من در کنار منی در آنجا مادر تو را دیدم که با یک غلام زنا کار سیاهی با او ارتباط داشت، به هرحال یک چنین فرد بی آبرویی که منابع تاریخی اتفاق نظر دارند که این نابغه که مادرعمرو عاص بود یک زن بدکاره ای بود در جاهلیت و عمروعاص حاصل چنین فضایی است و  طبیعتاً چنین کسی انتظار می رود که مسیر دشمنی این چنین را با اهل بیت (ع) داشته باشند و با امیرالمؤمنین و پیامبر (ص).

مجری:

خیلی متشکرم از این همه توضیح کامل که ارائه فرمودید و خیلی بهره بردیم.

خب اشاره کردیم در ابتدای برنامه ما معمولاً دعوی بر این است که مناسبت های آن ایام را هم یک ذکری ازش بکنیم، خب این روزها ایامی است که در سالروز غزوه احد هستیم، در غزوه احد شهادت حضرت حمزه را داریم و آن جریانات مفصلی که در خصوص حضرت حمزه هست و سید الشهدای زمان خودش بود و پیامبر دستور به گریه بر ایشان دادند که بلاخره وهابی ها خوششان نمی آید از این بحث ها، یک از بحث هایی که سؤال شده در مورد آن بحث «لافتی إلی علی» آن شعری که آن زمان در آسمان فرشته ها سر دادند در این خصوص اگر می شود یک توضیح مفصلی در حد امکان بدهید ممنون می شویم.

استاد جباری:

بله سبب صدور این دو جمله،

«لا فتى الّا علىّ و لا سیف الّا ذو الفقار»

زمینه صدور این جمله جنگ احد هست، اما چنانکه خود مرحوم علامه امینی هم مواقفی که این جمله صادر شده توسط جبرئیل و فرشتگان را برشمرده مثلاً یکی از آن خیبر است حتی از اهل سنت هم ظاهراً احمد بن حنبل در خیبر ذکر می کند و مرحوم علامه امینی نتیجه می گیرد که یک موقف نبوده مواقف صدور این جمله منتهی اولین بار در احد بوده آن زمانی که همه فرار کردند بقول مرحوم علامه سید جعفر مرتضی عاملی حتی می گوید جز علی نماند در لحظاتی از آن، بقیه کم کم ملحق شدند در لحظاتی از جنگ احد که دشمن متأسفانه بعد از آن دنیا طلبی که که مسلمان ها به خرج دادند و رفتند سراغ جمع غنائم بعد از پیروزی اولیه و از پشت سر خالد بن ولید با آن 200 نفری که همراهش بودند حمله کرد و شبیه خون زد و شیرازه سپاه اسلام از هم پاشید و منجر شد به شهادت حدود 70 نفر از جمله جناب حمزه (ع)، شیرازه از هم پاشید خب باید بروند دنبال پیامبر که پیامبر کجا است؟ نه اینکه فرار کنند، اصل پیامبر است، شما جان تان را باید فدای پیامبر بکنید،  اما پا به فرار گذاشتند اکثر قریب الإتفاق مسلمان ها منتهی بعضی رفتند بالای کوه، بعضی این دامه کوه، و بعضی هم برگشتند دوباره کنار پیامبر چند نفری برگشتند، از جمله خلیفه دوم بخصوص یعنی ما در متون تاریخی خلیفه اول هم خلیفه دوم و هم خلیفه سوم بخصوص خلیفه سوم را که رفت تا سه روز پیدایش نشد که پیامبر جمله ای هست در متون تاریخ که فرمود

«لقد ذهبتم فیها عُریضه»

خیلی دور رفتید اینقدر لازم نبود دور بشوید

حتی گفته شده که در پی اخذ جواز و پناه از ابوسفیان و اینها بودند، به تصور اینکه اسلام فاتحه اش خوانده شده، در این فضا که امیرالمؤمنین مقاومت کرد کنار پیامبر ماند از کنار پیامبر جم نخورد و در حالی که اطراف پیامبر را در لحظاتی احاطه کرده بودند و محاصره کرده بودند امیرالمؤمنین اینقدر جنگید که محاصره را شکست و به یک جای امنی در حاشیه کوه برد پیامبر را و با آن شمشیرش آنقدر جنگید که شمشیر شکست خوردبه کلاه خود یکی از مشرکان شمشیر شکست  و از پیامبر طلب شمشیر کرد پیامبر ذوالفقار را آنجا داد به امیرالمؤمنین، یعنی آغاز رسیدن ذوالفقار به دست امیرالمؤمنین در این لحظات بهبۀ جنگ احد هست، و ذوالفقار را حضرت دریافت کرد، که البته درباره ذوالفقار که در همین جمله جبرئیل هم آمده همین صحنه بود که «لافتی إلّا علی لا سیف إلّا ذوالفقار» که قبلش دارد که جبرئیل نازل شد خدمت پیامبر و اظاهر کرد حق مساوات و مواسات را  و حق برادری را علی درباره تو انجام داد پیامبر فرمود که

«إنه منی و أنا منه»

علی از من است و من از علی هستم

این جمله معروف است و بعد از آن جبرئیل نداد «لافتی إلّا علی لا سیف إلّا ذوالفقار» در بعضی از روایات به رضوان یکی از فرشتگان آسمانی نسبت داده شده، مشهور جبرئیل هست و منافاتی هم ندارد که فرشته دیگری هم گفته باشد این جمله در آنجا هیچ جوانمردی جز علی نیست، یعنی جوانمردان دیگر باید بیایند در محضر علی

مجری:

بصورت صیحه بوده در آن فضا یعنی شنیدند یعنی

استاد جباری:

ندا بوده حالا اینکه همه شنیدند یا آسمانی ها شنیدند یا پیامبر شنیده خیلی تصریح نشده، اما اصل ندا در روایت آمده و اهل سنت طبری در تاریخش این را نقل می کند، می گوید در جبرئیل در آسمان ندا داد، و لا سیف إلّا ذوالفقار» یعنی کسی که حق این شمشیر را ادا کرد، آن وقت این ذوالفقار بحثی در باره اش هست که از کجا مشهور است تاریخی این است که در جنگ بدر یکی از مشرکان بنام منبه‌بن الحجاج طبق بعضی نقل ها فرزندش عاص، عاص بن منبه بن حجاج، در جنگ احد یکی از سران شرک بود اسیر شد و کشته شد و شمشیر او به غنیمت رسید به مسلمان ها، یک اصلی بوده، قائده ای بوده صفایای غنایم، غنایم در آنها بعضی مرغوب تر بوده، شمشیری بوده نیزه ای بوده، زرهی بوده، بعضی هم خب نه  غنایم معمولی بوده، آن صفایای غنایم به پیامبر می رسید طبق حکم الهی چرا؟ چون یکی از راه ها است برای عدم اختلاف پیامبر به چه کسی  بدهد که صدا در نیاید، لذا خداوند مقرر کرد و امضا کرد این را که به پیامبر برسد، یکی همین شمشیر بود، شمشیر مرغوبی بود، رسید به پیامبر دست پیامبر بود، از بدر یک سال بعد در احد پیامبر این را عطا کردند به امیرالمؤمنین در صحنه احد و دیگر دست امیرالمؤمنین بود و در جنگ ها از آن استفاده می کرد، تا رحلت پیامبر (ص) بعد زمان امیرالمؤمنین همینطور در جنگ ها بود بعد از امیرالمؤمنین به دست امام حسن، یعنی یکی از نشانه های امامت شناخته شده در روایتی از امام صادق و اینها، و همینطور رسید تا به دست حضرت حجت (عج) که حضرت با او ظهور خواهد کرد، این از جهت سیر تاریخی این شمشیر از جهت ویژگی های ظاهری شما دیدید در همین فیلم محمد رسول الله (ص) صحنه بدر را که نشان می دهد شمشیر دو لبه نشان می دهد، آیا ذوالفقار به این معنای است، مثلاً چون دو لبه هست، این دو لبه بودن را از منابع کهن، کهن ترینش ابن شهر آشوب است در مناقب آل ابی طالب او نقل می کند، که سرش دو لبه داشته، اما اصل اینکه ذوالفقار نامیده شده، چون فقره فقره داشته یعنی شیارهایی در بدنه شمشیر داشته، مثلاً 16-17، 18 تا شیار وجود داشته،و این شیارها هم به این خاطر بوده که آن کسی که این شمشیر را ساخته شیار می گذاشتند در بدنه شمشیر که وقتی وارد بدن دشمن می شود هوا را هم داخل بدن دشمن بکند زودتر به هلاکت دشمن منجر بشود، وجه تسمیه اش را این گفتند،

مجری:

اصلاً خود اهمیت این را هم حالا ما اگر دقت کنیم شاید الآن بحث آهن  و آهنگری خیلی راحت شده با این تجهیزات آن زمان شاید خیلی سخت بوده همچین شیاری

استاد جباری:

بله اما بلاخره فنون و صنعات و اینها آن زمان هم به طبع خودش وجود داشته، آن زمان هم صنعت گرانی بودند چون شمشیر یک صلاح رایجی بود در جنگ ها و لذا طبیعتاً  از ادوار قبل همینطور شمشیر سازی وجود داشت و به یک فنونی رسیده بودند در این قسمت.

مجری:

خیلی متشکریم جناب آقای دکتر، خب مباحث خیلی خوب و نابی را شنیدیم در خصوص ذوالفقار و جای تشکر دارد بلأخره این مباحث شاید هر جایی در اختیار ما قرار نگیرد و همچین جایی فضایی را قابل تقدیر هست که ارائه فرمودید.

در جنگ احد بر خلاف خیلی از جنگ های دیگر، جنگ حنین هم نمونه هایش را داریم که مسلمان ها متأسفانه برخی شان از ضعف ایمان شان که حتی به کوه ها بالا رفتند یا اینقدر فرار کرده بود که سه روز طول کشیده یا به ابوسفیان رفتند درخواست پناهندگی دادند، در مورد شجاعت پیامبر اکرم در جنگ احد و رشادت های ایشان هم خیلی بحث ها هست، شما در ایام ماه رجب که یکی از مناسبت ها بحث حرب فجار بود، یکبار اشاره فرمودید که اینقدر پیامبر در جنگ و شجاعت جنگجو و اینکاره بودند که می گفتند اگر شما بودی زودتر تمام می شد این جنگ و پیامبر در آن جنگ ها شرکت نکرده بود، در جنگ احد ما همچین چیزی را داریم که امیرالمؤمنین گفت یک جاهایی من به پیامبر پناه بردم، آیا در آن بحث جنگ احد کسی را داریم که پیامبر او را به درک واصل کرده باشد او را کشته باشد یا نمونه های اینطوری.

استاد جباری:

این سؤال است که خیلی وقت ها پرسیده می شود با این ترتیب یعنی در این قالب که آیا در جنگ هایی که در عصر پیامبر (ص) رخ داد کسی هم به دست پیامبر کشته شده؟ یا نه معمولاً به دست امیرالمؤمنین کشته می شدند و پیامبر در موضع فرماندهی و اینها بود، پاسخ این هست که از جهت تاریخی تنها موردی که کسی به دست پیامبر کشته شده همین جنگ احد است که حالا عرض می کنم، اما معنایش این نیست که به دست پیامبر زخمی هم نشده اند، چون اصلاً پیامبر در صحنه جنگ حاضر می شد،

مجری:

طبیعت این است که امیرالمؤمنین نگذارد اصلاً پیامبر جلو بیاید همیشه از او دفاع می کرده

استاد جباری:

یک سری این مسئله داشته دو نکته است، یک نکته این است که پیامبر فرمانده است، آنجایی که لازم باشد پیامبر وارد میدان می شود، آنجایی که لازم نباشد شجاعانی مثل امیرالمؤمنین هستند می روند و کار را انجام می دهند، نکته دوم هم که سری است در مسئله این هست که پیامبر اکرم (ص) موضع نبی الهی است رسول الهی است، و بنا است دعوت پیامبر را قبایل بشنوند و بپذیرند کافی است پیامبر اکرم یک نفر از یک قبیله را کشته باشد، خب براساس همان خلق و خوی جاهلی کینه پیامبر در دل اینها می ماند، به این زودی ها از دل خارج نمی شود و قبول اسلام برایشان بسیار سخت می شود،

مجری:

همانطور که حقد امیرالمؤمنین در دل بنی امیه مانده بود حتی در عاشورا هم بخاطر انتقام کشتند

استاد جباری:

بله « أَحْقاداً، بَدْرِیَّهً وَ خَیْبَرِیَّهً وَ حُنَیْنِیَّهً وَ غَیْرَهُنَّ» لذا در واقع به نحوی امیرالمؤمنین بلا گردان پیامبر شد، پیش مرگ شد این کینه هایی که طبیعتاً باید متوجه پیامبر می شد متوجه امیرالمؤمنین شد و این حقد ها را بعداً یکی پس از دیگری بروز داده، این نکته هم بود، خب پیامبر می تواند با آن قدرت الهی وارد میدان بشود و قلع و قم بکند دشمن را، و نکته سوم اینکه بنابر قتل و کشتار نبود مگر در صورتی که ضرورت اقتضا بکند، تمامی جنگ هایی که در طول ده سال اقامت رسول خدا (ص) در مدینه رخ داد مجموع کشته ها در این جنگ و سرایا غزوات هزار تا بیشتر نیست با کم و زیادش عرض می کنم، چون برخی از مورخین کمتر از هزار گفتند، برخی گفتند هزار و خورده ای، در همین حول و هوش، کشته هایی که در طول غزوه و سریه رخ داد، اگر پیامبر اهل کشتار بود خیلی بیش از اینها، مثلاً در جنگ جهانی اول و دوم چقدر انسان ها کشته شدند، یا جنگی بین دو کشور رخ می دهد همین الآن در جنگی که بین اوکراین و روسیه رخ می دهد افراد زیادی تلف می شوند، چون بنای پیامبر بر قتل نبوده، اما در این مورد خاص در جنگ احد شخصی بوده بنام ابی بن خلف یکی از سران شرک بود در مکه یک برادر هم داشت امیة بن خلف هر دو از دشمنان سرسخت پیامبر بودند که هردو هم در جنگ کشته شدند، امیه در جنگ بدر به درک واصل شد، اُبی در جنگ احدی، ابی کسی بود که در مکه پیامبر را که می دید از روی کینه و دشمنی یک اسبی را من آمده کردم و هر وقت بتوانم تو را خواهم کشت و تعقیبت می کنم تو را، و تو به دست من کشته خواهی شد، پیامبر فرمود نه بلکه من تو را خواهم کشت،  و در جنگ احد ابی یک وقت نگاهش افتاد به پیامبر و به همراهانش گفت بگذارید من بروم با این شمشیر حمله کنم و محمد (ص) را به قتل برسانم، هجمه آورد حمله  کرد به سمت پیامبر  بعضی از اصحاب که اطراف پیامبر بودند می خواستند برود مقابلش حضرت فرمود نه بگذارید بیاید، بعد نیزه ای را حضرت گرفتند و این وقتی آمد با آن نیزه ضربتی زدند به این ابی و زخمی شد، بعد برگشت پیش مشرکان و بعد هم برگشت به مکه و با همان زخم بود، مشرکان می گفتند این زخم کاری نیست تو بهبودی خواهی یافت، می گفت نه من شنیدم از محمد (ص) که او گفته که من تو را خواهم کشت و یعنی در عین مشرک بودنش اما گویا ته دلش به صدق سخن پیامبر و وعده ای که پیامبر داده معتقد بود و می گفت نه او من را تهدید کرده به اینکه او کشنده من خواهد بود، و لذا بر اثر همان زخم نیزه ای که پیامبر به او زده بود به درک واصل شد، این تنها گزارشی است در باره رسول خدا و کسی که مقتول به دست پیامبر بوده، اما همانطور که عرض کردم آنجایی که جنگ مغلوبه می شد مثل همین صحنه احد، مثل صحنه حنین، پیامبر در صحنه بود، در صحنه حنین همه فرار کردند بجز 10 نفر که 9 نفر از بنی هاشم بودند یک نفر هم غیر بنی هاشم اینها ماندند همراه پیامبر و امیرالمؤمنین جمله ای دارد در نهج البلاغه

«كُنَّا إِذَا احْمَرَّ الْبَأْسُ اتَّقَيْنَا بِرَسُولِ اللَّه»

فرمود که «احمر البأس» پس پیدا است که زمان مغلوبه شدن و داغ شدن جنگ و فرار مسلمان ها می گوید ما پناه به پیامبر می بردیم، اینکه پناه به پیامبر می بردیم پناه به آن عظمتش بود، و إلّا خود امیرالمؤمنین که مدافع پیامبر بود، اما پناه می بردیم به آن مقام معنوی پیامبر پناه می بردیم،  و پیامبر در صحنه بود، نمی شود پیامبر در صحنه باشد و از خود دفاع بکند و کسی زخمی نشود، طبیعتاً  به دست پیامبر طبیعتاً زخم برداشته اند اما قتل همین یک مورد گزارش شده.

مجری:

خیلی متشکر، سؤالی به دست من رسیده در مورد جریان قزمان را برای ما توضیح بدهید در جنگ احد

استاد جباری:

بله جریان قزمان هم یکی از  جریان های عبرت آموز احد هست، من خدمت بینندگان عزیز عرض می کنم صحنه احد صحنه ای است که از این گونه نقلیاتی که  عبرت آموز هست و قابل تأمل هست کم ندارد چند مورد نقل شده که قابل توجه هست، در ابعاد مختلف یکی همین جریان قزمان هست، قزمان یکی از مسلمان ها بود از یک قبیله ای ظاهراً بنی ظفر بود، در جنگ احد هم شرکت کرد تعداد چند نفری هشت و نه نفری شاید از مشرکان را هم می گویند زخمی کرد یا کشت و خودش هم زخمی شد، زخم های چندگانه ای برداشت و به حالت زخم مجروح آمد به مدینه بعد از جنگ، رفت سمت قبیله اش و افراد قبیله اش می گفتند خوش بحالت در راه اسلام زخمی شدی اگر هم کشته بشوی شهید محسوب می شوی، گفت این حرف ها چیست من در راه عظمت قبیله و برای قبیله ام رفتم و جنگیدم، و از همانجا معلوم شد که این فرد منافقی بیش نبوده در جنگ هم که شرکت کرده برای نام قبیله بوده، شجاعتی هم که به خرج داده برای این است که بگویند بله این آدم شجاعی است، و بعدش هم دید که زخم ها خیلی دارد اذیتش می کند یک شمشیر یا تیری را گرفت روی قلبش و فشار داد و خودکشی کرد و به درک واصل شد، و قبلش به پیامبر وقتی گفته می شد که قزمان چنین شد، می فرمود «إنه لَمِن اهل النار» و بعد هم که خبرش منتشر شد گفتند که قزمان خودش را به این طریق کشت  و این جملات را گفت، که خود این نشان می دهد که در صدر اسلام بودند چنین کسانی که  جهاد کردند، آمدند در جنگ احد در رکاب پیامبر شرکت کردند، و زخم هم برداشتند اما به عبارت معروف طلبگی وقتی گفته می شود حسن فعلی و حسن فاعلی، حسن فعلی دارد کار خوب است، در جبهه اسلام جنگیده، اما ممکن است کسی  در جبهه اسلام بجنگد به ظاهر کار خوبی انجام بدهد اما باطن کار که حسن فاعلی است آن نیتی که در او هست، آن نیت درست نباشد کار هیچ ارزشی ندارد و اصلاً مثل همین کسی که می آید به ظاهر انفاق می کند، کمکی به فقیر می کند در خیریه ای شرکت می کند، اما همه بنا نیست که مردم به به و چه چه بکنند، نام این را به بزرگی ببرند این کار پوچ است هیچ ارزشی ندارد، مثل تعبیر قرآن کف روی آب هست، و هیچ ارزشی ندارد، اصالتی ندارد، اصالت آنچه که عمل صالح را بالا می برد آن نیتی است که در ورای عمل صالح در درون مؤمن وجود دارد ولو یک کار به ظاهر اندکی ممکن است باشد، اما آن کار می رود به طبع نیت صالح مؤمن می رود اوج می گیرد، یک انفاق کردند اهل بیت (ع) حالا یک شب یا سه شب

«وَيُطْعِمُونَ الطَّعَامَ عَلَىٰ حُبِّهِ مِسْكِينًا وَيَتِيمًا وَأَسِيرًا»

انسان/8

یک انفاقی هست غذای خودشان و افطاری خودشان را دادند به مسکین و یتیم و اسیر اما چون در ورای این یک نیت خالص پاک بی شائبه ای وجود دارد سوره ای نازل می شود، سوره هل أتی نازل شد برای این جهت به ظاهر یک انفاق ساده است که خیلی ها ممکن است انجام بدهند،  سوره هل أتی برای این جهت نازل میشود و چطور تمجید می کند از اهل بیت این در واقع درس است برای همه ما که خداوند به بزرگی کار نگاه نمی کند کار ممکن است بقدری بزرگ باشد در حد در رکاب پیامبر جنگیدن در احد باشد، حتی کشته شدن مجروح شدن، به این نگاه نمی کنند، بلکه به آن نیست درونی مؤمن نگاه می کنند، و اینکه شرک نورزد، یک شرک جلی هست همین بت پرستی که به صورت آشکار می رفتند سجده در مقابل بت می کردند، شرک خفی خیلی سخت است.

مجری:

امیدی هم به ما و بیننده ها می دهد آنهایی که شاید ندارند آن قدری که بخواهند انفاق کنند، با یک چیز کوچک اما با کیفیت بالا

استاد جباری:

آن بانوان مستمندی که در زمان دفاع مقدس که گاهی یک شانه تخم مرغ می آورد برای جبهه ها هدیه می کرد چقدر عظمت و ارزش دارد در نزد خدا ولو به ظاهر کوچک است اما در واقع ناشی از آن نیت خالصی است که او دارد، و لذا گاهی کار به ظاهر کوچک ممکن است باشد اما  در واقع خداوند عظمت می دهد،

«الْعَمَلُ الصَّالِحُ يَرْفَعُهُ»

فاطر/10

مجری:

درست است خیلی متشکر همین دوستی که  این سؤال را خواستند از شما بپرسیم در مورد عمرو بن جموح هم خواستند که از حضرت عالی بپرسیم که داستان شهادت و دفن ایشان را هم برای ما بفرمایید.

استاد جباری:

بله عمرو بن جموح هم باز از بخش های خیلی عبرت آموز و قابل تأمل در صحنه احد هست، عمرو بن جموع یک پیرمرد لنگی بود، و جالب است که در آغاز ورود رسول خدا (ص) به یثرب و به مدینه تعصب زیادی روی بت پرستی داشت، یک بتی داشت او را می پرستید، جوان های مسلمان گاهی وقت ها می رفتند می دزدیدند  بت این را می بردند می انداختند در یک مزبله ای، این می رفت صبح در به در می گشت دنبال بتش پیدایش می کرد، می آورد دوباره در جای خودش قرار می داد و تمیزش می کرد، و در واقع کار آن جوان ها برای این بود که به این بفهمانند که  این کاری ازش بر نمی آید، آخر دیگر خسته شد گفت اگر می توانی خودت از خودت دفاع بکن،  و مسلمان شد، مسلمان شد چه مسلمانی، از معجزات پیامبر این است یک فردی که این چنین تعصبی روی بت پرستی دارد در فاصله حدود دو سال و اندی بعد از هجرت پیامبر جنگ احد رخ می دهد خب پیامبر همراه یارانش می رود به سمت احد این هم لنگ بود هم پیر بود چهار تا پسر داشت، اصرار می کرد من بروم به جبهه پسرانش نمی گذاشتند، آمدند خدمت پیامبر به حضرت عرض کردند که خب اینکه صلاح نیست با این وضعیت جسمی و اینها بیاید به جبهه، او اصرار می کرد که مانع من نشوید، شاید خدا شهادت را روزی من بکند، پیامبر فرمود که حالا که  اصرار دارد بگذار بیاید

«لأن ألله أن يرزقه الشهادة»

شاید خدا شهادت را نسبش کند

و این عمرو بن جموح آمد  اتفاقاً شهید شد در صحنه احد، جزو شهدای احد هست، و جریان جالبی دارد، یعنی خوش عاقبتی این است، وقتی تعصبی روی عقیده فاسد نباشد انسان این چنین می شود؛ جالب است که همسر او یک خانمی بود بنام هند، این هند خب غیر از آن هند جگر خوار مکه و اینها است، این هند همسر این عمرو بن جموح بود، این خانم شوهرش که اینطور شهید شد، یک پسر داشت بنام خلاد، خلاد بن عمرو بن جموح، او هم در احد شهید شد، و برادرش هم عمرو بود، عبدالله بن عمرو بن حرام، که می شد پدر جابر بن عبدالله انصاری و این خواهد آن عبدالله بود یعنی عمه جابر بن عبدالله می شد، هند بنت عمرو بن حرام، عمه جابر بن عبدالله انصاری می شود و برادرش که پدر جابر بن عبدالله انصاری است، او هم در احد شهید شد، یعنی پدر جابر که عبدالله بن عمرو بن حرام هست، شهید شد که می شود برادر این خانم هند

مجری:

یعنی به قولی جابر بن عبدالله این صحابی بزرگ خودش فرزند شهید بود

استاد جباری:

بله پدرش شهید شد در احد و بنابراین، این خانم سه تا شهید داده هم برادرش که پدر جابر عبدالله بن عمرو بن حرام، هم شوهرش که عمرو بن جموح است، و هم  پسر که خلاد بن عمرو اسـت، آمد بعد از جنگ احد جنازه این شهدا را هر سه را رو یک شتری قرار داد که حرکت بدهد ببرد به سمت مدینه در بقیه دفن بکند، یک مقدار که آورد شتر از جا حرکت نکرد، شتر بر می گشت به سمت صحنه احد، و سرش را از پیامبر پرسیدند فرمودند که باید اینها در هین جا دفن بشوند، این شتر در واقع مأمور از ناحیه خداوند هست برای اینکه این جنازه ها در همین جا دفن بشوند، و لذا جنازه های این سه شهید را هم برگرداندند و در کنار دیگر اجساد از جمله جنازه مطهر جناب حمزه این صحنه احد که الآن هم هست در آنجا صحنه قبور این شهدای احد است، از جمله این سه شهیدی است که این خانم می خواست ببرد داخل مدینه و آن شتر حرکت نمی کرد و پیامبر فرمود که در همین جا یعنی در واقع ابلاغ الهی است به نحوی بر اینکه این در همینجا دفن بشوند، نکته جالب باز این است که زنانی آمدند، بعد اینکه شنیدند این همه شهید دادند، 70 شهید زنانی حضور پیدا کردند از جمله بعضی از همسران پیغمبر ام المؤمنین ها بعضی شان حضور پیدا کردند در صحنه احد از جمله حضرت زهرا (س) تشریف آوردند در صحنه احد، برای اینکه زخم های پیامبر و حضرت امیر را حضرت زهرا بستند و آن وقت آنجا دارد که آمدند دیدند که این خانم جنازه ها را گذاشته روی شتر و دارد حرکت می دهد به سمت مدینه گفتند که اینها چیست، گفت یکی برادرم هست، یک شوهرم هست، یکی پسرم هست، گفت رسول الله سالم هست، و هر مصیبتی قابل تأمل است،  اینکه پیامبر سالم مانده و مشرکان آمدند و مأیوس و شکست خورده، برگشتند، با اینکه مشرکان به ظاهر پیروز شدند، اما گفت که آنها به مقصد نرسیدند و مسلمانان کسانی را دادند که در راه خدا به فوض شهادت نائل شدند، و هر مصیبتی در کنار خبر سلامتی پیامبر قابل تحمل است، این روحیات این زنان در صدر اسلام این چنین بوده با تربیت پیامبر (ص)، و اینها باید گفته بشود، برای اینکه یک وقت ما را متهم نکنند این وهابی ها به اینکه شما شیعیان ارزشی برای صحابه قائل نیستید، چرا ما این همه تقدیر می کنیم، تحسین می کنیم و تحت تربیت پیامبر اینها به اینجا رسیدند، و الگو شدند برای آیندگان و این بانوانی که در دفاع مقدس و اینها بودند،

مجری:

یعنی ما مبنا داریم، یعنی اینطوری نیست که هر طور شد، روی یک مبانی خاصی می رویم.

استاد وقت مان به پایان رسید متأسفانه سؤالات هم باقی مانده، یکی از سؤالات را من نمی دانم همین هست یا نه حالا بیننده ای پرسیدند شندیم زنی در جنگ احد شوهر برادر و دایی اش را از دست داده هم ایشان هست؟

استاد جباری:

بله ایشان هست

مجری:

خب پس این پاسخ این سؤال، پاسخ سؤال این دوست عزیز مان هم بود سؤال دیگر که آیا همه شهدای احد در  جنگ در همان جا دفن شدند؟

استاد جباری:

اکثر قرب به اتفاق در احد دفن شدند معدودی را آوردند در بقیع

مجری:

سیره کلاً بر این بوده که شهدای هر غزوه ای در همانجا دفن شوند معمولاً .

خیلی متشکریم حالا دیگر وقت مان هم به پایان رسید، از شما عزیزان هم تشکر می کنم امیدوارم که مفید فاید قرار گرفته باشد این برنامه تا دیدار دیگر خدا حافظ و التماس دعا.


  
  • دکتر وحید رضایی

    9 شهریور 1402 - ساعت 15:45

    استاد جباری مومن و عزیز عاشقتونم و عاشق شیعیان مومنی مثل شما

    0 2
  • دکتر وحید رضایی

    9 شهریور 1402 - ساعت 15:16

    با سلام خدمت شما زحمتکشان.آیا اروی بنت حارث که استاد جباری داستانش را تعریف کردند همان غانمه بنت غانم هست؟چون داستان مشابهی را شنیدم از حضرت آیت الله حسینی قزوینی روحی له الفدا در مورد غانمه بنت غانم و یا اینکه دو شخصیت هستند و موارد متعددی عمرو بن عاص را هجو کردند؟؟

    0 2
  • رضایی

    8 اسفند 1401 - ساعت 11:30

    درود خداوند بر استاد جباری عزیز

    0 1

آینه تاریخ>

عمروعاص مصر سوره کوثر جنگ احد ذوالفقار امیرالمومنین علی علیه السلام پیامبر صلی الله علیه و آله نهج البلاغه بت پرستی