کلمه طیبه

قسمت هفتاد و دوم برنامه کلمه طیبه با کارشناسی حجت الاسلام یزدانی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:26/02/1401

برنامه:کلمه طیبه

مجری:

أعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم الحمد الله رب العالمین وصلی الله علی محمد وآله الطاهرین

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)، همچنین امشب شب شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء (علیه السلام) هست و شب وفات حضرت عبدالعظیم حسنی، تسلیت عرض می کنم محضر همه شما گرامیان، با برنامه کلمه طیبه به رسم دو شنبه شب ها در محضرتان هستیم و تقدیم می کنیم به نگاه مهربان همه شما بینندگان عزیز و ارجمند، إن شاءالله که بتوانیم تا انتهای برنامه در خدمت تان باشیم و محتوای قابل پسند شما را إن شاءالله ارائه بدهیم، همانطور که مطلع هستید در محضر حضرت استاد حضرت حجت الإسلام و المسلمین دکتر یزدانی هستیم، سلام و عرض ادبی داشته باشیم محضرشان إن شاءالله بعد از آن روال اصلی برنامه را پی خواهیم گرفت.

سلام عرض می کنم در خدمت تان هستیم.

استاد یزدانی:

سلام علیکم و رحمة الله

أعوذ باللّه من الشّیطان اللّعین الرّجیم بسم الله الرحمن الرحیم وصلی الله علی محمد و آله الطیبین الطاهرین والمعصومین لا سیما مولانا و مقتدانا الحجة بن الحسن المهدی (عج).

من هم سلام و عرض ادب دارم خدمت حضرت عالی و خدمت همه بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر، امشب شب پانزده شوال هست و همانطور که بینندگان عزیز هم مستحضر هستند مناسبت های مختلفی در این شب هست شب شهادت حضرت حمزه سیدالشهداء (علیه السلام) هست جنگ اُحد بوده یعنی فردا و حضرت حمزه در این روز به دست هند جگرخوار و به دستور هند جگرخوار مادر معاویه به شهادت رسید و آن اتفاقاتی که افتاد که إن شاءالله اگر فرصت بود خدمت تان توضیح خواهیم داد و همینطور سالروز وفات حضرت عبدالعظیم حسنی هست و بعضی از مناسبت های دیگر.

مجری:

در ابتدای بحث خود حضرت عالی اشاره کردید که بنابر این هست حتماً بینندگان عزیز هم منتظر هستند که ابتداً در شبکه حضرت ولی عصر (عج) هستیم ابتدای برنامه حسن مطلع برنامه را با نام آن حضرت آغاز بکنیم و بشنویم حالا اگر هم بالاخره محتوای هست که مناسب هست با همین شبی که در آن قرار داریم نسبت به حضرت عبدالعظیم حسنی اگر مطلبی هست و قابل ارائه هست چه بهتر که استفاده بکنیم.

استاد یزدانی:

امشب می خواهم یک روایتی بخوانم که راوی این روایت حضرت عبدالعظیم حسنی (سلام الله علیه) هست؛ روایت در کتاب شریف کافی هم آمده در کتاب کمال الدین شیخ صدوق هم آمده و کتاب امالی شیخ صدوق، کتاب توحید شیخ صدوق؛ یعنی شیخ صدوق مفصل در کتاب های مختلف خودش این روایت را نقل کرده سند روایت هم معتبر هست

«عن عبدالعظیم بن عبدالله الحسنی قال دخلت علی سیدی علی بن محمد (علیهم السلام)»

عبدالعظیم حسنی می گوید وارد شدم بر مولای خودم بر آقای خودم حضرت علی بن محمد (علیهم السلام) که منظور امام هادی (علیه السلام) هست

«فلما بصر بی قال لی: مرحبا بک یا أبا القاسم أنت ولینا حقاً»

خوش آمد گفت امام، چقدر جایگاه داشته پیش امام، امام گفت:

خوش آمدی ای أبا القاسم تو واقعاً ولی ما هستی ولی حقیقی ما هستی

چقدر خوب است که امام زمان انسان شهادت بدهد که آقای فلانی تو واقعاً ولی ما هستی تو واقعاً ولایت مدار هستی و این خیلی مهم هست

«قال: فقلت له: یا ابن رسول الله إنی أرید أن أعرض علیک دینی»

من می خواهم دینم را یعنی اعتقاداتم را بر شما عرضه کنم

«فإن کان مرضیا ثبت علیه»

اگر واقعاً این اعتقاداتی که داشتم مورد پسند شماست بر آن ثابت قدم بمانم

«حتی ألقی الله عزوجل»

تا اینکه خدا را ملاقات کنم

تا آخر عمر می خواهم بر این اعتقادات ثابت قدم بمانم، امام فرمود چه هست اعتقادات ات؟ دانه دانه شروع کرد از خداوند؛ خدا یکی هست مثل ندارد حد ندارد قابل تشبیه نیست، جسم نیست، صورت نیست، عرض نیست، جوهر نیست و این مسائل، پیامبر ما حضرت محمد (ص) هست

«وإن محمدا عبده ورسوله خاتم النبیین فلا نبی بعده إلی یوم القیامه»

تا خلفاء و ائمه بعد از پیغمبر را می شمارد؛ امام اول من امیرالمؤمنین هست

«ثم الحسن، ثم الحسین، ثم علی بن الحسین، محمد بن علی، جعفر بن محمد، موسی بن جعفر، علی بن موسی، محمد بن علی، ثم أنت یا مولای»

و الآن امام زمان من تو هستی یا مولای من

«فقال علیه السلام:»

امام هادی (علیه السلام) فرمودند:

«ومن بعدی»

تکملۀ سخن حضرت عبدالعظیم حسنی: پس از من پسرم حسن هست

«فکیف للناس بالخلف من بعده؟»

اما مردم با جانشین امام حسن عسکری (علیه السلام) چگونه رفتار خواهند کرد؟ چطوری با او طی خواهند کرد؟ و چه برخوردی با او خواهند داشت؟

«فقلت: وکیف ذاک یا مولای؟»

مگر قرار هست چه اتفاقی بیفتد مولای من آقای من؟

«قال: لأنه لا یری شخصه»

خودش دیده نمی شود

«ولا یحل ذکره باسمه حتی یخرج فیملأ الأرض قسطا وعدلا کما ملئت جورا وظلما»

مقصود ما این تیکه از روایت بود از زبان حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی (علیه السلام) که امام هادی می فرماید جانشین پس از من پسرم حسن هست امام حسن عسکری (علیه السلام) و پس از او کسی هست که خودش دیده نمی شود و تا زمان ظهورش جایز نیست ما اسم او را ببریم او همان کسی است که دنیا را پر از عدل و داد می کند همانطوری که پسر از ظلم و جور خواهد شد یا می شود در زمان عصر قبل از ظهور، بعد حضرت عبدالعظیم می گوید:

«أقررت»

اقرار کردم

«وأقول»

من اقرار کردم به این دو نفر بعد از امام هادی (علیه السلام)

«وأقول: إن ولیهم ولی الله»

هر کس ولی این ائمه باشد ولی امام زمان باشد او ولی خدا هست، دشمن امام زمان دشمن خدا هست، اطاعت از امام زمان اطاعت از خدا هست و سرپیچی از دستورات امام زمان سرپیچی از دستورات خداوند هست، روایت بسیاز زیبا از اعتقادات یک شیعه واقعی، امام اولش فرمود تو شیعه واقعی ما هستی حضرت عبدالعظیم تو شیعه واقعی ما هستی، چه اعتقاداتی داشت؟ در باره خدا مشخص است اعتقادات امروز شیعه، در باره امامان ما تک تک همان اعتقادات را داشت و حضرت امام هادی تکمیله ای زد بعد از من پسرم حسن و بعد از او حضرت مهدی هست که دوران غیبت خواهد بود، در دوران غیبت خودش دیده نمی شود و بردن اسمش هم جایز نیست و او هست که دنیا را پر از عدل و داد خواهد کرد همانطوری که پر از ظلم و جور می شود و این بشارتی است که ما از زبان حضرت عبدالعظیم حسنی از امام هادی (علیه السلام) خواندیم و إن شاءالله که توفیق بدهد به ما خداوند که بشنویم از زبان امام زمان هرچند که خیلی بعید هست در خودمان نمی بینیم چنین وضعیتی را ولی خوش به حال کسانی مثل حضرت عبدالعظیم (علیه السلام) که از زبان امام زمان شان شنیدند «أنت ولینا حقا» تو واقعاً شیعه ما هستی، باید به این سمت حرکت کنیم به سمت شخصیت های مثل حضرت عبدالعظیم که امام زمان إن شاءالله از همه ما راضی باشد و در زمان ظهورش ببینیم آن دولت کریمه را، در رکابش إن شاءالله جان مان را فدایش کنیم إن شاءالله.

مجری:

إن شاءالله، بسیار زیبا و عالی هم متن حدیث اتفاقاً حالا بینندگان عزیزی که در برنامه حبل المتین هم همراه ما هستند الآن حضرت آیت الله دکتر حسینی قزوینی این بحث حدیث خلفای إثنا عشر را بحث می کنند و الآن هم این تأکید بر این که آن اولیاء الله آنهایی که نزدیک بودند به آنها تأکید می شد که در همین جا متوقف نشوید بلکه بعد از ما ائمه هم هنوز امام های هست، خب تماماً دلیل بر خود همین مطلب هست و چقدر زیبا و عالی و به جا که هم بالاخره حسن مطلع برنامه امام زمانی شد و هم از آن طرف نقلی از این ولی آن ائمه حضرت عبدالعظیم حسنی (علیه السلام) بود که از هر دو جهت بسیار قابل استفاده بود.

حضرت استاد اگر مطلبی نسبت به خود امشب یا بالاخره مناسبت جنگ اُحد هست اگر مطلبی هست فرمایش بفرمایید إن شاءالله وارد روال اصلی بحث بشویم.

استاد یزدانی:

جنگ اُحد یکی از مصیبت های بسیار عظیم را بر اسلام و مسلمین به خصوص بر پیغمبر وارد کرد بخاطر شهادت عمویش حضرت حمزه (سلام الله علیه) که در روایات اهل سنت هم داریم در روایات ما هم هست که پیغمبر بزرگوار اسلام به شدت ناراحت شد و گریه شدیدی کرد، روایتی که در کتاب «المستدرک علی الصحیحین» آقای حاکم نیشابوری آمده؛ «المستدرک علی الصحیحین» آقای حاکم نیشابوری، جلد شماره 3، با تحقیق آقای مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت لبنان، صفحه شماره 219 که از جابر بن عبدالله انصاری نقل می کند که روز اُحد پیغمبر حضرت حمزه را گم کرده بود وقتی همه برگشتند یک عده فرار کردند بعد از بازگشت مردم و پیروزی جنگ پیغمبر عمویش حمزه را گم کرده بود می گشت دنبال عمویش حمزه

«فقال رجل رأیته عند تلک الشجرة»

المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، محقق مصطفی عبدالقادر عطا، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت لبنان، ج 3، ص 219

من عموی تو را کنار این درخت دیدم که می فرمود

«أنا أسد الله وأسد رسوله»

من شیر خدا و شیر پیغمبر خدا هستم

حقیقتاً هم شیر خدا و شیر پیغمبر خدا بود

«اللهم إنی ابرأ إلیک مما جاء به هؤلاء لأبی سفیان واصحابه»

خدایا من از أبو سفیان و یاران أبو سفیان بیزارم، از کارهای آنها و از رفتار آنها و از عملکرد آنها، خدایا من عذرخواهی می کنم از تو در برابر این مسلمانانی که فرار کردند و پیغمبر را تنها گذاشتند

«وأعتذر إلیک مما صنع هؤلاء من انهزامهم فسار رسول الله نحوه»

پیغمبر رفت نزدیک حضرت حمزه

«فلما رأی جبهته بکی»

پیغمبر وقتی پیشانی حضرت حمزه را دید شروع کرد به گریه کردن

«ولما رأی ما مثّل به شهق»

وقتی پیغمبر دید که عمویش حمزه را مُثله کرده اند

داستان را همه بینندگان عزیز می دانند که هند جگرخوار بخاطر نفرت و بغضی که از حضرت حمزه (سلام الله علیه) داشت بعد از شهادت حضرت حمزه آمد

 

 

 

 

 

15:00

گوش هایش را برید دماغش را برید، لبها را برید و تکه تکه کرد و جگر حضرت حمزه را از  شکمش در آورد و به دندان گرفت و آن اتفاقاتی که شیعه و سنی نقل کردند، پیغمبر وقتی این وضعیت را دید

«شهق»

یعنی گریه با صدای بلند، اشرف مخلوقات عالم، محور عالم برای عمویش حمزه بلند بلند با صدای بلند گریه کرد، این روایتی که ثابت می کند پیغمبر بزرگوار اسلام چقدر برای عمویش حمزه (ع) احترام قائل بود و چقدر او را دوست داشت و چقدر ناراحت شد از کاری که هند جگر خوار انجام داد، هند جگر خوار قلب و جگر حضرت حمزه را در آورد و پسرش معاویة بن ابی سفیان طبق روایت صحیحی که در منابع اهل سنت وجود دارد سالها بعد بخاطر کینه ای که از حضرت حمزه داشت  آمد و قبر حضرت حمزه را شکافت، دستور داد نبش قبر کردند، روایت صحیح در منابع اهل سنت آمده، مثلاً  خیلی از کتاب ها این را نقل کردند، آقای طحاوی در شرح مشکل الآثار خودش نقل کرده، شرح مشکل الآثار احمد بن محمد بن سلامه طحاوی با تحقیق شعیب الأنعوط وهابی، جلد 12، چاپ مؤسسه الرسالة بیروت، چاپ اول، چاپ 1415، صفحه 441، از جابر بن عبدالله، راوی آن روایت هم جابر بن عبدالله انصاری بود راوی این روایت هم جابر بن عبدالله انصاری است، سند روایات هم صحیح است، مثل روایات صحیح مسلم از دیدگاه اهل سنت،

«سمع جابر بن عبدالله»

راوی می گوید از جابر بن عبدالله شنیده که فرمود

شرح مشکل الآثار، احمد بن محمد بن سلامه طحاوی ، تحقیق شعیب الأنعوط وهابی، ج 12، چاپ مؤسسه الرسالة بیروت، چاپ اول، چاپ 1415، ص 441

«یقول»

می گفت

«لما اراد المعاویة یجری العین التی عند قبور الشهداء بالمدینة أمر منادیاً فنادی من کان له میتٌ فالیأته»

معاویه وقتی که می خواست چشمه ای که در کنار قبور شهدا بود را به مدینه برساند دستور داد که هر کس در این قبرستان میتی دارد بیاید و میت خودش را ببرد

میت به دستور پیغمبر اینجا دفن شده شما به چه جرأتی داری این دستور را می دهی، جابر می گوید من رفتم پدرم را از آنجا در آوردم، پدرم هنوز سالم بود، جابر بن عبدالله پدرش در جنگ احد به شهادت رسید،

«فأصابت مسحاة أصبع رجل منهم فأنفطرت دماً»

یک شخصی کلنگ زد و این کلنگ ایشان برخورد کرد به انگشت یک شخصی و خونی تازه، بعد از 40 سال فواره زده از پای این شهید،  خب این چه کسی بود این رجل؟ خب دیگر بعضی از علمای اهل سنت باید اینجا امانت داری کنند، اسمش را حذف کردند، اما همه هماهنگ نیستند، بعضی آمدند لو دادند، در روایات دیگر که در کتاب البدایه و النهایة ابن کثیر هست، و همینطور در کتاب های دیگر، مثلاً در الطبقات الکبری ابن سعد، کتاب الطبقات الکبری ابن سعد، در اینجا آمده و خیلی از کتاب های دیگر، جلد 3، چاپ دارالکتب العلمیه بیروت، چاپ اول، چاپ 1410، این وسط صحفه آمده،

«عن جاب بن عبد الله لما أراد معاویة أن یجری عینه التتی بأُحد»

معاویه یک چشمه ای آنجا داشت، حالا چشمه را خریده بود یا تصاحب کرده بود، می خواست آب آن را جاری بکند، دستور داد نوشت

«إنا لا نستطیع»

مردمی که به او نامه نوشته بودند و دستور داده بودند آنها نامه نوشتند به معاویة گفت

«أنا لا نسطیع أننجریها إلا علی قبور الشهداء»

راهی ندارد ما این چشمه را بخواهیم به سمت مدینه به سمت باغ ها عبور بدهیم مگر اینکه از روی قبور شهدا ما اینها را  عبور بدهیم

«فکتب انبشوهم»

نبش قبر کنید

شهدای احد را دستور میدهد که نبش قبر کنید،

«فرأیتهم الیحملون علی أعناق الرجال کأنهم قوم نیام»

مردم آمدند شهدای احد را دانه دانه در آوردند روی شانه های خودشان گرفتند می گوید انگار خواب بودند،

هنوز بعد از 40 سال خواب بودند انگار بدن ها تازه بودند

«و أصابت مسحاة طرف رِجل حمزة بن عبدالمطلب فانبعثتدماً»

یک شخصی کلنگ زد و گوشه کلنگ به پای حضرت حمزه (ع) اصابت کرد و خون جاری شد،

خب مادرش هند جگر خوار آن طوری، جگر حضرت حمزه را در آورد مثله کرد طوری که پیغمبر وقتی دید، «شهق» از شدت ناراحتی با صدای بلند با فریاد گریه می کرد، پسر بخاطر کینه ای که داشت از حضرت حمزه سید الشهدا آمد و این دستور را داد که نبش قبر کنید و بعد این جنایتی که اتفاق افتاد و کارهایی که انجام دادند، این کینه ای که اینها از حضرت حمزه سلام الله علیه داشتند همچنان باقی بوده و معاویه تا آخر عمر همان راهی را که مادرش رفته بوده همان راه را ادامه داده.

مجری:

لا إله الا الله، بسیار عالی خب پس این بی راه نیست ما وقتی که می شنویم این جنایاتی که اتفاق می افتد و مثل خود همین نبش قبری که اتفاق افتاده دلایلی دارد از جمله آنها همین نسبی است که به آن رسیدند، حالا آن سلسله کجا آن شجرة خبیثه کجا و اصلاً قیاس کردنش با دیگران خودش جای تأمل و تدبر دارد.

برویم کلیپ اول را باهم ببینیم ان شاء الله بر میگردیم و در خدمت تان خواهیم بود.

کلیپ:

این مرحله تمام شد الله عزوجل حالا به یوسف (ع) دستور می دهد تجویز می کند که الآن پیراهنت را بفرست برای پدر که پدر منتظر ا ست

«اذْهَبُوا بِقَمِيصِي»

پیراهن من را ببردید

«هذا»

این قمیص که به تنم هست، همین را ببرید

«فَأَلْقُوهُ عَلى‌ وَجْهِ أَبِي يَأْتِ بَصِيراً»

این را بر چهره پدر بیاندازید بر روی چشمان پدر بیاندازید

«یأت بصیراً»

بینا می آید

یعنی بینا می شود چشمانش نورش بر میگردد، آنچه که یوسف (ع) دستور داد هم یکی از معجزات یوسف بود اما به امر الله بود، بار بار خدمت شما عرض کردم ک معجزات حق است، انبیاء معجزات داشتند زیاد هم داشتند اما معجزات به دست انبیاء فقط ظاهر می شدند قدرت کلید، شاه کلید به دست الله بود، الله که بخواهد پیراهن شفا می دهد، لذا

«قال المحققون، إن علم یوسف بأن إلقاء ذلک القمیص علی وجه یعقوب یوجب رد البصر کان بوحی الله تعالی»

تفسیر خازن می گوید اینکه یوسف می دانست که این پیراهن چشمانش را بر میگرداند خدا وحی کرد، همانطور که آن پیراهن اول، پیراهن مصیبت بود، این پیراهن پیراهن بشارت، نعمت، الله عزوجل به هین شکل این بنده خودش را با پیراهنی امتحانش را آغاز کرد با پیراهنی امتحانش به پایان رسید، هر دو پیراهن برای یک پسر بود، پیراهن شفا نمی دهد الله شفا می هد، پیراهن کاری نمی کند، بعضی می گویند که ببینید که غیر خدا هم شفا می دهد از این برداشت غلط می کنند، اگر هر پیراهنی شفا بدهد، درست است پیراهن پیغمبر شما می گویید، خب اولین پیراهن پیراهن پیغمبر بود، چرا آن وقت شفا نداد؟ تا الله نخواهد، لذا ما نمی توانیم پیراهن کسی را عمامه کسی را تیکه و پارچه کسی را به چشم بگذاریم بگوییم که این چشم ما را شفا بده،  هر وقتی که در وحی بود، اینجا برای پیغمبر وحی آمده، به این چیز ها است، اگر یعقوب را شفا داده لذا پیراهن پیر صاحب هم شفا بدهد نخیر معجزه به دستور خدا می شود با وحی الله می شود، وحی که خدا به پیغمبرش می کند اینجا چرا قبلاً یوسف (ع) پیراهنش را نفرستاد، مگر قبلاً برادران تعریف نکردند  که

«وَ ابْيَضَّتْ عَيْناهُ»

چشم هایش سفید شده از بس گریه می کند

قبلاً برادران از غم پدر نگفتند از اندوه پدر نگفتند، چرا آن زمان یوسف پیراهن نفرستاد؟ چون اجازه نداشت، معلوم می شود که هر وقتی که خدا بگوید، هر وقت که خدا تجویز بکند می تواند، لذا ببرید این را به پیش پدر بینا می شود.

مجری:

این هم از معاونت آموزش مدرسه دارالعلوم زاهدان که زیاد از این باغ بری می رسد، هر بار اغراض را باید بپرسیم از استاد که این چه تفسیری هست، چه دوا و چه انگیزه هایی پشت سر این هست که یک سری مطالب مشخص را مطرح می کنند، تا به چه نتیجه ای بخواهند برسند، اما ظاهراً صرفاً می خواستند یک تفسیری انجام بدهند، شبهه و مطلب شان این بود که اینکه خداوند بوسیله این پیراهن شفا داد حضرت یعقوب را پیراهن هیچ اثری نداشت بلکه بخاطر وحی الهی و اجازه الهی بود و دیگر از این خبر ها نیست دیگر نه وحی هست نه اجازه ای هست، و دیگر هیچ چیزی شفا نخواهد داد.

استاد یزدانی:

بله همانطور که حضرت عالی فرمودید ایشان کل ماه رمضان را یک برنامه ای تفسیر قرآنی داشت در هیچ سخنرانی نبود که یک تعرضی به عقیده مسلمان ها نزند، ایشان همانطور که حضرت عالی فرمودید معاون آموزش دارالعلوم زاهدان هست، دارالعلوم زاهدان برای اهل سنت است، ولی انگار کلاً رویه عوض شده، یک عده ای آمده اند که بجای اینکه دیدگاه خود دارالعلوم را مفتی های دارالعلوم را و فتوای دارالعلوم را بگویند همه اش دنبال فتاوای  ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب، با افتخار هم از ابن تیمیه نام می برند و ابن تیمیه را تجلیل می کنند، از وهابیت نام می برند تجلیل می کنند، خب چه وضعی است، شما با پول اهل سنت این مدرسه را اداره می کنید، اما بجای اینکه فتاوای اهل سنت را بگویید، عقیده اهل سنت را بگویید می آیید فتاوای وهابیتی که دشمن اهل سنت است دشمن ما مسلمان ها است آنجا مطرح می شود، نه یک بار نه دوبار یعنی خیلی کلیپ پخش کردیم و خیلی هم کلیپ زیاد داریم از ایشان که مسئولین دارالعلوم زاهدان یک خورده باید حواسشان جمع باشد که همچین آدم هایی چقدر نفوذ کردند که رسیده اند به معاونت آموزش دارالعلوم زاهدان، خب سالهای بعد زیر دست این معاون آموزش چه در خواهد آمد؟

مجری:

دیگر انتظار نداشته باشند که عالم سنی در بیاید

استاد یزدانی:

دیگر نباید انتظار داشته باشند، به قول شما که یک عالمی که اهل سنت باشد در بیاید، هر کسی از زیر دست همچین عالم سلفی در بیاید یک عالم سلفی خواهد بود، یک وهابی خواهد بود، دیگر یک مسلمان اهل سنت از این حوزه بیرون نخواهد آمد، ببینید ایشان می گوید این پیراهن اگر شفا داده به اجازه خدا است ما هم می گوییم همین را، مگر مسلمان های دیگر چه می گویند، مگر پیراهن قرار است شفا بدهد؟ نه خدا در این پیراهن شفا قرار داده، چرا؟ چون پیراهن حضرت یوسف هست، و اِلّا خود حضرت یعقوب هم بود، اما خدا می خواهد در این پیراهن شفا قرار بدهد چون این همان پیراهن حضرت ابراهیم است، خیلی سابقه دارد و تاریخ دارد این پیراهن، اگر فرصت شد مستندات آن را نشان خواهم داد، حتی ببینید محمد بن عبدالوهاب در کتاب مجموع مؤلفات در کتاب تفسیر قرآنش، جزو این مجموعه ای که مجموعه مؤلفات محمد بن عبدالوهاب را جمع کردند در کتاب التفسیرش، این داستان و این مطلب را آورده و اعتراف کرده به اینکه پیراهن حضرت یوسف شفا می دهد، نه اینکه شفا از خودش باشد، شفا از خداوند هست،

«الخامس وا لعشرون»

تفسیر قرآن، محمد بن عبدالوهاب، ص 173

«و هی قوله إذهبوا بقمیصی هذا»

که حضرت یوسف به برادرانش می گوید این پیراهن مرا ببرید پیش پدرم،

حالا بعد حرف هایی در این باره می زند می گوید این همان پیراهنی است که جبرئیل آورد برای ابراهیم آن زمانی که می خواستند او را در داخل آتش بیاندازند، نمرود می خواست حضرت ابراهیم را در داخل آتش بیاندازد، خدا چطور نجاتش داد؟ پیراهنی از آسمان فرستاد توسط جبرائیل این پیراهن را پوشید با پوشیدن این پیراهن دیگر آتش به او اصابت نکرد، وقتی اسحاق به دنیا آمد این پیراهن رسید به اسحاق، اسحاق به یعقوب داد و یعقوب به یوسف داد، پس پیراهن یک تاریخچه ای دارد، و این همان پیراهنی بود وقتی حضرت یوسف را داخل چاه انداختند بقیه لباس هایش را در آوردن ولی این لباس را فراموش کردند که از تنش در بیاورند، و همین پیراهن را حضرت یوسف فرستاد برای پدرش یعقوب که با مالیدن این پیراهن به چشمانش

«لیرتد إلیه بصره»

چشمش با این پیراهن بینا بشود

حالا ادامه داستان را نگفته این پیراهن همینطور رسیده رسیده و این پیراهن دست ائمه هست، در امام زمان هست و ان شاءالله در دوران ظهور خواهیم دید این پیراهن را؛ در صفحه 174،

«السابع و العشرون إن تبرک بذلک و امساکه و تداوی به لیس من الشرک»

آقای عبدالغنی بدری، می گوید تبرک به این پیراهن نگه داشتن این پیراهن حتی تداوی به این پیراهن شرک نیست، چرا؟

«کما کانوا یفعلون بآثار رسو الله صل الله علیه و آله و السلم بل ذلک حسن مطلوب»

هر پیراهنی که شفا نمی دهد، مگر پیراهم پیامبر هم شفا می دهد؟ محمد بن عبدالوهاب که پدر شما است و پیامبر شما است خدای شما است می گوید فرقی ندارد پیراهن حضرت یوسف باشد یا پیراهن پیامبر باشد همه آثار پیغمبر هم مثل همین شفا می دهد، می شود تداوی کرد بوسیله این پیراهن، این شرک نیست چون خدا متبرک قرار داده، این پیراهن را و همینطور آثار پیغمبر بزرگوار اسلام را خدا است که در او برکت قرار داده و می شود به وسیله آن شفا پیدا کرد، این مطلبی که از اینجا گفتم و همینطور خیلی از علمای اهل سنت تبرک را قبول دارند همانطور که خدمت تان گفتم فتوای ایشان مخالف صریح فتوای خود دارالعلوم زاهدان است، شما ببینید در محمود الفتاوی دارالعلوم زاهدان که علامه شان مفتی خدا نظر مفتی سابق شان فتوا داده بود در این کتاب زیر نظر مولانا عبد الحمید کتاب چاپ شده، محمود الفتاوی تألیف مفتی خدا نظر، زیر نظر مولوی عبد الحمید چاپ شده در زاهدان، در سال 1387، صفحه 306 از جلد4 می گوید

تبرک جستن صحابه از آب دهان آن حضرت

محمود الفتاوی،  خدا نظر،دار العلوم زاهدان، سال 1387، ج 4، ص 306

سؤال کردند چه می فرمایند علمای دین، نه علمای وهابی،

چه می فرمایند علمای دین در مسئله ذیل بعضی از علما و سخنرانان گاهی می گویند اصحاب رسول خدا آب دهان حتی بلغم آن حضرت را گرفته و به سر و صورت خود می مالیدند، آیا این گفته آنان درست است یا نه؟

جواب داده

بله این گفته آنان درست است و از اقوال صحابه ثابت است،

«و فی صحیح البخاری ثم إن عروة فلان و فلان.... و فی الفتح:»

یعنی در فتح الباری آمده

«قوله فدلک بها وجهه و جنده و فیه طهارة النخامه و الشعر المنفصل و التبرک بفضلات الصالحین الطاهرة»

نه فقط بلغم پیغمبر نه فقط موی پیغمبر بلکه حتی تبرک به فضله صالحین هم از دیدگاه اینها جایز است،

«بفضلات الصالحین» هم می شود تبرک کرد، و طاهر است از دیدگاه اینها، چه کسی فتوا داده؟ خدا نظر دار الإفتاء حوزه علیمه دارلعلوم زاهدان، 25/11/1419 ه ق، یعنی حدود24 سال پیش این فتوا داده شده، و آن زمان در دارالعلوم زاهدان علمای اهل سنت فتوا می دادند تبرک نه به پیراهن یوسف نه به همه فضلات پیغمبر مو و عرق بدن و لباس و حتی بلغم پیغمبر بزرگوار اسلام، بلکه به فضلات صالحین هم از دیدگاه آنها جایز بوده ولی امروز می بینیم که کلاً تفاوت کرده این دارالعلوم، به کجا دارید می روید، این راهی که دارید می روید راه اهل سنت نیست، این راه راه وهابیت هست،

ترسم نرسی به کعبه، ای اعرابی

کاین ره که تو می‌روی به ترکستان است

این راهش نیست و من توصیه می کنم که بروید همان راه اهل سنت را و به همان راه پایبند باشید، و نروید سراغ سلفی ها و دشمنان اهل سنت.

مجری:

بله با این روش فعلاً شروع شده حالا دور نیست زمانی که بخواهیم ببینیم که از اینها فتواهای تکفیری ها در می آید، فتواهایی در می آید که برای خودشان هم بسیار مضر خواهد بود ما چقدر از اینها داریم و جالب هم این است که وقتی که می آید این را ارائه می دهد چنین شخصی کأن خیر خواه است و بدون اینکه اشاره ای بکند که ما داریم مخالفتی می کنیم با فتوایی صرفاً آمده یک مطلبی را بیان کرده، بقیه چنین برداشتی را قطعاً انجام می دهند، و اگر این روشنگری ها نباشد، قطعاً ممکن است به جاهای باریکتر کشیده بشود.

استاد یزدانی:

علاوه بر اینها از بقیه که بگذریم می گویند پیراهن پیغمبر که شفا نمی دهد، ایشان می گفت پیراهن یوسف بود که شفا می داد، ما می گوییم بالاتر از اینها بزرگان شما ائمه شما مثل احمد حنبل و شافعی به پیراهن همدیگر تبرک می کردند، حالا من نمونه هایی از اینها بگویم، مثلاً شافعی به پیراهن احمد بن حنبل طبق روایتی که علمای بزرگ اهل سنت مثل، ابن کثیر از شافعی ها ابن مفلح مقدسی از حنابله سبکی شافعی، سفارینی حنبلی، و حتی یافعی شافعی اینها نقل کردند من یکی از اینها را بخوانم روایتی که در کتاب الآداب الشرعیة ابن مفلح مقدسی نقل شده، این کتاب به مناسبت صدمین سالگرد تأسیس دولت سعودی در سال 1419 چاپ شده، در عربستان، جشن گرفتند، تولد پیغمبر جشن گرفتن حرام است اما برای خودشان هیچ مشکلی ندارد، در این کتاب در جلد دوم از کتاب الأداب الشرعیة، صفحه 15، حال من خلاصه داستان را خدمت تان نقل کنم، چون طولانی است و فرصت نداریم وقت مان کم هست، می گوید از طرق متعدد نقل شده که شافعی نامه ای نوشت از مصر چون شافعی ساکن مصر بوده آن زمان، و این نامه را داد به ربیع ابن سلیمان و گفت برو پیش ابی عبدالله احمد بن حنبل و جوابش را برایم بیاور، می گوید من رفتم پیش احمد بن حنبل تا نامه را دید و خواند

«تغرغرت عیناه بالدموع»

چشم های احمد بن حنبل از گریه پر از اشک شد

الأداب الشرعیة، ابن مفلح مقدسی، ص 15

شافعی در این نامه چه نوشته بود که باعث گریه احمد بن حنبل شد؟ شافعی در این نامه نوشته بود من پیغمبر را در خواب دیدم و پیغمبر به من دستور داد

«اکتب إلی ابی عبدالله احمد بن حنبل»

به احمد بن حنبل نامه بنویس

و سلام من را به او برسان و به او بگو

«إنک ستمتحن و تدعی إلی خلق القرآن و لا تجبهم یرفع الله لک علماً إلی یوم القیامة»

داستان خلق قرآن که عده ای طرفدار خلق  قرآن بودند و عده ای می گفتند نه قرآن مخلوق هست، یک عده ای می گفتند نه مخلوق نیست، فتنه ای که د زمان مأمون عباسی راه افتاده بود بین معتزله اهل حدیث، شافعی می گوید من پیغمبر را در خواب دیدم به من گفت نامه بنویس به احمد حنبل و بگو تو امتحان می شوی به زودی و به تو می گویند بیا طرفدار خلق قرآن باش که قرآن مخلوق است و قدیم نیست جواب نده چرا؟ چون می خواهیم روز قیامت یک علمی برایت در صحرای قیامت برافراشته کنیم که این هم پرچم احمد بن حنبل، نامه را که دادم به احمد حنبل گفتم البشارة نمی شود که من این نامه را از مصر تا اینجا آوردم مژدگانی نگیرم، چه مژدگانی داد؟

«فأطاه قمیصه الذی یلی جلده»

آن پیراهنی که به پوست احمد حنبل می پسپید(لباس زیر) را داد

زیر پیراهنش را داد به ربیع ابن سلیمان و جواب نامه را هم نوشت، وقتی رفتند پیش شافعی شافعی به او گفت چه چیزی به تو داد، گفتم همان پیراهنی که به پوستش می چسبید، شافعی گفت من نمی خواهم این را از تو بگیرم، نمی خواهم ناراحت کنم ولی بده به من این را

«و لکن بُلَّهُ و الدفع إلینا الماء الذی حتی نشرکک فیه»

این پیراهن را ببر داخل آب بکن، بعد آب را برای من بیاور تا ما هم در تبرک این پیراهن شریک بشویم

«فغسلته و حملت ماء إلیه»

من این پیراهن را داخل آب کردم و شستم و آب را بردم پیش شافعی

شافعی این را در یک کاسه ای ریخت و هر روز می آمد به این آب دست می زد،

«فیمسح علی وجهه»

به چهره خودش می مالید

«تبرکاً بأحمد بن حنبل»

خودش را میخواست به احمد بن حنبل متبرک بکند

شما می گویید پیراهن پیغمبر شفا نمی دهد ولی این آقا می گوید پیراهن احمد بن حنبل امام تان شافعی به پیراهن امام دیگرتان احمد بن حنبل تبرک می کرد و منتظر شفا بود، حالا شفا داد یا نداد به هرحال این داستان های دروغینی که اینه نقل کردند، و همینطور احمد بن حنبل هم به پیراهن شافعی، ایشان هم به پیراهن شافعی تبرک می کرده، عمدة القاری شرح صحیح البخاری، امام علامه بدر الدین عینی متوفای 855، جلد9، صفحه 345، آیا بوسدن اماکن شریفه به قصد تبرک جایز هست یا جایز نیست؟

«وأما تقبیل الأماکن الشریفه»

عمدة القاری شرح صحیح البخاری، امام علامه بدر الدین عینی، متوفای 855، ج 9، ص 345

مثلاً در و دیوار حرم و مسجد به قصد تبرک و همینطور بوسیدن دستان صالحین و پاهای صالحین جایز هست یا نیست؟ می گوید

«فهو حسن محمود باعتبار القصد و النیة»

این بستگی به قصد و نیت طرف دارد

و این کار خیلی هم خوب است، ابو هریره از امام مجتبی (ع) می خواست و درخواست می کرد که آنجایی را که پیغمبر بوسیده یعنی ناف امام مجتبی را، می گفت نافت را به من نشان بده می خواهم آنجا را ببوسم، چرا؟ چون می خواهم به آثار پیغمبر و ذریه پیغمبر خودم را متبرک کنم

«فقبله تبرکاً بآثار و ذریته»

ابو هریره می خواست خودش را متبرک کند به پیغمبر می آمد ناف امام مجتبی را می بوسید چون پیغمبر آنجا را بوسیده بوده، حالا روایت برای سنی ها است من خیلی کاری به صحت آن ندارم؛ روایت دیگری نقل می کند از ابو سعید بن علایی می گوید

«رأیت فی کلام احمد بن حنبل فی جزء قدیم علیه خط ابن ناصر و غیره من الحفاظ»

در یک کتاب قدیم از احمد بن حنبل به خط ابن ناصر و دیگران دیدم که سؤال شد از احمد بن حنبل

«أن تقبیل قبر النبی»

از احمد بن حنبل سؤال شده بود آیا می شود قبر پیغمبر را هم بوسید یا نمی شود؟ می شود منبر پیغمبر را هم ببوسیم یا نمی شود

«فقال لا بأس بذلک»

اشکال ندارد

چه اشکالی دارد آدم قبر پیغمبر را ببوسد، اصلاً چنین توفیقی پیدا بکند، چه اشکالی دارد انسان منبر پیغمبر را ببوسد، ان شاءالله خدا همه مان توفیق بدهد وهابیت نابود بشود و برویم، احمد بن حنبل گفت

«لا بأس بذلک»

اشکالی ندارد،

«قال فأریناه للشیخ تقی الدین بن تمیمة»

من این مسئله را این نامه را این خط را که خط ابن ناصر بود و فتوای احمد بن حنبل را به ابن تیمیه نشان دادم، تعجب کرد مثل همین آقایی که در دار العلوم تعجب می کند از این مسائل تعجب کرد، می گفت احمد بن حنبل خیلی پیش من مقام داشت، واقعاً این کلام احمد بن حنبل است یا شما نقل به معنا کردید؟ راوی می گوید این دیگر تعجب ندارد از شما تعجب می کند

«و أی عجب فی ذلک»

چه تعجبی دارد؟

«و ق روینا عن الإمام احمد بن حنبل أنه غسل قمیصاً للشافعی و شرب الماء الذی غسله به»

احمد بن حنبل پیراهن شافعی را می گرفت داخل آب می کرد و بعد آب پیراهن شافعی را می خورد،

«تبرکاً بالشافعی»

او تبرک می کرد به احمد بن حنبل، برای تبرک خورده دیگر، برای چیز دیگر نخورده، برای شفا به پیراهن شافعی، شافعی  آب پیراهن احمد بن حنبل را می خورد، احمد بن حنبل آب پیراهن شافعی را، تبادل می کردند شما می گویید جایز نیست، مفتی شما در دارالعلوم زاهدان می گوید فضله صالحین هم شفا است شما می گویید پیراهن پیغمبر شفا نمی دهد، امام تان شافعی تبرک می کند به پیراهن احمد بن حنبل و امام تان احمد بن حنبل تبرک می کند به پیراهن شافعی، و زیاد داریم از این نوع شفا ها، مثلاً همین مولوی عبدالعزیز ملا زاده که مؤسس دارالعلوم هست، شما خیلی دور شدید دیگر از سیره اهل سنت زاهدان، در کتاب زندگی نامه مولانا عبدالعزیز ملا زاده، که مؤسس همین دارلعلوم زاهدان بوده، نوه مولانا عبد العزیز این کتاب را نوشته، دو نفر که هر دو از فامیل هایش هستند این کتاب را نوشتند نشر احسان چاپ کرده، در سال 1387، که مولانا عبد الحمید هم مقدمه زده بر این کتاب، کاری به مقدمه اش نداریم تا اینجا در صفحه 227،  الآن کتاب موجود است بروند از کتاب فروشی های زاهدان این کتاب را ببینند،  می گوید

روزی حضرت مولانا با چند نفر از عالمان در کنار رودخانه مجاور مدرسه عزیزیه انزا، نشسته بودند در کنار یک رودخانه ای، شخصی یک لیوان آب به مولوی گل محمد داد،

زندگی نامه مولانا عبدالعزیز ملا زاده، نوه مولانا عبد العزیز، نشر احسان، سال 1387،  ص 227

اینها از بزرگان تصوف سیستان هستند، حضرت مولانا یعنی همین  عبد العزیز ملا زاده

اشاره کردند برایشان آب بیاورند آن شخص باقیمانده آب مولوی گل محمد را بر زمین ریخت و پس از آن دوباره لیوان را پر از آب تقدیم مولانا کرد، مولانا فرمود چرا باقی مانده آب را به زمین ریختی که من تشنه نبودم،

اصلاً آب نمی خواستم برای تشنگی چه می خواستی؟

می خواستم باقی مانده آب مولانا گل محمد را بنوشم،

می خواست آب مولانا را بنوشد، برای چه؟

چرا که سور مؤمن (ته مانده آب مؤمن) به ویژه انسان های پرهیزگار شفای بیماری ها و سنت پیامبر اکرم (ص) هست

این داستانی است که در کتاب زندگینامه مولانا عبدالعزیز نقل شده و مولای تان عبد العزیز ملا زاده بزرگتان مؤسس همین دارالعلوم که الآن نشستید پشت آن لم دادی فتوای وهابیت را می خوانی ایشان می گوید نه تنها پیراهن پیغمبر و آب دهان پیغمبر، مولوی گل محمد که آنجا بوده و آب خورده می خواسته از آب دهان مولوی گل محمد ایشان شفا پیدا بکند، خیلی عوض شدید شما، خیلی تغییر کردید

مجری:

یک دفعه از قرن دوم از احمد بن حنبل و شافعی گرفته تا همین الآن همه دارند تبرک می کنند حالا این وسط اینها آمده اند.

استاد یزدانی:

در همه قرون داریم اگر فرصت باشد تا صبح برای شما از این تبرکات می خوانم، ایشان بزرگ شما است مفتی شما است مؤسس همین دارالعلوم است، می گوید با آب دهان مولوی گل محمد می شود تبرک کرد و شفا گرفت تو می گویی به پیراهن پیغمبر نمی شود؟ خب این ظلم به پیغمبر است، یک خورده ترمز بزنید آرامتر نه اینقدر با این سرعت هر شب که من برنامه ایشان را نگاه می کردم یک تیکه ای باید می آمد و حرف های ابن تیمیه را حرف های محمد بن عبدالوهاب را می خواند و طلبه های بدبخت و بیچاره ای که از سراسر کشورهای دنیا آمده اند اینجا جمع شدند می خواهند دین اهل سنت را یاد بگیرند نیامده اند آنجا که فتاوای ابن تیمیه و محمد بن عبدالوهاب را بخوانند، و این هشداری است، بارها ما این هشدار را دادیم و باز هم می دهیم که وضعیت خیلی عوض شده امیدوار هستیم که یک فکری به حال اینها بشود.

مجری:

بسیار خب بله این شاگر اول کلاس ابن تیمیه خود ابن کثیر بود که این همه نسبت به تبرک نسبت به آب غسل میت متعفن ابن تیمیه، حالا این صحبتی است که خود ابن کثیر دارد نسبت به همان ها چقدر مفصل آمده تشریح هم کرده وضعیتی که بوده اینها تبرک می کردند اما اینها می خواهند شاگر اول تر باشند برای ابن تیمیه، نمی دانم چه به اینها می دهند بلاخره یک نصیبی خواند داشت.

ما تا این لحظه از برنامه الحمد الله توانستیم هم نسبت به مناسبتی که امشب بود صحبت بکنیم و هم کلیپ هایی را مشاهده کردیم و پاسخ آنها را هم حضرت استاد دادند حالا کلیپ ها زیاد هستند اما تا جایی که فرصت می کنیم ان شاء الله ببینیم و نقد بکنید و ما هم استفاده خواهیم کرد ان شاء الله، برویم باهم کلیپ بعد را ببینیم و ان شاء الله بر می گردیم و به نقد آن خواهیم نشست

کلیپ:

فراگیر هست که او پروردگار گسترده رحمت است

«تَحِيَّتُهُمْ يَوْمَ يَلْقَوْنَهُ سَلامٌ»

احزاب /44

خوش آمد گویی آنها روزی که الله را ملاقات می کنند سلام است، در این آیه تصریح می شود به دیدار الله سبحانه و تعالی و اینکه مؤمنان پروردگار شان را می بینند و با همین امید و با بزرگترین نعمت بهشتی هم وارد بهشت می شوند و از آن برخوردار می شوند در حالی که به آنها گفته می شود سلام علیکم خوش آمدید امروز روز سلامتی است  بر شما ترس و هراسی نخواهد بود

«وَأَعَدَّ لَهُمْ أَجْرًا كَرِيمًا»

و الله سبحانه تعالی برای آنها پاداشی بسیار ارزشمند فراهم دیده

مجری:

این هم از محفل قرآنی اینها که تفسیر های واضح شان را خیلی روشن بیان می کنند، حاج آقا خدا در قیامت دیده می شود، بلاخره یکی از پاداش بهشتیان این خواهد بود.

استاد یزدانی:

بله یکی از برنامه هایی که داشتند اینها در ماه رمضان همین قضیه بود که اینها قرآن را می خواندند و تفسیر می کردند، خب یک کسانی مثل اینها می آیند و مفسر قرآن می شوند واقعاً آدم تأسف می خورد برای مردمی که می نشینند پای این تلویزیون و حرف های اینها را هم می شنود و گوش می دهند؛ و بحثی که اینها مطرح کردند اینکه خدا در قیامت دیده می شود، فقط بحث دیده شدن در قیامت نیست در دنیا هم اینها  اعتقادشان این است که پیامبر خدا را دیده حالا مستندش را نشان خواهم داد، و خیلی از مسائل دیگر اینها درباره خدا قائل هستند که آدم اصلاً رویش نمی شود اینها در تلویزیون نشان بدهد و بخواند، خدایی که اینها تصور می کنند یک خدای جوان خوشگل مو فرفری ریش در نیاورده و امرد، یک بچه بی ریش است، خدایی که اینها می پرستند یک همچین بتی هست، خدایی که سلفی ها می پرستند، آن وقت اینها با همین وضعیت شان می آیند به ما ایراد می گیرند شما مشرک هستید، به خدا به قرآن به همان خدایی که شما می پرستید ما به این خدای شما مشرک هستیم، ما اثلاً این خدا را قبول نداریم، این خدا فرقی با بتی که ابو جهل می پرستید ندارد، یک خورده خوشگلتر است ریش ندارد شاید مثلاً خدایی که ابوجهل می پرستید شاید ریش داشته حالا شاید هم نداشته، به هر حال ویژگی هایی که اینها برای خدایشان نقل کردند دست دارد، پا دارد، چشم دارد، گوش دارد،  کمر دارد، تحال دارد روده دارد، خیلی از چیزهای دیگر هم دارد، فقط دوتا چیز ندارد یکی ریش یکی هم نشانه مردانگی و زنانگی ندارد، حالا یکی از چیزهایی که اینها دارند می گویند خدا کف دست دارد، در کتاب السنة عبدالله بن احمد بن حنبل، پسر امام تان احمد بن حنبل این مطلب را نقل کرده در کتاب السنة خودش، سنت پیغمبر را می خواهد در این کتاب به مردم معرفی کند، السنة، امام عبدالله بن احمد بن حنبل، متوفای 290،  که این روایات را از پدر خودش نقل کرده، تحقیق ابوهاجر محمد سعید بن بسونی زغلول، چاپ دارالکتب العلیمه بیروت لبنان، صفحه 154، از کعب الأحبار،  می گفت

«کان یکره أنیجامع الرجل جاریة او زوجته فی السفینة»

درست نیست کسی با همسر خودش یا با کنیز خودش در روی کشتی نزدیکی کند

السنة، امام عبدالله بن احمد بن حنبل، متوفای 290، تحقیق ابوهاجر محمد سعید بن بسونی زغلول، چاپ دارالکتب العلیمه بیروت لبنان، ص 154

چرا جایز نیست،

«و یقول  انها تجری علی کف الرحمن»

چون این کشتی روی کف دست خدا دارد حرکت می کند

و شما اگر نعوذ بالله با همسر یا با کنیزتان این کار را انجام بدهید در واقع داری روی کف دست خدا کارهای بد انجام می دهید و خیلی کار زشتی است، این خدای شما است، این خدایی که آدم رویش نمی شود این مطالب را توضیح بدهد، بخواند آن وقت شما با وجود چنین خدایی می آیید ما را مسخره می کنید که شما مشرک هستید شما فلان هسیت، و این مطالب را علیه ما می گویید این یک مطلب، خدایی که کف دستش اینطور است، و علاوه بر اینها همین خدا انگشت های سردی داشته در کتاب هایشان نقل شده که پیغمبر در همین دنیا خدا را دیده در معراج که رفته بوده، در صحیح سنن ترمزی نقل شده صحیح سنن ترمزی است دیگر، اصل سنن برای اقای ترمزی است، ابو عیسی ترمزی، و اقای محمد ناصر الدین البانی این کتاب را تصحیح کرده، مجلد3، چاپ مکتبَة معارف ریاض، سال 1420، صفحه 44، روایت 3235، روایتی که از پیغمبر اینها نقل کردند، معاد بن جمل از پیغمبر نقل کرده که پیغمبر  چه گفت و چه گفت، که می گوید من خدا را دیدم

«فی احسن الصورة»

خدا را دیدم خیلی خوشگل بود

صحیح سنن ترمزی ، محمد ناصر الدین البانی، ج 3، چاپ مکتبَة معارف ریاض، سال 1420، ص 44، روایت 3235

«فإذا أن بربی تبارک وتعلیفی احسن الصورة»

خیلی خوشگل بود خدا را دیدم

«فقال یا محمد قلت لبیک یا رب»

با پیغمبر صحبت کرد مستقیم، اسم پیغمبر را صدا زد پیغمبر هم گفت لبیک یا رب،

«فیم یختصم الملاء الأعلی؟ قلت لا أدری رب قالها ثلاث قال فرأیت وضع کفه بین کتفی حتی وجدت برد أنامله بین ثدیی»

خدا کف دست خودش را گذاشت پشت شانه من، اینقدر کف دست خدا سر بود که سردی انگشتان او را من از جلوی سینه احساس کردم

حالا این کف دستی که اینقدر سر هست، یخی هست، چطور می خواهد کشتی را شناور کند، آقای البانی می گوید سند روایت صحیح است ابو عیسی ترمزی هم گفته صحیح است محمد بن اسماعیل بخاری هم سؤال کردند، گفت

«هذا حدیث  حسن صحیح»

و این از حدیث ولید بن مسلم هم تازه صحیح تر هست، این هم خدایی که در همین دنیا دیده شده حالا در قیامت، هم مؤمنین می بینند هم کافرین، حتی منافقین هم خدای شان را می بینند، که در کتاب های متعدد شان آمده از جمله آقای محمد بن صالح العثیمین مفتی عربستان هست در سال 1420،  ایشان از دنیا رفته فتاوایی دارد به نام، فتاوی نور علی الدرب، محمد بن صالح العثیمین، کتاب العقیده، المجلد الأول، چاپ اول،  1434، در عربستان سعودی، مطالب متعددی، نقل کرده در صفحه 156-157، می گودی

«و أمال منافقون فإنهم یرون الله فی عرصات القیامة»

حتی منافقان هم خدا را در عرصات قیامت می بینند

فتاوی نور علی الدرب، محمد بن صالح العثیمین، کتاب العقیده، ج 1، چاپ اول،  1434، عربستان سعودی، صفحه 156-157

«ثم لا یرونه بعد ذلک»

دیگر بعد از آن  نمی بینند

چون می روند جهنم، خدا را که نمی شود در جهنم دید، البته خب حالا می گوییم همین ها خدا را در جهنم هم می بینند،

«و هذا اعظم و اشد حسرة علیهم»

و این خیلی حسرت بزرگی است که اینها دیگر خدا را نمی بینند

خدا را یکبار در عرصات قیامت می بینند دیگر بعد از آن خدا را نمی بینند، حالا نشان می دهیم از کتاب هایشان که نه اینها خدا را در جهنم هم می بینند، و در روایاتی که در صحیح بخاری آمده

مجری:

عذر خواهی می کنم حالا نام محمد بن صالح العثیمین را آوردید من صرفاً می خواستم سال وفاتش را سرچ بکنم، حالا قسمتش بوده دقیقاً امشب هم سالروز یا هرچه هست، 15 شوال 1421، تاریخ وفاتش هست،

استاد یزدانی:

همزمان با وفات متوکل هست، امشب شب مرگ و هلاکت متوکل هم هست و ابن عثیمین هم همزمان با متوکل امشب ملحق شده به متوکل، مروان هم هست.

در صحیح بخاری کیفیت دیده شدن خدا هم دیگر کاملاً مشخص شده واضح و روشن در صحیح بخاری جاهای مختلف صحیح بخاری این روایت آمده چاپ دار ابن کثیر، با تحقیق دکتر مصطفی دیب البغا جلد اول، چاپ پنجم، چاپ 1414، در دمشق و بیروت چاپ شده، صفحه 303، کتاب مواقت الصلاة باب 15، باب فضل صلاة العصر، از جریر نقل شده که

«قال کنا عند النبی»

ما پیش پیغمبر بودیم

صحیح بخاری، بخاری،چاپ دار ابن کثیر، تحقیق دکتر مصطفی دیب البغا ج 1، چاپ پنجم، چاپ 1414، دمشق بیروت، ص 303، کتاب مواقیت الصلاة، باب 15، باب فضل صلاة العصر

«فنظر إلی القمر لیلة(لیلة البدر)»

پیغمبر در شب بدر شب چهاردهم یک ماه، به ماه نگاه کرد

«فقال إنکم ستورن ربکم کما تون هذا القمر»

شما خدا را همینطوری می بینید که من دارم این ماه را می بینم

همین ماه را الآن می بینید خدا هم همینطوری دیده می شود، یعنی کیفیت دیده شدن خدا را هم مشخص کرده، یعنی خدا در یک فاصله مشخصی بین بنده و جایی که هست قرار می گیرد این فاصله وجود دارد و بنده ها با همین کیفیت خدا را می بینند، خب این تجسیم نیست دیگر چه هست؟ تجسیم از این بالاتر مگر می شود، خب وقتی خدا در یک فاصله مشخصی نشسته باشد یا ما تمام اجزای خدا را می بینیم که خدا می شود محدود به اندازه دید ما کوچک، یا بعضی از اجزای خدا را می بینیم مثلاً کمرش را می بینیم، که می شود خدای مرکب، و خدا مرکب نیاز به اجزای خودش دارد، خدای نیازمند به درد ما نمی خورد فقط به درد شما می خورد، خدایی که اعضا داشته باشد نیاز به اعضای خودش دارد، خدایی که اگر همه را ببینیم خب نیاز به یک مکان دارد، خالق مکان خدا است قبل از این خدا کجا نشسته بوده، قبل از مکان کجا می نشسته، چون یک جایی باید بنشیند این خدا، بحث زیاد هست، باز در همین صحیح بخاری، کتاب مواقیت الصلاة باب 25، همین روایت نقل شده، باز صحیح بخاری جلد 4، صفحه 1836، باز همین روایت با همین شکل نقل شده صحیح بخاری جلد6، صفحه 2703، باز همین روایت نقل شده و جاهای مختلف صحیح بخاری که اینها خدا را در قیامت می بینند، و حتی اینکه خداوند وقتی می آید وارد جهنم می بیند خیلی ها وارد جهنم شده، می بینند جهنم پر نمی شود، پای خودش را می گذارد داخل جهنم، و جهنم می گوید

«قط قط»

دیگر بس است

و اینجا است که پای خدا را هم اینها لمس می کنند در داخل جهنم می بینند، و حتی گفتند اگر باعث بشود که خدا جسم باشد باز ما دست برنمی داریم جسم باشد چه اشکالی دارد خدا جسم باشد ین مفتی هم آقای ابن عثیمین کتابی دیگری دارد بنام شرح العقیدة الواسطیه، اصل کتاب برای آقای ابن تیمیه  است، محمد صالح العثیمین شرح زده بر این کتاب، مجلد اول از این کتاب، چاپ 6، چاپ 1421، در دار ابن جوزی در عربستان سعودی می خواهد ثابت کند که خدا دیده می شود

«اثبات الرؤیت المؤمنین لربهم یوم القیامه»

شرح العقیدة الواسطیه، محمد صالح العثیمین، ج 1، چاپ 6، چاپ 1421، دار ابن جوزی در عربستان

حالا دلایلی می آورد که دلایلش باید سر جای خودش نقل بشود هیچ ربطی ندارد، تا در صفحه 458، می گوید آنهایی که می گویند خدا دیده نمی شود، دلیل شان چه هست؟ دلیل شان این است که اگر خدا دیده بشود لازم است که جسم باشد

«لو کان الله یری لوم أن یکون جسماً و الجسم ممتنع علی الله لأنه یستلزم التشبیه و التمثیل»

شرح العقیدة الواسطیه، محمد صالح العثیمین، ج 1، چاپ 6، چاپ 1421، دار ابن جوزی در عربستان، ص 458

جواب می دهد می گوید اینطوری نیست ما جواب می دهیم،

«إنه إن کان یلزم من رؤیت الله تعالی أن یکون جسماً فلیکن ذلک»

اگر قرار است خدا با دیده شدن جسم بشود خب جسم بشود

 چه اشکالی دارد، ما که با جسم بودن خدا مشکلی نداریم، اما جسمش شبیه جسم ما نیست، شبیه جسم مخلوقین نیست، یک جسم دیگری است، به هر حال جسم جسم است، در جسم بودن شباهت پیدا کرده، در اینکه ما هم جسم هستیم خدا هم جسم هست، خب می شود شبیه ما، و این با

«لیس کمثله شئ و هو السمیع البصیر»

در تضاد واضح و روشن است، خدا در هیچ صفتی در هیچ ویژگی شبیه ما نیست، در هیچ چیزی شبیه ما نیست، ما هیچ شباهتی به خدا در هیچ مسئله ای نداریم در هیچ صفتی نداریم، بعد ایشان می گوید خدا جسم باشد چه اشکالی دارد، خدایی که شما می پرستید با آن خدایی که ما قبول داریم کاملاً زمین تا آسمان تفاوت دارد، خدایتان چشم دارد، دوتا، گوش دارد دوتا، لب دارد، دهان دارد، حلق دارد، کمر دارد کفش دارد، شلوار دارد، همه چیز دارد، چیزی ندارد جز فقط ریش ندارد، کوسه است ،و خدایشان معلوم نیست که مرد است یا زن است، آلت تناسلی ندارد، همه چیز دارد، این خدایی که شما می پرستید ما به این خدا صریح و واضح می گوییم به این خدایی که شما می پرستید را نمی پرستیم این خدای شما را قبول نداریم خدای ما همین خدایی است که در قرآنش توصیف شده و امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب هم در جاهای مختلف خدا را برای ما توصیف کرده.

مجری:

سلامت باشید خیلی ممنون و متشکر لطف فرمودید حضرت استاد، اگر نکته تکمیلی نسبت به این کلیپ ها یا نسبت به مناسبت امشب هست بفرمایید.

استاد یزدانی:

بحث ساق پای خدا را من گفتم ولی مستندش را نشان ندادم، در جهنم ساق پایش را خدا به همه نشان می دهد این را هم من نشان بدهم روایتی که معروف است به کشف ساق در کتاب های متعدد نقل شده، از جمله در همین صحیح بخاری، کتاب التفسیر، از ابی سعدی خدری نقل شده، روایت 4919، من از پیغمبر شنیدم که

«یکشف ربنا عن ساقه»

خدا روز قیامت برای ما ساقش را نشان می دهد،

صحیح بخاری، کتاب التفسیر، روایت 4919

شلوارش را بالا می زند ما ساق خدا را می بینیم،

«فیسجد له کل مؤمن و مؤمنه»

هر مؤمن و مؤمنه ای د مقابل ساق خدا به سجده می افتند

«و یبقی من کان یسجد فی الدنیا رئاء و سمعة فیذهب لیسجد فیعود ظهر طبقاً واحداً»

همه که نمی توانند سجده کنند، آنهایی که در دنیا واقعاً مخلصانه سجده کردند، آنجا هم می توانند دوباره در برابر خدا سجده کنند اما یک عده ای که در این دنیا از روی ریا و فلان و فلان سجده کردند اینها دیگر نمی توانند سجده کنند، اما بقیه همه شان سجده می کنند، باب یوم یکشف عن ساق، ذیل این آیه اینها نقل کردند که  خداوند ساق دارد و ساقش را همه می بینند، جاهای دیگر صحیح بخاری هم این داستن نقل شده که دیگر فکر می کنم همین اندازه کافی باشد.

مجری:

جالب هم این بود حضرت استاد در ابتدای برنامه همان بحث این که خداوند تبارک و تعالی به چه چیزهایی می شود تبرک کرد، پس ساقی که قابل دیدن هست بازهم آن از ملزومات خداوند است پس قطعاً نبی خدا ولی خدا هر کدام از اینها هم به این حساب می توانند متصل به خداوند باشند.

تشکر هم می کنم از همه شما بینندگان عزیز و ارجمند که تا انتهای این برنامه، برنامه کلمه طیبه همراه ما بودید ان شاء الله موفق و منصور و مؤید باشید تا دیدار آینده خدا نگهدار.


  
  • رضایی

    5 آذر 1401 - ساعت 10:01

    بر هند جگرخوار پرچمدار زهی و پدرش عتبه و عمویش شیبه و برادرش ولید و شوهرش ابوسفیان و پسرش معاویه و نوه اش یزید لعنت خدا و انبیاء و اولیاء و مومنان و ملایکه باد.لعنت الله علیهم اجمعین

    0 1

کلمه طیبه>

معجزه حضرت یوسف علیه السلام وحی قرآن دیدن خدا در قیامت خدای وهابیت دست خدا شب قدر خدای ریش دار