افضل الاعياد

قسمت ششم ویژه برنامه افضل الاعیاد با با کارشناسی حجت الاسلام روستایی


 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: افضل الاعیاد (امامت امیر مؤمنان علی (علیه الصلاة والسلام) را، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در طول مدت رسالت شان بیان فرمودند)

تاريخ: 24/ 04/ 1401

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر روستایی

مجری: آقای سید محمد صفایی

مجری:

ای وارث غدیر چه سخت است انتظار/ ای وارث غدیر بیا مرد اقتدار

ای وارث غدیر بیا جان فاطمه/ در انتظار دست تو مانده است ذوالفقار

ای وارث غدیر بیا چون که گفته اند/ با اولین حضور تو عالم شود بهار

ای وارث غدیر بیا زود تر بیا / ای دلخوشی عالم و آدم ز انتظار

ای وارث غدیر چه کردند با علی/ افسوس گشته خانه نشین وجه کردگار

بر دستهای حبل متین ریسمان زدند / این است اوج صبر علی شیر کارزار

بیست و سه سال خون جگر خورد و خون گریست / تا دین حق شود ابدالدهر استوار

آری قسم به ذات خدا همچو بوتراب / مظلوم تر ندیده دو چشمان روزگار

آقا بیا که شیعه در این روزگار سخت / تنها به عشق دیدن تو مانده پایدار

آقا بیا حدیث مفصل خودت بخوان / از اشک های نیمه شب و حال احتضار

عید غدیر با فرجت ناب می شود/ آن روز تازه شیعه شدن باب می شود.

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ الّلهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّد وَآلِ مُحَمَّد وَعَجِّل فَرَجَهُم وَالْعَنْ أعْدائَهُم، الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوَلَايَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ ألْمَعْصُومِين‏ (علیهم السلام)

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما بینندگان جان، عاشقان و موالیان حضرات آل الله (صلوات الله علیهم اجمعین) در هر نقطه ای از جهان تبریک و شاد باش عرض می کنم فرا رسیدن دهه امامت و ولایت آقا امیر مؤمنان علی ابن ابیطالب (صلوات الله علیه) را به محضر همه شما عزیزان و عاشقان و دلباختگان حضرت شان. با ویژه برنامه افضل الاعیاد از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) از عش آل محمد جوار کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) در خدمت شما هستیم

امشب هم از محضر یکی دیگر از کارشناسان ارجمند شبکه جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر روستایی و از مباحث شان استفاده می کنیم. حاج آقا سلام علیکم عرض تبریک دارم خیلی خوش آمدید بفرمایید

استاد روستایی:

بنده هم خدمت شما و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی (ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم و دهه نورانی و سراسر نور ولایت و امامت را و همچنین میلاد موفور السرور آقا امام هادی (علیه الصلاة والسلام) را خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان تبریک و تهنیت عرض می کنم امیدوارم که هر کجای عالم هستند اعمال و عبادات شان مورد قبول حضرت حق واقع شده باشد و خادمان خودشان را در شبکه جهانی ولی عصر (ارواحنا له الفداء) از دعای خودشان فراموش نکنند.

مجری:

ان شاء الله موضوع برنامه امشب را به امامت علوی در سیره نبوی اختصاص بدهیم، آقا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) 23 سال از دوران بعثت شان گذشت تا دوران رحلت و شهادت شان و در این مدت می خواهیم ببینیم آن عبارت مشهور «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه» به عنوان حدیث غدیر مشهور است آیا این را صرفاً در همان اواخر عمر و در آن روز غدیر خم گفتند و بیان فرمودند یا نه قبل از آن هم در موقف های متعدد حضرت این را ذکر کرده بودند؟ بفرمایید

استاد روستایی:

بسم الله الرحمن الرحیم همان طور که حضرتعالی فرمودید درباره امامت امیر مؤمنان علی (علیه الصلاة والسلام)، رسول خدا (صلی الله علیه وآله) در طول مدت رسالت شان بارها و بارها چه در قالب گفتار و واژگان و چه در قالب رفتار، امامت امیر مؤمنان و جانشینی و پیشوایی ایشان را گوشزد کردند. هم در دوره 13 ساله مکی و هم در دوره 10 ساله مدنی!

ما واژگان و رفتارهای متعددی داریم که زمان این ها هم مشخص است البته بعضی هایشان زمانش مشخص نیست اما بسیاری از این واژگان و این رفتارها که معطوف به امامت امیر مؤمنان علی (علیه الصلاة والسلام) هست زمانش به صورت دقیق مشخص است. نه فقط در منابع شیعی بلکه در منابع اهل سنت و نه این که بگوییم صرفاً یک گزاره است، نه نوعاً گزاره های معتبر در منابع اهل سنت است.

شیعه که به کنار و به جای خود پیامبر در این 23 سال با تمام وجود امیر مؤمنین علی (علیه الصلاة والسلام) را فریاد زدند به اهل عالم که جانشین و پیشوای من این فرد است. عرض کردم گاه در قالب واژگان بوده و گاه به صورت رفتار.

 یکی از آن تعابیری که پیامبر (صلوات الله وسلامه علیه وآله) درباره امیر مؤمنان علی (علیه الصلاة والسلام) به کار بردند تعبیر: «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» یا «من کنت مولاه فهذا علیٌ مولاه» است. درباره این تعبیر ما بحث های متعددی داریم از جنبه های مختلف می توانیم آن را بررسی بکنیم یک بحث، بحث واژه شناسی و معنا شناسی این کلمه است که ماده مولا از ماده «ولَیَ» گرفته شده «ولی»، معنای این واژه چه است؟ آیا معنای حقیقش ولایت و سرپرستی است؟ آیا این واژه مشترک معنوی است؟ آیا مشترک لفظی است؟ این ها یک بحث های لغوی است که در جای خودش باید مطرح بشود که کدام است. اما یک جنبه هم جنبه تاریخی این مسئله است می دانید که جریان وهابیت به تبع ابن تیمیه حرّانی این ها می گویند ماجرای غدیر یک ماجرای دوستی است چند نفری با همدیگر دعوای شان شده فرض بکنید خالد ابن ولید یا بُریده یا امثالهم و بعد با امیر المؤمنین این ها اختلاف کردند پیامبر صحابه را جمع کرده گفته هر که با من دوست است با علی دوست باشد.

ظاهر قضیه یک ظاهر خوشی خرمی برایش درست کردند؛ اما باطن قضیه خراب است اصلاً چند نفر دعوای شان است. بر فرض که دعوایی باشد چه ربطی به این همه آدم دارد؟ آیا تمام این 124 هزار نفر، خالد ابن ولید را می شناسند؟ یا امیر المؤمنین علی ابن ابیطالب را می شناسند نخیر قطعاً این چنین نیست از کجا بگویم؟ یک شاهد تاریخی اول بیاورم و بعد سراغ جنبه دیگر این تعبیر بروم.

در بعد از شهادت پیامبر به دستور خلیفه اول آقای خالد ابن ولید به جنگ یک عده می رود از جمله آن گروه ها و اقوامی که آقای خالد ابن ولید به جنگ شان می رود قوم بنی حنیفه هستند که رئیس این ها آقای مالک ابن نویره است، بعداً به عنوان اهل ردّه از این ها یاد می کنند که این ها مرتد شدند ما کشتیم ولی اصلاً‌ این خبرها نیست اصلاً آقای مالک ابن نویره مرتد نشده بود که این مسئله نه در کتب شیعه بلکه در کتب اهل سنت به صراحت آمده است.

اما ماجرای شهادت مالک ابن نویره چه بود؟ من یک اشاره کوتاه بکنم تا برسم به آن اصل بحث خودم که می خواهم بگویم بعضی از این ها نه خالد ابن ولید می شناختند نه امیر المؤمنین می شناختند (از این افراد حاضر در غدیر)، با این قبیله می جنگد و علتش این هم است که مالک این نویره خلافت امیر المؤمنین را قبول دارد کسی دیگر را به رسمیت نمی شناسند. یک مکالمه مشهوری از او وجود دارد امیر المؤمنین را به رسمیت می شناسد.

بعد از این که مالک ابن نویره به شهادت می رسد قوم ایشان را اسیر می کنند، یکی از افرادی که در این قوم اسیر می شود یک خانمی از همین قبیله به نام خوله حنفیه است. ایشان مسلمان است او را به عنوان کنیز مسجد پیامبر می آورندش تا مالکش بشوند مسلمان که کنیز نمی شود بله یک زمانی که قبل از مسلمانی اش بوده کنیز شده آن یک حرف دیگر است ولی کسی که مسلمان شده چه وجهی دارد بر کنیز شدنش؟

به عنوان کنیز می خواهی تازه مالکش بشوی بله اگر کافر حربی بود یک حرفی ولی این مسلمان است نماز و روزه، چه وجهی دارد یک کسی مالک مسلمان بشود در شریعت ما این درست نیست این را به عنوان مرتد این جا آوردند ولی مرتد نیست همه می دانند این مرتد نیست. آقای طلحه و خالد ابن ولید در یک نقلی لباس خودشان را سمت این خانم می اندازند به عنوان این که، این مِلک ماست. این خانم هم یک شیئ تیزی بر می دارد می گوید هیچ کدام از شما مالک من نمی شوید مگر خوابی که مادرم در دوره بارداری من دیده برای من تعریف بکند و تعبیرش بکند اگر این جوری نشود بخواهید با زور شما مالک من بشوید

«بَقَرْتُ بَطْنِي بِيَدِي‏»

شکم خودم را پاره می کنم شما دیگر به من نخواهید رسید.

وقتی می بینند اوضاع این طوری می شود می گویند ما که غیب بلد نیستیم می گوید نه داستان این است هر که می خواهد مالک من بشود باید این خواب را تعبیر کند می گوید این خواب را بگو ما تعبیرش می کنیم. می گوید نه من خوابم را نمی گویم آن که می خواهد تعبیر بکند از من به خواب، عالم تر است. سر و صدا می شود یک دفعه امیر المؤمنین وارد مسجد پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) می شوند و می فرمایند:

«مَا هَذَا الرَّجْفُ فِي مَسْجِدِ رَسُولِ اللَّه‏»

این سر و صداها در مسجد پیامبر برای چه است؟

می گویند:

 «امْرَأَةٌ مِنْ بَنِي حَنِيفَةَ حَرَّمَتْ نَفْسَهَا عَلَى الْمُؤْمِنِينَ وَ قَالَتْ مَنْ أَخْبَرَنِي بِالرُّؤْيَا الَّتِي رَأَتْ أُمِّي وَ هِيَ حَامِلٌ بِي وَ عَدَّهَا لِي فَهُوَ يَمْلِكُنِي‏ »

 یک خانمی از قبیله بنی حنیفه است که نمی خواهد این ها مالکش بشوند و مانع می شود. می گوید چه می گوید؟ می گوید هر که می خواهد مالک من بشود باید خواب مادر من را بگوید و تعبیرش بکند حضرت می فرماید:

«مَا ادَّعَتْ بَاطِلًا أَخْبِرُوهَا تَمْلِكُوهَا»

ادعای باطلی نکرده به او خبر بدهید و مالکش بشوید.

«فَقَالُوا يَا أَبَا الْحَسَنِ مَا فِينَا مَنْ يَعْلَمُ الْغَيْبَ أَ مَا عَلِمْتَ أَنَّ ابْنَ عَمِّكَ رَسُولَ اللَّهِ قُبِضَ وَ أَنَّ أَخْبَارَ السَّمَاءِ انْقَطَعَتْ مِنْ بَعْدِه‏»

 می گویند ابا الحسن مگر تو نمی دانی پسر عمویت از دنیا رفته باب وحی بسته شده ما از کجا بگوییم؟ حضرت دوباره می فرماید:

«مَا ادَّعَتْ بَاطِلًا أُخْبِرُهَا أَمْلِكُهَا»

ادعای باطلی نکرده بگویید و مالکش بشوید. می گویند ما نمی توانیم. می گوید اشکالی ندارد.

«أُخْبِرُهَا بِغَيْرِ اعْتِرَاضٍ مِنْكُمْ؟»

من می گویم اما شما حق ندارید اعتراض بکنید.

 این مکالمه حضرت برای خوله خیلی جالب می شود می گوید این همه اصحاب پیغمبر می گویند ما نمی توانیم اخبار غیبی بگوییم می گوید من اخبار غیبی می گویم. بعد می گوید:

«مَنْ أَنْتَ أَيُّهَا الْمُجْتَرِي دُونَ أَصْحَابِهِ؟»

ای کسی که تو جرأت به خودت خرج دادی در مقابل اصحاب پیغمبر می گویی من خبر غیب می دانم تو چه کسی هستی؟

می گوید:

«أَنَا عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ.»

من علی ابن ابیطالب هستم!

 همین که این را می گوید یک دفعه خوله یادش می آید می گوید:

«لَعَلَّكَ الرَّجُلُ الَّذِي نَصَبَهُ لَنَا رَسُولُ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فِي صَبِيحَةِ يَوْمِ الْجُمُعَةِ بِغَدِيرِ خُمٍّ عَلَماً لِلنَّاسِ؟.»

شما همان آقایی نیستی که روز جمعه، رسول خدا در غدیر خم در مقابل مردم تو را به عنوان امام و جانشین خودش برای ما منصوب کرد؟

 حضرت فرمودند:

«أَنَا ذَلِكَ الرَّجُلُ.»

من همان مرد هستم.

بعد گفتگوها ادامه دارد حضرت خواب را می گویند بعداً این خانم می گوید من بنده شما هستم حضرت می فرمایند:

«بَلْ قُولِي زَوْجَة»

نه تو مسلمان هستی تو که مسلمان هستی و کنیز نمی شوی همسر بگو.

الفضائل ( لابن شاذان القمي)؛ نويسنده: ابن شاذان قمى، أبو الفضل شاذان بن جبرئيل‏، تاريخ وفات مؤلف: حدود 600 ق‏، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: رضى‏، قم‏: 1363 ش‏، ص101

بعد همسر حضرت می شود و مادر محمد حنفیه می شود شاهد مثال من چه است؟ در این عبارت است که امیر المؤمنین جلوی این خانم آمده این خانم در غدیر بوده چون می گوید تو همان نیستی که پیامبر در غدیر برای ما نصبت کرد؟ این خانم در غدیر بوده اما به علت این که جمعیت زیاد است اصلاً چهره امیر المؤمنین را نمی شناسد. چون پیامبر می فرمودند عده ای با فاصله تکرار می کردند به گوش مردم می رسید این شنیده اما چهره را ندیده است.

حالا به ابتدای بحث مان بر گردیم اگر بخواهد ماجرای غدیر برای دوستی باشد چند نفر با هم دعوای شان شده؟ اصلاً خیلی از این افراد قیافه این افراد را هم نمی شناسند، ندیدند اصلاً یک عده مال یک کشور دیگر هستند یکی مال مصر است همه مال حجاز نیستند. حالا چه ربطی دارد که پیامبر 4 نفر دعوای شان شده بیاید یک عده را که اصلاً مال مناطق دیگر هستند این ها را به هیچ عنوان نمی شناسند چهره شان را ندیدند بگوید با این ها دوست باشید تازه اگر هم بگوید آن نفر آخر این چهره را نمی بیند که این چه کسی است و چه شخصیتی است؟ بنابراین یک داستانی است که ساختند نه آقا ماجرای غدیر، دوستی است این هم یک جنبه!

 اما در جنبه دیگر برویم می گوییم غدیر دوستی است یعنی چه؟ یعنی چه زمانی بود؟ می گویند سال 10 این ها با هم دعوای شان شد پیامبر گفت با هم دوست باشید (آخرین سال عمر پیامبر است) می گوییم اگر ما گزارش های قبل از سال دهم پیدا کردیم چه؟ آن وقت می خواهی بگویی «من کنت مولاه» یعنی چه؟ آن جا هم می خواهی بگویی دعوا بوده؟

ماجرا این جا جالب می شود پیامبر این را کجا فرمودند؟ ما گزارش های متعددی در این زمینه داریم که خدمت شما می خواهم ارائه بدهم یکی از این گزارش ها قبل از جنگ بدر است آقای خطیب بغدادی کتابی به نام موضح أوهام الجمع والتفريق دارد

مجری:

جنگ بدر یعنی در همان صدر اسلام در دوره ابتدای رسالت

استاد روستایی:

نه ابتدای دوره مدنی هست، در این کتاب جلد 1 ماجراهای متعددی را ذکر می کند تا به این جا می رسد چند تا نقل است یک موردش این است

«عن عبدالله بن أسعد بن زرارة عن أبيه قال قال رسول الله صلى الله عليه وسلم من كنت مولاه فعلي مولاه»

هر که من مولای او هستم علی مولای اوست.

موضح أوهام الجمع والتفريق؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن ثابت الخطيب البغدادي الوفاة: 463، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1407، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عبد المعطي أمين قلعجي، ج 1، ص 185

شما حق دارید بپرسید کجایش قبل از بدر نوشته بود؟ از کجا می گویی قبل از بدر است؟

مجری:

داستان چه بود اصلاً چطور شد گفتند؟

استاد روستایی:

این که پیامبر چه شد در چه زمینه تاریخی وجود داشت که این را فرمود؟ در این نقل نیامده این یک نقلی است که در کتب اهل سنت است، البته با قرائن مختلفی چون ممکن است بعضی ها خدشه های در سند این نقل بکنند با قرائن مختلفی سندش قابل تأیید و اصلاح است که اگر یک زمانی فرصت می شد راجع به آن بحث می کردم. اما الان موضوع ما آن نیست کلاً می خواهیم تاریخی بحث بکنیم (گزارش های تاریخی) و تاریخ هم چون حجیت محور نیست نیاز نیست ما یکی یکی بحث سندی بکنیم. گرچه قادر هستیم انجام بدهیم این جا بدر ننوشته از کجا بدر می گویی؟ من از روی راوی می گویم «أسعد بن زرارة عن أبيه»؛ یعنی از آقای اسعد ابن زراره هست اسعد ابن زراره چه کسی است؟ خیلی مهم است که این آدم چه کسی است؟ در دوران مکی در سال دهم که حضرت ابوطالب (صلوات الله وسلامه علیه) از دنیا می روند و بعد هم حضرت خدیجه، اوضاع برای پیامبر خیلی سخت می شود و پیامبر می فرمایند بعد از ابوطالب من خیلی آزار دیدم و خیلی اذیت شدم. مشرکین آزار و اذیت شان خیلی فراوان می شود تا می رسد به این جا که 6 نفر از مدینه یا از یثرب آن روز محضر پیامبر می آیند پیامبر را در گردنه ای ملاقات می کنند پیامبر اسلام را بر آن ها عرضه می کند آن ها هم می پذیرند این مسئله سال 11 است. یعنی 1 سال بعد از فوت حضرت ابوطالب.

 سال 12 این 6 نفر به 12 نفر تبدیل می شوند و در گردنه ای با پیامبر ملاقات می کنند که این بیعت اول عقبه می شود با حضرت بیعت می کنند. هم بر پذیرش اسلام هم بر این که همه جوره مطیع حضرت باشند. سال بعدش این جمعیت 72 نفر می شوند این ها می روند تبلیغ می کنند و افرادی را جذب می کنند محضر رسول خدا می رسند که معروف به بیعت دوم عقبه می شود و با حضرت بیعت می کنند که بر سر امامت، نزاع و دعوا نکنند و مسائلی دیگر.

 آقای اسعد ابن زراره هم در جمع 6 نفره هست هم در جمع 12 نفره هست و هم در جمع 72 نفره، پیامبر وقتی که این 72 نفر می آیند می فرماید از طریق خداوند به وسیله جبرئیل وحی آمده که 12 نقیب، 12 سر پرست، 12 بزرگ از بین شما 72 نفر انتخاب کنم که بروند تبلیغ اسلام بکنند. و به این آقای اسعد ابن زراره لقب نقیبٌ النقباء می دهند یعنی سرپرست همه نقیبان. این آقا به یثرب می رود شروع به تبلیغ می کند بعد از مدتی می آید از آقا درخواست می کند که یک کسی برای احکام و آموزش قرآن با ما همراه کنید مصعب ابن عمیر را حضرت می فرستند در خانه اسعد وارد می شود اسعد اولین کسی است که در یثرب نماز برگزار می کند و حتی نماز جمعه اقامه می کند. و بعد که پیامبر می آیند باز مردم را جمع می کند مسجدی می سازد آقا بیایید این جا نماز بخوانید به امامت رسول خدا نماز می خوانند و خیلی این آدم، فعال است، این آقا یکی از روایاتی که دارد «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» است.

 این آقا چه زمانی از دنیا رفت؟ 9 ماه بعد از هجرت پیامبر به مدینه، جنگ بدر تقریباً سال 2 است این آقا 9 یعنی قبل از جنگ بدر راوی این روایت از دنیا رفته است. پس این مشخص می شود که پیامبر در زمان حیات او این را گفته و قبل از جنگ بدر این ماجرا اتفاق افتاده است.

 بعضی از عبارات در کتب اهل سنت وجود دارد که از ظاهرش به دست می آید گرچه نقل های مختلف وجود دارد از ظاهرش به دست می آید که این آقا توسط یهودی ها کشته می شود. نقل های مختلفی وجود دارد که عرض کردم یک مقدار کاووش و تحقیق بیشتری را می طلبد این آقا در روایت تاریخی داریم که عبدالله ابن اُبی رئیس منافقین مدینه بود بیمار می شود حضرت به عیادتش می رود. به عبدالله ابن اُبی می گوید مگر من تو را نهی نکردم محبت یهود را نداشته باشی و با آن ها رفاقت نکنی عبدالله ابن اُبی به دست یهود کشته نشده به جهت بیماری از دنیا می رود، عبدالله ابن اُبی یک جمله ای را بیان کرده که این جمله عبدالله ابن اُبی ظاهرش در بعضی نقل ها همه نقل ها نمی گویم ظاهرش این است که آقای اسعد ابن زراره را یهودی ها کشتند. آقای اسامة ابن زید می گوید:

«دَخَلْتُ مع رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم على عبد اللَّهِ بن أبي في مَرَضِهِ نَعُودُهُ»

عیادتش رفتیم

«فقال له النبي صلى الله عليه وسلم قد كنت أَنْهَاكَ عن حُبِّ يَهُودَ»

مگر من تو را از محبت یهودی نهی نکردم؟

«فقال عبد اللَّهِ فَقَدْ أَبْغَضَهُمْ أَسْعَدُ بن زُرَارَةَ فَمَاتَ»

اسعد ابن زراره بغض آن ها را داشت و از دنیا رفت.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج5، ص201

ظاهرش این است البته عرض کردم بعضی نقل ها یک جور دیگر است در بعضی نقل ها دارد آن که بغض یهود را داشت پس چرا اون مرد؟ در حالی که عبارت های دیگر داد می زند که این تکه جعلی است می دانید چرا؟ چون آقای عبدالله ابن اُبی به خاطر بیماری فوت کرده نه به خاطر یهود که مثلاً پیامبر بگوید تو با یهودی ها رفاقت کردی تو را کشتند بعد می گوید او که بغض دارد چرا مرد؟ بله اگر یهودی ها این را می کشتند جا داشت این سوال را مطرح بکنیم او چرا فوت کرد؟ اما عبارت درست، ظاهراً این است عرض کردم یک مقداری تحقیق بیشتری می طلبد اما ظاهراً عبارت درست عبارت احمد حنبل است و بعضی جاها هم دارند مثلاً آقای مقدسی در الأحادیث المختارة همین را با همین لفظ دارد و می گوید «إسنادُهُ حسن» سندش هم معتبر است.

می گوید من نگفتم که با یهودی ها رفاقت نکن؟ می گوید او بغض یهود را داشت و از دنیا رفت. خاطرم هست بعضی عبارات دیگر هم دیده بودم در مورد این که از آن به دست می آمد که اسعد را یهودی ها کشتند عرض کردم باید بیشتر رویش دقت بشود. این آدم از دنیا می رود چه زمانی از دنیا می رود؟ در ماه ربیع الاول پیامبر می آید تا جلو می آید ایشان در ماه شوال در مدینه قبل از جنگ بدر از دنیا رفت.

بنابراین، این نقلی که ما خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان نمایش دادیم «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» این یک نقلی است که قبل از جنگ بدر از پیامبر صادر شده؛ بنابراین، این تعبیری که آقایان می گویند امیر المؤمنین با دیگران دعوایش شده بود بعد پیامبر فرمود حرف دعوا نیست حداقل 10 سال قبل از آن دعوایی است که شما ساختید شاید در عصر مکی بوده است.

چون این آقا از سال 11 بعثت با پیامبر آشنا شده بود از 11 بعثت، 12 بعثت و 13 بعثت تا سال 14 بعثت، اول هجرت می شود که از دنیا می رود تازه ما داریم اقل را می گوییم اقلاً در مدینه قبل از جنگ بدر است و گرنه لزومی ندارد در مکه باشد بحث دعوایی نیست اقلاً 10 سال قبل از آن دعوایی است که آقایان مطرح می کنند این گزارش اول.

مجری:

ممنون و متشکر، یک میان برنامه را باهم ببینیم و بر گردیم ان شاء الله گزارش های دیگر را هم استاد ارائه خواهند کرد.

(میان برنامه)

مجری:

من مست می لم یزلیم چه کنم/ من سوخته جانِ ازلیم چه کنم/ زین آتش جان تا به قیامت شادم/ من مشتعل عشق علیم چه کنم!

عرض تبریک و شاد باش و خیر مقدم مجدد خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند در خدمت کارشناس ارجمند جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر روستایی هستیم پیرامون موضوع امامت علوی در سیره نبوی جناب استاد فرمایشی داشتند و گزارشی را در قسمت اول برنامه ارائه فرمودید که این واژه «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» را پیامبر در غدیر خم صرفاً نفرمودند، در سال آخر حیات شان قبل از حداقل قبل از دوران جنگ بدر بفرمایید فکر کنم گزارشات دیگر هم باشد.

استاد روستایی:

گزارش را عرض کردم و ادعا کردم که آقای اسعد قبل از جنگ بدر از دنیا رفته شاید بینندگان عزیزمان توقع داشته باشند سند این را هم ببینید که مسئله کامل بشود. آقای اسعد ابن زراره در کتاب طبقات الکبرا، جلد 3، صفحه 611 آمده

«مات أسعد بن زرارة في شوال على رأس تسعة أشهر من الهجرة ومسجد رسول الله صلى الله عليه وسلم يومئذ يبنى»

9 ماه بعد از هجرت می گوید مسجد رسول خدا آن موقع بنا شده بود

«وذلك قبل بدر»

این ماجرا مال قبل از جنگ بدر است.

«فجاءت بنو النجار إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم فقالوا قد مات نقيبنا فنقب علينا»

بعد می گوید بنو نجار پیش پیامبر آمدند گفتند نقیب ما از دنیا رفته یک نقیبی برای ما قرار بده

 «فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم أنا نقيبكم»

حضرت فرمودند خودم نقیب و سرپرست شما می شوم.

الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج 3   ص 611

داریم این آقا را هم در کنار این 11 نقیب جبرئیل انتخاب کرده بود، یعنی به وحی الهی 12 نفر انتخاب شده بودند این آدم جایگاه بسیار ویژه ای دارد این آدم دارد می گوید پیامبر فرموده «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» این گزارش آقای اسعد!

مجری:

و یک تفاوت بین ولایت و نقابت است نقیب بودن هم مشخص می شود که جایگاه ولی قطعاً بالاتر از جایگاه نقیب خواهد بود.

استاد روستایی:

بله، این نقیب ها، اولاً بر یک قوم و قبیله خاص بودند و ثانیاً وظیفه شان فقط تبلیغ اسلام بود اما آن ولی، ولایتش بر همه هست بر یک قوم و دسته خاصی نیست ولایت بر همگان است این یک. و ثانیاً این فرد که ولی می شود اصلاً قوام ولایتش به چه است؟ این که این باید اطاعت بشود این را در کتب اهل سنت تصریح داریم باید اطاعت بشود و حکمش از حکم پدر بر فرزند، از حکم مولا بر عبدش مقدم است. و از حکم فرد بر خودش حکم این ولی مقدم است. یعنی او بر خود فرد ولایت دارد یعنی فرد نمی تواند بر خودش حکم بکند اصالت با ولی است و بعد ولی یکی از شئونش تبلیغ دین است فقط صرفاً تبلیغ نیست، تنها این نیست که بگوییم مثل یک مبلغ دینی است نه اصلاً شئونش را عرض کردم این ولایت تکوینی دارد ولایت بر همکان دارد و امور سیاسی و خیلی موارد دیگر به عهده او هست اما نقیب این طوری نیست.

مجری:

این سوال را از این جهت پرسیدم که در آن 12 نفر، امیر المؤمنین نبودند؟ لذا این سوال پیش نیامد

استاد روستایی:

نه این 12 نفر، اهل یثرب هستند لذا امیر المؤمنین با پیامبر هست و امیر المؤمنین آقای همه این ها است. لذا حضرت پیامبر می فرمایند که: «من کنتُ مولاه فعلیٌ مولاه» اما نگفتند «من کنتُ مولاه فأسعد مولاه» نگفتند

مجری:

اصلاً‌ در مورد هیچ کسی هم این واژه نیامده

استاد روستایی:

«من کنت مولاه فعلیٌ مولاه»‌ اگر آقایان معتبر درباره کسی دارند بیاورند تا ما گفتگو بکنیم این گزارش اول. اما گزارش دومی که در تاریخ به ثبت رسیده بعد از ماجرای صلح حدیبیه است. ماجرای حدیبیه را یک اجمالی بگویم بعضی بینندگان ممکن است توجه نداشته باشند یا ندانند که این ماجرا از چه قرار است؟ سال 6 هجری پیامبر (صلوات الله وسلام علیه وآله) با مسلمان ها برای زیارت بیت الله الحرام به سمت مکه حرکت می کنند. نیروهای اطلاعاتی عملیاتی آقای ابوسفیان بحرب خبر می رسانند این ها آمدند و می خواهند مکه را بگیرند، ابوسفیان با صهیب ابن عمرو و یک عده دیگر می آیند می گویند ما نمی گذاریم شما وارد شوید، حضرت می فرمایند ما برای جنگ نیامدیم بالاخره کسی که برای جنگ می آید یک ساز و برگ جنگی همراهش است 4 تا اسب جنگی، نیزه، سپر، تیر و کمان و شمشیر همراهش هست آرایش نظامی دارد.

حضرت می فرماید ما برای زیارت آمدیم نیامدیم بجنگیم نهایتش شمشیر یا دشنه شان همراه شان بود که عرب همیشه همراهش بود. نیزه، تیر، سپر و کمان ما کجا است؟ اسباب جنگی همراه ما نیست این ها گوش نمی دهند پیامبر می فرمایند چه کنیم؟ این ماجرا چون در منطقه حدیبیه صورت می گیرد به صلح حدیبیه می انجامد که قرار بر این می شود پیامبر در سال آینده برای زیارت بیایند بعضی از افراد می آیند به حضرت اعتراض می کنند. مثلاً طرف پیش حضرت می آید می گوید:

«أ ولست علی الحق»

مگر ما بر حق نیستیم؟ حضرت فرمودند بله آیا دشمنان ما بر باطل نیستند؟ چرا، پس چرا ما ذلت را بر خودمان بپذیریم؟ حضرت فرمودند

 «انا رسول الله»

من رسول خدا هستم خدا یاور و ناصر من است من خدا را عصیان نمی کنم این فرد مدام به افراد مختلفی مراجعه می کند تا افراد را علیه پیامبر می شوراند همه این ها در منابع تاریخی آمده و موضوع بحث من نیست که بخواهم نام آن فرد را بیاورم یا در موردش سندی نشان بدهم. آخرش هم در نبوت پیامبر ایجاد شبهه می کند

«والله ما شككت منذ أسلمت إلا يومئذ»

از زمانی که مسلمان شدم جز امروز من شک و شبهه نکرده بودم.

المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403، الطبعة: الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج 5، ص 339

و بعد هم می گوید من اگر 100 نفر هم رأی و نظر خودم داشتم طبیعتاً زیر بار فرمایش پیامبر نمی رفتم و مقابله می کردم. اما افراد به جهاتی با او همراهی نمی کنند. این صلح حدیبیه می شود صلح حدیبیه اتفاق می افتد بیعتی در آن جا صورت می گیرد پیامبر مجدداً با اصحاب شان بیعت می کنند و از حدیبیه بر می گرند.

تاریخ ثبت کرده در بعضی از گزارش ها این آمده مثل کتاب التنبیه والإشراف که این کتاب مال آقای مسعودی است آقای علی ابن الحسین المسعودی، مورخ مشهور در سال 345 از دنیا رفته است؛ یعنی قریب نزدیک به 1100 سال پیش ما الان 1443 هستیم فرض کنید اگر 1445 بود شما 345 را از آن کم کنید 1100 سال قبل می شود. این آقا آن زمان از دنیا رفته آقای مسعودی یک مورخ استخوان دار است یعنی یک آدم الکی نیست کسی بگوید مسعودی یک آدم عادی است این حرف را می زند،  نه مسعودی از ارکان است آقای مسعودی در کتاب التنبیه والإشراف یک عبارتی دارد عبارتش خیلی جالب است در صفحه 221 ماجرای حدیبیه را برای ما تعریف می کند که ماجرای حدیبیه بود پیامبر با 1600 نفر برای عمره در ذی القعده آمد چقدر شتر قربانی همراه شان بود نقل می کند بحث بیعت رضوان و این ها را مطرح می کند تا به این جا می رسد می گوید وقتی همه این ها در حدیبیه تمام شد و این حرف ها صورت گرفت شترها را نحر کردند و در حدیبیه حلق کردند.

«وانصرف إلى المدينة»

پیامبر به سمت مدینه بر گشت

«وكان استخلف عليها ابن أم مكتوم»

در مدینه هم ابن ام مکتوم را جانشین خودشان قرار دادند

«وفي منصرفه عن الحديبية قال لأمير المؤمنين علي بن أبي طالب رضي الله عنه بغدير خم، " من كنت مولاه فعلي مولاه "»

سال 6 هجری هنوز سال 10 هجری نرسیده. می گوید در حدیبیه، در منطقه غدیر چه روزی بود؟

«وذلك في اليوم الثامن عشر من ذي الحجة.»

می گوید روز 18 ذی الحجه بود یعنی پیامبر روز 18 ذی الحجه عمد دارد این بحث ها را مطرح بکند. البته جناب اقای صفایی حدیبیه باید یک وقتی بحث بشود، حدیبیه یک منطقه خاص است و یک سری از فضائل امیر المؤمنین و جملاتی که دال بر امامت و رهبری است در ماجرای حدیبیه صادر شده است.

باید یک وقتی بحث بشود و پیوند معنایی و تاریخی این ها بحث بشود که چه می شود پیامبر در مورد امیر المؤمنین این جا این حرف ها را می زنند. یک واژگان متعددی در حدیبیه است آن ان شاء الله طلب بینندگان مان باشد یک موقعی اگر ایام صلح حدیبیه بود باید بحث بکنیم. پس در روز 18 ذی الحجه در منطقه غدیر، سال 6 پیامبر فرمودند «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» آقای مسعودی یک عبارت دیگر می گوید این هم جالب است. می گوید غدیر خم کجا بود؟ نزدیک جحفه است بعد می گوید:

«وولد علي رضي الله عنه»

اولاد امیر المؤمنین

«وشيعته يعظمون هذا اليوم»

اولاد علی و شیعیان علی روز 18 ذی الحجه را تعظیم می کنند بزرگ می دارند.

التنبيه والإشراف؛ اسم المؤلف: أبو الحسن على بن الحسين بن على المسعودي (المتوفى: 346هـ) الوفاة: 346 ، دار النشر:، ج1، ص94

یعنی معلوم است که ماجرای بزرگداشت غدیر و اصلاً ماجرای بزرگداشت این که پیامبر یاد کردی از امیر المؤمنین در غدیر داشته، اولاً این مختص به حجة الوداع نیست سال 6 هم در مورد امیر المؤمنین هست در همان منطقه، در همان روز و معلوم می شود که شیعیان به خاطر این مسائلی که شنیدند به خاطر این مواردی که از پیامبر شنیدند و نقل های که در کتاب ها دیدند این روز را بزرگ می داشتند. جشن غدیر و بزرگداشت غدیر از هزار و اندی سال پیش تا به امروز بوده است این یک مسئله بسیار مهم است.

 ببینید ما وقتی راجع به جشن باستانی نوروز صحبت می کنیم می گوییم یکی از نشانه های فرهنگ و تمدن ایرانی است این امت یک فرهنگ اصیلی دارد یک جشنی دارد قرن ها است بزرگداشت گرفته می شود. غدیر هم از همان ماجرا و از همان قبیله است. ببینید از 1100 سال پیش آقای مسعودی می گوید اولاد علی ابن ابیطالب و شیعیانش این روز را بزرگ می دارند این هم قسمت دوم.  بنابراین این که آقایان بگویند ماجرای لشکر یمن فقط بود نه این طوری نیست.

 اما مورد سوم در ماجرای لشکر جمل است که بنا بر بعضی از تحقیق های که صورت گرفته این حدود سال 8 است امیر المؤمنین البته چندین بار به یمن رفتند ولی به نظر می رسد این موردی که بنده دارم این جا قرائت می کنم در سال 8 است. کتاب خصائص امیر المؤمنین علی ابن ابیطالب آقای احمد ابن شعیب نسائی اولاً راجع به این کتاب صحبت بکنم، این کتاب دارد یک چیزی را می گوید در واقع یک پاسخی برای سوال اولیه شما است شما پرسیدید «من کنت مولاه» در مورد کسی دیگر هم هست؟ گفتیم نه. آقای نسائی در این کتاب خصائص امیر المؤمنین را آورده آن چیزهای اختصاصی که فقط مال ایشان است مال کسی دیگر نیست.

آقای احمد ابن شعیب ابن نسائی، محقق احمد میرین البلوشی در کویت چاپ شده مکتبة المعلیٰ، نسائی متوفای سال 303 هجری قمری است. ما منابع دسته اول داریم نشان می دهیم از منابع دسته آخر و متأخر چیزی نمی گوییم ماجرا چه است؟ در 1406 این کتاب به چاپ رسیده صفحه 99 کتاب ماجرایی است که ابن عباس نقل می کند ابن عباس می گوید بُریده به من گفت

«بعثني النبي صلى الله عليه وسلم مع علي إلى اليمن»

پیامبر من را با علی به یمن فرستاد

«فرأيت منه جفوة»

ناخوشایندی از ایشان دیدم

«فلما رجعت شكوته إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم»

زمانی که برگشتم در نقل ها داریم وقتی آمد پیامبر در مسجدش بود سال 8 است یعنی یمن سال دهم نیست پیامبر در مسجدش بود در بعضی نقل ها دارد اصحابش دورش بودند. در بعضی نقل ها دارد از مسجد بیرون آمد شنید ایشان شروع کرد بین صحابه توهین به حضرت و سعایت حضرت شد می گوید زمانی که برگشتم پیش پیامبر رفتم و شکایت کردم. حضرت فرمودند:

«يا بريدة من كنت مولاه فعلي مولاه»

سال 8 است این یک نقل است.

 نقل بعدی می گوید:

«خرجت مع علي إلى اليمن فرأيت منه جفوة فقدمت على النبي صلى الله عليه وسلم»

...پیش پیامبر آمدم

«فذكرت عليا فتنقصته»

از علی یاد کردم و شروع کردم تنقیص کردم آقا امیر المؤمنین

«فجعل رسول الله يتغير وجهه»

دیدم صورت پیامبر دارد تغییر می کند.

 در بعضی نقل ها دارد قرمز شد در بعضی نقل ها دارد که غضب در پیشانی حضرت نمایان شد.

«وقال يا بريدة ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم»

مگر من از مؤمنین نسبت به خودشان اولیٰ و برتر و سزاوارتر نیستم؟

«قلت بلى يا رسول الله صلى الله عليه وسلم قال من كنت مولاه فعلي مولاه»

خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب؛ اسم المؤلف: أحمد بن شعيب النسائي أبو عبد الرحمن الوفاة: 303، دار النشر: مكتبة المعلا - الكويت - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ج1، ص99 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)

اصلاً‌ این جا غدیری نیست، خیلی قبل از آن است ربطی هم به دوستی ندارد حالا توضیح می دهم چرا ربطی به دوستی ندارد؟ اول مورد بالا را که خدمت تان نقل کردم بالایش 227 نوشته بود مورد پایین را 229 نوشته در پاورقی برویم 227 «صحیحٌ» سندش صحیح است 229 «صحیح کالذي قدم» این هم مثل آن صحیح است. پس سند هم صحیح است دارم.

حالا من می گویم این ارتباطی به دوستی و رفاقت ندارد چرا؟ یک مسئله ای این جا وجود دارد و آن هم این که در این جا این را نقل نکرده وقتی که پیامبر این طوری غضبناک می شود بُریده به پیامبر می گوید:

«ابسط يدك حتى أبايعك على الإسلام جديدا»

شما دست تان را بدهید من دوباره برای اسلام «علی الإسلام» دوباره با شما بیعت کنم که من مسلمانِ دوباره شدم یعنی معلوم است که سعایت امیر المؤمنین کفر می آورد اگر کسی دشمنی با امیر المؤمنین بکند و مقابله با حضرت بکند این کفر می آورد. این چه زمانی است؟ زمانی که با کسی قهر بکنی کافر می شوی؟ معلوم است بحث عدم پذیرش ولایت است. طرف آمده به چه اعتراض کرده؟ آمده به ولایت و رهبری امیر المؤمنین اعتراض کرده است بعد می گوید دست تان را بدهید با شما بیعت بکنم «علی الإسلام جدیداً» برای اسلام؛ معلوم است مسئله، مسئله رفاقت خشک و خالی نیست. مسئله، مسئله ولایت است از ولایت و اسلام خارج شدی خودش فهمید دوباره از اسلام بیعت کرد.

 نکته دوم واژه اولیٰ این جا آمده چه لزومی دارد که پیامبر از کلمه اولیٰ استفاده بکند؟

مجری:

دوباره همان منطق غدیر را استفاده کردند.

استاد روستایی:

بله همان کلمه غدیر است چرا از اولیٰ دارد استفاده می کند؟ آیا اولیٰ برای رفاقت به کار می رود؟ ببینیم علمای که وهابی ها خیلی قبول شان دارند این طوری بگوییم آن ها اولیٰ را چه ترجمه می کنند؟ نسبت به اولویت رسول خدا کتابی هست به نام زاد المهاجر الی ربِه آقای ابن قیّم جوزیه این را نگاشته که ایشان از شاگردان ابن تیمیه و خود ایشان و ابن تیمیه بسیار مورد قبول وهابیت هستند این ها وهابی نیستند. اما بیشترین تأثیر محمد ابن عبدالوهاب از آثار ابن قیم و ابن تیمیه گرفته آقای ابن قیم جوزیه وقتی راجع به واژه اولیٰ می خواهد صحبت بکند و گفتگو بکند این جا چه می گوید؟ در صفحه 29 می گوید خدا در قرآن فرموده:

(النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ)

پيامبر نسبت به مؤمنان از خودشان سزاوارتر است؛

سوره احزاب (33): آیه 6

این دلیل بر این است اگر کسی پیامبر را اولیٰ نداند اصلاً ایمان ندارد.

«فليس من المؤمنين»

وقتی که آن آقای بُریده دارد می گوید دوباره دست بده من تا برای اسلام بیعت بکنم یعنی چه؟ یعنی ولایت امیر المؤمنین، همسان ولایت رسول خدا است سعایت و تنقیص امیر المؤمنین به معنای زیر سوال بردن ولایت است و وقتی این ولایت را نپذیرفتی یعنی اصلاً‌ ایمان نداری، لذا آن آقا می گوید دستت را بده برای اسلام بیعت بکنم.

بعد ایشان می گوید لازمه این اولویت چند تا مسئله است اولاً آن فردی که اولیٰ است را بیشتر از خودت دوست بداری، محبت او را بیشتر داشته باشی. چون اصل اولویت، محبت است. آدم همیشه خودش را بیشتر دوست دارد اما طبق این عبارت که گفته: (النَّبِي أَوْلَى بِالْمُؤْمِنِينَ) طبق این باید رسول، اولیٰ و احب باشد اگر این طوری بود اسم ایمان بر تو صدق می کند اگر نه نمی کند.

بعد می گوید لازمه این اولویت و محبت کمال انقیاد، اطاعت، رضایت و تسلیم و سایر لوازم محبت است. کمال اطاعت، آخر اطاعت باید این طوری باشد این رفاقت است؟ پیامبر می فرماید من اولیٰ نیستم؟ چرا هستی «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» این مولا کنار اولیٰ آمده همه این ها صرف نظر از این است که ما بخواهیم معنای اصلی مولا را سرپرستی نگیریم که معنای اصلی مولا، سرپرستی است. اما اگر بخواهیم آن را هم نگیریم کلمه اولیٰ کنارش آمده معنایش این است نه این حرف ها نیست تو باید کمال اطاعت را داشته باشی این را بیاورید با همین ماجرا مطابقت بدهید آقای بُریده اشکالش چه بود؟ اطاعت پذیریش نسبت به امیر المؤمنین مشکل داشت بعد حضرت غضب می کند می گوید دستت را بده دوباره بر اسلام با شما بیعت بکنم. این چیزی است که در نقل بُریده آمده است.

بعد بالاتر برویم می گوید وقتی شما آمدی گفتی این آقا اولیٰ است لازمه اش این است که:

«ان لايكون للعبد حكم على نفسه اصلا»

اصلاً نمی تواند برای خودش حکم بکند

«بل الحكم على نفسه للرسول صلى الله عليه وسلم»

می گوید حکم برای نفس خودش را به عهده پیامبر است کسی که اولیٰ است.

«يحكم عليها اعظم من حكم السيد على عبده أو الوالد على ولده»

و حکم پیامبر بر او از حکم آقا بر بنده خودش و از حکم والد بر ولد خودش (پدر بر پسر خودش) این مقدم و بزرگ تر است

«فليس له في نفسه تصرف قط»

اصلاً این نمی تواند در نفسش تصرف بکند هر چه هست آن آقایی که اولیٰ است باید باشد.

الا ما تصرف فيه الرسول الذي هو اولى به منها

الرسالة التبوكية زاد المهاجر إلى ربه؛ اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر أيوب الزرعي أبو عبد الله الوفاة: 751، دار النشر: مكتبة المدني - جدة، تحقيق: د. محمد جميل غازي، ج1، ص29

بر گردیم به آن نقلی که داشتیم راجع به آن گفتگو می کردیم در آن نقل آمده بود:

«ألست أولى بالمؤمنين من أنفسهم قلت بلى يا رسول الله صلى الله عليه وسلم قال من كنت مولاه فعلي مولاه»

خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب؛ اسم المؤلف: أحمد بن شعيب النسائي أبو عبد الرحمن الوفاة: 303، دار النشر: مكتبة المعلا - الكويت - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ج1، ص99 (براساس نرم افزار الجامع الکبیر)

صحبت یک رفاقت عادی نیست این هم گزارشی که در سال 8 هست 2 گزارش دیگر داریم.

مجری:

استاد یک میان برنامه دیگر هم ببینیم و بر گردیم خدمت شما و بینندگان عزیز و ارجمند هستیم.

 (میان برنامه)

مجری:

یا علی نام تو بردم نه غمی ماند و نه همّی بأبی انت وامی/ گوئیا نه هیچ همّی به دلم بوده نه غمی بأبی انت وامی.

عرض خیر مقدم مجدد خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند دارم، موضوع برنامه پیرامون امامت علوی در سیره نبوی هست. استاد گرامی جناب آقای دکتر روستایی بررسی فرمودند که آیا این عبارت «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» یا «فهذا علیٌ مولاه» آیا یک بار و فقط در همان سال انتهایی حیات آقا رسول الله (صلی الله علیه وآله وسلم) صادر شده یا نه؟ یا قبل از آن هم در مواضع متعددی ایشان، این بیان را داشتند. 3 گزارش تا الان بررسی شد و مشخص شد

استاد روستایی:

بله، قبل از جنگ بدر را عرض کردیم سال 6 هجری و سال 8. اما سال 9 ما در بعضی از نقل ها داریم وقتی که امیر المؤمنین علی (علیه الصلاة والسلام) انگشتری خودشان را به سائل بخشیدند پیامبر عبارت «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» را در آن جا بیان کردند. این خیلی مهم است مستحضر هستید آقا رسول خدا (صلوات الله وسلامه علیه آله) امیر المؤمنین را نفس خودشان می دانستند در جاهای مختلفی بیان شده بود این به چه جهت است؟ چون علی همه جوره فدائی است علی همه جوره غرق در خداوند است برایش فرقی نمی کند در میدان نبرد باشد غرق در خداوند است. در نماز باشد غرق در خدا است. ولذا حواسش هست به فقیری که به عنوان سائلی آمده و حواسش به مسئله انفاق هست که دستور خداوند است در همان نمازی که دستور خدا است حواس امیر المؤمنین به انفاق هم هست که آن هم دستور خدا است.

لذا چون همه جانبه در تحت اراده خدا قرار دارد و همه جانبه غرق در ذات خدا است پیامبر او را خیلی گرامی می دارد، در همین جا بحث ولایت امیر المؤمنین مطرح می شود. کتاب معجم الأوسط آقای طبرانی، متوفای 360، قرن 4 در جلد 6، صفحه 218 البته جاهای دیگر هم آمده من از این کتاب دارم نقل می کنم. آقای حسن ابن زید از پدرش زید ابن الحسن از جدش که ظاهراً امام حسن مجتبی باشد می گوید:

«سمعت عمار بن ياسر يقول وقف على علي بن أبي طالب سائل وهو راكع في تطوع»

می گوید سائلی کنار امیر المؤمنین آمد حضرت در رکوع نماز مستحبی بودند

«فنزع خاتمه»

انگشتر را بیرون آوردند.

«فأعطاه السائل»

به سائل بخشیدند.

 بعد دارد رسول خدا آمد:

«فأتى رسول الله صلى الله عليه وسلم فأعلمه ذلك»

این را به پیامبر گفتند و پیامبر متوجه شدند

«فنزلت على النبي صلى الله عليه وسلم هذه الآية (إنما وليكم الله ورسوله والذين آمنوا الذين يقيمون الصلاة ويؤتون الزكاة وهم راكعون)»

این آیه نازل شد که ولی شما خداوند است ولی شما رسول اوست و ولی شما آن مؤمنی است که اقامه نماز می کند و در رکوع بخشش و انفاق می کند (زکات می دهد) یعنی بخشش و انفاق می کند این فرد، ولی شما است!

«فقرأها رسول الله صلى الله عليه وسلم»

رسول خدا این آیه را قرائت کردند و ولایت امیر المؤمنین را تثبیت کردند.

«ثم قال من كنت مولاه فعلي مولاه اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»

دوباره فرمودند که خدایا هر کس من مولای او هستم علی مولای اوست.

بعد از چه؟ بعد از (إِنَّمَا وَلِيكُمُ اللَّهُ) این ولایت چه است به معنای رفاقت است؟ یعنی خدا رفیق شما است؟ رسول خدا رفیق شما است؟ این را می خواهد بگوید یا مثلاً می خواهد بگوید خدا یاور و ناصر شما است، رسول خدا یاور و ناصر شما است. کجایش این به دست می آید؟

شما اگر قبل از این آیه را بخوانید صحبت بر سر چه است؟ صحبت بر سر ولایت به معنای سرپرستی است اصلاً ولی که به معنای سرپرست است جمعش اولیاء می شود و چند آیه قبلش در مورد ولایت یهود و نصارا بحث می شود می گوید کسی که این ها را اولیاء خودش بداند از این ها است و خداوند با او برخورد می کند حالا بعد از آن ماجرا دارد این ولی را به کار می برد.

آقایانی مثل ابن تیمیه سعی کردند با به کار بردن آیه قبلی بگویند آن به معنی دوستی است این هم به معنی دوستی است در حالی که اصلاً این طوری نیست به مصباح المنیر فیومی مراجعه بکنند و بعضی از فرهنگ و لغت های دیگر، حالا موضوع بحث من بحث لغتی نیست وگرنه یکی یکی فرهنگ لغت ها را نمایش می دادم که آن جا بحث دارد می کند. ولایت یعنی چه؟ آن ولایت که جمعش اولیاء می شود آن یعنی سرپرستی!

آن را هم اگر بخواهیم در کنار این قرار بدهیم این هم به معنای سرپرستی است صحبت این است بعد از نزول آیه ولایت پیامبر «من کنت مولاه» را فرمودند سال 9 هجری آیه ولایت نازل شده و «من کنت مولاه» هم سال 9 هجری همه این ها قبل از آن یمنی است که آقایان ادعا می کنند، بنابراین «من کنت مولاه» نه یک بار، نه دو بار، نه سه بار، نه چهار بار و پنج بار در منابع اهل سنت این از لسان رسول خدا صادر شد.

البته در بعضی از کتاب ها نقل می کنند که این از عمار یاسر است در بعضی نقل ها هم داریم که ابوذر هم این را نقل کرده؛ یعنی دو صحابی این ماجرا را نقل می کنند این طوری نیست بگوییم فقط یک عمار یاسری گفته و یک گزاره خاصی است. این آقا می گوید:

«لايروى هذا الحديث عن عمار بن ياسر إلا بهذا الإسناد»

المعجم الأوسط؛ اسم المؤلف: أبو القاسم سليمان بن أحمد الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: دار الحرمين - القاهرة - 1415، تحقيق: طارق بن عوض الله بن محمد ,‏عبد المحسن بن إبراهيم الحسيني، ج 6، ص 218

از عمار با این سند وگرنه در بعضی سندهای دیگر داریم که ابی ذر هم این را فرمودند. این هم از سال 9 هجری.

 اما آخرین مورد «من کنت مولاه» بنا بر کتب اهل سنت این مسئله در حجة الوداع است کتاب های متعددی هم به این ها پرداخته و راجع به آن صحبت کرده است. از جمله کتاب السنه مال آقای ابن ابی عاصم متوفای 287 در این کتاب در جلد 1، چاپ دار السمیعی در ریاض عربستان، صفحه 907 ماجرای غدیر را نقل می کند.

«عن محمد بن عمر بن علي عن أبيه عن علي أن النبي صلى الله عليه وسلم قام بحفرة الشجرة»

 

می گوید پیامبر آمدند ایستادند بر روی تنه درختی یا یک سری چیزها

«بخم»

در منطقه غدیر خم

بر روی یک سری گیاهان و این ها را روی هم گذاشتند پیامبر آن جا ایستادند

«وهو آخذ بيد علي»

دست امیر المؤمنین را گرفتند

«فقال أيها الناس ألستم تشهدون أن الله ربكم»

دقت کنید:

 آیا شما شهادت را می دهید خدا، پروردگار شما است.

«قالوا بلى»

گفتند بله.

«قال ألستم تشهدون»

آیا شما شهادت نمی دهید که:

«أن الله ورسوله أولى بكم من أنفسكم قالوا بلى»

شهادت می دهید خدا و رسول اولیٰ هستند؟ بله.

 معنای اولیٰ را هم گفتیم رفاقت نیست بحث اطاعت و کمال اطاعت و انقیاد است بحث سرپرستی است بحث این است که حکم او بر دیگران الزامی است و از حکم پدر بر فرزند بالاتر است. بله همین طور است.

«وإن الله ورسوله مولاكم قالوا بلى»

خدا و رسول هم مولای شما هستند؟ بله

«قال فمن كنت مولاه فإن هذا مولاه»

هر که من مولای او هستم این آقا هم مولای او است.

السنة؛ اسم المؤلف: عمرو بن أبي عاصم الضحاك الشيباني الوفاة: 287، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1400، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد ناصر الدين الألباني، ج 2، ص 605

این یعنی چه؟ در کنار عقیده توحید این را می آورد مگر می شود از رفاقت در کنار عقیده توحید بگویند؟ ببینید اصلا صحبت سر مسئله کلان است. شهادت به معنای جهاد در راه خدا و بحث های رفاقت یک سری مسائل اخلاقی و معنوی است یک سری فضائل است؛ اما این جا بحث عقیده، این جا بحث عقیده، بحث حکم، بحث ولایت و این ها است. آیا شما شهادت نمی دهید خدا، پروردگار است؟ چرا. از توحید شروع می کند می خواهد اتصال ولایت و توحید را بیان بکند. آیا شهادت نمی دهید خدا و رسول اولیٰ هستند؟ بله می گوید منی که اولیٰ هستم هر که من مولای من او باشم این آقا هم مولای اوست. معنی اش یعنی چه؟ معنایش معلوم و واضح است.

در کتاب المطالب العالیة مال آقای ابن حجر عسقلانی بزوائد المسانید الثمانیه در جلد 16، صفحه 142 همین ماجرا را در مورد امیر المؤمنین نقل می کند

«إن النبي صلى الله عليه وسلم حضر الشجرة بخم»

پیامبر در کنار درختانی در منطقه خم قرار گرفت.

«ثم خرج آخذا بيد علي رضي الله عنه»

خارج شد در حالی که دست امیر المؤمنین را گرفته بود.

این خودش متضمن یک رفتار است؛ یعنی دستش را گرفته بود جلوی مردم داشت می آمد این همراهی را دارد نشان می دهد، یعنی این نیست که همین طوری کنار ایستاده باشد بگوید این مولا است با این رفیق باشد نه اصلاً‌ عمد دارد دستش را بگیرد و با خودش بیاورد به همه می خواهد نشان بدهد.

«ألستم تشهدون أن الله تبارك وتعالى ربكم ؟ ' قالوا: بلى. قال صلى الله عليه وسلم: ' ألستم تشهدون أن الله ورسوله أولى بكم من أنفسكم وأن الله تعالى ورسوله أولياؤكم؟' فقالوا: بلى»

شهادت نمی دهید که اولیٰ بر شما هستم خدا و رسول اولیاء شما هستند. شهادت نمی دهید؟ چرا وقتی که این طور شد.

«فمن كان الله ورسوله مولاه فإن هذا مولاه»

هر کس خدا و رسول مولای او هستند این آقا هم مولای او است.

المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر العسقلاني الوفاة: 852، دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ج 16، ص 142

ما در قرآن وقتی این ها را می بینیم خیلی موارد این چنینی نسبت به ولایت خدا کنار این روایت بگذاریم مسئله حل است.

(اللَّهُ وَلِي الَّذِينَ آمَنُوا يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ وَالَّذِينَ كَفَرُوا أَوْلِياؤُهُمُ الطَّاغُوتُ يخْرِجُونَهُمْ مِنَ النُّورِ)

خداوند، ولی و سرپرست کساني است که ايمان آورده‌ اند؛ آنها را از ظلمت ها، به سوی نور بيرون می ‌برد.

سوره بقره (2): آیه 257

خدا، ولی مؤمنین است اولیاء کافران، طاغوت است این جا یعنی رفیق کافران طاغوت است یا سرپرست؟ صحبت سرپرستی است علمای حتی وهابی این را به عنوان سرپرستی نگاه کردند و معنا کردند این جا هم صحبت همین است می گوید هر که خدا و رسول مولای او است این آقا هم مولا است.

 بعد ادامه می دهد:

«وقد تركت فيكم ما إن أخذتم به لن تضلوا كتاب الله تعالى، سببه بيدي، وسببه بأيديكم ، وأهل بيتي»

بعدش می گوید من در بین شما چیزی به جا می گذارم اگر به این عمل بکنید هرگز گمراه نمی شوید یکی قرآن و دیگری اهل بیت من است.

 که امیر المؤمنین هم مصداق اهل بیت پیامبر است جای دیگر ثابت شده است.

«هذا إسناد صحيح»

سند، معتبر است.

«وحديث غدير خم قد أخرج النسائي»

می گوید نسائی این را نقل کرده است.

المطالب العالية بزوائد المسانيد الثمانية؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر العسقلاني الوفاة: 852، دار النشر: دار العاصمة/ دار الغيث - السعودية - 1419هـ، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. سعد بن ناصر بن عبد العزيز الشتري، ج 16، ص 142

 

 کتاب: "إتحاف الخيرة المهرة بزوائد المسانيد العشرة" آقای بوصیری همین ماجرا را در صفحه 210 نقل می کند. همین ماجرا را دقیق نقل کرده و بعد هم می گوید سندش صحیح است جماعتی از صحابه هم این را آوردند و افراد متعددی ماجرای «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» را نقل کردند اصلاً صحبت، بحث رفاقت و دوستی چند نفر نیست در کنار عقیده به توحید این مسئله آمده در آیه ولایتی که بعدش بحث «من کنت مولاه» مطرح شده بود بحث ولایت خدا، ولایت رسول و ولایت آن مؤمنی که در رکوع زکات می داد.

صحبت ولایت است نه به معنای دوستی نخیر اصل ولایت، به معنای سرپرستی است کما این که عالمان لغت در این زمینه مسائل زیادی فرمودند در خدمت شما هستم.

مجری:

خیلی ممنون و متشکرم، در لحظات و دقایق پایانی برنامه هستیم اگر جمع بندی بفرمایید

استاد روستایی:

بله جمع بندی بکنیم چون مسئله زیاد است ولی در این چند دقیقه نمی رسیم بیان بکنیم اگر باور بکنید که به جای این 1 شب، شب های طولانی بنشینیم راجع به امامت علوی در سیره گفتگو بکنیم من خیلی حرف دارم دانه دانه رفتارهای پیامبر، واژگان پیامبر، تحلیل های خاص خودش را در جای خودش دارد اما در این چند دقیقه نمی رسیم فقط یک جمع بندی کلی خدمت بینندگان مان عرض بکنم و آن عزیزانی که احیاناً دیر به جمع ما پیوسته باشند.

بحث ما در این باره بود که آیا تعبیر من «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» فقط در غدیر خم در سال 10 هجری بوده یا خیر؟ گفتیم خیر این طوری نیست حداقلش از دوره مدنی (ابتدای دوره مدینه) آقای اسعد ابن زراره که نقیب النقباء بود از کسانی بود که جبرئیل او را انتخاب کرده بود پیامبر به عنوان نقیب انتخابش کرده بود برای این که تبلیغ دین اسلام بکند و یک شخصیت محوری در یثرب بود این آقا از پیامبر این را نقل کرده بود. البته رابطه اسعد با پیامبر به سال 11 بعثت بر می گردد، ما گفتیم فرض بکنید که این آقا این را در مدینه شنیده در مکه نشنیده اگر مدینه شنیده باشد اقلاً 10 سال قبل از ماجرای حجة الوداع این تعبیر «من کنت مولاه فعلیٌ مولاه» درباره امیر المؤمنین به کار رفته یک مورد آن جا است، یک مورد طبق پژوهشی که ما انجام دادیم یک مورد در ماجرای حدیبیه است یک مورد در ماجرای جنگ یمن در سال 8 است یک مورد بعد از نزول آیه ولایت در سال 9 و یک مورد هم در حجة الوداع در سال 10 است.

پس یکم، ششم، هشتم، نهم، دهم، پیامبر 10 سال مدنی می شود گفت که به ولایت امیر المؤمنین پرداخته ابتدای عصر مدنی و انتهای عصر مدنی ولایت امیر المؤمنین مطرح است. تازه این، این تعبیر است و گرنه تعبیر:

«من كنت وليه فهذا وليه، اللهم وال من والاه وعاد من عاداه»

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى: 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر: ، ج1، ص281

فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن شعيب النسائي أبو عبد الرحمن الوفاة: 303 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1405، الطبعة: الأولى، ج1، ص15

«من كنت وليه فعلي وليه»

المصنف؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الرزاق بن همام الصنعاني الوفاة: 211، دار النشر: المكتب الإسلامي - بيروت - 1403 ، الطبعة : الثانية، تحقيق: حبيب الرحمن الأعظمي، ج6، ص365

فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى ، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس، ج 2، ص 563

تعابیر مختلفی در این زمینه پیامبر در سال های مختلف دارند و رفتارهای مکرر، واژه امیر المؤمنین واژگان متعدد حتی واژه امیر المؤمنین را از عصر مکی داریم و واژگان تفضیلی یعنی ما هم واژگان صریح در کلام پیامبر داریم هم واژگان تفضیلی داریم و رفتارها متعدد به صورت های مختلف که الان متأسفانه وقت نداریم که راجع به آن گفتگو کنیم ان شاء الله یک فرصتی بشود خدمت بینندگان مان خواهیم بود.

مجری:

احسنتم خیلی ممنون و متشکرم استفاده کردیم جناب آقای دکتر روستایی، ان شاء الله در موردهای دیگر باز هم از محضرتان استفاده بکنیم. و همچنین از شما بینندگان و همراهان همیشگی برنامه تشکر می کنم پایان برنامه عرضه می داریم که:

عید غدیر با فرجت ناب می شود/‌ آن روز تازه شیعه شدن باب می شود!

«اللهم عجل لولیک الحجة ابن الحسن الفرج والعافیة والنصر وجعلنا من خیر اعوانه وانصاره والمستشهدین بین یدیه»

 والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته


افضل الاعياد>

امامت علوی حدیث غدیر در گزارش های تاریخی من کنت مولاه فهذا علی مولاه نفس پیامبر صلی الله علیه و آله انفاق امیرالمومنین علیه السلام