شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
سوگواره

قسمت دوم ویژه برنامه سوگواره با کارشناسی حجت الاسلام والمسلمین جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 08/05/1401

برنامه:  سوگوراه

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

تا دلم از غربت مولا گرفت

شعر هایم بوی عاشورا گرفت

 

بوی عاشورا مشامم را گداخت

نی نوای نینوایش را نواخت

 

داغ تو گویی توانم را گرفتم

آتشی گردید و جانم را گرفت

 

ای شکوه شعر آتش زاد من

عشق تو از کودکی فریاد من

 

آی مولا غربتت بی انتهاست

کربلایت نقشه جغرافیاست

 

عشق تو برده است تا دریا مرا

تا دمشق و سامرا و کربلا

 

در مسیر کربلای اهل بیت

می شوم درد آشنای اهل بیت

 

از دل مولا عبوری می کنم

دردهایش را مروری می کنم

 

نیست مولا را کسی یاری کند

وقت جان دادن وفاداری کند

عرض سلام و ادب و احترام و تسلیت و تعزیت ابتدا تقدیم به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان مهدی موعود (عج) و این عرض سلام ها و عرض تسلیت ها تقدیم به شما بیننده گرامی که دلهای تان آغشته به محبت اهل بیت است از این آتش سوزان بهره مند هستید و ان شاءالله این محبت ذخیره قبر و آخرت و دنیای شما خواهد شد و خواهد بود.

در محضر جناب استاد جباری هستیم عرض ادب دارم خدمت شان و خیلی خوشحال هستم که باز هم در خدمت شان هستم، خیلی خوش آمدید جناب استاد.

استاد جباری:

خواهش می کنم بسم الله الرحمن الرحیم سلام متقابل دارم خدمت شما گرامی جناب استاد علوی عزیز و بینندگان گرامی در هر جا که شرف حضور دارید ان شاءالله که رایحه محرم جان همه را خوشبو کرده باشد و ان شاءالله که با این رایحه عمر مان را به سر ببریم تا انتها داشته باشیم این محبت و مولات و تشیع و حب اهل بیت (ع) و عرض ارادت به ساحت مقدس اباعبدالله (ع) و اصحاب و یاران آن حضرت، همانطور که دیروز هم عرض کردم نعمت بس بزرگی است که ان شاءالله همه قدر بدانیم اینکه در سلک حسینیان هستیم در آن جرگه هستیم، در آن حزب هستیم، در آن جبهه هستیم ان شاءالله که بیشتر باشیم بیشتر به وظایف مان بیشتر آشنا باشیم و هر کدام به فراخور توانی که داریم ان شاءالله بتوانیم در این عرصه قدم برداریم تان ان شاءالله برسد به آن روزی که منتقم اصلی خون اباعبدالله (ع) ظهور کند و ان شاءالله ما در رکاب آن حضرت باشیم.

مجری:

الهی آمین، لازم است که یاد آوری کنم خدمت بینندگان محترم این برنامه ویژه برنامه سوگواره است یک سیر تاریخی را دنبال بکند که فعلاً قبل از محرم را داریم بررسی می کنیم، قبل از زمانی که بخواهد جنگی اتفاق بیفتد و آن زمینه های این فاجعه و این واقعه بزرگ بررسی می کنیم، در ادامه بحث دیروز که در خدمت دکتر جباری بودیم امروز از ایشان سؤال کنم که جناب استاد یک چهره هایی هستند که ما وقتی که به پیشینه اینها نگاه می کنیم انتظار داریم که در صفوف اول لشکر امام حسین اینها را ببینیم، اما نمی بینیم مثل ابن عباس، مثل حضرت عبدالله بن جعفر، یک چنین شخصیت هایی مثل ابن حنفیه این شخصیت ها چرا جای شان در لشکر امام حسین خالی است؟

استاد جباری:

بله سؤال خوبی است که دیروز هم اواخر برنامه اشاره ای به آن شد ضمن آن بحثی که مطرح شد دیروز که اباعبدالله (ع) در آن مدت چهار ماه و پنج روزی که در مکه تشریف داشتند یا مشرف بودند در مکه در کنار خانه کعبه، از جمله اقدامات شان ارتباط گیری با شخصیت های مطرح در آن زمان بود و جلساتی که حضرت داشتند، حالا اینهایی که اسم بردید اینها جزو اقربا و نزدیکان اباعبدالله (ع) بودند غیر از اینها افراد متعددی از فقها و روات و محدثان بعضاً صحابه یا تابعین شخصیت هایی که مطرح بود، بخصوص که اشاره کردم آن ایامی که اباعبدالله (ع) در مکه حضور داشتند، رسید به ایام حج دیگر حضرت در ماه شوال وارد مکه شدند، اما بودند در مکه تا ماه ذی القعده و اوایل ذی الحجه، که ایامی بود که حاجی ها آمدند در مکه حضور یافتند، لذا فرصت خوبی بود که حضرت تبیین ها و روشنگری ها یش را داشته باشد اواخر برنامه اشاره شد که شخصیت هایی مثل ابن عباس مثل عبدالله بن جعفر مثل محمد بن حنفیه، محمد بن حنفیه هنگام خروج حضرت از مدینه در مدینه بود و هنگامی که امام می خواستند خارج بشوند از مدینه شبانه با او خدا حافظی کردند، و او هم اظهار نگرانی می کرد که شما الآن خارج می شوید چگونه است و خودش همراه نشد با حضرت با اینکه می دید که امام (ع) همراه خانواده و اصحاب و برخی از علویان و بنی هاشم و اینها دارد خارج می شود و امام (ع) در پاسخ به ابن حنفیه که یک مقداری اظهار نگرانی می کرد، فرمودند که شما در اینجا باشید عین، در واقع عین به معنای خبر رسان جاسوس به تعبیری اخبار را به ما برسان، اما یک گزارش دیگر داریم که محمد بن حنفیه که عزیزان می دانید برادر پدری امام بودن مادرشان جدا بود و پدر هر دو امیرالمؤمنین، مادر محمد حنفیه اسم شان خوله بود، خوله بنت جعفر بن قیس به حنفیه معروف شده، حالا شاید در ذهن شریف بینندگان عزیز هم این سؤال باشد چنانکه گاهی دیدم که برخی از فرهیختگان این سوال برایشان مطرح است و می پرسند، که چطور منصوب به مادر هست، نمی گویند محمد بن علی می گویند محمد بن حنفیه این سری داشته علتی داشته که مشهور به این جهت شده، علت هم علت سیاسی است، علتش این بود که خوله بنت جعفر ابن قیس از قبیله بنو حنفیه بود از قبایل سمت شرقی مدینه که در دوره ابی بکر جنگ های ردّه یا رو به ارتداد که اتفاق افتاد و مسیلمه کذابی که مدعی نبوت بود، جنگ هایی که رخ داد برخی از قبایل را که مخالف سیاسی خلافت ابی بکر بودن و مرتد نبودند از اسلام بر نگشتند اما متأسفانه اینها را به چوب ارتداد راندند متهم کردند شما که حاضر نیستید زکات به ابوبکر بپردازید پس با اصل زکات مخالف هستید با اصل اسلام مخالف هستید، یکی از ای قبایل همین تیره ای بود که خوله بنت جعفر بن قیس از آن تیره از بنی حنیفه بود او هم اسیر شد در این جنگ ها، اسیر شد آوردند به مدینه و به عنوان کنیز و اسیر در معرض فروختن قرار گرفت که امیرالمؤمنین (ع) با این مخالفت کرد و او را به نحوی گرفت از دست خلافت و با او ازدواج کرد، ازدواج نه از باب کنیز بلکه به عنوان یک حرّه همسر آزاد، این قضیه موجب شد که یک شهرتی پیدا بکند این بانو حنفیه خوله و لذا محمد که حاصل ازدواج او با امیرالمؤمنین هست به محمد بن حنفیه معروف شد در واقع نوعی اعتراض بود توسط امیرالمؤمنین به عملکرد جریان خلافت نسبت به گروه هایی که آن زمان مخالفت داشتند با برخی یک دست نبودند، برخی متنبیان و دروغگویان و مدعیان دروغین نبوت بودند بعضی مرتدان بودند بعضی هم این چنین، و این برادر پدر اباعبدالله (ع) بود و حضرت اینطور فرمود، و حضرت فرمود که شما در مدینه بمان

«کن عیناً لنا»

وقتی که حضرت  به مکه تشریف آوردند گویا محمد حنفیه هم در ایام حج آمده به مکه چون یک گزارشی داریم از ملاقت مجدد او با حضرت و در آن ملاقات باز اظهار نگرانی می کند نسبت به اینکه الآن شما به سمت عراق می روید اینها را آیا آزموده اید؟ اینها همان کسانی هستند که پیشتر نسبت به پدر مان نسبت به برادر مان امام حسن آن خیانت ها را کردند، حضرت به نحوی پاسخ گفتند که الآن من باید بروم این نامه های دعوت آنها است، و حضرت حرکت کردند به سمت عراق

مجری:

پس محمد حنفیه دلیل قابل استنادی ندارد فقط اظهار نگرانی می کند از این، یعنی با اصل سفر در حقیقت مخالف است،

استاد جباری:

بله، و درباره اینکه او چرا همراه نشد با حضرت یک تحلیل هایی صورت گرفته بحث هایی شده و در اینباره مقالاتی هم وجود دارد من همین جا خوب است بینندگان عزیز را که اهل مطالعه هستند ارجاع بدهم این کتاب ارزشمند تاریخ قیام و مقتل جامع سید الشهداء (ع) که در تحت نظارت مرحوم استاد مهدی پیشوایی که الآن تقریباً در آستانه سالگرد رحلت ایشان قرار داریم نوشته شد در جلد دوم آن کتاب در بخش مربوط به پاسخ به پرسش ها و شبهات عاشورایی به این مفصل پاسخ داده شد، چرا محمد حنفیه حضور ندارد، چرا ابن عباس حضور ندارد یا عبدالله جعفر، یک تحلیل معروفی که در این باره مطرح می شود این است که می گویند او در جنگ صفین دچار معلولیت شده بود در دستش و نمی توانست شمشیر دست بگیرد، این را به عنوان علت عدم همراهی با حضرت ذکر می کنند، اما برخی این را بررسی کردند می گویند خیر جدای از این جهت که آیا بوده یا نبود یا معلولیتش جدی بوده یا نبوده در مجموع شخصیتش و نوع تفکرش نوع نگاه سیاسی اش نشان می دهد که خیلی با این حرکت موافق نبوده، محافظه کار بوده، همانطور که به حضرت هم ذکر می کند می گوید شما به جایی می روید که در ورطه هلاکت و کشته شدن و اینها قرار می گیرید کوفیان قابل اعتماد نیستند و اگر آن عذری که اشاره کردم عذر معلولیت عذر موجهی بود یا واقعی بود او حداقل حدود10 پسر و اینها برای او ذکر کردند چند تایش را می فرستاد همراه حضرت اگر حرکت حضرت را قبول داشت حالا خودش نمی توانست

مجری:

مثل خاندان عقیل که همه آمدند

استاد جباری:

بله، بالأخره از فرزندان عقیل مثلم و برادرانش آمدند و جا داشت که او هم کسانی را همراه می کرد اما این چنین نشده، و این یک مقدار نگاه ها را منفی می کند نسبت به او چنانکه بعد از این هم در عصر امام سجاد (ع) یک جریانی هست که در بحث امامت به گونه ای یک نوع معارضه با امام سجاد(ع) داشته که بعد می روند مقابل حجر الأسود، حجر الأسود به نطق می آید به اجازه الهی و شهادت می دهد به امامت امام سجاد و بعد او خاضع می شود بعد از آن در مقابل امام سجاد، این درباره محمد حنفیه که منتهی امام حسین از روی کرامت و بزرگی شان با محمد حنفیه به نحو احترام آمیزی برخورد کردند با اینکه برادر بزرگتر بودند نسبت به او گفتند که پس شما اینجا اخبار را به ما برسانید، عین باش برای ما در مدینه، این درباره او، درباره عبدالله بن عباس بحث زیاد است، عبدالله بن عباس راجع به شخصیت او که او صحابی پیامبر بود منتهی صحابی کم سن پیامبر بود هنگام رحلت پیامبر حدود 13 سال حدوداً داشت، بعد خب صحابی امیرالمؤمنین هست شاگردی حضرت را کرده شخصیت مطرحی است در میان شیعه و اهل سنت روایات متعددی در عرصه تفسیر بخصوص اهل سنت از او نقل کردند شیعه نقل کرده، و در مجموع با توجه به قراینی که هست و مناظرات و فرد حاضر جوابی هم بوده تا بعد از شهادت اباعبدالله (ع) زنده بود تا هفتاد و اندی زنده بود در طائف هم از دنیا رفت قبرش هم در آنجا است، شواهد متعددی است دال بر تشیع او دفاع خوبی از اهل بیت (ع) در مواقف متعدد کرده، درباره او یادم هست که همین مرحوم استاد پیشوایی بخش در مقتل که نوشته می شد ایشان همین را ترجیح می دادند و مطرح می کردند دوستان هم به همین رسیدند که این از جهت چشم نابینا شد در این دوره حالا زمان نابینا شدن او خیلی معلوم نیست اما هنگام عزیمت اباعبدالله (ع) به سمت عراق این نابینا بود و لذا مرحوم استاد پیشوایی هم فرمود این بیشتر وبال می شود بخواهد یک فرد نابینا همراه کاروانی حرکت بکند در جنگ می خواهد چکار بکند، یک عصا کشی لازم دارد، و بعد از حادثه عاشورا هم که عبدالله بن زبیر بر مکه حاکم می شود یک جریان معروفی هست که به اصطلاح نشان می دهد که ابن زبیر بر منبر یک حرفی نامربوطی زد و این شنید و به خادمش گفت که دست من را بگیر ببر مقابل منبر، پیدا است که نابینا است برد به منبر و پاسخی داد به ابن زبیر این هم به این ترتیب و بعد از آن هم همواره دفاع کرده از اهل بیت (ع) از اواخر عمرش هم گزارشی داریم که می آید به صحن خانه و شهادت می دهد اقرار می کند به امامت امیرالمؤمنین و حسنین و اینها، و سوم عبدالله بن جعفر که ذکر اسم شان رفت، ایشان شوهر حضرت زینب هست، ایشان هم همان نکته ای که به تعبیری که شما اشاره کردید درباره محمد حنفیه درباره این هم صادق هست، فرد محافظه کاری بوده، از جهت سیاسی با اینکه شوهر حضرت زینب است با اینکه فرزند بزرگ جعفر بن ابی طالب هست، جعفر طیار پدرش شهید در جنگ موته هست، و خودش شخصیت برجسته ای هست، شخصیت سخی و منفقی است، اهل بخشش و اینها است، ثروت خوبی هم داشته اما از جهت سیاسی دنبال این بود که کار به نحوی فیصله پیدا بکند، مصالح بشود، از شواهدش هم همین که اشاره فرمودید در مکه رفت سراغ والی اموی مکه، عمرو بن اشدق و از او یک امان نامه ای طلب کرد برای اباعبدالله (ع) خود این طلب امان نامه برای امام حسین از آن والی بی ادب و شقی اموی که آن هم در آن امان نامه ای که نوشت جانب ادب را برای اباعبدالله رعایت نکرد یک امان نامه با لحن بدی را نوشت خود این طلب امان نامه نشان می دهد که شاید آن فلسفه حرکت حضرت را و آن فضای موجود را خیلی درک نکرده نتوانسته همراه بشود، و یا اینکه بالأخره باید در این قسمت استمزاج از اباعبدالله(ع) می کرد، می گفت من می خواهم چنین کاری بکنم و رفت آن را گرفت و آورد خدمت حضرت، و حضرت هم با او محترمانه برخورد کرد به تعبیر ما به ذوق او نزد فرمود که ما مأموریتی داریم باید حرکت بکنیم دعوت ها که آمده تکلیف بر دوش ما گذاشته در خارج از مکه هنگامی که حضرت روز 8 ذی الحجه از مکه خارج شد، در بیرون مکه رسید به حضرت و امان نامه را آورد و بعد هم حضرت نپذیرفت این را و منتهی بعد از او خودش همراه نشد با اباعبدالله(ع) ماند بعد آمد به مدینه ولی حضرت زینب (س) را مانع نشد حضرت زینب بیاید، چنان که دو فرزندش حضور دارند در کربلا و شهید هم می شوند، حالا اینکه آن دو فرزند که شهید شدند هر دو فرزندان حضرت زینب بودند یا یکی قدر متیقن فرزند حضرت زینب از عبدالله بن جعفر هست دیگری را برخی ترجیح می دهند که از همسر دیگر او بوده و هر دو شهید شدند در کربلا و بعد از حادثه عاشورا هم یک جریانی هست در مدینه وقتی که اسرا بر گشتند ایشان نشسته بود مردم برای تسلیت می آمدند یک غلامی داشت که او گفت که ما هرچه این مصیبت ها را می کشیم از حسین است نعوذبالله و این بلند شد و عصبانی شد و به دنبال این غلام افتاد و با تندی با او برخورد کرد که درباره حسین این سخن را گفتی، اینها نشان می دهد که حال و هوای او حال و هوای حسینی بوده اما با آن روحیه سازش کارانه و محافظه کارانه این سه شخصیت را چون دیروز اسم شان رفت و در اذهان هم حتماً سؤال هست که چرا اینها نبودند با اینکه جزو خاندان اهل بیت (ع) بودند این تحلیل ها را در مجموع می شود از  خلال شواهد و قرائن مطرح کرد.

مجری:

آقا یک سؤال فرعی در ذهنم هست که بینندگان محترم هم بدانند که کسی که می خواست به دنبال امام حسین حرکت بکند باید چه چیز هایی را به جان می خرید، در تاریخ خواندم که آقا امام حسین یا هر خانواده ای که هر کسی که از مدینه به دنبال ایشان حرکت می کرد والی مدینه منازل امام را و افرادی که حرکت کردند را حتی آتش می زدند،

استاد جباری:

بله خود تخریب خانه های مخالفان این اصلاً بوده در صدر اسلام، در جانب حق بوده اهل باطل هم به این بهانه گاهی این کار را کرده اند، در جانب حق رسول خدا (ص) گاهی این کار را کرده نسبت به منافقین مثلاً آن خانه سویلم یهودی و منافق را در آستانه جنگ تبوک که منافقین در خانه اش جمع می شدند و توطئه می کردند، پیامبر دستور تخریب و سوزاندن خانه سویلم را صادر کرد، یا امیرالمؤمنین (ع) در کوفه در دوران خلافت شان خانه برخی از همین افرادی که خیانت می کردند را این کار را کرده، لذا بنی امیه هم بعضاً این کار را نسبت به مخالفین شان انجام دادند، در جریان حادثه کربلا بعد از اینکه مسجل شد ابی عبدالله (ع) دارد به سمت کوفه می رود و چه بسا بعد از شهادت آن حضرت برخی از خانه ها را در مدینه خراب کردند.

مجری:

ممنونم جناب استاد، در این فاصله با جناب دکتر جباری صحبت می کردم گفتم آقا این مسیری که کاروان مظلوم حضرت سید الشهدا از مدینه به راه افتادن تا کربلا چقدر است مسافت آن، آقا گفتند حدود 1500 کیلومتر البته آقا فرمودند از مکه به آن، از مدینه باز هم طولانی تر است 500 کیلومتر به نظرم، با این متراژ آن زمان در آن راه صعب العبور تصور کنید که خاندان امام حسین چه کشیدند، راجع به همین منازل صحبت بکنیم اگر صلاح بدانید، منازلی که بین مکه و کربلا است چند منزل بوده و چه گزارش هایی از آن ها هست، و داستان بعد اینکه این سؤال را تکمیل می کند آقا زمانی که به کوفه می رسند وارد کوفه نمی شوند در حقیقت کوفه را دور می زنند و می روند به شمال شهر کوفه که همان کربلا است،

استاد جباری:

بله یکی دو نکته را اشاره کردید عرض می کنم عرض شود که همانطور که در بخش قبلی اشاره شد اباعبدالله (ع) از مدینه در 27 شام رجب سال 60 هجری خارج شدند و 5-6 روز در راه بودند سوم شعبان به مکه رسیدند لذا این را عرض کردم که برخی منازل مسیر حرکت حضرت به کربلا را مکه را هم حساب کردند جزو منازل، اصل حرکت از مدینه حساب کردند، مکه می شود یک منزل در حرکت حضرت، و از آن به بعد دیگر منازل یکی پس از دیگری از 8 ذی الحجه که حضرت از مکه خارج شدند آغاز می شود تا برسد حضرت به کربلا، طبق تحقیقی که صورت گرفته برخی از محققان هم رفتند کار میدانی کردند در این زمینه، در برخی از آثار رفتند از نزدیک این منزل ها را یک به یک دیدند ثبت کردند گزارش هایش را اینکه گفته می شود گاهی 40 منزل درست است، 40 منزل از مدینه من شمارش کردم این منازل را که در همین کتب تحقیقی انجام گرفته از جمله در همین منبعی که در بخش قبلی معرفی کردند تاریخ قیام مقتل جامع سید الهشداء (ع) در جلد اولش که وارد می شود در بحث حرکت حضرت از مکه آنجا بحث منازل را مطرح کرده، اگر ما مدینه را هم لحاظ بکنیم، مکه را هم لحاظ بکنیم کربلا را هم لحاظ بکنیم، می شود 40 منزل، اگر اینها را استثناء بکنیم می شود 34 منزل، یعنی اباعبدالله (ع) از مکه در روز 8 ذی الحجه خارج شدند اولین منزل تنعیم بود، حضرت حرکت کردند به سمت بخش شمالی مکه، تنعیم که الآن مسجدی هم در آنجا است و محل ادنی الحل اصطلاحاً یعنی آن محدوده حرم که مکه است و اطراف مکه یکی از حدود حرم تنعیم است که  کسانی که می خواهند احیاناً عمره انجام بدهند عمره مجدد در مکه هستند، می روند برای نزدیک ترین جایی که خارج حرم حساب می شود که تنعیم مسجد تنعیم باشد از آنجا محرم می شوند و می آیند داخل مکه، حضرت به آنجا تشریف بردند، از تنعیم حرکت شان را آغاز کردند، که حالا عرض می کنم در تنعیم چه اتفاقی افتاد، و بعد از تنعیم دیگر حضرت یک مسیری را انتخاب کردند که الآن اگر نقشه جغرافیایی جزیرة العرب را و موقعیت آن را نسبت به عراق در نظر بگیریم در نقشه ها کاملاً مشخص است، جزیرة العرب تقریباً در بخش جنوب غربی عراق قرار دارد، و تقریباً عراق می شود در بخش شرق و شمالی شرقی جزیرة العرب، لذا اباعبدالله (ع) اگر بخواهند از مکه مستقیماً بروند به سمت کوفه در عراق باید یک مسیر مستقیمی را به سمت شمال شرقی طی بکنند و همینطور هست، وقتی که ما این خط سی را نگاه می کنیم، منازلی که طی شده و در نقشه ها هم وجود دارد، نقشه هایش ترسیم شده، یک مسیر تقریباً مستقیمی را رفتند، که نشان می دهد حضرت خواستند نزدیک ترین مسیر را بر گزینند، چرا؟ دلیل مشخصی دارد سریع تر می خواهند به کوفه برسند، با توجه به فضای ملتهب سیاسی که در کوفه وجود دارد و باید سریع تر رفت و فضا را در دست گرفت و قبل از اینکه دشمن این فضا را در دست بگیرد لذا سرعت مطرح بود در کلمات امام خطاب به کوفیان هم باز هست که من به سرعت به سمت شما آمدم؛ این یک نکته است، و لذا خارج شدند، این  37 منزل از خود تنعیم ما حساب بکنیم، تا آخرین منزلی که قبل از کربلا هست 37 منزل هست که اسامی آن در کتب تاریخ ثبت است، منزل تنعیم بود، بعد منزل صفاح بود، و در هر منزلی اتفاقاتی افتاد که در تاریخ ثبت است که ما هم در حد فرصت این برنامه ان شاءالله سعی می کنیم این اتفاقات در مسیر آنهایی که یک مقدار مهم تر است را اشاره کنیم؛ اما آن سؤال که فرمودید که حضرت چطور شد، چون این خط سیر را لحاظ بکنیم از سمت جنوب که مکه باشد، جنوب غربی عراق، کسی که می آید به سمت داخل عراق از جنوب وارد عراق می شود، به سمت کوفه می خواهد حرکت بکند که تقریباً در بخش های مرکزی عراق قرار دارد، کربلا همانطور که اشاره فرمودید در بخش شمالی کوفه است، امام (ع) از جنوب دارد وارد عراق می شود طبیعتاً حضرت باید به سمت کوفه برود چطور از سمت غرب کوفه یا همان سمت چپ کوفه، حضرت مسیر را ادامه داده، رفته از کوفه رد شده و حدود 100 کیلومتر بالاتر از کوفه حضرت رفته به کربلا و در آنجا ساکن شده، دیدم بعضی از آن شیطنت هایی که فضای مجازی برای زیر سؤال بردن حرکت اباعبدالله (ع) و قصه عاشورا و این عزاداری ها می شود این را سال قبل دیدم که این را بعضاً مطرح کردند که این چیز هایی که این آخوندها و این منبری ها و در روضه ها ای مردم به شما می گویند دروغ است، چون مگر نمی گویند امام حسین می خواست برود به کوفه چطور شده نزدیک 100 کیلومتر رفته بالای کوفه، باید به سمت کوفه حرکت می کرد، اینها در واقع می خواهند کسانی که اطلاع ندارند از مسائل تاریخی و حقیقت ماجرا اینها را اغوا بکنند، در حالی که در تاریخ می خوانیم در سیر اباعبدالله(ع) حضرت در مسیر شان رسیدند به یکی از منازل به نام منزل شراف که در آن منزل بین شراف و منزل ذوحسم که دو منزل بود در مسیر کوفه نزدیک کوفه مواجه شدند با سپاه حر، سپاه حر که مأموریت از جانب ابن زیاد داشت در اینجا آمد به سراغ اباعبدالله (ع) از شراف که گذشته بودند از دور طلائیه های سپاه هزار نفری حر را دیدند و لذا مسیر را به سمت منزل ذوحسم کج کردند یعنی کمی به سمت غربی تر حرکت کردند به جای اینکه به سمت شرق و کوفه بروند، رفتند به سمت ذوحسم، و سپاه حر آنجا رسید به حضرت، حر آنجا مأموریتش را ابلاغ کرد به حضرت گفت که من مأمور هستم شما را ببرم به کوفه تحویل ابن زیاد بدهم، حضرت در آنجا خطبه خواندند که موجود است کلماتش که آن سپاهی که همراه حر بودند اعلام کردند که من با دعوت شما آمدم این نامه های شما است، اگر از دعوت تان برگشتید من بر می گردم این اولین جا است، جنگی ندارند و من بر می گردم چون با دعوت شما آمدم، پیدا است که الآن شما از دعوت تان برگشتید این اولین جایی است که امام (ع) بر زبان شان جاری می شود که برگشتن را به کار می برند، در حالی که قبلش در منزل ثعلبیه خبر شهادت مسلم به حضرت رسیده آنجا حضرت چنین چیزی نمی فرماید، ادامه میسر می دهد که خود آن باز تحلیلی دارد که حالا عرض می کنم، اما در اینجا گویا حجت تمام شده بر کوفیان و اینجا دیگر امام می تواند بگوید بر می گردم، اما حر مانع شد، حر گفت نه من مأموریت رساندن شما را به نزد عبیدالله دارم تحویل شما به عبدالله، حضرت فرمود اینکه نمی شود، اینکه نخواهد شد، من دست ذلت بدهم به دست تو به عنوان یک اسیر در دست تو بروم تسلیم عبیدالله بشوم، بازگشت را هم که حر اجازه نداد پیشنهادی را خود حر مطرح کرد، گفت پس اگر اینطور است شما به کوفه نمی آیید با این وصف بازگشت هم ممکن نیست پس شما مسیر سمت غرب را به سمت شمال به سمت غرب حرکت بکنید، تا ما استعلام بکنیم از کوفه ببینیم که تکلیف چیست، لذا حضرت حرکت کردند حر هم همراهی می کرد، سپاه حر حضرت را همراه با آن جماعت همراه با ابی عبدالله (ع) همینطور حرکت کردند حضرت می رفت به سمت شمال و سر اینکه حضرت از کوفه رد شدند و رفتند آن مسافت را تا رسیدند به سر زمین کربلا و نینوا و آن تفاصیلی که مثل فردایی حضرت رسیدند به کربلا سر آن این مسئله بود که حر مانع شد حضرت وارد کوفه بشود به صورت آزادانه و تلاش و اصرارش بر این بود که حضرت به صورت یک اسیر تسلیم شده ای به نزد عبیدالله برود، این به این شکل بود که پاسخ این مسئله است و جزء رخداد های منازلی است که در فاصله بین کوفه با کربلا مطرح است.

مجری:

آقا سؤال بعد که می خواهم از محضرتان بپرسم این است که در منزل تنعیم امام (ع) کاروان هدایا را برای یزید تصاحب کرد، آیا این کار مصداق راهزنی بود، این داستانش چه بوده؟

استاد جباری:

بله از جمله حوادثی که در مسیر کربلا اولین گزارشی که در حوادث منازل میان مکه و کربلا مطرح شه همین بحث تصرف کاروانی است که هدایایی را برای یزید از یمن داشت می برد، حاکمی در یمن بود از جناب بنی امیه، بحیرة بن فلان هست، فردی به نام بحیره، این یک کاروان شترانی را حامل لباس های زیبایی و افزون بر این یک گیاه خوشبویی بوده به نام ورس با سین حالا در فارسی هم اسپرک  و اینها گاهی ترجمه می کنند، چیزی مثل زعفران، دانه هایی مثل کنجد بوده و یک مقدار بوته مانند بوده و هم خوش بو بوده و هم از این ورس برای رنگرزی استفاده می کردند این را از یمن یا تحفه یمن بوده کاروان حامل لباس و ورس داشتند می بردند برای شام، هدیه ای بوده که والی یزید در یمن برای او داشت می فرستاد رسید در منزل تنعیم امام حسین (ع) برخورد کردند به این کاروان و این کاروان را تصاحب کردند و اموالش را گرفتند منتهی ببینید یک وقتی است که این تعبیر راهزنی که ممکن است مغرضین به کار ببرند یک وقت کسی راهزنی می کند طبیعتاً کاروانی می گیرد اهل کاروان را می زنند می کشند یا همینطور رها می کردند، حضرت چون این اموال برای یزید می رفت طبیعتاً بیت المالی به دست یک غاصب نرسد نجات داده این اموال را اموال به دست اهلش رسیده، امام هست که متصدی این اموال هست، از جانب خداوند متعال متولی تصرف در این اموال و صرف این اموال است، این باره اموال درباره آن شتران با آن کسانی که مکاری بودند این شتران را حمل می کردند، حضرت فرمود که اولاً اجرت اینها را حضرت دادند، همه شان را تمام و کمال اجرت شان را دادند و بعد فرمودند که ما چنین مقصدی داریم شما هم می خواهید با شتران تان با ما همراهی بکنید یا بروید مسیر تان را ادامه بدهید، آنها را مختار کردند در این قسمت، بنابر این تصرف این کاروان مصداق انقاض بود، استنقاض بود نجات دادن بود گرفتن اموال غصب شده از بیت المال که سوق داده می شد به سمت یک حاکم غاصب امام (ع) تصرف کرد شبیه آن را امام در زمان معاویه انجام داده، در زمان معاویه باز اموالی را داشتند حمل می کردند برای هدیه، از مدینه داشت عبور می کرد حضرت تصرف کرد و نامه ای هم به معاویه نوشته بود، جالب است که معاویه نامه تندی به حضرت نوشت و حضرت هم پاسخ او را داد، این امام حسین (ع) هست، امام حسین چهره ظلم ستیزی منحصر به قصه کربلا نیست در دوره حاکمیت معاویه هم حضرت با این جلوه با معاویه برخورد کرده در واقع مجلای صفت قهر و غضب خدا نسبت به این غاصب و ظالم باز می خواهیم پیشتر برویم شبیه آن را خود رسول خدا (ص) در جریان جنگ بدر انجام داد، حضرت  از مدینه خارج شدند برای تصرف کاروان تجاری قریش که اینها داشتند به سمت شام می رفتند برای محدود کردن قریش به لحاظ اقتصادی و مالی بود، و لذا این جریانی که رخ داده در آغاز حرکت حضرت یک جریان بر اساس مبانی کلامی و اعتقادی ما و جایگاه خود امام (ص) بوده.

مجری:

ممنونم از شما، و در منازل دیگر آیا رخ داد قابل توجهی هست که بخواهیم به آن اشاره بکنیم، تا زمان رسیدن خبر شهادت حضرت مسلم به امام؟

استاد جباری:

بله چند حادثه هست من حالا سعی می کنم که به صورت فهرست وار اشاره بکنم؛ بعد از منزل تنعیم حضرت رسیدند به منزل صفحاح در منزل صفاح آن جریان معروف ملاقات امام (ع) با فرزدق شاعر اتفاق افتاده، عزیزان بیننده نام فرزدق را شنیدید شاعر بسیار معروفی است در همین دوره، و اصالتاً هم اهل بصره بوده اجدادش، و یک پسینه ای دارد این شاعر، آن جریان معروف اشعارش در زمان امام سجاد (ع) که امام سجاد طواف بین دور خانه خدا می کرد زمان حاکمیت عبدالملک مروان یا ولید بن عبدالملک که هشام بن عبدالملک فرزند عبدالملک هنوز به خلافت نرسیده بود دوران خلافت پدرش یا برادرش بود که او هم دور خانه کعبه طواف می کرد و می خواست برود حجر الأسود را ببوسد مردم اعتنایی نمی کردند، ولی عهد بود اعتنایی نمی کردند، یک وقت دید که امام سجاد (ع) دارد طواف می کند مردم راه باز کردند برای بوسیدن حجر و خودش را زد به آن راه، و گفت که این چه کسی است نمی شناسم، در جواب یک شامی که همراه او بود که این چه کسی هست، فرزدق آنجا بود گفت ولی من می شناسم، همانجا این قصیده معروفش را که واقعاً این کیمیا است،

«هذا الذی تعرف البطحاء وطأته»

چطور نمی شناسی این کسی است که این سرزمین محل قدم های او را می شناسدحل او را می شناسد، حرم او را می شناسد، و بعد دارد که ابن هشام دستور داد فرزدق را در منطقه عسفان خارج از مکه زندانی کنند و امام سجاد پول و اموالی را فرستاد به عنوان هدیه برای او و او گفت من اشعا را برای پول نگفتم، برای حب شما اهل بیت گفتم، فردی این چنین بود محب اهل بیت بود اما درجه معرفتی اش در زمان اباعبدالله (ع) در این حد نبود که با حضرت همراه بشود، حضرت هم از مکه خارج شده بودند و فرزدق هم داشت در این ایام می رفت به سمت مکه برای حج، و لذا در اختلافی که هست که آیا دیدار امام (ع) با فرزدق در کدام منزل بوده برخی همین منزل سفاح را که بلافاصله بعد از تنعیم هست و نزدیک مکه هست ترجیح می دهند، چرا؟ چون امام (ع) 8 ذی الحجه خارج شده طبیعتاً فرزدقی که می خواهد برود به مکه برای اعمال باید در همین منزل با حضرت برخورد کرده باشد، نه منزل دورتر چون باید برسد به این اعمال، ملاقات می کند با حضرت و آن سؤال معروف چون داشت از کوفه می آمد، حضرت پرسید که در پشت سر در کوفه چه خبر؟ و این ایام پیدا است که کوفه فضایش چرخیده بر علیه امام مردم را فرزدق این چنین دیده آن جمله معروف که

«من الخبیرسألت»

از فردی که آگاه نسبت به آن فضا است سؤال کردی،

تاریخ قیام مقتل جامع سید الشهدا، ج1، ص 639،

«قلوب الناس معک»

قلب های مردم با شما است

«و سیوفهم مع بنی امیه»

اما شمشیر هایشان همراه با بنی امیه است

«بل قضاء ینزل من السماء و الله یفعل ما یشاء»

قضا و آنچه که مقدر الهی است از آسمان نازل می شود و خداوند آنچه که بخواهد عمل می کند

من اجازه می خواهم چون این جملات اباعبدالله (ع) درس آموز است در پاسخ به فرزدق در همین جلد اول تاریخ قیام مقتل جامع سیدالشهدا،  صفحه 639، پاسخ امام یک نکته اخلاق در آن هست امام در جواب فرزدق فرمود که

راست گفتی کارها دست خدا است، خداوند آنچه را بخواهد انجام میدهد، پروردگار ما هر روز در کاری است اگر قضای الهی،

حضرت دارد تکلیف ما شیعه را هم مشخص می کند، تکلیف یک موحد را اگر قضای الهی بر وفق مراد ما نازل بشود آن وقت تکلیف چیست؟

خداوند را بر نعمت هایش ستایش می کنیم، برای ادای شکر از او یاری می طلبیم

خود ادای شکر یاری طلبی لازم است، خدا یا ما را موفق کن به ادای شکر،

و اگر قضا بر خلاف آرزو ما رقم بخورد آن کس که طالب حق باشد و سرشتش  تقوا و پرهیزگاری ضرر نکرده،

یعنی انسان لازم نیست که همیشه آنچه رخ می دهد مطابق میلش باشد خیلی وقت ها مطابق میل ما نیست اما همینکه انسان در مسیر باشد کافی است، این دلخوشی برای مؤمن است، همین که بداند این تلخی این بیماری این مصیبت، این از دست دادن عزیزان رخ داده برای من این ناکامی ها رخ داده اما حاصل دوری من از خدا نیست من در مسیری دارم حرکت می کنم که اینها رخ داده،

برای چنین کسی که تقوا سرشت او است، ضرر نکرده

 و بعد می گوید امام (ع) این سخن را گفتند و مرکب شان را حرکت دادند و از هم جدا شدند، با السلام علیک، چون سلام گاهی سلام ملاقات است گاهی سلام خدا حافظی است، با السلام علیک از فرزدق جدا شدند؛ این جریانی است که ملاقات معروف حضرت با فرزدق در منزل سفاح بعد از منزل صفحا، بعد از منزل تنعیم، بعد از آن منزلی است به نام ذات عِرق، ذات عِرق از منازلی است در مسیر عراق که به نحوی میقات اهل عراق هم محسوب می شود آنجا هم حضرت با یک فردی به نام بشر بن غالب ملاقات داشته، کلماتی شبیه فرزدق را می گوید، آن هم داشته از کوفه می آمده همین خبر را او هم به حضرت می آورد، که

««قلوب الناس معک و سیوفهم مع بنی امیه»

حضرت از آن منزل ادامه مسیر دادند رسیدند به منزل حاجر، در منزل حاجر امام آن سفیر خودشان را اعزام می کنند به سمت عراق، قیس بن مسهر، این ظبط این کلمه را بر اساس آنچه که از، یک وقت استاد محمد هادی یوسفی غروی که دقتی دارند در ظبط این کلمات ایشان در همین کار تدوین این متقل از ایشان خیلی استفاده شد، ایشان می فرمودند چون معروف قیس بن مسهّر صیداوی گفته می شود، ایشان فرمود قیس بن مسهر صحیح تر است، قیس بن مسهر صیداوی، خب این پیک را فرستادند برای کوفیان از آن منزل حاجر، این بعد از آن است که مسلم مدتها قبل رفته به کوفه پیک دوم است، قیس بن مسهر را حضرت فرستاد من خوب است که همین جریان قیس بن مسهر را عرض بکنم که سرنوشت او و رشادت او در کوفه که این اسیر شد، وقتی که آمد نزدیک کوفه رسید حصین بن نمیر که یکی از قصیر القلب هایی بود که جزو کارگذاران عبید الله بود و اطراف کوفه را مأموران او می پاییدن که کسی وارد و خارج نشود، این را اسیرش کردند بردند نزد ابن زیاد و ابن زیاد گفت که باید بروی در مسجد کوفه مقابل مردم بد بگویی، بد گویی بکنی از حسین بن علی، این رفت در مسجد بجای اینکه بد گویی از اباعبدالله بکند، فضائل را گفت و مأموریت خودش را گفت و نهایتاً دستور داد ابن زیاد که این را از بالای دارالإماره به پایین پرتش بکنند، بردند و از آنجا به زیر افکندند او را و نیم رمقی در جان او باقی مانده بود که یک فرد شقی به نام عبدالملک بن عمیر آمد و سرش را از تن جدا کرد، بعد ملامتش کردند که چرا این کار را کردی، گفت خواستم که راحتش بکنم، و دومین سفیر اباعبدالله (ع) که اول مسلم بود، و دومین شهید به تعبیری شاید سومین شهید بعد از هانی هم که اینطور است، و خبر شهادتش در مسیر به اباعبدالله رسید که یک سفیر سومی هست که ان شاءالله فرصت بشود بعد عبدالله بن بقطر هست،

مجری:

ان شاءالله در برنامه های بعدی به آن خواهیم پرداخت، و همینطور در برنامه بعد ان شاءالله به ما خواهید گفت که چرا وقتی امام خبر شهادت مسلم را می شنود باز نمی گردد به مدینه.

ممنونم از شما که سوگواره را دیدید الهی دل تان وجود تان چشم تان نگاه تان همیشه امام حسینی باشد، همیشه اهل بیتی باشد به خیر و برکت این 14 نور پاک جاده زندگی تان روشن و هموار و مستقیم باشد، تنها دعایی که بلد هستیم این است که

اللهم عجل لولیک الفرج.


سوگواره>

محمد بن حنفیه ابن عباس عبد الله بن جعفر عاشورا کربلا کوفه یزید تصرف اموال حر فرزدق قیس بن مسهر