آینه تاریخ

قسمت پنجاه و هشتم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:28/05/1401

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین

السلام علی الحسین و علی علی بن الحسین و علی اولاد الحسین و علی اصحاب الحسین

بینندگان محترم شبکه جهانی ولی عصر سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید به برنامه آینه تاریخ برنامه ای که شامگاه جمعه تقدیم حضور شما عزیزان می شود، همانگونه که مستحضر هستید این برنامه کارشناس محترم که ما افتخار میزبانی ایشان را داریم و تلمذ در خدمت ایشان را داریم جناب آقای دکتر جباری هست و این برنامه متکفل پاسخ به سؤالات تاریخی شما عزیزان بیننده در اولویت و بعد از آن مناسبتی که در آن ایام هست را سؤالاتی در خدمت استاد خواهیم بود و مطرح می کنیم و پاسخ را می شنویم.

جناب آقای دکتر جباری عزیز سلام وقت شما بخیر، در خدمت شما هستیم.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله

بسم الله الرحمن الرحیم

عرض سلام و ادب دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و شما بینندگان عزیز در هر جای که شرف حضور دارید از خداوند متعال توفیقات روزافزون را در مسیر طاعت و عبودیت و بندگی و کسب رضای خدای متعال برای همه شما طلب می کنم و إن شاءالله که اجر کافی و وافی برده باشید در ایامی که پشت سر گذاشتیم ایام سوگواری و عزای أبی عبدالله (سلام الله علیه) و همچنان در ایام عزا قرار داریم ایام اسارت خاندان أبی عبدالله (سلام الله علیه) که بسیار جانسوز است و إن شاءالله که خداوند همه ما را در مسیر أبی عبدالله (سلام الله علیه) همواره قرار بدهد، در خدمت تان هستم.

مجری:

خیلی متشکریم، إن شاءالله بتوانیم در یک ساعتی که هستیم بهترین ساعات را فراهم کنیم برای بینندگان عزیز و بتوانیم جزء صالح اعمال خودمان ثبت بشود به عنایت آقا امام عصر و مقبول درگاه الهی قرار بگیرد.

جناب آقای دکتر من سؤالم را با یک موضوعی آغاز کنم که در واقع جلسه قبل آخرین بحث ما بود چون وقت هم تمام شد و اینها نشد ما پاسخ را کامل و به صورت وافی و آن طوری که حقش هست از حضرت عالی بشنویم، سؤال شده بود در خصوص دو مشهد مشهد النقطه و مشهد السقط که یک توضیح خیلی مختصر دادید که اینها چه هست و چرا به این اسم ها قرار گرفتند، سؤال شده بود آیا اینها در مباحث تاریخی گزارش خاصی شده در مورد این دو منطقه یا نه؟

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم

همانطور که اشاره فرمودید در برنامه قبل انتهای برنامه این مطرح شد و به صورت کلی پاسخ دادم، با توجه به اینکه در تعدادی از متون تاریخی در باره این زیارتگاه ها ما گزارش داریم و لذا اینطور نیست که جزو مواردی باشد که پایش به جای بند نیست و ریشه تاریخی ندارد، به سه زیارتگاه اشاره کردیم در واقع چون عرض کردم ما در دوره زمانی اسارت خاندان أبی عبدالله (سلام الله علیه) الآن قرار داریم طبیعتاً بحث را هم منطبق با رخدادهای این دوره پیش می بریم در مسیر حرکت کاروان اسرا از کوفه به سمت دمشق و شام مشاهدی وجود دارد، مثل مشهد و زیارتگاه که اشاره کردیم، مشهد النقطه در نصیبین که هفته قبل اشاره ای به آن شد، که ابوالحسن هروی گزارش می کند در الإشارة الی معرفة الزیارات من صحیح الروایات از منابع اهل سنت هست، حدود قرن 6-7 باید باشد دوره حیات ایشان، و در آنجا می گوید در شهر نصیبین مشهد النقطه قرار داد که می گویند آنجا سر مطهر ابی عبدالله (ع) آویزان شد و لذا به همین مناسب آنجا زیارتگاهی را بنا کردند، یک مشهد النقطه هست در حلب که این را ابن ابی طی که یک نویسنده شیعی است آثاری داشته و خودش هم اهل حلب بوده، متوفای 630 هجری قمری است درباره دو مشهد در حلب گزارشی را دارد، یک مشهد النقطه دیگری مشهد دکّه، و درباره مشهد النقطه می گوید که از جمله آثار حلب مشهد حسین است که در دامنه کوه جوشن قرار دارد، و کوه جوشن را هم بعضاً گفتند به اعتبار همراهی شمربن ذی الجوشن با اسرای کربلا و توقف اسرا در کنار این کوه به این نام نامیده شده، در گزارش دیگری که غزی بالی حلبی در کتاب نهر الذهب فی تاریخ حلب جلد3 2صفحه 24 آورده می گوید

مأموران یزید سر حسین (ع) در شام ازحلب  عبور دادند آنان در کنار کوهی فرود آمدند و سر را بر روی سنگی از سنگها گذاشتند قطره ای از خون سر حضرت درآنجا چکید و در پی آن زیارتگاهی به نام مشهد النقطه ساخته شد،

نهر الذهب فی تاریخ حلب، غزی بالی حلبی، ج 3 ص 24

به اعتبار قطره خون سر مطهر ابی عبدالله (ع) که بر روی سنگی درآنجا چکیده آنجا زیارتگاهی بنا کردند، در جای دیگری از همین کتاب در صفحه 212 در جلد 2، نقل می کند که

شاید آن سنگ پس از خرابی آن زیارتگاه به محراب مشهد الحسین (ع) منتقل و بر آن بنایی ساخته شده است،

نهر الذهب فی تاریخ حلب، غزی بالی حلبی، ج 2 ص 212

که در حلب موجود است الآن چنین مشهدی، و بعد می گوید که

گفته اند آن سنگ تا ایام عبدالملک بن مروان بر جای بود ولی او دستور داد آن سنگ را از آنجا به جای نامعلومی منتقل کنند مردم نیز بنای یادبودی در محل آن سنگ ساختند،

یعنی بنی امیه اینقدر بر نمی تابیدند که حتی سنگی که مردم به یاد قطره خون ابی عبدالله (ع) مورد زیارت قرار میدادند تا دوره عبدالملک مروان این سنگ را از آنجا منتقل کردند در عین حال مردم یاد شان نرفت بعدها در آنجا بنایی را ساختند، به هر حال الآن هم موجود است، این مشهد النقطه یا مشهد الحسین در حلب، پیشینه اش به چنین امری بر می گردد و چنین گزارشی هایی را در متون کهن داریم همین ابن ابی الطی متوفای 630، اوایل قرن هفتم این را نقل کرده و هم در کتاب نهر الذهب فی تاریخ حلب اینها نشان می دهد که چنین پیشینه ای داشته؛ و سوم مشهد السقط است که هفته قبل هم اشاره ای به آن شد که باز آن هم در حلب هست، مشهد السقط را یاقوت حموی در معجم البلدان جلد2، صفحه 327 اشاره می کند می گوید

در غرب شهر حلب در دامنه کوه جوشن قبر محسن بن الحسین (ع) قرار دارد گویند زمانی که اسرا را از عراق به دمشق می بردند او سقط شده، این یک احتمال یا کودکی همراه آنان در حلب بوده که در آنجا دفن شده است،

معجم البلدان، یاقوت حموی، ج2، ص 327

به هر حال میگوید کودکی از اسرا بنابر یک احتمال محسن بن الحسین یا کودکی که همراه بوده و گزارش دیگری که الآن می خوانم مؤید این هست که همان محسن بن الحسین فرزند سقط شده ابی عبدالله (ع) هست، حالا دیگر مشخص نیست، ولی آنجا دفن شده یا از کنیزی از حضرت بوده یا همسری از همسران حضرت بوده، این دیگر خیلی مشخص نیست اما اجمالاً در این گزارش ها آنچه که مشهور بوده محسن بن الحسین نامی بوده، طفلی به این شکل در آنجا به این نام دفن شده، این گزارش را ابن شداد در اعلاق الخطیره فی ذکر امراء شام و الجزرة، صفحه 48 این را نقل می کند و همینطور غزی بالی حلبی در نهر الذهب فی تاریخ حلب، جلد 2، صفحه 209 نقل می کند و در معجم البلدان یاقوت حموی هم آمده در بغیہ الطلب فی تاریخ الحلب هم آمده، به هر حال در چند منبع اشاره به این مسئله شده که جریان مربوط به دوره سیف الدوله حمدانی است،  حمدانی با حاء جیمی، دولت حمدانی ها دولت شیعی اثنی عشری بودند در قرن 4، که در مناطقی از شام و بعد مناطقی از شمال منطقه موصل و اینها، حاکمیت داشتند در این دوره قرن چهارم تا بیش از نیمه قرن چهارم بودند و به گونه ای معاصر بودند با دولت فاطمیون در مصر، فاطمیون در مصر بودند دولتی اسماعیلی مذهب، اینها دولتی اثنی عشری بودند در مناطق شام و شمال عراق این گزارش را از این منابعی که عرض کردم اینطور گفتند که در سال 351 مشهد الدّکه هویدا شد،  مراد از مهشد الدکه همان مشهد السقط است، که می گوید

بدین ترتیب که سیف الدوله یکی از حاکمان معروف دولت حمدانی در یکی از خانه های خارج از شهر چندین بار نوری را مشاهده کرد که بر مکان مشهد فرود آمد وی خود را با اسبش به آنجا رساند و آنجا را حفر کر سنگی را دید که روی آن نوشته این قبر محسن بن حسین بن علی بن ابی طالب است،

نهر الذهب فی تاریخ حلب، غزی بالی حلبی، ج 2، ص 209

در این دوره سنگ را می بیند در آنجا، بعد می گوید سیف الدوله علویان را جمع کرد و از آنها پرسید که آیا حسین فرزندی به نام محسن داشته؟ برخی گفتند چنین خبری به ما نرسیده آنچه به ما رسیده آن است که حضرت فاطمه (س) آبستن بود و پیامبر به وی فرمود در شکم تو محسن است، چون روز بیعت به خانه علی حمله کردند تا او را برای بیعت ببرند آن جنین سقط شد، خب این را برخی گفتند برخی از علویان هم گفتند شاید زمانی که اسرا از اینجا گذشته اند یکی از زنان حسین بچه ای را سقط کرده باشد، چون ما از پدران مان روایت می کنیم که این مکان جوشن نامیده می شود چرا که شمر بن ذی الجوشن با اسرا و سرها در اینجا فرود آمدند و در این مکان معدنی بود که مس از آن استخراج می شد و کارگران این معدن از اسیری اسرا خوشنود شدند زینب دختر حسین، در واقع اینجا تصحیف است خواهر حسین بر آنان نفرین کرد و پس از آن روز معدن فاسد شد، این گزارش را در این منابعی که هست به این شکل آمده و ابن ابی طی که این را نقل می کند و این منابع از او نقل می کنند، می گوید که سیف الدوله بعد از این جریان گفت این مکانی است که خدای تعالی اجازه داده است که به اسم اهل بیت بر آن امارت ساخته شود، با این شواهدی که برای آن پیدا می شود، نور و سنگ و شهادت بزرگان علویان و اینها، دستور می دهد یک بنای با شکوهی بر روی آنجا می سازند و تعبیری هم در ورودی این زیارتگاه حک شده که

«عمّر هذا المكان المشهد المبارك ابتغاءً لوجه الله وقربة إليه على اسم مولانا المحسن بن الحسين بن علي بن ابي طالب الامير الاجل سيف الدولة ابو الحسن علي بن عبد الله بن حمدان سنة 351»

یعنی این مکان را به نام محسن بن الحسین سیف الدوله بنا کرده در سال 351 این هم در ورودی آنجا حک شده، و لذا این مشهد السقط و همینطور مشهد النقطه از مواردی است که در حلب وجود دارد و در متون تاریخی هم پیشینه برایش یافت می شود اینطور نیست که امر غیر معتبری باشد یا مثل برخی از مشاهد باشد که انسان سابقه تاریخ برای آن ندارد.

مجری:

متشکریم از محبتی که فرمودید، چند نکته هم اشاره فرمودید که اشاره به دو حکومت داشتید یکی در سمت شام و دیگری در سمت مصر که، آن فاطمیون هم همینطوری است؟ فاطمیون هم شیعه بودند؟

استاد جباری:

بله فاطمیون منتهی شیعه اسماعیلی مذهب بودند،

مجری:

این طرف شیعه اثنی عشری بودند

استاد جباری:

بله این طرف اثنی عشری بودند

مجری:

در سمت شرق عراق چطور، آنجا هم باز حکومتی بوده در قرن چهارم؟ آل بویه برای چه زمانی می شود؟

استاد جباری:

احسنتم آل بویه هم برای قرن چهارم است، و آل بویه هم شیعه بودند، تشیع اینها را بعضاً می گویند تشیع زیدی بعضی هم نه معتقد هستند تشیع امامی بوده یا امامی شدند، آل بویه را یک اختلافی درباره شان هست اما همانطور که شما فرمودید هم شرق عراق و هم مرکز، چون آل بویه آمدند و بغداد را تصرف کردند، و اتفاقاً اولین عزاداری رسمی برای اباعبدالله (ع) در نیمه قرن چهارم 351 بود دقیقاً همین دوره است، چون کشف این مکان در 351 است، سیف الدوله مشهد السقط را کشف می کند در همین سال یا 352  آل بویه عزاداری رسمی در بغداد بپا می کند برای ابی عبدالله (ع) و گزارشی است که ابن اثیر در الکامل فی التاریخ نقل می کند و دارد که اینها آمدند و اعلام کردند مردم آمدند به خیابان ها ریختند تعطیلی اعلام شد، با بیرق ها و پرچم های عزا لباس های عزا به تن و شکل عزادار، واقعاً یک عزاداری رسمی در دوره آل بویه آغاز شد چیزی که در او از پیش به هیچ وجه سابقه ای نداشت، چون قبلش دولت های بنی العباس بود که اینها هیچ کدام چنین اجازه ای را نداده بودند این دولت شیعی می آید، چون دولت شیعی بود که بغداد را گرفتند اما بنی عباس را سرنگون نکردند، در عین حالی که خلیفه عباسی به صورت دکوری حضور داشت اما قدرت دست این آل بویه، حال خودش دلایل خودش را دارد اما افزون بر شکل رسمی یافتن عزاداری جشن هایی مثل جشن عید غدیر را هم رسمی کردند، و اینها کم کم موجب شد، البته در نقطه مقابل هم متعصبین از اهل سنت حنابله و اینها در نقطه مقابل سعی کردند که آنها هم روزهای عزایی را و جشن هایی را برای خودشان بتراشند و در نقطه مقابل اینها برپا بکنند،

مجری:

این خودش به گونه ای مبارزه بوده، چون اظهار شعائر از این طرف شده

استاد جباری:

بله، آنها هم یوم مصعب و امثال اینها را درست کردند از نداری رفتند سراغ روز قتل مصعب و امثال اینها، و بغداد یک فاز خاصی داشت در همین قرن چهارم و به بعد و همینطور نیمه دوم قرن چهارم نیمه اول قرن پنجم یک درگیری و رقابت شدیدی بین متعصبین از اهل سنت حنابله که آنجا حضور جدی داشتند و شیعیان در آنجا وجود داشت، بارها این حنبلی های متعصب بغداد حمله کردند به سمت محله شیعه نشین کرخ بغداد در ناحیه غربی دجله، بازارها را آتش زدند ویران کردند و امثال اینها، متأسفانه چندین بار این گزارش آمده در دوره مرحوم شیخ مفید و شیخ طوسی، اصلاً یکی از عوامل هجرت مرحوم شیخ طوسی به نجف در سال 448 همین مسئله بود، بعد از هجوم سلاجقه و اینها که باز هم دخیل بود میدانی پیدا کردند این حنابله و حملات شان را به محله شیعه نشین کرخ که همین کاظمین فعلی باشد شدت بخشیدند و این موجب این شد که مرحوم شیخ طوسی در 12 سال قبل از وفات شان 448،  ایشان هجرت کردند به نجف و در آنجا حوزه علمیه شیعه را تأسیس کردند و دیگر بغداد دیگر رونق علمی قبلی را پیدا نکرد برای شیعه.

مجری:

یک نکته ای هم شما اشاره فرمودید در مورد سیره بنی امیه که فرمودید آن سنگی که در آن مشهد بود را برداشتند و جابجا کردن و نتابیدند این بحث اهل بیت را و این را چقدر امروز ما می بینیم سیره وهابی ها را که کاملاً مشابه بنی امیه است و در همان راستا دارند کار می کنند که امروز حتی می روند نبش قبر می کنند جنازه ها را بر می دارند، جابجا می کنند، چقدر این سیره شبیه همان است.

استاد جباری:

بله نماد و علامت و نشانه ای از اهل بیت (ع) باشد اینها بر نمی تابند، این دیگر ثابت شده در عملکرد وهابی ها و اینکه همانطور که انتقال خوبی داشت، پیش برنده مسیر بنی امیه هستند در مسیر دشمنی با اهل بیت (ع)

مجری:

احسنتم خیلی متشکرم استاد، یک سؤالی شده بود هفته قبل ذهن من را هم درگیر کرده بود استاد، اجازه بدهید من این را مطرح کنم، دوستی خواسته بودند که از حضرت عالی این سؤال را بکنیم، شنیدند بالأخره اشیائی که به غارت برده شده، سخت است گفتن این حرف ها ولی باید گفت تا بدانیم حقیقت چیست، بعد از شهادت حضرت اباعبدالله (ع) و هجوم آنها به خیمه ها و هتک حرمت خاندان اهل بیت اشیائی را به غارت بردند حالا این دوست مان می گویند شنیدیم که بالأخره این اشیاء تبدیل به یک چیزی دیگری شده به طرز معجزه آسایی، این چگونه است می شود برای ما توضیح بدهید این دوست مان خواستند بیشتر بدانند.

استاد جباری:

بله این چونکه در گزارش های متعددی این نکته آمده و لذا جزو مواردی هست که به لحاظ تاریخی قابل انکار نیست چند گونه گزارش در اینباره داریم حالا من به تعدادی از آنها اشاره می کنم در متونی، مثلاً در شرح الأخبار قاضی نعمان تمیمی مغربی، الآن سخن از فاطمیون به زبان آوردیم، فاطمیون مصر این قاضی نعمان یک از علمای دوره فاطمیون است، با خلفای فاطمی هم مرتبط بوده، البته درباره اش یک اختلافی هست آیا مذهب این قاضی نعمان تمیمی مغربی صاحب شرح الأخبار مذهب اسماعیلی بوده یا اینکه مذهب اثنی عشری داشته و تقیه می کرده، برخی گفتند در حال تقیه بودن بعضی ها هم می گویند، نه به هر حال کتاب شرح الأخبار کتاب مطرحی است از آثار نیمه قرن چهارم هست،  و گزارش های خوبی درباره حادثه کربلا و پیامدهایش دارد کتاب حدیثی فقهی دیگری هم دارد دعائم الإسلام از آثار منابع بحارالأنوار مرحوم علامه مجلسی است، در شرح الأخبار جلد3، صفحه 165، حدیث 1096، نقل می کند از کسی به نام یزید بن هارون که او از جدّه اش نقل می کند که می گوید

قطعه ای از گوشت قربانی که از شتر حسین بن علی،

شرح الأخبار، نعمان تمیمی، ج3، ص 165، ح 1096

شتری که از خیام ابا عبدالله غارت کردن، می گوید

قطعه ای از گوشت آن را برای ما آوردند آن را زیر تخت خوابم نهادم و وقتی نگاه کردم دیدم آتش از آن گوشت زبانه می کشد،

خب گاهی چشمان حقیقت بینی که چشم برزخی است برای کسی باز می شود این آتش ها را در اموال حرام می بیند، اینجا خداوند متعال به افراد عادی هم چنین چشمی را داده، می گوید دیدم آتش از آن گوشت زبانه می کشید، در یکی از آثار اهل سنت، طبرانی در معجم الکبیر، جلد3، صفحه 121، همینطور ابن عساکر در تاریخ مدینة دمشق در بخش ترجمة الإمام الحسین صفحه 249، حدیث 308، او نقل می کند که از ابو حمید طحان، می گوید: در  میان قبیله خزاعه بودم که یکی از شتران غارت شده از حسین بن علی را آوردند و در باره اینکه او را بکشند یا بفروشند بعد تقسیم بکنند به مشورت نشستند تصمیم گرفتند نحرش کنند و بکشند آن شتر را شتر را نحر کردند طبخ کردند برای خوردن در ظرفی نهادند و آورند می دیدند آتش از آن گوشت زبانه می کشید، این هم باز گزارشی است که در این دو منبع اهل سنت آمده، و روایات دیگری با مضامین مشابه در چند منبع از متون اهل سنت آمده که دیگر، تاریخ ابن معین هست، نقب و درر ثمتین هست، همین شرح الأخبارقاضی نعمان و اینها است که به این مضمون است، پس بحث آتش زبانه کشیدن از گوشت و بخش تلخی و خون در آن گوشت غارتی، در برخی از گزارش ها این چنین است، در روایتی از متون شیعه و همینطور از اهل سنت آمده این که وقتی شتر به غارت رفته از خیام حسین (ع) را طبخ کردند آماده خوردن کردن گوشتش را مانند علقم یافتند، علقم هندوانه ابوجهل معروف است که تلخ است و قابل خوردن نیست به گونه ای که نتوانستند حتی زره ای از آن را بخورند، این در اعلام الوراء مرحوم طبرسی از متون شیعه آمده در تاریخ مدینة الدمشق ابن عساکر، الثاقب فی المناقب ابن حمزه، تاریخ الإسلام ذهبی و امثال اینها این گزارش آمده؛ یک روایتی هست باز آن شتری که سر مطهر امام حسین را حمل می کردن آن شتر را وقتی که نحرش کردند می گویند اینقدر تلخ بود که کسی نتوانست از آن بخورد، این را مرحوم ابن شهرآشوب در مناقب نقل می کند؛ روایت دیگر در مجموعه زوائد هست که می گوید وقتی این شتر غارت شده را طبخ کردند آن را جزو خون نیافتند، این در ارتباط با گوشت غارتی، در ارتباط با آن طلا و نقره و آن درهم و دیناری که غارت کردند باز گزارش هایی هست، مثلاً نقلی مرحوم ابن شهرآشوب از ابن عباس نقل کرده که وقتی سرهای شهدا را به همراه اسرا حمل می کردند ام کلثوم مبلغی را داد به حامل سر مطهر ابی عبدالله که سر را جلوتر ببرد مردم نگاه به اسرا نکنند، این هم از گزارش های خیلی دردناکی است که اهل بیت ناچار بودند با این طرق نگاه ها را از خودشان دور بکنند، در اینجا دارد که مأمور درهم ها را گرفت و سر را جلو برد، در یک گزارش دیگر داریم که از شمر خواست ام کلثوم این کار را انجام بدهد و شمر ملعون اجابت نکرد، دستور داد اتفاقاً سر را ببرند بین قافله زنها، در این گزارش این مأمور یک مقدار نجابت به خرج داده و رفته سر را جلوتر برده، فردای آن روز هنگامی که آن درهم هایی را که گرفته بود باز کرد دید که همه به سنگ سیاه تبدیل شده اند و در یک سمت آنها نوشته شده

«ولا تحسبن الله غافلا عما يعمل الظالمون»

در سمت دیگر هم نوشته شده

«و سیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون»

این گزارشی است که در این نقل مرحوم ابن شهرآشوب آمده و با این تعبیر که عرض کردم؛ مرحوم ابن نما در مثیر الأحزان، صفحه 82 باز گزارش دیگری دارد که شمر بن ذی الجوشن ملعون در میان اساسیه خیام ابی عبدالله مقداری طلا پیدا کرد و این طلاها را به دخترش داد و او هم به یک زرگری سپرد تا برایش زیور بسازد اما هنگامی که زرگر آن طلا را در آتش نهاد تبدیل به مس شد، این هم گزارش مرحوم ابن نما است در مثیر الأحزان راجع به شمر و دختر

مجری:

این اتفاق و این روایات محدود به منابع شیعی نیست

استاد جباری:

نیست هم شیعه و هم اهل سنت به طرق مختلف این را نقل کردند.

آن ورس غارتی، ورس با سین همان چیزی شبیه زعفران هست که هم خوشبو هست و هم خوشرنگ است و در کاروان ابی عبدالله (ع) بود و در برنامه هایی که بود که ابی عبدالله (ع) وقتی که از مکه خارج شدند عازم عراق بودن یک کاروانی ورس را از یمن می برد برای یزید حضرت آن را تصرف کردند که توضیح دادیم در آن برنامه که این از باب نجات اموال مسلمین از دست غاصب بود، از این باب در اختیار حضرت قرار گرفت و شبیه این در دوره معاویه انجام گرفته بود، این ورس و همینطور زعفران در بعضی روایت آمده، ورس و زعفران غارتی را وقتی که غارت کردند و رفتند استفاده کنند کسانی که استفاده کردن در روایت بعضاً آمده به برص مبتلا شدند یک بیماری پوستی، یا گرفتار سوزش ناشی از حرارت آن ماده شدند و باز یک شخصی نقل می کند به نام ابن حاشر طبق نقل مرحوم شیخ طوسی در امالی که او می گوید

 که یک شتر و مقداری زعفران را این به غنیمت می برد اما هرچه زعفران را می کوبید آتش از آن زبانه می کشید و چون همسر آن زعفران را به دستانش مالید گرفتار برص شد،

امالی، شیخ طوسی

و یا مثلاً گزارش دیگری است که مرحوم قاضی نعمان در شرح الأخبار می آورد که

دانه های ورس به غارت رفته از حرم حسینی به خاکستر تبدیل شد

شرح الأخبار، قاضی نعمان

اینها چندین گزارش هست که با توجه به کثرت آن و اینکه هم در متون شیعه و هم در غیر شیعه آمده قابل انکار نیست و طبیعتاً یک عقوبت ظاهری دنیوی بود که خداوند متعال به گونه ای نشان داد به کسانی که مبتلی شده بودند به یک چنین جنایتی.

مجری:

و اگر کسی می خواست در آن زمان هم هدایت بشود و حق را بشناسد با اینها می شد

استاد جباری:

این هم به تعبیری به ظاهر عقوبت آنها رحمت بود که خداوند متعال از این طریق هم اسباب هدایت را فراهم بکند کسانی بلکه متنبه بشوند

مجری:

که نور حسین همیشه هدایت گر است تا روز قیامت، یکی از نمونه هایش همین است که شما فرمودید.

حضرت استاد آقای جباری عزیز خیلی مصیبت ها سنگین و زیاد هست جناب مختار یک مقداری توانست کارهایی بکند یکی از بینندگان و عزیزان خواستند از حضرت عالی سؤال کنیم آیا همه آن جنایت کارهایی که در کربلا آن طور جنایت کردند به وسیله مختار از آنها انتقام گرفته شد یا نه عده ای به حالت های دیگری و با مصیبت های دیگری به درک واصل شدند.

استاد جباری:

اتفاقاً این بخش هم در روایات ما چندین گزارش وجود دارد، در روایت شیعه و اهل سنت در ارتباط که کسانی که قتله ابی عبدالله (ع) بودند و نقش مستقیم در حادثه داشتند اینها در دنیا هر کدام با عقوبتی مبتلی شدند و منحصر به مختار نبود که تعدادی از اینها را، چون معدودی از اینها از چنگ مختار توانستند فرار بکنند، و در ادوار بعد به درک واصل شدند اما در گزارش ها راجع به تعدادی از این قتله ابا عبدالله(ع) آمده که به عقوبت هایی غیر از عقوبتی که مختار آنها را مبتلی کرد مبتلی شدند، خداوند متعال آنها را مبتلی کرد در همین دنیا

مجری:

از اساسی ترین کسانی که در آن قضیه نقش داشتند

استاد جباری:

بله نقش داشتند،  و خداوند یک گوشه ای زره ای چشاند از این عقوبتی که در دنیا به اینها چشاند و در آخرت که خدا می داند چه وضعی خواهند داشت، از جمله روایاتی که عموم از آن، تعمیم استفاده می شود، روایتی است در کامل الزیارات مرحوم ابین قولویه، باب 17 صفحه131 حدیث 8، و همین در شرح الأخبار قاضی نعمان ج3، صفحه 169، حدیث 1114، آمده که معتبر هم هستند این روایات، که تعبیر این است که همه کسانی که در جنگ با اباعبدالله (ع) همکاری کردند به بیماری هایی مانند جنون و جزام و برص و امثال اینها مبتلی شدند، از این عمومیت استفاده می شود، بعد نمونه هایی در روایات آمده که من ذکر اسنادش را نمی کنم، هم در تاریخ طبری آمده در ارشاد مرحوم شیخ مفید آمده، مقتل خارزمی آمده، مناقب ابن شهرآشوب آمده و مثیرالأحزان و امثال اینها، که مثلاً جابر بن یزید ازدی که غارتگر عمامه امام بود، به محض اینکه آن عمامه را بر سر نهاد گرفتار جنون شد، و یا مثلاً اشاره کردیم آن کسانی که ورس و زعفران و اینها را غارت کردند از خیام ابی عبدالله گرفتار برص و امثال اینها شدند، یا مثلاً بحر بن کعب که لباس ابی عبدالله (ع) را به غارت برده بود، می گوید دست هایش اینطور شد که در زمستان از دستانش خون آبه می ریخت و هنگام تابستان مانند چوب خشک می شد، این را در تاریخ طبری نقل می کند، آنهایی که در بحث آب بخصوص زخم زبان زدند به ابی عبدالله (ع) و مانع آب رسانی به خیام شدند اینها مشمول نفرین ابی عبدالله شدند چند تا از آنها که مثلاً در یک گزارشی هست که این را طبری نقل می کند در تاریخ آن بلاذری در انصاب الأشرف نقل می کند مرحوم مفید در ارشاد دارد که یک مردی از سپاه عمر سعد روز عاشورا خطاب کرد به ابی عبدالله

ای حسین آیا این آب را که چون صفحه آسمان صاف و زلال است می بینی بخدا قطره ای از آن نمی چشی تا در حال تشنگی جان دهی،

الإرشاد، شیخ مفید

هم منع آب بکند هم زخم زبان بزند،

ابی عبدالله فرمود خدایا او را تشنه کام بمیران و هرگز او را نیامرز

می گوید یکی از دوستان این شخص نقل می کند که بعد از واقعه عاشورا این شخص بیمار شد من به عیادت او رفتم می گوید

بخدا قسم دیدم که پیوسته آب می خورد اما سیر آب نمی شد، آن را قی می کرد دوباره آب می خورد سیر آب نمی شد، و این کارش بود تا زمانی که به درک واصل شد و جان داد در همین وضعیت

یا مثلاً عمرو حجاج زبیدی که معروف است فرمانده موکلان بر شریعه بود، آن 500 نفری که تحت فرمان این مانع آب باید می شدند، و این باز از کسانی هست که زخم زبان زده بود گفته بود که

ای حسین اینک آب فرات است که سگان بدان زبان می زنند و خوک ها و درازگوشان از آن می آشامند اما قطره ای از آن به تو نمی رسد تا اینکه آب جوشان جهنم را بیاشامی

البدایة و النهایة، ابن کثیر، ج8، ص 189

اینقدر انسان باید شقی باشد که به مثل ابی عبدالله چنین خطاب بکند، می گوید درباره او هم نقل کردند که به نفرین ابی عبدالله (ع) مبتلی شد و از شدت عطش جان داد، این را ابن کثیر نقل می کند در البدایه و النهایة، جلد 8، صفحه 189؛ یکی از موارد خیلی عبرت آموز آن جریان فردی است از قبیله بنی دارم، ابان بن دارم از آن قبیله فردی است که ابی عبدالله (ع) همراه حضرت عباس که باهم رفتند به سمت شریعه و دشمن فاصله انداخت بین اینها و حضرت نزدیک شد به فرات

«فرکب المسنات»

با سین، یعنی همان خاکریزی که مشرف بر آب هست، این فرد ملعون هم زخم زبان زد هم تیری زد به گلوی ابی عبدالله (ع) که حضرت تیر را بیرون کشید و خونها را می گرفت و می پاشید به آسمان و نفرین کرد در حق این فرد، درباره این هست که این هم فریاد زد گفت که مانع دسترسی حسین به آب بشوید، امام همان جا نفرینش کرد، گفت خدا یا او را تشنه بمیران، و لذا می گوید در تاریخ نقل کردند که با نفرین امام مبتلی به مرضی عجیب شد به گونه ای که در شکمش احساس حرارت شدید می کرد در پشتش احساس سرمای شدید می کرد، و لذا در مقابل یخ می گذاشتند پشت سر آتش، و شدت عطش کاسه های بزرگ پر از آب و شیر و حتی در آن شکر می ریختند که این رفع عطش بکند، می نوشید و باز می گفت که سیر آب نشدم به من آب برسانید و در نقل هست که شکم او مثل شتر مرده ای که شکمش پاره می شود و می ترکد، شکم او به این دچار شد و در همین وضعیت به درک واصل شد، این در گزارش ابن کثیر، و ابن نما و مثیرالأحزان، در ذخائر العقبی طبری و امثال اینها این را نقل کردند این در ارتباط با کسانی که در بحث عطش بالخصوص نقش داشتند، و در بعضی از گزارش ها آمده راجع به خود ابن زیاد، جالب است یک گزارشی داریم از دربان ابن زیاد این را از متون اهل سنت نقل کردند طبرانی در المعجم الکبیرش نقل می کند، جلد3، صفحه 112، حدیث 2831 او از دربان ابن زیاد نقل می کند، حالا ببینید ممکن است بگویید که دربان ابن زیاد که موثق نیست، او یک گزارشی نقل کرده، پاسخ این است که در آن مواردی که چیزی بر ضد خودشان نقل نکرده باشند موثق نیست، اما اینجا بر ضد جریان اموی نقل کرده، اینجا مورد تهمت نیست، و آنجا می گوید که بعد از قتل حسین (ع) به دنبال ابن زیاد وارد قصر شدم ناگاه آتشی در برابر چهره اش شعله کشید و او با آستین چهره اش را پوشاند و از من پرسید دیدی، گفتم آری، گفت آنچه را دیدی پنهان کن، این یک گزارش؛ یک نمونه را مرحوم شیخ مفید نقل کرده در امالی، یا شیخ طوسی تردید از من است، قبل از آن یک دو تا نمونه باز هست که اشاره به آن داشته باشم، باز یکی از افراد قبیله بنی دارم درباره او نقل کردند که با وجود اینکه فرد سفید رو و زیبا بود بعد از حادثه عاشورا زشت و سیه رو شد به گونه ای که شباهت اندکی با چهره قبلی اش داشت، وقتی از او سبب پرسیدند گفت من مردی را از اصحاب حسین کشتم که سفید رو بود و میان دو چشمش اثر سجده دیده می شد، او هر شب به خوابم می آید و مرا کشان کشان به سوی دوزخ می برد، و در همین گزارش آمده که خانواده آن فرد هم شبها شاهد خواب نا آرام او بودند و از فریاد های آمیخته با ترس و وحشت او رنج می بردند، کابوس هایی که او می دیده؛ و در این گزارش باز آمده این کسی بود که سر آن شهید را به گردن اسبش آویخته بوده و حرکت می کرده و سر به زانوهای آن حیوان برخورد می کرده، مرحم شیخ صدوق این گزارش را در ثواب الأعمال نقل می کند، صفحه 259؛ در گزارش مرحوم شیخ طوسی در امالی، صفحه 727، باز از ابن عطیه نامی آمده که او می گوید

در زمان نوجوانی مردی را در راه می دیدم که بدنش سفید و چهره اش سیاه بود، مردم می گفتند وی به جنگ رفته،

ثواب الأعمال، شیخ صدوق، ص 259

یعنی جنگ حسین (ع)، چون از شرکت  کنندگان در آنجا بود یک چنین وضعی و چهره سیاه و این وضع دنیوی اینها بود.

گزارشی که عرض می کنم این را مرحوم شیخ طوسی در امالی آورده، با این مضمون که از فردی به نام محمد بن سلیمان و او از عموی خودش نقل می کند می گوید

در زمان حجاج بن یوسف من و گروهی از دوستانم مخفیانه از کوفه خارج شدیم،

الأمالی، شیخ طوسی

دوره حجاج که همان دوره عبدالملک فاصله چیزی قریب به 20 سال با حادثه عاشورا دارد و دوره خفه قان اموی است همچنین، خب طبیعتاً زیارت کربلا آسان نبوده، می گوید

آنجا رفتیم به کربلا و پنهانی محل سکنی نداشتیم اتاقکی گلیم در کنار فرات بنا کردیم، و در آن ساکن شدیم، در این هنگام مرد غریبی آمد و گفت فردی ره گذر هستم می خواهم امشب مرا در اتاقک جای دهید ما نیز  او را پذیرفتیم وقتی خورشید غروب کرد چراغی را که با نفت می سوخت روشن کردیم

حال شاید منظور از نفت روغن چراغ بوده

و به صحبت درباره حسین و مصیبت او نشستیم سخن به اینجا رسید که خداوند هر یک از قاتلان او را به بیماری یا بلایی در جسمش گرفتار کرده،

یعنی تا زمان حجاج پیدا است نزد مردم این معروف شده بود و مشهور شده بود که قاتلان ابی عبدالله یک چنین وضعی پیدا کردن، می گوید

آن شخص گفت من هم از قتله حسین هستم اما تا الآن نه بیماری متوجه من شده و نه متبلی به بلایی شده ام و این حرف دروغ است، می گوید ما سکوت کردیم  و چیزی نگفتیم در این هنگام  شعله آن چراغ ضعیف شد، آن مرد بلند شد و فتیله آن را خواست اصلاح بکند ناگهان آتش کف دستش را فرا گرفت، او برخواست و دوان دوان خود را درون آب فرات انداخت اما آتش بر روی آب دامن گسترد، و او مجبور بود سرش را داخل آب بکند تا از آتش روی آب مصون بماند ولی به محض اینکه سر بر می آورد سر می سوخت، این وضع آنقدر تکرار شد تا آن شخص به هلاکت رسید.

این را هم در امالی مرحوم شیخ طوسی و هم در شرح الأخبار قاضی نعمان در مقتل خارزمی، ابن عساکر در تاریخ دمشق، طبری صاحب ذخائرالعقبی، ابن شهرآشوب در مناقب، نقل مشهوری است این را در چندین منبع آورده اند، و این را هم به عنوان آخرین نکته عرض بکنم که ابن شهرآشوب در مناقب خودش همینطور ابن نما در مثیر الأحزان، مرحوم ابن طاووس در لحوف، اینها همه نقل کردند این را، در شرح الأخبار قاضی نعمان آمده، که از عبدالله بن رباح قاضی است او نقل می کند که می گوید او از یک کسی که نابینا شده بود سبب نابینایی اش را پرسید، او چنین گفت،

گفت ن به همراه 9 نفر دیگر شاهد قتل حسین بودم، ولی من بر خلاف آن 9 نفر نیزه شمشیر و یا تیری به او نزدم بعد از قتل حسین به خانه رفتم و پس از نماز عشاء خوابیدم، در خواب دیدم کسی آمد و گفت نزد رسول الله بیا، گفتم مرا با رسول الله چکار، ولی آن شخص گریبانم گرفت و به صحرایی برد که رسول خدا در نقطه ای از آن نشسته و آستین ها را بالا زده و نیزه ای در دست داشت، فرشته ای نیز در مقابلش ایستاده بود و شمشیری از آتش به دست داشت، او تمامی 9 نفر همراهان مرا با ضربتی از آتش کشت، با دیدن این صحنه من در برابر پیامبر خدا زانو زدم و سلام کردم حضرت پاسخی نداد و پس از مکثی طولانی فرمود ای دشمن خدا  حرمتم را هتک کردی، و عترتم را کشتی و حق مرا پاس نداشتی، گفتم یا رسول الله من شمشیر و نیزه و تیری نزدم، فرمود ولی سیاهی لشکر که بودی نزدیک بیا، چون نزدیک رفتم حضرت از تشت پر خونی که در برابرش بود بر چشمانم مالید و فرمود این خون حسین است ناگه از خواب پریدم و خود را نابینا یافتم.

شرح الأخبار قاضی نعمان

این عقوبات دنیوی است متوجه به قتله ابی عبدالله (ع) یا نه فقط قتله حاضران در صحنه سیاهی لکشرها آنهایی که کمک کردند

مجری:

هر کسی در مقابل اهل بیت باشد همین است

استاد جباری:

«تعاونوا علی الاثم و العدوان» کردند بر خلاف دستور قرآن

«لا تعاونوا علی الاثم و العدوان»

مائده/2

مجری:

خیلی وقت ها شاید با سکوت این کار را کردند

استاد جباری:

اینها عقوبت های دنیوی چیز هایی است که گزارش های متعددی آمده و طبعآً قابل انکار نیست

مجری:

با این وجود که این همه از منابع دسته اولی دارد بیان می شود این مباحث و اینطور نیست بگوییم خاص به یک گروه خاصی است مسلمان ها باشد، هر کدام از شخصیت هایی که نام بردید برای خودشان جایگاهی دارند در هر مذهبی از مذاهبی که در میان مسلمان ها هست

استاد جباری:

خود این تنوع منابع و تنوع نقل خودش حکایت رخداد و واقعیت قضایا دارد

مجری:

با این وجود می بینیم برخی از همین هایی که خودشان را مسلمان معرفی می کنند و می گویند ما مسلمان هستیم، اینقدر از یزید حمایت می کنند و دفاع می کنند، و عجیب است این قضایا، حتی امروز وهابی ها را می بینیم در شبکه های شان همیشه می گویند یزید را بر امام حسین (ع) ما اولویت قرار می دهیم چون ...، عجیب است این صحبت؛ حالا دوستی هم شاید اینها را دیده که این سؤال را می کند می گوید، اشعاری که یزید در آن مجلسی که گذاشته بعد از شهادت حضرت اباعبدالله (ع) و در آنجا اشعاری می خواهد که دیگر واضح است بر کفر او و کفر آمیز است کاملاً،  آن اشعار که ثابت شده است و حضرت عالی و اساتید دیگر در موقع خودش هم بیان فرمودید منتهی نکته ای که ایشان خواستند بپرسیم این است که آیا می شود کفر پدر و جد او را هم از همین اشعار به دست آورد یا نه؟

استاد جباری:

بله، هم اشعار یزید که خوب در متون تاریخی متعددی اشعار کفر آمیز یزید آمده که باید اشاره بشود، و هم پدر او معاویه تعابیری کفر آمیزی در متون اهل سنت از او نقل شده، و از ابو سفیان به همین ترتیب تعابیر کفر آمیز یعنی این نوه و پدر و جد هر سه بلا تردید به لحاظ تاریخی اینها کافر بودند، و کفر شان موجود است به لحاظ تاریخی و در همان روزها هم دیدیم متأسفانه بعضی از متعصبین بخاطر جمله ای که یکی از مسئولین در ارتباط با معاویه مطرح کرد اینها خیلی رگ گردن شان باد کرد و اینکه چرا  علیه معاویه صحبت کردی، معاویه کسی است که به لحاظ رفتاری ما بنشینیم جلساتی در اینجا صحبت بکنیم که رفتار های سوء معاویه اولین بدعت هایی که آورد و حرکت های او فرصت کم خواهیم آورد، از آن جهت، و از جهت اعتقادی کفر او ثابت است، نفاق او ثابت است،

مجری:

این فقط مخصوص شیعیان هم نیست خود اهل سنت خیلی

استاد جباری:

بله ما از طرق اهل سنت عرض خواهیم کرد اگر فرصتی شد عمری بود جلسه بعد ان شاءالله

مجری:

فرصت را مقتضی بدانیم و بیشتر در این خصوص صحبت کنیم ممنون می شویم من از شما عذر خواهی می کنم وقت مان کم شد و نرسیدیم همه مباحث را مطرح کنیم و مباحث مهمی را ارائه فرمودید تشکر می کنم از شما جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مباحث تاریخ و سیره ان شاءالله که بتوانیم در جلسات بعد هم این توفیق را داشته باشیم در محضر شما عزیز بزرگوار، حضور داشته باشیم و سؤالات را مطرح بکنیم.

انتهای برنامه است و ما یک دعایی را می خواهیم از حضرت عالی بشنویم و چه بهتر که این دعا از زبان شیرین شما بیان بشود.

استاد جباری:

خدا را قسم می دهیم به حرمت خون ابی عبدالله(ع) که حسینی بودن را از ما تا آخرین لحظه حیات مان نگیرد ان شاءالله، در جبهه حسین باشیم، حسینی باشیم در مسیر ابی عبدالله (ع) باشیم و آخرین سخن مان یا حسین باشد ان شاءالله.

مجری:

ان شاءالله، خیلی متشکریم 

اللهم عجل لولیک الفرج.

تا دیدار دیگر التماس دعا و خدا حافظ.


آینه تاریخ>

مشهد الحسین زیارتگاه تاریخ حلب شام عراق فاطمیون مصر دولت شیعه عزاداری اهل سنت بغداد شیعیان مختار انتقام امام حسین ع قتل