راه روشن

قسمت پنجاه و دوم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی


 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن (نقد شبهات اقای محمدرضا عالی پیام (هالو) در موضوع دین)

 

تاريخ: 08/ 06/ 1401

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد حسین عربی نژاد

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ، أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) عرض سلام، ادب و احترام خدمت شما بینندگان محترم دارم، بسیار خوشحال و خرسندم که باز هم با برنامه راه روشن از شبکه جهانی حضرت ولی عصر میهمان خانه های شما هستیم و ان شاء الله این هفته هم یک بحث خوب و کار گشا مثل هفته های گذشته در خدمت تان شروع خواهیم کرد و مثل همیشه در این ایام طلب دعای خیر و التماس دعا دارم در مراسمی که در ایام محرم و صفر برگزار می کنید و به مراسم عزاداری و سوگواری تشریف می برید و ما را هم از دعای خیرتان همین طور دوستان من در شبکه جهانی ولی عصر را محروم نکنید. در خدمت استاد عزیز و ارجمندم کارشناس خوب و کاربلد برنامه استاد ابوالقاسمی هستیم، استاد خدمت شما عرض سلام، احترام و شب بخیر خدمت تان دارم.

استاد ابوالقاسمی:

علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

خدمت شما و خدمت همه بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه جهانی ولی عصر عرض سلام و وقت بخیر دارم ان شاء الله که موفق و پیروز باشید خدمت تان هستم.

مجری:

متشکرم، فکر می کنم قرار است ادامه بحث هفته پیش مان که پاسخ به شبهات بود و کلیپ هایی که از آقای محمدرضا عالی پیام پخش کردیم و ادامه کلیپ ها و ادامه مباحثی که در صحبت هایشان بوده را با همدیگر پی می گیریم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم هفته قبل اجمالاً راجع به شبهاتی که آقای عالی پیام در آن کلیپ طولانی خودش که راجع به محرم هم صحبت کرده اشاراتی داشتیم اولاً چند تا شبهه اصلی او را که در مقدمه صحبت هایش مطرح کرده بیان کردیم یکی این که گفته بود چون همه مان در یک جوی هستیم که دینی است پس دین برای ما اختیاری نیست جوابش را گفتیم که این خنده دار است مثل این که بگوییم چون ما در زبان فارسی هستیم به دنیا آمدیم پس ما از فارسی لذت نمی بریم نمی توانیم فارسی را به عنوان رشته دانشگاهی انتخاب کنیم این یک.

دوم گفته بود دین بدون معرفت بدتر از بی دینی است. خیر عرض کردیم دین بدون معرفت از بی دینی بدون معرفت بدتر است، اما از بی دینی با شناخت و بصیرت بهتر است کسی که بیاید مثل کسانی که راه را می دیدند حق را می دیدند و عامدانه جلوی حق وایستادند مشخص است دین بدون معرفت از آن بهتر است خود امیر مؤمنان فرمودند وضعیت خوارج از معاویه بهتر است.

«لَا تُقَاتِلُوا الْخَوَارِجَ بَعْدِي فَلَيْسَ مَنْ طَلَبَ الْحَقَّ فَأَخْطَأَهُ كَمَنْ طَلَبَ الْبَاطِلَ فَأَدْرَكَه‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص94

لذا جواب این شبهه را هم گفتیم و مبنای خیلی از حرف های ایشان همین بود مثلاً اگر یک کسی قبلاً خوب بوده الان دین دار بشود چه فایده ای دارد؟ این شخص خودش قبلاً خوب بوده اما الان دین پیدا کرده معارف پیدا کرده به طریق اولیٰ دوبله سوبله خوب می شود. و جهت پیدا می کند مگر چقدر از مردم با دین، هدایت شدند؟ اگر دین نبود وضعیت چه می شد؟ شما این را بگو می گوید الان مثلاً 100 نفر خوب شدند دین اسلام نبود همین 100 تا هم خوب نمی شدند. آن موقع می خواستی چه کار کنی؟ اقلاً الان 100 نفر خوب شدند مگر ما می گوییم همه مردم می خواهند به درجات عالی برسند؟ هیچ کس همچنین حرفی نزده بله اسلام این قابلیت را دارد اگر هر کسی درست تبعیت کند به درجات عالیه می رسد. امتحان است می گوییم در مسابقات تیز هوشان چه مسابقات گذاشتی فقط از 100 هزار تا که هر ساله شرکت می کنند 500 نفر قبول می شوند بله این مسابقات برای همین است.

برای این نیست که هر آدمی بیاید مثلاً برای کنکور رشته پزشکی جدول ضرب را سوال بگذاریم معقول است؟ نمی شود باید امتحان و سوالات سخت باشد. این ها را هفته قبل مطرح کردیم و ثابت کردیم ایشان دنبال فهم مطلب نیست چون فهمیده دارد شبهه می کند خودش را به خواب زده برای این که قضیه روشن بشود و همه عزیزان بیننده متوجه این قضیه بشوند چند تا کلیپ داریم کلیپ اول را ببینیم دوستان ببینند ایشان چه می گوید؟ اصلاً واقعاً این حرف قابل قبول هست؟ به قول عرب ها مرغ پخته را به خنده می آورد مادر فرزند مرده را به خنده می آورد این را با همدیگر ببینیم

کلیپ شماره 1- محمدرضا عالی پیام (هالو)

... سوال های که می کنند آقایان ارزشی، برادر، آقای دادستان این سوال من نیست این سوال مردم است یعنی از من می پرسند خودشان دسترسی ندارند این امکانات را ندارند می گویند عالی پیام جواب بده من نتوانم جواب بدهم می گویند مطرح کن از شما خواهش می کنم به جای فحش دادن (حالا فحش عیب ندارد بدهید) تهمت زدن، من را متهم به ارتداد نکنید من دارم سوال مردم را منتقل می کنم نقل قول می کنم نقل کفر، کفر نیست. مردم می گویند هر جایی که پای اسلام وسط هست جهل و فرق با همدیگر هست آن جایی که جهل و فرق نیست از این چیزها نخواندند و بلد نیستند من نخواندم جواب بدهم شما علمای اعلام بیایید جواب بدهید آن ها می گویند. من البته جواب شان را دادم جواب خیلی قانع کننده هم دادم ولی نمی دانم چرا قانع نشدند؟ شما علمای اعلام خواهش می کنم که این ها را جواب بدهید این اسلام کجا است که بن لادن می گوید مال ما است حقانی می گوید مال ما است بوکو حرام می گوید ما اسلام هستیم آن می گوید ما اسلام هستیم ما هم می گوییم ما اسلام هستیم. همه هم ما با همدیگر جنگ می کنیم و همدیگر را می کشیم آقایان به خدا من طرفدار شما هستم من عقاید شما را دارم این بی دین‌ های لا مذهب مدام می آیند به من می گویند عالی پیام این ها را به عنوان سوال مطرح کن هر چه من می گویم قبول نمی کنند من هم می آیم مطرح می کنم شاید یک باب گفتگویی باز بشود شاید علماء از حوزه ها بیرون بیایند از جاهای تفریحی شان از کوچه مردن های توی حرم بیایند به سوالات جوان ها پاسخ بدهند شاید هدایت شدند. و نور هدایت بر دل شان تابید ان شاء الله

استاد ابوالقاسمی:

ملاحظه کردید مردم سوالات دینی شان را از آقای عالی پیام می پرسند برای شما این قضیه خنده دار نیست؟

مجری:

زیاد هم می پرسند!

استاد ابوالقاسمی:

بله، مثلاً من بگویم من سوال راجع به پزشکی دارم بروم از راننده تاکسی بپرسم یا راننده تاکسی بگوید مراجعات سوالات پزشکی مردم به من زیاد است لذا من هم نسخه می نویسم بعد این نسخه هایی هم که می نویسم در تلویزیون اعلام می کنم ولی دارم سوال می پرسم همچنین چیزی می شود؟

مجری:

من نسخه خودم را می نویسم شما هم نسخه خودتان را بنویسید

استاد ابوالقاسمی:

می گوید من نسخه ام را می نویسم در برنامه اش سوال نمی پرسد شبهه فقط مطرح می کند نظرات خودش را دارد می گوید. می گوید راننده تاکسی شغل خوبی است اما می گوید من نسخه ام را نوشتم که شما دکترها مجبور بشوید از مطب تان بیرون بیاید در خیابان در تاکسی ها نسخه بنویسید. مشخص است حوزه های  علمیه کجا هستند تمام حوزه ها، سایت دارند، راه ارتباطی دارند دفاتر مراجع تلفن دارند آن وقت مردم سوالات شان را از آقای عالی پیام می پرسند؟ آقا خودت را مسخره بکن این جور صحبت کردن وقیحانه! مردم که مسخره شما نیستند که دین را تمسخر بگیری توهین بکنی مطالب ارتداد آمیز مطرح بکنی بعد بگویی نه من دارم سوالات مردم را مطرح می کنم خیلی بی جا می کنی سوالات مردم را مطرح می کنی.

شما سوال مطرح نمی کنی داری شبهه مطرح می کنی سوال داشتی می آمدی در حوزه های علمیه سوال می کردی، سایت مگر نیست من خودم هر روز دارم به 100 نفر در اینستاگرام و واتساپ جواب می دهم، حوزه های علمیه دارند جواب می دهند مرکز پاسخ دارد جواب می دهد پس این نیست. آن وقت ایشان سوال مطرح می کند؟ کلیپ بعدی را ببینیم این ها واقعاً سوال است؟

کلیپ شماره 2- محمدرضا عالی پیام (هالو)

بعد تازه خیلی از این چیزهای که شما می فرمایید کج اندیشی من نمی دانم کجایش کج اندیشی است؟ این عین برداشتی است که از قرآن و سنت رسول خدا دارد می شود، کج اندیشی یعنی این که یک چیزی در این کتاب نیست این ها می آیند این جوری درکش می کنند آقا این خشونتی که طالبان یا داعش یا القاعده یا بوکو حرام دارد انجام می دهند خودشان معتقد هستند خیلی هم راست اندیشی است. شما ثابت کنید که کج اندیشی است می گوید: (لَقَدْ كَانَ لَكُمْ فِي رَسُولِ اللَّهِ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ) رسول خدا بهترین سرمشق شما است. اگر خالد، مالک را کشته زنش را همان شب تصاحب کرده این سنت رسول خدا است این را از خودش در نیاورده همان کاری کرده که رسول خدا کرده سنت است!

استاد ابوالقاسمی:

این ها سوال بود! من بیایم هر چه دلم می خواهد از دهانم می رسد به آقای عالی پیام بگویم. بگویم من داشتم سوال می کردم این مدلی سوال می پرسند؟ اگر واقعاً شما این قدر ساده لوح هستی فکر می کنی بقیه هم ساده لوح هستند آن یک بحث دیگر است. اما توقع نداشته باشید این تمسخر و مسخره بازی در می آورید ما ساکت بنشینیم هیچی به شما نگوییم. نه ما جواب دندان شکن هم به شما خواهیم داد شما متوسل به دروغ های فراوانی شدید مطالب بسیار سست و باطلی را مطرح کردید اما چرا؟ اگر کسی می خواهد بداند چرا؟ باید منبع فکر این آقا را بشناسد کجا رفته سراغ دین که الان به این انحراف افتاده کلیپ بعدی را با همدیگر ببینیم

کلیپ شماره 3- محمدرضا عالی پیام (هالو)

شما همین الان حاج آقا نگاه کنید چند تا مثل خود شما آیت الله محقق داریم؟ چند تا مثل آقای حیدری داریم؟ چند تا مثل آقای برقعی یک خرده دگر اندیش هستند؟

استاد ابوالقاسمی:

دگر اندیش را چه کسی معرفی می کند؟ آقای برقعی، بله وقتی شما جذب نظرات آقای برقعی بشوی باید هم همین حرف ها را بزنی خلافت مورد اعتماد در نظر ایشان چه کسی است؟ اگر من بگویم ایشان ابوبکر را خلیفه مورد اعتماد می داند شما باورتان می شود؟ کلیپ بعدی را با همدیگر ببینیم

کلیپ شماره 4- محمدرضا عالی پیام (هالو)

قبیله بنی یعقوب، قبیله ای بزرگ و با شخصیت بودند و ریاست آن هم بر عهده مالک ابن نویره بود مالک شخصیتی بزرگ و محترم بود با قبیله‌ اش شرفیاب محضر رسول خدا شدند و اسلام آوردند و از جمله قبائلی بودند که تا آخرین لحظه وفادار به اسلام ماندند از آن جایی که مالک شخصیتی برجسته بود رسول خدا او را نماینده خود قرار دادند که صدقات مردم آن صفحات را جمع آوری نموده و به نیابت از طرف آن حضرت بین فقراء تقسیم کند و نیازی به آوردن آن صدقات به مدینه نباشد. وقتی ابوبکر روی کار آمد مالک از بیعت با ابوبکر خودداری کرد و تسلیم او نشد سر باز زدن افرادی چون مالک ابن نویره از بیعت با ابوبکر امری معقول و موجه بود. من نمی دانم چرا این را نوشته فکر نمی کنم معقول و موجه بود!!

استاد ابوالقاسمی:

سر باز زدن مالک ابن نویره ای که آن جایگاه را دارد از بیعت با ابوبکر موجه نیست اما مخالفت آقای هالو با نظام جمهوری اسلامی موجه است. این شما را به خنده نمی آورد؟ ابوبکری که گفت بریزید مخالفین را بکشید مانعین زکات را بکشید نه نباید با او مخالفت کرد سر باز زدن از بیعت با او موجه نیست. شما یکی مثل همان ها را می خواهید با شما نباید با مدارا برخورد کرد مدل ابوبکر باید با شما برخورد کرد. مدل عمر باید با شما برخورد کرد. مدل عثمان که مخالفین را تبعید می کرد به سرعت همان جا سریع (طبق نقل تاریخی) آن مدلی شایسته شما است.

پس نیایید بگویید ماها سوال داریم شما رفتی مسیر انحرافیت را انتخاب کردی بر اساس آن مسیر انحرافی به صد تا بن بست خوردی حالا آمدی اهل بیت را زیر سوال می بری، اسلام را زیر سوال می بری، پیغمبر را زیر سوال می بری، قرآن را زیر سوال می بری، تاریخ را زیر سوال می بری همه چیز را داری زیر سوال می بری. با چه؟ با یک سری دروغ مثلاً چه؟ کلیپ بعدی را ببینیم مشخص می شود

کلیپ شماره 5- محمدرضا عالی پیام (هالو)

اهل جاهلیت اشکال شان چه بود؟ بت می پرستیدند شراب هم می خوردند یک عده می گویند دختران شان را هم زنده به گور می کردند که من قبول ندارم این قضیه زنده به گور کردن دخترها، اگر اعراب دختران شان را زنده به گور می کردند نسل شان قطع می شد. در حمله اعراب به ایران و دنیا میلیون ها عرب مثل مورچه ها در دنیا ریختند 70 هزار نفر لشکر فلان این طرف، 90 هزار نفر لشکر فلان آن طرف، 40 هزار تا، 60 هزار تا، 50 هزار تا آن طرف گیلان، آن طرف بخارا، آن طرف سمرقند این همه اعراب از کجا آمدند؟ اگر دختران شان را زنده به گور نمی کردند چه می شد؟

استاد ابوالقاسمی:

واقعاً اعراب زنده به گور نمی کردند؟ در قرآن آمده

(يتَوَارَى مِنَ الْقَوْمِ مِنْ سُوءِ مَا بُشِّرَ بِهِ أَيمْسِكُهُ عَلَى هُونٍ أَمْ يدُسُّهُ فِي التُّرَابِ أَلَا سَاءَ مَا يحْكُمُونَ)

بخاطر بشارت بدی که به او داده شده، از قوم و قبيله خود متواری می ‌گردد؛ (و نمی ‌داند) آيا او را با قبول ننگ نگه دارد، يا در خاک پنهانش کند؟! چه بد حکم می ‌کنند!

سوره نحل (16): آیه 59

عرب ها می گفتند برای چه کسی این را گفتی خدایا ما همچنین چیزی نداریم آدرس اشتباه است یک کوچه بالاتر برو

(وَإِذَا الْمَوْءُودَةُ سُئِلَتْ)

و در آن هنگام که از دختران زنده به گور شده سؤال شود

سوره تکویر (81): آیه 8

برای چه کسی است؟ خدایا آدرس دو کوچه پایین تر است این برای ما نیست. اشتباه نازل شده پیغمبر را مسخره می کردند می گفتند این ها را برای چه کسی آوردی؟ مثلاً آب یخ ببری برای آدمی که در قطب است همچنین چیزی نداریم. به شما می خندند مگر عرب جاهلی همه دخترانش را زنده به گور می کرد و همه شان زنده به گور می کردند؟ بله یک عده نگه می داشتند یک عده می فروختند یک عده هم زنده به گور می کردند.

اما بین شان رایج بوده عرب جاهلی شراب می خوردند همه شان از دم شراب می خوردند؟ یک دانه غیر مست نداشتند؟ عرب جاهلی اهل سواد نبودند همه شان بی سواد بودند یک دانه با سواد نداشتند؟ چرا چون زن کم بود بین شان اشتراکی هم بود معروف بود پرچم می زد سر آقای فلان صحابی 5 نفر دعوا داشتند که این فرزند من است. آن یکی را 6 نفر دعوا داشتند که این فرزند من است این ها بود.

مجری:

کما این که دوره ای بود در یک دوره ای زنده به گور می کردند.

استاد ابوالقاسمی:

بله، این که بگوییم نبوده این زیر سوال بردن قرآن است فقط چون شما یک قیاس خنده آور می کنی می گویی این قضیه نبوده. یا می گوید عرب چیزی مثل غنیمت گرفتن نداشتند کلیپ بعدی را با همدیگر ببینیم

کلیپ شماره 6- محمدرضا عالی پیام (هالو)

یک مورد دیگر بگویم در جنگ بدر وقتی مسلمان ها پیروز شدند یک عده زیادی اسیر گرفته بودند یک مقدار زیادی مال و اموال قافله هم بود که گرفتند اموال را گفتند چه کار کنیم؟ عمر یا ابوبکر بود گفت همین جا دفن کنیم چون در جاهلیت سابقه نداشته که قبیله ای پیروز بشود و اموال را غارت بکنند (به غنیمت بگیرند). برای همین نمی دانستند با این اموال باید چه کار کنند می گویند دفن می کنیم که بعد رسول خدا می گویند چرا دفن کنیم این ها را بین مسلمین تقسیم می کنیم غنیمت خدا است و اولین بار غنیمت گرفته شد

استاد ابوالقاسمی:

واقعاً عرب جاهلی غنیمت نمی گرفتند؟ (فقط یک جستجوی عادی زدم) مثلاً‌ رافع ابن ابی رافع

«وكنت رجلاً أغير في الجاهلية على أموال الناس»

کارم راهزنی بود اموال را غارت می کردم!

كتاب المغازي؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد الواقدي الوفاة: 207 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ج2، ص219

این یک مورد. صدها مورد هست می گوید در جاهلیت یک چیزی داشتند به اسم «تربِیع» ما خمس و تخمیس داریم جاهلیت تربیع داشتند.

«وكان فى الجاهلية المرباع»

جاهلیت، وقتی اموال می گرفتند رئیس شان یک چهارمش را بر می داشت اسمش مِرباع بود پیغمبر گفت نه برای اسلام یک پنجم را باید بر داریم

«ولم يربعها»

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى: 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر:، ج1، ص164

الاستيعاب في معرفة الأصحاب؛ اسم المؤلف: يوسف بن عبد الله بن محمد بن عبد البر الوفاة: 463، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج3، ص878

اصلاً غارت هایشان قاعده داشت که وقتی یک گروهی را غارت می کنند یک چهارم به رئیس می رسد بقیه به دیگران. شعرها سرودند چرا شما دارید عرب جاهلی را تطهیر می کنی؟ عرب جاهلی زنده به گور نداشته، عرب جاهلی غارت نداشته، عرب جاهلی اموال را (هفته قبل دیدیم) برای گرفتنش اجبار نمی کرد. پس چه بود؟ پس ما برویم عرب جاهلی بشویم.

مجری:

هفته پیش گفتند نمی جنگیده

استاد ابوالقاسمی:

ما نمی دانیم این حرف های خنده آور از کجا شما در می آوری؟ ادعای روشن فکریشان هم می شود اگر واقعاً روشن فکری این است که باید فاتحه روشن فکری را خواند فاتحه کشور را با این روشن فکرهایش خواند. چون آدم دلش باید به روشن فکرهای کشورش خوش باشد. اگر این روشن فکری است که واویلا

مجری:

متأسفانه منسوب به ادبیا هم هستند.

استاد ابوالقاسمی:

آن که دیگر بدتر. بعد آمده دو تا ماجرا را با همدیگر خلط کرده یک چیزهایی گفته که این ها را خیلی از ضد دین ها و آتئیست ها مطرح کردند کلیپ بعدی را با همدیگر ببینیم جوابش را مفصل می دهم ان شاء الله

کلیپ شماره 7- محمدرضا عالی پیام (هالو)

ابوبکر به بهانه این که چون مالک ابن نویره صدقات را نفرستاده پس منکر زکات شده خالد ابن ولید را به جنگ مالک ابن نویره فرستاد. خالد و همراهانش شبانه بر مالک و قبیله بنی یربوع وارد شدند آن ها نیز اسلحه خود را بر داشتند هنگام نماز اسلحه ها را بر زمین گذاشته مشغول نماز شدند (دو طرف نماز خواندند مثل حالا) خالد ابن ولید فرصت را غنیمت دانسته دستور داد مالک ابن نویره را دستگیر کرده سر او را از بدن جدا کنند. چطوری؟ وسط نماز تا دید اسلحه اش را زمین گذاشت شروع به نماز کرد او را گرفت مالک به او گفت چرا چنین فرمانی در حق من می دهی؟ گفت تو مرتد شده ای مالک گفت چند لحظه قبل ما با شما اذان گفتیم و نماز خواندیم و عبادت به جا آوردیم چگونه مرتد شده ایم؟ لااقل مرا به مدینه بفرست تا با خود ابوبکر به مذاکره بنشینم و خواسته های او را اجرا کنم ولی آخر الأمر خالد دستور داد سر از بدنش جدا کردند و همان شب با زوجه مالک، همبستر شد و سر مالک و مردان قبیله بنی یربوع را هم به جای هیزم زیر دیگ غذا نهادند.

ظاهراً نظیر این جنایت را در جاهلیت نمی توان یافت علت هم آن کاملاً‌ روشن است زیرا در جاهلیت جوانمردی اجازه چنین اعمالی را نمی داد زنی را که شوهرش را کشته اند همان شب با قاتل، همبستر شود ولی وقتی کسی وارد دین می شود از یک سو شهوت جنسی دارد و می خواهد با زن شوهردار نزدیکی کند این بار موضوع ارتداد بهانه غریب و برنده به دست او می دهد. یکی از دوستان به من گفت عالی پیام تو که جریان قلعه خیبر را می دانی. گفتم بله کامل می دانم، خیبری ها شکست خوردند دستگیر شدند اسیر شدند و مردند اسراء را گردن زدند عین کاری که با قبیله بنی قریضه شد 800 نفر را در یک جا گردن زدند از اسراء نه این که در جنگ کشته شده باشند. حتی بچه ها را هر کس به سن بلوغ رسیده بود کشتند. از کجا می فهمیدند به سن بلوغ رسیده بچه ها را ردیف کردند شلوارهای شان را در آوردند هر کس آلتش مو در آورده بود کشتند هر کس مو در نیاورده بود به عنوان غلام بردند. غلام را که شما می دانید چه است؟و صفیه را همان شب پیغمبر با ایشان خوابیدند لذا می گوید (من یک جایی خواندم ولش کن) پیغمبر همان شب، شب جنگ، صفیه را در چادرشان بردند زنی که شوهرش کشته شده بچه هایش کشته شدند برادرانش کشته شدند و 18 نفر از آشناهایش کشته شدند پسر خاله هایش، پسر دایی هایش، پسر عموهایش به اضافه این که مردم قبایل همه باهم، هم قبیله اند.

عبد الرحمن عوف نوشتند که از چادرش بیرون آمد الله اکبر گفت (در تاریخ است) یک نفر هم ننوشته در 4 جا این را خواندم طبری می نویسد، ابن اثیر می نویسد، واقدی می نویسد، محمد ابن جریر می نویسد، ابن هشام می نویسد فقط یک نفر نمی نویسد. عبد الرحمن از خیمه اش بیرون آمد شروع کرد الله اکبر گفتن. الله اکبر، پیغمبر گفت چرا الله اکبر داری می گویی؟ گفت من در عجبم از زنی که عزادار است و شما به راحتی دارید با ایشان همبستر شدید گفت به تو مربوط نیست برو آب گرم کن می خواهم غسل کنم. این در تاریخ است از خودم در نیاوردم شما هم بروید بخوانید از همان تاریخی آوردم که شما در این کتاب، بارها به آن استناد کردید.

استاد ابوالقاسمی:

ملاحظه کردید نهایت وقاحت و بی ادبی، اولاً چند تا نکته عرض بکنم یک: تاریخ همه می دانند شیعه اعتقاد به تاریخی که اهل سنت نگاشته ندارد. طبری که اصل مورخین است وقتی که غدیر را در کتابش نیاورده به این طبری چه بگویم؟ واقدی که اصل دروغگوها است این ها 150 تا صحابی دروغین درست کردند اصلاً وجود خارجی نداشتند. من قصه های این ها را قبول بکنم؟!

دوم: اگر برای من ابوالقاسمی ثابت بشود آقا رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) یا آقا امیر مؤمنان که امامت و نبوت شان برای بنده ثابت شده است بعد این پیش فرض، تمام آباء و اجداد من را هم کشته باشد می روم دست شان را می بوسم چرا؟ اعتقاد ما این است پیغمبر اگر پیغمبری اش ثابت بشود مثل جراحی است که غده سرطانی را در می آورد. اگر یک نفر کل پایین بدنش سرطان گرفته باشد پاهایش سیاه شده باشد چه کار می کنند؟ نصف بدنش را قطع می کنند یعنی وزنش، نصف می شود. الان این که نصف بدنش را قطع کرده از آن دکتر تشکر می کند یا اعتراض می کند؟ اگر برای شما پیغمبریِ پیغمبر ثابت شده است ولو 800 بنی قریضه، 800 هزار تا کشته باشد باید تشکر بکنیم اگر پیغمبریِ پیغمبر برای شما ثابت نشده دیگر چرا این حرف ها را می زنی؟ برو سراغ بحث های دیگر سر نبوت بحث کن.

اما برویم سراغ داستانی که تعریف کرده گفت پیغمبر فرزندان صفیه را کشته صفیه اصلاً فرزندی نداشت 2 تا شوهر قبلش کرده بود فرزندی نداشت این یک دروغ. صفیه دختر چه کسی بود؟ دختر حُیّی ابن اخطب، داستان را از اول شروع کنم جلو برویم ببینیم داستان چه است. حیّی ابن اخطب از رؤسای یهود مدینه و رؤسای یهود قبیله بنی النظیر، قبیله بنی النظیر وقتی پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به مدینه آمدند حیّی ابن اخطب از علمای شان بود و برادرش رفتند پیغمبر (صلی الله علیه وآله) را دیدند بر گشتند به قبیله شان گفتند این پیغمبر است ولی باید با او بجنگیم.

این را چه کسی نقل می کند؟ خود صفیه می گوید من دیدم پدرم آمد و گفت من می دانم پیغمبر است، ولی دشمنش هستم باید با او بجنگم. پس این دختر حقانیت پیغمبر را فهمیده دشمنی پدرش هم با یک پیغمبر را فهمیده، شما فرض کن در خانه ای هستی می فهمی پدرت یک قاتل جانی است سمت پدرت می روی یا سمت مظلوم ها می روی؟ اگر آدم پاکی باشد به سمت مظلومین می رود این دختر از همان زمانی که پدرش رفت،‌ فهمید، بر گشت مسیر برایش مشخص شد. دایی اش اسلام آورد اولی را در دلائل النبوة گفته این که دایی اش اسلام آورد در اُسد الغابه گفته یکی از صحابه است رفاعة‌ ابن رفاعه قرزی از بنی قریضه دایی این آدم می دانید بچه ها یک تمایل و علاقه خاصی به دایی هایشان دارند پدرش گفت این پیغمبر واقعی است دایی اش رفت مسلمان شد. دل صفیه هم با پیغمبر (صلی الله علیه وآله) رفته یهودی بنی النظیر با پیغمبر پیمان بستند ما با شما نمی جنگیم با وجود این که پیمان بستند، خود حیّی ابن اخطب (پدر صفیه) و کعب الأشرف پیش مشرکین مکه رفتند آقای مشرکین با هم پیمان ببندیم که محمد را بکشیم. از این طرف آمده با پیغمبری که می داند پیغمبر است پیمان بسته از آن طرف بلافاصله مکه رفت و توطئه کرد. در کجا آمده؟ تفسیر مقاتل، در مغازی واقدی، المجموع نووی و دیگر کتب آمده است.

 بنی النظیر گفتند (این جا تکه جا افتاد) رفتند به مدینه بر گشتند کعب الأشرف بر گشت داشت نیرو جمع می کرد که به مدینه حمله کند پیغمبر فرستادند او را کشتند، چون متوجه شدند دیدند نیرو جمع می کند پیمان هم بسته فقط خود کعب را کشتند. کعب را کشتند بنی النظیر گفتند پیغمبر ما به شما حق می دهیم ما با شما پیمان بسته بودیم نقض پیمان کردیم. یکی از نقض کننده ها چه کسی بود؟ حیّی پدر صفیه بود شما رئیس ما که کعب بود رفت پیمان شکست و بر گشت را کشتید ما حاضر هستیم حق با شما هست قبول می کنیم دوباره صلح کنیم. دوباره صلح کردند حیّی ابن اخطب مجدد نقشه ترور پیغمبر (صلی الله علیه وآله) را کشید خواستند پیغمبر را به یک بهانه ای که بیا این جا قضات کن حضرت را بکشند.

حضرت گفتند شما یک بار مکه رفتید این دفعه دوم هم خواستید من را ترور کنید شما این جا درخت دارید و کشاورزی دارید نزدیک ما باشید ممکن است توطئه کنید و ما را بکشید درخت هایتان این جا باشد شما زندگی تان را دورتر از ما ببرید. (نگاه کنید چه پیغمبری است) حضرت فرمودند اگر دور و بر ما تا فلان فاصله بیایید (مثل داعش) ایران داعش گفت تا 20 کیلومتری ما بیاید می زنیم تازه پیغمبر (صلی الله علیه وآله) فرمودند زمان باردهی محصولات تان هم بیایید اشکالی ندارد. به همان حیّی این اخطبی که تا حالا 2 بار خواسته پیغمبر را بکشد و می داند این پیغمبر است. این مطلب کجا است؟ در الطبقات الکبریٰ گفتند غیر وقت بیایید می کشیم حواس تان را جمع بکنید شما 2 بار قصد توطئه داشتید

«على أن تأتوا كل عام فتجدوا ثماركم»

السير الكبير؛ اسم المؤلف: محمد بن الحسن الشيباني الوفاة: 198هـ، دار النشر: معهد المخطوطات - القاهرة - -، الطبعة: -، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ج1، ص52

در شرح کتاب سِیَر از قدیمی ترین کتب 198 از دنیا رفته هر سال بیایید میوه هایتان را بر دارید بروید هیچ کاری به شما نداریم فقط برای زندگی، دورتر از ما باشید. گفتند نه ما همچنین کاری نمی کنیم ما می خواهیم پیش درختان مان باشیم اما پیغمبر حاضر هستیم با شما مناظره کنیم 3 به 3 بیایید ما هم 3 به 3 می آییم با شما مناظره کنیم.

این 3 نفری که از طرف این ها خواستند بیایند حیّی گفت چاقو بر دارید پیغمبر را بکشید، باز هم توطئه می کند چه کار دارد می کند؟ در مناظره چاقو بر دارید پیغمبر را بکشید. یکی از زن های قبیله بنی النظیر مسلمان شده بود به پیغمبر خبر داد که پیغمبر این ها می خواهند شما را ترور کنند خبر به پیغمبر رسید حضرت گفتند که باز هم با شما نمی جنگیم اما ما به شما دفعه قبل گفتیم درخت ها این جا باشد شما هر سال بیایید الان درخت ها را می کنیم دیگر حق ماندن ندارید هر چه اموال دارید جمع کنید بروید. پیغمبر چطوری با این ها تعامل کردند؟

مجری:

بعد از 4- 5 بار فرصت دادن

استاد ابوالقاسمی:

یک عده به شام رفتند خاندان ابی الحُقیق و حیّی ابن اخطب خیبر رفتند حیّی از بنی النظیر ثروت زیادی با خودش برده بود (ثروت هنگفت) وقتی خیبر رفت گفت من از همه شما پول بیشتر دارم من رئیس شما باشم گفتند راست می گویی محصولات درخت های خیبر را هم می خرم گفتند باشد. در همین حین پیغمبر دارند با بنی قریضه صحبت می کنند آقایان بنی قریضه شما با بنی النظیر داشتید هم پیمان می شدید گفتند یا رسول الله ما کاری نکردیم درست است آمدیم مذاکراتی شد یک کارهای خواستیم بکنیم اما ما کاری انجام ندادیم گفتند باشد شما بمانید به شرط این که بر ضد ما کاری انجام ندهید.

حیّی ابن اخطب به خیبر رفت در خیبر مجدد مکه رفت گفت آقایان کفار مکه من یک سال محصول خیبر را دربست در اختیار شما می گذارم هر چه نیرو در جزیرة العرب دارید جمع کنید بیایید ما یهودی ها و شما کفار با همدیگر کلک پیغمبر را بکنیم. دفعه چندمش است؟ دفعه اول مکه رفت، دوم خواست پیغمبر را ترور کند سوم خواست پیغمبر را ترور کند الان دوباره مکه رفت می گوید جنگ احزاب را بیاندازیم.

آمدند ماجرای جنگ احزاب طولانی است یاران پیغمبر خندق کندند آن ها دیدند نمی توانند کاری بکنند حیّی دید این ها گیر کردند پیش بنی قریضه رفت گفت من با مشرکین هماهنگ می کنم هزار تا سواره و نیرو در قلعه تان بیاورید شب از قلعه شما از پشت سر به پیغمبر حمله کنند. دفعه چندمش است؟ پنجم بنی قریضه هم این بار قبول کردند و حیّی قول داده اگر من و نیروهای مان طرف مدینه آمدیم چه اتفاقی رخ می دهد؟ حکم ما قتل است.

حضرت گفتند دفعه دیگر دور و بر مدینه بیایید چه کار می کنیم؟ دوباره خود حیّی آمده نیروهایش را هم آورده این قدر آدم وقیحی است، آمدند با بنی قریضه هم پیمان شدند و گفت امشب حمله بکنیم جالب این جا است همان شب که پیش بنی قریضه رفت گفت آقایان بنی قریضه شما می دانید پیغمبر است ولی ما باید با او بجنگیم باز تأکید کرد. بنی قریضی ها خبر دارید این پیغمبر است این را که گفت این پیغمبر است در شهر خودش در بنی النظیر قبلاً گفته بود بین قریضه هم که این را گفت همان شب 5 تا از بنی قریضه با خانواده شان رفتند مسلمان شدند، این قدر قضیه جدی بود فهمیده بود واقعیت است. ماجرا جنگ احزاب شکست خورد آن شب 300 تا از مسلمان ها شروع کردند حراست کردن و محافظت کردن از آن منطقه ای که زن و بچه ها بودند تازه می خواستند به زن و بچه ها حمله کنند. حراست دادند دشمن نتوانست حمله بکند فردا صبح شد برای مشرکین مشکلاتی پیش آمد رفتند مشرکین که رفتند چه کسی باقی ماند؟ بنی قریضه و حیّی ابن اخطب و نیروهای که آورده چه نیروهایی؟ نیروهایی از بنی النظیر که قبلاً گفته بودند ما خودمان تعهد می دهیم دیگر این جا نمی آییم به این شرط که کل اموال مان را ببریم گفت باشد ببرید تعهد خودشان است گفتند ما اگر آمدیم کشته بشویم.

چهار بار هم با پیغمبر خواستند بجنگند این بار دفعه پنجم شان بود 5 بار نقشه ترور پیغمبر را کشیدند. آن روز، روز گرمی بود پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) اولاً دستگیرشان کردند شروع کردند به اعدام آن کسانی که باید اعدام می شدند حضرت گفتند می خواهید اعدام کنید چرا در گرما نگه داشتید؟ در سایه ببرشان ظلم نکنید حکمش اعدام است ولی ظلم، به گرما نباشد. دوباره موقع اعدام اعتراف به حقانیت پیغمبر کرده گفت من می دانستم تو پیغمبر هستی خواستم با تو بجنگم ولی خدا نخواست من بر تو پیروز بشوم آن کسانی که اسیر شدند مغازی واقدی می گوید سلمان بنت قیس خاله پیغمبر گفت یا رسول الله چند از این ها ارتباط شان با ما خوب بود گفتند به تو بخشیدم زبیر آمد یا رسول الله چند تای از این ها ارتباط شان با من خوب بوده الأموال ابن زنجویه گفت آن ها را هم به تو بخشیدم. تازه اگر اسلام هم بیاورند همه خانواده هایشان آزاد هستند.

 برخی ها را پیغمبر گفتند فلانی و فلانی اخلاق شان خوب بوده آن ها را هم خودم بخشیدم درست است در این لشکر آمدند اما اخلاقش خوب بود بخشیدم. چند تا را اعدام کردند گفتند سعد ابن معاذ باقی مانده را هر چه تو حکم بکنی چون حکم اعدام را سعد داده بود باقی مانده هم به حکم تو. تعدادی از همین هایی که چند بار حمله کردند رها شدند به خیبر رفتند آن های که اسیر شدند 800 نفر بعضی ها گفتند بعضی ها هفتصد و خرده ای گفتند بعضی ها پانصد و خرده ای و ششصد و خرده ای گفتند اما عدد اعدامی های نهایی چند تا است؟ اختلاف است اما آن چیزی که هست در کتاب الأموال ابن زنجویه صفحه 382 عدد دقیق داده گفته بله تعداد زیادی دستگیر شدند اما اعدامی ها کلاً 39 نفر بودند.

این را یعنی نگاه کنید پیغمبر (صلی الله علیه وآله) چه کار کرده؟ 5 بار یک فردی به جنگ پیغمبر آمده تعهد هم داده دفعه بعد این جا آمدم خودت ما را با تیر بزن اسیر هم شده باز پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) گفتند این، ارتباطش با خانواده فلانی خوب بوده آزاد، این هم با فلانی خوب بوده آزاد، این اخلاقش خوب بوده آزاد. رؤسای شان چه کسانی بودند؟ این 39 نفر را بکشید. تازه این که راجع به عورت مطرح کرد این هم بهانه ای برای آزاد کردن بود نه برای کشتن حضرت گفتند این هایی که برای جنگ آوردند ببینید مبادا غیر بالغ در آن ها باشد اگر کسی غیر بالغ هم بود آزادش بکنید

مجری:

باز هم از این تعداد کاسته بشود.

استاد ابوالقاسمی:

اسراء دسته اول، غیر بالغ ها را کلاً آزاد کنید؛ پس این های که دارد مطرح می کند اگر می خواهی تاریخ بگویی این ها تاریخ است چرا این ها را نمی گویی؟ همان ایام خود حضرت صفیه خواب دید که معبر یهود تعبیر کرد. تعبیرش چه است؟ توی صفیه آرزوی ازدواج با پیغمبر را داری، پیغمبر پدرش را کشته اما این می داند پدرش چه آدمی بود از قبل اعتراف پدرش را شنیده دایی اش مسلمان شده چند تا از فامیل هایش مسلمان شدند. معبر خود یهودی ها گفت آرزوی تو ازدواج با پیغمبر است. پیغمبر به منطقه خیبر رفتند چرا؟ چون خیبری ها می خواستند با پیغمبر بجنگند از بنی قریضه گفتیم کلاً 39 نفر کشت چقدر هم آزاد شدند. اهل خیبر خواستند با پیغمبر بجنگند تو حیّی این اخطب را کشتی؟ جنگ شد این جنگ چند نفر به کنیزی گرفته شدند؟ کلاً خانواده ای 2 نفر، خانواده حیّی ابن اخطب و برادرش. بقیه چه؟ گفتند یا رسول الله تو که کارگر نداری ما همین جا روی همین زمین ها کار می کنیم با تو هم نمی جنگیم پیغمبر گفت باشد همین جا بمانید روی همین زمین ها کار کنید با من هم نجنگید. این خیبر است بقیه با پیغمبر جنگیدند و در جنگ کشته شدند اما خانواده 2 نفر به اسارت گرفته شدند چرا؟ چون این 2 نفر، 5 بار با پیغمبر جنگیدند تعهد هم داده بودند.

مجری:

و سر دسته و رئیس هم بودند.

استاد ابوالقاسمی:

در شرح کتاب سِیر تقریباً قدیمی ترین کتاب سِیر است ؟؟ می گوید:

«لم يسب من أهل خيبر غيرهما»

غیر از این دو نفر که صفیه و دختر عمویش بود کنیزی نبود

السير الكبير؛ اسم المؤلف: محمد بن الحسن الشيباني الوفاة: 198هـ، دار النشر: معهد المخطوطات - القاهرة - -، الطبعة: -، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ج1، ص52

 

بله بعدها آمدند 150 صحابی دروغین و چه و چه درست کردند. اما کلاً دو نفر به اسارت در آمدند چرا؟ چون با کاروان ها این طرف و آن طرف می رفت و در این کاروان ها بودند دخالت داشتند. این که گفتیم یهودی ها آن جا ماندند کار کردند در نیل الأوطار، در سِیَر کبیر و در خیلی جاها آمد

«قالوا: يا محمد، نحن أرباب الأموال ونحن أعلم بها، فلا تخرجنا، عاملنا على النصف»

السير الكبير؛ اسم المؤلف: محمد بن الحسن الشيباني الوفاة: 198هـ، دار النشر: معهد المخطوطات - القاهرة - -، الطبعة: -، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ج1، ص52

پیغمبر، اموال ما بوده ما بهتر بلد هستیم درخت های خیبر را آباد کنیم «لا تخرجهما» ما را از این جا بیرون نبر؛ عمر بود بیرون شان کرد «عاملنا علی النصف» ما همین جا می مانیم کار می کنیم نصف اموال را به تو می دهیم نصف دیگر برای خودمان باشد. پیغمبر با خیبر جنگیده گفت باشد همین جا بمانید نصفش هم مال خودتان.

گفت پیغمبر همان شب با صفیه همبستر شد پیغمبر 5 تا یا 7 تا قلعه خیبر را گرفتند. قلعه ای که این دو دختر در آن اسیر شدند در ماه صفر آزاد شده تا گرفتن آخرین قلعه فقط 23 روز محاصره بوده یعنی چه؟ آن قلعه ای که این 2 دختر بود گرفتند و این 2 دختر را به اسارت بردند چرا؟ چون خانواده حیّی هستند بعد از این ماجرا رفتند چند تا قلعه دیگر گرفتند بعد از آن ها به آخرین قلعه رسیدند

«حاصرهم بضعا وعشرين ليلة»

بیست و خرده ای شب محاصره آن جا طول کشید.

تاريخ خليفة بن خياط؛ اسم المؤلف: خليفة بن خياط الليثي العصفري أبو عمر الوفاة: 240، دار النشر: دار القلم , مؤسسة الرسالة - دمشق , بيروت - 1397، الطبعة: الثانية، تحقيق: د. أكرم ضياء العمري، ج 1، ص 82

تاریخ خلیفةٌ بن خیّاط تمام که شد کل اموال غنائم را جمع کردند پیغمبر باز دیدند این دختر اسیر است بین این همه اموال این هم رئیس قبیله بوده در اسلام آمده که با رؤسای قبائل و خانواده شان باید خوب برخورد بکنید. گفتند من پول 5 تا برده را می دهم این را آزادش کنید به من بدهید. آن کسی هم که مالک این شده با رضایت قلبی بدهد دل هیچ کس را نمی خواهند بشکنند تو مالک صفیه هستی باش.

صفیه آمد حضرت می خواهند او را ببرند تو دختر پادشاهی من خودم برایت زانو می گیرم سوار شتر برو فامیلی نداری. فامیلت حیّی ابن اخطب بود به جنگ رفتن کشته شده من احترامت می کنم این قدر احترام می کنم خود پیغمبر، برایت رکاب می گیرد بروی سوار شوی، دید پیغمبر این قدر احترام کرده خواب هم دیده کف پایش را روی پای پیغمبر نگذاشت زانویش را گذاشت و بالا رفت حضرت دیدند به پیغمبر احترام کرد. گفتند حاضر هستی اسلام بیاوری؟ فکر کرد گفت بله چون از بچگی اش دیده دایی اش مسلمان شده رفتار پیغمبر را دیده 5 بار پدرش خواست پیغمبر را بکشد پیغمبر آن طوری برخورد کرد یهودی خیبر با او جنگیدند گفت بمانید نصف اموال هم مال خودتان

مجری:

چه بهتر از این که اسلام بیاورد

استاد ابوالقاسمی:

آن وقت صفیه خوابش را برای معبر تعریف کرد سیلی خورد که صورتش کبود شده، این برخوردها را با هم مقایسه کنید خوابش را برای معبر تعریف کرده معبر همچنین سیلی زده که صورتش کبود شده آن وقت 5 بار خواستند پیغمبر را بکشند آن طور برخورد کرد این حق ندارد علاقمند به پیغمبر بشود؟ پیغمبر فرمودند اسلام می آوری؟ گفت باشد با اسلام در همان سِیر کبیر محمدحسن شیبانی گفت حضرت فرمودند:

«فإني لم أر في وجهها كبوة حين عرضت عليها الإسلام»

وقتی به او گفتم اسلام بیاور هیچ گونه اکراه و دو دلی در چهره اش ندیدم

السير الكبير؛ اسم المؤلف: محمد بن الحسن الشيباني الوفاة: 198هـ، دار النشر: معهد المخطوطات - القاهرة - -، الطبعة: -، تحقيق: د. صلاح الدين المنجد، ج1، ص82

در ماه صفر در خیبر این دختر تازه اسیر شده ماه بعدش قلعه ها تمام شد تا چه زمانی؟

«فتزوجها رسول الله صلى الله عليه وسلم في شوال»

الهداية والإرشاد في معرفة أهل الثقة والسداد؛ اسم المؤلف: أحمد بن محمد بن الحسين البخاري الكلاباذي أبو نصر الوفاة: 398، دار النشر: دار المعرفة - بيروت - 1407، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الله الليثي، ج2، ص845

از مسیر خواستند بر گردند طول کشید اما در ماه شوال با این دختر ازدواج کردند در کدام کتاب آمده؟ رجال صحیح بخاری. بعضی ها می گویند نه در جمادی الأخره، جمادی الثانی بوده طبقات الکبریٰ ابن سعد در کدام منطقه؟ در مسیر برگشت پیغمبر در منطقه صهباء پس چرا می گویی همان شب بود؟ قصه ها را از کجا آوردی؟ همان شب چه است؟ همان شب اصلاً هیچ خبری نشده رفتند چند تا قلعه دیگر هم گرفتند 23 روز آخرین قلعه اش طول کشید دوباره بر گشتند در مسیر تا جمادی الثانی بعد از صفر، ربیع الأول، ربیع الثانی، جمادی الأول است 4 ماه طول کشیده است.

این عین عبارات است تمام کتب می گویند این دختر عده نگه داشته چون قبلاً شوهر داشته شوهرش کشته شده

«وتزوجها وجعل عتقها صداقها بعد أن حاضت حیضة»

تازه بعد از این که خریدند یعنی بعد از خریدن، عده نگه داشت در صحنه که افتاده مباشرت نکرده هیچی. حضرت خریدند بعد از خریدن عده نگه داشت مباشرت و نزدیکی با او چه زمانی بوده؟ در منطقه صهباء که عرض کردیم در مسیر برگشت حضرت هم مراسم عروسی برایش گرفتند چون این مسلمان شد گفتند حالا که مسلمان می شوی آزادت می کنم با تو هم عروسی می کنم خودش مسلمان شده، احترام به پیغمبر گذاشت، حضرت به او احترام گذاشتند گفتند آزادت هم می کنم با تو ازدواج هم می کنم هنوز به خانه نرسیدی به خانه برسی آزاد.

بعد آن که راجع به عبدالرحمن بن عوف گفت عبدالرحمن نیست شخصی است به نام ابو ایوب چه زمانی؟ در منطقه صهباء. ماجرا چه است؟ می گوید آن شب پیغمبر در خیمه ای بودند ابو ایوب می گوید من تا صبح خوابم نبرد مدام دور و بر این خیمه می چرخیدم

«يطيف بالقبِّة»

الجوهرة في نسب النبي وأصحابه العشرة؛ اسم المؤلف: محمد بن أبي بكر الانصاري التلمساني المعروف بالبري (المتوفى : 644هـ) الوفاة: 644، دار النشر:، ج1، ص221

صبح که شد پیغمبر بیرون آمد پیغمبر را دید گفت الله اکبر خیالم راحت شد پیغمبر گفتند برای چه؟ گفت یا رسول الله فامیل هایش را شما کشته بودی من نگران بودم خبر ندارد که پیغمبر (صلی الله علیه وآله) چقدر با این خاندان تعامل کردند و خود این دختر عاشق پیغمبر شده. پس ماجرایی که گفتی اصلاً‌ این نبود همان شب نبود که الله اکبر پیغمبر خاندان این دختر را کشتی امشب هم با او همبستر شدی نه 3 ماه گذشته بعدش هم این دختر با رغبت خودش اسلام آورده چون این سابقه را دیده فامیل هایش هم مسلمان شده بودند پیغمبر این قدر به او ترحم کرده با همه این ها یکی از صحابه نگران جان پیامبر بود صبح پیغمبر را دید الله اکبر گفت، گفت خیالم راحت شد.

پیغمبر گفت برو آب آماده کن کجا همچنین چیزی گفت؟ این قصه ها را از کجا می آوری؟ آن وقت می دانید پیغمبر چطوری با صفیه ارتباط برقرار کردند صفیه مدینه آمد باز هم با یهودی ها ارتباط داشت با خانواده های یهود می رفت می آمد تا زمان خلیفه دوم با خانواده های یهودی می رفت و می آمد و وقتی از دنیا رفت

«وأوصت لابن أختها بثلثها ، وكان يهوديا»

دختر خواهرش هم یهودی بود گفت یک سوم اموالم را به این بدهید.

 نهاية الأرب في فنون الأدب؛ اسم المؤلف:  شهاب الدين أحمد بن عبد الوهاب النويري الوفاة: 733هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424هـ - 2004م، الطبعة: الأولى، تحقيق: مفيد قمحية وجماعة، ج18، ص124

دیدید زن یک پیغمبری از یک دینی همسرش پیغمبر است خود این می گوید وصیتم می کنم یک سوم اموالم را به او بدهید آن وقت یک چیز عجیب در چند کتاب آمده صفیه در شرح الأخبار قاضی نعمان گفت یا رسول الله

«يا رسول الله إنك قد أجليت بني النضير»

یا رسول الله خانه ام در بنی النظیر بود شما فامیل های ما را از این جا کوچ دادی خیبر، شام و این طرف و آن طرف رفتند من این جا فامیلی ندارم

«فإن كان أمر، فإلى من؟»

اگر مشکلی داشتم بعد از شما چه کار کنم؟

«قال علي بن ابیطالب»

 پیش علی برو علی مشکلاتت را بر طرف می کند.

نام كتاب: شرح الأخبار في فضائل الأئمة الأطهار عليهم السلام‏؛ نويسنده: ابن حيون، نعمان بن محمد (تاريخ وفات مؤلف: 363 ق.)، محقق / مصحح: حسينى جلالى، محمد حسين‏، ناشر: جامعه مدرسين‏، قم: 1409ق، ج2، ص266

حتی برای بعد از شهادت شان هم پیغمبر (صلی الله علیه وآله) مراقب برایش گذاشتند آیه در مدحش نازل شده در تفسیر قمی آمده

(لَا يسْخَرْ قَوْمٌ مِنْ قَوْمٍ عَسَى أَنْ يكُونُوا خَيرًا مِنْهُمْ وَلَا نِسَاءٌ مِنْ نِسَاءٍ عَسَى أَنْ يكُنَّ خَيرًا مِنْهُنَّ)

نبايد گروهی از مردان شما گروه ديگر را مسخره کنند، شايد آن ها از اين ها بهتر باشند؛ و نه زنانی زنان ديگر را، شايد آنان بهتر از اينان باشند؛

سوره حجرات (49): آیه 11

آن (خَيرًا مِنْهُنَّ) روایت ما می گوید در مورد صفیه نازل شده که از بقیه زن های پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) در آن دوران بهتر بود. شما یک قصه ای برای خودت درست کردی این قصه از اول تا آخرش دروغ بعد می خواهی بر اساس او، اسلام را زیر سوال ببری. بعدش می گویی به من مراجعه می کنند از من سوال می پرسند من خوب جواب می دهم ولی نمی دانم چرا قانع نمی شوند؟

نه شما خودت را داری مسخره می کنی این راجع به این کلیپ البته کلیپ های دیگری هم دارد نمی دانم وقت می کنیم بقیه را ببینیم؟

مجری:

یک استراحتی بکنیم ان شاء الله در ادامه هر چقدر از کلیپ ها را استاد، فرصت کردیم در خدمت شما و بینندگان عزیز هستیم

 (میان برنامه)

مجری:

«السلام علیک یا ابا عبدالله» بینندگان عزیز ادامه بحث و ادامه پاسخ به شبهات محمدرضا عالی پیام که استاد به خوبی و کامل برای ما توضیح دادند شبهه قبلی را استاد در ادامه در خدمت تان هستیم هر چقدر فرصت شد.

استاد ابوالقاسمی:

باز از قصه های که خودش درست کرده یک ماجرایی درست کرده کلیپ بعدی را با همدیگر ببینیم

کلیپ شماره 8- محمدرضا عالی پیام (هالو)

از قبیله بنی سامح یک عده ای اسلام آوردند علی الظاهر 12 نفر بودند آب مدینه به این ها نمی سازد مریض می شوند پیامبر می فرماید پیش شترهای من در صحرا بروید آن جایی که شترهای من را نگه می دارند آن جا ساکن بشوید شیر شتر بخورید تا خوب شوید این ها می روند دو سه روز آن جا می مانند شیر شتر می خورند حال شان خوب می شود بعد شیطان گول شان می زند شتربان را می کشند و شترها را بر می دارند به قبیله شان می روند. خبر به پیغمبر می رسد رسول خدا، حضرت علی را با یک عده می فرستد می گوید می روید تمام افراد این قبیله را با زن و بچه و اموال شان بر می دارید می آورید، آوردند زن و بچه ها را تقسیم کرد به عنوان برده، آن ها که دیگر شتر ندزدیده بودند ولی حکم رسول خدا این بود زن و بچه ها تقسیم شدند اموال تقسیم شدند، چشم های مردان را در آوردند دست چپ و پای راست را قطع کردند. نوشته زمین مدینه از خون قرمز شده بود این قدر خونریزی این ها ادامه پیدا کرد دست چپ و پای راست تا این ها مردند بعد بر جنازه این ها اسب تاختند این سنت رسول خدا است در کربلا هم همین کار را کردند با استناد به سنت پیغمبر اسب بر جنازه تازاندند یا کارهای دیگر کردند.

استاد ابوالقاسمی:

ملاحظه کردید اولاً اسم بنی سامح گفت. کلمه بنی سامح، بنو سامح، بنی السامح و بنو السامح را هر چه احتمال دارد می زنم ببینیم همچنین قبیله ای هست؟ اصلاً همچنین قبیله ای و داستانی وجود ندارد. این داستان را از کجا آوردی؟ 12 نفر نفر بنو السامح، پیغمبر حضرت علی را فرستاد گفت همه خاندانش را به همراه زن و بچه ها بیاور؛ قصه چه است؟ اولاً یک قصه ای است که این را سنی ها نقل کردند شیعه ها صد در صد ردش کردند. قضیه چه است؟ اهل سنت می گویند 12 تا نبودند و 8 تا بودند مدینه آمدند بیمار شدند و پیغمبر گفت فلان منطقه بروید

«أَفَلَا تَخْرُجُونَ مع رَاعِينَا في إِبِلِهِ فَتُصِيبُونَ من أَلْبَانِهَا وَأَبْوَالِهَا قالوا بَلَى فَخَرَجُوا فَشَرِبُوا من أَلْبَانِهَا وَأَبْوَالِهَا فَصَحُّوا»

پیش شتربان من بروید و از شیر شترها بخورید خوب بشوید رفتند حال شان که خوب شد

«فَصَحُّوا فَقَتَلُوا رَاعِيَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم وَأَطْرَدُوا النَّعَمَ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 198، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص2529

آن شتربان (ساربان) را کشتند «وَأَطْرَدُوا النَّعَمَ» و شترها را بردند. اما چه کار کردند؟

لأوقتلوا يسارا مولى النبي صلى الله عليه وسلم، وغرزوا الشوك في عينيه[

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر:، ج1، ص167

قبل از کشتن در چشم هایش خار یا تیغ فرو کردند اول او را نابینا کردند بعد کشتند شیعه اصلاً همچنین داستانی مطلقا نقل نکرده است آن که نقل کرده اهل سنت بودند. اهل سنت گفت وقتی این ها را آوردند پیغمبر دستور داد چشم هایشان را کور کردند دست و پاهای شان را هم قطع کردند، کجا آمده که زن و بچه هایشان را هم اسیر کردند؟ مدرکت کجاست؟ دوم: اصلاً اعتبار این روایت کجاست؟ سوم: اسب دواندن از کجایت آوردی؟ چهارم: ارتباط عاشوراء به این جا را از کجا آوردی؟

 تو می خواهی یزید را تبرئه بکنی بکن می خواهی بگویی یزید تابع پیغمبر (صلی الله علیه وآله) بوده اما از خودت تاریخ اختراع نکن، چرا دروغ به اهل سنت حتی می بندی شیعه که ندارد هیچی آنی هم که اهل سنت دارد اینی که تو می گویی نیست. خیلی با این چیزی که تو گفتی فرق دارد.

من احساس می کنم ایشان هر شب وقتی می خوابد یک سری چیزهای در خواب می بیند فکر می کند کتاب خوانده مدام به قصه هایش اضافه می شود. کلیپ بعدی را با همدیگر ببینیم، ببینیم چه دروغ هایی سر هم کرده؟

کلیپ شماره 9- محمدرضا عالی پیام (هالو)

اصلا این را به شما بگویم همین قضیه، بهانه دست شریح داد آمدند به شریح قاضی گفتند حکم بده ما می خواهیم حسین را بکشیم گفت شمشیر کشیده؟ گفتند نه. گفت آدم کشته؟ گفتند نه. گفت من نمی توانم حکم بدهم کاری نکرده من حکم بدهم. گفتند قافله خلیفه را لخت کرده امام حسین از مکه بیرون آمد یک کاروان داشت خراج مالیات جمع آوری شده را برای یزید می برد 4 تا شتر درهم و دینار این ها را گرفت مصادره کرد. به این شتربان ها یک چیزی داد گفت خوش آمدید این به من بیشتر می رسد تا پسر عمویم، یزید را پسر عموی خودش خطاب می کند. من مستحق تر هستم من دارم می روم حکومت تشکیل بدهم این ها مال من است به شریح گفتند کاروان خلیفه را حسین لخت کرده. گفت شاهد بیاورید آن 8 تا شتربان را فرستادند 3 روز طول کشید از بصره به کوفه آوردند قشنگ تعریف کردند این طوری و آن طوری شد حسین آمد و این ها را از ما گرفت. شریح گفت حالا حسین بغی کرده از دین خدا خروج پیدا کرده خارجی شد حکمش واجب است چطوری حکمش واجب است؟ بر اساس همین، شترهای پیغمبر 12 نفر شترها را بردند پیغمبر همه قبیله را کشت و شکنجه داد و بر جنازه هایشان اسب تازاند و چشم هایشان را از حدقه در آورد زن و بچه هایشان را هم تقسیم کرد مال و اموال شان را هم تقسیم کرد مثل این که قبیله ای دیگر وجود نداشت. چرا؟ به اموال مسلمین چشم دوخته بودند.

شریح قاضی گفت سنت پیغمبر است همین کار را می کنیم یعنی با این حکمی که رسول الله یک زمانی علیه قبیله بین سامح داد همین حکم شد برای مقابله با نوه خودش، از سنت رسول استفاده کردند چه کاری شان بر خلاف سنت رسول است شما بگویید!

استاد ابوالقاسمی:

بنی سامح را گفتیم اصلا قصه اش دروغ است بنی سامحی وجود ندارد 12 تا هم نبودند آنی که سنی ها نقل کردند 8 تا بودند. قبیله شان هم دستگیر نشدند خودشان فقط بودند طبق نقل اهل سنت چون چشم ها را کور کرده بودند چشم هایشان کور شد، اسبی هم در کار نبوده. پس آمدند ساربان را کشتند اموال هم غارت کردند.

 برویم سراغ ماجرایی که برای سید الشهداء (علیه السلام) می گوید. در کتب اهل سنت آمده است که 4 شتر بارش حُلّه و ورث، درهم و دینار نبود (این را سنی ها می گویند) حُله و ورث اموال قیمتی است یک گیاهی برای خوراک است و یک سری لباس است. آقا سید الشهداء (علیه السلام) آمدند گفتند:

«فأخذها الحسين فانطلق بها»

سید الشهداء این ها را گرفتند بعد به آن صاحب شترها گفت من به شما کار ندارم خواستید با من بیایید به سمت عراق بیایید پول کرایه تان را هم می دهیم نخواستید بیایید خواستید همین جا بمانید خودتان می دانید کرایه تان تا حالا چقدر شده پول تان را می دهم.

 «فأوفى من فارقه حقه»

أنساب الأشراف؛ اسم المؤلف: أحمد بن يحيى بن جابر البلاذري (المتوفى : 279هـ) الوفاة: 279، دار النشر، ج1، ص412

پول شان را کامل دادند بعضی ها هم با حضرت آمدند حضرت کسی را کشتند؟ نه.

نکته دوم معاویه تأیید کرده بعد از من خلیفه سید الشهداء (علیه السلام) است امام حسن اگر نبود سید الشهداء وقتی که معاویه مرده این اموال باید به چه کسی برسد؟ طبق قرارداد رسمی اموال باید به سید الشهداء برسد اگر اموالی باشد. شیعه که اصلاً می گوید سند این روایت ضعیف است ابو مخنف در آن است مشکل دارد اما آن متنی که در شیعه آمده این است می گوید سید الشهداء (علیه السلام) می خواست با سرعت از مکه برود به تنعین رسیدند یک سری شتربان های اجاره شدند اموال برای یزید آوردند.

سید الشهداء هم باید سریع برود دشمن به او نرسد گفتند آقایان شترهای تان آماده است من 4 تا شتر از شما می خواهم به اموال هم کار ندارم چه کسی شترهایش را به من می دهد؟ گفتند ما در کرایه یزید هستیم گفت من پولش را به شما می دهم به اموال کار ندارم شتر می خواهم باید بروم. این در کتب شیعه آمده چرا قاطی می کنید چرا قیمه ها رو تو ماست ها می ریزی؟ هر چه قصه تو ذهنش شنیده از بچگی این ها را با همدیگر خلط کرده یک قصه ای درست کرده تعریف می کند.

مجری:

استاد این استناد شریح به این داستان هست؟

استاد ابوالقاسمی:

به آن جایش هنوز نرسیدم پس اولاً در مورد سید الشهداء (علیه السلام) سنی گفته شیعه نگفته بعدش هم سنی خودش گفته حق سید الشهداء بوده چون قرارداد خلافت بسته، بعدش هم نه درهم و دینار بوده بلکه پارچه بوده بعدش هم می گویند سید الشهداء (علیه السلام) پول این ها را هم داد اکرام شان هم کرد کسی را آن جا نکشت. شیعه هم می گوید اصلاً از اساس غلط است سید الشهداء می خواست فرار بکند از مکه برود 4 تا شتر اضافه نیاز داشت گفت شما شترهای تان آماده است من شترها را می خواهم گفت کرایه می خواهیم این هم کرایه تان تمام شد.

 اما سراغ شریح برویم گفت پیش شریح آمدند گفتند حکم اعدام حسین را صادر کن اگر شریح حکم اعدام صادر کرده بود مختار او را زنده می گذاشت؟ پس چرا شریح زمان مختار، قاضی شد؟ ماجرای شریح را کدام کتاب تاریخی معتبر نقل کرده؟ بله قرن 10 و 11 بعضی قصه نویس ها گفتند، اما کدام کتاب تاریخی ماجرای شریح را نقلش کرده؟ یک دانه مدرک در مورد شریح بیاورید بلکه ممکن است بگویید در فلان کتاب تاریخی؛ کتاب متأخری یک داستان را نقل کرده باشد بخوانیم.

 نکته دوم می گوید شریح گفت بروید آن شتربان ها را بیاورید. شتربان با سید الشهداء رفتند. 8 روز رفتند و آمدند این ها را آوردند این ها گفتند بله حسین این ها را برده این هم گفت بر اساس این، ما چه کار می کنیم؟ سید الشهداء روز عاشوراء گفت من حقی را پایمال کردم؟ شمر باید می گفت بله تو اموال غارت کردی. شمر گفت نه «بغضاً لأبیک» ما دشمن پدرت هستیم روی دشمنی پدرت تو و خانواده ات را داریم می کشیم گفت با یزید بیعت نکردی.

سوال غارت کردن 4 تا شتر برای یزید اهمیتش بیشتر است یا بیعت نکردن با خود یزید؟ دزدی 4 تا شتر حکمش قتل کل خاندان می شود؟ بیعت نکردن بگویی بله آن ها برای بیعت نکردن خیلی سخت می گرفتند. اما 4 تا شتر حکمش قتل کل خاندان و اسارت شان می شود؟ این قصه ها چه است داری تعریف می کنی از کجا این قصه ها را آوردی؟ بله شما اگر می خواهی قصه ببافی خوب است برو افسانه سرایی بکن اما به دین، مربوطش نکن بعدش دین را تمسخر بکنی کلیپ بعدی را با همدیگر ببینیم

کلیپ شماره 10- محمدرضا عالی پیام (هالو)

یک کار دیگری که کردند دستور دادند چاه ها را پر کردند دوستانی که در مناطق کویری زندگی می کنند مثل یزد، کرمان، سیستان می دانند ارزش چاه در بیابان یعنی چه؟ چاه یعنی زندگی ولی پیغمبر دستور دادند این چاه های بدر چون سر راه کاروان های مکییان است این چاه ها را پر کنند آن هم نه با خاک و سنگ با جنازه کشته شده ها یعنی جنازه را در این چاه ریختند با جنازه ها این چاه را پر کردند که این هیچ وقت دیگر قابل استفاده نباشد. حالا اگر با سنگ و خاک و این ها پر می کردند می شد چاه را دوباره کند و باز سازی اش کرد ولی وقتی جنازه در آن جنازه باشد جنازه ها عفونت می کند کرم می گذارد متعفن می شود آن آب دیگر هیچ وقت قابل استفاده نیست. بنابراین این که در کربلا آب را به روی لشکر امام حسین بستند باز هم این را از خودشان در نیاوردند باز هم این سابقه سنتی دارد در روش پیامبری که آب را برای همیشه بر اهل مکه بستند. باز در کربلا ریشه آب را نخشکاندند یک ساعتی آب را قطع کردند ولی در بدر این چاه ها خشکانده شد.

استاد ابوالقاسمی:

گفت ارزش چاه را در بیابان آن های که در مناطق صحرایی هستند می دانند بله چون آن چاه ها سر راه کاروان های مکه بود حضرت فرمود پرشان کنند اصلاً شما نمی دانی ماجرا چه بود؟ جنگ بدر است 2 رشته چاه آن جا است پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) یک جایی باید باشد چون اسب که ندارند که اسب نتواند سریع بیاید در آن منطقه این ها را دور بزند زمینش باید یک طوری باشد اسب نتواند بیاید.

محلی که حضرت انتخاب کردند کفار مکه آمدند یک جایی هستند که آن جا اسب راحت هست اما پیش پیغمبر بیاید (جایی که پیغمبر نشستند) اسبش گیر می کند نمی تواند برود. لذا محل انتخاب پیغمبر یک محل اجباری است وقتی من اسب ندارم مجبور هستم در آن منطقه بایستم من در این منطقه هستم آن جایی که مشرکین هستند یک سری حلقه چاه است وسط میدان جنگ هم دقیقاً یک سری حلقه چاه با فاصله 150 متر الان دشمن من بغل چاه آب ایستاده. تا می آید خسته می شود بر می گردد یک لیوان آب می خورد خستگی اش در می رود حضرت گفتند اگر آن چاه کنار کفار باشد هر وقت خسته شدند استراحت می کنند و آب می خورند لذا به ما فشار بیشتر می آید ما چه کار می کنیم؟ آن چاهی که مشرکین می خواهند کنار موضع بگیرند را پر می کنیم چاه وسط را باز می گذاریم هم ما استفاده کنیم هم مشرکین مساوی (تعادل باشد)

اگر مشرکین می خواستند سر چاه آب بیایند کاری به او نداشتند پس ماجرا این نبوده که چون مسیر عبور کفار قریش است ببندیم که این ها برای همیشه گرسنه و تشنه بشوند کاروان پیغمبر هم می خواهد برود. ماجرا برای خود زمان جنگ است 2 رشته چاه است یکی اش کنار محل قرار گیری مشرکین است یکی وسط هست پیغمبر اسب ندارد مجبور است یک جایی موضع بگیرد که آن ها نتوانند بیایند این جا هم آب نیست من چه کار کنم؟ مساوی بشویم آب آن جا را ببندید یک چاه آب وسط باشد.

دوم: گفت یک کاری کرد آب برای همیشه به روی کفار بسته بشود نه چاه آب وسطی بود. سوم: شما ظاهراً چیزی راجع به حکم نزح نمی دانی. حکم نزح چه است؟ نذح یعنی اگر در چاه، حیوانی بیافتد یک مقدار سطل آب می کشند بعد از بیرون آوردن آن جنازه آب دوباره درست می شود از انسان بزرگ تر شتر هم در چاه بیافتد بگندد حکم نزحش مشخص است مقدار دارد عرب حساب کرده بود مثلاً شتر می افتاد 500 تا سطل آب می کشیدند درست می شود نزح یک سری حساب و کتاب دارد. پس چرا حضرت در چاه انداختند؟ می توانستند آن جا قبر بکنند یکی یکی دفن کنند نه مشرک است من مأموریت به دفن مشرک ندارم.

 جنازه را همین طوری در بیابان رها کنم؟ نه رهای شان هم نمی کنم در همان چاهی که ته اش را پر کردیم جنازه ها را هم در همان می اندازیم که هم جنازه شان در بیابان نماند و متعفن نشود کسی هم می خواهد در جاده برود مشکل نداشته باشد آب هم که این طرف تر هست. پس یک کار عرفی انجام داد جنازه ای دشمن مرده الان چه کارش کنم با عزت و احترام دفنش کنم؟ نه در چاه می اندازم در چاه را هم می بندم چون چاه قابل شرب نیست. این جا آب کلاً مطلقا تمام شد؟ نه 100 متر آن طرف تر یک چاه آب هست. آن وقت آیا کفار گفتند چون تو در بدر آب را بر ما بستید ما آب را بر سید الشهداء می بندیم؟ یا گفتند چون عثمان را مظلومانه کشتند که خود معاویه و طلحه و زبیر و عایشه بودند این ها چه ربطی به هم دارد؟

دوباره همه را با هم قاطی کرده یک سری ماجرا را می گوید نمی دانم این قصه ها را از کجا می آورد! زشت است یک مقدار مطالعه بکنید می گویید مردم سوال دارند باشد سوال دارند بیایند از ما بپرسند شما خودت سوال داری بپرس نه این که این طور بی ادبانه و وقیحانه سید الشهداء را زیر سوال ببری. می گویی تقصیر پدر بزرگت بوده پدر بزرگت ظلم کرد این ها آمدند انتقام گرفتند.

اگر واقعاً می خواهی این طور صحبت کنی دادگاه هست به خوبی محاکمه ات می کنند شما بیا آن جا جواب پس بده ما علمی جوابت را می دهیم شما در دادگاه صالح باید بروی جواب پس بدهی چرا توهین می کنی؟ این نباشد هر کسی از دهانش هر چه در آمد دروغ سر هم بکند تهمت بزند، افتراء بزند، تمسخر هم بکند بگوید از من سوال پرسیدند آن وقت این آقا آیه را غلط می خواند، ترجمه را غلط می خواند قواعد بلد نیست اصلاً من نمی دانم چه بگویم؟ اشکالات خیلی زیادی دارد.

مجری:

استاد اگر کلیپ ها تمام شده خودم یک سوال تحلیلی دارم البته در این زمان کم می خواهم بپرسم

استاد ابوالقاسمی:

کلیپ های دیگری هم هست

مجری:

چون فرصت مان کم است به جمع بندی برسیم اگر صلاح دیدید پاسخ بدهید فکر می کنم ایشان سبقه و سابقه اش در ادبیات و یک دوره ای هم مخالفت های سیاسی داشتند می خواهم تحلیل شما را بدانم اصلاً ورود ایشان به مسائل تاریخی که پیش از این هیچ گونه زمینه ای هم نداشته ورودش به مسائل تاریخی مخصوصاً تاریخ اسلام چه تحلیلی می توانیم بکنیم با چه انگیزه؟

خودم فکر می کنم ایشان به خاطر این که تریبون دارد طرفدارانی دارد مخالفان نظام بیشتر به سمت و سویش گرایش دارند، فکر می کنم به این علت است تحلیل شما را هم دوست دارم بشنوم.

استاد ابوالقاسمی:

چند دسته مخالف دین داریم یک دسته کسانی که خدای متعال بعضی نعمت ها را از آن ها سلب کرده نمونه عرض بکنم یک کسی بود خیلی در فضای مجازی هتاکی و بی ادبی می کرد. یکی از دوستان ما رفت با او چند ماهی یا چند سالی ارتباط برقرار کرد یواش یواش فهمید این چه کسی است. گفت حاج آقا این یک دانشجویی است که بیماری گرفته ذره ذره دارد فلج می شود و با خدا دشمن شده با خدا لج کرده می دانم حق با چه کسی است می داند حق چه است.

اما چون خدا نعمت سلامت را از او ذره ذره به خاطر امتحان گرفته این هم دارد این طوری می کند این یک دسته که از این کارها می کنند، چون نعمتی از او گرفته شده ممکن است. دوم بعضی ها در مسائل سیاسی یک کارهای کردند با آن ها برخوردی شده یا برخورد، حق یا نا حق کاری به آن جنبه اش نداریم ممکن است نا حق بوده و آن کسی هم که حکم برایش صادر کرده روحانی بوده این ضد دین شده.

ممکن است حق بوده و این توقع چنین برخوردی نداشته در مورد حیّی ابن اخطب گفتیم، حیّی فهمید پیغمبر بر حق است دشمنی هم کرد گفت من دشمنی ام را کردم (وظیفه ام را انجام دادم) خدا نخواست من پیروز بشوم. ممکن است که ایشان هم جرمی مرتکب شده باشد با او برخورد قانونی هم شده حالا که برخورد قانونی شده می گوید نه این ها ظالم هستند این ها تقصیر کار بودند. این مدل بعدی، مدل دیگری کسانی هستند اطلاعات دینی شان خیلی کم است جذب شبهات ضد دین ها می شوند.

ممکن است منِ طلبه هم اشتباهاً چون اطلاعاتم کم است تخصص ندارم جذب بشوم ممکن است یک عوامی جذب بشود بعد از این که جذب شد آن موقع احساس می کند که مدتی در گمراهی بوده حالا چه کار بکنم؟ حالا که من حق و حقیقت را پیدا کردم و جرأت هم ندارم علناً بگویم من از آن فکر بریدم رفتم، شروع می کند تخطئه کردن همراه با هجو که مدل ایشان به این حالت بیشتر می خورد چون اطلاعات دینی اش بسیار کم بوده یک سری سوالاتی این طرف و خوانده سر و گوشش جنبیده این طرف و آن طرف سوال کرده.

البته یک چیز عجیبی ایشان داشت عرض کردم دفاعش از ابوبکر با این که قدر ادعای روشن فکری دارد، دفاعش از برقعی با این که این قدر ادعای روشن فکری دارد چند جای دیگر طرح شبهات اهل سنت در همین کلیپ هایش داشته این چه است؟ یک احتمال دیگری است که آن دلار و ریال عربستان است. وقتی پول می آید ممکن است چند تا عامل با همدیگر جمع بشود وقتی جمع شد این جا ما از همه جهت استفاده می کنیم هم با آن طرفی که حکم سیاسی ضد من کرده دشمن هستم آن را دارم می زنم هم از این طرف خودم معلوم دینی ناقص داشتم دارم عقده نقصان خودم را جبران می کنم. فکر می کردم تا حالا در گمراهی بودم الان آزاد شدم لذا جرأت هم ندارم مردم را ذره ذره می خواهم گمراه بکنم پولم را هم دارم می گیریم مزدوری ام را دارم می کنم. ممکن است همه این ها با همدیگر جمع شده باشد.

مجری:

ممنون از شما، ممنون از پاسخی که دادید استاد 5- 6 دقیقه فرصت داریم

استاد ابوالقاسمی:

یک کلیپ مصیطر داریم آن را هم ببینیم

کلیپ شماره 11- محمدرضا عالی پیام (هالو)

در صفحه 22 زیر آیه (فَذَكِّرْ إِنَّمَا أَنْتَ مُذَكِّرٌ * لَسْتَ عَلَيهِمْ بِمُصَيطِرٍ) فرمودید که سیطره از ریشه سطر است یک سری من این جا نفهمیدم که این سیطره و سطر هر دو با سین است مصیطر با صاد است این را هیچ کس نتوانست به من جواب بدهد این چطوری است؟ بگذریم در تمام تفاسیر هم همین که شما نوشتید را آوردند.

استاد ابوالقاسمی:

در فارسی هم خیلی کلمات داریم سین و صاد با هم نوشته می شوند هم با سین هم با صاد در عربی وقتی که سین قبل از ط قرار بگیرد گاهی اوقات با سین می نویسند گاهی اوقات با صاد می نویسند خیلی طبیعی است یکی از ابتدایی ترین قواعد علم صرف است. شما که هنوز این قدر ابتدائیات صرف را بلد نیستی قرآن را اشتباه می خوانی، تاریخ را از خودت در می آوری دیگر اظهار نظرت چه است؟

ادعای تمسخر آمیز داری حوزوی ها از تفریحگاه هایشان بیایند مگر ما چقدر تفریح گاه داریم مگر ماها تفریح داریم در زندگی ما واقعاً تفریح دارد که بگویی از تفریح گاهت بیرون بیا. واقعاً شما یک هفته بیا زندگی ما را ببین، ببین چطوری است؟ کار شاقی نیست البته برای شما شاید شاق باشد از زندان برای شما شاید سخت تر باشد. چون زندان های شماها با آن امکاناتی که داشتید از زندگی خیلی از طلبه ها بهتر و راحت تر بوده.

ولی طلبه ها در مسیر اهل بیت (علیهم السلام) آمدند جان شان را کف دست شان گرفتند سختی که تحمل می کنند فحش که می خورند توهین از شما که می شنوند، باز افرادی مثل شما می آیند متلک هم می اندازند. یک مقداری انصاف داشته باش به قول خودت اگر دین نداری مثل مردم جاهلیت اقلاً آزاد مرد باش همان قدر آزادی هم شما نداری.

مجری:

استاد خیلی ممنون و متشکر. می خواهم بگویم اساس برنامه و البته شبکه بر این است که ما همیشه گفتیم شرط عدالت و انصاف را عزیزان و بینندگان عزیز، رعایت کنید و خودتان دیدید که چقدر استاد درست و به جا پاسخ دادند به شبهاتی که البته خیلی به نظرم واضح بود و این سوال تحلیلی هم که من پرسیدم بیشتر به خاطر این بود که ببینیم این قصه از کجا آب می خورد؟

از استاد عزیز ابو القاسمی ممنونم مثل همیشه بهره بردیم از شما بینندگان عزیز و ارجمند هم تشکر می کنم و دعای پایانی مان دعای ظهور و فرج حضرت حجت باشد ان شاء الله «اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ وَ الْعافِیَةَ وَ النَّصْرَ وَ اجْعَلْنا مِنْ خَیْرِ اَعْوانِهِ وَ اَنْصارِهِ وَ الْمُسْتَشْهَدینَ بَیْنَ یَدَیْهِ.» التماس دعا تا برنامه دیگر خدا نگهدار!

 


  
  • رضایی

    12 ارديبهشت 1402 - ساعت 05:38

    درود خداوند بر استاد ابوالقاسمی عزیز

    0 2
  • رضایی

    12 ارديبهشت 1402 - ساعت 05:31

    سلام خداوند بر حضرت مالک بن نویره

    0 2
  • رضایی

    19 فروردين 1402 - ساعت 22:43

    درود خداوند بر استاد ابوالقاسمی عزیز

    0 2
  • رضایی

    19 فروردين 1402 - ساعت 22:00

    عالی پیام داره جسارت میکنه به خدا و اسلام و رسول الله صلوات الله علیه وآله وسلم ‌.قابل تحمل نیست.لعنت الله علیه

    0 2
  • رضایی

    25 بهمن 1401 - ساعت 16:20

    آقای هالو یک وطنفروش دین فروش هست
    پاسخ نظر:

    1111

    0 2

راه روشن>

پاسخ به شبهات عالی پیام محرم دین بی معرفت شناخت خوارج بنی امیه معارف هدایت اسلام سولات مردم طالبان داعش دگر اندیش برقعی ابوبکر مخالفین عرب جاهلی زنده به گور کردن ترور سید الشهداء کتب شیعه شریح قاضی کربلا بدر چاه استاد ابوالقاسمی