آینه تاریخ

قسمت شصت و پنجم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 22/07/1401

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحیمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بینندگان محترم سلام وقت شما بخیر خواهران و برادران گرامی که برنامه آینه تاریخ را می بینید از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) این روز فرخنده و مبارک و میمون را خدمت شما تبریک عرض می کنم، 17 ربیع الأول سالروز میلاد نبی اکرم اسلام حضرت محمد مصطفی (ص) و همچنین رئیس مذهب مان حضرت امام جعفر صادق (ع) این دو مناسبت مبارک را خدمت شما تبریک عرض می کنم امیدوارم که هرچه سریع تر فرج آقا امام عصر برسد و این عیدی این روز های ما باشد و این شادی هایی که در ایام ربیع داریم، در شامگاه جمعه در خدمت شما هستیم، چون هفته های گذشته و از محضر استاد عزیز مان جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه بهرمند خواهیم بود در خصوص سؤالات تاریخی و مسائلی که به این مناسبت ها بخصوص بستگی دارد، خدمت استاد عرض سلام می کنیم، سلام علیکم و رحمة الله تبریک عرض می کنم خدمت شما و اسعدالله ایامکم.

استاد جباری:

علیکم السلام و رحمة الله، بسم الله الرحمن الرحیم، بنده هم عرض سلام و ادب دارم حضور شما جناب آقای غضبانی و همه بینندگان عزیز برنامه در نقاط مختلف کره خاکی که بیننده این برنامه و این شبکه هستند ان شاءالله که همواره موفق و مؤید باشید، سربلند باشید پیروز باشید، شاد کام باشید، تحت عنایات خاص رسول خدا (ص) و اهل بیت عصمت و طهارت حضرت باشید و باشیم ان شاءالله در تمام آنات و لحظات زندگی و ان شاءالله همواره توجه داشته باشیم به اینکه همه کار مان همه گفتار مان در مسیر رضایت مولا و سرور مان امام عصر (ع) باشد که امروزه حجت عصر هستند و نایب رسول خدا و  ائمه اطهار علیهم السلام و خاتم الوصیین، ان شاءالله که همانطور که شما هم دعا فرمودید این آرزو بر دل ما نماند و قبل از اینکه پیک اجل برسد ان شاءالله درک کنیم و ببینیم چهره زیبای حضرت حجت (عج) را و چنین روزهایی را ما به محضر آن حضرت تبریک بگوییم میلاد اجداد مطهر شان را.

مجری:

ان شاءالله بتوانیم ساعات خوبی را در خدمت شما باشیم و استفاده کنیم از محضر حضرت عالی و همچنین ساعات خوب و مورد رضایت خدا را برای بینندگان عزیز داشته باشیم و جزو صالح اعمال ما و شما عزیزان بیننده قرار بگیرد.

حضرت استاد دو تا شبهه داریم که برای ما رسیده که قرار شد از حضرت عالی سؤال کنیم، یکی اینکه بحث این است که می گویند پیامبر اکرم (ص) گاهی از اوقات نیرو می فرستاده برای غارت کردن و غنیمت گرفتن، و این را به پیامبر نسبت دادند، در خدمت شما هستیم ببینیم در این خصوص نظر شما چه هست و در تاریخ چه وجود دارد؟

استاد جباری:

بله همانطور که فرمودید این شبهه مطرح بوده و امروزه هم مطرح می کنند و این رسانه ها هم دامن می زنند، رسانه های دین ستیز اسلام ستیز، و شاید به تعبیری بتوانیم عرض بکنیم بعضی از کتب تاریخی ما هم چون درست تبیین نکرده اند این مسئله را همین شبهه زا گاهی بوده در همین ارتباط، و لذا من یک توضیح کوتاهی در این ارتباط عرض می کنم، و اصل شبهه این است که رسول خدا (ص) بعد از هجرت به مدینه ناچار شدند که غزوات و سرایای متعددی را انجام بدهند، عزیزان با دو اصطلاح غزوات و سرایا آشنا هستید، غزوات جمع غزوه به معنای آن جنگ هایی است یا اعزام هایی است که خود رسول خدا هم همراه بود با آنها، که حدود 27 غزوه، حالا یکی دو تا این طرف و آن طرف اختلاف هست و سر یک مواردی بوده که پیامبر نیرو می فرستاده برای مأموریتی که خود شان تشریف نداشتند، این هم باز متفاوت است گاهی از زیر ده نفر بوده تعداد شان، مثل سریه عبدالله بن جهش در سال دوم به منطقه نخله حدود 6-7 نفر بودند با فرمانده و بعضی از سریه ها مثل جنگ موته حدود 3 هزار نفر بودند در سال هشتم به منطقه موته در اردن فعلی ازام شدند، جعفر بن ابی طالب هم در آنجا شهید شد، اینها را اصطلاحاً سریه می گویند که در تعداد آن هم اختلاف وجود دارد، و حداقل بعضی سی و اندی گفتند و بعضی بیش از اینها گفتند، دلیلش هم این است که گاهی پیامبر کسانی را برای یک مأموریت شخصی و جزئی می فرستاد یک نفر را آن هم  سریه حساب کردند بعضی نه اینها را جزو سرایا حساب نکردند؛ اما سخن در آن مواردی است که به جنگ و درگیری انجامیده، چه توسط خود پیامبر مثل غزوه بدر، در غزوه بدر در سال دوم رسول خدا (ص) همراه با آن 313 نفر خارج شدند عملاً به این قصد که بروند کاروان تجاری قریش را تصاحب کنند، هیچ تعارفی هم نداریم اصلاً قصد همین بود، به تعبیری عیر، به تعبیر قرآن کریم در سوره انفال بعضی دنبال این عیر و  کاروان بودند، و عملاً منتهی شد به جنگ بدر چونکه ابوسفیان توانست کاروان را از تیر رس مسلمان ها دور کند، از آن طرف سپاه قریب به هزار نفر از مکه آمدند و منجر به درگیری شد و جنگ بدر اتفاق افتاد به شکست سپاه قریش انجامید و 70 کشته از آنها نصیب شان شد، مواردی هم بود که پیامبر نیرو اعزام می کرد، می رفتند به یک منطقه از آنجا غنایمی را می آوردند برای مسلمان ها، آیا اینها غارات بوده آیا نیت پیامبر در این موارد غارتگری بوده، قطعاً باید بگوییم خیر، دو نکته را عرض می کنم، یک نکته در مواردی که اصلاً قصد پیامبر مثل جنگ بدر، قصد پیامبر این بود که برود کاروان را تصاحب بکند دلیل داشت، دلیلش هم این بود که پیامبر را مشرکان مکه حدود13 سال در مکه مسلمان ها را تحت فشار قرار دادند، اموال شان را تصاحب کردند، آنها را بدون اموال راهی مدینه کردند، یعنی ناچار شدند اینها اخراج بشوند، بیایند مدینه خانه های شان ماند آنها تصاحب کردند، اموال شان ماند، مگر چقدر می توانستند از این اموال بیاورند، اینها ناچار شدند بیایند در مدینه میهمان انصار بشوند، انصار کم کم به اینها خانه دادند اموالی دادند پذیرایی کردند، میهمان بودند بالأخره، اموال شان در مکه بود این یک نکته و از باب تقاص هم که حساب بکنیم پیامبر اکرم می توانست اموالی که آنها سالها تصاحب کرده بودند از مسلمان ها باز پس بگیرد، کاروانی بود که از همین اموال مشرکان داشت به سمت شام می رفت، نکته دوم اینکه پیامبر اکرم می خواست در واقع این مسیر تجاری قریش به سمت شام را با خطر مواجه بکند، پیامی بدهد به قریش که شما از این به بعد آسیب پذیر هستید، و اگر بخواهید به آن طغیان و دشمنی تان ادامه بدهید با چنین خطری مواجه هستید، و رگ حیات مشرکان هم در مکه تجارت شان بود، چون زراعت که در مکه ممکن نبود، اینها با تجارت امرار معاش می کردند، طبیعتاً این می توانست به نحوی اعلام خطر باشد برای مشرکان، چون باید می آمدند از حاشیه بحر احمر و از ساحل این مسیری که بین مدینه و دریای احمر و جود داشت در تیر رس مسلمان ها قرار داشت و باید عبور می کردند به سمت شمال و شام، لذا یک امتیازی بود دست مسلمان ها و رسول خدا در مدینه، این هم نکته دوم بود؛ و نکته سوم هم اینکه خداوند متعال که مالک کل هستی است اختیار اموال هستی را در اختیار پیامبر اکرم قرار داده، 

«النَّبِيُّ أَوْلَىٰ بِالْمُؤْمِنِينَ مِنْ أَنْفُسِهِمْ» «و اموالهم»

احزاب/6

و به طریق اولی نسبت به کافران همینطور است، اصلاً خداوند که ولایت تامه در همه هستی دارد پیامبر را قرار داده، اگر پیامبر اکرم اراده کند مصلحت ببیند که در جایی مالی را تصرف بکند بر اساس تصریح قرآن کریم مؤمنان و دیگر انسان ها، دیگر انسان ها چون ایمان ندارند لذا در درجه بعد ذکر می شوند و الّا همه انسان ها تحت آن ولایت کلیه الهی قرار دارند و خداوند اگر به پیامبر بفرماید فلان مال را تصرف کن برای این مصلحت طبیعتاً آن شخص اختیار آن مال از دستش ساقط هست، خداوندی که مالک اصلی است چنین ولایتی را به پیامبر داده، این هم نکته سوم، که پیامبر اکرم در تصرف این اموال ولایت و اذن از جانب خداوند متعال داشت؛ این دو تا نکته را باید در نظر گرفت در این مواردی که هدف حرکت هدف تصرف یک مالی بوده، تصرف آن کاروان بوده، اما در معدود موارد اینطور بود در مورد قریش پیامبر در بدر به این نیست خارج شد، اما مثلاً در غزوات دیگر مثل غزوه بنی المصطلق، یا غزوه بن النضیر، بنی قریظه، احزاب، بعضی از این غزوات که اصلاً دفاعی بود، مثل غزوه احد، غزوه احزاب، دشمن آمده بود به مدینه داشتند دفاع می کردند، آنجایی که پیامبر رفته سر وقت یک قبیله، مثل بنی المصطلق، یا بنی قریظه، بنی نضیر، بنی قینقاع در مدینه و در خارج از مدینه مثلاً تبوک و امثال اینها، اینجا قطعاً مراد اولی پیامبر اموال نیست

مجری:

نمونه اش را داریم عهد شکنی کردند

استاد جباری:

بله عهد شکنی کردند پیامبر رفت برای مجازات شان، من یک شاهد قرآن؛ عرض کنم، قرآن کریم از این غنایمی که در این جنگ ها نصیب مسلمان ها می شد با تعبیر انفال یاد کرده، مثل جنگ بدر که اولین غنایم نصیب شد، بعد از سریه عبدالله جهش، در بدر غنایمی که نصیب شد می آمدند سؤال می کردند

«يَسْأَلُونَكَ عَنِ الْأَنْفَالِ ۖ قُلِ الْأَنْفَالُ لِلَّهِ وَالرَّسُولِ»

انفال/1

انفال جمع نفل هست، و نفل به معنای زیادی، لذا نافله را هم که می گویند نافله، چون اضافه بر واجب خوانده می شود، چرا می گویند انفال به این غنایم جنگی؟ که این غنایم جنگی بخشی از انفال هست، از این جهت که هدف اصلی در جنگ این اموال نیست بلکه پیروزی بر دشمن هست، پیروزی نصیب می شود اضافه بر آن اموال و غنایمی هم نصیب مسلمان ها می شود، لذا به این غنایم گفتند انفال، نفل زیادی از این باب، و لذا در این جنگ ها هدف پیامبر بحث توحید بود، بحث ترویج دین بود، من دو سه تا شاهد عرض می کنم در این ارتباط توصیه های پیامبر به فرمانده هان این سریه ها که اعزام می کردند، ببینید در یک دانه از این توصیه ها هم حتی نداریم ، اصلاً بابی داریم در کتاب شریف کافی جلد5 صفحه27، در آنجا حدود 9 روایت مرحوم کلینی نقل می کند در این 9 روایت و  روایات دیگر در کتب تاریخی پر است این توصیه های پیامبر اکرم، این چون از ائمه نقل شده از این جهت این را ابتدا ذکر کردم، در کتب تاریخی فراوان هست که پیامبر قبل از اعزام نیروها چه می فرمود به  اینها، اگر این چنانکه این شبکه ها می گویند پیامبر نعوذبالله دنبال راهزنی و غارتگری بود می گفت رفتید لت و پار کنید، بزنید و هرچه می توانید تصرف کنید بیاورید، این کسانی که دنبال غارت هستند طبعاً چنین دستوری می دهند، راهزنان چه دستوری می دهند به نیروهای شان می گویند بروید هر مقدار می توانید اموال بگیرید، در حالی که در هیچ یک از این سفارش ها چنین چیزی نیست، بلکه سفارش های انسانی است، حالا من چند تای آن را می خوانم، مثلاً روایتی است علی بن ابراهیم با سندش سند خوبی هم دارد این روایت اول همین جلد 5 کافی صفحه 27، عنوان باب هم هست «وصیت رسول  (ص) و امیرالمؤمنین فی السرایا» وصیت های پیامبر و امیرالمؤمنین در سرایا و این جنگ ها

مجری:

وصیتی که هم پیامبر به این توصیه می کرد و هم امیرالمؤمنین یعنی هر دو

استاد جباری:

بله، و  روایت از امام صادق (ع) هست که

«كَانَرَسُولُ اَللَّهِ صَلَّی اَللَّهُ عَلَیْهِ وَ آلِهِإِذَا أَرَادَ أَنْ یَبْعَثَ سَریَّةً»

می خواستند یک نیروهایی را اعزام بکنند

الکافی، ج ۵، ص ،۲۷، ح ۱۱۲۱۱۷

«دَعَاهُمْ فَأَجْلَسَهُمْ»

صدا می کرد می نشاند شان

«بَیْلَه یَدَیْهِ ثُمَّ یَقُولُ سِیرُوا بِسْمِ الله و بالله و فی سبیل الله علی ملت رسول الله»

حرکت کنید با نام خدا و یاد خدا در راه خدا با نیت الهی و بر دین رسول الهی

«اَ تَغُلُّوا»

زیاده روی نکنید

«وَ لاَ تُمَثِّلُوا»

مثله نکنید

افراد و جنازه ها را نسبت به آنها جسارت نکنید و اعضا را جدا نکنید

«وَ لاَ تَغْدِرُوا»

غدر یعنی نقض پیمان، اگر با دشمن پیمان و معاهده ای بستید پایبند باشید به آن اهل غدر نباشید که امیرالمؤمنین درباره معاویه فرمود

«وَ لکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ»

معاویه اهل غدر و فجور هست

نهج البلاغه، خطبه200

«وَ اللّهِ مَا مُعَاوِیَةُ بِأَدْهَى مِنِّی»

معاویه زیرک تر از من نیست

«وَ لکِنَّهُ یَغْدِرُ وَ یَفْجُرُ»

او اهل غدر است اهل پیمان شکنی است

«وَ لَوْ لاَ کَرَاهِیَةُ الْغَدْرِ لَکُنْتُ مِنْ أَدْهَى النَّاسِ»

اگر غدر کار بدی نبود من از معاویه خیلی راه ها را بهتر بلد هستم

«وَ لاَ تَقْتُلُوا شَيْخاً فَانِياً»

پیرمرد ها را نکشید

الکافی، ج ۵، ص ،۲۷، ح ۱۱۲۱۱۷

«وَ لاَ صَبِيّاً وَ لاَ اِمْرَأَةً»

بچه ها را نکشید به زنها کاری نداشته باشید

«وَ لاَ تَقْطَعُوا شَجَراً»

درختی را قطع نکنید

«إِلاَّ أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَيْهَا»

مگر اینکه ناچار باشید

مثلاً میدان جنگ اقتضا می کند که راهی باز بشود، آنجا درختی را قطع کنید، چنانکه خود پیامبر در جنگ بنی نظیر این کار را انجام داد، چند تا درخت از نخل های یهود بنی النضیر با پیامبر دستور داد قطع بکنند، در سوره مبارکه حشر اشاره به این شده که اذن الهی بود

«ما قَطَعْتُمْ مِنْ لِينَةٍ أَوْ تَرَكْتُمُوها قائِمَةً عَلى‌ أُصُولِها فَبِإِذْنِ اللَّهِ»

هیچ درختی را قطع نکردید در غزوه بنی النضیر یا سر جایش نگذاشتید مگر اینکه با اذن الهی بود

حشر/5

آنجا چون ناچار بود پیامبر اکرم برای اینکه میدان باز بشود یا برای اینکه یهود بنی النضیر به یأس کشیده شوند و زود تسلیم بشوند، این نکته را هم گفتند مگر اینکه اضطرار پیش بیاید درختی را قطع بکنند و الّا فرمود

«وَ لاَ تَقْطَعُوا شَجَراً إِلاَّ أَنْ تُضْطَرُّوا إِلَيْهَا»

الکافی، ج ۵، ص ،۲۷، ح ۱۱۲۱۱۷

و بعد فرمود که اگر یک کسی از مسلمان ها کسی از کافران را پناه داد، که قرآن هم به این اشاره می کند که بیاید و سخن الهی را بشنود، در سوره مبارکه توبه هم اشاره شده، آیه کاملاً گویای این هست که هدف پیامبر در جنگ ها چه بود

«وَإِنْ أَحَدٌ مِنَ الْمُشْرِكِينَ اسْتَجَارَكَ فَأَجِرْهُ حَتَّىٰ يَسْمَعَ كَلَامَ اللَّهِ ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ ۚ ذَٰلِكَ بِأَنَّهُمْ قَوْمٌ لَا يَعْلَمُونَ»

اگر یکی از مشرکان پناه خواست که بیاید سخن شما را بشنود به او پناه بدهید با اسکورت بیاورید سخن الهی را بشنود بعد دوباره با اسکورت به جای امن برسانید او را

توبه/6

«ثُمَّ أَبْلِغْهُ مَأْمَنَهُ»

تا اینکه کلام خدا را بشنود

دلیلش هم این است که اینها نمی دانند بیاورید و آگاه بکنید آنها را، هدف اصلی هدف فرهنگی است، هدف دینی است، هدف رشد و تعالی است و نه غارتگری، اینجا هم دارد که

«فَهُوَ جَارٌ«حَتّٰى يَسْمَعَ كَلاٰمَ اَلّٰهِ»فَإِنْ تَبِعَکُمْ فَأَخُوکُمْ فِی اَلدِّینِ»

اگر سخن شما ر شنید و  تبعیت کرد برادر شما در دین می شود

الکافی، ج ۵، ص ،۲۷، ح ۱۱۲۱۱۷

«وَ إِنْ أَبَی»

اگر قبول نکرد

«فَأَبْلِغُوهُ مَأْمَنَهُ وَ اِسْتَعینُوا بِاللَّهِ عَلَهِ»

تا یک جای امن برسانید

این یک نمونه که یکی از این 9 روایت بود

مجری:

این رحمت پیامبر را می رساند

استاد جباری:

بله، یکی از 9 روایت این باب را عرض کردم، و یک روایت هم باز جالب است که این را هم خوب است اشاره بکنم  از امیرالمؤمنین (ع) در اعزام آن حضرت به یمن، هم می دانیم که امیرالمؤمنین (ع) بعد از فتح مکه تا رحلت پیامبر، پیامبر اکرم حداقل دوبار امیرالمؤمنین را به یمن اعزام کرد، البته بعضی از بزرگان بیش از اینها ذکر کردند، در یکی از این اعزام ها وقتی که حضرت می خواستند عازم بشوند پیامبر اکرم آمدند برای بدرقه امیرالمؤمنین در ماه رمضان سال 10، قبل از حجة الوداع که پیامبر از آن طرف به حجة الوداع تشریف بردند در ماه اواخر ذی القعده در ماه رمضان، دو ماه قبل تقریباً امیرالمؤمنین را فرستاده بودند به یمن، حضرت بعداً از یمن آمدند در مکه ملحق شدند به پیامبر اکرم در بحث حجة الوداع، هنگام اعزام پیامبر فرمود که

«أن يُعَسْكِرَ بِقُبَاءَ»

در قبا اردو بزند

مغازي الواقدي، الواقدي، ج3،ص 1079

همین کار را کرد، و اصحاب جمع شدند و پیامبر عمامه بر سر امیرالمؤمنین پیچید و پرچم را به دست امیرالمؤمنین داد برای حرکت، بعد از این دارد که رسول خدا توصیه هایی به امیرالمؤمنین (ع) دارد، و امیرالمؤمنین پرسیدند که یا رسول الله من چگونه عمل کنم در آنجا، جالب است این عبارات در مغازی واقعی آمده، جلد3، صفحه1079، فرمود که

«إذَا نَزَلْت بِسَاحَتِهِمْ فَلَا تُقَاتِلْهُمْ»

وقتی رفتی با آنها مواجه شدی مبادا جنگ را تو شروع کنی

المغازی، ج3، ص1079

اینها هم گویای این هست که اگر هدف غارتگری بود که نباید اینطوری می فرمود

«حَتّى يُقَاتِلُوك»

تا آنها جنگ را شروع بکنند

حتی اگر آنها هم جنگ را شروع کردند تو باز حمله نکن تا اینکه یکی از شما کشته بشود فرمود که

«فَلَا تُقَاتِلْهُمْ حَتّى يَقْتُلُوا مِنْكُمْ قَتِيلًا»

بعد از اینکه آنها دیگر اقدام عملی به جنگ کردند تو به آنها عرضه کن اسلام را ببین آنها چه می گویند، به آنها بگو که

«هَلْ لَكُمْ إلَى أَنْ تَقُولُوا لَا إلَهَ إلّا الله؟»

اگر قبول کردند لا اله الّا الله را بگویند توحید را ملتزم بشوند

«فَإِنْ قَالُوا نَعَمْ»

اگر قبول کردند

بگو

«هَلْ لَكُمْ أَنْ تُصَلّوا؟»

حاضر هستید نماز بخوانید؟

«فَإِنْ قَالُوا نَعَمْ»

اگر گفتند بله

بگو

«هَلْ لَكُمْ أَنْ تُخْرِجُوا مِنْ أَمْوَالِكُمْ صَدَقَةً تردُّونها عَلَى فُقَرَائِكُمْ؟»

حاضر هستید زکات بدهید آن هم به فقرای خود تان

زکات از مال تان جدا کنید بدهید به فقرای خود تان نه اینکه به ما بدهید، این گویای این است که پس هدف، هدف غارتگری اموال نیست، این می خواهد اخذ زکات بکند بدهد به فقرای قبیله خود تان،

«فَلَا تَبْغِ مِنْهُمْ غَيْرَ ذَلِكَ»

اگر این را قبول کردند دیگر هیچ چیز از آنها نخواه

همین کافی است، آن جمله معروف شان را پیامبر اینجا فرمود که برای همه ما این درس است واقعاً ای کاش در این مسیر حرکت کنیم، فرمود

«وَاَللهِ، لَأَنْ يَهْدِي اللهُ عَلَى يَدِك رَجُلًا وَاحِدًا»

ای علی اگر خداوند به دست تو یک نفر را هدایت بکند

«خَيْرٌ لَك مِمّا طَلَعَتْ عَلَيْهِ الشّمْسُ أَوْ غَرَبَتْ!»

برای تو بهتر از است از تمام آنچه که خورشید بر آن می تابد یا غروب می کند،

یعنی نه فقط کره زمین، خورشید بر چه محدوده ای می تابد، برای تو بهتر است از تمام آنچه که در اینجا وجود دارد، حالا ما در این دنیا نمی بینیم عرصه، عرصه ای است که پرده ها کشیده است و معلوم نیست اما وقتی که عرصه آخرت بشود سرائر معلوم بشود، اعمال معلوم بشود، باطن اعمال معلوم بشود، معلوم می شود آن کسانی که در مسیر هدایتگری بودند خداوند چه چیزهایی به آنها عطا می کند،  چه پاداش هایی دریافت خواهند کرد و برعکس، از همینجا به تعبیر قرآن اگر یک نفر را زنده کند گویا همه مردم را زنده کرده اگر یک نفر بمیراند یعنی از راه بدر بکند، امروزه این شبکه های ضاله ای که هستند علیه دین، علیه حجاب علیه عفاف علیه  معالم دینی همینطور دارند تشویق می کنند، تحریک می کنند، اینها دیگر چه وضعی خواهند داشت و برعکس آنها که در مسیر هدایت هستند، آنها چه پاداشی دریافت خواهند کرد، و امیرالمؤمنین همین کار را کرد، تشریف بردند در آن منطقه و

«أرض مذحج»

قبیله مذحج بود

در آنجا رفتند و اصحاب شان را مقابل قرار دادند، و آنها ابتدا حاضر نشدند که تسلیم بشوند به جنگ پرداختند، یک جنگ اولیه ای شد 20 نفر از آنها کشته شدند، امیرالمؤمنین جنگ را متوقف کرد، خب اگر به قصد غارتگری رفته بود می زد و می رفت جلو و اموال را غارت می کرد بر می گشت، متوقف کرد اسلام را به آنها عرضه کرد، نجات دادند، فرمود که حاضر هستید که اسلام را بپذیرید؟ اینجا همه قبول کردند و آمدند گفتند که ما مقدمه هستیم، قبیله ما خیلی بیشتر از اینها است، ما نماینده آنها هستیم و آمدند

«فَسَارَعُوا وَأَجَابُوا، وَتَقَدّمَ نَفَرٌ مِنْ رُؤَسَائِهِمْ»

گروهی از رئیس های شان آمدند

«فَبَايَعُوهُ عَلَى الْإِسْلَامِ»

و با امیرالمؤمنین بر اسلام بیعت کردند

و گفتند

«نَحْنُ عَلَى مَنْ وَرَاءَنَا مِنْ قَوْمِنَا»

قوم ما پشت سر ما هستند

«وَهَذِهِ صَدَقَاتُنَا فَخُذْ مِنْهَا حَقّ اللهِ!»

این هم صدقات ما است زکات ما است، آنچه که حق الهی است از آن بگیر

تسلیم شدند، اینها شواهد خوبی است دال بر اینکه هدف غارتگری نبوده، منتهی متأسفانه در متون تاریخی گاهی به گونه ای ترسیم کردند که پیامبر گروهی را فرستاد و رفتند جنگیدند، فلان مقدار شتر و گوسفند گرفتند و آوردند مدینه، بدون توضیح و تبیین

مجری:

البته آنها هم که مشخص است، بالأخره تاریخ دست چه کسانی بوده، مثلاً سلاطینی بودند که اینها خود شان خیلی وقت ها گفتند.

استاد جباری:

یا آن تاریخ نویس یا ناقل متأسفانه توجه نکرده به اینکه یک زمانی خواهد رسید که این شبهات مطرح خواهد شد، تبیین کافی را صورت بدهد از شواهد موجود؛ مواردی بوده که پیامبر اکرم نیرو فرستاده اینها رفتند با یک قبیله ای که، این قبیله سر خم نمی کرده در برابر اسلام و جنگ صورت گرفته با قبایل جاهلی جزیرة العرب که اینها جز زبان زور مثل اسرائیل را امروز تصور بکنید، اسرائیلی که حاضر نیست به هیچ مذاکره ای تن بدهد و به هیچ قرار دادی عمل بکند، زبانی جز زبان زور نمی فهمد، با اینها باید با زبان زور صحبت کرد تا سر خم کند بعد بیاید سر میز مذاکره بنشیند، بعضی از قبایل عنود جزیرة العرب همین بوده یعنی بر اساس خلق و خوی جاهلی جز زبان زور نمی پذیرفتند لذا پیامبر اکرم ابتدا با یک مانور قدرتی با آنها برخورد می کرد مثل امیرالمؤمنین که، ابتدا با اینها وقتی نپذیرفتند جنگی انجام داد، وقتی که20 نفر از آنها کشته شدند در میدان، امیرالمؤمنین متوقف کرد، و اینجا دیگر تسلیم شدند، در مقابل دعوت اسلام، و چاره ای هم جز این نبود، یعنی اسلام نمی توانست خودش را حبس در مکه و مدینه بکند، دینی بود که باید عرضه بر جهان می شد، و اینها خار سر راه بودند می گفتند ما باید بت خانه های مان دایر باشد در همان مرام جاهلی باشیم و خب طبیعتاً  دولت اسلامی نمی توانست پذیرد چنین نمودهای شرک را در عرصه و قلمرو اسلام.

مجری:

خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری عزیز، استاد من یک نکته را اینجا یاداشت کردم در ضمن پاسخ های تان، فرمودید که امیرالمؤمنین چندین بار به یمن رفته، یمن هم زیر سلطه حکومت ایران بوده در زمان پیامبر.

استاد جباری:

بله یمن حتی از دوره جوانی پیامبر اکرم ایرانی ها آمدند، دوره انوشیروان یمن را تصاحب کردند

مجری:

عملاً اسلام را امیرالمؤمنین وارد ایران کرده اگر حساب کنیم، یمن اگر جزو ایران باشد

استاد جباری:

بله وارد یمن کرد و ایرانی ها در یمن، چون ابناء الفرس می گفتند به اینها، که بخصوص در زمان پیامبر حاکم ایرانی یمن بنام باذان بود که او هم آمد و مسلمان شد، طی یک جریانی، خسرو پرویز نماینده هایی فرستاد و او از جانب خسرو پرویز مأمور شد نماینده هایی بفرستد به مدینه، بعد از اینکه پیامبر سال هفتم نامه فرستاد به ایران برای خسرو پرویز که بیا و مسلمان شو، و او که یک پادشاه متکبری بود به باذان که حاکم ایرانی یمن بود نامه نوشت که برو ببین عربی که مدعی نبوت شده چه کسی است سر او را برای من بیاور، و این هم کسانی را فرستاد به مدینه و اینها وقتی با پیامبر آشنا شدند آمدند توصیف کردند برای باذان، باذان مسلمان شد، بخصوص پیامبر یک اعجازی هم نشان داد، به اینها گفت که پادشاه شما شب گذشته توسط پسرش کشته شده، شیرویه خسرو پرویز را کشت و خودش جای او نشست، اینها آمدند به باذان گفتند، باذان گفت که ما صبر می کنیم باید خبر از ایران برسد اگر رسید و معلوم شد راست می گوید، معلوم می شود از آسمان سخن می گوید و پیامبر است، و همین موجب شد که مسلمان شد و  ایرانی های موجود در یمن.

مجری:

یکی از شبهات هم در رسانه ها خیلی ها در بوغ و کرنا می کنند برخی از اینها این اسلام آمدن به ایران، یعنی آمدن خود دین اسلام نسبت می دهند به بعضی ها که اصلاً آن رفتار و آن چیزی که هست هیچ وقت شاید نمی شود گفت که ارمغان او باشد

استاد جباری:

بله، اسلام باذان مربوط حدود سال هفتم هست و اعزام امیرالمؤمنین سال 8 به بعد است که فتح مکه صورت گرفت، گسترش اسلام در یمن قطعاً مرهون حضور امیرالمؤمنین است، شاهد آن را هم در تاریخ می گویند پیامبر خالد بن ولید را هم فرستاد قبل از امیرالمؤمنین بین اینها، 5-6 ماه آنجا بود افاقه ای نکرد، امیرالمؤمنین تشریف بردند قبیله همدان یکپارچه نه فقط مسلمان شدند بلکه شیعه شدند، یعنی امیرالمؤمنین اسلام شیعی را داخل یمن کرد، دز زمان خلیفه دوم فتوحات از ناحیه عراق وارد ایران شد و اسلام در زمان عمر آنجا وارد شد، عمر یک خلیفه ای بود که باید این کار را انجام می داد، آن هم یک کسانی که اسلام را به ایران آوردند بدنه مسلمان ها بودند امثال سلمان، در فتح مدائن که پایتخت دوم  دولت ساسانی بود در مدائن امثال سلمان موجب فتح مدائن شد، و در مدائن بعداً سلمان والی شد و آنها را با تشیع آشنا کرد، مدائن یکی از مناطق، شیعه نشین شد بخاطر حضور امثال سلمان.

مجری:

خیلی ممنونم این سؤالات را قبلاً هم داشتیم، حالا به مناسبت به ذهن آمد عرض کردم خدمت تان، شقه دیگری از این سؤال از دوستی که به ما این سؤال را دادند، و گفتند این سؤال را مطرح کنیم، بحث اسارت و برده داری است، می گفتند که پیامبر جنگ ها می رفتند و اسیر می گرفتند و این اسیر ها را به برده تبدیل می کردند و می گذاشتند به عنوان برده و بند خدمت کنند، این شبهه را گفتند چطور می شود پاسخ داد، آیا تاریخ هم باز این را تأیید می کند همچین روندی را یا نه؟

استاد جباری:

بله اینها شبهه مطرحی است و کسانی که یا نمی دانند یا خود شان را به تجاهل می زنند، اسلام را متهم می کنند به اینکه آئین برده داری را ادامه داده، تأیید کرده تشویق کرده و امثال اینها، در حالی که واقع مطلب چنین نیست، با این توضیحی که عرض می کنم، اسلام مشوق برده داری نبوده است، بلکه برده داری آن هم در یک صورت یک امر تحمیلی و اضطراری بوده برای اسلام، توضیحی که قبل از اسلام در دوره جاهلیت چه در جزیرة العرب چه غیر جزیرة العرب انسان ها به بهانه ها و طرق مختلفی به بردگی کشیده می شدند، جریان برده داری در جزیرة العرب، در روم آن زمان بوده در ایران بوده در چین بوده، در آفریقا در نقاط مختلف کره زمین برده داری متأسفانه وجود داشته، به استعباد کشیدن بندگان، انسانی انسان دیگر را مالک شود و تحت سیطره خودش بگیرد ،متأسفانه وجود داشته و چه ظلم هایی به این بردگان می شد و بعد از اسلام هم در مناطق غیر اسلامی گاهی انسان این فیلم های مربوط به اروپاییان غربیان و کسانی که رفتند به آفریقا و این سیاهان آفریقا را سوار کشتی کردند بردند به اروپا بردند به آمریکا، بسیاری از اینها در این کشتی ها جان دادند، آنهایی که زنده ماندند برده شدند به مزارع این اروپایی ها و آمریکایی ها و تحت سیطره و ظلم آنها به بردگی کشیده شدند، به هیچ وجه این شکل برده داری مورد تأیید اسلام نبوده و نیست، در دوره قبل از اسلام بردگان گاهی در جنگ، همان اسرای جنگی را می بردند برده می کردند، گاهی یک فردی را می دزدیدند، در مسیری داشته می رفته بنده خدا، بیابانی قبیله یا قومی می رفتند می دزدیدند، می آوردند و به عنوان برده به دیگری می فروختند، گاهی کسی بدهکار بود به دیگری نمی توانست بدهی را پرداخت کند در قبال بدهی اش باید بردگی را تحمل می کرد و  تقبل می کرد، می گفتند چون بدهی ات را نمی توانی پرداخت کنی، پس خودت باید در قبال بدهی ات پرداخت بشوی، می برد می فروخت او را و از قبل پولی که می گرفت بدهی اش را اخذ می کرد، اسلام هیچ یک از اینها را تأیید نکرده ، تنها راهی که اسلام ناچار شد سراغ بحث بردگی برود همان بحث جنگ ها بود، جنگ هایی که رخ می داد در زمان رسول خدا(ص) کسانی اسیر می شدند، مشرکان، شرطش این است که مشرک باشد، مشرک و غیر مسلمانی اسیر می شود، در قبال این اسیر چند راه محتمل بود که معمولاً انجام می گرفت، خیلی وقت ها این اسرا را می کشتند، قتل عام می کردند، الآن هم در 7-8 روز قبل، یکی دو هفته قبل دیدیم که در همین درگیری ارمنستان و آذربایجان بعضی از همین اسرای ارمنی را آذری ها به گلوله بستند، کلیپش در آمد و اسیر را راحت می کشند، قتل عام می کنند، یا اینکه اسیر را زندانی می کردند در حبس می کردند تا تکلیف او معلوم بشود، حبس ابد می شد یا امثال این، و راه سوم آزاد کردن است، خب اگر اسلام اینها را قتل عام می کرد عمل غیر انسانی بود، زندانی بکند باز باطل کردن یک انسان است، آزاد بکند باز بر می گردد به آغوش شرک در خدمت شرک قرار می گیرد، راه چهارم این است که به ظاهر به اسم برده، عبد یا، امه کنیز فروخته بشود به یک خانواده مسلمان، وارد آن خانواده مسلمان بشود کم کم با اسلام آشنا بشود، آن هم با توصیه ها و رفتارهای انسانی که اسلام توصیه کرده و رسول خدا (ص)، من از تاریخ یعقوبی، جلد2، صفحه 111.

مجری:

حالا اینکه شما فرمودید همین احکام و همین آئینی که پیامبر فرموده و دین اسلام فرموده خود دلیل بر مخالفت با همین بحث است، چون آخرش می خواهد او را به هدایت بینجامد.

استاد جباری:

بله به آزادی بینجامد به هدایت بینجامد

مجری:

لذا به هر بهانه ای کفاره روزه، آزاد کند، قسم آزاد کند برای هر چیزی می گوید تو می توانی کنی

استاد جباری:

حتی اینقدر فضیلت آزاد کردن برده را بزرگ دانسته اسلام که گاهی برای بیان اینکه فلان کار اجرش بزرگ است می گوید مثل آزاد کردن یک برده در راه خدا، اجر آن برابری می کند با آزاد کردن برده ای در راه خدا.

در یعقوبی، جلد2، صفحه 111، از آخرین کلمات پیامبر در حیات شریف شان هست، یعنی پیامبر اکرم در حجة الوداع، در عرفات خطبه معروفی خواندند، بندهای مختلفی دارد آن خطبه یک بند آن این هست، فرمود

«فأوصيكم»

شما را سفارش می کنم

تاريخ اليعقوبي، احمد بن ابی یعقوب،ج 2، ص 111

پیامبر دیگر آخر عمرش هست اینها را می فرماید

«فأوصيكم بمن ملكت أيمانكم»

نسبت به بندگان تان آنهایی که مالک آن هستید، چه مرد چه زن سفارش می کنم

«فأطعموهم مما تأكلون»

از آنچه که خودتان می خورید به آنها بدهید

«و ألبسوهم مما تلبسون»

آنچه که می پوشید به آنها بپوشانید

کجای دنیا با بردگان اینطور رفتار می کردند؟

«و إن أذنبوا فكلوا عقوباتهم إلى شراركم، ألا هل بلغت؟»

اگر یک گناهی انجام دادند از آنها بگذرید و سخت نگیرید بر آنها

«ألا هل بلغت؟»

آیا ابلاغ کردم؟ کلام را به شما رساندم؟

«قالوا: نعم. قال: اللهم اشهد»

چون در آن بند های خطبه عرفات پیامبر اکرم هر بندی که می فرمود، می فرمود آیا رساندم به شما؟ شنیدید، می گفتند بلی،  می فرمودید اللهم الشهد، خدای تو شاهد باش که من به اینها مسئله را رساندم، بعد دنبالش فرمود

«إن المسلم أخو المسلم لا يغشه و لا يخونه و لا يغتابه»

مسلمان نسبت به مسلمان غش و خیانت و غیبت نباید داشته باشد

«و لا يحل له دمه»

خونش حلال نیست بر مسلمان، مالش حلال نیست بر دیگری، تعرض به مال نداشته باشد، بعد فرمود

«ألا هل بلغت؟ قالوا: نعم!»

و این توصیه ها، و آن وقت نتیجه این توصیه ها این بود در تاریخ داریم که مثلاً یک برده ای را و یک اسیری به یک خانواده مسلمانی سپرده شد و او بعداً تعریف می کرده می گفت من رفتم در خانه آدم مسلمان حتی غذای بهتر را می دادند به من، غذای پست تر را خود شان مصرف می کردند، این از نتایج توصیه های  پیامبر بود. من خیلی وقت ها یاد این روایت مربوط به امام رضا(ع) می افتم که فکر کنم حتی برای دوره ولایت عهدی حضرت باشد که سفره می انداختند و بردگان می آمدند، و امام رضا دعوت شان می کرد بیایید سر همین سفره با من ولی عهد بنشینید و غذا بخورید، و آن شخص دیگری که خادم حضرت بود، عرض می کند که بگذار یک سفره جدایی برای اینها پهن بکنیم، فرمود که مه، ساکت باش، این چه حرفی است داری می زنی

«إن رب واحد، و العبد واحد، و الاُم واحدة، و الجزاء بالأعمال»

ساکت باش، خدای مان یکی است، پدر مان یکی است حضرت آمد، مادر مان یکی است حضرت حوا، جزا هم با اعمال است

برتری به اعمال انسان است، من چه برتری نسبت به اینها جز به اعمال می توانم داشته باشم، سر یک سفره و همه ائمه اینطور بودند و یکی از دلایل رشد تشیع در ایران به شهادت تاریخ همین بود که  متأسفانه بخصوص خلیفه دوم، عمر بن خطاب متأسفانه نگاه های نژاد پرستانه نسبت به این بردگان داشت و اینها را اجازه حضور در مدینه نمی داد، اجازه ازدواج با زنان عرب نمی داد، دقیقاً برگشت به زمان جاهلیت، اسلامی که آمده بود «انّ اکرمکم عنداللّه اتقیکم» را جا بیندازد، عمر بن خطاب متأسفانه خلاف این را در پیش گرفت و رسید همین رویه به زمان عثمان، وقتی به زمان امیرالمؤمنین رسید حضرت به اینها میدان داد، این موالی و این عجم ها، بردگان ایرانی که آمدند در محدوده مناطق عربی، امیرالمؤمنین در کوفه اینها را اجازه می داد می آمدند، صف اول نماز با آنها گرم می گرفت، اشعث اعتراض کرد به امیرالمؤمنین که چه خبر است اینقدر به اینها میدان می دهی که حضرت تشر آمده به این اشعث ملعون بخاطر همین قصه و اینها می دیدند رفتار های انسانی ائمه را و لذا قلباً جذب به ائمه شدند، بعد از امیرالمؤمنین امام سجاد مثلاً دارد که چقدر از اینها را گرفت و آزاد کرد، و همین ها موجب شد که کم کم به بدنه جامعه ایران آن زمان اینها منتقل بشود، یکی از عوامل گرایش شان به تشیع چنین چیزی بوده.

مجری:

چیزی که کاملاً می شود گفت یک نگاه منفی به آن بوده یک چیزی که در یک جای دیگر بوده180 درجه آن طرف تر این باعث شده در یک برهه ای از زمان، حتی همان که فرمودید زمان امام سجاد (ع) مدینه احیا بشود، ایران احیا بشود، و خیلی از مسلمان ها احیا شده همین فرهنگ اصلاح شده هستند.

استاد جباری:

به تعبیری دیگر مسئله برده داری فقط یک اسم بدی است اشتراک اسمی دارد، آنچه که در اسلام هست و الّا در اسلام اسم برده داری است اما در واقع فرستادن اسرا به مکتب خانه است، به خانه هایی که در آنجا  این اسرا می آمدند با این رفتار های انسانی با اسلام آشنا می شدند، جذب به اسلام می شدند با یک طریق نه طرق متعدد که  عرض کردم در جاهلیت بود، برده شدن با یک طریق آن هم اسارت در جنگ اسلام و کفر، اما آزادی با طرق متعدد که اشاره شد از طریق کفارات ترغیب می شدند از طریق تدبیر مکاتبه، که در فقه هر کدام تعریفی دارد و از طریق خود مستحب بودن، توصیه به آزاد کردن بردگان از طرق متعدد راه آزادی مثل قیفی شما در نظر بگیرید که از آن سر باریک آن وارد می شدند، فقط از طریق اسارت در جنگ اسلام و کفر، اما از آن طرف، از طرف گشاد آن راه های متعدد برای خروج اینها از بردگی، آن هم با حالت اسلام وجود دارد.

مجری:

خیلی ممنون استاد عزیز چقدر خوب توضیح می دهید و چقدر شیر فهم می شویم از این مطالب، با بیان شما استاد، و فن این دست شما است، خیلی متشرکم، استاد سؤالات دیگری هم به دست ما رسیده که از حضرت عالی باید بپرسیم، جالب این بود که امروز ولادت حضرت امام صادق(ع) هم هست، شما از کلام امام صادق (ع) احادیث و روایاتی را برای ما فرمودید و خیلی جالب بود که پیامبر را هم از طریق امام صادق (ع) برای ما معرفی کردید، در سؤالی که برای ما رسیده این است که می گوید در نزد اهل سنت متأسفانه روایاتی هست که می گوید پیامبر قبل از بعثت برخی از آئین جاهلیت را مرتکب می شدند یا برخی از کارهای آنها را می کردند، قبل از بعثت، پرسیدند نگاه اهل بیت به این روایات و به این صحبت هایی که آنجا شده چه بوده، حالا ما اگر شما صلاح بدانید چون ولادت امام صادق (ع) هست از امام صادق بیشتر در این خصوص بشنویم و  پیامبر را بشناسیم.

استاد جباری:

بله دو نکته است، حال جایگاه پیامبر نزد ائمه (ع) که بخصوص چون ولادت امام صادق (ع) هست دو سه روایت در اینباره هست که عرض می کنم، قبلش همان نکته ای که اشاره فرمودید که نگاه اهل سنت به پیامبر قبل از بعثت، متأسفانه در متون آقایان اهل سنت، ما پیامبر شناسی را باید از نوادگان معصوم پیامبر بگیریم یا از اغیار از دیگران؟ اهل یک خانه آگاه تر هستند، بخصوص اهل یک خانه اگر معصوم باشند، ائمه معصومین باشند که پیامبر ارجاع به آنها داده، اینها آگاه تر هستند یا دیگران، خب دیگران وقتی می آیند پیامبر را بشناسانند هم، پیامبر را طوری می شناسانند که در صحیح بخاری این روایت آمده، و در برخی دیگر از متون اهل سنت ترسیم شده پیامبر اکرم به عنوان نعوذبالله کسی که در جاهلیت حتی نعوذبالله باستلام الأصنام می کرده دست به بتها می کشیده، احترام به بت ها می گذاشته، نعوذبالله پیامبر اکرم در جاهلیت از گوشتی که اسم خدا بر آن ذبیحه برده نشده و  ذبح شده می خورده، بعضی دیگرانی در جاهلیت بودند نمی خوردند پیامبر از آنها یاد گرفته بعد از آن دیگر نخورده

مجری:

دقیقاً همین است وقتی جایگاه پیامبر را درست نشناسی اینها را قبول می کنی

استاد جباری:

ببینید در صحیح بخاری جلد6، صفحه 225، در الطبقات کبری ابن سعد که قبل از صحیح بخاری تدوین شده، جلد3، صفحه 380، از عبدالله بن عمر نقل شده

«عن رسول الله»

الطبقالت الکبری، ج3، ص 380

از پیامبر مثلاً نقل کرده

«أنه لقي زيد بن عمرو بن نفيل»

پسر عموی آقای عمر، زید بن عمر بن نفیل است، از همینجا مشخص می شود که این روایات چرا ساخته شد می گوید که پیامبر در جاهلیت با زید بن عمر بن نفیل برخورد کرد

«بأسفل بلدح»

منطقه ای بوده در مکه

«وذلك قبل أن ينزل على رسول الله الوحي»

این قبل از این بود که وحی بر پیامبر نازل بشود

«فقدم إليه رسول الله سفرة»

پیامبر اکرم سفره و غذایی را تعارف کرد به این

«فيها لحم »

در آن گوشت بود

«فأبى أن يأكل منها »

این ابا کرد از این بخورد

«ثم قال»

گفت

«إني لا آكل مما تذبحون على أنصابكم»

من نمی خورم از این گوشت ها

انصاب یعنی برای بت های تان می آیید اینها را می کشید

«ولا آكل مما لم يذكر اسم الله عليه »

من نمی خورم از این گوشت هایی که اسم خدا بر آن برده نشده

این صحیح بخاری است، یعنی دیگری می خواهد ترجیح بدهد پسر عموی آقای خلیفه را بر پیامبر و نسبت می دهد پیامبر از این غذا ها می خورد او ابا کرد او جزو حنفا بود، یا روایت دیگری را در البدایه و النهایه، ابن کثیر جلد2، صفحه352، آمده از جابر بن عبدالله که نعوذبالله

«کان النبی صلى الله علیه وسلم یشهد مع المشرکین مشاهدهم»

همراه مشرکین می رفتند مراسم آنها شرکت می کرد

البدایة  النهایة، ابن کثیر، ج2، ص352

«فسمع ملکین خلفه أحدهما یقول لصاحبه: اذهب حتی تقوم خلفه. فقال الآخر: کیف أقوم خلفه و عهده باستلام الأصنام»

صدای دو تا ملک را شنید یکی به آن یکی می گفت که بیا برویم پشت رسول الله قرار بگیریم، آن یکی گفت چگونه در پشت او قرار بگیریم

«و عهده باستلام الأصنام»

او اهل استلام اصنام است دست به این بتها می کشد

احترام به بت ها می گذارد، همین که پیامبر این را شنید

«فلم یعد بعد ذلک أن یشهد مع المشرکین مشاهدهم»

پیامبر دیگر بعد از آن ترک کرد این قصه ها را

یا در معجم البلدان، جلد4 صفحه 116، آمده

«وقد بلغنا أن النبي، صلّى الله عليه وسلّم، ذكرها يوما فقال: لقد اهتديت للعزّى شاة عفراء وأنا على دين قومي»

من یک وقتی به عزّی یک گوسفند چاق و خوبی هدیه کردم و من بر دین قومم بودم

معجم البلدان، الحموي، ياقوت،ج 4، ص 116

اینها دستپخت های منابع آقایان اهل سنت است از صحیح بخاری تا اینها، حالا بیاییم سراغ اهل بیت (ع)، امیرالمؤمنین(ع) در خطبه قاصعه، خطبه 192 نهج البلاغه، این جمله معروف شان

«وَ لَقَدْ قَرَنَ اللَّهُ بِهِ (صلی الله علیه وآله) مِنْ لَدُنْ أَنْ کانَ فَطِیماً أَعْظَمَ مَلَک مِنْ مَلَائِکتِهِ»

خداوند از زمانی که پیامبر از شیر باز ستانده شد، بزرگترین فرشته را خداوند قرین با پیامبر کرد

نهج البلاغه، خطبه 192

یعنی زمانی که حرکت می خواست بکند رفتار اختیار می خواهد انجام بدهد بزرگترین فرشته را خداوند قرین با پیامبر کرد، که چکار کند؟

«یسْلُک بِهِ طَرِیقَ الْمَکارِمِ وَ مَحَاسِنَ أَخْلَاقِ الْعَالَمِ لَیلَهُ وَ نَهَارَهُ»

شب و روز پیامبر را سوق بدهد به سمت مکارم اخلاق، محاسن اخلاق عالم، شب و روز همراه پیامبر بود

این توصیف امیرالمؤمنین هست و عقل هم همین را اقتضا می کند، ما امامیه که معتقد هستیم به عصمت پیامبر حتی قبل از بعثت از طفولیت تا بعثت و بعد از بعثت هم که عصمت داشته، بجز این ادله نقلی بر اساس دلیل عقلی، دلیل عقلی چیست؟ اینکه اگر کسی خودش پیش از بعثتش مرتکب این گناهان می شد، مرتکب شرک می شد، مردم چگونه به قول او اعتماد بکنند، وقتی که می گوید من پیامبر خدا هستم، می گوید اگر تو پیامبر هستی خودت نباید این کارها را انجام می دادی.

مجری:

جالب این است که اصلاً همان عبدالله بن عمر آنطور در مورد عمویش می گوید اصلاً چطور تو می توانی او را قیاس کنی

استاد جباری:

چه بازی های با تاریخ اسلام شد با چهره پیامبر، و این بلاها را بر سر اسلام و رسول خدا، و چهره ای که از رسول خدا در تاریخ ترسیم شده متأسفانه آوردند و آن آیه شریفه که می فرماید

«وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ ۖ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا ۖ قَالَ وَمِنْ ذُرِّيَّتِي ۖ قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِينَ»

بقره/124

اینکه می فرماید عهد من به ظالمین نمی رسد، یعنی ظالم نه فقط آن کسی که در دوره امامت و نبوت مرتکب ظلم و شرک و اینها باشد که

«إِنَّ الشِّرْكَ لَظُلْمٌ عَظِيمٌ‌»

لقمان/13

بلکه مطلقا باید در طول حیاتش مبتلا به ظلم نباشد که توضیحی دارد که الآن فرصت نیست،

مجری:

اما شق دوم این سؤال هم جایگاه  پیامبر، و حدس می زنم خود این جایگاه شاید اگر جایگاه درست برای کسی تبیین می شد این روایات را قبول نمی کرد

استاد جباری:

بله عظمت شخصیت پیامبر در لسان امام صادق (ع) بگذارید از این روایت وسط شروع کنم، روایت در کتاب شریف کافی است، جلد6، صفحه 39، شخصی است به نام ابی هارون «مَوْلَى آلِ جَعْدَةَ» او می گوید

«كُنْتُ جَلِيساً لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ ع»

می گوید من نشین امام صادق بودم

الكافي- ط الاسلامية، الشيخ الكليني،ج 6،ص 39

«بِالْمَدِينَةِ»

در مدینه

چند روزی من رفتم و خدمت امام نتوانستم برسم

«فَفَقَدَنِي أَيَّاماً»

بعد خدمت حضرت رسیدم فرمود که یا اباهارون چند روزی است ندیدم تو را، به حضرت عرض کردم که

«وُلِدَ لِي غُلَامٌ فَقَا»

یک پسری خداوند نصیب من کرده

فرمود

«بَارَكَ اللَّهُ فِيهِ فَمَا سَمَّيْتَهُ»

مبارک باشد نام او را چه گذاشته ای؟

«قُلْتُ سَمَّيْتُهُ مُحَمَّداً»

اسمش را محمد نهاده ام

«فَأَقْبَلَ بِخَدِّهِ نَحْوَ الْأَرْضِ»

حضرت رو به زمین فرمود

«مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ مُحَمَّدٌ»

تا صورتش نزدیک شد، با تعظیم حضرت رفت تا صورتش نزدیک زمین رسید

«حَتَّى كَادَ يَلْصَقُ خَدُّهُ بِالْأَرْضِ»

در حدی که نزدیک بود صورتش به زمین بخورد

تکرار می کرد محمد محمد محمد، بعد فرمود

«بِنَفْسِي وَ بِوُلْدِي وَ بِأَهْلِي وَ بِأَبَوَيَّ وَ بِأَهْلِ الْأَرْضِ كُلِّهِمْ جَمِيعاً الْفِدَاءُ لِرَسُولِ اللَّهِ ص»

جانم، فرزندانم، خانواده ام،ت پدر و مادرم، همه اهل زمین، همه فدای رسول خدا

فرمود

«لَا تَسُبَّهُ»

یک وقت دشنام ندهی او را

«وَ لَا تُسِئْ إِلَيْهِ»

یک وقت به او بدی نکنی

«وَ اعْلَمْ أَنَّهُ لَيْسَ فِي الْأَرْضِ دَارٌ فِيهَا اسْمُ مُحَمَّدٍ»

بدان که در زمین خانه ای نیست که نام محمد در آن باشد

«إِلَّا وَ هِيَ تُقَدَّسُ كُلَّ يَوْمٍ»

الا اینکه هر روز مورد تقدیس و تنزیه و توجه خداوند متعال و فرشتگان قرار می گیرد

«ثُمَّ قَالَ لِي عَقَقْتَ عَنْهُ»

عقیقه کردی برای او؟

«فَأَمْسَكْتُ»

چیزی نگفتم

و وقتی که حضرت این را دید فرمود

«يَا مُصَادِفُ»

غلام حضرت مصادف بود

«ادْنُ مِنِّي»

به او گفت بیا نزدیک

بعد این ابا هارون می گوید که من احساس کردم که حضرت می خواهد کمک کند که عقیقه انجام بدهم، و خواستم بلند بشوم فرمود که

«كَمَا أَنْتَ يَا أَبَا هَارُونَ‌»

سر جایت باش ای ابا هارون

«فَجَاءَنِي مُصَادِفٌ بِثَلَاثَةِ دَنَانِيرَ»

سه تا دینار مصادف آورد

«فَوَضَعَهَا فِي يَدِي»

گذاشت کف دستم

و گفت

«يَا أَبَا هَارُونَ اذْهَبْ فَاشْتَرِ كَبْشَيْنِ»

برو دو تا قوچ گوسفند چاق و خوب بگیر

«وَ اسْتَسْمِنْهُمَا»

خوب چاق بکن

«اذْبَحْهُمَا وَ كُلْ وَ أَطْعِمْ»

ذبح بکن به عنوان عقیقه خودت استفاده کن و اطعام کن

حضرت کمک می کند برای عقیقه کردن برای این فرزند، این یک روایت است که جایگاه پیامبر نزد امام صادق (ع)، و روایت دیگری هم مرحوم صدوق در کتاب توحید نقل کرده از امام صادق (ع) که زراره می گوید، که به حضرت عرض کردم که

«الغشیة التی کانت تصیب رسول الله (صلّی الله علیه و آله و سلّم) إذا أنزل علیه الوحی»

هنگام وحی آن حالت مدهوشی که به پیامبر دست می داد، آن چه حالتی است؟

التوحید، شیخ صدوق، ص 115، ح 15.

امام صادق فرمود

«ذلک إذا لم یکن بینه و بین الله أحد»

آن حالت برای زمانی است که مستقیماً خدا بر قلب پیامبر وحی نازل می کرد

پیامبر کسی بود  که مستقیم طرف خطاب خدا قرار می گیرد

«ذاک إذا تجلی الله له»

این هنگامی بود که خداوند تجلی می کرد بر پیامبر

بعد فرمود

«تلک نبوة یا زراره»

دستکم نگیر این نبوت است

«و أقبل یتخش»

امام یک حالت خشوعی به خود گرفت و این جمله را فرمود

روایت دیگری راجع به مالک بن انس است که فرصت نیست، او توصیف جالبی می کند از امام صادق در ارتباط با نگاهش به پیامبر اکرم و رفت و آمدش به خانه امام صادق و چند نکته است که حالا فکر می کنم ذبح بشود

مجری:

وقت تمام شده متأسفانه، ان شاءالله در جلسات بعد خواهیم داشت، ان شاءالله مباحث را بیشتر پی بگیرید در جلسات آینده، متشکریم جناب آقای دکتر جباری عزیز از مباحثی که ارائه فرمودید خیلی شیرین و شیوا بود ان شاءالله که این روزها هم بر شما مبارک باشد و همچنین بر بینندگان تا دیداری دیگر از همه شما التماس دعا داریم و شما را به خدای منان می سپاریم.

اللهم عجل لولیک الفرج.



آینه تاریخ>

شبهات تاریخی غزوات پیامبر ص مدینه قریش غارت جنگ احزاب انفال غنائم نماز نافله پیروزی بر دشمن جنگ خیبر خسرو پرویز مسلمان معجزه اسلام در ایران قبیله همدان عمر سلمان اسیر برده داری بعثت امام صادق ع عهد الهی