راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی

قسمت شصت و یک برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی


 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن

 

تاريخ: 20/ 10/ 1401

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد تقی غضبانی

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ بینندگان محترم شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) سلام وقت شما بخیر، در یکی از شب های سرد زمستان و در شب چهارشنبه ای دیگر که متعلق به امام عصر هست ان شاء الله بتوانیم در خدمت شما باشیم و دقایقی را امشب در محضر کارشناس محترم جناب دکتر ابوالقاسمی، استاد حوزه و دانشگاه در خدمت شما و ایشان باشیم، تا بتوانیم از محضر ایشان در برنامه راه روشن بهره ببریم، برنامه ای که همیشه در آن است که شبهات روز یا مطالب روز که باعث می شود انسان دچاد برخی از ابهامات و شبهات بشود سعی می کند آن شبهات را مطرح بکند و جوابی به آن بدهد که ان شاء الله برای شما عزیزان بیننده و کسانی که این برنامه را بعدا می بینند مورد استفاده باشد و روشنگر راهی باشد که احیانا در اثر این شبهات مه آلود شده باشد و سعی می کنیم که بتوانیم یک برنامه خوبی را خدمت شما عزیزان تقدیم بکنیم، جناب آقای ابوالقاسمی عزیز سلام وقت شما بخیر، به برنامه خودتان خوش آمدید.

استاد ابوالقاسمی:

علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

عرض سلام دارم خدمت شما جناب آقای غضبانی و همه بینندگان گرانقدر شبکه جهانی ولی عصر، امیدوارم هر کجا که هستند موفق و پیروز باشند، در خدمت تان هستم.

مجری:

خیلی خرسندیم که امشب در خدمت حضرت عالی هستیم، این روز ها هوا سرد هست و فصل زمستان ولی مشتاقان آقا امام عصر فکر می کنم شب های چهارشنبه شان را ترک نمی کنند و در یک این چنین شب هایی سعی می کنند که خودشان را به مسجد جمکران برسانند و آن جا ذکر توسلی به آقا امام عصر داشته باشند. از همه عزیزان التماس دعا داریم و کسانی که راه برای شان دور است احتمالا با یک دعایی و یا با نماز آقا امام عصر خودشان را به حضرت آقا نزدیک تر می کنند، و دعای ما همیشه و همیشه تعجیل فرج آقا امام عصر هست، جناب آقای ابوالقاسمی ما در پیش رو هم ولادت حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) را داریم خدمت شما و بینندگان هم پیشاپیش این مناسبت میمون را تبریک عرض می کنیم. استاد ما توفیق داشتیم در خدمت شما بودیم در چند جلسه اخیر و شما یکی از بحث های تان در این چند جلسه نقد کتاب دین در ترازوی اخلاق بود، و فکر می کنم که حدود صد صفحه ای از این کتاب را مطرح کردید و نقد کردید.

استاد ابوالقاسمی:

70 صفحه بود ولی باز یک مقدار عقب رفتیم چون بحث ها به هم مرتبط هست.

بسم الله الرحمن الرحیم، بحث کتاب دین در ترازوی اخلاق جناب آقای ابوالقاسم فنایی یک زیربنایی برای خیلی از تفکراتی است که الان در کشور ما دارد مطرح می شود، که چرا مردم را اکراه و اجبار می کنید، مردم حق دارند که خودشان هر تفکری را که بخواهند داشته باشند، لازم نیست که مردم را به زور به بهشت ببریم و حرف هایی از این قبیل. حتی یک مقداری پا را فراتر از این هم گذاشته است به عنوان مثال آن چیزی که ما قبلا خدمت بزرگواران ارائه کردیم بحث هایی که در این کتاب بود در صفحه 54 این کتاب، می آید راجع به اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی، فرق های مختلفی می گوید، برای این که ما یک مقدار آشنا بشویم، می گوید "هدف اخلاق فردی تأمین و تضمین رستگاری و سعادت اخروی فرد است." یک سوال کسی که راجع به اخلاق فردی صحبت می کند باید اعتقاد به آخرت داشته باشد یا نه؟ نوشتید تأمین سعادت اخروی "فضایلی که در اخلاق فردی ارزش محسوب می شوند از این نظر با ارزش هستند که شخص واجد آن فضایل کامل و سعادتمند به شمار می رود، می توان گفت غایت اخلاق فردی پرورش انسان خوب است، و غایت اخلاق اجتماعی پرورش جامعه خوب"

 البته جامعه خوب لازم نیست که حتما همه انسان هایش خوب باشند، جامعه خوب جامعه ای است که قبلا هم گفتیم که ساختار حقوقی و حقیقی عادلانه داشته باشد، و غالبا حقوق یکدیگر را مراعات بکنند، ما گفتیم وقتی که شما می گویید این جا تضمین رستگاری و سعادت، جامعه خوب چه جامعه ای است؟ جامعه ای که افرادش بتوانند بهتر به آن هدف فردی شان برسند، لذا آن جامعه، جامعه ای است که بتواند مردم را بیشتر به سمت سعادت سوق بدهد، یعنی لازمه همین حرف همین خطی که این جا آوردند این می شود که جامعه چه کار کند؟ بتواند مردم را به سعادت سوق بدهد اما ایشان در صفحات بعدش می گوید نه ما اعتقاد داریم، به عنوان مثال در صفحه 56، می گوید "اخلاق فردی پاسخی است به این سوال که زندگی خوب چیست؟ اما اخلاق اجتماعی پاسخ است به این سوال که جامعه خوب چیست؟ پاسخ سوال نخست می تواند متکثر باشد، یعنی افرادی می توانند درک های متفاوتی از زندگی خوب داشته باشند" یک صفحه عقب تر برویم، رستگاری و سعادت اخروی فرد می تواند چند گونه باشد، یا خدا باید تعیین بکند چه کسی رستگار اخروی می شود و چه کسی نمی شود؟ این که من چه تصوری دارم سعادت اخروی من را تغییر می دهد؟ من توهم دارم، یک کسی توهم دارد که مالک این جا است، چون توهم دارد مالک شد؟ نکته بعد این که شما در این جا گفتید که پاسخی است به این سوال که زندگی خوب چیست؟ یک کسی زندگی خوب را فقط بخور و بخواب و شهوت و لذت می داند، این فرد اصلا فکر سعادت اخروی دارد؟ شما اخلاق را با ایدئولوژی خلط کردید، آن ایدئولوژی است که هر کسی می تواند بگوید زندگی من، جهان بینی من نتیجه اش این است که زندگی خوب برای من چیست؟ یکی از آثارش این است، این اصلا ربطی به اخلاق ندارد، شما اخلاق را خودت قبل تر توضیح دادی، این جا از آن دست برداشتی.

 "افراد می توانند درک های متفاوتی از زندگی خوب داشته باشند" و این جا گفتیم که این جمله که هر کس حق دارد زندگی شخصی خود را بر اساس تصور مطلوب خود از زندگی خوب بنا بکند، هر کسی حق دارد یا می کند، نگویید حق دارد، بله، همه سعی می کنند آن طوری که فکر می کنند خوب هست برای خودشان عمل کنند. یک کسی به خدا اعتقاد دارد، خوب عمل می کند، یک کسی اعتقاد ندارد بد عمل می کند، این حق را شما از کجا آوردید؟ عرض کردیم از این جا مغالطه آزادی مطلق ایشان شروع می شود، به چه دلیلی؟ هر کسی حق دارد چرا؟ مصادره به مطلوب کرده است. ما راجع به اختلافات چند مدل اختلاف داریم: یک اختلاف تکوینی که به اختیار هم مرتبط نمی شود، می گوییم خدا سنگ خلق کرده است، یک کسی را خدا انسان خلق کرده است، یکی را یک حیوانی خلق کرده است، این که هیچ، اختلاف در اصل خلقت است، و ربطی هم به اعمال انسان ندارد، خدا این طور اختلاف در عالم قرار داده است برای چه؟ برای این که اگر نبود نمی شد زندگی کرد، من باید یک زندگی و امتحانی داشته باشم.

 نوع دوم اختلاف، اختلافاتی است...ایشان می گوید هر کسی حق دارد، اگر حق دارد پس باید یک اختلافی باشد که حق دارد، من که حق دارم، همه یک جور فکر می کنیم، شما ده تا تلفن همراه را که از یک شرکت هستند با یک برنامه روشن کن، این حق دارد یک جور روشن بکند دیگری یک جور دیگر ولی برنامه ریزی ها که فرق ندارد، باید یک اختلافی باشد، اختلاف تکوینی که هیچی آن که به ذات بر میگردد، یک سری تکوینی هست ولی به اعمال ما مربوط می شود، به اعمال اختیاری و به اعمال ما، اما هیچی از آن دست ما نیست، مثل این که مثلا من مرد خلق شدم، دیگری زن خلق شده است، یک کسی سفید پوست، یکی سیاه پوست، یکی زرد پوست، یکی سرخ پوست، این ها دست ما نیست، یکی هوشش زیاد است، یکی هوشش کم است، یکی توانایی های بدنی اش زیاد است، یکی توانایی های بدنی اش کم است، دائما بیمار است، یکی فلج است، یکی خوش بیان است، یکی خوش سیما است، این ها تأثیر در رفتار هایش می گذارد، اما این ها از دست خودش نبوده است.

 سوم اختلافات غیر تکوینی در امور سلیقه ای، مثلا یک کسی از رنگ دیوار زرد خوشش می آید یکی از گلبهی، یکی از سفید یخچالی، یکی از سفید معمولی، یکی از تیره، این ها اختلافات سلیقه ای است. در این مسائل اختلاف باشد مشکلی هم ندارد، اما یک اختلافی هست مربوط به باور ها و ارزش ها و رفتارهای مرتبط به آن ها، خودشان هم خواهد رسید، می گوید که این ها را نمی شود از هم جدا کرد، به باور ها، من به چه چیزی اعتقاد دارم، به خدا باور دارم، من اعتقاد دارم و یک جور جهانبینی دارم، او اعتقاد ندارد و یک جور دیگری دارد، منی که اعتقاد دارم یک سری ارزش های برای عالم در نظر گرفتم، فلان عمل این مدل ارزش می گذارد، آن که ندارد جور دیگری ارزش گذاری می کند، ممکن است بعضی جاها با هم مشترک باشیم. و سوم ارزشگذاری ها که مختلف شد رفتار ها هم فرق می کند، این که شما می گویید هر کسی حق دارد سبک زندگی مطلوب خود را بر اساس و تصور مطلوب خود از زندگی خوب بنا بکند، این را شما از کجا آوردید؟ بله در مطالب سلیقه ای که به دیگران مرتبط نیست قطعا حق دارد، اما اگر مطالبی ولو به سلیقه مرتبط است ولی به دیگران صدمه می زند این جا چه کسی گفته است که من حق دارم؟ دایره حقوق را شما از کجا این قدر گسترده گرفتید؟ هیچ دلیلی این جا نیاورده بود، هیچ دلیلی در دست نیست که نشان دهد زندگی خوب برای همه افراد لزوما یکی است. باز این جا مغالطه کرده است، زندگی خوب یکی نیست با این که اصل راه یکی است با هم فرق ندارند؟ زندگی خوب برای یک نفر این است که فقیرانه و عفیفانه زندگی بکند، اصلا به این علاقه دارد، یک نفری دوست دارد ثروتمندانه و شاهانه زندگی بکند، اما در زندگی خوب هر دو بر گردیم به سعادت اخروی که خود شما گفتید، آیا این فقیر عفیف نباید مراعت و فکر سعادت دخترش را بکند؟ این که من چه کار می کنم با این که واقعیت چیست؟ دو تا مطلب جدا از هم است، این را این جا خلط کردید،" ولذا جامعه یا دولت یا اکثریت حق ندارد سبک زندگی مطلوب خود را بر افرادی که به گونه ای دیگر می اندیشند تحمیل بکنند" جامعه یا دولت حق ندارند سبک زندگی مطلوب خود را در مواردی که به دیگران یا به ارزش هایی که به آخرت مرتبط می شود دخالت ندارد من دخالت بدهم.

 آقا ایشان می خواهد که دیوار خانه اش را صورتی بکند، به من ربطی ندارد، کسی به کسی کاری ندارد خودش می خواهد انجام بدهد، کسی به این کاری ندارد، اما یک رفتاری دارد در بیرون به دیگران هم تأثیر گذار است، مثل همین مسئله حجاب، نمی شود گفت در این جا که ما بیاییم این قضیه را مسکوت بگذاریم، پایین تر، اخلاق فردی هر کس بیانگر تصوری است که او از زندگی خوب دارد، سوال اخلاق فردی هر کس یعنی چه؟ مثل این که بگوییم نماز صبح هر کس بیانگر تصوری است که او از نماز صبح دارد، نماز صبح یک چیز است، تصور من تصور من است، آن اخلاق نیست، آن رستگاری نیست، اخلاق فردی من که سبب رستگاری من نمی شود، شما گفتید باید موجبات رستگاری را فراهم بکند، من خودم تشخیص می دهم که چه چیزی موجب رستگاری می شود یا خدا تشخیص می دهد؟ وقتی که خدا تشخیص می دهد، دیگر چگونه اخلاق فردی هر فرد بیان تصوری است که از زندگی دارد؟ نه، این یکی از شقوق ایدئولوژی و جهان بینی اوست، و ربطی هم به اخلاق ندارد، یا بیانگر حقوق و وظایفی است که او فکر می کند نسبت به خود و خدای خود دارد، نه این هم نیست، اگر واقعی باشد، اخلاقی که من تبیعیت می کنم این است نه اخلاق فردی، مثلا من فکر می کنم در رکعت سوم نماز، و رکعت چهارم سه بار باید تسبیحات را بگویم، دیگری فکر می کند یک بار، واقعیت تغییر می کند، نخیر، بله فکر ما و برداشت ما از اخلاق اگر اعتقاد به خدا داشته باشیم این می شود، می آییم تا صفحه 58، این بحث ها را گفته بودیم و خیلی ضرورت ندارد.

رسیدیم تا صفحه 62 که اصل بحثی که ایشان می خواهد بیاید مطرح بکند، و هدف اصلی این کتاب هم به نظر من همان صفحه 62 به بعد است، در آن جا مطرح کرده است. در این جا می گوید جامعه تفکیک اخلاق فردی، حالا یک مقدار برویم صفحه قبل تر، در صفحه 61 یک حرفی می زند، "ترسیم مرز قاطعی بین اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی از جهات مختلف و به دلایل متعدد امکان ندارد؛ اما تمایز این دو اخلاق و تفاوت برداشت غربیان و مسلمانان از ماهیت و کارکرد اخلاق و پر رنگ یا کمرنگ بودن سویه های فردی و جمعیی اخلاق در فرهنگ غربی و اسلامی انکار ناپذیر است" پس ترسیم مرز قاطعی بین اخلاق فردی و اجتماعی امکان ندارد، می آید در صفحه 62، می گوید "تفکیک اخلاق فردی از اخلاق اجتماعی متوقف بر تفکیک قلمرو خصوصی از قلمرو عمومی است، و حفظ قلمرو خصوصی از مداخله دیگران است، چه دولت و چه نهاد های اجتماعی و چه دیگران" آقا شما که می گویید نمی شود، پس چگونه ربطش دادید به قلمرو خصوصی و عمومی اگر نمی شود پس این تقسیم بندی شما گیر دارد، ما قلمرو خصوصی و عمومی را نمی توانیم جدا بکنیم، بعضی جا ها خصوصی است و بعضی جا ها عمومی است، هر کجا غیر خصوصی بود عمومی می شود، حالا برعکسش را بگوییم، یعنی هر کجا غیر عمومی بود می شود خصوصی، حالت سوم ندارد، نمی شود که یک جا هم خصوصی باشد و هم عمومی، اما شما آمدید در باب جدا سازی این ها می گویید ترسیم مرز قاطعی امکان ندارد، چرا؟ چون بعضی از موارد مشترک است بین اخلاق فردی و اجتماعی، همین یعنی اخلاق فردی و اجتماعی چون حد مشترک دارند، نمی توانند با قلمرو خصوصی و قلمرو عمومی یکی باشند، و ملازم این ها باشند. شما در باب اخلاق فردی و اخلاق اجتماعی می گویید این ها در هم گره خورده هستند، نمی شود که جدای شان کرد، بعد می گوید این ها مبتنی بر دو چیزی هستند که کاملا از هم جدا هستند،‌ اگر این خصوصی و عمومی با هم دخالت داشته باشند بله در اخلاق هم همین می شود؛ اما وقتی ندارند شما چرا این ها را با هم یکی کردید؟

 لذا در ادامه همین مغالطه می آید می گوید که حق ندارند، حتی اکثریت یا کسانی که تفسیرهای مشابهی از ارزش های اخلاقی فرض مورد قبول خود دارند حق ندارند اخلاق فردی مورد قبول خود را به صورت قانونی در آورند، آقا شما می گویید که این جا اصلا حق وجود ندارد، همه آزادند، من اخلاق فردی را این می دانم که بیایم یک قانونی را برای همه مردم دنیا بنویسم، مگر نگفتید نمی شود تحمیل کرد، من دلم می خواهد این کار را انجام بدهم، تحمیل نباید بکنید، پس من نظرم این است که سعادت فردی من به این است که یک قانونی بنویسم که همه مردم دنیا از آن تبعیت بکنند، من این طوری خیلی سعادتمند می شوم لذت می برم، همه تحت فرمان من می آیند، مگر نگفتید فردی می شود پس حالا که فردی شد چرا می گویید حق ندارد، هیچ کس حق ندارد به من بگوید حق نداری، شما خودتان گفتید هیچ کس حق ندارد، الان خودت داری تحمیل می کنی، این یعنی تناقض درونی فرمایش شما. این حق ندارند از کجا آمد؟ تدوین اخلاق فردی و اجتماعی یک رفتار فردی است، من در خانه این را تدوین می کنم، من دلم می خواهد یک قانونی تدوین بکنم که همه زیر دستش بیایند، چرا حق ندارم؟ اگر مواردی هم باشد که دخالت داشته با اجتماع، شما که خودت در جریان این قضیه بودی و استثنا نکردی، جا هایی را که اخلاق فردی با دیگران در تعارض می افتد. آقا این اخلاق فردی من در تعارض با دیگران است، بیفتد، مهم نیست، شما حق ندارید که جلوی من را بگیرید.

 لذا دیکتاتوری طبق این نظر می شود یک نظر بدون هیچ مشکلی، شما حق ندارید به دیکتاتور بگویید که دیکتاتور نباش، نمی توانید قانونی بنویسید برای جلوگیری از دیکتاتوری، او دیکتاتوری را اخلاق خوب می داند، پس چگونه می خواهید که جلویش را بگیرید؟ شما حق ندارید مانعش بشوید. بعد می آید در ادامه دوباره می گوید بنابراین اخلاق اجتماعی اخلاقی است که بر اساس نمی توان اخلاق فردی خاصی را که مبتنی بر تفسیر خاصی از عالم و آدم است و پیش فرض های متافیزیکی و کلامی و باور های دینی یا غیر دینی یا ایدئولوژی خاصی را مفروض می گیرد، بر افرادی که بر آن دین یا ایدئولوژی اعتقاد ندارند، تحمیل کرد، این را ما اصلا قبول نداریم، هیچ کجا هم شما برای این دلیل نیاوردید، فقط صرفا مصادره به مطلوب کردید بلکه یک تناقض درونی هم دارد لذا از طریق برهان خلف این بحثی که شما این جا آوردید باطل می شود. چون همین حرف شما رد حرف خود شما می آید چه می شود؟ برهان خلف می شود، و باطل می شود.

 در ادامه می آید می گوید "ما حق نداریم هیچ کس را حقوق فردی اش را به هر نحوی سلب بکنیم، نه این طور نیست، از نظر اخلاق اجتماعی انتخاب دین و عقیده و به تبع آن سبک و مدل زندگی از حقوق اساسی فرد به شمار می رود" بله، سبک و مدل زندگی در مسائلی که به قول شما در قلمرو عمومی وارد نشود؛ اما اگر در قلمرو عمومی وارد شد چه؟ نه نمی تواند، ما نمی توانیم جلویش را بگیرید. "هیچ کس، به هیچ بهانه ای نمی تواند چنین حقوقی را از افراد سلب بکند، البته افراد موظفند با صداقت و جدیت در جستجوی حقیقت بر آیند" این عقلا موظفند را شما از کجا آوردید؟ چون شما خودتان گفتید مردم در برداشت های عقلی با هم متفاوتند، یک کسی هم برداشت عقلی شما را قبول ندارد، عقلا موظفند یعنی چه؟ شما دستور عقلی این جا نداید، بعد می آیید ایشان می گوید ما این چنین چیزی را قبول نداریم، این هم باز یک نقض دیگر، هیچ کس حق ندارد چیزی را که خود حق می داند به زور بر دیگران تحمیل کند، نه چیزی را که خود حق می داند را ما نمی گوییم، اگر یک فردی با دلیل قطعی ثابت شد که آن چیزی که راه سعادت قطعی انسان ها است را آورده است او حق دارد تحمیل بکند یا حق ندارد؟ این آورده است دیگر، هیچ دلیل پیشینی در دست نیست که اقتضا کند که همه انسان ها لزوما باید مدل خاصی از زندگی را برگزینند، این جا باز یک مغالطه ای در آن هست که این آقا قاطی کرده است، مدل خاصی از زندگی در چه چیزی؟ در جایی که به مسئله اجتماعی مرتبط می شود و به قلمرو عمومی یا قلمرو خصوصی، چرا مطلق این جا را می گویید؟ در جایی که به قلمرو عمومی مرتبط بشود چرا، دلیل هست، دلیلش بطلان نظریه شما است، دو تا نظریه بیشتر نداریم، نمی شود تحمیل کرد، طرف مقابلش می شود چه، می شود تحمیل کرد، وقتی نمی شود تحمیل کرد و شما با برهان خلف باطل شد، خودش خودش را رد کرد چه ثابت می شود؟ می شود تحمیل کرد، یک نفری دارد خود کشی می کند، نجاتش می دهی یا نمی دهی؟ وظیفه ات هست دیگر این حرف ها نیست.

بعد می آید یک چیزی می گوید

«الطرق الی الله بعدد انفس»

یا:

«انفاس خلائق»

که این را همه علما گفتند این باطل است و دروغ است و جعلی است، یعنی چه «الطرق الی الله بعدد انفس خلائق»؛ اخلاق اجتماعی مبتنی بر به رسمیت شناختن پلورالیزیم در قلمرو اخلاق فردی است، خیر، اخلاق اجتماعی غربی مبتنی بر این است، اما اخلاق اجتماعی اسلامی به هیچ وجه این را قبول ندارد، نه «الطرق الی الله بعدد انفس خلائق» را قبول دارد، نه آن مقدمات را چون تناقض درونی داشت.

 دوباره "اخلاق اجتماعی بر اخلاق فردی تقدم دارد، این تقدم به معنای تقدم حق بر خوبی یا تقدم حق فرد بر خیر و مصلحت عمومی است" دو تا مطلب را کنار هم آورده است، یک مقداری هم توضیح نیاز دارد، اجمالا عرض می کنم، ما گفتیم اگر حق بخواهد مقدم بشود که تناقض درونی پیدا می کند، من حق دارم که بیایم دیگران را اجبار بکنم، حق دارم که هر طور که خواستم، حق دارم که اعتراض بکنم، حق دارم که اخلاقم اینگونه باشد، شما که نمی توانید اجتماع را مقدم بر این بکنید، شما می گویید تقدم اخلاق است، تقدم حق بر خوبی است، اگر حق به معنی حق فردی باشد خود این حق فردی منجر به بطلان اخلاق اجتماعی که شما دارید می گویید می شود. تناقض پیدا می کند، تقدم حق فرد بر خیر و مصلحت عمومی است، حق فرد بر مصلحت عمومی تقدم دارد، یعنی چه؟ یک نفری می گوید که من برای خودم حقی دارم که فلان کار را انجام بدهم، ولو جامعه نابود بشود، دیکتاتور همین را می گوید، این جامعه به تباهی کشیده می شود، بشود! من حق دارم این کار را انجام بدهم، شما هم نمی توانید جلوی من را بگیرید، قوانین چه؟ نه قوانین هم دلیلی ندارد، حالا جالب این جاست، یک جمله ای می گوید، میگوید آن چه بر خود نمی پسندی بر دیگران مپسند، با دیگران چنان باشد که خوش داری با تو چنان کنند، اگر ما دوست نداریم و نمی پسندیم که دیگران برداشت و تفسیرهای خود از سبک زندگی خوب را به زور بر ما تحمیل بکنند نباید به خود نیز حق چنین کاری بدهیم، این یعنی چه؟ من این مثال را قبلا چند بار زدم، یک بچه ای مریض است بردند می خواهد آمپول بزند، می گوید آقای آمپول زن آن چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند، تو برای خودت می پسندی به من آمپول بزنی من دردم بیاید، پس بپسند که من هم به تو آمپول بزنم و دردت بیاید، فقط به این شرط قبول می کنم که به خودت هم آمپول بزنی، این چه حرف بچه گانه ای است، آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند به واقع اشاره دارد یعنی چه؟ اگر آن کاری که من دارم انجام می دهم بر اساس یک واقعی است، یعنی من راه درست را دارم می بینم، و یقین دارم این واقع است و چون واقع است برای خودم می پسندم که به دیگران بگویم، اگر دیگری هم بر واقع بود برای او می پسندیدم که من را به واقع دعوت کند، اما الان اعتقاد من چیست؟ من بر واقع هستم و او بر واقع نیست، لذا در این قضیه نمی توانم برای او بپسندم؛ پس مثالی که شما مطرح کردید مثال مغالطه ای است، این مثال هم ربطی به بحث ما ندارد، آنچه برای خود نمی پسندی برای دیگران نپسند، اگر ما یک واقع درست داشته باشیم، یک اخلاقی داشتیم، یک روش رسیدن به خدا داشته باشیم نه «الطرق الی الله بعدد انفاس خلائق» صراط مستقیم

(وَأَنَّ هَذَا صِرَاطِي مُسْتَقِيمًا فَاتَّبِعُوهُ وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ فَتَفَرَّقَ بِكُمْ عَنْ سَبِيلِهِ ذَلِكُمْ وَصَّاكُمْ بِهِ لَعَلَّكُمْ تَتَّقُونَ)

و [بدانيد] اين است راه راست من پس از آن پيروي کنيد و از راه‏ها[ي ديگر] که شما را از راه وي پراکنده مي‏سازد پيروي مکنيد اينهاست که [خدا] شما را به آن سفارش کرده است باشد که به تقوا گراييد

سوره انعام (6): آیه 153

(وَلَا تَتَّبِعُوا السُّبُلَ) خیلی خدا قشنگ گفته است، صراط مستقیم، یک راه، سبل، سراغ راه های فرعی هم نروید، یعنی چه «الطرق الی الله بعدد انفاس خلائق»؛ آن ها سبل می شود نباید سراغ آن ها رفت، این که قطعا باطل است، حالا من برای خودم می پسندم که اگر حقی را دیدم و دیگری اشتباه می رفت من دستش را بگیرم و کمکش بکنم، و برای او هم می پسندم اگر او جایی حق را واقعا دید و من باطل بودم دست من را بگیرد و هدایت بکند.

 مثال آن بچه، آن آمپول زن برای خودش می پسندد که وقتی بچه ای مریض شد و نیاز به آمپول داشت به آن آمپول تزریق بکند، و برای خودش هم این را می پسندد که اگر یک زمانی من مریض شدم و نیاز به آمپول داشتم یک نفر دیگر به من آمپول بزند، اما این که مطلق بگوید هر کسی خواست به تو آمپول بزند، آقای آمپول زن یک آمپول هم من باید به تو بزنم، آن چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند، این که خنده دار است، آنچه برای خود می پسندی به واقع مربوط می شود، نه به این رفتار ظاهری که شما دارید می بینید؛ پس یک باطنی باید پشت سرش در نظر بگیریم اگر یک باطن هست، باطن یک حق است، چند تا حق نیست، صراط مستقیم یکی است، پس این الطرق الی الله غلط شد، و نتیجه ای هم که شما برآن برداشت کردید غلط می شود.

 بعد می آید در ادامه در صفحه بعد می گوید "در این میانه فرقی نیست بین این که سبک زندگی مورد نظر مستند به دین باشد یا نه، و بین این اختلاف سبک های زندگی را ناشی از اختلاف ذوق و سلیقه و آن ها را خارج از قلمرو نقد و ارزیابی عقلانی بدانیم یا نه" خیر، دقیقا ما این جا عرض کردیم اختلاف ذوق وسلیقه را ما هیچ کاری نداریم، تا زمانی که به قلمرو اجتماعی، به قلمرو عمومی لطمه ای وارد نکند، اما در غیر این صورت نه. اخلاق فردی می تواند دینی باشد، اما اخلاق اجتماعی ضرورتا فرا دینی است، نه اخلاق اجتماعی غربی ضرورتا فرا دینی است، و این هم خیلی خوب است، چون شما گفتید ضرورتا فرا دینی است چون شما قطعا چیزی که دارید می گویید مطابقت با دین ندارد، این خیلی برای ما خوب است، این اخلاقی که شما مروجش هستید، نه آن اخلاقی که ما در اسلام دنبالش هستیم، این چیزی که شما مطرح کردید، و تناقض درونی هم داشت و مغالطه هم برایش کردید، هیچ ارتباطی با دین ندارد.

 بعد هم می آید و بعد هم می آید رسما پلورالیزم صدق را می گوید حقانیت را می گوید اخلاق اجتماعی، متوقف بر پلورالیزم صدق و قیاس ناپذیری و فرا عقلانی بودن فرهنگ ها و سنت های مختلف نیست هرچند این مفروضات توجیه اضافی برای پذیرش اخلاق اجتماعی فراهم می کنند، پیش فرض ارزش های اخلاق اجتماعی صرفا پلورالیزم نجات است، یعنی چه؟ یعنی همه مردم همه شان اهل نجات خواهند بود، هر کسی هر کاری انجام بدهد درست است، همه نه بهره ای از حق، نجات کامل، این که گفتم از آن چیز که در جامعه گفته می شود یک پله آن طرف تر است، یک وقتی شما می گویید آن یک و نیم درصد، آن هم، هیچ کسی حق کامل ندارد، یک بار می گویید همه صد درصد حق را دارند، و همه صد در صد اهل نجات هستند، پلورالیزیم این می شود، این که خیلی غلط می شود. بعد می گوید که طرفداران ادیان حق ندارند اخلاق فردی سبک زندگی مورد قبول خود را بر دیگرانی که چنین نمی اندیشند و از ادیان دیگر پیروی می کنند یا از هیچ دینی پیروی نمی کنند تحمیل کنند، این فصل تمام شد.

 می رویم سراغ فصل بعدی، در فصل بعدی اخلاق تشریع می آیند ایشان چند تا مطلب را مطرح می کنند، من فصل بعدی را بیاورم.

مجری:

استاد همین چیزی که ما در این فصل اول دیدیم مجموعه ای از گزاره ها بود که هیچ ربطی هم به آن ها نداشت و همان مغالطه ای که شما فرمودید.

استاد ابوالقاسمی:

داشت با یک کسی صحبت می کرد، گفت که تو به منطق اعتقاد داری؟ گفت بله، گفت فثبت ولایة علی بن ابی طالب، این که می گویی به منطق اعتقاد داری استدلال نیاز دارد، فثبت ولایة علی بن ابی طالب، استدلالش را بیاور، شما می گویید پس این طور است پس آن شد، استدلالت کجاست؟ مطالب بی استدلال مصادره به مطلوب، مغالطه، وجاهایی که تناقضات خیلی واضح گفته است برخی آن را عرض کردیم.

 اخلاق تشریعی، بخش دوم، وابستگی اخلاق به دین، دین به اخلاق، خدمات دین در قلمرو اخلاق، ناظر آرمانی و منظر اخلاقی، خدا به عنوان ناظر آرمانی. می آید اولین چیزی که مطرح می کند، حالا مقدماتش خیلی مهم نیست، در صحفه 76 کتاب، برای این که دوستان بتوانند خیلی راحت بفهمند کجاها خیلی اشکالات بزرگی دارد، صفحه 76 کتاب را ببینند "عقل و وجدان اخلاقی آدمیان هم" (حالا این هم یک نظریه ای است، چون که یک نظریه شخصی است کنار می گذاریم، دو تا نظریه مطرح می کند) صفحه 78 را ببینیم، بحث هایی که خیلی اهمیت ندارد را ما فاکتور می گیریم، صفحه 78، 3-3 وابستگی زبان شناسانه اخلاق به دین، راجع به چه چیزی می خواهد صحبت بکند؟ دقت بکنید من این را یک مقدار خیلی ساده بکنم، ممکن است دقیقا نتوانم به خاطر این که یک سری اصطلاحاتی دارد، همان مقصود صد در صدی اصطلاح را بگویم اما سعی می کنم خیلی ساده تر از این چیزی که این جا گفته است بیان بکنم، ما الان در بازار می رویم، این جنس را خریدم، این جنس را فروختم، این که من این جنس را خریدم و این جنس را فروختم معامله من شرعی هست یا نه؟ می تواند شرعی باشد، من مسلمان هستم و بر اساس شرایطی که در اسلام آمده است. سوال این کلمه خریدم را خدا برای این کار وضع کرده است یا مردم خودشان وضع کردند؟ حالا استعمالش، الان آن استعمالی که من دارم می کنم همان معنایی که خدا هم همان را در نظر گرفته است، پیامبر همان را در نظر گرفته است یا این که یک معنای دیگری را من در نظر گرفتم؟ باید راجع به این صحبت کنیم.

 راجع به اخلاق هم همین را می گوید، می گوید این الفاظی که مردم دارند برای اخلاق به کار می برند، این کار پسند است، این کار ناپسند است، این ها همان چیزی است که پیامبر گفته است پسند است یا غیر او؟ آیا مردم وقتی می گویند این پسند است چون خدا گفته است پسند می دانند، یا این که ما یک فرایند شخصی داریم بدون توجه به خدا، برای تشخیص پسند ها و ناپسند های مان، ایشان تقریبا می خواهد این را بیاید این جا مطرح بکند، سه نظریه مطرح می کند

 وابستگی مطلق زبان اخلاق به زبان دین، وابستگی نسبی زبان اخلاق به زبان دین، استقلال کامل زبان اخلاق از زبان دین. این سه نظریه ای که مطرح کرده است، نظریه ها نسبت به هم دیگر قسیم هستند اما شامل همه موارد اخلاق نمی شوند، یعنی چه؟ به نظرم اولین جلسه ای بود که داشتیم راجع به ایشان صحبت می کردیم، عرض کردیم که ایشان بعضی از موارد آمده چیزی را که خاص بوده است عام فرض کرده است، همین اول جلسه هم بعضی از موارد را دیدیم، آیا ممکن هست در بعضی از موارد اخلاقی وابستگی مطلق باشد، در برخی از موارد وابستگی نسبی باشد و در بعضی از موارد کاملا مستقل باشد؟ مثلا فرض کنیم ما یک معامله ای داریم به اسم معاطات، یک معامله داریم به اسم وقف، یک چیزی داریم به اسم تحبیس، یک چیزی داریم به اسم عُمری و رقبی، الان من کلمه عُمری را به کار ببرم به واضعش کاری ندارم که چه کسی است، اما منظورم از عمري چیزی است که من خودم تصور می کنم یا آن چیزی که خدا گفته است؟ خدا گفته است، اما می روم یک جایی یک جنسی را خریدم، در جامعه های غربی هم یک چیزی را خریدن هست، خیلی از کلمات این که ما بیاییم یک ملاک واحد برای همه کلمات بگذاریم، برای همه کلمات اخلاقی بلا استثنا همه کلمات اخلاقی وابستگی مطلق دارند، همه کلمات اخلاقی وابستگی نسبی دارند، همه کلمات اخلاقی مستقل است، خود این یک مغالطه است، شما اساسا باید تفکیک می کردید، یکی از احتمالات این است، بعضی ها وابستگی دارند، بعضی ها وابستگی ندارند. پس این تقسیمی که شما مطرح کردید، در صفحه 78 این تقسیم ها اشکال دارد، که کل نتیجه گیری که در این بحث کردید، که بعد می خواهید بگویید ما اخلاق فردی را کاملا در سکولار می بینیم، این نتیجه یک استقراء ناقص شما در مسئله وابستگی زبان اخلاق به زبان دین است؛ پس مشخص شد که چه می خواهیم بگوییم. می آیند هر سه نظریه را سعی می کنند که مورد نقد قرار بدهند.

در صفحه 81، یک مطلب مهمی می گوید، می گوید، هیچ دلیل مهمی در دست نیست، این مطلب باز از چیز های است که خود ایشان چندین جا با این ها در تناقض صحبت کرده است، "خدا می تواند اراده و کراهت یا امر و نهی خود را به عقل و وجدان آدمیان نیز الهام بکند" یعنی چه؟ من در گوشی ام می توانم یک ماشین حساب دانلود بکنم، با آن ماشین حسابی که دانلود کردم کار کنم، می توانم با آن که کارخانه گذاشته است کار بکنم، و نتیجه اش هم یکی می شود، آیا خدا آن زمانی که ما را خلق کرد بر فطرت ما چیزی قرار داد که من بتوانم برخی از مصادیق کراهت را با آن درک بکنم؟ بله. حالا فرض کنیم آن ماشین حسابی که در گوشی ما کارخانه قرار داده است، خیلی از معادلات تخصصی را نمی تواند انجام بدهد، و من مجبور هستم از یک رایانه برای این کمک بگیرم، این هم مشکلی دارد؟ ما هر دو را کنار هم قبول داریم، خدا می تواند اراده و کراهت یا امر و نهی خود را به عقل و وجدان آدمیان نیز الهام کند، نگوییم الهام، بگوییم در این ها به عنوان فطرت به ودیعه قرار داده است. هیچ دلیلی در دست نیست، بلکه ما برعکسش را می گوییم، قطعا این گونه است که هدایت اخلاقی خداوند صرفا و منحصرا از طریق وحی صورت می گیرد، ما می گوییم نه صرفا این نیست، بلکه برعکس دلایل بسیاری به سود این ادعا می توان اقامه کرد که هدایت اخلاقی خداوند شامل هدایت عقلانی و وجدانی هم می شود. ما این را صد در صد قبول داریم، اما خود شما در این کتاب چند جا این را نقض کردید.

 برویم در نقد نظریه وابستگی مطلق زبان دین به اخلاق، ایشان می آید چندین اشکال مطرح می کند که هیچ کدام از این اشکالاتش به نظر من این طوری که نگاه کردم علمی نبود و اشکالات زیادی داشت. یک: این نظریه وابستگی مطلق زبان است، عنوان را این جا چه نوشته است؟ زبان دین به زبان اخلاق، حالا عنوانش را هم که اشتباه نوشته چون که بحث سر وابستگی زبان اخلاق به دین است، بنا بود که دین اصل باشد و اخلاق فرع باشد. احتمالا سهو قلم شده است و از دست ایشان در رفته است و این خیلی مهم نیست.

 اشکال اول، ما می توانیم خوبی، بدی، درستی، نادرستی، عادلانه بودن یا ظالمانه بود چیزی را تصور کنیم، بدون این که به امر و نهی خدای شارع در آن زمینه توجه داشته باشیم، شما که گفتید لازم نیست خدا لفظا به ما بگوید، ممکن است به ودیعه گذاشته باشد، در حالی که اگر خوبی و بدی، درستی و نادرستی و عدل و ظلم به لحاظ معنایی معادل آن چیزی که خدا اراده کرده است یا بدان امر کرده می بود، چنین تصوری امکان نداشت. شما فرض کردید که ما یک کامپیوتر درونی داریم، می گویید که این ماشین حساب درونی داریم، شما چگونه با گوشی خودت حساب و کتاب کردی؟ این را خود خدا قرار داده است، مسئله این است شما می گویید اگر وابسته باشد تا زمانی که امر را نشنیدم نباید بتوانم تصوری داشته باشم ضد اخلاق، باید من از خدا بشنوم که این خوب است، این بد است، این پسند است و این ناپسند است، تا بتوانم حکم بکنم، شما که گفتید برای شنیدن حرف خدا لازم نیست حتما پیامبر باشد، بلکه می توان از طریق عقل هم حرف خدا را شنید؛ پس چرا این چنین حرفی می زنید؟ آقا صفحه قبلش ضد این گفته بودید، یک صفحه گذشته است، حالا اگر بیست صفحه، سی صفحه گذشته بود، یک چیزی، و چند تا اشکال مطرح می کنند که ما این اشکالات را فاکتور می گیریم، همه شان به این صورت است، این اولی اش بود.

دومی مستلزم لغویت است، وقتی می گویی راستگویی خوب است، و سپس می افزاید که خدا دستور داده است که راست بگویید می شود تکرار و بیهوده، نه شاید از باب تأکید باشد، این اشکلات خیلی اشکلات سستی است. در این که وابستگی مطلق زبان اخلاق و زبان دین کلی نمی گوییم، در بسیاری از موارد را ایشان می خواهد که رد بکند، وابستگی نسبی زبان اخلاق به زبان دین، یک نظریه جدیدی است، این نظریه هم به همان وابستگی مطلق بر می گردد، چیز جدیدی مطرح نکرده است، یک تبیین دیگری برای همان وابستگی مطلق است، البته ما این را هم نمی پسندیم، بعد در صفحه 92 می گوید استقلال کامل زبان دین از زبان اخلاق را می آید مطرح می کند و بعد برایش می خواهد ادله مطرح بکند.

مجری:

یعنی این نتیجه ای که از این استدلال می خواهد بگیرد، می خواهد بگوید اخلاق و دین کلا فاصله دارد.

استاد ابوالقاسمی:

این که کلا اخلاق هیچ ربطی به دین ندارد، می خواهد مثل اخلاقی بزند، صفحه 93، آن عنوان را ما می گوییم سهو قلم، اما این مثال نمی تواند سهو قلم باشد، "استقلال کامل زبان اخلاق از زبان دین، فی المثل یک مسلمان یا یک مسیحی ممکن است بگوید سقط جنین نادرست است و مقصود او این باشد که این کار شرعا نادرست است." آقا جان شما بنا شد که اخلاق را مد نظر قرار بدهید، بله آن چیزی که مرتکز ذهنی این فرد شده است این است که اخلاق من بر گرفته از شرع است، لذا وقتی می گوید که سقط جنین اخلاقا نادرست است، نتیجه حرف او این می شود که شرعا نادرست است. و وقتی از او بخواهیم که شرعا نادرست است را تعریف بکند می گوید کاری که شرعا نادرست است کاری است که خدا از انجام کراهت دارد یا از انجام آن نهی کرده است. نزاع هوا داران اخلاق دینی و اخلاق سکولار در باب زبان اخلاق بر سر این نیست که واژه نادرست چنین معنا یا کاربردی دارد بر سر این است که چنین معنا یا کاربردی عین معنا، یا کاربرد اخلاق که یک واژه نادرستی است یا معنا و کاربردی غیر از آن است. اگر شما قبول داشته باشید که در بسیاری از موارد عقل می تواند واسطه بین بنده و خدا باشد، می شود گفت نه عین همان است، و همه انسان ها هم ارتکازا این را درک می کنند، اما برای شما مثال می زنم، الان به شما می گویید با آب مطلق می شود وضو گرفت، شما کنار دریا می روید وضو می گیرید، آب شور است، اما همان آب شور در قابلمه باشد با آن وضو می گیرید؟ گذاشتند روی گاز و رویش نمک ریختند، چرا؟ شما در تطبیق آن تصوری از آب که بدیهی ترین تصور همه است اشتباه کردید. آقا با چه آبی می شود وضو گرفت؟ الان آب رودخانه دز پر از گل است، می شود وضو گرفت، اما اگر شما همان را جمع بکنید در یک مخزن، بیاورید یک شهر دیگر، مردم می خواهند یک کسی را غسل بدهند، کسی از دنیا رفته است و می خواهند غسلش بدهند، تا آب را می ریزند گل می آید، با این که نمی شود غسل داد، همین در یک شهر دیگر می گفتند که این آب مطلق است، این جا می گوید مطلق نیست.

 آقا این‌ آب است، دیگر بگوییم مردم آب را نمی فهمند چه است بله آب یک چیز بیشتر نیست، برداشت های ما می تواند از آب و تطبیق های ما... خود من کنار دریا بودم همین آب را، آب مطلق می دانستم، الان به خاطر یک اشتباهی که در ذهنم حاصل شده است نمی دانم، این هم همین طور است. این نیست که بگوییم ما ها چند مدل برداشت داریم، یک مدل است در تطبیق های مختلفش اشتباه می شود، لذا می شود اعتقاد به وابستگی مطلق داشت. یک مطلبی مطرح کرده است "وابستگی وجود شناسانه یا هنجاری اخلاق به دین" آیا ما وقتی می آییم راجع به یک عملی صحبت می کنیم، هنجارها و ارزش های اخلاقی به لحاظ وجودی تابع امر و نهی خداوند می باشند و از اراده تشریعی او سرچشمه می گیرند؟ یعنی چه؟ یعنی خدا گفته است، اما خدا که گفته است واقعا هم یک همچنین چیزی قصد کرده است؟ در این جا در ادامه می آید اختلاف بین دیدگاه معتزله و عقل گرایان و اشاعره را تقریبا مطرح می کند، البته خیلی اسم هایشان را نمی آورد، که شیعیان و به اصطلاح عدلیه و معتزله اعتقاد دارند بله واقعا یک چیزی پشت پرده بوده است، و این باید با آن مطابقت داشته باشد، یک عده ای می گویند نه آن چیزی که خدا می گوید لازم نیست با آن چیزی که در دل خدا است با هم یکی باشد، خدا می تواند یک چیزی بگوید و یک چیزی دیگر عمل بکند.

به هر صورت این مطلب از جهت ترتیب منطقی باید قبل از بحث فعلی ما می آمد، در صفحه بعد می آید یک جمله ای می گوید مدعیان وابستگی وجود شناسانه یا هنجاری اخلاقی به دین ممکن است استقلال زبان شناسانه اخلاق از دین را بپذیرند، و بگویند که ما با قطع نظر از اراده و فرمان خداوند تعریف و تصوری از مفاهیم اخلاقی داریم، اما در عین حال مدعی شوند که هنجار ها و ارزش های اخلاقی وجود و تحقق عینی خود را همواره مرهون اراده و کراهت و امر و نهی خدای شارع است، این که نشد، تناقض شد، چطوری از یک طرف همواره مرهون اوست، از طرف دیگر بگوییم ما یک تصور مستقلی غیر از او داریم.

 این جا باز ظاهرا من تناقض دارم می بینم حالا اگر توضحی بعدا مطرح بکند، بعد پایین تر دارد: "هر چند چنانکه گذشت چنین توقفی و راه شناخت و توجیه باور ها و داور های اخلاقی را به وحی و نقل محدود نخواهد کرد که ما این را قبلا تأیید کردیم" می آید در صحفه 95، می گوید "اگر خدای شارع برده داری را تجویز بکند، برده داری اخلاقا خوب و درست و عادلانه می شود، طبق نظر دیگران، یعنی نظر اشاعره، هر کاری که خدا بگوید خوب می شود، ما در واقع غیر از آن چیزی که خدا گفته است نداریم" این بحثش یک مقدار تخصصی هم می شود و خیلی هم اهمیت ندارد چون ما اصلا دیدگاه اشاعره را از بیخ و بن مبنایش را زدیم، لذا نوبت به این که حالا بیاییم فرض بکنیم که اخلاقا می شود طبق آن مبنا صحبت کرد یا خیر نیست.

 صفحه 97 می گوید "تذکر این نکته ضرورت دارد که سکولاریسم اخلاقی می تواند، امر و نهی خدای شارع را به عنوان یکی از ویژگی های اخلاقا خوب ساز و بد ساز، یا اخلاقا درست ساز و نادرست ساز، بپذیرد، دیدیگاه های سکولاریستی معتدل در باب اخلاق صرفا انحصار این ویژگی ها در امر و نهی یا اراده و کراهت خدای شارع را نفی می کند" آن چیزی که ما اول گفتیم ایشان آمده است یک تقسیم بندی ای کرده است همه را یا گفته است کاملا وابسته هستند یا نیمه وابسته هستند، یا کاملا مستقل، این جا می آید می گوید نه، ما اساسا راجع به همه صحبت نمی کنیم، می شود برخی این طور باشد و برخی آن طور باشد، این در واقع رد آن تقسیم بندی است که آنجا مطرح کرده بود. همان که عرض کردیم آقا بعضی از موارد ممکن است به خدای شارع مرتبط باشد و بعضی از موارد مرتبط نباشد، از اول همین را می گفتی، و بعد می آید به سکولاریزم و دوباره اصرار دارد که حتما کلمه سکولاریزم را بیاورید، نه ماسکولاریزم معتدل داریم، و این سکولاریزم معتدل همانی است که شما می گویید اشکال دارد ما همان را می خواهیم بگوییم. چرا سکولاریزم را مطرح می کنید، درحالی که این سکولاریزم نیست، اصلا سکولاریزم این نیست که شما دارید مطرح می کنید، این تا صفحه 97 کتاب، حالا اگر می خواهید یک استراحت بدهید.

مجری:

بله اگر اجازه بدهید یک میان برنامه ای را ببینیم، و یک استراحت کوتاهی به بینندگان بدهیم و حضرت عالی هم یک نفسی تازه بفرمایید بعد ان شاء الله بر می گردیم و در خدمت بینندگان باشیم، این تذکر هم بدهم که شما امکان برقراری ارتباط با برنامه دارید و می توانید تماس بگیرید و سوالات تان را مطرح بکنید و جناب دکتر ابوالقاسمی جواب به سوالات شما هم خواهند بود، بعد از میان برنامه بر می گردیم و در خدمت شما و آقای ابوالقاسمی خواهیم بود.

(میان برنامه)

مجری:

«الْحَمْدُ لِلَّهِ الَّذِي جَعَلَنَا مِنَ الْمُتَمَسِّكِينَ بِوِلاَيَةِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ وَ الْأَئِمَّةِ الْمَعْصُومِين‏ عَلَيْهِمُ السَّلاَمُ»؛ بینندگان افتخار این را داریم همچنان در خدمت شما باشیم از شبکه حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و در خدمت جناب دکتر ابوالقاسمی، با برنامه راه روشن. جناب استاد برخی از دوستان تماس گرفتند، صدای دوستان بشنویم و سوال شان را پاسخ بدهیم و بعد اگر وقت بود موضوع را ادامه می دهیم، خیلی متشکریم جناب ابوالقاسمی عزیز، آقای محمدی از خراسان - مشهد مقدس، سلام علیکم بفرمایید.

بیننده آقای محمدی از مشهد:

سلام علیکم، ببخشید من اول می خواهم خدمت استاد ابوالقاسمی بزرگوار یک سلامی بکنم و یک عرض ارادتی به ایشان بگویم، استاد بزرگوار، چند روز پیش مطالب مختلفی را گفتند درمورد امر به معروف و نهی از منکر من یک سوالی داشتم درمورد همین مسئله امر به معروف که از آقای اکبر نژاد نقل کردند اول این که می خواستم ببینم تا به حال چندین بار افرادی را که نقد کردند گفتند که ما فلان شخص را دعوت هم کردیم که تشریف بیاورند در استدیو و با ایشان صحبت بکنیم ولی ایشان گفتند عذری دارند و نیامدند. من می خواستم بپرسم که هم استاد ابوالقاسمی خیلی اهل گفتگو هستند و هم آقای اکبر نژاد، می خواستم ببینم از ایشان هم دعوت کردند و نیامدند یا طور دیگری؟ این سوال اولم. سوال دوم هم این است که حاج آقا درمورد لباس روحانیت گفتید، من خودم طلبه هستم و ملبس هم می شوم، اما این آقا اکبرنژاد یک کتابی دارند اسم این کتاب لباس دین است، در این کتاب خودشان گفتند، شما گفتید که خودشان لباس می پوشند گفتند که در شرایط فعلی جامعه ملبس بودن خوب است، و یک نکاتی گفتند اگر وقت کردید این را بخوانید. آخرین مسئله سوال خودم هست حاج آقا می خواستم بدانم که اگر یک نفر، هر کسی، به این نتیجه رسید – این را هم بگویم آقای اکبر نژاد قائل به حکم اولیه حجاب اجباری هستند، خودشان هم جا های دیگر گفتند- اگر یک نفر به این نتیجه رسید که در شرایط فعلی جامعه تذکر حجاب نتیجه منفی می دهد، به نظر شما به نظر شما این حرف عقلانی نیست که بگوید تذکر ندهیم، مثلا می فرماید که حرمت دارد که تذکر بدهیم اگر تذکر دادن موجب تضعیف ایمان و ضربه زدن به ایمان می شود، خیلی ممنون، من که مشهد هستم دعا می کنم در حرم اگر توفیق داشته باشم.

مجری:

خدا خیرتان بدهد آقای محمدی عزیز، سه تا سوال بود ان شاء الله جناب دکتر ابوالقاسمی عزیز بفرمایید

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم، من از سوال وسطی شروع می کنم، یک بار یک فردی از جهت علمی می آید بررسی می کند و بعد از بررسی می بیند اگر من بیایم در کتابم مطلق نفی بکنم دچار مشکل می شوم، یک سری قیودی می گذارم، اما یک سری قیودی که محقق شدنی نباشد، آمد در خانه یک کسی گفت که بند رخت تان را قرض می دهید؟ گفت که روی بند رخت مان ارزن پهن کردیم، گفت که ارزن نمی شود روی بند رخت پهن کرد، گفت برای این که به تو ندهم همین مقدار بهانه کافی است، ما بیاییم یک سری شروطی بگذاریم که این شروط اگر باشد در جامعه فعلی نباید لباس روحانیت پوشید، بله شروط می گذارم، چون ایشان چند تا کلیپ دارد که می گوید من اعتقادم این است که الان نباید بپوشیم، و گفته است که مناظره هم می کنم، بعد رفته است با لباس روحانیت در جلسه مناظره حاضر شده است، این یعنی چه؟ شما چرا با لباس روحانیت می آیید در جلسه ای که می گویید مصلحت نیست انسان در جامعه امروزی لباس روحانیت تنش بکند، موجب زده شدن می شود، آن وقت در جلسه مناظره خودت می پوشی، همه می گویند این یک آخوند است که خودش ضد این حرف ها را می زند، آقای آقامیری چه کار می کند؟ چه کار می کرد؟ با لباس روحانیت الکی به روحانیت گیر می داد، نه فقط به روحانیت، به اسلام و به پیامبر و به قرآن، چرا در قرآن آمده است شراباً طهورا، شراب مگر می شود طهور باشد؟ و حرف های دیگری که می زد. چرا با لباس روحانیت این کار ها را انجام می داد؟ که مردم بگویند یک نفر از خودشان دارد این حرف ها را می زند، لذا آقای آقامیری خلع لباس شد.

 شمایی که خودت می گویی در وضعیت فعلی نباید باشد و کلیپ هایت پخش شده است پس چرا الان می آیی می گویید که من در جلسه مناظره با لباس حاضر می شوم؟ اگر نه به شرایط الان می گویی می شود پوشید پس مناظره را برای چه برگزار کردی؟ یک دورانی خواهد آمد 800 سال دیگر که آن موقع نباید لباس رحانیت پوشید، پس شما الان چرا دارید مناظره می کنید؟ این دغدغه الانت هست، بحث الان است که می گویید الان نباید پوشید، این آدم که این کار را می کند دقیقا مدل آقای آقامیری است، فرقی نمی کند، و با چنین افرادی ما خیلی علاقمند هستیم که مناظره بکنیم، به شرط این که ملتزم به یک مبنایی بشوند، آقای آقامیری ملتزم به مبنایی شد؟ نه قرآن را زیر سوال برد، خیلی وقت ها عقل را زیر سوال برده است، فقط عرف، عرف هم همانی است که خودش می گوید.

مجری:

...(تَعالَوْا إِلى‏ كَلِمَةٍ سَواء) باید یک چیزی بین این ها پیدا بشود.

استاد ابوالقاسمی:

ایشان آقای اکبرنژاد ملتزم به مبنای خودش نبوده است، البته اگر واقعا ایشان یک وقتی ملتزم به یک مبنایی بشود ما با ایشان مناظره خواهیم کرد مشکلی نداریم در این قضیه، با هر کس دیگری هم همین است، یک فرضی ایشان مطرح کرد، اگر تذکر حجاب نتیجه منفی بدهد پس نباید تذکر بدهیم، حضرت نوح 950 سال مردم را دعوت کرد.

(قَالُوا يا نُوحُ قَدْ جَادَلْتَنَا فَأَكْثَرْتَ جِدَالَنَا فَأْتِنَا بِمَا تَعِدُنَا إِنْ كُنْتَ مِنَ الصَّادِقِينَ)

گفتند: «اي نوح! با ما جر و بحث کردي، و زياد هم جر و بحث کردي! (بس است!) اکنون اگر راستي مي‌گويي، آنچه را (از عذاب الهي) به ما وعده مي‌دهي بياور!»

سوره هود (11): آیه 31

به نوح می گفتند ول کن ما خسته شدیم 950 سال می خواهی با ما مناظره بکنی؟ 950 سال دعوت کردن نتیجه منفی ندارد؟ یک مقدار در این شرایطی که خودمان داریم می سنجیم، در جبهه باید به حرف فرمانده گوش کرد، فرمانده ات باید به حرف فرمانده اش گوش بدهد تا آن بالا. من الان این جا ایستادم می دانم که کشته می شوم، آقای فرمانده من دیدم دشمن دارد می آید به من دستور می دهد شما اشتباه می کنی، تو فکر می کنی که اشتباه دارد می کند، من الان در یک خطی هستم که ما بیست نفر شهید می شویم، اما جان هزار نفر در جای دیگر نجات پیدا می کند، شما باید شرایط فعلی جامعه را ببینی و بگویی تذکر نتیجه منفی دارد یا آن کسی که در بالا دست جامعه نشسته است و می گوید نخیر مسئله حجاب را باید تذکر بدهید، حکم شرعی است چه کسی این جا باید نگاه بکند، پس پیش فرض سوال شما اشتباه است. اگر من تشخیص دادم که در شرایط فعلی نتیجه منفی است، شما چه کسی هستید، مثل این که من بیایم به بچه هایی که دست شان وسایل پزشکی است بگویم من با این اسباب بازی های پزشکی تشخیص دادم که این آقا ضربان قلبش مشکل دارد و باید اتاق عمل برود، این چه حرفی است، این دلیل علمی نشد، جایگاهی که ما به صورت فردی هستیم نمی توانیم نسبت به اجتماع اظهار نظر عمومی بکنیم، باید یک اشرافی به کل اجتماع باشد و بعد اظهار نظر بشود. بله، یک مورد جزئی است، من در همین یک مورد جزئی می بینم این آدم لجش بیشتر می شود، مثلا روسری اش را تا وسط گذاشته است تا به او بگویم کلا می اندازد، این آدم را من می شناسم که به این آدم نباید چیزی بگویم، اما این که من بگویم کلا در جامعه ما تذکر حجاب نتیجه معکوس دارد، خیر، چه کسی این حرف را زده است، شما جامعه شناس هستی و آمدی یک جامعه آماری کامل را در ایران بررسی کردی و این حرف را زدی؟ این اشتباه است، بله سه تایش را گفتم. یک و دو را با هم یکی کردم و گفتم، و سومیش را هم که جوابش را عرض کردم، این راجع به مطالب این دوست عزیزمان.

 ما ایشان را اگر یک مبنای ثابت داشته باشد و بگوید که مبنای من مثلا فرض کنید فتوای فلان مرجع است، مبنایم روایت صحیح السند است، ما مشکلی نداریم، اما اگر همین طور روی هوا و اجتهادات شخصی و این که من این طور دیدم، الان مصلحت نیست، الان این طور است، این به درد نمی خورد، ایشان می گوید من مصلحت دیدم، مصلحت ندیدم، ما هم می گوییم ما مصلحت دیدیم، گفت که وسط کره زمین کجاست؟ گفت این جا است، باور نداری متر کن، این که دیگر بحث علمی نمی شود، پس باید مبنا مشخص بشود و بعد مناظره صورت بگیرد، این راجع به سوالات این عزیز بیننده.

مجری:

عزیزان و بیندگان اگر خواستند می توانند تماس بگیرند در فرصتی که باقی مانده است. استاد با ادامه بحث در خدمت شما باشیم.

استاد ابوالقاسمی:

ادامه بحثی که مطرح می کردیم، ایشان می آید در صفحه 98، نقد نظریه وابستگی وجودی اخلاق به دین در صفحه 97 شروع می شود، بعد می آید در صفحه بعد یک چیزی می گوید. می گوید "ویژگی های خوب ساز و بد ساز و درست ساز و نادرست ساز و نیز ویژگی های وظیفه ساز و الزام آور ذاتا متکثرند و قابل ارجاع و تحویل به یک ویژگی عام زیربنایی نیستند." این واقعا این طور است؟ نمی توان تمام این ها را به «العدل حسن والظلم قبیح» برگرداند؟ چرا نشود، همه را نشود، مقداری از آن را می شود یا نه؟ پس ذاتا متکثر نیستند، این که شما دارید مطرح می کنید این مشکلات را دارد.

 نکته دوم می گوید اشکال دوم، ما درباره خوبی و بدی یا درستی و نادرستی بسیاری از کار ها داوری می کنیم، بدون این که به امر و نهی خدای شارع در آن زمینه اعتقاد و توجه داشته باشیم، عرض شد این با مبنای خود شما سازگاری ندارد، چون ما خیلی وقت ها التفات داریم، اما به چه چیزی التفات داریم؟ به آن فطرت درونی مان:

(فَأَلْهَمَهَا فُجُورَهَا وَتَقْوَاهَا)

سپس فجور و تقوا (شر و خيرش) را به او الهام کرده است،

سوره شمس (91): آیه 8

ما به آن توجه داریم. "اشکال سوم افعال خدای شارع از جمله قانون گزاری او مشمول ارزش داوری اخلاقی و در معرض نقد اخلاقی قرار دارند، هرچند از نگاه مؤمنان این داوری همواره مثبت است؛ اما معیار قضاوت درباره منزلت و ارزش اخلاقی افعال خدای شارع نمی تواند امر و نهی خود او باشد."

 سوال، الان ما می خواهیم یک چیزی را اندازه بگیریم، با چه چیزی اندازه می گیریم؟ متر، خود متر را با چه چیزی اندازه می گیریم؟ دیگر نمی آیند که بگویند متر را با چه چیزی اندازه می گیرند، متر، متر است، خودش یک ملاک است، نه خدا دستور هایش ملاک هستند اما خودش را هم باید ارزشیابی بکنیم، مثل این که می گویند امام حسین را هم می شود نقد کرد، خدا را چگونه می خواهدی شما ارزشیابی بکنید، و معیار قضاوت درباره منزلت و ارزش اخلاقی افعال خدای شارع نمی تواند امر و نهی خود او باشد، مثل این است که بگویید این کاغذی که الان جلوی من است سفید است، این سفیدی اش را از کجا آورده است؟ این را رنگش کردند، رنگ سفید چه؟ آن را چه کسی رنگ کرده است؟ رنگ سفید را کسی رنگ نکرده است، خودش رنگش سفید است، رنگدانه هایش سفید است، ذاتش سفید است، این جا وقتی که راجع به ذات خدا صحبت می کنید «الذاتي لا یعلم»؛ شما نمی توانید بیایید بگویید که من می خواهم معیار بگذارم برای این ببینم چرا این جا خوب است یا چرا خدا خودش اصل خوبی است؟ مطابقت آن چه که ما داریم با ذات خدای متعال که عین خوبی در عالم است این خوبی می شود، این می خواهد خدا را هم با یک چیزی بسنجد، خود خدا این ملاک ها را قرار داده است و دیگر معنی ندارد که بگوییم خود خدا را هم می خواهیم با این ملاک ها بسنجیم، سنجیدن این جا معنی ندارد، بله، مطابقتش ذاتی است و عین هم هستند، این راجع به سومی.

مجری:

استاد یک تماسی هم داریم اگر اجازه بدهید با دوست عزیزمان جناب علی آقا از تهران، سلام وقت شما بخیر در خدمت شما هستیم.

بیننده آقای علی از تهران:

سلام خسته نباشید، سلام عرض می کنم خدمت حاج آقای ابوالقاسمی ان شاء الله که سلامت باشید، همیشه موفق و مؤید باشید، خداوند در قرآن در سوره زخرف آیه 36 می فرماید (وَمَنْ يعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيضْ لَهُ شَيطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ)؛ یک سوالی داشتم از محضر حاج آقا این که آیا ما در منابع علمی و اعتقادی شیعه این روایت را داریم که هر نوزاده متولد می شود همراهش یک ملکی متولد می شود و یک شیطانی متولد می شود که اگر آن شیطان به انسان فرمان به بدی می دهد یا این که آن ملک انسان را به راه راست هدایت می کند، و این جا که خداوند متعال در قرآن می فرماید، هر کس که از یاد خدا رویگردان بشود (نُقَيضْ لَهُ شَيطَانًا) آیا این (نُقَيضْ لَهُ شَيطَانًا) از جانب خدا است و این معنایش این است که آیا آن شیطان اختیار دارد که خودش مسلمان بشود، ما اعتقاد داریم که حتی شیاطین یا از لشکریان شیاطین یا از جنیان هم می توانند‌، آن ها اختیار دارند و می توانند اسلام را انتخاب بکنند، و شیعه بشوند و یا این ها مثلا اعتقادات درست و حقه را داشته باشند، آیا این درست است که (نُقَيضْ لَهُ شَيطَانًا) آیا این جبر است و این جا از روی اجبار دارد این انسان را فریب می دهد؟ یا نه اختیاری ندارد؟ این را می خواستم که حاج آقا جواب بدهند.

مجری:

به صورت مستقیم شاید مربوط نشود ولی از حرف های حضرت عالی احتمال این که این چنین چیزی به ذهن تان برسد.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الحیم آیا قرین واقعیت دارد یا خیر، و روایت دارد یا خیر؟ ظاهرا در کتب شیعه روایت معتبری مسئله جن قرین ندارد، اما بعضی از آقایانی که اهل علوم غریبه هستند می گویند واقعیت دارد. روایت نداشتن با واقعیت داشتن دو تا است، من هم چون تخصص ندارم اظهار نظر نمی توانم بکنم؛ اما آن چیزی که در آیه آمده است

(وَمَنْ يعْشُ عَنْ ذِكْرِ الرَّحْمَنِ نُقَيضْ لَهُ شَيطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ)

و هر کس از ياد خدا روي‌گردان شود شيطان را به سراغ او ميفرستيم پس همواره قرين اوست!

سوره زخرف (43): آیه 36

(نُقَيضْ لَهُ شَيطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ) این قرین به معنای همراه شدن شیطان با یک فردی است، ما در قرآن چند جا کلمه قرین را داریم بعضی از جا ها قرین به معنای یک ملک است، گاهی اوقات قرین به معنای یک همراه است. اگر یک فردی گناهی انجام داد، چه اتفاقی رخ می دهد؟ خداوند متعال می گوید ای ملک تو بلند شود برو، تو جایت آن جا نیست، نه این که خداوند متعال دستور بدهد، تکوینا آن ملک نمی تواند آن جا بماند، چرا؟ مثال بزنیم ما یک چیزی داریم به نام حقوق بشر، یک چیزی داریم به نام حقوق زنان، به زن ها بگوید شما از سوسک خوشتان بیاید، سوسک را در خانه تحمل کنید، می تواند؟ نمی تواند، نمی شود، حالا مرد باشد می گوید می کشم، زن ها نمی توانند، ذاتا خیلی از زن ها نمی توانند، ملک ذاتا نمی تواند سگ را تحمل بکند، در خانه ای که سگ باشد ملائکه پا نمی گذارند، اذیت می شوند آن جا بیایند، اسلام به فکر حقوق ملائکه هم بوده است، نه فقط حقوق انسان ها و حیوانات، حقوق ملائکه را هم در نظر داشته است. بعضی وقت ها ما یک کار هایی می کنیم باطن مان از سگ هم بدتر می شود، باطن مان از سگ بد تر شد آن ملک می تواند با ما زندگی بکند؟ نه آزار می بیند، بلند می شود و می رود، این که بلند شد و رفت چه کسی جایش می آید؟ یک شیطانی که از این خوشش می آید، نه شیطانی که از ...، بله شیطان اختیار دارد، اما بعضی از آدم ها

(خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ)

خدا بر دلها و گوشهاي آنان مهر نهاده

سوره بقره (2): آیه 7

به مرحله ای رسیده است که مهر مرد به پرونده حیات دینی آن خورد، به مرحله خوش را رسانده است که تمام در های هدایت را بسته است، خدا مهر زده است، پیامبر دیگه به این کاری نداشته باش، ملائکه دیگر نمی خواهد به این شوک بدهید که این برگردد، این دیگر برگشتنی نیست. بعضی از شیاطین هم همین طور، شیطان هم اختیار دارد، چون نوعی از جن است، جن هم اختیار دارد؛ اما بعضی هایشان به مرحله (خَتَمَ اللَّهُ عَلَى قُلُوبِهِمْ) می رسند، و ذاتا از بدی و پلیدی خوش شان می آید، لذا وقتی این جا سگ باطن این فرد ملک را راند خود به خود سگ باطن او این شیطان را جذاب می کند (نُقَيضْ لَهُ شَيطَانًا فَهُوَ لَهُ قَرِينٌ) نه این که ما بیدارش می کنیم، این نقیض تکوینا است، خود به خود جذب مان می شود، لذا این ربطی به انکار برای شیاطین و جن ندارد.

مجری:

خیلی متشکریم جناب استاد، ما دو سه دقیقه بیشتر وقت نداریم

استاد ابوالقاسمی:

این بحث ادامه داری است، اجمالا ایشان می خواهد بگوید که ما خدای شارع را قبول نداریم، نمی دانم که این را الان بگویم، نتیجه گیری کامل نمی شود، و نگویم هفته آینده مجبور هستیم دوباره یک چند صفحه ای عقب برویم، ولی چند صفحه ای عقب تر برویم و کامل تر بحث را مطرح بکنیم باز مناسب تر است که الان به قول معروف این بحث شهید بشود.

مجری:

بحث ما هم همین است ملاک برای کسی که می خواهد یک کتابی را بخواند یا یک فیلمی یا یک کلیپی را ببیند یا یک مطلبی را بشنود، آن ملاک را باید بتواند بگیرد، اصلا این شیوه های کارگاهی که حضرت عالی دارید بیان می کنید، گام به گام بیننده همراه خودتان می کنید و می گویید که در این کتاب در این صفحه این گونه است، باید این ملاک ها را بگیرد، مطالبی که مقدمه ندارد و صرفا یک سری مسائلی که در ذهنش است پشت سر هم می چیند و هیچ منطقی هم پشت شان نیست، و خیلی جا ها با هم تناقض دارد، خیلی متشکریم اگر بحث خاصی نیست دعا بفرمایید و ان شاء الله ما بینندگان عزیز خداحافظی بکنیم.

استاد ابوالقاسمی:

دعای همیشگی ما که باید به این توجه داشته باشیم و ورد زبان مان باشد، دعا برای تعجیل فرج امام زمان است و این شاء الله تشریف بیاورند، کل مشکلات زندگی انسان ها مشکلات اصلی، ممکن است کسی بگوید پیری هم هست، آن مشکلاتی که باعث عدم هدایت مردم می شود آن ها برداشته می شود و جامعه یک جامعه پر از نور و هدایت می شود که

(وَأَشْرَقَتِ الْأَرْضُ بِنُورِ رَبِّهَا)

و زمين (در آن روز) به نور پروردگارش روشن مي‌شود

سوره زمر (39): آیه 69

عالم نورانی می شود، ان شاء الله که خدای متعال به حق خود امام زمان در فرجشان تعجیل بفرمایند.

مجری:

ان شاء الله، باز هم پیشاپیش خدمت شما عزیزان بیننده تبریک عرض می کنم میلاد پر سعادت و پر نور حضرت زهرا (سلام الله علیها) را این هفته از روز مادران شهید آغاز شد و ان شاء الله به روز مادر ختم می شود و این چه سلیقه خوبی بود که مسئولین ذی ربط اتخاذ کردند که این یک هفته که منتهی می شود به میلاد با سعادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) این هفته را به نام هفته زن و هر روز یک نامی دارد که آخرش به مقام و کرامت مادران ختم می شود، واقعا این خودش یک گنجی است پنهان که ما خبر نداریم شاید خیلی از بیننده ها اگر بروند صفحات تاریخ ایران را ورق بزنند، این همه ارج و مقام و ارزش به زن در هیچ نمونه از حکومت های قبل نبوده است، ان شاء الله که بتوانیم در سایه امام زمان راه حق را پیدا کنیم و از حق تبعیت بکنیم، تا دیداری دیگر از شما التماس دعا داریم و شما را به خدای منان می سپاریم، اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ


راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی>

نقد کتاب دین در ترازوی اخلاق جامعه خوب زندگی خوب اخلاق فردی اخلاق اجتماعی استاد ابوالقاسمی