-
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 20 دی 1401
1:24:59 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 22 آذر 1401
1:22:58 دقیقه -
راه روشن 1 آذر 1401
1:24:34 دقیقه -
راه روشن 24 آبان 1401
1:22:51 دقیقه -
راه روشن 3 آبان 1401
1:26:04 دقیقه -
راه روشن 26 مهر 1401
1:23:30 دقیقه -
راه روشن 19 مهر 1401
1:21:43 دقیقه -
نقد کتاب"دین در ترازوی اخلاق: نسبت میان اخلاق دینی و اخلاق سکولار" نویسنده ابوالقاسم فنائی
1:23:23 دقیقه
راه روشن 22 شهریور 1401 -
راه روشن 15 شهریور 1401
1:22:42 دقیقه -
راه روشن 8 شهریور 1401
1:25:23 دقیقه -
راه روشن 1 شهریور 1401
1:22:57 دقیقه -
راه روشن 25 مرداد 1401
1:25:40 دقیقه -
راه روشن 4 مرداد 1401
1:24:26 دقیقه -
راه روشن 14 تیر 1401
1:23:09 دقیقه -
راه روشن 7 تیر 1401
1:24:03 دقیقه -
راه روشن 24 خرداد 1401
1:24:14 دقیقه -
راه روشن 17 خرداد 1401
1:18:50 دقیقه -
راه روشن 3 خرداد 1401
1:20:43 دقیقه -
راه روشن 27 اردیبهشت 1401
1:20:59 دقیقه -
راه روشن 20 اردیبهشت 1401
1:24:16 دقیقه -
راه روشن 13 اردیبهشت 1401
1:25:29 دقیقه -
راه روشن 6 اردیبهشت 1401
1:25:52 دقیقه -
راه روشن 30 فروردین 1401
1:26:06 دقیقه -
راه روشن 16 فروردین 1401
1:27:07 دقیقه
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی
قسمت شصت و دوم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
دیگر قسمت ها
عنوان برنامه: راه روشن
تاريخ: 18/ 11/ 1401
استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی
مجری: آقای محمد تقی غضبانی
مجری:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر، از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) مهمان منازل شما عزیزان می شویم و یکی دیگر از برنامه های راه روشن را ان شاء الله تقدیم حضور شما خواهیم کرد. ان شاء الله از محضر کارشناس محترم جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابوالقاسمی بهرمند خواهیم شد؛ استاد حوزه و دانشگاه، معرف حضورتان هست و همچنین پل های ارتباطی برقرار هست، ان شاء الله می توانید با برنامه خودتان تماس بگیرید، من خدمت استاد عرض سلامی داشته باشم و بعد در خدمت شما و ایشان باشم.استاد سلام علیکم ورحمة الله، خیلی خوش آمدید.
استاد ابوالقاسمی:
علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان
عرض سلام دارم خدمت شما و خدمت همه بینندگان عزیز و گران قدر شبکه جهانی حضرت ولی عصر، و امیدوارم هر کجا که هستند موفق و پیروز باشند، در خدمت تان هستم.
مجری:
دو سه هفته ای به خاطر ویژه برنامه افتخار نداشتیم خدمت شما باشیم و کم سعادتی ما بود ان شاء الله که بتوانیم امروز در خدمت شما باشیم و ساعات خوبی را برای حضرت عالی و بینندگان فراهم بشود و جزء صالح اعمال ما و حضرت عالی و همچنین بینندگان عزیز قرار بگیرد. عنایت آقا امام عصر ما از خداوند خواستاریم و همچنین تعجیل در فرج آقا حجت بن الحسن که فرج همه ما و بخصوص اهل بیت و باعث شادی خود آقا امام زمان و پیامبر و اهل بیت خواهد بود ان شاء الله به زودی زود.
جناب آقای ابوالقاسمی عزیز ما در سلسله مباحث راه روشن که در خدمت شما بودیم همواره دنبال این بودیم که بالاخره شبهه ای هست در این جامعه آن را مطرح بکنید و حل کنید، اگر گره ای هست باز بشود، یکی از مباحثی که اخیرا در خدمت شما بودیم و محور بحث ما قرار گرفته است کتاب "دین در ترازوی اخلاق" بود، این کتاب منتشر شده است و پخش می شود و عده ای آن را مطالعه می کنند و ممکن است در آن شبهاتی که آن جا مطرح شده است و آن مغالطه های که کرده است، درگیر بشوند و منحرف بشوند، حضرتعالی این زحمت را کشدید و کتاب را معرفی کردید و در خدمت شما بودیم تا حدود 100 صفحه اش را از حضرت عالی شنیدیم و نقد کردید و بررسی کردید و آن جا های که مشکل داشت را بیان کردید، امروز هم با ادامه این بحث در خدمت شما هستیم.
استاد ابولقاسمی:
بسم الله الرحمن الرحیم ما در ابتدا راجع به کتاب "دین در ترازوی اخلاق آقای ابوالقاسم فنائی" صحبت کردیم، آمدیم این کتاب را شروع کردیم، مجموع دین پژوهی و تقریبا تا صفحه 99 این کتاب رسیدیم، بر سر بحث قاعده مراجعه بین حکم عقل و حکم شرع، اجمالا عرض بکنم اشکالاتی که تا این جا در این کتاب بود، آمده بود یک سری مطالب بدون دلیل را به عنوان پیش فرض و مسلم گرفته بود، خیلی از جاها قیاس هایی که کرده بود، قیاس هایی بود که درون خودش بعضی از مقومات قیاس را نداشت، یعنی این قیاس شکل درستی نداشت و نتیجه گیری غلط بود، یا مقدمه اش یا تالی و یا حد وسطش درست نبود.
مسئله دیگری که ایشان مطرح کرده بود، این بود که خیلی از چیزها را با ادبیاتی مطرح کرده بود که این ادبیات هدفمند بود، یعنی خودش القاء بار معنایی می کرد، و به عنوان کسی که می خواهد یک مطلب را بی طرفانه منتقل بکند قطعا این اشکال داشت، مثل این که بگوییم سکولاریسم یک جور خوب است و بعد هرجا که راجع به سکولاریسم صحبت می کند خیلی شیرین و شیک صحبت بکند، و جایی که راجع به دین صحبت می کند، خیلی تلخ صحبت بکند. اشکالات در نتیجه حرف هایی که داشت؛ ایشان آمده بود ادعا کرده بود که ما در اسلام اخلاق اجتماعی نداریم، فقط اخلاق فردی است، که عرض کردیم اسلام اخلاق اجتماعی دارد، آن جنبه ای که ایشان مد نظر قرار داده بود کاملا اشتباه است. و آخرین چیزی که مطرح کرده بود در صفحه 99 این است که "انسان می تواند خودش بر خودش ولایت داشته باشد که ما یک من علوی داریم، یعنی یک من بالا و علیا داریم که این وجدان ملامت گر هر کسی است و بر خود او ولایت دارد و دستورات او مافوق دستورات نفس اماره است" این که این طور است، آیا شما می خواهید از این یک حق بسازید و بگویید این حق دارد یا می خواهید قانون درست بکنید، ضمانت اجرایی دستورات این من عَلَوی شما چیست؟ یا من عِلوی شما چیست؟ ضمانت اجرایی دارد یا ندارد؟ هیچ کدام از این ها را مطرح نکردید، فقط یک نظریه ای در عرض بقیه نظریه ها گفت، که بله انسان نیاز به خدا ندارد، خود انسان حاکم خودش خواهد بود، اخلاق انسان ناشی از تصوراتی است که خود انسان دارد و آن نفس لوامه ای که انسان دارد و اوست که به انسان می گوید که باید کار های خوب انجام بدهی. این را می آید مطرح می کند و بعد یک بحث بسیار مهمی است قاعده ملازمه بین حکم شرع و حکم عقل، از قدیم یک چیزی معروف هم هست و خیلی از مردم در کوچه و خیابان هم شنیدند:
«کل ما حکم به العقل حکم به الشرع»
هر آنچه که عقل به آن حکم بکند شرع به آن حکم می کند.
این ملازمه چه طور ملازمه ای است؟ ما در ابتدا بیاییم عرض بکنیم دیدگاهی که ما داریم درمورد این قضیه، این نیست که حکم عقل و حکم شرع از هم جدا است، عینیت است، یعنی اگر واقعا جایی چیزی عقل حکم قطعی داشته باشد، دقیقا همان شرع است، عقل و شرع در این جا با هم یکی هستند. حکم عقل علت برای حکم شرع نیست، این جا برهان، برهان انی است، برهان لمی نیست، برهان انی و لمی یعنی چه؟ در برهان انی شما از وجود چیزی در یک جنبه به جنبه دیگر همان چیز پی می برید؛ اما در برهان لمی از وجود چیزی که علت برای چیز دیگر است به وجود معلولش پی می برید. برهان انی ممکن است دو شیء در عرض هم باشند، علت و معلول نباشند، اما همیشه ملازم هم هستند، ممکن است از معلول به علت برسید، ممکن است از علت به معلول برسید، ممکن است دو وجه یک شیء واحد باشد، همان تلازم می شود، وقتی شما می گویید که الان نور هست؛ پس خورشید هست، خورشید معلول الان نور هست نیست، علتش است. اما ما از این او را کشف می کنیم، الان گرم هست چون نور هست، این جا نور علت گرما است، یعنی ما از علت به معلول رسیدیم. گاهی اوقات به متلازمین می رسید، این جا تاریک نیست چون نور هست، این یکی را هم می شود گفت که این ها علت و معلول هستند، اما مواردی هستند که این ها با هم متلازمین هستند، به هر صورت قاعده «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» را ایشان آمده است زیر سوال برده است.
در صفحه 100 می گوید: "اما در عین حال از آن جا که ظن به معلول یعنی حکم شرعی مستلزم ظن به علت یعنی مصالح و مفاسد نفس الامریه است" در این جا می خواهد بگوید تمام احکام شرع یک مصالح و مفاسد نفس الامریه دارد، البته بعدا پایین تر می آید منکرش می شود در نقد می گوید نه اصلا مصالح نیست، از طریق حکم ظنی شرع می توان به حکم عقل ظن پیدا کرد، این جا چه می خواهد بگوید؟ می گوید شما وقتی یک جا حکم شرعی دارید اعتقاد مسلمان ها در نظر رایج این است که خدا بی دلیل امری نکرده است، وقتی که ما حکم شرعی داریم یعنی این جا مصلحتی وجود داشته است. اگر من از طریق حکم ظنی شرعی این را پیدا کردم، یعنی یک ظن معتبری داشتم، خبر واحدی گفت که مثلا شما در نماز، در رکعت سوم یک بار سبحان الله والحمد لله ولا اله الا الله والله اکبر بگویی کفایت می کند. من گمان می کنم که در این جا یک مصلحتی در نفس الامر در این ماجرا هست، از طریق حکم ظنی شرع می توان به حکم به عقل ظن پیدا کرد. بله، به حکم عقل هم ما ظن پیدا می کنیم، زیرا ظن به حکم شرع مستلزم ظن به حکم عقل است؛ اما این جا مغالطه کرده است این ظن چون مستند به نقل است معتبر است، خوب دقت کنید چه می خواهد بگوید، ایشان از این جا اشاراتا، چون یک مقاله مفصلی داشت که آن را در قسمت اول نقد کردیم، می خواهد بیاید بگوید حکم عقل ظنی معتبر است، می خواهد ادعا کند که حکم عقل ظنی معتبر است، چرا؟ وقتی که شما یک حکم شرعی ظنی معتبر دارید این ملازم با چیست؟ حکم ظنی عقلی، آن شرعی اش معتبر می شود، پس عقلی اش هم معتبر می شود. این ظن، ظن عقلی معتبر می شود.
سوال این اعتباری که این جا هست، بنابراین از طریق حکم ظنی شرع می توان حکم عقل را کشف کرد، شما در خط بالا گفتید به حکم عقل ظن پیدا کرد، این جا می گوید کشف کرد، چون معتبر است پس می شود کشف کرد. معتبر است با کشف واقعی خیلی فرق می کند یعنی چه؟ یک بار فرض بگیریم یک مهمانی ای هست و گفتند که هر کسی که کارت دعوت داشت داخل بیاید، بعد یکی یکی دارند کارت ها را چک می کنند، خیلی طول کشیده است و همه مهمان ها در صف ایستادند و زشت است، این جا شما می گویید نگاه کن هر کسی که دیدی ظاهرش به مهمان های ما می خورد بدون کارت راهش بدهید، این که هر کسی بدون کارت بود راه بده به خاطر مصلحتی که هست یعنی هر کسی را راه دادی واقعا مهمان ما هست؟ یا الان مصلحت اقتضا کرده است؟ این حکم شرع را نمی شود کشف کرد، معتبر بودن در این جا در حکم شرع به معنی این است که من پیش خدا عذر دارم، می گویم خدایا دیدم مهمان ها زیاد شدند آبروریزی شد به دستور خودت همه را راه دادم. اما همه را راه داددم من می توانم بگویم چون تو رفتی داخل پس تو حتما فامیل صاحب خانه هم هستی، می شود این چنین نتیجه ای گرفت؟ قطعا نمی شود پس این مغالطه خیلی واضح را ایشان در این جا انجام داده است و هدفش هم این است، می گوید حکم عقل ظنی معتبر است، نه این طور نیست.
نکته بعدی که ایشان مطرح کرده است، یعنی در کل کتاب ایشان جریان دارد، به عنوان مبنای کل کتاب ایشان، در 3 - 4- 3 نقد دیدگاه مشهور در باب ملازمه بین حکم شرع و حکم عقل، همین غلطی هم که گفته، بعد آمده آن درستش را می خواهد نقد بکند باز دچار مغالطه شده است؛ یعنی خود ایشان یک حرف غلط زده است بعد می گوید می خواهم این را نقد بکنم بعد همین غلط هم جا های دیگر ملتزم شده است همین غلط را هم غلط نقد کرده است. به گمان چنین تفصیلی از قاعده ملازمه بین حکم شرع و حکم عقل به فروکاهش اخلاق به شریعت و جایگزین کردن علم فقه به جای علم اخلاق در فرهنگ شیعه انجامیده است. ما معتقدیم چنین ملازمه ای بین حکم شرع و حکم عقل وجود ندارد، زیرا یک: نه حکم شرع همواره تابع مصالح و مفاسد غیبی و نفس الامری است، یعنی چه؟ خدا الکی حکم کرده است و مصلحت در کار نبوده است!
مجری:
همه اصل اساس بحث ما در این ها همان مصلحت بوده است.
استاد ابوالقاسمی:
بعد جالب این جا است خود ایشان می گوید خدا هیچ وقت کار غیر اخلاقی نمی کند. می رسیم به صفحه حدود 136 تا 139، در این چهار صفحه چیزی که مطلب مطرح می کند می گوید ما اعتقاد داریم به این که خدا به هیچ وجه از دستورات اخلاقی تخطی نمی کند و تمام رفتارهای او ناشی از اخلاق است. می آید اول می آید منکر می شود که بین این حکم عقل و حکم شرع ملازمه ای وجود داشته باشد، اما می گوید که "با فرض پذیرش وجود خداوند و شارعیت او پیروی از دستورات شرع از نظر اخلاقی لازم است، چرا؟ این ربطی به قاعده ملازمه بین عقل و شرع ندارد، چناچه به زودی خواهیم دید وجوب اخلاقی پیروی از دستورات شرع نیز مطلق نیست، بلکه مشروط به سازگاری آن با دستور های اخلاق است" می رسد تا این جا که صفحه 142، می گوید تشریع و قانون گذاری یک کار ارادی و اختیاری است. "تشریع و قانون گذاری یک کار ارادی و اختیاری است و مانند هر کار ارادی و اختیاری دیگر محکوم ارزش های اخلاقی است، خواه قانون گذار خداوند متعال باشد یا غیر او، پس بنابراین تشریع و قانون گذاری نیز اخلاق مخصوصی دارد و شخص قانون گذار تنها باید در محدوده باید ها و نباید های ناظر به مقام قانون گذاری و با رعایت ارزش های اخلاق حاکم بر این مقام از آزادی و حق قانون گذاری برخوردار است، خدا چون کمال مطلق است کار غیر اخلاقی از او سر نمی زند"
کار لغو، کار غیر اخلاقی هست یا نه؟ اخلاق یک کسی مدام کار لغو انجام بدهد، خدا این همه کار انجام داده است، راجع به او چه می گویند؟ اخلاق می گوید لغو انجام بدهید یا ندهید؟ ندهید. چه طور شما در آن جا که می رسید می خواهید تلازم بین حکم عقل و حکم شرع را زیر سوال ببرید می گوید نه خدا می تواند کار های الکی هم انجام بدهد، چه کسی گفته است که خدا باید همیشه تابع عقل باشد، به این جا که می رسید، نه خدا همیشه تابع اخلاق است، خدا کمال مطلق است و کار غیر اخلاقی از او سر نمی زند. این یک بام و دو هوا در این دو جایی که ایشان دارد، صفحه 100 و 142، خیلی واضح است. یعنی تناقض به خوبی خودش را در این دو صفحه نشان داده است.
برگردیم به صفحه 100 کتاب، در صفحه 100 می آید در همان نقد دیدگاه مشهور در باب ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع، گفتیم که می گوید از یک طرف نه بر خداوند واجب است که همواره بر طبق مصالح و مفاسد آشکار یا غیره حکم بکند. این را جواب دادیم، نه بر عقل واجب است که همواره بر طبق حکم شرع حکم نماید، توجیه مستدل این مدعا متوقف بر بررسی انواع عقلانیت از یک سو و بررسی خواستگاه ها و سرچشمه های حکم شرع از سوی دیگر است، موضوع اول در فصل سوم اخلاق دین شناسی مورد تأیید قرار گرفته است، کتاب دیگری، اما موضوع دوم یعنی عقل لازم نیست مطابق شرع حکم بکند، در فصل چهارم کتاب حاضر مورد بررسی قرار خواهد گرفت. که این به صفحه 136 بر می گردد.
در صفحه 139 یک پاورقی ایشان دارد که می آید همین را مطرح می کند، پاورقی شماره 12، این جا را نگاه بکنید چه می گوید؟ می گوید این موضوع که عقل تلازم با شرع ندارد، عقل تابع شرع نیست، می گوید در فصل چهارم مورد بررسی قرار خواهد گرفت. فصل چهارم در صفحه چند می خواهد این را مطرح بکند؟ در صفحه 139، "بین حکم عقل اخلاقی و شرع هیچ ملازمه ای برقرار نیست، می توان ادعا کرد بین حکم عقل مصلحت اندیش و حکم شرع ملازمه ای وجود ندارد، پاسخ این سوال بستگی دارد به مسائلی، این مسائل 1- 2- 3 مفروضاتی است که توجیه قابل قبولی برای پذیرش آن ها در دست نیست و بلکه دلایل متعددی علیه آن ها در دست است." الان ایشان در صفحه 100 گفت ما در فصل چهارم بررسی می کنیم، فصل چهارم صفحه 139 می رسد می گوید ادله متعددی در دست است، باید ادله بیاورد یا نه؟ طبیعتا باید بیاورد، پاورقی شماره 12، پی نوشت شماره 12 را ما می رویم صفحه 165، به بخش یادادشت های فصل چهار که می رسد، یادادشت شماره 12 این جا طبیعتا باید دلیل ها را آورده باشد، ببینیم چه دلیلی آورده است، ظاهرا تلاش برای معقول ساختن و هضم پذیر تر کردن این ادعای سنگین که همه احکام شرعیت ابدی هستند...
مجری:
استاد برویم یک میان برنامه ببنیم و برگردیم، منتظر ما باشیم پل های ارتباطی برنامه به روی شما باز هست و می توانید تماس بگیرید، سوالات تان را مطرح کنید، موضوعی که ما داریم همچنان نقد کتاب دین در ترازوی اخلاق هست، بعد از این میان برنامه بر می گردیم و در خدمت شما خواهیم بود.
(میان برنامه)
مجری:
صلی الله علیک یا مولای، یا صاحب العصر والزمان، عزیزان بیننده همچنان با برنامه راه روشن در خدمت شما هستیم و از محضر استاد گرانقدر مان، که همواره ما در این برنامه افتخار این را داریم در خدمت شان باشیم جناب آقای ابوالقاسمی عزیز هستیم و ان شاء الله با ادامه بحث مان در خدمت شان هستیم، استاد خسته نباشید، بحث مان به بحث عقل و شرع و آن مغالطه ای که فرمودید.
استاد ابوالقاسمی:
گفتیم ایشان می آید می گوید که در فصل چهارم مورد بررسی قرار خواهد گرفت، فصل چهارم می آید در صفحه 137 این مطلب را شروع می کند، تلازم وجودی اخلاق و شریعت که اخلاق را ایشان بر گرفته از عقل می داند "چنانچه گفتیم بسیاری از فقیهان شیعه نظرا قائل به ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع هستند، از نظر آنان حکم عقل شامل ارزش ها و باید ها و نباید های اخلاقی نیز می شود درمورد مفاد دقیق ملازمه و دلایلی که به سوی این قاعده در دست است و نیز کاربرد عملی آن در شناخت شریعت مناقشات بسیاری وجود دارد، در کتب اصول فقه احکام عقلی به عقل نظری و عقل عملی تقسیم می گردد، ارزش ها و باید ها و نباید ها معمولا جزء احکام عقل عملی شمرده می شدند، اما در دیدگاه مشهور احکام عقل عملی در احکام مصلحت اندیشانه خلاصه می شود" حالا این که ادعا می کند این مشهور خیلی صحیح نیست، ادعا می شود که حکم عقل به حسن و قبح صرفا از علم عقل به مصالح و مفاسد سرچشمه می گیرد، اما چه مصالح و مفاسدی؟ این مصالح و مفاسد شخصیه است و مصلحت اندیشانه شخصی است یا خیر؟ برداشت رایج در میان علمای شیعه از حسن و قبح اخلاقی، برداشتی نتیجه گروانه و خود گروانه است و این صحیح نیست، حالا بعدا راجع به این صحبت خواهیم کرد. می آید در صفحه بعد راجع به این ملازمه که صحبت می کند به هر تقدیر، این ها خیلی مهم نیست، خودش هم به هر تقدیر می گوید، "قاعده ملازمه اجمالا می گوید حکم شرع وجودا به حکم عقل وابستگی دارد، و به یک معنا معلول آن به شمار می رود و از آن سرچشمه می گیرد" ما گفتیم که علت و معلول است یا برهان انی است؟ شما در این جا آمدید علت و معلول گرفتید، در شرع حکمی نیست که پیش از آن در عقل نباشد یا بر عکس، در عقل هم نیست که پیش از آن در شرع نباشد هر دو هستند شما که این قاعده «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» را دارید دقیقا برعکسش کل ما حکم به الشرع، حکم به العقل» هم ما داریم، چرا آن طرفش را نمی گویید؟ پس این مغالطه ای که شما آن جا انجام دادید این جا رسما آمدید رابطه علت و معلولی اش کردید، با این که این رابطه انی است و نه لمی.
"طبیعی است که ارتباط وجودی و علی و معلولی حکم عقل و حکم شرع ارتباط منطقی و معرفت شناسانه این دو را در پی خواهد داشت، چون علی هستند، انی هم هستند" بله، چون هر جا لمی باشد انی هم می شود، اما اگر انی باشد لمی هم نمی شود، "زیرا حکم شرع تابع و معلول حکم عقل باشد از رهگذر شناخت حکم عقل باید بتوان حکم شرع را شناخت، برهان لمی" همان که این جا اشکال جدی دارد، بعد می گوید "با این همه نگارنده بر این باور است که بین حکم عقل و حکم شرع هیچ ملازمه ای بر قرار نیست و در آن جا که حکم عقل است لزوما نیازی به حکم شرع نیست و در آن جا که حکم شرع است لزوما نیازی به حکم عقل نیست"
این حکم که دارد می گوید به انشاء حکم بر می گردد یا به اصل طلب شارع بر می گردد؟ کدامش است؟ من دو مرحله به شما بگویم یک بار من درخواست آب دارم –مثال خیلی ساده عرفی بزنم- مهمانی هستیم یک نفر باید بیاید آب بگرداند، من تا می خواهم بگویم آب، بغل دستی من می گوید آب، در این جا پارچ را دارد می آورد و به همه خواهد داد، آیا لازم است که من طلب آبم را انشاء بکنم؟ نه لازم نیست، لزومی به انشاء حکم شرع نیست، اما این حکم شرع به شما به آن طلب درونی شارع گرفتید یا به انشاء گرفتید؟ شما به انشاء گرفتید این جا و حال آن که ملازمه به طلب درونی بر می گردد. «کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع» و «کلما حکم به الشرع حکم به العقل» اصلا کار به مرحله انشاء ندارد، می گوید هر چیزی که مطلوب عقل باشد قطعا مطلوب شارع هم هست. هر چیزی که نزد شارع فی الواقع مطلوب باشد نزد عقل کامل هم فی الواقع مطلوب هست. این که بین حکم عقل و حکم شرع هیچ ملازمه ای بر قرار نیست، و در آن جا که حکم عقل هست لزوما نیازی به حکم شرع نیست و در آن جا که حکم شرع است نیازی به حکم عقل نیست، در واقع مغالطه ای است که شما انجام دادید، بلکه در چنین جایی حکم انشاء شرعی لغو می شود. اما طلب دورنی شارع چه آن هم لغو است؟ نه، نه خدای شارع موظف است به موازات حکم عقل و امر و نهی مولوی داشته باشد، خودش می داند چه کار کرده است، لذا می خواهد یک مقداری سر و سامان به آن بدهد، جنبه مولویت و انشاء امر مولوی را می آورد، و نه عقل موظف است به موازات حکم شرع امر و نهی داشته باشد.
سوال شما خودتان گفتید که اخلاق طبق نظر این آقایان در حیطه عقل عملی است، عقل عملی امر و نهی است یا حسن و قبح است؟ حسن و قبح اصلا ربطی به امر و نهی ندارد، پس نتیجه این که وقتی من می فهمم یک کاری حسنه هست و رغبت پیدا می کنم به سمت او که خود شما همه این را آوردید، اما این جا آمدی مستقیما می گویی نه عقل موظف است به موازات حکم شرع امر و نهی داشته باشد، اصلا عقل که در این جا حکمی ندارد، آن چیزی که هست کشف حسن و قبح است «کلما حکم به العقل، حکم به الشرع»؛ هر کجا که شارع حکم به حسن بکند شرع هم حکم به حسن می کند. هر کجا که شرع حکم به حسن بکند عقل هم حکم به حسن می کند.
مجری:
در واقع آن امر و نهی لازمه این قضیه می شود.
استاد ابوالقاسمی:
"حیث عاقل بودن و حکیم بودن خداوند غیر از حیث شارع بودن او است" درواقع در این جا ایشان بر گرداند به حرف اشاعره، که بله خدا می تواند حکیم باشد بداند این کار ضرورت دارد، اما شاید شرع دستور ندهد، اگر حکیم است و لازم است حتما دستور می دهد، نمی شود دستور ندهد، چه طور در اخلاقش که می رسید، نه خدا حتما اخلاق را دستور می دهد، به عقل که می رسید دستور نمی دهد؟ شما این را از کجا در می آورید؟ تقارن حکم شرع و حکم عقل مانعی ندارد، ولی هیچ دلیلی ضرورت و دوام این تقارن یا تلازم وجودی این دو را ثابت نمی کند. اگر تلازم وجودی باشد و علت و معلول نباشد که شما... علت و معلول گرفتید، و ما اعتقاد داریم که تلازم وجودی است، کل این حرف های شما غلط می شود. شما به هیچ دلیلی گفتید علت و معلول است و قطعا هم علت و معلول نیست، چون هر دو یک چیز هستند نگاه شارع به حسن و قبح یک قضیه با نگاه عقل یک چیز است، فقط از دو جنبه دارند نگاه می کنند، پس در واقع برگردیم به صفحه 100 که در این صفحه ایشان یک سری مقدماتی مطرح کرده بود؛ این طور گفت که اما موضوع دوم که اما موضوع دوم «کل ما حکم به العقل، حکم به الشرع»، در فصل چهارم مورد بررسی قرار خواهند گرفت، در فصل چهام که شما مورد بررسی قرار می دهید، چند تا مغالطه پشت سر هم کردید، چرا این را مطرح نمی کنید؟
مجری:
این جا یک خواننده که بخواهد این کتاب را بخواند دقیقا این جا همان مشکل است، که آن جا یک سری مطالب در ذهنش هست می آید این جا همان کلمات در ذهنش آشنا می آید و بعد هم این مغالطه و اشکال...
استاد ابوالقاسمی:
در صفحه 102 این کتاب یک جمله ای گفته است، این جمله به نفع ما است، ایشان می خواهد برعکس نتیجه گیری بکند، "انجام یک عمل با انگیزه های غیر دینی موجب می شود که آن عمل ارزش اخلاقی خود را از دست بدهد" سوال اگر یک مسئله ای انگیزه غیر دینی داشته باشیم، دیگران می گویند این عمل اخلاقا حسنه است یا نمی گویند؟ اصلا انگیزه من را نمی داند، من یک کاری انجام دادم ظاهرش انگیزه خوب و باطنش انگیزه بد نفاق بوده است مثلا، اخلاقا این کار را حسن می داند یا نه؟ اخلاقا می گوید بله، این دارد یتیم نوازی می کند، این آقا دارد به همسرش نیکی می کند، این آقا اخلاقا خوب است. شما که می گویید اخلاق را ناشی از برداشت های اجتماعی افراد می دانیم و اخلاق ربطی به جعل شارع ندارد، اگر ربطی جعل شارع ندارد وقتی یک کسی یک کاری انجام می دهد و دیگران می گویند خوب است، و حال آن که شما می گویید چون نیتش بد بوده است خوب نیست، شما دارید کدام جنبه را نگاه می کنید؟ جنبه شارع را نگاه می کنید یا جنبه مردم خیابان را نگاه می کنید؟ آن کسی که می فهمد نیت ها چیست، او خدا است یا مردم خیابان هستند که می آیند مصادیق اخلاق را تعیین می کنند؟ در این جا خدا می شود، ناظر شما مردم نمی شود، ناظری که شما آمدید به مردم دارید واگذار می کنید نه، اتفاقا خیلی از جا ها یک فردی یک کار را برای خودش با نیت خودش خوب می داند، و حال آن که اگر شما نیت آن را بدانید در نظر شما این بد است، پس همین نشاندهنده این است که ما اگر نیت را بخواهیم در عمل دخیل بدانیم که بعدا ایشان می گوید به «انما الاعمال بالنیات» اشاره می کند، در همان پاورقی که می خواستم عرض بکنم، پاورقی شماره 12، صفحه 165، ایشان می آید این را مطرح می کند در آن جا می گوید «انما الاعمال بالنیات»؛ این صد در صد به ضرر شما است و اصلا به نفع شما نخواهد بود.
به صفحه 105 این کتاب می رسیم، می گوید "اگر شخصی کاملا یا به مقدار کافی عاقل نباشد حکم اخلاقی به خودی خود محرک او نخواهد بود و در این مورد حق با برونگرایان است و چنین شخصی برای انجام وظایف اخلاقی خود به محرکه ها و انگیزه های بیرونی نیاز دارد." سوال چه کسی در نظر شما به مقدار کافی عاقل است؟ اگر شما می خواهید بگویید اخلاق همانی است که پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) داشته است، چون او عقل کامل بوده است، ما هم که همین را داریم می گوییم، و اگر غیر او را عقل کامل نمی دانید مثلا غیر معصوم را عقل کامل نمی دانید بنابراین تمام افراد غیر از معصوم برای انجام وظایف اخلاقی خود به محرک ها و انگیزه های بیرونی نیاز دارند؛ پس آن نفس لوامه ای که شما در صفحه 99 مطرح کردید که کفایت می کند برای این که ناظر باشد، در اغلب مردم کفایت نمی کند، پس شما نمی آیید ناظر را خود انسان بدانید، باید ناظر یک فردی بیرون باشد و او به اخلاق الزام بکند، ما دورباره به صفحه 99 برگردیم.
نگاه کنید در این صفحه 99 دارد "این که انسان نمی تواند بر خودش ولایت داشته باشد ادعای درستی نیست، انسان دارای دو من یا دو نفس است، می توان ادعا کرد که اوامر و نواهی اخلاقی از من عِلوی یا نفس ملامتگر انسان سرچشمه می گیرد" می خواست بگوید که خدا نداریم، خدا در فضیه اخلاق هیچ کاره است، خدا تابع اخلاق است، خودمان حاکم هستیم. شما می آیی در صفحه 105، می گویی که در این مورد "حق با کسانی است که اعتقاد به برونگرایی دارند، در این خصوص حق با درونگرایان است اما اگر این شخص کاملا یا به مقدار کافی عاقل نباشد حکم اخلاقی به خودی خود محرک او نخواهد شد" پس این من عِلوی شما چه شد؟ شما که آن جا می گفتید ما یک من علوی داریم خودش کفایت می کند برای نفس لوامه، این جا می گویید کفایت نمی کند، این هم باز یک تناقض دیگر، چنین شخصی برای انجام وظایف اخلاقی نیاز به محرکه ها و انگیزه ها بیرونی نیاز دارد، این محرکه ها و انگیزه های بیرونی از کجا می آید؟ شما که می گفتید هیچ کس حق ندارد – برگردیم به قانون گذاری- به دیگری تحمیل بکند، اگر هیچ کس حق ندارد پس اگر کسی به اندازه کافی عاقل نباشد یله و رها است، نه نفس لوامه بر او نظارت دارد، و هیچ قانونی را هم هیچ کسی حق ندارد برای او بگذارد، می خواهید چه کارش بکنید، اصلا کلا زندگی نابود می شود. این یک مشکل جدی در صفحه 5 کتاب ایشان است.
در صفحه 106، می آید در آخر صفحه یک عبارتی می آورد "می توان ادعا کرد که پشتوانه روانشناختی اخلاق عبارت است از احساس کرامت در خود و دیگری، اگر کسی چنین کرامتی را در خود احساس کند این احساس او را از ارتکاب کار های زشت و پرورش رذایل اخلاقی در درون خود و عمل بر طبق مقتضای این رذایل باز می دارد، همیچنین اگر کسی چنین کرامتی را در دیگران احساس بکند این احساس او را از رفتار های زشت و نادرست نسبت به آنان باز خواهد داشت" سوال شما که صفحه قبلش می گفتید عقل باید کامل باشد، عقل چه کسی کامل است که چنین احساس کرامتی در او حاصل بشود؟ بله این ها درست است، شما آمدید چون یک چیزی چند جلسه قبل ما مطرح کردیم، ایشان گفت ممکن است خدا بعضی از مطالب را مستقیم از طریق وحی نفرستاده باشد، بلکه در عقل به ودیعت گذاشته باشد، صحبت خدا از طریق عقل است، عقل چه کسی؟ عقل آن کسی که کامل است، پس آن کسی که عقلش کامل است، او می تواند بیاید برای ما قواعد اخلاقی را مشخص کند و دیگران هم چون بهره ای از عقل دارند می توانند به همان مقدار بهره عقلی خودشان مطابقت حرف های او با واقع را کشف بکند، اما اگر کسی آن بهره عقلی کامل را نداشته باشد می تواند در همه جا تشخیص مصداق کرامت را بدهد؟ نه، کرامت را ممکن است اشتباه درک بکند، احساسش اشتباه باشد، این حرف ها گذشت.
صفحه 109 می رسد و یک مطلبی می گوید، و این پاورقی اش هم خیلی مهم است، می آید در ثانیا می گوید "باور های دینی باید در ذهن و ضمیر دینداران حضوری زنده و قوی داشته باشند، تا بتوانند به صورت ضمانت اجرایی ارزش های اخلاقی عمل کنند و عملا می بینیم که بسیاری از ضد ارزش های اخلاقی مثل دروغ، غیبت، تهمت، کلاهبرداری، رشوه، تقلب و تضییع حقوق، ریا، نفاق، تظاهر، در جوامع دینی به مراتب شیوع بیشتری دارد تا جوامع سکولار" جناب آقای دکتر فنائی پاورقی 68 یا یادداشت 68 این بخش را شما نوشتید که این جا است، درست است؟
به صفحه 128 این کتاب برویم، "ارزش های اخلاقی فقط در حجاب و خود داری از نوشیدن مشروبات الکلی خلاصه نمی شوند، ارزش های بسیار مهم تری وجود دارد که نقض آن ها به مراتب بد تر و قوی تر بی حجابی یا مصرف مشروبات الکلی است، به قول خیام (تو غره به آن نشو که می نخوری/ صد لقمه خوری که می غلام است آن را) هرچند در این موارد هم معلوم نیست که جوامع دینی حال و روز بهتری داشته باشند، ارزش اخلاق مخصوص کاری است که از سر اراده و انتخاب آزادانه از فرد سر بزند، و از عقیده درونی نشأت بگیرد." پس ایشان اخلاق را در جوامع غربی بسیار متبلور تر از جوامع اسلامی می داند، آن جا دزدی نیست، و این ها اثر انتخاب آزادانه فرد است. سوال مقصودتان از انتخاب آزادانه، آن دوربین های نظارتی که ان شاء الله نیست که بیش از تعداد افراد در خیلی از کشور ها دوربین های نظارتی است، و وقتی این دوربین های نظارتی مثلا با قطع برق در یکی از ایالت های آمریکا از کار افتاد، آن ایالت در همان یک روزی که قطع شد، تبدیل شد به یک منطقه بد تر از جنگ زده، اسم آن اخلاق است؟ یعنی درواقع شما عمدا دارید تلاش می کنید که سکولارها را با یک ظاهر فریبنده و جذاب از دیندارهای که این قدر دوربین های نظارتی ندارند، این قدر قوانین دست و پا گیر ندارند ولی باز هم آمار جرم و جنایت شان بسیار کم تر از کشور های غربی است.
مجری:
ما در این چند سال قبل داشتیم که در همین کشور همسایه خودمان عراق، نه حاکمی بود و نه قانونی بود، جرم و جنایت در یک این چنین اوضاعی اگر یک این چنین کشوری در غرب می بود، آن جا مشخص می شد.
استاد ابوالقاسمی:
آن جا اگر این طوری بود که همدیگر را خورده بودند. آقا یک سوال (صد لقمه خوری که می غلام است آن را) غربی که الان این قدر شیک است، و این قدر نایس است، یک سوال ساده، این اخلاقی که دارند چرا نمی روند پول افریقایی ها را پس بدهند؟ الان شما به همان مردم خیلی اخلاق مدار غرب که شما تجلیل شان می کنید و می گویید اخلاق سکولار، در آن جا دزدی نیست، بگویید شما نزدیک مثلا هشت تریلیون دلار به فلان کشور آفریقایی بدهکار هستید، همه زندگی تان را باید بفروشید و تحویل آن ها بدهید، ببینید اخلاقی در آن جا باقی می ماند یا نه؟
جناب آقای فنائی شما می خواهید اخلاق آموزش بدهید یا بی اخلاقی؟ چه چیزی را دارید برای مردم اسوه می کنید؟ چرا نمی آیید به مردم بگویید که این ها این وضعیتی که الان برای خودشان درست کردند بزک شده اخلاق است، این ها اخلاق نیست، (صد لقمه خوری که می غلام است آن را) این ها یک لقمه شان بیشتر از آن صد لقمه ای است که خیام گفته تأثیر گذار بوده است. فقط یک کشور آفریقایی، این ها در چند تا کشور چه قدر قتل عام کردند؟! الان بروند آن ها را پس بدهند، ببینیم آیا حاضر هستند در پس دادن این قضایا اخلاق را مراعات بکنند؟ ما در ایران می گوییم حق مان را به ما بدهید، نه شما حق خودتان این نیست، چون با ما تعارض می کند، شما اگر ایدئولوژی تان قدرت پیدا بکند به ما ضربه می زند و نمی گذارد ما به حق مان برسیم، این ها حق مدار هستند، آزاد هستند، این دیگر خیلی عجیب بود در این کتاب که من واقعا خجالت کشیدم وقتی این پاورقی را خواندم.
این را ایشان مطرح کردند، بحث های بعدی اش خیلی اهمیت نداشت، البته بحث شقاوت و سعادت را مطرح کرده است تا به اواخر فصل سوم می رسد، سخن آخر همان چیزهای که ما گفتیم ایشان با مغالطه و بدون دلیل مطرح کرده بود دقیقا همان ها را به عنوان نتایج و جمع بندی های این فصل مطرح کرده است، می گوید که واژه ها و مفاهیم اخلاقی بدون ارجاع به واژه ها و مفاهیم دینی قابل تعریف هستند که این را نتوانست ثابت بکند، ما قبلا عرض کردیم، حد اقل در اغلب واژه های اخلاقی این طور نیست. "اوصاف و ویژگی های اخلاقی به لحاظ وجودی و هنجاری صد در صد و همواره تابع اوصاف و ویژگی های دینی و امر و نهی خدای شارع نیست" و حال آن که ما عرض کردیم هر کجا طلب خدای شارع باشد طلب عقل هم هست، "انگیزه اخلاقی لزوما انگیزه ای دینی به معنای خاص کلمه نیست" این را قبول داریم که لزوما این نیست، اما ناشی از آن عقلی است که خدای متعال به عنوان یک اطلاعات ثابت در همه انسان ها به ودیعت نهاده است، باز هم به همان خدا بر می گردد.
«فَبَعَثَ فِيهِمْ رُسُلَهُ وَ يُثِيرُوا لَهُمْ دَفَائِنَ الْعُقُول»
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص43
این به عنوان جمع بندی این فصل ایشان تا به فصل چهارم می رسد. در فصل چهارم که از صفحه 131 شروع می شود، در این جا یک درآمد و مقدمه ای مطرح می کند، عبارتی که مطرح می کند "اثبات وابستگی دین به اخلاق نشان می دهد که اخلاق مقدم بر دین است" سوال اثبات وابستگی اگر ناشی از برهان انی باشد ثابت می کند اخلاق مقدم بر دین است؟ باز بر می گردد به همان مغالطه ای که قبلا انجام داده بود، یعنی ایشان یک سری مغالطاتی انجام داده است بر اساس همان مغالطات یکی یکی دارد پیش می رود. "وابستگی زبان شناسانه دین به اخلاق" می گوید "از جهت زبان شناسانه دین فرع اخلاق است" مقدماتی مطرح می کند، در صفحه 134
مجری:
الان بحث شان این است که دین مقدمه آن اخلاق هست؟
استاد ابوالقاسمی:
اخلاق مقدمه دین است
مجری:
اجازه می دهید یک استراحتی بکنیم و برگردیم و ان شاء الله سر این بحث را بعد از میان برنامه پی بگیریم و در خدمت شما و عزیزان بیننده باشیم، بعد از این میان برنامه منتظر ما باشید.
(میان برنامه)
مجری:
صلی الله علیک یا مولای، یا صاحب العصر والزمان، خیلی متشکرم از اتاق فرمان به خاطر این کلیپ صاحب الزمانی، در شب چهارشنبه در شهر مقدس قم، مسجد جمکران پذیرای عاشقان حضرت حجت بن الحسن العسکری هست، ما هم دل های مان مهدوی شد با این کلیپی که پخش شد جناب آقای ابوالقاسمی در خدمت شما باشیم، اشاره داشتید به این موضوع که اخلاق مقدمه دین است.
استاد ابوالقاسمی:
ایشان ادعا دارند که اخلاق مقدمه دین است، در صفحه 133 این کتاب، آخرین خطی که می نویسد، این طور می گوید، "کسی که اعتقاد دارد خدا عادل است ناگزیر است بپذیرد که – می رود در صفحه بعد- یک تعریف عدالت با قطع نظر از اراده و فرمان خدای شارع ممکن است و تعریف تفصیلی او از مفهوم خداوند تعریف عدالت در رتبه سابق را مفروض می گیرد" یعنی ما یک عدالتی داریم که می گوییم خدا عادل هست، حالا من همین جا یک سوال از شما می پرسم، الان من وقتی می گویم این میز رنگش سفید است، پس باید یک سفیدی قبل از مرحله ساخت این میز در نظر گرفته باشم، یک سفیدی جدای از این، اما سفیدی رنگ سفید، خود رنگ سفید سفید است، می شود من بگویم پس ما قبل از رنگ سفید – نه رنگی که می زنند، خود رنگ سفید- رنگ سفید سفید است، می شد یک سفیدی قبل از ذات رنگ سفید ما در نظر بگیریم جدای از آن؟ نه نمی شود. ما یک سری صفاتی داریم که حمل شان بر آن ذوات بخاطر این که این صفات عین ذات هستند حمل ثانویه نیست، نیست که ما بیاییم این جدای از آن ذات باشد، بگوییم پس یک چیزی قبلا جدا بوده است، این ذات آمده و متصف به آن صفت شده است، این که شما دارید مطرح می کنید تعریف عدالت با قطع نظر از اراده و فرمان خدای شارع ممکن است، نه، ما یک خدای شارعی در نظر می گیریم که شرع او و عدالت او عین ذاتش است و با هم فرقی ندارند، یعنی ظلم ناشی از نقصان است و نقصان در ذات خدا وجود ندارد بنابراین تمام رفتار های او عدل است، این جا ما یک مرحله جدا در نظر نگرفتیم.
مجری:
این را می شود جزء آن صفات سلبیه حساب کرد، خداوند عالم نیست.
استاد ابوالقاسمی:
"عدالت ورزی اخلاقا کار خوب و بایسته ای است و خوبی و بایستگی عدالت متوقف بر عدالت و اراده و فرمان خدای شارع نیست، بلکه برعکس، عدالت ورزیدن خداوند به خاطر خوبی آن است" چون خوب بوده است خدا انجامش می دهد، اصلا خدا عین خوبی است، خدا چیزی غیر از خوبی نیست نه این که چون خوب بود خدا انجامش داد. "شناخت مصادیق عدل و ظلم با صرف نظر از فعل و اراده خدای شارع ممکن است" ما بگوییم شناخت رنگ سفید با صرف نظر از رنگ سفید ممکن است، این می شود؟ نمی شود. "اثبات این که اراده و فرمان خدای شارع عادلانه است بر چنین شناختی توقف دارد" نه در آن چیز هایی که آن صفت عین ذاتشان باشد یا ملازم با ذات شان باشد در چنین مواردی این ها متوقف نیست و فرع تقدم آن مفهوم بر آن ذات نمی شود. لذا این چیزی که در این جا مطرح کردند باز ناشی از یکی از غلط ها است، التبه همین غلط مبدأ مغالطه ای است که خیلی از آقایان در بحث وجود خدا، اصلا متوجه آن جنبه وجود خدا و عینیت ذات و صفات خدا نمی شوند لذا این بحث ها را مطرح می کنند.
مجری:
حالا شما با حسن ظن دارید این را بیان می کنید حالا ما این را بخواهیم بگوییم واقعا هم از همین جا می خواهند شروع بکنند.
استاد ابوالقاسمی:
ناشی این نتیجه گیری که می کند می گوید "عمل صالح، عمل منطبق بر موازین اخلاقی است" سوال موازین اخلاقی که قبل از خدا بوده است و خدا را شما با آن سنجیدید، یا موازین اخلاقی که عین تعریف از خدا است؟ کدامش است؟ شما آمدید یک اخلاقی در رتبه متقدم از جهت حکمی بر خدا در نظر گرفتید و می گویید "عمل صالح همان موازین اخلاقی است" بنابراین می شود چیزی عمل صالح باشد ولی خدا به آن دستور نداده باشد، یا دستوری به خدا نسبت داده شده باشد که عمل صالح نباشد "حتی اگر این عمل با موازین فقهی سازگاری داشته باشد اما با موازین اخلاقی سازگاری نداشته باشد عمل ناصالح است" از این جا به بعد می خواهد شروع کند به این که ما یک فقهی داریم، این فقه باید تابع اخلاق باشد.
مجری:
خیلی جالب این را پیچاند یعنی اگر به صورت عادی به این کتاب مراجعه کنید واقعا این جایی که مغالطه کرده است شاید به این سادگی ها نشود کشف کرد.
استاد ابوالقاسمی:
"از منظر دینی، ناظر آرمانی همان خدای اخلاق است، و حکم این خدا بر حکم خدای شارع یا خدای فقه تقدم دارد" خدای اخلاق را که اگر شما خدا را عین اخلاق می خواهید بگیرید دیگر آن جنبه هایی که آن بالا مطرح کردید نمی آید تقدم وجودی و این ها نمی آید؛ پس شما یک اخلاقی دارید که عین خدای شما است، یا می خواهید بگویید خدا هم فرع آن اخلاق است، چه طور شما بعدا می گویید تمام رفتار های خدا عین اخلاق است؟ تمام رفتار های خدا عین عدالت باشد، و اخلاق و عدالت را ما یکی بگیریم، چه مشکلی پیش می آید؟ مشکل شما با همین یک کلمه بود؟ بعد این بر حکم خدای شارع یا خدای فقه تقدم دارد، چگونه تقدم پیدا می کند؟ اگر خدای اخلاق همان خدای شارع و خدای فقه باشد دیگر تقدمی معنا ندارد، عین همدیگر هستند این ها، این ها چون در رتبه ملازم همدیگر هستند تقدمی معنی ندارد.
مجری:
این کلیدی که شما دادید خیلی کلید خوبی بود، بحث انی و لمی، این کلید اساسی بود و ما همه جا می بینیم این خطش را می بینیم. استاد یک تماسی داریم از یکی از بینندگان اگر اجازه بفرمایید با ایشان صحبت بکنیم، ان شاء الله بعدش اگر فرصت بود ادامه می دهیم این بحث را، جناب آقای درزاده سلام وقت شما بخیر
بیننده آقای در زاده نیک شهر:
سلام علیکم خسته نباشید، در زاده هستم از شهرستان نیک شهر مزاحم تان می شوم، می خواستم تشکر بکنم از برنامه خوب تان، هم مجری عزیز و همچنین حاج آقای عزیز، می خواستم یک داستان برای شما تعریف بکنم چند تا از بچه های ما بازداشت بودند گفتند فردا این ها را اعدام می کنند، ما رفتیم این را سوال کردیم از قاضی گفتیم که این راست است گفت نه چه کسی می خواهد اعدام شان بکند؟ این ها به شما دروغ می گویند، رفتم خودم تحقیق کردم و پرسیدم گفتند که این حرف ها اصلا در زندان نیست، کسی که بازداشت شده است اصلا ربطی به اعدام ندارد، این ها توطئه می کنند، یعنی این ها را در زندان می گیرند که تغییر کنند بعد آزاد می شوند و دوباره می گردند، این ها شایعه است و توطئه، مملکت این جوری نیست که بی صاحب باشد.
مجری:
خیلی متشکر از تماسی که گرفتید، متشکریم این که بیننده ای با ما تماس می گیرید و صحبت می کند ما پذیرای این بینندگان هستیم، حالا اگر در موضوع باشد بهتر است. با آقای محمدی هم یک صحبت بکنیم، سلام وقت شما بخیر، آقای محمدی عزیز همواره در خدمت شما هستیم از استان اصفهان، ظاهرا تماس شان قطع شد، هم از شما عذر خواهی می کنم که کلامتان را قطع کردم هم از جناب آقای محمدی از اصفهان.
استاد ابوالقاسمی:
برگردیم به بحث مان، ایشان می آید در صفحه 138، یک بار هم این را خواندیم "قاعده ملازمه اجمالا می گوید حکم شرع وجودا به حکم عقل وابستگی دارد" نه، وجودا نه، در کشف "و به یک معنا معلول آن به شمار می رود" خیر معلول نیست، به یک معنا در کشف معلولش است، این خیلی فرق می کند با این که در ذات معلول باشد، ولذا در شرع حکمی است که پیش از آن در عقل نباشد، "طبیعی است که ارتباط وجودی و علی و معلولی حکم عقل و حکم شرع ارتباط منطقی و معرفت شناسانه است در پی خواهد داشت" که یک بار این عبارت را خواندیم، در پاراگراف بعدی "نه خدای شارع موظف است به موازات حکم عقل امر و نهی مولوی داشته باشد نه عقل موظف است به موازات حکم شرع امر و نهی داشته باشد، حیث عاقل بودن و حکیم بودن خداوند غیر از حیث شارع بودن او است" این هم که ما عرض کردیم خیر، دو تا حیثت ندارند، این دو حیثیت با هم ارتباط دارند ارتباط شان به صورت فوق نیست، می شود خدا جایی در شارع بودن حکمتش را لحاظ نکند؟ معنی ندارد، نمی فهمم که این حرف ها را به چه دلیلی دارد مطرح می کند؟ می آید در پایین تر "اگر آدمیان به حکم عقل دسترسی دارند و نیز اگر در صورت عدم دسترسی یا صحبت آن خداوند می تواند با حکم ارشادی خود و از طریق تنبیه و تذکر حکم عقل را به آنان خاطر نشان کند" با انشاء حکم ارشادی، این انشاء حکم ارشادی با آن طلب درونی فرق می کند جناب آقای فنائی، در این صورت...
مجری:
این بحث را در حوزه داریم، احکام و دستور های خداوند ارشاد به آن حکم عقل است، این برداشته است از همان مغالطه استفاده کرده است.
استاد ابوالقاسمی:
"در این صورت جعل حکم شرعی مولوی معادل و متناظر با حکم عقل از سوی او ضرری نخواهد بود، البته با فرض پذیرش وجود خداوند و شارعیت او پیروی از دستورات شرع از نظر اخلاقی لازم است، ما اخلاقا موظف هستیم از باید ها و نباید های حکم شرع پیروی بکنیم، ولی این امر ربطی به قاعده ملازمه بین حکم عقل و شرع ندارد" اما چون اخلاقا است ایشان می گوید طبیعتا جایی دستور شرع با اخلاق ملازمه نداشت ما می توانیم دستور شرع کنار بگذاریم، این هم از فرمایشات جالب ایشان است.
در صفحه 139، می گوید "این نکته درخور تأمل است که علمای شیعه در عین این که به چنین ملازمه ای معتقدند، عملا و در مقام استنباط احکام شرعی به ندرت به قاعده ملازمه تمسک می کنند، و تنها عذری که برای این کار می آورند این است که حکم عقلی تنها در صورتی اعتبار و حجیت دارد که قطعی و یقینی باشد، و از طریق حکم ظنی عقل نمی توان حکم شرع را کشف و استنباط کرد؛ اما این عذر موجه نیست، و حکم ظنی عقل نیز در جای خود و در حد خود معتبر و با ارزش است، و تبعیض بین ظنون عقلی و ظنون نقلی هیچ توجیه قابل قبولی ندارد و خلاف عقلانیت است" ما دقیقا آمدیم مطرح کردیم که این چیزی که شما دارید مطرح می کنید خلاف عقل است دقیقا مطابق عقل است، این چیزی را که شما دارید مطرح می کنید خلاف عقلانیت است خیر، این طور نیست.
نکته مهمی که این جا هست، ایشان این جا باید در بحث تلازم بین حکم عقل و حکم شرع شما از یک طرف می گویید حکم عقل با حکم شرع ملازمه ندارد، از طرف دیگر می گویید حکم عقل ظنی هم با حکم شرع ملازمه دارد. یعنی از یک طرف ظنون را می خواهد به مردم قالب بکند از طرف دیگر آن «کل ما حکم به العقل حکم به الشرع» قطعی را دارد کنار می زند، اصلا ما نمی فهمیم... بعد چه طور ایشان دارد درستش می کند؟ علاوه بر این که شما این جا خلاف عقلانیت است باید در این پی نوشت شماره 11، یا یادداشت شماره 11، توضیح داده باشید، بنگرید به اخلاق شناسی جلد فلان، صفحه فلان، نه این جا شما باید این را مفصل توضیح داده باشید. به هیچ وجه توضیح در این جا نداده است، خلاف عقلانیت هم نیست. "بنابراین بین حکم اخلاقی و حکم شرع هیچ ملازمه ای برقرار نیست" شما که می گویید عقل ظنی هم حجت است، هیچ کدام برقرار نیست، در ادامه می آید "حد اکثر ادعای موجهی که در این زمینه می توان داشت این است که دین واجبات و محرماتی دارد که بعضی از آن ها از مصالح و مفاسد غیبی و اخروی و فردی نشأت می گیرند، همه این طور نیستند، و انسان مؤمن به مقتضای ایمان خود باید عملا به آن ها ملتزم باشد، اما این که همه احکام شرعی تابع مصلحت و مفسده هستند..." ما قبلا گفتیم چه طور شما می گویید همه دستورات خدای اخلاقی شما، خدای شارع شما اخلاقی هست، باید تابع اخلاق باشد، اما تابع مصلحت نباید باشد؟ آن وقت شما خودت اخلاق را مصلحت فردی و اجتماعی ترجمه کردید، اگر این طور است شما بگویید اخلاق مصلحت فردی و اجتماعی است، و تمام دستورات خدای شارع تابع احکام اخلاق فردی و اجتماعی است، اخلاق فردی و اجتماعی شما که همان مصلحت شد؛ پس چرا این جا می گویید همه احکام شرعی تابع مصلحت هستند، این غلط است. این مفروضی است که دلیلی بر آن قابل قبول نیست. شما فقط لفظ را عوض کردید، لفاظی که قضیه را حل نمی کند. همه احکام شرعی تابع مصلحت و مفسده هستند مفروضی است که توجیح قابل قبولی برای پذیرش آن در دست نیست، شما می گویید همه احکام شرعی تابع اخلاق هست، اخلاق تابع مصالح فردی و اجتماعی هست، این که همان شد، همه احکام شرعی تابع اخلاقی شد که آن اخلاق هم مصالح فردی و اجتماعی است، پس شد همه احکام شرعی تابع مصلحت و مفسده اند. شما اسمش را نیاور خودش را بیاور هستی، رویت نمی شود بگویی احکام شرعی تابع مصلحت و مفسده است، چون اگر بگویی مبنای حرفت بهم می ریزد، این مصلحت و مفسده همواره غیبی است، نه ما نمی گوییم همواره غیبی است، خیلی وقت ها هم قابل کشف است، و خیلی وقت ها هم کشف می شود همواره غیبی نیست،
مجری:
اگر همواره غیبی بود پس بحث اجتهاد چیست؟
استاد ابوالقاسمی:
"و همواره به شخص فاعل باز می گردد" به شخص فاعل بر می گردد، ما قبلا گفتیم ما هدایت را که نظام کلی اخلاق و نظام کلی شریعت در جهان بر اساس هدایت بنا شده است را می گوییم سودش هم به فرد، هم به اجتماع بر می گردد، یعنی نمی شود جایی اجتماع هدایت بشود و سودش به فرد نرسد، بله همواره به شخص بر می گردد، اما چون شما گفتید در اسلام ما اخلاق اجتماعی نداریم ولذا مصلحت اجتماعی نداریم می گویید نه، پس همواره به شخص فاعل باز می گردد، به اجتماع بر نمی گردد، و حال آن که خیر ما اعتقاد داریم در اسلام اخلاق اجتماعی هم داریم، و این مصلحت و مفسده به اجتماع هم بر می گردد و هم در عرضش و هم در طولش به دو اعتبار به شخص فاعل هم باز خواهد گشت، این راجع به این مسئله. می رسد به صحفه 141، در صفحه 140، چه قدر وقت داریم؟
مجری:
حدود سه چهار دقیقه وقت داریم.
استاد ابوالقاسمی:
دیگر من این ها را سریع مطرح بکنم، می آید می گوید که در صفحه 140، پاراگراف اولش "اگر تقدم عقل اخلاقی بر عقل مصلحت اندیش را بپذیریم، و اگر پیامدها و نتایج عمل را تنها به عنوان یکی از ویژگی های اخلاقا مربوط به خوب ساز یا بد ساز، درست ساز یا نادرست ساز تلقی کنیم در این صورت باید بگوییم در صورت تعارض حکم عقل مصلحت اندیش و حکم عقل اخلاقی بین حکم عقل و حکم شرع ملازمه ای وجود نخواهد داشت" ما گفتیم این چیزی که شما دارید می گویید تصوری است که از دوگانگی این ها نشأت گرفته است و حال آن که ما ذاتا به این ها هیچ دوگانگی قائل نیستیم، "به صراحت می توان گفت – این جا خیلی صریح گفته است – علم فقه تئوری اداره جامعه از گهواره تا گور نیست، ولی می توان ادعا کرد که گستره واجبات و محرمات شرعی زندگی آدمی از گهواره تا گور را بر قبل و بعد از آن را در بر می گیرد، اما شناخت این واجبات و محرمات و پیروی از آن ها به تنهایی برای اداره جامعه بشری کافی نیست" این جا باز یک مغالطه ای کرده است، چرا؟ آیا این واجبات و محرماتی که دست ما است واجبات و محرمات تمام و کمال است یا ناقص است؟ آیا ما علم امام زمان را داریم تا بگوییم این که دست ما است تمام تمام است یا ناقص است؟ نه، بله الان ممکن است به تنهایی برای اداره جامعه بشری کافی نباشد چون ناقص به دست ما رسیده است، کاملش در اختیار امام زمان هست، امام این که بگوییم چون یک مقداری نقصان هست پس علم فقه تئوری اداره جامعه از گهواره تا گور نیست، نه این غلط است، در صفحه بعد دارد "به تقدیر پذیرش و امضاء احکام اخلاقی و عرفی از سوی شارع مستلزم جعل حکم شرعی متناظر با این احکام توسط او نیست" خیر ما گفتیم هست یکی است، "ولذا آن چنان که گفتیم علم فقه جای خالی علم اخلاق و علم حقوق را نمی تواند پر بکند" اتفاقا اخلاق باید تابع فقه باشد، چرا؟ چون ما نمی توانیم مصلحت ها و مفسده های ورای جامعه هست را به صورت کامل درک بکنیم، تنها چیزی که الان برای ما و در اختیار ما باقی مانده است، روایات است، آن ها هم گفتیم و مثالش را زدیم در مهمانی پشت در گیر کردیم همه را بگذار بیایند داخل، اما آیا این مصلحت واقعی است، یا مصلحت واقعی نیست، این دیگر برای ما قابل درک نیست. خود شما هم گفتید آن عقل کامل است که می تواند این ها را درک بکند، ما که آن عقل کامل نیستیم که، عقل معصوم نیستیم که بخواهیم این حرف ها را بزنیم، می آید در ادامه می گوید "و تنها بخشی از آنچه برای اداره جامعه انسانی لازم است از این منبع و با استفاده از روش قابل حصول است نه همه آن" اگر همه فقه در اختیار ما بود همه آن قابل درک بود، ولی همه اش در اختیار ما نیست، "بنابراین هم شریعت و هم فقه که علم شناخت شریعت است هر دو حد اقلی هستند، و تلقی حد اکثری از این دو، دلیل موجهی نیز ندارد، و قابل دفاع نیست، فقه نه تنها همه نیاز های بشر را بر طرف نمی کند، که حتی نیاز او به قوانین ارزشی و هنجاری را هم به نحو کامل برطرف نمی کند، یعنی الان حرفی ندارد" عرض کردیم اتفاقا فقه برنامه مدیریتی است، شما اگر فقه را کنار بگذارید هیچ راهی برای الزام مردم نخواهد داشت، که آن من علمی شما شد، که آن من علمی را هم گفتید هیچ الزام آور نیست برای فرد چون ممکن است عقلش عقل کاملی نباشد؛ پس اگر شریعت را قبول نکنید هیچ گونه دلیل موجهی برای الزام مردم به قوانین نمی توانید داشته باشید، این خلاصه بحث تا این جا. پس برعکس فرمایش شما دقیقا ما باید فقهی داشته باشیم ولی الان مشکل در این جا است که فقه ما فقه ناقصی است، بله این را همه علمای شیعه می گویند، می گویند ما دسترسی به امام نداریم، این از باب ضرورت و اکل میتة است، این خلاصه عرایض بنده.
مجری:
این خودش نشان می دهد که چه قدر ضرورت دارد حضور امام، ان شاء الله که هرچه سریع تر فرج آقا امام زمان حاصل بشود و ما از این حیره در بیاییم و ان شاء الله به خیر و سعادت کامل برسیم. جناب آقای دکتر ابوالقاسمی خیلی متشکریم از حضور شما و از مطالبی که فرمودید و همچنین تشکر می کنم از آقای در زاده و آقای محمدی از اصفهان که تماس گرفتند. ما متشکریم از همه شما عزیزان که بیننده برنامه خودتان هستید و تا دیدار دیگر همه شما را به خدای منان می سپاریم و از خداوند متعال تعجیل فرج آقا امام عصر را خواستاریم، اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ، خداحافظ.