سایر قسمت ها
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی

قسمت شصت و سوم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن

 

تاريخ: 25/ 11/ 1401

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد تقی غضبانی

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ؛ عزیزان بیننده سلام به استدیوی شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) خوش آمدید، با برنامه راه روشن در خدمت شما هستیم از محضر کارشناس محترم برنامه استاد حوزه و دانشگاه استاد ابوالقاسمی بهره مند بشویم در خصوص موضوع برنامه بیشتر گفتگو خواهیم کرد استاد سلام علیکم ورحمة الله

استاد ابوالقاسمی:

علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

عرض سلام خدمت شما و خدمت همه بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه ولی عصر دارم امیدوارم هرجا هستند موفق و پیروز باشند.

مجری:

برنامه راه روشن همواره دنبال این است که پرده برداری کند از برخی شبهات و اشکالاتی که در ذهن برخی پیش بیاید دانسته یا نا دانسته، یکی از مباحث نقد برخی از کتاب ها است که منتشر می شود و ممکن برخی بخوانند به بعضی از نکاتش دقت نکنند و احیاناً‌ خدای نا کرده منحرف بشوند و خطاهایش را نتوانند پیدا کنند. کتابی را که چند هفته ای است در خدمت جناب ابوالقاسمی هستیم و آن را به نقد نشستیم کتاب دین در ترازوی اخلاق هست که حدود 140 صفحه اش را جناب آقای دکتر ابوالقاسمی نقد و بررسی کردند. در خدمت شما هستیم با بقیه مباحث

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم ایشان در صفحه 143 بعد از همه مقدماتی که مطرح کردند، جناب آقای دکتر فنائی نتیجه گیری می فرمایند ما داشتیم نقد کتاب "دین در ترازوی اخلاق" را می کردیم ایشان بعد از همه مقدمات غلطی که مطرح کرده بودند تقریباً به گُل بحث شان می رسند یعنی این جایی که می خواهند برداشت بکنند.

چندین شبهه را یک جا مطرح می کنند و در این جا به بعد همه شبهات یک سنخ خواهد بود (خواهیم دید) فتاوای فقهی عبارت از فهم و برداشت و استنباط فقیهان است. در فتاوای فقهی فتوا برداشت ماست اما حکم شرع برداشت ما نیست؛ آیا ما حکم شرع داریم یا نداریم؟ قطعاً‌ خدا حکمی قرار داده نمی شود قرار نداده باشد.

مجری:

اگر نبود که دین و پیامبرها معنی نداشت

استاد ابوالقاسمی:

استنباط فقیهان از نصوص بیان در احکام شرع، اخلاقاً ابطال پذیرند یعنی چه؟ یعنی اگر من یک برداشتی دارم این برداشت مخالف اخلاق بود این باطل می شود. سوال کدام اخلاق؟ شما که هنوز اخلاق خودتان را ثابت نکردید یک ملاک ثابت نگفتید. اخلاق فردی یا اجتماعی منظورتان است؟ اخلاق فردی، فرد به فرد فرق می کرد چون خود شما گفتید هر کسی ممکن است عقلش کامل نباشد اخلاق را درست درک نکند، اخلاق اجتماعی منظورتان است که هر جامعه ای اخلاقی، خواهند داشت؛ بنابراین هر قانونی استنباط کردیم یک گروهی می گویند این با اخلاق ما سازگاری ندارد این را چه کارش کنیم؟ کدام اخلاق ملاک شما است؟ این که ما گفتیم از اول هنوز ایشان اخلاق را ثابت نکرده آمده می خواهد برود به عنوان مبنا قرارش بدهد این جا روشن می شود.

"حجیت و اعتبار آن ها مشروط به سازگاری آن ها با ارزش ها و الزامات اخلاقی است زمانی احکام و برداشت های فقهی اعتبار دارند که با ارزش های اخلاقی سازگاری داشته باشند." قبلاً گفتیم که اساساً نمی شود حکم واقعی خدا، مطابق بهترین روش اخلاقی نباشد. خدای متعال شارع حکیم است و همیشه بهترین ها را لحاظ می کند و خود شما، یک بحث های مفصلی دارند اخلاق مصلحت اندیش یا اخلاق شخص محور است، یا اصطلاحاتی دیگری که به کار بردند این ها را خیلی کار نداریم آخر آخرش خدای متعال آن چیزی که به صلاح عالم است و بهترین روش هدایت برای انسان ها است به عنوان دایره قانون برای ما وضع کرده است. در ادامه این مطلب در پایین صفحه یک جمله ای می گوید "این ادعا که می شود با عقل کشف کرد می گوید در حقیقت یکی از مهم ترین نتایج این ادعا این است که هنجارها و ارزش های اخلاق رفتار در قلمرو فقه به صورت هنجارها و ارزش های اخلاق پژوهش و تفکر در می آیند به کمک عقل محض و از طریق استدلال عقلی محض نمی توان حکم شرع را کشف و اثبات کرد.

اما به کمک این عقل می توان فهم نادرست حکم شرع و تفسیر و استنباط نا درست متون دینی را کشف و ابطال کرد. تا این جایش یک مطلبی می گوید که ما در خود قرآن یک اشاره ای به آن داریم اما چه عقلی؟

(وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ)

و هنگامی که کار زشتی انجام می ‌دهند می ‌گويند: «پدران خود را بر اين عمل يافتيم؛ و خداوند ما را به آن دستور داده است!» بگو: «خداوند (هرگز) به کار زشت فرمان نمی ‌دهد! آيا چيزی به خدا نسبت می دهيد که نمی ‌دانيد؟

سوره اعراف (7): آیه 28

(وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً) وقتی یک کار بسیار زشت انجام می دادند (قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا آبَاءَنَا)، اخلاق اجتماعی ما این را می گفت (وَجَدْنَا عَلَيهَا آبَاءَنَا) اخلاق اجتماعی ما است. مصلحت جامعه ما این بود. (وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا) دقیقاً مضمون صحبت های آقای فنایی، خدای متعال هیچ وقت خلاف اخلاق حکم نمی کند اگر صد در صد موافق نباشد مخالف هم نیست. (وَاللَّهُ أَمَرَنَا) خدا به ما دستور داده یا حداقل خدا این جنبه اخلاق اجتماعی ما را مد نظر قرار داده اخلاق اجتماعی را نمی شود الزام کرد. (قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ)؛ عقل انسان می تواند دروغ های منتسب به خدا در مسئله فحشاء قطعی را تشخیص بدهد. مثلاً یک فردی بی هیچ دلیلی بگوید ما در جامعه مان همجنس بازی را می خواهیم جایز بدانیم (وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا آبَاءَنَا) به خاطر این که این هم یک مدل بیماری است بعضی ها دچارش هستند این بیماری هم درمان باید بشود همین حرف هایی که می زنند.

اخلاق اجتماعی این قضیه را اقتضاء می کند (قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ) عقل شما درک می کند این فحشاء است و خدای متعال هم به فحشا دستور نمی دهد. پس این قطعاً‌ دروغ است اما آیا می توان دقیقاً تشخیص داد که خدای متعال هر امری دارد عقل مان آن را کشف بکند؟ عقل انسان عادی که عقل سالمی است دروغ های واضحِ‌ منتسب به خدا را کشف می کند اما می تواند هر چه احکام بود را هم کشف بکند؟ نه این ادعا با مضمون حدیثی که می گوید:

«إِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ»

كمال الدين و تمام النعمة، ابن بابويه، محمد بن على‏، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ج‏1، ص 324

کاملاً‌ سازگاری دارد، ایشان می گوید بله ما می توانیم اگر دروغی به شرع، نسبت داده شد این قدر واضح کشفش بکنیم؛ زیرا معنای این حدیث این است که عقل محض نمی تواند حکم خدای شارع را کشف و اثبات کند از این جا دوباره یک مغالطه و انتساب چیزی که در حدیث نیست چرا؟ «إِنَّ دِينَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ لَا يُصَابُ بِالْعُقُولِ النَّاقِصَةِ»؛ یعنی اگر عقل کاملی بود چه؟

مجری:

دقیقاً ناقص را جدایش کرد با عقل کامل می شود.

استاد ابوالقاسمی:

بله، بر گردیم به صفحه 105 ما صفحه 143 بودیم، در صفحه 105 ایشان این طور می گوید "اگر کسی کاملاً‌ یا به مقدار کافی عاقل باشد صرف حکم اخلاقی برای تحریک او کافی خواهد بود و چنین شخصی به انگیزه دیگری نیاز نخواهد داشت." این مطلب را در انگیزه حکم گفتند ما می آییم این را در خود حکم می گوییم اگر کسی صرفاً یا به اندازه کافی عاقل نبود، صرف دیدن یک مصلحتی نمی تواند برای او یقین به حکم الهی بیاورد. اما اگر یک شخصی عقل کامل بود مثل پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) مثل ائمه (علیهم السلام) آیا این افراد می توانند حکم خدای متعال را با عقول کامله خودشان درک بکنند یا خیر؟

در صفحه 143 ایشان می خواهد در این جا یا تلاش دارد خواسته یا نا خواسته بگوید حکم خدا برای ما قابل کشف نیست معنای این حدیث این است که عقل محض نمی تواند حکم خدای شارع را کشف و اثبات کند. عقل محض ناقص نمی تواند؛ اما عقل محض کامل می تواند "این حدیث نمی خواهد بگوید احکام خداوند نا معقول و خرد ستیزانه است به عقیده نگارنده حتی در صورت قطع و یقین به حکم عقل نیز نمی توان حکم شرع را کشف و اثبات کرد" عجیب است ایشان از آن طرف می گوید ظن، حجت است چرا؟ چون خیلی از اخلاقیات ظنی است، ظن را حجت قرار می دهد این جا که می رسد نه قطع و یقین به دستور خدای شارع هم نمی تواند حکم شرع را برای ما کشف بکند. حائل منطقی موجود بین عقل و شرع و بین اخلاق و فقه مختص ظنون عقلی نیست احکام قطعی عقل را هم در بر می گیرد. اگر اخلاق باشد خود اخلاقیات، ظنی است با ظن حجت می شود ولی مصلحت قطعیه موجب کشف حکم خدا نمی شود چرا؟ چون در این جا مصلحت آقا است نظر اشاعره را بگیرد خدا هر چه دلش بخواهد حکم می کند، ایشان تناقضات زیادی دارد.

 در صفحه 144 خط اول و پاراگراف اول جالب این جاست در کتابی هم که من در فایل پی دی اف دارم طرف خودش این جا را علامت گذاشته چون این حرف خیلی حرف عجیب و غریبی است. " به بیان دیگر حکم عقل را می توان به خدای حکیم یا عادل که همان ناظر آرمانی یا خدای اخلاق است نسبت داد اما حکم عقل را به خدای شارع نمی توان نسبت داد" یعنی چه؟ یعنی خدا چند تا لحاظ دارد لحاظ هایش با هم فرق می کند. خود خدا در تناقض گیر می کند یکبار با دید اخلاقی نگاه می کند می گوید با دید اخلاقی نگاه کنم این قضیه خوب است با دید شارع بودن نگاه کند نه به این قضیه نمی توانم حکم بکنم، چون مصلحتی در آن نمی بینم یا نه من می توانم بی مصلحت هم حکم بکنم چون در نظر ایشان خدا بدون هیچ مصلحتی حکمی انجام بدهد. تفکیک بین جنبه های مختلف افعال خدا (جلسه قبل هم گفتیم) این تفکیک اعتباری یا واقعی است جناب آقای فنایی، آیا واقعاً چند تا لحاظ برای خدا شما در نظر گرفتید یا اعتباراً اگر اعتباراً است که دیگر این معنی ندارد بگوییم خدای شارع از خدای حکیم و خدای عادل یا خدای اخلاق جدا است.

 نکته بعد شما ناظر آرمانی را انسان گرفتید نه خدا، چون در همین کتاب در جاهای دیگر آمدید راجع به ناظر آرمانی قبلاً صحبت کردید و گفتید "انسان می تواند خودش حتی اگر خدا را قبول ندارد اعتقاد به یک ناظر آرمانی داشته باشد آن ناظر آرمانی را نفس خودش قرار بدهد." چون شما می خواستید اخلاق را یک قضیه عمومی بکنید بر خلاف دین که خیلی ها به آن اعتقاد ندارند لذا آمدید راجع به آن ناظر آرمانی گفتید بله افراد بدون دین هم می توانند یک ناظر آرمانی داشته باشند. اگر این طور است پس جور دیگر بیاییم بگوییم شما دقیقاً می خواهید بگویید انسان محوریت اصلی است و خدا باید کنار برود. یعنی یک ناظری را ما در ذهن خودمان دست می کنیم که بعداً این قضیه خیلی واضح می شود. در صفحات بعدی خیلی این قضیه را به وضوح ایشان می گوید این جا یک ذره شاید در لفافه است یک ذره بشود توجیهش کرد اما جلوتر که برسیم یک عبارت های دارد هر جور نگاه می کنی مگر این که خیلی ایشان بیاید توضیحات عجیب و غریبی بدهد بگوید منظور این و این نبود مثلاً اگر این کتاب 270 صفحه است باید 600 صفحه تعلیقه بزند تا بگوید منظور من این ها نیست. هر کس این کتاب را بخواند به چنین برداشت های از این کتاب خواهد رسید.

در صفحه 147 کتاب ایشان دوباره راجع به همان ناظر آرمانی، خدای شارع و اختلافش با خدای اخلاق صحبت می کند، یعنی خدای شارع و آن ناظر آرمانی که خدای اخلاق است. می آید مطرح می کند می گوید ما چرا باید از خدا اطاعت بکنیم؟ علت وجوب اطاعت از خدا چه است؟ آیا علت وجوبش اخلاقی است؟ "پیش از بررسی این پاسخ ها به این نکته مهم باید توجه بکنیم که موضوع بحث ما در این جا وجوب اطاعت از دستورات خدای شارع است نه وجوب اطاعت از دستورات خدا به عنوان ناظر آرمانی.

زیرا سوال از چرایی وجوب اطاعت از خدای شارع، سوالی گشوده و نیازمند پاسخگویی است، در حالی که سوال از چرایی وجوب اطاعت از دستورات ناظر آرمانی چنین نیست." چه کسی گفته باید صد در صد از ناظر آرمانی اطاعت بشود؟ ناظر آرمانی را خودتان قبلاً گفتید خیلی ها تبعیت نمی کنند و دلیلی و هیچ پشتوانه ای برای لزوم اطاعت از او نیست بعد دید این جا دچار مشکل می شود یک تعلیقه شماره 19 گذاشته بعداً خواهیم رسید مفصل راجع به این صحبت خواهیم کرد.

در تعلقیه شماره 19، صفحه 166 ایشان می فرماید خدا به عنوان ناظر آرمانی موضوع بحث و بررسی فصل هفتم است که در آن جا هم به هیچ وجه نمی تواند لزوم اطاعت از خدای اخلاق یا آن ناظر آرمانی را ایشان ثابت بکند. در واقع دارد مردم را از فقه به نا کجا آباد می راند آن جا مفصل به این خواهیم رسید ولی اجمالاً خدای شارع لزوم پاسخ و اطاعت ندارد اما خدای اخلاق لزوم اطاعت دارد. در صفحه 148 استدلال های را مطرح می کند اولین استدلال، "اطاعت از دستورات خدای شارع دفع ضرر محتمل است. دفع ضرر محتمل واجب است اطاعت از دستورات خدای شارع واجب است" این صغرا، کبرا و نتیجه می گوید این استدلالی است که مطرح می کنند اما این استدلال، اشکال دارد چرا؟ چون از دفع ضرر محتمل همه جا این گونه نیست همه جا واجب نیست یعنی چه؟ خیلی جاها می شود دفع ضرر محتمل واجب نباشد کجا است؟ زمانی که یک ضرر محتملی است با اخلاق در تعارض است چون با اخلاق در تعارض است آن جا ضرر محتمل را شما لازم نیست دفع بکنید.

سوال آیا این قاعده دفع ضرر محتمل، واجب است دارد راجع به حالت اولیه صحبت می کند یا راجع به حالت ثانویه؟ حالت اولیه را دارد مطرح می کند یعنی چه؟ مثلاً شما می گویید در اسلام، نماز واجب است کسی می گوید نماز واجب است مطلق نیست؟ نه اطلاق دارد اما حالت ثانویه استثناء می شود مثلاً چه حالت هایی؟ حالتی که زن در عادت ماهیانه باشد حالتی که تازه فرزند آورده باشد نفاس دیده باشد حالتی که دارد می میرد فقط در آن جا با یک حالت خاصی تکبیر بگوید؛ پس حالت اولیه وقتی مطرح است اصل حالت اولیه است در قیاس می گوید دفع ضرر محتمل واجب است نه در حالت ثانویه واجب نیست آنی که شما دارید مطرح می کنید ربطی به قیاس ما ندارد تازه باید جایی باشد که حالت ثانویه فرض بشود یعنی چه؟ مثلاً عدد دو زمانی با دو جمع بشود چهار می شود که عدد دو فرد نباشد اما اگر عدد دو فرد باشد با دو که جمع بشود چهار نمی شود چون چهار زوج است.

اینی که شما دارید مطرح می کنید اصلاً می شود عدد دو فرد باشد و زوج نباشد؟ نه می شود دفع ضرر اطاعت از آن خدایی که ما را با این خصوصیات خلق کرده اطاعت نکردن از او با اخلاق تعارض بکند؟ اصلاً ممکن هست فرضی دارد؟ یا آنی که شما می گویید در فرض اشتباه برداشت منِ ‌فقیه است شما در این کتاب کلاً مدام می گویید احکام خدا نمی شود مطلق باشد چرا؟ چون خدا تحت قانون اخلاق است. بعد یک جا می رسد می گوید اینی که ما داریم می گوییم منظورمان این است که اگر یک وقتی یک برداشت اشتباهی از دستور خدا شد آن اشتباه است نه این که خدا مخالف اخلاق عمل می کند. چون خودش قبلاً گفته است همان طوری که قبلاً‌ عرض کرده بودیم این کتاب در خیلی از جاها ادبیاتش طوری است که می خواهد مطالب را به صورت لایه دوم منتقل بکند یعنی چه؟ یعنی نا خود آگاه به شما منتقل می شود.

القاء این که دستورات خدا باید مقید باشد دستورات خدای باید مقید باشد دستورات خدا باید مقید باشد مدام این را می گوید خود به خود دارد خدا را کنار می زند مقیدش می کند.

 در صفحه 148 "من حیث المجموع می توان نتیجه گرفت اطاعت از دستورات خدای شارع از نظر عقل تنها به شرطی واجب است که مفاد آن دستورات با ارزش ها و الزامات اخلاقی سازگار باشد." سوال می شود مخالف باشد سازگار نباشد؟ شما که قبلاً گفته بودی اصلاً نمی شود پس اگر نشود حالت ثانویه ندارد مطلق است اگر حالت ثانویه ندارد آوردن این قید، معنی ندارد برای چه شما این قید را آوردید؟ می گوید "ما دنبال این هستیم که جلوی سوء استفاده از دین در تجاوز به حقوق بشر و ارزش های اخلاقی به اسم دین را بگیریم." می آییم برای خدا قید می گذاریم تا یک وقت یک نفری از دین سوء استفاده نکند مثلاً بگوییم هر وقت خواستید عدد دو را جمع کنید با دو، چهار بشود بررسی کنید فرد نباشد ما می خواهیم سوء استفاده نشود. چه ربطی دارد این چه استدلالی است شما دارید می کنید؟ این که یک ماشین، حسابی می تواند خراب باشد یک نفر می تواند اشتباه حساب کند دلیل نمی شود ما هر وقت بخواهیم دو را با یک عدد دیگر جمع، ضرب و تقسیم کنیم مراقب باشیم زوج باشد اصلاً‌ این حرف معنی دارد؟ چک بکنید همیشه دو زوج باشد. چک کنید دستور خدا مخالف اخلاق نباشد نمی شود خودت هم قبلاً‌ گفتی.

 دوباره عرض می کنم غرض شما از این جملات کنار گذاشتن خدا و محور قرار دادن آن ناظر آرمانی است که قبلاً‌ گفتید بعداً هم مطرح می کنید که مقصود چه است؟ آن تفکرات اخلاقی خود انسان ها است اگر اخلاق دست خدا بود اصل اخلاق، خدا بود معنی داشت بگوید دستورات خدا با اخلاق باید بررسی بشود چون ما گفتیم اصلاً نمی شود اخلاق، عین دستورات خدا است علم، عین آن چیزی است که خدا دارد قدرت، علم عین آن چیزی است که خدا دارد. چیزی غیر از او نیست.

ایشان می گوید ما می خواهیم سعی کنیم کسی سوء استفاده نکند "علاوه بر این، سازگار بودن احکام صادره از سوی خداوند با ارزش ها و الزمات اخلاقی به خودی خود موجب نمی شود که فهم و تفسیر فقیهان از آن حکم نیز با ارزش ها و الزامات و اخلاقی سازگار باشد بدون شک حکم خداوند عادلانه است اما فقیهان ممکن است در شناخت حکم عادلانه خداوند خطا کنند."

سوال شما کلمه عادلانه را به کار بردید قبلاً گفته بودید حکم خدا ظلم نیست؛ اما هر چه ظلم نبود عدل به حساب می آید این جا دو گانه است؟ اگر دو گانه است قبلاً شما راجع به رفتارهای خدا می گفتید نمی شود رفتارهای خدا همه جا موافق مصلحت باشد و تعریف عقل چه است؟ «وضع الشیئ فی موضِعِه» یعنی مصلحت همین دقیقاً ثابت می کند این که رفتارهای خدا باید همه اش مطابق مصحلت باشد نمی شود مطابق مصلحت نباشد. پس اینی که شما قبلاً مطرح کردید با این در تعارض می شود. "فقیهان ممکن است در شناخت حکم عادلانه خداوند خطا کنند و به استناد دلایل نقلی حکم ظالمانه ای را به او نسبت دهند." پس چه شد؟ سوال ایشان تا این جا دنبال این قضیه است بگوید اساساً خدا، تحت دایره اخلاق است چون بارها این را گرفته خدا با اخلاق، سنجیده می شود نه این که خدا عین اخلاق باشد. اخلاق یک چیزی غیر خدا است خدا را باید با اخلاق سنجید. این یک.

دوم: بعد از این قضیه ممکن است آنی هم که ما از دستور خدا برداشت می کنیم اخلاقی نباشد ما اشتباه برداشته کرده باشیم. در نتیجه شرع را کنار بگذار چرا دو تا را کنار هم می گوید؟ فرض یک زمانی امام زمان (روحی وارواح العالمین) ظهور بفرمایند ایشان ظهور کردند، آیا نویسنده این کتاب خود امام زمان را هم تحت دایره اخلاق می خواهد قرار بدهد یا نمی خواهد قرار بدهد؟ اگر امام زمان بیاید امام زمان می تواند برداشت اشتباه از دستورات خدا داشته باشد؟ منِ فقیه اشتباه کنم برداشت امام زمان هم اشتباه است؟ برداشت پیامبر هم اشتباه است؟ حضرت موسی به قومش گفت (فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ) بزنید همدیگر را بکشید باید این کار را بکنید، نه آقا آن هم اشتباه کرد در واقع می خواهد بیاید آخر آخر آخرش منجر بکند به این که هر چیزی شرع بود کنار بگذار هر چیزی که اخلاق بود ولو شرعی که از دو لب مبارک خود امام زمان صادر شده باشد آخر و تهش این می شود.

در ادامه می گوید "او در تشریعات خود ارزش های اخلاق قانون گذاری را مراعات می کند" نه عین هم هستند جدا نیستند مثلاً این نیست بخواهد مراعات کند عین آن است نمی شود غیر این باشد. "مسئولیت سازگار کردن فهم و برداشت آدمیان از احکام شرعی با ارزش های اخلاقی به عهده خود آدمیان است نه به عهده خداوند، زیرا فهم و برداشت از شریعت و استنباط احکام شریعت از منابع آن کار خدا نیست. بلکه کار آدمیان جایز الخطاء است" تفکیکی بین خدا و واسطه بین خدا و مردم یعنی این حد وسط را قرار نداد یا خود قانونگذار است که خدا است یا مردمِ جایز الخطاء هستند. پیغمبر و امام معصوم چه شد؟ نه این ها این جا وجود ندارند استنباط احکام، خدا یک حکمی جعل کرده وظیفه ای هم ندارد که به ما درست بفهماند ما انسان ها باید درست بفهمیم همه ما هم جایز الخطاء هستیم "در مقام فهم و استنباط احکام شرعی موظف هستند از هنجارها و ارزش های اخلاق قانون شناسی پیروی کنند."

یعنی پیغمبر تو هم می خواهی بروی از قرآن یک برداشتی بکنی شما اجتهاد داری می کنی خودت عین شریعت نیستی شما که داری برداشت می کنی مراقب باش برداشتت مخالف اخلاق نباشد. می شود حرف آن رئیس خوارج که پیش پیغمبر آمد و عرضه داشت «یا محمد إعدل» پیغمبر چرا در تقسیم پول ها،‌ عدالت قرار نمی دهی؟ چه کار کرد در صفحات بعد دقیقاً همین مصداقی که ایشان مطرح می کند دقیقاً مصداقی است که آن زمان به پیغمبر اعتراض کردند. پیغمبر چرا به این ها که تازه مسلمان هستند پول بیشتر می دهی؟ ما که اصحابت هستیم پول کمتری می دهی؟ عدالت داشته باش

«ويحك! فمَنْ يَعْدِل إنْ لَمْ أعدل»

اگر من عادل نباشم چه کسی عادل است؟

من عین اخلاق هستم تو می خواهی من را تحت دایره اخلاقی خودت آن هم خودت با عقل ناقصت می گویی آن هم می گویی بین مردم مختلف فرق می کند، تازه اگر اخلاق اجتماعی باشد اخلاق فرد نباشد اخلاق اجتماعی خیلی واویلا بود بحثش گذشت تعریفش از اخلاق اجتماعی فاجعه بود. من پیغمبر بیایم از این ها تبعیت بکنم؟ از این اخلاقی که تو می گویی تبعیت بکنم؟

مجری:

کسی که این را نوشته و همچنین مطلبی را ادعا می کند خودش را از شیعیان می داند؟

استاد ابوالقاسمی:

بله مسلمان شیعه است. "لذا از طریق شناخت ارزش های اخلاق قانون گذاری می توان فهم ها و استنباط های نادرست فقهی را کشف و ابطال کرد" بله اما در چه مواردی؟ در مواردی که فحشاء باشد فحشاء یعنی چه؟ فحش یعنی چه؟ تجاوز واضحی از خط، می گویند اشتباه «خطَأُ فاحش» فاحش یعنی این که برای همه قابل درک است.

(وَإِذَا فَعَلُوا فَاحِشَةً قَالُوا وَجَدْنَا عَلَيهَا آبَاءَنَا وَاللَّهُ أَمَرَنَا بِهَا قُلْ إِنَّ اللَّهَ لَا يأْمُرُ بِالْفَحْشَاءِ أَتَقُولُونَ عَلَى اللَّهِ مَا لَا تَعْلَمُونَ)

و چون کار زشتي کنند مي‏گويند پدران خود را بر آن يافتيم و خدا ما را بدان فرمان داده است بگو قطعا خدا به کار زشت فرمان نمي‏دهد آيا چيزي را که نمي‏دانيد به خدا نسبت مي‏دهيد.

سوره اعراف (7): آیه 28

 اینی که شما دارید می گویید در مسائلی که خیلی تجاوز از قانون باشد بله تازه عجیب این جاست در اخلاق اجتماعی همین را هم جزء ‌اخلاق می دانستند به خدا نسبت می دادند. خدا می گوید نه من هیچ وقت همچنین دستوری نمی دهم فحشاء نه در مسئله فحشاء شما می توانید از طریق شناخت ارزش های اخلاق قانونگذاری، فهم ها و استنباط ها (فهم و استنباط نمی شود آن جا دروغ می شود) دروغ های فقهی را کشف و ابطال کنید. اما واقعاً کسی از علماء‌ می آید در مسئله فحشاء خطای به این فاحشی، فتوای به این فاحشی خلاف دین مطرح می کند که شما می توانی با عقلت درک بکنی؟ اصلاً فقیه یک همچنین چیزی فتوا می دهد؟ شاید نزد اشاعره باشد اما ما شیعه ها همچنین چیزی نداریم.

 (میان برنامه)

مجری:

 أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد، بینندگان محترم همچنان با برنامه راه روشن در خدمت شما عزیزان بیننده هستیم، در این برنامه هم به نقد کتاب دین در ترازوی اخلاق با استاد ابو القاسمی به گفتگو نشستیم جناب استاد مباحث خیلی مهمی را مطرح فرمودید این که انسان باید لحاظ کند عقیده خودش چه است واقعاً به آن استدلالی می کند منطبق بر آن عقیده است یا نه؟ نکته ای که شما فرمودید

استاد ابوالقاسمی:

در صفحه 149 دومین دلیلی که برای شناخت خدا مطرح می کنند استفاده از قاعده وجوب شکر منعم است با 3 مقدمه "اطاعت از دستورات خدای شارع، شکر مُنعِم است شکر مُنعِم واجب است اطاعت از دستورات خدای شارع واجب است." شبیه همان بیانی که در بحث قبلی داشتیم می گوید آن جا مقید بود این جا هم می آید دقیقاً‌ همان را می گوید. می گوید این جا هم اطاعت از منعم مقید به ارزش های اخلاقی است همه جا نیست. هر جایی نمی شود ما از خدای شارع تبعیت بکنیم. در صفحه 150 مطرح می کند "مثلاً وجوب عدالت و حرمت ظلم در صورت تعارض با وجوب شکر منعم بر آن تقدم دارند، به این معنا که اگر منعمی امر به ظلم کند نمی توان با استناد به وجوب شکر منعم اطاعت از آن امر را توجیه کرد." این ظلم را چه کسی تشخیص می دهد؟ آقای فنایی شما تشیخص می دهی یا پیغمبر (صلی الله علیه وآله) تشخیص بدهد؟ این که 100 نفر جمع شدند اموال همه مثل هم است یک عده هم تازه قدیمی تر هستند آمدند پیامبر می خواهد به آن ها پول بدهد مساوی تقسیم نکند این عدالت هست یا نیست یا ظلم است؟ چه کسی باید این را تشخیص بدهد؟ به این معنا اگر منعمی امر به ظلم کند نمی توان با استناد به وجوب شکر منعم اطاعت از آن امر را توجیه کرد چه می خواهد این را تشخیص بدهد؟ به بیان دیگر، عقلی که می گوید شکر منعم واجب است همان عقل می گوید منعم اخلاقاً‌ حق ندارد هر دستوری صادر کند. منعم شما خدا است آن خدا هر دستوری صادر می کند بعدش هم این هر دستوری بحث ثانویه اش می شود نه بحث اولیه اش ما نیز اخلاقاً حق نداریم از هر دستوری اطاعت کنیم آن حق و این وظیفه هر دو مقید به حدود و قیود اخلاقی است. دستورات خدا مقید نیست عین اخلاق است این کلمه را یاد بگیرید این طور نگویید شما دارید خدا را محدود می کنید، بعد به ناظر آرمانی که همان اخلاقی است که انسان درک می کند می رسید می گویید نه آن مطلق است.

نه منعم حق دارد دستوری خلاف اخلاق صادر کند اصلاً منعم ها نمی کند نه ما موظف هستیم از چنین دستورهای پیروی کنیم برعکس ما موظف هستیم از چنین دستوری پیروی نکنیم. به عنوان مثال پدر و مادر حق ندارند به فرزند خود دستور دهند شخص بی گناهی را بکشد در صورت صدور چنین دستوری فرزند نمی تواند به این بهانه که اطاعت از دستورات پدر و مادر نوعش شکر گزاری نسبت به آن ها است از چنین دستوری پیروی کنند. الان حضرت خضر جوان را کشت به خاطر اتفاقی که می خواهد در آینده بیافتد این چه است؟ اطاعت کرد یا نکرد؟ شما رسماً می خواهید دین و شریعت را با این حرف هایت زیر سوال ببری تعارف نداریم مشخص است شما این جور شمشیر را از رو می بندی باید گفت چه داری می گویی؟ فقط بعضی متوجه نمی شوند شما چه کار داری می کنی و چطوری است؟ نه شما رسماً شمشیر را از رو بستی نه فقط فقهی که فقهاء می گویند بلکه آن چه انبیاء (علیهم السلام) انجام داده اند را هم زیر سوال داری می بری.

بعد یک چیزهای خیلی عجیب تر می گوید در پایین همین صفحه "لذا نمی توان وجوب شکر منعم و به تبع آن وجوب اطاعت از خداوند را پذیرفت و به استناد آن سایر ارزش ها و الزامات اخلاقی را زیر پا نهاد، نمی توان حق اطاعت از خداوند را به عنوان حقی اخلاقی پذیرفت و به استناد چنین حقی، حقوق بشر را انکار کرد. حق اطاعت خداوند و حقوق بشر هر دو از حقوق طبیعی و اخلاقی هستند." خیر آنی که خدا دارد عین حق است آنی که ما داریم عَرَضی است حق اصلی برای خدا است. چون خدای متعال به ما این حق را داده حق پیدا کردیم شما این دو تا را کنار همدیگر گذاشتی بعد مال خدا را مقید به اخلاق کردی ناظر آرمانی هم شدیم آنی که خودمان تشخیص می دهیم؛ پس شما ما را از خدا داری بالاتر قرار می دهی. برای شما این قضیه مخفی باشد خیلی تعجب می کنم. "دلیل اخلاقی وجوب اطاعت از خداوند اطاعت از فرامین غیر اخلاقی یا ضد اخلاقی او را در بر نمی گیرد. بر فرض که چنین فرامینی محال است" فرض محال است پس چرا مطرح می کنی؟

"پاسخ سوم عده ای گفتند خدا خالق است اطاعت از دستورات خدای شارع، اطاعت از دستورات خالق است اطاعت از دستورات خالق واجب است اطاعت از دستورات خدای شارع هم واجب است." اول می گوید "خالقیت هیچ اقتضایی برای تضمین حقی به گردن مخلوقات نیست" واقعاً کسی که خالق است هیچ حقی به گردن شما ندارد؟ حق اطاعت پیدا نمی کند. بعضی از حرف های ایشان خیلی خلاف بدیهیات می شود. تا صفحه 153 شبیه به همین استدلال های که در این دو تا مطرح کرد همین جا مطرح می کند باز می گوید "نه حق خالقیت هم اگر باشد این جا مقید می شود" مثال های هم که مطرح می کند همین مثال ها است "باید در دستورات خدای متعال نگاه کرد که این دستورات مطابق اخلاق هست یا نه؟ و اگر مطابق اخلاق بود بعد تبعیت کرد."

مجری:

جالب است کلاً‌ در شیوه شان یک سری اصطلاحات یا وضع می کنند یا جایی دیگر بحث شده با یک مفهوم دیگر به خورد آن خواننده می دهند بنده خدا حواسش نیست.

استاد ابوالقاسمی:

در صفحه 153 یک جا احتمالاً غلط تایپی دارد نوعی مغالطه نوشته نوعی مغاله منطقی قبلاً یکی دو جای دیگر بود در کتاب ها خیلی طبیعی است. در آخر صفحه 153 عبارتی مطرح می کند دیگر از این جا صراحت می شود در این که انسان از خدا بالاتر است "با این همه در این استدلال از چند جهت می توان مناقشه کرد تمسک به حق مالکیت مالک برای اثبات وجوب اطاعت از دستورات مالک به نحو عام و به تبع آن توسط به مالکیت خداوند برای اثبات وجوب اطاعت از دستورات او به نحو خاص اشکال دارد."

اولاً می آید در این جا "همان گونه که مالک، حق و حقوقی دارد مملوک نیز حق و حقوقی دارد" خیر، آقا مالک حق و حقوق دارد مملوک هم حقوق و حقوق دارد؟ من در مقابل خدا حق و حقوقی دارم؟ این را از کجا آوردید؟ این حرف ها از قوطی کدام عطاری بیرون آمده که مملوک به گردن مالکش حق پیدا می کند. جالب این جاست رفتارهای خدا می تواند رفتارهای عبس باشد آن وقت رفتارهای یک مالک با مملوکش باید تمام رفتارهای اخلاقی باشد. حق هم پیدا کرده بود، "مالک حق ندارد هر تصرفی که دلش می خواهد در ملک خود بکند" این را شما از کجا آوردید؟ شما می گفتید انسان هر کاری دلش بخواهد می تواند انجام بدهد قبلاً این را می گفتید حالا خدا نمی تواند؟ "یا به دیگران اجازه چنین تصرفاتی بدهد"

یک مثالی بزنم یکی از دعواهای عجیب در اروپا (کشورش را فراموش کردم کدام کشور بود؟) دو نفر با هم توافق کردند یکی می گفت من دوست دارم به دست یک نفر دیگر کشته بشوم و او اعضای من را تکه تکه بکند و بخورد. آن یکی هم گفت من دوست دارم یکی را تکه تکه بکنم و بخورم. توافق کردند نوشتند یکی از این ها،‌ دیگری را تکه تکه کرد و خورد، بعداً بردند گفت این جا توافق بود اخلاقی که شما داری می گویی این اخلاق می گوید من حق دارم با بدن خودم هر کاری دلم بخواهد بکنم بدن خودم هست دلم می خواهد. جالب است در صفحه 152 می گوید "نباید خیانت در امانت بکنیم خدا به ما امانت داده است این باید و نبایدها را نمی فهمیم از کجا آوردید چه کسی این ها را گفته است؟"

لازم این که من تصرف در بدنی که خدا به من داده بکنم نه چه کسی همچنین حرف هایی زده؟ این طرف که می رسد من هر غلطی دلم بخواهد می توانم با بدن خودم بکنم حق دارم بعد مالک حق ندارد هر تصرفی روی من خواست بکند. حقوق مالک و حقوق مملوک از یک منبع سرچشمه می گیرند چه کسی گفته اصلاً مملوک حق دارد از هر منشأیی سرچشمه گرفته باشد؟ اگر هم داشته باشد از چه کسی گرفته است؟ "و از ارزش و اعتبار یکسانی برخوردار هستند حق مالک و مملوک یکی است و پذیرش یکی و انکار دیگری عقلاً و منطقاً قابل دفاع نیست" نمی دانم این عقل چه کسی است؟ این جا رسماً همه عقلاء در نظر ایشان دیوانه می شوند. چون حق و حقوق مالک و مملوک یکی می شوند چرا؟ چون ناظر آرمانی شده آن کسی که دارد این جا حق و حقوق را قرار می دهد نه آن خدای شارع، خدای خالق چون خالقیت حقی نیاورد مالک بودن هم که حق و حقوق ایجاد نمی کند. از جهت ناظر آرمانی و اخلاق بخواهی نگاه کنی من دارم وضع می کنم من می گویم خدایا تو با این مخلوقت با هم یک حق دارید او یک حق دارد تو هم حق داری مساوی هستید.

این جا به نظر من واضح ترین جایی است که در این کتاب حرف های اشتباه ایشان تجلی کرده یعنی خیلی راحت مردم می توانند اشتباه بودن حرف های این ها را تشخیص بدهند. "هر دو از حقوق طبیعی هستند و از مبدأ واحدی سرچشمه می گیرند و از طریق واحدی درک و توجیه می شوند و از پشتوانه مبنای فلسفی واحدی برخوردار هستند" خیر یکی شان حق و حقوقش ذاتی است دیگری حق و حقوقش عَرَضی است. بعد پایین تر یک چیزهایی مطرح می کند که در این جا خیلی مطلب اگر من بخواهم با دید سخت گیرانه نگاه بکنم به انکار خدا منجر بشود. جملات را ببینید "خدا نمی تواند موجودی را بیافریند و حق حیات خوراک، پوشاک، مسکن و آزادی را از او سلب کند." مرگ ما دست خدا است حق حیات را از ما گرفت رفت تمام شد اصلاً ما حق حیات داریم؟ وقتی مرگ مان دست خدا است هر آن بخواهد به دستور او روح ما را قبض می کند این جملات چه است شما مطرح می کنید؟ "خدا نمی تواند حق حیات را از ما سلب کند" سلب کرد رفت نمی تواند یعنی چه؟ اگر یک زمانی شما توانستی به خدا بگویی خدایا من حق دارم نمی توانی روح من را قبض کنی من تشخیص دادم که حق شمای مالک با حق منِ مملوک در باب حیاتی که به من دادی مساوی است. پس تو حق نداری حیات را از من بگیری من زنده می مانم. حق حیات چه است؟ حق خوراک این همه به آفریقایی غذا نرسید مردند این همه در سال های گذشته به خاطر انگلیسی ها در ایران قحطی آمد چند میلیون نفر مردند حق خوراک، حق پوشاک، حق مسکن،‌ آزادی او را سلب کند. سلب کرده، عالم، عالمِ‌ امتحان و تعارضات است. این چه است شما دارید می گویید؟

شاید ایشان بگوید نه من حق دارم ولی خدا خود حیات را از من سلب می کند من حقش را دارم اما خدا در این جا وقتی من را میراند ظلم کرد یا نکرد؟ طبیعتاً اگر این را بخواهد بگوید خدا ظلم کرده است. یا ساده ترش کنیم خدا نه، پیغمبر خدا حق دارد بگوید یکی را بکشید؟ حق حیات را نباید سلب بکند حق آزادی را نباید سلب بکند حداکثر اگر یک کسی،‌ کس دیگری را کشت شما می توانید زندان و حبس ابدش کنید تازه آزادی اش نباید سلب بشود. طوری باید باشد که این در تعارض با زندگی دیگران نباشد، مثلاً‌ در بیابان یا یک جایی تنها زندگی بکند حق آزادی اش را هم نگیرید "یا بین موجوداتی که از شأن و منزلت اخلاقی انسانی برخوردارند تبعیض قائل شود" مثالی که گفتیم چه بود؟ اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دورش هستند به یکی کمتر داد به یکی که تازه مسلمان شده بود بیشتر داد، گفت آقا پیغمبر عدالت داشته باش گفت:

«ويحك! فمَنْ يَعْدِل إنْ لَمْ أعدل»

وای بر تو اگر من عدالت نورزم چه کسی عدالت می ورزد؟

 قبلاً عرض کردیم در صفحه 100- 98 مبانی خیلی مهم ایشان مطرح شده در صفحه 154 واضح البطلان بودن اعتقادش مطرح شده است، این خیلی مهم است. "همچنین خداوند نمی تواند انسانی را بیافریند و کرامت او را سلب یا نقض کند" کرامت حق است یا حق نیست؟ حق را شما دارید می گویید یا خود کرامت را دارید می گویید؟ کدامش را دارید می گویید؟ اگر حق را دارید می گویید فرض کنیم سلب شد چه کارش می خواهید بکنید؟ "یعنی کرامت انسان دامنه و قلمرو حق مالکیت خداوند را محدود می کند" جالب است کرامت انسان، حق مالکیت خدا را محدود می کند نمی گوید اگر منِ انسان مالک هستم در طول ملکیت خدا است هر آن چه دارم در طول ملکیت خدا است و چون در طول است نمی توانم محدودش بکنم مثل چه؟ مثل این که بگوییم این شعبه بانک پول های که دارد این ها ملکیت بانک مرکزی را دارد محدود می کند. اعتبار تک تک پول های که در دست شما است به امضاء بانک مرکزی است، چرا می گویی آن را محدود می کند اگر اجازه ای هم دارد از خود او گرفته است و گرنه خودش ذاتاً هیچی ندارد "نمی توان به استناد حق مالکیت خداوند هر حکمی را به او نسبت داد."

 ایشان یک بحث دیگری در یکی از مقالاتش مطرح کرده بود می گفت "در آن دوران چون که برده و مالک رواج داشت ارتباط بین انسان و خدا را از نوع بردگی دانستند و انسان را مِلک خدا دانستند." شما که قبول دارید مِلک خدا است در آن جا منکر ملکیت شده این جا نه می گوید ملک هست و حق اعمال ملک ندارد. چون ایشان به هر صورت باید به یک نحوی این سلطه خدا بر انسان را سلب بکند تا بتواند بگوید خود انسان ها باید آقا بالا سر خودشان باشند. خدا، مقید شد خدا در عرض ما شد به فصل 7 برسیم انسان بر خدا مسلط می شود.

در صفحه 155 یک جمله خیلی زیبایی دارد "کرامت انسان از ذاتیات اوست" عجیب! این که خدا اخلاقی است جزء ذاتیات او نیست این که خدا عادل است جزء ذاتیات او نیست البته بعضی دوستان گفتند در بعضی اصطلاحاتی که به کار می بری اصطلاحات خیلی فنی نیست بگوییم صفت عدل خدا، صفت ذات اوست نه از باب صفت ذات نمی گویم از همین اصطلاحی است که ایشان دارد این جا به کار می برد که کرامت از ذاتیان او است. یعنی از ذات او قابل انفکاک نیست، هر اصطلاح منطقی که بخواهند رویش بگذارند خیلی مهم نیست چون این اصطلاح ذاتی ده دوازده جور به کار برده شده "کرامت انسان از ذاتیات اوست و این کرامت شایستگی مقام خلافت الهی را برای او به ارمغان می آورد." خلافت الهی، طولی است یا عرضی است؟ این خلافت الهی شد در طول خدا است یا در عرض خدا است؟ صفحه 156 "این سخن درباره ولایت خداوند نیز صادق است قلمرو ولایت خدا لوباً محدود و مقید به ارزش های اخلاقی است." دیگر این جا نمی گوید حتی فرض محال، قبلاً فرض محال می گفت یعنی یک ذره قبلاً آن حیاء را به کار می برد این جا نه "با تمسک به اطلاق ولایت خداوند و بنده بودن انسان نمی توان هیچ حکم فقهی غیر اخلاقی یا ضد اخلاقی و ناسازگار با کرامت انسانی را توجیه کرد."

مجری:

یک جوان این کتاب را مطالعه کند با این کلمات هَیْ جلو می رود و آخرش به کجا می رسد؟

استاد ابو القاسمی:

 آخرش خدا می شود مقیدِ مقیدِ مقید و انسان باد می شود باد می شود از خدا جلوتر می زند. این کتاب دین در ترازوی اخلاق اگر کسی متوجه عنوانش است عنوانش هم می فهمد دین در ترازوی اخلاق پس ما یک اخلاقی داریم که دین آن اخلاق را ندارد ما دین را می خواهیم به آن اخلاق بسنجیم. این را چه کسی آورده؟ خدا پس ما می خواهیم خدا را با آن اخلاق، اخلاق چه کسی است؟ اخلاق را من تشخیص می دهم پس من می خواهم بگویم خدایا کارت درست یا غلط است!

مجری:

خدا و انسان را می خواهد در تعارض هم قرار بدهد با این دو عنوان بیان می کند. این مباحث هر چه جلوتر رفت جسارت ها بیشتر شده مباحث عقلی را زیر سوال برده نتایج عقلی و منطق همه این ها کنار گذشته شده است در خدمت شما هستیم.

 استاد ابوالقاسمی:

در صفحه 156 علناً‌ خدا را محدود کرده تا این که می گوید "ما چند جنبه برای خدا داریم چرا باید از خدا اطاعت کرد؟ چرا باید از خدا به عنوان ناظر آرمانی اطاعت کرد که آن ناظر آرمانی همان اخلاقی است که هر انسانی درک می کند؟ چرا باید از خدای شارع اطاعت کرد؟ از خدای خالق، از خدای منعم و مالک؟ اگر خدای مورد بحث ناظر آرمانی باشد جواب این سوال روشن و بدیهی خواهد بود زیرا وجوب اطاعت از ناظر آرمانی یکی از مقتضیات عقلانیت در باب اخلاق است." شما که عقل را حجت ندانستی عقل را حجت می دانی یا نه؟ ظن را حجت می دانی یا نه؟ در باب اخلاق که می رسد می گوید بله ظن هم حجت است در باب قطع و یقین به دستور خدا آن جا نه حجت نیست. این تفکیک را شما از کجا آوردی چطوری این تفکیک را قائل می شوی؟ اگر بنا است قطع، حجت نباشد آن جا هم حجت نیست می خواهد حجت باشد همه جا باید حجت باشد. این یک مطلب

"یکی از مقتضیات عقلانیت در باب اخلاق است" شما که گفتید عقل ها کامل و ناقص دارد وجوب اطاعت از ناظر آرمانی را چه کسی درک می کند؟ عقل کامل یا عقل ناقص؟ اگر هر کسی عقلش ناقص بود می شود او را اجبار کرد به وجوب اطاعت از ناظر آرمانی نمی شود. صفحه 157 راجع به خدا صحبت می کند. "اما دسته دوم از احکام و دستورات خداوند از اراده او به عنوان خالق یا شارع یا مالک سرچشمه می گیرد ممکن است تابع مصالح و مفاسد غیبی باشند یا نباشند." تابع اخلاق، نمی شود مخالف اخلاق باشد "خداوند الزامی ندارد که احکام شرعی خود را بر مصلحت و مفسده غیری مبتنی کند" آن جا انسان، کرامتش جزء ذاتیاتش است اما کار حکیمانه بودن افعال خدا جزء ذاتیاتش نیست؟ کرامت، ذاتی انسان است، اما حکمت جزء ذاتیات خدا نیست. "به این معنا که خدا هیچ الزامی ندارد احکام شرعی خود را بر مصلحت و مفسده غیبی مبتنی کند و مصالح و مفاسد غیبی، قلمرو و حق خدا برای جعل حکم را تضییق نمی کنند. این گونه نیست که خدا تنها در صورتی حق جعل حکم شرعی الزامی داشته باشد که مصلحت یا مفسده غیبی در کار باشد" ما گفتیم اصلاً نمی شود رفتار خدا بدون مصلحت باشد. نه این که یک قانونی است خدای متعال بیاید تحت دایره این قانون بگوید بله من مجبور هستم یا مجبور نیستم نه اصلاً خدای متعال مطابق حکمت بودن رفتارهایش ذاتی شده است. چطور شما می گویید کرامت برای انسان ذاتی است این هم برای خدا ذاتی است.

در صفحه 158 می گوید "برای کشف دستورات خدا، اما دسته اول از دستورات و احکام خداوند، مولوی و تعبدی نیستند و راه شناخت آن ها کشف حکم ناظر آرمانی از طریق رجوع به عقل و عرف عقلاء است. و در هر حال یک نکته مسلم است و آن این که اراده خدا به عنوان ناظر آرمانی تقدم دارد بر اراده او به عنوان خالق یا شارع و یا مالک" این را عرض کردیم قطعاً باطل است وقتی همه ذاتی بشوند همه در یک رتبه می شوند و وقتی در یک رتبه شدند دیگر این تقدم، معنی پیدا نمی کند. اصلاً نمی شود از هم منفک باشد در ادامه "در حالی که وجوب اطاعت از دستورات خدای فقه، مطلق نیست بلکه مقید است هر قیدی شما برای اطاعت از دستورات خدای فقیه بر دستورات فقهی اش بگذارید همان قید بر اخلاق هم می‌ آید هر قیدی برای اخلاق بگذارید برای فقه هم می آید چون همه شان عین هم هستند فقط چند لحاظ از یک قضیه به حساب می آیند."

در صفحه 159 دوباره مطلبی را مطرح می کند می گوید "انگیزه ما در انجام این ها چیست؟ اگر آدمیان عاقل باشند لاجرم انگیزه عقلانی برای کار خود خواهند داشت و اگر به حد کافی عاقل باشد حتماً انگیزه اخلاقی برای کار خود طلب خواهند کرد." عجیب! خدای متعال کارهای که انجام می دهد انگیزه حکیمانه ندارد اما انسان اگر به اندازه کافی عاقل باشد حتماً یک انگیزه اخلاقانه برای خودش انتخاب می کند. انسان به حد کافی عاقل باشد حتماً انگیزه اخلاقی خواهد داشت.

مجری:

انسانی که مخلوق همان خدا است

استاد ابوالقاسمی:

بله، اما خدایی که حکمت مطلق است و عقل مطلق است نه لازم نیست انگیزه حکیمانه داشته باشد این ها یک سری تناقضات بسیار جدی در مبانی و مطالب ایشان است.

مجری:

 هرچه جلوتر می رویم تناقضات بیشتر می شود

استاد ابو القاسمی:

تکرار همان ها است. تا این جا تقریبا فصل چهارم وابستگی دین به اخلاق تمام شد. از این جا به بعد یک بحثی است در آن جمع بندی که این جا کرده است. نمی دانم هفته بعد برسیم این را مطرح کنیم یانه. شاید هم سخن آخر فصل چهارم را مطرح نکردیم چون بحث ها خیلی طول کشیده است.

مجری:

استاد شما در برنامه راه روشن آمدید این کتاب را نقد کردید اگر بینندگان عزیز ما گام به گام آمده باشند با مباحثی که شما مطرح کردید یک کلیدی را به بینندگان عزیز دادید که بتوانند تناقضات یک کتاب را با این شیوه ای که شما کار کردید کشف کنند. کسی که این کتاب را بخواند به آن اشکالاتش آگاه است، خیلی وقت ها این اتفاق می افتد، منِ نوعی یا یک جوان کتابی را می خواند و این ها را نمی تواند کشف کند، برای او چه اتفاقی می افتد؟ طبیعتا دچار شبهه می شود.

استاد ابو القاسمی:

اگر یک جوان و یک فردی این کتاب را بدون این مکمل ها نگاه کند و بخواند قطعا دچار شبهه می شود.

مجری:

این خیلی خطرناک هم است.

استاد ابو القاسمی:

استفاده ای هم که طرف مقابل از شبهات می کند دقیقا همین است از جهل یا نقصان علم است از بی خبری یک عده ای استفاده می کند... جالب این جا است ایشان نتیجه ای که می خواهد بگیرد کنار زدن شریعت و فقها از دین است. حالا سوال من این است این کسی که با این دید خیلی واضح البطلان در مورد کنار زدن خدا دارد مغالطه می کند مهم ترین مانع را در مسیر خودش چه چیزی می داند؟ فقها و شریعت. لذا اگر کسی بخواهد از خدا در مقابل اومانیسم دفاع کند، در مقابل انسان گرایی در مقابل این مدل رفتارها اولین کاری که بکند چه است؟ التزام به شریعت است، آمدن به طرف شریعت است یعنی ما دقیقا از این رفتار کشف می کنیم چیزی که بیشتر از همه به مکتب انسان گرایی و اصالت بخشیدن به انسان در مقابل ضربه زده است همین فقه و شریعت بوده است. ما اگر بخواهیم به سمت خدا بر گردیم و به سمت محوریت توحید بر گردیم و کنار گذاشتن این جهانبینی اشتباه غربی که قبلا هم گفتیم ایشان دو سه جا می آید با شیفتگی بیش از حد می گوید نه اصلا نمی شود اخلاق در غرب مثل ایران بد باشد، نمی شود اخلاق در غرب مثل کشورهای اسلامی بد باشد ممکن نیست! با این شیفتگی نسبت به آن ها صحبت می کند اگر ما بخواهیم دقیقا معارض با رفتارها و برداشت ایشان صحبت کنیم باید گرایش مان گرایش توحیدی و گرایش شریعت مدار گونه بودن به مدار شریعت عمل کردن باشد.

مجری:

من یاد وصیت امیر المؤمنین (علیه السلام) به محمد حنفیه افتادم که می فرماید اول قشنگ برو دینت را یاد بگیر، مباحث خوب را یاد بگیر که درگیر شبهات نشوی من عین عبارت دقیق در ذهنم نیست ولی در برنامه های همین شبکه از اساتید متعدد در این خصوص مطلب شنیدم.

جناب اقای ابو القاسمی عزیز خیلی متشکریم به خاطر این سعه صدری که به خرج دادید و این دقتی که در تحلیل این کتاب ارائه فرمودید، بنده خودم چون در مباحث افتخار داشتم به صورت کامل در خدمت شما باشم واقعا آموختم و یاد گرفتم ان شاء الله برای بینندگان این مطالب عبرت آموز باشد و بتوانند به صورت یک کارگاه عملی استفاده کنند برنامه ها در آرشیو شبکه هم است. دوستان می توانند به صورت یک کارگاه عملی ببینند یاد بگیرند و به دیگران هم منتقل کنند که چقدر تأثیر دارد در این که خدای ناکرده جوانان ما یا افرادی که شاید آگاهی کامل از برخی از مباحث ندارند منحرف نشوند خودش خیلی در بحث هدایت و این مباحثی که خیلی هم جایگاه مهمی دارد تأثیر گذار است.

این برنامه برنامه راه روشن را در این جا به پایان می رسانیم تا ان شاء الله در جلسات بعد با جناب اقای ابو القاسمی همراه باشیم و مباحث را پی بگیریم. تا دیدار دیگر از همه شما التماس دعا داریم و از خداوند متعال تعجیل آقا امام عصر را خواستاریم اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ خدا نگهدار

 

 

 

 


راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی>

نقد کتاب دین در ترازوی اخلاق شبهات کتاب عقل و دین اخلاق اجتماعی ارزش های اخلاقی مالکیت خدا حق حیات انگیزه اخلاقی