سایر قسمت ها
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی

قسمت شصت و چهارم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن

 

تاريخ: 09/ 12/ 1401

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد تقی غضبانی

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ. سلام خدا بر آقا امام زمان، اَللَّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مَوْلانا وَ سَيِّدِنا صاحِبِ الزَّمانِ اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج؛ عزیزان بینندگان محترم سلام وقت شما بخیر، در خدمت شما خواهیم بود از طریق شبکه جهانی حضرت ولی عصر، و برنامه راه روشن را تقدیم حضور شما می کنیم، خدا را شاکر هستیم که این افتخار را داریم و این توفیق را داد که بار دیگر در خدمت شما عزیزان در این برنامه باشم و ان شاء الله در خدمت کارشناس محترم جناب آقای دکتر ابوالقاسمی، استاد حوزه دانشگاه خواهم بود، جناب استاد سلام وقت شما بخیر

استاد ابوالقاسمی:

علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

عرض سلام دارم خدمت شما جناب آقای غضبانی و بینندگان عزیز و گران قدر شبکه جهانی ولی عصر، امیدوار هستم هر کجا که هستند موفق و پیروز باشند، در خدمت شما هستم.

مجری:

تبریک می گویم خدمت شما ایام مبارک و معظم و شعبان را و همچنین خدمت بینندگان، اعیاد گذشته و اعیاد پیش رو را تبریک می گویم. جناب آقای ابوالقاسمی عزیز ما از امروز یک سامانه پیامکی هم راه اندازی کردیم و می توانیم از طریق آن در خدمت بینندگان باشیم، سامانه 30000151515 شما عزیزان بیننده با ارسال عدد 313 به این شماره که خدمت شما عرض کردم می توانید عضو کانال ایتای شبکه جهانی حضرت ولی عصر بشوید و اطلاعات و اخبار شبکه را از این طریق هم می توانید به دست بیاروید و همچنین از طریق همین شماره می توانید انتقاد ها و پیشنهاد های تان را برای ما بفرستید، نظرات تان را بگویید، و همچنین با نوشتن نام برنامه در ابتدای پیامک می توانید سوالاتی که در هر زمینه ای که دارید یا آن برنامه که می شناسید و می دانید که مربوط به چه برنامه ای است بفرستید و ما ان شاء الله آن سوالات را جمع می کنیم و در خود همان برنامه تقدیم حضور شما عزیزان خواهیم کرد و استاد ان شاء الله پاسخ مناسب را خواهد داد.

 الان با برنامه راه روشن در خدمت شما هستیم، برنامه ای که مستحضر هستید ما در جلسات اخیر در خدمت جناب آقای ابوالقاسمی عزیز بودیم با نقد کتاب "دین در ترازوی اخلاق" که حدودا چهار فصلش به پایان رسیده است، و الان در فصل پنجم هستیم. در این برنامه هم پل های ارتباطی بر قرار است، علاوه بر سامانه ای که عرض کردم 30000151515 تلفن های برنامه و فضای مجازی هم در اختیار شما است می توانید سوالات تان را مطرح بکنید و جناب آقای دکتر ابوالقاسمی ان شاء الله پاسخگو خواهند بود، استاد در خدمت شما باشیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم، ما راجع به کتاب "دین در ترازوی اخلاق" که یکی از کتاب های رایج در طیف های دانشگاهی و طیف هایی که گرایش به تقابل با حجم گسترده دین در اجتماع دارند رواج پیدا کرده این کتاب است، کتاب دین در ترازوی اخلاق، پژوهشی درباره اخلاق دینی، و اخلاق سکولار، آقای ابوالقاسم فنایی نویسنده این کتاب است.

 ما چهار فصل این کتاب را مورد بررسی قرار دادیم و سعی کردیم مثل بقیه بحث هایی که مطرح می کنیم نسبت به اشکالات درونی این کتاب بیشتر بپردازیم، ما درمورد هر فردی که می آییم صحبت می کنیم، نمی آییم بگوییم اشکال آن با فلان مبنا و فلان شخص چیست؟ یک مقدار بیشتر تناقضات درونی خود کتاب را مطرح می کنیم.

 فصل پنجم: خدمات دین در قلمرو اخلاق، دین برای اخلاق چه کار کرده است؟ دین به نسبت اخلاق چه جایگاهی دارد و چه کار کرده است؟ در صفحه 167 شروع می شود، ما هم طبق همان روالی که قبلا داشتیم می آییم سراغ اشکالتی که در این جا هست، در صفحه 168، "در این فصل به بررسی این نوع خاص از ارتباط دین و اخلاق خواهیم پرداخت، تأیید اخلاق از سوی دین با استقلال اخلاق از دین، تقدم اخلاق بر دین، حجیت و مرجعیت عقل و وجدان در قلمرو اخلاق."

در این جا ما چند تا مسئله را باید بگوییم: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع» را که ایشان نپذیرفت. اما در این جا می آید می گوید حجیت و مرجعیت عقل و وجدان در قلمرو اخلاق، این را ما چگونه قبول بکنیم؟ نکته دوم شماره یک و دو را قبلا ما نقد کردیم؛ اخلاق را از دین جدا ندانستیم، گفتیم ما هرآنچه در دین داریم بخشی آن اخلاقی است، اما چه اخلاقی؟ تعریف ما از اخلاق چیست؟ آیا تعریف ما از اخلاق تعریف غربی ها است؟ تعریف شرقی ها است؟ این اخلاق سکولار هست که در این فصل به آن می رسیم.

 این را قبلا گفته بودم در همان اوایل کتاب که ایشان به این نپرداخته است، با این که اولین جا باید به همین مطلب می پرداخت، این که شما چه اخلاقی را می خواهید بگویید؟ این جا می آید منظر اخلاقی را در این فصل و فصل بعدی خواهد پرداخت، مشخص می شود که ایشان می گوید: ما یک مبنا برای اخلاق نداریم، دعوا هم است هر چیزی طبق یک نظری اخلاقی می شود. ما کدام اخلاق را بر دین مقدم می دانیم؟ شما اول مشخص کن منظورت از اخلاق چیست؟ یک چیزی روی هوا نباشد.

در صفحه 169 می آید می گوید "بار دین بدون اخلاق به منزل نمی رسد؟ اصلا نمی شود که جدا باشد، "دین بریده از اخلاق اگر بتوان آن را دین نامید قابل توجیه و دفاع عقلانی نیست" این ها را ما قبول داریم، چرا که اصلا جدا نیستند، می آید در پایین صفحه 169، می فرماید "زیرا یکی از مهم ترین موانع پایبندی به ارزش ها و الزمات اخلاقی عبارت است از نا سازگاری این امر با منافع زود گذر دنیوی، مردم منافع زود گذر دنیوی دارند، لذا شخص محور هستند می گوید منفعت من باید بر اخلاق و یا اخلاق اجتماعی مقدم بشود، در این جا دین می آید کمک می کند، اگر آموزه های دینی بخواهند چنین نقشی ایفا بکنند، مؤمنان باید درک و تصویری درست از رابطه دین و اخلاق داشته باشند. در عین حال تأکید دین بر مراعات ارزش های عقلی، اخلاقی اولا و بالذات به منظور محافظت از بعد معنوی و اخروی زندگی آدمی است، نه به منظور فراهم ساختن زمینه مناسب برای همکاری جمعی و تنظیم روابط اجتماعی."

 ما قبلا گفتیم، شما اعتقادتان این است که دین نگاه به اجتماع ندارد، نگاه به اخلاق اجتماعی ندارد، اما ما گفتیم که دین هم به اجتماع نگاه کرده است و هم به فرد، و هر دو را برای بعد معنوی دیده است.

"اهمیت اخلاق از نظر دین به خاطر تأثیر آن بر بعد معنوی و اخروی زندگی فرد فرد آدمیان است" این زندگی را جناب آقای فنایی هم در زندگی اجتماعی ما می بینیم و هم در زندگی فردی. این جا دوباره برگشتید به همان مغالطه ای که در فصل دو کردید، از این جا به بعد یک مطالبی مطرح می کنند که در تناقض با خیلی از مبانی ایشان است. "یکی از مهم ترین یاری های دین به اخلاق از رهگذار پرده برداری از صور غیبی و نتایج دراز مدت اعمال خوب و بد انسان صورت می گیرد، یعنی کار های یک صور غیبی دارند و یک نتیجه دراز مدتی دارند که اعمال خوب و بد انسان دارد"

پایین می گوید "یک عده از انسان ها به اندازه کافی عاقل نیستند، اغلب مردم هم همین طور هستند، اخلاق را به خاطر اخلاق نمی خواهند این جا باید دین بیاید به آن ها کمک بکند" یعنی دین برای چه کسانی کمک کار است؟ برای کسانی که عقل شان کافی نیست تا اخلاقیات را مراعات بکنند، "حکم شرعی اعمال تابع حکم اخلاقی آن ها هست" این را که قبلا توضیح دادیم، در صفحه بعدش می گوید "حکم شرعی اعمال تابع حکم اخلاقی آن ها هست" نه اصلا شرع  اخلاق را در صفحه 171، گفتیم اصلا جدا نیستند. "این حکم شرعی به منظور صیانت و حفاظت از آن حکم اخلاقی صورت گرفته است" نه، چرا؟ به این دلیلی که خود شما پایین تر گفتید، "دین به ما می آموزد که اعمال و رفتار ما ظاهری دارد و باطنی دارد و خود ما هم ظاهری داریم و باطنی، دنیا هم ظاهری دارد و باطنی"

 سوال این باطن را چه کسی می تواند تشخیص بدهد؟ ایشان بعدا می گویند "پیامبر ها و ائمه و قدیسین" حالا این که قدیسین چه کسانی هستند فعلا کاری نداریم، پس پیامبرها و ائمه برای عالم یک باطنی می بینند، و این جا مطلق است، بعضی از اعمال و رفتار ما ظاهر دارد یا همه شان؟ همه شان، هیچ استثنایی نکردید، نفرمودید بعضی از اعمال و رفتار، واقعا هم همین طور است تمام اعمال و رفتار ما، باطن و ظاهری دارد. حالا سوال ما این است، جناب آقای فنایی، شما قبلا گفته بودید که خدا لازم نیست که تمام کارهایی که انجام می دهد مطابق مصلحت باشد، بلکه همین که مفسده نباشد کفایت می کند، سوال ما این است، یعنی شما منظورتان این بود که بعضی از اعمال از مفسده یا مصلحت خالی هستند، این باطنی که اعمال دارد شما مطمئن هستید که هر عملی از مفسده و مصلحت خالی است، یعنی چیزی هست که یکی از این دو حالت را نداشته باشد؟ شما باطن را دیدید؟

مجری:

یعنی ایشان قضاوتش روی همان ظاهر است.

استاد ابوالقاسمی:

شما قضاوت تان روی ظاهر است، کار های ظاهری طبق برداشت ظاهری من می تواند نه مصلحت داشته باشد و نه مفسده؛ اما آن کسی که باطن را می بیند، اگر این جا بگوید تقسیم دو گانه است نه سه گانه، شما دو گانه یعنی یا مصلحت دارد یا مفسده، حد وسط ندارد، اما شما می گویید نه بعضی ها مصلحت دارد، بعضی ها مفسده و بعضی ها هم حد وسط، این تشخیص شما که حد وسط دارد با کشف باطن است یا بدون کشف باطن؟ اتفاقا ما بر اساس روایات مان تقسیم تمام عالم دو گانه است، چگونه دو گانه است؟

«إِنَّ الدُّنْيَا مَلْعُونَةٌ، مَلْعُونٌ مَا فِيهَا إِلَّا مَا ابْتُغِيَ بِهِ وَجْهُ اللَّه‏»

الغيبة (للطوسي)/ كتاب الغيبة للحجة؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار المعارف الإسلامية، محقق/ مصحح: تهرانى، عباد الله و ناصح، على احمد، ص531

یا ملعون است یا غیر ملعون، و آن چیزی که ملعون نباشد برای خدا است، ما یا ظلمت داریم یا نور، از این دو حال خارج نیست.

(يخْرِجُهُمْ مِنَ الظُّلُمَاتِ إِلَى النُّورِ)

آنها را از ظلمتها، به سوي نور بيرون مي‌برد.

سوره بقره (2): آیه 257

مجری:

کمی تاریک و کمی روشن نیست.

استاد ابو القاسمی:

چرا ممکن است بعضی ها کمی تاریک و کمی روشن باشد، اما در هر صورت یک درجه ای دارد، خالی از درجه نیست، بی رنگ نیست، در کارهای باطن عالم هیچ چیزی مساوی نیست، وقتی در باطن عالم این طور مساوی نمی شود یا طرف لعنت است یا طرف رحمت، یا طرف ظلمت است یا طرف نور، می شود کارهای خدا خالی از یکی از این دو تا باشد؟ خدا تمام کار هایش متناسب با خودش است، پس تمام کار هایش نور می شود، تمام کار هایش صاحب مصلحت می شود، این که شما قبلا گفته بودید نه کارهای خدا می تواند از مصلحت خالی باشد...

مجری:

همین که مفسده نداشته باشد کافی است

استاد ابوالقاسمی:

این اشتباه می شود. پس این را ما عرض کردیم که شما اگر باطن را بخواهید قبول بکنید باید یک تجدید نظر کلی در کل کتاب تان بکنید، مگر این که بگویید نه همین ظاهری که ما درک می کنیم کفایت می کند، که این هم طبیعتا معقول نیست. صفحه 172 می رویم در این صفحه می فرماید بدون تردید دغدغه اصلی و اساسی مؤمنان این است که محبت و دوستی خداوند را کسب کنند، می کوشند محبت و دوستی را کسب کنند، برای چه؟ برای عبادت؟ شما که گفتید ما اصلا ضرورتی ندارد که از خدا عبادت بکنیم، چون ما هم یک حقی داریم و خدا هم یک حقی دارد. به چه دلیل دغدغه اصلی مؤمنان این است، بدون تردید هم گفتید، "بدون تردید دغدغه اصلی مؤمنان این است" چرا دغدغه داشته باشد، مؤمن است، مگر نمی گویید عاقل است، شما هم خودتان را عاقل می دانید و مؤمن، شما می گویید نه من حقی دارم، خدا باید بیاید این جا محبت من را کسب بکند من نباید محبت او را کسب بکنم، من به عنوان مخلوق خدا حق پیدا کردم طبق گفته های ایشان، این بدون تردید را از کجا آورد؟ همان طور که شما تشکیکی در آن مسائل جلو می آیید، این جا هم تشکیکی جلو بیاید، اگر این جا بدون تردید است آن جا هم بگوییم آن هم بدون تردید است، شما چرا آن جا تشکیک می کنید؟ معنی ندارد که در آن مسائل تشکیک بکنید.

 می آید در صفحه 174، "یک سوال جدی چرا باید اخلاقی بود؟ اگر شخصی جواب دیگری برای این سوال که چرا باید اخلاقی بود داشته باشد، در این صورت نیز اعتقاد و عدم اعتقاد به نظام اخلاقی عالم تأثیری در رفتار او نخواهد داشت، فی المثل کسانی که منشأ اخلاق را قرارداد اجتماعی می دانند" پس سوال می تواند منشأ اخلاق طبق بعضی از نظر ها قرارداد اجتماعی باشد که قبلا گفته بودید، یا مطالب دیگر. سوال ما این است چرا باید اخلاقی بود، شما خود خدا را گفتید لازم نیست که اطاعت بکنیم، ما هم حقی داریم و او هم حقی دارد، عبودیت که الزامی نیست، اخلاق چرا الزام دارد؟ خدایی که این همه به ما لطف کرده است، همه این کار ها را کرده است شما الزام نیست، برای چه باید از اخلاق تبعیت کرد؟ همان چیزی که شما آن جا می گویید، تازه شما می گویید اکثرا مردم عاقل نیستند، اتفاقا اجتماع را شما برای این صلاح این مردم در نظر گرفتید، خود این مردم می گویند که مصلحت ما این است که لازم نیست از اخلاق تبعیت بکنیم، مصلحت اجتماع این است که برای رشدش باید آفریقا را غارت بکنیم، کسانی که عقب مانده هستند را باید کنار بزنیم، این اخلاق ما است، جانداران ضعیف باید از گردونه خارج بشوند تا قوی ها باقی بمانند، این اخلاق درستی است، مگر شما نگران جامعه انسانی نیستید؟ اگر این طور بگویند شما چه کار می کنید؟ می توانید حلش بکنید؟ بعدا خواستند بیایند توجیه بکنند، ولی دیگر نمی توانند.

مجری:

چون مبنا را غلط گذاشته است و خیلی واضح هم گفته است.

استاد ابوالقاسمی:

اما در صفحه 175، می فرمایند که "خدا تجسم فضایل اخلاقی است، نقش عبادت های دینی در اخلاق مؤمنان، عبادت چیزی است مگر اظهار خضوع و خشوع و بندگی در پیشگاه خداوند، و چون خداوند تجسم فضایل اخلاقی است" خدا تجسم فضایل اخلاقی است؟ شما که می گفتید خدا خلاف اخلاق نباید عمل بکند، آقا یک دیواری است، می گویم این دیوار نباید کثیف باشد، این دیوار رنگ سیاه نباید باشد، اما این که رنگ سیاه نباید باشد این حتما همه جایش سفید است؟ خیر، شما که دوگانه ندانستید، شما چند گانه دانستید، شما گفتید که باید کارهای خدا مخالف اخلاق نباشد، اما الزاما کار های خدا موافق اخلاق نیست، از این طرف می آید می گوید خدا تجسم فضایل اخلاقی است، این ادبیات را نگاه بکنید، اخلاق اصل است و خدا می شود تجسم آن اخلاق، خدا تجسم یک خصوصیتی است! نه، ما خدا را عین اخلاق دانستیم، عین رحمت دانستیم، عین کرم دانستیم، همان طوری که در صفات ظاهری عین قدرت و عین علم دانستیم، این توضیح کلی اش هست، اما در صفات ذاتی اش آن طوری که تفسیر کردیم، در صفات فعلش هم ما می آییم شبیه همان را بیان می کنیم، پس این که می گویید خدا تجسم فضایل اخلاقی است یعنی چه؟ شما از یک طرف قبلا آمدید می گویید خدا ضرورتی ندارد که همه چیزش موافق اخلاق باشد اما مخالف نباید باشد دستوراتش، این تجسم نشد که، کسی تجسم اخلاق است که همه چیز او مطابق اخلاق باشد. بعد می آید در صفحه بعد دوباره توضیح می دهد "خدا وصف ضد اخلاقی ندارد، اوصاف اخلاقی او بر سایر اوصاف او تقدم دارد، و تقرب جستن به او کاملا بستگی دارد به این که شخص اوصاف اخلاقی را در خود پرورش دهد"

 این را که ما قبلا گفتیم، این تجسم اخلاق نمی شود، تجسم اخلاق زمانی است که همه رفتار های او اخلاقی باشد، این تجسم می شود. شما خودتان ناخواسته همان چیزی که در چند صفحه قبل گفتید، ناخواسته می داند خدا نهایت رحمت است و همه کار های او به این دوگانه بر می گردد که همه اش در جنبه رحمت است، لذا این جا چنین حرفی زده است، صفحه بعدش می آید بر عکس می گوید.

 بعد سراغ بحث عبادت می آید "گوهر عبادت عبارت است از این که آدمی به خود بباوراند که انسان خدا نیست و بنده است" شما که مسئله بندگی را اصلا قبول ندارید، یک مقاله مفصل راجع به این نوشتید، می گویید این تصویر از بنده و مولایی که ترسیم می شود به خاطر این است که در آن دوران ارتباطات همین ارتباط بنده و مولا بوده است، همین طور مجبور بودند توضیح بدهند، این که انسان خدا نیست و بنده است، آیا انسان خدا نیست و غیر خدا است یا بنده است؟ شما اصلا این تعریف را قبول ندارید که این جا دارید مطرح می کنید این را می خواهید چه کارش بکنید، این با مبنای خودتان در تناقض است.

 در صفحه بعد "داوری نهایی در باب صحت و سقم آن ها و لزوم چگونگی پیروی از آن ها و نیز قابلیت تعمیم و تطبیق آن ها بر موارد جدید به عهده عقل و وجدان اخلاقی خود انسان ها است، در مورد عبادات و دستورات خدا می گوید" قبلا گفتیم نه نمی شود، توضیح دادیم، "توصیه های اخلاقی موجود در متون دینی وقتی قابل استفاده است که یک: تعارض درونی آن ها، دو: تعارض آن ها با شهود های اخلاقی، سه: نا سازگاری آن ها با باور های دینی، فلسفی، عرفانی و علمی برطرف شود" از یک طرف خدا ناظر آرمانی شما است، از طرف دیگر خدا در متون دینی که برای ما فرستاده است توصیه اخلاقی کرده است و بعد این ها تعارض درونی دارد؟ مگر می شود تعارض درونی داشته باشد؟ مطلب بعدی تعارض با شهود های اخلاقی دارد؟ مثلا خدا یک دستوری داده است، من شهود اخلاقی کردم دیدم این شهود اخلاقی مخالف آن دستور اخلاقی است که خدا داده است، خلاف آن توصیه اخلاقی است که خدا کرده است، اصلا این چنین چیزی ممکن است؟ نا سازگاری با باور های دینی، عرفانی، فلسفی و علمی برطرف شود، توصیه های اخلاقی دین را بیایم با علم بسنجیم و بعد ببینیم تناقض نداشته باشد، اصلا این چنین چیزی می شود؟ بعد می گوید "سیر و سلوک آموزش داده بشود" سیر و سلوک را چه کسی می تواند آموزش بدهد؟ شما که قبلا با آن حرف های گذشته پنبه پیامبری را زده بودید، الان چه کسی باید بیاید سیر و سلوک را آموزش بدهد؟ آقای سروش بیایید سیر و سلوک یاد بدهد؟

مجری:

کسی یاد بدهد که نه معصوم است، و پر از خطا است.

استاد ابوالقاسمی:

بله، در صفحه 179 راجع به خدا صحبت می کند، "خدا به عنوان ناظر آرمانی" در صفحه 178 "خدا به عنوان ناظر آرمانی، خدا به اندازه کافی مطلع هست، تجربه و وصیت اخلاقی دارد، منصف و بی طرف هست، مهربان و خیر خواه است، خدا تجربه دارد خدا مهربان و خیر خواه هست، صادق و امین است و دروغگو و فریبکار نیست" یعنی چه خیر خواه است؟ یعنی یک خیری هست و یک شری هست، خدا همیشه خیر را می خواهد، نه، شما خدا را ضرورتا خیر خواه نمی دانید، خدا به نظر شما شر خواه نیست، گفته بود الزامی ندارد که خدا حتما درونش مصلحت و رحمت باشد، با توجه به این خصوصیاتی که برای ناظر آرمانی هست، لذا ناظر آرمانی فقط خدا نیست، فرد فرد انسان ها هست، چه خوب و چه بد، چه مؤمن و چه کافر نیز در روز قیامت در چنین مقامی قرار می گیرند و درمورد اعمال و رفتار خود داوری می کنند، و داوری آن ها مورد قبول خداوند قرار می گیرد؛ چون این داوری با داوری خدا یکی است. سوال این داوری با داوری خدا یکی است، در روز قیامت داوری ما با داوری خدا یکی می شود، یعنی الان هم تمام داوری های ما می تواند درست باشد؟ ایشان می گوید نه، الان اخلاق را از کجا باید بگیریم؟ مصلحت جامعه؟ مصلحت جامعه را چه کسی تشخیص می دهد؟ خود جامعه؟ یا خدا و پیامبر؟ شما که می گویید برای اخلاق باید خدا و پیامبر را کنار بگذاریم، مصلحت جامعه را چه کسی تشخیص می دهد؟ عقلای قوم، فیلسوفان اخلاق، پیامبر را کنار بگذاریم، فیلسوف اخلاق الان حکم بکند، آیا حکم فیلسوف اخلاقی با حکم خدا و پیامبر یکی است یا دو تا؟ کدامش است؟ شما چرا فقط می گویید قیامت؟ شما که در این دنیا هم خیلی ها را قبول دارید. "چون خدا ناظر آرمانی است، وقتی آدمی به او نزدیک می شود به ناظر آرمانی نزدیک شده است و موجب می شود که شخص به مقدار بیشتری از اوصاف و ویژگی های ناظر آرمانی بهرمند شود" پس سوال اگر یک کسی به خدا نزدیک شد، نزدیک ترین فرد چه کسی است؟ پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) پیامبر می تواند احکامی که می کند احکام غیر اخلاقی باشد؟ اگر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) یک حکمی کرد، چون نزدیک ترین فرد به آن ناظر آرمانی واقعی است، حکمی کرد و من فکر کردم آن حکم اخلاقی نیست، من نزدیک تر هستم به آن ناظر آرمانی یا پیامبر؟ الان وقتی می گوید نزدیک ترین فرد به خدا، باید پیامبر باشد، پس می شود من بیایم پیامبر را بسنجم؟ شما که قبلا گفته بودید حرف های پیامبر را من باید بسنجم که اخلاقی باشد، من زمانی می توانم ناظر باشم که به خدا خیلی نزدیک بشوم، بعد می گویید خود پیامبر را من باید بسنجم، خدا را من باید بسنجم، حرف های شان را من باید بسنجم ببینم غلط است یا نه، اگر من دور باشم چگونه می خواهم بسنجم؟ شما از اول کجا ایستاده اید؟ موضعتان را مشخص کنید، شما به عنوان پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) دارید صحبت می کنید، می گویید من باید بسنجم، به عنوان یک کسی که دور است دارید صحبت می کنید یا به عنوان یک کسی که نزدیک است؟ اگر دور هستید شما چه طور می خواهید بسنجید؟ مگر این که شما بگویید پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) درمورد جامعه و اخلاق اجتماعی اخلاق نگفته است، این را می گفتند، می گفتند در دین اسلام ما اخلاق نداریم، "ناظران آرمانی پیامبران و امامان و درجه بعدی قدیسان، نزدیک ترین افراد به ناظران آرمانی اند، حکم اخلاقی آن است که ناظر آرمانی از نظر اخلاقی صادر می کند، و نزدیک شدن به ناظر آرمانی موجب می شود که آدمی از درک و شناخت بهتر و عمیق تری درباره حکم اخلاقی بهرمند شود"

 بعد دوباره می گوید ما چند گونه نسبت به خدا نگاه می کنیم، یک دید خدای شارع است، یک دید خدای اخلاقی است، ما می گوییم خدای شارع تابع خدا اخلاقی است، ما می گوییم این دو تا با هم فرقی نمی کنند با هم یکی است، اگر خدا تجسم اخلاق است، تجسم خالقیت هم هست، تجسم شارعیت و همه این ها هم با هم یک جا هست. پس همان چیزی که تجسم شارعیت اوست، همان تجسم اخلاق او هم می شود.

 می آید می گوید "باید به خدا مراجعه بکنیم برای اخلاق، البته رجوع به خداوند برای تشخیص حکم و وظیفه اخلاقی به معنای رجوع به فقه نیست، زیرا خدای اخلاق غیر از خدای فقه است" شما حرف های پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را گفته است یک بخشی هم درس فقه است، این بخش هم درس فیزیک است، این بخش هم درس زیست است، آن کسانی که کلاس فیزیک آمدند کلاس زیست نیایند، یا این که ما گفتیم دستورات خدا همان دستوری که از جنبه شارعیتش است، همان از جنبه اخلاقش هم هست، پس این تطبیق را شما از کجا می آورید؟ خدای اخلاق غیر از خدای فقه است؟ "رجوع به خدای اخلاق از طریق عقل و وجدای اخلاقی صورت می گیرد" خیر، این جا هم باز یک مغالطه است، قبلا گفتیم رجوع به خدای اخلاق بخشی اش می تواند از طریق چیزی که خدا به ما ودیعت گذاشته است، خدا در درون ما عقلی قرار داده است که این عقل هم همه چیز را درک نمی کند، در همه مسائل اخلاقی حکم نمی تواند بکند، خود شما می گویید هر چه بیشتر به خدا نزدیک بشوی می توانی حکم بکنی. اگر من دور هستم از طریق عقل و وجدان اخلاقی من چه طوری به خدا مراجعه بکنم؟ من نزدیک هستم یا دور، شما مدام جایت را عوض می کنی، از یک طرف یک جایگاه ثابتی داری که این جایگاه ثابت دسترسی به اخلاق و دستورات اخلاقی دارد، از طرف دیگر می گویید با توجه به نزدیکی و دوری من از خدا دسترسیم به امور اخلاقی کم و زیاد می شود.

 "عقل به تعبیر پاره ای از روایات حجت دورنی است و حکم و اخلاقی خداوند از طریق این پیامبر به انسان ابلاغ و الهام می شود" همه احکام اخلاقی خدا یا بعضی هایش؟ این را باید جواب بدهید، شما نمی توانید این را این جا حذف بکنید. پایین تر می آید می گوید این ها از یک دیگر جدا هستند، و در نظر شریعت حق تابع مصلحت است، نمی دانم کجا در فقه آمده است که گفته باشد حق تابع مصلحت می شود و تکالیف به جای این که از حقوق انتزاع شوند از مصلحت انتزاع می شوند. در صفحه 182، آخر صفحه می گوید "لذا پایبندی به ارزش های اخلاقی به دلیلی نیاز دارد خیلی این جمله مهم است، که این کار را از نظر عقلانی توجیه کند، و سوال از این که چرا باید اخلاقی بود سوال معنا دار و قابل طرح است."

 سوال چرا باید اخلاقی بود؟ به چه دلیل؟ به این دلیل که من عقل کامل دارم و عقل کامل من دستور به اخلاق می دهد، من که عقل کامل ندارم، چرا باید از اخلاق تبعیت کرد؟ چون خدا گفته است، شما که گفتید دستورات خالق هم ضرورت تبعیت ندارد. چرا باید اخلاقی باشم؟ چون اخلاق به نفع من است، شما که می گویید نفع گرایی خوب نیست، و کسی که با نفع گرایی و شخص گرایی جلو برود مسیر اشتباه می رود، اخلاق فی نفسه زیبا است، آن کسی که عقل کامل باشد اصلا نیازی به منفعتش ندارد، لذا کسانی که منفعت گرا هستند، اخلاق را کنار می گذارند، پس با منفعت گرایی اخلاق کنار می رود، پس اگر شما شرع را قبول نکنید چگونه می خواهد اخلاق را ثابت کنید؟ اخلاق هست چون خدا در ما عقلی به ودعیت گذاشته است که ما دسترسی به آن دستورات ناظر آرمانی داریم، اگر خدا گذاشته است خود خدا آمده است یک سری دستورات دیگری هم داده است، من فرض بکنم که دستورات خدا با آن چیزی که من به صورت ناقص دارم تصور می کنم در تعارض است، کدام مقدم می شود، ایشان این که چرا باید از شرع تبعیت بکنیم از خالق تبعیت بکنیم همه این ها را زیر سوال برد، قبلا این ها را گفتیم، به این مسئله می رسد که چرا باید اخلاقی بود سوالی معنا دار و قابل طرح است.

 "به همین دلیل گروهی از فیلسوفان میکوشند نشان دهند مراعات ارزش های اخلاقی در دراز مدت منافع شخص فاعل را تأمین می کند، اخلاق با عقلانیت مصلحت اندیش و خودگرا سازگار است، گروهی دیگر از فیلسوفان که پیرو کانت هستند، بر این باور هستند که ارزش های اخلاقی خود جزئی از هنجارها و الزامات عقل عملی می باشد به هر حال سوال ما این جا است"

جناب آقای فنایی شما که شرع را کنار زدید، گفتید شرع ضرورت تبعیت ندارد مگر این که ما اخلاق را قبول بکنیم، این جا هم یک سوال مطرح کردید چرا باید از اخلاق تبعیت کرد؟ بعد می گویی به هر حال، این یعنی چه؟ برای ما حل بکن، مبنای این که ضرورت دارد من از اخلاق تبعیت کنم چیست؟ عقل است؟ چه عقلی؟ عقل آقایان مصلحت اندیش اجتماعی که می گویند به نفع ما نیست، من به خاطر این گاهی اوقات اخلاق را زیر پا می گذارم که به مصلحت برسم، این جا شما حل نکردید، این به هر حال شما مثل آن گاو صد من شیر است، یعنی شما کلی کتاب نوشتید که بیایید سراغ اخلاق، حالا چرا باید اخلاقی باشیم؟ خوب است که اخلاقی باشیم، شما الان شما 180 صفحه مطلب گفتید، یک دانه به هر حال گفتید، این که کار را خراب کرد.

 بنابراین این کلمه را شما در این صفحه 183 کم نگیرید، خود ایشان می داند نمی تواند بدون شرع و شریعت دلیلی برای تبعیت از اخلاق بیاورد، مگر این که بگوید آن عقل عملی جزئی هم در بعضی چیز های اخلاقی باید این کار را انجام داد، برویم سراغ ظنون، آیا می شود از ظنون تبعیت کرد؟ آره تبعیت از ظنون هم بد نیست می شود، خوب است، به چه دلیلی؟ شما که آن جا در بحث تشریع و شریعت تشکیکی شدید، با همان دید تشکیکی می روید سراغ اخلاق، شما می توانید یک دلیل برای لزوم تبعیت از اخلاق ارائه بکنید؟ نه. پس در واقع نتیجه این کتاب این است که شرع و شریعت را کنار گذاشتیم، اخلاق هم که دلیلی بر تبعیتش نیست، اغلب مردم هم که تبعیت نمی کنند، تمام شد دیگر کلا همین جا کنار بگذاریم، یعنی همان چیزی که آقای سروش در برنامه خودشان مرحله به مرحله می گفت فلان چیز نه، فلان چیز هم نه، در آخرش شراب هم باز کنید و در خانه خودتان هم بخورید اشکال ندارد، در اجتماع هم این کار را کرد با او خیلی برخورد نکنید بگذارید آزاد باشد، اباحه گری شد.

مبنای ایشان رها بودن صرف وطلق انسان ها شد، نتیجه این کتاب هم همین می شود؛ رها بودن طلق انسان ها و به هیچ کس نمی شود تو گفت، دیگر آن زمان خدا هم حق ندارد به کسی تو بگوید!

مجری:

بله با این استدلال هایی که کرد پته همه این ها را زد، استاد اگر اجازه بدهید نیمی از برنامه گذشته است یک میان برنامه ببینیم و یک استراحت کوتاهی شما و بینندگان عزیز داشته باشید و ان شاء الله در خدمت شما خواهیم بود

(میان برنامه)

مجری:

سلام الله علیک یا امیرالمؤمنین، تشکر می کنم از عزیزان به خاطر این میان برنامه ای که گذاشتند، خیلی زیبا بود هم از نظر محتوا و هم از نظر فنی. جناب آقای ابوالقاسمی عزیز من فکر می کنم نویسنده این کتاب در واقع آمده است یک بخشی از دین که خودش اخلاق هست را کنار گذاشته است و یک تصور دیگری دارد که می خواهد آن کل را با آن جزء قیاس کند، غیر از این است؟

استاد ابوالقاسمی:

بله متأسفانه.

مجری:

ظاهرش این است، ولی در نهایت شما فرمودید که اصلا می گوید هر چیزی که هست کنار بگذارید.

استاد ابوالقاسمی:

برای این که واضح تر بشود، ایشان این جا به هر حال گفت "این نکته مسلم است که عقل اخلاقی در اکثریت انسان ها آن قدر قوی نیست که در پناه آن انسان بتواند در برابر الزامات عقل خودگرا مقاومت کند" مگر نمی گفت که عقل، به چه دلیل اخلاقی بر عقل خودگرا مقدم است؟ دلیلی دارید جناب آقای فنایی؟ دو گونه عقل است؛ یک عقل خودگرا است، و یک عقل اخلاقی در اصطلاح ایشان. شرع را هم که شما گفتید خودش فرع اخلاق است، شرع را باید با اخلاق سنجید، پس من باید چه کار کنم؟ الان یک عقل من این طور می گوید و یک عقل من آن طور می گوید، به چه دلیل من باید بروم به سراغ اخلاق؟ "بسیار کم هستند کسانی که حس وظیفه شناسی و از سر انجام وظیفه از باید ها و نباید های اخلاقی پیروی می کنند" این را مطرح کردند.

 می رود در صفحه 185، دوباره پاره های بحث سیر و سلوک را به میان می آورد "به هر حال دین با آموزش مراحل سیر و سلوک به آدمی می آموزد که چگونه از شر نفس اماره که از منظر دینی سرچشمه همه بدی ها و ناهنجاری ها و مفاسد اخلاقی است خلاص شود" سوال آن نفس اماره را شما چطوری تشخیص می دهید؟ عقل مصادیق نفس اماره را تشخیص می دهد یا سیر و سلوک تشخیص می دهد؟ اگر بگویید عقل تشخیص می دهد، دیگر نیازی به سیر و سلوک نیست، اگر بگویید سیر و سلوک تشخیص می دهد، پس مفاسد اخلاقی را چگونه همه اش را در این دنیا می فهمید؟ یا باید بگویید عقل همه مفاسد اخلاقی را تشخیص می دهد که دیگر سیر و سلوک نیاز ندارد، یا باید بگویید عقل همه را نمی فهمد، عالم یک باطنی دارد، کسی که به آن باطن متوجه هست و سیر و سلوک می کند، می تواند تشخیص بدهد سر چشمه همه بدی ها و ناهنجاری ها و مفاسد اخلاقی چیست و کجا است. اگر این طور است پس باید بگویید من با عقلم همه اخلاق را درک نمی کنم.

 همان چیزی که ما از جلسه اول عرض کردیم، بخشی از اخلاق با عقل درک می شود، بخشیش را شرع به ما گفته است، این دوگانه که یا باید همه اش شرع باشد یا عقل را شما از کجا آوردید؟ به این جا که می رسید در ضمن مضمون کلام شما مشخص می شود، بله در فلسفه اخلاق سکولار به ندرت این مسئله اخلاق فردی که برای دور شدن از نفس اماره است پیدا می شود. در واقع یک طور دیگری بگویم، شما گفتید ما دو تا عقل داریم؛ یک عقل خود بین و یک عقل اخلاقی، عقل خود بین شما می شود نفس اماره تان، عقل اخلاقی شما آن عقلی است که خدا در شما به ودیعت گذاشته است برای درک بخشی از اخلاق، بخشی از آن چه که در عالم هست، و خوب و بدش قابل تشخیص برای ما می شود، چه کسی می تواند او را کامل استفاده بکند و ضمیمه بکند به آن؟ خود خدا، چگونه؟ با دستورات اخلاقی، دستورات اخلاقی خالی که از شرع جدا باشد که شما می گویید خود من درک می کنم، خدا باید بیاید دستورات اخلاقی را طبق این فرموده شما برای تکمیل سیر و سلوک من و جدا شدن از نفس اماره آن عقل خود بین من به من بدهد.

 اگر من می توانم این ها را درک بکنم، دگیر خدا به من دستور نداده است، دستور اخلاقی است و شما هم جدا کردید، اگر نه، شرعی است و این شرع برای تکمیل آن اخلاق است، باز می شود همان دین؛ پس شما باید بگویید دین مقدم بر اخلاق می شود. لذا این کلمه ای که این جا مطرح کردند، یکی از بهترین جا هایی هست که مچ ایشان باز می شود و نمی تواند این جا جوابی بدهد.

 می آید در پایین همین صفحه، یک مطالبی که قبلا جوابش را گفتیم. "تأکید بر حقوق و آزادی های فردی در جوامع مدرن به این پندار نادرست دامن زده است که یا چیزی به نام اخلاق فردی وجود ندارد یا ارزش های اخلاق فردی میل و سلیقه عقاید شخصی افراد را بیان می کند" سوال شما که رفته بودید و می گفتید در غرب اتفاقا خیلی اخلاق سکولار بهتر از اخلاق اسلامی است، چرا این جا می گویید اخلاق فردی در غرب تقریبا نیست؟ چون این جا در عمل دیدید که ما اگر بخواهیم سراغ آن آزادی های موجود برویم به یک نا کجا آبادی می رسیم که دیگر اخلاق فردی در آن باید قربانی بشود، تمام مصلحت جامعه است، مصلحت جامعه چیست؟ همان چیزی که عرض کردیم، این که قوی باید ضعیف را بخورد، ضعیف باید از گردونه خارج بشود، اجتماع رشدش زمانی است که ضعفا طبق این نظر کنار بروند. واقعا اگر این طور بشود اجتماع طبق این نظر خیلی سریع تر رشد می کند؛ اما نمی گویند ما دنبال دنیا نیستیم، ما دنبال یک قیامتی هستیم که این اجتماع باید قیامت را هم برای ثروتمند و قوی و هم برای فقیر و ضعیف برای هر دو فراهم کند، قوت و ضعف در نگاه دینی، در اجتماع به پول نیست به (أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ) است.

(إِنَّ أَكْرَمَكُمْ عِنْدَ اللَّهِ أَتْقَاكُمْ)

گرامي‌ترين شما نزد خداوند با تقواترين شماست

سوره حجرات (49): آیه 13

می آید در صفحه 185، می گوید "به هر تقدیر رفتار افراد در قلمرو خصوصی در انتخاب مدل زندگی در معرض نقد و ارزیابی عقلانی و اخلاقی قرار ندارد؛ یعنی چه که ندارد؟ من نمی توانم در رفتار فردی ام برای خودم اخلاق مدار باشم، بسیاری از افراد آزادی از تحمیل ها و اجبار های بیرونی را با آزادی از عقل و اخلاق هم توسعه می دهند، آدمی در انتخاب مدل زندگی آزادی دارد، دیگران حق ندارند مدل زندگی مورد قبول خود را به زور بر او تحمیل بکنند، نه به این معنا که هیچ معیار عقلانی برای ارزیابی مدل های مختلف زندگی وجود ندارد، کدام معیار عقلانی؟ عقل خودگرا یا عقل اخلاقی؟ این مدل ها اخلاقا مساوی هستند و به خوب و بد و درست و نادرست تقسیم نمی شوند، به این معنا نه، به چه دلیل من باید بیایم تبعیت بکنم؟ آدمی در عین این که آزاد است مسئول هم هست، به چه دلیل مسئول است؟ چه کسی می خواهد از من سوال بکند؟ آن ناظر آرمانی می خواهد از من سوال بکند؟ ناظر آرمانی که حق سوال ندارد. فقط یک قاعده هایی می گذارد و سوال نمی تواند بکند، مسئول یعنی چه؟ اگر مسئولیت هست، دیگر آزادی معنا ندارد.

 "مسئولیت عقلانی و اخلاقی او اقتضا می کند که مدل های مخلتف زندگی را با یک دیگر مقایسه کند" به چه دلیل من باید مقایسه بکنم؟ بایدی در کار نیست، "باید با صداقت و جدیت بکوشد بهترین و مناسب ترین مدل زندگی را بیابد بهترین آن چیزی شد که اجتماع هم بپسندد، و زندگی خود را بر اساس آن مدل سامان بخشد" بهترین مدل این است که یک زندگی اجتماعی خیلی خوب داشته باشم، در چنین وضعیتی فقرا طبق این نظر شما اجتماع زمانی بهتر می شود که فقرا حذف بشوند، مثل آن کاری که در هند انجام می دهند، القاء کردند که شما یک طبقه بد بخت فقیر، ما هم یک طبق پول دار، حالا اگر آینده تان خوب باشد چه می شود؟ در یک خانواده پول دار متولد می شوید، فعلا شما از گردونه ما خارج شو، بگذار زندگی اجتماعی این طوری رشد پیدا بکند، خیلی سریع یک کشور پیشرفته می شوید، چرا؟ چون به جای این که برای یک میلیارد آدم بخواهیم خرج بکنیم، برای پنج میلیون نفر خرج می کنیم، برای ده میلیون نفر خرج می کنیم، بقیه همه در بد بختی زندگی کنند؛ اما بعد از چند سال کشور پیشرفته می شود، این پیشرفت اجتماعی شما است، انتهایش این می شود. شما که می گویید غرب در اخلاق اجتماعی جلو تر است، مدل رشد اجتماعی غربی همین است. لذا آمدند آفریقا را غارت کردند، آن ها که عقب مانده هستند، بگذار ما از این مقام استفاده کنیم که جامعه مان رشد پیدا بکند، پس در واقع این بایدی که شما می گویید، نه هیچ بایدی طبق مبنای شما در این جا بر انسان وارد نخواهد شد، به هیچ وجه من الوجوه شما نمی توانید هیچ کسی را مسئول بدانید با این کتابی که نوشتید. هیچ بایدی برای هیچ کسی شما نمی توانید در نظر بگیرید، وقتی که خدا نمی تواند باید بگوید، شما باید می گویید؟ شما گفتید که خدا نمی تواند به من بگوید باید، خدا حق ندارد به من باید بگوید، من مخلوقش هستم حق دارم، وقتی خدا نتواند به خاطر خالق بودنش باید بگوید، چه کسی می خواهد به من باید بگوید؟ فصل پنجم تمام شد.

 فصل ششم "ناظر آرمانی و منظر اخلاقی" گفتیم این باید اولین بحث می بود، حالا این جا آمده است.

مجری:

در این بحث روش تحقیق و مباحثی که حضرت عالی دارید هم من سوالی دارم اگر فرصت شد داخل برنامه مطرح کنیم که این بحث شما ناقص نماند، می خواهم بدانم که من اگر یک روزی بخواهم یک این چنین کتابی را بخوانم و گمراه نشوم چه مقدماتی باید داشته باشم، شما که این طور بیان می کنید احساس می کنم خیلی راحت من هم اگر می خواندم شاید این تناقضات را پیدا می کردم، ولی شاید الان که شما دارید بیان می کنید این حس دارم، آیا واقعا خود من یا شخص دیگری این کتاب را بخواند این تناقضات را راحت پیدا می کند یا نه؟

استاد ابوالقاسمی:

اگر یک شخصی به دنبال این باشد که ببیند یک حرفی درست است یا نه، خداوند متعال در قرآن راجع به خود قرآن می فرماید:

(وَلَوْ كَانَ مِنْ عِنْدِ غَيرِ اللَّهِ لَوَجَدُوا فِيهِ اخْتِلَافًا كَثِيرًا)

اگر از سوي غير خدا بود، اختلاف فراواني در آن مي‌يافتند.

سوره نساء (4): آیه 82

شما هر چیزی را می خواهید ببینید مبنایش الهی هست یا نیست، بیایید کتاب را از اول تا آخر بخوان مبانی این کتاب را یادداشت کنید، این کتاب بیست تا مبنا دارد، یک بار از دست من در رفته است، غلط تایپی دارد، یک مطلب یا دو مطلب گفتم. یک بار نه؛ مبنایم در صفحه اول یک چیز است، در صفحه دوم یک چیز و در صفحه دهم یک چیز دیگر. این چا مشخص می شود که مبنای این کتاب روی هوا است، وقتی تناقض پیدا شد دلیل بطلان است. وقتی ما می آییم این کتاب را نگاه می کنیم می بینیم که از یک سو خدا را کنار گذاشته است خدا حق بازخواست ندارد، وقتی به اخلاق می رسد می گوید باید اخلاق داشته باشیم، باید به چه دلیل؟ این که من چرا باید از خدا تبعیت بکنم را با شکاکیت و با مدل تشکیک کنار می گذارد که شاید بشود اشکال کرد، شاید یک کسی حرفی بزند، اما وقتی به ضرورت تبعیت از اخلاق می رسد، حالا نظرات مختلفی هست ولی به هر حال! اگر به هر حال است آن جا هم به هر حال، چرا این جا را مسلم می گیری آن جا را مسلم نمی گیری؟ این سوالی است که باید جواب داده بشود.

 جالب این جا است؛ آن کسی که از همه به ناظر آرمانی شما نزدیک تر است، یعنی خدا و پیامبر، آن ها اگر بنا باشد ما چیزی را مسلم بگیریم او باید بگوید مسلم است و ما مسلم بگیریم نه شما بیایی به هر حال بگویی، یعنی اگر فرض بکنیم پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد گفت این چیزی که هست مخالف اخلاق است ولی شما گوش بدهید. آقای پیامبر ما دلیلش را نمی دانیم، می گوید به هر حال از من تبعیت بکن، مهم نیست که چه هست، اما آقای فنایی بیاید بگوید از اخلاق تبعیت بکن، می گوییم آقای فنایی مبنایش چیست؟ می گوید حالا مهم نیست به هر حال یک مبنایی دارد، این به هر حال برای قیامت من سنار سه شاهی ارزش دارد؟ قیامت را که شما قبول دارید، این به هر حال چطوری می خواهد قضیه را حل کند؟

 در صفحه 195 می آید "ناظر آرمانی و منظر اخلاقی. فیلسوفان اخلاق همواره در سدد کشف اصول و ضوابطی هستند که به کمک آن ها و با مراعات آن ها بتوان از وقوع خطا در داوری های اخلاقی جلوگیری کرد" در اخلاق که اشتباه نیست، در اخلاق هم می شود اشتباه کرد؟ بله، خدایی که اشتباهی ندارد، ضرورت تبعیت ندارد، اخلاقی که امکان اشتباه دارد، واجب و لازم است که تبعیت شود! "جلوگیری از خطا در قضاوت اخلاقی یا کاهش آن را می توان به عنوان شأن اصلی تئوری اخلاقی به شمار آورد" پس ما یک تئوری های اخلاقی داریم برای کم کردن اشتباه، می آید در صفحه 196، "خطا در حکم اخلاقی یا ناشی از ناظر است یا ناشی از منظر. یعنی اگر حکمی یک حکم اخلاقی نباشد، یا یک حکم اخلاقی نا موجه باشد، یا به خاطر این است که صادر کننده آن حکم واجد شرایط لازم نبوده است" صادر کننده حکم اخلاقی مگر عقل نبود؟ مگر نگفتید که عقل است؟ پس اخلاق را ما از چه کسی بگیریم؟ ملاک این که اخلاق را باید از چه کسی بگیریم، البته ایشان بعدا می آید می گوید ما باید برویم سراغ فیلسوفان اخلاق یا آن کسانی که در اخلاق کار کردند، آدم منصفی باشد و بی طرف باشد، اخلاق را درست بداند، خیر خواه باشد، صداقت داشته باشد، یعنی می خواهد همان طوری که ما در فقه یک آیت اللهی داریم، که باید چند سال کار کرده باشد که فقه را بفهمد، در اخلاق هم هر کسی نمی تواند اخلاق را بفهمد، شما که می گفتید اخلاق را همه مردم دنیا می فهمند، دین مشترک همه مردم است، ما اسلام را کنار بگذاریم، با خدا و بی خدا اخلاق را می فهمند.

 الان می گویید نه، آقایانی که ما فقیه را کنار گذاشتیم، من به به عنوان یک متخصص اخلاق منصف هم هستم، بیست سال هم هست بحث های نظری اخلاق را خواندم، بیایید از من تبعیت کنید. شما که می گفتید اخلاق دین عمومی است همه می فهمند؟ پس الان مشخص شد که قضیه منم منم هست. مرجع تقلید نباشد، من باشم، چرا؟ چون مرجع تقلید می خواهد شریعت بگوید، شریعت را همه نمی فهمند، من می خواهم اخلاق بگویم، اخلاق را هم همه می فهمند؛ پس باید بیایند پیش من، آقا حرف هایی که اول کتاب می گفتید، اخلاق دین همه فهم است، چه شد پس؟ نه یک چیزی همان اول گفتیم، الان رسیدیم به جا های حساس، میخواهیم بهره برداری بکنیم "یا به خاطر این است که صادر کننده آن حکم واجد شرایط لازم نبوده است یا به خاطر این است که آن حکم از منظر اخلاقی صادر نشده است" یعنی یک آدمی ناظر اخلاقی هست شرایطش را هم داشته است، اما از منظر اخلاقی این را صادر نکرده است، چرا به ناظر آرمانی و منظر اخلاقی نیازمند هستیم؟ چون اگر نباشد حکم اخلاقی صادر نمی شود، چطور می شود حکم اخلاقی خوبی صادر کرد؟

صفحه 198، می آید می گوید "یک سری اوصافی هست این اوصاف نوعی ارتباط وجودی و متافیزیکی دارد بنابراین الف، داوری های ارزشی و هنجاری مادر یا نخستین تنها از طریق تجربه یا شهود قابل کشف و توجیه هستند، نه از راه استدلال قیاسی به معنای متعارف کلمه" فقط کشف و شهود؟ یعنی من اگر بخواهم یک حکم اخلاقی بدهم باید یک نفری که کشف و شهود کرده است بیاید به من بگوید که اخلاق این است و شریعت را کنار بگذار.

 الان آقای سروش به این کتاب مقدمه زده است و می خواست خودش را جای پیامبر معرفی بکند که قبلا گفتیم خیلی از این کتاب تعریف کرده است، آقای سروش شما کشف و شهود اخلاقی دارید؟ بله من کشف و شهود دارم، برای تان تعریف کردم من چند مدل کشف و شهود دارم، مدیتیشن انجام دادم به یک چیزهای رسیدم و مدل رسیدن من از پیامبر بهتر است، پیامبر 40 سال زحمت کشیده است بعد از چهل سال هر سال یک ماه در غار حرا رفته است آن جا تازه یک ذره به او رسید، نه من این قدر باطنم آماده است، دو روز مدیتیشن کردم در ها برایم باز شد، از پیامبر خیلی جلوتر هستم، شما می خواستید شریعت را که یک عده خاص می فهمند و به قول شما دلیلی برای تبعیتش نیست کنار بگذاریم، رسیدید به یک اخلاقی، اول گفتید اخلاق را همه می فهمند، نه همه نمی فهمند ولی باید آدم های خوبی باشند، مثلا فرض کنید من در اروپا هستم، خیلی آدم خوبی هستم، نه باید یک کشف و شهود هایی هم داشته باشید، تو این ها را نداری و نمی توانی این کار ها را انجام بدهی، حالا ما یک افرادی هستیم یک کشف و شهود هایی هم داریم، این ها دارند حلقه مکمل هم دیگر می شوند، این طوری می خواهند این تفکر را جا بیندازند.

 در صفحه 199 می آید "بنابراین شناخت یا توجیه حکم یا باور اخلاقی، بر دو رکن اساسی استوار است، ناظر آرمانی و منظر اخلاقی، یعنی حکم و باور اخلاقی، عبارت است از حکم و باور ناظر آرمانی که از منظر اخلاقی به موضوع مورد بحث می نگرد، و ما نیز برای شناختن حکم اخلاقی یا برای دانستن این که چه حکمی اخلاقی ای موجه است، ناگزیر هستیم به ناظر آرمانی مراجعه بکنیم که از منظر اخلاقی به موضع می نگرد" می خواهی اخلاق را بفهمی باید از خدا بپرسی، مگر نگفتید این جا ناظر آرمانی خدا است، یا پیامبر یا قدیس ها، برای این که بفهمی چه حکمی اخلاقی ای موجه است، باز باید سراغ خدا و پیامبر بروی، خدا و پیامبر اخلاق را از شریعت جدا کردند یا یکی دانستند؟ جایی نیامده است که گفته باشند این از منظر شریعت است و این از منظر اخلاق است.

«إِنَّمَا بُعِثْتُ لِأُتَمِّمَ مَكَارِمَ الْأَخْلَاقِ»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج68، ص382

نماز هم اخلاقی است؛ اخلاق بندگی نسبت به خدا، روزه هم اخلاقی است، این که در خانه ات سگ نیاور هم اخلاقی است، چرا؟ اخلاق نسبت به فرشته ها، قبلا گفتم. فرشته ها اذیت می شوند، شاخه درخت ها را هم نشکن، اخلاق نسبت به بقیه موجودات، تمام دستورات شرع اخلاقی است، چیزی نیست که اخلاق نباشد؛ اما همین اخلاق یک جا می گوید غده سرطانی را باید در بیاوری، خدایی که ناظر آرمانی است و از منظر اخلاقی همه جا دارد نگاه می کند، یا می گوید خدا را از آن سطح پایین بیاوریم و همه جا اخلاقی نگاه نمی کند، یا به نظر ما همه جا دارد اخلاقی نگاه می کند، یک شخصی که این قدر به همه چیز لطف دارد، این فرد آمده است و گفته شما باید هزاران نفر را بکشید، فرض بکنید، بنی اسرائیل گوساله پرست شدند، گفت

(فَاقْتُلُوا أَنْفُسَكُمْ ذَلِكُمْ خَيرٌ لَكُمْ عِنْدَ بَارِئِكُمْ)

و خود را [=يکديگر را] به قتل برسانيد! اين کار، براي شما در پيشگاه پروردگارتان بهتر است.

سوره بقره (2): آیه 54

خدایا این دستور تو اخلاقی نیست، می شود گفت خدایا این دستور تو اخلاقی نیست؟

مجری:

از نظر شرع و دین نمی شود ولی از نظر آقای فنایی می شود.

استاد ابوالقاسمی:

این جا گیر کرده است، این حرفی است که هیچ راه حلی ندارد، از بعضی از دیدگاه های شاذ و نادر در فلسفه اخلاق که صرف نظر کنیم، سایر فیلسوفان اخلاق در این مورد متفق القول هستند که حکم اخلاقی موجه، حکمی نیست که شخص در موقعیت بالفعل به خودی خود صادر کند. سوال آقای فنایی عزیز این که این ها متفق القول هستند، اصلا متفق القول باشند، حرف این ها حجیت دارد؟ به چه عنوان حرف این فیلسوفان حجت است؟ بسیاری از این فیلسوفان اخلاق به چه دلیلی حرف شان حجت است؟ به خاطر عقل؟ آن وقت یک عده عقل شخصی را مقدم می کنند، و اغلب هم که شما گفتید عقل شخص مدار را مقدم می کنند، این یکی از گیرهای اساسی کتاب ایشان و نظریه ایشان است.

 صفحه 200، ویژگی های ناظر آرمانی. حالا آن ناظر آرمانی چه کسی است؟ "ما آدمیان صلاحیت های لازم برای درک و یا صدور حکم اخلاقی یا حکم موجه اخلاقی را نداریم"

مجری:

آن جا که همه درک می کردند.

استاد ابوالقاسمی:

لذا داوری های اخلاقی ما همواره در معرض نقد قرار دارد، آن جلسات اول گفتم آقای فنایی شما کدام اخلاق را می خواهید بگویید؟ اخلاقی که من می فهمم، دیگران می فهمند، کدام؟ یعنی یک غول بی شاخ و دمی، یک چیزی که سر و ته ندارد، با آن آمدید شرع و شریعت را کنار گذاشتید، تهش به چه چیزی می رسید؟ به یک نفری که کشف و شهود بکند و فقط و فقط یک رساله اخلاقی از خدا بیاورد، این می شود وظیفه عملیه کل مردم دنیا، آن رساله اخلاقی که آورده است با مبنای اخلاقی بقیه نمی سازد، به چه دلیل این ها باید تبعیت کنند؟ دلیلی نداریم، حد اکثرش این می شود که ایشان رفت، و کشف و شهود هم کرد، و آن مرحله اولش را دید، مستقیم از خدا گرفت، به چه دلیل بقیه که اخلاق مدار هستند باید تبعیت کنند؟ الزامی دارد؟ نه.

 "از سوی دیگر می توان گفت ما صلاحیت نقد داوری های اخلاقی خود و دیگران را داریم و عملا هم به این کار می پردازیم، این نشان می دهد که ما به نحوی از انحاء صلاحیت درک و تشخیص و یا صدور حکم اخلاقی و یا حکم موجه اخلاقی را داریم؛ پس ما دو حالت داریم؛ یک وضعیت کنونی، یک وضعیت نخستین، وضعیت نخستین بهترین حالت است.

مجری:

وضعیت نخستین چیست؟

استاد ابوالقاسمی:

در نزد ایشان بهترین وضعیت را می گوید وضعیت نخستین یا وضعیت ایده آل، به جای ایده آل می گوید نخستین. "در وضعیت ایده آل اگر ما این کار ها را بکنیم در واقع یک حکم اخلاقی درست صد در صد داریم، بی خبری از امور و واقعیت اخلاقا نا مربوط و یا دخالت ندادن این امور در داوری اخلاقی، آگاهی کافی از امور و واقعیات اخلاقا مربوط، انصاف و بی طرفی، برخورداری از تجربه و وصیت اخلاقی، نگریستن از منظر اخلاقی، تمسک به اصول اخلاقی، تمسک به جا به اصول اخلاقی موجه، سازواری در داوری ها سازواری در داوری ها یعنی ارتباط دادن با امور خارجی. خیر خواهی و مهربانی، صداقت و امانت داری، جدیت داشتن در تشخیص حکم، قدرت حل تعارض اصول اخلاقی" اگر اصول اخلاقی واقعی را دارم می بینم، وضعیت نخستین وضعیت اخلاقی تعارض پیدا نمی کنند، معنی ندارد تعارض کنند "تواضع عقلانی و اعتنا به داوری های اخلاقی دیگران" اگر من در وضعیت ایده آل هستم دیگران باید به من نگاه بکنند، نه این که من به دیگران، چگونه است؟ برخورد نقادانه با سنت اخلاقی، سنت اخلاقی دیگر چیست؟ مگر حجیت دارد؟ من در مرحله ایده آل هستم، من چه طور به سنت اخلاقی نگاه بکنم؟ این چیزی که در این جا دارد مطرح می کند، می گوید شخصیت ناظر آرمانی باید این خصوصیات را داشته باشد و مفصل صحبت کرده است.

 اما ویژگی های منظر اخلاقی این ناظر آرمانی حالا خدا از همه بهتر است، بقیه هم می توانند باشند "منظر اخلاقی از ذاتیات و مقومات اخلاق است و معیار تفکیک حکم اخلاقی از حکم غیر اخلاقی به شمار می رود، فیلسوفان اخلاق در تفسیر منظر اخلاقی با یک دیگر اختلاف دارند" اولا حرف فیلسوف اخلاق چرا حجیت دارد؟ دو این که با هم دعوا دارند، یعنی قوزِ بالا قوز، ما چه طور از این استفاده کنیم؟ دیدگاه های خود در باب این منظر را با تمسک به چه چیزی توجیه می کنند؟ به شهود هایی توجیه می کنند، چه کسی گفته است که شهود تو را من باید قبول کنم؟ بعد هم شهود تو با شهود من در تعارض است؟ او می گوید من شهود دارم، این هم می گوید من شهود دارم، کدام را قبول بکنیم؟ شما پیامبری که معجزه دارد، در حرفش تناقض نیست را کنار گذاشتی، از خدا هم که نباید تبعیت بکنیم، می رویم سراغ یک سری افرادی که هر کدام شان ادعای شهود اخلاقی می کنند، و با هم تناقض هم دارند، این که ما بفهمیم در مورد پیامبر ها داریم که هیچ کدام از پیامبرها نیامدند یک حرف نا مربوط بزنند، علامت پیامبر این است: (كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ) هیچ کدام نگفتند. وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيينَ).

 (كُونُوا عِبَادًا لِي مِنْ دُونِ اللَّهِ وَلَكِنْ كُونُوا رَبَّانِيينَ)

غير از خدا، مرا پرستش کنيد! بلکه (سزاوار مقام او، اين است که بگويد:) مردمي الهي باشيد،

سوره آل عمران (3): آیه 79

همه حرف ها شسته و رفته است و مشخص است، ما کسی که حرف تناقض دار نمی گوید را کنار گذاشتیم، از پیامبر اول آدم تا پیامبر حضرت محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) و درود بر بقیه پیامبر ها، این ها را کنار گذاشتیم، می خواهیم برویم سراغ یک عده ای که می گویند ما شهود کردیم و در تناقض هم هستند.

مجری:

احتمال خطا و اشتباه هم در این ها زیاد است.

استاد ابوالقاسمی:

"منظر اخلاقی در قالب یک یا چند حکم پایه اخلاقی بیان می شود که بر اساس آن ها می توان درباره سایر احکام اخلاقی داوری کرد" طور دیگر بگویم جلسه اول ما عرض کردیم، عقل عملی در بعضی از چیز ها ضروری است و در بعضی از چیز ها اقتضایی، آن هایی که اقتضایی است را با این ضروری می سنجند. "منظر اخلاقی با منظر شخصی، منظر گروهی، منظر صنفی، منظر مصلحت اندیشانه، منظر حقوقی، منظر فقهی، منظر سیاسی، منظر دینی تفاوت دارد، این منظر نوعی منظر نا کجا آبادی است و نگرستن از این منظر به یک موضوع در واقع نگریستن از نا کجا به هر کجا است، یا نگریستن از چشم خدا به آن موضوع است منظر اخلاقی با منظر حاکمان و منظر محکومان نیز فرق دارد" ما می شویم چشم خدا، از چشم خدا که می خواهی نگاه بکنی چه زمانی شما چشم خدا می شوید و چشم شیطان نمی شوید؟

«وما يَزَالُ عَبْدِي يَتَقَرَّبُ إلي بِالنَّوَافِلِ حتى أُحِبَّهُ فإذا أَحْبَبْتُهُ كنت سَمْعَهُ الذي يَسْمَعُ بِهِ وَبَصَرَهُ الذي يُبْصِرُ بِهِ وَيَدَهُ التي يَبْطِشُ بها وَرِجْلَهُ التي يَمْشِي بها وَإِنْ سَأَلَنِي لَأُعْطِيَنَّهُ وَلَئِنْ اسْتَعَاذَنِي لَأُعِيذَنَّهُ وما تَرَدَّدْتُ عن شَيْءٍ أنا فَاعِلُهُ تَرَدُّدِي عن نَفْسِ الْمُؤْمِنِ يَكْرَهُ الْمَوْتَ وأنا أَكْرَهُ مَسَاءَتَهُ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج5، ص2384، 6137

چه زمانی چشم خدا بین پیدا می شود؟ چشم خدایی پیدا می کنی؟ از نا کجا به همه جا می توانی نگاه بکنی؟ زمانی که عبودیت داشته باشی، شما که گفتید عبودیت فرع اخلاق است، این جا بر عکس شد، آن چشم خدایی را خدا باید بدهد یا خودت می توانی کسب بکنی؟ چه زمانی خدا می دهد؟ زمانی که من اخلاق داشته باشم، یا عبد باشم خدا می دهد؟ شما عبودیت را قبول نداشتید، اصلا خدا حق ندارد به من امر بکند، من به عنوان بنده حق دارم، نمی دانیم ایشان چه آش شله قلمکاری با مبانی خودش در این جا سرهم کرده است، برای این که تهش بگوید ما یک سری فیلسوفان اخلاقی داریم که از آن ها باید تبعیت کرد، و باید فقه و بشریت را کنار بگذاریم. نمی گوید کنار بگذارید، می گوید من نگفتم کنار بگذارید، گفتم با عقلت باید بررسی بکنی، اگر عقلت به این نتیجه رسید که حالا لازم نیست من از فقها تبعیت بکنم، خودم می توانم یک چیز اخلاقی بفهمم، اخلاق که دین همگان بود، اخلاق که خوب بود و همه می فهمند، پس ما سراغ اخلاق برویم، اگر عقلت به این جا رسید برو سراغ اخلاق، شرع را رها کن، بعد تهش می رسد می گوید نه عقل هم این ها را درک نمی کند.

مجری:

این شیوه ای هست نتیجه مغالطه و این صحبت ها همین است. خیلی متشکر هستیم جناب آقای دکتر ابوالقاسمی، به خاطر این مباحثی که می فرمایید، و این روشی که برای ما دارید آموزش می دهید؛ یعنی هم کلاس درس محتوایی دارد و هم روش کاربردی داریم که از حضرت عالی بهرمند می شویم ان شاء الله که برای بیننده ها هم مورد استفاده قرار گرفته باشد. از همه شما عزیزان تشکر می کنم، همچنین از آقای دکتر ابوالقاسمی استاد حوزه و دانشگاه به خاطر حضور گرانقدر شان و هم چنین از شما التماس دعا داریم در این ماه معظم شعبان ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید. آخر برنامه ضمن خداحافظی دعای همه ما تعجیل فرج آقا امام عصر خواهد بود اَللّهُمَّ عَجِّل لِوَلیِّکَ الفَرَج.

 


راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی>

نقد کتاب دین در ترازوی اخلاق اخلاق و دین سیر و سلوک اخلاق و شریعت تناقضات عبودیت دکتر ابوالقاسمی