سایر قسمت ها
آینه تاریخ - پاسخ به شبهات تاریخی

قسمت هشتاد برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


دیگر قسمت ها

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:12/12/1401

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم، السلام علیک یا مولای یا صاحب العصر  و الزمان، اللهم عجل لولیک الفرج.

سلام عزیزان بیننده خیلی خوش آمدید به برنامه آینه تاریخ از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج) مهمان منازل شما شدیم همچون جمعه های گذشته با برنامه آینه تاریخ و برنامه ای که می دیدید هر هفته در این ساعت تقدیم حضور شما عزیزان می شود و متکفل سؤالات تاریخی شما و ت پاسخ به آنها است، همین ابتدای برنامه هم خدمت شما عرض تبریک داشته باشیم، امشب شب میلاد جوانی است به نام حضرت علی اکبر(ع) یکی از شهدای کربلا و از فرزندان با بصیرت ائمه که می دانید حضرت علی اکبر فرزند حضرت آقا امام حسین (ع) هست و جایگاه خاصی دارد و در کشور اسلامی ما همچین شب و روزی به روز جوان اختصاص داده شده که خیلی هم جا دارد به شما جوانان عزیز تبریک بگوییم این مناسبت را، خدمت استاد عزیزمان جناب آقای دکتر جباری هستیم در این برنامه عرض سلامی داشته باشیم و ان شاءالله برنامه را آغاز کنیم؛ سلام علیکم و رحمة الله خیلی خوش آمدید و تبریک عرض می کنم خدمت شما.

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم بنده هم عرض سلام و ادب و وقت بخیر دارم خدمت شما جناب آقای غضبانی و همه بینندگان عزیز این برنامه هر جایی که شرف حضور دارند و عرض تبریک میلاد مسعود مولایمان حضرت علی اکبر (ع) این جوان رشید و پاک و معظم و شجاع و کسی که تحت تربیت پدر بزرگواری همچون اباعبدالله الحسین (ع) تربیت شد و آن رشادت و یاد ماندگار را از خودش بجای گذاشت و همانطور که اشاره فرمودید به حق فردا را به عنوان روز جوان معرفی کرده اند و چقدر خوب است جوانان ما همه توجه داشته باشند شخصیتی مثل جناب علی اکبر را الگوی خودشان قرار بدهند در این وانسفای فضای جهان در آخر الزمان و این آلودگی هایی که متأسفانه فرهنگ منحط جاهلی غرب، جوان ها را به آن آلوده کرده به آن سمت سوق داده و برای اینکه جوان ها خودشان را از این لجن زار فساد ناشی از چنین فرهنگی بیرون بکشند طبعاً باید الگو داشته باشند، چه بهتر که برترین الگوها، شخصیت هایی مثل جناب علی اکبر را به عنوان اسوه و الگوی خودشان قرار بدهند ان شاءالله.

مجری:

ان شاءالله؛ استاد این برنامه متکفل سؤالات تاریخی هست و حضرتعالی که الحمد الله در تاریخ که یک بخشی از تخصص شما است و ما در این خصوص صحبت می کنیم، و الّا شما در اخلاق همه مطلع هستند که در اخلاق در فقه در مسائل مختلف دین الحمد الله مسلط هستید، یک همچین شبی که شب جوان و روز جوان هست و ما زیاد هم شنیدیم در مورد اینکه در لشکر حضرت اباصالح حضرت امام عصر (عج) در زمان ظهور خیلی ها جوان هستند و این خودش خیلی خوب هست، کاش یک برنامه ای بشود در این خصوص حتی صحبت کرد برای جوانان و نقش جوانان در لشکر حضرت امام عصر (عج)، منتهی خب شب ولادت حضرت علی اکبر (ع) هست و اینها، یک بخشی از این مباحث طبیعتاً به تاریخ بر می گردد، و بحث جایگاه ایشان ویژگی های خاصی که ایشان داشت و این مسائل را، اگر صلاح می دانید در این خصوص برای ما صحبت بفرمایید، به عنوان اولین بخشی که در خدمت شما هستیم.

استاد جباری:

همانطور که عرض کردم اگر بخواهیم همه بخصوص جوان های ما جناب علی اکبر (ع) را الگو قرار بدهند طبیعتاً باید بشناسند که این که بوده چه بوده چه رفتاری داشته چه خصلت هایی داشته و این را باید به تعبیری بیرون کشید از دل گزارش های تاریخی استنباط کرد، و این از این باب هست که شخصیتی مثل جناب علی اکبر و آن توصیف هایی که درباره او آمده، یعنی زیارت مأثور درباره او آمده، عزیزان مستحضر هستید زیارت مأثور یعنی زیارت اثری زیارتی که از معصوم رسیده درباره کسی، در میان امام زاده ها جناب علی اکبر از آن امام زاده هایی است که از طریق امام صادق (ع) برای او زیارت خاص رسیده در کتاب ارزشمند و معتبر و کهنی مانند کامل الزیارات این زیارت آمده و نکاتی در آن زیارت هست، و دیگر امام زاده هایی مثل جناب ابالفضل العباس (ع) درباره ایشان زیارت مأثور آمده، یا حضرت معصومه (س) بنا بر آن روایت از امام رضا(ع)؛ به هر حال چنین شخصیتی قائدتاً باید گزارش ها درباره دوره حیات او زیاد به دست ما می رسید، هرچند دوره حیات او هم خیلی طولانی نبوده، عزیزان شاید سؤال برایتان باشد که سن جناب علی اکبر چقدر بود در هنگام حادثه کربلا یک اختلافی در این باب وجود دارد، اما آنچه که از متون کهن استفاده می شود اجمالاً گفتند که در زمان عثمان متولد شد، خلافت عثمان، و برخی از محققین گفتند که اگر این باشد عثمان تا اواخر سال 35 هجری خلافت داشت، در 18 ذی الحجه سال 35 هجری مضروب شد و کشتند او را، قدر متیقن دیگر سال 35 می شود، بعضی جلوتر گفتند، 33 گفتند، 34 گفتند، اگر همان سال 35 هم باشد طبیعتاً در حادثه کربلا که آغاز سال 61 هجری است چیزی حدود 26 سال باید داشته باشد، از 35 تا سال 61 حدود 26 سال تقریباً قدر متیقن، که بعضی بالاتر از این هم گفتند، 27 و 28 سال، این سن زیادی نیست زیر 30 سال، یک جوانی با این سن بخصوص در دوره ای که یک ماهی است تحت تلعلع اباعبدالله، یا عمویی مانند امام حسن (ع) طبیعتاً نگاه ها به سمت پدر هست، به سمت امام حسین (ع) هست، در عین حال آن چند گزارشی هم که در متون تاریخی آمده خیلی بلند و بزرگ است، آن ویژگی های کلی شخصیت را برای ما به تصویر می کشد ترسیم می کند از همان ها می شود فهمید که یک شخصیت خاص بوده جناب علی اکبر و تالی طلب عصمت بوده از جهت رفتار، من 2-3 تا نقل را مستنداً  می خوانم و استفاده ای که از این نقل ها می شود داشت را بیان می کنم، یکی همان چیزی است که معروف است در گزارش های تاریخی وجود دارد که وقتی که عازم میدان خواست شود اباعبدالله (ع) جمله ای را فرمود در چند متن هست، در لحوف ابن طاووس هست، مثیر الأحزان هست، در فتوح ابن اعثم هست، جلد5 صفحه 114

«ثم تقدم من بعده  علی بن الحسین بن علی رضی  الله عنه»

فتوح، ابن اعثم، ج5، ص114

بعد از اینکه اصحاب به شهادت رسیدند، اصحاب نگذاشتند که تا آنها زنده هستند کسی از اهل بیت از بنی هاشم بروند به میدان و اولین فردی که از بنی هاشم رفت به میدان جناب علی اکبر هست که خود این نماد غیرت هست، یعنی در میان این کسانی که بودند از بنی هاشم این جلوتر از همه اظهار آمادگی می کند و امام حسین (ع) هم مانع نمی شود، حرف زیاد می شود در اینجا که این پیشگام می شود برای این خیر

«فأستبق الخیرات»

در این خیر کثیر و عظیم مثل شهادت، جهاد، ایثار در راه خدا، جان فدا کردن برای امام عصر خودش، جدای از اینکه ابی عبدالله پدرش بود امام زمانش بود اینکه پیش قدم شود پیش گام شود، امام حسین هم نمی گوید حالا تو فعلاً باش دیگران بروند تا بعد، نه جلوتر از همه محبوب ترین از این بنی هاشم را در کنار حضرت عباس، علی اکبر جایگاه خاصی دارد، این را می فرستد بعد

«فتقدم نحو القوم»

 امام حسین اذن داد رفت

«و رفع الحسين عليه السّلام سبّابته نحو السماء»

اباعبدالله محاسن سفید خود را رو به آسمان کرد

 و فرمود

«و قال: اللهمّ اشهد على هؤلاء القوم»

خدا یا تو شاهد باش بر این قوم

«فقد برز إليهم غلام أشبه القوم خلقا و خلقا و منطقا برسولك»

یک جوانی رفت به سمت این قوم که شبیه ترین مردم بود

از سه جهت، روی این می خواهم تأکید بکنم، از جهت خلق یعنی آن خلق و خقلت جهات ظاهری را می گویند، و اینکه دست خود انسان نیست یک امر غیر اختیاری است، غیر اکتسابی است و به هر حال این زیبایی را خدا به او داده شبیه پیامبر هست، و منتهی دوم خُلق، خُلق آن ویژگی های باطنی است، مهم  این است خَلقا و خُلقاً این است که منشأ مدح می شود، منشأ ثنا می شود، منشأ این می شود که انسان یک فضیلتی برای کسی قائل شود، پس پیدا است از جهت اخلاق شبیه ترین مردم، خب این سخن، سخن معصوم است، سخن اباعبدالله است به گزاف سخن نمی گوید که حالا چون فرزندم هست بگذار الکی تعریف بکنم، سخن امام عین حق است، کسی که از جهت ظاهر و از جهت باطن و منطقاً از جهت سخن گفتن، این منطقاً  نطق و سخن گفتن نه اینکه کیفیت ادای کلماتش شبیه باشد، این هم ممکن است باشد، اما از جهت محتوای سخن، سخن از روی حکمت گفتن، سخنش جز به حق نباشد به گزاف نباشد، همه اینها را ین عبارت منطقاً شامل می شود، خب امام معصوم درباره کسی این سه وصف را بیاورد، این دیگر تالی طلب عصمت است، این دیگر معصوم است منتهی معصوم نه از جنس عصمت امام، امام یک عصمت خاصی دارد که عصمت اکتساب موهبتی خداوند عطا می کند اقتضای امامت است، اما به جرأت می توان گفت با توجه به اینها اگر امام سجاد (ع) نبود و به شهادت می رسید و علی اکبر باقی می ماند طبیعتاً امامت به او می رسید یعنی صلاحیت امامت را داشت جناب علی اکبر، بعد دیگر چون خیلی سخت بود این صحنه که اباعبدالله یک چنین شخصی را می فرستد به میدان، نفرین می کند

«فامنعهم بركات الأرض، فإن مطعتهم الی حیناً ففرّقهم فرقاً وقطعهم قطعاً...»

 تا آخر که بعد نفرین به عمر سعد می کند که

«ثمّ صاح الحسين عليه السّلام بعمر بن سعد: مالك؟ قطع اللّه رحمك، و لا بارك لک فی امرک»

خداوند نسل تو را قطع بکند که با به شهادت رساندن علی اکبر می خواهی نسل من را قطع بکنی

هرچند نسل ابی عبدالله (ع) قطع نشد، از طریق امام سجاد به حکمت الهی ادامه پیدا کرد اما از طریق جناب علی اکبر نشد، منتهی این یک بحث دیگر است که باید حالا اشاره بکنم که امام حسین نفرین کرد به عمر سعد که تو خواستی چنین بکنی اما نسل ابی عبدالله از طریق جناب علی اکبر ادامه پیدا کرده، منتهی در تاریخ ما خیلی اطلاع نداریم، که گاهی سؤال می شود آیا جناب علی اکبر ازدواج کرده بود، صاحب فرزند بود یا خیر، بله از نقل های تاریخ و از همان متن زیارتی که اشاره کردم که در کامل الزیارات آمده از آنجا استفاده می شود که جناب علی اکبر ازدواج کرده بود امام صادق (ع) در آن زیارت تعبیرش این است

«صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَی عِتْرَتِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِکَ وَ آبَائِکَ وَ أَبـْنَائِکَ»

این متن زیارت رسیده از معصوم است، یعنی پس پیدا است ابناء داشته، نه فقط ابن یا ابنیک، بیش از دو پسر بوده که تعبیر ابناء می کند، خداوند درود بفرستد بر تو و بر عترت تو، وقتی عترت گفته می شود یعنی ذریه یعنی اهل و خاندان، هم همسر را شامل می شود و هم فرزندان را شامل می شود، خانواده و ذریه را شامل می شود از این بر می آید که صاحب همسر و فرزند بوده

«صَلَّی اللَّهُ عَلَیْکَ وَ عَلَی عِتْرَتِکَ وَ أَهْلِ بَیْتِکَ وَ آبَائِکَ وَ أَبـْنَائِکَ وَ أُمـَّهَاتِکَ الْأَخْیَارِ»

تا آخر و همینطور کنیه ابوالحسن که برای علی اکبر کنیه اش را ابوالحسن گفتند و لذا ظاهر این کنیه این است که فرزندی به نام حسن باید داشته بوده باشد.

یک روایتی هم از امام رضا (ع) آمده، این روایت در کتاب شریف کافی است جلد5، صفحه 361، ْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْر، صحابی برجسته امام رضا (ع)، از آن حضرت سؤال فقهی می کند حالا عرض نمی کنم متن سؤال را دیگر، در پاسخ امام رضا(ع)، از پاسخ بر می آید که جناب علی اکبر با یک کنیزی ازدواج کرده بود با ام ولد، چون کنیز وقتی که صاحب فرزند می شود ام ولد می شود و بعد از شهادت جناب علی اکبر امام سجاد با آن کنیز ازدواج کرده، از صریح روایت امام رضا (ع) این بر می آید که این نشان می دهد که پس قدر متیقن با این روایت با یک کنیز ازدواج کرده بود و  اینها همه نشان می دهد که به هر حال نسل اباعبدالله (ع) قطع نشد از طریق جناب علی اکبر با شهادت آن حضرت اما دیگر تاریخ خبر نمی دهد نواده ها چطور بودند، اینها شاید بوده اند یا نبوده اند؛ این یک نکته

مجری:

نکته مهم را هم که فرمودید چون در عصر حضور امام های چون امام حسن و امام حسین و حضرت امام سجاد و نور اینها، بیشتر توجه ها به این سه بزرگوار بوده

استاد جباری:

بله این یک نکته، پس بخواهیم جوان ها الگو بگیرند از این شخصیت یک الگو اینکه حدالإمکان خودشان را شبیه پیامبر کنند مثل جناب علی اکبر، ببینیم پیامبر چگونه بود از جهت خلق و منطق

«لَّقَدۡ كَانَ لَكُمۡ فِي رَسُولِ ٱللَّهِ أُسۡوَةٌ حَسَنَةٞ»

احزاب/21

پیامبر اکرم گل سرسبد هستی است و بهترین الگو است؛ نکته دوم بحث غیرت هست، غیرت یک واژه ای است که یک عرض عریضی دارد، محدوده وسیعی از معنا را شامل می شود تا می گوییم غیرت ذهن می آید به سمت غیرت نسبت به ناموس این یک مصداق بارز غیرت است اما یک مصداق دیگر غیرت، غیرت ورزی نسبت به حق هست، نسبت به دین هست، نسبت به امام عصر هست امام زمان هست، و از جمله شواهد غیرت جناب علی اکبر آن جریان امان دشمن به علی اکبر هست در روز عاشورا، چرا به علی اکبر امان دادند جریان آن مشخص است

مجری:

یک امانی هم به حضرت ابالفضل العباس هم بوده

استاد جباری:

بله شمر عصر تاسوعا آمد مطرح کرد به اعتبار اینکه ام البنین هم قبیله ای شمر بود، اما روز عاشورا در نقلی که در شرح الأخبار من دیدم، جلد3 شرح الأخبار قاضی نعمان تمیمی مغربی، صفحه 152، آنجا نقل می کند

«و جعل أصحاب عمر بن سعد ينادونهم في الجواز إليهم حتى أنهم نادوا علي بن الحسين عليه السلام»

ندا دادند به جناب علی بن الحسین

شرح الأخبار، قاضی نعمان، ج3، ص 152

«قالوا له: إن لك قرابة من أمير المؤمنين»

گفتند تو یک  قرابت و نزدیک و قوم و خویشی با امیرالمؤمنین داری

«يعنون يزيد اللعين»

منظورش با یزید بود، تو با یزید یک قرابتی داری، قرابت چه بود؟ عزیزان بیننده مستحضر هستید مادر جناب علی اکبر خب لیلا بود این بانوی بزرگوار، لیلا دختر میمونه بود، میمونه مادر جناب لیلا بود که دختر ابوسفیان است، میمونه بانوی متدینه ای بود با ابو مرّه بن عروه بن مسعود ثقفی ازدواج کرد، عروة بن مسعود ثقفی یک شخصیت برجسته ای در طائف بود از اصحاب است و آمد خدمت پیامبر در سال 9 که بعد از فتح مکه بود و طائفیان کم کم آمدند برای اسلام و جلوتر از همه این عروة بن مسعود آمد، عروة بن مسعود آنچنان برجسته است در میان اهل مکه و طائف، آن آیه شریفه سوره زخرف

«وَقَالُوا لَوْلَا نُزِّلَ هَٰذَا الْقُرْآنُ عَلَىٰ رَجُلٍ مِنَ الْقَرْيَتَيْنِ عَظِيمٍ»

زخرف/31

بهانه می آوردند مشرکان قریش که چرا این قرآن را بر یکی از دو نفر عظیم و فرد عظیم و دو رجل عظیم دو تا قریه نازل نشده، بر محمدی نازل شده که خیلیت پولدار نیست، منظر شان از آن رجلین یکی ولید بن مغیره بود در مکه همان پدر خالد بن ولید و فرد شاخص و برجسته ای بود که سوره مدثّر در شأن او نازل شد، آدم رذلی بود که نسبت سحر داد به پیامبر، دومی هم می گفتند «من القریتین» یک قریه مکه و دیگر طائف، در طائف هم این عروة بن مسعود ثقفی شخصیت برجسته ای بود و به هر حال شاخص بود لذا می گفتند چرا بر اینها قرآن نازل نشده و این سال 9 آمد به مدینه، همراه برادر خود اسلام آورد، در حالی که طائفیان هنوز مسلمان نشده بودند، برگشت در آنجا اظهار اسلام کرد آنها او را کشتند، کسی تیر زد به قلب این و به شهادت رسید و وصیت کرد من را  کنار شهدای اصحاب پیامبر دفن بکنید، این عروة بن مسعود چنین شخصیتی است، فرزند او ابو مرّه این ازدواج می کند با دختر ابو سفیان، میمونه و حاصل آن این جناب لیلا می شود، بنابراین یزید می شود پسر دایی می شود با جناب لیلا و از این جهت گفتند تو قرابتی با امیرالمؤمنین یزید داری

«يريدون: أن ميمونة بنت أبي سفيان جدته لأمه أم ليلى بنت مرة، و امها ميمونة بنت أبي سفيان»

به او گفتند که، به علی اکبر گفتند که

«قالوا له: فإن شئت آمنّاك، و صرت الى الدنيا»

اگر بخواهی امان به تو بدهیم و برو به سمت دنیا که دنیا دار می شوی

دنیا به تو روی می آورد، زنده می مانی و یزید به تو عنایت می کند چون آمدی پشت به حسین کردی

«قال لهم علي عليه السلام»

جواب علی اکبر

«قرابة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله‏ أحق أن ترعى‏»

آدم های جاهل من بیایم به قرابت با ابوسفیان و یزید افتخار بکنم؟ من به قرابتم به پیامبر سزاوار تر است که رعایت شود و توجه شود، من افتخارم به این طرف است که از طرف پدر من قرابت با پیامبر دارم، و این جمله به همین کوتاهی، «قرابة رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله‏ أحق أن ترعى‏» این سزاوارتر است که به آن توجه شود،

«ثم حمل فيهم»

بعد حمله کرد به دل سپاه

«و هو يقول شعرا»

در تتمه آن جمله که قرابت پیامبر برتر است که رعایت شود خودش را معرفی کرد، معرفی نکرد به سمت ابوسفیان بلکه گفت

« ترعى. ثم حمل فيهم، و هو يقول شعرا:

         أنا علي بن الحسين بن علي             أنا و بيت اللّه أولى بالنبي‏

من علی فرزند حسین بن علی هستم، و قسم به خانه خدا سزاوارتر هستیم به انتساب به پیامبر (ص)        

اضربكم بالسيف أحمي عن أبي

با شمشیر را مورد حمله و ضربت قرار می دهم و از پدرم دفاع می کنم

تاللّه لا يحكم فينا ابن الدعي‏

قسم به خداوند ما اجازه نمی دهیم بر ما حکومت بکند فرزند زنا زاده و ولد نا مشروع

یعنی عبیدالله بن زیاد منظورش هست اینجا

«ضرب غلام هاشمي قرشي‏»

که در ادامه اش در شرح الأخبار می گوید ابن دعی یعنی عبیدالله بن زیاد العین، این هم یک نمونه از مصداق غیرت ورزی جناب علی اکبر؛ و یک خصلت دیگر بحث حق محوری است، خیلی مهم است

مجری:

پس محور اول بحث خُلق و خَلق و منطق بود که بخصوص خُلق و منطق را باید جوانان به عنوان الگو برداری استفاده کنند، بحث دوم غیرت حضرت و بحث سوم که الآن می فرمایید

استاد جباری:

بله بحث سوم حق محوری است، در حق محوری یک مسئله بسیار مهمی است که ما تکلیف مان کاملاً مشخص است، چه جوان های عزیز که همه مؤمنان، تکلیف این هست که ببینیم حق کدام طرف است الله کدام طرف هست، آنجایی که بوی خدا بیشتر می آید به آن سمت بروند، حب فی الله، بغض فی الله، دوستی بر محور خدا دشمنی بر محور خدا، انسان غش می کند به سمت آنجایی غش بکند که بوی خدا می آید محبت می خواهد بورزد به آن سمت برود، تا دید به نحوی این سخن این رفتار این اخلاق این فرد این گروه این فکر دارد دور می شود از خدا، و بوی خدا از آن نمی آید باید کناره بگیرد از آن، این حق محوری از آن گفت و گوی جناب علی اکبر و اباعبدالله(ع) بر می آید در مسیر کربلا وقتی که رسیدند به منزل قصر بنی مقاتل و در آنجا آب برداشتند و استراحتی کردند

«وَ لَمَّا كَانَ فِي آخِرِ اللَّيْلِ أَمَرَ فِتْيَانَهُ بِالاسْتِقَاءِ مِنَ الْمَاء»

امام حسین در آن منزل در آخر شب به جوان ها فرمود که بردارید

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏2، ص: 82

«ثُمَّ أَمَرَ بِالرَّحِيلِ»

دستور حرکت داد

«فَارْتَحَلَ مِنْ قَصْرِ بَنِي مُقَاتِلٍ»

از آنجا حضرت حرکت کرد

«فَقَالَ عُقْبَةُ بْنُ سِمْعَانَ »

این عقبة بن سمعان، غلام بود، غلام رباب همسر اباعبدالله (ع) که یکی از بازماندگان کربلا است و از گزارش گران کربلا است، این نقل کرده، عقبة بن سمعان می گوید

«سِرْنَا مَعَهُ سَاعَةً فَخَفَقَ»

یک مقدار حرکت کردیم به امام حسین یک مقدار حالت چُرت دست داد

«وَ هُوَ عَلَى ظَهْرِ فَرَسِهِ»

بر روی اسب حالت چُرت به حضرت دست داد،

«خَفْقَةً ثُمَّ انْتَبَهَ»

بعد بیدار شد

«وَ هُوَ يَقُولُ»

فرمود

«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِينَ»

دو الی سه مرتبه این را تکرار کرد این حمد الهی را

«فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ ابْنُهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع»

گویا علی اکبر کنار ابی عبدالله بود دید این صحنه را،  

«فَأَقْبَلَ إِلَيْهِ ابْنُهُ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ ع عَلَى فَرَسٍ»

بر روز است نشسته بود

گفت

«مِمَّ حَمِدْتَ اللَّهَ وَ اسْتَرْجَعْتَ»

پدرم  از چه جهت این ‏«إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ وَ الْحَمْدُ» را بر زبان جاری کردی

حضرت فرمود که

«يَا بُنَيَّ إِنِّي خَفَقْتُ خَفْقَةً»

در حالت خواب یک سواری را دیدم که دارد با ما حرکت می کند و می گوید

«وَ هُوَ يَقُولُ: الْقَوْمُ يَسِيرُونَ وَ الْمَنَايَا تَصِيرُ إِلَيْهِمْ»

این قوم این گروه دارند حرکت می کنند مرگ هم با اینها دارد حرکت می کند و همراه اینها می آید

«فَعَلِمْتُ أَنَّهَا أَنْفُسُنَا نُعِيَتْ إِلَيْنَا»

من فهمیدم که مرگ بر ما محقق شده و منجز شده و مقدر شده

خب جناب علی اکبر اینجا چه بگوید؟ واکنش نشان بدهد آن بحث حق محوری را، عرض کرد که

«يَا أَبَتِ لَا أَرَاكَ اللَّهُ سُوءاً»

خداوند بدی به تو نشان ندهد

بد نبینی به تعبیر ما

«أَ لَسْنَا عَلَى الْحَقِّ»

آیا ما بر مسیر حق نیستیم

«قَالَ بَلَى وَ الَّذِي إِلَيْهِ مَرْجِعُ الْعِبَادِ»

بله قسم به آن کسی که سرنوشت بندگان به سوی او است

علی اکبر جواب داد

«فَإِنَّنَا إِذاً لَا نُبَالِي أَنْ نَمُوتَ مُحِقِّينَ»

از مرگ چه باکی داریم وقتی که ما بر حق باشیم

بحث اینکه محور فقط حق است، اینکه ما محق باشیم حالا مردم هرچه می خواهند بگویند، حتی اگر مردم بیایند ما را بکشند، امروزه گاهی ما بر اثر ملامت ها در مسیر حق میرویم یک مؤمنی متدینی خانم متدینه ای در جایی طبق تکلیفش عمل می کند، محجبه است متدین است، آقایی در محل کار مورد شماتت یا تمسخر دیگرانی قرار می گیرد، و اینجا باید خود خوری بکند یا باید خوشحال باشد؟ به اینکه در مسیر حق مورد تمسخر مورد استهزاء، مورد شماتت و ملامت دیگران قرار گرفته، همین که می دانم بر حق هستم «إِذاً لَا نُبَالِي» حتی اگر موت سراغ مان بیاید، امام حسین که این چیزها را شنید از علی اکبر فرمود

«جَزَاكَ اللَّهُ مِنْ وَلَدٍ خَيْرَ مَا جَزَى وَلَداً عَنْ وَالِدِهِ»

خداوند به تو بهترین جزا و پاداشی را بدهد که به یک فرزندی از جانب پدر خداوند آن پاداش را می دهد

به تو چنین پاداشی خداوند عطا بکند، امام حسین خیلی خوشش آمد از این موضع صریح جناب علی اکبر و چنین دعایی را کرد، این هم نکته دیگری که به هر حالت برای ما خیلی درس است، محور و ملاک، تنها ملاک فقط باید حق باشد و بر اساس حق همواره باید حرکت بکنیم؛ و آخرین نکته ای که در این قسمت عرض می کنم این هست که این آیه شریفه را همواره به خاطر داشته باشیم

«وَ الْوَزْنُ يَوْمَئِذٍ الْحَقُّ»

اعراف/8

 در روز قیامت وزن یعنی وسیله سنجش، میزان فقط حق است، هر مقدار از حق به همراه داشته باشد آن را عرضه به آن حق می کنند بر آن میزان می کنند می بینند که «ثَقُلَتْ» یا «خَفَّت» چقدر ثقیل هست یا خفیف هست.

مجری:

خیلی ممنونیم جناب آقای جباری عزیز، حالا خود همین بحث را ما حتی در قرآن کریم نمونه اش را هم داریم که حضرت اسماعیل و حضرت ابراهیم (ع) که بحث می کند آنجا که حضرت ابراهیم می آید به حضرت اسماعیل می گویند همچین چیزی دیدم، حضرت اسماعیل هم دقیقاً موقفش همین است و قرآن او را ستایش می کند

استاد جباری:

بله

«يَا أَبَتِ افْعَلْ مَا تُؤْمَرُ ۖ سَتَجِدُنِي إِنْ شَاءَ اللَّهُ مِنَ الصَّابِرِينَ»

صافات/102

مجری:

چه روحیه ای آنجا حضرت اسماعیل به حضرت ابراهیم داد، همین را ما میبینیم حضرت علی اکبر (ع) باز نسبت به پدر بزرگوارش حضرت امام حسین (ع) دارد و خودش را نشان می دهد ثابت می کند برای پدر بزرگوارش، ان شاءالله که برای بیننده ها هم مفید باشد این مباحث.

خیلی ممنون جناب آقای دکتر جباری عزیز، حالا یادم آمد در مورد خود جوانان یک جایی من می خواندم شخصیت هایی که الگوهای خیلی مناسبی هستند برای جوانان ما خیلی از پیامبران و ائمه را داریم که اصلاً در سن جوانی به شهادت رسیدند یا از دنیا رفتند که اینها همه قابل الگو شدن هستند برای جوانان بخصوص حضرت علی اکبر در کنار اینها واقعاً خودش هم یک نور و یک ماه تابانی هست در کنار آن خورشیدها و حضرت امام جواد (ع)، و امام حسن عسکری پدر بزرگوار آقا امام عصر همه در سن جوانی به شهادت رسیدند. نکته خاصی را می خواستید بفرمایید در مورد حضرت علی اکبر از شما بشنویم

استاد جباری:

بله نکته آخر را از آن محورهایی که عرض می کردم در کنار جناب علی اکبر یک وصف دیگر هم می شود از این گزارش که خواهم خواند استفاده کرد، مثل اجداد طاهرین خود، مثل اباعبدالله، مثل امیرالمؤمنین (ع)، خود پیامبر اکرم، امام حسن، مسئله گشاده دستی، انفاق، اینکه دست شان کمک باز بود، دست به خیر بودند

مجری:

این خصوصیتی است که اصلاً در بنی هاشم همیشه بوده و بارز هست،

استاد جباری:

بله، و این گزارش هست راجع به اباعبدالله (ع) که وقتی که به شهادت رسید، عرض کردیم در همین برنامه که بر پشت مطهر اباعبدالله (ع) جای بند مشک را مشاهده کردند بعد از شهادت، از امام سجاد پرسیدند این بود که این آثار آن بند کیسه ها بود که در دل شب می بردند برای نیازمندها؛ اشعاری را ابوالفرج اصفهانی نقل کرده، خب ابوالفرج اصفهانی از مورخان قرن 4 هست، آثاری داشته و از مهمترین آثار آن مقاتل الطالبیین و الأغانی هست، در مقاتل الطالبیین از اسم او پیدا است درباره قیام های علویان، فرزندان ابوطالب، در هر زمانی قیام هایی کردند، در ذیل حادثه کربلا درباره جناب علی اکبر در صفحه 53 مقاتل الطالبیین آمده که

«إن هذه الأبیات قیلت فی علی بن الحسین الأکبر»

این شعرها گفته شده درباره علی اکبر

مقاتل الطالبیین، ابوالفرج اصفهانی، ص 53

خب تا قرن 4 چنین شعری گفته شده و جناب ابوالفرج اصفهانی نقل می کند نشان می دهد که شهره به این بوده جناب علی اکبر که درباره این خصلت او شعر گفته شده، حالا قائل شعر را دیگر ذکر نمی کند، می گوید «قیلت فی علی بن الحسین» بالأخره منبعی است متقدم، از قرن4 مقاتل الطالبیین مطرح است، این را من ترجمه اش را بخوانم که

«لم تر عین نظرت مثله * من محتف یمشی ومن ناعل

یغلی بنئ اللحم حتى إذا* انضج لم یغل على الآکل»

ترجمه اش این هست: هیچ چشم بینایی در میان جمیع افراد بشر، خواه از میان پابرهنگان یا کفش پوشان کسی را ندیده است که قبل از آمدن مهمان غذایش را آماده سازد، و عادتش چنین باشد، یعنی اینقدر دست به خیر بود که منتظر نمی شد مهمان بیاید بعد غذا آماده کند، همینطور غذایش آماده بود برای آن سائل و نیازمند و اینها، و عادتش چنینی باشد که آشکارا و کریمانه آتش برافروزد برای طبخ غذا که فقیری و یا کسی که خانواده ندارد و تنها است و قدرت برافروختن آتش و تهیه غذا ندارند آتش را ببینند و از غذا بهرمند گردند، مقصود من پسر

«أعنی ابن لیلى ذا السدى والندى»

مقصود من پسر لیلا است که صاحب جود و خیر و بخشش است مقصودم این پسر لیلا است زنی پاک گوهر و گران مایه و شریف، این هم دارد جناب لیلا را مدح می کند این شعار و هم فرزندش جناب علی اکبر را و می گوید این لیلا کسی است که دنیا را بر دین بر نمی گزیند و حق را به باطل نمی فروشد، و البته این

«لا یؤثر الدنیا على دینه»

ناظر به خود علی اکبر هست لیلا را در آن بیت قبلی مدح می کند اما در اینجا خود علی اکبر را، «لایؤثر» مذکر هست لذا بر می گردد به حضرت علی اکبر هست، لذا بر می گردد به علی اکبر

«الدنیا على دینه * ولا یبیع الحق بالباطل»

و حق را به باطل نمی فروشند

این را هم خواستم استفاده بکنم با وجود قلت گزاش ها درباره جناب علی اکبر اما همه اینها مقتنم هست که در متون کهن آمده و از هر یک خصلت هایی از خصلت های اخلاقی این بزرگوار استفاده می شود

مجری:

استاد الآن که شما این را فرمودید 2- 3 هفته ای هست که سؤالی به دست ما رسیده و حالا من سؤال هایی که برای امروز هست را باید مقدم بدانم، یکسری مناسبتی است، ولی خب چون بحث به اینجا رسید یک سؤالی هم شده بود حالا نه این دوست مان که این سؤال را مطرح کرده، برایش این قضیه سخت بوده که، حالا شاید برداشت خودش هست یا از جایی شنیده ما می خواهیم شما تعبیر بفرمایید، بحث اینکه ایشان اینطور گفته، گفته قرآن می گوید

«لا تُلْقُوا بِأَيْدِيكُمْ إِلَى التَّهْلُكَةِ»

بقره/195

چطور است که در روایت است از امام هست، در مورد امام حسن مجتبی (ع) که دوبار تمام اموالش را بخشیده در راه خدا، و ایشان شاید این تعبیر در ذهنش آمده، خب اگر اینطور باشد دیگر خودش را به تهلکة انداخته، اینها را می توانید برای ما توضیح بدهید الآن چون بحث بخشش و اینها بود؟

استاد جباری:

بله سؤال خوبی است من آن متن این ادعایی که در این سؤال شده را رفتم پیدا کردم در تاریخ الخفاء سیوطی صفحه 208 هست، در تاریخ یعقوبی هست، هم در متون متقدم مثل تاریخ یعقوبی، هم متون متأخر تر مثل تاریخ خلفاء سیوطی، و این مشهور است درباره امام حسن این تعبیر

«اخرج الحسن بن علیّ من ماله مرّتین»

دوبار امام حسن از مالش خالی شد در راه خدا

تاریخ الخلفاء سیوطی، ص 208

«و قاسم اللّه تعالى ماله ثلاث مرّات»

سه بار هم مالش را تقسیم کرد

نصف به نصف، 50 در 50 تقسیم کرد، آن وقت شاید همین قسمت یک مقدار ایجاد پرسش کرده که، یعنی از دو جهت شبهه ایجاد می شود

«حتّى أن کان لیعطى نعلا و یمسک نعلا»

یعنی آنقدر به سویه تقسیم کرد، 50 درصد مالش را نصفش را داد که از نعلین، دو بند کفش یکی را داد یکی را نگاه داشت

مجری:

آن وقت تعبیر می کنند به آن چیز که بگویند تا این حد یعنی

استاد جباری:

بله تا این حد،

«و یعطى خفّا و یمسک خفّا»

یک چکمه را داد یکی را نگاه داشت

که از دو جهت سؤال ایجاد می شود، یکی همان که اشاره فرمودید که آیا این مخالف قرآن نیست، چون خود قرآن به رسول خدا (ص) می فرماید

«وَ لا تَجْعَلْ يَدَكَ مَغْلُولَةً إِلى‌ عُنُقِكَ وَ لا تَبْسُطْها كُلَّ الْبَسْطِ فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»

اسراء /29

نه آنقدر بده که دستت خالی شود، دستت به گردن بسته باشد نه اینکه هیچ پرداخت نکنی، بلکه حالت نرمال

«وَ الَّذِينَ إِذا أَنْفَقُوا لَمْ يُسْرِفُوا وَ لَمْ يَقْتُرُوا وَ كانَ بَيْنَ ذلِكَ قَواماً»

فرقان/67

حالت اعتدال را، آن وقت آیا اینکه امام حسن دوبار کل مالش را بدهد سه بار نصف آن را بدهد آیا این با اصول آیه سازگاری دارد یا خیر، عرض می کنم که خیر با این توضیح که اشاره می کنم، اینکه اولاً امام حسن (ع) معصوم است طبیعتاً اگر این کار را انجام داده است به گونه ای انجام داده که با اصول قرآنی و سنت نبوی ناسازگار نباشد یعنی سازگار باشد، این یک نکته به عنوان اصل مسلّم، نکته دوم این که کل اموالش را داد معنایش این است که کل لوازم خانه و مایحتاج و همه را هم داد اینکه مشخص است یعنی ما در فهم سیره، فهم روایات باید آن طبیعت را آن عقل را دخالت بدهیم به این کار، اینکه کل اموال را داد یعنی اموال منقول را نه  اموال غیر منقول را، مثل اینکه خانه اش را حضرت داده خودش در کوچه نشسته قطعاً اینطور نیست، یعنی این دیگر با توجه به طبیعت حال استفاده می شود، در واقع می خواهد بگوید که، امام یک مال کثیری را در راه خدا داد، و در عین حال برای گذران زندگی اینها مزرعه داشتند باغ داشتند، از آن تعبیر «صدقات النبی» یعنی آن زمین ها و مزارعی که به ارث رسیده بود از پدر گرامی شان امیرالمؤمنین، که چقدر امیرالمؤمنین قنات و مزرعه و اینها احیاء کرد طبیعتاً اینها به ارث رسیده بود که امام حسن به امام حسین و برای ادامه و گذران زندگی اینها طبیعتاً دست شان باز بود، اینکه کل مال را داد یعنی یک مال کثیری از آن اموال نقدی که در اختیار شان بود اینها دادند، چنانکه درباره خود امیرالمؤمنین (ع) هست، درباره دیگر ائمه (ع) هست که گاهی فلان مقدار دینار را می گفت، به غلام می گفت که سائل می گفت که چقدر الآن در خانه هست مثلاً غلام می گفت چند صد دینار یا درهم وجود دارد می فرمود همه اش را بده، یعنی آنچه که از اموال منقول درهم و دینار هست بده، نه اینکه خانه را هم بده، جهیزیه خانمش را هم پرداخت بکند حضرت، این یک نکته که به هر حال نشان می دهد که برای گذران زندگی طبیعتاً اموالی داشتند؛ نکته دوم هم که «کان لیعطى نعلا و یمسک نعلا»، برای این دو پاسخ می توان داد یک پاسخ اینکه، این در واقع از باب مبالغه یا از باب تأکید است که به هر حال حضرت حتی دیگر خواست این نعلین که به کار خود انسان می آید این را نصفش را داد، نکته دوم اینکه ما گاهی کفش های امروز را توجه می کنیم که چپ و راست دارد، قدیم کفش ها چپ و راست نداشت، یعنی به گونه ای بود که هر دو یکسان بود، یعنی می شد هم به پای راست کرد هم به پای چپ، و لذا می شد یک لنگه را برود از بازار تهیه بکند که جفت شود، حضرت برای اینکه به پیشگاه الهی عرض بکند که خدایا من کل نصف مالم را دادم به این شکل این هم خبر می کرد به عنوان یک نماد عمل می کرد و اینکه به ذهن می آید یک لنگه کفش به چه کار طرف می آید، چرا جفت آن در بازار بوده حضرت بعداً آن لنگه دیگر را هم به او عطا کرده که جفت شود این را دیگر روایت ساکت است، این استبعاد ها در واقع موجب نمی شود که ما اصل روایت را زیر سؤال ببریم بلکه باید با توجه به قرائن و شواهد روایت را توجیه کنیم و به معنای خاص خودش حمل بکنیم، اجمالاً اصلی که از این روایت استفاده می شود درباره امام حسن (ع) این است که آن حضرت خیلی کریم بود، کریمانه عمل می کرد اهل بخشش بود اهل جود بود، شناخته شده به این بود در حدی که کل اموال را که این اموال به هر حال دادنی بود، اموالی که دادنی بود نه اینکه خودش

«فَتَقْعُدَ مَلُوماً مَحْسُوراً»

اسراء/29

و بی چیز بماند، کل اموال منظور این است که آنچه که بخشیدنی بود حضرت عطا می کرد.

مجری:

یک چیز متدوال است دیگر الآن هم خیلی وقت ها ما مثال هایی می زنیم که حضرت حتی کفشش را یکی را داد یکی نداد، یعنی قشنگ و دقیق شیر فهم شود طرف.

خب جناب آقای دکتر ما عذر خواهی می کنیم وقت مان هم تقریباً دیگر به پایان رسیده، خیلی سؤالات در مورد توقیع داشتیم که حالا الحمد الله شما در یکسری از برنامه ها مفصل در مورد توقیعات صحبت فرمودید، حالا یک سؤالی واقعاً در این ماه شعبان درست است ولادت پنج بزرگوار مشهور است در این ماه، که آن هم من در ذهنم دو تا از سفیران است، حضرت امام عصر هم در شعبان، حالا نمی دانم آن دو بزرگوار هم در شعبان بوده، دو تا را می دانم در ماه شعبان وفات پیدا کردند، یک توقیع هم هست، حتی توقیع آخر هم در همین روزها داده شده

استاد جباری:

بله در 18 شعبان که نایب سوم هست، نیمه شعبان نایب چهارم وفات شان هست، نایب چهارم چون که موضوعیت دارد، نیمه شعبان سال 329 هجری آغاز غیبت کبری است، چرا؟ چون نیمه شعبان نایب چهارم از دنیا رفت، 6 روز قبل یعنی مثل امروز دهم شعبان توقیع از ناحیه امام عصر (ع) به او رسید، نامه ای رسید دستور العملی رسید در واقع پیامی رسید به او که

«فاجمَعْ أمرَكَ»

کارهایت را جمع کن

كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 516

«فإنَّك مَيّتٌ ما بينَكَ و بينَ ستّةِ أيّامٍ»

شش روز دیگر از دنیا خواهی رفت

امورت را جمع کن

«و لا تُوصِ إلى أحدٍ»

کسی را هم به عنوان جانشین تعیین نکن

وصیت نکن به عنوان امر جانشین

«فقد وَقعَتِ الغَيبةُ التّامّةُ»

حالا متن توقیع را دیگر فرصت نیست من کامل بخوانم، اما مضمون آن این است که غیبت تامه یعنی غیبت ثانیه، یا کبری، اتفاق افتاد و جانشین تعیین نکن، و نایب چهارم هم همین کار را کرد و کسانی به او مراجعه می کردند می گفتند که جانشین تو کیست، می گفت که

«الأمر الی الله»

امر از آن خدا است

 و خودش به آن مسیری که باید سوق خواهد داد و روز نیمه شعبان که شد بعد از 6 روز دیدند او از دنیا رفت و آن امر محقق شد، در این توقیع محورهایی هست که منتهی حالا من بیان بکنم نیاز به توضیح دارد، می ترسم خود محور بیان شود، اما توضیح آن بماند، اگر توفیق باشد هفته آینده

مجری:

از این سفیران، 4 سفیر بزرگوار حضرت امام عصر(عج) دوتای آنها نایب سوم و چهارم در شعبان بوده وفات شان درست است؟ آن دو بزرگوار دیگر که ایام دیگری بودند

استاد جباری:

بله شعبان بوده

مجری:

خیلی متشکریم استفاده کردیم و از شما عذرخواهی می کنم وقت مان هم به پایان رسیده باز هم تبریک عرض می کنم، همچنین خدمت شما اعیاد ماه شعبان را بخصوص امشب که شب میلاد حضرت علی اکبر جوان کربلا است ان شاءالله که بر شما مبارک باشد همچنین بر بینندگان و همچنین تشکر می کنم از حضور تان و قدم رنجه فرمودید وقت گذاشتید برای ما جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه و متخصص در مسائل تاریخ و سیره.

خب عزیزان بیننده امیدوارم که برای شما هم مورد استفاده قرار گرفته باشد، ضمن اینکه از شما التماس دعا داریم و دعای ما هم تعجیل فرج آقا امام عصر (عج) هست از شما خداحافظی می کنیم تا دیدار دیگر خداحافظ.

اللهم عجل لولیک الفرج.


آینه تاریخ - پاسخ به شبهات تاریخی>

روز جوان حضرت علی اکبر ع زندگی نامه تولد جهاد و ایثار ازدواج شباهت به پیامبر ص الگوی جوانان انفاق کربلا توقیع غیبت کبری