سایر قسمت ها
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی

قسمت شصت و ششم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن

 

تاريخ: 05/ 02/ 1402

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد تقی غضبانی

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّد وَ عَجِّلْ فَرَجَهُمْ سلام و دورود بر پیامبر اکرم و اهل بیت مطهر ایشان و سلام خاص به آقا امام عصر. أللّهُمَّ صَلِّ عَلیٰ مَولانَا حجّة إبنْ الْحَسَنِ الْعَسْكَرِيَّ (عج الله تعالی فرجه الشریف)،  ان شاء الله که خداوند متعال عنایت بفرماید آقا امام زمان ظهور کنند و ان شاء الله بتوانیم حضور ایشان را درک بکنیم.

 عرض سلام و ادب و احترام خدمت یکایک شما عزیزان محترم، شما بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) برنامه راه روشن را تقدیم حضور شما خواهیم کرد با حضور کارشناس محترم برنامه جناب آقای دکتر ابوالقاسمی، استاد عزی که همیشه در این برنامه از محضر ایشان استفاده می کردیم، استاد عزیز سلام وقت شما بخیر

استاد ابوالقاسمی:

و علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

عرض سلام دارم خدمت شما جناب آقای غضبانی، و خدمت همه بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه جهانی حضرت ولی عصر، امیدوارم هر کجا که هستند موفق و پیروز باشند، در خدمت شما هستم.

مجری:

استاد هنوز در ایام عید فطر هستیم، این روز ها را تبریک عرض می کنیم خدمت شما، و امیدواریم که طاعات و عبادات شما و همچنین بینندگان عزیز در ماه مبارک رمضان مقبول درگاه الهی باشد. من خدمت شما عزیزان تبریک می گویم عید سعید فطر را در این ایام خیلی از هموطنان ما و حتی برخی از بینندگان ما که در کشور های همجوار ما هستند، هنوز در جشن عید فطر به سر می برند و خدمت همه شما باز هم تبریک عرض می کنیم.

 راه روشن برنامه ای است که سعی می کند همیشه در مباحث و شبهاتی که بعضی وقت ها در جوامع مختلف، در محیطی که هستیم بعضی ها وقت ها بعضی از مسائل مطرح می شود، سعی می کند روی آن ها انگشت بگذارد و روی آن ها بحث و بررسی کنیم و برخی از مبهمات آن را برای شما عزیزان بیننده بشکافیم.

 مستحضر هستید که ما در سری برنامه های که در این چند قسمت اخیر داشتیم، قبل از ماه مبارک رمضان و تا الان کتابی را جناب آقای دکتر برای ما معرفی کردند با عنوان "دین در ترازوی اخلاق" این کتاب یک سری اشکالاتی داشت که به نقد و بررسی آن پرداختند و خیلی هم زیبا استفاده کردیم. یک نکته هم این که 3000151515 را فراموش نکنید، 313 را بفرستید عضو کانال شبکه حضرت ولی عصر بشوید و در آن جا برنامه هایی که عزیزان ما در شبکه برای شما دارند را می توانید ببینید و ان شاء الله مورد استفاده قرار بگیرد، استاد عزیز در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

ما راجع به کتاب دین در ترازوی اخلاق، کتاب آقای دکتر ابوالقاسم فنایی صحبت کردیم، پژوهشی است میان اخلاق دینی و اخلاق سکولار، روشی که ما داشتیم برای این که همه عزیزان بدون هیچ دغدغه ای بتوانند حرف ها را مقایسه بکنند، خود کتاب را آوردیم و از ابتدا شروع کردیم و رفتیم تا این که به فصل آخر کتاب رسیدیم که بخش های آخر و نتیجه گیری های اصلی این کتاب است.

 آن بخش نهایی، نهایی کتاب که دیگر گل بحث های ایشان می خواهد باشد، فصل هفتم، بخش چهارم، تئوری ناظر آرمانی و حل پاردوکس اخلاق دینی، صفحه 253 این کتاب. در این صفحه شروع می کند به صحبت کردن و طرح مسائلی، از بحث تئوری ناظر آرمانی و حل پارادوکس اخلاق دینی شروع می شود.

 در این جا ایشان می آید مطالبی را مطرح می کند راجع به اعتقادات خودشان، چیزی که به عنوان اعتقادات و جمع بندی مطرح می کند سعی می کند در این جا همان نظریه رایج شیعه را مطرح کند، چیزی غیر از آن این جا نمی گوید، سعی می کند در جمع بندی همان ها را مطرح کند.

 حالا این هم یک مقدار جای سوال دارد شما که این همه مطلب های خلاف در قبلش گفته بودید، چرا این جا سعی می کنید نظریه رایج شیعه را بیان کنید، در جمع بندی طرف اول و آخر کتاب را نگاه می کند که چه گفته و خیلی به وسط ها دقت نمی کند.

 مطالبی که مطرح می کند بیشتر مطابق با دیدگاه عدلیه است، ولی چند تا مطلب دارد در صفحه 254، جمله ای راجع به تقدم بعضی از ویژگی ها حتی بر اراده تکوینی خدا مطرح می کند. حالا آیا این مطلب درست است یا خیر؟ من فقط اجمالا اشاره می کنم برای کسی که اهل تحقیق در این بحث ها هستند. در آخر پاراگراف دوم این کتاب در صفحه 254، این طور مطرح می کند "فرقی که هست این است که خدا قادر است این اوصاف و ویژگی ها را نادیده بگیرد خوبی و بدی، درستی و نادرستی اخلاقی اوصافی عینی و واقعی است، مثل این که عدد دو زوج است، نمی گوید که زوجیت واقعیت ندارد، این اوصاف چون عینی و واقعی هستند بر اراده خدا مقدم هستند؛ اما تقدم آن ها بر اراده خدا از یک نظر همچنان تقدم اوصاف و ویژگی های ریاضی و منطقی بر اراده او است" دقیقا همان مثالی که عرض کردم، که دو زوج است، خدا اگر بخواهد دو تا انسان را خلق بکند باید زوج خلق کند، نمی شود دویی باشد که غیر زوج باشد.

 "فرقی که هست این است که خدا قادر است این اوصاف و ویژگی ها را نادیده بگیرد و مراعات نکند، اما نمی تواند آن ها را عوض کند" نمی شود دویی باشد که زوج نباشد.

 "مراعات ارزش های اخلاقی از سوی خداوند چیزی نیست که از بیرون بر او تحمیل شود، یعنی این اوصاف و فضایل و کمالات خود خداوند است که مانع صدور فعل یا حکم غیر اخلاقی یا ضد اخلاقی می شود" این که دقیقا حرف عدلیه است "اوصاف و ویژگی های اخلاقی واقعیت دارند، اما وجود ندارند" حالا ایشان که می گوید وجود ندارند، در واقع وجود اعتباری دارند، یا وجود ربطی. "و چون وجود ندارند مخلوق هیچ کس نیستند و نیازی به خالقی ندارند" خیر، نمی شود مخلوق نباشد، زوجیت خلقش به خلق دو است، تا زمانی که دو خلق نشده باشد زوجیتی هم وجود ندارد. این جمله یک جمله ای است که در واقع از این جا ایشان می خواهد یک مقدار برود سمت توزیع و جمع بین نظر اشاعره و معتزله و عدلیه. می خواهد جمع بکند، جالب این جا است «جمع بما لا یرضا به صاحبها» است چیز هایی را مطرح می کند گاهی اوقات دو طرف هم قبول ندارند. لذا حتی بر اراده تکوینی خداوند که منشأ وجود کائنات است نیز مقدم هستند، بر کدام اراده تکوینی؟ بر اراده تکوینی اولیه یا اراده تکوینی مؤخر؟ یعنی چه؟ خداوند متعال یکی بود که اصلا دو در عالم نبود، در آن زمان اصلا زوجیتی وجود داشت؟ نه. وقتی که دو در عالم نیست، آن جا اصلا زوجیت معنا ندارد، تحقق زوجیت در عالم چگونه انجام شد؟ یکی آمد که آن یک قابلیت دو داشتن داشت مثلا خدای متعال نور پیامبر را خلق کرده است، نور امیرالمؤمنین را خلق کرده است، این دو تا شد این جا دویی است که زوجیت دارد، این نیست که بگوییم این جا زوجیت قابل خلق نیست، چرا این جا زوجیت قابل خلق است، اما به تبع مخلوقات دیگر.

در ادامه می گوید ولذا حتی بر اراده تکوینی خداوند که منشأ وجود کائنات است نیز مقدمند. نه بر اراده تکوینی اولیه الهی مقدم نبودند. می آید در صفحه 255، مطلبی مطرح می کند "لذا هم خدا می تواند ناظر آرمانی باشد و هم عقل و وجدان اخلاق آدمیان" این می تواند به چه معنا؟ می تواند آن احتمالات نیک گویی عقلی که در خارج رخ می دهد، مثلا می تواند در بین انسان ها یک نفری پیدا بشود که قدرت ارتباط مستقیم با عالم بالا مثلا پیامبر داشته باشد، این می تواند، اما همه می توانند این کار را بکنند؟ خود شما قبلا گفتید از هر کسی بر می آید، اغلب مردم عقل شان عقلی که این کار را انجام می دهد نیست. چرا شما در کتاب تان همه جا مطلق گویی می کنید؟ و این قید ها را فقط در جاهای محدود می آورید؟ این هم یکی از اشکال های این کتاب است، قبلا در صفحه 200 تصریح کرده است که عقل ما نمی تواند واقعا ناظر آرمانی باشد.

 راجع به ملازمه بین حکم عقل و حکم شرع این جا قبول می کند و بعدا مفصل صحبت می کنیم، اما می گوید با معنایی که خودش مطرح کرده است، همان معنای قبول نزد عدلیه است. در آخر این صفحه می گوید بنابراین اخلاق در آن واحد هم می تواند هم دینی باشد و هم سکولار. گفتیم ایشان تأکید بسیار زیادی روی این کلمات دارد، حتی از جلد کتاب می خواهد قبح زدایی از بعضی از کلمات بکند. ان شاء الله در جمع بندی خدمت تان عرض می کنیم، صفحه 256، در اواخر صفحه یک جمله مغالطه ای می گوید خلاصه این که گزاره هر کاری که خدا به آن فرمان بدهد خوب است، می تواند هم تحلیلی باشد، هم ترکیبی. یعنی حرف اشاعره نه درست است، اگر مقصود از خدا در این گزاره ناظر آرمانی باشد این گزاره تحلیلی است، و اگر به فرض محال چنین خدایی به قتل و غارت و شکنجه و دزدی فرمان دهد این کار ها خوب خواهند شد، اما این فرض محال است، چرا فرض محال را برای توجیه نظر اشاعره شما می آورید، خودت می گویی فرض محال است شما می آیی از یک طرف می گویید من می خواهم جمع بکنم بگویم هم اشاعره هم معتزله، هر دو یک حرف می زنند، فقط دو دیدگاه است، این را که خودت می گویی محال است، وقتی محال است چگونه می آیی می گویید حرف عدلیه با حرف محال اشاعره قابل جمع است، این چه طور با هم قابل جمع است؟

عرض کردم ایشان سعی دارد یک طوری حرف اشاعره را توجیه بکند که یک مقداری قابل قبول بشود، بگوید اصلا حرف اشاعره این نیست، فرض محال هم نمی دانند، اصلا محال نمی دانند، واقعا می گوید خدا می تواند پیامبر را به جهنم ببرد و هیچ مانعی هم ندارد. و خیلی جا ها می گویند محقق هم شده است، می گویند خدا به دجال اعجاز مرده زنده کردن خواهد داد. این یعنی عدم امکان، بر فرض محال، این ها اصلا می گویند در عالم محقق می شود، می گویند خدا به مدعی دروغین نبوت که هیچ، به مدعی دروغین الوهیت قدرت فرا تکوینی داده است، این ها را اصلا قبیح نمی دانند، می گویند خدا انجام می دهد، شما می گویید فرض محال، ولی آن ها می گویند اصلا فرض محال نیست، محقق شده است. گفت چیزی که برای شما افسانه است برای آن ها خاطره است، آن ها این ها را خاطرات شان می دانند.

 لذا نمی دانم این اصرار بر توجیه کلمات اشاعره برای چیست؟ الان نگاه بکنید بالای صفحه نزاع اشاعره و معتزله به این صورت حل می شود که بگوییم هر دو گروه بر خطا هستند، حالا این یک نظر جدید شد، زیرا هر دو گروه بر اساس یک پیش فرض نادرست و مشترک بر این اتفاق موضع گیری می کنند، و حالا یک نظریه جدید می دهیم که مطابق با هر دو هم است. نمی دانم اگر مطابق با هر دو است، با هر دو قابل قبول است چطوری هردو بر خطا هستند. با این همه در اثر پذیرش تئوری حسن و قبح اخلاقی شرعی و نقلی نخواهد شد، هر چند بر اراده و امر و نهی خدای اخلاق هم مقدم نخواهد بود، یعنی می توان گفت که حسن و قبح دو نوع است، نوع اول ذاتی و عقلی است، و نوع دوم شرعی و نقلی، این جمع بندی دقیقا جمع بندی است که ما روز اول گفتیم.

 در این برنامه ما عرض کردیم اعتقاد عدلیه این است که بعضی از چیز های حسن و قبح ذاتی دارند و عقل حسن و قبح آن ها را ذاتا درک می کند، و بعضی چیزها اقتضایی است، چون اقتضایی است عقل در آن ها حکم قطعی نمی کند، بعد از این همه بالا و پایین کردن آخرش به حرف عدلیه رسید. این که شما دارید می گویید همان شد، پس چه می گویید هر دو غلط هستند، تو حرف عدلیه را می خواهی بزنی، حرف اشاعره را هم می گویی محال، بعد می گویی یک نظریه جدید، بعد می گوید اشاعره و معتزله حرف شان با هم یکی است. نوع دوم شرعی و نقلی، حسن و قبح ذاتی آن است که از اطمینان اراده خدای اخلاق سرچشمه می گیرد، نه از اراده خدای فقه، این تفکیک های عقلی است که تأثیر آن چنانی ندارد، چنین حسن و قبحی در عین حال عقلی هم است و معنای عقلی بودن آن این است که عقل آدمی با قطع نظر از شرع و با قرار گرفتن در موضع ناظر آرمانی یا نزدیک شدن به او می تواند این نوع از حسن و قبح را درک بکند و بشناسد.

 این جا ما با ایشان اختلاف نظر داریم، خیر اتفاقا علمای شیعه خیلی کار را راحت تر کردند، بر خلاف شما که می گویید حسن و قبح عقلی را فقط و فقط اوحدی من الناس تشخیص می دهند، شیعه می گوید حسن و قبح عقلی را همه عقلا بالبداهه تشخیص می دهند، حسن عدل، قبح ظلم، کسی در این شک دارد؟ این را خود شان قبلا یک جا اشاره کرده است، گفته بود که شهود اخلاقی در امهات و آن مادرهای اصلی اخلاق جزء شهودهای اخلاقی است. حالا آن را بعدا دوباره صحبت می کنیم، پس این مطلبی که ایشان در این جا مطرح کردند را ما قبول نداریم.

 می آید در صفحه 258، اعتقاد به وجود حسن و قبح ذاتی مستلزم شرک نیست. دقیقا همان توضیحی که عدلیه در مورد الزام اعمال نیک بر خدا مطرح می کنند ایشان این جا آورده است، هیچ چیز جدیدی اضافه نکرده است. بعد می گوید خداوند به میل و اراده و اختیار خود ارزش های اخلاقی را مراعات می کند، دیگری او را به این کار وادار نمی کند، اخلاقی بودن خداوند و انطباق افعال او بر اصول و ضوابط اخلاقی مقتضای فضایل و کمالات اخلاقی خود او است، کمالات اخلاقی و از ذات او نشأت می گیرد.

 دقیقا عبارتی است که ما قبلا مطرح کردیم، گفتیم ذاتی خداوند است، وقتی ذاتی است دیگر لا یعلل، جناب آقای فنایی این همه توجیه ندارد، این قدر بالا پایین کردن ندارد.

 البته من آن جا گفتم ذاتی یک عده گفتند این ذاتی نیست و جزء صفات ذات نیست، گفتم خودشان هم همین را به کار برده است که این جا است.

 بعد می گوید خدای متعال چند جنبه دید نسبت به او داریم، تقدم جنبه اخلاقی خدا بر جنبه شارعیتش. ما گفتیم نه این ها هیچ تقدمی ندارند، عین هم هستند، وقتی ذات خدا شد، جنبه شارعیت او و جنبه اخلاقی او هیچ تنافی با هم دیگر ندارد.

 مجدد می آید می گوید بنابراین نزاع دامنه دار فیلسوفان اخلاق و متکلمان بر سر عقلی یا شرعی بودن ارزش های اخلاقی بر این پیش فرض نادرست مبتنی است که این هنجارها یا تابع اراده و خواست خداوند هستند یا مستقل از اراده و خواست او هستند، که متکلمان این را نمی گویند، اصلا ما این حرف را نمی زنیم، در حالی که اگر وصف ناظر آرمانی بودن را به عنوان یکی از اوصاف خدا بپذیریم اگر حیثیت ناظر آرمانی را از حیثت شارع بودن تفکیک بکنیم می توانیم بگوییم تقابل وجود ندارد. همه تفکیک می کنند، تفکیک صفت حکمت از صفت قدرت، از صفت حیات اغلب مشکلی ندارد، مشکل در کار شما است که در هنگام اجرا، در تطبیق خارجی هم این ها را از هم دیگر جدا می کنید، می گویید خدا می تواند اخلاقی باشد که شارع نیست، یا شارعی باشد که منافات با خلاق نداشته باشد. لزوم مساوات با اخلاق ندارد.

 می آید در انتها یک نتیجه گیری غلطی می کند، بر اساس همه این فروض ما برای این که این موارد و مصادیق حسن و قبح را بشناسیم ناگزیریم به ناظر آرمانی رجوع کنیم. خیر به عقل مراجعه می کنیم. البته چونان که دیدیم رجوع به ناظر آرمانی از طریق روش مرسوم در فقه امکان پذیر نیست، چرا امکان پذیر نیست؟ زیرا فقه عده دار شناخت احکام خدای شارع است که غیر از خدای اخلاق است، و شناخت حکم ناظر آرمانی راه و روش دیگری دارد.

 سوال شما که گفتید راه و روشش عقل است عقل اوحدی من الناس، ما گفتیم عقل عموم مردم، فقهای شیعه برای استنباط احکام فقط به ظواهر آیات و روایات که مراجعه نمی کنند، عقل را هم حجت می دانند؛ پس رجوع به ناظر آرمانی اتفاقا دقیقا جزء روش های مرسوم در فقه ما است، پس چه می گویید امکان پذیر نیست، چرا بی دلیل و الکی می خواهید فقه را زیر سوال ببری فقه عهده دار شناخت احکام خدای شارع است، که غیر از خدای اخلاق است، باشد، شما دو تا اسم گذاشتید، گفتید یک جنبه خدای شارع، با ظهورات روایت به آن می رسیم. یک جنبه خدای اخلاق با عقل به آن جنبه اش می رسیم، که هر دو را یکی می دانیم، شما این ها را از هم جدا می دانید، چرا نمی شود رسید؟ بله تفاوت این نظریه با نظریات رقیب روشن است، این نظریه با نظریه اشاعره در باب حسن و قبح از این نظر تفاوت دارد که آن ها حسن و قبح را تابع اراده و کراهت خدای خالق یا مالک یا شارع می دانند و خدای فقه را به جای خدای اخلاق می نشانند. بر اساس این دیدگاه راه شناخت حسن و قبح در وحی و نقل منحصر می شود و عقل نمی تواند هیچ نقشی در این جا داشته باشد. شما می گویید عقل نمی تواند، مگر عقل اوحدی که نزدیک به خدا بشود، اتفاقا ما خیلی بهتر از شما می گوید، می گوییم عقل همه می تواند این راجع به جنبه اشاعره.

 می آید اختلاف نظریه ناظر آرمانی با دیدگاه معتزه در باب حسن و قبح در این است که بر اساس دیدگاه معتزله اصولا ما در مقام شناخت حکم اخلاقی نیازی به ناظر آرمانی نداریم. معتزله درک حسن و قبح را بدیهی و سهل الوصول می داند. همان که ما عرض کردیم، در حالی که ارزش ها و هنجار های اخلاقی همواره بدیهی نیستند، این جا همان چیزی است که ما از همان اول عرض کردیم که شما می گویید اخلاق اخلاق، آقایان شرع را کنار بگذارید، فقه را کنار بگذارید، شما که می گویید بدیهی نیست. داوری های اخلاقی همواره از جنس حسن و قبح نیستند. بله ما هم این را می دانستیم، لذا گفتیم نمی شود به اخلاق تکیه کرد در برابر فقه، وقتی بدیهی نیست چگونه به آن تکیه کنیم؟ می شود ... و اگر کسی وجود عینی باید و نباید را هم بپذیرد نمی تواند وجود عینی امر و نهی را بدون فرض وجود امر و نهی کننده بپذیرد، و این امر و نهی کننده در قلمرو اخلاق کسی نیست مگر ناظر آرمانی. این مهم ترین اختلاف ایشان با دیدگاه شیعیان است حالا معتزله و عدلیه کلا.

 در همین جا ما یک نکته را اضافه می کنیم علت این که ایشان به این ورطه افتاده است چیست؟ یک جمله در قسمت دوم یا سوم بود که عرض کردم، نظریه خاص ایشان در مورد این که ظنون عقلی حجت است. ظنون عقلی را مطلقا حجت می داند که مقاله اش را آوردیم، چند تا از بحث ها را مطرح کردیم، گفتیم که ای استدلال غلط است، متأسفانه این نظریه را ایشان مطرح کرده است، بر اساس همان نظریه آمده است نتیجه گیری کرده است.

 می آید در صفحه 262، یک مطلبی مطرح کرده است که این مطلب هم یک مقداری مخالف عقاید منطقی است، حالا اجمالا لازمه تقدم در عالم ثبوت، تقدم در عالم اثبات است. این حرف خلاف قطعی همه مسلمات منطقی در تقسیم عالم ثبوت و اثبات است، یک سری مطلب ایشان مطرح کرده است، اجمالا عرض می کنیم.

 تتبع ایشان تتبع خوبی در مورد نظر ها است؛ اما کاری که ایشان انجام داده است، یک سری سوالات بی پاسخ در این کتاب داریم، من صفحاتش را هم نوشتم وامیدواریم که ایشان به این سوالات بتواند جواب بدهد. یک: چه دلیلی برای الزام به اخلاق وجود دارد؟ شما در صحفه 58 و 59 می گویید ما دو مدل دیدگاه اخلاقی داریم؛ مصلحت اندیشانه و دیگر گروانه، و هنوز هم هیچ کدامش ثابت نشده است، هر دو هم اشکالاتی دارد، ما چه دلیلی برای الزام به اخلاق داریم؟ بدیهی است؟ بدیهی هم که نیست.

 دوباره در صحفه 182، پایبندی به ارزش های اخلاقی به دلیل نیاز دارد، که این کار را از نظر عقلانی توجیه بکند، خود اخلاقی بودن یک سوال موجه است و دلیل می خواهد، به چه دلیل ما باید اخلاقی باشیم؟ چون همه می فهمند؟ شما که گفتید همه نمی فهمند، بدیهی است؟ خیر بدیهی نیست. منشأ احکام اخلاقی چیست؟ صفحه 174 گفتید اختلافی است منشأ انتخاب اخلاقی، ما از کجا بفهمیم از چه منشأی باید فهمید، شما همان اول آمدید تقسیم کردید، یا همه باید عقلی باشند، یا همه شرعی، و حال این که ما قبلا گفتیم تقسیم بندی می تواند ترکیبی باشد از عقل و شرع.

 سوال بعدی شما در صفحه 159-170، تأکید کردید اگر شخصی به اندازه کافی عاقل نباشد باید با محرک های غیر اخلاقی او را به سمت اخلاق کشاند. به چه دلیل باید با محرک های غیر اخلاقی شخص پایبند باشد؟ شما که گفتید هیچ دلیلی برای التزام به این محرک های غیر اخلاقی به جز اخلاق نداریم. از این طرف، طرف اخلاق را قبول ندارد، می گوید سراغ غیر اخلاق برو. چرا سراغ غیر اخلاق بروم؟ برو سراغ اخلاق.

 این یک دور واضح می شود، اگر شخصی به اندازه کافی عاقل نبود چرا باید محرکه های بیرونی یا شخص او را به سمت اخلاق هل بدهد؟

 در صفحه 183 ایشان گفتند این نکته مسلم است که عقل اخلاقی در اکثریت انسان ها آن قدر قوی نیست که در پناه آن انسان بتواند در برابر الزامات عقل خودگرا یا خواهش ها و تمایلات خود خواهانه و نفسانی مقاومت کند.

 مطلب بعدی ایشان می فرمایند که در آن تقسیمی که در آن ابتدا انجام می دهند و عقل را از اخلاق جدا می کنند، غیر از آن آخر، عقل الزام آور نیست، وقتی که عقل الزام آور نیست چطور افراد عقلا موظف هستند با صداقت و جدیت در جستجوی حقیقت برآیند؟  صفحه 163، این سوالی است که ما نسبت به مطالب این جا داریم.

 سوال بعدی به عبارت دیگر چه دلیلی برای لزوم اطاعت از خدای شارع وجود دارد؟ ایشان در صفحه 147 همه جواب ها را رد کرده است و به اخلاق برگردانده است، خود خدای اخلاقی هم که لزوم به اطاعت ندارد، پس خدا لزوم به اطاعت ندارد. چطور شما بعدا می آیید عبادت را مطرح می کنید؟

جالب این جا است که در باب فقها مطلقا فقه را رد می کند، فقه یعنی اشتباه و راه اشتباه رفتن، نمی شود یک فقیهی درست کلمات را فهمیده باشد؟ راه درست را رفته باشد؟ چطور شما در بحث ناظر آرمانی که می گویید انسان است می گویید نه درجات مختلف داریم، بعضی از انسان ها عقل شان این قدر کامل نیست که بتوانند اخلاق را درست درک کنند؛ لذا باید یک ناظر آرمانی خصوصیت هایی داشته باشد، چرا در باب فقه همین را نمی گویید؟ مگر علمای شیعه چهارده قرن راجع به فقه نگفتند که هر کسی نمی تواند احادیث معصومین را درست بفهمد، باید مجتهد بشود، باید به نزدیک ترین حالت به آن ناظر آرمانی رسیده باشد به قول شما، به آن ناظر شارع رسیده باشد.

 شما همین حرفی که در مورد اخلاق می زنید، همین را در مورد فقه بگویی کل اشکالات فقهت بر طرف می شود، چرا آن جا این حرف را نزدی، با این اشکال، فقها برداشت های شان ظنی است. حالا فرض بکنیم برداشت یک فقیهی به خاطر کثرت ممارست روایات معصومین (علیهم السلام) و آیات برداشتت قطعی بود، متن را می خواند می فهمد متن چه می گوید، مثل شما به گمان نمی رسد، این جا اشکالی دارد؟ خیر.

 صفحه 105-143، وقتی اغلب انسان ها عقل ناقص دارند چطور می توانند اخلاقی باشند؟ به همان اشکالات قبلی بر می گردییم.

 صفحه 226، آمده است شرایط بسیار سخت و تقریبا غیر ممکن برای آن ناظر آرمانی؛ فرد نزدیک به خدا که توانسته است اخلاق را درست ببینید مطرح کرده است. چطور شما اخلاق را مجددا این می دانید؟

نکته بعدی حتی شهود های اخلاقی را ایشان اختلافی می داند، یعنی بدیهیات اخلاقی، چگونه دعوت به اخلاق می کنید وقتی، بدیهیاتش اختلافی است، صفحه 246، این بخشی از سوالات ما از این کتاب است، در این کتاب هیچ چیزی در مورد اصل اخلاق حل نکرد، فقط آمد یک سری تهاجمات نیم بندی با مغالطات و برداشت های غلط به شیعه انجام داد، به عدلیه انجام داد و بعد چیزی را ثابت نکرد.

 شما نهایت کاری که کردید چند تا اشکال مطرح کردید، چیزی از خودتان ثابت کردید؟ یک دلیل برای اثبات اخلاق کسی نگوید اخلاق بد است به عنوان این که اخلاق را مقدم بر شرع و صد در صد لازم الاتباع بدانیم، این یک سری سوالاتی که ما نسبت به ایشان داریم و باید به این ها جواب بدهد.

مجری:

استاد یک میان برنامه ای ببینیم و بر گردیم، ان شاء الله بقیه بحث را آن جا ادامه می دهیم، از بینندگان هم اگر کسی دوست داشت می تواند در همین سوالاتی که شما فرمودید یک تأملی هم کند، اگر کسی هم هست می تواند دفاع بکند و نظری بدهد می تواند با برنامه خودشان تماس بگیرد، از طریق پل های ارتباطی که برای شما عزیزان بیننده هست بعد از این میان برنامه بر می گردیم در خدمت جناب آقای استاد ابوالقاسمی خواهیم بود.

(میان برنامه)

مجری:

السلام علیک یا مولای، یا صحاب العصر والزمان، از جوار بارگاه ملکوتی حضرت فاطمه معصومه شهر مقدس قم در خدمت شما هستیم، از شبکه جهانی حضرت ولی عصر، شب های چهارشنبه جو شهر ما بیشتر مهدوی است و میزبان زائران حضرت معصومه و عزیزانی که به قصد عبادت در مسجد مقدس جمکران به قم می آیند هستیم و حال و هوا مهدوی است. ان شاء الله که عزیزان بیننده و کسانی که این شب و این چنین روزی را به یاد آقا امام زمان هستند و عبادت های خاص و دعای خاص شب های چهارشنبه را می خوانند ما را از دعای خیر شان فراموش نکنند.

 آقای ابوالقاسمی ما در خدمت شما هستیم، همچنان بحث دین در ترازوی اخلاق بود و سوالات و در واقع اشکالاتی که به این مباحث داشتیم.

استاد ابوالقاسمی:

یک سری اشکالاتی ما به این کتاب داشتیم که طبیعتا منتظر جواب هستیم. اما یک سری اشکالات علمی است، الفاظ نامأنوس در باب علم اخلاق را به کار بردند برای مخفی کردن اشکال، مثلا به جای لفظ بدیهی، لفظ شهود اخلاقی را به کار بردند، در یکی از صفحات، صفحه 143 یا صفحه 222 بود می آید شهود را در کنار کشف و کرامت قرار می دهد، در یک صفحه هر دو را مطرح می کند؛ ولی در بقیه جا ها منظورش همان شهود اخلاقی است که خودشان هم در مقاله چیستی شهود اخلاقی، بررسی معنی و انواع شهود و شهود اخلاقی در نزد فیلسوفان در صفحه 143، در جمع می گوید ما داریم می گوییم مقصودمان از شهود چیست؟ بدیهی است.

 شما می گویید که ما باید برای کنار گذاشتن فقه سراغ شهود اخلاقی برویم، شهود اخلاقی هم که شما گفتید خیلی هایش بدیهی نیست، تصریح کردید که خیلی از جا ها اخلاق بدیهی نیست، تصریح هم کردید که ما در خیلی از جاها نمی توانیم، فقط با استفاده از شهود اخلاقی می توانیم فقه را کنار بگذاریم، پس با اخلاق نمی شود فقه را کنار گذاشت.

 بله چیزی که فقهای شیعه اثنا عشری می گویند، جایی که عقل قطعی باشد، در این جا ما سراغ آیات و روایات هم اگر برویم تمام آن ها را با این عقل قطعی می سنجیم؛ اما اگر عقل قطعی نباشد ما هر چه آیات و روایت داشته باشیم باید مقدم بر این ظن بکنیم. مشکل اصلی و اساسی مبنای ایشان همین است که عرض کردیم یک مقاله هم راجع به همین قضیه دارد.

 پیش فرض های بدون دلیلی برای استناد های خودشان دارند. در صفحه 56، هر کس حق دارد زندگی شخصی خود را بر اساس تصور مطلوب خود از زندگی خوب بنا بکند، این حق داشتن از کجا آمده است؟ هر کسی حق دارد زندگی خودش را بر اساس تصورات مطلوب خودش بنا بکند، به صورت مطلق، بعدا خودش می آید به این قید می زند، ولی آن جایی که شما به عنوان حق مطرح می کنید، و بعد شریعت را با آن زیر سوال می برید، لذا جامعه یا دولت یا اکثریت حق ندارد سبک زندگی مطلوب خود را بر افرادی که به گونه ای دیگر می اندیشد تحمیل کند، این که هر کس حق دارد، حق اثباتش دلیل می خواهد، اصل این است که کسی حقی ندارد، حق دارد یعنی طلبکار است، این که حق دارد را شما از کجا آوردید؟ ثابت کردید هر کسی حق دارد؟ نه. با اخلاق می خواهید ثابت بکنید؟ نمی توانید، چرا که شما اخلاق تان فرع این است. باز دور پیش می آید، این که هر کس حق دارد را شما از کجا آوردید، این پیش فرض بدون دلیل است.

 در صفحه 154، می گوید مملوک نسبت به مالکش حق دارد. در حالی که در صفحه 151، می گوید خدا به عنوان خالق حق ندارد، مملوک، مخلوق حق دارد، مالک و خالق حق ندارد! این چگونه است؟

کرامت انسان ذاتی او است، صفحه 155، این جمله یعنی چه؟ یعنی هر انسانی به صورت مطلق کرامت دارند، چون ذاتی که از او جدا نمی شود یعنی تمام انسان ها ذاتا کرامت دارند؟ خود شما می توانید بپذیرید؟ خیر. این هم از مطالبی است که ایشان مطرح کردند، و هیچ دلیلی برایش نیست، بلکه جزء پیش فرض های غلط به حساب می آید.

 صفحه 153، حجیت ظواهر فرع سنجیدن مفاد آن ها با شهود های اخلاقی است. این پیش فرض را شما از کجا آوردید که ظواهر شریعت تنها زمانی حجیت دارند که با شهود های اخلاقی سنجیده بشوند، دلیل تان چیست؟ شما که می گویید ما شریعتی داریم که می تواند عقل اخلاقی نباشد، چرا باید بسنجد؟ هر دوی این ها هم ظنی هستند، چه دلیلی بر ترجیح یک ظن بر ظن دیگر است این که قوی تر باشد، قوی بودن دیلیل بر حجیت نمی شود، هر دو احتمال است. پس این هم دلیلی برایش نیست، صفحه 253، این هم از حرف هایی است که مبنا ندارد.

اما پیش فرض های غلطی که ایشان دارند، صحفه 151، صفحه 235، خالقیت از نظر اخلاقی متضمن هیچ حقی برای خالق و هیچ وظیفه ای برای مخلوق نیست. شما که خالقیت را بعدا خودت می گویی خدای خالق همان خدای اخلاق است، و همان خدای مشرع است، چگونه این حقی برای او ایجاد نمی کند؟ اخلاق اجتماعی فقط دنیوی اندیش است، صفحه 152، که ما مفصل گفتیم چه کسی این چنین حرفی زده است؟ اخلاق اجتماعی که غرب می گوید فقط دنیوی اندیش است، و حال آن که اخلاق اجتماعی که دین می گوید اخروی اندیش هم است.

 صفحه 153، اخلاق اجتماعی وظیفه اش این است که تنها و تنها به رفاه مجتمع بپردازد، با ضمیمه صفحه 152، یعنی رفاه دنیوی شان، و حال آن که در نظر اسلامی اخلاق اجتماعی به رفاه اخروی مجتمع هم می پردازد. یعنی این مجتمع باید یک طوری باشد که اغلب آن ها در روابط آخرتی خودشان دچار مشکل نشوند.

 صفحه 64، یک حرف بسیار غلط زده است، پیش فرض ارزش های اخلاق اجتماعی که ایشان قبول دارد، صرفا پلورالیسم نجات است، یعنی هم نجات پیدا می کنند، اخلاق اجتماعی پیش فرضش پلورالیسم نجات است، نه ما پلورالیسم نجات را قبول نداریم. و ارزش های اخلاق اجتماعی که شما می گویید را هم قبول نداریم.

 صفحه 98، از پیش فرض های صد در صد غلط ایشان، ویژگی های خوب ساز و بد ساز متکثر هستند و محور یکسان ندارند، خود شما گفتید بعضی از چیز ها امهات و مادرهای ویژگی های اخلاقی هستند؛ پس چگونه این جا می گویید متکثر هستند، آن جا می گویید محور واحد دارند، و بعد هم می گویید مادر است، اگر مادر است از این گرفته شده است، قطعا از حرف های غلط این کتاب است.

 صفحه 99، این که انسان نمی تواند بر خودش ولایت داشته باشد نیز ادعای درستی نیست، انسان می تواند بر خودش ولایت داشته باشد، ولایت تامه، چون... بر ولایت تامه است، همان ولایتی که خدا دارد عین همان را انسان دارد، نه این چنین چیزی نمی شود. انسان اگر ولایتی داشته باشد، بر اساس اذنی است که خدا به او می دهد، بدون اذن خدا هیچ ولایتی ندارد.

 صفحه 100 – 129 لازم نیست احکام خدا همیشه دارای مصالح باشد، صرف نداشتن مفسده کافی است. آقا هیچ چیزی خالی از مصلحه یا مفسده در عالم نیست، نمی شود احکام خدا دارای مصلحت نباشد، آیا خدا فعل لغو انجام می دهد؟ خیر. خدا حکیم است، شما که صفت حکمت را برای خدا قبول دارید، آیا حکیم کار لغو انجام می دهد؟ به نظر شما اصلا کار لغو انجام دادن اخلاقی است؟ خیر کار لغو انجام دادن اخلاقی نیست.

 طبق نظیر خدای اخلاق هم بخواهیم نگاه بکنیم خدا کار لغو انجام نمی دهد، پس فعلی که در آن مصلحت نباشد لغو می شود. فعل بدون مصلحت انجام نمی دهد، این که لازم نیست احکام خدا دارای مصالح باشد شما این را از کجا آوردید؟ در تناقض با همین صفحه 171، می گوید هر عملی ظاهر و باطنی دارد، شما باطن همه را دیدید که می گویید همه شان می توانند خالی از مصلحت باشند، اگر دیده بودید می گفتیم آقای فنایی باطن عالم را دیده است، می داند که بعضی از اعمال باطن شان از مصلحت خالی است، ولی وقتی که نمی دانی چگونه می توانی ادعا بکنی که افعال خدا می تواند خالی از مصلحت باشد؟ یا در صحفه 237، راجع به رفتارها و افعال خدا صحبت می کند که این افعالی که مطرح می کند، شقوقی را مطرح می کند، و  شقوق مصلحت است، تقریبا هیچ چیزی نیست که خالی از این شقوق باشد، که در همه حالات مصلحت دارد. بخصوص به ضمیمه فرمایشات ایشان که می گوید هر اصلی یک بایدی دارد، اگر هر اصلی یک بایدی داشته باشد نمی شود خالی باشد هیچ عملی از باید یا نبایدی.

باز از پیش فرض هایی که ایشان مطرح کرده است و قطعا باطل است، مراعات اخلاق در جوامع سکولار از جامعه اسلامی بیشتر است. صفحه 129، ظنون عقلی مانند ظنون شرعی معتبر حجت هستند، و اغلب اوقات ظنون عقلی از ظنون ما از خبر واحد و آیات و روایات ضعیف تر هستند.

 خیلی جا ها ما یقین به حکم داریم از نظر ظواهر، شما می گویید ظواهر است ولی در نصوص است، شما هر چیزی که می بینید می گویید این ظاهر است ولی کسی که تخصص دارد این را نص می بیند، برای او یقین آور است.

 صفحه 143، ایشان یک فرمایشی دارد حتی در صورت یقین به حکم عقل نیز نمی توان حکم شرع را کشف و اثبات کرد، عقل می گوید این کار حسن است، نه خدای شارع معلوم نیست حکم داشته باشد، این که مخالف مبنای خود شما است. در صفحه 254-255، اعتراف می کند خدای اخلاق دقیقا تابع حکم عقل است، و حکم شرعی واقعی هم فرع حکم عقل است، در صفحه 256 می گوید خدا چون قادر است، چون که مختار است، چون که حکیم است مخالف اخلاق عمل نمی کند، این چنین خدایی معلوم است مخالف عمل نمی کند، دقیقا مطابق هم عمل می کند، وقتی مطابق عمل کرد یعنی: «کلما حکم به العقل حکم به الشرع»

 اشاره کردم به فرمایش ایشان در صفحه 250، می گوید علم مستند به وحی از مرحله پیامبر و امام که گذشت در غیر پیامبر و امام کلا می شود ظنی، این بحثی است که مفصل راجع به آن صحبت کردیم، که نتیجه این فرمایش این است اگر من به عنوان یک کسی که خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) را دیدم، خود پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) هم دستور صریح به من دادند، من باید بشینم سبک سنگین بکنم این حرف پیامبر چه چیزی است، فهمیده است یا نه، درست گفته است یا نه، ظاهر است یا...

مجری:

در زمان خودش هم گفتیم این صحبت چه قدر خطرناک است

استاد ابوالقاسمی:

این یک سری مبانی صد در صد غلط است ایشان و پیش فرض های غلط ایشان. مغالطه هایی داشتند، این مغالطه هایی که ایشان در این کتاب داشتند، اغلب مغالطه استقراء ناقص است، یعنی می آید به صورت مطلق صحبت می کند ولی دو تا شق را مطرح می کند. مثلا ظهر خانم به شوهرش می گوید امروز یا قرمه یا قیمه، شوهر می گوید نه، مرغ. این که می گوید یا قیمه یا قرمه، یعنی فقط یکی از این دو تا را باید انتخاب بکنی، غیر این دو تا حق نداری، به چه دلیلی غیر از این دو تا را حق نداریم؟ وقتی می آید دو تا مطرح می کند و باقی را مطرح نمی کند می خواهد ایهام بیندازد که باقی ممکن نیست و شق دیگری وجود ندارد. اگر فرض بکنیم یک مهمانی را به رستوران دعوت کنید، بعد در رستوران به ایشان بگویید که این جا مثلا کوبیده می خورید یا جوجه؟ یعنی یکی از این دو تا را باید انتخاب کنید، من غیر این دو تا را به شما نمی دهم، یعنی من شما را برای غیر از این دو تا مهمان نمی کنم. آن مهمان ممکن است که اول احساس کند که این جا فقط این دو تا غذا را دارد، اما بعد که دقت کند می فهمد که شما دارید او را محدود می کنید، به این مغالطه استقراء ناقص می گوید. ایشان در خیلی از فرمایشاتش استقراء ناقص کرده است، و بعد اخلاق را مطلق بار کرده است.

 اخلاق مقدم بر فقه است، چرا؟ یک جایی است که اخلاق بر فقه مقدم است، فقه اشکال دارد، چرا؟ چون یک جایی است که ما می گوییم اخلاق بر فقه مقدم است، فلان مطلب این گونه است، چرا؟ یعنی همه جا را کلی مطرح می کند، و این کلیات مقصودش دو سه مورد جزئی است. از این مغالطه در این کتاب ایشان چندین جا استفاده کرده است، استدلال هایی داشته است که از جهت منطقی یا مطالبی مطرح کرده است، مطالب منطقی و یا اصولی که این ها قطعا باطل است، مثلا صفحه 100 یک قیاسی درست کرده است. ظن به حکم شرع مستلزم ظن به حکم عقل است، این ظن چون مستند به نقل است معتبر است؛ بنابراین این می شود صغری، این می شود کبری، این می شود نتیجه. جناب آقای فنایی کدام یکی از اشکال معتبر قیاسات منطقی است حد وسط قیاس مان کجاست؟ نه شکلش شکل صحیحی است، نه حد وسط درستی دارد، ظن به حکم شرع مستلزم ظن به حکم عقل است، ظن به حکم شرع مستند به نقل است معتبر است؛ پس ظن به حکم عقل معتبر می شود؟ خیر، این که این جا جور در نمی آید.

 بعد شما می گویید از طریق حکم ظنی شرع می توان حکم عقل را کشف کرد، یک کلمه ظنی را هم شما این جا حذف کردید، همان که عرض کردیم ایشان مطلق مطرح می کند، و مقصودش بعضی از جا ها است، حکم ظنی عقل را می شود کشف کرد نه حکم عقل را به صورت مطلق، بله شمایی که نظرت این است که حکم عقل با ظن و شرع فرقی ندارد باید تأکید بکنید که اصطلاح من با اصطلاح عموم در این جا فرق می کند، موقعی که حکم عقل می گویم یعنی حکم ظنی یا شرعی، یا عقلی قطعی، شما نظرت این است که حکم عقلی هم شامل ظنی می شود و هم قطعی، بعد می گویی از طریق حکم ظنی شرع می توان به حکم عقل رسید، چه حکم عقلی؟ حکم قطعی؟ نه، اگر شما این را جلوی یک نفری که اصطلاح حکم عقلی اش حکم عقل قطعی است بگویید، می گوید پس ما با حکم ظنی شرع عقل مان به این نتیجه رسید قطعا، و حالا این که عقل به این نتیجه قطعی نرسیده است، به نتیجه ظنی رسیده است.

 یا صفحه 207 مطلبی مطرح کرده است که خودش تصریح کرده است که آقای سروش هم این را قبول ندارد، همه منطقی ها هم قبولش ندارند، اگر ابطال یک قضیه اعتباری تنها از طریق ترکیبی از قضایای حقیقی و اعتبار ممکن باشد اثبات آن نیز تنها از همین طریق ممکن خواهد بود، یعنی اگر چیزی را شما از یک طریق توانستی نفی بکنید، از همان طریق هم می شود اثباتش کرد، من الان می دانم که آقای فلانی خانه نیست، چرا که ماشینش در خانه نیست، هر وقت بیاید با ماشین می آید، اما الان اگر ماشینش دَرْ خانه بود یعنی حتما در خانه است؟ این جا یک استدلالی مطرح کرده است که قضایای اعتباری، بله نفیش از طریق قضایای حقیقی یا اعتباری ممکن است، اما اثباتش هم از همان طریق ممکن است؟ نه اثباتش الزاما از همان طریق نمی تواند باشد. لذا خود ایشان می گوید حتی آقای سورش هم این را قبول ندارد، منطقی ها هم این را قبول ندارند. در صفحه آخر هم که عرض کردیم، متقدم ثبوتا، متقدم اثباتا هم است، این راجع به استدلال های غیر منطقی ایشان.

 مبانی متعارضی داشتند مثلا راجع به این که احکام اخلاقی خدا، آیا احکام اخلاقی خدا ارشاد به حکم عقل است؟ صفحه 239 همین را می گوید بله این ها ارشاد هستند. در صفحه 171، می گوید نه تشریع هستند، صفحه 240، می گوید تشریع است ولی تشریعش ارشادی است. آقا تشریع باشد دیگر ارشاد نمی شود، مثل این که بگوییم دو است ولی فرد است، این چه تشریعی است که ارشادی است؟ مثل این که من خودم می فهمم، که دو دو تا می شود چهار تا. نه من بیایم بگویم حتما قانون می گذارم که دو دو تا چهار تا می شود، نمی شود که قانون بگذاری، اصلا جعل چنین قانونی معنا ندارد، وقتی عقل درک می کند تشریع معنا ندارد، شما خودت آمدی شرع را جدای از اخلاق در مرحله تصور گرفتی، در تصورش می شود جدا کرد، وقتی که شما در مرحله تصور جدا کردید، چگونه می آیید می گویید این تشریعی است و ارشادی هم است.

 در صفحه 185 می گوید نه، ما یک چیزی داریم به اسم شریعت اخلاقی که شریعت در اخلاق سکولار خیلی نادر است، آن هم سیر و سلوک و روش خلاصی از نفس اماره است، این چه چیزی است؟ این ارشاد به حکم عقل است جناب آقای فنایی؟ این تشریع است؟ این ها چیست؟ اگر عقل این ها را درک می کند، چه عقلی این ها درک نمی کند؟ عقل پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)؟ این که شرع می شود، یعنی در واقع ایشان آمده است یک جعل اصطلاح جدیدی کرده است، پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، معصومین (علیهم السلام) را که این ها (وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى) را هستند.

(وَمَا ينْطِقُ عَنِ الْهَوَى*إِنْ هُوَ إِلَّا وَحْي يوحَى)

و هرگز از روي هواي نفس سخن نمي‌گويد! آنچه مي‌گويد چيزي جز وحي که بر او نازل شده نيست!

سوره نجم (53): آیه 3

چه چیزی گرفته است؟ عقل و مستقل از شرع گرفته است این که نمی شود. این راجع به اولین مبنای متناقض شان در این کتاب.

 دوم؛ آیا داوری های اخلاقی بدیهی است یا بدیهی نیست؟ چندین جا مطالبی می آورد و تصریح می کند که بدیهی نیست، آن اوایل وقتی می خواهد بیاید عقل را مقدم کند می گوید طبیعی است، بدیهی است، واضح است. این قدر روشن است، شما که مطلقا اخلاق را بر عقل مقدم کردید، در خیلی از جا ها بدیهی دانستید، در آخر می گویید این بدیهی نیست. آیا اخلاق اجتماعی متکثر است یا غیر متکثر؟ در مورد اخلاق فردی صفحه 56 طبیعی است می گوید: چون درک ها از اخلاق فردی متفاوت است، پس کسی حق ندارد زندگی فردی را به دیگری تحمیل بکند، یعنی پاسخ به این سوال که زندگی خوب چیست؟ اخلاق فردی می شود. پاسخ این سوال می تواند متکثر باشد، اما جامعه خوب چیست؟ ایشان در صفحه 157 می گوید نمی شود که ما بگوییم جامعه چند تا تعریف داشته باشد، یک چیز بیشتر نیست و تعریف جامعه خوب را هم من می گویم، یک، دو، سه، چهار، پنج، شش تا شرط برایش می گذارد.

 باز هم در صفحه 57، می گوید نه، اخلاق اجتماعی هر کس بیانگر تصوری است که او از جامعه خوب دارد، پس تصورات هم مختلف می شود، پس هم اخلاق فردی متکثر شد، هم اخلاق اجتماعی متکثر شد، ما از شما کدامش را قبول بکنیم؟ این یکی از مشکلات دیگر است.

مجری:

جناب استاد برخی از قواعد و مبانی، در طول این مباحث داشتیم را بیان فرمودید یا اشتباه بوده است، یا با نظر خودش در تعارض و قابل جمع نیست و یا اصلا با آن چیزی که اساسی هست در تعارض است. یک میان برنامه ای را ببینیم و برگردیم ان شاء الله بقیه مبحث را در خدمت شما و عزیزان بیننده باشید.

(میان برنامه)

مجری:

یابن الحسن روحی فداک، اللهم عجل لولیک الفرج، بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر برنامه راه روشن همچنان در خدمت شما هستیم و از محضر جناب دکتر ابوالقاسمی بهرمند هستیم. استاد در خدمت شما هستیم بفرمایید

استاد ابوالقاسمی:

داشتیم عرض می کردیم تناقضاتی که در فرمایشات ایشان در این کتاب موجود است، در مرحله اول سوالاتی داشتیم، مرحله دوم مطالبی که ایشان مطرح کرده است، و الفاظ نامأنوسی به کار برده بود، مرحله سوم پیش فرض هایی بدون دلیل، چهارم پیش فرض های غلط، پنجم مغالطه ها، ششم استدلال های غیر منطقی، هفتم مبانی متعارض، الان در این بخش بودیم.

 گفتیم که ایشان مطرح کرده است که اخلاق اجتماعی متکثر نیست، تصریح کرده بود که اخلاق فردی متکثر است، اما اخلاق اجتماعی متکثر نیست، متکثر نباشد یعنی چه؟ یعنی این که یکی بیشتر نداریم، همین که هست، یک راه بیشتر نیست و آن هم راه درست است، اما ایشان می آید در صفحه 62 می گوید هم اخلاق فردی و هم اخلاق اجتماعی هر دو قابل نقد و ارزیابی عقلانی و هک و اصلاح هستند؛ یعنی چه قابل اصلاح و قابل هک هستند؟ یعنی این که ایشان یک تصوری دارد، و کس دیگر یک تصور دیگر، اگر یکی است، دیگر هک و اصلاح معنی ندارد، اگر چند تا است و قابلیت هک و اصلاح دارد هم فردی و هم اجتماعی، چه کار کنیم؟ آیا اخلاق فردی و اجتماعی مرز روشنی دارند؟ صفحه 61 می گوید نه نمی شود مرز قاطعی بین اخلاق فردی و اجتماعی ترسیم کرد، به دلایل متعددی، حرف هم حرف درستی است، پس حالا یک سوال، زمانی که نمی شود مرز قاطعی ترسیم کرد، می شود به قاطعیت گفت فلان گروه اخلاق اجتماعی را قبول ندارند؟ یا به آن مطلقا توجه ندارند؟ شما که می گویید چیزی که به عنوان اخلاق فردی مطرح می شود، خیلی جا ها داخل در اخلاق اجتماعی است، مرز قاطعی که ندارند، وقتی که مرز قاطعی ندارند شما چگونه می توانید بگویید مسلمانان قطعا اخلاق اجتماعی ندارند صفحه 52. این تقسیم بندی چگونه ممکن است، از این طرف می گویید این ها با هم قابل انفکاک نیستند، خیلی جا ها تداخل دارند، جای دیگر دارد مسلمان ها اخلاق اجتماعی ندارند.

 در صفحه 141، آمدند دلیلی برای کنار زدن فقه مطرح کردند که خود به خود موجب کنار زدن اخلاق در خیلی از جا ها می شود، این اخلاقی که ما می گوییم فکر نکنید مخالف اخلاق هستیم، مجدد عرض می کنم، ما جایگاه اخلاق در جامعه را می خواهیم مطرح کنیم، حجت الاسلام والمسلمین پناهیان در ماه رمضان یک سری مطالب را در سحر ها مطرح کردند به همین قضیه بر می گشت، گفتند که هیچ کس نمی گوید اخلاق بد است، این که شما بیایید با سوء استفاده از اخلاق بخواهید دین را بزنید، ایشان مثال هایش را زد، مثلا معاویه ادعای اخلاق مداری داشت، با حضرت علی جنگیده است، به خاطر اخلاق و خون عثمان است، رهایش کنیم. حالا با همان مدل در مصادیق یک عده آن طور مطرح کردند، یک عده از باب تئوریزاسیون آمدند با ایدئولوژی تقدم اخلاق بر شرع دارند شرع را کنار می گذارند.

 ایشان آمده است در صفحه 141، می گوید فقه غنای حکمی ندارد، حد اقلی است، لذا برای اداره جامعه مطلوب نیست، مگر اخلاق حداکثری است و مگر همه جا جاری است؟ خود شما می گویید در باب اخلاق اختلاف است، خیلی جا ها بدیهی نیست باید تحقیق بشود، چه فرقی بین فقه و اخلاق در این جهت است؟ اگر همین دلیل شما سبب کنار زدن فقه بشود در صفحه 141، این که شما اخلاق را در چندین جا آمدید غیر بدیهی دانستید، این هم موجب کنار زدن اخلاق می شود. اگر بگوییم که اجتهاد می کنیم، در فقه هم اجتهاد می کنیم، مسئله شرعی هست که در فقه نشود اجتهاد کرد؟ نه، همان طوری که در باب فقه اجتهاد است، در باب اخلاق هم اجتهاد است، پس در هر دو می شود اجتهاد کرد، چرا شما می گویید فقه غنای حکمی ندارد و حد اقلی است و برای اداره جامعه مطلوب نیست، اما اخلاق حد اقلی است و برای اداره جامعه مطوب است. حکم عقل ملازم به حکم شرع هست یا نیست؟ در صفحه 143، نه نیست، صفحه 254، تقریبا می گوید هست، با کنایه. ناظر آرمانی خدا است یا غیر خدا؟ فقط خدا است یا غیر خدا هم می تواند باشد؟ مثلا صفحه 176، گوهر عبادت عبارت است از این که آدمی به خود بباوراند که انسان خدا نیست و بنده است، وقتی من بنده هستم، یعنی آیا من می توانم بیایم و همانطوری که خدا ناظر آرمانی است من هم ناظر آرمانی بشوم؟ خدایی که تمام حسن ذاتی را دارد، من هر چه قدر هم بخواهم به خدا نزدیک بشوم، خدا که نمی توانم باشم. آیا من می توانم واقعا ناظر آرمانی باشم یا نزدیک به او می شوم؟ پس من واقعا نمی توانم ناظر آرمانی بشوم، ممکن نیست برای من، محال است، خودش هم یک سری قیودی آورده بود که تقریبا گفت محال است، مگر برای اوحدی که آن ها پیامبرها و ائمه هستند، پس این که شما مطرح می کنید دیگر غیر خدا واقعا نمی تواند باشد، پس چرا می آیید می گویید انسان می تواند بر خودش ولایت تامه داشته باشد؟ این ها چگونه با هم جمع بکنیم؟

جملاتی دارند، این جملات تناقضش درونی است، خودش خودش را رد می کند، صفحه 62، فروکاستن اخلاق اجتماعی به اخلاق فردی و تلاش برای تحمیل قرائت خاصی از اخلاق فردی بر همه افراد یک جامعه اخلاقا کار درستی نیست، و مصداق روشنی از ظلم و بی عدالتی به شمار می رود. این که ما اخلاق اجتماعی را در محدوده اخلاق فردی محدود بکنیم خلاف اخلاق اجتماعی است. شما اول اخلاق اجتماعی را ثابت بکن، محدوده اش چه قدر است و چه قدر نیست، بعد بیا بگو این خلاف اخلاق اجتماعی است. اگر من بیایم بگویم شما ماهیانه حقوقت به اندازه فلان آقا است، این در واقع مخالف حقوقی است که من دارم، اول ثابت بکن که حقوقت چه قدر است، تا بعد بتوانی ادعا بکنی من گفتم مثلا یک میلیون تومان است، کم گفتم، اول شما باید ثابت بکنید حقوقت دو میلیون تومان است تا بعد بگویید اگر من گفتم یک میلیون تومان است کم گفتم. فروکاستن اخلاق اجتماعی و اخلاق فردی و تلاش برای تحمیل قرائت خاصی از اخلاق فردی بر همه افراد جامعه اخلاقا کار درستی نیست، مصداق روشنی از ظلم و بی عدالتی است، این که تناقض است. شما هنوز اخلاق اجتماعی و حدودش را ثابت نکردید می گویید خلاف اخلاق اجتماعی است.

 نمونه دیگرش را عرض کردیم در صفحه 56، اگر خدا به فرض محال به کار بد دستور بدهد او خوب می شود، این که نمی شود و اصلا ممکن نیست، یک جمله ای دارند، که این جمله را ما قبلا اشاره کردیم که تناقض درونی دارد، آن چه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند، این یک مغالطه است آقا روایت دارد، نه روایت قید دارد، قید عقلی دارد، در بعضی از روایات قیدش نقلی است و شرعی درونش آمده است، آن چه برای خود نمی پسندی برای دیگران هم نپسند، مثالش را زدیم، یک بچه ای بردند آمپول بزنند، به آمپول زن می گوید آن چه برای خود می پسندی برای خود بپسند؛ تو می پسندی به من آمپول بزنی، یک آمپول هم بده من به تو آمپول بزنم، آن چه برای خودت می پسندی برای دیگران هم بپسند، این که نشد. این جمله من برای خودم می پسندم که نسبت به دیگران اعمال نفوذ بکنم در بعضی از مسائلی که آن ها اشتباه کردند، برای دیگران هم می پسندم در مسائلی که آن ها اشتباه کردند برای من اعمال نفوذ کنند. الان آن توهم دارد که خودش بر حق است و می خواهد بر من اعمال نفوذ کند، تو فکر می کردی درست هستی، ولی واقعا درست نبودی، من هم فکر می کردم درست هستم ولی اشتباه بودم واقعا، آن چه برای خود می پسندی برای دیگران هم بپسند، تو فکر می کردی درست هستی و اعمال نفوذ کردی، من هم فکر می کنم درست هستم اعمال نفوذ کنم، این جمله اصلا نمی تواند به صورت مطلق درست باشد.

 کار دیگری که انجام داده است، الفاظ قبیح و چیز های زشت را با کلمات درخشان بیان کردند، عصر عقل، عصر مدرنیته، نو زایی، خرد گرایی، عصر روشنگری، برای سکولاریست، دیدگاه های سکولاریستی معتدل در باب اخلاق، اخلاق می تواند هم دینی باشد و هم سکولار، یعنی سکولار دینی، اعتدال سکولاریسم، پس سکولاریسم با دین جمع می شود با اعتدال جمع می شود، با عقل جمع می شود، با مدرنیته و نوزایی، خرد گرایی، روشنگری، وقتی می خواهد راجع به سکولاریسم صحبت کند با این الفاظ درخشان صحبت می کند. اما راجع به دین که می رسد، در عصر روشنگری معیار توزیع آزادی عدالت است نه تقوا! شما این را بشنوید چه چیزی را احساس می کنید؟ تقوا خلاف عدالت است. مگر می شود کسی متقی باشد و عدالت نداشته باشد، این چه جمله ای است که شما نوشتید. عملا می بینیم که بسیاری از ضد ارزش های اخلاقی مثل دروغ، تهمت، کلاه برداری، در جوامع دینی به مراتب شیوع بیشتری دارد تا جوامع سکولار، دین بدون اخلاق به منزل نمی رسد، رهیافت معتزله و اکثریت شیعه که مدعی هستند اخلاق ذاتا سکولار است و بر شریعت تقدم دارد، یک جوری جمله بندی می کند که آدم احساس می کند ...، در صفحه 63 کتاب آن دیدگاه پلوراستی را مطرح کرده است، تصوف را مطرح کرده است، این هم یک مقداری اشکال دارد. البته از ایشان بعید نیست که بخواهد واقعا مروج آن فکر بشود، یعنی این مبانی که ایشان مطرح کرده است و رفتن به دنبال ظن و گمان بیشتر به همین تفکرات صوفی گرایانه می خورد.

 و دیگر به جد به دنبال کنار زدن جایگاه فقه، فقاهت و فقیهان و تفکر اسلام و دین است، صفحه 46-51-52-39-135-62-138-140-141-143-248-252، می آید مطالبی مطرح می کند، عباراتی که برای کنار زدن فقاهت است، مثلا از نظر عموم مسلمانان اخلاق شامل اخلاق باور یا اخلاق تفکر و تحقیق و اخلاق اجتماعی نمی شود، مسلمانان از یک سو تصور روشن از اخلاق باور یا اخلاق تفکر ندارند، از سوی دیگر اخلاق اجتماعی را به فقه فرو می کنند، فقیهان شیعه عموما در مقام نظر کاری به غالب تلازم شریعت و اخلاق و در مقام عمل قائل به جایگزینی شریعت به جای اخلاق هستند. در یک کلام مسلمانان نوعا اخلاق را به اخلاق فردی و به اخلاق رفتار فرو می کاهند و از نظر آنان اخلاق شامل اخلاق اجتماعی و اخلاق باور یا اخلاق تفکر و پژوهش نمی شود. اخلاق در حقیقت فکر جهان مدرن و فیلسوفان فقیهان جهان مدرن هستند، با استناد به متون دینی دال بر وجوب امر به معروف و نهی از منکر نمی توان حقوق بشر را نقض کرد، به صراحت باید گفت که علم فقه تئوری اداره جامعه از گهواره تا گور نیست، فقه غنای حکمی ندارد تا چه رسد به غنای برنامه مدیریتی. فتاوای فقهی عبارت است از فهم و برداشت و استنباط فقیهان از نصوص بیانگر احکام شرعی، این ها اخلاقا اتحاد پذیر هستند، و حجیت و اعتبار آن ها مشروط به سازگاری آن ها با ارزش ها و الزامات اخلاقی است. ظنی که از طریق خبر واحد و ظهور و آیات و روایات به دست می آید غالبا ضعیف تر از ظن به باور های اخلاقی است. در روش رایج حوزه های علمیه، شریعت جای اخلاق اجتماعی را گرفته است.

 یک کسی این جملات را از اول تا آخر کتاب را بخواند چه چیزی به ذهنش می رود؟ این که فقه بد است، شریعت بد است، حوزه بد است، اسلام بد است. وقتی می خواهد از سکولاریسم صحبت کند روشنگری، مدرنیته، عقل، خردگرایی، اعتدال. غربی ها که یک شخص را می خواهند تحلیل بکنند می گویند مقام معظم رهبری در سخنرانی شان امسال فلان کلید واژه را هفت بار به کار بردند، پس مشخص است که ذهن شان مشغول این قضیه است، فلان مطلب را ده بار گفتند، فلان مطلب را یک بار گفتند، فلان مطلب را اصلا نگفته است. شما وقتی می آیید در کتابت 15-16 جا این طور فقه را  می زنی، این طور فقها را می زنی، این طور حوزه های علمیه را می زنی، این طور شریعت را می زنی، این طور اسلام را می زنی، در طرف مقابل می آیی سکولاریسم را زیبا جلوه می دهی مشخص است که چه کار می خواهی بکنی، دیگر کوسه و ریش پهن که نمی شود، معلوم است یک اشکالی در این کتاب هست خیلی روشن است.

 در توجیه نظرات اشاعره توجیهاتی می آورد که اساسا این توجیهات را خود اشاعره در خیلی از جاها قبول ندارند، حرف هایی را مطرح می کند، محال دانستن این که خدا بتواند دستور به بد بدهد، اشاعره نمی گویند محال است امکان دارد، می گویند می شود، محال نیست می گویند خدا انجام نداده است ولی محال نیست، این چه توجیهی است که شما برای اشاعره می کنید؟

 ترتیب غیر منطقی در بعضی جا ها در کتابش دارد، مثلا صفحه 78، وابستگی زبان شناسان اخلاق به دین را آورده است، صفحه 93، وابستگی وجود شناسانه یا هنجار شناسانه اخلاق به دین، که وجود شناسان باید قبل از زبان شناسنان باشد، چون اگر وجودی این ها به هم وابستگی داشته باشند طبیعتا در زبان هم به هم وابسته می شوند، در وجود نباشند بعد می آید بحث زبانی مطرح می شود، این ترتیب یک مقدار منطقی است.

 اما مجددا عرض می کنیم در جمع بندی نهایی، کتابی که ما چند جلسه با هم خواندیم، الزام به اخلاق هیچ دلیلی نداشت، یعنی هیچ دلیلی برای این که بتواند اخلاق را به عنوان محور اصلی رفتار انسانی قرار بدهد نتوانست ثابت بکند، تصریح کرد که اخلاق همیشه بدیهی نیست و خیلی جا ها اجتهادی است، برای تشخیص اخلاق هر کسی نمی تواند اخلاق را تشخیص بدهد، افراد خاصی هستند که بتوانند اخلاق را تشخیص بدهند، این که ادله تشخیص احکام در نزد فقهای شیعه عقل قطعی است را یک جا اشاره کرده است؛ اما در هنگام رد نظریات شیعه این را مد نظر قرار نداده است، یک طوری تصور کرده است انگار که شیعه اصلا عقل را قبول ندارد و برای این که حرف خودش را به کرسی بنشاند مجبور شده است که عقل ظنی را هم ضمیمه عقل قطعی بکند، و عقل ظنی را بر حکم شرعی ظنی مقدم بکند و حال آن که ما در حکم شرعی ظنی اگر دلیل بر حجیت داشته باشیم قبول می کنیم، و حال آن که در حکم عقلی ظنی تصریح قرآن به نفع این است

(إِنَّ الظَّنَّ لَا يغْنِي مِنَ الْحَقِّ شَيئًا إِنَّ اللَّهَ عَلِيمٌ بِمَا يفْعَلُونَ)

(در حالي که) گمان، هرگز انسان را از حق بي‌نياز نمي‌سازد (و به حق نمي‌رساند)! به يقين، خداوند از آنچه انجام مي‌دهند، آگاه است!

سوره یونس (10): آیه 36

(فَمَا لَكُمْ كَيفَ تَحْكُمُونَ)

شما را چه مي‌شود، چگونه داوري مي‌کنيد؟!

سوره یونس (10): آیه 35

دقیقا در طرف مقابل قرآن قرار گرفته است، و به همین دلیل همه تلاش کرده است که اثبات کند که ظن حجت است، من دیدیم فقط ایشان بود، یک نفر دیگر هم بعد از ایشان دنبال همین حرف ایشان را گرفته است و یک مقاله ای نوشته بود و حال آن که جواب های مفصلی هم به ایشان داده شد.

مجری:

خیلی مواظب باشیم هم خود ما یک موقع مبتلا نشویم به این مباحث و حالا امروز هم که خیلی خوب بود، من به عنوان کسی که توفیق این را داشتم در خدمت شما بودم مباحث را قبلا جزء به جزء بیان فرمودید، الان این جمع بندی باز هم خودش یک کلاس درسی بود برای ما، امیدوارم برای بینندگان هم همین طور باشد، که آن مبانی ... و قواعد را کشف بکند کسی که می خواهد یک کتابی را مطالعه بکند حواسش باشد که این تناقضات درونش نباشد، اگر باشد این ها را یک گوشه ای یادادشت کند و خودش این مبانی را بچیند که متوجه باشد که آیا این کتاب برای مطالعه خوب است یا نه.

 خیلی متشکریم جناب آقای ابوالقاسمی عزیز، استاد حوزه و دانشگاه که این مباحث را برای ما ارائه فرمودید، فکر می کنم یکی از مباحث این کتاب به پایان رسید ان شاء الله با مبحثی جدید در جلسات آینده در خدمت آقای دکتر ابوالقاسمی و شما عزیزان بیننده خواهیم بود تا دیداری دیگر از همه شما التماس دعا داریم و آخرین صحبت ما دعا در فرج آقا امام عصر هست اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ، خدانگهدار!

 


راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی>

نقد کتاب دین در ترازوی اخلاق زوجیت احکام اخلاقی اخلاق فردی اخلاق اجتماعی حکم عقل و شرع تقوا عدالت