سایر قسمت ها
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی

قسمت شصت و نهم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
(قسمت سوم پاسخ به شبهات ضد انقلاب" حکومت، اهل بیت علیهم السلام، حکومت بنی العباس، حدیث احلاس، قیام قبل قائم (عج)، جهاد ابتدایی، بداء، شیعه و شهید")


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن (قسمت سوم پاسخ به شبهات ضد انقلاب" حکومت، اهل بیت علیهم السلام، حکومت بنی العباس، حدیث احلاس، قیام قبل قائم (عج)، جهاد ابتدایی، بداء، شیعه و شهید")

 

تاريخ: 26/ 02/ 1402

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد تقی غضبانی

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه الطَیبنَ الطَاهرین سلام عزیزان بیننده وقت شما بخیر، به برنامه راه روشن از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) خوش آمدید.

 در شام شهادت حضرت امام صادق، امام ششم شیعیان هستیم و این مناسبت را خدمت شما عزیزان عرض تسلیت و تعزیت داریم. امیدوارم که در هر کجا که هستید مورد عنایت آقا اما عصر باشید، و ما را تا انتهای برنامه همراهی کنید و ان شاء الله بتوانیم در ساعات و دقایقی که در خدمت شما هستیم و از محضر کارشناس محترم برنامه جناب آقای دکتر ابوالقاسمی، استاد حوزه و دانشگاه بهرمند بشویم و فیض ببریم، جناب آقای ابوالقاسمی عزیز سلام وقت شما بخیر، شهادت حضرت امام صادق (سلام الله علیه) را هم تسلیت عرض می کنم.

استاد ابوالقاسمی:

و علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

عرض سلام دارم خدمت شما جناب آقای غضبانی و خدمت بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه جهانی حضرت ولی عصر، و ایام شهادت امام صادق (علیه السلام) رئیس مذهب را به همه بزرگواران تسلیت عرض می کنم.

مجری:

خیلی متشکر از این که تشریف آوردید، و افتخار دادید که بتوانیم در خدمت شما باشیم. بینندگان مستحضر هستند که ما در دو جلسه قبل موضوعی را آغاز کردیم در خصوص کسانی که یک نوعی ادله ای را اقامه می کنند تا نظام مقدس جمهوری اسلامی را بی اساس بدانند، یا این نظام را خارج از مباحث عقیدتی و دینی بدانند.

عده ای یک طوری مستنداتی را ادعا می کردند که این را بخواهند نسبت به بدهند به یک حکومتی که مورد تأیید اهل بیت نبوده است و قطعا در مقابل اهل بیت بوده روایتی که آن ها ادعا کرده بودند، جناب آقای ابوالقاسمی فرمودند که یا سند آن ها ضعیف بوده است، یا دلالتی که آن ها می گفتند بر آن نداشت.

 امروز می خواهیم از زاویه دیگری این بحث را ادامه بدهیم و از محضر جناب آقای ابوالقاسمی استفاده کنیم، جاب آقای ابو القاسمی در خدمت شما هستیم، اگر نکته خاصی هم هست بفرمایید که بیشتر استفاده کنیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم ما در جلسه اول که این موضوع جدید را شروع کردیم، ما در این برنامه بنای مان بر نقد گفتمان های درون شیعی است، کسانی که با اسم شیعه می آیند و مطالبی را مطرح می کنند، حالا این مطالب که مطرح می شود یا واقعا و کلا طبق مبانی شیعه نیست، یا برداشت اشتباه آن شخص بوده است.

 یکی از شبهاتی که مطرح شد، شبهات ملک بنی العباس بود که ادعا می کردند حکومت ایران حکومت بنی العباس است، ما چندین جواب نسبت به این قضیه دادیم. یک: ادعای اصلی آن ها این است که بنی العباس دو تا پرچم دارند یکی در زمان ائمه بوده است، یکی در آخرالزمان خواهد آمد. در پاسخ گفتیم این روایت در نزد شیعه سند معتبر ندارد.

اجمالا خلاصه ای جواب هایی را راجع به ملک بنی العباس مطرح کردیم:

یک: این که در نزد شیعه سند معتبر ندارد، یک روایت در کتب شیعه است که آن هم سندش ضعیف است.

دوم: همان روایتی که در کتب شیعه آمده است اختلاف متن دارد. یک روایت می گوید بنی العباس دو تا پرچم دارد. روایت دیگر می گوید یک پرچم دارد.

سوم: روایاتی که در مورد حکومت بنی العباس صحبت کرده است که این ها در آخر الزمان به بنی العباس مرتبطش می کنند، به عراق مرتبط است نه به ایران، اصلا ربطی به ایران ندارد. حتی در آن روایت آمده بود که از شرق، یعنی از سمت ایران بنی العباس از بین می برند این چه ادعایی است که این ها می گویند حکومت ایران، حکومت بنی العباس است پس با آن مخالفت کنید.

 چهارم: همان روایت سنی را –گفتیم یک سند شیعه بیشتر ندارد که آن هم ضعیف است، بقیه متن ها سنی است- همان روایت سنی را برخی علمان مثل مرحوم ابن شهرآشوب آوردند و مطرح کردند کنایه از دو حکومت بنی امیه و بنی العباس دانسته بودند. این یک متلکی هم به معاویه بود، خلاصه آقای معاویه شما بنی سفیانی و بنی امیه ای نیستی، تو شاید بنی العباسی به حساب بیایی یعنی حکومت بنی العباس با دو پرچمش پرچم اول بنی امیه می شود، پرچم دوم بنی العباس می شود.

پنجم: در متن روایت اشاره به بداء شده بود که که برخی از علمای شیعه مثل مرحوم علامه مجلسی همان تک روایت شیعه را به عنوان شاهدی بر قضیه بداء آوردند. دیگر ما نمی فهمیم این ها را باید چطور بیایم بگوییم که این روایت هیچ ربطی به حکومت ایران نداشت.

ششم: استمرار حکومت بنی العباس تا ظهور. قرینه این روایات را هم می گفتند در روایات آمده است که حکومت بنی العباس به دست سفیانی از بین خواهد رفت.

 جواب هایی که داده شد: اولا: اغلب اسناد این روایات ضعیف است، اسناد معتبر این روایت تا زمان امام صادق (علیه السلام) بود. اصلا امام صادق هم نه، یک روایت از پیامبر، از امیرمؤمنان، یک روایت معتبر هم معتبر است دیگر. نکته اش این بود که ائمه بعد از امام صادق (علیه السلام) نسبت به بداء در مورد آن روایت صحبت کرده بودند، یعنی اخباری بوده است و محتل دو جنبه داشته است، و بعد از امام صادق، امام کاظم (علیه السلام) امام رضا (علیه السلام) امام جواد (علیه السلام) در زمان این ائمه راجع به چه چیزی صحبت شده است؟ راجع به بداء در آن فرمایشات امام صادق در مورد آخر بنی العباس صحبت شده است این ها را باید جمع بندی کنیم، به همین دلیل هیچ کدام از این روایات در کتب شیعه نیاوردند جز کتاب غیبت نعمانی.

 نکته دوم که مجدد می گوییم؛ حکومت بنی العباس طبق این روایات در عراق است، توسط حمله گروهی از ایران از شرق و سفیانی از غرب ازبین می رود.

 سوم: اصلا ما دو دسته روایات داریم، یک دسته می گوید بنی العباس به دست سفیانی از بین می روند، یک دسته می گوید به دست مغول از بین می روند، چه کار باید بکنیم؟ این تعارض است، یا باید بگوییم که دو تا بنی العباس هستند، که درست نیست، یکی می شود؛ پس باید بگوییم در یکی از این ها بداء رخ می دهد و ضعیف است، و آن هم محقق شد، روایات ملاحم و فتن می گویند اگر محقق شد این بهترین دلیل صحتش است، روایات می گوید بنی العباس به دست مغول ها از بین می روند، از بین رفتند و تمام شد، همه علمای شیعه هم گفتند بنی العباس به دست مغول ها نابود شدند. حتی با آن روایت ها بود که جان شیعیان بغداد حفظ شد.

 مطلب بعدی: این روایات با روایات پیشگویی عدد خلفای بنی العباس در تعارض است، گفتیم در روایات آمده است تعداد خلفای بنی العباس مشخص است، آن تعداد هم تمام شده است، چندین قرن است که تمام شده است، چه ربطی به الان دارد؟

 مطلب بعدی: اصل مسئله سفیانی بر اساس روایات معتبر بداء پذیر است، این ها می گویند چون در روایات آمده است که سفیانی بنی العباس را ازبین می برد، پس بنی العباس باید تا زمان ظهور باشند، روایات می گویند خود اصل سفیانی بداء بردار است، دیگر فرعش چه می شود؟

نکته بعدی: آن روایاتی که راجع به ملک بنی العباس صحبت می کند می گوید، وقتی ملکش بر می گردد به اسم بنی العباس بر می گردد، با نسب مشخص بنی العباس بر می گردد، الان در ایران کسی با نسب بنی العباس حکومت دارد می کند؟ در عراق کسی با نسب بنی العباس حکومت می کند؟ خیر. تازه مشخص است که برخی افراد که از بنی العباس در حاکمیت هستند، همین الان هم هستند که در سودان بود عمر البشیر، پس این ها هیچ ربطی به ایران و این قضایا نداشت، و انتساب این روایات به مسئله ایران یک انتساب بسیار ضعیف و سست است.

اما سراغ دسته ای دیگر از روایات برویم، ما اول آن روایات را گفتیم به این دلیل که ما وقتی راجع به مقوله بداء صحبت کردیم و ثابت شد که این روایات بداء بردار هستند، دیگر خیلی از مسائل دیگر که در روایات آمده است برای ما حل می شود. به عنوان نمونه الان اجمالا عرض می کنم تا دوستان در جریان باشند بعد متن ها را هم خواهیم دید.

 مثلا راجع به حدیث احلاس تا زمان سفیانی شما اسیر خانه های تان باشید، از خانه های تان تکان نخورید، حدیث احلاس اولا مقید به یک زمان شروعی است، نه مطلق، می گوید وقتی فلان اتفاق رخ داد شما دیگر تکان نخورید. ثانیا می گوید تا وقتی که سفیانی می آید، چرا؟ چون در این دوران هر کس ضد بنی العباس قیام کند شکست می خورد؛ اما سفیانی که آمد شما هم از شرق به بنی العباس حمله می کنید، و بنی العباس در یک قیچی ازبین می روند، بنی العباس از بین رفتند، حدیث احلاس برای ازبین بردن بنی العباس بود، گفت ضد بنی العباس قیام نکنید چون از بین می روید، مثل روایتی که می گفت ضد بنی امیه قیام نکنید، تا اتفاق خاصی بیفتد.

آقا وقتی ما ثابت کردیم مسئله بنی العباس که رکن اصلی روایات نهی از قیام است، حالا بعدا به این خواهیم پرداخت، خودش در آن بداء شده است، دیگر حدیث احلاس و حرمت قیام و این ها دیگر باید قضیه اش حل بشود. اما ما روایاتی که زحمت کشیدند بعضی از بزرگواران شیعه این ها را گردآوری کردند، به عنوان این که نگاه کنید قیام، جهاد، جهاد ابتدایی در زمان غیبت جایز نیست، عنوان هایی که در صفحات شان، در کار های شان آوردند

مجری:

شما ادله مدعیان را می خواهید بیان بکنید.

استاد ابوالقاسمی:

بله. یک مقداری غصه می خورم، اصلا این تقسیم بندی که انجام می دهند، کاش یک تقسیم بندی علمی بود. آمدند روایات نهی از قیام و جهاد ابتدایی عنوان گذاشته است، قیام است یا جهاد ابتدایی؟ این ها با هم فرق می کنند، جهاد ابتدایی یک چیز است، قیام یک چیز دیگر است، نباید این ها با هم خلط بشوند. قیام؛ خروج بر یک حکومت به اسم اسلام موجود است، جهاد ابتدایی حمله کردن به یک منطقه ای است که آن منطقه مسلمان نیستند، حالا به دلیل های مختلف، جهاد ابتدایی و قیام با همدیگر فرق می کنند، و آمده عنوانی که زیر مجموعه این ها قرار داده است، حرمت جهاد در رکاب غیر معصوم، نهی از قیام است؟ نهی از جهاد ابتدایی است؟ نهی از جهاد در رکاب غیر معصوم است؟ همه این ها با هم یکی هستند؟ سه تا هستند؟ اگر سه تا هستند چرا روایت ها را یک کاسه آوردید؟ حالا این هایی که من دارم می گویم آن بزرگوارانی که کار کردند خودشان می فهمند که من دارم چه می گویم، آن هایی که به این روایات در فضای مجازی هر روز استناد می کنند می فهمند که من دارم چه چیزی را مطرح می کنم، نهی از قیام است؟ نهی از جهاد ابتدایی است؟ یا نهی از جهاد در رکاب غیر معصوم است؟ کدامش است؟ این ها باهم فرق دارند.

 حالا ما روایت ها را نگاه می کنیم، ببینیم اصلا به این ها که مطرح کرده است مرتبط هست یا نه؟ اولین روایتی که آوردند در کافی شریف است، با این عنوان مطرح شده است:

«مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ الطَّاطَرِيُّ عَمَّنْ ذَكَرَهُ»

سند عمن ذکره است.

 لعَنْ عَلِيِّ بْنِ النُّعْمَانِ عَنْ سُوَيْدٍ الْقَلَانِسِيِّ عَنْ بَشِيرٍ الدَّهَّانِ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»

... از امام صادق (علیه السلام)

«قُلْتُ لَهُ إِنِّي رَأَيْتُ فِي الْمَنَامِ أَنِّي قُلْتُ لَكَ إِنَّ الْقِتَالَ مَعَ غَيْرِ الْإِمَامِ الْمَفْرُوضِ طَاعَتُهُ حَرَامٌ مِثْلَ الْمَيْتَةِ وَ الدَّمِ وَ لَحْمِ الْخِنْزِيرِ»

به حضرت عرض کردم من در خواب دیدیم که به شما عرض کردم، جنگ همراه با غیر امام مفترض الطاعه حرام است، اگر امام مفترض الطاعه فرمانده شما نبود رفتن به جنگ حرام است، مثل گوشت مردار، مثل خون، مثل گوشت خوک.

«فَقُلْتَ لِي هُوَ كَذَلِكَ»

امام فرمودند بله همین طور است، آن چیزی که تو در خواب دیدی درست بوده است.

«فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) هُوَ كَذَلِكَ هُوَ كَذَلِكَ»

الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1407 ق‏، ج5، ص 23، ح3

حالا این که در این جا آوردند، ما یک سند دیگر هم برایش داریم، در کافی این جلد 5، صفحه 23، حدیث شماره 3 بود، همین روایت در کافی، جلد 5، صفحه 27، حدیث شماره 2، هم آمده است، سند اولی هم ارسال داشت و هم در آن راوی مجهول دارد. سند دوم ارسال ندارد ولی راوی مجهول دارد، پس از جهت سندی این دو روایت معتبر نیست. اما شاید بگوییم چون در کافی آمده است از باب فقهی بشود به این استناد کرد؛ یعنی فرض بگیریم چون در کافی است بعضی بزرگواران می گویند به احادیث کافی از باب فقهی می شود استناد کرد. ما اگر این کار را انجام دادیم ببینیم این روایت چه دارد می گوید، امام صادق (علیه السلام) فرمودند که رفتن به جنگ همراه غیر امام مفترض الطاعه حرام است درست است؟ مالک اشتر امام مفترض الطاعه بود؟ نبود. جعفر ابن ابی طالب امام مفترض الطاعه بود؟ نبود. زید ابن حارثه امام مفترض الطاعه بود؟ خیر. این همه لشکریانی که امیرمؤمنان، آقا رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) به جنگ ها فرستادند آن ها امام مفترض الطاعه بودند؟ خیر.

 پس اگر این روایت با اطلاقی که این طور دارد مطرح می کند بخواهیم قبول کنیم، این با هیچ مبنایی نمی سازد، بگوییم منظورش این است که آن فرمانده اذن از امام نداشته باشد، خلاصه این که به اذن امام منتهی بشود، یعنی مثلا جناب مالک اشتر از امیرمؤمنان اجازه برای حکومت داشته است. محمد ابن ابی بکر اجازه ای داشته است، جعفر ابن ابی طالب برای جهاد اجازه داشته است؛ چون اجازه داشته است این هم مع امام مفترض الطاعه می شود، این طوری می شود. سوال اجازه حتما باید اجازه خاص باشد یا می شود اجازه عام باشد؟

مجری:

اگر اجازه باشد عام هم می شود.

استاد ابو القاسمی:

همان طور که در باب افتاء و مرجعیت می گویند مراجع اجازه عام دارند، آن کسانی که هستند می گویند ما اجازه عام داریم، پس باز این روایت اصلا ربطی به قضیه پیدا نمی کند. این چیزی که شما آوردید اصلا ربطی به مسئله ای که ما در آن هستیم ندارد، شما باید بیایید بگویید آقای حکومت آیا شما دلیلی برای اذن عام دارید یا ندارید؟ یا دلیلی برای اذن خاص دارید یا ندارید؟ اگر نداشته باشد، آن موقع این روایت ها شاملش می شود. اما اگر دلیل داشته باشد ربطی به این روایت پیدا نمی کند، می شود مثل مالک اشتر، می شود مثل محمد ابن ابی بکر، می شود مثل جعفر ابن ابی طالب، می شود مثل زید ابن حارثه، می شود مثل جناب مسلم ابن عقیل و دیگر کسانی که از طرف معصومین برای انجام کاری فرمانده بودند.

 پس باید نگاه بکنیم آیا این ها ادعای اذن دارند یا ندارند؟ اگر ادعای اذن دارند که بله دارند، می گویم دلیلت کجاست و بررسی می کنیم، شما نمی پذیرید او خودش می گوید این برای خود من شرعا قانع کننده است، من اجتهاد کردم، باشد برای خودش مشروع می شود؛ پس این روایت ها نمی تواند نه نفی جهاد باشد، نه نفی قیام و حکومت باشد.

 دوم: یک سوال می پرسم؛ آقایان گفته بودند حرمت جهاد ابتدایی بعد این روایت را مطرح کردند.

مجری:

ما گفتیم که جهاد ابتدایی غیر از قیام است.

استاد ابو القاسمی:

من یک سوال می پرسم جهاد ابتدایی زیر پرچم حکومت باطل که موجب تسلیط جائر بر مردم بشود جایز است یا نه؟ جهاد دفاعی نه ابتدایی، مثال یک حکومتی الان هست که خیلی دارد ظلم می کند، مثلا حکومت دوران بنی العباس است، مغول ها می خواهند به این حکومت حمله کنند، این جا جهاد دفاعی است یا ابتدایی است؟

مجری:

از سمت آن کسی که به آنه ها حمله شده است دفاعی می شود.

استاد ابو القاسمی:

دفاعی می شود، دارند به بلاد اسلامی حمله می کنند، این هایی هم که هستند، در ظاهر مسلمان، آن کسی که هم دارد حمله می کند در ظاهر غیر مسلمان، فقهای شیعه بالاجماع در آن دوران چه کار کردند؟ کنار نشستند.

مجری:

کنار نشستند که آن ها مسلط بشوند.

استاد ابو القاسمی:

اصلا ما از امیرمؤمنان روایت داریم مغول ها می آیند حکومت بنی العباس را از بین می برند، پس این چیزی که در این جا آمده است

«الْقِتَالَ مَعَ غَيْرِ الْإِمَامِ الْمَفْرُوضِ طَاعَتُهُ»

اولا هم شامل دفاعی اش می شود هم ابتدایی اش، پس چرا شما ابتدایی می گویید؟ ... چون مقام معظم رهبری فتوا به جواز جهاد ابتدایی دارند می خواهند که ایشان را بزنند، آخر این روایت اصلا ربطی ندارد، این روایت مطلقا غیر امام مفروض الطاعه حق رفتن زیر پرچمش ندارید، این مفروض الطاعه مقصود مستقیم است، پس نباید زیر پرچم مالک اشتر بروید، نباید زیر پرچم محمد ابن ابی بکر بروید، نباید زیر پرچم مسلم ابن عقیل بروید، نباید زیر پرچم جعفر ابن ابی طالب بروید، نه این با واسطه را دارد می گوید، باشد، این ها می گویند با واسطه اذن داریم.

 ثانیا چه دفاعی باشد چه تهاجمی، پس اصلا این روایت ها را شما نفهمیدید بزرگوارانی که به این روایت ها استناد می کنید، تقسیم بندی هم کردید عنوان حرمت جهاد ابتدایی هم رویش گذاشتید، اصلا این روایات ربطی به جهاد ابتدایی ندارد، مطلق جهاد را دارد می گوید، چه ابتدایی چه دفاعی، ولذا فقهای شیعه گفتند ما دفاعیش را هم نمی توانیم از حکومت جائر دفاع کنیم؛ چون دفاع از حکومت می شود، پس چیست؟ اگر خطری برای جان شیعیان بود آن موقع ما مجبور می شویم از این حکومت دفاع بکنیم، از باب ثانویه.

 پس این جا اصلا یک مطلبی را نشان می دهد خیلی عجیب، فقها چه زمانی فتوا به جهاد می دادند؟ برای حفظ جان شیعه، حالا برای حفظ جان شیعه شما مجبور می شوید اولیه باشد یا ثانویه، فرقی می کند؟ بعد تقسیم شان هم به دفاعی و تهاجمی اشتباه است، چرا؟ این ها می گویند جهاد ابتدایی یعنی این که شما از کشورت خارج بشوید، حالا فرض کنیم که یک دشمنی به ما حمله کرده است مثل آن اتفاقی که زمان صدام افتاد، صدام حمله کرده است و می خواهند برای مقابله با صدام وارد هور عراق بشوند، چون اگر وارد هور نشوند نمی توانند درست از خودشان دفاع کنند. سوال؛ این جا که الان وارد هور می شوند جهاد اتبدایی است یا دفاعی؟ پیشرفت در مناطق دشمن است می شود ابتدایی، اصلا تعریف ابتدایی و دفاعی هم غلط است، یعنی تفکیک های همین ها هم خیلی کار می برد، این طور نیست که شما یک روایتی بیاورید بگویید ما دیدیدیم این روایت نهی جهاد کرده است.

 این راجع به روایت اول که دو جنبه مطرح کردیم، در واقع سه جنبه، سند روایت ها ضعیف بود، البته عرض کردم چون در کافی شریف است بعضی بزرگواران می گویند ما در بحث های فقهی قبول داریم، خیلی از این کسانی که این ها را مطرح می کنند این ها اخباری منش فعلی گری هستند، نوعی اخباری هستند، چون اخباری هستند می گویند من کافی را قبول دارم حالا چه تو بگویی، چه نگویی، باشد چون قبول داری ما از این باب به شما اشکال نمی گیریم، در دو جنبه دیگر اشکال می گیریم، یک؛ این روایت هم دفاع را می گوید هم تهاجم را، هم ابتدایی را می گوید و هم دفاعی را، ربطی فقط به ابتدایی ندارد. ثانیا این روایت اگر شخص مأذون از طرف امام هم باشد شامل این نمی شود، چه می خواهد اذن خاص باشد چه اذن عام باشد، الان هم فقهایی که حاکم هستند می گویند ما اذن عام داریم، و حرف شان هم با ادله مطابقت دارد، بعدا مفصل صحبت خواهیم کرد، این روایت اولی که در گروه ها و کانال هایشان مطرح کردند و به آن استناد کردند.

 روایت دوم باز در کافی شریف است، جلد 5، صفحه 19.

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنِ الْحَكَمِ بْنِ مِسْكِينٍ عَنْ عَبْدِ الْمَلِكِ بْنِ عَمْرٍو»

 علی ابن ابراهیم از پدرش، از ابن ابی عمیر، از حکم ابن مسکین، از عبد الملک ابن عمرو، می گوید

«قَالَ لِي أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»

امام صادق به من فرمودند

 «يَا عَبْدَ الْمَلِكِ مَا لِي لَا أَرَاكَ تَخْرُجُ إِلَى هَذِهِ الْمَوَاضِعِ الَّتِي يَخْرُجُ إِلَيْهَا أَهْلُ بِلَادِكَ»

چرا تو مثل بقیه اهل شهر تان نمی روی آن جایی که آن ها می روند.

«قَالَ قُلْتُ وَ أَيْنَ»

کجا می روند؟

فرمود:

«جُدَّةُ وَ عَبَّادَانُ وَ الْمَصِّيصَةُ وَ قَزْوِينُ»

چرا به این مناطق نمی روی؟

«فَقُلْتُ انْتِظَاراً لِأَمْرِكُمْ وَ الِاقْتِدَاءِ بِكُمْ»

منتظر شما هستم.

 امر این جا به معنی دستور نیست، به معنی زمان قیام است، حالا ما بعدا می آییم، اصلا امر معنی تقریبا اصلی اش در چنین روایاتی معنی قیام است، من متنظر هستم که شما قیام بکنید، به شما اقتدا بکنم، منتظر قیام شما هستم، من بروم با این ها بجنگم اصلا چه فایده و سودی دارد؟

«فَقَالَ إِي وَ اللَّهِ لَوْ كانَ خَيْراً ما سَبَقُونا إِلَيْهِ»

اگر کار خوبی بود ما هم می رفتیم، حرفت درست است. این که ما نرفتیم یعنی رفتن به این مناطق خوب نیست.

مجری:

قرینه بر این است که این جا بحث عمل و کاری که امام می کند.

استاد ابو القاسمی:

بعد می گوید به حضرت عرض کردم

«فَإِنَّ الزَّيْدِيَّةَ يَقُولُونَ لَيْسَ بَيْنَنَا وَ بَيْنَ جَعْفَرٍ خِلَافٌ إِلَّا أَنَّهُ لَا يَرَى الْجِهَادَ»

زیدیه می گویند فرق بین ما و بین جعفر تنها در این است که ما می گوییم جهاد واجب است، جعفر ابن محمد جهاد را واجب نمی داند.

«فَقَالَ أَنَا لَا أَرَاهُ»

من جهاد را واجب نمی دانم!

«بَلَى وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَرَاهُ»

من هم اعتقاد به جهاد دارم.

«وَ لَكِنْ أَكْرَهُ أَنْ أَدَعَ عِلْمِي إِلَى جَهْلِهِمْ»

ولی من نمی خواهم جهل شان را با علم خودم مقایسه بکنم.

الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1407 ق‏، ج5، ص 19، ح2

علم خودم را رها بکنم و سراغ جهل آن ها بروم. جهاد شرط و شروطی دارد، همین طور که نمی شود جهاد کرد، جهاد دستور العملی دارد، راهی دارد، چاهی دارد، کاری دارد، روایت را دوستان ملاحظه کردند.

 سوال آیا این روایت سندش معتبر است؟ ببینیم مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) در مورد روایت چه فرمودند؟

«الحديث الثاني: مجهول‏»

این حدیث مجهول است.

مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، حقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج18، ص344

آقا ما اخباری هستیم، این روایت ها را قبول داریم، ما از باب فقهی به کافی استناد می کنیم، باشد، ما سندی با شما بحث نمی کنیم، می گوییم دلالی، این روایت کجایش گفته است که اگر حاکم مشروع بود حق جهاد ابتدایی با او را ندارید؟ کجا گفته است؟ الان آن هایی که آن دوران بودند حکام مشروع بودند؟ نه. بنی العباس و زیدیه بودند، حضرت می گویند این ها مشروع نیستند.

 از راوی پرسیدند که تو چرا جهاد نمی روی، گفت که من منتظر شما هستم، الان تنها مشروع موجود شما هستید، بقیه غیر مشروع هستند من با آن ها نمی روم، کار درست است، این چه ربطی به جهاد ابتدایی دارد؟ چه ربطی به این دارد که جهاد ابتدایی در زمان غیبت ممنوع است؟ کجای این روایت می گوید جهاد ابتدایی در زمان غیبت ممنوع است؟ پس اولا این روایت دلالتی بر حرمت جهاد ابتدایی زیر نظر حاکم مشروع ندارد، بلکه می گوید الان مصداق مشروع وجود ندارد، حالا اگر یک دورانی مصداق مشروعش موجود شد، اشکال دارد برویم؟ نه.

 دوم این روایت مدح اتباع از دستور معصوم است، می گوید خوب کاری می کنی که از من تبعیت می کنی، مگر کسی که از فقیه تبعیت می کند از کسی غیر از معصوم تبعیت می کند؟ ما هم چون مستقیم به معصوم دسترسی نداریم برای رسیدن به بیشترین مقدار از کلمات معصوم به دستور خود معصوم از فقیه تبعیت می کنیم، پس در واقع اطاعت از معصوم مثل مدل مراجعه به ظنون می شود. ظن معتبر نیست ذاتا، اما اگر یک دلیل قطعی آمد گفت گمان در فلان جا معتبر است، دیگر عمل به آن گمان عمل گمان نیست. «إنّ الظن لا یغني من الحق شیئا» نیست، این گمان مثل خبر واحد معتبر در واقع به یقین بر گشته است.

 این که در این جا دارد صحبت می کند در واقع می گوید چون مصداق مشروع الان وجود ندارد من نمی روم، اگر یک زمانی مشروع بود چه می شود؟ روایت راجع به آن صحبت کرده است؟ هیچ صحبتی نکرده است، این روایت می گوید جهاد ابتدایی درست است، شرایطی دارد «وَ لَكِنْ أَكْرَهُ أَنْ أَدَعَ عِلْمِي إِلَى جَهْلِهِمْ»؛ من علمی دارم، در علم من برای جهاد شرایطی آمده است، آن ها جاهل به این شرایط هستند، من این ها را با هم قاطی نمی کنم.

 این چه ربطی به مسئله نهی از قیام و جهاد ابتدایی در زمان غیبت دارد که شما آوردید؟ جالب این جاست که این روایت ها اصلی ترین روایت ها است، از اول که شروع می کنند باید اصلی ها را شروع کنند، با همین ها شروع می کنند، بله ما هم قبول داریم که نباید زیر پرچم غیر مشروع رفت، اما زیر پرچم غیر مشروع ربطی به حکومت مأذون با اذن عام ندارد، این روایات به هیچ وجه وقتی که ما اعتقاد به اذن عام پیدا کردیم این ها خود به خود خارج می شود، مثل حکومت می ماند، آن اذن عام حاکم بر همه این روایت ها می شود.

مجری:

در بحث فقه ورود و حکومت داریم این ها از باب حکومت می شود، استاد یک میان برنامه ببینیم و برگردیم، بحث هم به جای خوبی رسیده است، یک توقفی داشته باشیم و بعد از میان برنامه در خدمت شما باشیم.

(میان برنامه)

مجری:

صلی الله علیک یا مولای، یا صادق آل محمد، اللهم صلی علی محمد وآل محمد وعجل فرجهم، همچنان با برنامه راه روشن در شامگاه سالروز شهادت حضرت امام صادق (علیه السلام) از شبکه جهانی حضرت ولی عصر در خدمت شما هستیم و از محضر جناب آقای دکتر ابو القاسمی بهرمند هستیم.

 جناب آقای ابو القاسمی در خدمت شما هستیم در ادامه مباحثی که داشتید، شما قبل از میان برنامه روایاتی را که برخی از آقایان ادعا کردند قیام یا جهاد در عصر غیبت ممنوع است و حرام است، با ادله و بیانات دقیق و درست حضرت عالی به این نتیجه رسیدیم که این روایات دلالتی بر این قضایا نداشت، در خدمت شما هستیم.

استاد ابو القاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم روایت سومی که خدمت بزرگواران مطرح می کنیم در کتاب شریف کافی است.

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ عُثْمَانَ بْنِ عِيسَى عَنْ سَمَاعَةَ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ»

علی ابن ابراهیم از پدرش، از عثمان ابن عیسی، از سماعة از ابی عبد الله (علیه السلام)

«لَقِيَ عَبَّادٌ الْبَصْرِيُّ عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ (صلوات الله علیه) فِي طَرِيقِ مَكَّةَ»

 عباد ابن عبدالله یا عباد ابن کثیر بصری امام سجاد (علیه السلام) را در راه مکه دید، به حضرت عرض کرد:

«يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ تَرَكْتَ الْجِهَادَ وَ صُعُوبَتَهُ وَ أَقْبَلْتَ عَلَى الْحَجِّ وَ لِينَتِهِ»

جهاد و سختی هایش را رها کردی و آمدی سراغ حجی که کار راحتی است؟

خدا می گوید:

(إِنَّ اللَّهَ اشْتَرَى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَأَمْوَالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ يقَاتِلُونَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ فَيقْتُلُونَ وَيقْتَلُونَ وَعْدًا عَلَيهِ حَقًّا فِي التَّوْرَاةِ وَالْإِنْجِيلِ وَالْقُرْآنِ وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيعِكُمُ الَّذِي بَايعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ)

خداوند از مؤمنان، جانها و اموالشان را خريداري کرده، که (در برابرش) بهشت براي آنان باشد؛ (به اين گونه که:) در راه خدا پيکار مي‌کنند، مي‌کشند و کشته مي‌شوند؛ اين وعده حقي است بر او، که در تورات و انجيل و قرآن ذکر فرموده؛ و چه کسي از خدا به عهدش وفادارتر است؟! اکنون بشارت باد بر شما، به داد و ستدي که با خدا کرده‌ايد؛ و اين است آن پيروزي بزرگ!

سوره توبه (9): آیه 111

خدا از مؤمنین جان های شان را خریده است، اموال شان را خریده است، در مقابل به آن ها بهشت را داده است، این ها کسانی هستند که در راه خدا قتال می کنند، می کشند و کشته می شوند، وعده راستین خدا در تورات و انجیل و قرآن است "ترجمه تحت الفظی می کنم، ترجمه دقیق نمی خواهم بکنم" (وَمَنْ أَوْفَى بِعَهْدِهِ مِنَ اللَّهِ فَاسْتَبْشِرُوا بِبَيعِكُمُ الَّذِي بَايعْتُمْ بِهِ وَذَلِكَ هُوَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ) و چه کسی از خدا به پیمانش بهتر وفا می کند؟ پس بشارت باد شما را به این معامله ای که با خدا کردید، این رستگاری بزرگی است.

 امام سجاد (علیه السلام) فرمودند:

«أَتِمَّ الْآيَةَ»

یک مقدار دیگر هم بخوان گفت:

(التَّائِبُونَ الْعَابِدُونَ الْحَامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَالنَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَالْحَافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَبَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ)

توبه‌کنندگان، عبادت کاران، سپاسگويان، سياحت کنندگان، رکوع کنندگان، سجده‌آوران، آمران به معروف، نهي کنندگان از منکر، و حافظان حدود (و مرزهاي)الهي، (مؤمنان حقيقي‌اند)؛ و بشارت ده به (اينچنين) مؤمنان!

سوره توبه (9): آیه 112

امام سجاد (علیه السلام) فرمودند:

«إِذَا رَأَيْنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْحَجِّ »

اگر کسانی که این صفت شان بود دیدید جهاد با آن ها از حج برتر است. اما اگر این گونه نبودند جهاد با آن ها از حج برتر نیست.

الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1407 ق‏، ج5، ص 22، ح1

این روایت را به عنوان روایات نهی از قیام یا جهاد ابتدایی در زمان غیبت آوردند.

 ما چند تا سوال خیلی ساده می پرسیم؛ سند روایت که موثقه است؛ اما چون در کافی است ما در مورد این قضیه خیلی سخت نمی گیریم. سوال می پرسیم؛ خود امام سجاد که امام مشروع است، مخاطب این روایت کیست؟ خود امام سجاد (علیه السلام) بود. عباد بصری، به امام زین العابدین گفت چرا شما نمی روید جهاد بکنید؟ شرط جهاد امام سجاد (علیه السلام) جهاد کردن زیر پرچم معصوم است؟ اصلا معنی دارد؟ امام سجاد برود زیر پرچم معصوم جهاد بکند؟ این اصحاب را دارد می گوید، حضرت می گوید من چنین اصحابی ندارم، آن اصحاب باید معصوم باشند؟ این آیه که قطعا راجع به معصومین نیست، التائبون اولش با تائبون شروع شده است، توبه کننده ها، این آیه مدح مؤمنین است از اصحاب پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) بود، کسانی که در بدر و احد و بقیه جاها جانفشانی های واقعی و خالصانه کردند، فرار نکردند، مدح آن ها است.

 پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) چون که چنین اصحابی داشتند، اواخر حج دیگر که خیلی کم شده بودند، اما اوایل در بدر آن درجه یک ها 30-40 تایی از آدم های ناب آن جا بودند. پیامبر با آن ها جهاد رفته است، در احد همچنین حمزه شهید شد، جعفر ابن ابی طالب بوده است، زید ابن حارثه بوده است، این افراد خالص بودند. امیرمؤمنان یاورانی مثل عمار داشته است، مثل خزیمه داشته است، مثل مالک اشتر داشته است، مثل محمد ابن ابی بکر داشته است، جهاد رفتند، بگوییم این آیه نهی از جهاد ابتدایی و قیام زیر پرچم غیر معصوم است؟ اصلا من این را نمی فهمم که این دیگر چه ربطی دارد؟ وقتی که می خواهید دلیل بیاورید فکر کنید، امام سجاد می گوید من جهاد نمی کنم چون که جهاد کردن زیر پرچم غیر معصوم جایز نیست، خودت پرچم بگیر جهاد بکن، شما که خودت معصوم هستید، یک عده زیر پرچم شما جهاد بکنند، چرا ضد یزید قیام نمی کنید؟ چرا ضد بنی مروان قیام نمی کنید؟ چون من یاور ندارم، اتفاقا این روز ها اگر یاور داشتم قیام برای من واجب می شد، از حج بهتر می شد، نه این که واجب نه این که مستحب، می گوید اگر من یاورهای این گونه داشتم این ها معصومند؟ نه این ها معصوم نیستند، چون آقا سید الشهدا با همین آیه قیام کرده است، اصحاب سید الشهدا معصوم بودند؟

پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) به جهاد رفتند اصحاب پیامبر همه شان معصوم نبودند، فقط امیرمؤمنان معصوم بود، پس این دارد اصحاب را می گوید، می گوید فرمانده اگر اصحاب خالصی داشت حق جهاد دارد اتفاقا از حج افضل هم است. بر عکس ادعای شما این روایت دلالت می کند که زمانی که شخصی یاوران مؤمنی داشته باشد، خود فرمانده هم جای دیگر شرط دارد، برای او قیام از حج بهتر است، جهاد از حج بهتر است. این روایت هم به نفع شما نبود، ضد شما بود.

 سراغ روایت بعدی برویم، پس تا حالا ما چند تا روایت خواندیم که هیچ کدام از این ها دلالت نداشت. روایت بعدی مجددا در کافی شریف در کتاب الحج، جلد  4 است.

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا عَنْ سَهْلِ بْنِ زِيَادٍ وَ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدٍ جَمِيعاً عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَبِي نَصْرٍ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ: قُلْتُ لِلرِّضَا (علیه السلام)»

...به امام رضا عرض کردم

«جُعِلْتُ فِدَاكَ»

فدای شما بشوم

 «إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ آبَائِكَ (علیهم السلام) أَنَّهُ قِيلَ لِبَعْضِهِمْ إِنَّ فِي بِلَادِنَا مَوْضِعَ رِبَاطٍ»

پدرم از پدران شما نقل کرده است که به یکی از آن بزرگواران گفته شد در بلاد ما یک جایی برای مرابطه است.

 مرابطه با جهاد فرق می کند، مرابطه یعنی مرزبانی.

«يُقَالُ لَهُ قَزْوِينُ وَ عَدُوّاً يُقَالُ لَهُ الدَّيْلَمُ»

قزوین لب مرز بلاد اسلامی در آن دوران بوده است، پشت منطقه قزوین، منطقه دیلمی است که دشمن های دین آن موقع آن جا بودند.

«فَهَلْ مِنْ جِهَادٍ أَوْ هَلْ مِنْ رِبَاطٍ»

آقا برویم آن جا جهاد بکنیم؟ آیا می شود برویم آن جا مرابطه بکنیم؟

فرمودند:

«عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ»

بروید کعبه حج بکنید.

 «ثُمَّ قَالَ فَأَعَادَ عَلَيْهِ الْحَدِيثَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ كُلَّ ذَلِكَ يَقُولُ عَلَيْكُمْ بِهَذَا الْبَيْتِ فَحُجُّوهُ ثُمَّ قَالَ فِي الثَّالِثَةِ»

دفعه دوم، سوم

 حضرت فرمودند:

«أَ مَا يَرْضَى أَحَدُكُمْ أَنْ يَكُونَ فِي بَيْتِهِ يُنْفِقُ عَلَى عِيَالِهِ يَنْتَظِرُ أَمْرَنَا»

همین برای شما کافی نیست که در خانه نشستید دارید خرج خانواده ات را می دهی منتظر قیام ما هستی

«فَإِنْ أَدْرَكَهُ كَانَ كَمَنْ شَهِدَ مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) بَدْراً»

اگر قایم ما را درک کرد ثواب شرکت در جنگ بدر را دارد

«وَ إِنْ لَمْ يُدْرِكْهُ»

اما اگر قیام ما را درک نکرد.

«كَانَ كَمَنْ كَانَ مَعَ قَائِمِنَا فِي فُسْطَاطِهِ هَكَذَا وَ هَكَذَا»

انگار این گونه در کنار قیام کنند ما است، یعنی چسبیده به حضرت بوده است.

«وَ جَمَعَ بَيْنَ سَبَّابَتَيْهِ»

دو انگشت سبابه را به هم چسباند، یعنی به امام زمانش چسبیده است.

«فَقَالَ أَبُو الْحَسَنِ (علیه السلام) صَدَقَ هُوَ عَلَى مَا ذَكَرَ.»

پدرت درست گفته است، حرفش درست است. زمانی که ما قیام نکردیم شما به مرابطه هم نروید به جهاد هم نروید.

الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1407 ق‏، ج4، ص 260

اولا سند روایت را مرحوم علامه مجلسی فرمودند مجهول است، حالا ما به این هم کاری نداریم. این روایت آیا می گوید کلا جهاد ابتدایی اشکال دارد یا رفتن زیر پرچم حاکم غیر مشروع اشکال دارد؟ حاکم غیر مشروع را دارد می گوید. وگرنه مرابطه هم در این روایت نهی شده است، مرابطه که دیگر اشکال ندارد. این روایت در مقام بیان شروط جهاد ابتدایی به مراعات به حدود الهی است، حدود الهی اگر مراعات بشود، اشکال ندارد؛ اما الان حدود الهی مراعات نمی شود، جهاد ابتدایی درست است، حمله به دیلم نه این که حرام باشد، اما شرایطی دارد که در زمان امام صادق نبوده است.

 البته یک نکته ای در این روایت است که این روایت می گوید بشین در خانه ات اگر قیام ما رخ داد که ثوابش را بردی، رخ نداد ضرر نکردی، این برای چه دورانی است؟ ما گفتیم طبق روایت بنا بود قیامی صورت بگیرد که تأخیر افتاده است، یعنی احتمال چه بوده است؟ احتمال تحقق قیام بوده است. یک بار شما می گویید تا شش ماه، هفت ماه یا هشت ماه دیگر ما قیام می کنیم، صبر کنید، یک بار هم می گویید قیام 400 سال دیگر است، در این 400 سال می خواهید صبر کنیم؟ دیگر به آن ربطی ندارد به ما گفتند احتمال دارد قیام چهار ماه دیگر باشد صبر کنید، بعد به ما خبر دادند که قیام افتاد 400 سال دیگر، باز هم می گوید صبر کنید، حق هیچ کاری نداریم؟ آن صبر کنید به چه چیزی مربوط بود؟ به آن مدت کوتاه مربوط بود این روایتی که این طور دارد می گوید، شما خودتان آمدید یک سری روایاتی را در مورد بنی العباس آوردید، که ما عرض کردیم آن روایت بنی العباس کار شما را خراب می کند و به نفع شما نیست، اگر یک شخصی روال روایات بنی العباس و بداء رخ داده در مورد آن ها را بداند، به راحتی این روایت ها برایش حل می شود، حالا یک مقدار صبر کنید، به جایی که بر نمی خورد، اگر ما قیام کردیم که کردیم، قیام هم نکردیم که مثل این است که در خیمه امام زمان باشید، این چه اشکالی دارد، البته امام زمان را درک نخواهید کرد، ... پس دقیقا همین را دارد می گوید.

 می گوید اگر درک کرد قیام ما را، انگار با پیامبر به جنگ بدر رفته است، اگر نه انگار با امام زمان در خیمه اش بوده است، امام زمان غیبت خواهند داشت، این هم با امام زمان در غیبت است، چه مشکلی دارد؟ پس این روایات دلالت بر ممنوعیت قیام به هیچ وجه تا به حال نداشته است.

 سراغ روایت پنجم برویم که در این جا مطرح کرده است، این روایت از آن روایت هایی است که خیلی زیاد مطرح می کنند و خیلی هم زیاد سرش سر و صدا می کنند، و حتما باید راجع به این مفصل صحبت بشود، روایت در دو کتاب آمده است در کتاب تهذیب الاحکام مرحوم شیخ طوسی (رضوان الله علیه) جلد 6، صفحه 138.

«مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ يَحْيَى عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ هَاشِمٍ عَنْ عَلِيِّ بْنِ‏ سَعِيدٍ عَنْ وَاصِلٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ سِنَانٍ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ»

محمد ابن احمد ابن یحیی، از ابراهیم ابن هاشم، از علی ابن معبد، از واصل از عبد الله ابن سنان، به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم قربانتان بشوم.

«مَا تَقُولُ فِي هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يُقْتَلُونَ فِي هَذِهِ الثُّغُورِ»

 این کلمه سه جور می تواند خوانده بشود «يَقْتُلُونَ فِي هَذِهِ الثُّغُورِ»، «يُقْاتِلُونَ فِي هَذِهِ الثُّغُورِ» فقط یک الف مقصوره می خواهد، یا «يُقْتَلُونَ فِي هَذِهِ الثُّغُورِ» سه جور این روایت را می شود خواند. نظر شما در رابطه با کسانی که دارند مردم را می کشند چیست؟ رفته است به اسم جهاد لب مرز دارد مردم را می کشد، «يَقْتُلُونَ» می شود دارد مردم را می کشد.

«یُقْتَلُونَ» یک عده ای رفتند لب مرز کشته شدند. یُقاتلون آن جا جنگی است، دشمن می زند این ها هم می زنند، سه جور می شود ترجمه اش کرد.

«فَقَالَ الْوَيْلُ»

وای...

«يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي الدُّنْيَا وَ قَتْلَةً فِي الْآخِرَةِ»

 این ها اولا مرگ خودشان در دنیا جلو می اندازند. دوم در آخرت هم مجدد کشته خواهند شد. سوال این به یَقتلون بیشتر می خورد؟ به یُقتلون، یا به یُقاتلون؟ اگر یُقتلون باشد کشته شده باشند، یتعجلون معنی نمی دهد، باید تعجلوا بگوید

مجری:

این قرینه بر این است که این نیست

استاد ابو القاسمی:

اگر یَقتلون باشد «يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي الدُّنْيَا» بیشتر به یُقاتلون می خورد، کسانی که آن جا برای جنگ رفتند مرابطه هم نیست، برای مقاتله رفتند «يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي الدُّنْيَا»، احتمال دارد کشته بشوند و زود تر مرگ شان برسد. «وَ قَتْلَةً فِي الْآخِرَةِ»؛ و در قیامت هم عذاب خواهند شد، چرا؟ ممکن است که بگوییم تو رفتی آن جا داری یک شخصی را بدون اذن امام می کشی، بدون اذن معصوم می کشی، بدون اذن کسی که از طرف امام مشروع است می کشی.

مجری:

این همان بحث مشروع بودن است.

استاد ابو القاسمی:

بله، چون رفتی یک شخص بدون اذن شرعی کسی را کشتی در قیامت هم عذاب می شوی، تو را خواهند کشت، در دنیا هم که احتمال کشته شدنت است. آقا من الان این جا به اسم جهاد آمدم، نه

«وَ اللَّهِ مَا الشَّهِيدُ إِلَّا شِيعَتُنَا وَ لَوْ مَاتُوا عَلَى فُرُشِهِمْ»

شهید فقط و فقط شیعیان ما هستند ولو در بستر شان بمیرند.

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر:  دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، ج6، ص126

این تکه ای که گفتیم خیلی بحث دارد این جا است، شهید فقط و فقط شیعیان ما هستند ولو در بسترشان بمیرند، روایت را ملاحظه کردیم، حالا ببینیم سند این روایت معتبر است یا نه؟ و آیا فقها و علما به این روایت استناد کردند یا نه؟

همین روایت در محاسن برقی احمد ابن محمد خالد برقی، از ابراهیم ابن اسحاق که ابراهیم ابن اسحاق نهاوندی است، چون خود مرحوم برقی مستقیم فقط از ابراهیم ابن اسحاق نهاوندی روایت می کرده است. ابراهیم ابن اسحاق نهاوندی ضعیف است، عبد الله ابن حماد، توثیق ندارد، از ابان ابن تغلب، این روایت را مطرح می کند با یک تغییراتی جزئی:

«عَنْهُ عَنْ إِبْرَاهِيمَ بْنِ إِسْحَاقَ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ حَمَّادٍ عَنْ أَبَانِ بْنِ تَغْلِبَ قَالَ: كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) إِذَا ذَكَرَ هَؤُلَاءِ الَّذِينَ يُقْتَلُونَ فِي الثُّغُورِ يَقُولُ»

...وقتی صحبت از این است که در مرز ها جنگ می شد می فرمود

«وَيْلَهُمْ مَا يَصْنَعُونَ بِهَذَا يَتَعَجَّلُونَ قَتْلَةً فِي الدُّنْيَا»

وای بر این ها چه کار دارند می کنند؟ هم احتمال دارد که در دنیا زود تر کشته بشوند

«وَ قَتْلَةً فِي الْآخِرَةِ»

الان داری آدم می کشی در آخرت هم تو را می کشند

«وَ اللَّهِ مَا الشُّهَدَاءُ إِلَّا شِيعَتُنَا وَ إِنْ مَاتُوا عَلَى فِرَاشِهِمْ‏»

المحاسن؛ نویسنده: برقى، احمد بن محمد بن خالد، محقق / مصحح: محدث، جلال الدين‏، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج1، ص164

این روایت دو تا سند دارد در تهذیب در سندش علی ابن معبد است مجهول است، واصل است که واصل ابن سلیمان است که او هم مجهول است، دو تا مجهول است.

 سند روایت دوم را هم که گفتیم ابراهیم ابن اسحاق نهاوندی شخص ضعیفی است، عبد الله ابن حماد هم توثیق ندارد، اگر چه ... توثیق ندارد.

 نکات این روایت: یک ربطی به حرمت جهاد ابتدایی یا جهاد در رکاب غیر معصوم ندارد، به مأذون و غیر مأذون بر می گردد. همان چیزی که قبلا گفتیم، اگر یک کسی در زمان مالک اشتر می رفت لب مرز مصر شهید می شد حکمش چه بود؟ اتفاقا در روایت ها هم دارد، امیرمؤمنان به مالک گفتند، مالک کسی که از نیروهایت شهید شد حسابی چنین و چنان کن، به خانواده اش برس، ممکن است شهید بشوند. آن ها هم شهید به حساب می آیند؛ پس این محور اصلی تمام این روایات این است که این حکومت ذاتا مشروع است یا نیست؟ اگر مشروع بود دیگر این روایت هایی که شما آوردید به آن ها مربوط نمی شود.

مجری:

حاج آقا آن دعای ثغور و مرزبانان...

استاد ابو القاسمی:

می رسیم. اصلا جواب دوم این است، دوم: آقا زین العابدین (علیه السلام) خودشان احتمال شهادت را برای اهل ثغور دادند، صحیفه سجادیه متنش را بزرگواران علماء می گویند متواتر است، مقدمه اش خیر، یک مقدمه دارد و یک متن اصلی دارد، آن چیزی که در مقدمه اش آمده است سندش معتبر نیست. یکی از اشکالاتی هم که بعدها به یکی از روایات نهی از قیام می رسیم همین است، که این جا خلط کردند بین سند مقدمه و سند خود صحیفه؛ چون خود صحیفه بیش از هزار سند می گویند دارد متنش، اما مقدمه اش خیر، یک سند دارد، که آن سندش هم مشکل دارد؛ اما در متن صحیفه سجادیه آقا امام زین العابدین (علیه السلام) فرمودند:

«اللَّهُمَّ وَ أَيُّمَا غَازٍ غَزَاهُمْ مِنْ أَهْلِ مِلَّتِك‏ أَوْ مُجَاهِدٍ جَاهَدَهُمْ مِنْ أَتْبَاعِ سُنَّتِكَ»

اگر یکی از مسلمان ها به جنگ کفار رفت، مجاهدی از اتباع سنت تو به جنگ آن ها رفت.

«لِيَكُونَ دِينُكَ الْأَعْلَى وَ حِزْبُكَ الْأَقْوَى»

نیتش خالص بود، برای این که دین تو بالا برود، حزب تو اقوا باشد.

«وَ حَظُّكَ الْأَوْفَى فَلَقِّهِ الْيُسْرَ»

کارش را راحت بکن خدا.

«وَ هَيِّئْ لَهُ الْأَمْرَ»

امر و پیروزی برایش راحت بشود.

«وَ تَوَلَّهُ بِالنُّجْحِ»

تو متولی پیروزی او باش.

«وَ تَخَيَّرْ لَهُ الْأَصْحَابَ»

تو یاوران خوبی برایش پیدا بکن.

«وَ اسْتَقْوِ لَهُ، الظَّهْرَ»

پشتیبان او باش و پشت او را محکم بدار

«وَ أَسْبِغْ عَلَيْهِ فِي النَّفَقَةِ»

نفقه اش را تو تأمین بکن.

«وَ مَتِّعْهُ بِالنَّشَاطِ»

نشاط داشته باشد.

«وَ أَطْفِ عَنْهُ حَرَارَةَ الشَّوْقِ»

این که دور از خانواده اش است تو این سختی را برایش راحت کن.

«وَ أَجِرْهُ مِنْ غَمِّ الْوَحْشَةِ»

از اندوه جایی که می رود و جای جدیدی است او را نجات بده.

«وَ أَنْسِهِ ذِكْرَ الْأَهْلِ وَ الْوَلَدِ»

و یاد خانواده و فرزند را از ذهن او ببر

«وَ أْثُرْ لَهُ حُسْنَ النِّيَّةِ»

به او نیت حسن را بده

«وَ تَوَلَّهُ بِالْعَافِيَةِ»

خودت متولی عافیت او باش

«وَ أَصْحِبْهُ السَّلَامَةَ»

آن جا در سلامت باشد.

«وَ أَعْفِهِ مِنَ الْجُبْنِ»

او را از ترس نجات بده و معاف بدار

«وَ أَلْهِمْهُ الْجُرْأَةَ وَ ارْزُقْهُ الشِّدَّةَ، وَ أَيِّدْهُ بِالنُّصْرَةِ، وَ عَلِّمْهُ السِّيَرَ وَ السُّنَنَ، وَ سَدِّدْهُ فِي الْحُكْمِ، وَ اعْزِلْ عَنْهُ الرِّيَاءَ وَ خَلِّصْهُ مِنَ السُّمْعَةِ»

...نگذار که اهل ریا بشود، نگذار که اهل سمعه بشود.

«وَ اجْعَلْ فِكْرَهُ وَ ذِكْرَهُ وَ ظَعْنَهُ وَ إِقَامَتَهُ، فِيكَ وَ لَكَ»

فکر و ذکرش، حرکت و اقامتش، برای تو بشود.

 این ها اصل جهادش است.

«فَإِذَا صَافَّ عَدُوَّكَ وَ عَدُوَّهُ فَقَلِّلْهُمْ فِي عَيْنِهِ»

وقتی که با دشمن تو و دشمن خودش صف به صف شدند و به مصاف هم رفتند، دشمن را در چشم او کم نشان بده که ترس در دلش نیاید.

«وَ صَغِّرْ شَأْنَهُمْ فِي قَلْبِهِ»

آن ها را در دل او جایگاه شان را کوچک بکن

«وَ أَدِلْ لَهُ مِنْهُمْ، وَ لَا تُدِلْهُمْ مِنْهُ»

به این راهکار را نشان بده و به آن ها نشان نده.

«فَإِنْ خَتَمْتَ لَهُ بِالسَّعَادَةِ»

اگر سعادت را برای او خاتمه او قرار دادی

«وَ قَضَيْتَ لَهُ بِالشَّهَادَةِ»

بنا شد که شهید بشود

«فَبَعْدَ أَنْ يَجْتَاحَ عَدُوَّكَ بِالْقَتْلِ»

این نباشد که همان اول یک تیری بیاید شهید بشود، نه از دشمنانش کشته باشد.

«وَ بَعْدَ أَنْ يَجْهَدَ بِهِمُ الْأَسْرُ»

آن ها را سخت به اسیری گرفته باشد.

«وَ بَعْدَ أَنْ تَأْمَنَ أَطْرَافُ الْمُسْلِمِينَ»

بعد از این باشد که مرز های اسلامی را ایمن کرده است.

«وَ بَعْدَ أَنْ يُوَلِّيَ عَدُوُّكَ مُدْبِرِينَ.»

بعد از این باشد که دشمنت فرار کردند آن موقع این شهید بشود.

الصحيفة السجادية؛ على بن الحسين عليه السلام، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: دفتر نشر الهادى - قم، 1376ش. ص130 تا 132

آقا امام سجاد در دوران کدام حاکم بودند؟ یزید و بنی مروان، آقا این دعا را کردند، دعای اهل ثغور پس برای چیست؟ می گوید اهل ثغور احتمال شهادت دارند، با این که من هم حاکم نیستم.

مجری:

این جا آن شرایط مشروعیت را ما می بینیم، آن قیودی که حضرت امام سجاد بیان می کند دقیقا همان قیودی است که مشروع بودن آن قیام را دارد.

استاد ابو القاسمی:

مطلب در مورد این روایتی که مطرح شد یا نکته سوم، آقایان منکر قیام یک مشکله بسیار بزرگی دارند که او جناب زید شهید (رضوان الله علیه) است. این ها می گویند زید ابن علی (رضوان الله علیه) قیام بدون اذن معصوم داشته است. زید را که شیعه اثنا عشری نمی توانند به حساب بیاورند، چون که می گویند بدون اذن امامش قیام کرده است، اگر بگویند نه، قیام داشته است، روایت است که امام صادق گفت نرو، به مصلحت نیست، چون شهید می شوی، این نهی ارشادی می شود نه نهی مولوی.

 حالا این ها می گویند نه این نهی مولوی بوده است، نهی مولوی بوده است و این هم مخالفت کرده است، حکمش چه می شود؟ روایات گفته است که زید شهید است، این را چه کار بکنیم؟ اگر بگوییم زید شیعه اثنا عشری بوده است شهید شده است، آن وقت در زمان امام صادق (علیه السلام) قیام کرده است با این که روایت نهی از قیام برای قبل از آن بوده است، این را می خواهند چه کار کنند؟ آن روایت ها تمام شده است، باید بگویند تمام شده است. اگر بگویند نه، ما زید را شیعه اثنا عشری نمی دانیم، نباشد، پس چرا روایت گفته است شهید شده است؟

«مَا الشُّهَدَاءُ إِلَّا شِيعَتُنَا»

المحاسن؛ نویسنده: برقى، احمد بن محمد بن خالد، محقق / مصحح: محدث، جلال الدين‏، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج1، ص164

زید شیعه اثنا عشری هست یا نیست؟ این را چه کار می خواهید بکنید؟ شیعه اثنا عشری نباشد «مَا الشُّهَدَاءُ إِلَّا شِيعَتُنَا»؛ پس چرا این روایت گفته است که زید شهید است؟ اگر شیعه اثنا عشری هست و قیام کرده است تابع امام است، شما چی می گویید؟

 به عنوان نمونه در کتاب کفایة الاثر مرحوم خزاز قمی صفحه 308 این عبارتش بود:

«و من مشهور قَوْلِ جَعْفَرٍ (علیه السلام) رَحِمَ اللَّهُ عَمِّي زَيْداً»

خدا عمویم زید را رحمت کند

«لَوْ ظَفِرَ لَوَفَى إِنَّمَا دَعَا إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنَا الرِّضَا»

این انا رضا در خیلی از متن های نیست این جا هست، دعوت کرد به رضای آل محمد (صلوات الله علیهم اجمعین) و من آن شخص هستم.

«و تصديق ذلك‏»

تصدیقش هم این روایتی است که می آورم.

«لَقِيتُ يَحْيَى بْنَ زَيْدٍ بَعْدَ قَتْلِ أَبِيهِ وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَى خُرَاسَانَ فَمَا رَأَيْتُ رَجُلًا فِي عَقْلِهِ وَ فَضْلِهِ»

یحیی ابن زید را بعد از شهادت پدرش دیدم که به سمت خراسان می رفت، بعد دیدم که خیلی آدم کاملی است.

«فَسَأَلْتُهُ عَنْ أَبِيهِ (علیه السلام)»

راجع به پدرش سوال کردم

«فَقَالَ إِنَّهُ قُتِلَ وَ صُلِبَ بِالْكُنَاسَةِ»

گفت پدرم شهید شده است.

«ثُمَّ بَكَى وَ بَكَيْتُ حَتَّى غُشِيَ عَلَيْهِ فَلَمَّا سَكَنَ»

من گریه کردم و او هم گریه کرد تا پسر زید شهید بیهوش شد آرام که شد

«قُلْتُ لَهُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ وَ مَا الَّذِي أَخْرَجَهُ إِلَى قِتَالِ هَذَا الطَّاغِي»

چرا به جنگ رفت؟

 «وَ قَدْ عَلِمَ مِنْ أَهْلِ الْكُوفَةِ مَا عَلِمَ»

او که می دانست اهل کوفه چه آدم های نامردی هستند.

«فَقَالَ نَعَمْ لَقَدْ سَأَلْتُهُ عَنْ ذَلِكَ»

پرسیدم ازش.

«فَقَالَ سَأَلْتُ أَبِي (علیه السلام) يُحَدِّثُ عَنْ أَبِيهِ الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیه السلام)»‏

خودش فرمود از پدرم (علیه السلام) امام سجاد شنیدم که از پدرش سید الشهدا (علیه السلام) نقل می کرد.

«وَضَعَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) يَدَهُ عَلَى صُلْبِي فَقَالَ»

پیامبر دستش را روی کمر سید الشهدا کشیدند فرمودند:

«يَا حُسَيْنُ يَخْرُجُ مِنْ صُلْبِكَ رَجُلٌ يُقَالُ لَهُ زَيْدٌ»

از نوادگان تو شخصی می آید که اسمش زید است.

«يُقْتَلُ شَهِيداً»

شهید می شود

«إِذَا كَانَ يَوْمُ الْقِيَامَةِ يَتَخَطَّى هُوَ وَ أَصْحَابُهُ رِقَابَ النَّاسِ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ»

روز قیامت این روی گردن مردم راه می رود، یعنی این قدر سریع، این مثال برای کسی که یک جایی که خیلی شلوغ باشد اگر او بالا راه برود مانعی ندارد، این مثال است.

«يَتَخَطَّى هُوَ وَ أَصْحَابُهُ رِقَابَ النَّاسِ وَ يَدْخُلُ الْجَنَّةَ»

نه فقط او،‌ او و اصحابش وارد بهشت می شود.

كفاية الأثر في النصّ على الأئمة الإثني عشر؛ خزاز رازى، على بن محمد، محقق/ مصحح: حسينى كوهكمرى، عبد اللطيف‏، ناشر: بيدار، ص 306 و 308

روایت دوم باز از محمد ابن حسن صفار، از احمد ابن عبد الله برقی، روایت را نقل می کند، رفتم پیش زید ابن علی صبح روزی که قیام کرد، شنیدم که گفت:

«مَنْ يُعِينُنِي مِنْكُمْ عَلَى قِتَالِ أَنْبَاطِ أَهْلِ الشَّامِ»

چه کسی می آید کمک من با این نبطی های اهل شام بجنگیم!

 نبطی کنایه از کافر بود.

«فَوَ الَّذِي بَعَثَ مُحَمَّداً بِالْحَقِّ بَشِيراً»

قسم به کسی که پیامبر را به حق برگزید.

 

 «لَا يُعِينُنِي مِنْكُمْ عَلَى قِتَالِهِمْ أَحَدٌ إِلَّا أَخَذْتُ بِيَدِهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَأَدْخَلْتُهُ الْجَنَّةَ بِإِذْنِ اللَّهِ قَالَ فَلَمَّا قُتِلَ»

هر کسی بیاید کمک من روز قیامت دستش را می گیرم و به بهشت می برمش، وقتی که شهید شد

«اكْتَرَيْتُ رَاحِلَةً»

یک شتری کرایه کردم و مدینه رفتم

 «وَ تَوَجَّهْتُ نَحْوَ الْمَدِينَةِ فَدَخَلْتُ عَلَى الصَّادِقِ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام)»

پیش جعفر ابن محمد (علیه السلام) رفتم

«فَقُلْتُ فِي نَفْسِي لَا أَخْبَرْتُهُ بِقَتْلِ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ فَيَجْزَعَ عَلَيْهِ»

بروم خبر بدهم زید شهید شده است ناراحت می شود.

«فَلَمَّا دَخَلْتُ عَلَيْهِ»

تا رفتم داخل.

«قَالَ لِي يَا فُضَيْلُ مَا فَعَلَ عَمِّي زَيْدٌ قَالَ فَخَنَقَتْنِي الْعَبْرَةُ»

 حضرت خودشان پرسیدند، عمویم زید چه کار کرد؟ من هم نتوانستم تحمل بکنم گریه نفسم را بند آورد. بغض گلویم را گرفت.

«فَقَالَ لِي قَتَلُوهُ»

شهیدش کردند و کشتنش.

«قُلْتُ إِي وَ اللَّهِ قَتَلُوهُ»

بله کشتند

«قَالَ فَصَلَبُوهُ»

او را به دار کشیدند.

 «قُلْتُ إِي وَ اللَّهِ صَلَبُوهُ»

بله به دار کشیدند

«فَأَقْبَلَ يَبْكِي وَ دُمُوعُهُ تَنْحَدِرُ عَلَى دِيبَاجَتَيْ خَدِّهِ كَأَنَّهَا الْجُمَانُ»

شروع کردند گریه کردند، اشک مبارک شان روی دو گونه مبارک مثل مروارید می ریخت.

 سپس فرمود:

«يَا فُضَيْلُ شَهِدْتَ مَعَ عَمِّي قِتَالَ أَهْلِ الشَّامِ»

با عمویم در جنگ اهل شام شرکت کردی؟

«قُلْتُ نَعَمْ»

گفتم بله.

«قَالَ فَكَمْ قَتَلْتَ مِنْهُمْ»

چند تا از آن ها را کشتی؟

«قُلْتُ سِتَّةً»

شش تا از آن ها را کشتم.

«قَالَ فَلَعَلَّكَ شَاكٌّ فِي دِمَائِهِمْ»

نکنه در جواز کشتن آن ها شک کردی.

«قَالَ فَقُلْتُ لَوْ كُنْتُ شَاكّاً مَا قَتَلْتُهُمْ»

شک داشتم که آن ها را نمی کشتم.

«قَالَ فَسَمِعْتُهُ وَ هُوَ يَقُولُ أَشْرَكَنِي اللَّهُ فِي تِلْكَ الدِّمَاءِ»

خدا من را هم ثواب کشتن آن شامی های دشمن زید ابن علی را به من هم بدهد.

«مَضَى وَ اللَّهِ عَمِّي وَ أَصْحَابُهُ شُهَدَاءُ»

قسم به خدا عمویم زید و اصحابش شهید شدند

«مِثْلَ مَا مَضَى عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام) وَ أَصْحَابُه‏»

همان طوری که علی ابن ابی طالب و اصحابش به جنگ می رفتند. زید هم همان طور به جنگ رفت.

الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص349

این را شیخ صدوق در امالی آورده است، در سند روایت خدشه کردند، اما شیخ صدق دعبش این بود که در امالی روایت هایی را مطرح بکند که مورد تأیید خودش باشد.

مجری:

حالا از منظر فقهی که همان آقایان دارند که قابل استناد است دیگر.

استاد ابو القاسمی:

از نظر اخباری ها بله.

مجری:

استاد ابو القاسمی اگر نکته جدیدی می خواهید بفرمایید وگرنه جمع بندی بفرماید و ان شاء الله در هفته های آتی بیشتر در این خصوص گفتگو بکنیم.

استاد ابو القاسمی:

ادامه همین را مطرح بکنیم، روایت دیگری است در باره شهادت جناب زید، در عیون اخبار الرضا (علیه السلام) مرحوم شیخ صدوق (رضوان الله علیه) جلد 2، صفحه 228، آوردند، حدیث شماره 6، که می گوید نماینده بسام صیرفی نامه ای آورد

«أَمَّا بَعْدُ فَإِنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَدْ خَرَجَ يَوْمَ الْأَرْبِعَاءِ غُرَّةَ صَفَرٍ»

زید ابن علی در روز چهارشنبه شروع ماه صفر قیام کرد.

«فَمَكَثَ الْأَرْبِعَاءَ وَ الْخَمِيسَ وَ قُتِلَ يَوْمَ الْجُمُعَةِ وَ قُتِلَ مَعَهُ فُلَانٌ وَ فُلَانٌ»

 چهارشنبه و پنجشنبه را دوام آورد و روز جمعه به شهادت رسید، کشته شد و همراه او فلانی و فلانی هم کشته شدند.

 «فَدَخَلْنَا عَلَى الصَّادِقِ (علیه السلام) فَدَفَعْنَا إِلَيْهِ الْكِتَابَةَ فَقَرَأَهُ وَ بَكَى»

 نزد امام صادق (علیه السلام) رفتیم، نامه را به ایشان دادیم، حضرت گریه کردند.

«ثُمَّ قَالَ إِنَّا لِلَّهِ وَ إِنَّا إِلَيْهِ راجِعُونَ عِنْدَ اللَّهِ تَعَالَى أَحْتَسِبُ عَمِّي»

مصبیت شهادت عمویم را از خدا پاداشش را طلب می کنم،

«إِنَّهُ كَانَ نِعْمَ الْعَمُّ»

خیلی عموی خوبی بود.

«إِنَّ عَمِّي كَانَ رَجُلًا لِدُنْيَانَا وَ آخِرَتِنَا»

مرد دنیا و آخرت ما بود، سودش به دنیا و آخرت ما می رسید.

«مَضَى وَ اللَّهِ عَمِّي شَهِيداً كَشُهَدَاءَ اسْتُشْهِدُوا مَعَ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ عَلِيٍّ وَ الْحَسَنِ وَ الْحُسَيْنِ (صلوات الله علیهم اجمعین)»

قسم به خدا عموی من شهدی شد مثل شهدایی که با پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، امیرمؤمنان، امام حسن و امام حسین (علیهم السلام) شهید شدند.

عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: لا جوردی، مهدی، ناشر: نشر جهان، ج1، ص252

نکته دیگر من یک سری روایت ها می خوانم این آقایان اخباری، ببینیم راجع به این ها چه می گویند. مثلا در کامل الزیارات مکرر روایت آورده است، کسی که شب عاشورا در کربلا سید الشهدا را زیارت کند ثوابش مثل کسی که است که با سید الشهدا شهید شده است، چندین روایت است. جالب این جا است که مرحوم ابن قولوی پنج – شش تا روایت آورده است فقط یکی از آن ها با این مضمون است:

«مَنْ زَارَ قَبْرَ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) عَارِفاً بِحَقِّهِ كَانَ كَمَنْ زَارَ اللَّهَ فِي عَرْشِه‏»

كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص149

یعنی در بقیه قید عارفا بحقه را نیاورده است. می گوید شب عاشورا بیایی کنار سید الشهدا ثوابت شهدات به تو می دهند، مثل شهدا می شوی.

«وَ اللَّهِ مَا الشَّهِيدُ إِلَّا شِيعَتُنَا»

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر:  دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، ج6، ص126

پس ما این را چطور جمع بکنیم؟ در این روایت هیچ کدام قید نیاورده است، و ظاهرش هم که این قید وجود ندارد.

 سوال بعدی در رکاب امیرمؤمنان علی (علیه السلام) تعدادی از افراد بودند که در رکاب حضرت جنگیدند و کشته شدند، و اعتقاد شان هم مثل ما شیعیان اثنا عشری نبوده حضرت علی را امام حق دانستند از او دفاع کردند بر ضد عایشه و طلحه و زبیر و معاویه و دیگران و جنگیدند. اگر بگویید آن ها شهید هستند، که نقض این روایت می شود. فرض بگیریم که آن ها شهید نیستند. سوال آن هایی که با حضرت علی در کنار حضرت جنگیدند کلمه شهید شما به کار نمی برید، سوال ما این است کلمه شهید به کار نمی برید یعنی جهنمی هستند یا بهشتی هستند؟ جناب عمار (رضوان الله علیه) فریاد می زد:

«الرَّوَاحَ الرَّوَاحَ إِلَى الْجَنَّة»

المزار الكبير (لابن المشهدي)؛ نویسنده: ابن مشهدى، محمد بن جعفر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، محقق/ مصحح: قيومى اصفهانى، ص277

سند روایت هم صحیح است، در کتاب مزار مرحوم مشهدی آمده است سندش هم صحیح است، بلند شوید برویم بهشت. اثنا عشری نیستیم، فعلا می خواهیم برویم بهشت، از علی دفاع کن فعلا در این جنگ کشته بشوی به بهشت می روی. «الرَّوَاحَ الرَّوَاحَ إِلَى الْجَنَّة»

باشد فرض بگریم که کلمه شهید برای شان به کار نبرید «وَ اللَّهِ مَا الشَّهِيدُ إِلَّا شِيعَتُنَا»؛ حالا «مَا الشَّهِيدُ إِلَّا شِيعَتُنَا»؛ یعنی هر کسی که شیعه نبود در جنگ کشته شد جهنمی می شود. یا این که شما باید خودتان یک تفکیک قائل بشوید بگویید نه، اگر کسی در رکاب امام معصوم بود اثنا عشری نبود این جهنمی نمی شود، این بهشتی می شود ولی کلمه شهید برایش به کار نمی بریم؛ پس به هر صورت این روایت شما نمی تواند مطلقا بگوید اگر کسی در جنگی کشته شد و شیعه نبود این شهید نیست یا کارش حرام است. «وَ اللَّهِ مَا الشَّهِيدُ» ...

نکته بعدی هم که عرض بکنم، این روایت می گوید این کسانی که به ثغور می رفتند، گفتیم که این ها برای چه می رفتند؟ آیا برای مرابطه می رفتند؟ که برای مرابطه ائمه گفتند جایز است، آیا برای جهاد ابتدایی می رفتند؟ اگر کسی برای مرابطه به آن جا برود کشته بشود کشته بشود حکمش چیست؟ پس این روایت را به این اطلاقش جدای این که مشکل سندی دارد به این اطلاقش خود شما هم به این ملتزم نمی توانید بشوید.

مجری:

جناب آقای دکتر ابو القاسمی خیلی متشکریم، خیلی بحث خوبی بود و به نتیجه های خوبی هم رسیدیم، ان شاء الله بقیه مباحث را در جلسه بعد بیشتر در این خصوص گفتگو بکنیم، خیلی استفاده کردیم، از شیوه بحث تان و از نوع استدلال هایی که آوردید ان شاء الله همین شیوه را هم می توانند بینندگان اتخاذ بکنند، در خیلی از مباحث اگر دقت هایی که شما کردید را انجام بدهند راه روشنی در مقابل شبهات این ها برای آن ها باز می شود و می توانند پاسخگویی شبهات خودشان در این عرصه باشند، این ها کلاس درسی است که ما در محضر آقای دکتر ابو القاسمی داریم و علاوه بر بحث محتوایش که مورد استفاده است شیوه استدلال هم برای ما خیلی مهم است و ان شاء الله که برای شما هم مورد استفاده قرار گرفته باشد.

تشکر می کنیم از حضور شما جناب آقای ابو القاسمی، و همچنین از شما عزیزان بیننده تشکر می کنم که تا پایان برنامه ما را همراهی کردید. تا دیداری دیگر از همه شما التماس دعا داریم و شما را به خدای منان می سپاریم، آخر بحث ما هم اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ


راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی>

حکومت اهل بیت علیهم السلام حکومت بنی العباس حدیث احلاس قیام قبل قائم عج جهاد ابتدایی بداء شیعه و شهید