سایر قسمت ها
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی

قسمت هفتاد برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
عناوین بحث: (دهه کرامت، حکومت بنی عباس، بداء، قیام، جهاد ابتدایی، هدایت جامعه، سفیانی، جهاد با کفار، دفاع از اسلام، اذن امام در جهاد)


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن (نقد دگر اندیشان شیعی)

عناوین بحث: (دهه کرامت، حکومت بنی عباس، بداء، قیام، جهاد ابتدایی، هدایت جامعه، سفیانی، جهاد با کفار، دفاع از اسلام، اذن امام در جهاد)

 

تاريخ: 02/ 03/ 1402

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد تقی غضبانی

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه الطَیبنَ الطَاهرین عزیزان بیننده سلام عرض می کنم وقت شما بخیر، از شبکه جهانی حضرت ولی عصر و برنامه راه روشن میهمان شما عزیزان هستیم.

 در دهه کرامت در دهه ای که با میلاد حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) آغاز می شود ان شاء الله در یازدهم ذی القعدة با ولادت آقا امام رضا (علیه السلام) به پایان می رسد این دهه و این ایام را خدمت همه شما عزیزان شادباش عرض می کنیم.

در این برنامه همچون جلسات گذشته در خدمت جناب آقای دکتر ابوالقاسمی استاد حوزه و دانشگاه هستیم، استاد سلام علیکم در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

و علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

عرض سلام دارم خدمت شما جناب اقای غضبانی و خدمت بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه جهانی حضرت ولی عصر امیدوارم هرکجا هستند موفق و پیروز باشند.

مجری:

خیلی ممنونم از این که وقت گذاشتید تشریف آوردید، ان شاء الله که بتوانیم از محضر حضرت عالی استفاده کنیم و ساعات و دقایق خوبی را برای بینندگان فراهم کنیم و جزء صالح اعمال ما و شما و بینندگان نزد خداوند با عنایت اقا امام عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) ثبت بشود.

خدمت شما عرض کنم رسالت برنامه راه روشن کشف حقایق و برخی از شبهات است خصوصاً شبهاتی که در فضای مجازی پخش می شود و مباحثی که معمولاً‌ سعی می کنیم از شبهات به روزتر استفاده بشود.

 جناب آقای ابوالقاسمی زحمت می کشند این مباحث را محقیقانه بررسی می کنند و خدمت شما عزیزان ارائه می کنند. مبحثی که در این سری از این برنامه آغاز کردیم در خصوص برخی از مخالفان قیام در عصر غیبت هستند. قیام به هر عنوانی باشد بعضی ها مخالفت می کنند جناب ابوالقاسمی در جلسه قبل تبیین فرمودند اصل قیام در زمان غیبت اشکال دارد و ممنوع است یا نه، بلکه واجب است و باید بر آن اقدام کرد و مسائلی که در خصوص آن است در خدمت استاد در خصوص این موضوع هستیم بیشتر و بیشتر بشنویم و یاد بگیریم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم در جلسات قبل یک سری از شبهاتی که در مورد زمان غیبت مطرح می شود را مطرح کردیم شبهه اول راجع به حکومت بنی العباس ثانی بود. عرض کردیم حکومت بنی العباس ثانی هیچ دلیل معتبری ندارد آن چیزی که هست صرف یک ادعا است و آن هم از اهل سنت است و آن چیزی که در کتب شیعه آمده است هم سندش ضعیف است هم اختلاف روایت دارد لذا به آن نمی شود استناد. کرد.

شبهه دوم: استمرار حکومت بنی العباس تا زمان ظهور بود که روایات می گفت بنی العباس تا زمان ظهور هستند این را ادعا کردند مقصود از بنی العباس یک گروهی هستند که حکومت ایران است. جواب دادیم اولاً روایتی که راجع به حکومت بنی العباس است در عراق می گوید و می گوید گروهی از غرب و یک گروهی از شرق که سمت ایران باشد به آن ها حمله می کنند.

از شرق در بعضی از روایات آمده شیعه ها به آن ها حمله می کنند اگر از ایران باشد ایران منطقه شیعیان می شود. جدای این که تمام این روایات، آن معتبرهایش برای زمان امام صادق (علیه السلام) و قبل از امام صادق است و تقریباً هم زمان دار است. یعنی نزدیک به زمان ائمه (علیهم السلام) بنا بوده رخ بدهد. ولذا در مضمون روایات مشابه در زمان امام رضا (علیه السلام) یا اواخر امام کاظم، امام جواد نسبت به سفیانی ادعای بداء یا احتمال بداء شده است.

این یعنی چه؟ یعنی منتظر آمدن سفیانی نباشید اگر هم بیاید با آن خصوصیاتی که در آن روایت آمده است نیست چندین روایت راجع به بداء صحبت کرده است بداء را مفصلاً قبلاً ‌توضیح اش را دادیم. اجمالاً عرض می کنم بداء یعنی این که تحقق یک مسئله ای چند حالت داشته است چون مردم در یک ریل و یک جریانی بودند احتمال این که آن مسئله به آن صورت تحقق پیدا کند در نزد مردم بود فکر می کنند این طور خواهد شد.

اما امام می داند چه خواهد شد؟ خدای متعال می داند چه خواهد شد؟ ولی مردم فکر می کردند این گونه خواهد شد چون ظاهر مسیر به آن جا منتهی می شود حتی ممکن است امام گفته باشد اگر این طور بروید به آن جا می رسید و مردم فکر می کردند همان طور خواهد شد ولی او نشده چرا؟ چون آن چیزی که مردم باید به آن عمل می کردند تغییر پیدا کرده است

(إِنَّ اللَّهَ لَا يغَيرُ مَا بِقَوْمٍ حَتَّى يغَيرُوا مَا بِأَنْفُسِهِمْ)

خداوند سرنوشت هيچ قوم (و ملتی) را تغيير نمی ‌دهد مگر آنکه آنان آنچه را در خودشان است تغيير دهند!

سوره رعد (13): آیه 11

تغییر کرد لذا آن مسیر دوم قرار گرفته است.

 اغلب حالات بداء به این صورت است لذا در آن ماجرا هم بداء رخ داد اصحاب پرسید چه شد بداء شد در آن پیش گویی هایی که در مورد از بین رفتن بنی العباس بود؟ قرار بود بنی العباس با سفیانی از بین بروند بداء شد پس مشخص است آن روایت دیگر تأثیری ندارد.

آمدند روایاتی که در آن نهی از قیام آمده است برای ممنوعیت جهاد ابتدایی و تشکیل حکومت استناد کردند. مفصل فرق این ها را گفتیم، گفتیم قیام با جهاد ابتدایی فرق می کند خود جهاد ابتدایی با حکومت فرق می کند، ممکن است با هم بعضی جاها مشترک باشند اما با هم یکی نیستند.

 روایاتی هم که آورده بودند بررسی کردیم بعضی ضعیف بود بعضی دلالت نداشت در جمع چیزی به دست نرسید، اما ادامه اش را ببینیم.

 روایتی است در بشارت المصطفی مرحوم طبری شیعی آورده به این صورت است.

«أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ أَبُو الْبَقَاءِ إِبْرَاهِيمُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ الْبَصْرِيُّ»

ایشان ممدوح است ولی توثیق صریح ندارد.

«حَدَّثَنَا أَبُو طَالِبٍ مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ عُتْبَةَ»

ایشان هم ممدوح است و توثیق صریح ندارد.

 «قَالَ: حَدَّثَنَا أَبُو الْحَسَنِ مُحَمَّدُ بْنُ الْحُسَيْنِ بْنِ أَحْمَدَ»

ایشان مجهول است.

«حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ كَثِيرٍ الْعَسْكَرِيُّ»

ایشان مجهول است.

 «قَالَ: حَدَّثَنِي أَحْمَدُ بْنُ الْمُفَضَّلِ أَبُو سَلَمَةَ الْأَصْفَهَانِيُّ»

ایشان هم مجهول است.

 «قَالَ: أَخْبَرَنِي رَاشِدُ بْنُ عَلِيِّ بْنِ وَائِلٍ الْقُرَشِيُّ»

ایشان هم مجهول است.

 «قَالَ: حَدَّثَنِي عَبْدُ اللَّهِ بْنُ حَفْصٍ الْمَدَنِيُّ قَالَ: أَخْبَرَنِي مُحَمَّدُ بْنُ إِسْحَاقَ عَنْ سَعِيدِ بْنِ زَيْدِ بْنِ أَرْطَاةَ»

سعید ابن زید ابن ارطات مجهول است. یا مشترک است

 «قَالَ: لَقِيتُ كُمَيْلُ بْنُ زِيَادٍ وَ سَأَلْتُهُ عَنْ فَضْلِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام)»

می گوید کمیل ابن زیاد را دیدم از او راجع به امیر مؤمنان پرسیدم

«فَقَالَ أَ لَا أُخْبِرُكَ بِوَصِيَّةٍ أَوْصَانِي بِهَا يَوْماً»

خود حضرت چیزی به من گفته

«هِيَ خَيْرٌ لَكَ مِنَ الدُّنْيَا بِمَا فِيهَا؟ فَقُلْتُ بَلَى»

از کل دنیا ارزشش بیشتر است، گفتم چرا؟

 از جمله آن ها:

«لَا غَزْوَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ وَ لَا نَفْلَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ فَاضِل‏»

کمیل، غزو و جهاد جز با امام عادل، جایز نیست نفع و غنیمت جز با امامی که اهل علم باشد جایز نیست.

سند روایت ضعیف است اما ما همین الان می گوییم ما این مضمون را قبول داریم اما این مضمون چه دارد؟ می گوید امامٍ عادل چه کسی است؟ امامٍ فاضل چه کسی است؟ مثلاً‌ امیر مؤمنان، مالک اشتر را به پادشاهی مصر مأمور کردند ایشان به آن جا رفت حاکم مصر شد. در آن جا جنگی پیش آمد. آقا «لَا غَزْوَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ وَ لَا نَفْلَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ فَاضِل‏»، صبر کنید خود حضرت علی بیاید این جا زیر پرچم حضرت علی بجنگیم جنگی که فرمانده اش امام عادل باشد یا آ‌ن کسی که آن جا می رود اذن از امام معصوم داشته باشد کدامش است؟

اگر ما امام عادل و امام فاضل را به معنی امام معصوم بگیریم که احتمالش هم زیاد است که این عدل مطلق و فضل مطلق را دارد می گوید؛ ولی احتمالات دیگر است در روایاتی که ان شاء الله جلسه آینده به آن می رسیم مطرح خواهیم کرد.

اگر عدل مطلق و فضل مطلق بدانیم خود امام باید در جنگ شرکت داشته باشد؟ پس جهادی که در زمان پیغمبر به جنگ روم رفتند، جنگ موته جعفر ابن ابی طالب، پیامبر نبود. در جنگی که زید فرمانده بود پیغمبر (صلی الله علیه وآله) نبود چه کار کنیم؟ می گوید لا غزوة دیگر آن جا درست نیست؟ آن اذن خاص داشت قبلاً گفتیم اذن اگر باشد خاص و عامش فرق نمی کند.

پس این روایتی که شما به آن اشاره کردید دلالت ندارد بلکه ادامه روایت هم کاش می آوردید.

«يَا كُمَيْلُ أَ رَأَيْتَ لَوْ أَنَّ اللَّهَ لَمْ يُظْهِرْ نَبِيّاً وَ كَانَ فِي الْأَرْضِ مُؤْمِنٌ تَقِيٌّ أَ كَانَ فِي دُعَائِهِ إِلَى اللَّهِ مُخْطِئاً أَوْ مُصِيبا»

کمیل، اگر پیغمبری نمی آمد یک نفر هم مؤمن و خدا ترس بود آن مؤمن خدا ترس با خدا صحبت می کرد دعوت به خدا می کرد کارش درست یا غلط بود؟ اگر نبی نبود

«بَلَى وَ اللَّهِ مُخْطِئاً حَتَّى يَنْصِبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يُؤَهِّلَه‏»

دعوت به خدا، پیغمبر نباشد شما حجت ندارید باید از طرف خدا حجت داشته باشید. این که یک پیغمبری بیاید اگر پیغمبر نباشد من دعوت به سمت خدا هم بکنم غلط است. خیلی عجیب است یعنی حقِ دعوت به سمت خدا بدون پیامبر نداری یعنی چه بدون پیغمبر؟ یعنی بدون اذن خدا، خدا باید بگوید چه کار بکنید؟ پس در واقع «إِلَّا مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ» یعنی چه؟ یعنی اذن تو باید به چه کسی بر گردد؟ به امام عادل.

حالا اگر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) در دعوت به خدا اذن عام داد همه باید اجازه بگیرند نمی شود اذنش عام باشد حتماً اذن خاص باشد؟ نه. پیغمبر می گفت به جهاد بروید پیغمبر ما شخصاً می خواهیم از شما اجازه بگیریم وقتی اذن عام داد اذن خاص معنی ندارد. «بَلَى وَ اللَّهِ مُخْطِئاً حَتَّى يَنْصِبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ وَ يُؤَهِّلَه‏»؛ خدا باید به او اهلیت بدهد این یعنی به غزو می خواهی بروی باید اذنش را از معصوم گرفته باشد بله ما هم این را قبول داریم.

 «يَا كُمَيْلُ الدِّينُ لِلَّهِ‏»

 ‌دین برای خدا است دین یعنی دستور زندگی

«فَلَا تَغْتَرَّنَّ بِأَقْوَالِ الْأُمَّةِ الْمَخْدُوعَةِ الَّتِي ضَلَّتْ بَعْدَ مَا اهْتَدَتْ وَ أَنْكَرَتْ وَ جَحَدَتْ بَعْدَ مَا قَبِلَت»

فریب امت گمراه شده را نخور بعد از این که توسط پیغمبر هدایت شدند دوباره گمراه شدند.

«يَا كُمَيْلُ الدِّينُ لِلَّهِ فَلَا يَقْبَلُ اللَّهُ تَعَالَى مِنْ أَحَدٍ الْقِيَامَ بِهِ إِلَّا رَسُولًا أَوْ نَبِيّاً أَوْ وَصِيّا»

دین برای خدا است تنها کسی می تواند متولی دین باشد که پیغمبر باشد یا وصی یا نبی یا باشد.

 مالک اشتر چه؟ جناب مسلم ابن عقیل چه؟ جعفر ابن ابی طالب چه؟ نه آن ها از قِبَل او مأذون و مأمور بودند.

«يَا كُمَيْلُ هِيَ نُبُوَّةٌ وَ رِسَالَةٌ وَ إِمَامَةٌ وَ مَا بَعْدَ ذَلِكَ إِلَّا مُتَوَلِّينَ وَ مُتَغَلِّبِينَ وَ ضَالِّينَ وَ مُعْتَدِينَ»

غیر این ها هر کسی باشد اگر از نبوت نگرفته باشد خودش را به زور به ولایت چسبانده اگر از امامت نگرفته باشد به زور قالب کرده گمراه و تجاوزگر است.

بشارة المصطفى لشيعة المرتضى( ط- القديمة)؛ نويسنده: طبرى آملى، عماد الدين أبي جعفر محمد بن أبي القاسم‏ (تاريخ وفات مؤلف: 553 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: المكتبة الحيدرية، 1383 ق، ج2، ص25 و 29

دقیقاً اگر ما مثال های مالک اشتر و جناب مسلم ابن عقیل و امثالهم را بزنیم مسئله خیلی روشن می شود.

نکته بعد همین روایات با همین مضمون در مورد نماز عید فطر و قربان،‌ نماز جمعه و امر به معروف هم آمده است. در مورد نماز عید دارد:

«لَا صَلَاةَ يَوْمَ الْفِطْرِ وَ الْأَضْحى‏ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج3، ص459

در کافی شریف است. در دعائم الإسلام:

«لَا صَلَاةَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ عَدْل‏»

نماز عید فقط با امام عدل است

دعائم الإسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الأحكام؛ ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى، محقق / مصحح: فيضى، آصف،‏ ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 2 فصل ذكر من يستحب أن ينكح و من يرغب عن نكاحه‏، ج‏1، ص186

«لَا صَلَاةَ فِي الْعِيدَيْنِ إِلَّا مَعَ إِمَام‏»

من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج1، ص506

«لَا صَلَاةَ يَوْمَ الْفِطْرِ وَ الْأَضْحى‏ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج3، ص459

«وُجُوبُ الْعِيدِ إِنَّمَا هُوَ مَعَ إِمَامٍ عَدْل‏»

من لا يحضره الفقيه؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم مصحح: غفاری، علی اكبر، ج1، ص506

کلمه عدل آن جا بود این جا هم آمده است نگویید آن امام، مطلق بود آن جا امام عدل بود این جا امام مطلق است نه عین هم است.

«لَا صَلَاةَ فِي الْعِيدَيْنِ إِلَّا مَعَ إِمَام‏» در کتاب من لا یحضر الفقیه دارد. «لَا صَلَاةَ يَوْمَ الْفِطْرِ وَ الْأَضْحى‏ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ».

یا:

«مَنْ لَمْ يُصَلِّ مَعَ إِمَامٍ فِي جَمَاعَةٍ فَلَا صَلَاةَ لَهُ وَ لَا قَضَاءَ عَلَيْهِ»

الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج3، ص459

«لَيْسَ صَلَاةٌ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ»

الإستبصار فيما اختلف من الأخبار؛ طوسى، محمد بن الحسن، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏ ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج1، ص444

این همه مراجع ما در طول تاریخ نماز عید خواندند کار حرام کردند؟ در زمان غیبت این همه مراجع داریم نماز عید فطر و نماز قربان خواندند این هم مثل همان است شما می گویید:

«لَا جِهَادَ إِلَّا مَعَ الْإِمَام»

كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص335

 

‏پس جهاد در زمان غیبت و تشکیل حکومت ممنوع است «لَا صَلَاةَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ»؛ نماز عید هم نخوانید پس چرا این ها همه خواندند؟

آقا برداشت و فهم فقهای دین از این جمله این است که صلاة باید به امام منتسب بشود امام اذن بدهد اشکال ندارد. به چه کسی اذن داد؟ به فقهای شیعه اذن داده است. چه مشکلی پیدا می کند؟ دقیقاً همان برداشتی که در این روایت ها خیلی از فقهاء داشتند و عمل کردند همین را به آن تطبیق بده. چه فرقی می کند چرا در مسئله حکومت می رسد می گویی نه این جا حرام است به مسئله نماز عید می رسد خودتان می روید می خوانید.

 خیلی از این آقایانی که می گویند جهاد و حکومت در زمان غیبت نباید باشد عید که می شود خودشان نماز عید می خوانند عید قربان، نماز عید قربان می خوانند. این روایت ها را می خواهید چه کار کنید؟ می گویند نه آقا اذن عام است اشکال ندارد. اگر اذن عام آن هم اذن عام است چه مشکلی پیدا می کند؟

 در مورد نماز جمعه:

«لَا جُمُعَةَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ عَدْلٍ تَقِي»

یا:

«لَا يَصْلُحُ الْحُكْمُ وَ لَا الْحُدُودُ وَ لَا الْجُمُعَةُ إِلَّا بِإِمَامٍ»

دعائم الإسلام و ذكر الحلال و الحرام و القضايا و الأحكام؛ ابن حيون، نعمان بن محمد مغربى، محقق / مصحح: فيضى، آصف،‏ ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 2 فصل ذكر من يستحب أن ينكح و من يرغب عن نكاحه‏، ج‏1، ص182

این هم در رابطه با نماز جمعه.

 در مورد حدود: «لَا يَصْلُحُ الْحُكْمُ وَ لَا الْحُدُودُ وَ لَا الْجُمُعَةُ إِلَّا بِإِمَامٍ»

مجری:

حتی اقامه حدود هم باید امام باشد.

استاد ابوالقاسمی:

به این می رسیم حدود تصریح کرده این همه مراجع در طول تاریخ رفتند اقامه حدود کردند. از زمان شیخ مفید (رضوان الله علیه) که صدر اول فقهای دوران غیبت به حساب می آید تا زمان ما این ها را چه کار کنیم؟

امام گفته: «لَا يَصْلُحُ الْحُكْمُ وَ لَا الْحُدُودُ وَ لَا الْجُمُعَةُ إِلَّا بِإِمَامٍ»؛ فقهاء حد دادند این یعنی چه؟ یعنی به انتساب به امام باید به امام منتسب بشود شده.

 راجع به اصل هدایت:

«إِنَّ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَيٍّ يَعْرِفُونَهُ»

قرب الإسناد (ط - الحديثة)؛ حميرى، عبد الله بن جعفر، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ص351

یا:

«إِنَ‏ الْحُجَّةَ لَا تَقُومُ لِلَّهِ عَلَى خَلْقِهِ إِلَّا بِإِمَامٍ حَتَّى يَعْرِفَ.»

بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى‏، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي‏، ج1، ص486

این را چه کارش می کنید؟ نباید حجت تمام کرد اصلاً‌ هیچ گونه رفتار هدایتی نباید کرد چون خود امام باید هدایت بکند حجت فقط توسط امام تمام می شود؛ پس این جا هیچ کس حق دعوت ندارد هیچ کس حق هدایت ندارد. مردم را باید رها کرد خود امام یکی یکی بیاید هدایت بکند از این چه می فهمید؟ برداشت یک آدم منطقی از این روایات چه است؟

حجت یا توسط امام یا کسی که مأذون از طرف امام باشد چه اذن عام، چه اذن خاص باشد بحث هدایت اذن عام است امر به معروف، نهی از منکر در خطبه غدیر

«لَا أَمْرٌ بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْيٌ عَنْ مُنْكَرٍ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ مَعْصُوم‏»

الإحتجاج علی أهل اللجاج؛ نویسنده: طبرسی، احمد بن علی، ناشر: نشر مرتضی، محقق / مصحح: خرسان، محمد باقر،ج1، ص65

فقط و فقط امر به معروف و نهی از منکر مربوط به امام می شود پس کلاً‌ امر به معروف و نهی از منکر را ببوسیم کنار بگذاریم. می شود همچنین توهمی فقیهی به خودش بدهد که امر به معروف مطلقا نباید باشد؟ چرا دعوت کنیم؟ چرا درس حوزه داشته باشیم؟ کلاً‌ رها کنیم همه یَله و رها باشند همانی که می گوید هر چه گناهم بیشتر باشد بهتر است ایا واقعا این است؟

این برداشت، برداشت منطقی از این روایات نیست؛ پس شما اگر می خواهید از روایت: «لَا جِهَادَ إِلَّا مَعَ الْإِمَام» برداشت بکنیم باید اصطلاح «إلا مع امام» را جایی دیگر نگاه کنید ببینید فقهاء چه برداشتی داشته اند؟ شبیه همان را این جا پیاده کنید.

 روایت دیگری که باز با همین مضمون است البته سند دیگری است در کتاب کامل الزیارات ابن قولویه آمده است سند قبلی گفتیم ضعیف بود ولی ما گفتیم مضمونش را می پذیریم چرا؟ بعداً می رسیم.

«وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ الْوَلِيدِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ الْحَسَنِ الصَّفَّارِ عَنِ الْعَبَّاسِ بْنِ مَعْرُوفٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ الْأَصَمِّ عَنْ جَدِّهِ»

محمد ابن حسن ابن ولید، محمد ابن حسن صفار، عباس ابن معروف از عبد الله ابن عبد الرحمن ابن اصم جالب است درست است روایت در کامل الزیارات است و این راوی، راوی کامل الزیارات است؛ اما چون عبد الله ابن عبد الرحمن اثم تضعیف صریح دارد آقای خویی می گوید من روایت های او را قبول نمی کنم. مگر این که فضیلت یا چیز خاصی باشد در باب عقیدتی نمی شود به آن استناد کرد از پدر بزرگش که او هم مجهول است در کتب شیعه گشتیم پیدا نشد اهل سنت یک عبد الله ابن عبد الرحمن دارند جد او است اسمش معلوم است اما توثیق در شیعه ندارد.

«قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) جُعِلْتُ فِدَاكَ أَيُّمَا أَفْضَلُ الْحَجُّ أَوِ الصَّدَقَةُ»

به امام صادق عرض کردم فدای شما بشوم حج بهتر است یا صدقه؟

 گفتند:

«هَذِهِ مَسْأَلَةٌ فِي مَسْأَلَةٍ»

دو تا مسئله را قاطی کردی حج و صدقه به هم ارتباط ندارد دو مقوله جدا از هم هستند. با همدیگر خلط شان نکن.

«قَالَ كَمِ الْمَالُ يَكُونُ مَا يَحْمِلُ صَاحِبَهُ إِلَى الْحَجِّ»

چقدر باید خرج بکند تا به حج برسد؟

«قُلْتُ لَا»

 نمی دانم سوال تان چه شد؟

«قَالَ إِذَا كَانَ مَالًا يَحْمِلُ إِلَى الْحَجِّ فَالصَّدَقَةُ لَا تَعْدِلُ الْحَجَّ الْحَجُّ أَفْضَلُ»

اگر مالی است که طرف را به حج می رساند به اندازه حج پول دارد حج برود حج برتر است.

«وَ إِنْ كَانَتْ لَا يَكُونُ إِلَّا الْقَلِيلَ فَالصَّدَقَةُ»

اما اگر پول به اندازه حج نیست صدقه بدهد.

«قُلْتُ فَالْجِهَادُ»

گفتم آقا جهاد چه؟

«قَالَ الْجِهَادُ أَفْضَلُ الْأَشْيَاءِ بَعْدَ الْفَرَائِضِ فِي وَقْتِ الْجِهَادِ»

اگر وقت جهاد باشد برترین کار جهاد بعد از واجبات است (اما وقت جهاد باشد)

«وَ قَالَ وَ لَا جِهَادَ إِلَّا مَعَ الْإِمَامِ»

كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص335

سند روایت را عرض کردیم ضعیف است به دلیل وجود عبد الله عبد الرحمن ابن أصم و پدر بزرگش. علاوه بر این همان حرف هایی که قبلاً‌ زدیم راجع به مالک اشتر چه کار می کنید؟ راجع به جناب مسلم ابن عقیل چه کار می کنید؟ راجع به جناب جعفر ابن ابی طالب چه کار می کنید؟ راجع به روایاتی که إلا مع امام آمده است چه کار می کنید؟ پس این ها کار شما را خیلی حل نمی کند

نکته دیگر (خوب دقت بکنید) این روایت یک چیزی گفته درست است سندش ضعیف است اما همین مضمون را ما جایی دیگر هم می بینیم فقط این جا می خواهم اشاره کنم دوستان متوجه بشوند. می گوید: «فِي وَقْتِ الْجِهَادِ» وقت جهاد باید باشد، وقت جهاد چه است؟ «مع الإمام» امام باید بالای سرت باشد؛ پس وقت را به فعالیت جهادی امام تفسیر کرده است.

وقت این نیست صبر کنید تا سفیانی بیاید وقت سفیانی نیست؛ سفیانی جهاد را بر من مشروع نمی کند، آن چیزی که برای من جهاد را مشروع می کند چیست؟ آمدن سفیانی است یا این که امام من، به من اذن داده باشد؟ وقت کدام است؟ آیا مقصود از وقت یک زمانی است که سفیانی بیاید آن روزی که سفیانی آمد دیگر جهاد جایز می شود؟ برداشتی که آقایان دارند سفیانی آمد ما شمشیر به دست می گیریم. یا نه زمان جهاد، زمانی است که امام اذن داده باشد کدامش است؟ روایت دارد می گوید وقت جهاد را به وقت سفیانی و امثال این ها تفسیر نکنید وقت جهاد را چطوری باید تفسیر کرد؟ اذن امام باشد.

 روایت بعدی باز با همین مضمون، روایت در چندین کتاب آمده است این روایت، روایتی است که مرحوم فضل ابن شاذان نقل کرده است مرحوم شیخ صدوق در عیون نقل کرده است روایت معروف به حدیث محض الإسلام است. درخواستی که مأمون از امام رضا (علیه السلام) داشت یا امام رضا برای من محض اسلام را بیان بفرمایید

 در عیون این روایت جلد 2، صفحه 122 آمده است. سند روایت:

«حَدَّثَنَا عَبْدُ الْوَاحِدِ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عُبْدُوسٍ النَّيْسَابُورِيُّ الْعَطَّارُ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ بِنَيْسَابُورَ فِي شَعْبَانَ سَنَةَ اثْنَتَيْنِ وَ خَمْسِينَ وَ ثَلَاثِمِائَةٍ قَالَ حَدَّثَنَا عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ قُتَيْبَةَ النَّيْسَابُورِيُّ عَنِ الْفَضْلِ بْنِ شَاذَانَ»

 عبد الواحد ابن محمد ابن عبدوس نیشابوری عطار (رضی الله عنه) شیخ صدوق خیلی از ایشان تجلیل کرده است اگر چه آقای خویی اعتقاد ندارند این توثیق باشد ولی اغلب علماء می گویند این گونه رفتار شیخ صدوق با شیخش به معنی توثیق است. علی ابن محمد ابن قتیبه نیشابوری که ثقه است فضل ابن شاذان (رضوان الله علیه) ثقه است سند معتبر می شود.

«سَأَلَ الْمَأْمُونُ عَلِيَّ بْنَ مُوسَى الرِّضَا (علیه السلام) أَنْ يَكْتُبَ لَهُ مَحْضَ الْإِسْلَامِ عَلَى سَبِيلِ الْإِيجَازِ وَ الِاخْتِصَارِ»

خلاصه کل اسلام را برای ما بنویسید (روایت خیلی مهم است)

«فَكَتَبَ (علیه السلام) لَهُ ... وَ الْجِهَادُ وَاجِبٌ مَعَ الْإِمَامِ الْعَدْل‏»

جهاد همراه امام عادل واجب می شود.

 کجا مسحتب است؟ این جا نگفت مستحب است یا نیست فقط واجبش را گفته است هفته آینده به آن خواهیم رسید که جهاد مستحب و جهاد واجب طبق روایات چه است؟

«وَ مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ»

اگر کسی در دفاع از مالش کشته بشود شهید است.

«وَ لَا يَجُوزُ قَتْلُ أَحَدٍ مِنَ الْكُفَّارِ وَ النُّصَّابِ فِي دَارِ التَّقِيَّةِ»

حق ندارید حتی در دار تقیه، ناصبی ها را بکشید

«إِلَّا قَاتِلٍ أَوْ سَاعٍ فِي فَسَادٍ»

مگر کسی که قاتل باشد رفتی شکایت کردی یا مفسد فی الأرض است خود حکومت دنبالش است.

«وَ ذَلِكَ إِذَا لَمْ تَخَفْ عَلَى نَفْسِكَ وَ عَلَى أَصْحَابِكَ»

چه زمانی می شود این کار را انجام داد؟ زمانی که ترس نداری وگرنه کشته از حکومت ترس داشت خود حکومتی است آن جا، آن هم انجام نده

«وَ التَّقِيَّةُ فِي دَارِ التَّقِيَّةِ وَاجِبَةٌ»

تقیه واجب است.

عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: لا جوردی، مهدی، ناشر: نشر جهان، ج2، ص121 و 124

پس: «وَ الْجِهَادُ وَاجِبٌ مَعَ الْإِمَامِ الْعَدْل‏»؛ آیا مالک اشتر، امام عدل بود؟ یا باید بگویید امامت بر مالک هم صدق می کند بر جناب مسلم هم صدق می کند بر جناب جعفر هم صدق می کند یا باید بگویید مقصود از امامت، منتسب به امام عدل باشد این را قبلاً گفتیم قضیه حل می شود. گفتیم «إلا مَعَ امام» به چه معنا است نمونه های دیگر مفصل «إلا مع امام» را آوردیم و گفتیم.

روایت بعدی باز شبیه همین است در خصال شیخ صدوق آمده سندش البته ضعیف است بکر ابن عبد الله ابن حبیب مجهول است تمیم ابن بَهلول یا بُهلول مجهول است متن روایت

«هَذِهِ شَرَائِعُ الدِّينِ لِمَنْ أَرَادَ أَنْ يَتَمَسَّكَ بِهَا وَ أَرَادَ اللَّهُ هُدَاهُ»

از امام صادق (علیه السلام) است شیخ صدوق در کتاب خصال آورده است این حدیث، حدیث خصال است و اصلا معروف به حدیث خصال است. اگر مقصود از کتاب خصال همین حدیث باشد یعنی شیخ صدوق توجه خاص به این حدیث داشته است پس این روایت معتبر می شود یا باید بررسی بشود اگر مقصود از خصال نه عموم است و این هم یکی از همان خصال به حساب می آيد از جهت مضمونی نمی شود به این تأکید کرد. سندش ضعیف است تأکید شیخ صدوق هم روی این نمی آید.

«وَ الْجِهَادُ وَاجِبٌ مَعَ إِمَامٍ عَادِل‏»

شبیه به همانی که قبلاً خواندیم

«وَ مَنْ قُتِلَ دُونَ مَالِهِ فَهُوَ شَهِيدٌ وَ لَا يَحِلُّ قَتْلُ أَحَدٍ مِنَ الْكُفَّارِ وَ النُّصَّابِ فِي دَارِ التَّقِيَّةِ إِلَّا قَاتِلٍ أَوْ ساعي [سَاعٍ‏] فِي فَسَادٍ وَ ذَلِكَ إِذَا لَمْ تَخَفْ عَلَى نَفْسِكَ وَ لَا عَلَى أَصْحَابِك‏»

الخصال؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ج1، ص606 و 607

این را از امام صادق (علیه السلام) نقل کرده است آن جا از امام رضا بود جوابش را هم ما دقیقاً «طابق النعل بالنعل» در مورد قبلی ها مفصل توضیح اش را دادیم. البته «وَ الْجِهَادُ وَاجِبٌ مَعَ إِمَامٍ عَادِل‏» در چند جای دیگر هم نقل شده است اجمالاً آخرش می شود آنی که تا حالا عرض کردیم.

 اما سراغ روایت بعدی برویم روایت در کتاب خصال شیخ صدوق و علل الشرایع آمده است. سند روایت این گونه است:

«حَدَّثَنَا أَبِي رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُ قَالَ حَدَّثَنَا سَعْدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ قَالَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى بْنِ عُبَيْدٍ الْيَقْطِينِيُّ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ يَحْيَى عَنْ جَدِّهِ الْحَسَنِ بْنِ رَاشِدٍ عَنْ أَبِي بَصِيرٍ وَ مُحَمَّدِ بْنِ مُسْلِمٍ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) قَالَ حَدَّثَنِي أَبِي عَنْ جَدِّي عَنْ‏ آبَائِهِ (علیه السلام) أَنَّ أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام)»

سعد ابن عبد الله، محمد ابن عیسی ابن عبید یقطینی، قاسم ابن یحیی جد حسن ابن راشد، ابی بصیر و محمد ابن مسلم از امام صادق قاسم ابن یحیی از حسن ابن راشد اختلافی است اما به نظر حقیر و اساتیدی که خدمت شان تلمذ کردم می گویند این جا معمولاً می شود روایت را قبول کرد از امیر مؤمنان

«عَلَّمَ أَصْحَابَهُ فِي مَجْلِسٍ وَاحِدٍ أَرْبَعَمِائَةِ بَابٍ مِمَّا يُصْلِحُ لِلْمُسْلِمِ فِي دِينِهِ وَ دُنْيَاهُ»

در یک جلسه 400 تا مطلب مهم که دین و دنیای شما را درست می کند یاد دادم، آدم بخواهد دنیایش آباد بشود و دینش هم درست بشود این حدیث را بخواند به آن حدیث أَرْبَعَمِائَةِ گفته می شود خیلی جاها نقل شده است. یک موردش:

«لَا يَخْرُجِ الْمُسْلِمُ فِي الْجِهَادِ مَعَ مَنْ لَا يُؤْمَنُ عَلَى الْحُكْمِ وَ لَا يُنْفِذُ فِي الْفَيْ‏ءِ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»

مسلمان حق ندارد به جهاد برود. «مَعَ مَنْ لَا يُؤْمَنُ عَلَى الْحُكْمِ»؛ بر کسی که در حکم خدا نسبت به او ایمن نیستی یعنی چه؟ یک روایتی است بعداً می آید مفسر این می شود خیلی مهم است چه زمانی شما نسبت به حکم فرمانده ات می توانی خیالت راحت باشد؟ دو تا شرط دارد یک: فرمانده ات حکم شرعی بلد باشد. دو: عادل باشد اگر حکم شرعی بلد نبود «لَا يُؤْمَنُ عَلَى الْحُكْم» حکم می کند ایمن نیستی ممکن است اشتباه کند.

حکم شرعی بلد بود ولی راستگو نبود فاسق بود حکم هم کرده خودش هم اصلاً عمل نکرد چه کار می خواهید بکنید؟ همین را خوب داشته باشید اینی که ما این جا گفتیم تقریباً کل ملاک لازم بر فرمانده جهاد همین است بعداً در جای دیگر روایت دیگر هم همین را تأیید می کند. «وَ لَا يُنْفِذُ فِي الْفَيْ‏ءِ أَمْرَ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»، اگر حکمش هم درست است راستگو هم است اما در فیئ امر خدا را جاری نمی کند تقسیم نمی کند، خمس اهل بیت را نمی دهد نباید برویم. اگر این کار را بکنید معین عدو ما در حبس حقوق ما بوده اید. فیئ حق ما بود به ما نداد حق ما را خوردی یعنی اگر با کسی رفتید امیر المؤمنین علی ابن ابی طالب که حق شما را می داد اشکال دارد؟ نه اشکال ندارد.

این جا می گوید آن جایی که حق ما را نمی دهد نرو دارد از جواز استثناء می کند یعنی بقیه جاها اصل بر جواز است.

«وَ الْإِشَاطَةِ بِدِمَائِنَا»

این منجر می شود به سمت خونریزی ما و شراکت در خون ما می شود.

«وَ مِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّةٌ»

بمیرد هم به مرگ جاهلیت مرده است.

الخصال؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ج1، ص610 و 625

مجری:

قیودی که این جا گذاشته خیلی مشخص کرده است.

استاد ابوالقاسمی:

این قیود اتفاقاً به نفع ما است نه به نفع شما این روایت دارد می گوید اگر کسی بود که این خصوصیات را داشت با او می شود رفت نگفتند «لَا يَخْرُجِ الْمُسْلِمُ فِي الْجِهَادِ إلّا مَعَنا». دو دسته نکردند نگفتند: «إلّا مَعَنا فَإِنْ مَاتَ فِي نصرت غیرنا کان مُعِيناً لِعَدُوِّنَا فِي حَبْسِ حُقُوقِنَا وَ الْإِشَاطَةِ بِدِمَائِنَا وَ مِيتَتُهُ مِيتَةٌ جَاهِلِيَّة»؛ گفته یک دشمنی داریم با دشمن ما نرو.

 از کسانی که دوست ما هستند اگر شما زیر پرچم کسی رفتی که این شخص حق را بلد نبود حکم شرع را نمی دانست. یا دروغگو بود یا اجرا نمی کرد با این هم نرو ولو در جناح ما باشد این روایت به نفع ما است. روایت دارد می گوید در چنین مواردی رفتن زیر پرچم جایز نیست پس در بقیه مواقع جایز می شود.

جدای از این، سوال این روایت برای چه زمانی است؟ برای زمان امیر مؤمنان علی (علیه السلام) است یا برای دوران امام صادق (علیه السلام) است. روایت از امیر المؤمنین است در زمان امیر المؤمنین جهادهای متعددی بوده است آن روایت های علامات سقوط بنی العباس و این که فدیه به جهاد نروید همه می گویند اگر هم درست باشد ثانویه است.

اصل بر جواز جهاد است جز در آن جایی که امام گفته این جا مصلحت نیست. این که اصلاً‌ ربطی به آن ندارد حکم اصلی شرع را می گوید. امیر مؤمنان در زمان خودش که خودش حاکم است امام حسن می خواهد حاکم بشود می فرمایند جهاد می خواهی بروی این خصوصیات را باید داشته باشد پس ربطی به تشکیل حکومت ندارد. به هیچ وجه این روایت ربطی به روایت تشکیل حکومت پیدا نمی کند.

مجری:

همان نکته ای که شما اول فرمودید جهاد، قیام و حکومت با همدیگر متفاوت است.

استاد ابوالقاسمی:

بله باهم فرق می کنند. مسئله خروج بر حاکم نیست این روایت اصلاً ربطی ندارد جایش را نگاه کن کجا است به سندش مراجعه کن دلالتش را ببین. این روایت هم مشخص است.

روایت بعدی، چندین روایت است می گوید اگر حکومت برای غیر معصوم بود البته شخص فاجر و فاسق این قید از آن مشخص می شود به او حمله کردند تو از او دفاع نکن. جان خودت را فدای حکومتی که برای دشمنان ما است نکن روایات را ببینیم روایت در کافی شریف، در علل الشرایع و در تهذیب است در سه کتاب این روایت آمده است.

 اما سند روایت، این روایت 4 تا سند دارد که از 4 تا،‌3 تایش معتبر است یعنی در کافی شریف دو تا سند برایش آورده است علی ابن ابراهیم، محمد ابن عیسی یونس عن ابی الحسن الرضا (علیه السلام) سند صحیح است. در آخرش می گوید: «علی عن أبیه عن یحیی ابن ابی عمران عن یونس» ‌یحیی ابن ابی عمران مجهول است. شیخ صدوق «أبی سعد ابن عبد الله أشعری قمی، محمد ابن عیسی، یونس ابن عبد الرحمن امام رضا علیه السلام» سند صحیح است. محمد ابن حسن صفّار از محمد ابن عیسی از یونس از امام رضا (علیه السلام) این هم صحیح است. پس سند روایت صحیح متن ها هم شبیه به هم است.

البته همین روایت از یونس در کتاب دیگری با سند معتبر آمده ظاهراً آن متن دقیق تر است در قرب الإسناد است خود قرب الإسناد یعنی چه؟ یعنی به جای این که 4 طبقه طول کشیده باشد به من برسد همه آدم های راستگویی هستند دو طبقه طول کشید به من برسد نزدیک تر است. چون نزدیک تر است احتمال افتادن بعضی کلمات، احتمال نقل به معنا کمتر می شود اگر ثقه باشند. اگر این قول، قول امام صادق ضعیف است یک آدم دروغگو در آن است سند طولانی، صحیح است آن را قبول می کنیم. اما اگر هر دو صحیح هستند قرب الإسناد از جهت لفظی مقدم می شود. اول متن کافی را ببینیم

«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ يُونُسَ عَنْ أَبِي الْحَسَنِ الرِّضَا (علیه السلام) قَالَ: قُلْتُ لَهُ»

می گوید به امام رضا عرض کردم

«جُعِلْتُ فِدَاكَ إِنَّ رَجُلًا مِنْ مَوَالِيكَ بَلَغَهُ أَنَّ رَجُلًا يُعْطِي السَّيْفَ وَ الْفَرَسَ فِي سَبِيلِ اللَّهِ»

به یکی از شیعیان شما خبر رسید یک نفری دارد در راه «فی سبیل الله» شمشیر و اسب می دهد. این هم هیچی نداشت گفت چه از این بهتر یک نفری شمشیر و اسب می دهد به جهاد می رویم یا شهید می شویم و یا غنیمتی می گیریم و بر می گردیم.

 «فَأَتَاهُ»

 پیشش رفت

«فَأَخَذَهُمَا مِنْهُ»

رفت این شمشیر و اسب را از آن شخصی که نذر کرده یا قصد کرده بود گرفت

«وَ هُوَ جَاهِلٌ بِوَجْهِ السَّبِيلِ»

اما خبر نداشت که سبیل کجاها درست است

«ثُمَّ لَقِيَهُ أَصْحَابُهُ فَأَخْبَرُوهُ»

پیش شیعه ها برگشت به او خبر دادند

«أَنَّ السَّبِيلَ مَعَ هَؤُلَاءِ لَا يَجُوزُ»

سبیل همراه این ها جایز نیست.

 «وَ أَمَرُوهُ بِرَدِّهِمَا»

امام گفتند شمشیر و اسب را بر گردان.

 بله همین درست است باید بر گردانی

«فَقَالَ فَلْيَفْعَلْ قَالَ قَدْ طَلَبَ الرَّجُلَ فَلَمْ يَجِدْهُ»

خیلی گشت آن طرف اولی را پیدا نکرد

«وَ قِيلَ لَهُ قَدْ شَخَصَ الرَّجُلُ»

به او گفتند این شخص رفت «شَخِصَ» در لغت «شَخصَ مِن بلدٍ إلی بلد» یعنی ذَهبَ به یک شهر دیگر رفت این جا نیست.

«قَالَ فَلْيُرَابِطْ وَ لَا يُقَاتِلْ»

به مرزبانی برود به جنگ نرود.

«قَالَ فَفِي مِثْلِ قَزْوِينَ وَ الدَّيْلَمِ وَ عَسْقَلَانَ وَ مَا أَشْبَهَ هَذِهِ الثُّغُورَ فَقَالَ نَعَمْ»

به آقا گفتم مثلاً قزوین، دیلم، عسقلان، لب مرز برود خوب است؟ بله مشکلی ندارد.

«فَقَالَ لَهُ يُجَاهِدُ»

چه کسی قال این جا گفته است؟ یونس می گوید «یُجاهد»‌ جهاد هم بکند؟ لب مرز برود فقط مرزبانی بکند یا درگیر هم بشود؟ «لا» حق درگیری ندارد.

«إِلَّا أَنْ يَخَافَ عَلَى ذَرَارِيِّ الْمُسْلِمِينَ»

مگر بخواهند مردم را بکشند برو از مردم دفاع کند.

 عرض کرد:

«أَ رَأَيْتَكَ لَوْ أَنَّ الرُّومَ دَخَلُوا عَلَى الْمُسْلِمِينَ لَمْ يَنْبَغِ لَهُمْ أَنْ يَمْنَعُوهُمْ»

به من خبر بده اگر رومی ها حمله کردند این جا نباید جنگ بکند؟

«قَالَ يُرَابِطُ وَ لَا يُقَاتِلُ»

حضرت دوباره تأکید کرد مرزبانی کند اما به جنگ نرود.

 ولی:

«وَ إِنْ خَافَ عَلَى بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ وَ الْمُسْلِمِينَ قَاتَلَ»

اگر جان مسلمان ها در خطر است اگر وضعیت خطر برای اسلام است بجنگد.

«فَيَكُونُ قِتَالُهُ لِنَفْسِهِ»

حضرت یک کلمه ای آوردند.

«وَ لَيْسَ لِلسُّلْطَانِ»

این جا جنگش برای خودش می شود دیگر برای سلطان نیست.

«قُلْتُ فَإِنْ جَاءَ الْعَدُوُّ إِلَى الْمَوْضِعِ الَّذِي هُوَ فِيهِ مُرَابِطٌ كَيْفَ يَصْنَعُ»

مثلاً در فلان روستا دارد استراحت می کند دشمن می آید این جا چه کار کند؟ دوباره تأکید کردند.

«قَالَ يُقَاتِلُ عَنْ بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ»

از اصل اسلام دفاع کند.

«لَا عَنْ هَؤُلَاءِ»

نه از این حکومتی ها

«لِأَنَّ فِي دُرُوسِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ دِينِ مُحَمَّدٍ (صلی الله علیه واله وسلم)»

اسلام از بین برود دین پیغمبر از بین می رود.

الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1407 ق‏، ج5، ص 21

روایت را عرض کردیم 3 تا سند صحیح از جناب یونس دارد. یونس هم أجلای اصحاب است. این روایت چه را ثابت می کند؟ چند نکته یک: یک فرمایشی از مرحوم امام خمینی (رضوان الله علیه) آوردیم گفته بود اگر جمهوری اسلامی نباشد اسلام از بین می رود. این اسلام تا امام زمان باشد از بین نمی رود چطوری می شود اسلام از بین برود؟ ببینیم در این روایت امام رضا (علیه السلام) چه فرمودند؟ « خَافَ عَلَى الْإِسْلَامِ، دُرُوسِ الْإِسْلَامِ»، این جا اسلام ممکن است از بین برود.

آقا تا امام زمان نیاید اسلام به هیچ وجه از بین نمی رود پس این روایت چه دارد می گوید؟ امام خمینی (رضوان الله علیه) وقتی می گوید اگر جمهوری اسلامی نباشد اسلام از بین می رود نه اسلام به صورت مطلق، از بین رفتن اسلام طبق این روایت تشکیکی می شود یعنی اسلام یک قدرتی است هر مقدار قدرتش از بین برود انگار اسلام از بین رفته است. ولو در یک روستایی حمله کردند این جا خطر بر اسلام است اسلام ضعیف می شود پس این که مرحوم امام (رضوان الله علیه) می فرمایند اگر جمهوری اسلامی نباشد اسلام از بین می رود غلط است یا درست است؟ اگر یک شخصی مطلق بگوید نه اسلام از بین می رود ولو امام زمان باشد این غلط است. اما اگر با فهم چنین روایاتی باشد و این مقصود باشد که اسلام تشکیکی است درجه بردار است. وقتی اسلام می گوید مقصود حکومت اسلام است که درجات مختلفی دارد حداقل در 40- 50 تا روستا حکومت اسلام است یعنی مردم مسلمان هستند. این 50 تا 48 یا 49 تا بشود اسلام دارد از بین می رود تضعیف می شود.

 پس بر عکس این روایت دارد می گوید حتی در زمان قبل از ظهور امام زمان (روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) احتمال از بین رفتن اسلام به درجه خودش به صورت تشکیکی است؛ پس به مقداری که اسلام ممکن است از بین برود ما وظیفه داریم از آن دفاع کنیم. اگر دفاع از اسلام در درجه خودش منوط به تشکیل حکومت باشد چه کار باید کرد؟

(مَا اسْتَطَعْتُمْ مِنْ قُوَّةٍ)

هر نيرويی در قدرت داريد

سوره انفال (8): آیه 60

یکی از قوت هایش تشکیل حکومت است. آقا داعشی که می خواهد بیاید موشک دارد هواپیما می خواستند بگیرند هلیکوپتر گرفتند این همه سلاح گرفتند تانگ داشتند با داعش چطوری می خواهی بجنگی؟ می خواهی یک نفری تفنگ دست بگیری بروی با داعش بجنگی؟ یا باید تو هم حکومت داشته باشی؟ اتفاقاً‌ اگر خوف بر نظام اسلام به این صورت تشکیکی باشد حتی باید شما یک نظام جهادی داشته باشی.

این روایت بر عکس آنی که آقایان برداشت می کنند دلالت دارد که دروس تدریجی اسلام باید مقابله بشود با از بین رفتن تدریجی اسلام باید مقابله بشود پس این جا،‌ جهاد معنی پیدا می کند. این جا جهاد در دفاع از اسلام است نه در دفاع از حکومتی که باطل باشد. اگر فرض بکنیم خود جهاد نیازمند یک حکومت شد این جا چه می شود؟ آن حکومت، حکومت اسلام می شود دیگر حکومت فرد نمی شود حکومتی در دفاع از اسلام می شود پس این جا، اشکال پیدا نمی کند.

مجری:

در دهه کرامت هستیم و این روزها ما را به یاد می آورد هر روز یک سلام خاصی به آقا امام رضا بدهیم سلامی خاص به حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) بدهیم، افتخار این را داریم در جوار حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) هستیم و این نعمت بزرگ الهی فرصت خوبی است به این بهانه بیشتر به زیارت حضرت برویم و سعی کنیم بیشتر با حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) و امام رضا (علیه السلام) بشویم به همین بهانه یاد این بزرگواران هستیم.

جناب ابوالقاسمی بسیار بهره بردیم خیلی زیبا بحث می کنید جالب استدلال می کنید هم دارید شبهه را رد می کنید هم این که در طرف مقابلش آن چیزی که هست تقویت می فرمایید خدا ان شاء الله توفیق تان بدهد در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

روایات را عرض کردیم رسیدیم به روایتی که در چند کتاب با سند معتبر آمده است شخصی از یک شخص دیگری که او از مخالفین است یک شمشیر و اسبی برای جهاد گرفت بعداً فهمید جهاد «أَنَّ السَّبِيل‏ مَعَ هَؤُلَاءِ لَا يَجُوز» هولاء چه کسانی هستند؟ حکومت بنی العباس. وقتی که حکومت بنی العباس است جایز نیست این روایت چه ارتباطی دارد به این که اگر شخصی مأذون از امام بود خاص یا عام جهاد با او جایز نباشد؛ پس باز این روایت هم نمی تواند مشکل کسی که می گوید جهاد و تشکیل حکومت جایز نیست را حل بکند.

 سراغ متن دیگر همین روایت برویم که عرض کردیم در قرب الإسناد آمده است. در کتاب قرب الإسناد حمیری، صفحه 345، حدیث 1253

«وَ حَدَّثَنِي مُحَمَّدُ بْنُ عِيسَى قَالَ: أَتَيْتُ- أَنَا وَ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ- بَابَ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ»

من یونس ابن عبد الرحمن خدمت امام رضا (علیه السلام) آمدیم

«وَ بِالْبَابِ قَوْمٌ قَدِ اسْتَأْذَنُوا عَلَيْهِ قَبْلَنَا وَ اسْتَأْذَنَّا بَعْدَهُمْ»

یک گروهی قبل از ما اجازه گرفته بودند ما هم بعدش اجازه گرفتیم.

«وَ خَرَجَ الْآذِنُ»

اجازه آمد

«فَقَالَ: ادْخُلُوا وَ يَتَخَلَّفُ يُونُسُ وَ مَنْ مَعَهُ مِنْ آلِ يَقْطِينٍ»

یونس و آل یقطین صبر کنند.

 گروه اول بیایند جلسه شان تمام شد بعد یونس و آل یقطین بیایند

«فَدَخَلَ الْقَوْمُ وَ تَخَلَّفْنَا فَمَا لَبِثُوا أَنْ خَرَجُوا وَ أَذِنَ لَنَا، فَدَخَلْنَا فَسَلَّمْنَا عَلَيْهِ»

آن ها داخل رفتند ما ایستادیم مدتی نگذشت که ما هم داخل رفتیم سلام کردیم

«فَرَدَّ السَّلَامَ ثُمَّ أَمَرَنَا بِالْجُلُوسِ»

آداب رفتن خدمت امام را نشان می دهد اولاً موقع ورود باید اجازه بگیری بعد «أمرنا بالجلوس» نمی گوید گفت بفرمایید دستور داد بنشینید تا امام دستور نداده نمی نشنید.

«فَقَالَ لَهُ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ: يَا سَيِّدِي، تَأْذَنُ لِي أَنْ أَسْأَلَكَ عَنْ مَسْأَلَةٍ؟»

یونس ابن عبد الرحمن گفت اجازه هست سوال بپرسم؟

«فَقَالَ لَهُ: سَلْ»

رفتار یونس مشخص است تومنی دو زار با بقیه فرق دارد.

«فَقَالَ لَهُ يُونُسُ: أَخْبِرْنِي عَنْ رَجُلٍ مِنْ هَؤُلَاءِ مَاتَ»

یکی از این ها مُرده شیعه نبود.

«وَ أَوْصَى أَنْ يُدْفَعَ مِنْ مَالِهِ فَرَسٌ وَ أَلْفُ دِرْهَمٍ وَ سَيْفٌ إِلَى رَجُلٍ يُرَابِطُ عَنْهُ وَ يُقَاتِلُ فِي بَعْضِ هَذِهِ الثُّغُورِ»

وصیت کرده از ماترکش یک اسب، هزار سکه نقره، صد سکه طلا و یک شمشیر به یک شخصی بدهند که «یُرابِطُ عنه» از طرف او به مرابطه برود «ویقاتل» نه فقط مرابطه جنگ هم باشد در بعضی از مرزها

«فَعَمَدَ الْوَصِيُّ فَدَفَعَ ذَلِكَ كُلَّهُ إِلَى رَجُلٍ مِنْ أَصْحَابِنَا»

وصی یک جا همه اش را به یکی از شیعه ها داده است.

«فَأَخَذَهُ وَ هُوَ لَا يَعْلَمُ أَنَّهُ لَمْ يَأْتِ لِذَلِكَ وَقْتٌ بَعْدُ»

گرفت اما خبر ندارد که هنوز وقتش نشده است.

 «فَمَا تَقُولُ»

 نظر شما چه است؟

«أَ يَحِلُّ لَهُ أَنْ يُرَابِطَ عَنْ هَذَا الرَّجُلِ فِي بَعْضِ هَذِهِ الثُّغُورِ أَمْ لَا؟»

حلال است برای مرابطه برود؟

گفتند که:

«يَرُدُّ عَلَى الْوَصِيِّ مَا أَخَذَ مِنْهُ، وَ لَا يُرَابِطُ»

برگردد اصلاً مرابطه هم نرود.

 چرا؟ اجمالاً عرض کنم برداشت حقیر است طرف از شیعیان نبود که یک شیعه ای بخواهد برود به جای او این اعمال را انجام بدهد بعدش هم:

«فَإِنَّهُ لَمْ يَأْنِ لِذَلِكَ وَقْتٌ بَعْدُ»

هنوز آن و زمان آن کار نرسیده است.

«فَقَالَ: يَرُدُّهُ عَلَيْهِ».

برش گرداند.

 این جا مشخص است یک ذره جمله بندی درست نیست چرا؟ «فَقالَ» کلام امام است. دوباره می گوید «فقال الإمام» دو بار به امام بر گردانده است.

«فَقَالَ يُونُسُ»

یونس گفت

 «فَإِنَّهُ لَا يَعْرِفُ الْوَصِيَّ، وَ لَا يَدْرِي أَيْنَ مَكَانُهُ»

نمی داند این وصی چه کسی بود و کجا است؟ یک نفری واسطه آورد به این داد تمام شد رفت گشت پیدایش هم نمی کند.

«فَقَالَ لَهُ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ: يُسْئَلُ عَنْهُ»

بپرسد پیدایش کند

«فَقَالَ لَهُ يُونُسُ بْنُ عَبْدِ الرَّحْمَنِ: فَقَدْ سَأَلَ عَنْهُ فَلَمْ يَقَعْ عَلَيْهِ»

گشته پیدا نکرده است.

«كَيْفَ يَصْنَعُ؟»

گفتند:

«فَقَالَ: إِنْ كَانَ هَكَذَا فَلْيُرَابِطْ وَ لَا يُقَاتِلْ»

اگر این طور است مرابطه برود و جنگ نکند.

 یونس گفت:

«فَإِنَّهُ قَدْ رَابَطَ وَ جَاءَهُ الْعَدُوُّ وَ كَادَ أَنْ يَدْخُلَ عَلَيْهِ فِي دَارِهِ، فَمَا يَصْنَعُ: يُقَاتِلُ أَمْ لَا؟»

رفت دشمن آمد این برای جنگ نرفت برای مرزبانی (مرابطه) رفت دشمن آمد

«فَقَالَ لَهُ الرِّضَا عَلَيْهِ السَّلَامُ: (إِذَا كَانَ ذَلِكَ كَذَلِكَ فَلَا يُقَاتِلُ عَنْ هَؤُلَاءِ»

امام رضا (علیه السلام) گفت از طرف این ها نجنگد

«وَ لَكِنْ يُقَاتِلُ عَنْ بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ»

در دفاع از اصل اسلام باشد

«فَإِنَّ فِي ذَهَابِ بَيْضَةِ الْإِسْلَامِ دُرُوسَ ذِكْرِ مُحَمَّدٍ عَلَيْهِ السَّلَامُ»

اگر اصل اسلام از بین برود دیگر از پیغمبر یاد نمی شود.

ملاحظه بفرمایید می گوید: «فَلَا يُقَاتِلُ عَنْ هَؤُلَاءِ» هنوز زمانش نرسیده

یک روایتی قبل خواندیم راجع به زمان چه گفته بود؟ گفته بود زمان، یعنی جایی که اذن امام باشد هنوز زمانش نشده است یعنی هنوز امام تان اذن نداده است. ممکن است امام اذن خاص بدهد ممکن است اذن عام بدهد. در ادامه می گوید عموی شما زید النار به او می گفتند

«قَدْ خَرَجَ بِالْبَصْرَةِ وَ هُوَ يَطْلُبُنِي»

بصره رفته دنبال من است می خواهد من را بکشد.

 چون از کسانی بود که قیام کرد حضرت هم خیلی به او تَشر زدند

«وَ لَا آمَنُهُ عَلَى نَفْسِي فَمَا تَرَى لِي أَخْرُجُ إِلَى الْبَصْرَةِ أَوْ أَخْرُجُ إِلَى الْكُوفَةِ؟»

چه کار کنم بروم به کوفه یا بصره بروم؟ به بصره بروم ممکن است عمویتان من را بکشد.

 فرمودند:

«قَالَ: «بَلْ اخْرُجْ إِلَى الْكُوفَةِ، فَإِذاً فَصِرْ إِلَى الْبَصْرَةِ».

به کوفه برو  وقتی که... نگفتند؛ وقتی که به بصره یعنی چه وقتی که ... به بصره برو؟ می گوید حضرت همین طور خواستند بگویند

«فَخَرَجْنَا مِنْ عِنْدِهِ وَ لَمْ نَعْلَمْ مَعْنَى (فَإِذاً)»

از نزد حضرت بیرون رفتیم معنی فإذا را نفهمیدیم.

«حَتَّى وَافَيْنَا الْقَادِسِيَّةَ»

 به قادسیه رسیدیم

«حَتَّى جَاءَ النَّاسُ مُنْهَزِمِينَ يَطْلُبُونَ يَدْخُلُونَ الْبَدْوَ»

یک گروهی شکست خورده آمدند که «یُطلبون» دشمن هم دنبال شان بود این ها به بادیه می رفتند.

«وَ هَزَمَ أَبُو السَّرَايَا وَ دَخَلَ بِرَقَّةِ الْكُوفَةِ»

ابو السرایا شکست خورد به منطقه بَرقه یا بِرقه کوفه وارد شد

«وَ اسْتَقْبَلَنَا جَمَاعَةٌ مِنَ الطَّالِبِيِّينَ بِالْقَادِسِيَّةِ مُتَوَجِّهِينَ نَحْوَ الْحِجَازِ»

و گروهی از طالبی ها و هاشمی ها را دیدیم که با آرامش به سمت حجاز می روند.

«فَقَالَ لِي يُونُسُ: «فَإِذاً» هَذَا مَعْنَاهُ فَصَارَ مِنَ الْكُوفَةِ إِلَى الْبَصْرَةِ»

إذا که حضرت گفت وقتی که یک اتفاقی افتاد، آن اتفاق یعنی همین الان مشکلی است ابو السرایا شکست خورده است عموی امام رضا با همان ها همراه بود توانایی ندارد الان وقت رفتن به بصره است.

«وَ لَمْ يَبْدَأْهُ بِسُوءٍ».

هیچ خبری برای او رخ نداد.

قرب الإسناد (ط - الحديثة)؛ حميرى، عبد الله بن جعفر، محقق / مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام ص344

عرض کردم سند روایت صحیح است این روایت دقیقاً مثل روایت قبلی اگر اصل اسلام در خطر باشد اتفاقاً باید دفاع کرد. پس اگر در زمان غیبت جایی احتمال از بین رفتن اصل اسلام باشد باید شخص به مقدار لازم آماده بشود به مقدار لازم وسیله برای جهاد آماده بکند ممکن است یکی از ابزارهای جهاد نظام دفاعی باشد که آن نظام دفاعی همان حکومت است. این روایت هم باز ربطی به نفی مطلق جهاد ندارد.

 سراغ روایت بعدی برویم در روایت قبلی می گفت یک شخصی مرده و در وصیتش آورده است از طرف من پول برای جهاد بدهید. روایت از امام رضا (علیه السلام) بود این روایت از تهذیب شیخ طوسی از امام جواد (علیه السلام) از علی ابن مهزیار

«قَالَ: كَتَبَ رَجُلٌ مِنْ بَنِي هَاشِمٍ إِلَى أَبِي جَعْفَرٍ الثَّانِي (علیه السلام)»

سند روایت هم ظاهراً صحیح است. یکی از بنی هاشم به امام جواد نامه نوشت

«إِنِّي كُنْتُ نَذَرْتُ نَذْراً مُنْذُ سَنَتَيْنِ أَنْ أَخْرُجَ إِلَى سَاحِلٍ مِنْ سَوَاحِلِ الْبَحْرِ»

قبلاً‌ دو سال پیش نذر کرده بودم به یکی از سواحل دریا بروم

 «إِلَى نَاحِيَتِنَا»

 سمت خودمان

«مِمَّا يُرَابِطُ فِيهِ الْمُتَطَوِّعَةُ نَحْوَ مَرَابِطِهِمْ- بِجُدَّةَ وَ غَيْرِهَا مِنْ سَوَاحِلِ الْبَحْرِ»

یک گروهی هستند لب ساحل نگهبانی می دهند هر روز یک گردشی در ساحل می کنند یک وقت کشتی های دشمن نیایند مسلمان ها را دور بزنند و مسلمان ها دچار مشکلی بشوند. همان طوری که در جده است همه می دانند سمت ما هم همین خبرها است.

«أَ فَتَرَى جُعِلْتُ فِدَاكَ أَنَّهُ يَلْزَمُنِي الْوَفَاءُ بِهِ أَوْ لَا يَلْزَمُنِي»

قربان شما بروم دستور شما چه است؟ باید به این نذرم وفا کنم یا نه؟

«أَوْ أَفْتَدِي الْخُرُوجَ إِلَى ذَلِكَ الْمَوْضِعِ بِشَيْ‏ءٍ مِنْ أَبْوَابِ الْبِرِّ لِأَصِيرَ إِلَيْهِ إِنْ شَاءَ اللَّهُ تَعَالَى»

یا به جای آن کاری که می خواستم بکنم پولی بدهم در کار خیری خرج بکنم یا به سمت بحر بروم یا این که لاصیر پول را در آن راه خرج بکنم ان شاء الله

«فَكَتَبَ إِلَيْهِ بِخَطِّهِ وَ قَرَأْتُهُ»

با خط شان نوشتند علی ابن مهزیار می گوید خودم خواندم

«إِنْ كَانَ سَمِعَ مِنْكَ نَذْرَكَ أَحَدٌ مِنَ الْمُخَالِفِينَ فَالْوَفَاءُ بِهِ إِنْ كُنْتَ تَخَافُ شُنْعَتَهُ»

اگر یکی از مخالفین این نذر تو را شنیده باشد بعداً‌ بیاید بگوید رافضی ها در راه اسلام حاضر به جهاد نیستند نذر هم می کنند به نذرشان عمل نمی کنند. در این جا انجام بده.

«وَ إِلَّا فَاصْرِفْ مَا نَوَيْتَ مِنْ ذَلِكَ فِي أَبْوَابِ الْبِرِّ»

اما اگر نه اگر نگرانی نداری در راه خیر خرجش بکن.

«وَفَّقَنَا اللَّهُ وَ إِيَّاكَ لِمَا يُحِبُّ وَ يَرْضَى»

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر:  دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، ج6، ص126

این روایت هم می گوید در زمان بنی العباس حتی مرابطه نروید با این که مرابطه در دفاع از اصل اسلام باشد قطعاً حلال است. در زمان آن ها نروید چون آدم ها زیاد بودند نیاز نبود که او برود.

مجری:

مثل واجب کفایی است

استاد ابوالقاسمی:

بله آن مقدار واجب کفایی ساقط بود بقیه اش دفاع از بنی العباس می شود.

 نکته دوم همان طور که قبلاً گفتیم ممکن است این روایت، این طور باشد چون که ما هنوز به کسی اذن ندادیم وقتش نشده نباید بروید.

 نکته سوم این روایت می گوید نذری کرده و نذر از اساس باطل بوده است. حضرت گفتند یک جای دیگر خرجش بکند، اگر نذر از اساس باطل است جای دیگر باید خرجش بکند؟ نذر از اساس باطل است معنی ندارد جایی دیگر خرج بشود.

این روایت را بعضی بزرگواران فرمودند با مبانی شیعی هم مطابقت ندارد ممکن است در نقلش اشتباه شده باشد. لذا این روایت درست است با این که سندش صحیح است اما از جهت مضمونی با دیگر روایات شیعه مطابقت ندارد.

 نکته بعدی این که باز با آن چیزی که ما به آن اعتقاد داریم در باب جهاد منافات ندارد ما اعتقاد داریم جهاد و حکومت باید مأذون باشد چه اذن خاص، چه اذن عام باشد.

دو تا روایت بالاتر، روایتی خواندیم در مورد این که یک جایی رفتی حکومتی است برای مرابطه دشمن حمله کرده است فرمودند چه کار کن؟ از حکومت دفاع نکن از اصل اسلام دفاع کن. شبیه به همین روایت در تهذیب شیخ طوسی آمده است از امام صادق (علیه السلام) روایت از طلحة ابن زید است طلحة ابن زید عامی است اما گفتند کتاب او صحیح است. کتابش را مستقیم از امام صادق نقل کرده است لذا این روایت معتبر می شود

«سَأَلْتُهُ عَنْ رَجُلٍ دَخَلَ أَرْضَ الْحَرْبِ بِأَمَانٍ»

دار الحرب برای تجارت رفتم امان گرفتم به آن جا رفتم مشکلی نبود.

 این های که به من امان دادند به امان شان عمل کردند این ها مشکلی ندارند یک گروه دیگری به این حربی ها حمله کردند. خود این ها کافر حربی هستند ولی فعلاً در قرارداد هستیم داریم تجارت می کنیم به آن جا رفتم کفار دیگری به این حربی ها حمله کردند این جا چه کار کنم اگر رها کنم کشته می شوم.

«فَغَزَا الْقَوْمَ الَّذِينَ دَخَلَ عَلَيْهِمْ قَوْمٌ آخَرُونَ قَالَ عَلَى الْمُسْلِمِ أَنْ يَمْنَعَ نَفْسَهُ وَ يُقَاتِلَ عَلَى حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ رَسُولِهِ»

از جانش دفاع بکند این جا خدا و رسول اذن دادند. «عَلَى حُكْمِ اللَّهِ وَ حُكْمِ رَسُولِهِ»

اما این که آن جا:

«أَنْ يُقَاتِلَ الْكُفَّارَ عَلَى حُكْمِ الْجَوْرِ وَ سُنَّتِهِمْ»

آن جا حاکم جائر دارد گفت به جهاد بروید

«فَلَا يَحِلُّ لَهُ ذَلِكَ.»

این جایز نیست.

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر:  دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، ج6، ص136

این روایت باز حرف ما را تأیید می کند که حکم باید حکم خدا باشد اذن باید باشد. همین روایت را آوردند ضد ما دارند استدلال می کنند نمی فهمیم چطوری است؟ سند روایت هم عرض کردیم معتبر است. دو تا روایت دیگر است این برای خارجی اش بود دو تا روایت خواندیم یکی اش می گوید من مرابطه در حکومت بنی العباس هستم دشمن از بیرون حمله کرده است دوم می گوید به کشور دیگری رفتم دشمن به آن کشور حمله کرده است.

روایت سوم از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) است در سند روایت سکونی آمده است سکونی معتبر نیست در علل الشرایع است.

«عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ أَبِيهِ (علیه السلام) قَالَ ذُكِرَتِ الْحَرُورِيَّةُ عِنْدَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام)»

در مورد حروریه (خوارج) نزد امیر المؤمنان صحبت شان شد.

 یک متن، متن علل الشرایع است یک متن، متن تهذیب است.

«فَقَالَ إِنْ خَرَجُوا مَعَ جَمَاعَةٍ»

یک:

 اگر گروهی دارند می آیند هجوم می آورند.

 دو:

«أَوْ عَلَى إِمَامٍ عَادِلٍ»

این ها بر امام عادل خروج کردند

«فَقَاتِلُوهُمْ»

با آن ها بجنگید.

 علی جان، شما خودت امام عادل هستی حروریه بر شما خروج نکردند پس امام عادل، مطلق امام عادل دارند می گویند.

«وَ إِنْ خَرَجُوا عَلَى إِمَامٍ جَائِرٍ فَلَا تُقَاتِلُوهُمْ»

اما اگر 3 نفر به یک امام جائری حمله کردند خوارج هم هستند با آن ها نجنگید.

«فَإِنَّ لَهُمْ فِي ذَلِكَ مَقَالا»

این ها حق دارند به او خروج بکنند.

علل الشرائع؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: كتاب فروشى داورى، ج2، ص 603

یک مقداری حرف شان درست است. در تهذیب روایت این طور آمده است

«إِنْ خَرَجُوا عَلَى إِمَامٍ عَادِلٍ»

اگر بر امام عادل خروج کردند.

أوْ خَرَجَوا» خروجوا ندارد

«أَوْ جَمَاعَةٍ»

چون جوری دیگر نمی شود آن روایت را خواند به متنش مراجعه بکنیم

«إِنْ خَرَجُوا مَعَ جَمَاعَةٍ أوْ عَلَى إِمَامٍ عَادِلٍ»

این جا:

 «إِنْ خَرَجُوا عَلَى إِمَامٍ عَادِلٍ أَوْ جَمَاعَةٍ فَقَاتِلُوهُمْ»

گروهی یک لشکر شدند نه این جا باید با آن ها بجنگید

«وَ إِنْ خَرَجُوا عَلَى إِمَامٍ جَائِرٍ فَلَا تُقَاتِلُوهُمْ فَإِنَّ لَهُمْ فِي ذَلِكَ مَقَالًا.»

اگر بر امام جائر خروج کردند نه با آن ها مقابله نکنید.

تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر:  دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى‏، ج6، ص145

حرف شان آن جا درست است سوال سند روایت گفتیم مختلفٌ فیهِ است به هر صورت روایت می گوید در دفاع از حکومت جائر مقابله نکنید. اما اگر در دفاع از حکومت عادل بود «قاتلوهم» اگر این ها جماعتی شدند یعنی چه جماعتی شدند؟ یعنی خطر بر اصل اسلام شده است وقتی جماعت بشوند خطر بر اصل اسلام می شود. «وقاتلوهم» دوباره این جا هم اشکال ندارد قتال بکنید.

 پس دو جا قتال با آن ها جایز می شود یک: با امام عادل دو: ترس بر اصل اسلام باشد و این ها گروه شده باشند یک عده ای این روایت را آوردند چرا در سوریه علیه داعشی ها جنگیدید؟ مگر سوریه امام عادل است؟ مگر این ها خروج بر امام عادل کردند؟ گفتم روایت می گوید «خرجوا مع جماعةٍ»‌ این را چه کار بکنیم؟ اصلاً فرض کنید عادل نباشد جماعةً را می خواهید چه کار بکنید؟ چه جماعتی هستند داعش است. پس این روایت جواز قتال با آن ها را هم ثابت می کند.

 اجمالاً تا این جا یک: وظیفه اصلی ما دفاع از اسلام در درجات مختلفش است.

دو: جهاد در حالت عادی اگر ابتدایی هم بخواهیم فرض کنیم باید منتسب به امام معصوم شده باشد چه با اذن خاصش چه با اذن عامش و دورانی که زمان جهاد نشده یعنی چه؟ یعنی دورانی که اذن امام در آن جا موجود نیست. این خلاصه روایات تا این جا باقیش ان شاء الله برای جلسه آینده باشد.

مجری:

خیلی ممنونم کسانی که این مباحث را گاهی از اوقات در زمینه های متعدد خصوصاً طلاب درس خوانده باشند، این شیوه کار شما برای آن ها یک کارگاه علمی هم است برای عزیزان بیننده ای که این برنامه را می بینند این شیوه کشتی گرفتن با شبهات و مباحث خیلی شیوه خوبی است. جدا از آن مباحث محتوایی که حضرت عالی دارید شیوه و روش هم خیلی بحث مهمی است که در این برنامه هم می توانیم از سبک و سیاق کار شما یاد بگیریم و یک کارگاه عملی در بحث پاسخ به شبهات است. متشکریم از زحمات شما و وقتی که برای ما و بینندگان عزیز گذاشتید.

عزیزان بیننده از شما تشکر می کنم امیدوارم این برنامه مورد استفاده قرار گرفته باشد ما را از دعای خیرتان فراموش نکنید. در آخر برنامه دعای ما از خداوند متعال خواستار تعجیل در فرج آقا امام عصر خواهیم بود همه شما را به خدای منان می سپاریم اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ خدا حافظ.


راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی>

دهه کرامت حکومت بنی عباس بداء قیام جهاد ابتدایی هدایت جامعه سفیانی جهاد با کفار دفاع از اسلام اذن امام در جهاد