-
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 2 خرداد 1402
1:15:29 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 26 اردیبهشت 1402
1:20:59 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 19 اردیبهشت 1402
1:25:02 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 12 اردیبهشت 1402
1:23:29 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 5 اردیبهشت 1402
1:24:48 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 23 اسفند 1401
1:21:35 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 9 اسفند 1401
1:21:46 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 25 بهمن 1401
1:21:28 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 18 بهمن 1401
1:22:22 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 20 دی 1401
1:24:59 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 22 آذر 1401
1:22:58 دقیقه -
راه روشن 1 آذر 1401
1:24:34 دقیقه -
راه روشن 24 آبان 1401
1:22:51 دقیقه -
راه روشن 3 آبان 1401
1:26:04 دقیقه -
راه روشن 26 مهر 1401
1:23:30 دقیقه -
راه روشن 19 مهر 1401
1:21:43 دقیقه -
نقد کتاب"دین در ترازوی اخلاق: نسبت میان اخلاق دینی و اخلاق سکولار" نویسنده ابوالقاسم فنائی
1:23:23 دقیقه
راه روشن 22 شهریور 1401 -
راه روشن 15 شهریور 1401
1:22:42 دقیقه -
راه روشن 8 شهریور 1401
1:25:23 دقیقه -
راه روشن 1 شهریور 1401
1:22:57 دقیقه -
راه روشن 25 مرداد 1401
1:25:40 دقیقه -
راه روشن 4 مرداد 1401
1:24:26 دقیقه -
راه روشن 14 تیر 1401
1:23:09 دقیقه -
راه روشن 7 تیر 1401
1:24:03 دقیقه -
راه روشن 24 خرداد 1401
1:24:14 دقیقه -
راه روشن 17 خرداد 1401
1:18:50 دقیقه -
راه روشن 3 خرداد 1401
1:20:43 دقیقه -
راه روشن 27 اردیبهشت 1401
1:20:59 دقیقه -
راه روشن 20 اردیبهشت 1401
1:24:16 دقیقه -
راه روشن 13 اردیبهشت 1401
1:25:29 دقیقه -
راه روشن 6 اردیبهشت 1401
1:25:52 دقیقه -
راه روشن 30 فروردین 1401
1:26:06 دقیقه -
راه روشن 16 فروردین 1401
1:27:07 دقیقه
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی
قسمت هفتاد و یکم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
عناوین بحث: (دحوالارض، امام رضا (علیه السلام)، کعبه، رحمت الهی، حکومت، قیام، جهاد، مؤمن واقعی، خلیفه، بنی عباس، حکم شرعی، جهاد ابتدایی، عالم مال مؤمنان، حکومت در عصر غیبت)
دیگر قسمت ها
عنوان برنامه: راه روشن (نقد دگر اندیشان شیعی)
عناوین بحث: (دحوالارض، امام رضا (علیه السلام)، کعبه، رحمت الهی، حکومت، قیام، جهاد، مؤمن واقعی، خلیفه، بنی عباس، حکم شرعی، جهاد ابتدایی، عالم مال مؤمنان، حکومت در عصر غیبت)
تاريخ: 23/ 03/ 1402
استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی
مجری: آقای محمد تقی غضبانی
مجری:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه الطَیبنَ الطَاهرین. عزیزان بیننده سلام وقت شما بخیر، از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) مهمان منازل شما می شویم و ان شاء الله برنامه راه روشن را تقدیم حضور شما عزیزان خواهیم کرد.
مهمان عزیز ما در این برنامه جناب اقای دکتر ابو القاسمی استاد حوزه و دانشگاه و متخصص در مباحث عقاید و شبهات هستند. این برنامه هم متکفل همچنین اموری هست که کشف شبهات بکند بخصوص شبهاتی که در روز و در ایامی که هستیم معمولا از طریق فضای مجازی و شبکه های وهابی در جامعه منتشر می شود.
این روزها ما به موضوعی پرداختیم که در بحث زمان غیبت خیلی بحثش چالشی است و بحث مهمی است. آن هم بحث قیام و جهاد و اصلا حکومت در عصر غیبت است. چند جلسه ای است در خدمت استاد ابو القاسمی بودیم و ان شاء الله امشب هم این بحث را پی خواهیم گرفت. جناب استاد ابو القاسمی سلام وقت شما بخیر خیلی خوش آمدید.
استاد ابوالقاسمی:
و علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان
من هم خدمت شما جناب اقای غضبانی و خدمت بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه جهانی حضرت ولی عصر عرض سلام دارم و امیدوارم که در هر کجا که هستند موفق و پیروز باشند.
مجری:
خیلی خوشحالیم که تشریف آوردید و دعوت ما را پذیرفتید، از شما بابت این حضور گرم تان قدردانی می کنیم. جناب استاد امشب یک شبی است که مناسبت خاصی هم است. یکی از بزرگترین روزهای خدا، و یکی از هدیه های خدا به ما است، بیست و پنج ذی القعده است که اسم آن دحو الارض است. امشب، شب دحو الارض است و فردا یکی از با فضیلت ترین روزهای سال است. اگر صلاح می دانید مقداری در این خصوص برای ما توضیح بدهید یاد بگیریم و بعد ان شاء الله بحث را آغاز کنیم.
استاد ابو القاسمی:
بسم الله الرحمن الرحیم، در کتاب وسائل الشیعه روایتی را مطرح کرده این روایت در کتاب ثواب الاعمال و دیگر کتب آمده است. روایت با این مضمون است حسن ابن علی وشاء می گوید من و پدرم نزد امام رضا (علیه السلام) بودیم. من جوانی بودم
«كُنْتُ مَعَ أَبِي وَ أَنَا غُلَامٌ فَتَعَشَّيْنَا عِنْدَ الرِّضَا (علیه السلام)»
شام را محضر امام رضا (علیه السلام) بودیم. چه افتخاری داشته اند.
«لَيْلَةَ خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ»
شب بیست و پنجم ذی القعده.
«فَقَالَ لَيْلَةُ خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ وُلِدَ فِيهَا إِبْرَاهِيمُ»
شب تولد حضرت ابراهیم (علیه السلام) است.
«وَ وُلِدَ فِيهَا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ (علیه السلام)»
و شب تولد حضرت عیسی (علیه السلام) است.
یعنی اگر کسی می خواهد برای حضرت عیسی قمری تولد بگیرد امشب شب تولد ایشان است. بعد نیست اشاره هم بکنیم از جهت میلادی آن که ادعا می کنند میلاد حضرت عیسی در زمستان است غلط است و اصلا صحیح نیست هم در کتب خود مسیحی ها و هم در دیگر کتب شان اشاره شده که روز دیگری است. قمری آن را حساب کنیم باز آن روز درست در نمی آید.
«وَ وُلِدَ فِيهَا عِيسَى ابْنُ مَرْيَمَ (علیه السلام)»
در چنین روزی در بیست و پنجم ذی القعده حضرت عیسی (علیه السلام) به دنیا آمدند.
«وَ فِيهَا دُحِيَتِ الْأَرْضُ مِنْ تَحْتِ الْكَعْبَةِ»
و در چنین روزی زمین از زیر کعبه گسترده شد.
یعنی چه؟ ما در ساخت و به اصطلاح شکل گیری کره زمین مراحلی مختلفی داشتیم. یکی از مراحل این بوده اولین جایی که سطح زمین، سطح زمین در آن حالت مذابی که بود در گردش خودش یک جایی، اولین جایی که آن حالت مذاب تبدیل به جامد شد. اگر چه تبدیل به جامد شدن چندین میلیارد سال قبل بوده است.
بعد از آن دوران باز یک دوره ای گذشت کل سطح زمین را آب گرفت و یک نقطه ای از زمین بر اساس آن چه که زمین شناسان می گویند بعد از مدتی با حرکت صفحات زمینی از زیر زمین به سطح زمین منتقل شده است. و بعد از آن یواش یواش یک سری مناطقی در آب فرو رفته و در یک سری مناطقی زمین بالا آمده و این خشکی های که الان ما می بینیم درست شده است.
اولین جایی که محل گسترش زمین بوده است طبق روایات هر دو مدلش هم بیان شده است. یک اولین جایی که از زیر آب بیرون آمد. دو اولین جایی که به اصطلاح خشکی ها درست شد. یعنی آن محل زمین مذاب که ذره ذره تبدیل به خشکی شد هر جفتش بیان شده است، آن قسمت زیر کعبه بوده که این چنین روز را روز دحو الارض گفته می شود. این که کدام بوده از زیر آب بیرون آمده بوده یا اولین تکه ای جامد روی سطح زمین شدن بوده است.
به هر صورت این روز معروف به دحو الارض شده و مهم تر از دحو الارض همان طوری که ما ولادت پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) را از همه روزهای میلاد آور خودمان خیلی ارزشمندتر می دانیم و البته بقیه میلادهای ائمه هم هستند؛ اما نسبت به دحو الارض و این ها آن روز برای ما ارزشمند است ولادت حضرت ابراهیم (علیه السلام) و ولادت حضرت عیسی (علیه السلام) برای ما بسیار ارزشمند است لذا امروز، روز مبارکی است.
«فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَانَ كَمَنْ صَامَ سِتِّينَ شَهْراً.»
اگر کسی روز دحو الارض را روزه بگیرد انگار شصت ماه روزه گرفته است.
بعد عبارتی که مطرح می کند می گوید این روایت در کتاب ثواب الاعمال هم آمده است. روایت دیگری باز در همان کتاب وسائل است می فرماید:
«فِي خَمْسٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ أَنْزَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ»
آیه: الْكَعْبَةَ الْبَيْتَ الْحَرَامَ، در آن روز نازل شده است.
(جَعَلَ اللَّهُ الْكَعْبَةَ الْبَيتَ الْحَرَامَ قِيامًا لِلنَّاسِ وَالشَّهْرَ الْحَرَامَ وَالْهَدْي وَالْقَلَائِدَ ذَلِكَ لِتَعْلَمُوا أَنَّ اللَّهَ يعْلَمُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الْأَرْضِ وَأَنَّ اللَّهَ بِكُلِّ شَيءٍ عَلِيمٌ)
خداوند، کعبه -بيت الحرام- را وسيلهاي براي استواري و سامان بخشيدن به کار مردم قرار داده؛ و همچنين ماه حرام، و قربانيهاي بينشان، و قربانيهاي نشاندار را؛ اينگونه احکام (حساب شده و دقيق،) بخاطر آن است که بدانيد خداوند، آنچه در آسمانها و آنچه در زمين است، ميداند؛ و خدا به هر چيزي داناست.
سوره مائده (5): آیه 97
«فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَانَ كَفَّارَةَ سَبْعِينَ سَنَةً»
اگر آن روز، شخصی روزه بگیرد کفاره هفتاد سال گناهش خواهد بود.
«وَ هُوَ أَوَّلُ يَوْمٍ أُنْزِلَ فِيهِ الرَّحْمَةُ مِنَ السَّمَاءِ عَلَى آدَمَ (علیه السلام)»
اولین روزی هم که رحمت از آسمان بر آدم نازل شد همین روز بوده است.
روایات متعددی داریم یا مثلا روایت دیگری از ابی الحسن الاول امام کاظم (علیه السلام) است.
«وَ فِي خَمْسَةٍ وَ عِشْرِينَ مِنْ ذِي الْقَعْدَةِ وُضِعَ الْبَيْتُ»
اولین روزی که کعبه هم بنا شده همین روز بوده است
«وَ هُوَ أَوَّلُ رَحْمَةٍ وُضِعَتْ عَلَى وَجْهِ الْأَرْضِ»
اولین روز رحمت بر زمین بوده است.
«فَجَعَلَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ مَثَابَةً لِلنَّاسِ وَ أَمْناً»
روز پاداش به مردم و امن قرار گرفته است.
در ادامه می فرماید:
«فَمَنْ صَامَ ذَلِكَ الْيَوْمَ كَتَبَ اللَّهُ لَهُ صِيَامَ سِتِّينَ شَهْراً»
هرکس روزه بگیرد ثواب شصت ماه روزه را دارد.
روایت بعدی امام رضا (علیه السلام) فرمودند در بیست و پنجم ذی العقده:
«صُومُوا فَإِنِّي أَصْبَحْتُ صَائِماً قُلْنَا جُعِلْنَا فِدَاكَ أَيُّ يَوْمٍ هُوَ»
روزه بگیرید من امروز روزه هستم. گفتیم آقا جان امروز چه خبر است؟
فرمودند:
«يَوْمٌ نُشِرَتْ فِيه الرَّحْمَةُ»
روز نشر رحمت است
«وَ دُحِيَتْ فِيهِ الْأَرْضُ»
و زمین گسترده شد
«وَ نُصِبَتْ فِيهِ الْكَعْبَةُ»
روز نصب کعبه است اولین روزی که پایه گذاری کعبه شد.
«وَ هَبَطَ فِيهِ آدَمُ (علیه السلام)»
و روز هبوط آدم است.
تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج10، ص449 و 450 و 451
یعنی روزی که رحمت بر او بعد از هبوطش آمد. روایات متعددی در تأکید بر روز بیست و پنجم ذی العقده است. اگر کسی توانایی روزه این روز را دارد سعی کند حتما روزه بگیرد از روزهای است که برکت بسیار زیادی دارد.
مجری:
خیلی استفاده کردیم دست شما درد نکند چقدر زیبا بیان فرمودید خوش به حال کسانی که این توفیق را دارند یک همچنین شبی که هم شب چهارشنبه است که رسم و سنت است که در یک همچنین شبی در مسجد مقدس جمکران خیلی ها به یاد آقا امام عصر (علیه السلام) می روند و آن جا ارتباط نزدیک تری با امام عصر بر قرار می کنند از همه التماس دعا داریم و چه خوب است یک همچنین شب و روزی را به زیارت بقاع مقدسه و حرم های اهل بیت کسانی که در مشهد هستند زیارت آقا امام رضا و یا حضرت معصومه و عزیزانی که در کشور عراق هستند زیارت ائمه بروند و ما را هم از دعای خیرشان فراموش نکنند.
ان شاء الله روزه دارانی که فردا را روزه می گیرند ما را از دعای خیرشان فراموش نکنند که یک همچنین روزی، روز بزرگی است برای ما هم دعا کنید که این توفیق را داشته باشیم بتوانیم فضیلت یک همچنین روزی را درک کنیم و آن را بزرگ بداریم.
حضرت استاد نکات خیلی خوبی فرمودید، استفاده کردیم به بحث خودمان برویم بحث قیام که در طیف دوم از روایات و بحث دوم بودید. بحث اول بحث بنی العباس و حکومت دوم ان ها بود که گذشت و این جا اصل بحث قیام، جهاد و حکومت در عصر غیبت بود.
استاد ابو القاسمی:
بسم الله الرحمن الرحیم ما روایات مفصلی در مورد قیام و نهی از قیام که ادعا می شد این ها را تماما مورد بررسی قرار دادیم. آن روایات تقریبا تمام شده؛ اما نکته ای مهمی که در مورد این روایات است این است که در همان باب های که این روایات آمده روایات دیگری است در مورد ممنوعیت جواز قیام ولی این بزرگواران آن روایات را مطرح نمی کنند.
مجری:
اشاره می کنند و در مورد بحث جوازش چیزی نمی گویند.
استاد ابو القاسمی:
بله، آن روایاتی که مربوط به ممنوعیت است آن ها را مطرح می کنند ولی غیرش را مطرح نمی کنند. ما بعضی از این روایات را ببینیم که در آن چه آمده است. مثلا روایتی در کتاب شریف کافی آمده
«بَابُ وُجُوهِ الْجِهَاد عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ وَ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدٍ الْقَاسَانِيِّ جَمِيعاً عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ مُحَمَّدٍ عَنْ سُلَيْمَانَ بْنِ دَاوُدَ الْمِنْقَرِيِّ عَنْ فُضَيْلِ بْنِ عِيَاضٍ»
سندی که الان ملاحظه فرمودید این سند در کتاب شریف تهذیب هم آمده است و به جای فضیل ابن عیاض در آن حفص ابن غیاث آمده است. اما در نتیجه فرق نمی کند به این دلیل که در این سند افرادی مانند قاسم ابن محمد و سلیمان ابن داود منقری و حفص ابن غیاث یا همان شخص دیگری که گفتیم هر سه نفر این ها عامی هستند.
اما یک نکته ای در مورد این روایت است آقایان روات که عامی هستند پس این روایت اعتباری ندارد.
مجری:
عامی به چه معنا است؟
استاد ابو القاسمی:
از اهل سنت هستند. اما روایت در کتاب شریف کافی آمده آن آقایانی که از باب کافی بودن به این روایت استناد می کنند باید به این روایت استناد کنند. یعنی بگوییم همان قواعدی که شما آوردید در مورد این روایت هم جاری است.
نکته دوم این که این روایت را مرحوم شیخ صدوق در هدایه ای خودشان آوردند و به عنوان یک مضمون قطعی یعنی فتوای خود شیخ صدوق در آن جا است. جالب است آن آقایانی که می گویند شیخ صدوق فتوا ندارد در هدایه اصلا این را به معصوم نسبت نمی دهد می گوید این طور است، این طور است و این طور است. دقیقا به عنوان فتوای خودش مطرح می کند. این راجع به سند روایت.
پس آن کسانی که با دیدگاه اخباری گری به روایات نگاه می کنند مجبور هستند قبول کنند اگر کسی کتاب شریف را کامل قبول دارد و اصولی است باید قبول کند، اگر نقل های قطعی شیخ صدوق را قبول دارد باید روایت را قبول کند. پس مشخص شد چه کسانی این روایت را باید قبول کنند.
«سَأَلْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»
حفص ابن غیاث یا فضیل ابن عیاض می گوید از امام صادق (علیه السلام) سوال کردم.
«عَنِ الْجِهَادِ سُنَّةٌ أَمْ فَرِيضَةٌ»
جهاد مستحب است یا واجب؟
فرمودند:
«الْجِهَادُ عَلَى أَرْبَعَةِ أَوْجُهٍ»
جهاد چهار جور است.
«فَجِهَادَانِ فَرْضٌ وَ جِهَادٌ سُنَّةٌ»
دو جهاد که واجب هستند و یک جهاد مستحب است.
«لَا يُقَامُ إِلَّا مَعَ الْفَرْضِ»
اما مستحبی که در کنار واجب است و جهاد چهارم فقط مستحب است. پس دو تا واجب داریم و دو تا مستحب داریم. یکی از این مستحب ها برای یک عده مستحب است و برای یک عده واجب است. دسته چهارم هم واجب است.
«فَأَمَّا أَحَدُ الْفَرْضَيْنِ فَمُجَاهَدَةُ الرَّجُلِ نَفْسَهُ عَنْ مَعَاصِي اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ»
شخص با نفس خودش در مورد معاصی خدا بجنگند
«وَ هُوَ مِنْ أَعْظَمِ الْجِهَادِ»
خیلی جهاد بزرگی است.
این دسته اول. دسته دوم واجب:
«وَ مُجَاهَدَةُ الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ فَرْضٌ»
اگر گروهی از کفار در مقابل شما هستند در منطقه شما هستند نه این که شما چون یک گروه و ما یک کشوری هستیم همسایه ای ما کافر است، همسایه آن کافر هم یک کافر دیگری است ما اول به آن کافر دومی حمله کنیم، نه این «الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ» یعنی تا زمانی که در همسایگی شما حکومت کافری هست سراغ دیگران نباید بروید. جهاد این ها مستحب است یافرض است؟ فرض است. «وَ مُجَاهَدَةُ الَّذِينَ يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ فَرْضٌ». ابتدایی گفته یا دفاعی؟ اصلا قیدی آورده است؟ هیچ قیدی نیاورده است این جهاد فرض است.
«وَ أَمَّا الْجِهَادُ الَّذِي هُوَ سُنَّةٌ لَا يُقَامُ إِلَّا مَعَ فَرْضٍ»
این جا آن طرف سنی ممکن است به ما گیر بدهد. راوی عامی بود آقا چرا خودت جهاد نمی روی اگر واجب است؟ گروه سوم جهاد سنت است «لا یقام الا مع فرض» فقط و فقط همراه واجب یک عده این انجام می شود.
«فَإِنَّ مُجَاهَدَةَ الْعَدُوِّ فَرْضٌ عَلَى جَمِيعِ الْأُمَّةِ وَ لَوْ تَرَكُوا الْجِهَادَ لَأَتَاهُمُ الْعَذَابُ»
کل امت باید بروند با دشمن بجنگند اگر نجنگند عذاب می آید.
«وَ هَذَا هُوَ مِنْ عَذَابِ الْأُمَّةِ»
و حکم جهاد رحمت نیست حکم سختی است. اما بر امام چه؟
«وَ هُوَ سُنَّةٌ عَلَى الْإِمَامِ وَحْدَهُ»
بر امام مستحب است.
«أَنْ يَأْتِيَ الْعَدُوَّ مَعَ الْأُمَّةِ فَيُجَاهِدَهُمْ»
مستحب است که بیاید با دشمن بجنگد. بر امام واجب نیست. اگر امت رفتند امام حق دارد برود حق دارد نرود. اگر امت نرفتند امام لازم نیست برود. پس اشکال نکنید من امام چرا نمی روم.
«وَ أَمَّا الْجِهَادُ الَّذِي هُوَ سُنَّةٌ»
جهاد مستحبی چیست که بر همه مستحب است.
«فَكُلُّ سُنَّةٍ أَقَامَهَا الرَّجُلُ»
هر سنتی که شخص بر پا بدارد مستحب است.
«وَ جَاهَدَ فِي إِقَامَتِهَا»
در راه اقامه آن جهاد کند.
«وَ بُلُوغِهَا وَ إِحْيَائِهَا فَالْعَمَلُ وَ السَّعْيُ فِيهَا مِنْ أَفْضَلِ الْأَعْمَالِ لِأَنَّهَا إِحْيَاءُ سُنَّةٍ»
عمل و تلاش در آن از افضل اعمال است چون احیاء سنت است.
«وَ قَدْ قَالَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) مَنْ سَنَّ سُنَّةً حَسَنَةً فَلَهُ أَجْرُهَا وَ أَجْرُ مَنْ عَمِلَ بِهَا إِلَى يَوْمِ الْقِيَامَةِ مِنْ غَيْرِ أَنْ يُنْقَصَ مِنْ أُجُورِهِمْ شَيْءٌ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج5، ص10، بَابُ وُجُوهِ الْجِهَاد، ح1
سوال ما این است این روایت به صراحت گفته بود بر شخص یک جهادی واجب است بر جمیع آحاد امت آن چه جهادی است؟ «يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ» آقا يَلُونَكُمْ مِنَ الْكُفَّارِ به ما حمله نکردند بله ولی من حق جهاد دارم.
مجری:
یک طورهای جهاد ابتدایی نیست؟
استاد ابو القاسمی:
دقیقا جهاد ابتدایی می شود. اما یک نکته ای دارد بعدا می رسیم. من باید نماز بخوانم برای نماز باید قبلش وضو بگیریم، حالا اگر وضو نگرفتم خواستم بروم نماز بخوانم کارم درست یا نه؟ نمی شود حرام است. آدم بدون وضو نماز بخواند حرام است.
جهاد بر همه واجب است؛ اما در روایات دیگر می گوید تو اگر بخواهی واجب را انجام بدهی باید یک سری کارها قبلش انجام داده باشی باید خودت آدم عابدی شده باشی باید اهل عبادت شده باشی؛ پس این روایت با آن روایات منافات ندارد. پس وقتی این روایت را ما ملاحظه می کنیم به صورت عموم فتوا به جواز جهاد ابتدایی دارد. البته این روایت دیگر ربطی به تشکیل حکومت و مقابله با حاکم جور و موجود ندارد ما در جلسه اول که این بحث را وارد شدیم گفتیم کسی که این روایت را باهم خلط کرده اشتباه کرده است آمده جهاد ابتدایی را با حکومت داری یکی گرفته است. و حال آن که هرکدام یک ظرافت های دارد بعضی جاها قابل جمع است و بعضی جاها قابل جمع نیستند. این راجع به روایت اول.
سراغ روایت دیگری برویم که آمده و بسیار روایت مهمی است باز روایت در کتاب کافی شریف است جلد 5 صفحه 20 و در تهذیب شیخ طوسی جلد 6 صفحه 135 سند را ببینیم
«مُحَمَّدُ بْنُ يَحْيَى عَنْ أَحْمَدَ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عِيسَى عَنْ عَلِيِّ بْنِ الْحَكَمِ عَنْ أَبِي عَمْرَةَ السُّلَمِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»
محمد ابن یحیی ثقه است. احمد ابن عیسی ثقه است علی ابن حکم ثقه. یک شخصی است به نام ابی عمره یا ابی عُمیر چند جور گفته شده است ابی عمره، ابی عمر و ابی عمیره. سلمی یا شامی. چرا در این جا اختلاف شده است؟ چون این سلمی یک ذره بین لام و ممیش فاصله بیفتد شبیه سامی می شود. آن موقع نقطه نمی گذاشتند البته ما سامی نداریم شامی داریم. لذا این را شامی خواندند و سلمی هم خواندند. این «ت» گرد هم نقطه نداشته لذا یک عده عمر خواندند و یک عده عمره خواندند و یک عده هم عُمیره خواندند.
در هر صورت این شخص، شخص مجهولی است. اگر کسی کل روایات کافی را صحیح بداند این برایش حجت است. اگر کسی اخباری باشد این روایت برایش حجت است و اگر کسی توثیقات عام مرحوم کلینی را قبول داشته باشد یعنی چه؟ چون مرحوم کلینی در اول کتابش می گوید من سندهای معتبر آوردم. آقای کلینی شما گفتی معتبر ما دیدیدیم بعضی از راوی هایش ضعیف هستند. این جا تعارض شهادت کلینی با شهادت شخص دیگری در مورد ضعف آن راوی می شود یک نفر ثقه گفته و یک نفر ضعیف گفته است تعارض می شود این جا کنار می رود.
اما در مورد راوی مجهول چه مانعی هست؟ یکی گفته من نمی دانم کلینی گفته من می دانم چه کسی است. حرف های کلینی مقدم می شود لذا خیلی از بزرگواران می فرمایند که در مورد راوی های مجهول توثیق عام کلینی (رضوان الله تعالی علیه) جاری است.
مجری:
این غیر از آن بحثی است که می گویند مرحوم کلینی...
استاد ابو القاسمی:
یک عده کلا کافی را قبول دارند، کسانی که کلا قبول دارند بنده قبول ندارم کسانی که قبول دارند. در هر صورت اگر اخباری باشد باید قبول کند کل کافی را قبول داشته باشد یا کل کافی را هم قبول ندارد اما توثیقات کلینی را قبول دارد این جا باید قبول کند.
«سَأَلَهُ رَجُلٌ»
یک شخصی سوال پرسید.
«فَقَالَ إِنِّي كُنْتُ أُكْثِرُ الْغَزْوَ وَ أَبْعُدُ فِي طَلَبِ الْأَجْرِ»
من خیلی زیاد به جهاد می رفتم در راه خدا مسافت های دوری را می رفتم
«وَ أُطِيلُ الْغَيْبَةَ»
غیبت هایم طولانی می شد دو ماه سه ماه جهاد می رفتم بعد بر می گشتم.
«فَحُجِرَ ذَلِكَ عَلَيَّ»
محجور یعنی چه؟ می گوید فلانی محجور است. یعنی حق تصرف در اموالش ندارد منعش می کنند. «فَحُجِرَ ذَلِكَ عَلَيَّ» یعنی من را از جهاد منع کردند مانع جهاد من شدند. چه گفتند؟
«فَقَالُوا لَا غَزْوَ إِلَّا مَعَ إِمَامٍ عَادِلٍ»
جهاد فقط همراه امام عادل جایز است.
«فَمَا تَرَى أَصْلَحَكَ اللَّهُ»
آقا نظر شما چیست؟
این آقا وقتی به جهاد می رفته است فرمانده اش ظالم بوده است. این امام عادل به معنی معصوم است یا واقعا عادل کدامش است؟ ما قبلا مفصل صحبت کردیم گفتیم اقا آن کسانی که این جا امام عادل می گیرند نماز جماعت، نماز عید، راجع به امر به معروف و نهی از منکر، راجع به خمس و خیلی از چیزها دچار مشکل می شوند. چون در همه آن ها امام عادل آمده بود.
«فَمَا تَرَى أَصْلَحَكَ اللَّهُ»
آقا نظر شما چیست چه کار کنم؟
«فَقَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) إِنْ شِئْتَ أَنْ أُجْمِلَ لَكَ أَجْمَلْتُ»
اگر می خواهی مجمل یا «أجمل لک» مجمل برایت بگویم در یک کلمه جوابت را می گویم.
«وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ أُلَخِّصَ لَكَ لَخَّصْتُ»
اگر بخواهی تلخیص بکنم تلخیص می کنم
آقا مگر تلخیص همان مجمل نیست؟ ما الان در فارسی می گویم تلخیص به معنای مجمل است تلخیص در قدیم در لغت به معنای بیان تفصیلی تک تک موارد بوده است. به عنوان نمونه در کتاب تاج العروس دارد:
«ويُقَال: لَخِّصْ لي خَبَرَك»
وقتی لخص لی خبرک می گفت
«أَي بَيِّنْهُ لي شَيْئاً بَعْدَ شَيْءٍ»
تاج العروس من جواهر القاموس؛ اسم المؤلف: محمد مرتضى الحسيني الزبيدي الوفاة: 1205، دار النشر: دار الهداية، تحقيق: مجموعة من المحققين، ج18، ص148
یکی یکی اخبار را بگو، یکی یکی با توضیح. پس تلخیص را به معنای خلاصه کردن این جا نگرفته است.
«إِنْ شِئْتَ أَنْ أُجْمِلَ لَكَ أَجْمَلْتُ وَ إِنْ شِئْتَ أَنْ أُلَخِّصَ لَكَ لَخَّصْتُ» می خواهی مجمل بگویم یا می خواهی ملخص و توضیح داده شده بگویم. طبق ترجمه لغوی تلخیص.
«فَقَالَ بَلْ أَجْمِلْ»
گفت خلاصه اش را بگویید.
«قَالَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَحْشُرُ النَّاسَ عَلَى نِيَّاتِهِمْ يَوْمَ الْقِيَامَةِ»
خدا مردم را با نیت هایشان محشور می کند.
تو نیتت چه بود خوب بود یا بد بود؟ گفت نیتم خوب بود تمام شد دیگر مشکل نداری. یک عده گفتند یعنی این که البته الان فهمیدی که رفتن با امام جائر اشکال دارد پس از این به بعد دیگر نیت حسن از تو بر نمی آید، لذا از این به بعد نمی توانی بروی. این هم برداشت زیبایی از این روایت است.
مجری:
تا حالا مشکل نداشته
استاد ابو القاسمی:
تا حالا مشکل نداشته ثواب بردی.
«قَالَ فَكَأَنَّهُ اشْتَهَى أَنْ يُلَخِّصَ لَهُ»
انگار که جواب خیلی به دلش نچسپید تفصیلی جواب می خواهد.
«قَالَ فَلَخِّصْ لِي أَصْلَحَكَ اللَّهُ»
آقا خدا مشکلات تان را بر طرف کند تفصیلی اش را برایم بگویید.
«فَقَالَ هَاتِ»
تو یکی، یکی بگو چطور بوده من توضیحش را می دهم
«فَقَالَ الرَّجُلُ غَزَوْتُ»
این غزوت نه این که قبلا رفتم می گوید اگر این طور بشود شاهدش مدل صحبت امام در ادامه است.
«غَزَوْتُ فَوَاقَعْتُ الْمُشْرِكِينَ»
با مشرکین به جنگ خواهید پرداخت
«فَيَنْبَغِي قِتَالُهُمْ قَبْلَ أَنْ أَدْعُوَهُمْ»
قبل این که دعوت شان بکنم شایسته است که با آن ها قتال داشته باشم؟
حضرت فرمودند:
«إِنْ كَانُوا غَزَوْا وَ قُوتِلُوا وَ قَاتَلُوا فَإِنَّكَ تَجْتَرِئُ بِذَلِكَ»
این جا بعضی ها تجترئ گفتند اما نسخه بدل تجتزئ است و ظاهرا همان هم درست تر است. اگر با آن ها قبلا جنگ شده آن ها با مسلمان ها جنگ داشتند دفعه اول شان نیست می دانند اسلام چیست؟ همان قبلی ها بس است
«وَ إِنْ كَانُوا قَوْماً لَمْ يَغْزُوا وَ لَمْ يُقَاتِلُوا فَلَا يَسَعُكَ قِتَالُهُمْ حَتَّى تَدْعُوَهُمْ»
این جمله «فَلَا يَسَعُكَ قِتَالُهُمْ حَتَّى تَدْعُوَهُمْ» ماضی است یا مضارع است؟
مجری:
ظاهرش که مضارع است.
استاد ابو القاسمی:
ان شرطیه هم می آید برای مضارع تبدیل می کند؛ پس حضرت دارند حکم آینده را می گویند حکم قبل را می گویند یا آینده را؟
مجری:
اگر از این به بعد باشد آینده را می گوید
استاد ابو القاسمی:
از این به بعد اگر یک گروهی است که قبلا کسی با آن ها جنگ نداشته تو حق جنگ نداری مگر این که دعوت شان بکنی. حضرت گفتند مثلا صبر کن زمان و دوران حکومت ما بشود.
« قَالَ الرَّجُلُ فَدَعَوْتُهُمْ»
من دعوت شان کردم
«فَأَجَابَنِي مُجِيبٌ»
یک نفری قبول کرد
«وَ أَقَرَّ بِالْإِسْلَامِ فِي قَلْبِهِ»
این ها را دارد ماضی بیان می کند اما در مورد آینده است یعنی اگر من رفتم دعوت کردم یکی قبول کرد اسلام آورد.
«وَ كَانَ فِي الْإِسْلَامِ»
مدتی هم مسلمان بود
«فَجِيرَ عَلَيْهِ فِي الْحُكْمِ»
حکومت به او ظلم کرد
«وَ انْتُهِكَتْ حُرْمَتُهُ»
حرمتش را هتک کردند
«وَ أُخِذَ مَالُهُ وَ اعْتُدِيَ عَلَيْهِ»
بر او ظلم کردند
«فَكَيْفَ بِالْمَخْرَجِ وَ أَنَا دَعَوْتُهُ»
من به او گفتم بیا مسلمان بشو
این کافر بود راحت داشت زندگیش را می کرد. من به او گفتم بیا مسلمان بشو، مسلمان شده حکومت پدرش را در آورده است.
«فَقَالَ إِنَّكُمَا مَأْجُورَانِ عَلَى مَا كَانَ مِنْ ذَلِكَ»
شما کار درست کردید ثوابش را بردید
«وَ هُوَ مَعَكَ يَحُوطُكَ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِكَ وَ يَمْنَعُ قِبْلَتَكَ وَ يَدْفَعُ عَنْ كِتَابِكَ وَ يَحْقُنُ دَمَكَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ يَكُونَ عَلَيْكَ»
یک سوال از شما می پرسم اگر این فرد مسلمان بشود، بیاید از اصل اسلام و از تو دفاع کند از حرمت تو دفاع کند، حالا حرمت بعض وقت ها یعنی خانواده، حریم زن ها در کل از جامعه دفاع می کند. «وَ يَمْنَعُ قِبْلَتَكَ» نگذارد کسی به شما خیانت کند و ظلم کند معنی دقیقش نمی شود اما اجمالیش را می گویم.
«وَ يَدْفَعُ عَنْ كِتَابِكَ»
از قرآن شما دفاع کند
«وَ يَحْقُنُ دَمَكَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ يَكُونَ عَلَيْكَ»
خون تو را حفظ کند بهتر نیست از این که بیاید با تو بجنگد.
«يَهْدِمُ قِبْلَتَكَ»
بیاید قبله تو را خراب کند
«وَ يَنْتَهِكُ حُرْمَتَكَ وَ يَسْفِكُ دَمَكَ وَ يُحْرِقُ كِتَابَكَ.»
حرمت تو را بشکند و هتک بکند خونریزی کند کتابت را آتش بزند
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج5، ص20 و 21، بَابُ الْغَزْوِ مَعَ النَّاسِ إِذَا خِيفَ عَلَى الْإِسْلَامِ، ح1
آقا این اگر کافر بود می آمد شما را می کشت؟ حالا مسلمان شده و به او ظلم شده کدام به ضررش است؟ دفع افسد به فاسد اگر کافر می ماند افسد بود الان که مسلمان شده فاسد شده است ضرر کرده است. اما چه ضرری؟ یک ضرر دنیوی که به او ظلم کرده. کدام بیشتر به ضررش بود؟ تو کاری که انجام دادی این را مسلمانش کردی به نفعش شده است. به نفع خود تو هم شده است هم تو سود بردی هم او سود برده است حالا اگر به او ظلم شده خدا در قیامت جبران می کند.
اما اگر آن طرف بود بعدا دچار مشکل می شد هم به تو حمله می کرد این ملاکی که حضرت مطرح کردند الان موجود است یا موجود نیست؟ ملاک خیلی روشن است ما اگر الان با این ها نجنگیم جهاد ابتدایی نداشته باشیم بعد این ها بروند یک حکومتی درست کنند با ما بجنگند خانواده های ما را بکشند کدام به نفع شان است؟
مجری:
جهاد نکنیم به نفع آن ها می شود
استاد ابو القاسمی:
خیلی واضح است. این شامل جهاد ابتدایی هم می شود یانه؟ مشخص است می شود. یک آدمی که اگر ولش کنی الان نه، دو سال دیگر، پنج سال دیگر، ده سال دیگر اصلا پانزده سال دیگر خودش یا نسلش می آیند به شما حمله می کنند احتمال جنگ است.
مجری:
نمونه اش بحث داعش بود اگر رها می شد قدرت پیدا می کرد کسی امنیت نداشت.
استاد ابو القاسمی:
می گوید آقا این در عراق است و حکومت شما در ایران است، باشد در عراق باشد. این در سوریه است در لبنان است باشد. اصلا در مصر است. اگر ما ولش کنیم بعدا دچار مشکل می شویم؛ یعنی بعضی وقت بعض اقایان نگاه هایی خیلی محدود به این قضایا دارند.
گفتیم آقا سوال خیلی ساده «وَ هُوَ مَعَكَ يَحُوطُكَ مِنْ وَرَاءِ حُرْمَتِكَ وَ يَمْنَعُ قِبْلَتَكَ وَ يَدْفَعُ عَنْ كِتَابِكَ وَ يَحْقُنُ دَمَكَ خَيْرٌ مِنْ أَنْ يَكُونَ عَلَيْكَ يَهْدِمُ قِبْلَتَكَ وَ يَنْتَهِكُ حُرْمَتَكَ وَ يَسْفِكُ دَمَكَ وَ يُحْرِقُ كِتَابَكَ» این هم شامل جهاد ابتدایی می شود و از این مهم تر شامل ملاک تشکیل حکومت هم می شود. یعنی اگر یک حکومتی است از تشیع دفاع نمی کند، یک حکومتی است بیاید از تشیع دفاع کند کدام بهتر است.
مجری:
صد در صد این بهتر است
استاد ابو القاسمی:
خیلی واضح است یعنی ما اگر خیلی ملا لغطی نخواهیم به روایات نگاه کنیم آن آقایانی که سراغ کافی رفته بودند، و با استناد به روایات کافی نهی از تشکیل حکومت ادعا می کردند و حال آن که همان روایت نهی نبود می گوییم آقا همان مبنای که شما دارید همان کتابی که شما گفتید با همان مدلی که خودت قبول داری روایات است که جهاد ابتدایی را ثابت می کند ملاک داخل این روایت حتی تشکیل حکومت را هم تعیین می کند؛ چون الان حکومت نباشد گرگ ها شما را می خورند ما چه کار کنیم حکومت داشته باشیم یا نداشته باشیم؟ همان ملاکی که آمده مشخص می کند.
مجری:
خیلی متشکریم استفاده کردیم، استاد این روایتی که فرمودید مسلم است و ما شکی در آن نداریم فقط جهت این که برای بعضی از بینندگان تذکری باشد همین جهاد را این گونه اهل بیت به چهار قسمت تقسیم کردند...
استاد ابو القاسمی:
در مورد جهاد مفصل در روایات آمده متأسفانه یک عده دنبال تفاصیل نمی روند.
مجری:
ما جهاد را فقط همان شمشیر و تفنگ و این ها می بینیم
استاد ابو القاسمی:
بله، روایت دیگری در کتاب تهذیب مرحوم شیخ طوسی جلد 6 صفحه 135 حدیث شماره 3 است در سند روایت عبدالله ابن مصدق و محمد ابن عبدالله سمندری هستند که هردو مجهول هستند. تهذیب دیگر مثل کافی توثیق عام راجع به رواتش ندارد اگر شخصی اخباری باشد روایت را قبول می کند اما در غیر این صورت دلیلی برای قبولش نیست.
بهر صورت ما به عنوان مؤیید برای روایت های قبلی می آوریم
«الْهَيْثَمُ بْنُ أَبِي مَسْرُوقٍ عَنْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُصَدِّقِ عَنْ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ السَّمَنْدَرِيِّ قَالَ: قُلْتُ لِأَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»
هیثم ابن ابی مسروق از عبدالله ابن مصدق از محمد ابن عبدالله سمندری به امام صادق (علیه السلام) عرض کردم.
«إِنِّي أَكُونُ بِالْبَابِ»
من در منطقه باب هستم
باب اسم منطقه است.
«يَعْنِي بَابَ الْأَبْوَابِ»
یک منطقه ای است اسمش باب الابواب است.
«فَيُنَادُونَ السِّلَاحَ»
السلاح، السلاح یعنی چه؟ دشمن آمده؟ نه همیشه به این معنی نیست السلاح، السلاح یعنی آماده بشوید جنگ برویم چه دشمن آمده باشد چه ما بخواهیم برویم. در روایات متعدد کلمه السلاح السلاح به کار برده شده برای جایی که دشمنی در کار نبوده است حتی در دعوای داخلی السلاح السلاح گفتند.
مجری:
آماده باش است
استاد ابو القاسمی:
احسنتم آماده باش را می گویند السلاح السلاح، شامل هم جهاد ابتدایی می شود هم جهاد دفاعی می شود.
«فَأَخْرُجُ مَعَهُمْ»
من هم با آن ها می روم
«فَقَالَ لِي»
حضرت به من گفتند
«أَ رَأَيْتَكَ»
أ رأیتک یعنی اخبرني به من خبر بده.
«إِنْ خَرَجْتَ فَأَسَرْتَ رَجُلًا فَأَعْطَيْتَهُ الْأَمَانَ»
اگر آن جا رفتی یک کسی را اسیر گرفتی بعد این آدم، آدمی است که قبول می کند گفت مسلمان می شوم امان بده مسلمان می شوم
«وَ جَعَلْتَ لَهُ مِنَ الْعَقْدِ مَا جَعَلَهُ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) لِلْمُشْرِكِينَ»
همان طور که پیامبر با مشرکین پیمان امان گاهی اوقات می داد تو هم با این امان دادی؛ چون پیامبر (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود کوچک ترین فرد در لشکر مسلمان ها حق امان دادن دارد. اگر سرباز صفر هم آمد به یک نفر امان داد فرمانده حق ندارد نه بگوید. منی سرباز صفر امان دادم تویی فرمانده باید قبول کنی. اگر تو به عنوان یک سربازی که همراه آن ها رفتی به یکی امان دادی
«أَ كَانُوا يَفُونَ لَكَ بِهِ»
فرمانده ات قبول می کند؟
«قَالَ قُلْتُ لَا وَ اللَّهِ جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا كَانُوا يَفُونَ لِي بِهِ»
... نه آقا مشخص است این کار را نمی کند
«قَالَ فَلَا تَخْرُجْ»
فرمودند خارج نشو این ها قانون جهاد را مراعات نمی کنند.
« قَالَ ثُمَّ قَالَ لِي أَمَا إِنَّ هُنَاكَ السَّيْفَ»
این جمله: «أَمَا إِنَّ هُنَاكَ السَّيْفَ» سه جور ترجمه شده حالا ترجمه هایش را عرض خواهم کرد. اما استدلالی که به این روایت شده این است حضرت گفتند این ها احکام را مراعات نمی کنند با این ها نرو. یعنی چه؟ آقا اگر کلا جایز نباشد این بهانه آوردن دارد؟ می گوید نرو حرام است. دیگر بهانه نمی خواهد بیاورد
مجری:
می خواهد بگوید به این دلیل نرو
استاد ابو القاسمی:
به این دلیل نرو چون این ها احکام را مراعات نمی کنند؛ پس اگر کسی احکام را مراعات کرد مشکل ندارد. کجاها حرام است؟ جایی که مراعات نشود بقیه جاها اصل بر جواز بودنش است. پس ما اگر دو تا روایت هم داشته باشیم دو دسته روایات برای نهی داشته باشیم یک دسته عام و یک دسته خاص این دسته خاص آن عام را تقیید می زند بقیه جاها هم که اصل بر جواز می شود.
این روایات می گوید این ها چون که مراعات نمی کنند همراه شان نرو بقیه جاها اصل جواز می شود حق رفتن است و حضرت هم نگفتند که شما اگر کلا بروید کار حرامی کردید.
بعد حضرت فرمودند:
«أَمَا إِنَّ هُنَاكَ السَّيْفَ»
تهذيب الأحكام (تحقيق خرسان)؛ نویسنده: طوسى، محمد بن الحسن، ناشر: دار الكتب الإسلاميه، محقق/ مصحح: خرسان، حسن الموسوى، ج6، ص135، ح3
این هناک السیف یعنی چه؟ مرحوم علامه مجلسی رضوان الله تعالی علیه از پدرشان نقل می کنند خیلی جمله قشنگی است یعنی برداشت های که مرحوم علامه مجلسی داشتند خیلی برداشت های زیبایی بوده است.
«أشار إلى نفسه المقدسة»
هناک یعنی کجا؟
«أو إلى بيته»
یا به خودشان یا به خانه ای خودشان.
«و قال هناك السيف أي، الخروج بالسيف متعلق بنا و لا يجوز ذلك لغيرنا»
آن شمشیری که جواز خروج دارد شمشیر ما است. ذوالفقار است.
«أو الخروج بالسيف لا يكون إلا معنا»
خروج با شمشیر را ما ها هستیم که مراعات می کنیم غیر ما کسی مراعات نمی کند.
«أشار إلى موضع من البيت و قال»
پدرم می فرمود حضرت به یک تکه ای از خانه اشاره کردند.
«إن ذا الفقار الذي هو علامة الإمامة هناك»
ذوالفقاری که علامت امامت است آن جا است.
«فمتى وجب الجهاد نجاهد و تجاهدون»
هر وقت واجب شد شما می آیید می جنگید.
این یک ترجمه یا دو تا برداشت یا خودشان یا منزل جایی که شمشیر است دست ما است، چون یک سری روایات داریم می گوید هر کجا شمشیر باشد علم هم همان جا است یعنی هرکجا ذوالفقار باشد علم امامت هم همان جا است. این السیف ممکن است اشاره به همان باشد.
«أو أشار إلى باب الأبواب و قال: إذا كنت تذهب تقتل»
یا اشاره به منطقه باب الابواب باشد آن جا بروی کشته می شوی آن جا شمشیر است حواست را جمع کن. منی امام دارم آینده را می بینم تو اگر به باب الابواب بروی کشته می شوی.
«أو لا يكتفون بالرباط بل يقاتلون و لا يجوز القتال إلا مع الإمام»
ملاذ الأخيار في فهم تهذيب الأخبار؛ نويسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى (تاريخ وفات مؤلف: 1110 ق)، محقق / مصحح: رجائى، مهدى، ناشر: كتابخانه آيه الله مرعشي نجفي، قم: 1406 ق، ج9، ص353
این ها آدم های نیستند که بگویند شمشیر بردارید چون گفتیم السیف یعنی چه؟ السلاح گفتیم یعنی چه؟ این نیست که دشمن حمله کرده جنگ واقعی است ممکن است مرابطه باشد اقا چه کسی حاضر جهاد و مرابطه برویم؟ یک عده بلند می شوند. «لا يكتفون بالرباط بل يقاتلون» ما رباط را جایز می دانیم اما این ها کارشان فقط رباط نیست کار این ها به درگیری هم می کشد. «و لا يجوز القتال إلا مع الإمام.» که قبلا توضیح الا مع الامام را مفصل دادیم. الا مع الامام یعنی با اذن امام گفتیم حکومت اگر اذنش باشد دیگر مشکلی وجود نخواهد داشت.
پس این روایت هم با آن تعلیلی که در آن آمده بود با مفهوم روایت حضرت گفتند چون که به قواعد شرع ملتزم نیستند مشارکت نکنند. ما هرچه روایات را نگاه می کنیم دو تا مطلب در آن است یک: مراعات نکردن شرع و دیگری اراده عدم مراعات یا طرف نمی داند یا نمی خواهد پس اگر بداند و بخواهد اشکال دارد؟ آقا دانستن یعنی دانستن در حد معصوم یا دانستن در حد شاگردان معصوم هم کفایت می کند. مثلا مالک اشتر فرمانده بشود می توانم با ایشان به جنگ بروم؟
مجری:
این فرد مأمور از طرف امام است
استاد ابو القاسمی:
پس این که می گویند دانستن، دانستن در حد معصوم نیست دانستن در حد مجتهد هم کفایت می کند.
اما روایت دیگری است این روایت در کتاب کافی شریف آمده سندش هم صحیح است و روایت خیلی مهم هم است. خیلی در آن حرف دارد.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنِ ابْنِ أَبِي عُمَيْرٍ عَنْ عُمَرَ بْنِ أُذَيْنَةَ عَنْ زُرَارَةَ عَنْ عَبْدِ الْكَرِيمِ عُتْبَةَ الْهَاشِمِيِّ»
علی ابن ابراهیم از پدرش از ابن ابی عمیر از عمر ابن اذینه از زراره از عبدالکریم عتبه هاشمی. در این روایت چند تا مطلب مهم دارد اشاره خواهم کرد. اولا سند که صحیح است.
«قَالَ: كُنْتُ قَاعِداً عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) بِمَكَّةَ»
می گویند نزد ابی عبدالله (علیه السلام) در مکه نشستته بودم
«إِذْ دَخَلَ عَلَيْهِ أُنَاسٌ مِنَ الْمُعْتَزِلَةِ»
یک گروهی از معتزله آمدند
«فِيهِمْ عَمْرُو بْنُ عُبَيْدٍ وَ وَاصِلُ بْنُ عَطَاءٍ وَ حَفْصُ بْنُ سَالِمٍ مَوْلَى ابْنِ هُبَيْرَةَ وَ نَاسٌ مِن رُؤَسَائِهِمْ»
از جمله عمر ابن عبید واصل ابن عطا، حفص ابن سالم مولی ابن هبیره و گروهی از رؤسای معتزله.
چه زمانی بود؟
«وَ ذَلِكَ حِدْثَانُ قَتْلِ الْوَلِيدِ وَ اخْتِلَافِ أَهْلِ الشَّامِ بَيْنَهُمْ»
در زمانی که ولید ابن عبدالملک کشته شده بود اهل شام دعوایشان شده بود
«فَتَكَلَّمُوا وَ أَكْثَرُوا»
این ها آمدند با حضرت صحبت کردند و مرتب حرف می زدند
«وَ خَطَبُوا فَأَطَالُوا»
مرتب هم گفته های طولانی داشتند.
«فَقَالَ لَهُمْ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»
امام صادق (علیه السلام) به این ها فرمود:
«إِنَّكُمْ قَدْ أَكْثَرْتُمْ عَلَيَّ»
خیلی حرف زیدید
«فَأَسْنِدُوا أَمْرَكُمْ إِلَى رَجُلٍ مِنْكُمْ وَ لْيَتَكَلَّمْ بِحُجَجِكُمْ وَ يُوجِزُ»
همه تان با همدیگر سر یک نفر متفق بشوید او با من صحبت کند دلیل های شما را بگوید و خلاصه هم بگوید.
«فَأَسْنَدُوا أَمْرَهُمْ إِلَى عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ»
همه به عمرو ابن عبید واگذار کردند
«فَتَكَلَّمَ فَأَبْلَغَ»
خیلی بلیغ گفت.
اما:
«وَ أَطَالَ»
این عمرو ابن عبید چه کسی است؟ عمرو ابن عبید یک دورانی معتزلی عثمانی بود ناصبی به حساب می آمد. حالا نزد امام صادق آمده است چرا؟ یک مناظره ای هشام ابن حکم سیزده – چهارده ساله با او کرد اصل این که باید امامی باشد را قبول کرد. حالا دارد دنبال امامش می گردد.
«فَكَانَ فِيمَا قَالَ أَنْ قَالَ»
از جمله گفت
«قَدْ قَتَلَ أَهْلُ الشَّامِ خَلِيفَتَهُمْ»
اهل شام خلیفه اش را کشته اند
«وَ ضَرَبَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ بَعْضَهُمْ بِبَعْضٍ»
خدا این ها را به جان هم انداخته است.
«وَ شَتَّتَ اللَّهُ أَمْرَهُمْ»
خدا امرشان را متشتت کرده است.
«فَنَظَرْنَا فَوَجَدْنَا رَجُلًا لَهُ دِينٌ وَ عَقْلٌ وَ مُرُوَّةٌ وَ مَوْضِعٌ وَ مَعْدِنٌ لِلْخِلَافَةِ وَ هُوَ مُحَمَّدُ بْنُ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ»
ما گشتیم یک آدم دیندار است، عاقل است، با مروت است شایسته خلافت پیدا کردیم او محمد ابن عبدالله حسن است.
«فَأَرَدْنَا أَنْ نَجْتَمِعَ عَلَيْهِ فَنُبَايِعَهُ»
خواستیم دور او جمع بشویم و با او بیعت کنیم
«ثُمَّ نَظْهَرَ مَعَهُ»
با او قیام کنیم
«فَمَنْ كَانَ بَايَعَنَا فَهُوَ مِنَّا»
اگر کسی با ما بیعت کرد این از ما است.
«وَ كُنَّا مِنْهُ»
ما هم با او رفیق خواهیم بود
«وَ مَنِ اعْتَزَلَنَا كَفَفْنَا عَنْهُ»
کسی کنار بنشیند ما با او کار نداریم
«وَ مَنْ نَصَبَ لَنَا جَاهَدْنَاهُ»
کسی بخواهد با ما بجنگد با او می جنگیم
«وَ نَصَبْنَا لَهُ عَلَى بَغْيِهِ وَ رَدِّهِ إِلَى الْحَقِّ وَ أَهْلِهِ»
ما اهل حق هستیم این هم با اهل حق مقابله کرده می خواهیم با او بجنگیم
یعنی خلاصه می گوید آقا جعفر ابن محمد یا با ما می آیی یا کنار می شینی یا نعوذ بالله پوستت را می کنیم و ادبت می کنیم.
«وَ قَدْ أَحْبَبْنَا أَنْ نَعْرِضَ ذَلِكَ عَلَيْكَ»
خواستیم به شما بگوییم
«فَتَدْخُلَ مَعَنَا»
باید با ما بیایی
«فَإِنَّهُ لَا غِنَى بِنَا عَنْ مِثْلِكَ لِمَوْضِعِكَ وَ كَثْرَةِ شِيعَتِكَ»
تو طرفدار زیاد داری لذا باید با ما بیایی نمی توانیم رهایت کنیم.
«فَلَمَّا فَرَغَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) أَ كُلُّكُمْ عَلَى مِثْلِ مَا قَالَ عَمْرٌو قَالُوا نَعَمْ»
همه تان حرف عمرو ابن عبید را قبول دارید؟ گفتند بله
«فَحَمِدَ اللَّهَ وَ أَثْنَى عَلَيْهِ وَ صَلَّى عَلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه واله وسلم) ثُمَّ قَالَ إِنَّمَا نَسْخَطُ إِذَا عُصِيَ اللَّهُ فَأَمَّا إِذَا أُطِيعَ رَضِينَا»
اگر جایی خدا عصیان بشود ما ناراحت می شویم اما اگر خداوند اطاعت بشود ما مشکلی نداریم.
می خواهم بدانم شما اهل اطاعت خدا هستید یا نه می خواهم بدانم شما چه کار می کنید؟ اگر شما اهل اطاعت خدا باشید ما با شما هستیم اگر اهل اطاعت نباشید با شما نیستیم. یک چیزی گفتند که از آن حرف تندیش دست بردارد مجبور بشود جلوی بقیه جواب حضرت را بدهد.
«أَخْبِرْنِي يَا عَمْرُو لَوْ أَنَّ الْأُمَّةَ قَلَّدَتْكَ أَمْرَهَا وَ وَلَّتْكَ بِغَيْرِ قِتَالٍ وَ لَا مَئُونَةٍ وَ قِيلَ لَكَ وَ لِّهَا مَنْ شِئْتَ مَنْ كُنْتَ تُوَلِّيهَا»
اگر کل امت اصلا بدون جنگ پیش تو آمدند گفتند اقای عمرو ابن عبید شما مسؤلیت خلافت را بدست بگیرید. نه خلیفه فقط مسؤلیت را به دست بگیرید یک نفر را خلیفه تعیین کن چه کار می کنی؟
«قَالَ كُنْتُ أَجْعَلُهَا شُورَى بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ»
می گویم کل مسلمان ها بیایند رأی بدهند
«قَالَ بَيْنَ الْمُسْلِمِينَ كُلِّهِمْ قَالَ نَعَمْ»
گفت همه مسلمان ها؟ گفت بله
«قَالَ بَيْنَ فُقَهَائِهِمْ وَ خِيَارِهِمْ قَالَ نَعَمْ»
فقها و خیار گفت بله
«قَالَ قُرَيْشٍ وَ غَيْرِهِمْ قَالَ نَعَمْ قَالَ وَ الْعَرَبِ وَ الْعَجَمِ قَالَ نَعَمْ»
قریش و غیر قریش گفت بله، عرب و عجم گفت بله
بین همه. دو دقیقه قبل محمد ابن عبدالله ابن حسن گفته بود الان امت گفت. همین جا تناقض شد. حضرت دارند تناقض می گیرند.
«قَالَ أَخْبِرْنِي يَا عَمْرُو أَ تَتَوَلَّى أَبَا بَكْرٍ وَ عُمَرَ أَوْ تَتَبَرَّأُ مِنْهُمَا»
عمرو تو که می خواهی شورا قرار بدهی ابوبکر و عمر را قبول داری یا از آن ها بدت می آید؟
«قَالَ أَتَوَلَّاهُمَا»
قبول شان دارم
«فَقَالَ فَقَدْ خَالَفْتَهُمَا»
تو که الان با این ها مخالفت کردی!
گفت یعنی چه؟ فرمود:
«مَا تَقُولُونَ أَنْتُمْ تَتَوَلَّوْنَهُمَا أَوْ تَتَبَرَّءُونَ مِنْهُمَا»
شما ولایت آن ها را داری یا از آن ها برائت می جویی؟
«قَالُوا نَتَوَلَّاهُمَا»
گفتند قبول شان داریم
«قَالَ يَا عَمْرُو إِنْ كُنْتَ رَجُلًا تَتَبَرَّأُ مِنْهُمَا فَإِنَّهُ يَجُوزُ لَكَ الْخِلَافُ عَلَيْهِمَا وَ إِنْ كُنْتَ تَتَوَلَّاهُمَا فَقَدْ خَالَفْتَهُمَا»
ای عمرو اگر تو آن ها را قبول نداری می توانی مخالفت بکنی اما اگر آن ها را به عنوان ولی قبول داری تو که الان مخالفت کردی!
«قَدْ عَهِدَ عُمَرُ إِلَى أَبِي بَكْرٍ فَبَايَعَهُ»
عمر صاف گفت با ابی بکر بیعت کنید
«وَ لَمْ يُشَاوِرْ فِيهِ أَحَداً»
از کسی مشورت نگرفت
بعد خودش گفت:
«فوالله ما كانت بَيْعَةُ أبي بَكْرٍ إلا فَلْتَةً»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256 ، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج6، ص 2503، ح6442
برای ابوبکر که عمر بیعت گرفته است مشورت هم نکرد، نگفت مردم صبر کنید همه جمع بشوند مشورت بگیریم چه کسی بهتر است؟
«ثُمَّ رَدَّهَا أَبُو بَكْرٍ عَلَيْهِ»
ابوبکر هم که خودش خلافت را به عمر داد
«وَ لَمْ يُشَاوِرْ فِيهِ أَحَداً»
شورا قرار نداد با احدی مشورت نکرد.
«ثُمَّ جَعَلَهَا عُمَرُ شُورَى بَيْنَ سِتَّةٍ»
مرحله بعد عمر گفت شش نفر
«وَ أَخْرَجَ مِنْهَا جَمِيعَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ غَيْرَ أُولَئِكَ السِّتَّةِ مِنْ قُرَيْشٍ»
گفت فقط همین شش نفر، بقیه مهاجر و انصار چه؟ گفت نه همین شش نفر.
«وَ أَوْصَى فِيهِمْ شَيْئاً لَا أَرَاكَ تَرْضَى بِهِ أَنْتَ وَ لَا أَصْحَابُكَ إِذْ جَعَلْتَهَا شُورَى بَيْنَ جَمِيعِ الْمُسْلِمِينَ»
یک وصیتی هم در مورد شش نفر کرد که بعید می دانم تو و اصحابت قبول کنید؟
«قَالَ وَ مَا صَنَعَ»
مگر چه کار کرد؟
«قَالَ أَمَرَ صُهَيْباً أَنْ يُصَلِّيَ بِالنَّاسِ ثَلَاثَةَ أَيَّامٍ وَ أَنْ يُشَاوِرَ أُولَئِكَ السِّتَّةَ لَيْسَ مَعَهُمْ أَحَدٌ إِلَّا ابْنُ عُمَرَ يُشَاوِرُونَهُ»
این شش نفر جمع بشوند، با هم مشورت کنند فقط هم ابن عمر مشورت بدهد دیگر هیچ کسی حق مشورت دادن ندارد.
«وَ لَيْسَ لَهُ مِنَ الْأَمْرِ شَيْءٌ»
اما خودش حق نظر دادن ندارد فقط مشورت می دهد
«وَ أَوْصَى مَنْ بِحَضْرَتِهِ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الْأَنْصَارِ إِنْ مَضَتْ ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ قَبْلَ أَنْ يَفْرُغُوا أَوْ يُبَايِعُوا رَجُلًا أَنْ يَضْرِبُوا أَعْنَاقَ أُولَئِكَ السِّتَّةِ جَمِيعاً»
اگر سه روز گذشت این ها خلیفه تعیین نکردند هر شش نفر را بکشید
«فَإِنِ اجْتَمَعَ أَرْبَعَةٌ قَبْلَ أَنْ تَمْضِيَ ثَلَاثَةُ أَيَّامٍ وَ خَالَفَ اثْنَانِ أَنْ يَضْرِبُوا أَعْنَاقَ الِاثْنَيْنِ»
اگر چهار تا حاضر شدند دو تا گفتند ما قبول نمی کنیم آن دو نفر مخالف را بکشید.
«أَ فَتَرْضَوْنَ بِهَذَا أَنْتُمْ فِيمَا تَجْعَلُونَ مِنَ الشُّورَى فِي جَمَاعَةٍ مِنَ الْمُسْلِمِينَ»
شما اگر الان شورا قرار بدهی این کار را می کنی؟
«قَالُوا لَا»
گفتند نه!
«ثُمَّ قَالَ يَا عَمْرُو دَعْ ذَا»
گفت ای عمر اصلا این حرف ها را ول کن.
اولا یک سوال خیلی مهم در سیره امام صادق (علیه السلام) است. حالا به آن در ادامه روایت می رسیم. در ادامه حضرت به روایات پیغمبر و سیره حضرت استناد می کند. چرا اول به سیره پیامبر استناد نکردند؟ آقا پیامبر این طور گفته است.
مجری:
می خواست آن رأیی که اون دارد را رد کند
استاد ابو القاسمی:
در ادامه هم رد می کنند. چرا در ردش مثل آن که در ادامه است به روایت های پیامبر استناد نکرد؟ گفت تو اول ابوبکر و عمر را قبول داری یا نداری؟ آقا وقتی یک نفری در یک جزئی با شما اختلاف دارد اول آن مبنای غلطش را باید حل کنی.
مجری:
شیوه مناظره و مباحثه را دارد آموزش می دهد
استاد ابو القاسمی:
سجده و مهر، ازدواج موقت چه و چه نه، اصل کار و اختلاف را حضرت می خواهد با ایشان حل کند. موضوع هم هیچ ربطی به ابوبکر و عمر ندارد... محترمانه و مودبانه دارد می گوید پس این ها را باید از حضرت یاد بگیریم.
عمرو ابن عبید آن مسئله که هیچی فرض کن نگفتم.
«أَ رَأَيْتَ لَوْ بَايَعْتُ صَاحِبَكَ الَّذِي تَدْعُونِي إِلَى بَيْعَتِهِ ثُمَّ اجْتَمَعَتْ لَكُمُ الْأُمَّةُ فَلَمْ يَخْتَلِفْ عَلَيْكُمْ رَجُلَانِ فِيهَا فَأَفَضْتُمْ إِلَى الْمُشْرِكِينَ الَّذِينَ لَا يُسْلِمُونَ وَ لَا يُؤَدُّونَ الْجِزْيَةَ أَ كَانَ عِنْدَكُمْ وَ عِنْدَ صَاحِبِكُمْ مِنَ الْعِلْمِ مَا تَسِيرُونَ بِسِيرَةِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فِي الْمُشْرِكِينَ فِي حُرُوبِهِ»
فرض کن من با شما بیعت کردم همه هم قبول کردند دو نفر هم با شما مخالفت نکردند «فَلَمْ يَخْتَلِفْ عَلَيْكُمْ رَجُلَانِ» همه آمدند قبول کردند و محمد ابن عبدالله ابن حسن خلیفه شد. خواستید به جنگ مشرکین بروید آیا علم به سیره پیامبر دارید؟
«قَالَ نَعَمْ»
گفت بله
«قَالَ فَتَصْنَعُ مَا ذَا قَالَ نَدْعُوهُمْ إِلَى الْإِسْلَامِ فَإِنْ أَبَوْا دَعَوْنَاهُمْ إِلَى الْجِزْيَةِ»
می گوییم بیایید مسلمان بشوید، اگر قبول نکرد می گوییم جزیه بپردازید.
«قَالَ وَ إِنْ كَانُوا مَجُوساً لَيْسُوا بِأَهْلِ الْكِتَابِ قَالَ سَوَاءٌ»
حضرت گفت اگر مجوسی بود چه؟ گفت بله همین طور است.
«قَالَ وَ إِنْ كَانُوا مُشْرِكِي الْعَرَبِ وَ عَبَدَةَ الْأَوْثَانِ قَالَ سَوَاءٌ»
حضرت گفت اگر مشرک بت پرست بود چه باز جزیه می گیرید گفت بله همین طور است.
«قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْقُرْآنِ تَقْرَؤُهُ قَالَ نَعَمْ قَالَ اقْرَأْ- قاتِلُوا الَّذِينَ لا يُؤْمِنُونَ بِاللَّهِ وَ لا بِالْيَوْمِ الْآخِرِ وَ لا يُحَرِّمُونَ ما حَرَّمَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ وَ لا يَدِينُونَ دِينَ الْحَقِّ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتابَ حَتَّى يُعْطُوا الْجِزْيَةَ عَنْ يَدٍ وَ هُمْ صاغِرُونَ فَاسْتِثْنَاءُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ اشْتِرَاطُهُ مِنَ الَّذِينَ أُوتُوا الْكِتَابَ فَهُمْ وَ الَّذِينَ لَمْ يُؤْتَوُا الْكِتَابَ سَوَاءٌ قَالَ نَعَمْ»
گفت قرآن گفته از اهل کتاب جزیه بگیر از همه نگفته است یعنی غیر اهل کتاب جزیه ندارند.
«قَالَ عَمَّنْ أَخَذْتَ ذَا»
این فتوای که آورده بودی از کجا گرفته بودی؟
«قَالَ سَمِعْتُ النَّاسَ يَقُولُونَ»
گفت از مردم شنیده بودم
«قَالَ فَدَعْ ذَا»
این را هم ولش کن!
فتوای که مردم گفته را کنار بگذار تو با فتوای مردم می خواهی بیایی حکومت را بگیری.
«فَإِنْ هُمْ أَبَوُا الْجِزْيَةَ فَقَاتَلْتَهُمْ فَظَهَرْتَ عَلَيْهِمْ كَيْفَ تَصْنَعُ بِالْغَنِيمَةِ»
اصلا فرض کن جزیه نخواستند بدهند جایی که جزیه باید باشد اهل کتاب هستند جزیه بدهند نخواستند جزیه بدهند تو جنگیدی پیروز شدی غنایم را چه کار می کنی؟
«قَالَ أُخْرِجُ الْخُمُسَ وَ أَقْسِمُ أَرْبَعَةَ أَخْمَاسٍ بَيْنَ مَنْ قَاتَلَ عَلَيْهِ»
گفت یک پنجم را به خمس می دهم و چهار پنجم را به جنگجویانم می دهم
«قَالَ أَخْبِرْنِي عَنِ الْخُمُسِ مَنْ تُعْطِيهِ»
گفت یک پنجم رابه چه کسی می دهی؟
گفت قرآن گفته است
«قَالَ حَيْثُمَا سَمَّى اللَّهُ قَالَ فَقَرَأَ وَ اعْلَمُوا أَنَّما غَنِمْتُمْ مِنْ شَيْءٍ فَأَنَّ لِلَّهِ خُمُسَهُ وَ لِلرَّسُولِ وَ لِذِي الْقُرْبى وَ الْيَتامى وَ الْمَساكِينِ وَ ابْنِ السَّبِيلِ قَالَ الَّذِي لِلرَّسُولِ مَنْ تُعْطِيهِ وَ مَنْ ذُو الْقُرْبَى»
...گفت سهم پیامبر را به چه کسی می دهی حالا پیامبر که نیست؟ سهم ذوی القربی را به چه کسی می دهی؟
«قَالَ قَدِ اخْتَلَفَ فِيهِ الْفُقَهَاءُ فَقَالَ بَعْضُهُمْ قَرَابَةُ النَّبِيِّ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ أَهْلُ بَيْتِهِ وَ قَالَ بَعْضُهُمُ الْخَلِيفَةُ وَ قَالَ بَعْضُهُمْ قَرَابَةُ الَّذِينَ قَاتَلُوا عَلَيْهِ مِنَ الْمُسْلِمِينَ قَالَ فَأَيَّ ذَلِكَ تَقُولُ أَنْتَ قَالَ لَا أَدْرِي قَالَ فَأَرَاكَ لَا تَدْرِي فَدَعْ ذَا»
گفت فقها اختلاف کردند.... گفت فقها را ولش کن تو می دانی یا نمی دانی گفت نه نمی دانم، گفت این را هم ولش کن آن یک پنجم خمس هم که هیچی!
«ثُمَّ قَالَ أَ رَأَيْتَ الْأَرْبَعَةَ أَخْمَاسٍ تَقْسِمُهَا بَيْنَ جَمِيعِ مَنْ قَاتَلَ عَلَيْهَا قَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَدْ خَالَفْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فِي سِيرَتِهِ بَيْنِي وَ بَيْنَكَ فُقَهَاءُ أَهْلِ الْمَدِينَةِ وَ مَشِيخَتُهُمْ فَاسْأَلْهُمْ فَإِنَّهُمْ لَا يَخْتَلِفُونَ وَ لَا يَتَنَازَعُونَ فِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) إِنَّمَا صَالَحَ الْأَعْرَابَ عَلَى أَنْ يَدَعَهُمْ فِي دِيَارِهِمْ وَ لَا يُهَاجِرُوا عَلَى إِنْ دَهِمَهُ مِنْ عَدُوِّهِ دَهْمٌ أَنْ يَسْتَنْفِرَهُمْ فَيُقَاتِلَ بِهِمْ وَ لَيْسَ لَهُمْ فِي الْغَنِيمَةِ نَصِيبٌ وَ أَنْتَ تَقُولُ بَيْنَ جَمِيعِهِمْ فَقَدْ خَالَفْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فِي كُلِّ مَا قُلْتَ فِي سِيرَتِهِ فِي الْمُشْرِكِينَ»
گفت آقا چهار پنجم را بین جنگجویان باید تقسیم بکنی درست است بین همه شان؟ گفت بله. گفت پیغمبر همچنین کاری نکرده است، پیغمبر گفتند بعضی از جنگ ها غنیمت تقسیم می شود و در بعضی از جنگ ها غنیمت تقسیم نمی شود برو مراجعه کن در فلان جنگ تقسیم نکردند و در فلان جنگ تقسیم کردند.
مجری:
ملاک ها را هم بلد نیست.
استاد ابو القاسمی:
بله این را هم بلد نیست. گفت اقا این را هم ولش کن اصلا جنگ نه
«وَ مَعَ هَذَا مَا تَقُولُ فِي الصَّدَقَةِ فَقَرَأَ عَلَيْهِ الْآيَةَ- إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها إِلَى آخِرِ الْآيَةِ قَالَ نَعَمْ»
فرض کنیم شما در حکومت تان صدقات دارید صدقات را در کجا تقسیم می کنید؟ گفت مشخص است «إِنَّمَا الصَّدَقاتُ لِلْفُقَراءِ وَ الْمَساكِينِ وَ الْعامِلِينَ عَلَيْها إِلَى آخِرِ الْآيَةِ» و آیه را خواند.
«فَكَيْفَ تَقْسِمُهَا قَالَ أَقْسِمُهَا عَلَى ثَمَانِيَةِ أَجْزَاءٍ فَأُعْطِي كُلَّ جُزْءٍ مِنَ الثَّمَانِيَةِ جُزْءاً قَالَ وَ إِنْ كَانَ صِنْفٌ مِنْهُمْ عَشَرَةَ آلَافٍ وَ صِنْفٌ مِنْهُمْ رَجُلًا وَاحِداً أَوْ رَجُلَيْنِ أَوْ ثَلَاثَةً جَعَلْتَ لِهَذَا الْوَاحِدِ مِثْلَ مَا جَعَلْتَ لِلْعَشَرَةِ آلَافٍ قَالَ نَعَمْ»
گفت چطوری تقسیم می کنی؟ آیه به هشت بخش گفته بین هشت تا تقسیم می کنم. حضرت گفت به همه مساوی می دهی؟ گفت بله قرآن گفته للفقرا یک سهم برای فقیرها است، یک سهم مساکن، یک سهم عاملین، یک سهم مولفة قلوبهم، یک سهم برای آزادی بردگان، یک سهم برای ادای دین بدهکاران، یک سهم در راه خدا و یک سهم هم برای در راه ماندگان.
«قَالَ وَ تَجْمَعُ صَدَقَاتِ أَهْلِ الْحَضَرِ وَ أَهْلِ الْبَوَادِي فَتَجْعَلُهُمْ فِيهَا سَوَاء قَالَ نَعَمْ قَالَ فَقَدْ خَالَفْتَ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) فِي كُلِّ مَا قُلْتَ فِي سِيرَتِهِ كَانَ رَسُولُ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) يَقْسِمُ صَدَقَةَ أَهْلِ الْبَوَادِي فِي أَهْلِ الْبَوَادِي وَ صَدَقَةَ أَهْلِ الْحَضَرِ فِي أَهْلِ الْحَضَرِ وَ لَا يَقْسِمُهُ بَيْنَهُمْ بِالسَّوِيَّةِ وَ إِنَّمَا يَقْسِمُهُ عَلَى قَدْرِ مَا يَحْضُرُهُ مِنْهُمْ وَ مَا يَرَى وَ لَيْسَ عَلَيْهِ فِي ذَلِكَ شَيْءٌ مُوَقَّتٌ مُوَظَّفٌ وَ إِنَّمَا يَصْنَعُ ذَلِكَ بِمَا يَرَى عَلَى قَدْرِ مَنْ يَحْضُرُهُ مِنْهُمْ فَإِنْ كَانَ فِي نَفْسِكَ مِمَّا قُلْتُ شَيْءٌ فَالْقَ فُقَهَاءَ أَهْلِ الْمَدِينَةِ فَإِنَّهُمْ لَا يَخْتَلِفُونَ فِي أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) كَذَا كَانَ يَصْنَعُ»
گفتند مثلا فرض کن عاملین کلا یک نفر است فقرا ده میلیون نفر هستند یک هشتم را به عاملین می دهیم و یک هشتم را هم بین ده میلیون تقسیم می کنی؟ ماند چه جواب بدهد. گفت اقا پیامبر به هر گروهی به تناسب تعدادشان می دادند این را هم که بلد نبودی!
«ثُمَّ أَقْبَلَ عَلَى عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ فَقَالَ لَهُ»
بعد رو کردند به عمرو ابن عبد و فرمودند:
«اتَّقِ اللَّهَ وَ أَنْتُمْ أَيُّهَا الرَّهْطُ فَاتَّقُوا اللَّهَ»
تقوا داشته باشید
«فَإِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي وَ كَانَ خَيْرَ أَهْلِ الْأَرْضِ وَ أَعْلَمَهُمْ بِكِتَابِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ سُنَّةِ نَبِيِّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) قَالَ»
پدرم از پدرش از پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) نقل کرد که پیامبر فرمود:
«مَنْ ضَرَبَ النَّاسَ بِسَيْفِهِ»
اگر کسی مردم را با شمشیر بزند
«وَ دَعَاهُمْ إِلَى نَفْسِهِ»
دنبال به حکومت رسیدن خودش باشد
«وَ فِي الْمُسْلِمِينَ مَنْ هُوَ أَعْلَمُ مِنْهُ فَهُوَ ضَالٌّ مُتَكَلِّفٌ»
و در بین مسلمان ها از او اعلم باشد او گمراهی است که خودش را به تکلف انداخته است.
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص23 – 24 و 25، بَابُ دُخُولِ عَمْرِو بْنِ عُبَيْدٍ وَ الْمُعْتَزِلَةِ عَلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)، ح1
سند روایت که صحیح است. این روایت می گوید:
یک: کسی که احکام شرعی را نمی داند حق قیام ندارد. آقای عمرو ابن عبید شما احکام شرعی را بلد نیستی حق قیام نداری!
دو: اما اگر کسی اعلم بود قیام کرد چه؟ آقا یک سوال اگر مقصود اعلم باشد یک نفری می گوید من اعلم هستم و یک نفر دیگر می گوید من اعلم هستم. این را چه کار کنیم؟ سوال خیلی ساده است اگر هردو جهاد را قبول دارند هردو تشکیل حکومت را قبول دارند می شینند باهم بحث می کنند یک شان اعلم می شود و آن دیگری خلیفه می شود و آن فرمانده جهاد می شود. اما اگر یکی قبول ندارد دیگری قبول دارد منی که اعلم هستم که جهاد را قبول دارم طرف مقابل هم می گوید اعلم هستم و جهاد را قبول ندارد. آن آقا باید کنار بشیند بر من واجب است چون اون که بر خودش واجب نمی داند، من خودم را اعلم می دانم بر من واجب می شود؛ پس هیچ وقت مشکل پیش نمی آید.در هر صورت وظیفه اعلم جهاد است چه جهادی برای تشکیل حکومت و چه جهاد ابتدایی فرقی نمی کند.
مجری:
این که قیام کند بخاطر این که خودش را اعلم می داند و جهاد را جایز می داند لطمه ای هم به طرف مقابل نمی زند
استاد ابو القاسمی:
نمی زند چون اون اصلا این را قبول ندارد.
نکته دیگر در این روایت آمده: «دعا لنفسه» خدا رحمت کند مرحوم کاشف الغطا قبل از انقلاب و این ها بوده است در کتاب النور الساطع جلد 2 صفحه 474 یک جمله ای مهمی می گوید
«انما تدل على حرمة دعوى العالم لنفسه لا على رجوع الناس اليه»
كتاب: النور الساطع في الفقه النافع؛ نويسنده: الشيخ علي كاشف الغطاء (وفات : 1253)، سال چاپ: 1384 - 1964م، ج2، ص474
مجری:
بحث مرجعیت نیست.
استاد ابو القاسمی:
بحث این نیست که من بگویم خودم یک جا نشستم مردم بگویند ما از این ظلم دچار مشکل شدیم بیا حکومتی تشکیل بده. خودش اگر برود به زور مردم را مجبور بکند این اشکال دارد. اما اگر مردم بیایند بگویند بیا حکومت را ساقط کن این جا اشکال ندارد. اتفاقا روایت داریم در این جا باید بیاید. خیلی قشنگ فرق گذاشته است. دو تا حالت داریم یک حالت شما خودت رفتی می گویی من می خواهم حکومت داشته باشم. بیایید چنین و چنان اگر اعلم باشد من جهنمی هستم.
اما اگر مردم آمدند به من گفتند ظلمی دارد انجام می شود و تو بیا این را بر طرف کن و مردم هم به ایشان مراجعه کردند در این جا روایت می فرماید اشکال ندارد.
جمع بندی این روایت اگر شخص اعلمی دعوت به قیام کرد هیچ مشکلی ندارد. اگر دو نفر بودند یکی منکر جهاد است و دیگری طرفدار جهاد است آن که طرفدار جهاد است خودش را اعلم می داند آن هم که منکر است قبول ندارد اون کنار می رود و اعلم می ماند باز وظیفه این می شود چون این می گوید من اعلم هستم جهاد واجب است وظیفه این می شود باید برود جهاد انجام بدهد. پس برای او قیام جایز می شود.
نکته بعدی در این روایت آن افرادی که خدمت امام آمدند راستگو بودند یا دروغگو؟ همان اول امام یک سوالی پرسید اولش گفت ما آمدیم می خواهیم خلافت را به آقای محمد ابن عبدالله حسن بدهیم چند دقیقه بعدش گفت نه ما دنبال شورای بین مسلمین هستیم
مجری:
تناقض گویی کردند
استاد ابو القاسمی:
مشخص است این ها همین جا دارند دروغ می گویند آدم های راستگویی هم نبودند؛ پس باز همان ملاک های که ما قبلا عرض کردیم راجع به این که اگر یک فردی عادل دانای به احکامی بیاید و قیام بکند تازه اگر اعلم باشد خودش مشکل ندارد و اگر دیگران به او مراجعه کنند باز مشکل پیدا نمی کند. این هم راجع به این روایت.
روایت دیگری هم داریم روایت طولانی است اما این روایت خیلی روایت مهمی است. از روایاتی است که معانی بسیار والایی دارد و حقیقت های خیلی مهمی هم رویش است.
مجری:
روایت اخیری که فرمودید در کدام کتاب بود؟
استاد ابو القاسمی:
روایت قبلی در کتاب کافی شریف بود. و حدیث هم صحیح است. روایت بعدی که می خوانیم سندش صحیح نیست.
«عَلِيُّ بْنُ إِبْرَاهِيمَ عَنْ أَبِيهِ عَنْ بَكْرِ بْنِ صَالِحٍ عَنِ الْقَاسِمِ بْنِ بُرَيْدٍ عَنْ أَبِي عَمْرٍو الزُّبَيْرِيِّ عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»
علی ابن ابراهیم ثقه، پدرش ثقه بکر ابن صالح ثقه قاسم ابن برید ثقه از ابی عمرو زبیری این شخص مجهول است. اخباری ها باید قبول کنند کسانی که کافی را کامل قبول دارند باید قبول کنند و همان طور که عرض کردیم کسانی که اعتقاد دارند روایت در کافی مجهول باشد به خاطر توثیق کلینی معتبر می شود این ها هم باید قبول کنند.
ابی عمرو زبیری می گوید خدمت حضرت عرض کردم:
«أَخْبِرْنِي عَنِ الدُّعَاءِ إِلَى اللَّهِ وَ الْجِهَادِ فِي سَبِيلِهِ أَ هُوَ لِقَوْمٍ لَا يَحِلُّ إِلَّا لَهُمْ وَ لَا يَقُومُ بِهِ إِلَّا مَنْ كَانَ مِنْهُمْ»
دعوت به خدا جهاد فقط برای یک گروه است.
«أَمْ هُوَ مُبَاحٌ لِكُلِّ مَنْ وَحَّدَ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ وَ آمَنَ بِرَسُولِهِ (صلی الله علیه واله وسلم)»
یا برای هرکسی که به پیغمبر ایمان داشته باشد این کار جایز است؟
فرمودند فقط مخصوص یک گروه است. گفتم این ها چه کسانی هستند که اجازه دارند این کار را بکنند؟ فرمودند که خداوند در قرآن فرمود:
«وَ اللَّهُ يَدْعُوا إِلى دارِ السَّلامِ»
اولین دعوتگر چه کسی است؟ خود خدا است. بعد پیامبر
«ادْعُ إِلى سَبِيلِ رَبِّكَ بِالْحِكْمَةِ وَ الْمَوْعِظَةِ الْحَسَنَةِ وَ جادِلْهُمْ بِالَّتِي هِيَ أَحْسَنُ يَعْنِي بِالْقُرْآنِ وَ لَمْ يَكُنْ دَاعِياً إِلَى اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ مَنْ خَالَفَ أَمْرَ اللَّهِ وَ يَدْعُو إِلَيْهِ بِغَيْرِ مَا أُمِرَ [بِهِ] فِي كِتَابِهِ وَ الَّذِي أَمَرَ أَنْ لَا يُدْعَى إِلَّا بِهِ وَ قَالَ فِي نَبِيِّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ إِنَّكَ لَتَهْدِي إِلى صِراطٍ مُسْتَقِيمٍ يَقُولُ تَدْعُو»
تهدی یعنی چه؟ تدعو. و همچنین سومین گزینه دعوتگر قرآن است
«إِنَّ هذَا الْقُرْآنَ يَهْدِي لِلَّتِي هِيَ أَقْوَمُ أَيْ يَدْعُو»
یعنی یدعو.
بعد می آید یک گروهی را مطرح می کند:
«وَ لْتَكُنْ مِنْكُمْ أُمَّةٌ يَدْعُونَ إِلَى الْخَيْرِ وَ يَأْمُرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ يَنْهَوْنَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ أُولئِكَ هُمُ الْمُفْلِحُونَ»
یک گروهی باید دعوتگر به خیر باشند همه نیستند. این امت چه کسانی هستند؟
«ثُمَّ أَخْبَرَ عَنْ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مِمَّنْ هِيَ وَ أَنَّهَا مِنْ ذُرِّيَّةِ إِبْرَاهِيمَ وَ مِنْ ذُرِّيَّةِ إِسْمَاعِيلَ مِنْ سُكَّانِ الْحَرَمِ مِمَّنْ لَمْ يَعْبُدُوا غَيْرَ اللَّهِ قَطُّ الَّذِينَ وَجَبَتْ لَهُمُ الدَّعْوَةُ دَعْوَةُ إِبْرَاهِيمَ وَ إِسْمَاعِيلَ مِنْ أَهْلِ الْمَسْجِدِ الَّذِينَ أَخْبَرَ عَنْهُمْ فِي كِتَابِهِ أَنَّهُ أَذْهَبَ عَنْهُمُ الرِّجْسَ وَ طَهَّرَهُمْ تَطْهِيراً الَّذِينَ وَصَفْنَاهُمْ قَبْلَ هَذَا فِي صِفَةِ أُمَّةِ إِبْرَاهِيمَ (علیه السلام) الَّذِينَ عَنَاهُمُ اللَّهُ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى فِي قَوْلِهِ- أَدْعُوا إِلَى اللَّهِ عَلى بَصِيرَةٍ أَنَا وَ مَنِ اتَّبَعَنِي»
صد در صد بصیر هستند این ها اهل بیت هستند همین ها را می گوید. بعد تا این جا تنها کسی که حق جهاد دارد خدا و رسول و اهل بیت هستند. بعد می فرماید:
«فَلَمَّا نَزَلَتْ هَذِهِ الْآيَةُ- إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ بِأَنَّ لَهُمُ الْجَنَّةَ قَامَ رَجُلٌ إِلَى النَّبِيِّ (صلی الله علیه واله وسلم) فَقَالَ يَا نَبِيَّ اللَّهِ»
...یک نفر بلند گفت پیغمبر:
«أَ رَأَيْتَكَ الرَّجُلُ يَأْخُذُ سَيْفَهُ فَيُقَاتِلُ حَتَّى يُقْتَلَ إِلَّا أَنَّهُ يَقْتَرِفُ مِنْ هَذِهِ الْمَحَارِمِ»
یک نفری هست به جهاد رفته و جنگیده کشته شده گناه هم انجام داده است.
«أَ شَهِيدٌ هُوَ»
این طوری که شما می گویی هیچ کس شهید هم حساب نمی شود.
«فَأَنْزَلَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى رَسُولِهِ- التَّائِبُونَ»
یک گروه دیگر هم می توانند باشند آن ها چه کسانی هستند؟ کسانی که توبه کرده باشند.
«الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ فَفَسَّرَ النَّبِيُّ (صلی الله علیه واله وسلم) الْمُجَاهِدِينَ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ الَّذِينَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ وَ حِلْيَتُهُمْ بِالشَّهَادَةِ وَ الْجَنَّةِ وَ قَالَ التَّائِبُونَ مِنَ الذُّنُوبِ الْعابِدُونَ الَّذِينَ لَا يَعْبُدُونَ إِلَّا اللَّهَ وَ لَا يُشْرِكُونَ بِهِ شَيْئاً الْحامِدُونَ الَّذِينَ يَحْمَدُونَ اللَّهَ عَلَى كُلِّ حَالٍ فِي الشِّدَّةِ وَ الرَّخَاءِ السَّائِحُونَ وَ هُمُ الصَّائِمُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الَّذِينَ يُوَاظِبُونَ عَلَى الصَّلَوَاتِ الْخَمْسِ وَ الْحَافِظُونَ لَهَا وَ الْمُحَافِظُونَ عَلَيْهَا بِرُكُوعِهَا وَ سُجُودِهَا وَ فِي الْخُشُوعِ فِيهَا وَ فِي أَوْقَاتِهَا الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ بَعْدَ ذَلِكَ وَ الْعَامِلُونَ بِهِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْمُنْتَهُونَ عَنْهُ»
پس دقیقا مصداق این آیه این تاب الی الله به معنی اون مقام والای اصلی توبه که ائمه هستند نیست این توبه ای از گناه را دارد می گوید ماها را دارد می گوید باید توبه کنیم. پس دقیقا حضرت دستش گذاشتند روی یک عده از غیر معصوم ها می فرمایند از گناهان توبه کن سراغ عبادت بیا، پنج وقت نمازت را بخوان، روزه ات را بگیر مقید باش اگر این طور باشی
«فَبَشِّرْ مَنْ قُتِلَ وَ هُوَ قَائِمٌ بِهَذِهِ الشُّرُوطِ بِالشَّهَادَةِ وَ الْجَنَّةِ»
اگر این شروط را انجام داده باشد بهشتی است. بعد خدا به این افراد گفت
«أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُوا وَ إِنَّ اللَّهَ عَلى نَصْرِهِمْ لَقَدِيرٌ الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج5، ص13- 12
آقای مسلمان ها یک عده ای از شما را از خانه هایتان بیرون کردند اگر شما این شرایط را داشته باشید اذن، اجازه جهاد دارید دقیقا مثل نماز گفتیم کسی که می خواهد نماز بخواند یک شرط دارد، شرطش چیست؟ وضو باید داشته باشد، لباسش را باید پاکیزه کرده باشد.
جهاد شرطش سخت تر است شمایی که می خواهی جهاد بروی باید توبه کرده باشی، مقید به نماز باشی، مقید به روزه باشی اگر این ها نباشی چه می شود؟ یک نفری اگر باشد این خصوصیات را دارد و جهاد رفته است یک گروه دیگری هم کنارش رفتند خدای متعال در مورد آن ها می گوید:
«إن الله ليؤيد هذا الدين بالرجل الفاجر»
خدا گاهی اوقات دین را با شخص فاجر یاری کرده است.
مستدرك الوسائل و مستنبط المسائل؛ نورى، حسين بن محمد تقى، محقق/ مصحح و ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، 71 بَابُ تَحْرِيمِ الْفُحْشِ وَ وُجُوبِ حِفْظِ اللِّسَان، ج3، ص73
این ها هم آن افراد می شوند، این ها آن افراد فاجر می شوند.
«فَلَقَدْ لَعَمْرِي جَاءَ الْأَثَرُ فِيمَنْ فَعَلَ هَذَا الْفِعْلَ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَنْصُرُ هَذَا الدِّينَ بِأَقْوَامٍ لَا خَلَاقَ لَهُمْ»
پیغمبر (صلی الله علیه واله وسلم) فرمود خدا گاهی اوقات دین را با کسانی یاری می کند که «لَا خَلَاقَ لَهُمْ»
«فَلْيَتَّقِ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ امْرُؤٌ»
باید بترسند
«وَ لْيَحْذَرْ أَنْ يَكُونَ مِنْهُمْ»
مراقب باشد از آن ها نباشد.
«فَقَدْ بَيَّنَ لَكُمْ»
برای شان خدا بیان کرده است
«وَ لَا عُذْرَ لَكُمْ بَعْدَ الْبَيَانِ فِي الْجَهْلِ»
وقتی بیان شد و شما جهل داشتید دیگر عذری ندارید بیان شده است.
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج5، ص13- 19
به متن روایت بر گردیم؛ پس افرادی که توبه کردند هم حق جهاد دارند. جهاد برای چه؟ این جا حضرت مفصل توضیح می دهند خیلی توضیح جالب است می فرمایند خدا کل عالم را برای مؤمنین خلق کرده است اصلا کفار، گناهکاران حق تصرف در عالم ندارند. و هر تصرفی انجام بدهند ظالم به حساب می آیند. (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُو) به شما آقایان مؤمنین ظلم شده است.
چرا ظلم شده است؟ چون کل عالم برای شما بوده است شما حق دارید حق تان را بگیرید آن که دست این کفار است ملک شما به حساب می آید شما حق گرفتنش را دارید. پس جهاد ابتدایی جایز می شود یا اشکال دارد؟
مجری:
جایز است.
استاد ابو القاسمی:
اموالم دست یک کافری است حق دارم بگیریم یانه؟ او حق تصرف ندارد. بعد حضرت می فرمایند فیئ یعنی چه اصلا برای چه فیئ می گویند؟ فیئ از بازگشت می آید چند تا آیه حضرت مطرح می کنند. (...فَإِنْ فَاءُوا)
(لِلَّذِينَ يؤْلُونَ مِنْ نِسَائِهِمْ تَرَبُّصُ أَرْبَعَةِ أَشْهُرٍ فَإِنْ فَاءُوا فَإِنَّ اللَّهَ غَفُورٌ رَحِيمٌ)
کساني که زنان خود را «ايلاء» مينمايند [= سوگند ياد ميکنند که با آنها ، آميزشجنسي ننمايند،] حق دارند چهار ماه انتظار بکشند. (و در ضمن اين چهار ماه، وضع خود را با همسر خويش، از نظر ادامه زندگي يا طلاق، روشن سازند.) اگر (در اين فرصت،) بازگشت کنند، (چيزي بر آنها نيست؛ زيرا) خداوند،آمرزنده و مهربان است.
سوره بقره (2): آیه 226
(...حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ...)
(وَإِنْ طَائِفَتَانِ مِنَ الْمُؤْمِنِينَ اقْتَتَلُوا فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا فَإِنْ بَغَتْ إِحْدَاهُمَا عَلَى الْأُخْرَى فَقَاتِلُوا الَّتِي تَبْغِي حَتَّى تَفِيءَ إِلَى أَمْرِ اللَّهِ فَإِنْ فَاءَتْ فَأَصْلِحُوا بَينَهُمَا بِالْعَدْلِ وَأَقْسِطُوا إِنَّ اللَّهَ يحِبُّ الْمُقْسِطِينَ)
و هرگاه دو گروه از مؤمنان با هم به نزاع و جنگ پردازند، آنها را آشتي دهيد؛ و اگر يکي از آن دو بر ديگري تجاوز کند، با گروه متجاوز پيکار کنيد تا به فرمان خدا بازگردد؛ و هرگاه بازگشت (و زمينه صلح فراهم شد)، در ميان آن دو به عدالت صلح برقرار سازيد؛ و عدالت پيشه کنيد که خداوند عدالت پيشگان را دوست ميدارد.
سوره حجرات (49): آیه 9
فیئی یعنی چه؟ یعنی بر گشتن. به این ها می گفتند فیئ یعنی اموالی که در دست دیگران بوده به شما بر گشته؛ چون شما مؤمن واقعی هستید لذا خدای متعال به شما اجازه تصرف در آن اموال را داده است. طرف گفت آقا این برای مشرکین اهل مکه نبوده جنگ آن ها، گفت اگر برای آن ها بود... حکمش را برداشتند فقط هم برای همان موقع بوده و فقط هم آن ها حق جهاد داشتند دیگر بعد از آن کسی حق جهاد نداشته است. یعنی آیه عام است (أُذِنَ لِلَّذِينَ يُقاتَلُونَ بِأَنَّهُمْ ظُلِمُو) چه ظلمی است؟ اهل مکه ظلم کردند؟ نه ظلموا مطلق. تازه همه کسانی که از مکه اخراج شدند حق مقابله نداشتند.
چه کسانی حق مقابله داشتند؟ کسانی که با ایمان واقعی به جنگ رفتند لذا در قضیه بیعت رضوان می فرماید: (لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ)
(لَقَدْ رَضِيَ اللَّهُ عَنِ الْمُؤْمِنينَ إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ فَعَلِمَ ما في قُلُوبِهِمْ فَأَنْزَلَ السَّكينَةَ عَلَيْهِمْ وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريبا)
خداوند از مؤمنانى كه در زير آن درخت با تو بيعت كردند راضى و خشنود شد، خدا آنچه را در درون قلب آنها (از صداقت و ايمان) نهفته بود مىدانست، لذا آرامش را بر دلهاى آنها نازل كرد، و فتح نزديكى، به عنوان پاداش، نصيب آنها فرمود.
سوره فتح (48): آیه18
مؤمنین (إِذْ يُبايِعُونَكَ تَحْتَ الشَّجَرَةِ) نه از همه شان، آقا آن جا یک عالمه آدم بودند خدا از مؤمنین شان راضی شد. (وَ أَثابَهُمْ فَتْحاً قَريبا) و این ها ثواب فتح قریب خواهند برد که فتح خیبر است. فتح خیبر فتح قریب است. مؤمنین هستند که خدا در خیبر پیروزشان کرد. بقیه چه؟ آن ها شکست خوردند. اصلا خیلی روشن است خدای متعال اجازه جهاد به چه کسی داده است؟ کسی که مؤمن واقعی باشد. یک روایت قبلا از امام سجاد خوانده بودیم گفت آقا جهاد نمی روید؟ فرمود:
«إِذَا رَأَيْنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ»
هروقت کسانی را پیدا کردم که:
«هَذِهِ صِفَتُهُمْ»
اگر این صفت شان بود.
«فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْحَجِّ.»
روایت در کتاب شریف کافی بود.
«يَا عَلِيَّ بْنَ الْحُسَيْنِ تَرَكْتَ الْجِهَادَ وَ صُعُوبَتَهُ وَ أَقْبَلْتَ عَلَى الْحَجِّ وَ لِينَتِهِ»
جهاد را ول کردی داری حج انجام می دهی؟
«إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ يَقُولُ»
خدا گفته است.
«إِنَّ اللَّهَ اشْتَرى مِنَ الْمُؤْمِنِينَ أَنْفُسَهُمْ وَ أَمْوالَهُمْ»
گفتم آیه را کامل کن:
«التَّائِبُونَ الْعابِدُونَ الْحامِدُونَ السَّائِحُونَ الرَّاكِعُونَ السَّاجِدُونَ الْآمِرُونَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّاهُونَ عَنِ الْمُنْكَرِ وَ الْحافِظُونَ لِحُدُودِ اللَّهِ وَ بَشِّرِ الْمُؤْمِنِينَ فَقَالَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) إِذَا رَأَيْنَا هَؤُلَاءِ الَّذِينَ هَذِهِ صِفَتُهُمْ فَالْجِهَادُ مَعَهُمْ أَفْضَلُ مِنَ الْحَجِّ.»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج5، ص22
اگر من این ها را پیدا کردم آن وقت جهاد معهم افضل من الحج، آن موقع جهاد افضل از حج است. اگر یک دورانی باشد افرادی واقعا مؤمن باشند شهدای نابی که ما در این دوران ها داشتیم نماز شب شان ترک نمی شده است آن گریه ها و آن عزاداری ها و آن خلوص و توبه با این ها می شود جهاد رفت یانه؟
مجری:
صد در صد
استاد ابو القاسمی:
پس ماها می بینیم روایات چطور راجع به جهاد و راجع به تشکیل حکومت صحبت می کند. همین طور نیاییم دو تا روایت را بخوانیم برداشت اشتباه را مطرح کنیم
مجری:
چیزی را که خودمان دوست داریم برداشت کنند همین روایات را که فرمودید در ابواب که آمده کنار هم دارد ذکر می کند.
استاد ابو القاسمی:
بله دقیقا همان جا این ها را آورده است
مجری:
روایتی را من برداشت کنم که خودم دوست دارم یعنی خلاف روش تحقیق هم است. هیچ وقت به آن حقیقت نمی رسد خیلی ممنون جناب اقای دکتر ابو القاسمی عزیز استاد حوزه و دانشگاه در مباحثی که ارائه فرمودید و وقتی که برای ما گذاشتید ان شاء الله بتوانیم در هفته های آینده هم از محضر حضرت عالی بهره مند بشویم.
عزیزان بیننده به پایان برنامه امشب رسیدیم این شب بخصوص که شب دحو الارض هم است به اصطلاح می گویند سیم شان وصل شد ما را دعا بفرمایند از دعای خیرشان فراموش نکنند و ارتباطات خودتان را با ما حفظ کنید 30001515 پل ارتباطی ما با شما است که در تمام وقت و در تمام ساعات شبانه روز بتوانید برای ما نظر، پیشنهاد و سوال و مباحث خودتان را ارائه بدهید ان شاء الله در جای خودش قطعا مورد استفاده قرار خواهد گرفت. تا دیدار دیگر همه شما را به خدای منان می سپاریم و دعای ما تعجیل فرج آقا امام عصر است اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ خدا نگهدار!
هادی فرجی
27 خرداد 1402 - ساعت 04:58چه عجب برادر هر روز و هر شب اومدم سایت شبکه تا بالاخره برنامه جدید راه روشن اومد. ممنونم ازتون استاد