سایر قسمت ها
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی

قسمت هفتاد و دوم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
عناوین بحث: (پاسخ به شبهات، ازدواج امیرالمومنین علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها)، جهاد، حکومت، قیام ،جهاد ابتدایی، امر به معروف، نهی از منکر، عصر غیبت امام، قیام امام)


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن (نقد دگر اندیشان شیعی)

عناوین بحث: (پاسخ به شبهات، ازدواج امیرالمومنین علی (علیه السلام) و حضرت زهرا (سلام الله علیها)، جهاد، حکومت، قیام ،جهاد ابتدایی، امر به معروف، نهی از منکر، عصر غیبت امام، قیام امام)

 

تاريخ: 30/ 03/ 1402

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد تقی غضبانی

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِه الطَیبنَ الطَاهرین. عزیزان بیننده سلام وقت تان بخیر به برنامه خودتان برنامه راه روشن از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) خوش آمدید. امیدوارم که بتوانیم برنامه و ساعت خوبی را برای شما فراهم کنیم و تحت عنایات آقا امام عصر توفیق روز افزون داشته باشید این برنامه هم مورد استفاده شما قرار بگیرد.

 در خدمت جناب آقای دکتر ابوالقاسمی استاد حوزه و دانشگاه هستیم محور و اساس بحث ما در این برنامه کشف شبهات و مشکلاتی است که ممکن است در جامعه مطرح بشود برخی از مسائلی که ممکن است برای ما چیزی باشد که در آن مخفی باشد درست نتوانیم حلاجیش کنیم جناب استاد زحمت می کشند آن مباحث را مطرح می کنند و عملاً یک کارگاه تحقیقی و پاسخ به شبهات را این جا می توانیم از محضر استاد استفاده کنیم. جناب استاد ابوالقاسمی سلام عرض می کنم وقت شما بخیر.

استاد ابوالقاسمی:

و علیکم السلام ورحمة الله، أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى ‌مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ ‌الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ ‌مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان

سلام عرض می کنم خدمت شما جناب اقای غضبانی و خدمت بینندگان عزیز و گرامی شبکه جهانی حضرت ولی عصر، امیدوارم هرجا هستند موفق و پیروز باشند و امشب به نقلی شام عروسی امیر مؤمنان علی ابن ابی طالب و صدیقه طاهره (سلام الله علیها) است بر همه پر خیر و پر برکت و میمون باشد.

مجری:

این مناسبت میمون و مبارک را خدمت بینندگان عزیز تبریک عرض می کنم ان شاء الله در این شب ها و روزهای مبارک ماه ذی الحجه بتوانیم بهره کافی ببریم و از عنایات ائمه بهرمند بشویم.

 استاد اشاره کردید زواج النورین مناسبتی است که امروز داشتیم در خدمت شما هستیم اگر نکته ای در این خصوص می خواهید بفرمایید بعد ان شاء‌ الله در موضوع اصلی که همان بحث جهاد و قیام در زمان غیبت است را پی بگیریم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم روایتی در باب این ازدواج مبارک است که در چنین شبی یا در چنین روزی انجام گرفته است با سند معتبر در کتب متعددی نقل شده است از جمله خصائص علی نسائی، سنن المجتبی نسائی، فضائل الصحابه احمد ابن حنبل، سنن یا صحیح ابن حبان، اللطیف ابن شاهین، شرح مذاهب اهل سنه، مستدرک حاکم نیشابوری، جامع الأصول و دیگر کتب. مضمون روایت چنین است:

«ذكر ما خص به علي دون الأولين والآخرين»

خصوصیتی که امیر مؤمنان دارد و از اول عالم تا آخر عالم هیچ کس چنین فضیلتی نخواهد داشت

«من فاطمة بنت رسول الله صلى الله عليه وسلم وبضعة منه وسيدة نساء أهل الجنة إلا مريم بنت عمران»

این که امیر مؤمنان همسر صدیقه طاهره شده فاطمه زهرایی که پاره تن پیامبر است سرور زنان اهل بهشت است این جا یک «إلا مریم»‌ در این عنوان آورده است البته ما «إلا مریم» را قبول نداریم و بسیاری از علمای اهل سنت هم قبول ندارند.

 این قسمتش کلام نویسنده است. اما سراغ روایت برویم

«خطب أبو بكر وعمر فاطمة»

ابوبکر و عمر از حضرت زهرا (سلام الله علیها) خواستگاری کردند.

«فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم إنها صغيرة»

پیامبر فرمودند فاطمه کوچک است

«فخطبها علي فزوجها منه»

امیر مؤمنان خواستگاری کرد پیغمبر قبول کردند.

خصائص أمير المؤمنين علي بن أبي طالب؛ اسم المؤلف: أحمد بن شعيب النسائي أبو عبد الرحمن الوفاة: 303، دار النشر: مكتبة المعلا - الكويت - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: أحمد ميرين البلوشي، ج1، ص137

این چطوری می شود اگر صغیر است چرا امیر مؤمنان وقتی خواستگاری کرد قبول کرد؟ یا باید بگوییم این جا یک اتفاق خاصی رخ داده است که اهل سنت همین طور می گویند. می گویند در این جا دستور از آسمان آمد خدای متعال فرمود پیغمبر

«إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُزَوِّجَ فَاطِمَةَ من عَلِيٍّ رضي اللَّهُ عنهما»

خدای متعال به من دستور داد امیر مؤمنان را با حضرت زهرا (سلام الله علیها) به ازدواج در بیاورم

المعجم الكبير؛ اسم المؤلف: سليمان بن أحمد بن أيوب أبو القاسم الطبراني الوفاة: 360، دار النشر: مكتبة الزهراء - الموصل - 1404 - 1983، الطبعة: الثانية، تحقيق: حمدي بن عبدالمجيد السلفي، ج10، ص156

در الشریعه آجری و خیلی از کتب دیگر مثل معجم الکبیر طبرانی دارد:

«إِنَّ اللَّهَ أَمَرَنِي أَنْ أُزَوِّجَ فَاطِمَةَ من عَلِيٍّ رضي اللَّهُ عنهما»

 خدای متعال به من دستور داد که علی را به عقد ازدواج صدیقه طاهره (سلام الله علیها) در بیاورم.

 یا این که باید بگویند نه پیغمبر موقع خواستگاری ابوبکر و عمر بهانه می آوردند این که صغیر است یک بهانه ای بوده که من نمی خواهم. در ذخائر العقبیٰ روایت را تقریباً کامل آورده است خواستگاری کردند قبول نشد

«خطب أبو بكر رضي الله عنه إلى النبي صلى الله عليه وسلم ابنته فاطمة»

ابوبکر از حضرت زهرا خواستگاری کرد

«فقال النبي صلى الله عليه وسلم يا أبا بكر لم ينزل القضاء بعد»

هنوز خدا اجازه ازدواج فاطمه را نداده است.

«ثم خطبها عمر رضي الله عنه مع عدة من قريش كلهم يقول له مثل قوله لأبي بكر»

عمر خواستگاری کرد «مع عدة من قريش» هر کدام از این ها خواستگاری کردند حضرت همین جواب را دادند

«فقيل لعلي لو خطبت إلى النبي صلى الله عليه وسلم»

تو هم برو خواستگاری کن!

 چرا این حرف را زدند؟ ماها رد شدیم خدا نخواسته هنوز وقتش نشده است پس علی هم رد می شود این هم رد می شود ما هم مثل علی همه جا علی جلوتر از ما بود این جا عقب می افتد یا مثل هم می شویم.

«لخليق أن يزوجكها قال وكيف وقد خطبها أشراف قريش فلم يزوجها»

برو خواستگاری کن تو شایسته هستی بزرگان قریش خواستگاری کردند پیغمبر قبول نکرده است.

«قال فخطبتها»

خود امیر مؤمنان گفتند من خواستگاری کردم

«فقال النبي صلى الله عليه وسلم قد أمرني ربي عز وجل بذلك»

خدا به من دستور داد.

«قال أنس ثم دعاني النبي صلى الله عليه وسلم بعد أيام فقال لي يا أنس أخرج ادع لي أبا بكر الصديق وعمر بن الخطاب وعثمان بن عفان وعبد الرحمن بن عوف وسعد بن أبي وقاص وطلحة والزبير وبعدة من الأنصار قال فدعوتهم فلما اجتمعوا عنده كلهم وأخذوا مجالسهم وكان علي غائبا في حاجة للنبي صلى الله عليه وسلم»

انس می گوید پیغمبر من را خواستند گفتند برو بگو ابوبکر، عمر، عثمان، عبد الرحمن ابن عوف، سعد، طلحه، زبیر بیایند و همه انصار را جمع کردند امیر مؤمنان غایب بود پیغمبر ایشان را برای کاری فرستاده بودند.

«فقال النبي صلى الله عليه وسلم»

 حضرت فرمودند:

 «الحمد لله المحمود بنعمته المعبود بقدرته المطاع بسلطانه»

ستایش خدای را که شایسته است با نعماتش، معبود است با قدرتی که خود او به ما داده است، چون قدرت دارد از او اطاعت می شود.

«المرهوب من عذابه وسطواته النافذ أمره في سمائه وأرضه الذي خلق الخلق بقدرته وميزهم بأحكامه وأعزهم بدينه وأكرمهم بنبيه محمد صلى الله عليه وسلم أن الله تبارك اسمه وتعالت عظمته جعل المصاهرة نسبا لاحقا وأمرا مفترضا أوشج به الأرحام وألزم الأنام»

یک خطبه خیلی بلیغی خواندند.

«فقال عز من قائل وهو الذي خلق من الماء بشرا فجعله نسبا وصهرا وكان ربك قديرا فأمر الله يجري إلى قضائه وقضاؤه يجري إلى قدره»

خدا اگر مقدری داشته باشد یعنی دستوری داشته باشد قضاء همان گونه خواهد بود قضای خدا، قدرها را مشخص می کند.

«ولكل قضاء قدر ولكل قدر أجل ولكل كتاب يمحو الله ما يشاء ويثبت وعنده أم الكتاب ثم أن الله تعالى أمرني أن أزوج فاطمة بنت خديجة من علي بن أبي طالب فاشهدوا أني قد زوجته»

علی نیست.

«على أربعمائة مثقال من فضة»

خودم مهریه را از قبل تعیین کردم

«إن رضي بذلك علي بن أبي طالب»

اگر علی این مقدار مهریه را خواست چون خدا گفت ازدواج صورت بگیرد تمام شد من فقط یک مهریه ای دارم می گذارم چون عقد بدون مهریه نمی شود.

«ثم دعا بطبق من بسر»

یک سینی خرما آوردند هنوز امیر مؤمنان نیست

«فوضعت بين أيدينا ثم قال انتهبو فانتهبنا»

إنتهبوا یعنی چه؟ در عروسی های شاباش و شکلات می ریزند بچه ها جمع می کنند إنتهبوا از نهب می آید هر چقدر می توانید بر دارید.

«فبينا نحن ننتهب إذ دخل علي رضي الله عنه على النبي صلى الله عليه وسلم»

ما داشتیم خرما جمع می کردیم امیر مؤمنان آمد

«فتبسم النبي صلى الله عليه وسلم في وجهه»

پیغمبر در صورت امیر مؤمنین خندیدند

«ثم قال إن الله قد أمرني أن أزوجك فاطمة على أربعمائة مثقال فضة إن رضيت بذاك»

علی جان می خواهی؟

«فقال قد رضيت بذلك يا رسول الله قال أنس فقال النبي صلى الله عليه وسلم جمع الله شملكما وأسعد جدكما وبارك عليكما وأخرج منكما كثيرا طيبا قال أنس فو الله لقد أخرج الله منهما الكثير الطيب»

ذخائر العقبى في مناقب ذوي القربى؛ اسم المؤلف: محب الدين أحمد بن عبد الله الطبري الوفاة: جمادى الآخرة / 694هـ، دار النشر: دار الكتب المصرية – مصر، ج 1، ص 29

این یکی از روایت های مربوط به ازدواج صدیقه طاهره و امیر مؤمنان است.

 روایت های دیگر در همین کتاب آورده و توضیحات بیشتری داده است با نبودن امیر مؤمنان، جبرئیل نازل شد گفت خدا گفته است این کار باید انجام بشود. این راجع به مسئله ازدواج البته در کتب اهل سنت، اسناد متعدد در مورد این ازدواج این که خدای متعال دستور داد آمده است. ان شاء الله برای برنامه های ویژه این مطلب ماند.

مجری:

خیلی ممنون بسیار زیبا بود و مطلع بحث خوبی شد. استاد موضوع مان در دو سه هفته اخیر در خصوص جهاد، قیام و حکومت در عصر غیبت بود که برخی از مخالفین و بخصوص کسانی که به این بهانه با این حکومت اسلامی مخالفت می کنند نقد می کردید احادیث و ادله ای که این ها می آورند از بُعدهای مختلف این ها را بررسی کردید خیلی هم زیبا،‌ واضح و پویا بود این جلسه هم با همین موضوع و ادامه بحث در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم قبلاً عرض می کردیم یک سری روایاتی را با یک سری فتاوای برخی از علمای بزرگوار شیعه گردآوری کردند، در کانال ها و گروه های مختلف این ها را نشر می دهند نگاه کنید پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) و اهل بیت با عبارات مختلف از قیام نهی کردند.

 گفتیم دسته اول چه بود؟ گفتند روایاتی که می گوید جهاد ابتدایی ممنوع است پس قیام هم ممنوع است. گفتیم اولاً جهاد ابتدایی یک مقوله است. قیام یک مقوله است گاهی اوقات قیام است تشکیل حکومت نیست. گاهی اوقات تشکیل حکومت است قیام نیست. گاهی اوقات قیام است جهاد ابتدایی نیست. این ها با همدیگر فرق دارند، مشخص است شما خیلی این جا دقت نکردید.

 علاوه بر این روایاتی که آورده بودند مورد بررسی قرار داده بودیم هیچ کدامش دلالت نداشت، بر عکس بعضی از روایات بود که ضد آن ها را دلالت می کرد روایات را خواندیم استدلالش را مطرح کردیم بررسی سندی کردیم

مجری:

مواردی که آن ها استدلال می کردند دیدیم نه تنها دلیل بر آن نیست بلکه مخالف آن است.

استاد ابوالقاسمی:

بله، برخی از روایات همان باب را هم گفتیم این ها نا دیده گرفته بودند و نیاوردند. اما سراغ یک سری روایات برویم می گویند جهاد ابتدایی جایز نیست، ما گفتیم جایز است پس با چه بهانه ای دیگر می شود حکومت تشکیل داد؟ با بهانه نهی از منکر و امر به معروف.

 برویم روایات امر به معروف و نهی از منکر را ببینیم بعضی از روایات قیدی برای امر به معروف و نهی از منکر دارد. اول این قید را ببینیم البته سندش را دیگر نیاز نیست بررسی بکنیم چون سند این مضمون متعدد است هم این که در کتاب شریف کافی آمده است و بعضی هایش اسناد معتبر هم داشته است.

 این ها روایات را این ها یک دسته کردند در واقع 3 دسته است این ها را یکی یکی نشان خواهم داد. روایتی با سند معتبر در کتاب شریف کافی است. در روضة المتقین مرحوم مجلسی اول می فرماید:

«و في الحسن كالصحيح، عن يحيى الطويل‏‏ عن أبي عبد الله عليه السلام ...و بهذا الإسناد قال: قال أبو عبد الله عليه السلام»

روایت دومی هم با همان سند است

«إنما يؤمر بالمعروف و ينهى عن المنكر»

امر به معروف و نهی از منکر فقط برای دو دسته است.

«مؤمن فيتعظ أو جاهل فيتعلم»

مؤمنی که یاد می گیرد موعظه به او می کنی حواسش نبود از گناه بر می گردد یا آدم جاهلی که «فیتعلم» می رود یاد می گیرد.

«و أما صاحب سوط أو سيف فلا»

اگر کسی شلاق و شمشیر دارد زورش زیاد است «فلا» نباید این را نهی از منکر کرد.

روایت بعدی:

«و في القوي كالصحيح عن مفضل بن يزيد عن أبي عبد الله عليه السلام قال: قال لي يا مفضل من تعرض لسلطان جائر»

اگر کسی رفت با سلطان جائری درگیر شد

«فأصابته بلية»

دچار مصیبتی شد

«لم يؤجر عليها»

بر آن مصیبت دیگر خدا به او ثواب نمی دهد

«و لم يرزق الصبر عليها»

و نمی تواند بر آن مصیبت صبر کند.

روضة المتقين في شرح من لا يحضره الفقيه (ط - القديمة)؛ مجلسى، محمدتقى بن مقصود على، محقق/ مصحح: موسوى كرمانى، حسين و اشتهاردى على پناه‏، ناشر: مؤسسه فرهنگى اسلامى كوشانبور، ج11، ص47

می گویند نگاه کنید الان یک حاکم ظالمی اگر سر کار باشد شما برای کنار زدن آن حاکم جائر قیام بکنید «فأصابته بلية لم يؤجر عليها» اجر ندارد کار خلاف شرع است و اصلاً ثواب ندارد. «و لم يرزق الصبر عليها»؛ خدا به او صبر هم نمی دهد این را مطرح کردند.

 چند تا مطلب اولاً ببینیم چند نکته را مد نظر قرار بدهیم این ها دسته اول بود می گفت امر به معروف فقط برای این ها است در غیر این ها اصلاً امر به معروف نیست. اگر این کار را بکنید و مصیبتی بیاید تقصیر خودتان است خدا قبول نداشت. سید الشهداء (علیه السلام) چه کار کرد؟ با یزید چه کار کرد؟ یزید صاحب سوط یا سیف بود یا نه؟ بله مؤمنی بود که «یتعظ» بشود موعظه اش کرد؟ نه، جائری بود که یاد بگیرد؟ نه. یعنی نه مؤمنی بود که متعظ بشود نه جاهلی بود که یاد بگیرد بلکه صاحب سوط و سیف بود حسابی هم بود

«من تعرض لسلطان جائر»، کسی که خودش را در معرض یک سلطان جائری قرار بدهد به او گیر بدهد و با هم درگیر شوند «فأصابته بلية» سید الشهداء به یزید گیر نداد. «فأصابته بلية لم يؤجر عليها و لم يرزق الصبر عليها» ثواب ندارد صبر هم به او داده نمی شود.

آقا این که مسلم است ظاهر این روایت با ابتدائیات تشیع مناسبت ندارد. برای این دسته از روایات چه کار باید بکنیم؟ وقتی این روایات را می بینید حواس تان هست با این روایات چه دارید ترویج می کنید؟ سید الشهداء هم نه (همان حرفی که وهابی ها می زنند) اشتباه کرد می خواست نکند «لم يؤجر عليها»، الان این روایات را چه کار کنیم؟

نکته مهمی که در این جا است دقیقاً همین مضمون یا خیلی شبیه این مضمون در کتب نزد اهل سنت از پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم) نقل شده است. از یک طرف روایاتی داریم سید الشهداء قیام کرد، از یک طرف می گوییم این روایت در کتب اهل سنت آمده است راه حلش چه می شود؟ ساده ترین راه حل این ها تقیه است خیلی ساده می شود. آقا به حاکم چه کار داری ما هم به حاکم کار نداریم این تقیه شد، همان حرفی که سنی ها دارند می زنند این جا هم گفته است.

 امام کاظم (علیه السلام) چرا شهید شد؟ امام صادق (علیه السلام) چرا شهید شد؟ همه ائمه ما چرا شهید شدند؟ به چه دلیل؟

می گفت وقتی فرمانده انگلیسی به نجف رسید سر اذان بود دیدند اذان می گویند سریع این صدا چه است؟ گفت وقت نمازشان است می خواهند نماز بخوانند. گفت این به ما ضرر می زند یا نمی زند؟ گفت نه به ما ضرر نمی زند. گفت هر چقدر دلش می خواهد بگوید، به جای روزی 3 بار، روزی 10 بار بگوید برای ما فرقی نمی کند.

چرا حکام جور «تعرضوا للأهل البیت علیهم السلام)؟ چون ائمه (علیهم السلام) هم داشتند کار می کردند ائمه تعارف نداشتند پی گیر این بودند که حکومت ها باید ساقط بشود ولو به طریق میان سِلمی، ولو به طریق هدایتی ولی به هر صورت دنبال کنار زدن آن حکومت بودند این «تعرض لسلطان جائر» تمامی ائمه مورد شهادت قرار گرفتند امیر مؤمنان علی ابن ابی طالب، امام حسن، سید الشهداء، تا امام عسکری (علیه السلام) و تنها وجود نورانی زنده امام زمان (روحی وارواح العالمین) پس «تعرضَّ لسطانٍ جائر» این روایت با مبنای ما سازگاری دارد؟ مسلم است ندارد.

 اما اگر بخواهیم بر اساسش فتوا بدهیم علماء گفتند با یک قید به این روایات فتوا می دهیم. فقط این روایت ها نیست روایات دیگری هم است آن قید چیست؟ سبک سنگین باید بکنی. تزاحم یعنی ببین وضعیت چطور است؟ یک بار شما اگر نهی از منکر نکردی یک نفر است شخص خاصی است اتفاقی هم نمی افتد. یک بار نهی از منکر نکنی دین از بین می رود، آقا این جا دین از بین می رود ولی امام گفته نباید خودت را در معرض سلطان قرار بدهی عیب ندارد دین از بین رفت، رفت، همان حرف عمر ابن الخطاب روایت نقل کردند اگر سلطان جائر به تو ظلم کرد:

فقل سمع وطاعة دمي دون ديني»

الكتاب المصنف في الأحاديث والآثار؛ اسم المؤلف: أبو بكر عبد الله بن محمد بن أبي شيبة الكوفي الوفاة: 235، دار النشر: مكتبة الرشد - الرياض - 1409، الطبعة: الأولى، تحقيق: كمال يوسف الحوت، ج6، ص544

خونم را حفظ می کنم به دینم کار ندارم می گوید: «دَمی دونَ دینی» نمی گوید خونم سپر دینم چون خونش را دارد نگه می دارد جانش را حفظ می کند «دَمی» خونم را حفظ می کنم «دونَ دینی»‌ به دینم کار ندارم. دینم را فعلاً رها می کنم جان مهم تر است. این «تعرض لسطانٍ جائر» این جا می گوید نه هیچ کار نباید بکنی صبر باید بکنی.

اما اگر زورت رسید اگر دین می خواهد از بین برود نه آن جا قیام می کنم اما تأثیری در دین ندارد چه کار کنم؟ این جا تقیه می کنم خودم را هم حفظ می کنم می روم کم کم هدایت می کنم تا یواش یواش جامعه دینی قدرت پیدا بکند بتواند با این حاکم برخورد بکند؛ پس این دسته از روایاتی که این جا مطرح کرده است که الان دو تایش را خواندیم و روایات دیگری هم شبیه همین است این ها یا برای تقیه است یا برای جایی است که مزاحمت با یک مصلحت اهم نداشته باشد.

مگر مرحوم امام وقتی انقلاب کرد مصلحت اهم بود؟ بله ایشان رسماً می گوید اگر ما انقلاب نکنیم اسلام نابود می شود. مگر می شود این حرف را زد تا ظهور امام زمان اسلام است نه قبلاً‌ گفتیم خود حضرت راجع به مَهق اسلام صحبت کرده است درجات اسلام پایین تر می آید. در روایات صحیح و السند داشتیم گفته بود یک دشمنی به بلاد اسلامی حمله کرد با این که، این ها شیعه نیستند برو دفاع کن چون این مَهق اسلام می شود. پس اگر موجبات مَهق اسلام بود همان طور که روایاتش را جلسه قبل خواندیم این جا می شود نهی از منکر کرد اصلاً خود جهاد مگر نوعی نهی از منکر نیست پس چرا در آن روایات آمده بود اگر حکومت، حکومت جائر است اما اسلام در خطر گرفته شما به جهاد برو برای چه گفته بود به جهاد برو؟ نهی از منکر گفته بود حالا یک سلطان جائر کافری است چرا برویم نهی از منکرش کنیم؟ نه این روایات اگر درست باشد تقیه نباشد برای چه حالتی است؟ برای حالت عدم تزاحم است جایی که تزاحم در کار نباشد مصلحت اهم در کار نباشد. اما اگر مصلحت اهم در کار باشد دیگر این حرف ها نیست.

 شبیه همین حضرت فرمودند:

«وَ الْأَمْرُ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيُ عَنِ الْمُنْكَرِ وَاجِبَانِ عَلَى مَنْ أَمْكَنَهُ وَ لَمْ يَخَفْ عَلَى نَفْسِهِ»

الخصال؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: جامعه مدرسين، ج2، ص609

بر کسی واجب است که بر جانش نترسد. اما اگر بر جانت ترسیدی چه می شود؟

مجری:

این جا دیگر واجب نیست.

استاد ابوالقاسمی:

این دسته دوم روایات می شود روایات قبلی می گفت نه فقط امر به معروف این جاست غیر این اگر خودت رفتی خودت می دانی خدا دیگر به تو ثواب نمی دهد. ثواب هم حتی ندارد، اما این روایات که باز آمدند به آن استناد کردند و دسته دوم می شود با آن ها تومنی دو زار فرقش است می گوید بر چه کسی واجب است؟ بر کسی که ترس نداشته باشد. اما اگر ترس داشت حرام می شود؟ نگفت بعضی جاها ترس است ولی مستحب است، می شود ترس باشد و مستحب باشد خیلی از جاها روایات ما گفته تقیه جایز است می شود تقیه کرد می شود تقیه نکرد این را مرحوم شیخ انصاری و دیگران مفصل بحث کردند. تقیه مستحب و تقیه واجب هم داریم. این جا از موارد تقیه مستحب شاید باشد شاید شخصی نخواست تقیه کند و رفت امر به معروف کرد خطر جانی هم بود و شهید هم شد. چه مشکلی دارد؟ پس این دسته دوم که می آید این روایات می گوید واجب نیست.

«وَ لَيْسَ عَلَى مَنْ يَعْلَمُ ذَلِكَ فِي هَذِهِ الْهُدْنَةِ مِنْ حَرَجٍ إِذَا كَانَ لَا قُوَّةَ لَهُ وَ لَا عُذْرَ وَ لَا طَاعَة»

الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1407 ق‏، ج5، ص 60

این جا می گوید حرام است یا واجب نیست؟ می گوید واجب نیست. این ها راجع به دسته دوم روایاتی که می گوید شما اگر قدرت نداشتید بر تو واجب نیست. عجیب این جاست آمدند در این روایات، روایاتی که مربوط به نهی از منکر می شود یک سری روایات دیگر هم آوردند، من بعضی از این روایات را برای بزرگواران بیاورم در نهج البلاغه خیلی عجیب است. روایت را نگاه کنید خیلی عجیب است. این روایت را استناد کرد برای چه؟ برای جایی که امر به معروف و نهی از منکر غیر جایز می شود. توضیحش در پایینش نوشته است عدم مشروعیت قیام و انقلاب شماره 21 در امر به معروف و نهی از منکر ایمنی از ضرر شرط است، آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) فرمود امر به معروف و نهی از منکر دو خصلت از خصلت های خداوند هستند و آن دو نه اجلی را نزدیک می کنند نه از مقدار روزی می کاهند. امام (علیه السلام) در این فراز به صورت ضمنی در مقام بیان شرایط امر به معروف و نهی از منکر هستند و آن این است که این دو منجر به ضرر جانی یا مالی نمی شود.

«وَ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ لَخُلُقَانِ مِنْ خُلُقِ اللَّهِ سُبْحَانَهُ وَ إِنَّهُمَا لَا يُقَرِّبَانِ مِنْ أَجَلٍ وَ لَا يَنْقُصَانِ مِنْ رِزْق‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص219

این بر عکس دارد می گوید، می گوید نترسید نهی از منکر همه جا بکنید چون نهی از منکر کنید نه اجل شما جلو می افتد نه روزی تان کم می شود. این روایت می گوید نهی از منکر کردی اجلت جلو نمی افتد نترس اگر بنا باشد بمیری نهی از منکر هم نکنی می میری و اگر بنا باشد نمیری نهی از منکر هم بکنی زنده می مانی، روزیت هم یک شاهی با نهی از منکر کم نمی شود.

مجری:

یعنی مرگ و روزی دو چیز هستند که از اول معین شده و ثابت است شما نمی توانی تغییر بدهی.

استاد ابوالقاسمی:

دقیقاً روایت دارد بر عکس آن روایت ها می گوید. می گوید در نهی از منکر اصلاً ترس برای جان معنی ندارد تو کارت را انجام بده ترس از روزی معنا ندارد خدا روزیت را به خاطر نهی از منکر کم یا زیاد نمی کند. آوردند این روایت را استناد کردند برای این که نه نهی از منکر چه است قیدش این است که شما ... این روایت را چپکی گرفتید.

مجری:

یعنی چطوری استدلال می کنند، ظاهرش مشخص است.

استاد ابوالقاسمی:

مشخص نیست چه کار می کنند پس ما این روایات را که شما در 3 دسته آوردید 2 دسته اش را اشتباه فهمیدید آن یک دسته ای هم که ظاهرش مطابق با ادعای شما است اما با مبانی شیعه سازگاری نداشت یا این که باید بگویید تقیه است وگرنه قیام سید الشهداء را می خواهید چه کار کنید؟ این همه نهی از منکرها جناب ابوذر نهی از منکر کرد، تبعید شد و در ربذه به شهادت رسید.

آقا ابوذر «تعرض لسطانٍ جائر» بود یا نبود؟ تقصیر خودش است می خواست نهی از منکر نکند. حجر ابن عدی، این همه اصحاب اهل بیت (علیهم السلام) که اهل نهی از منکر بودند و این طور به شهادت رسیدند. میثم تمارها همه شان جهنمی شدند همه شان اشتباه کردند؟ یک چیزی بگویید که یک درصد در قاموس شیعه بگنجند. این حرف ها با عقیده شیعه اصلاً مطابقت ندارد.

 پس این 3 دسته روایات که شما آوردید یک دسته اش اصلاً‌ با مبانی شیعه سازگاری نداشت ظاهرش غیر مضمون است، بله با قیدهایی که از روایات و کلمات دیگر می شود به آن زد بله می شود یا بگوییم تقیه است یا بگوییم از باب جایی است که مصلحت اهمی در کار نیست.

دسته دوم می گفت واجب نیست؛ واجب نباشد مستحب است مگر اشکال دارد؟ دسته سوم اصلاً ضد حرف شما را می گفت نه اجل را جلو می اندازد نه روزی را کم می کند. این 3 دسته را آن هاآوردند. اما دسته بعدی روایات متعددی است که می گوید اصلاً امر به معروف و نهی از منکر کردن ولو با ترس اشکالی ندارد مشکل شرعی ندارد. در این قضیه، روایات متعددی داریم

«مَنْ‏ مَشَى‏ إِلَى‏ سُلْطَانٍ‏ جَائِرٍ فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّهِ وَ وَعَظَهُ وَ خَوَّفَهُ كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَيْنِ»

اصلاً می گوید پیش سلطان جائر برو نهی از منکرش کن، آقا اگر بروم همان جا با چوب دنبالم می افتد مهلت نمی دهد سلطان جائر را بروم همین طور نهی اش بکنم؟ «فَأَمَرَهُ بِتَقْوَى اللَّه» بگویم آقای سلطان تقوا داشته باش می گوید تو چه کار هستی؟

«كَانَ لَهُ مِثْلُ أَجْرِ الثَّقَلَيْنِ مِنَ الْجِنِّ وَ الْإِنْسِ وَ مِثْلُ أَعْمَالِهِم‏»

الإختصاص‏؛ نويسنده: مفيد محمد بن محمد (تاريخ وفات مؤلف: 413 ق‏)، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر و محرمى زرندى، محمود، ناشر: الموتمر العالمى لالفية الشيخ المفيد، ايران- قم: ‏1413 ق‏، ص 261

یا روایت دیگر سید الشهداء فرمودند

«لِأَنَّهُمْ كَانُوا يَرَوْنَ مِنَ الظَّلَمَةِ الْمُنْكَرَ وَ الْفَسَادَ فَلَا يَنْهَوْنَهُم‏»

تفصيل وسائل الشيعة إلى تحصيل مسائل الشريعة؛ شيخ حر عاملى، محمد بن حسن، ناشر: مؤسسة آل البيت عليهم السلام،  محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام، ج16، ص130

آن نهی از منکر از ظلمه باید باشد نهی از منکر آدم عادی چیزی ندارد این قدر نهی از منکر را در روایات بزرگ کردند اگر آن جایی که سخت است نهی از منکر کردی ارزش دارد.

«مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى‏»

در همان نهج البلاغه ای که این ها به روایت چپکی استناد کرده بود روایت دیگری آمده است.

مجری:

البته آن روایت با همین، همسو است. همانی که شما گفتید دقیقاً مثل همین،‌ انگیزه ایجاد می کرد.

استاد ابوالقاسمی:

بله، عبارت را از نهج البلاغه بیاورم

«إِنِّي سَمِعْتُ عَلِيّاً رَفَعَ اللَّهُ دَرَجَتَهُ فِي الصَّالِحِينَ وَ أَثَابَهُ ثَوَابَ الشُّهَدَاءِ وَ الصِّدِّيقِينَ يَقُولُ يَوْمَ لَقِينَا أَهْلَ الشَّامِ»

...روزی که اهل شام را دید فرمود

«أَيُّهَا الْمُؤْمِنُونَ إِنَّهُ مَنْ رَأَى عُدْوَاناً يُعْمَلُ بِهِ وَ مُنْكَراً يُدْعَى إِلَيْهِ فَأَنْكَرَهُ بِقَلْبِهِ فَقَدْ سَلِمَ وَ بَرِئَ»

اگر با قلبت بدت آمد تو سالم می مانی

«وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِلِسَانِهِ فَقَدْ أُجِرَ»

اگر می خواهی باید با زبان هم مقابله بکنی

«وَ هُوَ أَفْضَلُ مِنْ صَاحِبِهِ وَ مَنْ أَنْكَرَهُ بِالسَّيْفِ لِتَكُونَ كَلِمَةُ اللَّهِ هِيَ الْعُلْيا وَ كَلِمَةُ الظَّالِمِينَ هِيَ السُّفْلَى فَذَلِكَ الَّذِي أَصَابَ سَبِيلَ الْهُدَى وَ قَامَ عَلَى الطَّرِيقِ وَ [نُوِّرَ] نَوَّرَ فِي قَلْبِهِ الْيَقِين‏»

نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص541

این که 180 درجه ضد آن روایت قبل شما بود چطوری بین شان جمع کنیم؟ یا باید بگوییم آن ها تقیه است مطابق مضامین اهل سنت است دقیقاً شبیه آن در کتب اهل سنت آمده است یا باید بگوییم قید خاص داشت ولی این مبنای شیعه است. عمل هم بر همین بوده است پس استناد به آن روایات برای این که ما بگوییم نهی از منکر نکنیم اصلاً جایی ندارد.

 روایت دیگر:

«مَنْ رَأَى سُلْطَاناً جَائِراً مُسْتَحِلًّا لِحُرُمِ اللَّهِ نَاكِثاً لِعَهْدِ اللَّهِ مُخَالِفاً لِسُنَّةِ رَسُولِ اللَّهِ يَعْمَلُ فِي عِبَادِ اللَّهِ بِالْإِثْمِ وَ الْعُدْوَانِ ثُمَّ لَمْ يُغَيِّرْ بِقَوْلٍ وَ لَا فِعْلٍ كَانَ حَقِيقاً عَلَى اللَّهِ أَنْ يُدْخِلَهُ مَدْخَلَه‏»

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج44، ص382

اگر دیدی یک سلطان جائر دارد گناه می کند نهیش نکردی تو هم همان حکم را خواهی داشت. روایات متعدد است و عجیب این است که در آخر الزمان یک زمانی است که نهی از منکر نمی کنند به بهانه این که این خطر دارد این آخر الزمان است. یک علمای سوئی در آخر الزمان هستند که نهی از منکر نمی کنند به خاطر ترس از جان شان دارند.

این ها را نگا می کنیم یکی دو روایت نیست همان طوری که آن طرف روایت صحیح و السند داشت این طرف هم روایات معتبر دارد لذا در جمع بین این ها ما مجبور هستیم قطعاً آن طرفی که سیره ائمه (علیهم السلام) همراهش بود قیام سید الشهداء، قیام اصحاب درجه یک شان و امثال آن ها این را مقدم بکنیم.

مجری:

خیلی ممنون استاد ابو القاسمی گرامی یک میان برنامه ببینیم بعد ان شاء الله به ادامه بحث خواهیم پرداخت.

 (میان برنامه)

مجری:

بینندگان عزیز استاد ابو القاسمی قبل از میان برنامه به خلاصه ای از مباحث گذشته اشاره کردند موضوع امشب بحث کسانی هستند که در مورد روایات امر به معروف و نهی از منکر خواستند یک سری مباحث را بر دارند و در خصوص جهاد، قیام و حکومت در عصر غیبت یک ان قلتی بیاورند که جناب استاد برخی از این روایات را به صورت مرتب و دسته بندی شده تقدیم حضور شما کردند. بقیه بحث را از جناب اقای دکتر ابو القاسمی بشنویم استاد در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم این دسته روایات که روایات مربوط به مسئله نهی از منکر بود گفتیم در طرف مقابلش روایت داریم بلکه باید نهی از منکر در مقابل سلطان جائر انجام بشود. اما روایاتی که می گفت نشود 3 دسته بود. دسته اول بد برداشت کرده بودند بلکه آن ها می گفت باید بشود دسته دوم روایاتی بود می گفت اشکالی ندارد حرام نیست واجب هم نیست.

دسته سوم روایاتی بود که این ها استناد کرده بودند از جهت ظاهری به این مدلولی که می گفتند دلالت داشت اما یک تالی فاسد دیگر داشت که قیام سید الشهداء، کار جناب ابوذر، کار بسیاری از بزرگان دینی شیعه را زیر سوال می برد.

 اما سراغ دسته دیگری از روایات برویم از این جا تقریباً وارد بحث مستقیم قیام می شود. روایاتی که می گوید قیام بکنید به نتیجه نمی رسد نمی گوید حرام است. یک سوال می پرسیم این روایات می گوید قیامی اگر صورت بگیرد (طبق نظر شما) به اسم شیعه به نتیجه نمی رسد این همه قیام به نتیجه رسید صفویه چه شد، قیام بود یا نبود؟ به اسم شیعه بود یا نبود؟ انقلاب ما به نتیجه رسید یا نرسید؟ می گوید اصلاً به نتیجه نمی رسد. این ها به نتیجه رسیده 40 سال هم الحمد لله گذشته است. چرا می گویید به نتیجه نمی رسد؟ برویم روایت ها را نگاهی بکنیم ببینیم آیا شما بد برداشت کردید یا روایات اشتباه است سندش ضعیف است مشکل چیست؟ خلاصه این که شما می گویید نمی شود الان شده است. مثلاً بگویید روایت بیاور زمین صاف است می گوییم ما رفتیم دیدیم زمین، گِرد است ماهواره فرستادند سفینه فضایی رفت دیدند زمین گِرد است حالا به فرض گفته باشند زمین صاف است چه کارش کنیم؟ می گوید یک اشکالی در آن است.

اولین روایتی که به آن استناد می کنند در مقدمه صحیفه سجادیه است خیلی زیاد به آن استناد می کنند اما یک نکته وجود دارد اول بگویم ادعیه صحیفه سجادیه را داریم و مقدمه صحیفه سجادیه. مقدمه اش یک داستان است راوی داستانی تعریف می کند بعد می گوید یک متنی از امام صادق (علیه السلام) گرفتیم که این متن را از امام سجاد (علیه السلام) هم گرفته بودند متن دعاهای امام سجاد بود.

این روایتی که می خواند این ادعیه فقط سندش همان سند مقدمه است؟ نه علماء گفتند متن صحیفه بیش از 100 سند دارد. اما آن داستان مقدمه چه؟ نه آن داستان مقدمه یک سند بیشتر ندارد. پس اگر ما آمدیم مقدمه صحیفه را تضعیف کردیم همان طور که خیلی از علماء تضعیف کردند به اصل ادعیه صحیفه سجادیه هیچ ربطی ندارد. ادعیه با بیش از 100 سند نقل شده است حتی برخی از بزرگوارانی که خدمت امام زمان (روحی وارواح العالمین لتراب المقدمه الفداء) نقل شده مشرف شدند از حضرت مستقیماً‌ اجازه متن ادعیه صحیفه را گرفتند پس آن را ما با مقدمه اش یکی ندانیم.

در مقدمه، سندی آمده است این چنین است:

«حَدَّثَنَا السَّيِّدُ الْأَجَلُّ، نَجْمُ الدِّينِ، بَهَاءُ الشَّرَفِ، أَبُو الْحَسَنِ: مُحَمَّدُ بْنُ الْحَسَنِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَلِيِّ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ عُمَرَ بْنِ يَحْيَى الْعَلَوِيٌّ الْحُسَيْنِيٌّ- رَحِمَهُ اللَّهُ-. قَالَ: أَخْبَرَنَا الشَّيْخُ السَّعِيدُ، أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: مُحَمَّدُ بْنُ أَحْمَدَ بْنِ شَهْرَيَارَ، الْخَازِنُ لِخِزَانَةِ مَوْلَانَا أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- فِي شَهْرِ رَبِيعٍ الْأَوَّلِ مِنْ سَنَةِ سِتَّ عَشْرَةَ وَ خَمْسِمِائَةٍ قِرَاءَةً عَلَيْهِ وَ أَنَا أَسْمَعُ. قَالَ: سَمِعْتُهَا عَنِ الشَّيْخِ الصَّدُوقِ، أَبِي مَنْصُورٍ: مُحَمَّدِ بْنِ مُحَمَّدِ بْنِ أَحْمَدَ بْنِ عَبْدِ الْعَزِيزِ الْعُكْبَرِيِّ الْمُعَدِّلِ- رَحِمَهُ اللَّهُ- عَنْ أَبِي الْمُفَضَّلِ: مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْمُطَّلِبِ الشَّيْبَانِيِّ‏»

 سید الأجل نجم الدین بهاء الشرف ابو الحسن محمد ابن الحسن ابن عمر ابن علی ابن حسینی، شیخ السعید ابو عبدالله محمد ابن احمد ابن شهریار، خازن خزانه امیر المؤمنین (علیه السلام) از شیخ صدوق، ابی منصور محمد ابن محمد ابن احمد ابن عبد العزیز عُکبری معدل «عن ابي المفضل محمد ابن عبد الله بن مطلب شیبانی» این در سند یک نفر.

«قَالَ: حَدَّثَنَا الشَّرِيفُ، أَبُو عَبْدِ اللَّهِ: جَعْفَرُ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ جَعْفَرِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ- عَلَيْهِمُ السَّلَامُ-  قَالَ: حَدَّثَنَا عَبْدُ اللَّهِ بْنُ عُمَرَ بْنِ خَطَّابٍ الزَّيَّاتُ سَنَةَ خَمْسٍ وَ سِتِّينَ وَ مِائَتَيْنِ قَالَ: حَدَّثَنِي خَالِي: عَلِيُّ بْنُ النُّعْمَانِ الْأَعْلَم قَالَ: حَدَّثَنِي عُمَيْرُ بْنُ مُتَوَكِّلٍ الثَّقَفِيُّ الْبَلْخِيُّ»

حدثنا الشریف ابو عبد الله جعفر ابن محمد ابن حسن ابن جعفر ابن حسن علوی از عبد الله ابن عمر ابن خطاب ضیات از علی ابن نعمان اعلم حدثنی عمیر ابن متوکل ثقفی بلخی این دو نفر در سند هستند ابو المفضل محمد ابن عبد الله ابن مطلب و عمیر ابن متوکل دقیقاً آخر مقدمه مجدداً یک سند آورده است، در این جا سند جدیدی می آورد دوباره از محمد ابن شهریار خازن از شیخ صدوق دقیقاً با همان سند اول مشترک می شود.

در سند دومش هم حدثنا ابو المفضل که در سند دوم است از عمیر ابن متوکل بلخی هم است این دو نفر مشکل دارها هم در سند اولی که این جا آمده است هم در سند دوم هستند یعنی یک بخشی از سند جدا شده است از آن جا تا آخرش یک سند است و این سند، سند ضعیفی است.

عمیر ابن متوکل که مجهول است و نفر بعدی ابو المفضل محمد ابن عبد الله ابن مطلب هم مرحوم نجاشی هم دیگران به شدت او را تضعیف کردند. پس این مقدمه سندش معتبر نیست.

 اما برویم سراغ داستان این مقدمه هم طولانی است باید بخوانیم بدانیم چه شده است؟ می گوید:

«لَقِيتُ يَحْيَى بْنَ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- وَ هُوَ مُتَوَجِّهٌ إِلَى خُرَاسَانَ بَعْدَ قَتْلِ أَبِيهِ»

متوکل ابن هارون می گوید جناب یحیی ابن زید را دیدم (زید ابن علی) به سمت خراسان می رفت پدرش شهید شده بود.

«فَسَلَّمْتُ عَلَيْهِ»

سلام کردم.

«فَقَالَ لِي: مِنْ أَيْنَ أَقْبَلْتَ قُلْتُ: مِنَ الْحَجِّ فَسَأَلَنِي عَنْ أَهْلِهِ وَ بَنِي عَمِّهِ بِالْمَدِينَةِ»

 گفت از کجا می آیی؟ گفتم از حج راجع به خانواده و پسر عموهایش در مدینه سوال کرد.

«وَ أَحْفَى السُّؤَالَ عَنْ جَعْفَرِ بْنِ مُحَمَّدٍ- عَلَيْهِ السَّلَامُ-»

خیلی از امام صادق سوال پرسید.

«فَأخْبَرْتُهُ بِخَبَرِهِ»

خبر دادم

 

 «وَ خَبَرِهِمْ وَ حُزْنِهِمْ عَلَى أَبِيهِ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ- عَلَيْهِ السَّلَامُ-»

گفتم امام صادق خیلی زید ناراحت است که شهید شد و از دنیا رفته است

«فَقَالَ لِي: قَدْ كَانَ عَمِّي مُحَمَّدُ بْنُ عَلِيٍّ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- أَشَارَ عَلَى أَبِي بِتَرْكِ الْخُرُوجِ وَ عَرَّفَهُ إِنْ هُوَ خَرَجَ وَ فَارَقَ الْمَدِينَةَ مَا يَكُونُ إِلَيْهِ مَصيرُ أَمْرِهِ»

امام باقر مشورت داده بود که قیام نکند و گفته بود اگر از مدینه بیرون برود چه بلایی سرش می آید.

«فَهَلْ لَقِيتَ ابْنَ عَمِّي جَعْفَرَ بْنَ مُحَمَّدٍ- عَلَيْهِ السَّلَامُ قُلْتُ: نَعَمْ قَالَ: فَهَلْ سَمِعْتَهُ يَذْكُرُ شَيْئاً مِنْ أَمْرِي قُلْتُ: نَعَمْ»

شما جعفر ابن محمد را هم دیدی؟ گفتم بله او را دیدم، گفت راجع به من هم چیزی گفته است؟ پدرش راجع به پدر من گفت همان شد جعفر ابن محمد راجع به من چیزی گفته است؟ گفتم بله.

«قَالَ: بِمَ ذَكَرَنِي خَبِّرْنِي، قُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ مَا أُحِبُّ أَنْ أَسْتَقْبِلَكَ بِمَا سَمِعْتُهُ مِنْهُ فَقَالَ: أَ بِالْمَوْتِ تُخَوِّفُنِي! هَاتِ مَا سَمِعْتَهُ، فَقُلْتُ: سَمِعْتُهُ»

پرسید چه گفت؟ گفتم دوست ندارم چیزی بگویم که ناراحت بشوی گفت من را از مرگ می ترسانی بگو.

 گفت امام صادق فرمودند:

«إِنَّكَ تُقْتَلُ وَ تُصْلَبُ كَمَا قُتِلَ أَبُوكَ وَ صُلِبَ فَتَغَيَّرَ وَجْهُهُ»

تو هم مثل پدرت سُلیم کشته می شوی و به دار کشیده خواهی شد. رنگش پرید.

 گفت:

«يَمْحُوا اللَّهُ ما يَشاءُ وَ يُثْبِتُ وَ عِنْدَهُ أُمُّ الْكِتابِ، يَا مُتَوَكِّلُ إِنَّ اللَّهَ عَزَّ وَ جَلَّ أَيَّدَ هَذَا الْأَمْرَ بِنَا وَ جَعَلَ لَنَا الْعِلْمَ وَ السَّيْفَ»

ما خاندان زید علم و هم شمشیر داریم

 «فَجُمِعَا لَنَا»

هم شمشیر و هم علم در نزد ما است.

 ما از امام سجاد یک عالمه علم گرفتیم همان طور که امام باقر، پسر امام سجاد بود پدر من هم پسر امام سجاد است و علم داشته است. تازه ما شمشیر داشتیم که آن ها نداشتند

«وَ خُصَّ بَنُو عَمِّنَا بِالْعِلْمِ وَحْدَهُ»

اما امام باقر و امام صادق فقط علم دارند.

«فَقُلْتُ: جُعِلْتُ فِدَاءَكَ إِنِّي رَأَيْتُ النَّاسَ إِلَى ابْنِ عَمِّكَ جَعْفَرٍ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- أَمْيَلَ مِنْهُمْ إِلَيْكَ وَ إِلَى أَبِيكَ»

می گوید من اول صریح نگفتم گفتم مردم بیشتر طرف امام صادق می روند تا طرف شما.

 گفت:

«إِنَّ عَمِّي مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ ابْنَهُ جَعْفَراً- عَلَيْهِمَا السَّلَامُ- دَعَوَا النَّاسَ إِلَى الْحَيَاةِ وَ نَحْنُ دَعَوْنَاهُمْ إِلَى الْمَوْتِ»

آن ها به مردم می گفتند بیایید زندگی کنید ما می گفتیم به سمت مرگ بروید.

«فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ»

گفتم یابن رسول الله یک سوال می پرسم شما می گویی علم و شمشیر دارید به امام صادق هم اتهام زدی او مردم را به طرف دنیا نگه می دارد تا به طرف آخرت.

«أَ هُمْ أَعْلَمُ أَمْ أَنْتُمْ فَأَطْرَقَ إِلَى الْأَرْضِ مَلِيّاً ثُمَّ رَفَعَ رَأْسَهُ »

علم آن ها بیشتر است یا شما؟ مقداری فکر کرد.

 (آدم صادقی است) گفت:

«كُلُّنَا لَهُ عِلْمٌ»

ما همه علم داریم

«غَيْرَ أَنَّهُمْ يَعْلَمُونَ كُلَّ مَا نَعْلَمُ، وَ لا نَعْلَمُ كُلَّ مَا يَعْلَمُونَ»

اهل بیت هر چه ما می دانیم می دانند بیشتر هم می دانند ولی ما علم آن ها را نداریم.

«ثُمَّ قَالَ لِي: أَ كَتَبْتَ مِنِ ابْنِ عَمِّي شَيْئاً قُلْتُ: نَعَم‏»

وقتی که به این جا رسید خودش اعتراف کرد علم امام صادق بیشتر است گفت از امام صادق علمی هم داری؟ گفتم بله.

«قَالَ: أَرِنِيهِ»

گفت به من نشان بده

«فَأَخْرَجْتُ إِلَيْهِ وُجُوهاً مِنَ الْعِلْمِ وَ أَخْرَجْتُ لَهُ دُعَاءً أَمْلَاهُ عَلَيَّ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- وَ حَدَّثَنِي أَنَّ أَبَاهُ مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ- عَلَيْهِمَا السَّلَامُ- أَمْلَاهُ عَلَيْهِ وَ أَخْبَرَهُ أَنَّهُ مِنْ دُعَاءِ أَبِيهِ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ- عَلَيْهِمَا السَّلَامُ-»

دعایی بود که ایشان از امام باقر گرفته بودند و آن دعا را امام سجاد برای شان خوانده بود.

«مِنْ دُعَاءِ الصَّحِيفَةِ الْكَامِلَةِ فَنَظَرَ فِيهِ يَحْيَى حَتَّى أَتَى عَلَى آخِرِهِ، وَ قَالَ لِي: أَ تَأْذَنُ فِي نَسْخِهِ فَقُلْتُ: يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ أَ تَسْتَأْذِنُ فِيمَا هُوَ عَنْكُمْ!»

یک نگاهی کرد گفت اجازه می دهی بنویسم؟ گفتم تو نوه امام سجاد هستی از من برای نوشتن دعای پدر بزرگت اجازه می گیری؟

«فَإِنِّي كُنْتُ أَطْلُبُهُ مِنْ جَعْفَرٍ- حَفِظَهُ اللَّهُ- فَيَمْنَعُنِيهِ. قَالَ مُتَوَكِّلٌ فَنَدِمْتُ عَلَى مَا فَعَلْتُ وَ لَمْ أَدْرِ مَا أَصْنَع‏»

گفت از امام صادق خواسته بودم به من نداده بود، گفت من خیلی ناراحت و نگران شده بودم امام صادق نداد من دادم.

 اما:

«وَ لَمْ يَكُنْ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- تَقَدَّمَ إِلَيَّ أَلَّا أَدْفَعَهُ إِلَى أَحَدٍ.»

امام صادق به من نگفته بود به کسی ندهم

«ثُمَّ دَعَا بِعَيْبَةٍ فَاسْتَخْرَجَ مِنْهَا صَحِيفَةً مُقْفَلَةً مَخْتُومَةً فَنَظَرَ إِلَى الْخَاتَمِ وَ قَبَّلَهُ وَ بَكَى، ثُمَّ فَضَّهُ وَ فَتَحَ الْقُفْلَ، ثُمَّ نَشَرَ الصَّحِيفَةَ وَ وَضَعَهَا عَلَى عَيْنِهِ وَ أَمَرَّهَا عَلَى وَجْهِهِ. وَ قَالَ:»

گفت کیسه من را بیاورید از آن جا یک نامه ای مهر شده و آماده بیرون آورد بازش کرد گفت:

«وَ اللَّهِ يَا مُتَوَكِّلُ لَوْ لَا مَا ذَكَرْتَ مِنْ قَوْلِ ابْنِ عَمِّي إِنَّنِي أُقْتَلُ وَ أُصْلَبُ لَمَا دَفَعْتُهَا إِلَيْكَ وَ لَكُنْتُ بِهَا ضَنِيناً. وَ لَكِنِّي أَعْلَمُ أَنَّ قَوْلَهُ حَقٌّ أَخَذَهُ عَنْ آبَائِهِ وَ أَنَّهُ سَيَصِحُّ فَخِفْتُ أَنْ يَقَعَ مِثْلُ هَذَا الْعِلْمِ إِلَى بَنِي أُمَيَّةَ فَيَكْتُمُوهُ وَ يَدَّخِرُوهُ فِي خَزَائِنِهِمْ لِأَنْفُسِهِمْ.»

این که الان می بینی من مُهر کردم و خط پدرم است، این را حاضر نبودم به تو بدهم اما چون فهمیدم من هم کشته می شوم این را به تو می دهم. ولی می دانم آن حقی است که از پدرانش گرفته است و درست خواهد شد و می ترسم من کشته شوم این علم دست بنی امیه بیافتد و سو استفاده از آن بکنند.

«فَاقْبِضْهَا وَ اكْفِنِيهَا وَ تَرَبَّصْ بِهَا فَإِذَا قَضَى اللَّهُ مِنْ أَمْرِي وَ أَمْرِ هَؤُلَاءِ الْقَوْمِ مَا هُوَ قَاضٍ فَهِيَ أَمَانَةٌ لِي عِنْدَكَ حَتَّى تُوصِلَهَا إِلَى ابْنَيْ عَمِّي: مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِيمَ ابْنَيْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ الْحَسَنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمَا السَّلَامُ- فَإِنَّهُمَا الْقَائِمَانِ فِي هَذَا الْأَمْرِ بَعْدِي.»

دست تو باشد و مراقبش باش اگر من از دنیا رفتم این را به محمد و ابراهیم پسرهای عبد الله ابن حسن بده آن ها بنا است بعد از من این قیام را به دست بگیرند.

«قَالَ الْمُتَوَكِّلُ: فَقَبَضْتُ الصَّحِيفَةَ فَلَمَّا قُتِلَ يَحْيَى بْنُ زَيْدٍ صِرْتُ إِلَى الْمَدِينَةِ فَلَقِيتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- »

می گوید این نامه را از او گرفتم یحیی ابن زید شهید شد به مدینه رفتم امام صادق را دیدم

«فَحَدَّثْتُهُ الْحَدِيثَ عَنْ يَحْيَى، فَبَكَى وَ اشْتَدَّ وَجْدُهُ بِهِ.»

حضرت خیلی ناراحت شدند.

 «وَ قَالَ»

این جایش خیلی خیلی خیلی مهم است.

«رَحِمَ اللَّهُ ابْنَ عَمِّي»

خدا پسر عمویم یحیی ابن زید را بیامرزد

«وَ أَلْحَقَهُ بِآبَائِهِ وَ أَجْدَادِهِ»

و او را به پدرانش و اجدادش ملحق کند.

پدرش چه کسی بود؟ این روایتی که الان ما خواندیم مدح یحیی ابن زید و جناب است یا ذم شان است؟

مجری:

طبیعتاً مدح است

استاد ابوالقاسمی:

امام معصوم گفت «رحمه الله» پس نمی شود جایگاه زید و یحیی را با این روایت زیر سوال برد. آقایانی که به این روایت برای نهی از قیام استناد می کنید اگر واقعاً این روایت را قبول دارید این روایت مدح زید است شما اصرار در اصرار داری که زید را زیر سوال ببرید ولی این روایت زیر سوال نمی برد می گوید بر او ترحم کرده است.

اگر مرگش یک مرگی بود که با نهی از منکر سلطانی جائری بود که جایز نبود دیگر «رحمه الله» معنایی نداشت.

مجری:

گناهی کرده است که در اثر آن گناه کشته شده است.

استاد ابو القاسمی:

در همان حال گناه هم مرده است حضرت فرمودند متوکل، می دانی من چرا خودم به یحیی نامه را ندادم چون می ترسیدم برود و به بنی امیه منتقل بشود لذا ندادم اما چون دست خودم بود به تو یک نسخه رونوشت از آن دادم تو هم از او گرفتی دستش بود لذا هیچ ضرر نکردی.

«وَ أَيْنَ الصَّحِيفَةُ فَقُلْتُ هَا هِيَ»

آن نامه کجاست؟ گفتم این جا است

«فَفَتَحَهَا وَ قَالَ: هَذَا وَ اللَّهِ خَطُّ عَمِّي زَيْدٍ وَ دُعَاءُ جَدِّي عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ- عَلَيْهِمَا السَّلَامُ- ثُمَّ قَالَ لِابْنِهِ: قُمْ يَا إِسْمَاعِيلُ فَأْتِنِي بِالدُّعَاءِ الَّذِي أَمَرْتُكَ بِحِفْظِهِ وَ صَوْنِهِ فَقَامَ إِسْمَاعِيلُ فَأَخْرَجَ صَحِيفَةً كَأَنَّهَا الصَّحِيفَةُ الَّتِي دَفَعَهَا إلَيَّ يَحْيَى بْنُ زَيْدٍ فَقَبَّلَهَا أَبُو عَبْدِ اللَّهِ وَ وَضَعَهَا عَلَى عَيْنِهِ وَ قَالَ: هَذَا خَطُّ أَبِي وَ إِمْلَاءُ جَدِّي- عَلَيْهِمَا السَّلَامُ- بِمَشْهَدٍ مِنِّي. فَقُلْتُ يَا ابْنَ رَسُولِ اللَّهِ: إِنْ رَأَيْتَ أَنْ أَعْرِضَهَا مَعَ صَحِيفَةِ زَيْدٍ وَ يَحْيَى فَأَذِنَ لِي فِي ذَلِكَ وَ قَالَ: قَدْ رَأَيْتُكَ لِذَلِكَ أَهْلًا فَنَظَرْتُ وَ إِذَا هُمَا أَمْرٌ وَاحِدٌ وَ لَمْ أَجِدْ حَرْفاً مِنْها يُخَالِفُ مَا فِي الصَّحِيفَةِ الْأُخْرَى ثُمَّ اسْتَأْذَنْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- فِي دَفْعِ الصَّحِيفَةِ إِلَى ابْنَيْ عَبْدِ اللَّهِ بْنِ الْحَسَنِ، فَقَالَ: إِنَّ اللَّهَ يَأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَماناتِ إِلى‏ أَهْلِها، نَعَمْ فَادْفَعْهَا إِلَيْهِمَا.»

بازش کرد گفتند قسم به خدا این خط زید است این هم دعای امام سجاد است گفتند برو همان دعایی که خودم گفتم با خط پدرم آن را بیاور دو تا را کنار هم گذاشت یکی خط امام باقر (علیه السلام) یکی خط زید مثل هم هیچ فرقی نمی کند

مجری:

متن شان یکی است.

استاد ابو القاسمی:

بله متن شان یکی است. بعد از امام صادق اجازه خواستم که این صحیفه را به فرزندان عبد الله ابن حسن بدهم. حضرت فرمود وصیت کرده است باید به آن ها بدهی راهی ندارد.

مجری:

امانت است.

استاد ابو القاسمی:

امانت است دقیقا هم به آیه:

(إِنَّ اللَّهَ يأْمُرُكُمْ أَنْ تُؤَدُّوا الْأَمَانَاتِ إِلَى أَهْلِهَا)

خداوند به شما فرمان می ‌دهد که امانت ها را به صاحبانش بدهيد!

سوره نساء (4): آیه 58

استناد کرده اند.

«فَلَمَّا نَهَضْتُ لِلِقَائِهِمَا قَالَ لِي: مَكَانَكَ»

 خواستند بروند گفتند نه تو بایست به آن ها بگو بیایند

«ثُمَّ وَجَّهَ إِلَى مُحَمَّدٍ وَ إِبْرَاهِيمَ فَجَاءَا»

آمدند.

«فَقَالَ: هَذَا مِيرَاثُ ابْنِ عَمِّكُمَا يَحْيَى مِنْ أَبِيهِ»

این ارثیه است.

«قَدْ خَصَّكُمْ بِهِ دُونَ إِخْوَتِهِ وَ نَحْنُ مُشْتَرِطُونَ عَلَيْكُمَا فِيهِ شَرْطاً فَقَالا: رَحِمَكَ اللَّهُ قُلْ فَقَوْلُكَ الْمَقْبُولُ»

گفت این را به شما بدهیم به برادرانش ندهیم، اما یک شرط داریم گفتند هر چه شما بگویید قبول است.

 فرمودند:

«لا تَخْرُجَا بِهَذِهِ الصَّحِيفَةِ مِنَ الْمَدِينَةِ قَالا: وَ لِمَ ذَاكَ قَالَ: إِنَّ ابْنَ عَمِّكُمَا خَافَ عَلَيْهَا أَمْراً أَخَافُهُ أَنَا عَلَيْكُمَا.»

این را از مدینه بیرون نبرید گفتند چرا؟ فرمودند: چرا خود یحیی ابن زید این صحیفه را به متوکل رفیق ما داد؟ می ترسید دست بنی امیه بیافتد من هم می ترسم اگر شما با این بیرون بروید این صحیفه دست بنی امیه بیافتد.

«قَالا: إِنَّمَا خَافَ عَلَيْهَا حِينَ عَلِمَ أَنَّهُ يُقْتَلُ»

او فهمید کشته می شود بعد ترسید ما که نمی دانیم.

 حضرت فرمودند:

«وَ أَنْتُمَا فَلَا تَأْمَنَا»

شما هم ایمن نباشید

«فَوَاللَّهِ إِنِّي لَأَعْلَمُ أَنَّكُمَا سَتَخْرُجَانِ كَمَا خَرَجَ، وَ سَتُقْتَلَانِ كَمَا قُتِلَ»

شما هم کشته خواهید شد بلند شدند.

«فَقَامَا وَ هُمَا يَقُولَانِ: لَا حَوْلَ وَ لَا قُوَّةَ إِلَّا بِاللَّهِ الْعَلِيِّ الْعَظِيمِ.»

بلند شدند گفتند «لا حول ولا قوة الا بالله» بیرون رفتند.

 بعد امام صادق از این جا، آن بحثی که به آن استناد می کنند شروع می شود امام صادق به متوکل رو کردند متوکل یک جمله ای یحیی به تو گفت آن جمله چه بود که خیلی ناراحت شدی گفت:

«مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ وَ ابْنَهُ جَعْفَراً دَعَوَا النَّاسَ إِلَى الْحَيَاةِ وَ دَعَوْنَاهُمْ إِلَى الْمَوْتِ»

خواست بگوید ما بهتر هستیم در باب علم ما سرتر از آن ها هستیم یک جمله گفت، گفت: «دَعَوَا النَّاسَ إِلَى الْحَيَاةِ وَ دَعَوْنَاهُمْ إِلَى الْمَوْتِ»، به امام باقر (علیه السلام) به منِ امام صادق اشکال گرفته است

«قُلْتُ: نَعَمْ أَصْلَحَكَ اللَّهُ قَدْ قَالَ لِيَ ابْنُ عَمِّكَ يَحْيَى: ذَلِكَ»

گفتند بله به پسر عموی تان یحیی همین را گفت.

 دوباره فرمودند:

«يَرْحَمُ اللَّهُ يَحْيَى»

خدا او را ببخشد

«إِنَّ أَبِي حَدَّثَنِي عَنْ أَبِيهِ عَنْ جَدِّهِ عَنْ عَلِيٍّ- عَلَيْهِ السَّلَامُ-:أَنَّ رَسُولَ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- أَخَذَتْهُ نَعْسَةٌ وَ هُوَ عَلَى مِنْبَرِهِ»

پیغمبر روی منبر لحظه ای به حالت چرت (خواب) رفتند

«فَرَأَى فِي مَنَامِهِ رِجَالًا يَنْزُونَ عَلَى مِنْبَرِهِ نَزْوَ الْقِرَدَةِ يَرُدُّونَ النَّاسَ عَلَى أَعْقَابِهِمُ الْقَهْقَرَى»

دیدند یک گروهی روی منبر بالا و پایین می پرند مردم را به عقب بر می گردانند.

«فَاسْتَوَى رَسُولُ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- جَالِساً وَ الْحُزْنُ يُعْرَفُ فِي وَجْهِهِ. فَأَتَاهُ جِبْرِيلُ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- بِهَذِهِ الْآيَةِ»

حضرت ناراحت یک لحظه نشستند جبرئیل آمد با آیه شریفه:

(وَإِذْ قُلْنَا لَكَ إِنَّ رَبَّكَ أَحَاطَ بِالنَّاسِ وَمَا جَعَلْنَا الرُّؤْيا الَّتِي أَرَينَاكَ إِلَّا فِتْنَةً لِلنَّاسِ وَالشَّجَرَةَ الْمَلْعُونَةَ فِي الْقُرْآنِ وَنُخَوِّفُهُمْ فَمَا يزِيدُهُمْ إِلَّا طُغْيانًا كَبِيرًا)

(به ياد آور) زمانی را که به تو گفتيم: «پروردگارت احاطه کامل به مردم دارد؛ (و از وضع شان کاملاً آگاه است.) و ما آن رؤيايی را که به تو نشان داديم، فقط برای آزمايش مردم بود؛ همچنين شجره ملعونه [= درخت نفرين شده‌] را که در قرآن ذکر کرده ‌ايم. ما آنها را بيم داده (و انذار) می ‌کنيم؛ اما جز طغيان عظيم، چيزی بر آنها نمی ‌افزايد!»

سوره اسراء (17): آیه 60

«يَعْنِي بَنِي أُمَيَّةَ.»

این ها شجره ملعونه هستند ما بیم می دهیم اما هر چه بیم بدهیم آن ها بدتر می کنند. یعنی بنی امیه هستند. حضرت فرمودند جبرئیل:

«أَ عَلَى عَهْدِي يَكُونُونَ وَ فِي زَمَنِي»

در زمان من این اتفاق رخ می دهد؟

«قَالَ: لَا، وَ لَكِنْ تَدُورُ رَحَى الْإِسْلَامِ مِنْ مُهَاجَرِكَ»

شما از زمان هجرتت حساب بکن

«فَتَلْبَثُ بِذَلِكَ عَشْراً»

شما 10 سال بعد از هجرت زنده هستید.

«ثُمَّ تَدُورُ رَحَى الْإِسْلامِ عَلَى رَأْسِ خَمْسَةٍ وَ ثَلَاثِينَ مِنْ مُهَاجَرِكَ»

بعد از 35 سال از هجرت شما اتفاق دیگری می افتد.

«فَتَلْبَثُ بِذَلِكَ خَمْساً»

5 سال دیگر شما هستید یعنی امیر مؤمنان است.

«ثُمَّ لَا بُدَّ مِنْ رَحَى ضَلَالَةٍ هِيَ قَائِمَةٌ عَلَى قُطْبِهَا»

در آن جا سنگ آسیای گمراهی به حرکت در می آید که بر مدار خودش می چرخد

«ثُمَّ مُلْكُ الْفَرَاعِنَة»

محور آن سنگ آسیای گمراهی بعد از امیر مؤمنان چه کسی است؟ معاویه و بعدش ملک فراعنه (بنی امیه) است و خدا آیه نازل کرد:

(إِنَّا أَنْزَلْنَاهُ فِي لَيلَةِ الْقَدْرِ * وَمَا أَدْرَاكَ مَا لَيلَةُ الْقَدْرِ* لَيلَةُ الْقَدْرِ خَيرٌ مِنْ أَلْفِ شَهْرٍ)

ما آن [= قرآن‌] را در شب قدر نازل کرديم! و تو چه می ‌دانی شب قدر چيست؟! شب قدر بهتر از هزار ماه است!

سوره قدر (97): آیات 1 تا 3

«تَمْلِكُهَا بَنُو أُمَيَّةَ لَيْسَ فِيهَا لَيْلَةُ الْقَدْرِ.»

بنی امیه یک نفر حاکم مشروع ندارند حکومت الهی ندارند

«فَأَطْلَعَ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ نَبِيَّهُ- عَلَيْهِ السَّلَامُ- أَنَّ بَنِي أُمَيَّةَ تَمْلِكُ سُلْطَانَ هَذِهِ الْأُمَّةِ وَ مُلْكَهَا طُولَ هَذِهِ الْمُدَّةِ»

بنی امیه، هزار ماه خلافت خواهند داشت.

«فَلَوْ طَاوَلَتْهُمُ الْجِبَالُ لَطَالُوا عَلَيْهَا»

حتی اگر کوه ها جلوی شان قد بکشند قد این ها از کوه ها بلندتر می شود.

خدا مقدر کرده است هزار ماه این ها باید حکومت کنند.

«حَتَّى يَأْذَنَ اللَّهُ تَعَالَى بِزَوَالِ مُلْكِهِمْ»

تا خدا اجازه بدهد ملک این ها از بین برود.

بعد عباراتی دارد:

«وَ هُمْ فِي ذَلِكَ يَسْتَشْعِرُونَ عَدَاوَتَنَا أَهْلَ الْبَيْتِ وَ بُغْضَنَا»

آن ها ذات شان دشمنی با ما اهل بیت و بغض ماست.

 این «أهل البیت» مقصودش کل بنی هاشم است یا مقصود امام صادق و ائمه است؟ ائمه باشد چرا؟ چون در ادامه می گوید: «وَ شِيعَتُهُمْ»

«أَخْبَرَ اللَّهُ نَبِيَّهُ بِمَا يَلْقَى أَهْلُ بَيْتِ مُحَمَّدٍ وَ أَهْلُ مَوَدَّتِهِمْ وَ شِيعَتُهُمْ مِنْهُمْ فِي أَيَّامِهِمْ وَ مُلْكِهِمْ»

دوباره در ادامه:

«أَ لَمْ تَرَ إِلَى الَّذِينَ بَدَّلُوا نِعْمَتَ اللَّهِ كُفْراً وَ أَحَلُّوا قَوْمَهُمْ دارَ الْبَوارِ»

نعمت خدا را دادند کفر گرفتند

«وَ نِعْمَةُ اللَّهِ مُحَمَّدٌ وَ أَهْلُ بَيْتِهِ»

این اهل بیت چه کسانی هستند؟ مشخص است ائمه هستند همه بنی هاشم نیستند.

«حُبُّهُمْ إِيمَانٌ يُدْخِلُ الْجَنَّةَ، وَ بُغْضُهُمْ كُفْرٌ وَ نِفَاقٌ يُدْخِلُ النَّارَ»

در بین بنی هاشم هم درگیری شد بنو الحسن در سه یا چهار نسل بعد از امام حسن رؤسای زیدیه شدند و ائمه را خیلی اذیت کردند. بغض شان کفر و نفاق است؟ یا خودشان ائمه را اذیت می کردند پس این «بُغضُهم» کدام ائمه را دارد می گوید؟ ائمه را دارد می گوید:

«فَأَسَرَّ رَسُولُ اللَّهِ- صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ- ذَلِكَ إِلَى عَلِيٍّ وَ أَهْلِ بَيْتِهِ»

دوباره پیغمبر به علی و اهل بیتش کلمه اهل بیت چند بار تکرار شد؟ یک، دو، سه، ضمیر حُبُهم چهار، بُغضُهم پنج، اهل بیته شش.

«ثُمَّ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ- عَلَيْهِ السَّلَامُ-: مَا خَرَجَ وَ لَا يَخْرُجُ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ إِلَى قِيَامِ قَائِمِنَا أَحَدٌ لِيَدْفَعَ ظُلْماً أَوْ يَنْعَشَ حَقّاً إلَّا اصْطَلَمَتْهُ الْبَلِيَّةُ»

الصحيفة السجادية؛ على بن الحسين عليه السلام، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: دفتر نشر الهادى - قم، 1376ش. ص10 الی 20

این اهل بیت چه کسی را دارد می گوید؟ ائمه را دارد می گوید هر امامی که قیام بکند دچار مصیبت می شود و قیامش زیاده در مکروه ما و شیعیان ما خواهد شد. ممکن است به خاطر وظیفه مان قیام بکنیم وظیفه هر امامی مشخص است؛ اما قیام ما به نتیجه نمی رسد تا چه زمانی به نتیجه نمی رسد؟ کل قیام ها را گفته است یا قیام های خود ائمه را گفته است؟ مشخص است 6 بار قبلش اهل بیت گفته است. چرا آن جا را نگاه نمی کنید؟ اولاً سند روایت ضعیف بود. ثانیاً کدام اهل بیت را دارد می گوید؟ کل بنی هاشم را دارد می گوید یکی از غیر بنی هاشم قیام کرد چه اشکالی دارد؟ اصلا این روایت در مقام بنی هاشم و غیر بنی هاشم ائمه را دارد بیان می کند.

مجری:

قبلاً هم در برخی از روایاتی که شما اشاره فرمودید به این اشاره کردید ائمه و پیامبر که اولیٰ است بقیه باید خودشان را جلو بیاندازند.

استاد ابوالقاسمی:

پس نکات مهم این روایت اولاً: مقدمه صحیفه سندش ضعیف است. ثانیاً: در این روایت گفته: «رَحِمَ اللَّهُ ابْنَ عَمِّي وَ أَلْحَقَهُ بِآبَائِهِ وَ أَجْدَادِهِ»، شما قیام زید را قبول دارید زید را مورد ترحم امام می دانید؟ سند این روایت را قبول کنید بعد می گویید زید مورد ترحم بوده است. سوم: امام صادق خودشان، پدران شان و فرزندان شان را می گویند ائمه ربطی به قیام شیعه ندارد. لذا این روایت منافاتی با قیام بقیه ندارد.

مجری:

خود آن عبارت هم شما فرمودید به نتیجه نمی رسد، این به نتیجه نرسیدن خیلی راحت و واضح شد این که به نتیجه نرسید بی اثر نیست این جا اصلاً منکر کل اثر نشده است قطعا اثراتی دارد.

استاد ابوالقاسمی:

بله درست است، نکته دیگری که در این روایت است این روایت فرض کنیم کل شیعیان را بگوید سند صحیح است این روایت دارد می گوید اثر ندارد یا می گوید حرام است؟

مجری:

اصلاً بحث حرام بودن نیست

استاد ابوالقاسمی:

بحث این که می گوید نتیجه نمی دهد شما قیام می کنید شهید می شوید اما حرام است. پیغمبر در جنگ احد شکست خورد کار حرام انجام داد؟ پیغمبر می دانست در موته، جعفر شهید می شود یا نه؟ إخبار کرد، پس آن جا رفت کار حرام انجام داده است؟ پیغمبر از شهادت سید الشهداء در کربلا إخبار کرده بود یا نه؟ رفت آن جا کار حرام کرد! اصلا ما بدانیم که قطعاً قیام بکنیم به نتیجه نمی رسیم چه کسی گفت این کار حرام است؟ پس این روایت سه جنبه خیلی مهم داشت از جهت دلالی و یک جنبه سندی. جنبه سندی، ضعیف سند مقدمه صحیفه بود که گفتیم با متن صحیفه با هم خلطش نکنید متن صحیفه بیش از 100 سند دارد اما مقدمه صحیفه یک سند دارد که آن هم ضعیف است.

دوم: بحث دلالی اش 3 بخش داشت در آن آمده «رَحِمَ اللَّهُ ابْنَ عَمِّي وَ أَلْحَقَهُ بِآبَائِهِ وَ أَجْدَادِهِ»، این را شما نمی توانید قبول کنید؛ قبول کنید فاتحه استدلال هایتان کلاً خوانده است، به بحث زید ان شاء الله مفصل خواهیم رسید واقعاً رضوان خدا بر او باد. بخش دوم اصلا این روایت اهل بیتش مقصود ائمه است نه غیر ائمه چون دارد می گوید او ما را متهم کرد چون مقام مقایسه خاندان زید با امام صادق بود. می فرمایند ما داریم دعوت به دنیا می کنیم، می دانیم پیغمبر فرمود فرزندانم حسن، حسین، علی ابن الحسین آینده شما را می بینیم. شماها قیام بکنید به نتیجه ای نمی رسد.

مجری:

قرار است فقط بر حضرت حجت باشد. قیام های که در عصر غیبت صورت می گیرد همه هدف این است که عدالت جهانی بر گزار بشود همه جا عدل و داد باشد اهل بیت هم گفتند به نتیجه نمی رسد و واقعاً هم همین است و کسی هم ادعای این را نکرده است من می خواهم آن عدل جهانی کامل را بر پا کنم.

استاد ابوالقاسمی:

بله، اما برویم سراغ روایتی که در کافی آمده است همین متن یا خیلی شبیه به آن از امام سجاد (علیه السلام) با این متن آمده است

«وَ اللَّهِ لَا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنَّا قَبْلَ خُرُوجِ الْقَائِمِ (علیه السلام) إِلَّا كَانَ مَثَلُهُ مَثَلَ فَرْخٍ طَارَ مِنْ وَكْرِهِ قَبْلَ أَنْ يَسْتَويَ جَنَاحَاهُ فَأَخَذَهُ الصِّبْيَانُ فَعَبِثُوا بِهِ»

هر کدام از ما که قبل از خروج امام زمان (روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) قیام بکنند مثل یک جوجه ای است که از لانه اش می خواهد بیرون بپرد اما هنوز بال هایش کامل نشده است بچه ها می گیرند و با آن جوجه بازی خواهند کرد نمی تواند به نتیجه برسد.

الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1407 ق‏، ج8، ص 264

همین روایت در شرح الأخبار قاضی نُعمان آمده است با یک مقدار اختلاف «فَعَبِثُوا بِهِ شده فیتعالبون به»، سند روایت در کافی مرفوعه است اما در سند حمّاد ابن عیسی است اگر از باب کافی بودن قبول بکنیم حجت می شود، اگر از باب این که حمّاد ابن عیسی جزء اصحاب اجماع است قبول بکنیم معتبر می شود اگر بگوییم اصحاب اجماع فقط شیخ ما بعدشان را تصحیح می کنند این جا رَبعی شیخ بعدش ثقه است اما «رَفَعُهُ» این جا دچار می شود پس به این روایت باید اجتهادی نگاه کرد. بعضی ها می گویند معتبر و بعضی ها می گویند معتبر نیست اما در هر صورت «لَا يَخْرُجُ وَاحِدٌ مِنْکُمْ» یا «منا»، روایت گفته «مِنّا» گفته است. امام سجاد فرمود مِنّا این مَنّا یعنی چه؟ مثل همان روایت قبلی است. چطور امام باقر و امام صادق فرمود ما اهل بیت این هم دقیقاً «نا» مقصودش چیست؟ خود اهل بیت را دارد می گوید شاهدش روایت بعدی در غیبت نعمانی دقیقاً همان روایت است از امام باقر

«مَثَلُ خُرُوجِ الْقَائِمِ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ كَخُرُوجِ رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ مَثَلُ مَنْ خَرَجَ مِنَّا أَهْلَ الْبَيْتِ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ مَثَلُ فَرْخٍ طَارَ فَوَقَعَ مِنْ وَكْرِهِ فَتَلَاعَبَتْ بِهِ الصِّبْيَانُ.»

الغيبة( للنعماني)؛ ابن أبي زينب، محمد بن ابراهيم، محقق- مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: نشر صدوق، ص199، باب 11 ما روي فيما أمر به الشيعة من الصبر و الكف و الانتظار للفرج و ترك الاستعجال بأمر الله و تدبيره‏، ح14

این روایت «منا» اش را ترجمه کرده است حداقل احتمالش هم بدهی این جا اهل البیت باشد در روایت قبلی فرض کنیم سندش معتبر است احتمال بدهیم مقصود از «مِنّا اهل البیت» روایت از حجیت برای نهی از قیام غیر ائمه خارج می شود در این جنبه مُجمل می شود.

مجری:

این دقتی که شما در این جا دارید خیلی جالب است قابل استفاده است.

استاد ابوالقاسمی:

این را خیلی از بزرگواران علماء مطرح کردند

مجری:

خیلی جاها شاید این شبهات برای مان پیش می آید حتی در آیات قرآن «منّا و منکم»

استاد ابوالقاسمی:

روایتی در شرح الأخبار قاضی نُعمان مغربی است از امام باقر (علیه السلام)

«كل خارج منا مقتول‏ فلا تتبعوه»

هر کسی از ما قیام کند کشته می شود از او تبعیت نکنید.

 مثالش را روی چه کسی می زند؟

«إن كان ابنى هذا - و وضع يده على أبي عبد اللّه جعفر بن محمد عليه السلام-»

دستش را روی سر امام صادق (علیه السلام) گذاشت.

 «فلا تتبعوه»

حتی اگر امام صادق هم گفت برای قیام بروید نروید!

شرح الأخبار؛ نويسنده : القاضي النعمان المغربي (وفات : 363) تحقيق : السيد محمد الحسيني الجلالي، ناشر: مؤسسة النشر الإسلامي التابعة لجماعة المدرسين بقم المشرفة؛ چاپ : 1414، ج3، ص357

 مگر می شود امام صادق بگوید بروید نرویم؟ نه اصلاً نمی گوید امام صادق نخواهد گفت چرا؟ چون پدرشان دارند می گویند هر کدام از ما برویم شهید می شویم. دیگر آن جنبه هدایتی را نمی توانیم انجام بدهیم هر امامی یک وظیفه ای دارد وظیفه سید الشهداء جنبه هدایتی با شمشیر و قیام بود. امام حسن مدتی با شمشیر و مدتی با آتش بس ماها هم با آتش بس تا امام زمان (روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) بیاید، که آن جا هم با شمشیر است هم نتیجه بخش است.

 اما نکته مهم این جا است که حضرت دست روی سر امام صادق گذاشتند گفتند این پسر من صادق هم قیام کند شهید می شود. مثال را روی ائمه بردند لذا در طرف مقابل روایاتی داریم که می گوید از غیر ما اهل بیت هر که قیام کند حاضر هستم خرجیش را هم بدهم. ما اهل بیت حق نداریم قیام بکنیم بعد از سید الشهداء برای ما قیام نهی شده است تا چه زمانی؟ تا ظهور امام زمان، البته یک دورانی زمان امام صادق احتمالش بود اما چون می دانستند نتیجه نمی دهد این روایت را هم گفتند.

ولی غیر این ها ان شاء الله هفته های بعد به آن خواهیم پرداخت روایاتی است که خود ائمه فرمودند من دوست دارم خرجی همه قیام کننده های از اهل بیت اگر مشروع باشند بدهم. اگر نا مشروع باشد می گوید دوست دارم خرجی نا مشروع بدهم؟ نمی شود.

مجری:

داریم حمایت هایی که کردند از قیام های که صورت گرفته است قیام زید، قیام مختار همه شان با حمایت اهل بیت بود.

استاد ابوالقاسمی:

بله، پس این چیزی که مطرح کردند با ادعای این که روایات گفته به نتیجه نمی رسد چه به نتیجه نمی رسد؟ هر قیامی علی الإطلاق به نتیجه نمی رسند؟

مجری:

آن نتیجه اصلا چه است؟

استاد ابو القاسمی:

تشکیل خود حکومت. یا آن قیام خود ائمه (علیهم السلام) به نتیجه نخواهد رسید؟ این ها را نباید خلط کنیم این خلاصه عرایض ما در مورد این بحث بود.

مجری:

خیلی ممنون جناب اقای دکتر ابو القاسمی با وجود این که مشغله کاری داشتید سعی کردید خودتان را به برنامه برسانید واقعا جای تقدیر و تشکر است. ان شاء الله بتوانیم در جلسات آینده در خدمت شما باشیم. از شما عزیزان بیننده تشکر می کنم که برنامه راه روشن را تا پایان دیدید تا دیدار آینده خدا حافظ «اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ»


راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی>

پاسخ به شبهات ازدواج امیرالمومنین علی ع حضرت زهرا س جهاد حکومت قیام جهاد ابتدایی امر به معروف نهی از منکر عصر غیبت امام قیام امام