سایر قسمت ها
تاریخ بدون روتوش - بازخوانی نو از آیین زرتشت و ایران باستان

قسمت هشتاد و نهم برنامه تاریخ بدون روتوش با کارشناسی استاد حسینی
(فصل سوم)


دیگر قسمت ها

 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:31/03/1402

برنامه: تاریخ بدون روتوش

استاد حسینی:

بسم الله الرحمن الرحیم اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم.

عرض سلام ادب و احترام خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند 89 قسمت از سلسله برنامه های تاریخ بدون روتوش را ملاحظه می فرمایید و قسمت 15 از فصل 3 این سلسله برنامه را، اگر دنبال کردید می دانید روال برنامه به چه شکل بوده است، فصل اول متمرکز بر بحث زرتشت، فصل دوم بحث هخامنشیان را آغاز کردیم از قضیه فتح بابل و قضیه کوروش و فرزندان کوروش، کمبوجیه و بردیا را گفتیم و رسیدیم به داریوش سال خونین که جنگ عجیب و غریبی در ایران راه افتاد از طرف داریوش با ایرانی ها و اقوام مختلف، و در فصل سوم هم گفتیم می خواهیم ملاک مان را بیشتر بگذاریم روی کتیبه ها و در بحث کتیبه ها پیش برویم، اما در کنار آن موضوعات مختلفی را که لازم هست مطرح می کنیم، سه تا سؤال را مطرح کردیم در دو فصل اول برنامه، اوایل یک تعدادی بزرگواران و مبلغین برخی بودند، موبدان بودند تلاش کردند پاسخ بدهند نسبت به سؤالات ما، ممنون هستیم از آنها، اما دیدید نتیجه به چه شکل بود و به چه صورت بود، 7 سؤال اضافه کردیم به آن 3 سؤال، 10 تا سؤال مطرح کردیم در فصل سوم منتظر پاسخ هستیم، پاسخ علمی و مستند، پاسخی که کسی بیاید عاقلانه و با استدلال بخواهد پاسخ ها را مطرح بکند، و پاسخی دریافت نکردیم، یعنی جوابی نسبت به سؤالات ما که پاسخی باشد درست حسابی و مستند باشد جواب داده شود نسبت به سؤالات ما دریافت نکردیم که این سؤال را اگر حذف کردیم، جواب آن را گرفتیم یک سؤال دیگر به لیست اضافه کنیم، شاید چند سؤال به جای یک سؤال اضافه کنیم، حالا فعلاً روی همین 10 سؤال هستیم ببینیم چکار می کنند.

در جلسات گذشته آمدیم نکاتی را خدمت شما عرض کردیم و مسائلی را مطرح کردیم، در بحث کتیبه های هخامنشیان، خدایان کتیبه های هخامنشیان صحبت کردیم، رسیدیم به بحث اهورامزدا و گفتیم که اهورامزدایی در کتیبه ها آمده، اهورامزدایی ها در اوستا آمده، این دو باهم تفاوت دارند، تک به تک به آنها پرداختیم، اهورامزدای کتیبه ها را جدا، اهورامزدای اوستا را جدا پرداختیم، ویژگی های هر کدام را گفتیم، ریشه های تاریخ آن را گفتیم و با شما این مسئله را مطرح کردیم، گفتیم که مثلاً اهورامزدا که در اوستا آمده یا در آیین زرتشت آمده، حتی براساس متون اوستایی، چون اوستا شامل چند کتاب است و قبلاً توضیح دادیم در مورد آن، این اهورامزدا می آید با دختر خودش نکاح می کند یا ازدواج می کند یا هر تعبیری، البته یک کیلیپی را برای من فرستادند، یک شخص مرتد ناصبی که الآن اخیراً خیلی واضح تر از قبل دارد مواضع خود را اعلام می کند، و اتوماتیسم تاریخ شان در ایران بهم خورده، و خیلی علنی کارهایی که قبلاً داشت در لفافه انجام می داد دارد انجام می دهد و ما سربلند شدیم از این بابت که هشدار می دادیم برخی ممکن بود آن موقع جدی نگیرند، یک کیلیپی گذاشته بود برای من ارسال کردند دوستان، اینکه می گویم دوستان ارسال کردند به این معنا نیست که نه من خودم را در این حد نمی بینم برنامه اینها را دنبال کنم، همان برنامه اول را من کامل دیدم، ولی واقعاً این بود که کیلیپ را برای من  ارسال کردند، گفته بود که این حسینی در برنامه اش در مورد اینکه این اهورامزدا دخترش را باردار کرده بعد از حاصل ازدواج دخترش با خودش یک دختر دیگر شده بعد زرتشت با او یک  ارتباطی داشته، ببینید اینجا دارد توضیح می دهد نمی فهمد این رابطه چه شد، خیلی محقق هستند بعضی از این بزرگواران ظاهراً، خیلی پژوهشگر هستند، خیلی دقیق هستند، من دارم در آن برنامه توضیح می دهم می گویم اینکه گفتید اهورامزدا یک دختری دارد و او را باردار کرده یک دختر دیگری به دنیا آمده و بعد یک کس دیگر به اسم زرتشت رفته با او رابطه داشته، الآن دختر دوم دختر خودش می شود، بخاطر اینکه حاصل نکاح یا ازدواج خودش هست، نوه اش می شود؟ چه می شود؟ فقط دارم این را طوری بیان می کنم که ببینید چطور پیچیده است در هم، مثل  اصل و نصب برخی ها که قبلاً اینطور بودند، من دارم این را اینطور بیان می کنم عمداً هم دارم این کار را می کنم، هیچ ابایی هم ندارم که این را بگویم، بخاطر اینکه ما در زندگی در جامعه اسلامی بزرگ شدیم، ازدواج ها را سر قاعده و قانون دیدیم، حالا ممکن است یک کسی بگوید نه ما در یک خانواده هایی بودیم که خویدوده ازدواج با محارم بوده، تو نمی دانی، واقعاً اگر کسی دخترش را باردار کند بعد آن دختری که باردار شده یک دختری از او به دنیا بیاید و با کسی ارتباط داشته باشد چه می شود، تو این را آقای حسینی نمی دانی، واقعاً ندیدم و قضیه به این گونه است، بعد تصور کردند که  آمدند یک ایرادی گرفتند، به هر حال بحث اهورامزدا را مطرح کردیم و اینکه با دخترش ازدواج کرده، و یک نکته هم گفته بود که آقای حسینی گفته اهورامزدا با دخترش ازدواج کرد، نه ازدواج نکرد، چطور طرف با دخترش ازدواج می کند، کار دیگری کرد، حالا شما در فرهنگ خودتان و در ادبیات خودتان هرچه دوست داشتید بگویید که اهورامزدا دخترش را اینطور کرد، ما می گوییم ازدواج بخاطر اینکه می خواهیم یک مقدار بحث را رقیق کنیم، یعنی تحمل همچین چیزهایی یک مقدار فراتر از آن عرف اسلامی، و عرف خانواده های ایرانی است، و حالا عرف شما اینجا بگوییم بر می خورد به شما و لفظ دیگر را به کار می بریم، بالأخره باردار کرد او را؛ بعد این بحث را پرداختیم آمدیم جلوتر و گفتیم باز ما یکسری چیزها را نگفتیم و به یکسری موضوعات اینچنین ورود پیدا نکردیم ولی همان را که گفتیم شما نگاه کنید، بروید درگیر شوید 50 تا برنامه بسازید هرچه دوست داشتید فحاشی بکنید اما هیچ کدام از این فحاشی های تان یک کلمه جواب علمی نیست، الحمد الله رب العالمین قبلاً شما همه اش می خواستید سؤال و شبهه مطرح بکنید علیه اسلام و تشیع، حالا بیفتید دنبال جواب دادن به سؤالات ما، این است، که یک کسی را هم داشتید گفتید سردار رسانه است خودش پیام داده به بنده گفته که برنامه هایت باعث شد من الآن اینطور شوم، این برنامه تاریخ بدون روتوش سردار رسانه تان را هم  اینطور زمین زده، یک مقدار صبر کنید ادامه هم دارد این روال آن  اوایل می گفتند که این برنامه تاریخ بدون روتوش اثری ندارد، سردار رسانه تان علی الحساب دارد می گوید من چپ کردم با دیدن این برنامه.

بحث اهورامزدا را که مطرح کردیم آمدیم جلوتر گفتیم این اهورامزدا یک نمادی دارد تحت عنوان فروهر، ارتباط این فروهر با اهورامزدا چیست؟ در مورد آن توضیح دادیم صحبت کردیم با شما، که این فروهر و این کلمه فر از کجا می تواند آمده باشد، چه ریشه ای داشته باشد، یک برنامه ای را داشتیم که جالب هم می تواند برای کسی که محقق باشد، یعنی بابی را می تواند برایش باز کند و بیشتر کار بکند روی این موضوع، نماد را گفتیم، و گفتیم این فروهر اصلاً همان اهورامزدا است، این فروهر چطور متنش در کتیبه بیستون نیامده ولی تصویرش هست؟ آن منطق را برای شما توضیح دادیم و نمونه هایی را که صراحتاً گفتند این فروهر این خود اهورامزدا است که آوردیم، اینکه زرتشتی ها موضع شان چه بوده در مورد اینکه چه بگوییم راجع به این نماد را برایتان آوردیم و توضیح دادیم، یک نکته دیگر مطرح شد در سیر همان بحثی که ما داشتیم با شما، آن هم این بود که این نماد شاهین یا عقاب با دو تا بال باز، این ریشه تاریخی اش از کجا است؟ در خصوص نگاره هایی که برخی منتسب به دوره ماد دانستند با شما صحبت کردیم، در مورد آشور بود صحبت کردیم، در مورد بابل بود صحبت کردیم، اواخر برنامه از لحاظ زمانی رسیدیم به جایی که با شما این را مطرح کردیم که این نماد در کتیبه های عربستان دوره جاهلیت، و استدلال آن را هم گفتیم، قبل از کوروش و قبل از هخامنشیان بوده است، یعنی نماد فروهر ریشه اش رسید به بیابان های سوزان عربستان سعودی تیماء، نشان هم دادیم چند مسئله را برای شما، چند تا کتیبه را هم به شما نشان دادیم که رویش فروهر ناقص بود، یعنی فروهری که در حال تکامل است و دارد می آید این سمت، و بال ها هست، به نمایش گذاشتیم، آخر آن برنامه اشاره کردیم، گفتیم این نمادی که در عربستان در آن بیابان ها در بین آن اعراب که برخی ها کوچ گرد بودند و چوپان بودند و هرچه بوده، وقتی این نماد آنجا بوده و از آنجا منتقل شده آمده در هخامنشیان  روی سنگ نگاره ها استفاده شده، خودش باز اینجا یک ریشه ای دارد، یعنی عربستان مبدأ این نماد نیست، ممکن است تغییراتی در آن به وجود آورده باشد که خیلی طبیعی است اما عربستان خودش در یک سیر قرار گرفته، یک پازل از سیر این نماد است، منتهی از منطقه غربی تری آمده است، که آن منطقه غربی تر را ما امشب می خواهیم به آن بپردازیم، باز احتمالاً یک غافلگیری داشته باشیم در آخر برنامه راجع به ریشه اینکه می خواهیم برایتان به نمایش بگذاریم.

میرویم سراغ نماد معروف فروهر، چون ما گفتیم یک کلمه فروهر ما داریم یک عبارت و مفهوم فروهر داریم و یک نماد فروهر داریم، کما اینکه در مورد اهورامزدا هم همینطور است، ولی این فروهر و اهورامزدا نمادش یکی باید باشد، حداقل در کتیبه های هخامنشیان، منتهی تا عربستان که رسید، این نماد از عربستان آمده است بابل و وارد ایران شده که آن حیطه در تحت کنترل بابل را نشان دادیم روی نقشه هم برای شما که بخشی از عربستان را دربر می گیرد، اما این ریشه را باز عقب تر برویم که به کجا بر می گردد، یک نکته را فقط دوباره تکرار بکنم، ما عرض کردیم گفتیم این نماد را از دوره هخامنشیان گرفتیم و این سیر را می خواهیم برویم عقب، پله پله ببینیم از کجا شروع شده آمده این نماد در دوران هخامنشیان، می توانستیم از ریشه شروع کنیم بیاییم بگوییم ولی ترجیح این بود که از آخر شروع کنیم، چون برنامه مان از دوره هخامنشیان هست، از دوره هخامنشیان شروع کنیم برویم و برسیم ببینیم که قدیمی ترین مبدأ که می توانیم برایش پیدا کنیم به چه نماد و چه شکل و کدام منطقه می رسد، شروع بکنیم با کتاب دکتر شروین وکیلی، داریوش دادگر، که ایشان در مورد نماد و ریشه اساسی و اصلی اش دیگر چه گفته است، ایشان در صفحه 821 کتاب شان نکاتی را آورده و  جمع بندی کرده،

بنابراین  در رمز پردازی دینی هخامنشیان که نماد مصری گوی بالدار برای نمایش سویه جنگاورانه خداوند که همتای ایزد مهر است مورد استفاده قرار گرفته و به طور هم زمان مرد بالدار نشسته در یک حلقه علامت سویه موبدانه و دینی خداوند یعنی اهورامزدا دانسته شده است.

داریوش دادگر، شروین وکیلی، ص 821

پس ایشان بحث ریشه مصری این گوی بالدار را می گوید، این یک نفر آقای شروین وکیلی صراحتاً گفته بود که ریشه این نماد ریشه ای است مصری، نفر بعدی که نسبت به این موضوع آمده است و تصریح کرده است، جناب گیرشمن هست، در کتاب ایران از آغاز تا اسلام، ترجمه آقای محمد معین، ایشان در کتاب شان مطلبی را آورده در صفحه 178

همه نقوش برجسته برفراز مقابر هخامنشی شاه را در حالی که برابر قربانگاهی که در آن آتش مقدس مشتعل است، نشان می دهد که مشغول مراسم فدیه است و بالای سر وی قرص بالدار دیده می شود که از آن سر و شانه های اهورامزدا برخاسته (ش59) همان تصویر برفراز نقش برجسته بیستون و در بعض ابنیۀ تخت جمشید در پرواز است این یکی از باستانی ترین علایم پیکر نگاری مصریان است

ایران از آغاز تا اسلام، گیرشمن، ترجمه محمد معین، ص 178

این هم پیکر، بعد این جا هم یک چیزی نوشته، همین تصویر که معروف است به اهورامزدا براساس این ترجمه آقای معین، می گوید این تصویر اهورامزدا خدا است؛ این اهورامزدا به تصویر کشیده نمی شود، و به تصویر کشیده نشده است این حرف درست و دقیقی نیست، واقعاً اهورامزدا را به تصویر کشیدند و به تصویر می کشند، این نکته بعدی که مصری دانسته بود، البته مری بویس هم همین مسئله را دارد در، زردشتیان باورها و آداب دینی آنها، مری بویس، صفحه 85 کتاب شان، ایشان هم آمده گفته که

کمی پایین تر از این نقش میان شاه و آتش چیزی نقش شده است که آن را (از رهگذر بقایای آن در روزگار کنونی) نماد خاص زردشتی دانسته اند، این یکی هم خاستگاهی مصری دارد و نماد خورشید و حورُس است.

زردشتیان باورها و آداب دینی آنها، مری بویس، ص 5

این هم مری بویس، مری بویس خیلی واضح و آشکار که گفته بود، نماد مصری است، افراد دیگری هم آمدند نسبت به این تصریح کردند، این کتاب را هم باهم ببینیم، باستان شناسی هنر دوران تاریخی ماد، هخامنشی، اشکانی، ساسانی، تألیف علی اکبر سرفراز و بهمن فیروزمندی، و تدوین حسین محسنی و محمد جعفر سروقدی، ایشان که کتاب شان اینطور هم چاپ شده، پی دی اف را ملاحظه بفرمایید هر دو جلد را گذاشته اند، در صفحه146 کتاب، تصریحی دارد، این تصویری که آورده، تصویر گنج نامه همدان هست، اما توضیحات شان در مورد آن نگاره به این شکل است که

بالای سراسر تصویر اهورامزدا حجاری شده و هاله دور سر او را گرفته و بالهای او گشوده است  البته لازم به توضیح می باشد که این تصویر علامت جاودانی بوده که در مصر باستان نیز به کار می رفته است

باستان شناسی هنر دوران تاریخی ماد، هخامنشی، اشکانی، ساسانی، علی اکبر سرفراز، و بهمن فیروزمندی، ترجمه حسین محسنی، و مجمد جعفر سروقدی، ص 146

حالا ادبیات شان به گونه ای است که گفته در مصر باستان نیز به کار رفته انگار که مثلاً هخامنشی ها این را آورده اند، همزمان مصری ها هم از آن استفاده کردند، در حالی که اینطور نیست، هخامنشی همان دوره کمبوجیه که وقتی رفتند مصر و دودمان 21 را وقتی رفتند پایه گذاری کردند دیگر تمام شد تمدن مصر به عنوان تمدنی که پادشاه آن یک فرعون مصری باشد، آن دوره دیگر تمام می شود، یک پادشاه ایرانی می شود فرعون آنجا، آن سیر دیگر متفاوت می شود من در مورد تمدن مصر توضیح دادم قبلاً در فصل دوم، دیگر تمام شد دیگر، یعنی می افتد به یک سیری که حالا ایرانی ها می آیند و بطلمیوسیان و اینها می آیند و دیگر تمام می شود، و بعدش هم که بحث مسیحیت هست و بعد مسلمان ها هستند که می روند آن منطقه و اعراب هستند و اسم مصر بر آن گذاشته می شود و یک تاریخ این چنینی دارد، بعد از سام تیغ دیگر یعنی سام تیغ که توسط کمبوجیه کشته می شود دیگر قضایای فرعون مصری در آن منطقه تمام می شود و می رود، آن قدمت بیشتر بوده است در این تصویر تا هخامنشیان، طبیعتاً هخامنشیان وقتی به وجود آمدند اواخر دوره حکومت فراعنه مصری است بر مصر، بر آن منطقه بر مصر علیا و سفلی نه اینکه بگوییم حالا هم زمان هم آنجا بوده، حالا به هر حال با این ادبیات ایشان مطلب را گفته ولی مصری بودنش را هم تصریح کرده بود، پس  این نماد یک نمادی است که ریشه در مصر دارد، راهش هم آمده است در عربستان در تیماء دیده شده است بعد آمده است به سمت شرق بابل و آن منطقه ماد هم احتمالاً از آن گرفته شده است، آشوری ها هم داشتند، البته در مورد مادها و آن نگاره ها یک إن قُلت هایی بود اشاره هم کردم جلسه قبل در مورد آن، به صورت کلی آن نماد دیگر منتشر می شود در ایران شرقی و بعد دیگر وارد محدوده ایران می شود و دوره هخامنشیان ما روی سنگ نگاره ها می بینیم، ما در مورد اینکه از مصر این بال ها آمده است، یا گوی بالدار بوده یا چیز دیگری بوده یک مقدمه را باید خدمت تان عرض بکنم، ببینید در مصر حیوانات به راحتی مورد پرستش قرار می گرفتند، یک چیز خیلی مرسوم بوده، اصلاً مناطق مختلف و گروه های مختلف که در مصر بودند، گاهی یک حیوان را می پرستیدند همان حیوان هم نماد شان می شده و اصلاً نماد یک گروه بوده نماد یک قبیله و یک خاندان یا یک شهر بوده، چون در مصر شهر ها شکل گرفته بودند؛ نمونه هایی را باهم می بینیم تا برسیم به آن نکته اصلی و ریشه ای، یک کتابی است به نام تاریخ مصر باستان، دکتر اردشیر خدادادیان ، کتاب خوبی است، یعنی بحث جمع بندی هایش مناسب به نظر می رسد باز تأکید می کنیم مثل بقیه کتاب ها، نمی گوییم هرآنچه در این کتاب آمده قطعاً همان چیزی است که ما فکر می کنیم و به آن نتیجه رسیدیم، اما یکسری از مطالبی که آورده  دسته بندی هایش هم دسته بندی های بدی نیست، خوب است، هرچند دودمان ها را خیلی دقیق به دسته بندی شان نپرداخته که اگر این کار را می کرد کتاب خیلی مفصل تری می شد؛ ایشان تصریح می کند در کتاب خودشان  بخش اول کتاب که مصر باستان در پژوهش های مصر شناسان هست،

خدایان مصری بیشتر در هیأت جانوران تجسم یافته اند

تاریخ مصر باستان، اردشیر خدادادیان ، بخش اول

 و صفحه 189 که می گوید

پرستش جانوران در سرتاسر مصر و همه کشورهای جهان معمول بوده است

تاریخ مصر باستان، اردشیر خدادادیان ، ص 189

چیز عادی بوده پرستش جانوران، و بخصوص در مصر چون تأکید بیشتری در مصر شده است، براساس آثاری که باقی مانده است

جانور پرستی تا پایان تاریخ مصر همچنان استوار و باقی ماند و خدایان نوم ها بلا استثنا متفاوت و متغیر بوده و از یک مقام و ارزش پرستش برخوردار نبوده اند

خب یک خدایی بوده یک حیوانی بوده است، مورد پرستش قرار می گرفته، گاهی این ارزشش بالاتر می آمده، گاهی پایین تر می آمده، گاهی افسانه هایی در مورد خدایان بوده، که این خدا بر خدای دیگری غلبه کرده، یا این خدا لطمه ای به خدای دیگر زده، در دوره های مختلف متناسب با آن درخواست سیاسی و سوءاستفاده دینی که کاهنان و فراعنه داشتند گاهی این مراتب خدایان خودشان را هم بالا پایین می کردند، این را هم مد نظر داشته باشید، پرستش حیوان در مصر یک چیز خیلی عادی بوده، باز از کتاب دکتر شروین وکیلی هم یک مطلب در این زمینه بیاوریم، بعضی از اینها واقعاً بدیهی است ولی همین ها را هم گاهی ما مجبور هستیم مطلب و سند بیاوریم، داریوش دادگر دکتر شروین وکیلی، صفحه 93، ایشان هم می گوید که

آیین پرستش جانوران و این باور که حیوانات نمودهای مقدس ایزدان هستند هم در دوران سائیس با تجدید حیاتی چشمگیر رو به رو شد و این احتمالاً بخشی از احیاء سنت باستانی مصریان در این عصر بود، بدنۀ اصلی تحول آیین تقدیس جانوران در دوران سیطره پارسیان بر مصر انجام پذیرفت

داریوش دادگر، دکتر شروین وکیلی، ص 93

پارسیان که بر مصر سیطره پیدا کردند، بدنه اصلی تحول آیین تقدیس تازه شکل می گیرد، مطلب قبلی که ما خدمت تان نشان دادیم از آقای دکتر اردشیر خدادادیان ، در کتاب تاریخ مصر باستان، گفته بود که این فراگیر بوده در مصر، و تا آخر هم وجود داشته، آقای دکتر شروین وکیلی می گوید که این بدنه اصلی تحول آیین تقدیس جانوران دوره ای که پارسیان آمدند سیطره پیدا کردند بر مصر اینجا انجام پذیرفته، تغییراتی هم اینجا حاصل شده که ما در ادامه برسیم به شما به صورت موردی و خاص عرض خواهم کرد. حالا ادامه اش را هم بخوانم برای اینکه حرف ایشان هم کامل منتقل شود ناراحت نشوند از دست ما آقای دکتر شروین وکیلی می گوید که :

و نشانه های زیادی در دست داریم که نشان می دهد خود شاهنشاه هخامنشی در مراسمی مانند تدفین گاو مقدس آپیس شرکت می کرده

گاو آپیس را برخی می گویند خود هخامنشیان کمبوجیه کشتند و بعضی ها می گویند مراسم تدفین بوده، آقای دکتر شروین وکیلی دیدگاه شان این است براساس یکی از سنگ نگاره هایی که در مصر باقی مانده، هخامنشیان خودشان در آیین تدفین گاو آپیس شرکت کردند، که من عرض کردم در فصل دوم اینها قابل جمع است ممکن است عصبانی شده براساس همان گزارش هایی که وجود دارد، گاو آپیس را کشته و از بین برده، بعداً به خاطر اینکه خشم مردم شامل حال هخامنشیان نشود، یک مقدار آن قیام هایی که اتفاق افتاد در دوران داریوش عقب بیفتد خودشان هم شرکت کردند، این قابل جمع است خیلی وحدت رویه ای نداشتند برخی از پادشاهان در طول تاریخ، این هم از این، تا آخر، تا دوره سیطره هخامنشیان هم این مسئله ادامه پیدا می کند، بحث آیین تقدس حیوانات در مصر؛ این کتاب را هم ببینیم، چند تا کتاب اساطیری وجود دارد در مورد اساطیر مصر، یکی همان کتاب اساطیر مصر دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور است، سریع دارم مطالب را می گویم و پیش می روم بخاطر اینکه بدیهیات است و خیلی جای توضیح ندارد، آن برنامه هایی که یک مقدار بیشتر تأکید می کنم به خاطر این است که محتوا کاملاً واضح و مشخص باشد، کتاب اساطیر مصر که ملاحظه می فرمایید چاپ دوم، صفحه 121 در اینجا آمده که

دلسوزی برای این جانوران مرده،

اساطیر مصر، ابوالقاسم اسماعیل پور، چاپ دوم، ص 121

ببینید چکار می کردند این جانوران مرده را، مقدس می شده برای اینها در مصر

تقریباً به نقطۀ اوج خود رسید، برای نشان دادن نمونه ای از این شفقت بی اندازه کافی است بگوییم که چون چندین مقابر تمساح را کشف کردند

می دانید مقابری پیدا کردند که تمساح در آن بوده، با چه ویژگی؟

دیدند که این جانوران خزنده را به دقت مومیایی کرده

یعنی همینطور که فراعنه را مومیایی می کردند این حیوانات را هم مومیایی کرده بودند، و البته این به این معنا نبوده که مومیایی مختص به فراعنه بوده، افراد دیگر هم می توانستند مومیایی بکنند ولی اینجا دیگر حیوانات را هم گاهی مومیایی می کردند در کنار نوزادگان و حتی ا تخم هایشان که تمساح ها کنار شان بوده اینها را دفن کرده بودند

صدها هزار جانور، پرنده، ماهی، خزنده از همه نوع که مورد پرستش ساکنان باستانی دره نیل بوده اند، در خاک مدفون گردیده اند

خدایان متعددی داشتند، اشتهای شان واقعاً سیری ناپذیر بوده در بحث پرستش موجودات مختلف مصری ها، 2هزار تا برخی گفتند، برخی گفتند 2500 یعنی بیش از 2 هزار تا خدا را گفتند، احتمالاً آنجا وجود داشته، تقریباً دیگر هر حیوانی که دیدند یک نظری گاهی به آن داشته اند، منتهی برخی از اینها دیگر تثبیت پیدا می کرد، چون نماد یک چیزی می شد ثابت می شد بر خدایان دیگر تسلط پیدا می کرد، در ردیف بالاتری قرار می گرفت، از خدایان باستانی مصر، که حالا به نمونه آن هم امشب می خواهیم بپردازیم، مطلبی که گفتم از کتاب اساطیر مصر، همان دکتر ابوالقاسم اسماعیل پور هم ترجمه اش کرده بود؛ حالا ما می خواهیم چه بگوییم امشب به شما، نماد اهورامزدا و موسوم به فروهر را، تا الآن کتیبه هایی که پیدا شده است، کتیبه شاهان، خود کوروش در کتیبه از این نماد استفاده نکرده، اسمش را هم در کتیبه هایش نیاورده، حالا در آینده ممکن است یک کتیبه ای پیدا شود، در دوره سلطنت کوروش پادشاهی کوروش، خود کوروش نامش را آورده باشد، این را ما نمی دانیم ولی آنچه که تا الآن داریم واقعاً اسمی از اهورامزدا و نمادی از نماد موسوم و معروف فروهر در کتیبه های کوروش وجود ندارد، از دوره کمبوجیه و بردیا، بردیا که هیچ داریوش او را کشت، کمبوجیه را هم آنچه که باقی مانده است همان معبد پارسه بود، که در مورد آن برای تان توضیح دادیم، می ماند داریوش، داریوش مثلاً در کتیبه بیستون در تخت جمشید از این نماد آمده استفاده کرده، منتهی ما نباید بگوییم که آقای داریوش چون آمده از این نماد مصری استفاده کرده، آیا خودش با این ریشه اش و محل ریشه اش هم ارتباطی داشته یا نه، البته این تناقضی ندارد، یک کسی ریشه یک نماد را دیده باشد از آن استفاده کرده باشد، یا همزمان یک سیری هم وجود داشته باشد برای رسیدن آن نماد به سرزمینش، اینها با همدیگر تناقض و تضادی ندارد می توانند همدیگر را تقویت بکنند؛ خود آقای داریوش چکار می کرده؟ من مطلبی را نشان تان بدهم، قبلاً این کتیبه را در موردش صحبت کردیم، همین کتاب داریوش دادگر، آقای دکتر شروین وکیلی، در صفحه 102 این کتیبه معروف وجاهورسنه را آورده، اینجا ایشان می گوید که، ببینید این بالا توضیح داده صفحات قبل توضیحاتی را داده، اینجا هم می گوید

از وجاهورسنه، تندیسی با بلندای 70 سانتی متر به دست آمده که او را با لباسی شبیه به پارس ها مجسم می کند، این تندیس از این رو اهمیت دارد که کتیبه ای مفصل بر آن نوشته شده و در آن ماجرای زندگی این مرد شرح داده شده

داریوش دادگر، شروین وکیلی، ص 102

در تندیس در مورد کمبوجیه و فتح مصر توضیح می دهد، آقای شروین وکیلی می گوید که چون کمتر به آن پرداخته می شود در زمینه کتاب های فارسی و منابع فارسی ما اینجا ترجمه را کامل می آوریم، چطور شروع می شود؟

شاه (داریوش بزرگ) به اوزیریس- هماگ این ها را پیش کش کرد

نذر می برده، این کتیبه احتمالاً در زمان خود داریوش نوشته شده، توسط وجاهورسنه که در دربار پادشاهان قبلی بوده و بعد دوران کمبوجیه را درک می کند و  خیانت هم می کند به پادشاهان قبلی و پزشک بوده آن موقع پزشک خیلی حاذقی بوده، البته شخصیت نظامی هم محسوب می شده است و ایشان می گوید که

شاه (داریوش بزرگ) به اوزیریس- هماگ این ها را پیش کش کرد، هزاران نان و آبجو، گوشت و پرنده و بسیاری از چیزی خوب و پاکیزه دیگر را

آقای داریوش موقعی که در مصر هست به عنوان یک فرعون در مصر شناخته می شود و باید اینطور شناخته شود، که مردم او را بپذیرند، همانطور که در مورد کمبوجیه این کار را کردند، دیگر خیلی در قالب فرعون رفته برای خدایان آنجا هم می آید نذر و نیاز می کند براساس همین کتیبه وجاهورسنه؛ پس یک ارتباط این چنین تنگاتنگ در این حد که بخواهد بیاید در آنجا آقای داریوش نذر هم ببرد، جلوی چشم مردم برای آن بت ها، فارغ از اینکه بگوییم همچین اعتقادی داشته نسبت به آن بت ها یا همچین اعتقادی نداشته این اتفاق می افتاده است، نکته بعدی در مورد ارتباط بحث داریوش است، کمبوجیه فاتح مصر می شود، بعد از کمبوجیه در مصر داریوش پادشاه می شود که ما دقیق تر بخواهیم بگوییم در مصر فرعون می شود، چون بردیا را هم، اگر آن فاصله چند ماهه را هم بخواهیم در نظر بگیریم که بردیا می آید قیام می کند یا هر کاری که انجام می دهد، آن بردیا دیگر در مصر دسترسی به مصر ندارد، به خاطر همین کمبوجیه مجبور می شود از مصر برگردد بیاید به سمت ایران و در آنجا هم به طرز مشکوکی کشته می شود که در مورد آن توضیح دادیم فصل دوم، همین کتاب تاریخ مصر باستان دکتر اردشیر خدادادیان، یک نکته ای را آورده، نکته دیگری است در مورد این تنگاتنگی ارتباط بین داریوش و بحث مصر، چند تا سند اینجا نشان بدهم، اینجا را هم باز باهم ببینیم، تاریخ مصر باستان دکتر اردشیر خدادایان، صفحه 186، ایشان می گوید

در میان اسیران جنگی مصریان نیز هنرمندانی بوده اند که توان و ابتکارات بی مانندی در حرفه های خود داشتند

تاریخ مصر باستان، دکتر اردشیر خدادایان، ص 186

مصری هایی که اسیر می گرفتند در بین آنها هنرمند بوده، از جمله کجا را ساختند؟

بی تردید به هنرمندانی بر می خوریم که در لباس اسیران جنگی در خلق این آثار عظیم و مجلل چون اهرام ثلاثه، بنای تخت جمشید

بر بنای تخت جمشید هم آمدند از هنرمندان مصری که اسیر گرفته اند استفاده شده، خود داریوش می گوید شده حالا کسی دیگری می خواهد بیاید بگوید دروغ است، خود داریوش می گوید از مواد و هنرمندانی که جای دیگر بودند، آوردیم اینجا بناهایی که داشتیم ساختیم، به صورت خاص در مورد شوش این بحث را مطرح کرده، این هم یک مطلب دیگر؛ پس از طرفی نذر می برده داریوش برای این بت ها در مصر، اینقدر رابطه تنگاتنگ بوده، از طرفی سربازان آنجا را می آورد و کمک می کنند، اصلاً خود داریوش درست هست فتح مصر در زمان کمبوجیه اتفاق افتاد و بعد رفت رو به تکمیل شدن و آن جریان سه لشکر مهمی که داشت، اما خود داریوش چه می گوید؟ کتیبه های هخامنشی، ترجمه پی یر لوکوک، و خانم نازیلا خلخالی زیر نظر دکتر ژاله آموزگار، براساس این کتاب، خود داریوش در یکی از کتیبه هایش می گوید که (داریوش شاه می گوید من پارسی هستم از پارس مصر را گرفتم) بعد اینجا پاورقی که دارد می گوید در واقع کمبوجیه مصر را فتح کرد، خب یعنی چه؟ بعد ارجاع داده به DB یعنی آقای داریوش دارد دروغ می گوید؟، شاید یک کسی بیاید بگوید یا بخواهد توجیه بکند این حرف را به نوعی بگوید منظورش این است که نیزه دار بودند یا بخواهد بگوید که من قیام آنجا را سرکوب کردم، که البته به صورت مفصل به قیام مصر در کتیبه بیستون پرداخته نمی شود، به هر حال من با این جمله کار دارم، داریوش می گوید اصلاً من مصر را فتح کردم، حالا این کنار زدن کمبوجیه است، یعنی یکی از فرزندان کوروش را بکشی یکی دیگر را هم اینطور کنار بزنی از تاریخ، این را بیان ببینند چطور می توانند توجیح بکنند، ترجمه دیگر هم که آقای نارمن شارپ هست، فرمان های شاهان هخامنشی، ایشان هم می آید مطلبی را که می آورد می گوید که «داریوش شاه گوید من پارسی هستم از پارس مصر را گرفتم» این هم مطلبی که خود داریوش می گوید اصلاً فاتح مصر من هستم، پس این ارتباط بحث داریوش با مصر را دارد نشان می دهد که از چند بابت می شود به آن بپردازیم.

اما نکته بعدی نکته بعدی، کتیبه ای است به نام کتیبه کانال سوئز، کتیبه معروفی است یکی از کتیبه های داریوش است، آنجا داریوش آمده است در زمان داریوش این کتیبه کانال سوئز هست و چه در آن آمده، یک وقت شاید به آن بپردازیم مفصل که در آنجا چه گفته شده، لا به لای این کتیبه ها هم البته به آن اشاره کردیم، بخش هایی از این کتیبه باقی مانده است، این نمونه اش آنچه که گفته شده این تصویر هست که یکی از باله های کناری است، حالا می خواهم بروم سراغ بحث نماد، کتیبه یک بازسازی از آن انجام شده، این بخشی که باقی مانده، ظاهراً بالا سمت راست کتیبه است به این شکل، این بالای تصویر را ببینید، اگر این کتیبه، کتیبه کانال سوئز هست این تصویر بالا را ببینید، دو تا پر باز هست، خب این کار داریوش است، کاملاً این طرح، طراحی مصری است، حالا ممکن است یک کسی بگوید خب کانال سوئز است باید طراحی مصری باشد، ما به آن کاری نداریم می خواهم بگویم که همان کتیبه کانال سوئز کاملاً تحت تأثیر این طراحی های مصر باستان بوده است، حتی در این شکل و شمایل، خب این نمونه بازسازی شده از کتیبه است، من می خواهم یکی دو تا تصویر به شما نشان بدهم، و چند تا تصویر با همدیگر ببینیم، اینها تصاویری است که ما از موزه بریتانیا به دست آوردیم، این نمونه کتیبه های مصر باستان است، اینها را ملاحظه کنید، ببینید این بالای تصویر را، مثل آن کتیبه کانال سوئز، کاملاً واضح هست طرح مصری است، باز یک تصویر دیگر را می خواهم نشان بدهم، باز کاملاً یک طرح مصری است، کم کم دیگر متوجه شدید که قضیه فروهر و اینها را می خواهم چه بگویم خدمت شما، باز تصویر دیگر، باز همین تصویر بال را این بالا دارید می بینید ،کاملاً یک نماد مصری است این بال که البته نکاتی دارد، باز تصویر دیگر، کاملاً این بال ها را در اینجا دارید ملاحظه می فرمایید، پس داریوش یک تعامل تنگاتنگی با مصر پیدا می کند، مصری ها به عنوان کارگر چه بسا آمدند این را ساختند چون در ساخت و ساز کمک اجباری می کنند، چون اسیر هستند، اگر رهایشان می کردید که نمی آمدند در ایران این کارها را بکنند، شاید می ماندند آنجا برای فراعنه کار کنند، یا یک کار دیگر انجام بدهند، و از طرفی هم خود داریوش متمایل شده به این ماد ها و از این نماد ها دارد استفاده می کند؛ بال را من در تصاویر به شما نشان دادم، این بال هایی که باز بود در بالای کتیبه ها، این بال نشانه چیست و چرا داریوش باید بیاید از این نماد و نشانه استفاده کند، هخامنشیان چرا از این دو تا بال، یک بخشی را از این دو بال استفاده می کنند، که البته داستان این تفاوت تطور و تکامل این بال را هم خدمت تان عرض خواهم کرد، باز می رویم سراغ این کتاب، تاریخ مصر باستان دکتر اردشیر خدادادیان، در این کتاب یک نکته ای آمده و یک کلیدواژه ای دارد که با این کلیدواژه من کار دارم، ایشان آمده در صفحه 403 می گوید

در امپراطوری باستانی مصر شخص فرعون دارای مقام و منزلت بالایی بوده و نقش «خدای عقاب» برازنده و متعلق به او بوده است

تاریخ مصر باستان، اردشیر خدادادیان، ص 403

چه کسی؟ فرعون، این عقاب بوده، گاهی می گوید سر عقاب است که موضوعیت دارد اینجا بال عقاب موضوعیت دارد، صفحه بعد را دقت کنید، ایشان می گوید که

پیشتر گفتیم که امر تحولات سیاسی و جابجایی قدرت حکومتی، دگرگونی های عقیدتی دینی را نیز به همراه داشته بر این اساس معابد رع به شمار زیاد در مصر برپا گردید و رع بر سرزمین و آسمان فرمانروا شد

رع فرمانروا می شود در مصر در آسمان و زمین، قبل از اینکه هخامنشیان بخواهند مصر را فتح بکنند

متون معروف به نوشته های دینی، هلیوپولیس

این هلیوپولیس یک شهر است، تقریباً 7-8 کیلومتری رود نیل

رع را با آتوم همطراز دانسته و فرعون وقت را نخستین و بزرگترین و با ایمان ترین پیرو رع آتوم به شمار آورده است، برخی از پژوهشها  فرعون مزبور را  پسر رع آتوم به شمار آورده است، که درست نیست و هیچ فرعونی این افتخار را به دست نیاورد که پسر رع باشد، الّا دو ایرنی (کمبوجیه دوم و داریوش یکم) و یک یونانی (اسکندر مقدونی) این افتخار نصیبشان شد و پسران رع قلمداد شدند، فرعون مصر در سلسله پنجم خود را فرمانروای منصوب از رع می خواند

یک خدایی دارند به نام رع، این خدای رع کجا است؟ نوشته هایی دینی که در مورد او هست کجا دیده شده، متون معروف کجا در مورد او توضیح داده شده، در هلیوپولیس، در هلیوپولیس رع با آتوم همطراز دانسته شده، ایشان می گوید بعضی ها گفتند که فلان فرعون به این مقام پسر رع رسیده، نخیر دو نفر به این مقام رسیدند که پسر رع شدند، دو تا ایرانی که یکی کمبوجیه است یکی داریوش است، و یک نفر یونانی هم که اسکندر مقدونی است، ما فعلاً با این کمبوجیه و داریوش کار داریم، چه شد ایشان آمد این حرف را زد؟ چرا شد فرزند رع، می خواهم این نماد ها را بگویم ریشه در کجا دارد، چه شد که داریوش آمد از یک نمادی استفاده کرد؟ این قضیه هلیوپولیس اینجا چه نقشی دارد؟ می روم سراغ مطلب دیگر که به شما نشان بدهم، گفته بود پسر رع، متن را نگاه کنیم با همدیگر، کتاب داریوش دادگر، دکتر شروین وکیلی، صفحه 103 وقتی آمده این متن کتیبه وجاهورسنه را آورده اینجا یک مطلبی دارد می گوید

اعلی حضرت (کمبوجیه) مرا به مقام پزشک دربار خویش برکشید  و باعث شد تا من در مقام ندیم و کارگزار کاخ با او همراه شوم و فرمان داد تا نام درباری اش

داریوش دادگر، شروین وکیلی، ص 103

اصلاً اسم کمبوجیه چه بود در مصر وقتی گفت من فرعون هستم؟

مستوی رع (زاده رع)

آنجا که رفتند هم کمبوجیه و ظاهراً هم داریوش به عنوان فرزندان مسوتی رع، به معنای فرزندان رع، دو تا فرعون شدند، باز به این نماد ارتباطش چیست؟ می رویم سراغ یک منطقه دیگر، از کتاب دیگری می خواهم به شما مطلب نشان بدهم، اساطیر مصر، نوشته ورُونیکا ایونس، این کتاب هم جزو همان کتاب های اساطیر مصر است که چند تا کتاب ما دایم بد کار نکرده، مطالب تحلیلش فراوان است و از آن محتوای خوبی می شود دریافت کرد برای تحلیل اتفاقات و عناصری که در مصر بوده است، اساطیر مصر، در صفحه 33، می گوید

خورشید مهمترین خدای مصریان نام های بسیار داشت و در روایات مختلف کارهای متفاوتی را بدو نسبت می دادند، چون خورشیدی مدور و دیسک مانند اَتون نام داشت، چون خورشید در حال برخاستن خپِر بود و در این نقش سرگین غلتانی بوده که کرۀ خورشید را می غلتاند درست همانند سرگین غلتانی که تخم خود را درون گلوله سرگینی می نهد تا از درون آن زندگی سر برآورد  چون خورشید اوج آسمان رع نامیده می شد و خدای بزرگ هلیوپولیس بود و هنگام چونان پیرمردی غروب می کرد آتوم نام داشت وی را حورس نیز می نامیدند و وقتی این زمینه با رع ترکیب می شد رع حراختی نام داشت و خورشید جوان افق و مدور و بالدار بود.

اساطیر مصر، ورُونیکا ایونس، ص 33

چند تا کلیدواژه، خورشید بالدار، حورس، خپری، چه می گوید ایشان اینجا؟ می گوید که خورشید همه جا مهم بوده، برای مصری ها به طور ویژه مورد توجه قرار می گرفته، به خصوص در منطقه هلیوپولیس که اصلاً گفتند هلیو یعنی خورشید، پولیس هم یعنی شهر، هلیوپولیس شهر خورشید، چه استفاده ای می شد اینجا، می گوید خورشید در سه حالت است یا در حال طلوع است یا در آسمان است در حالت عمود در اوج فراز خودش از دید انسان ها روی کره زمین می ایستد، می گوید اینجا اسم داشته، یکی از این اسامی که در مورد خورشید گفته می شد چه بود؟ وقتی که غروب می خواست بکند آتوم نام داشت، حورس هم به آن می گفتند، خپر یا خپری یا خپرا هم به آن گفته می شد، یک اشاره به خورشید جوان افق و مدور و  بالدار بود، به خورشید بالدار هم یک اشاره ای کرده، این چند تا سند را باید بخوانم تا بعد اساس بحث مشخص شود برای شما؛ یک نکته دیگر در مورد رع من برایتان بخوانم، در مورد رع در همان هلیوپولیس که عرض کردم باز در کتاب تاریخ مصر باستان دکتر اردشیر خدادادیان، در این کتاب هم مطلبی که آمده در صفحه 401

رع آتوم در هلیوپولیس به عنوان بزرگترین خدایگونه یکی از این پدیده های جدید بود

تاریخ مصر باستان، اردشیر خدادادیان، ص 401

رع یکی از بزرگترین خدای گونه ها بوده، پرستیده می شده، نکته بعدی که ایشان آورده می گوید که

زمام داران مصری متکی به همین ارباب انواع بوده و مورد به مورد این ارباب انواع ارتقاء و تنزل مقام می یافتند و بیشتر جنگهای داخلی و عقیدتی مصریان ناشی از همین امر بوده

آقای داریوش وقتی که می آید قدرت را به دست می گیرد، جنگهایی راه می افتد و مجبور است جنگهایی را ایشان مدیریت بکند و رقم بزند، خدایان و این رب نوع های مصریان هر کدام برای کاربرد جنگ هم به کار برده می شدند یعنی خدایانی که در مقام تنزل و فراز و فرود قرار می گرفتند و از آنها سوء استفاده برای این جنگها هم می شده است. مطلب دیگری در اساطیر مصر، ورونیکا ایوس که ایشان هم در اینجا توضیحی را داده باز در صفحه 25، این توضیح را هم بخوانیم، در مورد حورس یک مقدار الآن می دانید این مطالب چند تا کلیدواژه یا چند تا جمله پراکنده است جمع بندی می شود

حورس خدا با نماد شاهین تجسم می یافت

اساطیر مصر، ورونیکا ایوس، 25

گفته بود یکی از نام های خدا آنجا در حالت خاصی که خورشید قرار می گرفت حورس بود، می گوید با چه نمادی، با نماد شاهین تجسم پیدا می کرده، نماد شاهین هم همان بالهای باز است،

و تنها خدایی بود که در آغاز با باروری و آفرینش پیوندی نداشت

چه خدایی بود، داریوش به چه خدایی نیاز داشت؟ بیشترین اتفاقی که در زمان به قدرت رسیدن داریوش می افتد چه اتفاقی است؟ ایشان می گوید که

بدان سان که گفته شد حورس در آغاز خدای مردمانی شکارچی یا که خدای جنگ بود

خب وقتی که مصر را شما رفتی فتح کردی برای خدایان شان هم داری نذر می بری، کتیبه تان را هم شکل کتیبه مصر می چینی، وقتی دنبال جنگ هستی، وقتی دنبال درگیری هستی، یا نیاز است شما جنگ و درگیری داشته باشی از نماد چه خدایی استفاده می کنی؟ از نماد خدای جنگ که می شود حورس، اول می گوید با باروی و آفرینش حورس پیوندی نداشت، اول خدای شکارچی و خدای جنگ بود و از زمان فرمانروایی دوره های بعد کم کم می آید چه اتفاقی می افتد؟ دو تا سرزمین باهم وحدت پیدا می کنند، فکر کنید خدایان متعدد و متنوع داشته باشند، دو تا قوم دو تا سرزمین دو تا شهر،

با کیش خورشید پیوند یافت

حورس با نشان شاهین با کیش خورشید پیوند پیدا می کند، چه اتفاقی می افتد؟ احتمالاً خورشید به عنوان یک گوی در بین دو بال قرار می گیرد، ترکیب می شود

از این زمان به بعد شاهین نماد عظمت پادشاهی و نماد فراعنه ای شد که بر تخت جلوس می کردند و تلاش پیوند نیایش خورشید و حورس روایت های افسانه ای را پدید آورد که طی آن چشم راست این شاهی خدای آسمان خورشید و چشم چپش ماه بوده

حالا این در مورد چشم هایش همچین اتفاقی افتاده، چه بسا آن تفکیکی که در کتیبه های بابلی هست که نماد معروف و مشهور به فروهر و بال ها جدا است، ماه جدا است خورشید جدا است، بخاطر همچین ترکیبی باشد که در مصر شکل گرفته و بعد تجزیه شده و از هم جدا شده، خدایان همینطور که باهم ترکیب می شوند نماد های شان، می توانند از همدیگر جدا هم بشود؛ یک نکته ای اینجا آمده تصویری را آورده در این کتاب گفته

بخشی از نقش برجستۀ نمادین راه خورشید چهار خدای کهتر با سرهای افعی

ببینید این خورشید، اینجا دیگر خورشید آمده روی سر این شاهین، ولی چهار تا خدا دارند این خدا را حمل می کنند

چهار خدای کهتر با سر های افعی و سرگین غلتان در حال حمل تخت روان خورشید خدای پیروز رع، حراختی دوره فرمانروایی جدید (عصر حدیث) پاریس

این خدا کم کم می آید در کنار دو تا موجود دیگر قرار می گیرد، یکی که این دو سر را دارند سر افعی است، این دو سرهای چیز دیگر است، فقط تصویر را در ذهن تان بسپارید، نزدیک می شویم نسبت به همان موضوع اساسی و اصلی که قرار هست ما خدمت تان امشب ان شاءالله عرض بکنیم؛ تصویر واضح تری هم به شما نشان خواهم داد، چه اتفاقی افتاده اینجا؟ گفته بود یک کلمه خپری استفاده شده بود و در ترجمه سوسک سرگین غلتان استفاده شده بود، این ارتباطش چیست؟ به شما مستندات را نشان می دهم، تا هر جایی که رسیدم ولی سعی می کنم این قسمت این موضوع تمام شود.

هلیوپولیس یک شهر است که این شهر، شهر خدای خورشید است، در هلیوپولیس آن خدایان 9گانه معروف که سوار بر یک کشتی یا قایق هستند، همان قایق های معروف مصری سوار بر آنها هستند، در تصاویر متعددی از مصر باستان باقی مانده است، یکی از نمادهایی که در روی این سرها شما می بینید سر یک سوسک است، که به آن سوسک می گویند خپر، خپری، یا خپرا، یکی از ویژگی هایی که در مورد این سوسک گفته شده و ظاهراً دقیق هم هست این است که این نماد فرقه جدایی در بین طرفداران این خدایان نداشته، این نماد یکی از نمادهای همان شهر خورشید است که نمادها دارند باهم ترکیب می شوند، در یکجا دیدیم که این سوسک حامل خدای خورشید است، در جای دیگر می بینیم که این سوسک می آید نماد حیات می شود، با تصاویر و مطالب کتاب پیش برویم، این تصویر را ببینیم باهم، تاریخ مصور جهان دنیای باستان، که به صورت تصویری آمده است، آن دنیا را به تصویر کشیده، سه تا نویسنده دارد که شارلوت هردمن، فیلیپ استیل، ریچارد تامس، ترجمه هم تبسم آتشین جان، نشر نی آمده این کتاب را چاپ کرده، به این تصویر دقت بکنید، این تصویر کامل صفحه است، صفحه شماره 81 کتاب، این تصویر یک سوسک است، گفته سوسک مقدس

تاریخ مصور جهان دنیای باستان، شارلوت هردمن، فیلیپ استیل، ریچارد تامس، ترجمه تبسم آتشین جان، ص81

سرگین غلتان سوسک مقدس مصریان باستان بوده، سرگین غلتان های سفالی و سنگی نشانۀ طلسم و خوشبختی بودند و از آنها به صورت مهر و نگین انگشتر نیز  استفاده می شده، پشت اشیائی که به شکل سوسک ساخته شده داستان هایی در مورد رویدادهای مهم حک شده است.

 این سوسک می شود سوسک مقدس مصری، منتهی اینجا بال هایش باز است یا بسته است؟ بال هایش بسته است؛ مطلب بعدی در مورد این سوسک یک خط موضوع را آمدیم جلو متوقف شدیم در مورد هلیوپولیس حالا می خواهیم یک خط دیگر خدایان را بیاییم، یک ترکیبی دارد که باید با همدیگر به آن برسیم که اینها چطور از این ترکیب استفاده کرده اند، این کتاب که در استودیو هم هست، رازهای نهفته در مومیایی ها، این کتاب آنقدر که کتاب اصلی و انگلیسی اش معروف است و مشهور است و منتشر شده برای خرید گذاشته شده، کتاب فارسی آن آنقدر معروف و مشهور نیست، ولی از مجموعه دانستنی ها جلد9 این کتاب به صورت مجزا چاپ شده، نویسنده جیمز پاتنام، مترجم محمد صادق شریعتی، به صورت تصویری بد نیست توضیحاتش در مورد مومیایی ها قابل استفاده است، حالا تصویر کتاب را باهم اینجا ببینیم دقیقتر، رازهای نهفته در مومیایی ها، که این هم مشخصات کتاب، جیمز پاتنام، مترجم محمد صادق شریعتی، در مورد همین تصویر هم در کتاب توضیح داده، صفحه شماره 18 کتاب، در مورد این سوسک توضیح می دهد، می گوید: قلب طلا، گفته یک طلسمی است برای آویز استفاده می شود، تصویر بعدی باز این سوسک را می بینید، صفحه شماره 36، هنوز بال ها بسته است بال ندارد می گوید

این سوسک سرگین غلتان قلب بال ندارد

رازهای نهفته در مومیایی ها، جیمز پاتنام، مترجم محمد صادق شریعتی، ص36

تصریح هم می کند که بال ندارد اینجا، توضیحاتی هم دارد، من یک مقدار مجبور هستم سرعت بدهم، برسم به آن مطالب و موضوعم، بخاطر همین اگر کتاب را خواستید مراجعه کنید، تصویر بعدی این همان کشتی خدایان، و کشتی مومیایی است که تصویر آن معروف و مشهور است، تصاویر دیگر، مثلاً صفحه 83 باز جعبه سوسک سرگین غلتان مومیایی شده است، خود این مومیایی شده، گفته بودیم حیوانات را هم مومیایی می کردند، آنهایی که برای شان خیلی مقدس بوده؛ چرخاندن در آسمان، چه در مورد این سوسک می گوید، این سوسک سرگین غلتان است دیگر، حالا این سرگین فضولات حیواناتی که در بیابان و جاهای این چنینی است که خشک هست معمولاً توسط این سوسک غلتانده می شود و به حرکت در می آید، می گوید

سوسک سرگین غلتان تپاله گاو های نر را گرد کرده و هل می دهد مصریان معتقد بودند خدای سوسک خپری خورشید را به همین شیوه در آسمان می چرخاند

رازهای نهفته در مومیایی ها، جیمز پاتنام، مترجم محمد صادق شریعتی، ص83

نکته همین است، این هم در مورد سوسک سیاه گفته طلسم مصری است به شکل سوسک سیاه ساخته می شود، این سوسک سرگین غلتان می شود نماد به حرکت درآوردن خورشید، یاد تان هست در مورد گردانه مهر هم مطالبی بود، بگذاریم کنار آن را، می گویند خورشید را این سوسک در آسمان به حرکت در می آورد، از طرفی حورس شده بود نماد خدای خورشید، و از طرفی تصاویری بود که این سوسک یکی از آن خدایانی بود که در حال حمل خدای خورشید است، باز هم توضیح در این خصوص دارید یا نه؟ بله این خپری خدای خورشید است در کتاب مصر باستان، هم هست، شارلوت بوت، برگردان علیرضا بهارلو، این تصویر را ببینید، تصویر همین سوسک در آن هست روی جلد کتاب، خب برویم سراغ متن کتاب ایشان آمده در این کتاب در صفحه 184، در مورد خدایان مصری می گوید می گوید که

خدایان مصری مثل انسان ها در طول زندگی شان نقش های متعددی را ایفا می کردند و صفات و ویژگی های مختلفی داشتند این مسئله به این معنا است که خدایی واحد می توانست به اشکال و روش های متفاوتی نمود پیدا کند، برای مثال رع خدای خورشید به چهار شکل مختلف نمودار شد که این مسئله به زمان در طول روز بستگی دارد

مصر باستان، شارلوت بوت، برگردان علیرضا بهار لو، ص 184

یکی از آنها خپری است، پس خپری یک نماد از رع است، رع چیست؟ رع همان است که کمبوجیه و داریوش گفتند ما پسر رع هستیم، یکی از نمادهای رع همین خپری است، حالا خپری چیست؟

سوسک سرگین غلتان (یا انسانی با سر سوسک) نماینده خورشید به وقت طلوع

گفته بود این می چرخاند خورشید را به حرکت در می آورد این سوسک سرگین غلتان، سرگینش را می گرداند، و خورشید هم موقع طلوع انگار باید یک محرکی داشته باشد و آن محرک همان خپری است، اینجا دیگر می گوید خپری اصلاً یکی از نمادهای رع است، برای مثال رع خدای خورشید به چهار شکل مختلف است که یکی از آنها خپری است، صفحه بعد، صفحه 194،

جُعل (سرگین غلتان) موجوداتی مانند سوسک هستند که با خدای آفتاب در ارتباط بودند و امید حیات جدید و رستاخیز می دادند

مصر باستان، شارلوت بوت، برگردان علیرضا بهار لو، ص 194

آمده است دو تا پادشاه هخامنشی، حداقل قطعی اش که دیگر براساس متن کتیبه وجاهورسنه خود کمبوجیه است و داریوش هم باید باشد بخاطر اینکه جانشین کمبوجیه می شود عملاً، اینها می گویند ما فرزند رع هستیم، یکی از نمادهای رع می شود خپری، خپری می شود سوسک سرگین غلتان، تا اینجا مطلب تمام شد؟ نه باز یک مطلب دیگر از همین کتاب اساطیر مصر نشان بدهیم به جمع بندی می خواهیم برسیم ورونیکا ایونس، صفحه 35 یک توضیح اینجا آمده در این کتابی که ترجمه شده، این سوسک را اینجا گذاشته، این هم همان کشتی خدایان است، می گوید:

شو خدای سپهر و هوا با زورقی که میلیون ها سال است آن را بر روی دست نگه داشته است

اساطیر مصر، ورونیکا اینس، ص 35

معمولاً در نگاره هایی که دارد می آید در کتیبه ها و نگاره های مصر باستان روی سرش همان نماد برخاسته ای دارد

شو از زمان آغازین و زمان خدایان بزرگ بدین کار مشغول است و هم با این زورق است که خورشید روز بر آسمان و شب در زیر زمین سفر می کند

اعتقاد به گردش خورشید دور زمین داشتند و زیر زمین

خورشید در بامداد خپر و سرگین غلطانی است که نماد برخاستن خورشید است در این تصویر خدا بانوی آسمان

آمده خورشید را روی دست گرفته، خورشید را از خپر می گیرد، این خورشید است در تصویر، این هم خپر است، همان سوسک سرگین غلتان است، محرک این خورشید همین سوسک است، ارتباط سوسک با خورشید یک ارتباطی است که بعدها درهم آمیخته می شود، چه وقتی؟ این دوره هم دوره ای نیست که ختم به فتح مصر می شود، این نماد حیات بودن و اینها یکسری اسکن است که من از آن یک مقدار می گذرم، ادغام بین آن نماد شاهین و بال  و حورس با این خپری که نماد رع است، نماد خورشید است، نماد بالا آمدن خورشید است، یک پدیده ای را به وجود آورده در برخی از نگاره ها که در آنها این سوسک با این بال همراه است، یا بال، بال های همین سوسک است که باز کرده، یا بال، بال های حورس است، یا عقاب یا شاهین است که سوسک در وسط آن قرار گرفته است، تصاویر را از این کتاب ببینیم، رازهای نهفته در مومیایی ها، نویسنده جیمز پاتنام، مترجم محمد صادق شریعتی، تصویر را ببینید که البته یک مقدار سانسور کردیم، یکسری تصاویر را بخاطر اینها امشب نمی توانیم نشان بدهیم، صفحه 30، این وسط سینه این نماد این زن مصری چیست؟ تاج گل دارد و گوشواره طلا دارد گردنبند مهره دار دارد و سوسک بالدار، این نماد بالدار بودن خالی نبوده، خیلی گوی خالی نبوده که دو تا بال باشد یک گوی خالی وسط آن باشد، این سوسک وسط آن بوده، اصلاً به بد ریشه هایی دارد می رسد برخی از موضوعات، تصویر بعدی یک جعبه مومیایی است، اینجا گفته این همان سوسک بالدار است، دقیقاً همان سوسک سرگین غلتان خورشید را نگه داشته بالای سر خودش، خورشید دیگر این وسط نیست که شما بگویید این بال ها در وسطش حلقه آن خورشید است، خورشید دیگر بیرون است سوسک در وسط قرار گرفته؛ تصویر دیگر، اینجا را ببینید خیلی واضح است، صفحه 37، سوسک سرگین غلتان که این وسط قرار گرفته و اینها بال های سوسک است، نوشته بال های سوسک از جنس سرامیک، این بال ها در وسطش سوسک قرار می گیرد، ادغام حورس و ادغام خپری یا خپرا می شود همین نماد و اینها همه قبل از این است که مصر بخواهد فتح شود، تکامل نماد قبل از فتح مصر است، پس فقط یک گوی بالدار نیست که بگویید یک گوی خالی بوده، بعد مصری ها جای آن را خالی گذاشتند هخامنشیان بیایند هرچه دوست داشتند آن وسط بکارند، نه واقعاً اینطور نبوده، این نماد سوسک است، حالا این سوسک بعضی اوقات بال های خودش باز است، بعضی وقت ها این بال ها ملحق شده به او، صفحه 43 این کتاب، باز این سوسک سرگین غلتان در وسط این تصویر با توضیحات خود این کتاب این وسط وجود دارد، روی قایق مقدس هم هست، تصویر بعدی، اینجا را ببینید این آویزش هست، آویز سوسک نشان، یک آویزی که بال های این سوسک اینجا باز است، یک مقداری این مدل بال که روی بالا آمده، متمایل به بالا شده هم بر روی برخی از گوشه های اهرام دیده می شود و هم در تمدن آشور نمونه هایش دیده می شود که بال ها به این شکل است، خب پس وسط آن خالی نبوده، بله برخی از تصاویر این نیست، منتهی این بعد از جا به جایی ها است، آن تصویری که در مصر زیاد هم دیده می شود، تصویری است که نشان می دهد که حالا شاید بال حورس باشد، یا شاهین باشد یا عقاب، جدای از حورس، در آنجا این علامت سوسک بوده، اصل و ریشه ای که برگردیم به عقب به مصر می رسیم یک مقدار عقب تر برویم از لحاظ تکاملی این سوسک وسط این نماد قرار گرفته، خورشید بالا و بیرون از این نماد است، حالا من می خواهم چند تا تصویر هم از سایت موزه بریتانیا به شما نشان بدهم، که چقدر این سوسک پر تکرار است و چقدر در جاهای مختلفی بکار برده شده و اتفاقاً خیلی واضح است، این سایت موزه بریتانیا است، من می آیم در بخش گالری خپری را جست و جو می زنم، وقتی که خپری را شما جست و جو بزنید، اسم سوسک را من زدم، من چیزی جز اسم سوسک نزدم، این نمادی که آمد چیست؟ آیا این نماد همان نماد فروهر نیست که تکامل پیدا کرد، خیلی واضح ما می توانیم عکس ها را باز کنیم باهم ببینیم، اصلاً شما بروید سایت موزه بریتانیا ببینید همین بخش کلکسیون آن و در بخش کلکسیون خپری را جست و جو بزنید KHEPRI این تصاویری که می آید خیلی واضح است که این نماد چیست، خپری ما جست و جو زدیم، این هم نماد، حالا در تصاویر دیگری هم استفاده شده، نمادهای دیگری هم از این آمده کنارش که ملاحظه می فرمایید، یا تصویر دیگری که ما جست و جو زدیم، ببینید همین نماد است، خپری من جست و جو زدم فروهر دارد می آید، بخاطر اینکه برداشته شده است، تکامل پیدا کرده از همین نماد سوسک بالدار است؛ این یک سنگ نگاره دیگر است در موزه بریتانیا، و همینجا این خپری، خورشید را گرفته در دست خود، اینجا استفاده شده، بعضی از اینها قبل از آن تکامل اصلی هستند، بعضی هایشان نه تکامل پیدا کردند، این تصویر را ببینید این یک نمونه ای از مومیایی ها است و آن کالبد مومیایی طراحی شده است روی این بدن تصاویر زیادی نگاشته شده، به تصویر کشیده شده، نماد های مختلفی هست، همین بدن را که نگاه می کنید می آیید روی این بدن می بینید باز روی همین زورق خدایان شما چه می بینید اینجا؟ همان خپری را می بینید، تصویر بعد خپری جست و جو زدم، این هم خپری با همان بال های باز که البته این دیگر صنعت دست است و ساخته شده دست است، تصاویر مختلف از همین خپری است که این بال ها باز و آمده در همین مومیایی ها استفاده شده؛ یک کتابی است معروف به کتاب خدایان، برخی از تصاویر و عکس هایی که می بینیم از آنجا است، منتهی من می خواهم بیایم کتاب خدایان را هم یکسری صفحاتش را نشان بدهم، شما همین زورق و کشتی خدایان را که نگاه کنید خپری را این وسط می بینید، خیلی موجود مهمی محسوب می شده، یعنی توهین برداشت نکنید، که توهین شده گفتیم فروهر احتمالاً یک ریشه این چنینی در تصویر دارد، مصری بودن آن را که ثابت کردیم، قطعی است و اصلاً تردیدی در آن وجود ندارد، ولی در خود مصر به کدام نمادها بر می گردد، به حورس ممکن است برگردد، به خپری که بال هایش باز است ممکن است برگردد، که اینها تطابق روی هم در دوره ای پیدا کردند باهم یکی شدند، یعنی این همان سوسک است بال ها را باز کرده، که اگر کمبوجیه و داریوش خودش را فرزندان رع بدانند، اتفاقاً یکی از نمادهای رع همین سوسک است، همین خپری است؛ تصویر دیگری را باهم ببینیم، اینجا را هم ملاحظه می فرمایید، باز اینجا روی همین کشتی زورق خدایان باز این را ملاحظه می فرمایید، این همین سوسک است، کتاب مردگان، روی برخی از این ورق های پاپیروس که هست اینها از همان کتاب مردگان است، تصویر دیگری را باز باهم ببینیم، این هم باز همان سوسک است، باز روی همین زورق یک دانه فقط سوسک نشسته، تصویر بعدی را هم باز می شود پیدا کرد، همین خپری را در این تصویر، حالا دیگر اینها تکه های پاپیروس کتاب مردگان است که باقی مانده است، اگر بتوانید یک مقدار وقت بگذارید روی این عکس هایی که در موزه بریتانیا بوده اینترنت خوبی داشته باشید خیلی تصاویر با کیفیتی می توانید ببینید، اینجا باز روی زورق خدایا باز این خپری و سوسک هست؛ تصویر دیگری را باهم ببینیم باز اینجا وجود دارد این خپری، من فقط دارم از سایت موزه بریتانیا نشان می دهم به شما، تصویر بعدی در  اینجا است، باز خپری را شما اینجا می بینید، تصویر بعدی که با همدیگر قرار است ببینیم هم باز دیگر خیلی واضح است، این سوسک اینجا خورشید و این دو بالی که، می خواهم بگویم سه تیکه است بال فروهر اینجا هم سه تیکه آورده، این یک باید بگوید گفتار نیک کردار نیک، پندار نیک، این هم وسطش هست، اگر به آن تفسیر بخواهیم بگوییم، تصویر بعدی این باز همان سوسک هست منتهی اینجا بال هایش باز نیست، برای طلسم و جادو بیشتر استفاده می شده از این روش سنگ، تصاویری هم هست که زیر این دعا ها و جادو هایی را یا گزارش هایی را می نوشتند، تصویر دیگر را ببینید، این را شاید الآن نگاه کنید بگویید  از کجایش دارید می گوید، ولی من زوم می کنم ببینید کجا این را پیدا کردیم، این هم این وسط، این سوسک وسط تصویر هست، همان خپری است، البته من به تنهایی خپری جست و جو نزدم، من جست و جو زدم در سایت موزه بریتانیا مصر و براساس مصر گشتم اینها را پیدا کردم، واقعاً وقت برد، این تصویر را هم ببینید، جالب است، همین وسط تصویر، سوسک وهر یا فروهر، قبل از فروهر شده، سوسک وسط آن هست، خپروهر مثلاً، اینجا دقیقاً تصویر را دارید می بینید با بال های باز، نمادی که تکامل پیدا می کند و می شود فروهر، باز در تصویر دیگر سوسک را اینجا می بینیم، حالا بعضی جاها بال ها بسته است، بعضی جاها بال ها باز است، باز جای دیگر هم بخواهیم ببینیم روی این زورق و  اینها باز می توانید این خپری را ببینید این بالا باز هست، این نماد هم شبیه به همان نماد کتیبه کانال سوئز است که باز طراحی شده، تصویر بعدی باز نمادی است از همان بال هایی که بالای کتیبه ها به کار برده می شده است، زورقی که وجود داشته، خدایان مختلفی که به تصویر کشیده می شدند، اینجا هم باز می بینید تصویر را، خپری اینجا هست؛ من می خواهم روی کتاب مردگان یکی دو تا مطلب می خواهم نشان تان بدهم، این کتاب مردگان، برخی ها آمدند فقط تصاویر را گذاشتند، برخی توضیحاتی در مورد آن دادند، این یکی از همان کتبی است که براساس همان کتاب مردگان هست، در مورد آن یک جست و جو بزنید  این پاپیروس هایی که با مرده ها دفن می شده، شایعاتی در مورد  این کتاب هم مطرح است گاهی در فضای مجازی، من در جاهای مختلف این کتاب می توانم به شما این خپری بالدار را نشان بدهم، ببینید، مثلاً اینجا بالدار طراحی شده، یک جاهایی روی سر انسان طراحی می شود، یک جاهایی هم اینطور بالدار است، که ظاهراً این بالدار ماندن بعد از آن جریان هلیوپولیس است، باز در این کتاب مردگان شما اینجا هم می توانید ببینید، اینجا دیگر روی سر طراحی شده، اینجا بالدار نیست، باز صفحه دیگر از این کتاب را نشان بدهم، چون فرصت کم است می خواهم رد شوم از یکسری صفحات، این مثلاً خیلی واضح است، این را ببینید، در این صفحه خیلی جامع است، هم همین خپروهر را نشان می دهد، یا سوسک وهر، که بال های باز دارد، در همین تصویر هم اینجا در کادر می بینید، اینجا روی سر طراحی شده، پس این خپری هم ممکن است اینطور طراحی بشود با بال های باز، و گاهی هم روی سر قرار داده بشود، که اینجا در یک تصویر هر دو تا را می بینیم، ظاهراً این تکامل پیدا کرده این تصویر می تواند باشد، که اینجا روی سر هم وقتی گذاشتند، با بال گذاشتند روی سر، و چندین جای دیگر کتاب هم، همچین تصویری آمده است.

ریشه فروهر رسید به مصر، در مصر شهری است به اسم شهر خورشید هلیوپولیس، هلیوپولیس چند عنصر مهم دارد، یکی آن 9 خدا هستند، خدای خورشید هست، حورس هست و خپری است، و خپری نماد رع و یا خدای خورشید است در موقعی از روز، که اینها با همدیگر ادغام می شوند، و تبدیل می شوند به یک سوسک که این سوسک نماد آفرینش مجدد هست، نماد حرکت دادن خورشید هست و دارای بال می شود، این سوسک دارای بال، سوسک برای مصری ها خیلی مهم بوده و مقدس بوده، وقتی وارد سرزمین عربستان می شود، وارد تیماء می شود، آن سوسک را ما دیگر فعلاً نمی بینیم، در آثاری که ما توانستیم پیدا بکنیم، ولی بال ها باقی می ماند، بعد از شمال شبهه جزیره وارد منطقه بابل که می شود تفاوت های دیگری را پیدا می کند، وارد آشور می شود بال ها حالت دیگری را پیدا می کنند، مادها استفاده هایی از آن احتمالاً داشتند، و در بابل ترکیبی از اینها استفاده می شود، و نبونید از اینها استفاده می کند، بابل فتح می شود توسط کوروش، مصر فتح می شود توسط کمبوجیه، و داریوش هم در آنجا حکومت می کند، یک اساسی از این شکل که در اصل ریشه و اساس آن می تواند به همین سوسک برسد که بالدار هم بوده، نماد ترکیبی بوده، یک اساسی از اینها توسط آن سربازان مصری، توسط آن اسرای مصری یا هنرمندان مصری که به ایران آورده شده بودند در کتیبه های شاهان هخامنشی کنده کاری می شود، تصویر نگاری می شود، ثبت می شود و این تبدیل می شود به یک نماد برای زمان هخامنشیان، که البته نماد اهورامزدا هم هست، بعدها یعنی اخیراً به معنای فروهر و نماد فروهر هم بکار برده می شود؛ مسئله دیگر که در مورد این موضوع بود ما به آن مفصل پرداختیم همان اسم فروهر بود، اسم اهورامزدا بود، هر دو تای اینها را آمدیم پرداختیم ریشه هایش را گفتیم، این هم تصویر بود، یک جمع بندی کلی بکنم و یک نکته دیگر که امشب باید خدمت تان عرض بکنم، داشتم فراموش می کردم که باید به شما بگویم، اسم اهورامزدا، عنوان اهورامزدا از کجا آمده بود؟ از شرق ایران آمده بود، از منطقه هند آمده بود، آن ریشه ای که ما خدمت تان عرض کردیم، مستندات آن را هم خدمت تان نشان دادیم، تصویر از غرب آمده، اما در دوره هخامنشیان اینها با همدیگر به عنوان اهورامزدا و این تصویر با همدیگر ادغام شدند، اگر من بخواهم برای کسانی که بخواهند تحقیق بکنند، پژوهش بکنند، کارهای تاریخ بکنند، کارهای اسطوره ای بکنند، خدایی که تصویرش از غرب آمد، خدایی که از مصر آمد، خدای حورس بود که خدای خورشید بود، و خدای خپری بود که آن هم خدای خورشید بود، باهم ادغام شده بودند، و ریشه ای هم که از سمت شرق می آید به عنوان نام برای اهورامزدا، یک ریشه مهر پرستانه می تواند داشته باشد، برخی که اصلاً گفتند اهورامزدا را که زرتشت آورد، همان مهر را آورد این شکلی کرد، یک نماد از غرب و یک مفهوم از شرق ادغام می شوند باهم در ایران در دوره هخامنشیان و از آن  استفاده می شود، گاهی هم این اتفاق افتاده یعنی، اینگونه نیست که شما بگویید کسی که یک مفهومی را وضع می کند لزوماً شکل و نماد آن را هم وضع می کند، نه گاهی مفهوم از جای دیگری گرفته می شود، و شکل و نماد از جای دیگری است و اینها با همدیگر ترکیب می شود، همین الآن در صنایع هم داریم، مثلاً یک شیئی تولید می شود بعداً می آیند روی آن شیء یک اسم و یک عنوانی را می گذارند، یک نکته دیگر هم در این وسط باید مدنظر و توجه قرار بگیرد در این بین، بحث همان گوی بالدار است، این بال هایی که از مصر یک سیر تکاملی داشته تا آمده است به بابل و به ایران رسیده، گاهی وسط آن شما فقط یک گوی می بینید و یک گوی خالی است، بعضی می گویند این حلقه فلان هست و خورشید هست و چه هست، بله این رفت و برگشت ها اتفاق افتاده، این خلاء بین بال ها گاهی پر شده، گاهی اصلاً خود سر حیوان گذاشته شده آنجا و این بال ها خودش شده یک حیوان، مثل همان که در مصر در برخی از نگاره ها وجود دارد، ولی یکی از دوره هایی که در هلیوپولیس اینها تلفیق می توانند بشوند باهم که هر دو نماد خورشید هستند و نماد زایش و رویش و اینها، همان است که خپری در وسط این بال ها قرار می گیرد، حالا یکی از ریشه ها هم هست، ما نمی گوییم تنها ریشه اش این است، بال ها قدمت بیشتری دارند، طبیعتاً در مصر؛ اما به هر شیوه و به هر شکلی که باشد، اصل و اساس این، اصل و اساسی مصری است.

ما امروز خدمت آیت الله علوی بروجردی رسیدیم، آیت الله علوی بروجردی قبلاً نکاتی را فرموده بودند در مورد بحث کوروش و منشور کوروش، که منتشر هم شد، یک بخشی از همان کیلیپی بود که ایشان دیدار داشتند با جناب آقای موبد اردشیر خورشیدیان، ایشان گفتند ما از کوروش تجلیل می کنیم از استوانه کوروش تجلیل می کنیم و بقیه به ما خورده می گیرند و ایراد می گیرند، و یک توییتی هم در چند روز گذشته منتشر شد از ایشان که سایت های خبری هم آمدند و پخش کردند؛ توییت معنادار صفحه منتسب به آیت الله علوی بروجردی درباره منشور کوروش، سایت هایی که جهت گیری شان از لحاظ سیاسی مشخص است، آمدند پرداختند به این توییت، که ایشان اینجا آمده است گفته است (منشور کوروش یک بیانیه ای است که در سازمان ملل به رسمیت شناخته شده است و حقوق بشر را در دنیا مطرح می کند، یعنی حقوق اقلیت های غیر حاکم در کشور را بیان می کند اینکه تمدنی در  آن روزگار به حقوق اقلیت ها توجه داشته است نشان می دهد که در گذشته ایران دیدگاه وسیعی وجود داشته است). خب ایشان این توییت را زدند، بعد نکاتی از ایشان منتشر شد اخیراً که در مورد بحث بهائی ها بوده، آن قضیه بهائی ها و مسائلی که از ایشان منتشر شده بود را بزرگواران و بزرگانی، مراجع عظم تقلید آمدند به آن پرداختند و نکاتی را فرمودند، بنده همین امروز چند ساعت قبل از برنامه خدمت آقای علوی بروجردی رفتم که نکاتی را خدمت ایشان عرض کنم، چون یقین داشتم که این حرف، حرف دقیقی نیست، این سخن، سخن درستی نیست و گردن بنده است که بروم تذکر بدهم، من خودم را خادم می دانم برای یک مرجع تقلید، مرجع تقلیدی که مقلدانی داشته باشد و ایشان بخواهد حافظ دین باشد، تلاش او در حفظ دین باشد، تلاشش برای حفظ واقعیت ها باشد، تلاشش برای حفظ انسجام درست مردم باشد، منتهی آنچه که لازم است ما گفتیم خدمت ایشان برویم عرض بکنیم در کمال ادب و احترامی که برای یک کسی در این جایگاه قائل هستیم، بنده خدمت ایشان رفتم، حالا کسی می خواهد خوشش بیاید کسی می خواهد بدش بیاید، واقعاً برایم هیچ اهمیتی در اینجا ندارد چون تصمیم خودم را گرفته بودم و این کار را باید انجام می دادم یعنی بر گردن خودم می دیدم همچین چیزی را، خدمت ایشان رسیدم و نکاتی را در مورد ترجمه منشور عرض کردم خدمت شان، و عرض کردم که شما این مطالبی که می فرمایید ما اینها را کار کردیم، ترجمه هایش، اینها مطابق نیست با آنچه که ادعا می شود و قبلاً هم ادعا شده است، ایشان در اواخر بحث شان فرمودند حالا این ترجمه ها را بیاورید ما اگر خواستیم به دقت یک جایی ارجاع بدهیم، از ترجمه ها و مطالبی که شما برای ما می آورید باشد که شما کار کردید روی این مسئله، اما ایشان دو تا نکته را گفتند، ایشان گفتند که یک من هدفم از گفتن همچین مطلبی این بوده است که اولاً منبع را گفتند از کجا به گوش شان رسیده، خب منبع اصیل نبود یعنی ترجمه درستی نبود، و بعید می دانم که خود  ایشان با آن دقتی که لازم باشد این منشور را خوانده باشند، کار شان هم این نیست که بخواهند بنشینند کل منشور کوروش را بخواهند مرور بکنند کلمه به کلمه، ترجمه های مختلف و عبارت های مختلف را ببینند، فرمودند که یک من هدفم این بوده که بگویم ایران قبل از اسلام این نبوده که بگوییم هیچ چیز نبوده، حرف درستی هم هست، و به دید خصم نباید به ایران قبل از اسلام نگاه کنیم، اینکه ایرانی ها آمدند اسلام را پذیرفتند خودشان صاحب تمدن بودند که پذیرفتند، در عین حال بی  عدالتی هایی که در دوره ساسانی واضح و مشخص بوده و وجود داشته، نکات این چنینی را فرمودند و کلیاتی را در این خصوص فرمودند ایشان، که فکر می کنم یک مقداری اگر  این حرف ها سوء تفاهمی باشد و اینها با آن حرف ها یک بخشی از آن رفع می شد، اما  اصرار من این است که به منابع اصیل باید مراجعه کرد، یک تعدادی از جوان ها نه سوء استفاده بکنند از حرف بزرگواران، و نه اینکه جهت گیری یک جهت گیری باشد که طرف را بخواهد به اشتباه بیندازد، البته ایشان هم تصریح کردند در صحبت های شان، ایشان البته فرمودند که آقای علامه طباطبایی مثلاً کوروش را ذوالقرنین دانستند و ایشان فرمودند که ما همچین اعتقادی نداریم که کوروش ذوالقرنین بوده است، فکر می کنم یک مقدار مسئله بیشتر واضح و روشن شد که ما خدمت ایشان رفتیم وظیفه ما بود ایشان هم اجازه دادند ما خدمت شان باشیم و مطالب مان را عرض بکنیم؛ نکته بعدی در مورد بهائیت و آن نکاتی که از ایشان پخش شده بود و منتشر شده بود، ایشان فرمودند هرچند متفاوت با آن موضوع در فضای مجازی بود و انتشاری که در فضای مجازی پیدا کرده بود و بازتابی که از صحبت های ایشان در فضای مجازی بود، بنده حقیر را بخصوص که بعدش آمدند باز تأمل کردم فکر کردم در مورد بهائیت با آن نکاتی که ایشان فرمودند من قانع نشدم حالا شاید یک کسی بگوید که نباید حتماً شما قانع شوید ولی من قانع نشدم بزرگواران دیگر در سطح بسیار بالاتری ورود پیدا کردند، حضرت آیت الله مکارم شیرازی، آیت الله طبسی ورود پیدا کردند به این مسئله و دارند به آن می پردازند، من دیدگاه شخصی خودم را در این مسئله گفتم، بالأخره ما بحث فرق و مذاهب را سالها است داریم کار می کنیم در فضای دانشگاه و در فضای رسانه، برای من آن بخش قانع کننده نبود، اگر استدلال دیگری ایشان دارند بحث دیگری است و جای خودش را دارد، خدمت ایشان رسیدیم حالا آن جلسه را هم اگر دفتر شان خواستند منتشر بکنند، آن نکاتی که بنده گفتم و بعدش دیگر ایشان فرمایشات خودشان را داشتند.

ممنونم از شما که همراه ما بودید، این هم یک گزارشی از مسئله بود که خدمت تان عرض کردیم، جاهای دیگر هم لازم باشد بنده می روم و نکاتی را اگر لازم باشد برای تصحیح یک عملکرد برای اصلاح یک فکر اینها را من خواهم گفت و  ابایی نداریم از اینکه همچین کاری را بکنیم و آنهایی که به دنبال حق و حقیقت هستند در هر رویکرد و جایگاهی که باشند، طبیعتاً استقبال می کنند از اینکه یک کلامی اگر احساس بکنند مستند هست، مستدل هست و حق هست شنید شود و ان شاءالله که اشتباهات ما توسط گوشزد های علمی و دلسوزانه اصلاح بشود ان شاءالله، ممنونم از شما این هم ریشه بحث تصویر فروهر که به مصر رسید و گشت و گزاری هم در این تصاویر مصری با شما داشتیم، یکسری اسکن های دیگری ماند که اصلاً نرسیدیم که بخواهیم به آن بپردازیم، که اینها می ماند برای بعدها اگر خواستیم ان شاءالله استفاده بکنیم و کتاب ها و فیش برداری ها شده، زیاد از این فیش های ما که حتی تصویر کتاب آماده شده بود باقی ماند که مورد استفاده در برنامه قرار نگرفت، این بود آنچه که قرار بود این قسمت تقدیم حضور شما بکنیم، در جلسات بعد باز به سؤالات می پردازیم، 10 سؤالی که پرسیدیم، یکسری سؤالات را به صورت ویژه می خواهیم بپردازیم، بعضی از آنهایی که پرداختیم شاید دوباره به آن بپردازیم، خب طبیعتاً محرم هم ممکن است از لحاظ برنامه تاریخ بدون روتوش یک وقفه ای وجود داشته باشد یا همان ایام غدیر ولی فصل سوم ادامه دارد خدمت شما خواهیم رسید. یکی از این آقایان گفته بود فاصله فصل دوم و سوم، آقای حسینی ترسیده بوده و برنامه نیامده، دیدیم که روی خط هم آمدید مثلاً چه گلی به سر خودتان و دوست تان زدید که مثلاً آنجا ما می ترسیدیم بیاییم، کار های ما همیشه ادامه دارد، هر جایی که لازم ببینیم هستیم، در فضای دانشگاهی مختلف، در فضای گروه های فکری و دانشجویی و حتی طلبه ها هستیم، مرتب هم قم می آییم و دوره می گذاریم برای طلبه ها برای سربازان هم برنامه می گذاریم برای اعضای کادر هم دوره می گذاریم، کلاس دایم و جلسه می گذاریم، مرتب و مفصل بیشتر از اینکه شما فکرش را بکنید، این برنامه یکی از خروجی ها است، ادامه هم دارد، و شما فکر کنید ما آن دوره محرم نبودیم، از شما ترسیده بودیم، باشه ترسیده بودیم اصلاً شما اینطور برداشت بکنید، خیلی خوب است خیلی موفق بودید شما و دیدیم که چطور پاسخ علمی دادید؛ ممنونم از شما متشکرم از اینکه با ما همراه بودید در پناه حق باشید یا علی مدد خدا نگهدار.


تاریخ بدون روتوش - بازخوانی نو از آیین زرتشت و ایران باستان>

تاریخ باستان فروهر اهورامزدا نماد ها کتیبه های هخامنشیان ایران پارس خدای داریوش خدای خورشید نماد مصری