سایر قسمت ها
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی

قسمت هفتاد و چهارم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی
عناوین بحث: (پاسخ به شبهات، امر به معروف، نهی از منکر، جهاد، قیام، تشکیل حکمت، حرکت امام حسین (علیه السلام)، خلافت و امامت)


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: راه روشن (نقد دگر اندیشان شیعی)

عناوین بحث: (پاسخ به شبهات، امر به معروف، نهی از منکر، جهاد، قیام، تشکیل حکمت، حرکت امام حسین (علیه السلام)، خلافت و امامت)

 

تاريخ: 10/ 5/ 1402

استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی

مجری: آقای محمد تقی غضبانی

مجری:

بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ أللّهُمَّ صَلِّ عَلی مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّيِّبِينَ الطَّاهِرِين‏ السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلَاي‏ یَا أبَا عَبْدالله، السَّلَامُ عَلَيْكَ يَا مَوْلَاي يَا صَاحِبَ الْعَصْر وَالزَمَان. بینندگان عزیز سلام از شبکه جهانی حضرت ولی عصر با برنامه راه روشن در خدمت شما هستیم.

همچنان در ایام عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین هستیم این روزها و این شب ها را تسلیت عرض می کنیم و از خدای متعال خواستاریم که تحت عنایت آقا ابا عبدالله و صاحب عزای این روزها حضرت امام عصر توفیق تان روز افزون و عزاداری هایتان مقبول درگاه الهی باشد.

در این برنامه راه روشن همچون برنامه های گذشته افتخار این را داریم از محضر کارشناس محترم برنامه جناب حجت الاسلام والمسلمین آقای دکتر ابوالقاسمی بهرمند می شویم و استفاده می کنیم استاد سلام و عرض تسلیت دارم.

استاد ابوالقاسمی:

و علیکم السلام ورحمة الله

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ  الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعالَمِين‏ السَّلَامُ عَلَى الْحُسَيْنِ وَ عَلَى عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ وَ عَلَى أَصْحَابِ الْحُسَيْنِ صَلَوَاتُ اللَّهِ عَلَيْهِمْ أَجْمَعِين‏

ایام سوگواری اهل بیت را خدمت همه بزرگواران تسلیت عرض می کنم ان شاء الله عزاداری های ما توانسته باشد مرهمی هرچند کوچک بر قلب داغدار بقیة‌ الله الأعظم بوده باشد.

مجری:

عزیزان بیننده برنامه راه روشن همان طور که مستحضر هستید موضوعی که داشتیم بحث قیام در عصر غیبت آقا امام عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف) بود.

 در واقع کسانی که در لباس دین یا با شمایل خاصی خودشان را به عنوان متدین مخالف این بحث هستند چه آن های که مغرض هستند و چه آن های که شاید نظرشان بر این بوده نظرات این آقایان را نقد و بررسی می کنیم.

این که آیا قیام در عصر امام عصر، جایز است یا خیر و مباحثی که جناب آقای ابوالقاسمی در سه رده متعدد ارائه فرمودند و بهرمند شدیم. اگر دوستانی که در جریان نیستند می توانید به آرشیو برنامه مراجعه کنید برنامه را از ابتدا ببینید. حضرت استاد در خدمت شما هستیم.

استاد ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم غیر از آن هفته آخری که خدمت بزرگواران بودیم و یک پرسش و پاسخی از طرف یکی از عزیزان اهل سنت با گرایش سلفی به اصطلاح (سلفی زده) مطرح شد و پاسخش را دادیم. روال مان در این برنامه این بود که به سوالات درون شیعی بیشتر بپردازیم. مطالبی گروهی از کسانی که شیعه هستند با مدل های مختلف مطرح می کنند.

آخرین مرحله رسیدیم به شبهاتی که در مورد ولایت فقیه و یا در مورد تشکیل حکومت اسلامی مطرح می شود. آخرین بخشی که مطرح کردیم گفتیم چهار دسته روایت در باب نهی از منکر است. یک دسته روایاتی بود می گفت نهی از منکر در مورد حاکمی که تحمل ندارد این جا ممنوع است نباید انجام شود، گفتیم این روایت اصلاً با مبنای شیعه سازگاری ندارد نه با قیام سید الشهداء، نه با رفتار حضرت ابوذر، نه با رفتار دیگر بزرگواران!

دسته دوم می گفت اگر جایی نمی پذیرند واجب نیست گفتیم با ما منافاتی ندارد. دسته سوم روایاتی بود که می گفت شما در باب نهی از منکر هیچ ضرری نخواهید دید اگر بنا باشد بمیری اجلت به خاطر نهی از منکر نمی رسد. اگر بنا باشد روزی به تو برسد آن روزی به خاطر نهی از منکر قطع نمی شود پس ترس نداشته باش.

دسته چهارم خودمان را آوردیم و طرف مقابل که همه این سه تا را یک کاسه کرده بود به عنوان روایات نهی از منکر مطرح کرده بود که آقا نباید حاکم را نهی از منکر کرد اصلاً دسته چهارم را نیاورده بود آن ها روایاتی بود مرتبط با این که در آخر الزمان باید نهی از منکر کرد و نهی از منکر حاکم حتی داشت و روایاتی جدی در مورد نهی از منکر وجود داشت.

در یکی از کانال ها آمده است در امر به معروف و نهی از منکر ایمنی از ضرر شرط است حدیث اول، دوم، سوم و چهارم این روایت ها را ما مطرح کردیم و همه اش را گفتیم. این کانال یک کانالی است مثل بقیه کانال هایی که در این زمینه فعال هستند یکی از آن کانال های است که می گوید شما حق تشکیل حکومت ندارید چرا؟ چون در مورد حاکم نباید نهی از منکر انجام بدهید.

اما یک عبارتی به شما نشان بدهم تا برای شما مشخص بشود آیا واقعاً این گونه افراد دنبال حق و حقیقت هستند یا دنبال چیز دیگری هستند؟ عباراتی دارد در مورد عدم مشروعیت قیام و انقلاب، حرکت سید الشهداء قیام مسلحانه علیه حکومت نبود. بررسی حرکت سید الشهداء آیا فسق علنی حاکم مجوز جهت قیام علیه او می باشد؟ آيا ظلم حاکم مجوز قیام علیه او می باشد؟ ببینیم راجع به ظلم حاکم چه گفته است؟

می گوید، می گویند اگر حاکم و حکومت ظالم باشد و در حق مردم ظلم کند قیام علیه او به نیت جهاد دفاعی واجب یا لااقل جایز است؟ پاسخ: روایات احادیث نهی از قیام و انقلاب تصریح دارند که قیام علیه حاکم جائر و دولت ظالم ممنوع است.

بعد پایین تر می آید روایتی را مطرح می کند (بزرگواران خوب دقت کنند) در همان کانال است

«فَإِنِ اتَّعَظُوا وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ- إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا وَ لَا مُرِيدِينَ بِظُلْمٍ ظَفَراً»

حتی اگر شما رفتید نهی از منکر و جهاد هم کردید، اما حق طلب سلطنت ندارید. همین روایتی که ایشان مطرح کرد همین روایت از کافی می خواهیم بیاوریم. همین کانال روایت را هم دیده است از اول روایت را هم نیاورده از وسطش آورده «فَإِنِ اتَّعَظُوا» چرا از وسط آورده؟ این که می گوییم این های که این مدل کار می کنند این ها آدم های قطعاً غرض ورزی هستند به خاطر همین است.

یک بار یک شخصی خبر ندارد، خبر ندارد مشکلی ندارد اما یک کسی که خبر دارد چه؟ روایت را ببینیم:

 «بَابُ الْأَمْرِ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيِ عَنِ الْمُنْكَر»

 من آخرین قسمت اشاره به این روایت کردم و بخشی از آن را هم خواندم 

«عِدَّةٌ مِنْ أَصْحَابِنَا»

سند:

 «عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا» دارد.

«عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا عَنْ بِشْرِ بْنِ عَبْدِ اللَّهِ عَنْ أَبِي عِصْمَةَ قَاضِي مَرْوَ عَنْ جَابِرٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ (علیه السلام)»

 بعضی در سند گیر می دهند گفتیم طبق مبنای مرحوم کلینی توثیق اجمالی کل روات را کرده است اگر معارض نداشته باشد بعضی قبول کردند. ولی این آقایان به این ها استناد کردند دیگر نمی توانند بگویند ما این روایت را قبول نداریم أخباری هستند و گرایش اخباری دارند.

«يَكُونُ فِي آخِرِ الزَّمَانِ قَوْمٌ يُتَّبَعُ فِيهِمْ قَوْمٌ مُرَاءُونَ يَتَقَرَّءُونَ وَ يَتَنَسَّكُونَ حُدَثَاءُ سُفَهَاءُ»

در آخر الزمان یک گروهی هستند که تابع شان یا در بین آن ها گروهی می آیند اهل مِراء «یتقرؤن» قرآن را قرائت می کنند «یتنسکون» ظاهراً خیلی اهل تقوا هستند «حُدثاء» جوان هم هستند اما «سفهاء» عقل ندارند.

«لَا يُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْياً عَنْ مُنْكَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ»

چه زمانی می گویند امر به معروف کنید، وقتی که هیچ ضرری نداشته باشد.

آقا خود شما صاحب کانال محترم یا غیر محترم یک بار من دارم با اهل سنتی بحث می کنم از باب قاعده الزام می توانم بگویم آن بخش اول روایت را قبول ندارم بخش آخرش را قبول دارم قاعده الزام است؛ اما تویی که می گویی شیعه اهل بیت هستی و داری با یک شیعه اهل بیت گفتگو می کنی روایتی است خودت هم این روایت را قبول داری اولش را حق داری حذف کنی؟!

دیگر این جا نمی شود شما این روایت را دیدی یا ندیدی؟ صد در صد دیدی. لذا قسمت اول روایت را حذف کردی با این که معمولاً هم روش شان این است که عکس و اسکن روایت را کامل می گذارند اما این جا رسید حذف کرده چرا؟ چون اگر این را بیاورد دقیقاً‌ این روایت ضد مقصودش است می گوید:

«لَا يُوجِبُونَ أَمْراً بِمَعْرُوفٍ وَ لَا نَهْياً عَنْ مُنْكَرٍ إِلَّا إِذَا أَمِنُوا الضَّرَرَ»

فقط زمانی امر به معروف و نهی از منکر را قبول دارند که ضرری نداشته باشد.

«يَطْلُبُونَ لِأَنْفُسِهِمُ الرُّخَصَ وَ الْمَعَاذِيرَ»

برای خودشان دنبال رخصت و عذر هستند نهی از منکر نه، نباید طرف حکومت رفت. اما:

«يَتَّبِعُونَ زَلَّاتِ الْعُلَمَاءِ وَ فَسَادَ عَمَلِهِمْ»

دنبال چه هستند؟ یک عالمی است بزرگ ترین نهی از منکر تاریخ را بعد از ائمه (علیهم السلام) انجام داده است می گویند نه یک فتوایش، فتوای غلط بوده است این، فلان جایش علمش خراب بوده است. آقا تو که اصلاً روایت را تحریف و تقطیع کردی تو دنبال زلّات علماء هستی؟ دقیقاً این روایت بر خودشان تطبیق می کند خیلی عجیب است.

«يُقْبِلُونَ عَلَى الصَّلَاةِ وَ الصِّيَامِ»

رو به نماز و روزه دارند

«وَ مَا لَا يَكْلِمُهُمْ فِي نَفْسٍ وَ لَا مَالٍ»

اما چیزی که ضرر به مال و جان شان نزند

«وَ لَوْ أَضَرَّتِ الصَّلَاةُ بِسَائِرِ مَا يَعْمَلُونَ بِأَمْوَالِهِمْ وَ أَبْدَانِهِمْ لَرَفَضُوهَا كَمَا رَفَضُوا أَسْمَى الْفَرَائِضِ وَ أَشْرَفَهَا»

یک زمانی هم می گویند اگر نماز هم بخوانی جریمه دارد می گوید نه نماز هم نباید خواند این جا نماز دیگر ضرر دارد نمی شود تقیه باید بکنی. روزه هم بگیری ضرر دارد نه روزه هم نباید بگیری.

مجری:

فرقی ندارد آن هم فریضه است این هم فریضه است

استاد ابوالقاسمی:

«إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَام‏ الْفَرَائِضُ»

با این است که بقیه فرایض برپا می شود

«هُنَالِكَ يَتِمُّ غَضَبُ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَيْهِمْ فَيَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ»

آن زمان است که غضب خدا شامل هم فاسق مرتکب گناه و هم مؤمنی که نهی از منکر نمی کند می شود. «فَيَعُمُّهُمْ بِعِقَابِهِ»، خدا همه را شامل عقابش می کند.

مجری:

مباحثی در قرآن کریم آمده است نمونه ای از همین را آورده است هر دو مورد عذاب قرار گرفتند با این که مؤمن بودند علت در روایت آمد چون امر به معروف و نهی از منکر نمی کردند.

استاد ابوالقاسمی:

« فَيُهْلَكُ الْأَبْرَارُ فِي دَارِ الْفُجَّارِ وَ الصِّغَارُ فِي دَارِ الْكِبَارِ إِنَّ الْأَمْرَ بِالْمَعْرُوفِ وَ النَّهْيَ عَنِ الْمُنْكَرِ سَبِيلُ الْأَنْبِيَاءِ»

راه انبیاء است.

«وَ مِنْهَاجُ الصُّلَحَاءِ فَرِيضَةٌ عَظِيمَةٌ بِهَا تُقَامُ الْفَرَائِضُ وَ تَأْمَنُ الْمَذَاهِبُ»

اصلاً‌ فریضه واجب ها به وسیله امر به معروف برپا می شود. امر به معروف نکنید واجبات را نمی توانید برپا بکنید. «تَأْمَنُ الْمَذَاهِب»، این «تَأْمَنُ الْمَذَاهِب» یک جمله ای است که دلالت بر نهی از منکر اجتماعی دارد. مذهب یعنی چه؟ یعنی مسیر رفت و آمد اگر نهی از منکر نکنید مسیرهای رفت و آمد ایمن نخواهد بود چرا؟ یا دزد و غارتگر سر راه می آید آقا نهی از منکرش خطر دارد. این دزد را بخواهم کنار بزنم چطور باید کنار بزنم؟ می گویم آی دزد لطفاً بفرمایید کنار یا باید حکومت داشته باشم؟

چطور می شود جلوی راهزنی نظامند را گرفت؟ جز با حکومت می شود «تَأْمَنُ الْمَذَاهِب» چطور محل رفت و آمد ایمن می شود؟ این از حد بالایش است. اما پایین تر بیاییم یک جوانی در مسیر راه چشم چرانی کند این مسیر دیگر برای بانوان محترمه ایمن نیست. یک نفری خیابان را محل سگ گردانی کند دیگر آن جا برای بچه ها و بقیه مردم ایمن نیست این جا باید چه کار کرد؟ نهی از منکر کرد. آقا ائمه کجا همچنین نهی از منکری داشتند؟ روایت مطلق است همه اش را شامل می شود. خود همین یکی از روایاتی است که دلالت دارد نهی از منکر اجتماعی در موارد اجتماعی داریم هر چیزی که مربوط به امنیت اجتماعی بشود باید در او، امر به معروف و نهی از منکر صورت بگیرد.

«وَ تَحِلُّ الْمَكَاسِبُ وَ تُرَدُّ الْمَظَالِمُ»

مال حلال خواهد شد نهی از منکر نکنیم مال حرام مردم می گیرند مظالم به اهلش بر می گردد.

«وَ تُعْمَرُ الْأَرْضُ»

زمین آباد می شود

«وَ يُنْتَصَفُ مِنَ الْأَعْدَاءِ»

از دشمنان انتقام گرفته می شود

«وَ يَسْتَقِيمُ الْأَمْرُ»

اصلاً حکومت جان می گیرد و پا می گیرد

«فَأَنْكِرُوا بِقُلُوبِكُمْ»

با دل هایتان این باطل را انکار کنید

«وَ الْفِظُوا بِأَلْسِنَتِكُمْ»

و بر زبان تان بیاورید

«وَ صُكُّوا بِهَا جِبَاهَهُمْ»

و با الفاظ تان چهره های آن ها را سیلی بزنید

 این الفاظ باید تند باشد وقتی یک منکر علنی دارد انجام می شود لوس بازی نباید باشد این جا منکر علنی است طرف می فهمد بی عقل نیست نفهمد. در جامعه اسلامی دارد منکر انجام می دهد بله شما راهنمایش هم بکن دلسوزانه هم باشد اما این نباشد که یک طوری صحبت کنم او بگوید نه بابا یک چیزی گفت.

«وَ لَا تَخَافُوا فِي اللَّهِ لَوْمَةَ لَائِمٍ فَإِنِ اتَّعَظُوا»

اگر پذیرفتند

«وَ إِلَى الْحَقِّ رَجَعُوا فَلَا سَبِيلَ عَلَيْهِمْ- إِنَّمَا السَّبِيلُ عَلَى الَّذِينَ يَظْلِمُونَ النَّاسَ وَ يَبْغُونَ فِي الْأَرْضِ بِغَيْرِ الْحَقِّ أُولئِكَ لَهُمْ عَذابٌ أَلِيمٌ»

اما اگر نهی از منکر کردید نپذیرفتند حکومت و یا هر کسی فرقی نمی کند این جا شما حق برخورد دارید.

«هُنَالِكَ فَجَاهِدُوهُمْ بِأَبْدَانِكُمْ»

آن جا برخورد بدنی هم جایز می شود. یک عده می گویند فقط برخورد بدنی، از شیخ مفید فتوا داریم که با اذن امام است. خود امام گفته است در آخر الزمان این کار را انجام بدهید این هم اذن امام شد چه کارش می خواهید بکنید؟

«وَ أَبْغِضُوهُمْ بِقُلُوبِكُمْ»

جمله آخرش چه؟ این ها به این جمله استناد کرده بودند.

«غَيْرَ طَالِبِينَ سُلْطَاناً وَ لَا بَاغِينَ مَالًا»

دنبال سلطنت نباشید پس شما نهی از منکری که انجام دادید دنبال سلطنت و حکومت بودید. جواب: اگر فرض کنیم یک درگیری پیش بیاید بین دو گروه یک گروه فتنه گر و یک گروه دزد و سارق به قول عرب ها حرامی و راهزن و یک گروه از مسلمان ها. این ها هم نهی از منکر کردند آن ها نپذیرفتند این درگیری پیش آمد در درگیری نظامی پیش آمد یکی از آن ها را کشت.

«مَنْ قَتَلَ قَتِيلًا فَلَهُ سَلَبُه‏»

مناقب آل أبي طالب عليهم السلام (لابن شهرآشوب)؛ نویسنده: ابن شهر آشوب مازندرانى، محمد بن على، محقق / مصحح: ندارد ناشر: علامه، ج‏2، ص117

حق دارد اموال خاص مقتول را نه از اموال عمومیش را اگر انگشتر و ساعتی دارد به صورت عمومی از غنمیت به حساب می آيد. چون مسلمان بوده بقیه اموالش برای خانواده اش است اما آن اموالی که با آن در درگیری شرکت کرد یک قمه ای آورده عصایی آورده تفنگی آورده این ها جزء اموال غنیمتی آن کسی که در درگیری با او بود می شود.

یک فردی فرض کنیم از این غنمیت گرفت این «باغینَ مالاً» حساب می شود؟ اثر این که من چنین کاری انجام دادم این شد که یک مالی هم به من رسید اما من «باغینَ مالاً» بودم؟ نه اثر این که من این سلطان جائر را کنار زدم این بود که سلطنت یا حکومت به من رسید آیا من «طَالِبِينَ سُلْطَاناً» بودم؟ این جا دارد می گوید نیتت درست باشد نمی گوید هدفت آن نباشد. خیلی روشن است شما نیت را با یکی از اهداف جزئی که در طول مسیر شما قرار می گیرد قاطی کردی این روایت می گوید نیت شما نباید سلطنت طلبی باشد نیت شما نباید دنیا طلبی باشد.

«وَ لَا مُرِيدِينَ بِظُلْمٍ ظَفَراً»

نیت شما نباید این باشد که با ظلم، پیروز شوید

مجری:

شما راهت را درست برو نیتت را درست کن ممکن است در کنارش این اتفاقات بیافتد

استاد ابوالقاسمی:

پس این نیست که این ها کلاً ممنوع است.

«حَتَّى يَفِيئُوا إِلَى أَمْرِ اللَّهِ وَ يَمْضُوا عَلَى طَاعَتِهِ»

الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1407 ق‏، ج5، ص 56

اجمالاً خلاصه بحث را عرض کنم بزرگوارانی این که بزرگوار می گویم از باب مجامله می گویم وگرنه واقعاً کسی که روایتی را دیده باشد و حجت بداند و تقطیع بکند ذره ای احترام برای او قائل نیستم. این آقایان که آمدند روایات معصومین را این چنین تقطیع کردند با این که دیدند. از آن طرف می گوید نهی از منکر زمانی که ضرر داشته باشد ممنوع است دو جلسه قبل مفصل راجع به آن صحبت کردیم اقسام روایات را هم گفتیم خلطی که انجام داد گفتیم.

اما اینی که الان این جا است خودش آورده قسمت اولش را که به ضررش بود حذف کرد قسمت آخرش هم باز با ترجمه بد آورد به او چه بگوییم؟ بزرگواران خوب دقت کنید ماها وقتی می آییم برای شما روایاتی در تأیید حکومت داری، در تأیید قیام، در تأیید جهاد می خوانیم بررسی سندی می کنیم. دلالی اش را بیان می کنیم. روایات شاهدش را می آوریم.

کامل روایت را برای شما می خوانیم خودتان مقایسه کنید با این کسانی که این گونه دنبال زدن حکومت هستند از این چه برداشت می کنید؟

مجری:

طبیعی است روشی که آن ها برداشتند مشخص است با یک ذهنیت خاصی است

استاد ابوالقاسمی:

نکته مهم تر شما که هنوز هیچ چیزی در اختیارتان قرار نگرفته است این گونه با روایات معصومین بازی می کنید، امان از روزی که شما به جایی برسید. خیلی باید بزرگواران مراقب باشند این که در روایت امام عسکری (علیه السلام) بود به نظرم چند هفته قبل مفصل خواندیم این قضیه برای همه فقهای شیعه ما نیست برای آن کسی است که دیندار باشد با تقوا باشد امتحانش را قبل از این که به مقام مرجعیت و فتوا برسد کامل پس داده باشد.

از چنین آدمی شما باید روایات ما را بخواهید از چنین آدمی باید بروید دین را بخواهید. اما اگر نه قبلاً بد امتحان پس داده اصلاً سراغ او نباید رفت. این راجع به روایت اولی که می خواستیم خدمت بزرگواران مطرح کنیم و بیان شد.

 اما برویم سراغ سایر مطالبی که مطرح کردند، چند نکته داریم خیلی مهم است یکی از چیزهایی که این ها بسیار روی آن تأکید دارند و دچار مشکل هستند این که می گویند سید الشهداء (علیه السلام) دنبال قیام نبود، دنبال چه بود؟ دنبال فرار بود حضرت دنبال این بود که فرار کند و سعی دارند به بهانه های مختلف...

مجری:

با این همه مطالبی که وجود دارد همچنین ادعایی را گفتن خیلی سخت است.

استاد ابوالقاسمی:

علت خروج از مدینه و رفتن به مکه، خروج از مدینه به مکه به جهت فرار و حفظ جان. شش تا مدرک آورده از کل ادله ای که می آورند برای این که سید الشهداء قیام کرده فقط یکی اش را مطرح کرده است آن هم مثلاً‌ خواسته جواب بدهد. این ها را یکی یکی بررسی خواهیم کرد اما یک سوال ساده سید الشهداء (علیه السلام) برای حفظ جان از مدینه فرار کرد شما در خیابان دیدید دو نفر با هم دعوا می کنند این دو نفر بی هیچ دلیلی با هم دعوا می کنند یا حداقل یک توهمی آن وسط است؟

مجری:

باید باشد

استاد ابو القاسمی:

این دو تا دعوا می کنند یک نفر هم آن گوشه بی جهت ایستاده است می روند او را هم کتک می زنند؟ کاری به او نداریم. شما می گویید بله سید الشهداء فرار کرد اما فرار کرد چرا یزید دنبال حضرت بود که حضرت مجبور شد فرار کند؟ این را چرا نمی گویید؟ فقط بلد هستند بگویند نه آقا سید الشهداء دنبال جهاد نبود دنبال فرار بود فرار چرا؟ چون یزید می خواست او را بکشد چرا یزید می خواست بکشد؟ چون حضرت را مانع مسئله حکومت خودش می دید. لذا می گفت من نمی توانم با حسین یک جا باشم (دو پادشاه در اقلیمی نگنجند) پس این که شما آوردی اصلاً فرض کنیم پنج شش تا دلیل نه یک میلیون دلیل بیاورید که سید الشهداء از مدینه فرار کرده است.

مجری:

آن عامل اصلی چه است؟

استاد ابوالقاسمی:

این که چه سبب شد فرار کند چرا نمی گویید؟ یزید می خواهد بکشد حضرت می گفتند من اصلاً‌ دنبال حکومت نیستم 1300 سال بعد یک عده ای می آیند می گویند دنبال حکومت نبودم یزید از آن ها یاد بگیر منِ‌ سید الشهداء دنبال حکومت نیستم شما به حکومتت برس من را رها کن نه عاشورایی پیش می آید نه هیچی دستت هم آلوده به خون نمی شود اسمت هم دیگر بد در نمی رود. با پسر پیغمبر هم صلح کردی من هیچ کاره هستم من حکومت نمی خواستم.

اگر سید الشهداء ‌(علیه السلام) حکومت نمی خواست یزید مگر مغز حیوانی خورده بود که بگوید من با حسین حتماً می خواهم برخورد کنم. چرا در این همه آدم با سید الشهداء برخورد کرد؟ این ها مشخص است. پس این توجیهاتی که مطرح می کنند، آقا امام حسین فقط داشت فرار می کرد انگار امام حسین یک نفر است کارش فقط فرار است بی هیچ دلیلی فقط باید فرار کند. یک مقداری برای تفکر خودتان برای آن کسانی که حرف هایتان را می شنوند ارزش قائل باشید.

 روایاتی که مطرح کردند برخی آن ها را برای شما بیاوریم الإرشاد شیخ مفید، صفحه 34 روایتی را مطرح می کند

مجری:

این ها روایاتی است که این ها به این قضیه استدلال کردند

استاد ابوالقاسمی:

می گوید حضرت گفتند بیعت نمی کنم

«لَا أُبَايِعُ وَ اللَّهِ إِنِّي لَأَظُنُّ أَنَّ امْرَأً يُحَاسَبُ بِدَمِ الْحُسَيْنِ خَفِيفُ الْمِيزَانِ عِنْدَ اللَّهِ يَوْمَ الْقِيَامَةِ فَقَالَ لَهُ مَرْوَانُ فَإِذَا كَانَ هَذَا رَأْيَكَ فَقَدْ أَصَبْتَ فِيمَا صَنَعْتَ يَقُولُ هَذَا وَ هُوَ غَيْرُ الْحَامِدِ لَهُ فِي رَأْيِهِ»

آن حاکم مدینه به مروان گفت حسین بیعت نمی کند من حسین را نمی کشم

«فَأَقَامَ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) فِي مَنْزِلِهِ تِلْكَ اللَّيْلَةَ... وَ اشْتَغَلَ الْوَلِيدُ بْنُ عُتْبَةَ بِمُرَاسَلَةِ ابْنِ الزُّبَيْرِ فِي الْبَيْعَةِ لِيَزِيدَ وَ امْتِنَاعِهِ عَلَيْهِ وَ خَرَجَ ابْنُ الزُّبَيْرِ مِنْ لَيْلَتِهِ عَنِ الْمَدِينَةِ مُتَوَجِّهاً إِلَى مَكَّةَ فَلَمَّا أَصْبَحَ الْوَلِيدُ»

ولید ابن عتبه نوشت آقای ابن زبیر باید با یزید بیعت کنی ابن زبیر همان شب به سمت مکه رفت صبح شد.

«سَرَّحَ فِي أَثَرِهِ الرِّجَالَ»

ولید نیرو فرستاد او را بگیرند

«فَبَعَثَ رَاكِباً مِنْ مَوَالِي بَنِي أُمَيَّةَ فِي ثَمَانِينَ رَاكِباً»

هشتاد نفر فرستاد او را بگیرند

«فَطَلَبُوهُ فَلَمْ يُدْرِكُوهُ فَرَجَعُوا. فَلَمَّا كَانَ آخِرُ نَهَارِ يَوْمِ السَّبْتِ»

آخر شنبه بود.

«بَعَثَ الرِّجَالَ إِلَى الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ (علیهما السلام) لِيَحْضُرَ فَيُبَايِعَ الْوَلِيدَ لِيَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ»

اصلاً حضرت چرا از مدینه فرار کرد؟ چون به حضرت گفتند بیا با یزید بیعت کن.

«فَقَالَ لَهُمُ الْحُسَيْنُ أَصْبِحُوا ثُمَّ تَرَوْنَ وَ نَرَى»

تا صبح صبر کنید ببینم چه می شود؟

«فَكَفُّوا تِلْكَ اللَّيْلَةَ عَنْهُ وَ لَمْ يُلِحُّوا عَلَيْهِ»

آن شب ول کردند گفتند فردا صبح می آید. همان شب حضرت با کل خاندانش غیر از محمد ابن حنفیه به سمت مکه رفت.

«فَإِنَّهُ لَمَّا عَلِمَ عَزْمَهُ عَلَى الْخُرُوجِ عَنِ الْمَدِينَةِ لَمْ يَدْرِ أَيْنَ يَتَوَجَّهُ»

وقتی فهمید حضرت دارند از مدینه بیرون می روند نفهمید کجا دارند می روند؟ گفت:

«يَا أَخِي أَنْتَ أَحَبُّ النَّاسِ إِلَيَّ وَ أَعَزُّهُمْ عَلَيَّ»

شما از همه نزد من محبوب تر هستید

«وَ لَسْتُ أَدَّخِرُ النَّصِيحَةَ لِأَحَدٍ مِنَ الْخَلْقِ إِلَّا لَكَ وَ أَنْتَ أَحَقُّ بِهَا»

من اگر هم بخواهم برای کسی خیرخواه باشم برای شما است.

«تَنَحَّ بِبَيْعَتِكَ عَنْ يَزِيدَ بْنِ مُعَاوِيَةَ وَ عَنِ الْأَمْصَارِ مَا اسْتَطَعْتَ»

دو تا کار شما انجام بده یک: با یزید بیعت نکن دو: به شهرهای بزرگ نرو.

«ثُمَّ ابْعَثْ رُسُلَكَ إِلَى النَّاسِ فَادْعُهُمْ إِلَى نَفْسِكَ»

«فَادْعُهُمْ إِلَى نَفْسِكَ» یعنی چه؟ که چه کار کنی؟ شما الان ده سال است امام هستی «فَادْعُهُمْ إِلَى نَفْسِكَ» به چه کاری؟ به خلافت ظاهری.

مجری:

طبیعتاً یک چیزی باید باشد که تا حالا نبود

استاد ابوالقاسمی:

« فَإِنْ تَابَعَكَ النَّاسُ‏»

اگر مردم از شما تبعیت کردند.

«وَ بَايَعُوا لَكَ»

با شما بیعت کردند بیعت برای چه؟ مشخص است.

«حَمِدْتَ اللَّهَ عَلَى ذَلِكَ»

خدا را شکر می کنم که مردم آمدند.

 «وَإنْ»

 اما اگر

«أَجْمَعَ النَّاسُ عَلَى غَيْرِكَ»

اگر مردم سراغ غیر شما رفتند

«لَمْ يَنْقُصِ اللَّهُ بِذَلِكَ دِينَكَ وَ لَا عَقْلَكَ وَ لَا تَذْهَبُ بِهِ مُرُوءَتُكَ وَ لَا فَضْلُكَ»

شما ضرر نکردی داخل شهرهای بزرگ نشوید

«إِنِّي أَخَافُ أَنْ تَدْخُلَ مِصْراً مِنْ هَذِهِ الْأَمْصَارِ فَيَخْتَلِفَ النَّاسُ بَيْنَهُمْ فَمِنْهُمْ طَائِفَةٌ مَعَكَ وَ أُخْرَى عَلَيْكَ»

می ترسم وارد شهری بشوید مردم دو دسته شوند این ها با جنگ کنند

«فَيَقْتَتِلُونَ فَتَكُونُ أَنْتَ لِأَوَّلِ الْأَسِنَّةِ»

درگیری بشود و اولین ضررش هم به خود شما برسد شما شهید شوید.

«فَإِذَا خَيْرُ هَذِهِ الْأُمَّةِ كُلِّهَا نَفْساً وَ أَباً وَ أُمّاً أَضْيَعُهَا دَماً وَ أَذَلُّهَا أَهْلًا»

اگر این چنین بشود خون شما هدر خواهد شد هیچ سودی نبردید.

 حضرت فرمودند:

«فَأَيْنَ أَذْهَبُ يَا أَخِي»

برادرم کجا بروم؟

از این جایش را آورد رنگی کرده است

«قَالَ انْزِلْ مَكَّةَ»

به مکه برو

«فَإِنِ اطْمَأَنَّتْ بِكَ الدَّارُ بِهَا فَسَبِيلُ ذَلِكَ»

اگر آن جا امنیت داشتید از آن جا

«وَ إِنْ نَبَتْ بِكَ لَحِقْتَ بِالرِّمَالِ»

مشکلی پیش آمد در بیابان ها و دره ها می روید

«وَ شَعَفِ الْجِبَالِ»

در دره ها می روید

«وَ خَرَجْتَ مِنْ بَلَدٍ إِلَى بَلَدٍ»

از این شهر به یک شهر دیگر این هم بدانید مکه شهر خیلی کوچکی بود با وجود این که قبله بود اما شهر کوچکی بود.

«حَتَّى تَنْظُرَ إِلَى مَا يَصِيرُ أَمْرُ النَّاسِ إِلَيْهِ»

تا ببینی مردم با چه کسی بیعت می کنند؟

«فَإِنَّكَ أَصْوَبُ مَا تَكُونُ رَأْياً حِينَ تَسْتَقْبِلُ الْأَمْرَ اسْتِقْبَالًا»

اگر شما خودتان پیش پیش برای آینده ترسیده باشید خیلی بهتر می توانید برنامه ریزی بکنید. اما اگر برای شما برنامه ای پیش بیاید شما دچار مشکل می شوید باید در زمین دیگران بازی کنید.

«فَقَالَ يَا أَخِي قَدْ نَصَحْتَ وَ أَشْفَقْتَ وَ أَرْجُو أَنْ يَكُونَ رَأْيُكَ سَدِيداً مُوَفَّقاً»

همین حرفت درست است همین را انجام خواهم داد این قدر نصیحت کردی دلسوز هم بودی و امیدوارم که نظرت یک نظر محکم موفق و پیروز باشد

«فَسَارَ الْحُسَيْنُ (علیه السلام) إِلَى مَكَّةَ وَ هُوَ يَقْرَأُ فَخَرَجَ مِنْها خائِفاً يَتَرَقَّبُ قالَ رَبِّ نَجِّنِي مِنَ الْقَوْمِ الظَّالِمِينَ»

حضرت از مدینه بیرون رفتند در حالی که نگران بودند گفتند خدایا من را از دست مردم ظالم نجات بده.

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نویسنده مفيد محمد بن محمد (وفات: 413)، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر : دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، ج2، ص35

این تکه اش را آورده است می گوید آقای محمد حنفیه گفت از این جا برو به شهرهای کوچک هم برو، سید الشهداء هم گفت خدایا من دارم فرار می کنم. بله خدایا من دارم فرار می کنم چرا فرار می کنم؟ فرار می کنم که همین طور فرار کرده باشم؟ دوباره مرحله بعد فرار می کنم که فرار کرده باشم یعنی چه؟

فرار می کنم که به جایی برسم که بتوانم از مردم برای مقابله با یزید بیعت بگیرم. فرار الکی و بی دلیل نبود، به حضرت گفتند با یزید بیعت کن گفت نه خودم باید خلیفه شوم یزید چه کاره است؟ امام الهی که هستیم شما قبول ندارید اما خلافت، خیلی از مردم قبول دارند نظرشان من هستم. این راجع به اولین مدرکی که مطرح کرده است.

مجری:

یک بحثی هم این جا است ممکن است بعضی از بینندگان به این قضیه التفات نداشته باشند. یکی از شرایطی که حضرت امام حسن مجتبی در مفاد آن صلحنامه داشت همین بود بعد از معاویه در صورتی که امام حسن زنده باشد ایشان خلیفه بشود نبود، امام حسین خلیفه بشود.

استاد ابوالقاسمی:

دقیقا یکی از متن هایی که آورده است همین است. من از عقل این افراد تعجب می کنم روایت به این واضحی خودت هم نقل کردی چرا اولش را برای نمی خوانی؟ روایت از لهوف، صفحه 22 مطرح کرده است

«وَ سَمِعَ أَهْلُ الْكُوفَةِ بِوُصُولِ الْحُسَيْنِ (علیه السلام) إِلَى مَكَّةَ وَ امْتِنَاعِهِ مِنَ الْبَيْعَةِ لِيَزِيدَ فَأَجْمَعُوا فِي مَنْزِلِ سُلَيْمَانَ بْنِ صُرَدٍ الْخُزَاعِيِّ فَلَمَّا تَكَامَلُوا قَامَ سُلَيْمَانُ بْنُ صُرَدٍ فِيهِمْ خَطِيباً وَ قَالَ فِي آخِرِ خُطْبَتِهِ»

شنیدند که سید الشهداء با یزید بیعت نکرده در خانه سلیمان ابن صرد جمع شدند وقتی همه جمع شدند سلیمان برخواست سخنرانی کرد.

«يَا مَعْشَرَ الشِّيعَةِ إِنَّكُمْ قَدْ عَلِمْتُمْ بِأَنَّ مُعَاوِيَةَ قَدْ هَلَكَ وَ صَارَ إِلَى رَبِّهِ وَ قَدِمَ عَلَى عَمَلِهِ»

معاویه هلاک شد به سمت پروردگارش رفت دیگر باید به اعمالش را جواب دهد

«وَ قَدْ قَعَدَ فِي مَوْضِعِهِ ابْنُهُ يَزِيدُ وَ هَذَا الْحُسَيْنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیه السلام) قَدْ خَالَفَهُ»

یزید جای معاویه نشسته یعنی چه؟ یعنی حاکم شده است و حسین ابن علی با او مخالفت کرده است، با چه چیزی او مخالفت کرده است؟ اصلاً تو نباید این جا بنشینی این جا، جای من است. پس دعوای سید الشهداء (علیه السلام) با یزید آن جا سر چه بود؟ خلافت. روایت دارد داد می زند.

«وَ صَارَ إِلَى مَكَّةَ هَارِباً مِنْ طَوَاغِيتِ آلِ أَبِي سُفْيَانَ»

كتاب: اللهوف على قتلى الطفوف / ترجمه فهرى‏؛ نويسنده: ابن طاووس، على بن موسى- فهرى زنجانى، احمد (تاريخ وفات مؤلف: 664 ق‏)، محقق / مصحح: ندارد، ناشر: جهان‏، تهران: 1348 ش، ص22

به مکه رفته و از طاغوت های آل ابی سفیان فرار کرده.

 می گوید نگاه کنید سید الشهداء فرار کرد می گوییم بله فرار کرد چرا فرار کرد؟ بگو چرا فرار کرد چرایش را چرا نمی گویی؟ فقط فرار کرد؟ یعنی واقعاً خودت با یک جواب فرار کرد قانع می شوی؟ نمی گویی یزید چرا با حضرت درگیر شد که حضرت فرار کرد حضرت چه کار کرده بود که یزید نتوانست تحمل کند؟ صریح گفته یزید در جای پدرش نشست و سید الشهداء با نشستن او در جای معاویه مخالفت کرد.

خیلی روشن است این هم یکی از روایاتی که آن ها به آن استناد کردند برای چه؟

مجری:

برای این که ادعای خودشان را ثابت کنند

استاد ابوالقاسمی:

بله، ولی برعکسش ثابت می شود. روایت بعدی در کافی شریف است می گوید از امام باقر (علیه السلام)

«فِي قَوْلِ اللَّهِ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى- الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ‏ بِغَيْرِ حَقٍّ»

یک عده ظالمانه از محل زندگی شان بیرون شدند

«إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ»

چون دیندار بودند

«قَالَ نَزَلَتْ فِي رَسُولِ اللَّهِ (صلی الله علیه واله وسلم) وَ عَلِيٍّ وَ حَمْزَةَ وَ جَعْفَرٍ»

در مورد این ها نازل شد

«وَ جَرَتْ فِي الْحُسَيْنِ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ أَجْمَعِينَ.»

الكافي ( ط- الإسلامية)؛ نويسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق‏؛ محقق / مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد؛ ناشر: دار الكتب الإسلامية، تهران‏: 1407 ق‏، ج8، ص 338

و همین سنت در مورد سید الشهداء هم جاری شد می گوید نگاه کنید «أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ‏ بِغَيْرِ حَقٍّ»، از خانه شان اخراج شدند.

 اخراج شدند مگر امام حسین اخراج نشد؟ مجبور شد از آن جا برود اما چرا مجبور شد؟ اگر هیچ برخوردی با یزید نمی کرد مثل این که پیغمبر به مدینه رفت چون داشت فرار می کرد چرا فرار می کرد؟ چون پیغمبر می گفت همه کارهای شما غلط است شما به هیچ وجهی در مسیر درست نیستید اگر بخواهید در مسیر درست باشید باید چه کار کنید؟ باید من رهبر مکه شوم قبول نمی کنید به مدینه می روم آن جا حکومت تشکیل می دهم آن جا یک عده با من بیعت می کنند. حکومتی تشکیل می دهم شما هم به جنگ می آیید آن جا با شما برخورد می کنم.

مجری:

پیغمبر 13 سال در مکه بود آن جایی که تضارب و جدی می شود پیامبر مجبور می شود از مکه خارج شود

استاد ابوالقاسمی:

بله، باز این روایت را آوردند به این روایت نگاه می کنیم می گوییم بله ما می گوییم حضرت سید الشهداء فرار نکرد اما چرا فرار کرد؟ تا این جایش مشکلی نداریم چرایش را به مردم بگویید. چرایش را به مردم نمی گویند این هم راجع به روایت کافی.

مجری:

کتاب های مهمی است چه الإرشاد، چه لهوف، چه کافی که این احادیث در این کتاب ها است.

استاد ابوالقاسمی:

بله، دقیقاً همین روایت را از تفسیر فرات کوفی آوردند که:

«فِي قَوْلِ اللَّهِ [تَعَالَى‏] الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ‏ عَلِيٌّ وَ الْحَسَنُ وَ الْحُسَيْنُ وَ جَعْفَرٌ وَ حَمْزَةُ (علیهم السلام)‏»

همچنین:

 «عَنْ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام) فِي قَوْلِهِ [قَوْلِ اللَّهِ‏] الَّذِينَ أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ إِلَّا أَنْ يَقُولُوا رَبُّنَا اللَّهُ قَالَ نَزَلَ فِي عَلِيٍّ [أَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ‏] وَ جَعْفَرٍ وَ حَمْزَةَ وَ جَرَتْ فِي الْحُسَيْنِ بْنِ عَلِيٍّ عَلَيْهِمُ السَّلَامُ [وَ التَّحِيَّةُ وَ الْإِكْرَامُ‏]»

تفسير فرات الكوفي؛ نویسنده: كوفى، فرات بن ابراهيم، محقق/ مصحح: كاظم، محمد،  ناشر: مؤسسة الطبع و النشر في وزارة الإرشاد الإسلامي، ص 273

پس ملاحظه می کنید این عبارات هیچ سودی برای آن ها ندارد. جالب این جاست چون در روایت اول نام امام حسن را آورده است. امام حسن هجرت نداشت. این: «أُخْرِجُوا مِنْ دِيارِهِمْ بِغَيْرِ حَقٍّ»، یعنی چه؟ یعنی یک درگیری با کسی داشت که این درگیری جان او را در معرض خطر قرار داده بود می خواستند او را بکشند، یعنی دقیقاً نشان می دهد امام حسن و امام حسین (علیه السلام) هردوی شان چنین درگیری های داشتند.

مجری:

امام حسن از کوفه به مدینه بر گشت

استاد ابوالقاسمی:

اگر ما امام حسن را هم بیاوریم نشانگر این است که این روایت هم باز مقداری به نفع ما خواهد بود.

مجری:

شما همین استدلال را هم آورید رد ادعای آن ها شده است حتی ادعایی نکرده بودند که بخواهد رد شود یک تدلیسی کردند آن مقدمات را حذف کردند و این شیوه را در آن بحث قبلی داشتیم هم در این جا متأسفانه این شیوه را دارند همانی که شما فرمودید این ها نمی شود بی غرض باشد.

 (میان برنامه)

مجری:

حوادثی که در خصوص ابا عبد الله الحسین رخ داده است جانسوز است و مباحثی که امروز از برخی می شنویم، من فکر می کنم این بحث ها گاهی از اوقات قلب آقا امام عصر را جریحه دار کند چون این گونه رفتار کردن و تحلیل کردن از رفتار آقا ابا عبد الله الحسین مورد رضایت امام عصر نیست.

جناب آقای ابوالقاسمی در خدمت شما هستیم این بحث هایی که شما دارید می گویید با وجود این همه مباحثی که روشن است عده ای بیایند این گونه عوض کنند خیلی دردناک است.

استاد ابوالقاسمی:

خدا رحمت کند مرحوم امام (رضوان الله علیه) می فرمودند فرض بگیریم ده بیست روایت هم داشته باشیم نهی کند از این مسائلی که شما می گویید واقعاً کسی که یک دور روایات را دیده باشد می تواند این روایات را در مقابل آن ها بپذیرد؟ اصلاً فرض کنیم برداشت شما از همین روایات درست حجم بزرگ روایات دیگر را می خواهید چه کار کنید؟ جدای از این که عرض کردم این نوع برداشت از روایات که با تقطیع باشد با سبک انگاری عقول خودشان و دیگران باشد خیلی زشت است.

روایتی از فتوح ابن اعثم کوفی آوردند دقیقاً همان چیزی که شما فرمودید در آن اشاره کرده است مسئله این بود سید الشهداء (علیه السلام) بنا بود بعد از معاویه خلافت را بگیرند. می آید این طور مطرح می کند می گوید: ابن عباس پیش سید الشهداء (علیه السلام) آمد گفت مراقب باش مردم دنیای شان درهم و دینار است تو را به شهادت می رسانند من از پیامبر شنیدم که:

«حسين مقتول، ولئن قتلوه وخذلوه ولن ينصروه ليخذل هم الله إلى يوم القيامة»

 اگر حسین را یاری نکردند و کشتند تا قیامت خدا کمک شان نخواهد کرد.

«وأنا أشير عليك أن تدخل في صلح ما دخل فيه الناس»

برو بیعت کن مردم با یزید بیعت کردند

«واصبر كما صبرت لمعاوية من قبل»

ده سال معاویه حاکم بود شما هم صبر کردید الان هم صبر کنید

«فلعل الله أن يحكم بينك وبين القوم الظالمين»

مگر خدا یک جوری این مشکل را حل کند.

 حضرت فرمودند که:

«أبا عبد الرحمن ! أنا أبايع يزيد وأدخل في صلحه وقد قال النبي صلى الله عليه وآله وسلم فيه وفي أبيه ما قال؟»

من بروم با یزید صلح کنم؟ آن وقت پیغمبر آن حرف ها را در مورد یزید و معاویه گفته است.

 ابن عباس گفت:

«صدقت أبا عبد الله»

 راست می گویید

پیغمبر فرمود:

«ما لي وليزيد»

من را چه به یزید

«لا بارك الله في يزيد»

 خدا برکت را از یزید بگیرد اصلاً برکت نداشته باشد

«وإنه يقتل ولدي وولد ابنتي الحسين رضي الله عنه»

فرزندان من، فرزندِ دخترم حسین را خواهد کشت

«والذي نفسي بيده لا يقتل ولدي بين ظهراني قوم فلا يمنعونه إلا خالف الله بين قلوبهم وألسنتهم»

هر گروهی که حسین ابن علی در بین آن ها باشد و کمک نیاز داشته باشد و از او دفاع نکنند خدا بین دل و زبان شان فاصله می اندازد.

مجری:

همان نفاق

استاد ابوالقاسمی:

نفاق داشتند که کمک نکردند هر دعایی بکنند هرچی در دل شان باشد برعکس می شود. هر کار می خواهند بکنند رخ نخواهد داد به گندم ری می خواهی برسی؟ نمی رسی، گندم که هیچ به جو ری هم نمی رسی به جو کوفه هم نمی رسی

«ثم بكى ابن عباس»

ابن عباس گریه کرد

«وبکی معه الحسین»

سید الشهداء هم گریه کرد

«وقال: يا بن عباس! تعلم أني ابن بنت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم فقال ابن عباس : اللهم نعم نعلم ونعرف أن ما في الدنيا أحد هو ابن بنت رسول الله ( صلى الله عليه وآله وسلم وعلى آله ) غيرك ، وأن نصرك»

 می دانی من پسرِ دختر پیامبر هستم ابن عباس گفت بله و می دانیم غیر از شما هم کسی دیگر نیست و یاری شما:

«لفرض على هذه الأمة كفريضة الصلاة والزكاة»

نصرت و یاری شما بر امت مثل نماز و زکات واجب است.

«التي لا يقدر أن يقبل أحدهما دون الأخرى»

نمی شود بگویی نماز را می خوانم زکات نمی دهم. یا زکات می دهم نماز نمی خوانم.

نمی شود بگویی من نماز می خوانم حسین را یاری نمی کنم. این یاری برای چه است و حضرت دنبال چه بودند؟ حکومت بود. گفت بیعت کن گفت بیعت نمی کنم

«قال الحسين: يا بن عباس! فما تقول في قوم أخرجوا ابن بنت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم من داره»

این جا را رنگی کرده است نگاه کنید امام حسین را از حرم پیغمبر بیرون کردند

«وقراره ومولده وحرم رسوله ومجاورة قبره ومولده ومسجده وموضع مهاجره، فتركوه خائفا مرعوبا لا يستقر في قرار ولا يأوي في موطن»

یک کاری کردند من هیچ جا آرامش ندارم

«يريدون في ذلك قتله وسفك دمه»

می خواهند او را بکشند و خونش را بریزند

«وهو لم يشرك بالله شيئا»

حسین به خدا شرک نورزیده است.

«ولا اتخذ من دونه وليا، ولم يتغير عما كان عليه رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم والخلفاء من بعده؟»

به گفته الفتوح با حرف خلفاء بعد ما هم مخالفت نداشتند ابن عباس گفت این ها کافر هستند.

«فقال ابن عباس: ما أقول فيهم [ إلا ] ( انهم كفروا بالله وبرسوله ولا يأتون الصلاة إلا وهم كسالى) (يرآءون الناس ولا يذكرون الله إلا قليلا مذبذبين بين ذلك لا إلى هؤلاء ولا إلى هؤلاء ومن يضلل الله فلن تجد له سبيلا ) وعلى مثل هؤلاء تنزل البطشة الكبرى وأما أنت يا بن بنت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم»

...مصیبت اعلاء بر این ها نازل خواهد شد اما تو ای پسر دختر پیامبر

«فإنك رأس الفخار برسول الله صلى الله عليه وآله وسلم»

نزدیک ترین محل افتخار به پیامبر هستی

«وابن نظيره البتول»

شما پسر نظیر حضرت زهرا یعنی پسر امیر المؤمنین هستی (به نظرم ترجمه این باشد).

الفتوح؛ نويسنده: أحمد بن أعثم الكوفي (وفات: 314)، تحقيق: علي شيري ( ماجستر في التاريخ الإسلامي)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع، 1411ق، ج5، ص24 و 25

اول این روایت چه می گوید؟ می گوید حسین بیعت بکن می گوید نه من بیعت نمی کنم. حسین تو زمان معاویه صبر کردی بر چه صبر کردی؟ بر خلافت معاویه صبر کردی، الان هم بر خلافت یزید صبر کن، گفت نه خلافت او را قبول نداری می خواهی چه کار کنی؟ می خواهی بی خلیفه در عالم بگردی یا می خواهی خودت خلیفه شوی؟ مشخص است چه کار می خواهد انجام دهد.

 اگر با خلافت یزید مخالفتی نداشت او باشد من هم در یک روستایی می روم زندگی ام را می کنم. مشخص است دعوا بر سر خلافت بود بله به خاطر دعوای بر سر خلافت مجبور شد فرار هم بکند. مجبور شدن به فرار ربطی به استدلال شما ندارد بگویید سید الشهداء از اول دنبال فرار بود فقط فرار می خواست دیگر معنی پیدا نمی کند.

یا در الفتوح عبارت دیگری می آورد:

«ذكر كتاب يزيد بن معاوية إلى الوليد بن عتبة من عبد الله يزيد أمير المؤمنين إلى الوليد بن عتبة»

نامه از یزید امیر المؤمنین به ولید ابن عتبه

«أما بعد، فإذا ورد عليك كتابي هذا فخذ البيعة ثانيا على أهل المدينة بتوكيد منك عليهم»

همه مردم مدینه قبلاً با من بیعت کردند اما یک بار دیگر هم بیعت می گیرم

«وذر عبد الله بن الزبير»

 عبد الله ابن زبیر را رهایش کن

«فإنه لن يفوتنا»

عبد الله را می توانیم گیر بیاوریم

«ولن ينجو منا أبدا ما دام حيا»

تا وقتی زنده باشد در چنگال ما خواهد بود

«وليكن مع جوابك إلي رأس الحسين بن علي»

اما همان اول بعد از بیعت از مردم مدینه سر حسین را هم می خواهم

«فإن فعلت ذلك فقد جعلت لك أعنة الخيل»

اگر این کار را کردی من عنان خیل را در دست تو قرار می دهم. دیگر دستت را باز می گذارم هر کاری دلت خواست انجام بده.

«ولك عندي الجائزة والحظ الأوفر والنعمة واحدة والسلام»

 جایزه خواهی داشت بهره بسیار زیادی و نعمت...

 آخر حرفش همین است.

«قال: فلما ورد الكتاب على الوليد بن عتبة وقرأه تعاظم ذلك»

 نامه به ولید ابن عتبه رسید خواند

«وقال: لا والله لا يراني الله قاتل الحسين بن علي»

من حسین را بکشم؟ هیچ وقت همچنین کاری را انجام نمی دهم.

«وأنا [ لا ] أقتل ابن بنت رسول الله صلى الله عليه وآله وسلم ولو أعطاني يزيد الدنيا بحذافيرها»

یزید کل دنیا را هم به من بدهد این کار را انجام نمی دهم.

«وخرج الحسين بن علي من منزله ذات ليلة وأتى إلى قبر جده صلى الله عليه وآله وسلم فقال : السلام عليك يا رسول الله ! أنا الحسين ابن فاطمة، أنا فرخك وابن فرختك»

آن شب کنار قبر پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) آمد فرمود: من حسین پسر فاطمه هستم من همان فرزند کوچک شما هستم که پسر دختر کوچک شما است.

«وسبطك في الخلف الذي خلفت على أمتك»

من سبط شما هستم در آن چیزی که در امتت باقی گذاشتی

«فاشهد عليهم يا نبي الله أنهم قد خذلوني وضيعوني وأنهم لم يحفظوني»

...این ها من را خوار کردند

«وهذا شكواي إليك حتى ألقاك صلى الله عليك وسلم»

الفتوح؛ نويسنده: أحمد بن أعثم الكوفي (وفات: 314)، تحقيق: علي شيري ( ماجستر في التاريخ الإسلامي)، ناشر: دار الأضواء للطباعة والنشر والتوزيع، 1411ق، ج5، ص18

یزید دنبال چه بود؟ مشخص است از مردم مدینه بیعت برای چه بگیر؟ حسین را برای چه می خواهی بکشی؟ به همان دلیلی که از مردم مدینه مجدداً بیعت می گیری به همان دلیل باید سر حسین را بفرستی. چرا از مردم مدینه بیعت می گیری؟

مجری:

از ابا عبد الله باید بیعت بگیری نداد سرش را بیاور

استاد ابوالقاسمی:

احسنت، پس کل دعوای سید الشهداء و یزید سر خلافت بود چرا خلافت؟ بحثش مفصل است هدف از خلافت چیست؟ هدف ها دو طریق کاملاً مجزا است. اما اجمالاً‌ این که بگوییم آقا سید الشهداء می خواست فرار کند سید الشهداء‌ دنبال جنگ نبود. اگر دنبال خلافت نبود دنبال چه بود که یزید با او درگیر شد؟ حضرت جنگ را شروع نمی کرد مگر پیغمبر جنگ را شروع می کرد؟ همیشه کفار جنگ را شروع می کردند. پیغمبر جنگ نداشت؟ چرا این همه جنگ داشت پس این که سید الشهداء‌ (علیه السلام) فرار می کرد را شما دلیل برای مسئله این که حضرت دنبال قیام نبود نمی توانید بیاورید.

مجری:

ضمن این که باز هم در همان بحث های هجرت یا فرارهای که داشتند یک بحث دیگر هم وجود دارد بحث بیعت گرفتن برای خودشان است وقتی به شهرهای مختلف می رود از مردم آن جا می خواهد بیعت بگیرد.

استاد ابوالقاسمی:

چند نکته دیگر مطرح کنم می گوید علت قیام سید الشهداء فسق علنی یزید نبود. چون قبل و بعد یزید هم عده ای فسق علنی داشتند این را قبول دارم بله درست است یک عده ای می گویند علت، فسق علنی یزید بود مگر معاویه فسق علنی نداشت؟ صدها فسق علنی داشت مگر خود سید الشهداء چندین سال در زمان معاویه سکوت نکرد؟

یک عده می گویند مسئله این بود که معاویه مدل خلافت را تغییر داد، قبلش شورا بود سلطنت شد باید همان زمان معاویه با او درگیر می شدند نه این که صبر کنند ده سال بعد نوبت یزید برسد اگر این است نمی شود، ائمه بعدی درگیر نشدند بنا بود به خاطر فسق علنی و تغییر مدل حکومت باشد ائمه بعدی هم باید می جنگیدند سید الشهداء (علیه السلام) باید قبل از یزید با معاویه می جنگید با خلفای قبل از معاویه باید جنگ می شد و این نشده بود.

آیا به این معنا است که سید الشهداء قیام نکرده؟ چرا، قیام کرد اما با انگیزه ای غیر از آن انگیزه ای که شما مطرح می کنید. انگیزه فقط فسق ظاهر نیست انگیزه یک چیزی ورای آن است ان شاءالله مفصل راجع به آن صحبت خواهیم کرد هدف سید الشهداء درست کردن یک مسیر انحرافی بود که این مسیر انحرافی همین الان هم یک عده به اسم شیعه دارند پی می گیرند.

یزید شراب هم خورد بخورد. گناه هم کرد، کرد شما نمازت را بخوان او هم شرابش را بخورد. از این طرف رقاصه ها را بیاورد فرهنگ و تمدن غربی بیاید از این طرف هم شما نمازت را داشته باش. این نماز خواندن تو نباید کاری به او داشته باشد، سید الشهداء گفتند این مدل اسلام را ما قبول نداریم ما باید اسلام را دوباره به ریل اصلیش بر گردانیم.

یک بار این دو تا ریل کاملاً دارد مسدود می شود دیگر هیچ اثری از آن بر جای نخواهد ماند، سید الشهداء (علیه السلام) آمدند با خون خودشان با آن قیامی که برای تشکیل حکومت کردند این مسیر را دوباره احیاء کردند حالا کسی نمی رود این مسیر دیگر ماندگار شد. فرض کنیم در این قرن فقط دو نفر، سه نفر از این مسیر می روند اما این مسیر ادامه دارد بسته نشد راه است. یک بار مسیر کلاً ‌دارد بسته می شود یک بار نه سید الشهداء دید این مسیر دارد کاملاً بسته می شود دیگر هیچ اثری از دینی که جدش آورده است در این دین جهاد است و در این دین نهی از منکر است باقی نمانده است باید بر گردیم به یک دورانی که مردم بفهمند دین «رُک بگوییم» آنی که حسن آقا میری می گوید نیست آن دینِ مدل یزید می شود تعارف هم نداریم.

در دینِ مدل یزید همه بهشت می روند، یزید هم به بهشت می رود خدا یزید را دوست داشت خلقش کرد. اگر دوست نمی داشت چرا خلقش کرد؟ آخرش این می شود حالا یزید یک سری کارهای بد هم انجام بدهد اصلاً‌ تقصیر شما بود مدام به او گیر دادید. شما دنیا طلب هستید که به او گیر دادید حداقل یک کاری کردید او حساس شد این کارها را نمی کردید او همه حساس نمی شد این برخورد پیش نمی آمد. اگر حسن آقا میری آن موقع بود همین حرف ها را می زد. پس کسانی که می گویند قیام نه آخرش این حرف ها می شود. با کسی تعارف نداریم.

 سید الشهداء (علیه السلام) می خواست بگوید این دینی که دارند برای شما مطرح می کنند اسلام رحمانی نه، اسلام منِ حسین در آن شمشیر هم است. در آن حکومتی که برخورد جدی هم داشته باشد است است. در آن کنار زدن حاکم فاسق هم است. من اصلاً‌ با او بیعت نمی کنم باید با من بیعت بکنند.

یک عبارتی است از کشف الغمه در همان کانال مطرح کرده است می گوید:

«وَ لَيْسَ لِمُعَاوِيَةَ بْنِ أَبِي سُفْيَانَ أَنْ يَعْهَدَ إِلَى أَحَدٍ مِنْ بَعْدِهِ عَهْداً»

كشف الغمة في معرفة الأئمة (ط - القديمة)؛ نویسنده: اربلى، على بن عيسى، محقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم‏، ناشر: بنى هاشمى - تبريز، ج‏1، ص570

به این عبارت استناد کردند نگاه کنید سید الشهداء (علیه السلام) دنبال چه بود؟ از ارشاد شیخ مفید

«فمن مختصر الأخبار التي قد جاءت بسبب دعوته (علیه السلام)»

خلاصه ماجرا

«و ما أخذه على الناس في الجهاد من بيعته»

سید الشهداء برای چه بیعت گرفت؟ برای جهاد.

«جملة من أمره و خروجه‏»

«خروج» یعنی چه؟ یعنی فرار یا قیام؟ این جا قیام است.

 «ومقتله»

 روایت ها را مطرح می کند

«لَمَّا مَاتَ الْحَسَنُ بْنُ عَلِيٍّ (علیه السلام) تَحَرَّكَتِ الشِّيعَةُ بِالْعِرَاقِ وَ كَتَبُوا إِلَى الْحُسَيْنِ (علیه السلام) فِي خَلْعِ مُعَاوِيَةَ وَ الْبَيْعَةِ لَهُ»

وقتی امام حسن به شهادت رسید شیعه عراق گفتند حسین ما با تو بیعت می کنیم

«فَامْتَنَعَ عَلَيْهِمْ»

قبول نکرد

«وَ ذَكَرَ أَنَّ بَيْنَهُ وَ بَيْنَ مُعَاوِيَةَ عَهْداً وَ عَقْداً لَا يَجُوزُ لَهُ نَقْضُهُ حَتَّى تَمْضِيَ الْمُدَّةُ»

تا زمانی که قرارداد آتش بس بین ما و معاویه است من با او خلف وعده نمی کنم می گوید نگاه کنید امام حسین دنبال خلافت نبود، شیعیان با این که آمدند گفتند حسین ما آماده هستیم امام حسین قبول شان نکرد پس امام حسین دنبال خلافت نبود. حضرت می گوید من الان مانع دارم یک قراردادی بستم نمی توانم

«فَإِنْ مَاتَ مُعَاوِيَةُ نَظَرَ فِي ذَلِكَ»

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نویسنده مفيد محمد بن محمد (وفات: 413)، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، ج2، ص32

معاویه که مُرد آن موقع باید ببینیم وضعیت چطور می شود؟

مجری:

بعدش همین نامه های که از طرف مردم ارسال شد.

استاد ابو القاسمی:

معاویه که مُرد آن موقع یزید دستور داد از حسین بیعت بگیر. پس همین عبارتی که مطرح می کنند می گوید نگاه امام حسین زمان معاویه گفت من ضد او قیام نخواهم کرد.

مجری:

دلیل حضرت همان قرارداد بود.

استاد ابو القاسمی:

فرمود قراردادی با او دارم اگر این نبود صد بار قیام می کردم.

یا عبارت دیگری است این عبارت را از مصدر اصلیش ندارم نمی دانم چرا برای من نیاورد از جایی دیگر می خوانم.

«قادتنا كيف نعرفهم»

از آقای میلانی عبارت را این طور می آورد:

«ثمّ بعث الوليد بن عتبة إلى الحسين و عبد الرحمن بن أبي بكر و عبد اللّه بن عمر و عبد اللّه بن الزبير فدعاهم»

ولید نزد سید الشهداء، عبد الرحمن ابن ابی بکر، عبد الله ابن عمر، عبد الله زبیر فرستاد گفت بیایید نماینده که عمرو ابن عثمان بود آمد این ها را در خانه هایشان پیدا نکرد. مسجد رفت دید همه شان در کنار قبر پیغمبر (صلی الله علیه وآله) هستند گفت:

«إنّ الأمير يدعوكم»

حضرت امام حسین فرمود ان شاءالله جلسه تمام شد می آییم، این شخص پیش ولید برگشت عبد الله ابن زبیر گفت این ساعت شب، ولید جلسه بگیرد ماها را دعوت کند بعید می دانم مسئله عادی باشد. حضرت گفتند می گویم قضیه چیست؟ معاویه مرده است.

«و ذلك انّي رأيت البارحة في منامي كأنّ منبر معاوية منكوس»

دیدم که معاویه کله پا است

«و رأيت النار تشتعل في داره فتأوّلت ذلك في نفسي بأنّه قد مات. قال ابن الزبير: فاعمل على ذلك بأنّه كذلك»

و خانه اش هم آتش گرفته است تعبیرش هم این بود که معاویه مرده است. ابن زبیر گفت پس قطعاً این طور است.

«فما ترى أن تصنع إذا دعيت إلى بيعة يزيد؟»

اگر ما را به بیعت یزید دعوت کردند چه کار کنیم؟ حضرت گفتند من که بیعت نمی کنم.

«لانّ الامر»

 چرا بیعت نمی کنم؟ این جمله بسیار صریح در علت این است که چرا حضرت فراری شد؟

«لأنّ الأمر إنّما كان لي بعد أخي الحسن»

بعد از برادرم حسن خلافت باید به من برسد

«فصنع معاوية ما صنع و حلف لأخي الحسن انّه»

معاویه هر کاری کرد، کرد ولی برای برادرم حسن قسم خورد که:

«لا يجعل الخلافة لأحد من بعده من ولده»

معاویه حق ندارد خلافت را به یکی از فرزندانش بدهد و قسم خورد

«‌و أن يردّها عليّ إن كنت حيّا»

اگر معاویه مرد و من زنده بودم خلافت باید به چه کسی برسد؟

مجری:

طبیعتاً به امام حسن یا امام حسین

استاد ابوالقاسمی:

««فإن كان معاوية قد خرج من دنياه و لم يف لي و لا لأخي فو اللّه لقد جاءنا مالا قوام  لنا به»

اگر معاویه مرد و نخواست وفای به عهد کند ما دیگر مجبور نیستیم بر آن پیمان بمانیم. تا زمانی که معاویه زنده بود بنا بود معاویه خلافت داشته باشد بعد از این که مرد خلافت را بر گرداند. تا وقتی بود ما کاری انجام ندادیم اما وقتی مرد باید به چه کسی برسد؟ به امام حسین برسد. پس این که می گوییم سید الشهداء (علیه السلام) در زمان معاویه خواستند بیعت کنند قبول نکرد پس حضرت حکومت نمی خواست چرا حکومت را می خواست. البته حکومتی که مشروع باشد حکومتی که بشود در آن دین و حکومت را برپا کرد. اما این چیزی که حضرت را مانع شد درخواست خلافت را از مردم نپذیرفتند آن قرارداد آتش بسی بود که با معاویه بسته بود. وقتی معاویه مرد الان نوبت طرف مقابل او قرار داده است یک قراردادی است دو بخش اصلی و چند بخش فرعی ریز هم دارد بخش اصلیش یک: الان معاویه حکومت را به دست بگیرد. معاویه تمام شد نوبت حسن ابن علی است.

اگر حسن نبود حسین ابن علی، یک سری جزئیات دیگر معاویه لعن کند که معاویه به آن جزئیات عمل نکرد. اما اصل دعوای ما سر خلافت بود. آقای معاویه خلافتت تمام شد الان هم که کله پا شدی آتش هم از سرت به آسمان دارد می رود. الان نوبت چه کسی است؟

مجری:

قاعدتاً باید حضرت امام حسین (علیه السلام) باشد او خلاف این کار انجام داد

استاد ابوالقاسمی:

«أ تظنّ أنّي ابايع يزيد»

فکر می کنی الان با یزید بیعت می کنم؟

پس علت این که حضرت با معاویه بیعت کردند آن قرارداد را بستند ولی با یزید بیعت نکردند صراحتاً می گویند الان دیگر خلافت برای من است. پس آقایان نگویید سید الشهداء خلافت را نمی خواست کل دعوا سر خلافت بود اما چه خلافتی؟ خلافتی که او یک مدل برپا می کرد مدل سکولار که اصلاً‌ دین نباید در سیاست دخالت داشته باشد و دین یک دین بسیار سست و دین مدل صوفی گرایانه، مدلی که فقط نماز و روزه ای باشد.

روایت را خواندیم اگر یک کسی گفت نماز هم خواستی بخوانی باید مالیات بدهی نماز را هم کنار می گذارد.

مجری:

اصلا این دین خیلی متفاوت است کل مبانی دین کنار می رود.

استاد ابو القاسمی:

«وإن ضربك فاصبر وإن حرمك فاصبر وإن أراد أمرا ينقص دينك فقل سمعا وطاعة دمي دون ديني ولا تفارق الجماعة»

السنة؛ اسم المؤلف: أبو بكر أحمد بن محمد بن هارون بن يزيد الخلال الوفاة: 311 هـ، دار النشر: دار الراية - الرياض - 1410هـ - 1989م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عطية الزهراني، ج1، ص111

آن ها می خواستند همچنین حکومتی راه بیاندازند کامل دارد منحرف می شود دیدند حضرت نه، و بعدش هم الان قرار است خلافت به من برسد طبق آن قراردادی که با معاویه بسته شده بود و یزید

«و يزيد رجل فاسق معلن بالفسق، و شرب الخمر، و اللعب بالكلاب و الفهود، و نحن بقيّة آل رسول اللّه صلّى اللّه عليه و آله؟ و اللّه لا يكون ذلك أبدا»

این ها ادامه اش است منی که حق خلافت دارم منی که قرارداد با من بسته شده است و من پسر پیغمبر هستم و یزید چنین فاسقی است بروم با او بیعت کنم؟ لذا یک عده می گفتند:

«مثلي لا یبایع مثله»

درست نیست. چرا؟ چون امیر المؤمنین مثل سید الشهداء، «بایع» مثل یزید، امام حسن مثل سید الشهداء، «بایع» مثل یزید آقا امام سجاد همچنین، آقا امام باقر (علیه السلام) همچنین، آقا امام صادق همچنین پس: «مثلي لا یبایع مثله»؛ یعنی چه؟ این «مثلی لا یبایع مثله» مثل من در این موقعیت با این شرایطی که الان من دارم وگرنه خود من ده سال بایعتم مثل یزید که معاویه بود. و حتی به مراتب شاید بدتر از یزید بود.

مجری:

حتی مردم از من خواستند با تو بیعت کنم.

استاد ابوالقاسمی:

معاویه شراب هم می خورد بت فروشی هم می کرد خیلی کارهای دیگر هم داشت «مثلی لا یبایع مثلی» یعنی چه؟ یعنی کسی که در چنین موقعیتی قرار گرفته است؛ قرارداد هم بسته است مردم هم با او بیعت کردند خودش هم آدم خوبی است برود با یک یزیدی که طبق قرارداد حق خلافت ندارد، خودشان هم می دانند مشروع نیست دیندار هم نیست برود با او بیعت کند نه من هیچ وقت همچنین کاری انجام نمی دهم.

و اگر سید الشهداء (علیه السلام) قیام نمی کرد و طلب خلافت نمی کرد چه می گفتند؟ یزید چه می گفت؟ می گفت من که می خواستم خلافت را به او بدهم حسین خودش نخواست من می خواستم به آن قراردادی که با پدرم بسته بود عمل کنم حسین قبول نکرد. مردم کوفه چه می گفتند؟ ما که با او گفتیم بیاید خودش نیامد ما حاضر بودیم خلافت را به او بدهیم او نخواست.

حضرت گفتند حق با من بود، من می آیم آقای یزید خلافت را باید به من تحویل بدهی قرارداد را پدرت بسته است مردم هم با من بیعت کردند. مردم کوفه، بر شما حجت تمام دارم می آیم می توانند این جا بهانه و عذری بیاورند؟ «مثلی لا یبایع مثله» باید درست ترجمه کنیم اگر درست ترجمه نکنیم دچار مشکل می شویم. نگوییم آقا سید الشهداء گفت منِ حسین با یزید بیعت نمی کنم چون یزید ظاهر الفساد است و من امام معصوم هستم. این همه امام معصوم با آدم های ظاهر الفساد بیعت کردند.

اصلاً‌ روایتی در کافی است بعضی می گویند سندش ضعیف است که امام زین العابدین مجبور شد با یزید بیعت کند. همان یزید است با یزید نه با بعد از یزد روایت می گوید ائمه با طاغیه زمانش بیعت داشتند بیعت اکراهی پس «مثلی لا یبایع مثله» چه است؟ امام سجاد مثل امام حسین نبود؟ چرا بود «کلهم نورٌ واحد» پس این «مثلی» یعنی چه؟ یعنی کسی که در این موقعیتی که من قرار گرفتم این حق، حق من است دیگر یزید هیچ بهانه ای ندارد اگر تا الان مردم می گفتند نمی فهمیم حق با چه کسی است؟ معاویه هم یک سری حرف هایی می زند یک حرف های خوبی دارد معاویه هم می گوید متحد باشیم با معاویه رفتید بتوانیم با کفار بجنگیم با معاویه رفتید الان طبق همان قرارداد باید زیر پرچم منِ حسین متحد بشوید.

پس یزید باید کنار برود دیگر هیچ حرف و بهانه ای بنی امیه با این حرکت سید الشهداء نخواهند داشت و اگر این کار را نمی کرد آن ها می توانستند بهانه های مختلفی بیاورند.

مجری:

خیلی متشکریم، واقعاً مباحث خیلی خوب بود و یک روشنگری خوبی در این بحث ها داشتید بخصوص در ایام محرم هستیم عزاداری آقا ابا عبد الله الحسین یک سری مباحث بعضی وقت ها مخفی می ماند بر اثر تبلیغات فراوانی که در فضای مجازی رخ می دهد از افراد متعددی که شما نام برخی از آن ها را آوردید این فضا آلوده می شود و شما در این برنامه ای که راه روشن است این مسیر را برای امثال ما روشن می کنید که ممکن است تحت تأثیر قرار بگیریم خدای نا کرده برخی از مباحث برای مان تاریک بماند. آخر برنامه دعایی بفرمایید

استاد ابوالقاسمی:

دعایی که در این ایام باید داشته باشیم کل مشکلات ما، کل سختی ها، کل فسادهای که است. کل بیماری ها، کل درد سرها هر چه در عالم است از بین رفتنش با ظهور امام زمان (روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) خواهد بود. لذا ما باید همیشه دعا کنیم و دعای برای حضرت را وظیفه خودمان بدانیم جمله ای که آخر همه برنامه ها می گوییم «اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ»

مجری:

استاد از شما تشکر می کنم به خاطر زحمتی که کشیدید ان شاءالله در جلسات آینده در خدمت شما باشیم و بیشتر از این از حضرت عالی یاد بگیریم. عزیزان بیننده تشکر می کنم از شما به خاطر وقتی که گذاشتید امیدوارم این ساعات و این دقایق که همکاران عزیزمان هم تلاش کردند بتوانیم خدمت شما باشیم، بنده و جناب استاد ابو القاسمی این فرصت را غنیمت بشماریم تا خدمتی به شما عزیزان کرده باشیم، ان شاءالله مورد مقبول درگاه الهی باشد و جزء صالح اعمال ما و همه شما عزیزان قرار بگیرد.

 یک بیت شعر در ایام محرم شنیدم ناب است و در ذهن می ماند می گوید:

طالب جنت شدم نه از بهر ناز و نعمتش * آرزو دارم ببینم آب می نوشد حسین

تا دیدار دیگر همه شما را به خدای منان می سپارم خدا حافظ

 

 

 


راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی>

پاسخ به شبهات امر به معروف نهی از منکر جهاد قیام تشکیل حکمت حرکت امام حسین ع خلافت و امامت