-
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 24 مرداد 1402
1:22:41 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 17 مرداد 1402
1:24:09 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 10 مرداد 1402
1:21:23 دقیقه -
راه روشن - نقد دگر اندیشان شیعی 20 تیر 1402
1:30:49 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 30 خرداد 1402
1:19:27 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 23 خرداد 1402
1:22:12 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 2 خرداد 1402
1:15:29 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 26 اردیبهشت 1402
1:20:59 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 19 اردیبهشت 1402
1:25:02 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 12 اردیبهشت 1402
1:23:29 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 5 اردیبهشت 1402
1:24:48 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 23 اسفند 1401
1:21:35 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 9 اسفند 1401
1:21:46 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 25 بهمن 1401
1:21:28 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 18 بهمن 1401
1:22:22 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 20 دی 1401
1:24:59 دقیقه -
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی 22 آذر 1401
1:22:58 دقیقه -
راه روشن 1 آذر 1401
1:24:34 دقیقه -
راه روشن 24 آبان 1401
1:22:51 دقیقه -
راه روشن 3 آبان 1401
1:26:04 دقیقه -
راه روشن 26 مهر 1401
1:23:30 دقیقه -
راه روشن 19 مهر 1401
1:21:43 دقیقه -
نقد کتاب"دین در ترازوی اخلاق: نسبت میان اخلاق دینی و اخلاق سکولار" نویسنده ابوالقاسم فنائی
1:23:23 دقیقه
راه روشن 22 شهریور 1401 -
راه روشن 15 شهریور 1401
1:22:42 دقیقه -
راه روشن 8 شهریور 1401
1:25:23 دقیقه -
راه روشن 1 شهریور 1401
1:22:57 دقیقه -
راه روشن 25 مرداد 1401
1:25:40 دقیقه -
راه روشن 4 مرداد 1401
1:24:26 دقیقه -
راه روشن 14 تیر 1401
1:23:09 دقیقه -
راه روشن 7 تیر 1401
1:24:03 دقیقه -
راه روشن 24 خرداد 1401
1:24:14 دقیقه -
راه روشن 17 خرداد 1401
1:18:50 دقیقه -
راه روشن 3 خرداد 1401
1:20:43 دقیقه -
راه روشن 27 اردیبهشت 1401
1:20:59 دقیقه -
راه روشن 20 اردیبهشت 1401
1:24:16 دقیقه -
راه روشن 13 اردیبهشت 1401
1:25:29 دقیقه -
راه روشن 6 اردیبهشت 1401
1:25:52 دقیقه -
راه روشن 30 فروردین 1401
1:26:06 دقیقه -
راه روشن 16 فروردین 1401
1:27:07 دقیقه
راه روشن -نقد دگر اندیشان شیعی
قسمت هفتاد و هشتم برنامه راه روشن با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر ابوالقاسمی
دیگر قسمت ها
عنوان برنامه: راه روشن (نقد دگر اندیشان شیعی)
عناوین بحث: امام حسین (علیه السلام)، اهل بیت (علیهم السلام)، جهاد در عصر غیبت، حکومت، نهی ارشادی، زید بن علی، مناظره، زراره، هجرت...
تاريخ: 21/ 6/ 1402
استاد: حجت الاسلام والمسلمین دکتر ابو القاسمی
مجری: آقای محمد تقی غضبانی
مجری:
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ وَبِه نَسْتَعِینْ اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِه الطَیّبین الطَاهِرین. سلام خدا بر پیامبر خدا و بر خاندان مطهر ایشان و سلام خدا بر مهدی امت حضرت حجت ابن الحسن العسکری (عجل الله تعالی فرجه الشریف) و سلام عرض ادب خدمت یکایک شما عزیزان بیننده شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف). به برنامه راه روشن، برنامه خودتان خوش آمدید، در خدمت استاد گرامی جناب دکتر ابوالقاسمی هستیم، عرض سلام خدمت شما استاد عزیز بفرمایید.
استاد ابو القاسمی:
وعلیکم السلام ورحمت الله
أعوذ بِاللَّهِ مِنَ الشَّیطَانِ الرَّجِیمِ بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ اَلْحَمدُ للهِ رَبِّ العالَمین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ الْمُصْطَفَى وَ عَلِيٍّ الْمُرْتَضَى وَ فَاطِمَةَ الزَّهْرَاءِ وَ الْحَسَنِ الرِّضَا وَ الْحُسَيْنِ الْمُصَفَّى، وَ جَمِيعِ الْأَوْصِيَاءِ مَصَابِيحِ الدُّجَى وَصلّ عَلیٰ مَنْ بِيُمْنِهِ رُزِقَ الْوَرَي وَ بِوُجُودِهِ ثَبَتَتِ الْاَرْضُ وَ السَّمَاءُ مَوْلانا صَاحِبَ العَصْرِ وَالزمَان
عرض سلام خدمت شما و خدمت بینندگان عزیز و گرانقدر شبکه جهانی حضرت ولی عصر، ان شاء الله در هرکجا که هستند موفق و پیروز باشند و عزاداری هایشان مورد قبول درگاه احدیت قرار گرفته باشد.
مجری:
خیلی متشکر از این که وقت می گذارید و تشریف می آورید ان شاء الله بتوانیم استفاده کافی را از این فرصتی گذاشتید ببریم و جزء صالح اعمال ما و شما و بینندگان عزیز ثبت بشود.
برنامه راه روشن همان گونه که مستحضر هستید از اسمش هم مشخص است یک وقتی شبهات یا مطالبی در فضای مجازی در جامعه منتشر می شود ممکن است برای برخی، ابهاماتی صورت بگیرد سعی ما در این برنامه بر آن است که کشف از این شبهات بکنیم راه را روشن کنیم برای عزیزانی که خدای نا کرده ممکن است در این قضیه وهمی یا اتفاق خاصی، سوالی و گرهی در ذهن شان رخ داده باشد.
استاد طبق روال برنامه های اخیرمان موضوع اصلی مان الان در این روزها که در خدمت حضرتعالی هستیم، بودیم بحث قیام، برقراری حکومت و جهاد در عصر غیبت بود که در خدمت شما بودیم برخی آمدند از این راه به نظام جمهوری اسلامی حمله می کنند و با آن مبارزه می کنند این ها یا غرض دارند یا بی غرض هستند شما خیلی خوب دارید این روایات و ادله را بررسی می کنید خیلی جاها اتفاقاً نظرشان بر عکس بوده است. در خدمت شما با بقیه بحث ها هستیم.
استاد ابوالقاسمی:
بسم الله الرحمن الرحیم راجع به این که در زمینه قیام، چه شبهاتی مطرح می کنند. اولاً اصل در زمینه قیام و تشکیل حکومت بر جواز است. آن کسی که ادعای حرمت می کند باید حرمت را ثابت کند و هر آن چه برای حرمت دلیل آورده بودند نشان دادیم یا دلالت نداشت یا بر عکس، بر جواز دلالت داشت. خیلی از روایاتی که مطرح کرده بودند بر عکس این ها فهمیده بودند.
یکی از مسائل، مسئله جناب زید ابن علی (رضوان الله علیه) بود که مفصل راجع به او صحبت کردیم خلاصه ای از بحث در مورد جناب زید را عرض می کنیم که جناب زید مرحله حیاتش دو دوره بود یک دوره قبل از علم به امامت الهی فقط اعتقاد به وجوب امامت داشت؛ اما این که مقام امامت یک مقام الهی است را نمی دانست. علتش هم گفتیم روایت هم تصریح دارد که او مستضعف است و دوره بعد از او که از استضعاف بیرون آمد.
هدفش از قیام چه بود؟ در ابتدا پرچم بلند کرد بعد از آن نیتش عوض شد. پایان کارش چه بود؟ شهادت بود و مدح ائمه (علیهم السلام). حکم قیام همراه با او؟ آن زمانی که پرچم بلند کرده بود خیر اما چون نیتش تغییر کرد همراهانش، شهید حساب شدند و امام آرزو کرد ای کاش من در کنار او بودم و شمشیر می زدم، روایتش را هم خواندیم.
ملاک صحت قیام، اگر قیامش جایز شد چرا برای او جایز بود برای برخی دیگر غیر جایز؟ گفتیم روایتی از امام رضا (علیه السلام) است که:
فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ (علیه السلام) وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفَى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص264
سه تا ملاک داشت این ملاک در هر کجا باشد قیام برایش جایز می شود. چرا اول قیامش جایز نبود؟ چون ادعا می کرد وجوب هجرت به سمت من دارید وجوب رجوع به من دارید و حال آن که این طور نبود. راجع به این صحبت می کنیم، اما بعد نظرش عوض شد. روایاتی که ائمه او را نهی از قیام کردند نسبت به آخر کارش چه؟ نسبت به کارش هم نهی داریم بله آن روایات نهی نیست آن ها از باب ارشاد است. عین روایات از باب دلسوزی است که تو به شهادت میرسی، تو کارت به نتیجه نمی رسد. برایش گریه کردند. از امام زین العابدین (علیه السلام)، امام باقر و امام صادق (علیهم السلام) آمده است که نسبت به او نهی ارشادی بود نه نهی مولوی، نهی ارشادی یعنی کاری که انجام می دهی آخرش آن که می خواهی نمی شود.
مدل نهی او با مدل نهی بقیه فرق می کرد، چرا فرق می کرد؟ چون نهی بقیه دنبال این بودند که خودشان همه کاره بشوند. قصدشان ائمه (علیهم السلام) نبود. تا این جا را مطرح کردیم این خلاصه بحث در مورد جناب زید ابن علی است. اما یک سری مناظراتی بین اصحاب ائمه (علیهم السلام) و جناب زید رخ داده است این مناظرات قضیه را خیلی روشن می کند برای کسی که طالب حق باشد.
اگر بگویم جناب غضبانی بیایید برویم جلسه ای است می خواهیم غیبت کنیم شما چه می گویید؟
مجری:
طبیعتاً نباید قبول کنم
استاد ابوالقاسمی:
غیبت حرام است. کسی می گوید چون امام زمان هنوز اجازه غیبت نداده است غیبت نمی کنم یا می گوید نه غیبت حرام است؟ غیبت حرام است. اگر قیام کردن این قدر واضح الحرمه بود وقتی جناب زید با اصحاب مناظره می کرد چه باید می گفتند؟ زید، امیر مؤمنان فرموده، امام حسن گفته، امام حسین گفته، امام زین العابدین و امام باقر گفتند قیام کردن حرام است تا قبل از ظهور حق قیام نداریم. اما یک نفر از اصحاب در استناد خودش بر زید نگفته قیام حرام است. زید فقیه بود احکام شرعی را بلد بود اگر ائمه قبل فرمودند قیام حرام است یک کلمه گفته باشند قیام حرام است این ها باید می گفتند زید مگر پدرت نگفت قیام حرام است؟ تمام شد بحثی باقی نمی ماند.
جالب این جا است آقایان همین مناظرات را آوردند استناد می کنند برای این که قیام جناب زید جایز نیست. ما که نگفتیم قیامش جایز بوده اما این مناظرات را اگر ما ببینیم خیلی مسائل برای ما روشن می شود. در رجال کشی روایتی آمده است اختیار معرفة الرجال کشی، صفحه 138 مناظره جناب زراره با زید ابن علی
«عَنْ زُرَارَة قَالَ قَالَ لِي زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ وَ أَنَا عِنْدَ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»
جناب زید فرمود خدمت امام صادق (علیه السلام) بودم
«مَا تَقُولُ يَا فَتَى فِي رَجُلٍ مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ اسْتَنْصَرَكَ»
اگر یکی از عالمان محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) از تو طلب یاری بکند راجع به او چه می گویی؟
جواب: قیام حرام است. نباید این را می گفت ولی این را نگفت. گفت:
«فَقُلْتُ إِنْ كَانَ مَفْرُوضَ الطَّاعَةِ نَصَرْتُهُ»
اگر امام واجب الإطاعة باشد کمکش می کنم
«وَ إِنْ كَانَ غَيْرَ مَفْرُوضِ الطَّاعَةِ»
اگر غیر مفروض الطاعة بود
«فَلِي أَنْ أَفْعَلَ وَ لِي أَنْ لَا أَفْعَلَ»
می توانم بله یا نه بگویم.
نگفته آقا اگر قیام در زمان غیبت حرام باشد غیر مفروض الطاعة هم باشد باید بگوید نه، حرام است. اما گفت «فَلِي أَنْ أَفْعَلَ وَ لِي أَنْ لَا أَفْعَلَ» اصلاً این روایت دارد داد می زند زراره فقیه اصحاب است. «فَلِی أنْ أفْعَلَ» می توانم بروم کمک کنم. چرا؟ بعداً عرض خواهیم کرد یک مطلبی بود خدا تفضل کرد در ایام اربعین که روایت اربعین را داشتم ملاحظه می کردم رسیدم به عبارتی که این را مرحوم مجلسی فرمود. این قدر زیبا توضیح داده چیزی که تقریباً در کلمات بقیه نیست ولی خیلی مهم است.
«فَلَمَّا خَرَجَ قَالَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»
وقتی جناب زید بیرون رفت امام صادق فرمودند
«أَخَذْتَهُ وَ اللَّهِ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ مَا تَرَكْتَ لَهُ مَخْرَجاً.»
یک استدلالی کردی راه پس و پیش را برایش بستی لذا هیچ جوابی ندارد.
رجال الكشي إختيار معرفة الرجال؛ كشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، ص153 (نرم افزار جامع الاحادیث مرکز نور)
زراره، فقیه اصحاب امام صادق هم تأیید کردند شما از این مناظره چه می فهمید قیام حرام است یا جایز؟
مجری:
اصل بر جواز است.
استاد ابوالقاسمی:
بله، ولی چون الان امام معصوم هم است و امام معصوم هم قیام نکرده است قیام نمی کنم. در دوران غیبت امام معصوم حاضر است؟ نیست قضیه خیلی روشن شد پس اتفاقاً این روایاتی که شما استناد می کنید به صراحت دارد نشان می دهد هیچ کدام از فقهای اصحاب مسئله قیام را حرام نمی دانستند حتی خود زراره (رضوان الله علیه)
بله آن دوران چون دَوران امر بین زید ابن علی و امام صادق (رضوان الله تعالی علیه) بود و امام هم گفته بود فعلاً ما می خواهیم قیام کنیم کسی قیام نکند فعلاً خبری نباشد که توضیحش را دادیم یک دورانی بود نزدیک قیام بود آن برنامه ها به هم ریخت این راجع به مناظره اول، مناظره جناب زید ابن علی (رضوان الله علیه) با جناب زراره.
روایت دوم: مناظره جناب زید با ابوبکر حضرمی است در رجالی کشی، صفحه 416، شماره 778 می گوید:
«دَخَلَ أَبُو بَكْرٍ وَ عَلْقَمَةُ عَلَى زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ وَ كَانَ عَلْقَمَةُ أَكْبَرَ مِنْ أَبِي»
ابوبکر حضرمی و علقمه پیش زید ابن علی رفتند سن علقمه بیشتر از پدرم بود.
«فَجَلَسَ أَحَدُهُمَا عَنْ يَمِينِهِ وَ الْآخَرُ عَنْ يَسَارِهِ»
یکی سمت راست و دیگری سمت چپ نشست
«وَ كَانَ بَلَغَهُمَا»
به این ها خبر رسیده بود که زید ابن علی یک حرفی زده است.
گفت امامت به این نیست که در خانه بنشینی پرده را بیاندازی
«أَنَّهُ قَالَ لَيْسَ الْإِمَامُ مِنَّا مَنْ أَرْخَى عَلَيْهِ سَتْرَهُ»
امام این نیست که پرده خانه را آویزان کند بیرون نرود.
«إِنَّمَا الْإِمَامُ مَنْ شَهَرَ سَيْفَهُ، فَقَالَ لَهُ أَبُو بَكْرٍ وَ كَانَ أَجْرَأَهُمَا»
ابوبکر حضرمی آدم پر جرأتی بود گفت
«يَا أَبَا الْحُسَيْنِ أَخْبِرْنِي عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ (علیه السلام)»
راجع به علی ابن ابی طالب به من خبر بده
«أَ كَانَ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِی عَلَيْهِ سَتْرَهُ أَوْ لَمْ يَكُنْ إِمَاماً حَتَّى خَرَجَ وَ شَهَرَ سَيْفَهُ»
امیر المؤمنین آن دورانی که خانه نشین بود امام بود یا نبود؟ یا وقتی شمشیر کشید امام شد؟
«قَالَ، وَ كَانَ زَيْدٌ يُبْصِرُ الْكَلَامَ»
زید مناظره را می فهمید تخصص مناظره داشت
«قَالَ، فَسَكَتَ فَلَمْ يُجِبْهُ، فَرَدَّ عَلَيْهِ الْكَلَامَ ثَلَاثَ مَرَّاتٍ،»
سکوت کرد. سه بار ابوبکر حضرمی سوال پرسید
«كُلَّ ذَلِكَ لَا يُجِيبُهُ بِشَيْءٍ»
جواب نمی داد.
ابوبکر حضرمی گفت:
«إِنْ كَانَ عَلِيُّ بْنُ أَبِي طَالِبٍ إِمَاماً فَقَدْ يَجُوزُ أَنْ يَكُونَ بَعْدَهُ إِمَامٌ مُرْخِی عَلَيْهِ سَتْرَهُ»
اگر آن دورانی که امیر مؤمنان خانه نشین بود امام بود دوران بعد از او هم می شود امامی که خانه نشین باشد.
«وَ إِنْ كَانَ عَلِيٌّ (علیه السلام) لَمْ يَكُنْ إِمَاماً وَ هُوَ مُرْخِی عَلَيْهِ سَتْرَهُ»
اما اگر علی، امام نبود
«فَأَنْتَ مَا جَاءَ بِكَ هَاهُنَا»
تو داری طلب چه را می کنی؟
پشتوانه ات امامت حضرت علی است
«قَالَ، فَطَلَبَ إِلَى عَلْقَمَةَ أَنْ يَكُفَّ عَنْهُ! فَكَفَّ.»
گفت علقمه ول کن به ما کاری نداشته باش «فَکَفَّ» رفت علقمه او را ول کرد.
رجال الكشي إختيار معرفة الرجال؛ كشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، ص416
در این مناظره نه اثبات قیام و نه نفی قیام آمده است. گفتم این دلالت بر حرمت قیام است کجایش دلالت بر حرمت قیام دارد؟ یک مقداری حواس مان را جمع کنیم این که می گویند اصحاب مناظره کردند شکست دادند این ها نبود این ها را ثابت نمی کند.
اما مناظره سومی که با جناب زید انجام شده است مناظره ابو خالد قماط است ظاهراً پاره فروش بود در رجال کشی. «فِي أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ»
«عَنْ يُونُسَ بْنِ عَبْدِ الرَّحْمَنِ، عَنْ عَلِيِّ بْنِ رِئَابٍ، عَنْ أَبِي خَالِدٍ الْقَمَّاطِ، قَالَ لِي رَجُلٌ مِنَ الزَّيْدِيَّةِ مَا مَنَعَكَ أَنْ تَخْرُجَ مَعَ زَيْدٍ»
...چرا با زید قیام نمی کنی؟
«قَالَ، قُلْتُ لَهُ إِنْ كَانَ أَحَدٌ فِي الْأَرْضِ مَفْرُوضَ الطَّاعَةِ»
اگر کسی در زمین، مفروض الطاعة باشد
«فَالْخَارِجُ قَبْلَهُ هَالِكٌ»
کسی قبل از او قیام کند هلاک شده است
«وَ إِنْ كَانَ لَيْسَ فِي الْأَرْض مَفْرُوضُ الطَّاعَةِ»
اما اگر در زمین مفروض الطاعة نباشد
«فَالْخَارِجُ وَ الْجَالِسُ مُوَسَّعٌ لَهُمَا»
فرقی نمی کند.
آیا در این مناظره آمده است که بعد از سید الشهداء، قیام حرام است؟ دقیقاً مثل مناظره زراره بود این های که می گویند روایات خیلی واضح و صریح است که بعد از سید الشهداء قیام حرام است. اصلاً این قضیه در ذهن شان نبود اگر بود می گفتند آقای زید ابن علی، قیام را پدرت گفت حرام است تمام شد، تازه می گوید اگر مفروض الطاعة نباشد که این کنایه از حکومت نداشتن است.
«فَلَمْ يَرُدَّ عَلَيَّ شَيْئاً»
جوابی نداد.
به زید گفتم جوابی نداشت بدهد.
«قَالَ فَمَضَيْتُ مِنْ فَوْرِي إِلَى أَبِي عَبْدِ اللَّهِ (علیه السلام)»
بلافاصله خدمت امام صادق رفتم
«فَأَخْبَرْتُهُ بِمَا قَالَ لِيَ الزَّيْدِيُّ»
آن را که زیدی گفته بود به او گفتم
«وَ بِمَا قُلْتُ لَهُ وَ كَانَ مُتَّكِئاً فَجَلَسَ»
و جواب خودم را، حضرت تکیه داده بودند نشستند
«ثُمَّ قَالَ أَخَذْتَهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ شِمَالِهِ وَ مِنْ فَوْقِهِ وَ مِنْ تَحْتِهِ ثُمَّ لَمْ تَجْعَلْ لَهُ مَخْرَجاً.»
...هیچ راه فراری برایش نگذاشتم
رجال الكشي إختيار معرفة الرجال؛ كشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، ص412
این هم مثل روایت جناب زراره است خیلی روشن است، اگر معصوم در زمین حکومت داشته باشد یا پرچم برای قیام بلند کند یا باشد و پرچم بلند نکند یعنی امامی است به او رجوع می شود. اگر کسی مورد رجوع است پرچم بلند نکرد کسی حق ندارد. اما اگر مورد رجوع نیست در حال غیبت است هنوز دوران او نرسیده است در این جا باید ببینید نائبش چه کار می کند؟ آیا آن نائب، اذن دارد یا ندارد که گفتیم جناب زید ابن علی اذن عام پیدا کرده بود. لذا آخرش شهید به حساب می آید.
مناظره دیگر، مناظره جناب مؤمن الطاق است در رجال کشی، کافی و چند جای دیگر است.
مجری:
الان این همان مناظره ای است که دیگر بعد از آن زید فرق می کند
استاد ابوالقاسمی:
احسنتم. بله مؤمن الطاق وقتی با زید ابن علی مناظره کرد آن موقع بود زید ابن علی فهمید اشتباه کارش کجا بود؟ تازه متوجه شد تا قبل از این مستضعف بوده است در رجال کشی این روایت را آورده است به نکته خیلی خوبی اشاره کردید شماره 328
«وَ ذَكَرَ أَنَّ مُؤْمِنَ الطَّاقِ قِيلَ لَهُ مَا الَّذِي جَرَى بَيْنَكَ وَ بَيْنَ زَيْدِ بْنِ عَلِيٍّ فِي مَحْضَرِ أَبِي عَبْدِ اللَّهِ»
مؤمن الطاق بین تو و بین زید ابن علی در خدمت امام صادق (علیه السلام) چه رخ داد؟
«قَالَ: قَالَ زَيْدُ بْنُ عَلِيٍّ يَا مُحَمَّدَ بْنَ عَلِيٍّ»
اسم مؤمن الطاق، محمد ابن علی بود.
«بَلَغَنِي»
به من خبر رسیده است
«أَنَّكَ تَزْعُمُ أَنَّ فِي آلِ مُحَمَّدٍ إِمَاماً مُفْتَرَضَ الطَّاعَةِ»
فکر کردی در خاندان پیغمبر، امام مفترض الطاعة معصوم است؟
«قَالَ قُلْتُ نَعَمْ»
بله
«وَ كَانَ أَبُوكَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ أَحَدَهُمْ فَقَالَ وَ كَيْفَ »
پدر شما امام سجاد یکی از همان ها بود، گفت این حرف ها چه است
«وَ قَدْ كَانَ يُؤْتَى بِلُقْمَةٍ وَ هِيَ حَارَّةٌ»
غذا می آوردند غذا داغ بود
«فَيُبَرِّدُهَا بِيَدِهِ»
با دستش خنکش می کرد
«ثُمَّ يُلْقِمُنِيهَا»
بعد این لقمه را در دهان من می گذاشت.
یعنی این قدر مراقب بود دهان من نسوزد
«أَ فَتَرَى أَنَّهُ كَانَ يُشْفِقُ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ اللُّقْمَةِ وَ لَا يُشْفِقُ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ»
فکر می کنی پدرم از مقداری سوختن دهان من می ترسید از این که من به آتش جهنم نروم نمی ترسید؟
به او گفتم:
«قُلْتُ لَهُ»
این جا آن مشکل زید ابن علی حل شد.
«كَرِهَ أَنْ يُخْبِرَكَ فَتَكْفُرَ فَلَا يَكُونَ لَهُ فِيكَ الشَّفَاعَةُ لَا وَ للَّهِ فِيكَ الْمَشِيئَةُ»
پدرت می ترسید تو را دیگر نتواند شفاعت کند، بفهمی امامت الهی چیست و قبول نکنی دیگر آن موقع جزء اهل مشیت هم نمی شوی
«إن شاء عذَّبهم وإن شاء رحمَهُم»
رجال الكشي إختيار معرفة الرجال؛ كشى، محمد بن عمر ناشر: مؤسسة نشر دانشگاه مشهد محقق/ مصحح: طوسى، محمد بن حسن / مصطفوى، حسن، ص412
این «إن شاء عذَّبهم وإن شاء رحمَهُم» در مورد آن ها است.
(وَآخَرُونَ مُرْجَوْنَ لِأَمْرِ اللَّهِ إِمَّا يعَذِّبُهُمْ وَإِمَّا يتُوبُ عَلَيهِمْ وَاللَّهُ عَلِيمٌ حَكِيمٌ)
و گروهی ديگر، به فرمان خدا واگذار شده اند (و کارشان با خداست)؛ يا آنها را مجازات می کند، و يا توبه آنان را می پذيرد (،هر طور که شايسته باشند)؛ و خداوند دانا و حکيم است!
سوره توبه (9): آیه 106
به این ها اهل مشیت می گویند یک عده هم دست خدا است گناهان و اعمال شان یک جوری است خدا می تواند به جهنم یا بهشت ببرد. روایت می گوید اهل مشیت، اگر اعمال شان را داده باشند ما اهل بیت شفاعت شان می کنیم به بهشت می روند. می ترسید تو جزء اهل شفاعت و مشیت نشوی. در روایت دیگر کامل همین است همانی که حضرت یعقوب در مورد برادران یوسف انجام داد مفصل توضیح دادیم قضیه اش چه بود؟ حضرت یعقوب به حضرت یوسف گفت
(قَالَ يا بُنَي لَا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلَى إِخْوَتِكَ فَيكِيدُوا لَكَ كَيدًا إِنَّ الشَّيطَانَ لِلْإِنْسَانِ عَدُوٌّ مُبِينٌ)
گفت: «فرزندم! خواب خود را برای برادرانت بازگو مکن، که برای تو نقشه (خطرناکی) می کشند؛ چرا که شيطان، دشمن آشکار انسان است!
سوره یوسف (12): آیه 5
پسرم، مبادا خوابت را برای برادرانت بگویی چرا؟ آن ها برایت نقشه می ریزند تعبیر خواب این است که یوسف امام می شود چه برادران نقشه بریزند چه نریزند.
روایت در «کافی» شریف است مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) فرمودند:
«موثق كالصحيح»
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، حقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج2، ص277
روایت این گونه است:
«أَخْبَرَنِي الْأَحْوَلُ»
مؤمن الطاق به من خبر داد.
«أَنَّ زَيْدَ بْنَ عَلِيِّ بْنِ الْحُسَيْنِ عليهما السلام بَعَثَ إِلَيْهِ»
جناب زید پیش او فرستاد
«وَ هُوَ مُسْتَخْفٍ»
جایی پنهان شده بود
«فَأَتَيْتُهُ»
پیش او رفتم
«فَقَالَ لِي: يَا أَبَا جَعْفَرٍ، مَا تَقُولُ إِنْ طَرَقَكَ طَارِقٌ مِنَّا؟»
اگر یکی از ما پیش تو فرستاد بیا می خواهیم قیام کنیم چه کار می کنی؟
«أَ تَخْرُجُ مَعَهُ؟ قَالَ: فَقُلْتُ لَهُ: إِنْ كَانَ أَبَاكَ أَوْ أَخَاكَ، خَرَجْتُ مَعَهُ»
قیام می کنی؟ گفتم اگر پدرت امام سجاد یا برادرت امام باقر بود بله.
اما تو:
«فَقَالَ لِي: فَأَنَا أُرِيدُ أَنْ أَخْرُجَ أُجَاهِدُ هؤُلَاءِ الْقَوْمَ، فَاخْرُجْ مَعِي»
با من می آیی قیام بکنیم؟
«قَالَ: قُلْتُ: لَا، مَا أَفْعَلُ جُعِلْتُ فِدَاكَ.»
قربانت بشوم من با تو به جهاد نمی آیم.
«جُعِلْتُ فِدَاكَ.» گفت قربانت بشوم با تو من، جهاد بیا نیستم.
«قَالَ: فَقَالَ لِي: أَ تَرْغَبُ بِنَفْسِكَ عَنِّي؟ إثنَوا فیه أن نَفْسٌ وَاحِدَةٌ»
حاضر نیستی جانت را فدای من کنی؟ گفتم یک جان بیشتر برایم نمانده است
«إثنَوا فیه أن نَفْسٌ وَاحِدَةٌ إِنْ كَانَ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ»
اگر حجت باشد
«فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ نَاجٍ، وَ الْخَارِجُ مَعَكَ هَالِكَ»
کسی که با تو نیاید نجات پیدا کرده است کسی که قیام کند هلاک شده است.
«وَ إِنْ لَاتَكُنْ لِلَّهِ حُجَّةٌ فِي الْأَرْضِ»
اما اگر حجت نباشد کسی که نیاید و بیاید فرق نمی کند
«فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ وَ الْخَارِجُ مَعَكَ سَوَاءٌ. قَالَ: فَقَالَ لِي: يَا أَبَا جَعْفَرٍ»
«أَبَا جَعْفَرٍ» مؤمن الطاق
«كُنْتُ أَجْلِسُ مَعَ أَبِي عَلَى الْخِوَانِ فَيُلْقِمُنِي الْبَضْعَةَ السَّمِينَةَ، وَ يُبَرِّدُ لِيَ اللُّقْمَةَ الْحَارَّةَ حَتّى تَبْرُدَ»
مؤمن الطاق، می خواست به من بدهد آن لقمه چرب و چیلی را به من می داد بخورم این قدر من را دوست داشت خودش غذای عادی می خورد غذای داغ را خنک می کرد به من می داد.
«شَفَقَةً عَلَيَّ وَ لَمْ يُشْفِقْ عَلَيَّ مِنْ حَرِّ النَّارِ إِذْ أَخْبَرَكَ بِالدِّينِ وَ لَمْ يُخْبِرْنِي بِهِ؟»
...به تو دین را گفت به من نگفت؟
«قُلْتُ لَهُ: جُعِلْتُ فِدَاكَ»
قربانت بشوم
«مِنْ شَفَقَتِهِ عَلَيْكَ مِنْ حَرِّ النَّارِ لَمْ يُخْبِرْكَ»
چون از آتش می ترسید تو را خبر نکرد
«خَافَ عَلَيْكَ أَنْ لَاتَقْبَلَهُ، فَتَدْخُلَ النَّارَ»
می ترسید تو قبول نکنی به جهنم بروی
«وَ أَخْبَرَنِي أَنَا فَإِنْ قَبِلْتُ نَجَوْتُ، وَ إِنْ لَمْ أَقْبَلْ لَمْ يُبَالِ أَنْ أَدْخُلَ النَّارَ.»
به من خبر داد قبول می کردم نجات پیدا می کردم قبول نمی کردم به جهنم می رفتم.
تو پسر پیغمبر هستی بعد گفتم
«جُعِلْتُ فِدَاكَ، أَنْتُمْ أَفْضَلُ أَمِ الْأَنْبِيَاءُ؟ قَالَ: بَلِ الْأَنْبِيَاءُ»
شما برتر هستید یا انبیاء؟ گفت انبیاء.
چون خودش را معصوم نمی دانست.
«قُلْتُ: يَقُولُ يَعْقُوبُ لِيُوسُفَ»
یعقوب به یوسف می گوید:
«(يا بُنَيَّ لا تَقْصُصْ رُؤْياكَ عَلى إِخْوَتِكَ فَيَكِيدُوا لَكَ كَيْداً) لِمَ لَمْ يُخْبِرْهُمْ حَتّى كَانُوا لَايَكِيدُونَهُ؟ وَ لكِنْ كَتَمَهُمْ ذلِكَ»
چرا به آن ها نگفت که نقشه نریزند؟ «وَ لكِنْ كَتَمَهُمْ ذلِكَ» کتمان کرد چون آن ها نقشه می ریختند به ضرر خودشان می شد.
«فَكَذَا أَبُوكَ كَتَمَكَ»
پدرت هم به شما نگفت
«لِأَنَّهُ خَافَ عَلَيْكَ. قَالَ: فَقَالَ: أَمَا وَ اللَّهِ، لَئِنْ قُلْتَ ذلِكَ»
...حالا که این را گفتی
«لَقَدْ حَدَّثَنِي صَاحِبُكَ بِالْمَدِينَةِ»
صاحب تو امام صادق (علیه السلام) در مدینه به من گفت:
«أَنِّي أُقْتَلُ وَ أُصْلَبُ بِالْكُنَاسَةِ، وَ إِنَّ عِنْدَهُ لَصَحِيفَةً فِيهَا قَتْلِي وَ صَلْبِي»
به من گفت این ها را دارد باورم نمی شد گفتم اگر دارد چرا پدرم به من نگفت؟ باید پدرم به من می گفت. چرا برادرم به من نگفت؟ باید برادرم به من می گفت. پسر برادرم دارد به من این ها را می گوید. آن موقع متوجه نشدم الان که این حرف ها را زدی متوجه شدم گیر کار کجا بود؟
«فَحَجَجْتُ»
به حج رفتم به امام صادق صحبت زید و جوابم را گفتم
«فَحَدَّثْتُ أَبَا عَبْدِ اللَّهِ عليه السلام بِمَقَالَةِ زَيْدٍ وَ مَا قُلْتُ لَهُ، فَقَالَ لِي: «أَخَذْتَهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيْهِ وَ مِنْ خَلْفِهِ، وَ عَنْ يَمِينِهِ وَ عَنْ شِمَالِهِ، وَ مِنْ فَوْقِ رَأْسِهِ وَ مِنْ تَحْتِ قَدَمَيْهِ، وَ لَمْ تَتْرُكْ لَهُ مَسْلَكاً يَسْلُكُهُ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص174،
این روایت در رجال کشی هم آمده است سند رجال کشی صحیح است شماره 328 یک متن دیگر هم در رجال کشی دارد شماره 329 سندش ضعیف است. یعنی سه تا سند حداقل این روایت دارد.
سوال: آیا اعتقاد مؤمن الطاق، اعتقاد ابوبکر حضرمی، اعتقاد زراره این بود که قیام مطلقا بعد از سید الشهداء حرام است؟ «كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ ...»پس چه است؟
«كُلُّ رَايَةٍ تُرْفَعُ قَبْلَ قِيَامِ الْقَائِمِ فَصَاحِبُهَا طَاغُوت»
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص295.
آن که حرام است قیام به عنوان امام است. حالا معنی رفع رایت چیست باید به آن بپردازیم. عرض کردیم زید ابن علی اول به عنوان امام قیام کرد. خودش را معصوم نمی دانست اصلاً اعتقاد داشت معصومی در کار نیست. اما قیام به عنوان امام یعنی «المتخلف عني هالک» هر کس به کمک من نیاید هلاک است. همان اعتقادی که زیدیه نسبت به ائمه (علیهم السلام) پیدا کردند شما در خانه تان نشستید کمک زید نکردید پس هلاک شدید. لذا ائمه به زیدیه صدر دومی که توهین به ائمه می کردند می گفتند این ها ناصبی هستند. بعدش دوباره نظرات یک مقدار تغییر کرد و الان آن طور نیست خیلی فرق کردند و ائمه را احترام هم می کنند.
اما اجمالاً زید ابن علی یک دورانی به عنوان امام مفترض الطاعة نه از باب عصمت قیام کرد از باب از خاندان اهل بیت شمشیر کشیدن امام آنی است که شمشیر بکشد و از اهل بیت باشد. هر کسی هم با این امام مخالفت کند اهل هلاکت است این اعتقاد را داشت. اگر کسی با این اعتقاد قیام کند مشخص است آیا الان قیام با این اعتقاد بود؟
علاوه بر این، آن چیزی که در کلام زید ابن علی (رضوان الله علیه) بود و در روایاتی آمده است یکی از احکام بسیار مهم است که متأسفانه کمتر به آن توجه شده است. ان شاء الله به آن خواهم پرداخت چون بحث مستقلی است جدا آن را مطرح می کنم.
مجری:
استاد این مناظراتی که شما فرمودید و این بحث های که مطرح شد نکته مهمی بود بحث امام مفترض الطاعة را این جا مطرح می کنید گفتند اگر باشد ما با تو قیام کنیم یا با غیر تو قیام کنیم به هلاکت می رسیم چطوری می شود در زمانی که باشد قیام بشود چه اتفاقی می افتد؟
استاد ابوالقاسمی:
در دو تا از این مناظرات آمده بود که «إِنْ كَانَ أَحَدٌ فِي الْأَرْضِ مَفْرُوضَ الطَّاعَةِ فَالْخَارِجُ قَبْلَهُ هَالِكٌ» به این قسمتش برای حرمت قیام استناد کردند. در مناظره ابو خالد قمّاط و همچنین مناظره ای که از کافی شریف خواندیم این بود که: «إِنْ كَانَ لِلَّهِ فِي الْأَرْضِ حُجَّةٌ فَالْمُتَخَلِّفُ عَنْكَ نَاجٍ، وَ الْخَارِجُ مَعَكَ هَالِكَ» به این دو بخش استناد شده است. استناد کردند در زمین، حجت است یا نیست؟ بله است. امام مفترض الطاعة است؟ بله پس خارج در آن هالک است این را چه جواب می دهد؟ جواب خود زید ابن علی. آخرش زید ابن علی خارج شد یا شهید؟
مجری:
آخرش شهید شد.
استاد ابو القاسمی:
در زمین حجت است و خارج با او، هالک نیز شهید شد. چطور شد؟ این روایت یک استثناء دارد «وَ الْخَارِجُ مَعَكَ هَالِكَ» الا تابع آن امام بشوی با اذن آن امام به قیام رفته باشی. مشخص است اگر آن امام را قبول کردی و با اذن آن امام بروی آیا اذن امام برای قیام است یا نه؟ خلاصه بحث، این روایت خودش یک استثناء دارد. الان باید اشکال کنند بگویند آیا شما شامل آن استثناء می شوید یا نمی شوید؟ نه این که بگویند مطلقاء حرام است. کل دعوای ما سر این است. این استدلال که مطلقا قیام بعد از سید الشهداء یا بعد از امیر المؤمنین حرام است این حرف، حرف اشتباهی است. این حرف را نه فقهای آن دوران گفتند نه ائمه (علیهم السلام) این را گفتند. این هایی هم که در این روایات این گونه است این روایات دارد می گوید بدون اذن امام، اما آیا امام جایی اذن داده است؟ حالت و مرحله دوم زید ابن علی، حالت اذنش بوده بعد از معرفت امامت الهی. اما همین جا در تکمله این عرایضم روایت احلاس را قبلاً از کافی شریف خواندیم
«يَا سَدِيرُ، الْزَمْ بَيْتَك»
در خانه ات بنشین
«وَ كُنْ حِلْساً مِنْ أَحْلَاسِهِ»
مثل حصیر خانه ات باش
«وَ اسْكُنْ مَا سَكَنَ اللَّيْلُ وَ النَّهَارُ»
مادامی که شب و روز خبری نیست (گفتیم کنایه از صیحه آسمانی است) آرام باش هیچ کاری نکن.
«فَإِذَا بَلَغَكَ أَنَّ السُّفْيَانِيَّ قَدْ خَرَجَ»
این جمله اش مهم است حدیث احلاس چه می گوید؟
«فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلى رِجْلِكَ».
ولو شده پیاده به سمت ما بیا
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص142
«فَارْحَلْ إِلَيْنَا» یعنی چه؟ آن دوران اسمش را چه می گذاشتند؟ در آن دوران کسانی که از مکه به مدینه رفته بودند به آن ها چه می گفتند؟ هجرت «فَارْحَلْ إِلَيْنَا» به سمت ما هجرت کن. روایاتی از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در زمان حکومت شان داریم که الان هجرت واجب است چرا؟ چون امام حکومت تشکیل داده است. این که می گوییم خودش را امام می دانست یعنی باید به طرف من بیایی این «فَارْحَلْ إِلَيْنَا وَ لَوْ عَلى رِجْلِكَ». یعنی هجرت به سمت ما واجب است آن موقعی که ما حکومت تشکیل دادیم باید به سمت ما هجرت کنید. اما کسی می گوید مثلاً هجرت به ایران واجب است؟ نه. اصلاً رایت بلند کردن یعنی چه؟ در جنگ پرچم چه می گذاشتند؟ پرچم گذاشتن در جنگ این بود یک نفر می ایستاد همه دورش جمع می شدند. اصطلاح دیگر می گوید:
«إنْ کَانَتْ لَهُم رایة يَرْجِعُونَ إِلَيْهَا»
اگر با گروهی می جنگیدی این ها پرچمی داشتند که «یرجعون إلیها» محل جمع شدن شان باشد اصلاً رایت بلند کردن کنایه از این است که باید به سمتش هجرت بکنید. ادبیات روایات را دقت نمی کنید از آن ها بد برداشت می کنید.
مجری:
آن چیزی که شاید خودشان دوست دارند برداشت می کنند.
استاد ابوالقاسمی:
لذا در مورد زید گفت «وَ الْخَارِجُ مَعَكَ وَغیرُهُ سَوَاءٌ.» با تو بیاییم یا نیاییم فرقی نمی کند واجب نیست پیش تو بیاییم نه این که حرام است. اما اگر امام زمان پرچم بلند کرد یک سوال این که گفتم ایام اربعین روایت را بررسی می کردم این نکته بود که مردم کوفه به سید الشهداء (علیه السلام) چه گفتند؟ گفتند تو پیش ما بیا یا ما پیش تو می آییم. شما بیا، اصلاً این ها با گفتن این که پیش ما بیا یعنی ما شیعه اثنی عشری نیستیم، لذا امام به حبیب نامه می نویسد می گوید حبیب تو بیا در شب اربعین روایات را خواندم امام مثل کعبه است
«يُؤْتَى إِلَيْهَا وَ لَا تَأْتِي»
امام پرچم را بلند کرد باید به طرفش بروی!
دقیقاً روایت می گوید کعبه علامت است امام هم علامت است. کعبه عَلم است امام هم عَلم است یعنی چه؟ مردم باید خدمت امام بروند. اگر امام زمان (روحی وارواح العالمین لتراب مقدمه الفداء) در مکه قیام کردند باید همه آن جا برویم. در یمن قیام کردند باید آن جا برویم. در ایران قیام کردند باید آن جا برویم. در کوفه قیام کردند باید آن جا برویم. آن جایی که امام قیام کند وجوب هجرت پیدا می کند. مگر این که حکومتش بیاید منطقه ای را فتح کند وقتی آن منطقه فتح شد دیگر آن منطقه هم جزء بلاد اسلامی می شود لذا فرمودند:
«وَ لَا هِجْرَةَ بَعْدَ الْفَتْح»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج5، ص443
پیغمبر (صلی الله علیه وآله) من مکه را فتح کردم دیگر از مکه کسی به مدینه هجرت نکند. نه این که مطلقا هجرتی وجود ندارد نه دیگر از اهل مکه هجرت ندارند. هجرت وجود داشت چون اهل مکه داخل بلاد اسلامی حساب می شوند زور نزنید از مکه به مدینه بیایید این جا مشکلش تمام شد.
مجری:
فتح بابی هم کردید برای این روزها یادآور دو سال اخیر عمر شریف پیامبر شد بیننده باید بروند راجع به این قضیه پژوهش کنند.
استاد ابوالقاسمی:
بله، روایتی که از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در نهج البلاغه است روایت خیلی مهم است متأسفانه چون عرض کردم بیشتر به جای کلام به فقه پرداخته شد این روایات مورد بررسی قرار نگرفته است. روایت خیلی معروفی است
«و من كلام له علیه السلام فَمِنَ الْإِيمَانِ مَا يَكُونُ ثَابِتاً مُسْتَقِرّاً فِي الْقُلُوبِ»
یک بخش ایمان، ایمان ثابت و مستقر است بعضی ها ایمان شان ثابت است بعضی از ایمان ها عاریتی است
«وَ مِنْهُ مَا يَكُونُ عَوَارِيَّ بَيْنَ الْقُلُوبِ وَ الصُّدُورِ إِلَى أَجَلٍ مَعْلُومٍ»
تا یک مدتی است بعد از بین می رود اگر می خواهید کسی را لعنت کنید و از او تبری قطعی بجویید صبر کنید بمیرد اگر بر حالت بد مرد بعد لعنتش کنید. این که می گویند دشمن امیر مؤمنان حرامزاده است نه این که یک کسی دشمن بود بعد شیعه شد آن کسی که با دشمنی بمیرد. اگر از کسی برائت دارید صبر کنید وقتی مرد آن موقع خیال تان راحت می شود هر چقدر دل تان خواست لعنتش کنید.
«فَإِذَا كَانَتْ لَكُمْ بَرَاءَةٌ مِنْ أَحَدٍ فَقِفُوهُ حَتَّى يَحْضُرَهُ الْمَوْتُ فَعِنْدَ ذَلِكَ يَقَعُ حَدُّ الْبَرَاءَة»
بعد این جمله
«وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ عَلَى حَدِّهَا الْأَوَّلِ»
هجرت دوباره به همان شروط اولیه خودش برپا شده است.
یا امیر المؤمنین، پیغمبر فرمود «لا هجرة بعد الفتح» سنی ها گیر کردند. «وَ الْهِجْرَةُ قَائِمَةٌ» یعنی چه؟ پیغمبر، امام معصوم بود حکومت تشکیل داد هجرت به او واجب شد من هم امام معصوم هستم الان حکومت تشکیل دادم هجرت به من واجب می شود.
«مَا كَانَ لِلَّهِ فِي أَهْلِ الْأَرْض حَاجَةٌ مِنْ مُسْتَسِرِّ الْإِمَّةِ وَ مُعْلِنِهَا»
هجرت، پا برجاست تا زمانی که امام باشد.
تا زمانی که خدا تفضل به عالم داشته باشد
«لَا يَقَعُ اسْمُ الْهِجْرَةِ عَلَى أَحَدٍ إِلَّا بِمَعْرِفَةِ الْحُجَّةِ فِي الْأَرْضِ»
مهاجر نیست مگر کسی که حجت خدا در زمین را بشناسد
«فَمَنْ عَرَفَهَا وَ أَقَرَّ بِهَا فَهُوَ مُهَاجِرٌ»
کسی که امام و حجت را شناخت اقرار به آن کرد این مهاجر به حساب می آید.
به شرط این که هجرت هم کرده باشد.
«وَ لَا يَقَعُ اسْمُ الِاسْتِضْعَافِ عَلَى مَنْ بَلَغَتْهُ الْحُجَّةُ فَسَمِعَتْهَا أُذُنُهُ وَ وَعَاهَا قَلْبُه»
إلا باید باشد مستضعف کسی که حجت به او رسیده است گوشش شنیده و قلبش هم درک کرده این مستضعف نیست. اما گوش شنید حجت رسید اما قلب درک نکرده مثل زید ابن علی تا زمانی که قلب این را درک نکرده این شخص مستضعف است.
«إِنَّ أَمْرَنَا صَعْبٌ مُسْتَصْعَبٌ لَا يَحْتَمِلُهُ إِلَّا مَلَكٌ مُقَرَّبٌ أَوْ نَبِيٌّ مُرْسَلٌ أَوْ عَبْدٌ مُؤْمِنٌ امْتَحَنَ اللَّهُ قَلْبَهُ لِلْإِيمَان»
بصائر الدرجات في فضائل آل محمّد صلّى الله عليهم؛ نویسنده: صفار، محمد بن حسن، مصحح: كوچه باغى، محسن بن عباسعلى، ناشر: مكتبة آية الله المرعشي النجفي، ج1، ص26
این همان روایت است و این جا فرمودند:
«أَيُّهَا النَّاسُ سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي فَلَأَنَا بِطُرُقِ السَّمَاءِ أَعْلَمُ مِنِّي بِطُرُقِ الْأَرْضِ»
من به راه های آسمان از راه های زمین آگاه تر هستم.
این جمله را چند جور ترجمه کردند و چند تا معنا می تواند داشته باشد یک: چرا من آگاه تر هستم؟ چون آن جا بیشتر سفر دارم دو: راه های آسمان را من درست کردم راه های زمین را شما درست می کنید. من مهندسی آسمان ها را کردم مهندسی زمین را شما دارید می کنید. از من بپرسید
«قَبْلَ أَنْ تَشْغَرَ بِرِجْلِهَا فِتْنَةٌ تَطَأُ فِي خِطَامِهَا وَ تَذْهَبُ بِأَحْلَامِ قَوْمِهَا»
قبل از این که پاهای فتنه این جا بیاید گرد و خاک را شروع کند خواب های پریشان قومش را ببرد از من سوال کنید.
نهج البلاغة (للصبحي صالح)؛ نویسنده: شريف الرضى، محمد بن حسين، ناشر: هجرت، محقق/ مصحح: فیض الاسلام، ص280
یک فتنه ای می آید دیگر من بین شما نخواهم بود. پس امام فرمودند هجرت هنوز هم است این هجرت یعنی چه؟ در روایات دیگری آمده است این روایات را هم بخوانم در آن روایات نکته های خیلی مهمی در مورد هجرت آمده است به عنوان مثال روایتی است که حضرت فرمودند:
«الْمُتَعَرِّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ»
تعرب بعد از هجرت یکی از اصطلاحات فقهی است که در حد کفر یا شرک به حساب آمده است. در کافی شریف آمده است:
«الْمُتَعَرِّبُ بَعْدَ الْهِجْرَةِ التَّارِكُ لِهَذَا الْأَمْرِ بَعْدَ مَعْرِفَتِهِ»
معاني الأخبار؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق / مصحح: غفارى، على اكبر، ناشر: دفتر انتشارات اسلامى وابسته به جامعه مدرسين حوزه علميه قم، ص265
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج2، ص277
کسی «متعرب بعد الهجرة» است که چه باشد؟ «التارك لهذا الامر بعد معرفته»، امر و نظام ایمانی ما را شناخته است ولی او را رهایش کرد. در معانی الأخبار شیخ صدوق از امام صادق (علیه السلام) شنیدم فرمود: «المتعرب بعد الهجرة» کسی است که این امر را بعد از شناختش ترک کند. این امر یعنی چه؟ تشیع معنی کردند محبت امام گفتند. اما کلاً امر در لسان معصومین (علیهم السلام) به نظام ولایی شان گفته می شد که از محبت شروع می شد می رفت بالاتر اطاعت صد در صد، می رفت بالاتر تلاش برای تشکیل حکومت شان می گوید: «أمرُ بنی العباس مکرٌ، أمرُ بنی العباس خدیعةٌ» که این ها خیلی استناد می کند أمر یعنی مرحله بالایش حکومت است. «التارك لهذا الامر بعد معرفته» فهمیدی ائمه می خواهند قیام کنند ولی کمک شان نکنی متعرب بعد الهجرة هستی فهمیدی ائمه می خواهند حکومت درست کنند و کار سیاسی بکنند تو سیاست را با دین دخالت ندهی این می شود تعرب بعد الهجرة همین آقایانی که خیلی می گویند دین نباید سیاسی باشد یک مقداری در این روایات دقت کند می فهمند خودش تعرب بعد الهجرة است. تمام تلاش ائمه برای این قضایا بوده است.
این یکی از روایاتی که هجرت در آن تأکید شده است. یک نمازی است فقهاء فرمودند حدیث مشهور اگر چه اشکال به سندش گرفتند اما به عنوان شهرت بین فقهاء این روایت نقل شده است و مرحوم شیخ هم در تهذیب آورده. مرحوم مشهدی در مزار آورده، شیخ مفید در مزار آورده، سید ابن طاوس در إقبال و دیگران آوردند.
مجری:
قبلاً هم توضیح دادید مقبول بودن این گونه روایات در نزد علماء ضعف سند را جبران می کند.
استاد ابوالقاسمی:
از مصباح المتهجد شیخ طوسی می آورم، تهذیب را پیدا نکردم اما در تهذیب هم دیده بودم در نماز عید غدیر
«وَ اجْعَلْ لَنَا قَدَمَ صِدْقٍ فِي الْهِجْرَةِ إِلَيْهِمْ»
مصباح المتهجد و سلاح المتعبد؛ طوسى، محمد بن الحسن؛ ناشر: مؤسسة فقه الشيعة ، ج2، ص 751
ما باید هجرت به سمت ائمه کنیم هجرت واجب است «وَ اجْعَلْ لَنَا قَدَمَ صِدْقٍ فِي الْهِجْرَةِ إِلَيْهِمْ» کسی نگفت هجرت به سمت امام واجب است، نه آمده است «وَ اجْعَلْ لَنَا قَدَمَ صِدْقٍ فِي الْهِجْرَةِ إِلَيْهِمْ» این هم یک مدرک دیگر امام پرچم بلند کرد باید به سمت او هجرت کرد؛ اما یک دورانی بود خودشان می گفتند فعلاً به سمت ما هجرت نکنید. چون الان وقتش نیست حساس می شوند الان می گوییم نیایید.
روایتی در کتاب شریف کافی است خیلی مشهور است همان روایت را با تتمه ای در عوالی اللئالی نقل کرده است روایت این طور است
«إِنَّ لِكُلِّ إِمَامٍ عَهْداً فِي رِقَاب أَوْلِيَائِهِ»
یا:
«رَقبَةَ أوْلیائِه»
هر امامی عهدی به گردن اولیاء اش دارد
«وَ إِنَّ مِنْ حُسْنِ الْوَفَاءِ بِالْعَهْدِ لَهُمُ»
یکی از موارد حسن وفای به عهد امام چیست؟
«الْهِجْرَةَ إِلَيْهِمْ»
به سمت امام هجرت کنید.
«وَ زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ»
و قبر امام را زیارت کنید.
«زِيَارَةَ قُبُورِهِمْ»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج4، ص567
در دنیا زنده بود به سمت او هجرت کنید از دنیا رفته بود به زیارت قبرش بروید.
مجری:
مثل زیارت اربعین
استاد ابوالقاسمی:
بله، یک موردش همین زیارت اربعین است، یکی از پیمانی است که از ما گرفته شده است. روایت دیگری است این روایت چند جور ترجمه شده است در کافی و هم در تفسیر عیاشی آمده است در چند جای دیگر هم است ایام اربعین هم یک عده ای این را خواندند روایت خیلی زیبایی است در کافی را برای شما می خوانم می گوید خدمت امام باقر (علیه السلام) بودیم
«فِي فُسْطَاطٍ لَهُ بِمِنًى»
در منا
«فَنَظَرَ إِلَى زِيَادٍ الْأَسْوَدِ»
نگاه به یکی از اصحاب شان به نام زیاد أسود کردند.
«مُنْقَلِعَ الرِّجْلِ»
گوشت پاهایش تکه تکه شده بود
«فَرَثَى لَهُ»
این قدر که دل حضرت سوخت
«فَقَالَ لَهُ مَا لِرِجْلَيْكَ هَكَذَا»
چرا این طور شده است؟
«قَالَ جِئْتُ عَلَى بَكْرٍ لِي نِضْوٍ فَكُنْتُ أَمْشِي عَنْهُ عَامَّةَ الطَّرِيقِ»
با یک شتری آمدیم این شتر نمی توانست من را بیاورد خودم راه می رفتم به جای این که سوار شتر بشوم پیاده آمدم.
«فَرَثَى لَهُ»
حضرت دلسوزی برایش کردند
«وَ قَالَ لَهُ عِنْدَ ذَلِكَ زِيَادٌ»
این زیاد که پایش این طور شده بود یک جمله ای گفت
«إِنِّي أُلِمُّ بِالذُّنُوبِ»
من غرق گناه می شوم
«حَتَّى إِذَا ظَنَنْتُ أَنِّي قَدْ هَلَكْتُ»
به تَه خط که می رسم می گویم دیگر فاتحه ام خوانده شد.
«ذَكَرْتُ حُبَّكُمْ»
یادم می افتد من محب شما هستم
«فَرَجَوْتُ النَّجَاةَ»
امید نجات پیدا می کنم.
«وَ تَجَلَّى عَنِّي»
یک مقدار امیدوار می شوم
«فَقَالَ أَبُو جَعْفَرٍ علیه السلام وَ هَلِ الدِّينُ إِلَّا الْحُبُّ»
دین مگر غیر از حب است؟
«قَالَ اللَّهُ تَعَالَى حَبَّبَ إِلَيْكُمُ الْإِيمانَ وَ زَيَّنَهُ فِي قُلُوبِكُمْ وَ قَالَ يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِم»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص80
این جمله یعنی چه؟ یعنی شما که ما را دوست دارید ما هم شمایی که به سمت ما هجرت می کنید را دوست داریم. این روایت را بعضی این گونه ترجمه کردند ما هم شما را که به سمت ما هجرت کردید دوست داریم. بعد فرمودند یک زمانی از آسمان «فَزْعَةٌ» یک عذاب آسمانی بیاید هر گروهی به پناهگاه خودشان می روند ما پیش پیغمبر شما به ما پناه خواهید آورد. قیامت بشود ما پناه شما خواهیم بود این روایت در کافی شریف است.
اما شبیه همین متن در کتاب تفسیر عیاشی آمده است که اسم شخص را نیاورده گفتیم در این روایت، راویش زیاد اسود بود در تفسیر عیاشی عبارت به این صورت است می گوید:
«كنت عند أبي جعفر علیه السلام إذ دخل عليه قادم من خراسان ماشياً»
پیش امام باقر (علیه السلام) بودم یک شخصی از خراسان پیاده آمده بود.
«فأخرج رجليه»
پاهایش را بیرون آورد
«و قد تغلفتا»
این قدر چاک خورده بود پوست آورده بود پاهایش پوست پوست شده بود.
«و قال: أما و الله ما جاءني من حيث جئت- إلا حبكم أهل البيت»
من فقط به خاطر محبت شما اهل بیت آمدم
«فقال أبو جعفر علیه السلام: و الله لو أحبنا حجر حشره الله معنا»
یک سنگی هم ما را دوست داشته باشد خدا او را با ما محشور می کند.
چون در روایت سنی ها در بخاری دارند احد ما را دوست «أحد جبلٌ یُحبُنا» سنی ها تعجب از این عبارت نکند.
«يُحِبُّونَ مَنْ هاجَرَ إِلَيْهِمْ»
تفسير العياشي؛ نويسنده: محمد بن مسعود العياشي (وفات : 320)، تحقيق : الحاج السيد هاشم الرسولي المحلاتي، ناشر: المكتبة العلمية الإسلامية – طهران، ج1، ص167
این هم جزء موارد ایمانی است عرض کردیم می شود گفت معصوم می گوید ما، شمایی که به سمت ما هجرت کردید را دوست داریم. ترجمه دیگری هم شده است. اما عرض کردم مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) عبارات هجرت را یک توضیحی داده است قبل از آن یک روایتی شب اربعین راجع به قبر سید الشهداء خواندیم که حضرت فرمودند فلانی اگر فاصله مان با کربلاء این قدر بود
«لَاتَّخَذْنَاهُ هِجْرَة»
در کامل الزیارات روایت را نقل می کند حضرت فرمودند که:
«عَنْ أَبِي الْجَارُودِ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ علیه السلام قَالَ: قَالَ لِي كَمْ بَيْنَكَ وَ بَيْنَ قَبْرِ الْحُسَيْنِ علیه السلام قُلْتُ يَوْمٌ لِلرَّاكِبِ وَ يَوْمٌ وَ بَعْضُ يَوْمٍ لِلْمَاشِي»
ابو الجارود می گوید امام باقر فرمودند فاصله بین شما و قبر سید الشهداء چقدر است؟ گفت سواره، یک روز است یعنی شش هفت ساعت راه
«قَالَ أَ فَتَأْتِيهِ كُلَّ جُمُعَةٍ قُلْتُ لَا»
هر هفته می روی؟ گفتم نه
«مَا آتِيهِ إِلَّا فِي حِينٍ»
گاهی اوقات می روم
«قَالَ مَا أَجْفَاكُمْ»
چقدر شما اهل جفاء هستید؟
«أَمَا لَوْ كَانَ قَرِيباً مِنَّا»
اگر شش هفت ساعت راه بود
«لَاتَّخَذْنَاهُ هِجْرَةً»
اصلاً می رفتی آن جا زندگی می کردی
«أَيْ نُهَاجِرُ إِلَيْهِ»
یک زمین داریم هفته دو سه بار می رویم سر می زنیم خانه مان را آن جا می گذاشتیم.
كامل الزيارات؛ نویسنده: ابن قولويه، جعفر بن محمد، ناشر: دار المرتضوية، محقق/ مصحح: امینی، عبدالحسین، ص293
پس هجرت به سمت امام در خیلی از روایت ها آمد و تأکید شده است. در چند جا روایات را آوردیم از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) و روایات دیگر. اما سراغ کلام مرحوم مجلسی (رضوان الله علیه) برویم. راجع به یک عبارتی صحبت می کند در مرآة العقول این طور می گوید:
«الثاني: من لا يجب عليه، وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَة»
ذیل عبارت «وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَة» که از کافی آوردیم گفتیم در کافی هم آمده است
«و اعلم أنه اختلف العلماء في أن الهجرة هل تكون بعد فتح مكة أو نسخ وجوبه بعد ذلك»
آیا بعد از فتح مکه هجرت است یا نسخ شد؟
«كما روي أنه لا هجرة بعد الفتح»
روایت شده است که دیگر بعد از فتح مکه هجرت در کار نیست.
«و على القول بكونها بعد الفتح»
اگر بعد از فتح، هجرت واجب باشد
«ففي أعصار الأئمة الذين جاهدوا»
در زمان های ائمه ای که جهاد داشتند
«كان يجب الهجرة إليهم لنصرتهم»
امام، پرچم بلند می کرد واجب بود خدمت امام برای یاریش بروی!
آن که می گوید الان نیا چون الان هجرت واجب نشده است. اگر دیگری ادعا کند که من قیام می کنم و واجب است بیایی او خودش را امام فرض کرده است. اما اگر گفت من قیام می کنم خواستی بیا، خواستی نیا من به وظیفه شرعی نهی از منکرم عمل می کنم. وظیفه من است اصلاً این رایت بلند کردن حساب نمی شود یعنی این ها یک اصطلاحاتی است باید کنار هم قرار داده بشود مجموع روایات ائمه (علیهم السلام) را ببینیم با همدیگر ترجمه کنیم اما بقیه ائمه چه؟
«و في أعصار سائر الأئمة عليهم السلام كان يجب الهجرة إليهم لعرض الولاية»
اولاً باید خدمت شان بروی بگویی ما ولی شما هستیم. ولایت مان را خدمت ایشان عرضه کنیم
«و النصرة عليهم»
یاری شان کنیم بگوییم
ما حاضر هستیم شما را یاری کنیم نه این که مثل اهل کوفه نامه بنویسیم بیا نه این نمی شود. باید خدمت امام بروی اهل مدینه چه کار کردند؟ نامه نوشتند یا خدمت حضرت رفتند؟ آمدند در عقبه بیعت کردند بعد پیامبر گفت باشد منِ پیغمبر صلاح می دانم حکومت در مدینه یا فلان جا تشکیل بشود. این که نامه بنویسی بیا نه، باید اول خدمت امام بیایی امام تصمیم می گیرد می گوید یا من آن جا می آیم نه این که حسین بیا ما این جا آماده هستیم. همین فرق بین دو دیدگاه شیعی و غیر شیعی است.
«و تعلم الأحكام منهم»
از ائمه (علیهم السلام) احکام را فرا بگیریم.
مرآة العقول في شرح أخبار آل الرسول؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، حقق / مصحح: رسولى محلاتى، هاشم، ناشر: دار الكتب الإسلامية، ج10، ص8
این کلام مرحوم علامه مجلسی خیلی حرف دقیقی است در زمان ائمه (علیهم السلام) هجرت واجب بود اما متأسفانه این مطلب یکی از بحث های فقهی حتی شروطش هم نیامده است. به آن توجه نداشتند یک امر واجب است «تعرب بعد الهجرة» خیلی سنگین است. خیلی از جاها پیغمبر (صلی الله علیه وآله وسلم)، امیر مؤمنان و دیگران فرمودند در کافی شریف هم روایت را آورده است. کبائر، هفت تا است
«وَ السَّبْعُ الْمُوجِبَاتُ: قَتْلُ النَّفْسِ الْحَرَامِ وَ عُقُوقُ الْوَالِدَيْنِ، وَ أَكْلُ الرِّبَا، وَ قَذْفُ الْمُحْصَنَاتِ وَ أَكْلُ مَالِ الْيَتِيمِ وَ الْفِرَارُ مِنَ الزَّحْف وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَة»
کشتن انسان، عاق والدین، خوردن رباء، اتهام زدن به زن پاکدامن، خوردن مال یتیم، فرار از جنگ «وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَة».
تعرب بعد الهجرة یعنی چه؟ یعنی امام، اعلام آمادگی برای تأسیس حکومت کرده است شما کمکش نکنید. امام دارد مسیری را طی می کند که در این مسیر منجر به تشکیل می شود شما نروید. یکی از موبقات «وَ التَّعَرُّبُ بَعْدَ الْهِجْرَة» آمده است احکام قتل آمده، احکام رباء و حکم مال یتیم آمده است فرار از جنگ را فقهاء آوردند راجع به تعرب بعد الهجرة چقدر بحث فقهی داریم که چه زمانی واجب و چه زمانی واجب نیست. حضرت به سدیر گفتند سدیر نمی خواهد بیایید تعرب بعد الهجرة من دارم استثناء می کنم الان استثناء است فعلاً نیا. زمان امام کاظم می خواهد قیام بشود آن موقع دور ما بیایید. شش هفت سال فعلاً دور ما را خالی بگذارید سر و صدا نباشد و اتفاقی نیافتد.
ولی متأسفانه به خاطر علاقه ای که به ائمه (علیهم السلام) داشتند نمی توانستند؛ نمی شد نروند خدمت ائمه (علیهم السلام) می آمدند.
مجری:
در عصر امیر المؤمنین در دوره ای که در کوفه هستند شیعیان خاص مثل مالک اشترها و عمار یاسرها همه به سمت امیر المؤمنین در کوفه آمدند و آن جا هستند فرق می کند با برخی دیگر از کسانی که در کنار امیر المؤمنین بودند با نظر خلافت و امامت خلافتی و بید الناس بود این قابل تحقیق و پژوهش است.
استاد ابوالقاسمی:
درست است. روایتی است این را برای آخر گذاشتم روایتی از امیر مؤمنان علی (علیه السلام) در کتب اهل سنت هم آورده است حتی ینابیع المودة قندوزی نقلش کرده است در کشف الیقین علامه حلی آمده است کشف الغمه اربلی این را نقل کرده است. مرحوم اربلی تأکیدش بر این بود روایاتی که سنی ها در کتاب شان را آوردند را نقل کند. بگوید آقایان سنی خودتان این ها را دارید و این حرف ها را زدید. من روایت را از کتاب کشف الیقین مرحوم علامه حلی می خوانم می گوید امیر مؤمنان علی (علیه السلام) فرمود:
«قَالَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ علیه السلام نَحْنُ أَهْلُ بَيْتٍ لَا يُقَاسُ بِنَا أَحَدٌ قال الجاحظ و هو عدو أمير المؤمنين علیه السلام صدق علي علیه السلام»
این جا حرف امیر المؤمنین را نقل کرده است در این جا می گوید حرف جاحز است در بقیه جاها می گوید حرف امیر مؤمنان است.
«و الأطيبان علي و فاطمة كيف يقاس بقوم»
چطور با آن ها قیاس بشود قومی که
«منهم رسول الله صلی الله علیه وآله وسلم و السبطان الحسن و الحسين و الشهيدان أسد الله حمزة و ذو الجناحين جعفر و سيد الوادي عبد المطلب و ساقي الحجيج العباس و حكيم البطحاء و النجدة أبو طالب»
پیغمبر از آن ها است. علی و فاطمه «أطیب» یعنی معصوم از آن ها است. حسن و حسین از آن ها است. شهیدان اسد الله حمزه و ذو الجناحین، جعفر از آن ها است. «سید الوادی عبد المطلب» از آن ها است ساقی الحجیج عباس از آن ها است. «حکیم البطحاء والنجدة أبو طالب» از آن ها است.
«و الخير فيهم و الأنصار أنصارهم و المهاجر من هاجر إليهم»
مهاجر چه کسی است؟ کسی که به سوی این ها آمده باشد
«و معهم»
با آن ها هجرت کند
«و الصديق من صدقهم»
کسی اهل بیت را تصدیق کند صدیق می شود.
«و الفاروق من فرق بين الحق و الباطل فيهم و الحواري حواريهم و ذو الشهادتين لأنه شهد لهم»
كشف اليقين؛ نويسنده: العلامة الحلي (وفات: 726)، تحقيق: حسين الدرگاهي، ناشر: وزارت ارشاد، تهران: 1411، ص192
باید بدانیم یک مطلبی داریم. دوباره یک مقدار بر گردیم به آن نظام جامعی که عرض کردیم ائمه (علیهم السلام) یک دورانی، دستورات موقتی بیان کردند که این دستورها بر خلاف روش عام و جامع آن ها در گذشته بود. در گذشته باید شمشیر می زدند در گذشته باید هجرت به سمت امام می کردند باید دور امام را شلوغ می کردند. امام فرمودند چند سالی صبر کنید می خواهیم قیام کنیم؛ لذا زمان امام کاظم بنا است قیام بشود این دوران چه کار باید بکنید؟ فعلاً هجرت تعطیل
«يَا سَدِيرُ، الْزَمْ بَيْتَك»
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص142
خانه نشین باش تا زمانی که آن علامت ها زمان امام کاظم (علیه السلام) بنا است بیاید شش هفت سال صبر کن تمام می شود. به هر کسی رسید صبر کن، صبر کن، صبر کن انجام می شود ما مغازه ها را تعطیل کردیم باشد مشکلی ندارد صبر کنید. این حرف ها را زدند بنا بود که دور ائمه خلوت بشود ولی متأسفانه به هر دلیل نشد یک عده سرّ ائمه را هم فاش کردند و قیام عقب افتاد. از آن دوران به بعد روایات متعددی می بینیم یک: در زمینه نسخ در زمینه بداء. ائمه گفتند بعضی از مطالب بود نسخ می شود در بعضی از مقدرات، بداء رخ می دهد در بعضی از مطالب، قیودی بود که آن قیود بیان نشده است.
یعنی در زمان امام جواد (علیه السلام) به بعد نگاه می کنیم حجم زیادی از روایات می گفت اگر منتظر بودی مهدی از این در بیاید از آن در آمد «لا تکذبوا» تکذیب نکنید. آقا چرا چیزهایی که ائمه گفتند محقق نشد؟ چون این ها از باب امانی و برنامه ریزی بود از باب پیشگویی نبود.
یا روایات متعدد دیگری که ائمه (علیهم السلام) فرمودند اگر ما چیزی گفتیم تصدیق کنید محقق شد یک ثواب می برید محقق نشد و گفتید:
«صَدَقَ اللَّهُ وَ رَسُولُهُ تُؤْجَرُوا مَرَّتَيْن»
دو برابر ثواب می برید با این که تصدیق ما را کردید چون هم تصدیق ما را کردید هم تصدیق بدائی که ما به آن اعتقاد داشتیم را کردید.
الكافي (ط - الإسلامية)، نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج1، ص396
لذا ما یک دورانی داریم در آن دوران دستور نهی از قیام بود در یک دورانی که اعتقاد به بداء بود. این هم نه به خاطر این که ائمه نعوذ بالله جهل داشتند نه دو مدل برنامه ریزی بود طبق یکی از این ها پیش نرفت مردم عمل نکردند طبق دیگری پیش رفت طبیعی است نقشه عوض می شود.
پس خلاصه بحث در مورد جناب زید ان شاء الله اگر بشود تقریباً این بحث را تمام می کنیم شاید یک جلسه دیگر صحبت کنیم. محور اساسی تغییر حکم در مورد جناب زید مسئله معرفت پیدا کردنش بود. تا قبل از این که معرفت پیدا بکند می گفت خودم امام مفترض الطاعة هستم مردم باید به سمت بیایند «سَلُونِي قَبْلَ أَنْ تَفْقِدُونِي» (روایتش را خواندیم) این ها را می گفت اما بعد از این که فهمید دیگر این حرف ها را نزد تمام شد. مردم، من از باب نهی از منکر داریم قیام می کنم ائمه هم تأییدش کردند.
برویم سراغ آن روایتی که خدمت تان عرض کردیم روایت بسیار مهمی در اثبات جواز قیام است.
مجری:
این همان روایتی بود که گفتید آخر برنامه می آورید
استاد ابوالقاسمی:
بله، دیگر بحث زید هم تمام می شود در کافی شریف، جلد 8، صفحه 284، شماره 381 امام صادق (علیه السلام) فرمودند (شبیه اش از امام رضا هم است) که:
«إِنْ أَتَاكُمْ آتٍ مِنَّا»
اگر یک شخصی از ما پیش شما آمد
«فَانْظُرُوا عَلَى أَيِّ شَيْءٍ تَخْرُجُونَ»
ببینید قیام تان برای چه است.
همین طوری قیام نکنید نفرمودند قیام، مطلقا حرام است «فَانْظُرُوا عَلَى أَيِّ شَيْءٍ تَخْرُجُونَ» مبنای قیام تان چیست؟ آیا قیام، مبنا دارد یا ندارد؟ امام نمی گویند قیام، مطلقا حرام است. می گویند ببینید مبنایش چه است؟
«وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ»
نگویید زید قیام کرد.
این یعنی چه؟ یک اصطلاحی است یعنی نرخ شاه عباسی شان، قیام زید بوده این که قیام زید در انتهای کار مورد تأیید معصومین بوده است نرخ شاه عباسی شده است. همه می دانند دیگر کار زید حلال بود «وَ لَا تَقُولُوا خَرَجَ زَيْدٌ» نگویید چون کار زید حلال بود پس کار همه حلال می شود مبنا را نگاه کنید. «فَانْظُرُوا عَلَى أَيِّ شَيْءٍ تَخْرُجُونَ» نگاه کن مبنای قیامش چه است؟
مجری:
خیلی قاعده دارد
استاد ابو القاسمی:
روایت خیلی شسته روفته است خودتان را با زید قیاس نکنید، قیام زید جایز است ممکن است قیام شما جایز نباشد. چرا قیام زید جایز بود؟
«فَإِنَّ زَيْداً كَانَ عَالِماً وَ كَانَ صَدُوقاً»
یک: زید، احکام شرع را بلد بود. دو: زید دروغگو نبود عادل بود.
سه:
«وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ»
از این چه می فهمید؟
مجری:
الان نظر عوض شده است
استاد ابو القاسمی:
پرچم بلند کردن یعنی چه؟ یعنی دعوت به نفس، یعنی واجب است بیایی نیایی جهنمی می شوی دعوت به نفس یعنی همین
«إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ علیهم السلام»
دعوت کرد به این که حکومت را به یک شخصی بدهیم که مرضی آل محمد (صلی الله علیه وآله وسلم) باشد.
خودش دنبال حکومت نبود.
«وَ لَوْ ظَهَرَ»
اگر پیروز می شد
«لَوَفَى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ»
وفا می کرد به آن چه شما را به آن دعوت کرده بود.
راجع به خراسانی می گویند در آخر الزمان می آید عرض کردم اگر بود آن موقع بود ممکن است یک کسی با شرایط دیگری بیاید سفیانی بشود. کسی با شرایط دیگری بیاید خراسانی و نفس الزکیه ای بشود. اما دیگر آنی که در روایت آمده است نخواهد شد چون برای زمان امام صادق (علیه السلام) بود شروطش تغییر کرده است آن دیگر نخواهد آمد و عوض شده است.
اما سوال این است چرا در مورد خراسانی که در آخر الزمان است یا یمانی به فرض اگر درست باشد آن حاکم ایران یا حاکم یمن این ها را می گویند قیام شان جایز است چون این ها با لشکرشان می گویند خدمت امام زمان برویم. در روایت ها نگفته است امام زمان ما حکومت تشکیل دادیم تشریف بیاورید ما هم شمشیر داریم بیایید نه این ها دعوت به نفس نمی کند اگر حکومتی بود گفت ما داریم سرباز جمع می کنیم امام زمان آمد با سر طرف حضرت می رویم. این می شود «وَ لَمْ يَدْعُكُمْ إِلَى نَفْسِهِ» اگر حکومت تشکیل دادیم هر کس نیاید جهنمی است این می شود دعوت به نفس
«إِنَّمَا دَعَاكُمْ إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ صلی الله علیه وآله وسلم، وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفى بِمَا دَعَاكُمْ إِلَيْهِ»
اگر پیروز می شد شما را به آن چه دعوت کرده بود می رساند.
«إِنَّمَا خَرَجَ إِلى سُلْطَانٍ مُجْتَمِعٍ لِيَنْقُضَهُ»
یک حکومتی بود این حکومت، حکومت مورد اجتماع و محکم بود این می خواست او را از بین ببرد نمی خواست خودش حاکم بشود.
«فَالْخَارِجُ مِنَّا الْيَوْمَ»
الان اگر کسی بیاید این های که آمدند چه می گویند؟
«إِلى أَيِّ شَيْءٍ يَدْعُوكُمْ؟»
ببین به چه دعوت می کند؟
«إِلَى الرِّضَا مِنْ آلِ مُحَمَّدٍ عليهم السلام»
کسی که مرضی آل محمد باشد.
زید، سه تا شرط داشت عالم، صدوق «وَ لَوْ ظَهَرَ لَوَفى» این های که الان هستند چه؟ نه ما به او راضی نیستیم
«فَنَحْنُ نُشْهِدُكُمْ أَنَّا لَسْنَا نَرْضى بِهِ وَ هُوَ يَعْصِينَا الْيَوْمَ»
الان دارد خلاف امر ما عمل می کند
«وَ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ»
الان هم کسی با او نیست
«وَ هُوَ إِذَا كَانَتِ الرَّايَاتُ وَ الْأَلْوِيَةُ أَجْدَرُ أَنْ لَايَسْمَعَ مِنَّا»
هنوز لشکرش بزرگ نشده است با ما مخالفت می کند لشکر پیدا کند چه کار می کند؟
این یعنی چه؟ یعنی ملاک یک موردش راستگویی است این ها آدم های راستگوی نیستند. اگر راستگو بود قیامش جایز می شود.
«وَ لَيْسَ مَعَهُ أَحَدٌ وَ هُوَ إِذَا كَانَتِ الرَّايَاتُ وَ الْأَلْوِيَةُ أَجْدَرُ أَنْ لَايَسْمَعَ مِنَّا إِلَّا مَنِ اجْتَمَعَتْ بَنُو فَاطِمَةَ مَعَهُ، فَوَ اللَّهِ مَا صَاحِبُكُمْ إِلَّا مَنِ اجْتَمَعُوا عَلَيْهِ»
بله یک نفری است کل بنی فاطمه دور او جمع می شوند همه سادات او را قبول می کنند قسم به خدا امام زمان شما آن است که همه فاطمی ها قبولش می کنند.
«إِذَا كَانَ رَجَبٌ، فَأَقْبِلُوا عَلَى اسْمِ اللَّهِ عَزَّ وَ جَلَّ وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَتَأَخَّرُوا إِلى شَعْبَانَ فَلَا ضَيْرَ»
ماه رجب که شد آن موقع یواش یواش آماده بشوید تا شعبان هم اشکال ندارد
«وَ إِنْ أَحْبَبْتُمْ أَنْ تَصُومُوا فِي أَهَالِيكُمْ»
خواستید عیب ندارد در رمضان هم بمانید
«فَلَعَلَّ ذلِكَ أَنْ يَكُونَ أَقْوى لَكُمْ»
حتی آن موقع هم نیایید برای این که قوی تر بشوید تا رمضان هم بمانید.
«وَ كَفَاكُمْ بِالسُّفْيَانِيِّ عَلَامَةً».
الكافي (ط - الإسلامية)؛ نویسنده: كلينى، محمد بن يعقوب بن اسحاق، محقق/ مصحح: غفارى على اكبر و آخوندى، محمد، ناشر: دار الكتب الاسلامیة، ج8، ص264
یعنی چه؟ می گوید علامت نزدیک است صبر کنید رجب، شعبان و رمضان در رمضان اگر علامت و سفیانی آمد آن موقع یقین می کنید به سمتش بیایید. واقعاً اگر کسی همه این روایت ها را نگاه کند عین روز برایش روشن می شود هیچ کدام از این روایات ربطی به حرمت مطلق قیام ندارد.
مجری:
وقتی می گوید حلال نیست در مقابل حلال یا واجب بودن چند تا حکم در کنار آن است خیلی مباحث مفصل است قطعاً حرام فقط در مقابل آن نیست. خیلی متشکریم جناب اقای دکتر ابو القاسمی خیلی خوب، واضح و شیرین برای ما تبیین کردید من خیلی از این مباحث لذت می برم که با این شیوه خوب شما ارائه می کنید ان شاءالله که مورد پسند بینندگان عزیز باشد. متشکرم جناب اقای دکتر ابو القاسمی که تشریف آوردید وقت گذاشتید و برای ما این مباحث را روشن فرمودید از طرف خودم و بینندگان عزیز قدر دانی می کنم ان شاءالله در جلسات آینده هم این توفیق را داشته باشیم در خدمت شما باشیم و استفاده ببریم.
عزیزان بیننده امیدوارم که مباحث مورد استفاده تان قرار گرفته باشد و این دقایق و ساعاتی که در خدمت شما بودیم مورد عنایت آقا امام عصر باشد و جزء اعمال صالح ما و شما در نزد خدای متعال ثبت بشود. تا دیدار بعدی از همه شما التماس دعا داریم و آخر برنامه دعای ما برای تعجیل فرج آقا امام عصر است با گفتن «اَللّهُمَّ عَجِّلْ لِوَلِیِّکَ الْفَرَجَ» خدا حافظ.