-
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 13 آبان 1402
1:24:17 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 6 آبان 1402
1:24:35 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 29 مهر 1402
1:26:17 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 15 مهر 1402
1:23:7 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 8 مهر 1402
1:23:04 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 18 شهریور 1402
1:21:33 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 4 شهریور 1402
1:24:48 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 28 مرداد 1402
1:25:59 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 21 مرداد 1402
1:23:26 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 14 مرداد 1402
1:22:40 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 24 تیر 1402
1:27:11 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 10 تیر 1402
53:34 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 3 تیر 1402
1:22:44 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 27 خرداد 1402
1:27:53 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 20 خرداد 1402
1:25:41 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 6 خرداد 1402
1:24:46 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 30 اردیبهشت 1402
1:24:11 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 23 اردیبهشت 1402
1:24:16 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 16 اردیبهشت 1402
1:27:24 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 9 اردیبهشت 1402
1:26:42 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 26 فروردین 1402
1:22:57 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 19 فروردین 1402
1:23:27 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 7 فروردین 1402
1:16:14 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 29 اسفند 1401
1:23:47 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 8 اسفند 1401
1:16:31 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 1 اسفند 1401
1:23:54 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 24 بهمن 1401
1:23:49 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 17 بهمن 1401
1:23:46 دقیقه
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام
قسمت بیستم و نهم برنامه کاوش با کارشناسی دکتر روستایی
دیگر قسمت ها
عنوان برنامه: کاوش
عنوان بحث: (پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام)
تاريخ: 20/ 08/ 1402
استاد: حجت الاسلام و المسلمین روستایی
مجری: حجت الاسلام و المسلمین مرعشی
مجری:
بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و آله الطیبین طاهرین المعصومین و عجل فرجهم و احشرنا معهم و لعن عن اعدائهم سلام علیکم خدمت شما بینندگان و همراهان همیشگی شبکه جهانی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی و فرجه الشریف شب شما بخیر و نیکی و خوشی باشه ان شالله رب العالمین شنبه شبی دیگر در خدمت شما هستیم با برنامه ی دیگری از سری برنامه های کاوش ویژه پاسخ به شبهات باستان گرایان از شهر مقدس قم و جوار کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه سلام الله علیها و از شبکه جهانی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف مفتخرم از اینکه همچنان در این برنامه هم در خدمت کارشناس ارجمند جناب حجت الاسلام و المسلمین آقای دکتر روستایی هستم آقا سلام علیکم شب شما بخیر باشه
استاد روستایی:
علیکم السلام ورحمة الله،
بنده هم خدمت حضرت عالی و بینندگان عزیز ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر ارواحنا له الفدا عرض سلام ادب و احترام دارم و امیدوارم که در هرکجای عالم هستن طاعات و عباداتشون مورد قبول حضرت حق واقع شده باشه و افزون بر اینکه خادمان خودشون که در شبکه جهانی حضرت ولی عصر از دعای خیرشون فراموش نمی کنن دعای خیرشون رو ان شاالله برای مردم مظلوم فلسطین داشته باشن و برای نابودی غاصبانی که آمدن سرزمین مردم رو غصب کردن در خدمت شما هستم
مجری:
ان شاالله خیلی ممنون مچکرم آقای دکتر روستایی خب بینندگان عزیز مستحضر هستن دیگه برنامه ی ما اختصاص داره به پاسخ دادن به برخی از شبهاتی که از برخی از شبکه های به اصطلاح باستان گرا پخش میشه و پیرامون تاریخ صدر اسلام در حقیقت موضوع برنامه ی ما یک موضوع تاریخی و علمی هست و جناب استاد سعی می کنن که مستدل علمی بر اساس شواهد قرائن و محتوای علمی به این شبهات پاسخ بدن خب امروز طرح موضوع بفرمایید تا ان شالله بریم کلیپ اول رو ببینیم و بعد هم پاسخ جنابعالی رو داشته باشیم
استاد روستایی:
خواهش می کنم عرض کنم محضر مبارک شما امروز هم همونطوری که بالاخره بینندگان عزیزمون انتظار می کشن که ما شبهه جدیدی رو در این زمینه از این آقایون بیایم مطرح بکنیم یه مطلبی رو آماده کردیم درباره ی بالاخره کاری که این آقایون دارن نسبت به دفاعیاتی که از بعضی از شخصیت های صدر اسلام دارن خب این ها میان و عرض کنم خدمت شما بینندگان ما آشنا هستن با آقای سلیمانی امیری که در هر جلسه ایشون میاد و وکیل مدافع یه نفر میشه یه موقعی مثلا میاد وکیل مدافع معاویه میشه یه موقع وکیل مدافع ابوبکر میشه یه موقع وکیل یزید میشه یه موقع وکیل مدافع افراد مختلف در این جلسه اتفاقا ایشون وکیل مدافع آقای عرض کنم خدمت شما ابابکر شده و در واقع جمله ای از ابوبکر وجود داره که می گفت آقا
عقیلونی به رسول به خیرکم
من بهترین شما نیستم اینو میگن نه ابوبکر نگفته این جمله رو و سعی می کنه از ابوبکر دفاع بکنه و نسبت به اعتراض مردم که به ابوبکر داشتن درباره خلافت عمر و اینا هم باز ایشون سعی می کنه انکار بکنه این کلیپو با هم دیگه ان شاالله ببینیم و بعد در خدمت شما هستم
مجری:
بسیار خوب پس کلیپ اول رو به همراه بینندگان عزیز می بینیم و ان شالله مجددا برمی گردیم
کلیپ اول
می پرسن که خلیفه اول که بارها در حضور تعداد بسیاری از مسلمانان می گفت مرا به حال خود بگذارید و از من دست بکشید من بهترین شما نیستم در حالی که علی در میان شماست چگونه است که در آستانه مرگ خود خلیفه بعد از خود رو هم منتسب کرد بله این مسئله که من بهترین شما نیستم علی در میان شماست این بخش دومش کاملا جعلی و زائده اصلا چون این مسئله رو نگفته بلکه اشاره می کنه که من خلافت رو به دست گرفتم در حالی که بهترین شما نیستم و استدلالشم این بود که من از درون انسان ها آگاه نیستم و نمی دونم خداوند چه کسانی رو بهتر می دانه آیا من ابوبکر که به خودم آگاهم به حال دیگران و میزان تقربشون به خدا هم آگاهترم نه بنابراین کسی رو تاکید نکرد دراین که عمر رو بعد از خودش تعیین کرد اون هم فی البداهه و خلق السعه نبود بلکه عرض کردم ابوبکر کاتبش عثمان بود و در زمان مرگ هم به عثمان گفت که این مسئله رو بنویس نام شخص رو ننوشته بود ظاهرا دوباره حالت بی هوشی بهش دست داد وقتی بیدار شد گفتب خب متن رو بخون چی نوشتی گفت من اسم عمر رو نوشتم گفت بذار باشه یعنی مقبولیت عمر در زمان ابوبکر تا حدود زیادی شکل گرفته بود افرادی مثل عبدالرحمان عثمان و خود ابوبکر و خیلی های دیگر نظر عمر رو به عنوان خلیفه تایید کرده بودن به عنوان مشاوره یکی از معدود کسانی که مخالف بود طلعه بود که گفت او آدم خشنی است البته خب دلیل هم داشت چون طلحه و ابوبکر از بنی تیم بودن و شاید توقعشون این بود چون پسر عمو های همدیگه هم هستن توقعشون این بود که شاید اشتباه می کنه ابوبکر اگر خلافت رو از بنی تیم به بنی عدی بده که عمر جز اون هاست وگرنه نزاع خاصی در مورد عمر رخ نداد و برای همینه که وقتی عمر تعیین شد همه به راحتی این مسئله رو پذیرفتن چون شایستگی عمر رو تشخیص داده بودن اما اینکه بسیاری از خلفا یک مناعت طبعی هم داشتن که خودشون رو مطلق نبینن خب در علی هم بود علی هم اشاره کرد که برید کس دیگه ای رو انتخاب بکنید من برای شما وزیر باشم بهتر از اینه که امیر باشم خب این امور وجود داشت که نشانه ی حب به مقام نباشه ولی فی الواقع نظر ابوبکر این بود که عمر می تواند امت اسلامیش رو هدایت بکنه و خب بالاخره نتیجه خلافت عمر رو هم ما دیدیم که چه مواهبی برای اسلام داشت و آمدن علی هم نشان داد که چه مشکلاتی ایجاد کرد
مجری:
خب با هم دیدیم و شنیدیم مجددا لبه حمله ی آقای سلیمانی امیری به سمت امیرالمومنین علی علیه السلام هست و الان در حال دفاع از خلفا هست آقای دکتر روستایی خیلی هم عجیبه حالا ایشون که از عملکرده خلفا به نوعی دفاع می کنه و حمایت می کنه مثلا اون وقتی که می رسه مثلا قضیه ی که مثلا فتح ایران در اونجا چه موضعی می خواد بگیره مثلا خیلی جالبه بفرمایید
استاد روستایی:
بله عرض کنم که ایشون خب اینجا درقامت وکیل مدافع ابوبکر و عمر ظاهر شد بود و برای این بخش دوم که گفته باش علی چون نه این نیست این که مقبول نیست ببینید این جمله رو خب منابع مختلفی از ابوبکر نقل کردن اما من اجازه بدید فهم یکی از علمای اهل سنت رو در این زمینه بیان بکنم اصلا ما فرض می کنیم همون تیکه ی اول بوده باشه یک عالم بسیار متعصب که با شیعه هم بسیار بده بله من از ایشون می خوام این جمله رو نقل بکنم هم اعتبار این جمله رو و هم تفسیر این جمله رو خب و هم اون فهمی که آقای سلیمان امیری داشت که میگه نه این مناعت طبعیه حالا می خوام بگم نه من نباشم فلانو یه جورایی متواضعانه مثلا می خواد این رو تحلیل بکنه که مثلا تواضعی کرده بود حالا من نباشم دیگری باشه و خیلی من تمایلی ندارم و این حرفا خب من اجازه بدید فهم یه فردی رو نقل بکنم که حتی اون فرد نقل می کنه که قاتل امیرالمومنین که کشته ثواب هم ممکنه ببره بله اون شخصیت شخصیت ابن حزم آندلسیه ابن حزم آندلستی شخصیتی است که اولا بسیار متعصبه مثلا در مورد ابن ملجم نقل می کنه از کتاب دیگری از کسی دیگ نقد می کنه که به قول معروف این ابن ملجم که امیر المومنین رو کشته این بنابر اجتهاد کشته اجتهاد کرده و ثوابم بالاخره میبره طبیعتا بنا بر مبنای آخو بر مبنای آقایون این نکته دوم نکته سوم اینکه ابن حزم آندلسی شخصیتی است که مثلا آقای صفدی در مورد اون میگه میگه من اعتقادم اینه که این ابن تیمیه که علمای اهل سنت مثل ابن حجر عسقلانی به او تاختن که آقا چرا امیر المومنین رو تنقیص می کنی چرا ایراد به امیرالمومنین می گیری میگه من صفدی میگم میگم ابن تیمیه تندیش رو از ابن حزم گرفته خب یعنی من من یک فردی رو انتخاب کردم فهم یک فردی رو می خوام به نمایش بگذارم که به قول معروف اصلا نه با امیرالمومنین رابطه اش خوبه نه با شیعه بله درست شد اما ببینیم جمله ابوبکر رو او چه جوری تفسیر می کنه آقای سلیمانی امیری چه جوری تفسیر می کنه ملاحظه بفرمایید کتابی است به نام الفصل فی الملل ولاحوال و النحل جلد چهارم چاپ دارالجید بیروت اینجا در صفحه دویست و نه و عبارت ی میاره میگه
قد صح
آخر این خط اول
ان ابابکر خطب الناست
میگه این صحیحه ابوبکر خطبه خواند برای مردم زمانی که
حین ولی بعد موت رسول الله
بعد از اینکه بعد از در واقع از بین رفتن رسول خدا او رو به ولایت برگزیده شد
او را آوردن خلیفه اش کردن در اون زمان چی گفت گفت
یا ایها الناس انی و لیتکم و لست بخیرکم
مردم من در واقع حاکم شما شدم اما بهترین شما نیستم
اینو کی داره میگه بعد از اینکه خلیفه شده نه اینکه مناعتی طبع داشته باشه بگه نه منو انتخاب نکنید نه این بعدشه این نکته اول بعد ابن حزم میگه
فقد صح عنه
این درسته که گفته این معتبره ابوبکر اینو گفته و درسته
انه اعلن بحضرته جمیع الصحابه کانه لیس بخیر
میگه ایشون صحیح هست که ابوبکر اعلام کرده در مقابل همه صحابه که بهترین اون ها نیست
ولم ینکر هذا القول منه احد
هیچکدوم از صحابه هم این حرفشو انکار نکردن
نگفتن نه آقا تو بهتر از مایی هیچکی اینکار نکرد
فدل علی متابعتهم له و لا خلافه
میگه این دلالت می کنه که اونا از ابوبکر تبعیت کردن قبول کردن که بله تو بهترین ما نیستی
ولا خلاف فی انه لیس فی احد من الحاضرین لخطبه انسان یقول فیه احد من الناس انه خیر من ابی بکر الا علی و ابن مسعود و عمر
میگه هیچ اختلافی هم نیست خب که در بین اونایی که حاضر بودن خطبه این آقا رو می شنیدن خب اختلافی نیست که انسانی بوده باشه که از ابوبکر برتر باشه جز علی بن ابی طالب ابن مسعود عمر میگه اختلاف نیست همه می دونن این سه تا یعنی اسم عثمان رو هم نمیاره اسم دیگر صحابه رو هم نمیاره و اولینش رو کی میگه امیر المومنین چرا ابن حزم این حرفو می زنه چرا چون خودش بارها دیده که خلفا بارها محتاج علم امیرالمومنین بودن
لولا علی لهلک عمر
لهلک ابابکر
هم داریم در مورد عثمان هم داریم در مورد معاوی هم داره هر کدوم به مضمونی در موردشون این هست این محتاج بودنشون به امیر المومنین
مجری:
اوصافی که رسول الله درمورد امیر المومنین گفتن
استاد روستایی:
بله و جالب اینجاست که آقای مثلا ابن جوزی هم که از مورخیان شامیه ایشون میگه تمام صحابه ریزه خوار امیرالمومنین بودن در علم محتاج امیرالمومنین بودن
انا المدینه العلم و علی بابها
و این یه نکته علمشه شجاعت حضرت به جای خودش زهد حضرت به جای خودش تقوای حضرت اینا به جای خودش اینجا این آقا چی داره میگه ببینید وقتی آقای احمد بن حنبل که به قول معروف به اعتقاد ما نوه ی هرقوص بن زهیر رئیس خوارج این آقا میاد میگه آقا برای احدی به اندازه علی بن ابی طالب فضیلت با سند معتبر نقل نشده یعنی از همه برتره دیگه فضیلت با سند معتبر برای هیچکی ازشون نقل نشده از کی نقل شده فضیلت از پیامبر دیگه پیامبر بیش از همه برای ایشون گفته اونم با سند معتبر تازه امیرالمومنینی که معاویه و طیفشو کل امویان دنبال این بودن که امیرالمومنین چیکار بکنن تنقیص بکنن ضایع بکنن فضایلش رو کتمان بکنن مکرر داریم در مورد کتمان ها مثلا یه نمونه حالا بالاخره بحث تو بحث میاد یه نمونه خدمت شما عرض بکنم معاویه یکی از سیاست هاش نسبت به امیرالمومنین این مسئله ی القاء جهل بود اصلا جامعه نفهمه علی کیه بله جالبه که یه روزی آمد یه نامه ای نوشت برای امیرالمومنین که
کان ابی سید فی الجاهلیه و انا ملک فی الاسلام
بابای من در جاهلیت آقا بود و منم در اسلام پادشاه هستم حضرت فرمودن نام دست حضرت فرمودن که آیا پسر زن جگر خوار با فضائل به من علی فخر می فروشی
اکتب یا غلام
بنویس چندتا از فضائل بسیار عادیشون
که آقا من مثلا دختر پیامبر همسر من هست فرزندان پیامبر از گوشت و پوست من هستن پیامبر پدر زن منه عموی من حمزه اسدالله برادر من جعفر طیار در بهشت پرواز میکنه چهارتا فضایل عادی خب اینا رو نوشتن فرستادن برای معاویه معاویه گفت
اخفوا هذا الکتاب
اینو مخفی کنید
لا تقرأه اهل الشام
اهل شام اینا رو نخونن
فیملیون الی علی بن ابی طالب
تمایل به علی پیدا می کنن
این صفت شامی ها بود با این وضعیت که حتی فضایل این چنینی رو مخفی می کردن احمد بن حنبل داره نسائی داره ابوعلی نیسابوری داره میگه آقا برای احدی به اندازه علی بن ابی طالب فضیلت معتبر نقل نشده خب همینه که ابن حزم میگه ابن حزمی که از ابن تیمیه بدتره ابن حزم میگه آقا هیچ اختلافی نیست که در بین حاضرین احدی نبودن که این خطبه رو بشنون جز اینکه حرفشون این بود در بین مردم احدی بهتر از ابوبکر نیست جز چی امیرالمومنین علی بن ابی طالب ابن مسعود عمر خب بعد ادامه میده و این ها تا میره صفحه شماره بعد در صفحه بعد وقتی که کلی در این باره صحبت می کنه میگه
و مما تبین
میگه از این چیزهایی که گفتیم آشکار شد
که ان ابابکر لم یقن ولیتکم الست بخیرکم الا محقا صادقا لا تواضعا
ببینید آقای سلیمانی امیری نخواست مناعت طبع داشته باشه بگه نه حالا من نه یکی دیگه میگه برو بابا تو دیگه از ابن حزم هم بدتر شدی ابن حزم که برای ابن ملجم ثواب قائله میاد میگه بابا ابوبکر راست گفته تواضع نکرده
لاتواضعا یقول فیه الباطل
درست شد تواضع نکرده واقعیت رو گفته
حقیقت رو گفته حقیقت رو گفته خب امیر المومنین از اون بدتره ببینید این قرائت ابن حزم اون وقت این آقا سلیمانی امیری میاد میگه ادامه اش کذبه تو دیگه از ابن حزم هم به قول معروف زدی جلو توی خلاصه دشمنی دقت می کنید این نکته ی اول که ایشون اومد گفت که آقا این نمی دونم درست نیست تو این حرف اما نکته ی دوم ایشون گونه ای داره نمایش میده بحث انتخاب خلیفه دوم رو به گونه که انگار ابابکر اصلا دلش نبوده مثلا میگه اون که ننوشت گفت آقا عثمان نوشت بعد گفت بذار باشه دیگه الان نوشتی دیگه حالا نوشتی دیگه به همین سادگی بعدم میگه حالا یه طلحه فقط مخالفت کرد حالا بریم ببینیم چه جوریه انتخاب خلیفه به این راحتی باید باشه ببینید کتاب تفسیر القران العظیم از کیه از آقای ابن ابی حاتم ابن ابی حاتم کسانی که مطالعات تفسیر دارن می دونن که این تفسیرش در جای بین اهل سنت حتی در بین وهابیت معتبره یعنی ابن تیمیه در کتاب منهاج السنه به نظرم میاد اینجوری که خاطرم است جلد هفتمش هست اونجا میاد یک سری تفسیر رو نام می بره میگه ببین اینا
لهم لسان الصدق فی الاسلام
اینا زبان راست گوی اسلامن
و تفاسیرهم متضمن منقولات التی یعتمد علیها فی التفسیر
تفاسیر اینا یک نقل هایی توشه که اهل تفسیر به این اعتماد می کنن قبول دارن خب بعد میاد یکیش ابن ابی حاتمه ابن ابی حاتم یک همچین جایگاهی داره که حتی ابن تیمیه هم قبولش داره خودشم در مقدمه میگه من هر چی آوردم معتبر آوردم خب در جلد نهم این کتاب دقت بفرمایید چاپ مکه و ریاض اینجا عبارتی رو داره صفحه دو هزار و هشتصد و سی و شش جلد نهم روایت از کیه روایت شماره شونزده هزار و هشتاد چهار عن عائشه دیگه از بیت ابابکره روایت
قالت کتب ابی
میگه بابای من نوشت
وصیتا سطرین
دو خط وصیت نوشت
بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما اوصی به ابوبکر بن ابی قحافه عند خروجه من الدنیا حین یومن الکافر و یتق الفاجر و یصدق الکاذب
میگه زمانی داره اینو می نویسه که از دنیا خارج میشه اون زمانی که کافرم دیگه ایمان میاره فرعون بود که اومد آب بیاد رو سرش بریزه گفت
من آمنت برب موسی
گفت الان دیگه اون موقع میگه من اون زمان دارم می نویسم زمانی که آدم گناهکار با تقوا میشه زمانی که دروغگو راستگو میشه یعنی من در همچین وضعیتی دارم می نویسم چیه نوشته وصیتشه
انی استخلفت علیکم عمر بن الخطاب
من خلیفه قرار دادم
وقتی میگه حالش بد شد عثمانش گفت حالا نوشته دیگه اون گزارشم هستا نمیگه اون نیست ولی چرا اینو نمیگی بابا روایت معتبر کتاب ابن ابی حاتم و وصیت خود ابوبکر عایشه داره روایت می کنه خب تو اینو چرا نمیگی دو تا حالت داره یا بی سوادی اینار رو ندیدی ندیدی که وای به حال اونایی که تو رو کردن کارشناس و یا اینکه باسوادی و عناد داری هر صورتش باشه واویلاست خب مردم رو تو چی فرض کردی تحمیق دارن می کنن مردم اینا نعوذ بالله خب ابوبکر گفت
انی استخلفت علیکم عمر بن الخطاب
درست شد و بعد تا ادامه ی ماجرا
فان یعدل
اگر عدالت به خرج داد
فذاک ظنی به و رجائی فی
این به قول معروف گمان من به اوست و امید من در اوست
و ان یجور
اگر آمد به قول معروف جور و ظلمی انجام داد به قول معروف خب این باید تبدیل بشه و عوض بشه و این ها و من نمی دانم و اگر آمد جوری انجام داد من اینو نمی دونم
وسیعلم الذین ظلموا ای منقلب ینقلبون
این عبارتیه که اینجا آمده غیر از این کتاب کتاب تاریخ طبری خب حالا یکی ممکنه بگه آقای سلیمانی امیری فقط تاریخ می خونه تفسیر نمی خونه ما تاریخ طبری هم داریم براش جلد سوم تاریخ طبری چاپ دارالمعارف مصر خب بفرمایید صفحه شماره چهارصد وبیست و نه حوادث سال سیزده
دعی ابکر عثمان خالیا
این گزارشی که آقای چی میگه آقای سلیمانی امیری میگه میگه به عثمان گفت بنویس خب فقط هم عثمان تنهاست
بسم الله الرحمن الرحیم هذا ما عهد ابوبکر بن ابی قحافه علی المسلمین اما بعد
میگه اینو گفت و بعد
ثم اغنی علیه
بیهوش شد و بعد
فذهب عنه کتب عثمان اما بعد فانی استخلفت علیکم عمر بن خطاب
میگه عثمان اینو نوشت که من عمر رو خلیفه قرار دادم
و لم آلکم خیرا منه
و من بهتر از او سراغ ندارم بعد ابوبکر به هوش آمد گفت
اقرأ علیه
بخون ببینم
فقرأ علیه
خوند براش
فکبر ابوبکر
نگفت حالا نوشتی بذار باشه شروع کرد الله اکبر گفتن از خوشحالی الله اکبر الله اکبر خب بعد
و قال اراک خفت ان یختلف الناس عن تلفت نفسی بی غشیتی قال نعم
به عثمان میگه من گفتم که به قول معروف مثلا نکنه بالاخره من نظر شما این هست که شما می ترسی مردم نکنه به اختلاف بیفتن این حرفا گفت بله
جزاک الله خیرا علی الاسلام و اهله
خب بعد گفت بله همینجور که تو فکر کردی بله من تصورم این بود که بالاخره وقتی من دارم بی هوش میشم و فلان و این حرفا مردم به مشکل بخورن و بالاخره اختلافاتی برای مردم پیش بیاد بله خدا به تو از طرف اسلام و اهل اسلام جزای خیر عنایت بکنه
و اقر ابوبکر من هذا الموضع
ابوبکر از اینجا عمر رو در واقع منصوب کرد خودش آیا خداوکیل من حرفم اینه این ادبیات آقای سلیمانی امیریه واقعا آقای سلیمانی امیری ابوبکر گفت حالا که نوشتی بذار باشه تاریخ طبریه داره تکبیر میگه و بعدم داره میگه آقا خدا خیرت بده کار خوبی کردی بعد خودش تثبیتش می کنه اگر قرار بود که این نباشه که این کارو انجام نمی داد ببینید وقتی داره میگه که آقا عثمان فقط ننوشته عمر نوشته
و لم عالکم خیرا منه
بهتر از اون سراغ ندارم
و ابوبکر هر دو این ها داره تصدیق می کنه و چرا شما میای تاریخ رو وارونه به مردم جلوه میدی خب بذار لااقل مردم درست بخونید درست مردم بفهمن خب اینم نسبت به این تا به اینجا پس کذب حرفای آقای سلیمانی امیری تو این بخش ها مشخص شد اما بخش بعدی ایشون چی گفت ایشون اومد گفت آقا یه طلحه بود حالا دیگه مخالفت کرد مخالف خاصی نداشت مقبولیت داشت همه دوستش داشتن قبولش داشتن حالا ببینیم ببینیم واقعا آیا فقط یه طلحه بوده من از به قول معروف یه روایتی رو انتخاب کردم از منابع دست اول خب کتابی که خیلی منابع این رو دارنا خیلی منابع من به خاطر در واقع وقت برنامه سعی کردم خیلی مختصر رو مفید باشه کتاب ابن ابی شیبه رو من انتخاب کردم المصنف که کتاب حدیثیه البته محتویات تاریخ هم درش هست ابن ابی شیبه شخصیتیه که سال دویست سی و پنج از دنیا رفته استاد محمد بن اسماعیل بخاری است شخصیت قدی خیلی والایی هست در بین اهل سنت در جلد هیفده کتاب المصنف عبارتی رو داره چاپ دار القبله صفحه شصت و هشت روایت سی دو هزار و ششصد هفتاد و شش میگه
لما حضرت ابابکر الوفات ارسل الی عمر لیستخلفه
ببینید باز این یه چیز دیگه داره میگه وصیت عایشه که نقل کرد عایشه از ابوبکر گفت بابا خودش نوشت اومد عثمانم که وقتی نوشت عمر گفت آقا خیلی کار خوبی کرد این روایت داره یک چیز میگه میگه یک لحظه پشو بیا می خوام خلیفه تو رو قرار بدم دقت می کنید
قال فقال الناس ببینید نگفته
فقالت طلحه ها فقال الناس
مردم چی گفتن مردم گفتن که عرض کنم خدمت شما
قد استخلفت علینا
تو امدی در واقع فردی رو بر ما خلیفه کردی که
فضا غلیظا
خب فضا به معنای عرض کنم که بداخلاق و غلیظ یعنی یعنی به معنای سنگدل و بد اخلاق انسان سنگدل و بد اخلاق شما برای ما انتخاب کردی
فلو ملکنا کان افض و اغلظ
اگه بالاخره حکومت رو بعهده بگیره طبیعتا قدرت تثبیت میشه و این دوز این مسئله بالاخره بد اخلاقی رو بالا خلاصه نسنجیده بالاتر میشه
ماذا تقول لربک
به خدا چی میگی
اذ عطیته عطیته فقد استخلفت علینا
به خدا چی میگی اگه بریم بالاخره با خدا ملاقات کنی در حالی که این فرد رو به ما بر ما در واقع انتخاب کردی
قال اتخوفنی بربک
من رو از خدا می ترسونید
اقول اللهم امرت علیهم خیر اهلک
میگم خداوند بهترینش رو انتخاب کردم خب پس ببینید اینجا اعتراض کیه طلحه نیست
فقال الناس
باز نقل دیگر این آقای ابن ابی شیبه داره در عذر میخوام در همین مصنف این اولی جلد هفده صفحه شماره شصت و هشت و شصت و نه بود بعدی در همین جلد هفده صفحه پونصد و هشتاد و چهار و پونصد و هشتاد و پنج خب روایت رو دقت بکنید میگه
ماجاء فی خلافه عمر بن خطاب ان ابابکر حین حضره الموت ارسل الی عمر لیستخلفه فقال الناس
دوباره
لیستخلف الناس فضا غلیظا ولو قد و لینا کان افض و اغلظ فما تقول لربک اذ لقیته فقد استخلفت علینا عمر فقال ابوبکر ابربی تخوفنی
من رو از خدا می ترسونی
اقول اللهم استخلفت علیهم خیر اهلک
منظور این یک تیکه است که
فقال الناس نه فقال الطلحه
مجری:
مردم اعتراض کردند
استاد روستایی:
اعتراض مردم خب آقا یه کس دیگه هم نقل کرده حالا من یه نمونه دیگه هم عرض می کنم کتاب طبقات الکبیر آقای ابن سعد در جلد اول این کتاب اون متوفای دویست و سی وپنج بود این متوفای دویست و سی پنج سال قبل در جلد عذر می خوام در جلد سوم این کتاب صفحه صد هشتاد و سه خب میگه که عرض کنم خدمت شما
و سمع بعض اصحاب النبی بدخول عبدالرحمن و عثمان علی ابوبکر و خلوتهما به و دخلو به علی ابوبکر
میگه بعضی از اصحاب پیامبر فهمیدن که عبدالرحمان و عبدالرحمان بن عوف و عثمان رفتن پیش ابوبکر اینا و با ابوبکر خلوت کردن
و دخلو علی ابوبکر
وارد شدن
فقال له قائل منهم
یکی از اونا گفت که
ما انت قائل لربک اذا سئلک عن استخلافک عمر علینا و قد طلق وضعه
به خدا چی میگی اگر خدا بالاخره از تو سوال کنه که چرا این آقا رو خلیفه کردی تو که بالاخره غلظت و بالاخره شدت او رو میدانی ابوبکر گفت
اجلسونی
منو بشونید ابالله تخوفنی شما منو از خدا می ترسونید
خاب من تزود من امرکم بظلم اقول اللهم استخلفت علیهم خیرَ اهلک
خب من میگم خدا بهتری رو انتخاب کردم
ابلغ ما قلت لک من ورائک
اینه که بهت گفتم برو بقیه هم بگو یعنی ببینید فقط طلحه نیست
اصحاب النبی
بعضی از اصحاب پیامبرن این نقل رو اونجا میگه
فقال الناس
تو بعضی نقل ها داریم
فقال المهاجرین الانصار
مهاجرین و انصار گفتن خب اینا پس یه طلحه نیست اینم پس تا اینجا در این مرحله سوم کذب آقای سلیمانی امیری آشکار شد مرحله ی چهارم نکته بعدی آقای سلیمانی امیری داره ادعا می کنه اینجا که حالا طلحه یه چیزی گفته اما من می خوام یه چیز دیگه نشون بدم طلحه یه چیزی گفت اما چه برخوردی باهاش شد اینم خیلی مهمه طلحه پسر عموی ابوبکر بود کتاب الاوائل ابی هلال عسگری این مسئله رو داره و با یک مقداری تغییر در تعبیر در عرض کنم در معاصر النافع آقای قلقشندی هم هست الاوائل میاد نقل می کنه ملاحظه می فرمایید روی صفحه مانیتور من چاپ دارالعلوم در ریاض عربستان تحقیق ولید قصاب و محمد المصری قسم اول کتاب صفحه دویست و بیست و پنج دقت بکنید
ثم دخل علیه الطلحه و عاتبه علی استخلاف لعمر
استخلاف کی عمر میگه طلحه وارد شد گفت چیکار کردی تو چرا انتخاب کردی
فقال ان عمر والله خیر لکم و انت شر لهم
عمر به خدا برای شما بهتره و تو بدترینی برای مسلمونا
اما والله لو ولیتک
اگر من تو رو انتخاب می کردم دماغت رو پشت سرت قرار داده بودم
و رفعت نفسک فوق قدرها
یعنی ظلم در حقت کرده بودم و تو رو بالاتر از اون قد و اندازه ات قرار داده بودم
و حتی یکون لهو الذی یضاعف
و به گونه بود که بالاخره خدا میشه میشه اون کسی که خدا او رو تضعیف کرده بعد عرض کردم خدمت شما میگه ببین یه چیزی بهت بگم من در واقع آمدم این کارو انجام دادم اما تو می خوای مثلا منو به قول معروف بیای در رایم سست بکنی و من رو در دینم در چیزی که بهش اعتقاد دارم دچار در واقع تزلزل و در واقع افتنان بکنی می خوای این کارو بکنی
قم
بلند شو
لا اقام الله رهلک
خدا مبارک نگردان نشاندن تو رو بلند شو اما
والله لإن بلغنی انک قمته و ذکرته بسوء
اگر به گوشم برسه که تو بالاخره با عمر بد برخورد کردی ایراد بهش گرفتی و این ها تو رو می فرستم
لالحقنک بحمدات غنه
می فرستمت بالای اون یه تپه ای که به قول معروف
کنتم تسقون و لا تزرا
دنبال آب باشی آب گیرت نیا
دنبال غذا باشی غذا گیرت نیاد و تو راضی باشی به اون حالت یعنی پوستت رو می کنم خلاصه تبعید می کنم می فرستمت جایی که
مجری:
عرب نیاد دیگه
استاد روستایی:
این تغییری که می گن بالاخره یه همچین کاری باهات می کنم جایی که نه آب گیرت بیاد نه غذا و تو هم راضی بشی به اون حالتت
فقام طلحه فخرج
یه همچین برخوردی یعنی اصلا صحبت محبوبیت نیست ایشون داره میگه نه آقا نه آقا ی محبوبیتی بود یه فلانی بود در صورتی اینجوری نیست واقعا خب اگر بحث ببین ما خدای نکرده نمی خوایم تنقیس بکنیم الکی مثلا یک صحابی رو نه ما هستیم و گزارش تاریخ من هیچ گونه دیدید که از منابع شیعی هم
مجری:
دخل و تصرف نکردید که
استاد روستایی:
نه نه از منابع شیعی گزارش کردم نه دخل و تصرفی عین عبارت داریم نشون میدیم می خونیم چیزی که برادران اهل سنتمون نقل کردن بدون کوچک ترین توهینی بدون کوچک ترین جسارت نه آقا عین در واقع تاریخ تاریخ تاریخ
مجری:
لب مطلب
استاد روستایی:
لب مطلب داریم نقل می کنیم اینا نوشته شده ببین نه ابن حزم شیعه بود نه ابن ابی شیبه شیعه بود و نه محمد بن صدر شیعه بود نه به قول معروف عرض کنم خدمت شما قلقشندی که می خوایم ازش نقل بکنیم شیعه است ببینید آقای قلقشندی هم در این کتابش در جلد اول صفحه چهل هفت و چهل نه ماجرا رو نقل می کنه که بالاخره افرادی آمدن ایراد گرفتن و بالاخره عمر یه آمد عمر رو انتخاب کرد و این ها بعد اینجا میاد میگه
فدخل علیه طلحه فبکا ولامه علی تولیته عمر
میگه طلحه وارد شد شروع کرد گریه کردن و ابوبکر رو ملامت کرد چرا عمر رو انتخاب کردی خب
فانتهره ابوبکر
ابوبکر ناراحت شد
و قال والله ان عمر لخیر لکم و انتم شر له
عمر برای شما خیلی خوبه و شماها برای او بدید شماها لیاقت او رو ندارید
أتیتنی و قد و کفت عینک ترید أن تصدنی عن دینی و تردنی عن رأیی
تو آمدی به قول معروف چشم دوختی به اینکه منم مثلا از دین خودم برگردونی و نمی دونم از رای نظرم برگردونی
قم لا أقام الله رجلک
بلند شو خداوند پاتو استوار نکنه یعنی نتونی بایستی نفرینش کرد می دونید خوب این یک نقل دیگه ملاحظه می فرمایید بنابراین اینکه آقای سلیمانی امیری میاد میگه نه آقا اصلا اینجوری نبوده فقط یه طلحه بود مخالف بود آقا محبوبیت داشت نه اصلا عمر انتخابش ابوبکر نکرد حالا عثمان نوشت گفت دیگه بذار باشه و ابابکر نگفت من بهترین نیستم در حالی که علی بین شماست یعنی ابابکر علی رو بهتر نمی دونه همه حرف های در واقع عرض کنم خدمت شما بی اساسیه که خلاف منابع تاریخیه و عرض کنم خدمت شما اگر این بود در واقع ما این جملات
لولا علی لهلک عمر
رو نمی دونم در مورد
لولا علی لهلک ابابکر و این ها رو نداشتیم در تاریخ ببینید اینا چی چیزایی که امده بالاخره ما که نگفتیم اینار رو خود عمر گفته ی خود ابابکر گفته و امثالهم این حرفا رو زدن بنابراین این خود این مسئله نشان دهنده اینه که بالاخره ابوبکرم قبول داشت جایگاه امیرالمومنین رو و استفاده می کردن و حتی مشورت هایی که با حضرت می کردن جایگاه حضرت رو قبول داشتن می دونستن بالاتره حالا اومده بودن خودشون بالاخره خلافت رو به دست گرفته بودن اما می دونستن جایگاه امیرالمومنین چیست و این آقای سلیمانی امیری خب متاسفانه خوشبینانه اش اینه بگیم که سواد لازم رو نداره
مجری:
و جهل داره بله خیلی ممنون متشکرم دیگه در باب افضلیت و مفضولیت دیگه خیلی مشخص و واضح هست جایگاه امیرالمومنین نسبت به دیگر خلفا و الان مشخص شد که پس اصلا این خلافت ها تقریبا هدفدار انتخاب خلافت ها هدفدار هم بوده است دیگه یعنی از سوی ابوبکر
استاد روستایی:
ببینید قطعا هدفدار بوده من حتی قبلا تو همین برنامه نمایش دادم که اصلا قبل از سقیفه بنی ساعده ابوبکر انتخاب کرده بودن این چیز نیست قطعا هدفدار بوده این مسئله و نسبت به عمر هم همینطوره ما در ماجرای هجوم به بیت حضرت زهرا که حالا در اسکن بعدی در نسبت به کلیپ بعدی این را نمایش خواهم داد که امیرالمومنین یک جمله ای میگه که اون هدفداری کاملا مشخص میشه
مجری:
خب خیلی ممنون مچکرم تا اینجا آقای دکتر روستایی خوب با بینندگان عزیز یک میان برنامه رو ببینیم ان شالله منتظر باشید حتما با بخش دوم برنامه خدمت شما برمگردیم
میان برنامه
مجری:
جان را به یک اشاره مسخر کند علی دل را به یک نظاره منور کند علی ایجاد گل ز شعله آذر کند علی یک لحظه سیر عالم اکبر کند علی بر کائنات جود مکرر کند علی صلی الله علیک یا امیرالمؤمنین در خدمت شما هستیم با برنامه کاوش از شبکه ی جهانی حضرت ولی عصر عجل الله تعالی فرجه الشریف که اختصاص داره به مباحث تاریخی و پاسخ به شبهات باستانی گرایان در قسمت قبلی برنامه جناب آقای دکتر روستایی پاسخی دادن به یکی از کلیپ هایی که مطرح کرد برخی از شبهات پیرامون انتخاب خلفا و قرار شد در این بخش که بخش دوم و پایانی برنامه هست کلیپ دیگری پخش بشه و تقریبا همون موضوع با رنگ و بوی دیگری مطرح بشه و آقای دکتر بفرمایید که موضوع کلیپ بعدی چیه ببینیم ان شالله پاسخ بفرمایید در خدمتیم
استاد روستایی:
خواهش می کنم عرض کنم خدمت شما بحث بعدی که ما داریم در باره ی این هست که آقای سلیمانی امیری باز میاد وکیل مدافع دوباره ابابکر و عمرو ابوسفیان و این ها میشه و میگه نه آقا از همین ماجرای هجوم که ساختگی اساس شیعه درست کرده و ابوسفیان هم اتفاقا با مثلا خلفا بد بوده و در واقع اگه می خواستن هجوم ببرن خب عباس عموی پیامبر بود نمی دونم بنی هاشم بودن اینا می اومدن مقابله می کردن اینجوری نبود که به این گونه باشه و اصلا رابطه اهل بیت با خلفا خوب بود بعد میاد مسئله ازدواج ام کلثوم اینا رو مطرح می کنه و و تو این بالاخره کانتکس حرکت می کنه اگه موفق باشید کلیپ رو با هم ببینیم و بعد نقدش کنیم
مجری:
بله بسیار خوب کلیپ دوم رو به اتفاق بینندگان عزیز می بینیم و ان شالله مجددا برمی گردیم
کلیپ دوم:
استاد یه چیزی که ما از بچگی تو ایران باهاش آشنا بودیم بهمون می گفتن این بودش که در حمله ای که مثلا به دستور عمر به خانه فاطمه و علی انجام شد فاطمه کشته شد اما یک سوال همیشه از بچگی در ذهن من وجود داشت و این بود که اولا اینکه عمر با وجود اینکه خلیفه باشه واقعا اینکه بخواد دستور حمله به خانه داماد و دختر پیامبر اسلام رو بده نیاز به یک دلیل خیلی محکم داره سوالی که من دارم اینه که آیا واقعا حمله ای به خانه داماد و دختر پیامبر اسلام صورت گرفته اگر صورت گرفته آیا به دستور عمر بوده و اگر به دستور عمر بوده دلیل اینکه عمر دستور به همچین حمله ای داده چی بوده اجازه بفرمایید نه این داستان های متکلمانه رو سلیم بن قیس هلالی در کتاب اسرار آل محمد آورده دیگران هم سعی کردن به اون پر و بال بدن و این داستان ها رو بسازن به هیچ عنوان چنین نبود ببینید نه عمر دارای طایفه و قبیله ی بزرگی بود چون از بنی عدی بود و نه ابوبکر از بنی تیم دارای چنین جایگاهی بود اتفاقا بنی هاشم و بنی امیه و همینطور بنی مخزوم اینا جزء قدرتمندان بودن و اجازه نمی دادن کسی بر این افراد تعرض بکنه شما اگر نگاه بکنید در زمانی که پیامبر فوت می کنه دو شخصیت بزرگ بنی امیه یکی ابوسفیان و دیگری سعید بن عاص آمدن و ناراضی بودن از خلافت ابوبکر و خواستن با علی بیعت کنن و علی نپذیرفت عباس عموی پیامبر بود این ها همه حضور داشتن و محال بود که کسی بتواند چنین تعرضی بکنه اما سلیم بن قیس هلالی که متاسفانه آنقدر آراء سخیف و خرافی در کتاب خودش آورده برای اینکه نشان بدهد حقانیت علی رو این داستان ها رو ساخت بدون اینکه قابل دفاع باشه و متاسفانه شیعیان هم بدون اینکه این ها رو بسنجن سعی می کنن از اون بهره ببرن خب شواهد نقض اون هم هست از جمله ازدواج عمر با ام کلثوم دختر فاطمه و علی که بعدا علی اون رو به عقد عمر در میاره نشان میده کدورتی نبوده سهمی که از حسن و حسین در بیت المال ما می بینیم هدایایی که عمر برای اون ها در نظر می گیره هیچ کدام این ها درست نیستن و اساسا برگرفته از همون تبیین های شیعی است که من عرض کردم دچار نقصه و نمی تونه جنبه های دیگر رو پوشش بده اگر مطلب دیگری ندارید که ما اتاق رو ببندیم استاد من درست متوجه نشدم یعنی طبق نظر شما اصلا حمله ای صورت نگرفته ببینید حمله به معنایی که به خانه ی شخصی مراجعه بکنن او رو بزنن زن او رو بکشن به هیچ عنوان اما اعتراضاتی که بوده کسانی جهت حل و فصل این اعتراضات به خانه دیگران رفتن این مشکل فقط در مورد علی نبود سعد بن عباده خزرجی هم همین مسئله رو داشت یعنی او هم هیچگاه با ابوبکر بیعت نکرد حالا علی که بعد از فوت فاطمه با ابوبکر بیعت کرد سعد بن عباده خزرجی اصلا با ابوبکر بیعت هم نکرد اما وقتی دیدن برخی از افراد با ابوبکر بیعت نمی کنن جهت حل و فصل و عدم انشقاق در جامعه اسلامی گروهی به خانه ی علی میرن که با اون صحبت بکنن قطعا کدورت هایی وجود داشت از جمله ادعای علی این است که با ما مشورت نکردید خود عباس هم همین رو میگه که با ما مشورت نکردید در تعیین خلیفه یعنی به ما محل نذاشتید اونا نوع نگرانیشون این ها بود خب در این راستای بگومگوهایی رخ میده اما اینکه سبب مرگ فاطمه بشه به هیچ عنوان این ها بر ساخته هایی است که سلیم بن قیس هلالی و دیگران آوردن یا مثلا طناب به گردن علی انداختن او رو کشیدن و بردن که بیعت بکنی در حالی که اصلا نیاز به چنین کاری نبود و اصلا مشکلی وجود نداشت که کسی بخواد طناب به گردن کسی بندازه و بنی هاشم و دیگران ساکت باشن نه به هیچ عنوان
مجری:
بله با هم دیدیم و شنیدیم کلیپ دوم رو و امیدوارم که این آقایی که پرسش رو مطرح کردن الان بیننده ی برنامه باشن تا ان شاالله حقیقت رو ببینیم چیست از منابع مسلم تاریخی آقای دکتر روستایی هم اینجا هستن و با سند و مدرک صحبت می کنند و ان شالله حقیقت آشکار خواهد شد بفرمایید آقای دکتر روستایی
استاد روستایی:
عرض کن ببینید باز دوباره ایشون آمد و به عنوان استاد البته امیدواریم که حالا من یه امیدواری دیگه هم بدم که این تماس از اتاق بغل نباشه
مجری:
بله که حالا ایران بوده مثلا یه چیزایی رو شنیده
استاد روستایی:
که امیدواریم که بالاخره اینکه از واقعا یه کسی باشه سوال داشته باشه و بیننده برنامه ی ما هم باشه که بالاخره معلوم بشه سوالایی که بالاخر از بچگی تو ذهنش مونده بلکه حل بشه ببینید ایشون گفت اینا بر ساخت های سلیم بن قیس است خب ما بریم ببینیم آیا واقعا این فقط تو کتاب سلیم بن قیس آمده خب ما بارها این کتاب رو نمایش دادیم ولی چون ایشون تکرار می کنه در هر کلیپ ش به بهانه ما ان شالله اینا رو تکرار کن ببینید کتاب تاریخ طبری طبری که دیگه نه اسمش سلیم نه باباش قیسه این محمد اسم باباشم جریر خب محمد بن جریر طبری
طبری سنی دیگه
بله بله صاحب تاریخ طبری
نه اون طبری شیعه
نه صاحب تاریخ طبری جلد سوم کتابش چاپ دارالمعارف مصر بفرمایید این صفحه چهارصد و بیست و نه حوادث سال سیزده روایت از اینجا شروع میشه ماجرای عیادت عبدالرحمان بن عوف از ابوبکر در بیماریش خود ابوبکر اینجا در صفحه چهارصد و سی میگه سه تا کار کردم که ای کاش نمی کردم یکیش چیه ای کاش حریم خانه فاطمه را نمی شکستم داره اعتراف می کنه به هجوم که هجوم صورت گرفته است خب این طبری نقل کرده مقدسی در الاحادث مختلط در جلد اول میاره در صفحه شماره هشتاد و نه روایت رو میاره و در صفحه نود میگه
هذا حدیث حسن عن ابی بکر
آقای سیوتی هم همین روایت رو در مسند فاطمه میاره در صفحه سی و چهار همین اعتراف ابوبکر رو بعد صفحه ی سی و پنج میگه
انما حدیث حسن عن ابی بکر الا انه لیس فی شی عن النبی
بله از پیامبر چیزی در روایته نیست خب نباید هم باشه چون ابوبکر در بستر بیماری می خواد از دنیا بره عبدالرحمان اومده مکالمه بین ابوبکر و عبد الرحمانه اون موقع که پیامبر دیگه نبوده که
مجری:
بعد از رحلت اتفاق افتاده
استاد روستایی:
بله اینجوری ولی پس این معتبره خب این اعتراف خود ابوبکر که چنین چیزی اتفاق افتاده اما ایشون اومد گفت آقا اصلا این نیست که اینا بیان حضرت زهرا رو تهدید بکنن و بعدا مثلا طناب بگردن امیر المومنین بیندازن و این حرفای خب تهدید به آتش سوزی هم که ما قبلا نمایش دادیم که کتاب مصنف ابن ابی شیبه در جلد بیستم صفحه پونصد و هفتاد و نه چاپ دارالقبله حدیث سی و هشت هزار و دویست که عمر آمد گفت آقا اینا که میان خونه شما یا حضرت زهرا اینا میان خونه شما اگه دوباره بیان من قسم یاد می کنم که خونه رو دستور بدم رو سرشون آتیش بزنم درست شد
ان اجتمع هولاء عندک أن آمر بهم أن یحرق علیهم البیت
بعد وقتی رفت بیرون اینا اومدن حضرت فرمودن که عمر آمده همچین قسمی خورده
و أیم الله لیمضین لما حلف علیه
به خدا قسم این کار رو می کنه تهدیدش رو عملی می کنه عملی می کنه خب اینم هست آقای بلاذری که ببینید اینا هیچ کدوم شیعه نیستن اینا هیچکدوم اسمش سلیم بن قیس نیست اسم باباشون هم قیس نیست بلاذری در انصاب الاشراف میاد چی میگه در جلد اول صفحه پونصد و هشتاد و شیش روایت نقل می کنه از ابن عون که ابابکر فرستاد سراغ امیرالمومنین بیعت کنه بیعت نکرد
فجاء عمر فمعه فتیله
عمر با فتیله آتش اومد بعد حضرت زهرا دید گفت اومدی خونه منو آتیش بزنی گفت بله این دین باباتو تقویت می کنه خب خب اینا یعنی چی با آتیشم اومده چی چی هجوم نبوده که نمی دونم نه اینا هجوم بوده اینم بود بعد ایشون اومد گفت که نه آقا مثلا این نبوده که مثلا حضرت علی امیر رو اونجوری بیارن اینا خب من از همین تاریخ مطالبی رو نقل خواهم کرد که ببینیم چه جوری بوده انصاب الاشراف بلاذری یه عبارتی داره ببینید جلد اول صفحه پونصد و هشتاد و هفت
بعث ابوبکر عمر بن خطاب الی علی حین قعد عن بیعته
خب فرستاد که زمانی که امیر المومنین بیعت نکرد بیا چی گفت به عمر
ائتنی به بأعنف العنف
بأعنف العنف یعنی به سخت ترین شکل ممکن با حرمت شکنی بله میگن نستجیر بالله میگن تجاوز به عنف یعنی حرمت شکنی دیگه یعنی بأعنف العنف یعنی به حرمت شکنی یعنی به بدترین شکل ممکن برو بیارش به سخت ترین شکل
فلما أتاه
زمانی که عمر اومد
جری بینهما کلام
بین این ها اتفاقاتی افتاد خب
فقال امیر المومنین
جمله ای فرمودن شما در کلیپ اول فرمودید که با هماهنگی بود بله حضرت فرمودن
إحلب حلبا لک شطره
شیر خلافت رو بدوش سهمت محفوظه
والله ما حرصک علی إمارته الیوم إلا لیوثرک غدا
تو بعضی نقلا داریم لیعمرک غدا ببینید شماره ی دو میگه لیوبرک بعد تو بعضی نقلا داریم لیعمرک میگه به خدا قسم حرصت بر امارت او و انتخاب او در امروز نیست جز اینکه فردا تو رو می خواد جای خودش بذاره بله خب اینجا هم داره
بأعنف العنف
باز ما در به قول معروف در همین کتاب انصاف الاشراف بلاذری یه عبارتی داریم که بلاذری میاد ذکر می کنه نسبت به در واقع هجوم به خونه امیرالمومنین و این ها و عبارتی که میگه خیلی جالب عبارتش که ایشون میگه آقا عرض کنم خدمت شما علی را می کشیدن به نظرت اعتراض می کنه علی تو رو می کشیدن چه جوری می کشیدن
کما یقاد الجمل المخشوش
همونجوری که در واقع شتر رو شتری که راه نمیاد می کشنش ببینید این عبارت رو دقت بکنید انصاب الاشراف بلاذری شتر مخشوش ب چه شتری میگن شتری که وقتی هی هولش میدن نمیره بینیش رو پاره می کنن یه حلقه ی آهنین در بینیش می کنن بعد یه در واقع طنابی چیزی به این می بندن و می کشن که اگه نیاد بینش پاره بشه با طناب می کشن به این وضع خب آقای بلاذری در انصاب الاشراف در جلد سه نقل می کنه ببینید نامه ی معاویه به امیرالمومنین
من معاویه بن ابی سفیان الی علی بن ابی طالب
بعد ایراد به حضرت می گیره
و إبطائک عن الخلفاء فی کل ذلک
میگه تو در بیعت همه خلفا کندی کردی
فی کل ذلک
تقاد تو رو می کشیدن می کشیدن نه دستتو می کشیدن
کما یقاد الجمل المخشوش
همونجوری که چطوره مخشوش شتر سرکش رو می کشن
اونجوری تو را می کشیدن کنایه هست چیه از شدت عمل در برخورد با امیر المومنین چیزی که در به قول معروف چیز آمده ببینید من یک لحظه دقت کنید این بالای المخشوش یه یک زده بله بریم ببینیم تو پاورقی
المخشوش الذی جعل فی انفه الخشاش
خب میگه شتر مخشوش اون شتره که در بینیش خشاش قرار میدن
و هو عوید یجعل فی عظم أنف الجمل
میگه این در واقع یک حلقه چیزی است که در اون استخوان بینی شتر قرار میدن خب
یشد به الزمام
اون افسار رو به این می بندن محکم به استخوان
بینیشون می زنن اونو افسار رو بهش می بندن
لیکون سریع الانقیاد
بلکه این اطاعت کنه بیاد
می کشنش با طناب می کشنش مخشوش یعنی معاویه داره میگه اینجوری داره می کشیدن
فی کل ذلک
اون وقت این میگه آقایی که میگن طناب انداختن این حرفا نبوده هست خب اینم از این اما ایشون یه نکته ای گفت گفت ابوسفیان مخالف بوده با ابوبکر و با عمر و این ها
مجری:
و اومدن با امیرالمومنین بیعت کنن
استاد روستایی:
خب حالا من نقل ابوسفیانه که ایشون گفت نشون بدم و بعد ادامه اش رو بگم ادامه اش رو ایشون نمیگه ببینید این کتاب تاریخ طبری جلد سوم چاپ دار المعارف عبارت در صفحه دویست و نه جلد سه حوادث سال یازده میگه ببینید
قال ابوسفیان لعلی
این عبارتی که آقای سلیمانی امیری می خواد بگه اینه میگه که ابوسفیان به امیرالمومنین گفت که
ما بال هذا الأمر فی اقل حی من قریش
چرا آقا این خلافت افتاده توی ضعیف ترین قبیله ی قریش
والله لئن شئت لأملأنها علیه خیلا و رجالا
اگه تو بخوای من اصلا کاری می کنم که اینجا پر از سوار نظام پیاده نظام بشه امیر المومنین می دونست ابوسفیان داره دروغ میگه بهش گفت
طالما عادیت الاسلام و اهله فلم تضره بذاک شیئا
تو از گذشته اصلا با اسلام و اهل اسلام دشمن بودی اما نتونستی به اسلام اهلش ضربه بزنی خب یه عبارتی داره که امیرالمومنین می گفت آقا ما ابوبکر رو اهل خلافت می دانیم که حالا این درست نیست غلط دروغه چرا در صحیح بخاری امیر المومنین هم شش ماه بیعت نکرد تازه ما که میگیم اصلا بیعت نکرده ولی صحیح بخاری میگه شیش بیعت نکرد خب اگه اهل خلافت می دونست همون اول رفت بیعت می کرد دیگه بله خب این یک تیکه کذبه و قطعا کار ندارم اما حرف اینجاست این حرف ابوسفیان خب بله در به قول معروف جاهای دیگه هم آمده من منابع مختلف اما ابوسفیان هم شخصیتیه که اینجا دروغ میگه چرا ببینید اصلا این نظر ابوسفیان نظر صادقانه ای نیست هدف اینه که امیرالمومنین رو بکشه وسط میدون بکشه هدف اینه فتنه ای ایجاد کنه در حقیقت دقیقا حالا ببینید من از کجا میگم ببینید تاریخ طبری جلد دو صفحه دویست و سی و هفت چاپ دار الکتب العلمیه بیروت اون نقل بالا بود که براتون خوندم که ابوسفیان هم گفت که چرا این خلافت در دست چنین آدمایی افتاده نقل زیرش رو ببینید همون صفحه است همون صفحه اصلا اجازه بدید من از همون اسکن کتاب این رو نمایش بدم بفرمایید ببینید از همون اسکن تاریخ طبری خب این نقلی بود که من برای شما خوندم بله حالا نقل زیریش رو ببینید میگه
لما استخلفت ابوبک قال ابوسفیان ما لنا و لأبی فصیل إنما هی بنو عبد مناف
آقا ما اصلا با ابوبکر چیکار داریم ابوبکر چرا بیاد خلافت رو به عهده بگیره ماله بنو عبد مناف خلافت
فقیل له
به ابوسفیان گفت
انه قد ولی ابنک قال و صلته رحم
ابوسفیان ابوبکر به پسره پست داده یه پسری به نام یزید داشت به پسرت پست داده گفت
و صلته رحم
ابوبکر صله رحم به جا آورده تمام شد
یعنی همون ابوسفیان که بالا می گفت اجازه بده برم لشکر کشی بکنم همین که فهمید ابوبکر به پسرش پست داده گفت نه صله رحم به جا آورده ابوسفیان هم دنبال امیرالمومنین نیست آقای سلیمانی امیری که تو داری میگی ابوسفیان بود نمی دونم بنی هاشم بودن اینا مخالفه ابوبکر بودن اینا اگه اینا هجوم می آوردن حمله می کردن به ابابکر بابا این دنبال منافع خودشه
و صلته رحم
این تاریخ طبریه خب آیا فقط در تاریخ طبری آمده و فقط طبری این رو نقل کرده نه شما ببینید تاریخ مدینه دمشق جلد شصت و پنج صفحه دویست و پنجاه و دو ببینید نمونه نمونه ی دیگه به شما بگم میگه خبر مرگ یزید بن ابوسفیان رسید پسر اول ابوسفیان اسمش یزید بود که ابوبکر بهش خلافت داد و گفتم گفت چی صله رحم به جا آورد خب حالا خبر رسیده که آقا پسرت یزید از دنیا رفت بعد عرض کنم خدمت شما تا می رسه به اینجا این دوره کیه دوره ی عمر بعد ابوبکر میگه زن ابوسفیان گفت که من ولی امیرالمومنین امیرالمومنین یعنی آمد که چه کسی رو انتخاب کرد به جای یزید
قالوا معاویه
گفتن معاویه
فقالت و صله رحم
صله رحم به جا آورد حق فامیلی به جا آورد بعد اسمعی میگه
و قد ذکر مثل هذا عن ابی سفیان
میگه همین موضع گیری از ابوسفیان هم رسیده
نقل شده که وقتی ابوسفیان معاویه رو جای یزید گذاشته اونو یزید و ابوبکر انتخاب کردن معاویه رو عمر گفت
و صله رحم
صله رحم رو به جا آورد
اینم تاریخ مدینه دمشق باز تاریخ مدینه دمشق باز در جای دیگه جلد شصت و پنج صفحه دویست و پنجاه و یک باز این عبارت رو از ابوسفیان نقل می کنه اونجا از اون عرض کنم خدمت شما ابوسفیان در بالا نقل می کنه از اینجا از ابوسفیان نقد می کنه باز در کتاب مصنف عبدالرزاق اینجا در مورد همون معاویه نقل می کنه که بالاخره ابوسفیان وقتی که فهمید این یزید از دنیا رفته عمر رفت پیش ابوسفیان و گفت که بالاخره این از دنیا رفته و اینا گفت کی جاش می زاری
فمن أمرت مکانه قال معاویه قال و صلتک رحم قال
تو صله رحم رو به جا آوردی یعنی خود عمرم با ابوسفیان هم هماهنگ بودن خب این بچه ات مرده کیو جاش می زاری فلانیو می زارم صله رحم رو به جا آوردی حله خب این یک دلیل بر دروغگویی آقای ابوسفیان باز عرض کنم خدمت شما تاریخ ابی زرعه دمشقی هم این رو نقل کرده در صفحه دوازده ببینید میگه یزید بن ابو سفیان از دنیا رفت عمر به جای او معاویه رو گذشت بعد خبر به ابوسفیان رسید گفتن گفت ابوسفیان بالاخره یزید از دنیا رفته ابوسفیان گفت خدا رحمتش کنه کی جاش می ذاری گفت معاویه گفت صله رحم رو به جا آوردی ببینید کتاب های مهمی این رو نقل کردن ابوزرعه دمشقی نمی دونم به قول معروف طبری اینا آدمای کمی نیستن که این مسئله رو نقل کردن خب اما من به شما چه عرض کردم گفتم آقای ابوسفیان تمام هدفش این بود که امیرالمومنین بکشه وسط بکشه
مجری:
یک معرکه ای ایجاد بکنه
استاد روستایی:
و در واقع ابوسفیان پشت صحنه با ابابکر و عمر با هم بودن نظرشون یکی بود اینو از کجا میگم از دو مستر تاریخی اهل سنت عرض می کنم ببینید کتاب المختصر فی اخبار البشر جلد اول آقای ابوالفداء نوشته این کتاب رو ملاحظه بفرمایید در صفحه دویست و سی و سه ماجرایی رو نقل می کنه درباره اخبار معاویه میگه یه خانمی به نام اروی دختر حارث اروی دختر حارث دختر عبدالمطلب این میشه کی این میشه دختر عموی پیامبر و دختر عمو امیرالمومنین
مجری:
نوه حضرت عبدالمطلب
استاد روستایی:
دخلت علی المعاویه
داخل بر معاویه شد وارد بر معاویه شد
و هی عجوز کبیر
زمانی بود که سنش بالا رفته بود این خانم
فقال لها معاویه مرحبا بک یا خاله
خاله مرحبا به تو آفرین
کیف انت
حالت چجوره گفت خوبم بعد این خانم اروی گفت که
لقد کفرت نعمه
کفران نعمت کردی
و اسعتل بن عمک از صهر و
و أسأت لابن عمک الصحبه
تو همنشینی خوبی رو برای پسر عموت به جا نیاوردی اصلا امیر المومنین پسر عمو معاویه نبود این اصطلاحات
مجری:
اصطلاحات عربه دیگه
استاد روستایی:
ببینید مثلا گاهی اوقات میگن آقا فلانی داماد فلان قوم و قبیله ست مثلا میگن فلان داماد مثلا گرگانی ها است مثلا بله آیا این مثلا این آقا با خواهر تک تک اون ها ازدواج کرده نه بابا اصطلاحه خب اینجا هم اون خالش اصطلاح هست هم اون پسر عمو
وتسمیت بغیر اسمک و اخذت بغیر حقک
تو اسم امیرالمومنین بر خودت گذاشتی در حالی که این مال تو نیست اسم حق غیر خودت رو گرفتی حق تو نبود
و کنا اهل البیت اعظم الناس فی هذا الدین بلاءا
ما در این دین خیلی به قول معروف ابتلاءات اینا داشتیم تا اینکه پیامبر رو خداوند او را از دنیا برد سعی پیامبر مشکور و رفعت و جایگاهش رفیع باد و این ها عبارت اینجا مهمه میگه بعد از پیامبر
فوثبت علینا بعده
بعد از پیامبر بر ما چیره شدن تسلط پیدا کردن
تیم قبیله کی قبیله ابابکر عدی قبیله عمر و امیه امییه کیه ابوسفیان بنی امیه
مجری:
بنی امیه ها دیگه عثمان
استاد روستایی:
فوثبت علینا
تسلط پیدا کردن
فبتزونا حقنا
حق ما رو فبتزونا جمع داره به کار بره سه تا با هم حق ما رو گرفتن
و ولیتم علینا
شما رو بر ما امیر کردن شما معاویه معاویه با مشورت کی حاکم شد عمر به کی گفت که من معاویه رو می خوام بزارم به ابوسفیان هم گفت دیگه بله درست شد یزید پسر ابوسفیان هم که ابوبکر گذاشته بود کاملا هماهنگ شده است با هم بودن اینا خب بعد میگه
فکنا فیکم بمنزله بنی اسرائیل فی آل فرعون
ما در بین شماها مثل بنی اسرائیل در آل فرعون بودیم
اینجور مقایسه ای می کنه
وکان علی بی ابی طالب بعد نبینا بمنزله هارون من موسی
علی بن ابی طالب بعد از پیامبر ما به منزله هارون بود نسبت به موسی هارون رو اون موقع این چه مثالیه داره می زنه اون موقع وقتی حضرت موسی رفت کوه طور آمدن هارون رو تضعیف کردن و می خواستن بکشنش
یا ابن ام ان القوم و کادو یقتلوننی
میگه بعد پیامبر علی اینجوری بود وضعیتش یعنی مسئله اینه می خواستن بکشنش
کادو یقتلوننی اینکه ابوسفیان میاد میگه آقا بیا من با تو بیعت کنم از چرا این خلیفه بشه خالی بندیه اینا چیزی که هست اینه خب ملاظه بفرمایید بعد این یک مستر مستر دوم تاریخ ابن الوردیه عالم دیگر اهل سنت جلد اول کتاب صفحه صد و شصت و دو دقیقا دقیقا همون ماجرا رو اینجا میاد نقل می کنه ببینید
فوثبت علینا بعده تیم و عدی و امیه فبتزونا حقنا خب و ولیتم علینا فکنا فیکم بمنزله بنی اسرائیل فی آل فرعون وکان علی بی ابی طالب بعد نبینا بمنزله هارون من موسی
اینم همون مدل داره نقل می کنه یعنی کاملا حرف ابوسفیان دروغه اون که داره میگه آقا من از چرا این خلیفه شده اصلا تو بعضی نقلها داره علی دستور بده من بیعت کنم من اینجا رو پر سوار نظام پیاده نظام می کنم نه بابا این حرفا نیست هماهنگ شده است اصلا اصل خلافت رو از امیرالمومنین گرفتن اونجا هم خب دیدید که تا بهش گفتن یزید رو گذاشت گفت صله رحم رو به جا آورد معاویه رو گذاشت صله رحم به جا آورد و این حرفا رو زد خب اینم نسبت به آقای ابوسفیان اما ایشون علاوه بر ابوسفیان گفت آقا عباس عموی پیامبرم بود و بنی هاشم بودن خب حالا ما باید این رو بگیم که اصلا کی گفته عباس با امیرالمومنین با هم بودن اتفاقا عباس مخالف امیر المومنین بود گزارش داریم ما منابع اینو نوشتن شما ببینید کتاب معجم البلدان آقای یاقوت حموی از علمای اهل سنت نه اسم خودش قیسه نه اسم بابش دقت می کنید این یاقوت حمویه شهاب الدین آقای سلیمانی امیری خوب دقت کن شهاب الدین ابی عبدالله یاقوت بن عبدالله حموی رومی بغدادی اهل مدینه هم نیست خب جلد چهار عبارتی رو نقل می کنه ذیل چه بحثی جناب آقای صفایی ذیل بحث چی فدک دقت بکنید ذیل بحث فدک خب اینجا رو راجع به فدک که می خواد صحبت بکنه میاد ا ین پایین میگه ببین
فیها عین فواره
چشمه های خیلی جوشان
و نخیل کثیره
نخل های بسیار
و هی التی قالت فاطمه ان رسول الله صلی الله علیه و آله نحلنیها
این همون سرزمینی است که حضرت زهرا فرمودن این رو رسول خدا به من داده ابوبکر گفت که شاهد بیار
و لها قصه
قصه داره این دیگه داستان داره بعد میگه عمر اجتهاد کرد بعد از خلافتش بعد که خلافت رو به عهده گرفت فتوحاتی انجام داد بالاخره وضع مسلمین خوب شد اومد
ان یردها
امد اینو چیکار کنه برگردونه به ورثه رسول خدا خب حالا دقت کنید
فکان علی بن ابی طالب والعباس بن عبدالمطلب یتنازعان فیها
دقت کنید میگه در دوره خلافت عمر امیر المومنین و عباس سر این فدک نزاع داشتن خب
فکان علی یقول ان النبی جعلها فی حیاتی لفاطمه
بابا عباس پیامبر در حیاتش برای فاطمه قرار داد
این رو حضرت زهرا هم که یاقوت گفت به ابوبکر گفت آقا این مال منه یعنی عباس می دونست مال اهل بیته اما
و کان العباس یآبی ذلک
عباس قبول نمی کرد
و یقول فیه ملک رسول الله
ملک رسول الله این ملک پیغمبره
و انا وارثه
و من وارثشم یعنی من عموشم وارثشم خب حالا این
انا وارثه
رو من باید رمزگشایی بکنم که معلوم بشه پشت صحنه تاریخی چیه بعد
فکان یتخاصمان الی عمر
اینا با هم خصومت کردن دعوا کردن
رفتن پیش عمر و عمر ابا کرد که به قول معروف حکم کنه و گفت آقا من نمی دونم خودتون بهتر می دونید من میدمش به هر دوتون هر کاری می خواهید بکنید بکنید خب حالا این
انا وارثه
من اینو می خوام یه خورده رمز گشایی بکنم ببینید آیا وقتی یه فردی از دنیا بره بچش زنده باشه با وجود اون عموش ارث میبره نه
مجری:
فقها نه
استاد روستایی:
حضرت زهرا زنده بود وقتی پیامبر از دنیا رفت دیگه ارثم باشه اگه ارثم باشه ملک باشه به حضرت زهرا می رسه دیگه خب اینکه عباس میگه
انا وارثه
ماجراش چیه ماجرای این تو کتب شیعه اومده تو کتب اهل سنت نیومده یه مکالمه ایه که عرض کنم خدمت شما بین آقا موسی بن جعفر و هارون الرشیده که به قول معروف
نوادگان امیرالمومنین و نوادگانه ابن عباس
این خیلی مهمه این مکالمه ببینید احتجاج طبرسی نقل می کنه این مسئله رو ببینید در احتجاج طبرسی در صفحه صد و سی نه روایت شروع میشه که عرض کنم که آقا موسی بن جعفر به قول معروف راوی میگه میگه
لما ادخلت علی الرشید سلمت علیه فرد علی سلام ثم قال یا موسی بن جعفر جعفر خلیفتان یجیء إلیهما الخراج
بعد حالا طولانیه من فقط می خوام سریعا عین عبارت رو بخونم میگه که آقا موسی بن جعفر علیه صلوات الله و سلام با به قول معروف با هارون گفتگو می کنن و این حرفا و
فقلت یا امیر المومنین اعیذک بالله أن تبوأ بإثمی و إثمک فقتبل الباطل من أعدائنا علینا فقد علمت بأنه قد کذب علینا منذ قبض رسول الله صلی الله علیه و آله وسلم
آقا موسی بن جعفر میگه زمانی که رسول خدا از دنیا رفته بر ما دروغ می بندن و این ها بعد یه بحثی اینجا اتفاق میفته هارون یه سوالی می پرسه نکته اش اینجاست میگه اصلا به من بگو آقا موسی بن جعفر
لم فضلتم علینا
چرا شما از ما برترید
نحن و انتم من شجره واحده
ما یکی هستیم بنو عبدالمطلب و به قول معروف ما و شما یکی هستیم
انا بنو عباس و انتم ولد ابی طالب
آقا ما پسره این عموییم شا پسر اون عمو هستید شما بچه ابوطالبید ما بچه های عباسیم هر دوشونم عمویی پیامبرند خب
و هما عما رسول الله و قرابه منهم سوی
تازه ما نزدیک تریم
و نحن اقرب
آقا موسی بن جعفر فرمودن
و کیف ذاک
یعنی چی گفت:
لأن عبدالله و ابا طالب لأب و أم ابوکم العباس لیس هو من أم عبدالله و لا من أم أبی طالب
ببخشید
فقلت
آقا موسی بن جعفر میگه ما نزدیک تریم هارون میگه چه جوری میگی به خاطر اینکه عبدالله و ابوطالب برادر برادر پدر و مادری بودن
مجری:
ابوینی بودن
استاد روستایی:
ناتنی نبودن ابوینی بودن اما عباس عموی شما از مادر عبدالله و از مادر ابوطالب نبود
قال فلم ادعیتم أنکم ورثتم النبی صلی الله علیه و آله
خب شما چه جوری میاید به قول معروف ادعا می کنید شما وارث پیغمبرید
و العم یحجب ابن العم
عمو تا هست به پسر عمو نمی رسه
رسول خدا از دنیا رفته در حالی که ابوطالب از دنیا رفته بود اما عباس زنده بود با وجود عباس اگه ارثی قرار باشه برسه به علی نمی رسه که پسر ابوطالبه به عباس می رسه که عموه آقا موسی بن جعفر می فرمایند که منو معاف کن از این مسئله نمی خوام جواب بدم بیخیال میگه
لا انا تجیب
باید جواب بدی حضرت می فرمایند
فآمنی
پس امان بده
عیب نداره می خوای جواب بدم باشه میگه عیب نداره من به تو امان میدم قبل از اینکه حرف بزنی حضرت می فرمایند ببین یه چیزی بهت بگم
ان فی قول علی بن ابی طالب انه لیس مع ولد الصلب ذکر أکان أو أنثی لأحد سهم الا الابوین والزوج و الزوجه
میگه علی ابن ابی طالب نظرش اینه که تا زمانی که فرزند فرد وجود داره چه پسر باشه چه دختر احدی سهم نمیبره فقط پدر و مادر سهم میبرن و زوج زوجه همین تمام اما
ولم یثبت
ثابت نمیشه
للعم مع ولد الصلب میراث
تا زمانی که بچه طرف هست عمو که ارث نمی بره
نظر علی بن ابی طالب و قرآنم اینو نگفته سنت هم اینو نگفته پس کی اینو گفته که عمو وارثه
الا ان تیما و عدیا و بنی امیه قالو العم والد
تیم عدی امیه این سه تا اینا گفتن عمو مثل پدر
رایا منه بلا حقیقه
این رای خودشون بود حقیقتی نداشتن
و لا اثر عن رسول الله
هیچ روایتی هم از رسول خدا در این زمینه نداریم
اینکه عمو ارث می بره کیه تئوری تیم عدی امیه خب آقای عباس در اینجا اومد در این ماجرا چی گفت تو قصه فدک گفت آقا ببینید عباس گفت
هی ملک رسول الله و انا وارثه
داره این تئوری کیو داره بر امیرالمومنین تحویل میده تئوری که تیم و عدی امیه با هم بافتند و درست کردن
مجری:
وضع کردن
استاد روستایی:
خب عباسم پس با اونا هم دسته آقای سلیمانی امیری شما میگی ابوسفیان بود عباس بود بنی هاشم بودن اینا نمی ذاشتن به امیر المومنین حمله کنن خب این عباس ده تا پسر داره دیگه از این همچین تو بنی هاشم پر جمعیت تر پیدا می کنی خوب این که اینا خودش اونوریه خودش اونوریه ابوسفیان هم که گفتیم کدوم وریه بنابراین به خونه امیر المومنین هجوم میبرن استبعاد شما هم به درد نمی خوره خود ابوبکر به قول معروف اعتراف کرده عمر هم اومده منابع اهل سنت نقل کردن ایشون شده کاسه داغتر از آش دقت کردی اینم نسبت به این ما فرصت داریم یا خیر
مجری:
یک پنج دقیقه بله فرصت هست
استاد روستایی:
خب الحمدالله من سریعال خیلی سریع عرض می کنم ایشون آمد گفت آقا اصلا قرینه بر خلافش داریم قرینه ات چیه ازدواج عمر و ام کلثوم خب آقا بریم ببینیم اصلا چنین ازدواجی هست من خیلی مختصر می خوام عرض بکنم اصلا ما تو منابع شیعه و تو بعضی منابع سنی داریم اصلا حضرت زهرا دختری به نام ام کلثوم ندارد که بخواد امیرالمومنین بیاد دختر حضرت زهرا رو به عمر بدهد که اون بگه آقا نمی دونم این ببین ببین اینا شیعه ها دروغ میگن اگه مثلا این عمر مثلا این کار کرده امیر المومنین که دختر بهش نمیداد خب اصلا دختر کی بهش داده دختر حضرت زهرا دیگه حضرت زهرا همچین دختری نداره ببینید من یه منبع سنی اینجا نقل بکنم سبل الهداء و صالحی شامی میاد میگه چنین دختری بود قبل از بلوغ از دنیا رفت خب ببینید جلد یازدهم چاپ قاهره اینجا البته بزار من صفحه قبلش رو بزنم صفحه قبلش اولاد امیرالمومنین رو می خواه بگه
تزوج علی و فاطمه
اینا ازدواج کردن
فولدت
بچه ها اومدن این بچه ها کی ان اسمشون رو بگیم صفحه چهارصد نود و شش بله
حسن حسین محسن
تو بعضی نقل ها داریم مُحَسن خب عرض کنم خدمتتون اینجا هم خودش میگه میگه
فحاء مفتوحه فسین مکسوره مشدده مهملتین
خب
و زینب و ام کلثوم حسن حسین محسن زینب ام کلثوم این شد پنج تا خب
مات محسن سقتا
محسن سقط شد
و مات ام کلثوم و لم تبلغ
اصلا قبل از بلوغ از دنیا رفت
اصلا به سن ازدواج نرسیده بود این یه نقل اما نقل دیگه کتابای دیگه هم هست عرض کنم خدمت شما اما بعضی از نقل ها اصلا ببینید در همین کتاب سبل الهداء و الرشاد چاپ دارالکتب العلمیه اون چپ قاهره بود چاپ دار الکتب العلمیه اصلا همچین دختری میگه وجود نداره ببینید لیست بچه های امیرالمومنین می بره
فی ولده لهو من الولد الحسین الحسن والحسین و محسن یا محَسِن و زینب الکبری من فاطمه
ام کلثوم کو اصلا کتاب اهل سنت نزد کتاب تاریخیه اصلا ام کلثومی نیست اون یکی که میگه قبل بلوغ از دنیا رفت اون چاپ این یکی که میگه اصلا ام کلثوم نداره حضرت زهرا اینه که اونجا هم ذکر کرد که محسن سقط شد ولی این خانم ام کلثوم میگه از دنیا رفته قبل از بلوغ اصلا به سن ازدواج نرسیده اینجا اصلا ام کلثومی نیست منابع دیگری هم هست چون فرمودید پنج دقیقه من دیگه بیشتر طول نمیدم این بحث رو تو منابع شیعه هم داریم تو منابع سنی هم باز غیر از این داریم اما اصلا شما فرض بکنید که دختری بوده مال حضرت زهرا هم بوده باشه فرض بکنید خب ما روایتی داریم که یه ام کلثومی با عمر ازدواج کرد بعضی منابع سنی مثل تهذیب الاسماء آقای نبوی میگه اصلا دختر ابوبکر بوده که تو خونه امیرالمومنین بزرگ شده بوده اون اونجا میگه ام کلثوم
هذه تزوج عمر بن خطاب
تو بعضی منابع دیگه داریم در خانه امیرالمومنین بود این دختر دختر اسما بنت عمیس بود که بعد ابوبکر اومد با امیرالمومنین ازدواج کرد و اونجا بزرگ شد اصلا دختر حضرت زهرا نیست اما هر ام کلثومی که هست اصلا چه دختر حضرت زهرا چه غیر از اون منابع شیعه چی میگن؟ منابع شیعی میگن ازدواج زوری ببینید کافی میگه پس دختر حضرت زهرا بودنش ثابت نشده اما کافی کلینی چاپ دار الحدیث جلد دهم صفحه ششصد بیست و هشت اینجا میاد میگه که از امام صادق درباره ازدواج ام کلثوم میگه
فرج غصبنا
فرجی که غصب شده اینجا یک روایته بعد اینجا تو پاورقی اقوال مختلف رو درباره ام کلثوم میگه میگه اصلا شیخ مفید راسا چنین قول و قراری میگه همچین چیزی نیست علامه مجلسی میگه در تقیه بوده بعضیا میگن بر اثر ظاهر اسلام بوده روایت دیگری در صفحه بعد میاره از امام صادق که ازدواج تهدیدی ثابت می کنه میگه این آقا اومد خواستگاری کرد امیر المومنین گفت این بچه است تازه نداره که ام کلثوم دختر حضر فاطمه نداره خب گفت بچه است عباس رفت بین راه دید گفت عباس من مشکلی دارم گفت مشکل چیه گفت رفتم به قول سراغ برادر زاده ات یه خواستگاری انجام دادم منو رد کرد به خدا قسم زمزم رو از بین می برم
ولا ادع لکم مکرمه
من هیچ کرامتی برای شما باقی نخواهم گذاشت
الا هدمتها
از بین می برم یعنی آبروتون رو می برم بی آبروتون می کنم
و لأقیمن علیه شاهدین بأنه سرق
دو تا شاهد جور می کنم که علی دزدی کرده و دستش را قطع می کنم دقت کردید کاملا شرایط این شکلی است بعد عباس میاد پیش امیر المومنین میگه بابا امر این بچه رو به من بسپار حالا امر این بچه رو به من بسپار این دو تا حالت داره یا اینکه به من بسپار من اینو بدم به او یا اینکه نه تو به من بسپار من این جوری حل و فصلش می کنم که او پشیمون بشه اصلا تو این عبارتم به دست نمیاد که ازدواج صورت گرفته خب اما نهایت اگر هم صورت گرفته باشه که اینجا هم نیومده ام کلثوم دختر حضرت زهرا اگه اینم ثابت بشه زوریه تهدیدیه این آیا آقای سلیمانی امیری دال بر حسن رابطه است این قطعا نیست فکر می کنم دیگه وقت من تموم شد من یک محور دیگه بحثام باقی مونده بود اما دیگه کفایت می کنه چون ایشون گفت که بالاخره اهل بیت با خلفا خوب بودم مواضعی از امام حسین و امام حسن نسبت به خلفا داشتیم که دیگه این جای خودش باقی ماند ان شاالله فرصت های دیگر
مجری:
ان شالله خیلی ممنون مچکرم آقای دکتر روستایی استفاده کردیم تشکر می کنم از بینندگان عزیز و ارجمند از همه شما عزیزم التماس دعای فرج و دعای خیر داری قطعا در راس همه ادعیه ظهور موفور و سرور آقا و مولامون حضرت بقیه الله اعظم اروحنا فداء باشد که فرج عام و خاص تمام مومنین مسلمین در اون نهته و ما هم عرض می کنیم که اللهم عجل لولیک حجت بن الحسن الفرج العافیه والنصر تا دیداری دیگر بدرود و سلام علیکم و رحمه الله و برکاته