سایر قسمت ها
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام

قسمت سی و سوم برنامه کاوش با کارشناسی دکتر روستایی


دیگر قسمت ها

 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

 

عنوان برنامه: کاوش  (پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام)

 

تاريخ: 07 11 1402  (قسمت سی و سوم)

استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی

مجری: آقای سید محمد صفایی

مجری:

بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ وَبِه نَسْتَعین اللَّهُمَّ صَلِّ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمّد وَعَجّلْ فَرَجَهُمْ واَحْشُرْنَا مَعَهُمْ والعَنْ اَعْدائَهُمْ

اَلسَّلامُ عَلَی عَقیلةِ بَني هَاشِمْ اُمَّ المَصَائِبِ زَینَب ألْکُبْریٰ سلام الله علیها و سلام علیکم خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند، دوستداران و محبین و موالیان حضرات آل الله (صلوات الله علیهم اجمعین) در اقصی نقاط عالم، عرض تسلیت و تعزیت دارم شام وفات شهادت گونه حضرت زینب کبری (سلام الله علیها) را به محضر آقا جان مان حضرت بقیة الله الأعظم (ارواحنا فداه) و همچنین خدمت شما بزرگواران، طاعات و عبادات شما در این نیمه ماه رجب قبول باشد.

ان شاءالله ما خدمتگزاران به حضرات آل الله و حضرت بقیة الله الاعظم (ارواحنا فداه) را از دعای خیرتان فراموش نکردید در رأس همه ادعیه دعا جهت سلامتی و ظهور موفور السرور آقاجانمان حتما است.

با برنامه کاوش از شهر مقدس قم جوار کریمه اهل بیت حضرت فاطمه معصومه (سلام الله علیها) از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) در خدمت تان هستیم. امشب هم در خدمت شما و در خدمت استاد گرامی و ارجمند جناب حجة الاسلام والمسلمین آقای دکتر روستایی هستیم با طرح برخی از شبهات باستان گرایان و پاسخ به آن، آقای استاد سلام علیکم خدمت تان عرض تسلیت و تعزیت دارم.

استاد روستایی:

بنده هم خدمت شما و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام، ادب و احترام دارم به سهم خودم بزرگداشت حضرت زینب (سلام الله علیها) را در این شب عزیز خدمت بینندگان عزیزمان تسلیت عرض می کنم امیدوارم که در هر جای عالم هستند خادمان خودشان را از دعای خیرشان فراموش نکنند.

مجری:

باز هم طبق روال همیشگی طرح شبهات را خواهیم داشت و کلیپ های متعددی که آماده شده است و ان شاء الله جناب آقای دکتر روستایی پاسخگو خواهند بود ابتدا مقدمه ای را از استاد می شنویم ببینیم که موضوع کلیپ و برنامه های امشب چه است.

استاد روستایی:

اگر فرصت داشته باشیم سه کلیپ را برای امشب در نظر گرفتیم در هر کلیپی رسیدیم موضوعش را کنار خودش عرض می کنیم. اما کلیپ اولی که مد نظرمان است یک روایتی را آقای سلیمانی امیری مطرح می کند مبنی بر این که فردی در صدر اسلام خیانت کرده بود و نقشه ای را لو داده بود بعد این نقشه به همراه یک فرد دیگری که از قضا بانو هم بود فرستاده بودند.

وقتی رسول خدا خبر دار شدند از امیر المؤمنین (علیه السلام) خواستند بروند و این نقشه را دریافت کنند. بعد ایشان می گوید علی ابن ابی طالب گفت یا نقشه را بدهید یا لباس تان را بیرون می آورم در ادامه هم می گوید از این ایدئولوژی ها در اسلام عادی است. یعنی در واقع دوباره دارد به شخصیت رسول خدا و امیر المؤمنین علی (علیه الصلاة والسلام) حمله می کند. کلیپ اول را باهم ببینیم و بعد ان شاءالله در مورد نقدش صحبت خواهیم کرد.

کلیپ شماره اول از آقای سلیمانی امیری:

بعد از این وقایع یک داستانی رخ می دهد که خیلی از نظر کلامی می تواند جالب باشد داستان بر می گردد به این که پیامبر اسلام سال بعد به دلایلی که در زندگی پیامبر اسلام وجود دارد یعنی بحث نقض عهد و پیمان ها؛ تصمیم می گیرد به مکه حمله کند هرچند پیش تر از این اشاره کردیم نقض عهد را نخست پیامبر اسلام در حق مکیان انجام داد. داستان ابو بصیر یکی از آن ها بود، داستان ام کلثوم خواهر ولید یکی از آن ها بود و افرادی از این دست.

 اما به هر حال، پیامبر اسلام بعد از جنگ خزاعه و بدر تصمیم می گیرد به مکه حمله کند این تصمیم را مخفی نگه می دارد. اما یکی از یاران پیامبر اسلام اتفاقاً‌ در بدر هم حاضر بود یعنی حاطب ابن ابی‌بلتعه سعی می کند نامه ای بنویسد و دوستان و بستگانش را در مکه مطلع کند که بله این گونه است و پیامبر قصد حمله دارد. زنی را اجیر می کند نام او ساره، کنود یا دیگر نام ها نوشته اند که این نامه را مخفی کند و به طرف مکه برود. در این جا علی ابن ابی طالب و زبیر مأمور کشف این نامه می شوند. ببینیم شیخ مفید در این مورد چه می گوید؟ بعد از آن می خواهم به نکته ای اشاره کنم جالب است. شیخ مفید اشاره می کند همان وقت علی (علیه السلام) شمشیر از نیام کشیده پیش رفته فرمود سوگند به خدا اگر نامه را تسلیم نکنی عریانت کرده نامه را می گیرم و گردنت را می زنم.

یعنی علی تهدید می کند که اگر نامه را به من ندهی در صفحه 51 کتاب ارشاد شیخ مفید آمده است من تو را حتی عریان هم می کنم چیزی که شاید از نظر مسلمانان کار خیلی زشتی باشد. اما می بینید این ها همه در این ایدئولوژی قابل انجام است.

مجری:

آقای دکتر روستایی این جریان را شنیدیم و دوباره یک داستان دیگری را ایشان ظاهراً از مسائل صدر اسلام بیرون می کشد و برای خودش تفسیر و تحلیل می کند. بفرمایید واقعه چه بود؟

استاد روستایی:

اولاً در قسمت اول ایشان شروع کرد پیامبر آدمی اهل نقض عهد و ... است این از آن حرف های است که ایشان بی سند و مدرک دارد اشاره می کند در واقع مدرک معتبری ندارد. اما ثقل بحث مان را باید روی قسمت بعدی داستان ببریم که ایشان می گوید همچنین اتفاق افتاده است حاطب ابن ابی‌بلتعه نقشه پیامبر را برای حمله به مکه لو داده و توسط خانمی این نقشه را فرستاده وقتی رسول خدا فهمید امیر المؤمنین و زبیر را فرستاد گفت بروید این نامه را بگیرید علی ابن ابی طالب گفت این نامه را بده یا این که تو را عریان می کنم و گردنت را قطع می کنم بعد هم می گوید این ایدئولوژی در اسلام است. این مسئله را هم به شیخ مفید نسبت می دهد. اما نکته ای که وجود دارد در نقد هر گزاره تاریخی باید یک نگرش جامعی را به منابع داشته باشیم.

مجری:

یعنی اول اعتبارش را بررسی کنیم؟

استاد روستایی:

نه فقط اعتبار یک نگرش جامع به منابع یعنی در منابع متعدد این رخداد را بررسی کنیم اگر سلسله سندی دارد سلسله سند را ببینیم. گرایشات آن روایان را ببینیم یعنی فقط به این معنا جلو برویم این که ما می گوییم راویان را ببینیم به این معنا است مثلا مثل کارهای رجالی و حدیثی می کنیم ببینیم ثقه یا ضعیف است؟ نه، از آن حیث نیست.

ما در بحث تاریخی ممکن است یک وقتی هم از این روش استفاده کنیم خیلی از پژوهشگرها اسمش را نقد بیرونی می گذارند. وقتی اصل روایت را می خواهیم بپذیریم اصل کتاب یا اصل روایت را این طوری بررسی می کنیم یک همچنین روشی است. اما در کارهای تاریخی فراتر از این است در واقع گرایش روات ممکن است یک راوی از نظر آن مذهب صد در صد ثقه باشد. این روایت را که ما الان می خواهیم مورد بررسی قرار بدهیم این روایت، راویانی دارند همه آن ها از اهل سنت هستند اتفاقاً راویانی که ثقه هستند.

اما این کافی نیست اگر کسی بخواهد کار رجالی یا حدیثی کند بله شاید این را کافی بداند اما در کار تاریخی گرایش راوی را بررسی می کنیم این چه گرایشات سیاسی داشته، چه گرایشات فرهنگی داشته و چه گرایشات اعتقادی داشته است؟ با چه کسانی نشست و برخواست داشته است؟ آیا سو گیری مذهبی و آن عقاید مذهبیش نقشی در این گرایش مذهبیش می تواند داشته باشد یا نمی تواند؟ تمام این ها را در کار تاریخی مورد دقت قرار می دهیم و بعد یک گزارشی را می پذیریم.

 البته این بخش بررسی های نقد بیرونی این مسئله است. وگرنه ما محتوا را بر روایات دیگر عرضه می کنیم یعنی بررسی تاریخی با بررسی حدیثی متفاوت است شما حدیثی می گویید راویانی این حدیث ثقه، ضعیف، کذاب و یا وضّاع هستند در این حد بررسی می کنید و بعد هم می گویید این محتوا دال بر این است یا نیست؟ البته یک زمانی کسی می خواهد فتوا بدهد طبیعتاً با روایات و آیات دیگر این را می سنجد اما در کار تاریخی فقط ما به ثقه و ضعیف اعتماد نمی کنیم یعنی هم تمام آن گرایشاتی را که عرض کردم مورد بررسی قرار می دهیم چون تاریخ جمع ظنون، شواهد و قرائن است ما تمام اطراف این قضیه را در تاریخ می بینیم. در حدیث به این معنا نیست.

 یکی از مواردمان بحث گزارش است باید ببینیم این مسئله در کتاب های متعدد به چه صورت آمده است؟ کتاب شیخ مفید را می بینیم بینیم شیخ مفید در این مورد چه گفته است؟ ببینیم واقعاً شیخ مفید گفته است من تو را عریان می کنم و نقل دیگر چه است؟ ببینید در الإرشاد، جلد 1،صفحه 57 این گزارش را آورده است می گوید علی ابن ابی طالب آمد شمشیر را کشید و گفت یا نامه را بده

«وَ اللَّهِ لَئِنْ لَمْ تُخْرِجِي الْكِتَابَ»

اگر نامه را ندهی

«لَأَكْشِفَنَّكِ ثُمَّ لَأَضْرِبَنَّ عُنُقَكِ»

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد؛ نویسنده مفيد محمد بن محمد (وفات: 413)، محقق/ مصحح: مؤسسة آل البيت عليهم السلام‏، ناشر: دار المفيد للطباعة والنشر والتوزيع - بيروت – لبنان، ج1، ص57

«لَأکْشِفَنَّکِ» آیا به معنای عریان کردن است؟ مثلاً طرف چندین لباس دارد طبیعتاً جاسوسی وقتی بخواهد یک چیزی را پنهان کند نمی آید روی لباسش سنجاق نمی کند طبیعتاً چند لباس می پوشد زیر آن لباس های پنهانش می کند. «لَأکْشِفَنَّکِ» تو را کشف می کنم یعنی تفتیشت می کنم، می گردمت، بازرسی می کنم. کما این که هر بازرسی این کار را خواهد کرد تازه این هم که می گوید «لَأکْشِفَنَّکِ» من تو را بازرسی می کنم لزوماً به معنای این نیست که خودم به شخصه این کار را می کنم. گاهی اوقات کسی دزدی می کند می گویند امیر، دست سارق را قطع کرد. «قطع الأمیر یَدَهُ»؛ آیا واقعاً خود پادشاه می آید قطع می کند؟ یا این که پادشاه به جلادش دستور می دهد؟ اما چون دستور، دستور پادشاه است عمل به پادشاه نسبت داده می شود، این جور خطاب ها را در عربی داریم.

 لذا حضرت می گوید «لَأکْشِفَنَّکِ» تو را تفتیش می کنم. یعنی خودم به شخصه دست به بدن زن نا محرم می زنم؟ آیا خودم به شخصه یکی یکی لباس هایش را در می آورم؟ این طوری نیست «لَأکْشِفَنَّکِ» لباس هایت را تفتیش می کنم این تفتیش می توانم بگویم یک خانمی بیاید این کار را انجام بدهد. یا می توانم بگویم پشت دیوار برو لباس هایت را در بیاور تا ما لباس هایت را بگردیم طرف هم به خاطر حفظ جانش این کار را ممکن است انجام بدهد. در متن شیخ مفید عریان کردن نیست کشف اعم از این مسئله است.

سراغ مصادر دیگر برویم اولاً سراغ کتاب احمد ابن حنبل می رویم که این گزارش را آورده است مسند احمد هم با توجه به سن احمد حنبل سال 241 از دنیا رفت از متون روایی متقدم اهل سنت است حتی به نوعی قبل از صحیح بخاری است. مسند احمد، جلد 1، تحقیق آقای احمد محمد شاکر، چاپ دار الحدیث قاهره، صفحه 423 روایت 600 در پاورقی می گوید «إسنادُهُ صحیح» سند معتبر است.

این ماجرا را این جا تعریف می کند سند را هم کاملاً ذکر می کند در مورد سندش حرف های داریم جلو برویم عرض می کنم. آقای عبید الله ابی رافع می گوید از امیر المؤمنین شنیدم ماجرا را شروع به نقل می کند تا به این جا می رسد می گوید امیر المؤمنین گفت ما با زبیر رفتیم مقداد هم بود

«أنا وَالزُّبَيْرَ وَالْمِقْدَادَ فقال انْطَلِقُوا حتى تَأْتُوا رَوْضَةَ خَاخٍ»

پیامبر فرمودند به فلان منطقه بروید

«فإن بها ظَعِينَةً مَعَهَا كِتَابٌ فَخُذُوهُ منها فَانْطَلَقْنَا تَعَادَى بِنَا خَيْلُنَا حتى أَتَيْنَا الرَّوْضَةَ فإذا نَحْنُ بِالظَّعِينَةِ»

همراه فردی نامه ای است آن نامه را از او بگیرید. می گوید تا به آن نقطه و به آن فرد رسیدیم

«فقلنا أخرجي الْكِتَابَ»

 

ما گفتیم که آن نامه را بده

«قالت ما معي من كِتَابٍ»

نامه ای همراه من نیست

«قُلْنَا لَتُخْرِجِنَّ الْكِتَابَ أو لَنَقْلِبَنَّ الثِّيَابَ»

یا آن نامه را می دهی یا «قل بالثیاب» لباس ها را بر می گردانیم گفتم «کَشفٍ» یعنی کنار زدن بر می گردانیم این جا هم بحث عریان کردنی در کار نیست. «لنقلبنَّ الثیاب» یعنی تفتیتش عبارتٌ أخری تفتیش است

«قال فَأَخْرَجَتِ الْكِتَابَ من عِقَاصِهَا»

نامه را از لای موهایش در آورد

«فَأَخَذْنَا الْكِتَابَ فَأَتَيْنَا بِهِ رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج1، ص79

ما نامه را گرفتیم. این نقل آقای احمد ابن حنبل با سند صحیح که صحبت عریان کردن در آن نیست. اما نقل بعدی، نقل محمد ابن اسماعیل بخاری است. صحیح بخاری، چاپ دار ابن کثیر، صفحه 740 چاپ های یک جلدی، در کتاب جهاد والسیر باب الجاسوس بحثی را مطرح می کند. این جا همان روایت را آقای بخاری با همان سند می آورد می گوید ما به این گفتیم:

«أَخْرِجِي الْكِتَابَ قالت ما مَعِي كِتَابٌ»

نامه را بده گفت نامه ای همراه من نیست

«فَقُلْنَا لَتُخْرِجِنَّ الْكِتَابَ أو لَنُلْقِيَنَّ الثِّيَابَ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج4، ص1557، ح4025

«لنلقي» یعنی لباس را آن طرف می اندازیم از این عبارت، بحث عریان کردن در می آید اما این حرف چه کسی است؟ حرف بخاری است دقیقاً‌ همین سند آن جا «لَنُقلِبنَّ» دارد چه بسا تصحیف شده باشد. «نُقلِبنَّ» شاید «نُلقینَّ» شده باشد شبیه است. این در ترجمه صحیح بخاری، جلد 3، ترجمه عبد العلی نور... ترجمه کرده است صفحه 447 این روایت را می آورد بعد می گوید گفتیم یا نامه را بیرون می آوری یا جامه ها را بر می کنی ایشان هم این طور ترجمه کرده است. نگفت ما این کار را می کنیم مترجم هم فهمیده است یک مرد نا محرم مثل امر المؤمنین چنین کاری انجام نمی دهد.

 این که می گوید «لنُلقیَّن الثیاب» یعنی لباس ها را إلقاء می کنیم آن طرف می اندازیم نه این که خودم می آیم یکی یکی در می آورم مثلاً برو پشت دیوار خودت در بیاور که ما لباس را بگردیم هدف این است که لباس هایش را بگردند بفهمند این نامه کجا است؟

اما شما اصلا این «لنُلقیَّن الثیاب» را به معنای (نستجیر بالله) عریان کردن بگیریم این لفظ بخاری است لفظ احمد این نبود شیخ مفید هم این نبود. کتاب مسند ابو یعلی، ابو یعلی متولد 210، متوفای 307 معاصر احمد و بخاری است. در جلد 1، صفحه 321 همین روایت آمده است سندش هم می گوید «إسنادُهُ صحیح» سند معتبر است. ببینیم لفظ ابو یعلی چه است؟ گفتیم

«فقلنا لتخرجن الكتاب أو لنفتشن الثياب»

مسند أبي يعلى؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي الوفاة: 307، دار النشر: دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، تحقيق: حسين سليم أسد، ج1، ص398

تصریح به تفتیش است «لَنُفَتِّشَنَ الثیاب» ما یک بحثی در روایات داریم بحث نقل به معنا است. یعنی راوی یک چیزی را شنیده با ادبیات خودش ارائه می دهد. این جا داریم می بینیم از همان عبید الله ابن ابی رافع این ثبت شده است. «لَنُفَتِّشَنَ» تفتیش یعنی لنُلقیَّن نیست. پس نقل احمد گفت لنُقَلِّبنَ لباس را بر می گردانیم.

مجری:

امیر المؤمنین هم در آن نبود؟

استاد روستایی:

امیر المؤمنین در آن بود ولی قُلنا ما گفتیم حرف هر سه نفرمان است حرف من یک نفر نبود. این جا هم قُلنا است ولی آن جا لنُلقیَّن فقط مال بخاری بود اما احمد لنُقَلِّبنَ داشت لباست را بر می گردانیم این جا هم لَنُفَتِّشَنَ دارد تفتیش می کنیم می فهمیم که «لنُلقیَّن الثیاب» القاء لباس به معنای تعبیری برای تفتیش است نه بیرون در آوردن و عریان کردن!

یک عده اقوام در صدر اسلام داشتیم قریشی ها با لباس دور کعبه طواف می کردند اما بعضی از غیر قریش وقتی می آمدند اگر قریش به آن ها لباس می داد با لباس طواف می کردند اگر قریشی ها به آن ها لباس نمی دادند عریان طواف می کردند. در همین جا داریم امیر المؤمنین به دستور رسول خدا شمشیر کشیدند دور کعبه رفتند گفتند دور کعبه کسی حق ندارد عریان طواف کند کلمه عریان قبل از این که بقیه مصادر را نمایش بدهم کلمه عریان را در مصادر اهل سنت جستجو می کنم. یک کتاب را نمایش می دهم که وقت بینندگان گرفته نشود.

«وَأَمَرَ النبي صلى الله عليه وسلم أَنْ لَا يَطُوفَ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص139

کلمه عریان به کار می برد کسی حق ندارد دور کعبه، عریان طواف کند

مجری:

این کلمه، کلمه عربی است اگر می خواستند همان جا از این کلمه استفاده می کردند.

استاد روستایی:

بله می توانست از این کلمه یا مشتقاتش استفاده کند اما لَنُفَتِّشَنَ، لنُقَلِّبنَ، لأکشِفَّن است همه این ها کنایه از تفتیش است. اما آنی که ما در امر، دستور و ایدئولوژی رسول خدا می بینیم با عریان شدن مشکل دارد بر عکس این است. این آقا می خواند شیخ مفید این گونه گفته است عبارت عربی شیخ مفید را بیاور بررسی کن، منابع را یکی یکی بیاور اگر واقعاً می خواهید اشکال بگیرید باید منصفانه برخورد کنید. ولی می بینیم ایشان نگاه می کند.

«لَا يَحُجُّ بَعْدَ الْعَامِ مُشْرِكٌ ولا يَطُوفُ بِالْبَيْتِ عُرْيَانٌ»

الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج1، ص144، ح362

عبارت های که در جای جای صحیح بخاری و کتاب های دیگر اهل سنت آمده است. کلمه عریان به کار می برد رو در بایسی ندارد بخواهد این کلمه را بگوید. اما آن جا، این نیست دارد می گوید این ایدئولوژی اسلام است، ایدئولوژی اسلامی این است شما همین طور داری یک واژه ای را برای خودت ترجمه می کنی.

 پس آقای ابی یعلی گفت:

«فقلنا لتخرجن الكتاب أو لنفتشن الثياب»

بعد هم دارد که:

«فأخرجت من عقاص شعرها كتابا»

از لای موهایش نامه را در آورد.

مسند أبي يعلى؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن المثنى أبو يعلى الموصلي التميمي الوفاة: 307، دار النشر: دار المأمون للتراث - دمشق - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، تحقيق: حسين سليم أسد، ج1، ص321

اما نقل دیگر، نقل آقای نسائی است آقای نسائی صاحب کتاب السنن الکبریٰ اتفاقاً آقای نسائی هم متوفای 303 است با بخاری و این ها معاصر است. آقای دکتر عبد الله بن عبد المحسن الترکی مقدمه ای بر این زده است آقای شعیب الأرنؤوط هم اشراف بر این داشت و حسن عبد المنعم شلبی این را تحقیق کرده است. در جلد 10، صفحه 296 سنن الکبری نسائی این روایت آمده است همین روایت با همین سند است. این جا اصلاً صحبت لباس نیست می گوید:

«فقلنا أخرجي الكتاب»

گفتیم این نامه را در بیاور

«فأخرجته من عقاصها»

نامه را در آورد به ما داد!

السنن الكبرى؛ اسم المؤلف: أحمد بن شعيب أبو عبد الرحمن النسائي الوفاة: 303، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1411 - 1991، الطبعة: الأولى، تحقيق: د.عبد الغفار سليمان البنداري , سيد كسروي حسن، ج6، ص487

اصلاً صحبت لباس نیست حتی تفتیش لباس، این آقا چقدر بی انصاف است که نظر شیخ مفید و ایدئولوژی اسلام این است. باید یک نگرش جامعی به منابع داشته باشیم واژگان و منابع مختلف، روایت معتبر همه این ها را بررسی کنیم می بینیم که اصلا صحبت لباس نیست.

 در بعضی از منابع شیعی هم این روایت آمده است و صحبت لباس نیست. غیر از شیخ مفید مثل چه کتابی؟ مثل کتاب منتهی المطلب فی تحقیق المذهب علامه حلی، جلد 14، صفحه 282 می گوید روایت شد که حاطب ابن ابی بلتعه نامه به قریش نوشت و به آن ها خبر داد که پیامبر چه قصدی دارد. بعد می گوید خداوند به پیامبر وحی فرستاد پیامبر امیر المؤمنین زبیر و مقداد را به دنبال آن زنی که حامل نامه بود فرستاد.

«وکانت جنته فی عقصتها»

این خانم «جن الشیء» یعنی «سَتَرهُ» نامه را در موهایش پنهان کرده بود.

 «فأخذ الکتاب»

 نامه از این خانم گرفته شد. این جا اصلاً صحبت لباس نیست یک جمع بندی راجع به محتوا کنم اولاً واژه شیخ مفید لأکشفن بود. کشف می کنم کنایه از تفتیش است. واژه احمد لنُقلبن بود یعنی لباس را بر می گردانم به معنای تفتیش بود. واژه ای که بخاری به کار برده بود لنُلقیَّن الثیاب بود که گفتیم احتمال تصحیف وجود دارد می تواند به معنای عریان کرده باشد. اما نه این که لزوماً خود من این کار را می کنم ما قصد داریم چنین اقدامی کنیم ولو به دست خودت باشد پشت دیوار بروی لباس هایت را این طرف بیاندازی یکی یکی بگردیم، عریان بودن را به معنای صریح نداشت یعنی صراحتی در این مسئله نداشت. چیزی که آقای ابو یعلی‌ نقل کرده لنُفَتِّشن بود صریح تفتیش بود. نسائی صحبتی از لباس نکرده بود و علامه حلی هم صحبتی از لباس نکرده بود. بنابراین آن چه از این محتوا به دست می آید آن نیست که آقای سلیمانی امیری بخواهد از آن بهره ببرد و به زعم خودش از آب گل آلود ماهی بگیرد. این قطعاً باطل است.

 اما در ابتدای عرایضم گفتم ما در گزاره تاریخی فقط به وثاقت یا عدم وثاقت راوی که مثلاً در مورد او کلمه ثقةٌ،‌ ضعیفٌ، وضاعٌ یا کذابٌ به کار رفته باشد کار نداریم. گرایشات اعتقادی، سیاسی و فرهنگی راوی را هم مورد بررسی قرار می دهیم. یکی از این روایانی که در این کتاب ها بود شخصی به نام سفیان است آقای بخاری می گوید «علی ابن عبد الله حدثنا سفیان» این جا نگفت کدام سفیان؟ اما این سفیان، سفیان ابن عیینه است از کجا می گویم؟ منابع دیگری این را تصریح کردند.

مثلاً احمد می گوید سفیان آن هم تصریح نمی کند این سفیان چه کسی است؟ آقای ابو یعلی می گوید:

«حدثنا إبن عیینه عن عمرو»

 إبن عیینه در واقع در جای گذاری سند دقت می کنیم راوی قبل و بعد که در آن روایت هم بود ابن عیینه همان سفیان است که سفیان ابن عیینه می شود. آیا اهل سنت گفتند این ثقه است؟ بله به ظاهر گفتند ثقه است. اما گرایش اعتقادی سفیان ابن عیینه چیست؟ این خیلی مهم است. سفیان ابن عیینه شخصیتی است که رابطه خوبی با اهل بیت ندارد از کجا می گویم؟ دو تا نقل را خدمت شما عرض خواهم کرد یک مسئله ای به نام روزه گرفتن در روز عاشورا داریم. روایاتی در بین اهل سنت است کسی که روز عاشورا روزه بگیرد کسی که سرمه بزند کسی که سفره اهل و عیالش را وسعت بدهد فلان ثواب را دارد برکت سالش است و ...

علمای اهل سنت راجع به روایات روز عاشورا چه گفتند؟ این خیلی مهم است ببینیم علمای اهل سنت در این زمینه چه گفتند؟ نقل ها متعدد است بعضی از این ها را نمایش می دهم مثلاً آقای مناوی صاحب کتاب فیض القدیر، جلد 6، صفحه 236، چاپ دار المعرفة این جا ذکر می کند می گوید:

«وقال المجد اللغوي ما يروى في فضل صوم عاشوراء والصلاة فيه والإنفاق والخضاب والادهان والاكتحال بدعة»

مجد لغوی گفته است آن چه که در فضیلت روزه روز عاشورا، نماز در آن، انفاق، انفاق نه فقط به فقرا حتی به اهل و عیال است. خضاب کردن، روغن زدن به بدن، سرمه کشیدن، می گوید تمام این ها بدعتی است که:

«ابتدعها قتلة الحسين رضي الله عنه»

فيض القدير شرح الجامع الصغير؛ اسم المؤلف:  عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ، دار النشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ، الطبعة: الأولى، ج6، ص236

این بدعت ها را ایجاد کردند چه کسانی؟ «قتلتُه الحسین» آقای عجلونی در کتاب كشف الخفاء ومزيل الإلباس، جلد 2، صفحه 513 چاپ مکتبة العلم الحدیث می گوید:

«فضائل عاشوراء ورد استحباب صيامه وسائر الأحاديث في فضله وفضل الصلاة فيه والانفاق والخضاب والادهان والاكتحال وطبخ الحبوب وغير ذلك»

 در باب فضایل روز عاشورا استحباب روزه اش و سایر احادیث در فضل این روز فضل نماز در آن جا، انفاق، خضاب، روغن زدن به بدن، سرمه کشیدن، پختن غذاهای خوب و غیر ذلک هر چه است

«مجموعه موضوع ومفترى»

همه اش جعلی است.

بعد دارد:

«قال أئمة الحديث فيه الاكتحال بدعة ابتدعها قتلة الحسين»

كشف الخفاء ومزيل الإلباس عما اشتهر من الأحاديث على ألسنة الناس؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن محمد العجلوني الجراحي الوفاة: 1162، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1405، الطبعة: الرابعة، تحقيق: أحمد القلاش، ج2، ص567

بعد می گوید بحث سرمه کشیدن قاتل امام حسین بدعتی است که ایجاد کردند. تمام احادیث فضیلت عاشورا جعلی است.

 نفر بعدی از موضوعات ابن جوزی ایشان از حاکم نقل می کند که حاکم گفت سرمه کشیدن و ... همه بدعت های است که قاتلان امام حسین جعل کردند. نفر بعدی: عینی در عمدة القاری روی بحث بدعت بودن این موارد تصریح می کند. آقای بَهوتی می گوید هر چه در اکتحال، خضاب، غسل، مصافحه و ... که در مورد روز عاشورا آمده است تمام این ها «فکِذبٌ» همه اش دروغ است. نفر بعدی در کتاب ابن تیمیه یک بحثی از آقای سفیان ابن عیینه راجع به احادیث روز عاشورا مطرح می شود. آقای سفیان ابن عیینه می گوید روایتی است که:

«قال بلغنا أنه من وسع على أهله يوم عاشوراء وسع الله عليه سائر سنته»

هر کس روز عاشورا سفره اهل و عیالش را رنگین کند (بحث انفاق بود) و برای این ها خرج کند خدا سایر سال به این برکت می دهد. بعد می گوید:

«قال ابن عيينة جربناه من ستين سنة فوجدناه صحيحا»

منهاج السنة النبوية؛ اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس الوفاة: 728، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم، ج8، ص149

«بلغنا أنه من وسع على أهله يوم عاشوراء وسع الله عليه سائر سنته، قال سفيان بن عيينة: جربناه منذ ستين عاما فوجدناه صحيحا»

سفیان ابن عیینه روایتی را علیه امیر المؤمنین گفته بود می گوید این آقا گفت: «جَرَّبناهُ» ما این را تجربه کردیم، صحیح است ادامه می گوید:

«وإبراهيم بن محمد كان من أهل الكوفة، ولم يذكر ممن سمع هذا ولا عمن بلغه فلعل الذي قال هذا من أهل البدع الذين يبغضون عليا وأصحابه ويريدون أن يقابلوا الرافضة بالكذب»

الفتاوى الكبرى لشيخ الإسلام ابن تيمية؛ اسم المؤلف: شيخ الإسلام أبي العباس تقي الدين أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني  الوفاة: 728، دار النشر: دار المعرفة - بيروت، تحقيق: قدم له حسنين محمد مخلوف، ج2، ص302

دقت کنید این حرف ها از اهل بدعت است کسانی که بغض امیر المؤمنین و اصحاب حضرت را دارند و می خواهند با شیعه مقابله کنند ولی با سلاح دروغ یعنی آقای سفیان ابن عیینه که این حرف ها را دارد بغض امیر المؤمنین و اصحاب حضرت را دارد و می خواهد با شیعه با دروغ مقابله کند.

در روایات دیگر موارد متعدد آمده است اما سراغ کتاب های دیگر بیرویم مثلا کتاب الفروع را آقای محمد ابن مفلح مقدسي نوشته، ایشان جلد 5، صفحه 92 وقتی راجع به این روایت صحبت می کند

«من وَسَّعَ على عِيَالِهِ يوم عَاشُورَاءَ وَسَّعَ اللَّهُ عليه سَائِرَ سَنَتِهِ قال ابن عُيَيْنَةَ قد جَرَّبْنَاهُ مُنْذُ خَمْسِينَ أو سِتِّينَ»

می گوید این را سفیان ابن عیینه از که و که نقل کرده است. و ابن عیینه گفت ما این را حدود پنجاه، شصت سال امتحان کردیم

«فما رأينا إلَّا خَيْرًا»

جز خیر ندیدیم!

الفروع وتصحيح الفروع؛ اسم المؤلف: محمد بن مفلح المقدسي أبو عبد الله الوفاة: 762، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1418، الطبعة: الأولى، تحقيق: أبو الزهراء حازم القاضي، ج 3، ص 84

یعنی چیزی که قاتلین امام حسین جعل کردند این آقا می گوید خیر مطلق است. در کتاب ابن تیمیه هم آمده بود این کار، کار کسانی است که بغض امیر المؤمنین و اصحاب امیر المؤمنین دارند و افرادی که با شیعه می خواهند با کذب و دروغ مقابله کنند. آقای ابن عیینه این شکلی بود. آیا آقای ابن عیینه فقط بغض امیر المؤمنین و اصحاب حضرت دارد؟ فقط می خواهد با شیعه با دروغ مقابله کند؟ نخیر این آقا بغض امام صادق هم دارد.

در کتاب سیر اعلام النبلاء شمس الدین ذهبی، جلد 6، صفحه 91 روایتی را می آورد می گوید: «حدثنا شافعی حدثنا سفیان» می گوید ما وقتی طالب حدیثی را می بینیم از سه نفر مطالبی نقل می کند می خندیم این ها چه کسانی هستند؟ اول ربیعه، دوم محمد ابن ابی ابکر و سومی جعفر ابن محمد که امام صادق است چرا؟ چون حدیث های این ها متقن نیست!

امام صادقی که علمای اهل سنت مثل مالک ابن انس، مثل ابو حنیفه می گویند ما اعلم یا افقه از جعفر ابن محمد ندیدیم این می گوید حدیثش متقن نیست حدیث بلد نیست، این شخص بغض اهل بیت دارد. حالا به آن روایت بر گردیم فرض کنید همان بحث عریان کردن باشد این جا راوی چه کسی است؟ سفیان که همان سفیان ابن عیینه است کسی که بغض امیرالمؤمنین را دارد آیا ما می توانیم از این انتظار داشته باشیم گزارشی به نفع امیر المؤمنین بگوید؟ گرچه عرض کردیم از این عبارات عریان کردن به دست نمی آید بحث تفتیش است اما جناب اقای سلیمانی امیری فرض کنیم بحث عریان کردن باشد، آقای سفیان ابن عیینه متهم است.

مجری:

هم ناقلش متهم است

استاد روستایی:

بله، اولاً بحث، بحث عریان کردن نیست منابع را یکی یکی بررسی کردیم اما شما فرض کنید این هم باشد. از گرایش و اعتقاد این راوی می شود فهمید که بغض امیر المؤمنین دارد. شما از انتظار دارید همیشه خیرت را بگوید؟ نخیر دشمن فرصت پیدا کند یک سیخ به تو می زند شک نکن. بله ممکن است یک زمانی مثلاً فضیلت یک فردی هم بر زبان دشمنش بیاید کما این که داریم یک جاهای معاویه در فضیلت امیر المؤمنین یک چیزهایی گفته است. در منابع اهل سنت مواردی داریم یکی از اصحاب امیر المؤمنین به نظرم علی ابن حاتِم است پیش معاویه می آید می گوید:

 «صِفني علیٌ»

 امیر المؤمنین را برای من توصیف کن او شروع به توصیف کردن می کند معاویه گریه می کند می گوید بله علی همین طوری بود. اما همین معاویه سب و لعن امیرالمؤمنین می کند دشنام می دهد خطبایی را برای دشنام دادن به امیرالمؤمنین استخدام می کند. به کارگزارهایش دستور می دهد شما باید شیعیان امیرالمؤمنین را تعقیب کنید عیب برای خود حضرت و شیعیانش بتراشید بخشنامه می کند و خیلی موارد دیگر.

تازه موارد خیلی کمش از دستش در رفت یا به جهاتی مجبور بوده ولی دشمن، دشمن است. نقل این آقا عریان کردن نبود بر فرض این که باشد این شخص دشمن است به حرف دشمن در مورد امیر المؤمنین نمی توانیم اعتماد کنیم.

مجری:

مثل همیشه آقای سلیمان امیری روایت را گونه ای دیگر داستان را منقلب می کند الفاظ و واژه ها را طور دیگری معنا می کند تا یک نقصی را به ساحت مقدس امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب (علیه السلام) وارد کند. قطعاً حقیقت همیشه آشکار خواهد شد.

 (میان برنامه)

مجری:

سِر نی در نینوا می ماند اگر زینب نبود * کربلا در کربلا می ماند اگر زینب نبود

سلام و درود ما به روح پر فتوح بانوی صبر، عقیله بنی هاشم حضرت زینب کبرا (سلام الله علیها) پرچمدار و پیامبر واقعه ای عاشورا. با برنامه کاوش از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) در خدمت شما هستیم، همچنین در خدمت جناب استاد دکتر روستایی هستیم، استاد یک اشاره ای به کلیپ بعدی داشته باشید تا کلیپ بعدی را ببینیم

استاد روستایی:

بارها آقای سلیمانی امیری وکیل مدافع امویان شد یک علاقه خاصی به بنی امیه دارد ایشان در یک برنامه ای ذکر می کند تاریخ نگاران شیعه و عباسی آمدند حکومت اموی را بد جلوه بدهند میگسار، ظالم و جائر اقتدار و قدرتی که داشتند در زمان اموی بود در زمان عباسی نبوده این ها آمدند می خواهند این ها را بد جلوه بدهند ایشان یک دفاعی از تمام بنی امیه و همه جنایات شان ایشان می خواهد انجام بدهد. کلیپ را ببینیم.

کلیپ شماره دوم از آقای سلیمانی امیری:

نکته دیگری که غالباً مغفول می ماند و در تحلیل های تاریخی اسلام ما نمی بینیم این است که غالب تاریخ نگاران عباسی و تشیع سعی کرده اند حکومت امویان را یک حکومتی جائر، ظالم و ستمگر بدانند و غالب پادشاهان آن را افرادی میگسار اهل لهو و لعب و دیگر که تو گویی انسان های بی عرضه ای بوده اند بدانند. اما قطعاً این تحلیل گران با اولین پرسشی که مواجه می شوند این است که چگونه حکومت اموی در طول 92 سال توانست به سرحد گسترش اسلام برسد و دیگر پس از دوران اموی در دوران عباسیان که بیش از 524 سال یعنی تا سال 656 هجری آن ها حکومت کردند چیزی به این سرزمین اسلامی افزوده نشد یعنی از نظر فتوحات که در نظر اسلامییون بسیار مهم می آمد 92 سال حکومت امویان برابر با 524 حکومت عباسی بود.

از نظر امنیت داخلی هم دوران یزید و تا حدودی دوران مروان و عبد الملک کمی آشوب بود، اما بعد از آن حاکمان اموی حکومت های غالباً آرام را داشتند و به غیر از شورش های که در زمینه خوارج و برخی افراد دیگر انجام می شد آن چنان درگیری درونی نداشتند. اما این درگیری ها را می توان در حکومت عباسیان به وفور دید. این ها سوالاتی است که اصولاً‌ ساختار حکومت اموی چگونه بوده؟ من قصد ورود به این مباحث را ندارم اما این ها پرسش های که دوستان باید مورد دقت نظر قرار بدهند.

مجری:

صحبت های آقای سلیمانی امیری را شنیدیم ایشان در قالب پرسش می خواهد یک جورهای از حکومت اموی دفاع کند.

استاد روستایی:

ایشان می گوید امویان خیلی اقتدار داشتند این شیعیان و عباسیان هستند که امویان را بد، میگسار و ظالم جلوه دادند بیاییم ببینیم مورخین اموی چطوری بنی امیه را روایت کردند خودشان چه گفتند؟ تکلیف آقای سلیمانی امیری معلوم بشود. کتاب الأخبار الموفقیات زبیر ابن بکّار گزارشی را در این کتاب از یک مورخ اموی آورده است. در صفحه 275 یک بحثی را مطرح می کند می گوید سلیمان ابن عبد الملک (پسر عبد الملک ابن مروان) حکومت اموی است خود عبد الملک پادشاه بود چون بعد از یزید، معاویه پسر یزید چهل روزی آمد بعدش مروان ابن حکم و بعد از او عبد الملک ابن مروان شد. سلیمان پسر عبد الملک می گوید او برای حج آمد چه سالی؟ سال 82

«وهو ولیُ عهد»

ایشان ولیعهد بود به مدینه آمد بر مردم وارد شد

«فدخل علیه الناس»

مردم هم بر او وارد شدند به او به عنوان ولیعهد سلام دادند و ایشان سوار شد گفت من را ببرید در آن جاهایی که پیامبر رفته نماز خوانده و جاهای دیگر که ایشان رفته و حرکت کرده تا ببینم. او را بردند

«ومعه أبان بن عثمان و عمرو بن عثمان»

أبان ابن عثمان و عمرو ابن عثمان چه کسانی هستند؟ ببینید در پاورقی دارد:

«وهو عمرو بن عثمان بن عفان وکان أسن ولد عثمان وأشرفهم»

عمرو پسر عثمان عفان اموی خلیفه سوم اهل سنت است هم أبان و اتفاقاً این أبان ابن عثمان مورخ اموی هم است. و ابوبکر ابن عبد الله ابن ابی احمد همراهش بود به مسجد قُبا، مسجد ابراهیم، احد و ... رفتند

«وکل ذلک یسألهم»

در تمام این مواقف می پرسید این جا چه گذشت؟ مثلاً جنگ احد چطور بوده؟ در این جا پیامبر چطور نماز خوانده؟ این ها هم برایش توضیح می دادند.

«ثم أمر أبان بن عثمان»

آقای سلیمان ابن عبد الملک به أبان ابن عثمان که یک مورخ اموی است دستور داد

«أن یکتب له سِیر النبي (صلی الله علیه واله وسلم)»

این که برای او «سِیَر النبی» بنویسد، سفرهای پیامبر، سیره عبادی، سیاسی، نظامی و چیزهای مختلف را بنویسد

 «ومغازیهِ»

 جنگ های پیامبر را برایش بنویسد

«فقال أبان هو عندي»

من قبلاً نوشتم چه کار داری؟

«قد اخذتها مصححة ممن أثقُ به»

می گوید اتفاقاً من این روایات را گرفتم خیلی صحیح و معتبر از کسانی که مورد وثوق، اعتماد و اطمینان من بودند.

 «فأمرَ بنسخها»

گفت یک نسخه از این بنویسید، ایشان هم آمد ده تا نویسنده را اجیر کردند گفتند بنویسید بعد فعالیت انصار را در عقبه اول و دوم نوشتند، ذکر انصار در جنگ بدر همه این موارد را نوشتند.

«فقال ماکنت أری لهؤلاء القوم هذا الفضل»

گفت انصار این همه فضیلت؟ چرا امویان ندارند؟

«فإما أن یکون اهل بیتي غمصوا علیهم»

فضایل امویان در زمان پیامبر کجا است؟ بنی امیه فضایلی داشته باشند

«وإمّا أن یکونوا لیس هکذا»

یا بنی امیه این طوری نبودند برای شان ننوشتند یا نبودند؟

«فقال أبان بن عثمان: أیها الأمیر لا یمنعنا ما صنعوا بالشهید المظلوم من خذلانه إن القوم بالحق»

امیر این برخوردی که با عثمان شد و کشته شد این ما را منع نکرده است که دلاوری ها و افتخارات بنی امیه را بنویسیم. یعنی این نیست که بنی امیه چیزی داشته باشند و این مسئله باعث شده باشد ما ننویسیم و به خاطر این که انصار و مهاجر به عثمان حمله کردند به نفع انصار چیزی بنویسیم نخیر

 «إن القول بالحق»

 یک سریش به حق و درست است.

«هم علی ما وصفنا لک في کتابنا هذا»

ما همان که بوده نوشتیم یعنی انصار این ها را داشتند امویان نداشتند چه کار کنیم؟ گفت:

«ما حاجتي إليّ أن أنسخ ذلک حتی اذکره لأمیر المؤمنین»

من احتیاجی ندارم نمی خواهم همچنین نسخه ای برایم بنویسید تا بروم با عبد الله ابن مروان مطرح کنم. چه بسا او مخالفت کرد.

«فامر بذلک الکتاب فحُرّق»

گفت کتاب های که نوشتید فضایل بنی امیه در آن نیست آتش بزنید نمی خواهم. بعد دارد:

«وقال: أسأل أمیر المؤمنین إذا رجعتُ»

زمانی که پیش عبد الملک بروم از او می پرسم اگر موافق بود

«فما أیسر نسخه»

نوشتنش آسان است بعد پیش عبد الملک رفت

 «فأخبرَ أباهُ»

 به پدرش عبد الملک خبر می دهد

«بالذي»

 به آن کاری که اتفاق افتاد و أبان گفته است بعد عبد الملک گفت:

«ما حاجتک أن تقدم بکتاب لیس لنا فیه فضل»

چه داعیه ای داری کتابی بروی بیاوری که فضیلت ماها در آن نیست.

«تعرّف أهل الشام أمورا لا نرید أن یعرفوها»

اهل شام یک حقایقی بفهمند که ما دل مان نمی خواهد بفهمند. بعد سلیمان گفت:

«فلذلک یا أمیر المؤمنین أمرت بتخریق ما کنت نسخته حتی أستطلع رأي امیر المؤمنین»

اتفاقاً من هم به خاطر همین دستور دادم که آن کتاب پاره یا سوزانده شود تا رأی شما را ببینیم چه است؟ او هم گفت کارت درست است خود مورخ اموی که أبان ابن عثمان است می گوید والله بنی امیه فضیلت ندارند چیزی ندارند که ما بنویسیم کوتاه بیا آقای سلیمان امیری. بعد هم چون فضیلت ندارند می ترسند مردم شام بفهمند این ها هیچ فضیلتی ندارند برای این می خواهند کتاب سیره پیغمبر را بسوزانند. تاریخ سوزی می کردند. منابع دیگر هم این را دارند کتاب انساب الأشراف بلاذری این مسئله را به گونه ای دیگر دارد.

 سراغ معرفی بنی امیه از طریق خاندان بنی امیه برویم غیر از آن مورخ، مقداری نزدیک تر شویم او پسر عثمان بود ببینیم فرزندان یزید و معاویه چه می گویند؟ کتاب حیات الحیوان الکبریٰ آقای کمال الدین محمد ابن موسی الدمیری، جلد 1، چاپ دار البصائر بحث خلافت معاویه پسر یزید را می گوید جملاتی می گوید که به قول معروف امیر المؤمنین چه ویژگی های داشت و حضرت زهرا چه ویژگی های داشت تا به این جا می رسد می گوید بغض گلویش را گرفت شروع کرد گریه طولانی و نهیب بلندی زد گفت من سومین خلیفه این قوم باشم؟ اول معاویه، بعد یزید و بعد معاویة ابن یزید

«والساخط عليّ أکثر من الراضي»

غضبناک های بر من بیشتر از کسانی است که از من راضی هستند؟ دارد ظلم امویان را می گوید هم پدر و هم جدش را می گوید.

«وما کنت لأتحمل آثامَکم»

من نمی خواهم این وِزر و وَبال شما را تحمل کنم نمی خواهم خدا را ببینم در حالی که وِزر و وَبال شما به گردن من است.

«فشأنکم أمرکم»

خودتان می دانید

«فخذُوهُ»

 خلافت تان را بگیرید

«فقد خلعت بیعتي من أعناقکم»

من بیعتم را بر داشتم. مروان گفت ابا لیلا، سنت عمر به جا بیاور گفت:

 «أغدُ عنّي»

 بی خیال من بشو

«أعن دیني تخدعني»

شما می خواهید من را گول بزنید

«فو الله ما ذقت حلاوة خلافتکم فأتجرع مرارتها»

شیرینی خلافت را نچشیدم که بخواهم جرعه جرعه تلخیش را در کام خودم ببرم بعد نکاتی گفت که عمر این را در شورا قرار داد و عمر خلافت بر گرداند از کسی که شکی در عدالتش نبود این کار از روی ظلم بود. شروع کرد یکی یکی علیه این صحبت کردن در نقل های دیگر داریم جد و پدر من گنهکار هستند موارد متعدد را شروع به شمردن کرد جرم های معاویه و یزید را گفتن. بنی امیه معلم این شخص را زنده زنده سوزاندند گفتند تو به او یاد دادی

«ودفنوه حيا حتى مات»

این جا دارد که زنده زنده معلمش را دفن کردند تا مُرد چرا؟ به او گفتند تو باعث شدی

 «أنت علمته هذا ولقنته إياه»

 تو این ها را به او یاد دادی و این ها را به او تلقین کردی

«وصددته عن الخلافة»

تو گفتی که این خلافت را قبول نکند

«وزينت له حب علي وأولاده»

حب علی و اولادش را تو به او یاد دادی و برایش زینت دادی.

«وحملته على ما وسمنا به من الظلم»

می گوید تو او را مجبور کردی ما را با ظلم توصیف کند و به عنوان نماد ظلم ما را نشان بدهد.

«وحسنت له البدع حتى نطق بما نطق، وقال ما قال»

تو این کار را کردی که این حرف ها را بزند

«فقال: والله ما فعلته»

کَیْ من این کار را کردم؟

«ولكنه مجبول ومطبوع على حب علي فلم يقبلوا منه ذلك»

خودش حب علی دارد به من ربطی ندارد قبول نکردند

«وأخنوه ودفنوه حيا حتى مات»

 

زنده زنده معلمش را دفن کردند.

حياة الحيوان الكبرى؛ اسم المؤلف: كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى الدميري الوفاة: 808 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2003م، الطبعة: الثانية، تحقيق: أحمد حسن بسج، ج1، ص94

این از آن جرم ها است می گوید آرام بودند کجا آرام بودند، می گوید یزید مقداری نا آرام بود بقیه آرام بودند زنده زنده آدم کشتند. جلوتر می رویم زنده زنده های دیگرشان را هم می گوییم که چه کار می کردند.

مجری:

با خود معاویة ابن یزید ظاهراً همچنین کاری کرده است

استاد روستایی:

بعضی ها می گویند معاویة‌ ابن یزید را مسموم کردند و کشتند. در کتاب الإشاعة لأشراط الساعة همین ماجرا نقل می شود. می گوید:

 «وذکر غیر واحد»

خیلی ها این را گفتند بالا رفت شروع به مدح و ثنای پیامبر گفتن بعد جرم هایشان را گفت که امیر المؤمنین چه کاره بود، بعد شروع کرد در مورد پدرش یزید گفت پدر من چه کاره بود، در مورد جدش معاویه مطالبی را می گوید تا به پدرش یزید می رسد می گوید پدر من این کار را گرفت

«ثم انتقلت الخلافة الی یزید فتقلد أمرکم لهوی کان أبوه فیه»

یزید خلافت را گرفت ولی به خاطر علاقه پدرش به او بود نه این که یزید شایستگی داشت.

«لقد کان أبي یزید بسوء فعله وإسرافه علیٰ نفسه غیر خلیق بالخلافة علی أمة محمد صلی الله علیه وسلم»

اصلاً سزاوار این نبود. بعد یکی یکی جرم های یزید را می گوید دوباره همان داستان ها را این جا تکرار می کند و این مسئله را ذکر می کند که حق امیر المؤمنین ظلماً گرفته شد. بعد می گویند معلمش را گرفتند و زنده زنده دفنش کردند. البته عرض کردم کتاب های دیگری هم است روایت را ذکر کرده است یکی یکی جرم های معاویه و یزید را می شمارد، همان معاویه ای که آقای سلیمانی امیری می خواهد بگوید در زمان او حکومت آرام بود.

 سراغ دوره های بعدی برویم غیر از حرف پسر یزید و غیر از حرف مورخ اموی می گوید شیعیان می خواهند معاویه یا امویان را میگسار و ظالم جلوه بدهند.

مجری:

تکلیف یزید مشخص بود

استاد روستایی:

بله، در مورد آقای معاویه در مسند احمد ابن حنبل، جلد 16، چاپ دار الحدیث قاهره، صفحه 473، روایت 22837 سندش معتبر است روایتی از آقای عبد الله ابن بُریده می آورد می گوید با پدرم وارد بر معاویه شدیم بر فرش معاویه نشستیم و غذا برای مان آوردند و خوردیم

«ثُمَّ أُتِينَا بِالشَّرَابِ»

شراب آوردند.

 «فَشَرِبَ مُعَاوِيَةُ»

معاویه شراب خورد

«ثُمَّ نَاوَلَ أبي ثُمَّ قال ما شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»

به پدرم تعارف کرد پدرم گفت از زمانی که پیغمبر حرام کرد نخوردم.

مسند الإمام أحمد بن حنبل؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبدالله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة قرطبة – مصر، ج5، ص347

آقا مگر احمد حنبل شیعه است؟ رئیس فرقه حنبلی های اهل سنت است. آقای حمزه احمد زَین که این روایت را گفت «إسنادُهُ صحیح» سند این روایت معتبر است آیا این آقا شیعه است که دارد این حرف را می زند؟ آیا این آقا عباسی است اصلاً الان حکومت عباسیان وجود دارد؟ این آقا می گوید سند معتبر است برای خودت چه می گویی و از چه کسی دفاع می کنی؟

همین روایت در مسند احمد که آقای شعیب الأرنؤوط، عادل مرشد، جمال عبد الطیف و سعید لحام پاورقی زدند در آن جا هم آمده است. جالب اینجاست شعیب الأرنؤوط از علمای وهابی بود در جلد 38 طبق چاپ هایی که تعلیقات بیشتری دارد این ها 50 است صفحه 25 روایت 22941 این جا همان ماجرا را می آورد شراب آوردند معاویه خورد «ثُمَّ نَاوَلَ أبي ثُمَّ قال ما شَرِبْتُهُ مُنْذُ حَرَّمَهُ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم»، به پدرم تعارف کرد پدرم گفت از زمانی که پیغمبر، شراب را حرام کرد نخوردم. روی این متن شماره 1 می زند در پاورقی می گوید «إسنادُهُ قوي» سند قوی است. شعیب الأرنؤوط وهابی هم می گوید معاویه شراب خورد. آیا این عباسی یا شیعه است که این را گفته است؟

رقص آقای معاویه ما نگفتیم در منابع آمده است کتاب التاج فی اخلاق الملوک، آقای جاحظ، آقای جاحظ والله شیعه نیست. آقای جاحظ در صفحه 30 کتاب می گوید:

«أما معاوية ومروان وعبد الملك والوليد وسليمان وهشام ومروان بن محمد، فكان بينهم وبين الندماء ستارة.»

معاویه، مروان، عبد الملک، ولید، سلیمان، هشام و مروان ابن محمد بین خودشان و بین ندیمه هایشان پرده داشتند چرا؟

«وكان لا يظهر أحد من الندماء على ما يفعله الخليفة»

می گوید ندیم ها نمی دیدند خلیفه پشت پرده چه کار می کنند؟

«إذا طرب للمغنى والتذه، حتى ينقلب ويمشي»

می گوید زمانی که خواننده می خواند و خلیفه خیلی به طرب می آمد بلند می شد

«ويحرك كتفيه، ويرقص»

خلیفه بلند می شد کتف هایش را تکان می داد و می رقصید

«ويتجرد حيث لا يراه إلا خواص جواريه»

لباس هایش را کلاً در می آورد به گونه ای که فقط کنیزهای خاصش می دیدند. معاویه، مروان، عبد الملک، ولید، سلیمان، هشام، مروان ابن محمد همه شان لخت می شدند و می رقصیدند و چیزهایی که آمده است. بعد می گوید:

«إلا أنه كان، إذا ارتفع من خلف الستارة، صوت أو نعير طرب أو رقص أو حركة بزفيرٍ تجاوز المقدار»

می گوید وقتی از پشت این پرده صدای آهنگ و صدای طرب بلند می شد معلوم می شد طرف دارد می رقصد وقتی از حد می گذشت

«قال صاحب الستارة»

پرده دار آنی که پرده را نگه داشته بود می گفت:

«حسبك يا جارية كفي انتهى أقصري»

کنیز بس است چرا این کار را می کرد؟

«يوهم الندماء أن الفاعل لذلك بعض الجواري»

التاج في أخلاق الملوك؛ اسم المؤلف: أبو عثمان عمرو بن بحر الجاحظ (المتوفى: 255هـ) الوفاة: 255، دار النشر: ج1، ص5

می خواست کاری کند ندیمه های که آن طرف پرده هستند فکر کنند کنیز است در حالی که خلیفه بود. بعد ایشان می گوید شیعیان این ها را میگسار و رقاص جلوه دادند. جاحظ دارد می گوید جاحظ شیعه نیست. در اسامی که نام بردیم اسم یزید نبود حیف است یزید را نگوییم نقل دیگر سیر اعلام النبلاء آقای شمس الدین ذهبی، جلد 4، چاپ مؤسسة الرسالة، صفحه 37 می گوید:

«سكر يزيد»

یزید مست می کرد.

«فقام يرقص»

این هم می رقصید.

«فسقط على رأسه فانشق وبدا دماغه

سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج4، ص37

آن جا رقص یزید را نیاورده بود شاید آقای سلیمانی امیری بگوید یزید نمی رقصید نه این هم می رقصید می گوید وقتی بلند شد این قدر خورده بود حالش بد شد افتاد سرش شکافت و مغزش پیدا شد. می خواهد بگوید سرش خیلی بد شکست این هم رقص آقای یزید.

باز نمونه دیگر از جرم های امویان که ایشان خیلی تصریح کرد این ها آرام بودند مشکلی نداشتند یزید مقداری نا آرام بود. من یک نکته کعبه در زمان چه کسی تخریب شد؟ یکی در زمان یزید و دیگری در زمان عبد الملک ابن مروان است. آن ها با عبد الله ابن زبیر و حجاج درگیری داشتند کعبه چند بار خراب شد با منجیق زدند کعبه را سوزاندند. منابع اهل سنت گفتند حتی آقای ابن تیمیه در منهاج السنة، جلد 4 در مورد نظر ابن جوزی، احمد ابن حنبل می خواهد صحبت کند می گوید نظر احمد همین بود.

البته در زمان یزید می گوید ولی بعدیش را نمی گوید در منابع دیگر داریم در زمان عبد الملک، کعبه منهدم شد و آتش گرفت و اتفاقاتی که افتاد. این آقا می گوید یزید آرام بود کعبه نه تنها در زمان یزید خراب شد در زمان دیگران هم خراب شد. در جاهای دیگر هم آمده است این نظر احمد ابن حنبل بود در تذکرة الخواص نظر جدش ابن جوزی را می آورد می گوید پدرم در کتاب الرد علی المتعصب العنید این مسئله را ‌آورده است که یزید کعبه را با منجنیق زد و منهدم کرد و الی آخر که عقیده یزید فاسد بود عرض کردم در منابع دیگر هم آمده است.

نکته دیگر پختن انسان در زمان اموی است ببینید ما وقتی می گوییم بنی امیه جنایت کردند این را از خودمان نمی گوییم. آیا شما از آن اولی که شروع کردم آیا شما یک نقلی از من دیدید که از شیعه آورده باشم؟ اتفاقاً کسانی را آوردم که خیلی متعصب هستند نفر اول که مورخ است اموی بود. نفر دوم فرزند یزید بود در کتاب های اهل سنت آمده است. نفر سوم احمد حنبل روایتش را از صحابه آورده بود سندش هم معتبر بود معاویه شراب می خورد.

 نفر چهارم می گفت خلفای اموی می رقصیدند و طرب و ... داشتند از جاحظ بود که اصلاً شیعه نیست. نفر پنجم شمس الدین ذهبی یک نقلی آورد ذهبی متوفای 748 است دوران حکومت عباسی نیست یزید این طوری بود. از آن طرف ابن جوزی از طرفی دیگر احمد ابن حنبل این ها هیچ کدام شان شیعه نیستند بعضی شان هم ارتباطی با عباسیان ندارند.

سراغ پختن آدم ها در دوره اموی برویم در کتاب فتوح مصر وأخبارها آقای ابی القاسم عبد الرحمن ابن عبد الله ابن عبد الحکم این آقا تاریخ مصر را نوشته است. مطلبی را در مورد عباسیان نقل می کند یک نکته ای را می خواهم بگویم در مقدمه کتاب است. آقای عبد الرحمن ابن عبد الله ابن عبد الحکم مورخ است شخصیتی است که به خاطر مخالفت با عباسیان در زندان عباسیان می میرد. یعنی شخصیتی است که با عباسیان مشکل دارد در مقدمه کتاب می گوید:

«تولی المعتصم الخلافة بعد المأمون»

بعد از مأمون، معتصم خلافت را بر عهده گرفت

«فاستمع لوشایة ضد عبدالله ابن عبدالحکم وامر به فسجن ولکنه مالبث أن مات في سجنه عام 214»

به قول خودمانی فضولیش را کردند یعنی پیش معتصم علیه عبد الله ابن عبد الحکم حرف زدند چه گفته بودند؟ در بعضی از نقل های دیگر داریم گفته بودند این با خلافت تو مشکل داشته این دوست نداشت مأمون تو را انتخاب و ولیعهد کند. معتصم این آقا را گرفت زندانی کرد این قدر در زندان بود که در سال 214 مرد یعنی مورخ مخالف عباسیان، شیعه هم نیست.

 ببینیم ایشان در مورد بنی امیه چه گفته است؟ در کتاب فتوح مصر وأخبارها بحث فتح آندلس را مطرح می کند این جا می گوید:

«وقد کان المسلمون حین نزلوا الجزیرة»

این ها به جزیره رسیدند

«وجدوا بها کرامین»

کرامیین یک فرقه بودند این ها را پیدا کردند

«ولم یکن بها غیرهم»

غیر این ها در آن جزیره نبودند.

 «فأخذوهم»

 این ها را گرفتند.

«ثم عمدوا الی رجل من الکرامین فذبحوه»

رفتند یکی از مردان کرامین را گرفتند و سرش را بریدند.

«ثم عضوه وطبخوه»

تکه تکه اش کردند او را پختند

 «ومن بقي من أصحابه ینظرون»

بقیه آن کَرامی ها داشتند نگاه می کردند رئیس شان را گرفتند، سرش را بریدند تکه تکه کردند و او را پختند.

«وقد کانوا طبخوا لحما في قدور آخر»

در یک سری دیگ های دیگر گوشت پخته بودند

«فلما أدرکت طرحوا ما کان طبخوه من لحم ذلک الرجل ولا یعلم بطرحهم له»

زمانی که گوشتش پخت دور ریختند بقیه نفهمیدند گوشت هایش را دور ریختند گوشت های خودشان را خوردند. اما بقیه کرامی ها نگاه می کردند و شک نداشتند که این ها رفیق شان را دارند می خورند. به اهل آندلس خبر دادند

«أنهم یأکلون لحم الناس»

که با آن فرد این ها چه کردند؟ گفتند این ها آدم خوار هستند و آن فرد را خوردند. حالا ما کار نداریم گوشت آقا را اموییان دور ریختند یا نریختند؟ نکته اش این است شما یک آدم زنده را بگیرید سرش بریده شود تکه تکه شود جلوی رفیق ها و اصحابش بپزید آیا این ها دوره آرام اموییان است؟ ایشان می گوید در دوره اموییان چه فتح الفتوحی بود در دوره عباسیان نبود این چه حرفی است می زنید؟ اولاً چه کسی گفته اصلاً‌ نبود؟ فرض کنید بود.

مجری:

داعشی ها هم همین است.

استاد روستایی:

بله، اصلا آنی که منظومه فکری رسول خدا است در سوره یوسف آمده است

(قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي وَسُبْحَانَ اللَّهِ وَمَا أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِينَ)

بگو: «اين راه من است من و پيروانم، و با بصيرت کامل، همه مردم را به سوی خدا دعوت می ‌کنيم! منزه است خدا! و من از مشرکان نيستم!»

سوره یوسف (12): آیه 108

ما بصیرت افزایی می کنیم جنگ های رسول خدا را ببینید جنگ های امیر المؤمنین را ببینید چقدر دعوت به هدایت می کنند که نمونه آن مسئله ای در مورد خوارج بود چند برنامه قبل عرض کردم هشت هزار نفر از دوازده هزار نفر خوارج با واسطه روشنگری امیر المؤمنین بر گشتند. شیوه ما این نیست شیوه مورد تأیید رسول خدا و امیر المؤمنین فتح الفتوح به این معنا نیست.

آنی که منظومه فکری رسول خدا و امیر المؤمنین حاکم است این است (قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي) هر که تابع منِ رسول خدا است باید بر اساس بصیرت دعوت کند نه بر اساس کشتار، آدم پختن و ... این را پیغمبر قبول ندارد، می گوید خودم و کسانی که تابع من هستند.

 این دستور خدا است (قُلْ) این را بگو منظومه فکری رسول خدا و امیر المؤمنین این است. اصلاً ما از آن فتوحات اموی دفاع نمی کنیم از فتوحات قبل از اموییان چه در دوره نفر اول، چه در دوره نفر و سوم دفاع نمی کنیم ما می گوییم منظومه فکری رسول خدا بصیرت افزایی است. خالد ابن ولید در یمن چند ماه کاری از پیش نمی برد. امیر المؤمنین با یک سخنرانی و بصیرت افزایی قبیله حمدان را مسلمان می کند. ما دنبال این هستیم در قبیله های مختلف که پیامبر در سال دهم امیر المؤمنین را فرستاد در منابع تاریخی به عنوان نمونه کتاب السیرة النبویة احمد زینی دحلان این قضیه آمده است که امیر المؤمنین در مقابل بنی مذحج چه کار کرد؟ حتی این ها چقدر از یاران حضرت را کشتند بعد حضرت با آن ها مقابله کرد این نبود که از اول بروند بکشند پیامبر فرمود نه از اول برو هدایت کن، اول نباید شمشیر کشیده شود باید روشنگری کنید این منظومه فکری پیامبر است. ما اصلاً فتوحات عباسیان یا امویان را قبول نداریم.

مجری:

اصلا شیوه حکومتداری شان مطابق با شیوه اهل بیت و رسول خدا نبود بر فرض هم اقتدار داشتند.

استاد روستایی:

یک دیکتاتوری کسی داشته باشد مگر مورد تأیید است مگر ایدئولوژی اسلام است؟ ایدئولوژی اسلام در قرآن آمده است (قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي) بله یک زمانی بنی قریضه، بنی نضیر، بنی مصطلق و بنی قینقاع عهده شکنی می کنند و علیه حضرت حمله می کنند بعد حضرت با آن ها مقابله می کند. یا حتی در بعضی نقل ها طبق حکم تورات با آن ها برخورد کرد. ولی حالت عادی نخیر (قُلْ هَذِهِ سَبِيلِي أَدْعُو إِلَى اللَّهِ عَلَى بَصِيرَةٍ أَنَا وَمَنِ اتَّبَعَنِي) این منظومه فکری است.

به کلیپ بعدی نمی رسیم اما من یک نمونه دیگری از جرم اموییان خدمت شما بیان کنم و آن بحث به صلیب کشیدن افراد است. یک شخصیتی را در تاریخ داریم ایرانی هم بود اتفاقاً‌ شخصیت بسیار مورد اعتماد اهل بیت (علیهم السلام) بوده است، چقدر در یادکرد این شخص روایت های زیبای از اهل بیت داریم آن شخصیت، شخصیتی است که پدرش اسمش را میثم گذاشته بود او را به عنوان عبد گرفتند امیر المؤمنین او را خرید و آزاد کرد گفت اسمت چه است؟ گفت سالم گفت پدرت اسمت را میثم گذاشته بود بر گرد به همان اسمی که پدرت گذاشته بود. کنیه اش را ابو سالم می گفتند ظاهراً همچنین تعبیری است (الان تردید کردم)

این میثم تمار یک شخصیتی است که در بعضی نقل ها حتی داریم که اهل بیت (علیهم السلام) به او علاقه زیادی داشتند یک نقلی مرحوم علامه مجلسی نقل می کند که امیر المؤمنین یک جاهایی در مغازه میثم خرما هم می فروخت. در بحار الأنوار، جلد 41، صفحه 268 این مسئله را داریم می گوید:

«وَ أَنْفَذَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ (علیه السلام) مِيثَمَ التَّمَّارِ فِي أَمْرٍ»

میثم را سراغ یک کاری فرستاد

«فَوَقَفَ عَلَى بَابِ دُكَّانِهِ»

امیر المؤمنین دم در مغازه میثم نشستند

«فَأَتَى رَجُلٌ يَشْتَرِي التَّمْرَ»

یکی آمد خرما بخرد

«فَأَمَرَهُ بِوَضْعِ الدِّرْهَمِ وَ رَفْعِ التَّمْرِ»

حضرت گفت پولش را بگذار خرما را بر دار

«فَلَمَّا انْصَرَفَ مِيثَمٌ وَجَدَ الدِّرْهَمَ بَهْرَجاً»

میثم آمد دید این پول ها قلابی است.

 چون حضرت نگرفت نگاه کند.

«فَقَالَ فِي ذَلِكَ»

میثم گفت این پول ها قلابی است.

 حضرت فرمودند:

«فَإِذَا يَكُونُ التَّمْرُ مُرّاً»

این شخص خرمایی را برد تلخ است!

 خواست علی را گول بزند نخیر علی گول نمی خورد علی اعتماد می کند می گوید پولش را آن جا بگذار می داند خرما تلخ است.

«فَإِذَا هُوَ بِالْمُشْتَرِي رَجَعَ وَ قَالَ هَذَا التَّمْرُ مُرٌّ»

مشتری آمد گفت این خرما تلخ است.

بحار الأنوارالجامعة لدرر أخبار الأئمة الأطهار (ط - بيروت)؛ نویسنده: مجلسى، محمد باقر بن محمد تقى، ناشر: دار إحياء التراث العربي، محقق/ مصحح: جمعی از محققان، ج41، ص268

میثم این است. امیر المؤمنین این قدر به او علاقه دارد در بعضی روایات دیگر داریم این میثم تمار یک شخصیتی بود که شخصیت بسیار بسیار والای داشت او را بنی امیه به صلیب کشیدند. امیر المؤمنین به او علم بلایا و مَنایا یاد (حوادث آینده) یاد داده بود که چه اتفاقاتی خواهد افتاد؟ حتی می دانست چه زمانی می میرد؟

کتاب الإصابة فی تمییز الصحابة، جلد 10، صفحه 478 نوشته آقای ابن حجر عسقلانی این جا شرح حال میثم تمار را می آورد. این آقا در کوفه آمد ذریه ای داشت و ... می گوید میثم عبدی برای زنی از بنی اسد بود امیرالمؤمنین او را خرید آزادش کرد گفت اسمت چه است گفت سالم هستم گفت رسول خدا به من خبر داد که پدرت در عجم اسمت را میثم گذاشته بود گفت بله خدا، رسول و امیر المؤمنین درست گفتند.

«قال فارجع إلى اسمك الذي سماك به رسول الله صلى الله عليه وسلم»

 گفت بر گرد به اسم خودت به اسم خودش بر گشت

«ودع سالما»

سالم را رها کن

«فرجع ميثم واكتنى بأبي سالم»

کنیه اش ابو سالم یا ابی سالم که عرض کردم.

امیر المؤمنین روزی به او گفت تو را می گیرند به صلیب می کشند تو را با نیزه می زنند روز سوم از بینی ات خون می آید دهانت پر از خون می شود محاسن تو با خونت خضاب می شود

«وتصلب على باب عمرو بن حريث عاشر عشرة »

تو دم در خانه عمرو ابن حریث ده روز به صلیب کشیده خواهی شد. میثم مدام آن نخل را آب می داد تا این که بنی امیه آمدند و او را به این نخل آویزان کردند و او را به شهادت رساندند وقتی میثم را به صلیب کشیده بودند بالای صلیب فضایل امیر المؤمنین می گفت

«فجعل ميثم يحدث بفضائل بني هاشم»

فضایل بنی هاشم می گفت. به ابن زیاد گفتند ابن زیاد این عبد آبروی تان را برد گفت:

«ألجموه»

افسار به دهانش بزنید

«فكان أول من ألجم في الإسلام»

این اولین انسانی بود که افسار به دهانش زدند.

الإصابة في تمييز الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الجيل - بيروت - 1412 - 1992، الطبعة: الأولى، تحقيق: علي محمد البجاوي، ج6، ص317

روز سوم نیزه به او زدند تکبیر گفت آخر روز بینی و دهانش را خون آلود کردند قبل از شهادت امام حسین بود. ده روز قبل از این که امام حسین برسد میثم را شهید کردند. این جنایات امویان که ابن حجر عسقلانی نه شیعه است نه ارتباطی به عباسیان دارد همه نقل کردند.

اما آقای سلیمانی امیری از آن جایی که دلش می خواهد با بنی امیه در آخرت محشور شود در دنیا وکیل مدافع امویان شده است!

مجری:

احسنتم «علی لعنت الله علی القوم الظالمین»، خیلی ممنون و متشکرم جناب دکتر روستایی عزیز و بزرگوار از جنابعالی التماس دعا داریم، همچنین ممنون و متشکرم از شما بینندگان عزیز و ارجمند که ما را در این در شام رحلت عقیله بنی هاشم حضرت زینب (سلام الله علیه) ما را همراهی کردید. ما هم خداوند متعال را قسم می دهیم به آن بانوی صبر و عرض می کنیم که الهی بعقیلة بنی هاشم زینب کبری (سلام الله علیها) عجل لولیک الحجة ابن الحسن الفرج والعافیة والنصر! تا دیدار دیگر بدرود، والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته.


کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام>

پاسخ به شبهات سوالات تاریخی وقایع صدر اسلام بررسی سندی تاریخ نگاران شیعه منظومه فکری پیامبر ص شیعه عباسیان سلیمان امیری مدافع امویان