-
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 14 بهمن 1402
1:26:32 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 7 بهمن 1402
1:28:35 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 23 دی 1402
1:24:27 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 2 دی 1402
1:24:47 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 18 آذر 1402
1:24:02 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 20 آبان 1402
1:25:34 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 13 آبان 1402
1:24:17 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 6 آبان 1402
1:24:35 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 29 مهر 1402
1:26:17 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 15 مهر 1402
1:23:7 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 8 مهر 1402
1:23:04 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 18 شهریور 1402
1:21:33 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 4 شهریور 1402
1:24:48 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 28 مرداد 1402
1:25:59 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 21 مرداد 1402
1:23:26 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 14 مرداد 1402
1:22:40 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 24 تیر 1402
1:27:11 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 10 تیر 1402
53:34 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 3 تیر 1402
1:22:44 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 27 خرداد 1402
1:27:53 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 20 خرداد 1402
1:25:41 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 6 خرداد 1402
1:24:46 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 30 اردیبهشت 1402
1:24:11 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 23 اردیبهشت 1402
1:24:16 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 16 اردیبهشت 1402
1:27:24 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 9 اردیبهشت 1402
1:26:42 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 26 فروردین 1402
1:22:57 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 19 فروردین 1402
1:23:27 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 7 فروردین 1402
1:16:14 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 29 اسفند 1401
1:23:47 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 8 اسفند 1401
1:16:31 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 1 اسفند 1401
1:23:54 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 24 بهمن 1401
1:23:49 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 17 بهمن 1401
1:23:46 دقیقه
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام
قسمت سی و پنجم برنامه کاوش با کارشناسی دکتر روستایی
دیگر قسمت ها
عنوان برنامه: کاوش (پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام)
تاريخ: 21 11 1402 (قسمت سی و پنجم)
استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی
مجری: آقای سید محمدرضا گودرزی
مجری:
بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ با نام و یاد خدا عرض سلام و احترام وقت بخیر خدمت شما بینندگان عزیز، همراهان گرامی و محترم شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) به برنامه کاوش خیلی خوش آمدید.
درواقع این افتخار و سعادت را پیدا کردیم که در این برنامه هم در خدمت شما بینندگان عزیز باشیم با یکی دیگر از برنامه های کاوش که می پردازد پاسخ به شبهات باستان گرایانی که بر اساس یک مبنای نه چندان علمی و نه چندان تاریخی و بعضاً دست خوش خیلی از تحریفات شبهاتی را مطرح می کنند این جلسه هم به یکی از شبهات پاسخ داده می شود. در خدمت کارشناس محترم برنامه حضرت حجت الاسلام والمسلمین استاد روستایی هستیم، قطعا ان شاءالله بهره خواهیم برد و استفاده خواهیم کرد، جناب استاد سلام علیکم خیلی خوش آمدید.
استاد روستایی:
علیکم السلام ورحمة الله بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام، ادب و احترام دارم تبریک عرض می کنم ایام الله دهه فجر و یوم الله 22 بهمن ماه و سالروز پیروزی انقلاب اسلامی که 45 سال را بحمد لله پشت سر می گذاریم. امیدوارم که مردم عزیزمان همان طوری که همیشه در صحنه هستند و بودند و وفادار به این نظام و انقلاب بودند فردا هم در راهپیمایی بزرگ 22 بهمن ماه بتوانند مشت محکمی را بر دهان دشمنان ایران اسلامی و اسلام بزنند.
مجری:
خیلی ممنون، جا دارد که بنده هم تبریک عرض کنم امشب هم رأس ساعت 9 گلبانگ الله اکبر را به مناسبت 45 سال پیروزی جمهوری اسلامی ایران جا دارد تبریک عرض کنم خدمت همه شما مردم خوب و نازنین ایران دوست و وطن دوست. جناب استاد در خدمت تان هستیم امشب قرار است چه شبهه ای پخش و شنیده بشود و پاسخ داده بشود.
استاد روستایی:
اگر خداوند توفیق مان بدهد از آقایان باستان گرا سه تا شبهه را در نظر گرفتیم چون می دانید این ها ممکن است شبهات متعددی را در عرصه های مختلف مطرح کنند. اما آن چیزی که رسالت این برنامه است و این برنامه به آن می پردازد آن دسته از سخنان این ها است که ناظر به تاریخ تشیع و تاریخ اسلام است. بر این اساس این دست از شبهات را مورد توجه خودمان داریم به آن ها پاسخ می دهیم.
یکی از مواردی که همیشه در برنامه هایمان اعلام کردیم بعضی از این آقایانی که ما به آن ها می پردازیم معمولاً به خاطر هر چیزی که هست مال خودشان می دانند مطامع دنیا یا هر چیزی که است وکیل مدافع یک افرادی می شوند که هیچ ارزشی ندارند. یعنی می خواهد تشیع را نقد کند به دامان یزید، معاویه یا افرادی از این دست می افتد.
آقای سلیمانی امیری که ما می خواهیم در مورد او در این جلسه صحبت کنیم یکی از حرف هایش همین است یعنی وکیل مدافع یزید می شود می گوید عمده اشکالاتی که فرزندان صحابه به خلافت یزید می کردند اشکال های سطحی بود. می خواهیم ببینیم این چه اشکالاتی بوده است؟ بعد می گوید این ها از امام حسین دفاع می کردند این هم درست نیست می خواهد امام حسین را زیر سوال ببرد و یزید را بالا ببرد.
از اهل قرآن بودن یزید صحبت می کند می گوید شما می گویید یزید حرامخوار و چه و چه بود غلط است و مباحثی از این است، کلیپ را با همدیگر ببینیم بعد ان شاء الله خدمت ببینندگان مان عرض می کنیم.
کلیپ شماره یک از آقای سلیمانی امیری:
اما بسیاری از این صحابه سعی می کردند مواردی را به یزید منتسب بکنند که من این موارد را بر می شمارم تا ببینیم عمده اشکالاتی که بر یزید گرفته اند چه بود و تا چه اندازه سطحی و ابتدایی بوده است؟ به نظر می رسد آن ها به دنبال مشروعیت زدایی از یزید، بهانه هایی آوردند که هیچ جایگاه درستی برای او متصور نبوده است.
یکی از ایراداتی که عنوان می شد را که بسیاری از فرزندان صحابه به یزید نسبت می دادند به نوعی این ایرادات را عبد الله ابن زبیر بعد از کشته شدن حسین زمانی که به دنبال بیعت گرفتن از مردم است عنوان می کند. یعنی به نوعی یک کیفر خواست بر علیه یزید تهیه کرده است و این ها را عنوان می کند که بدین دلایل یزید شایسته خلافت نیست. من عیناً این مطلب را که طبری هم آورده است می خوانم اشاره می کند عبد الله ابن زبیر برای گرفتن بیعت با مردم این موارد را به یزید نسبت می دهد. می گوید به خدا، حسین که کشتندش کسی بود که شب نماز بسیار می کرد و روز بسیار روزه می داشت و بیش از این قوم (منظورش بنی امیه است) شایسته ظفر بود. دیندار بود و فضیلت پیشه ما از این فضیلت پیشگی در جلسه قبل عنوان کردیم مثل سکوت در برابر لعن پدر، سکوت در برابر کشتن پیروان، گرفتن کاروان های معاویه، گرفتن هدایا از حکومت جور، دادن فرزند و نوه و دیگران به این اقوام و حالا این ها فضیلت است. اما کارهای یزید بی فضیلتی است که حالا ما اشاره می کنیم کدام ها است.
ادامه می دهد به خدا به جای قرآن به غناء می پردازد یعنی آواز می خواند، شادی می کند در حالی که این مطلب هم دروغ است من در جلسه دهم اشاره خواهم کرد زمانی که زین العابدین را به مجلس یزید در دمشق بردند زین العابدین آیه ای از قرآن را می خواند و یزید با یک آیه بسیار درست تر پاسخ او را می دهد و این نشان می دهد که یزید کاملاً به قرآن اشراف داشته و آن را می دانست که در پاسخ به سجاد از آن آیه استفاده می کند که من در روز مقرر خدمت شما عیناً آن را خواهم خواند.
عبد الله ابن زبیر ادامه می دهد و به عوض گریستن از ترس خدا آواز می خواند. عجب! ایرادات شان را نگاه کنید می گوید این آقا باید بنشیند صبح تا شب برای خدا گریه کند منتها دارد آواز می خواند. به جای روزه داری حرامخواری نمی کرد یعنی حسین حرامخوار نبود روزه دار بود اما بیت المال را می گرفت کاروان بیت المال را می گرفت آن ها برایش حلال بود. غارت کاروان بیت المال در جلسه قبل اشاره کردیم حسین گرفت و به بستگان و موالی خودش داد از نظر این آقا حلال است اما کاری که یزید می کند مثلاً روزه می خورد حرام است.
و به جای مجلس ذکر خدا به دنبال شکار نمی تاخت یعنی این ها بزرگ ترین ایراداتی که به یزید گرفتند این ها بوده. که به دنبال شکار حیوانات بود این ها دنبال شکار انسان ها بودند. یعنی اگر هزاران نفر را جهاد می کردید می کشتید اشکالی ندارد ولی دنبال شکار حیوانات اگر بروی خیلی بد است. این چند مورد چیزهایی بود که عبد الله ابن زبیر آن هم بزرگ ترین دشمن یزید بعد از کشته شدن حسین دارد از آن ها استفاده می کند و بیعت مردم را می گیرد. پس ما دیدیم عمده مشکلاتی که این ها آوردند چه چیزهای سطحی و ابتدایی بود!
مجری شبکه ولی عصر:
در واقع بخش اول و شبهه اول که خودش چندین شبهه داشت این ها را شنیدیم و گوش دادیم جناب استاد منتظریم پاسخ شما را می شنویم.
استاد روستایی:
اصل و اساس حرف های این آقا این بود که این اشکالاتی که به یزید گرفته شده برای مشروعیت زدایی از یزید است و این ها سطحی است و بعد یک کارهای به امام حسین (علیه الصلاة والسلام) نسبت دادند کاروان می گرفت و فلان می گرفت مثلاً این ها ایراد دارد. اگر یزید دنبال شکار حیوان برود اشکال دارد و اگر این ها دنبال شکار انسان بروند اشکال ندارد. حرف های این طوری را به هم بافت.
لازم است یک نکته ای را عرض کنم قبل از این که جرم های یزید را بخواهیم بگوییم. قضاوت را به عهده بینندگان مان بگذاریم ببینیم آیا اسمش را می شود سطحی گذاشت یا خیر؟ قبل از این لازم است یزید را به روایت پسرش بگویم عبد الله ابن زبیر نه؛ ببینیم پسر یزید، یزید را شایسته خلافت می داند یا نمی داند؟
منابع متعددی به این مسئله پرداختند مثلاً مرد اللطافة في من ولي السلطنة والخلافة آقای جمال الدین ابو المحاسن یا آقای اتابکی این کتاب را نوشته است در جلد 1 این کتاب وقتی درباره معاویة ابن یزید ابن معاویه (معاویه پسر یزید ابن معاویه) صحبت می کند از بنی امیه است اتفاقاً وقتی پدرش یزید از دنیا رفت با او بیعت کردند. ایشان منبر می رود می گوید:
«أيها الناس إن جدي معاوية نازع الأمر أهله»
پدر بزرگم معاویه با اهل خلافت با کسی که اهلیت امامت جامعه را داشت نزاع کرد. پدر بزرگ من مال این حرف ها نبود. پدر بزرگ من با کسی نزاع کرد که از خودش سزاواتر بود یعنی چه؟ یعنی حق خلافت مال امیر المؤمنین بود مال معاویه نبود. معاویه با کسی نزاع کرد که:
«هو أحق به منه»
از معاویه سزاوار تر به خلافت بود
«لقرابته من رسول الله - [ صلى الله عليه وسلم ] وهو علي بن أبي طالب»
بعد می گوید:
«وركب بكم ما تعلمون حتى أتته منيته»
سوار بر شما شد و حکومت کرد خودتان بهتر می دانید تا این که مرگش فرا رسید
«فصار في قبره رهينا بذنوبه»
در قبرش در گرو گناهانش است آن جا باید گناهانش را پاسخ بدهد
«وأسيرا بخطاياه»
در اسارت خطاهای خودش است.
«ثم قلد أبي الأمر»
می گوید بعد از پدر بزرگم، پدرم یزید خلافت را به عهده گرفت
«فكان غير أهل لذلك»
پدر من هم اهلیت خلافت را نداشت
«وركب هواه»
سوار بر هوا و هوسش شد
«وأخلفه الأمل وقصر عنه الأجل»
آرزوهایش دنبالش آمد، آرزوهای طول و درازش و جرم های که انجام داد عمرش کوتاه شد و از دنیا رفت.
«وصار في قبره رهينا بذنوبه وأسيرا بجرمه ثم بكى حتى جرت دموعه على خديه . ثم قال : إن من أعظم الأمور علينا علمنا»
در قبر خودش گرفتار گناهان و اسیر جرمش است. بعد شروع به گریه کردن و بعد چند تا از گناهان پدرش را شمرد. می گوید گریه کرد اشکش بر روی گونه هایش آمد بعد گفت بعضی از اموری که خیلی بر ما بزرگ است این که ما می دانیم
«بسوء مصرعه وبئس منقلبه»
عاقبت پدرم شر است قیامتش خراب است و جایگاه درستی ندارد چرا؟
«وقد قتل عترة رسول الله - [ صلى الله عليه وسلم ]»
این آقا می گوید یزید شکار حیوان می کرد این اشکال دارد؟ پسرش می گوید نخیر یزید خانواده پیامبر را به شهادت رساند یک همچنین خونخواری بود.
«وأباح الحرم»
امور حرام را مباح و حلال کرد اشاره به واقعه حره دارد به مسلم ابن عُقبه دستور داد شما باید بروید با مردم مدینه بجنگید و سه روز جان، مال و ناموس مردم بر لشکر شام حلال باشد که هزار دختر بدون شوهر از حرام بچه دار شدند.
«وحرَّق الکعبة»
پدر من خانه خدا را آتش زد!
مرد اللطافة في من ولي السلطنة والخلافة؛ اسم المؤلف: يوسف بن تغرري بردي الأتابكي الوفاة: 874هـ ، دار النشر: دار الكتب المصرية - القاهرة - 1997م، تحقيق: نبيل محمد عبد العزيز أحمد، ج 1، ص 70
این چند تا از جملاتی بود که پسرش دارد می گوید.
در کتاب النجوم الظاهرة فی ملوک المصر والقاهرة، جلد 1، صفحه 164 همین مطالب آمده است این جا دارد:
«خَرَّب الکعبه»
کعبه را خراب کرد این جا خرَّبَ دارد آن جا حرَّق دارد. بعد در کتاب الصواعق المحرقة آقای هیتمی، صفحه 313 این مسائل آمده فقط این جا نیامده است جالب است در منابع دیگری که ملاحظه می کنیم مثل کتاب حیاة الحیوان الکبریٰ آقای دمیری، جلد 1 به گونه دیگری این مسئله آمده است. وقتی خلافت معاویة ابن یزید را می خواهد روایت کند این جا ذکر می کند می گوید:
«ثم انتقلت الخلافة إلى يزيد أبي»
خلافت به پدر من یزید رسید
«فتقلد أمركم لهوى كان أبوه فيه»
خلافت را به عهده گرفت به خاطر علاقه پدرش بود یعنی اهلیت به خلافت نداشت پدرش دلش می خواست خلیفه بشود.
«ولقد كان أبي يزيد بسوء فعله وإسرافه على نفسه غيرخليق بالخلافة على أمة محمد»
حياة الحيوان الكبرى؛ اسم المؤلف: كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى الدميري الوفاة: 808 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2003م، الطبعة: الثانية، تحقيق: أحمد حسن بسج، ج1، ص94
می گوید پدر من یزید به خاطر کارهای بدش به خاطر این که اسراف می کرد اسراف یعنی چه؟ در بعضی تعابیر داریم اسراف در گناه می کرد (نمایش خواهم داد) می گوید این اصلاً سزاوار خلافت بر امت پیامبر نبود. سوار بر هوای نفسش شد، خطاهایش را برای خودش زیبا جلوه می داد و اقداماتی کرد جرأت بر خدا پیدا کرد یعنی حرام های الهی را حلال کرد. اولاد رسول خدا را از دم تیغ گذراند و موارد دیگر.
در ادامه می گوید در قبرش گرفتار است وزر و وبال گردنش است و خیلی موارد دیگر می گوید دیگر پشیمانی فایده ای ندارد پدر من این طوری بود و در این جا موارد زیادی می گوید. در کتاب الإشاعة لأشراط الساعة همین موارد به گونه ای دیگر آمده است و در بعضی از منابع دیگر هم آمده است. پس فقط عبد الله ابن زبیر نیست این اولاً به روایت پسر یزید است. این نکته اول.
نکته دوم: جرم های یزید خیلی فراوان بوده یکی دو تایش را این جا گفتم چند تا دیگر هم می گویم در کتاب الطبقات الکبریٰ از آقای عبد الله ابن زبیر هم نمی گوییم از کسی دیگر می گوییم طبقات الکبریٰ، جلد 7، صفحه 70 آقای عبد الله ابن حنظله کسی که واقعه حره را رقم زد یزید پول به او داد این ها را به عنوان اشراف مدینه بخرد او پول را گرفت گفت مردم یک چیزی دیدم اگر هیچ کدام شما کمکم نکنید خودم با فرزندانم می آییم و علیه یزید شورش می کنیم چه است؟ می گوید
«فوالله ما خرجنا على يزيد حتى خفنا»
به خدا قسم بر یزید خروج نکردیم تا این که ترسیدیم
«أن نرمى بالحجارة من السماء»
از آسمان سنگ روی سرمان ببارد مگر چه دیدی؟
«إن رجلا ينكح الأمهات والبنات والأخوات ويشرب الخمر ويدع الصلاة»
(از بینندگان عزیزمان عذر خواه و شرمنده هستم) می گوید فردی است که با مادران و خواهران خودش عمل منافی عفت انجام می دهد. با مادران یعنی اعم از مادر خودش و همسران پدرش و خواهرانش و بعد شراب می خورد و نماز نمی خواند و بعد هم می گوید:
«والله لو لم يكن معي أحد من الناس...»
الطبقات الكبرى ، اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230 ، دار النشر : دار صادر – بيروت، ج5، ص66
حتی اگر یکی از شما به من کمک نکنید من به خاطر خدا مقابل او می ایستم که مردم آمدند با او بیعت کردند و واقعه حره رقم خورد.
جناب آقای سلیمانی امیری این ها از نظر شما سطحی است؟ این بعضی از گناهانش بود شرابخواری یزید هم معروف است که منابع متعدد از منابع دسته اول تاریخی این ها را ذکر کردند. آقای جاحظ در البیان والتبیین، جلد 2، صفحه 23 خودش دارد روایت می کند جاحظ عبد الله ابن زبیر نیست بگویید خلافت را می خواهد از یزید بگیرد یک عالم است. می گوید
«یزید الخمور»
یعنی یزید بسیار شرابخوار
«یزید القرود»
یزیدی که بسیار اهل میمون بازی است.
«ويزيد الفهود الفاسق في بطنه المأبون في فرجه»
البيان والتبيين؛ اسم المؤلف: الجاحظ الوفاة: 255، دار النشر: دار صعب - بيروت، تحقيق: فوزي عطوي، ج 1، ص 276
یزیدی که حرامخور بود از این طرف «المأبون في فرجه» خیلی سر بسته بگویم اهل عمل قوم لوط بود. این حرف آقای جاحظ است.
شمس الدین ذهبی متوفای 748 سال ها قبل از انقراض امویان ایشان در حوادث سال 61 تا 80 در کتاب تاریخ الإسلام، جلد 4 بعضی از گناهان یزید را ذکر می کند. می گوید با اهل مدینه چه کرد به واقعه حره اشاره می کند بعد شهادت امام حسین را می گوید بعد شرب خمر و گناهانش را می گوید و خیلی از موارد دیگر. می گوید به خاطر همین کارها:
«ولم يبارك الله في عمره»
خدا در عمرش برکت قرار نداد!
تاريخ الإسلام ووفيات المشاهير والأعلام؛ اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد بن عثمان الذهبي الوفاة: 748هـ، دار النشر: دار الكتاب العربي - لبنان/ بيروت - 1407هـ - 1987م، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. عمر عبد السلام تدمرى، ج5، ص30
خدا در عمرش برکت قرار نداد، این جمله خود ذهبی است. منابع دیگری هم به این موارد پرداختند مثل سیر اعلام النبلاء و کتاب های دیگر حتی بعضی هایش را بعضی از علما می گویند دیگر نمی توانیم بگوییم این قدر جرم هایش زیاد است.
مثلاً ذهبی در سیر اعلام النبلاء، جلد 4 می گوید:
«وكان ناصبيا فظا غليظا جلفا يتناول المسكر ويفعل المنكر افتتح دولته بمقتل الشهيد الحسين واختتمها بواقعة الحرة فمقته الناس ولم يبارك في عمره وخرج عليه غير واحد بعد الحسين كأهل المدينة...»
سير أعلام النبلاء؛ اسم المؤلف: محمد بن أحمد بن عثمان بن قايماز الذهبي أبو عبد الله الوفاة: 748، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1413، الطبعة: التاسعة، تحقيق: شعيب الأرناؤوط , محمد نعيم العرقسوسي، ج 4، ص 37
ناصبی یعنی دشمن اهل بیت بود. آدم سنگدل، بد اخلاق و جِلف بود شرابخواری می کرد کارهای منکر انجام می داد بعضی از کارهایش را ذکر نمی کند در البدایة والنهایة و منابع دیگر آن جرم های یزید آمده است. مثلاً آقای ابن کثیر می گوید:
«يزيد بن معاوية أكثر ما نقم عليه فى عمله شرب الخمر وإتيان بعض الفواحش»
البداية والنهاية؛ اسم المؤلف: إسماعيل بن عمر بن كثير القرشي أبو الفداء الوفاة: 774، دار النشر: مكتبة المعارف – بيروت، ج8، ص232
بعضی کارهای نا شایست دیگر رویش نمی شود بگوید
مجری:
چند نکته ای که الان فرمودید هم بیننده های عزیز و هم خودمان می شنویم احساس شرمندگی می کنیم.
استاد روستایی:
موارد این طوری زیاد است آن وقت آقای سلیمانی امیری وکیل مدافع یزید می شود و بعد می گوید سطحی است شاید اهل عمل قول لوط بودن، شاید عمل منافی عفت انجام دادن با مادر و خواهر و امثال این ها از نظر آقای سلیمانی امیری سطحی باشد. البته دور از محضر خانواده بزرگوار ایشان قطعاً ایشان مغضوب خانواده خودش است. اما وقتی کسی این ها را سطحی می بیند ببینید این آدم در چه سطحی است علم که ندارد وگرنه اگر علم هم داشته باشد می فهمد این ها درست نیست. اصلاً علمش را هم کنار بگذاریم این آدم نه اخلاق دارد و نه به هیچ چیزی پایبند نیست که این طوری این موارد را سطحی می گوید.
اما علت این که امام حسین با او برخورد کرد و کاروان تجاری یمن را به عنوان نمونه امام حسین (علیه الصلاة والسلام) تصرف کردند چه بود؟ آیا امام حسین چیزی که مال بیت المال بود و یزید متولی او بود این را امام حسین تصرف کردند؟ نخیر، امام حسین (علیه الصلاة والسلام) اساساً یزید را شایسته خلافت نمی دانستند. من دو نکته را بگویم امام حسین (علیه الصلاة والسلام) در راه کربلا می رفتند به منزل البیضة رسیدند در تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 403 حضرت یک عبارتی دارند برای مردم سخنرانی می کنند می فرمایند:
«ألا وإن هؤلاء قد لزموا طاعة الشيطان وتركوا طاعة الرحمن»
یعنی امویان، این ها ملتزم اطاعت شیطان شدند اطاعت خدا را ترک کردند.
«وأظهروا الفساد وعطلوا الحدود واستأثروا بالفيء وأحلوا حرام الله وحرموا حلاله»
فساد ظاهر کردند، حدود الهی را تعطیل کردند این ها اموال خدا را تصرف کردند. این ها حرام خدا را حلال کردند و حلال خدا را حرام کردند.
«وأنا أحق من غير»
من سزاواترین فردی هستم که تغییر ایجاد کنم.
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج3، ص307
یا در منزل ذی حزم وقتی حضرت صحبت می کنند در تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 402 حضرت وقتی شروع به سخنرانی می کنند می فرمایند:
«أيها الناس فإنكم إن تتقوا وتعرفوا الحق لأهله يكن أرضى لله ونحن أهل البيت»
اگر تقوا داشته باشید اگر حق و اهل حق را بشناسید می دانید که ما اهل بیت
«أولى بولاية هذا الأمر عليكم من هؤلاء المدعين ما ليس لهم»
ما از این کسانی که ادعا دارند چیزی را که مال آن ها نیست ما برای ولایت امر و خلافت بر شما سزاوارتر هستیم. این ها کسانی هستند که:
«والسائرين فيكم بالجور والعدوان وإن أنتم كرهتمونا وجهلتم حقنا»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج3، ص306
این ها مواردی است که امام حسین فرمودند
مجری:
همان طور که وعده دادیم و قرار هر ساله ما در شب 22 بهمن ساعت 21 همه با هم همراه و همدل و همصدا گلبانک زیبای الله اکبر به مناسبت پیروزی نظام مقدس جمهوری اسلامی ایران را ان شاء الله با همدیگر می شنویم و ندا سر خواهیم داد از آسمان سراسر نورانی ایران عزیزمان با تمام وجود ایرانی بودن مان خواهیم شنید.
تبریک می گوییم به همه شما عزیزان گوارای وجودتان این پیروزی شما مردم عزیزی که با جان و دل پای این نظام ایستادید ان شاء الله به برکت نظام مقدس جمهوری اسلامی این پرچم به دست صاحب خودش امام عصر (ارواحنا له الفداء) برسد و کور باد چشم آن دشمنانی که نمی توانند این استقامت، پیروزی و صلابت ایران عزیزمان را ببینند. جناب استاد یکبار دیگر خدمت شما و خدمت بینندگان عزیز و ارجمند تبریک عرض می کنم و ادامه بحث و گفتگو را در خدمت تان هستیم.
استاد روستایی:
بنده هم ایام مبارک را تبریک مجدد عرض می کنم، ان شاء الله تعالی بتوانیم به همراه مردم عزیزمان فردا مشت محکمی در دهان دشمنان ایران اسلامی در مکتب اهل بیت (علیهم السلام) بزنیم با حضور پر رنگ مان در راهپیمایی 22 بهمن ماه.
همان طوری که خدمت شما عرض کردم امام حسین (علیه الصلاة والسلام)، یزید را طاغوت می دانند و او را قبول ندارند. در مقابل طاغوت باید ایستاد این سنت اهل بیت (علیه الصلاة والسلام) بوده است؛ یعنی از رسول خدا گرفته در مقابل طاغوت های قریشی ایستادند تا امیر المؤمنین (سلام الله علیه) تا امام حسن مجتبی، امام حسین تا امام حسن عسکری و ظهور امام زمان همین طور است و انقلاب ما هم الگو گرفته از همین سیره و سنت اهل بیت (علیه الصلاة والسلام) است در مقابل طاغوت حضرت امام ایستادند و ایران اسلامی با قوت و اقتدار دارد در مقابل دشمنان حق و اهل بیت این سال ها را طی می کند.
خدمت شما بیان کردیم امام حسین (علیه الصلاة والسلام)، یزید را به حق نمی دانستند علتش هم معلوم است. جملاتی که امام (علیه الصلاة والسلام) در این منزل ها بیان کردند که این ها افرادی هستند حدود الهی را تعطیل کرده اند. فساد در جامعه ظاهر کردند. اطاعت خدا را رها کردند ملتزم اطاعت شیطان شدند. این ها در بیت المال تصرف کردند. حرام خدا را حلال کردند. حلال خدا را حرام کردند. این حرف ها فقط سخن آقا ابا عبد الله نبود ما هم از افرادی بعد از امام حسین غیر از آقای عبد الله ابن زبیر که ایشان آورد مثل عبد الله ابن حنظله نام بردیم هم از مورخین نام بردیم. امام می گوید این ها این طوری هستند مشکل امام حسین (علیه الصلاة والسلام) با یزید سر همین موارد است که یزید طاغوت است و مشروعیت ندارد.
جالب این جا است آقا امام حسین (علیه الصلاة والسلام) فقط نفرمودند یزید طاغوت است پسر یزید هم می گوید علاقه پدرش معاویه بود که یزید آمد و خلیفه شد وگرنه یزید اهلیت خلافت نداشت. خود پسر یزید هم می گوید او گهنکار بود. بعد آقا امام حسین (علیه الصلاة والسلام) هم گفت ما سزاوارتر هستیم
«وَنَحْنُ أهلَ البَیْت أَوْلَى بِوَلَايَةِ هَذَا الْأَمْرِ عَلَيْكُمْ مِنْ هَؤُلَاءِ الْمُدَّعِينَ مَا لَيْسَ لَهُم»؛ از این های که ادعا دارند چیزی که مال آن ها نیست ما سزاوارتر هستیم خلافت مال ما اهل بیت است. امام حسین (علیه الصلاة والسلام) دنبال خلافت به معنای حکومت و ریاست نبود کما این که معاویه بود. ما در تاریخ داریم معاویه می گفت من فقط آمدم بر شما حکومت کنم همین، اما امام دنبال خلافت به این معنا نبود. اما امام گفتند من کسی هستم که «أ حق من غیر» سزاوارترین فردی هستم که تغییر ایجاد بکنم و حدود و احکام الهی را در جامعه جاری کنم.
با این تفکر امام (علیه الصلاة والسلام) آمدند بله کاروان تجاری یزید را گرفتند. کتاب تاریخ طبری، جلد 5، صفحه 385، حوادث سال 60 این جا از عقبة ابن سِمعان، عقبة ابن سمعان یکی از کسانی است که همراه امام حسین از مدینه تا مکه تا کربلا قدم به قدم بوده است. آن طوری که یادم می آید ایشان غلام حضرت رباب بود. عقبة ابن سمعان می گوید:
«ثم إنّ الحسين (عليه السّلام) أقبل»
امام حسین آمدند
«حتى مرّ بالتنعيم فلقى بها عيرا»
به منطقه تنعیم رسیدند یک کاروانی دیدند
«قد أ قبل بِهاه مِن الیمن»
از یمن دارد می آید
«بعث بها بحير بن ريسان الحميري إلى يزيد بن معاوية، و كان عامله على اليمن»
بحیر بن ریسان حمیری از طرف یزید حاکم یمن بود این کاروان را برای یزید می فرستاد
«و على العير الورس و الحلل ينطلق بها إلى يزيد»
یک سری پارچه ها و زینت ها و مواردی این چنینی بود که برای یزید می رفت بعد
«فأخذها الحسين [عليه السّلام] فانطلق بها.»
امام حسین این ها را تصرف کردند «فانطلق بها» آوردند چرا این را تصرف کردند؟ چون در آن عبارت فرمودند یزید بیت المال را هدر داده است و این را ما سزاوار هستیم بگیریم امام می گرفتند و بین مردم تقسیم می کردند.
«ثم قال لأصحاب الإبل»
به شتر سوارانی که بار و بُنه امام را با خودشان می آوردند حضرت فرمودند:
«لا اكرهكم، من أحبّ أن يمضي معنا إلى العراق أوفينا كراءه و أحسنّا صحبته»
من شما را مجبور نمی کنم هر که دوست دارد با ما به عراق بیاید هم کرایه اش را می دهیم هم با او در مسیر به خوبی رفتار می کنیم.
«و من أحبّ أن يفارقنا من مكاننا هذا»
هر که دوست از این جا برود
«أعطيناه من الكراء على قدر ما قطع من الأرض»
همین میزانی که طی کرد تا این جا آمده است تا همین جا کرایه اش را می دهیم.
«فمن فارقه منهم حوسب فأوفى حقّه، و من مضى منهم معه أعطاه كراءه و كساه»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج3، ص296
هر که رفت حضرت کرایه اش را به او داد هر که هم ماند همه کرایه اش را به او داد و از همان چیزهایی که در کاروان بود به او پوشاندند. یعنی برای خودشان هم نگرفتند خواستند بگویند یزید شایستگی چنین امری ندارد. پس بنابراین، این حرفی که آقای سلیمانی امیری می زند می گوید بله امام حسین (علیه الصلاة والسلام) این طور نبود که این ها می گویند این کارهایش اشکال داشت یزید اهل قرآن بود و اهل شراب نبود. یک سری حرف های بی ربط و بی اساس است.
مجری:
بسیار عالی، خیلی ممنون جناب استاد یک میان برنامه ای ببینیم و بعد در خدمت شما هستیم.
(میان برنامه)
مجری:
ممنونیم از شما بینندگان عزیز که همراه ما بیننده کاوش از شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) هستید، جناب استاد در بخش دوم برنامه در خدمت شما هستیم ان شاء الله قرار است چه شبهه ای مطرح شود؟
استاد روستایی:
یکی دیگر از مسائلی که ایشان مطرح می کند درباره شکنجه در اسلام است. از یک فردی به نام کنانه نام می برد می گوید پیامبر دستور داد او شکنجه بشود چون اموالی دستش بود تا اموال را بدهد. این ها برای اسلام نمی جنگیدند بلکه برای پول می جنگند آقای سلیمانی امیری این طور صحبت می کند. کلیپ را ببینیم
کلیپ شماره دوم از آقای سلیمانی امیری:
من بارها به مسئله مشروعیت شکنجه در اسلام اشاره کردم اجازه بدهید این مطلب را هم بخوانم چون دیدم در این مسئله که در مورد بستن آب بود واقدی اشاره می کند. در همان داستان خیبر پیامبر اسلام یکی از بزرگان خیبر یعنی کنانة ابن ربیع را مردم خیبر تسلیم شدند و به اسارت در آمدند. کنانه به دلیل این که اموال یهودیان نزد او بود پیامبر دستور می دهد او را شکنجه بکنند. دقت بفرمایید پیامبر دستور فرمود زبیر، کنانه را شکنجه دهد تا هر چه که پیش اوست به دست آورد یعنی برای اسلام نیست برای مال و ثروت مردم است. تازه اهل کتاب، مشرکین به جای خود یعنی اگر پول دارید ندهید این قدر شما را شکنجه می کنیم دوستان ساده لوح ایرانی ما فکر می کنند که مسلمانان خیلی با آرامش به ایران آمدند گفتند اموال تان را می دهید؟ اگر نمی دهید ما برویم. نه عزیز من این تخیلات را کنار بگذارید پیامبر دستور فرمود زبیر، کنانه را شکنجه دهد تا هر چه که پیش اوست به دست آورد. زبیر، کنانه را شکنجه داد حتی سنگ آتش زنه ای را روی سینه او گذاشت سپس پیامبر (صلی الله) به زبیر دستور دادند تا کنانه را به محمد ابن مسلمه بسپارند تا او را در مقابل خون برادرش محمود ابن مسلمه بکشد.
چون محمود را شخص دیگری به نام مرحب کشته بود منتها کنانه نیمه جان را هم دادند که بیا حالا این را بکش به خاطر قصاص برادرت یکی دیگر او را کشته است. اما داستان تا همین جا تمام نمی شود و هم دستور فرمود تا برادر دیگر را هم شکنجه دهند یعنی برادر کنانه را، و سپس او را به وارثان بِشر ابن براء سپرد تا به عوض خون او بکشندش و او هم کشته شد. صفحه 513 کتاب مغازی؛ اگر می بینید ما این خلق و خو را پیدا کردیم به خاطر همین ها است!
مجری:
جناب استاد کتابی که ایشان به آن استناد کرده بود می شود توضیح بدهید از کجا بود و این متنی که داشت می خواند چه بود؟
استاد روستایی:
البته ما قبلاً گفتیم این کتاب سرقتی است اصلا مال واقدی نیست واقدی از دیگران سرقت کرده است مفصل در یک برنامه ای راجع به آن صحبت کردیم. اما اجازه بدهید به همان کتابی که ایشان استناد کرد متن عربی را بیاورم ببینیم واقعیت این است که این آقا می گوید؟ یا قصه چیز دیگری است؟ کتاب المغازی آقای واقدی، جلد 2، چاپ عالم الکتب، صفحه 671 از روی ترجمه دارد می خواند. ولی ماجرایی که این جا دارد می گوید صفحه 671 است.
«وأرسل كنانة بن أبي الحقيق إلى رسول الله صلى الله عليه وسلم»
ایشان کنانة ابن ربیع می گویند کنانة ابن ابی الحقیق است. «إلی رسول الله» گفت:
«أنزل فأكلمك فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: نعم. قال: فنزل ابن أبي الحقيق»
کنانه فرستاد پیش پیامبر گفت بگو بیا با هم صحبت کنیم پیامبر فرمود باشد. کنانه آمد
«فصالح رسول الله صلى الله عليه وسلم على حقن دماء من في حصونهم من المقاتلة»
گفت یا رسول الله بیا با هم صلح کنیم تمام کسانی که در این قلعه هستند و نجنگیدند خون شان حفظ بشود.
«وترك الذرية لهم ويخرجون من خيبر وأرضها بذراريهم، ويخلون بين رسول الله صلى الله عليه وسلم وبين ما كان لهم من مالٍ أو أرضٍ، وعلى الصفراء والبيضاء والكراع والحلقة، وعلى البز»
فرزندان شان هم اسیر نکن بگذار کنارشان باشد. اما به چه صورت باشد؟ این را از شما می خواهیم در مقابلش ما چه تعهدی داریم؟ تعهد ما این است که از خیبر خارج بشویم و زمین ها و ... را برای شما بگذاریم هر مال، هر زمینی و هر سکه، طلا و نقره ای و هر چیزی است برای شما می گذاریم حتی هر لباسی است
«إلا ثوباً على ظهر إنسان»
هر آدمی با یک دست لباس می رود همه چیزها را می گذاریم نمی جنگیم می رویم زمین و مال هر چه است مال شما می رویم.
«فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم: وبرئت منكم ذمة الله وذمة رسوله إن كتمتموني شيئاً»
رسول خدا فرمودند: کنانه حواست باشد خودت این ها را تعهد دادی اگر یک چیزی را کتمان کرده باشی مثلاً داری می گویی من همه اموال را در اختیار شما می گذارم اما دروغ بگویی یک چیزی را جایی پنهان کرده باشی ذمه خدا و رسول از شما بری است. یعنی این صلحی که من با تو کردم دیگر نیست پیامبر از اول با این ها پیشنهاد اموال نداد که این آقا می گوید برای مال می جنگند، خود کنانه پیش قدم شد می گوید می خواهم صحبت کنم می خواهم صلح کنم این هم مفاد صلح من پیامبر اصلاً صحبت مال نکرده است این ها خیانت های علیه اسلام می خواستند انجام بدهند پیامبر با آن ها می جنگد خودش می گوید نمی خواهم بجنگم این ها را می دهم. کجا پیامبر آمد صحبت مال کرد که این آقا می گوید بله این ها برای مال می جنگند نخیر این حرف ها نیست. حضرت فرمودند فلانی حواست است کتمان نکنی!
«فصالحه على ذلك»
گفت مشکل نیست مصالحه می کنیم
«وأرسل رسول الله صلى الله عليه وسلم إلى الأموال فقبضها الأول فالأول»
رسول خدا سراغ اموال فرستادند یکی یکی هر چه بود گرفتند عبارت های عربی را یکی یکی نمی خوانم کلی می گویم به ادامه برنامه بتوانیم برسیم.
«فسأل رسول الله صلى الله عليه وسلم كنانة بن أبي الحقيق عن كنز آل أبي الحقيق وحليٍ من حليهم»
گفتند آن گنج و زینت های آل ابی حقیق کجاست؟ آن را هم بده!
«كان يكون في مسك الجمل»
در پوست شتر این ها را نگهداری می کردند.
«كان أسراهم يعرف به»
اشراف شان می دانستند آن گنج کجا است؟
«وكان العرس يكون بمكة فيقدم عليهم»
زمانی که عروسی و جشنی در مکه می شد این ها
«فيستعار ذلك الحلي الشهر فيكون فيهم»
یک ماه این زینت ها را کرایه می دادند که مردم در آن جشن ها استفاده کنند بعد به آن ها بر گردانند.
«وكان ذلك الحلي يكون عند الأكابر فالأكابر من آل أبي الحقيق»
می گوید این زینت ها و این گنج ها نزد بزرگان این ها از آل ابی حقیق نسل در نسل بود.
«فقال: يا أبا القاسم، أنفقناه في حربنا فلم يبق منه شيء»
ما همه گنج آل ابی حقیق را در همین جنگ خرج کردیم چیزی باقی نمانده است
«وكنا نرفعه لمثل هذا اليوم فلم تبق الحرب واستنصار الرجال من ذلك شيئاً»
ما برای مثل امروزی این ها را ذخیره کرده بودیم جنگ به ما اجازه نداد و چیزی باقی نماند.
«وحلفا على ذلك فوكدا الأيمان واجتهدا»
آقای کنانه و اطرافیانش برای این قسم های سفت و سخت هم خوردند.
«فقال رسول الله صلى الله عليه وسلم لهما»
آقا رسول خدا به این دو نفر یعنی کنانه و برادرش چه گفتند؟ فرمودند:
«برئت منكما ذمة الله وذمة رسوله إن كان عندكما»
حواس تان باشد اگر این گنج پیش تان باشد ذمه خدا و رسول از شما بری است صلح بی صلح!
«قالا: نعم»
باشد. خودشان پیشنهاد مال دادند خودشان گفتند این ها را می دهیم خودشان هم گفتند کتمان نمی کنیم رسول خدا گفت گنج تان چه؟ حالا که می خواهید مال تان را بدهید این را هم باید بدهید. نه آقا چیزی نیست خرج کردیم دوباره تأکید می کند یعنی یک فرصت مجدد به این ها می دهد راستش را بگویید چرا دروغ می گویید؟
«ثم قال رسول الله صلى الله عليه وسلم»
رسول خدا فرمودند:
«وكل ما أخذت من أموالكما وأصبت من دمائكما فهو حلٌّ لي ولا ذمة لكما»
برای بار سوم بدانید اگر هر مالی از شما گرفتم اگر شما دروغ گفته باشید خون تان هدر است ذمه ای برای شما نیست.
«قالا: نعم»
گفتند باشد.
«وأشهدَ علیهِما رسول الله صلى الله عليه وسلم»
دوباره پیامبر بار چهارم بر این ها شاهد گرفت چه کسانی را؟
«أبا بكر، وعمر، وعلياً، والزبير رضوان الله عليهم وعشرةً من اليهود»
هم ابابکر، عمر را هم امیر المؤمنین (سلام الله علیه) و زبیر را و هم ده نفر از یهودی های خودشان را که آقا شاهد باشید ببینید چه می گویند، فقط از مسلمان ها نیاورد آن ها بگویند این ها به نفع خودشان کردند یعنی حضرت دوباره چهارده نفر آدم را صدا زد بعد می گوید حرف ها را تکرار بکنید این ها می گویند شاهد باشید همه شاهد هستند.
«فقام رجلٌ من الیهود إلى كنانة بن أبي الحقيق»
یک یهودی بلند شد گفت کنانه
«فقال: إن كان عندك ما يطلب منك محمدٌ أو تعلم علمه فأعلمه»
اگر می دانی بگو
«فإنَّک تأمن على دمك، وإلا فوالله ليظهرن عليه، قد اطلع على غير ذلك بما لم نعلمه»
تو آمدی برای خونت امان گرفتی والا اگر نگویی معلوم نیست چه اتفاقی بیافتد. آقای کنانه:
«فزبره ابن أبي الحقيق فتنحى اليهودي فقعد»
تشری به او زد گفت سر جایت بنشین او هم سر جایش نشست.
«ثم سأل رسول الله صلى الله عليه وسلم ثعلبة بن سلام بن أبي الحقيق - وكان رجلاً ضعيفاً - عن كنزهما»
آقا رسول خدا، ثعلبة ابن سلام ابن ابی الحقیق را صدا زد که از قبیله خودشان و یک آدم ضعیفی بود. از او پرسید « عن کنزِهِما» کنج خاندان أبی حقیق کجا است؟ این ها راست یا دروغ می گویند؟
«فقال لیسُ لي علمٌ»
نمی دانم
«غیرُ أني»
غیر از این که:
«قد كنت أرى كنانة كل غداة يطوف بهذه الخربة»
می دیدم هر صبح کنانه دور آن خرابه می چرخد نمی دانم گنج کجا است؟ ولی صبح به صبح آن جا می چرخد انگار مواظب چیزی است.
«وأشارَ إلی الخَرِبه»
به آن جا اشاره کرد
«فإن كان شيءٌ دفنه فهو فيها»
اگر چیزی باشد آن جا دفنش کرده است.
«وكان كنانة بن أبي الحقيق لما ظهر رسول الله صلى الله عليه وسلم على النطاة أيقن بالهلكة وكان أهل النطاة أخذهم الرعب »
کنانه زمانی که پیامبر بر قلعه نطاة پیروز شده بودند یقین به هلاکت کرده بود و اهل نَطاة هم ترسیده بودند
«فذهب بمسك الجمل، فيه حليهم، فحفر له في خربةٍ ليلاً ولا يراه أحد»
وقتی که یقین کرده بود هلاک می شود شبانه در پوست شتر تمام تزئینات را برد و پنهان کرده بود کسی هم او را ندیده بود.
«ثم سوى عليه التراب بالكتيبة، وهي الخربة التي رآه ثعلبة يدور بها كل غداة»
مقداری خاک روی زمین ریخته بود و آن جا هر صبح هم می رفت می چرخید.
«فأرسل مع ثعلبة الزبير بن العوام ونفراً من المسلمين إلى تلك الخربة»
پیامبر زبیر و یک سری از مسلمان ها را به همراه ثعلبة ابن سلّام به آن جا فرستاد آن ها رفتند زبیر آن جایی که ثعلبه گفته بود کند.
«فحفر حيث أراه ثعلبة فاستخرج منه ذلك الكنز»
جای را که ثعبله دیده حفر کردند گنج را بیرون کشیدند
«ويقال: إن الله عز وجل دل رسوله على ذلك الكنز»
گفته شده که خداوند تبارک وتعالی پیامبر را آگاه کرده بود به خاطر همین باز برای این که حجت تمام بشود چهار بار به این ها فرصت داد این همه فرصت داری راستش را بگو نمی گوید. حالا که این طور شد.
«فلما أخرج الکنز»
زمانی که گنج بیرون آمد
«أمر رسول الله صلى الله عليه وسلم الزبير أن يعذب كنانة بن أبي الحقيق حتى يستخرج كل ما عنده»
رسول الله گفت حالا که این طوری شد او را شکنجه کنید تا این که خارج بشود هر چیزی که در نزدش است اعتراف کند.
«فعذبه الزبير حتى جاءه بزندٍ يقدحه في صدره ثم أمره رسول الله صلى الله عليه وسلم أن يدفعه إلى محمد بن مسلمة يقتله بأخيه، فقتله محمد بن مسلمة»
او شکنجه کرد حتی آن چیزی که آقای سلیمانی امیری گفت روی سینه اش گذاشت بعد رسول خدا گفت او را به محمد ابن مسلمه بدهید که در مقابل برادرش بکشد و محمد ابن مسلمه این را کشت.
«وأمر بابن أبي الحقيق الآخر، فعذب ثم دفع إلى ولاة بشر بن البراء فقتل به»
آمد گفت پسر دیگر أبی حقیق را هم شکنجه بدهید چیزی است اعتراف کند او به خاندان بِشر ابن براء داد که او را در مقابل کشته شدن بِشر بکشند.
«ويقال: ضرب عنقه. واستحل رسول الله صلى الله عليه وسلم بذلك أموالهما وسبى ذراريهما»
گفته شد گردنش را زدند رسول خدا اموال شان را برای مردم حلال کردند و بچه هایشان را اسیر کردند.
كتاب المغازي؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد الواقدي الوفاة: 207 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ج 2، ص 139 و 140
اصلا ماجرا این است این آقا می گوید این ها برای دنیا و مال می جنگند این ها برای اسلام نمی جنگیدند. خود طرف اعتراف کرده گفت من می خواهم با شما صلح کنم رسول خدا یک ریال از او نخواست خودش گفت می خواهم صلح کنم از این جا می رویم همه اموال مان را می دهیم با یک دست لباس می رویم. بعد خودش یک پوست شتر پر از گنج را پنهان کرد پیامبر هم چهار بار به این آقا فرصت داد و این آقا اعتراف نکرد پیامبر می گوید حالا شکنجه اش بدهید و بعد او را می کشد. اما این آقا چطور تقطیع و تحریف می کند!
آقای گودرزی عزیز من بارها گفتم این آقا یا نمی داند که وای به حال بینندگان این بیچاره و آن کسانی که حمایت مالیش می کنند. یا می داند و باز دارد این طوری به خاطر دو ریال مال دنیا شرافت خودش را می فروشد و کتمان می کند باز هم وای به حال بینندگانش و آن کسانی که این آدم را حمایت مالی می کنند. پای حرف چه کسی نشستند کسی که یک کلاس و یک ترم دو واحد آکادامیک تاریخ نخوانده است شروع به حرف می زدن می کند و رَطب و یابِس به هم می بافد هر چه دروغ است سر هم می کند به بینندگان تحویل می دهد و آخر ماجرایش هم این است. در خدمت شما هستیم.
مجری:
خیلی ممنون، خیلی استفاده کردیم امیدوارم هم ایشان و هم کسانی که همراهی می کنند قدری تأمل کنند به چه قیمتی؟ ارزش دارد که دنیا و آخرت خودمان خدای نکرده تباه کنیم سر چند صباحی که هستیم به قول جناب استاد از کجا دارند تغذیه می شوند؟
(میان برنامه)
مجری:
تشکر از شما بینندگان عزیز که همچنان با ما همراه هستید در بخش پایانی برنامه در خدمت تان هستیم با یک شبهه ای دیگر و پاسخ جناب استاد را خواهیم شنید جناب استاد ایشان در این بخش چه می گوید؟
استاد روستایی:
ایشان در بخش آخر علیه امیر المؤمنین (سلام الله علیه) حرف می زند می گوید علی محبوب مهاجر و انصار نبود در بین مهاجرین اصلاً محبوبیتی نداشت چون بسیاری از قریشیان به دست ایشان کشته شده بودند و میانه خوبی هم با او نداشتند این که شیعه می گوید مهاجر و انصار محبت علی را داشتند دروغ می گویند. با هم ببینیم
کلیپ شماره سوم از آقای سلیمانی امیری:
اما در مورد پرسش سوم ایشان که قدرت علی بر روی کدام پایه قرار می گرفت مهاجرین یا انصار؟ عرض کردیم اساساً علی در میان مهاجران محبوب نبود به دلیل این که او افراد زیادی از قریش را کشته بود به نوعی قاتل نزدیکان خودشان می دانستند برای این چندان ارزشی هم قائل نبودند. هرچند احترام داشت به عنوان یکی از مهاجرانی که پسر عموی رسول خدا است و داماد او است برای نشر اسلام شمشیر زد مورد احترام بود.
اما آن گونه نبود که از او به عنوان شخص خاصی استفاده کنند در زمان مرگ پیامبر اسلام که حالا به آن خواهیم رسید افرادی مثل ابو سفیان و سعید ابن عاص اتفاقاً در کنار علی قرار گرفتند یعنی گفتند ما نمی پذیریم ابوبکر از بنی تیم بیاید و رهبر بشود چون او قبیله و تیره بسیار ضعیفی هستند. شما دو تن منظور علی و عباس عموی پیامبر بود شما احق برای خلافت هستید و ما هم در کنار شما خواهیم بود. اما بی سیاستی علی و این که همه چیز را در اعتقاد حل شده می دید ابو سفیان را جز طلقاء محسوب می کرد او را کنار زد و بعد هم دیدیم در میان بقیه گروه قریش جایگاه برجسته ای برای علی شناخته نمی شد که افراد در کنار او بایستند.
در میان انصار هم طبیعی بود که خزرجیان بخصوص بنی نَجات چون مادر عبد المطلب از آن ها بود یک مقدار علاقه ای نسبت به او داشته باشند. حتی مادر پیامبر اسلام هم نسبت های با آن ها داشت. ولی مسئله این بود که در میان انصار اتفاق نظری وجود نداشت یعنی خود آن ها جدا از این که به اوس و خزرج دسته بندی می شدند در درون خودشان هم اختلافاتی داشتند. در داستان سقیفه این داستان را عملاً می بینیم جایی که سعد ابن عباده با پسر عموی خودش درگیر می شود و به نوعی به حسادتی که اوسیان داشتند اضافه کنیم آن ها به طرف این رفتند که یکی از مهاجران را بر بگزینند.
بنابراین علی متأسفانه در درون جامعه مسلمانان آن زمان پایه ای نداشت، اصرار شیعیان به این که علی محبوب بود و این داستان ها چندان شواهد تاریخی نداریم. حتی سلیم ابن قیس هلالی در کتاب اسرار آل محمد چندین روایت می آورد که علی آمد فاطمه، حسن و حسین را جذب و جلب و همراه کرد که برویم دم خانه انصار و مهاجر برویم که بیایید به من به عنوان خلیفه. اشاره می کند نزدیک فقط چهار نفر به او جواب مثبت دادند آن ها هم افرادی مثل عمار، سلمان و مقداد یا در رده های پایین بودند یا اساسا نقش برجسته ای نداشتند. سلمان کسی نبود که دارای قبیله، عشیره و پایگاه باشد. این مشکلات وجود داشت و آن چیزی که شیعیان سعی می کنند برجسته کنند که علی محبوب قلوب همه افراد بود کاملاً فاقد وجاحت است.
مجری:
نظرات و صحبت های ایشان را شنیدیم پاسخ جناب استاد روستایی را می شنویم.
استاد روستایی:
ایشان می گوید شیعیان ادعا می کنند امیر المؤمنین محبوب قلوب همه افراد بود ما چنین ادعایی نکردیم که بعد از رسول خدا، امیر المؤمنین محبوب قلوب همه افراد باشد نخیر. ما در همین برنامه از حضرت زهرا (سلام الله علیها) نقل کردیم حضرت فرمودند:
«فو الله مَا نَقَمُوا مِنْ أَبِي الْحَسَنِ»
این ها از امیر المؤمنین کینه به دل نگرفتند مگر به خاطر چه؟ الا:
«نَكِيرَ سَيْفِهِ وَ شِدَّةَ وطأته»
بلاغات النساء؛ اسم المؤلف: أبو الفضل أحمد بن أبي طاهر ابن طيفور (المتوفى: 280هـ) الوفاة: 280، دار النشر:، ج1، ص9
مگر این که امیر المؤمنین شمشیر برّانی داشت دشمنان را از بین می برد هر وقت پیامبر دشمنی داشت امیر المؤمنین را می فرستاد آن ها را از بین می برد. دشمنان امیر المؤمنین این طوری بودند ما کَی گفتیم که تمام عالم و آدم محبت امیر المؤمنین را داشتند؟ ادعای که ما داریم این است که محبت امیر المؤمنین را مؤمنین داشتند و دشمنان حضرت منافق بودند این نکته اولی است که ما می گوییم.
این که ما می گوییم فقط در روایات ما نیامده است در روایات اهل سنت هم آمده است صحیح مسلم، جلد 1، صفحه 51، چاپ دار الطیبة ریاض عربستان روایت از امیر المؤمنین است فرمودند:
«قال عَلِيٌّ وَالَّذِي فَلَقَ الْحَبَّةَ وَبَرَأَ النَّسَمَةَ إنه لَعَهْدُ النبي الْأُمِّيِّ صلى الله عليه وسلم إلي»
پیمان پیامبر أمّی بر من است که:
«أَنْ لَا يُحِبَّنِي إلا مُؤْمِنٌ ولا يُبْغِضَنِي إلا مُنَافِقٌ»
محب امیر المؤمنین، مؤمن است دشمن امیر المؤمنین و کسی که کینه امیر المؤمنین را دارد منافق است.
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج1، ص86، ح78 (نرم افزار الجامع الکبیر)
ادعای ما این است ما نگفتیم همه بلکه مؤمنین را گفتیم. این نکته اول.
اما نکته دوم محبت امیر المؤمنین علی (علیه الصلاة والسلام) معیار شناخت منافقین بوده است. این فقط حرف منِ شیعه نیست در روایات اهل سنت آمده است جزء علی ابن محمد حمیری این نویسنده اهل سنت سال 231 به دنیا آمد و 323 از دنیا رفته است. روایت 38 سند روایت «رجالُهُ ثقات» راوی ها ثقه و مورد وثوق هستند. روایت چه است؟
«عن أبي سعيد الخدري، قال: ما كنا نعرف المنافقين على عهد رسول الله صلى الله عليه وسلم إلا ببغض علي»
جزء علي بن محمد الحميري؛ اسم المؤلف: علي بن محمد بن هارون بن زياد بن عبد الرحمن الحِمْيَري (المتوفى: 323هـ) الوفاة: 323، دار النشر: ، ج1، ص34
در زمان پیغمبر ما منافقین را با بعض علی می شناختیم. مهاجر و انصار هم ندارد «علی عهد النبی» هر چه می خواهد باشد. بنابراین نه شیعه، نه سنی نگفت امیر المؤمنین محبوب تمام مهاجر و انصار بوده است نخیر، ما می گوییم امیر المؤمنین محبوب مؤمنین و مبغوض منافقین بوده است. هم در بین مهاجر و هم انصار مؤمن داشتیم و هم در بین مهاجر و هم انصار منافق داشتیم.
اما نکته دیگر در مورد چند تا مسئله است که ایشان نسبت داد مسئله سوم این که بسیاری از صحابه محبت امیر المؤمنین را داشتند به این معنا که امیر المؤمنین را از همه برتر می دانستند. این حرف من نیست آقای باقلانی در مناقب الأئمة الأربعة، صفحه 294 ذکر می کند می گوید:
«والقول بتفضیل علي (رضوان الله عنه) مشهور عند کثیر من الصحابة»
برتری امیر المؤمنین، نزد بسیاری از صحابه مشهور است. مهاجر یا انصار گفته است؟ نگفت مؤمنین شان هم امیر المؤمنین را دوست داشتند اگر کسی علی رغم علم به افضلیت امیر المؤمنین کینه حضرت را داشت خلافت حضرت را غصب کرد او در زمره منافقین قرار می گیرد. ولی حالت عادی می گوید مشهور نزد بسیاری از صحابه است
«کالذي یروي عن عبدالله بن عباس وحذیفة بن الیمان وعمار وجابر بن عبدالله وأبي الهیثم بن التیهان وغیرهم»
بسیاری از صحابه نه تنها محبت امیر المؤمنین را داشتند بلکه امیر المؤمنین را نسبت به دیگران افضل می دانستند. نکته بعدی ما در بین مهاجرین، افرادی داشتیم که محب امیر المؤمنین بودند در بین انصار هم افرادی داشتیم که محب امیر المؤمنین بودند. یکی از مهاجرینی که این آقا گفت چرا مهاجرین محبت امیر المؤمنین نداشتند؟ گفت چون پدرشان یا نزدیکان شان را کشته بود.
بعد خود آقای سلیمانی امیری جواب خودش را داد گفت سعید ابن عاص در کنار علی ابن ابی طالب بود. ببینیم پدر سعید ابن عاص را چه کسی کشته است؟ ایشان مگر نمی گوید این ها به خاطر این که علی اقوام شان کشت در کنارش نبودند. یکی از آن های که خودش اعتراف کرد در کنار امیر المؤمنین بود ببینیم پدرش را چه کسی کشته است؟ کتاب طبقات الکبریٰ ابن سعد، جلد 5، صفحه 23 می گوید:
«أن أباه العاص بن سعيد بن العاص بن أمية»
پدر سعید ابن عاص که اسمش عاص است
«قُتل یوم بدر کافراً»
روی بدر کشته شد در حالی که کافر بود. عمر به او گفت:
«ما لي أراك معرضا»
چرا به ما پشت می کنی؟
«كأنك ترى أني قتلت أباك»
فکر کردی من پدرت را کشتم؟
«ما أنا قتلته ولكنه قتله علي بن أبي طالب»
پدرت را علی کشت
«ولو قتلته ما اعتذرت من قتل مشرك»
من اگر پدرت را کشته بودم عذری برای قتل مشرکین نمی آوردم نمی گفتم چرا کشتم ولی من او را نکشتم
«ولكني قتلت خالي بيدي»
من داعیم را کشتم سعید ابن عاص رو به عمر می کند می گوید:
«لو قتلته كنت على حق وكان على باطل»
الطبقات الكبرى؛ اسم المؤلف: محمد بن سعد بن منيع أبو عبدالله البصري الزهري الوفاة: 230، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج5، ص31
اگر تو هم کشته بودی تو حق بودی پدرم باطل بود. یعنی چه؟ یعنی اگر علی هم کشت علی بر حق بود پدرم باطل بود!
همین آدمی که پدرش را امیر المؤمنین کشته است به اعتراف سلیمانی امیری کنار امیر المؤمنین بود. خودش حرف خودش را نقض کرد. البته منابع دیگر هم این را دارند مثلاً کتاب التبیین فی أنساب القرشیین این مسئله را در صفحه 164 دارد او هم به بعضی از منابع دیگر آدرس می دهد که در منابع دیگر هم این مسئله آمده است.
اما ایشان یک مسئله ای ادعا کرد امیر المؤمنین پیش مهاجرین اعتباری نداشت ما بعضی از مهاجرین را نام ببریم. شما می گویید سلمان قبیله نداشت ابن مسعود قبیله داشت یا نداشت؟ زبیر قبیله داشت یا نداشت؟ شرح حال ابن مسعود را بگویم کتاب تهذیب الکمال مذی، جلد 16، صفحه 121 عبد الله ابن مسعود ابن غافل ابن حبیب ادامه نسبش را ذکر می کند.
«صاحب رسول الله صلى الله عليه وسلم... أسلم بمكة قديما»
در مکه در ابتدای اسلام ایمان آورد
«وهاجر الهجرتين»
تهذيب الكمال؛ اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ج16، ص122
دو تا هجرت کرد هجرت به حبشه و هم هجرت به مدینه پس از مهاجرین است. ببینیم نظر آقای عبد الله ابن مسعود راجع به امیر المؤمنین چه است؟ در کتاب فضائل الصحابة احمد ابن حنبل، جلد 1، صفحه 747، روایت 1033 نوشته است «إسنادُه صحیح» سند روایت معتبر است. روایت چه است؟
«عن عبد الله»
که آقای عبد الله ابن مسعود است
«عن عبد الله قال كنا نتحدث ان أفضل أهل المدينة علي بن أبي طالب»
همیشه حرف مان این بود که افضل اهل مدینه علی است!
فضائل الصحابة؛ اسم المؤلف: أحمد بن حنبل أبو عبد الله الشيباني الوفاة: 241، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1403 - 1983، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. وصي الله محمد عباس، ج2، ص604
آقای عبد الله ابن مسعود چه زمانی این حرف را زد؟ شاید کسی بگوید بعد از عثمان منظورش است نخیر این آقا در حیات عثمان از دنیا رفت بعضی ها 33 گفتند و بعضی هم کمتر گفتند. این آقا سال 32- 33 در زمان حیات عثمان از دنیا رفت صحبت عثمان نیست می گوید «أفضل أهل المدینة» حتی نسبت به ابابکر و عمر هم برتر است این نظرش راجع به امیر المؤمنین است. البته جاهای دیگر هم سند این روایت را تصحیح کردند چون وقت نیست می خواهم از این مسئله عبور کنم.
مثلاً زبیر ابن عوام، زبیر از بنی هاشم است و قبیله معروفی دارد و آدم قَدر قدرتی است روز هجوم به خانه حضرت زهرا شمشیر می کشد که شمشیرش را می شکنند این آدم این قدر پای امیر المؤمنین بود بعداً منحرف شد اما از اول پای حضرت بود. آقای ابن خلدون در تاریخ ابن خلدون، جلد 3، صفحه 216 می گوید:
«وفي قصة الشوریٰ»
شوری سقیفه است نه شورای بعد از عثمان می گوید در قصه شوریٰ جماعتی از صحابه
«أن جماعة من الصحابة كانوا يتشيعون لعلي»
شیعه علی بودند
«ويرون استحقاقه على غيره»
نظرشان این بود که علی نسبت به غیر خودش استحقاق دارد
«ولما عدل به إلى سواه»
زمانی که خلافت و امارت جامعه به غیر امیر المؤمنین منتهی شد و افرادی دیگر گرفتند
«تأففوا من ذلك وأسفوا له»
ناراحت شدند و تأسف خوردند این ها چه کسانی بودند؟
«مثل الزبير ومعه عمار بن ياسر والمقداد بن الأسود وغيرهم»
مقدمة ابن خلدون؛ اسم المؤلف: عبد الرحمن بن محمد بن خلدون الحضرمي الوفاة: 808، دار النشر: دار القلم - بيروت - 1984، الطبعة: الخامسة، ج3، ص215
زبیر، عماد، مقداد و غیرهم نظرش در مورد امیر المؤمنین این هم از زبیر. یک نمونه دیگر بگویم مقداد، سلمان، عمار، ابوذر و افراد زیادی هستند. یک نمونه دیگر از مهاجرین بگویم آقای ابوذر غفاری مگر از مهاجرین نیست؟ به ابوذر در زمان حیات پیامبر شیعه علی می گفتند. بعد هم ابوذر نسبت به امیر المؤمنین یک عقاید حقه ای دارد خیلی سریع عرض می کنم تا وقت برنامه تمام نشده است.
کتاب تهذیب الکمال مذی، جلد 23، صفحه 294 ابوذر غفاری
«صاحب رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم)»
خودش می گوید:
«أنا رابع الإسلام»
تهذيب الكمال؛ اسم المؤلف: يوسف بن الزكي عبدالرحمن أبو الحجاج المزي الوفاة: 742، دار النشر: مؤسسة الرسالة - بيروت - 1400 - 1980، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. بشار عواد معروف، ج23، ص294
من چهارمین مسلمان بودم می گوید بعضی ها هم گفتند پنجمین مسلمان بود. در مکه مسلمان شد و به مدینه مهاجرت کرده پس او مهاجر است. آقای ابوذر غفاری عرض کردم در حیات پیامبر شیعه امیر المؤمنین بود کتاب الزینه ابو حاتم رازی، جلد 1، صفحه 488 می گوید:
«الشيعة لقب لقوم كانوا قد ألفوا أمير المؤمنين علي بن أبي طالب - صلوات الله عليه - في حياة رسول الله - صلى الله عليه وسلم - وعرفوا به، مثل سلمان الفارسي، وأبي ذر الغفاري، والمقداد بن الأسود، وعمار بن ياسر، وكان يقال لهم شيعة علي، وأصحاب علي وقال فیهم رسول الله (صلی الله علیه واله) اشتاقت الجنة إلی أربعة: سلمان، وأبي ذر والمقداد وعمّار»
شیعه لقب کسانی است که با امیر المؤمنین (علیه الصلاة والسلام) الفت و مهر و محبتش را داشتند در زمان حیات پیامبر به این شناخته می شدند بعد می گوید مثل سلمان می گوید «مثل» می گوید نمی گوید فقط این ها بودند. مثل سلمان، ابی ذر، مقداد، عمار و غیرهم به این ها می گفتند «شیعةُ علي» اصحاب علی، رسول خدا می فرمود بهشت مشتاق چهار نفر است سلمان، ابوذر، مقداد و عمار این در زمان حیات رسول خدا.
اما عقیده ابوذر علاوه بر آن بعد از حیات رسول خدا نسبت به امیر المؤمنین چه است؟ ابوذر قائل بود که امیر المؤمنین به حق، حضرت علی است و قائل به ولایت تکوینی امیر المؤمنین بود. با سند معتبر این را می توانیم در منابع اهل سنت ثابت کنیم کتاب الدلائل فی غریب الحدیث، جلد 1، صفحه 156 می گوید ابوذر بیمار شد خوف این می رفت که از دنیا برود.
«فاوصی إلی علي»
به امیر المؤمنین وصیت کرد.
«فقیلَ لَه»
در بعضی نقل ها دارد که خود امیر المؤمنین به او گفت این جا دارد که به او گفتند
«لو أوصیت إلی أمیر المؤمنین»
اگر به امیر المؤمنین وصیت می کردی بهتر بود در بعضی نقل ها داریم این امیر المؤمنین، عمر ابن خطاب است و در بعضی نقل ها داریم عثمان است. اگر این کار را می کردی بهتر بود ابوذر گفت:
«لقد أوصیت إلی أمیر المؤمنین حق أمیر المؤمنین»
من به امیر المؤمنین به حق، وصیت کردم.
«وإنه لزر الارض»
شخصیتی است که:
«الذي تسکن إلیه ویسکن إلیها»
مایه قوام زمین است و زمین به واسطه او استوار است.
«ولو قد فقد لانکرتم الارض»
اگر امیر المؤمنین و حجت خدا از بین برود زمین از بین خواهد رفت و شما از بین خواهید رفت این عقیده ابوذر است. نقل ها متعدد است من به خاطر فرصت محدود برنامه از این مسئله گذر می کنم.
در بین انصار چند نفر را فقط نام ببرم یکی آقای سعد ابن عباده قبلاً در همین برنامه گفتیم از منابع اسکن نشان دادیم هدف بیعت سعد ابن عباده برای امیر المؤمنین بود وقتی با اهل سقیفه مخالفت کرد تا آخر هم بیعت نکرد تا او را کشتند.
ابو الهیثم ابن تیهان، جابر ابن عبد الله انصاری و حذیفة ابن الیمان همه این ها از انصار هستند کسانی هستند که محبت امیر المؤمنین را دارند و اعتقادشان خلافت بر حق امیر المؤمنین (سلام الله علیه) است. این ها هم کسانی هستند که این گونه هستند.
اما نسبت به ابو سفیان یک جمله ای گفت، گفت ابو سفیان آمد و علی، ابو سفیان را کنار زد. خب ابو سفیان همدست سران سقیفه بود از کجا می گویم؟ می گوید علی، ابو سفیان را طلقاء نامید نگفت کسی دیگر طلقاء نامیده. کتاب تاریخ طبری، جلد 3، صفحه 209 ماجرای ابو سفیان را می گوید؛ می گوید ابو سفیان گفت چرا خلافت به ابوبکر رسیده است؟ علی تو اجازه بدهی من شهر را پر از سواره نظام و پیاده نظام می کنم. حضرت فرمودند تو از قدیم دشمن اسلام بودی دنبال کارت برو.
طبری چهار خط پایین تر نقل می کند می گوید زمانی که ابوبکر خلیفه شد ابو سفیان گفت چرا ابوبکر خلیفه شد به او گفتند:
«إنه قد ولى ابنك قال وصلته رحم»
تاريخ الطبري؛ اسم المؤلف: لأبي جعفر محمد بن جرير الطبري الوفاة: 310، دار النشر: دار الكتب العلمية – بيروت، ج2، ص237
به پسرت خلافت داد گفت صله رحم را به جا آورد، به او گفتند عمر به پسرت خلافت داد گفت صله رحم را به جا آورد. همین شخص می خواست علیه ابوبکر کل شهر را پر از سواره نظام و پیاده نظام کند دست او با ابوبکر و عمر در یک کاسه بود هدفش این بود امیر المؤمنین را وسط بکشد و از بین ببرد. آخرین جمله را بگویم گفت امیر المؤمنین، ابو سفیان را طلقاء خواند نخیر بنی امیه را دو نفر طلقاء خواندند. طبق آن پژوهشی که بنده انجام دادم یکی عایشه است که می گوید طلقاء حق در خلافت ندارند و دیگری عمر ابن خطاب است، این ها گفتند طلقاء حق در خلافت ندارند. البته این هم بازی بود وگرنه پشت صحنه دست شان در یک کاسه بود اما امیر المؤمنین دست ابو سفیان را خوانده بودند می دانستند چون بیشتر در این برنامه توضیح دادیم بیشتر از این اطاله کلام نمی کنم.
مجری:
خیلی ممنون، خیلی استفاده کردیم خداوند ان شاءالله روز به روز به نفس تان گرمایی بدهد که از وجود خود آقا امیر المؤمنین (علیه السلام) نشأت گرفته باشد و ما بتوانیم از حضور حضرتعالی استفاده کنیم. خیلی ممنون از شما بینندگان عزیز و ارجمند که همراه ما بودید یک برنامه کاوش دیگر را طی کردیم، باید دعا کنیم خداوند دل هایمان را ان شاء الله به نور ایمان، معرفت، ولایت اهل بیت (علیهم السلام) نورانی بفرماید تا بتوانیم در همین مسیر روز به روز بیشتر باشیم. یا علی مدد خدا نگهدار!
اصغر حیدری
22 بهمن 1402 - ساعت 21:49معنی المأبون در لغتنامه ها مانند دهخدا: امرد، مفعول