-
کاوش - ارتباط شعرای بزرگ ایرانی و برجسته با ادبیات اسلامی 5 خرداد 1403
1:23:00 دقیقه -
کاوش - کودکهمسری در دین اسلام 25 فروردین 1403
1:26:46 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 18 فروردین 1403
1:22:45 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 12 فروردین 1403
1:23:02 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 19 اسفند 1402
1:27:59 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 12 اسفند 1402
1:23:21 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 21 بهمن 1402
1:25:07 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 14 بهمن 1402
1:26:32 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 7 بهمن 1402
1:28:35 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 23 دی 1402
1:24:27 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 2 دی 1402
1:24:47 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 18 آذر 1402
1:24:02 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 20 آبان 1402
1:25:34 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 13 آبان 1402
1:24:17 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 6 آبان 1402
1:24:35 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 29 مهر 1402
1:26:17 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 15 مهر 1402
1:23:7 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 8 مهر 1402
1:23:04 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 18 شهریور 1402
1:21:33 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 4 شهریور 1402
1:24:48 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 28 مرداد 1402
1:25:59 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 21 مرداد 1402
1:23:26 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 14 مرداد 1402
1:22:40 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 24 تیر 1402
1:27:11 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 10 تیر 1402
53:34 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 3 تیر 1402
1:22:44 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 27 خرداد 1402
1:27:53 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 20 خرداد 1402
1:25:41 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 6 خرداد 1402
1:24:46 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 30 اردیبهشت 1402
1:24:11 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 23 اردیبهشت 1402
1:24:16 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 16 اردیبهشت 1402
1:27:24 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 9 اردیبهشت 1402
1:26:42 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 26 فروردین 1402
1:22:57 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 19 فروردین 1402
1:23:27 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 7 فروردین 1402
1:16:14 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 29 اسفند 1401
1:23:47 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 8 اسفند 1401
1:16:31 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 1 اسفند 1401
1:23:54 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 24 بهمن 1401
1:23:49 دقیقه -
کاوش - پاسخ به شبهات باستان گرایان درباره تاریخ اسلام 17 بهمن 1401
1:23:46 دقیقه
کاوش - غزوه بنی قریظه و پاسخ به شبهات درباره آن
قسمت چهل و دوم برنامه کاوش با کارشناسی دکتر روستایی
دیگر قسمت ها
عنوان برنامه: کاوش (غزوه بنی قریظه و پاسخ به شبهات درباره آن)
تاريخ: 12 03 1403 (قسمت چهل و دوم)
استاد: حجت الاسلام والمسلمین روستایی
مجری: حجت الاسلام والمسلمین مرعشی
مطالب مطرح شده در این برنامه:
بنی قریظه؛ پیمان شکنی؛ یهودیان؛ قریش؛ حکم الهی؛ سعد بن معاذ؛ تاریخ صدر اسلام؛ امام رضا (علیه السلام)؛ ایرانیان اهل سنت؛ زیارت!
مجری:
أَعُوذُ بِاللَّهِ مِنَ الشَّيْطَانِ الرَّجِيم، بِسْمِ اللهِ الرَّحْمنِ الرَّحِیمِ الْحَمْدلِلَّهِ رَبِّ العالَمين وَ صَلَّى اللَّهُ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِهِ الطَّاهِرِينَ
عرض سلام، ادب و احترام دارم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عجل الله تعالی فرجه الشریف).
الحمد لله این توفیق را داریم در شنبه شب دیگر در روزی که به روایتی شهادت مولای مان حضرت آقا علی ابن موسی الرضا بوده در شام شهادت این حضرت برنامه کاوش را محضر همه شما گرامیان تقدیم بکنیم، برنامه ای که به شبهات و پاسخگویی به شبهات باستان گرایان می پردازیم.
همان طور که مطلع هستید در این برنامه این افتخار را داریم از محضرت استفاد گرانقدر حجت الاسلام والمسلمین دکتر روستایی استفاده می کنیم. ان شاء الله امشب هم بتوانیم نهایت بهره و استفاده را از محضرشان ببریم سلام عرض می کنم در خدمت تان هستیم.
استاد روستایی:
علیکم السلام ورحمة الله بنده هم خدمت حضرتعالی و بینندگان عزیز و ارجمند شبکه حضرت ولی عصر (ارواحنا له الفداء) عرض سلام و ادب و احترام دارم و خرسند هستم که بار دیگر توفیق نصیبم شد در این ایام در محضر بینندگان عزیز و ارجمند باشم و از محضر شما هم کمال استفاده ببرم در خدمت تان هستم.
مجری:
سلامت باشید استاد همان طور که اشاره می شود و مثل این که تاریخ های هم ذکر شده و در بعضی از تقویم ها این نکته ذکر شده، امروز، روزی است که غزوه بنی قریظه هم ظاهراً اتفاق افتاده است در باب مناسبت های روز، امروز هم مرتبط است اتفاقاً شبهات زیادی از گوشه و کنار از قدیم تا همین الان نسبت به این غزوه می شنیدیم و جریاناتی که اتفاق افتاده اگر در این زمینه مطلبی است بفرمایید تا تقدیم بینندگان عزیز بکنیم.
استاد روستایی:
امروز یکی از مناسبت ها، سالروز غزوه بنی قریظه است. غزوه بنی قریظه جنگ پیامبر با جماعتی از یهود است یهود خیبر داشتیم، بنی قینقاع داشتیم، بنی قریظه و طوایف دیگر یهود داشتیم. یکی از آن طوایف بنی قریظه است ماجرایش در تاریخ مفصل است یک پیمان شکنی صورت گرفت که آن پیمان شکنی منجر به این جنگ می شود. اما آقایان باستان گرا در این زمینه ساکت ننشستند با ارائه یک تحلیل های غلطی در صفحات مجازی خودشان سعی در القاء این دارند کشتاری که در بنی قریظه صورت گرفت به خاطر این است که پیامبر می خواست آن امپراطوری خودش، قوت و قدرت خودش و فرمانروای خودش را به دست بیاورد.
مثلاً برای پیامبر مشکلاتی ایجاد شد عده ای در نبوت او شک کردند و برای این که قدرتش را بازیابی کند همچنین اقدامی می خواهد انجام بدهد این حرفی است که آقایان باستان گرا می زنند. به طور خاص آقای سلیمانی امیری در این زمینه صحبتی دارد با همدیگر ببینیم بعد ان شاء الله به نقد و بررسی آن بپردازیم.
مجری:
این شبهه را چه بهتر همان طور که حضرت استاد اشاره فرمودند از زبان خود آن کسی که معتقد به این است سخنانش را افرادی هم خواهند شنید قطعاً ممکن است پی گیری بکنند اما وجدان های بیدار دنبال این هستند که ببینند آیا این صحبت، صحبت درستی است؟ آیا ریشه ای که دارد ریشه معتبری است یا خیر؟ اصل شبهه و سوال را از زبان آقای سلیمانی امیری بشنویم ان شاء الله بر می گردیم به نقد این کلام خواهیم پرداخت.
کلیپ شماره اول از آقای سلیمانی امیری:
سوال:
استاد سلیمانی عزیز، سوال من مشخصاً در مورد علت کشتار قوم بنی قریظه است این که نوشتند بین 550 تا 800 نفر را علی ابن ابی طالب کشتار کرد، می خواستم ببینم اصلی ترین دلیلش چه بوده است؟
آقای سلیمانی امیری:
به عنوان یک تحلیل گر اگر بخواهم به شما پاسخ بدهم علت اصلی کشتار یهود بنی قریظه از هم پاشیدن آتوریته محمد، پیامبری که نزدیک به دو هفته مجبور می شود خودش را پشت خندق مخفی کند عده ای به نبوت او تشکیک می کنند عده ای او را در فشار می بینند و از آن طرف وقتی محمد احساس می کند که نیاز است آتوریته خودش را بلافاصله به جای اول بر گرداند سعی می کند به یهود بنی قریظه آن دشواری و سختی را تحمیل کند.
این آتوریته سازی را ما در گذشته هم در محمد دیدیم چه در زمان پیروزی و چه در زمان شکست سعی می کرد بلافاصله با یک پیروزی دیگر آن آتوریته را به جای خودش بر گرداند. جنگ های مثل خیبر در همین راستا است آن شدت عملی هم که شما دیدید هیچ گونه تناسبی نه با اخلاق داشت نه با انسانیت داشت بر گرفته از بازگشت آتوریته بود. مورخان اسلامی سعی کردند برای رفتار پیامبر اسلام دلایل نقلی و تاریخی دم دستی جفت و جور بکنند بحث پیمان شکنی را مطرح کردند. ولی علت اصلیش را همان بازگشت آتوریته می دانند.
مجری شبکه ولی عصر:
به صراحت صحبتی که آقای سلیمانی امیری داشتند به خاطر تعبیری آتوریته فرانسوی به معنای اظهار اقتدار است را بارها گفتند که صرفاً به این عنوان بوده می خواستند این قدرتی که دارند اظهار بکنند و این جنگ هیچ پشتوانه دیگری نداشته است.
استاد روستایی:
طبیعتاً جناب آقای سلیمانی امیری من اطلاع دارم بارها هم در این شبکه عرض کردم یک ساعت آکادمیک تاریخ نخوانده سعی می کند در قامت یک تحلیل گر تاریخی بیاید و بعد می گوید مورخان مسلمان این را گفته اند اما علتش این است. یعنی تمام مورخان مسلمان هر آن چه گفته اند از نظر ایشان بی اعتبار است اما دریغ از این که علتی که خودش می گوید به یک خط کتاب معتبر مستند بکند.
فقط ادعا، ادعا، ادعاهای که متأسفانه پشتوانه علمی ندارد. این مسئله نه با شخصیت تاریخی پیامبر سازگار است و نه با متون تاریخی این مسئله قابل جمع است. متون تاریخی خلاف این را دارد بیان می کند یک مسئله ای را داریم که در تورات هم به این پرداخته شده است ان شاء الله در ادامه عرایضم آن را نمایش خواهم داد که اگر یک عده ای پیمان شکنی کردند طبیعتاً چه مجازاتی برای شان در نظر گرفته می شود؟ یعنی در احکام اسلامی این را داریم حتی در تورات هم این را داریم که درباره بنی قریظه ان شاء الله آیات تورات را هم خدمت بینندگان عزیز و ارجمندمان نمایش می دهم.
اما در چهار محور می خواهم سخن ایشان را پاسخ بدهم. محور نخستین بر می گردد به پیمان شکنی بنی قریظه واقعاً متون تاریخی ما این را می گوید مستندات مان را می گوییم نمایش می دهیم اگر آقای سلیمانی امیری واقعاً مستندی برای این حرفش دارد که بله پیامبر می خواست آتوریته (اقتدار) خودش را بر گرداند. یا این که در نبوت پیامبر شک کرده بودند ایشان بیاورد در جنگ خندق کسی در نبوت پیامبر شک کرده و کجا همچنین داستانی وجود دارد؟ اگر با دلیل معتبر بیاورد راجع به آن صحبت می کنیم اما ایشان دلیلی ندارد صرفاً فقط ادعا است.
نکته نخست این که بحث پیمان شکنی بنی قریظه است این در منابع نخستین آمده است من هم از منابع شیعی نمایش می دهم، هم از منابع اهل سنت نمایش می دهم.
مجری:
اصلاً چه اتفاق که این غزوه و جنگ اتفاق افتاد؟ درست است؟
استاد روستایی:
بله، ان شاء الله نمایش می دهیم و موارد مختلف را هم خواهیم گفت. کسی اگر می خواهد آتوریته (اقتدار) خودش را حفظ کند اتفاقاً زمانی که مسلط بر دشمنش است می تواند خیلی به نمایش بگذارد مواردی در تاریخ داریم در اوج قدرت که پیامبر خیلی مسلط است این گونه عمل نکرده این ها را ان شاء الله نمایش خواهم داد.
نکته اول گفتند نسبت به آتوریته که ایشان می گوید ببینیم واقعاً منابع اسلامی از این مسئله صحبت می کنند که پیامبر فرض کنید در پشت خندقی گیر کرده بود خواست همچنین کاری را انجام بدهد آیا واقعاً این طور بوده یا این که نه ماجرا از قرار دیگری است؟ باید راجع به این صحبت کنیم.
یعقوبی در کتاب تاریخ خودش جلد 1، چاپ شرکت الاعلمی للمطبوعات، صفحه 370 نکته ای را بیان می کند:
«وقعة بني قريظة»
می گوید:
«وكان بينهم وبين رسول الله صلح»
بین رسول خدا و این ها صلح بود.
«فنقضوه ومالوا مع قريش»
این ها پیمان صلح شان را نقض کردند تمایل به قریش پیدا کردند
«فوجه إليهم سعد بن معاذ وعبد الله بن رواحة وخوات بن جبير فذكروهم العهد»
پیامبر این سه نفر را سراغ یهود بنی قریظه فرستاد این ها یادآوری کردند آن عهد و پیمانی که با پیامبر داشتند.
«وأساءوا الإجابة»
پاسخ بد دادند.
اما این ها به جای این که یاد آن عهد و پیمان شان بیافتند و از این خیانت شان دست بر دارند «أساءو الإجابة» پاسخ بد دادند. این جا یعقوبی پاسخ بد را ذکر نمی کند اما در کتاب آقای واقدی داریم که چه فحش هاش رکیکی نثار سعد ابن معاذ می کنند یا نسبت به بعضی از افراد دیگر فحش های بسیار زشتی به آن ها می گویند.
بعد دارد که:
«فلما انهزمت قريش يوم الخندق دعا رسول الله عليا»
در روز خندق وقتی قریش شکست خورد پیامبر امیر المؤمنین را صدا زد.
تاريخ اليعقوبي؛ اسم المؤلف: أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح اليعقوبي الوفاة: 292، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج2، ص52
ایشان می گوید پیامبر پشت خندق باقی ماند. پیامبر پشت خندق باقی ماند یا مشرکین پشت خندق باقی ماندند، کدامش؟ یعنی حتی این میزان ایشان نسبت به مسائل تاریخی اطلاعات ندارد مشرکین در ماجرای جنگ خندق مفتضح شدند دارد
«أن علياً رضي الله عنه لما بارز عمراً قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: ' اليوم برز الإيمان كله للشرك كله ' وكان سيف علي رضي الله عنه يقال له ذو الفقار»
حياة الحيوان الكبرى؛ اسم المؤلف: كمال الدين محمد بن موسى بن عيسى الدميري الوفاة: 808 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2003م، الطبعة: الثانية، تحقيق: أحمد حسن بسج حياة الحيوان الكبرى، ج 1، ص 387
حضرت با آن وضع پهلوان عرب که عمرو ابن عبدود را به هلاکت می رساند چقدر هم کریمانه با او برخورد می کند. «ألیوم برز الإيمان كله للشرك كله» امیر المؤمنین در مقابل او می ایستند و او را می کشند و خیلی کریمانه هم می کشند که خواهرش وقتی بالای سرش می آید می گوید:
«کفؤ کریم»
چه هم کفوو کریمی برادرم را کشته است
«لَوْ کانَ قاتُل عَمرو غَیرَ قاتِلِه»
اگر قاتل برادرم غیر از این فردی بود که او را کشت است سزوار بود
«بَکَیتُهُ اَبَداً ما دُمْتُ فِی الْأَبَد»
تا آخر روزگار برای برادرم گریه کنم
«لکِنَّ قاتِلُهُ مَنْ لا نَظیرَ لَهُ وَ کانِ یدْعی اَبوُه بَیضَةَ الْبَلَدَ»
اگر درست یادم مانده باشد می گوید قاتل برادرم کسی است که هیچ عیبی نمی شود به او گرفت و شخصیتی است که معروف به «بیضةُ البلد» است یعنی هسته شهر، «بیضةُ البلد» اصطلاحاً به کسی می گفتند که در نزاع ها و مشکلات همه به او مراجعه می کردند و حرف او فصل الخطاب بود می گوید این آدم برادرم را کشته است. در بعضی نقل ها داریم شخصیتی که پدرش چنین ویژگی دارد.
در این جا اتفاقاً اوج اقتدار است پشت خندق ماندن نیست. پیامبر آن ها را مفتضح کرد و شرک، زمین خورده احزابی که آمده بودند مقابل حضرت بایستند زمین خوردند اتفاقاً این جا اوج آن اقتدار است یعنی چه کسی در نبوت پیامبر شک کرد؟ این حرف ها نیست به آقای سلیمانی امیری عرض کردم یک کلاس آکادمیک تاریخ نخوانده است و بعد هم در قامت تحلیل گر تاریخی صحبت می کند. این نکته اول.
پیامبر، امیر المؤمنین را صدا می زنند.
«فقال له»
به حضرت می فرمایند:
«قدم راية المهاجرين إلى بني قريظة»
پرچم مهاجرین را پیش بنی قریظه ببر
«وقال عزمت عليكم ألا تصلوا العصر إلا في بني قريظة»
حضرت می فرمایند برای شما تصمیم گرفتم نماز عصرتان را در کنار بنی قریظه بخوانید یعنی آن جا اردو بزنید و محاصره شان کنید آن جا نماز عصرتان را بخوانید!
«وركب حمارا له»
سوار بر الاغی می شوند در واقع برای خودشان است.
این تکه را دقت کنید خودش یک نوع رفتار است در جنگ با چه می جنگند؟ یا اسب تیز رو است یا نهایتش شتر است بیش از این دو تا نیست کسی با الاغ نمی رود بجنگد چون الاغ نمی تواند درست بدود تا بخواهند در جنگ از آن استفاده بشود. وقتی کسی سوار این می شود یعنی شما اصلاً عددی نیستید بخواهم با شما بجنگم این یک نوع رفتار است. بخواهم یک تنظیری بر این مسئله داشته باشم فرض را روی این بگذارید یک فرد نظامی بلند مرتبه است که در مقابل دشمن لباس جنگ نپوشد یعنی من تو را ریز می بینم «رَکِبَ حماراً لَه» سوار یک الاغی می شود خودش هم جلو نمی رود می گوید شما بروید بعد من می آیم.
«فلما دنا منهم»
زمانی آن ها جلو می روند و نزدیک به این گروه می شوند
«لقيه علي بن أبي طالب»
آقا امیر المؤمنین می آیند قبل از این که پیامبر به لشکر اسلام بپیوندد با لشکر اسلام بنی قریظه را محاصره کند امیر المؤمنین، حضرت رسول را می بینند و به استقبال حضرت می آیند.
«فقال يا رسول الله لا تدن»
یا سول الله نزدیک نشوید!
«فقال أحسب أن القوم أساءوا القول»
علی جان تصورم این است این ها بد دهنی و پیمان شکنی کردند.
«فقال نعم یا رسول الله»
بله این طوری است.
تاريخ اليعقوبي؛ اسم المؤلف: أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح اليعقوبي الوفاة: 292، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج2، ص52
آقای یعقوبی این ماجرا را نقل می کند بعد هم ادامه می دهد حضرت آن ها را محاصره می کند به ادامه ماجرا در بخش دیگر خواهم پرداخت.
غیر از تاریخ یعقوبی منابع تاریخی زیادی به این قصه پرداختند واقدی، ابن هشام و طبری پرداخته است به خاطر مدت زمان برنامه سعی می کنم به واقدی بسنده کنم دیگران را این جا ذکر نمی کنم. آقای واقدی در کتاب المغازی، جلد 2، چاپ عالم الکتب، صفحه 454 ماجرا را روایت می کند واقدی از 454 تا 460 این ماجرا را ذکر می کند البته در جای دیگر کتابش هم باز به این مسئله پرداخته است. ماجرای پیمان شکنی را واقدی خیلی زیبا شرح می دهد چه است. می گوید:
«كان حيي بن أخطب يقول لأبي سفيان بن حرب ولقريشٍ في مسيره معهم : إن قومي قريظة معكم، وهم أهل حلقةٍ وافرة»
آقای حیی ابن أخطب در کارنامه اش پنج بار ترور پیامبر را دارد و چقدر حضرت با او کریمانه برخورد کرد این آقا که می گوید ایشان دنبال آتوریته بود اگر دنبال آتوریته بود اقتدار بود برایش کاری نداشت می گفت بروید کلک حیی ابن أخطب را بکنید. خاطرم می آید یک بار استاد ابوالقاسمی در برنامه هایشان ترورهای متعددی که حیی می خواست انجام بدهد را مطرح کردند.
حیی سراغ ابو سفیان و قریش می رود به آن ها می گوید بنی قرظیه عموماً با شما هستند تعداد زیادی هستند می گوید
«هم سبعمائة مقاتلٍ وخمسون مقاتلاً»
این ها هفتصد و پنجاه جنگجو هستند.
«فلما دنوا قال أبو سفيان لحيي بن أخطب»
زمانی که قریش و آقای حیی به این ها نزدیک می شود ابو سفیان گفت ابن أخطب می گوید:
«ائت قومك»
قومت را بیاور
«حتى ينقضوا العهد الذي بينهم وبين محمد»
به این ها بگو بیایند تا پیمانی که بین این ها و بین رسول خدا است از بین ببرند و نقض کنند.
«فذهب حيي حتى أتى بني قريظة»
آقای حیی پیش بنی قریظه می رود و رسول خدا هم دارد که:
«وكان رسول الله صلى الله عليه وسلم حين قدم صالح قريظة والنضير ومن بالمدينة من اليهود»
رسول خدا (صلی الله علیه وآله وسلم) در آن زمان هم با بنی قریظه و هم با بنی نضیر و هم با یهودیان مدینه صلح کرده بود پیمان بسته بودند که:
«ألا يكونوا معه ولا عليه»
با من نباشید علیه من هم نباشید زندگی تان را بکنید.
در حالی که اگر کسی دنبال این باشد که میخ اقتدار خودش را بکوبد طبیعتاً نباید این طوری برخورد کند باید بگوید الا ولابد باید با من باشید وگرنه شما را می کشم اما این طوری نمی کند پیمان صلح این است. آقای واقدی در صفحه 455 ادامه می دهد می گوید:
«فكان محمد بن كعب القرظي يحدث يقول : كان حيي بن أخطب رجلاً مشئوماً هو شأم بني النضير قومه، وشأم قريظة حتى قتلوا»
محمد ابن کعب قرظی گفت حیی یک آدم شومی بود. چون عبارت عربی زیاد است ترجمه اش را می خوانم «رجلاً مشئونا» شوم بود ایشان کاری کرده بود بنی النضیر و بنی قریظه گرفتار شومی و تا کشته شدن و این ها بشوند و آقای ابن أخطب
«وكان يحب الرئاسة والشرف عليهم»
دلش می خواست خودش رئیس همه یهودی ها بشود.
«وله في قريشٍ شبهٌ - أبو جهل بن هشام »
در قریش اگر بخواهیم یک مثال برایش بزنیم آقای ابو جهل ابن هشام دایی عمر ابن خطاب است می گوید این شبیه همان آدم است چون ابو جهل هم آدم متکبر و ریاست طلبی بود. خاطرم می آید چندین سال قبل در مورد ابو جهل مطلبی را شنیده بودم ابو جهل موقعی که کشته شد گفت اگر می خواهید سر من را ببرید سر من را از بیخ استخوان ترقوه ببرید از این بالاتر نبرید گفتند چرا؟ گفت به خاطر این که وقتی سر من را بین سرها می گذارید می خواهیم از بقیه سرها مقداری بالاتر باشم این ویژگی ابو جهل بود می گوید حیی ابن اخطب مثل ابو جهل بود.
«فلما أتى حيي إلى بني قريظة كرهت بنو قريظة دخوله دارهم، فكان أول من لقيه غزال بن سموأل، فقال له حيي:»
زمانی که پیش بنی قریظه آمد اهالی بنی قریظه کراهت داشتند این شخص وارد خانه شان بشود و اولین نفری که حیی با او دیدار کرد آقای غزال ابن سموأل بود همان غزال سمائی حیی به او گفت چیزی برایت آوردم
«قد جئتك بما تستريح به من محمد، هذه قريشٌ قد حلت وادي العقيق، وغطفان بالزغابة»
یعنی نقشه و راهکاری دارم که به واسطه آن شما از پیامبران راحت می شوید دیگر خودتان باشید این قریش است در وادی عتیق هستند این غطفان است در وادی الزغابه بیا برویم به این ها بپیوندیم و علیه پیامبر بشویم. غزّال به او گفت:
«جئتنا والله بذل الدهر قال حيي: لا تقل»
تو اتفاقاً نیامدی ما را راحت کنی تو آمدی ما را در این روزکار ذلیل کنی حیی گفت این حرف را نزن رها کرد.
«هذا ثم وجه إلى باب كعب بن أسد فدق عليه»
در خانه کعب ابن أسد رفت شروع به در زدن کرد.
«فعرفه كعب»
کعب فهمید او چه کسی است؟ گفت:
«ما أصنع بدخول حيي علي رجل مشئوم قد شأم قومه»
این ها حیی را راه نمی دهند برای چه این جا آمدی؟ یک آدم شومی هستی شخصیتی هستی قومت از شومی تو در امان نماندند و الان آمدی:
«وهو الآن يدعوني إلى نقض العهد»
من به نقد عهد دعوت می کنی؟
«قال: فدق عليه، فقال كعب: إنك امرؤ مشئومٌ قد شأمت قومك حتى أهلكتهم، فارجع عنا فإنك إنما تريد هلاكي وهلاك قومي»
دوباره این فرد در زد، کعب گفت تو آدم شومی هستی این قدر شومی تو زیاد است که باعث هلاک قومت شدی برو دنبال کارت، تو می خواهی من و قومم را هلاک کنی.
«فأبى حيي أن يرجع، فقال كعب: يا حيي، إني عاقدت محمداً وعاهدته، فلم نر منه إلا صدقاً والله، ما أخفر لنا ذمةً ولا هتك لنا ستراً، ولقد أحسن جوارنا»
حیی بر نگشت سفت سر جایش ایستاد، کعب گفت حیی من با پیامبر عهد و پیمان بستم، من جز صدق و راستی از او ندیدم نه هتک حرمتی نسبت به ما کرد نه ذمه ما را گرفتار کرد کاری نکرد ما را اذیت نکرد، اتفاقاً پیامبر با نیکی با ما برخورد کرده است عهد و پیمان ما را نقض نکرده است.
«فقال حيي: ويحك إني قد جئتك ببحرٍ طامٍ وبعز الدهر»
حیی گفت وای به حال تو من با یک دریای عمیق و با عزت روزگار پیش تو آمدم یعنی یک اقیانوس می خواهم به تو هدیه کنم این همه نعمت نمی فهمی؟ تو عزت روزگار را داشته باشی.
«جئتك بقريشٍ على قادتها وسادتها وجئتك بكنانة حتى أنزلتهم برومة، وجئتك بغطفان على قادتها وسادتها حتى أنزلتهم بالزغابة إلى نقمي، قد قادوا الخيل وامتطوا الإبل»
من آمدم می گویم با قریش با آن همه آقایی و سیادتی که دارند شما بیایید به آن ها ملحق بشوید و در زغابه و ... بروید آن ها سوارانی دارند سوار بر اسبان و شترانی هستند در آن جا آماده هستند.
«والعدد عشرة آلاف والخيل ألف فرس، وسلاح كثير ومحمدٌ لا يفلت في فورنا هذا»
ده هزار نفر آدم آن جا است، هزار تا اسب است سلاح زیاد است پیامبر اصلاً نمی تواند حریف ما بشود.
«وقد تعاقدوا وتعاهدوا ألا يرجعوا حتى يستأصلوا محمداً ومن معه»
این ها با همدیگر پیمان بستند هم عهد شدند که بر نگردند جز این که پیامبر و همراهانش را مستأصل کنند و شکست بدهند.
«قال كعب: ويحك جئتني والله بذل الدهر وبسحابٍ يبرق ويرعد ليس فيه شيء»
کعب گفت وای بر تو آمدی ما را ذلیل کنی و با یک ابری که برق می زند رعدی که چیزی در آن نیست یعنی با یک ابر و رعد برق تو خالی می خواهی ما را اغفال کنی و ما را طرف خودت ببری.
«وأنا في بحرٍ لجيٍّ لا أقدر على أن أريم داري، ومالي معي والصبيان والنساء»
من در دریای عمیقی هستم نمی توانم خانواده، مال، فرزندان و همسرم را از بین ببرم همچنین کاری نمی توانم بکنم.
«فارجع عني»
برو دنبال کارت
«فإنه لا حاجة لي فيما جئتني به»
من به تو احتیاج ندارم اگر خیر تو را نخواهم باید چه کسی را ببینم؟
«قال حيي: ويحك أكلمك. قال كعب: ما أنا بفاعل»
حیی دوباره می گوید وای بر تو من با تو صحبت می کنم کعب هم می گوید من هم گوش نمی دهم.
کعب حرف دیگری می زند می گوید:
«قال: والله، ما أغلقت دوني إلا لجشيشتك أن آكل معك منها»
جَشیتَگ یعنی آرد سویق (حالت مثال است) آقای کعب می گوید: والله، ما أغلقت دوني إلا لجشيشتك أن آكل معك منها»، تو در خانه ات را نمی بندی تا این که من با تو هم غذا بشوم با هم بخوریم باهم باشیم.
«فلك ألا أدخل يدي فيها»
می توانی دست من را داخل غذای خودت نکنی
«قال: فأحفظه»
منظورش این است یعنی من می ایستم با هم ریاست کنیم نخواستی هم من با تو نمی آیم عیب ندارد خودت رئیس باشی مدام ترغیبش کرد سعی کرد او را تحریک کند. دارد که:
«ففتح الباب فدخل عليه»
این جا در خانه را باز کرد او وارد شد
«فلم يزل يفتله في الذروة والغارب حتى لان له، وقال: ارجع عني يومك هذا حتى أشاور رؤساء اليهود»
این قدر با این حرف زد سعی کرد او را تحریک کند ضرب المثل است او را گول بزند تا به او گفت عیب ندارد امروز برو تا من با رؤسای یهود مشورت کنم.
«فقال: قد جعلوا العهد والعقد إليك فأنت ترى لهم»
مشورت با رؤسای یهود چه است، کعب تو همه کاره هستی آن ها همه امور را دست تو دادند تو برای آن ها تصمیم می گیری این چه حرفی است؟
«وجعل يلح عليه حتى فتله عن رأيه»
این قدر اصرار کرد تا او را از رأی و نظرش بر گرداند و همراه خودش کرد این جا دارد می گوید:
«فقال كعب بن أسد: يا حيي»
کعب ابن أسد گفت حیی
«قد دخلت فيما ترى كارهاً له»
من به چیزی وارد شدم که تو می دانی دوست ندارم و من می ترسم
«وأنا أخشى ألا يقتل محمد»
پیامبر (صلی الله علیه وآله وسلم) کشته نشود
«وتنصرف قريشٌ إلى بلادها، وترجع أنت إلى أهلك، وأبقى في عقر الدار وأقتل ومن معي»
و قریش سر خانه و زندگی خودش برود و تو هم سر زندگیت بروی من و خاندانم تنها بمانم و همه با هم کشته بشویم.
«فقال حيي: لك ما في التوراة التي أنزلت على موسى يوم طور سيناء، لئن لم يقتل محمدٌ في هذه الفورة ورجعت قريشٌ وغطفان قبل أن يصيبوا محمداً، لأدخلن معك حصنك حتى يصيبني ما أصابك»
حیی گفت: من تو را قسم می دهم به آن چه بر موسی در تورات نازل شد بر اساس آن با هم، هم پیمان بشویم که اگر پیامبر در این ماجرا کشته نشد قریش و غطفان سر زندگی شان بر گشتند من هم وارد دژ تو می شوم هر بلایی سر تو آمد سر من هم بیاید تا آخر با تو هستم. این جا دارد که:
«فنقض كعب العهد الذي كان بينه وبين رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم)»
کعب پیمان شکنی کرد گفت باشد پیمان را می شکنم
«ودعا حيي بالكتاب الذي كتب رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) بينهم»
حیی گفت حالا می خواهی پیمان را بشکنی آن پیمانی که با پیامبر داشتی در بیاور آورد.
«فشقه حيي»
حیی پیمان را پاره کرد.
«فلما شقه حيي»
زمانی که آقای حیی این پیمان را پاره کرد
«علم أن الأمر قد لحم وفسد»
فهمید کار تمام است بیچاره شد
«فخرج على بني قريظة وهم حلقٌ حول منزل كعب بن أسد، فخبرهم الخبر»
بنی قریظه وارد شد حلقه حلقه دور منزل کعب ابن أسد جمع شده بودند داستان این است.
«يقول الزبير بن باطا: واهلاك اليهود تولى قريش وغطفان ويتركوننا في عقر دارنا وأموالنا وذرارينا»
زبیر ابن باطا گفت: وای که یهود هلاک شد قریش و غطفان امور را به دست می گیرند و ما را در خانه، اموال و ذریه مان رها می کنند.
«ولا قوة لنا بمحمد»
ما در مقابل پیامبر قوتی نداریم
«ما بات يهوديٌّ على حزم قط، ولا قامت يهوديةٌ بيثرب أبداً»
دیگر هیچ یهودی نمی تواند خواب راحتی داشته باشد هیچ زن یهودیه ای نمی تواند در یثرب بماند.
«ثم أرسل كعب بن أسد إلى نفرٍ من رؤساء اليهود خمسة - الزبير بن باطا، ونباش بن قيس، وغزال ابن سموأل، وعقبة بن زيد، وكعب بن زيد، فخبرهم خبر حيي، وما أعطاه حيي أن يرجع إليه فيدخل معه فيصيبه ما أصابه»
بعد آقای کعب ابن أسد سراغ گروهی از رؤسای یهود فرستاد آن ها پنج نفر بودند زبیر ابن باطا، نبّاش ابن قیس، غزال ابن سموأل، عقبة ابن زید و کعب ابن زید به این ها خبر داد که حیی چنین چیزی گفته قولی که من به او دادم این است. همه پذیرفتند
«يقول الزبير ابن باطا: وما حاجتك إلى أن تقتل ويقتل معك حيي»
زبیر ابن باطا گفت: تو چه احتیاجی داری کشته بشوی و حیی هم با تو کشته بشود؟
«قال: فأسكت كعب وقال القوم: نحن نكره نزري برأيك أو نخالفك، وحيي من قد عرفت شومه وندم كعب بن أسد على ما صنع من نقض العهد»
مدام گفتند دوست نداریم نمی خواهیم مخالفت کنم از یک طرف کراهت داریم با شما مخالفت کنیم و مقابل شما بایستیم. حیی را هم می دانست این آدم چه آدم شومی است آقای کعب ابن أسد از نقض عهد پشیمان شده بود اما چاره ای نداشت به قول خودمان نه راه پس و نه راه پیش داشت. بعد از این که پیمان شکنی می کنند با قریش هم داستان می شوند پیامبر متوجه می شود پیامبر اولین کسی که سراغ این ها می فرستد زبیر ابن عوام است حضرت به زبیر می گویند:
«اذهب إلى بني قريظة. فذهب الزبير فنظر»
حضرت می گویند برو ببین بنی قریظه واقعاً کاری هم می کنند ببین ساز و برگ جنگی و چیزی برای ما آماده کردند خبرهایی به پیامبر رسید می گویند برو ببین داستان از چه قرار است؟ چون بنی قریظه پیمان نشکستند و اتفاقاً پیامبر مثلاً ابن السعدی (بعضی ها گفتند) پیامبر او را نکشت چون پیمان نشکست با او کار نداشت چون طبق حکم تورات هر کسی پیمان بشکند باید او را بکشید عین عبارت را خدمت شما نمایش می دهم اون پیمان نشکسته بود.
«ثم رجع فقال: يا رسول الله»
زبیر رفت و برگشت گفت یا رسول الله
«رأيتهم يصلحون حصونهم ويدربون طرقهم»
دیدم این ها دارند دژها و راه هایشان را آماده می کنند
«وقد جمعوا ماشيتهم»
همه حیوانات و چهار پایان شان را جمع کردند اموال شان را ساماندهی کردند لشکری دارند آماده می کنند قصه جدی است.
«فذلك حين قال رسول الله صلى الله عليه وسلم: إن لكل نبي حوارياً، وحواري الزبير وابن عمتي، ثم دعا رسول الله (صلی الله علیه واله وسلم) سعد بن معاذ، وسعد بن عبادة، وأسيد بن حضير فقال: إنه قد بلغني أن بني قريظة قد نقضوا العهد الذي بيننا وبينهم وحاربوا»
در ادامه دارد رسول خدا سه نفر را صدا می زنند سعد ابن معاذ، سعد ابن عباده دیگری أسید ابن حضیر می گویند به من خبر رسید بنی قریظه نقض عهد و پیمان کردند پیمانی که بین ما بود را شکستند قصد جنگ دارند.
«فاذهبوا فانظروا»
بروید ببینید
«إن كان ما بلغني حقاً فإن كان باطلاً فأظهروا القول وإن كان حقاً فتكلموا بكلامٍ تلحنون به أعرفه؛ لا تفتوا أعضاد المسلمين. فلما انتهوا إلى كعب بن أسد وجدوا القوم قد نقضوا العهد، فناشدوهم الله والعهد الذي كان بينهم، أن يرجعوا إلى ما كانوا عليه قبل ذلك قبل أن يلتحم الأمر ، وألا يطيعوا حيي بن أخطب»
ببینید این مسئله حق یا باطل است؟ اگر باطل است مشخص کنید اگر حق است صحبت کنید چون طولانی است ریز ریز ترجمه نمی کنم. می گوید این ها سراغ کعب ابن أسد رفتند دیدند عهد و پیمان بستند این ها را به خدا قسم دادند یعنی لشکر اسلام نمی خواهد از اول این ها را از بین ببرد حتی طبق تورات می گوید نه قسم شان می دهم بر گردید پیمان را پاره کردید عیب ندارد دوباره همان پیمان را با همدیگر تجدید می کنیم. این ها را قسم می دهند اما این ها این کار را انجام نمی دهند می گویند از حیی ابن أخطب اطاعت نکنید.
«فقال كعب: لا نرده أبداً»
کعب می گوید: ما هرگز حیی ابن اخطب را رد نمی کنیم.
«قد قطعته كما قطعت هذا القبال لقبال نعله»
رشته ای از کفشش را می کند می گوید همین طوری که این را کندم آن پیمان را هم من پاره کردم و پیمان را قبول ندارم.
«ووقع كعب بسعد بن معاذ يسبه»
شروع می کند دشنام دادن این جا ذکر نکرده است در بعضی از منابع ذکر شده است دشنام بسیار مستهجن و زشتی به سعد ابن معاذ می دهد.
«فقال أسيد بن حضير: تسب سيدك يا عدو الله؟»
به آقای خودت دشنام می دهی ای دشمن خدا
«ما أنت له بكفء أما والله يا ابن اليهود»
تو هم کفو این نیستی تو زیر دست این بودی داری به این دشنام می دهی؟ ای پسر یهودی
«لتولين قريشٌ إن شاء الله منهزمةً وتتركك في عقر دارك»
اگر خدا بخواهد قریش شکست می خورد فرار می کند و تو در خانه ات تنها می مانی
«فنسير إليك فتنزل من جحرك هذا على حكمنا . وإنك لتعلم النضير»
ما سراغت می آییم و تو را از آشیانه ات بیرون می کشیم. تو عاقبت بنی نضیر را می دانی چه بر سرشان آمد.
«كانوا أعز منك وأعظم بهذه البلدة ديتك نصف ديتهم»
این ها از تو بالاتر و عزیزت بودند در این سرزمین این ها جایگاه بیشتری داشتند نفرات تو نصف نفرات آن ها است.
«وقد رأيت ما صنع الله بهم»
شما دیدید خدا با این ها چه کار کرد؟
«وقبل ذلك بنو قينقاع نزلوا على حكمنا قال كعب: يا ابن الحضير، تخوفونني بالمسير إلي؟ أما والتوراة»
شما قبل از ما بنی قینقاع را دیدید حرف ما را گوش بدهید کعب می گوید تو من را می ترسانی، قسم به تورات
«لقد رآني أبوك يوم بعاث لولا نحن لأجلته الخزرج منها. إنكم والله ما لقيتم أحداً يحسن القتال ولا يعرفه ؛ نحن والله نحسن قتالكم»
روز جنگ بعاث پدرت من را دید شروع می کند یک سری رجز خواندن و دشنام دادن ها...
«ونالوا من رسول الله صلى الله عليه وسلم ومن المسلمين أقبح الكلام، وشتموا سعد بن عبادة شتماً قبيحاً حتى أغضبوه»
نفرین (نستجیر بالله) به رسول خدا و مسلمین می کند، این جا علاوه بر سعد ابن معاذ، أسید ابن حضیر، رسول خدا و مسلمین شروع می کند به سعد ابن عباده دشنام دادن حرف های بی ربط زدن تا این که سعد ابن عباده عصبانی می شود.
«فقال سعد بن معاذ: دعهم فإنا لم نأت لهذا»
سعد معاذ می گوید به او می گوید ولش کن ما این جا نیامدیم با این ها بجنگیم و درگیر بشویم
«ما بيننا أشد من المشاتمة – السيف»
بین ما بالاتر دشنام شمشیر حکم می کند.
«وكان الذي يشتم سعد بن عبادة نباش بن قيس فقال: غضضت ببظر أمك فانتفض سعد بن عبادة غضباً، فقال سعد بن معاذ»
نبّاش ابن قیس به سعد ابن عباده دشنام می داد متن دشنام را این جا ذکر کرده است عبارت بسیار زشتی است. سعد ابن عباده ناراحت می شود رو به سعد ابن معاذ می کند.
«إني أخاف عليكم مثل يوم بني النضير قال غزال بن سموأل: أكلت أير أبيك قال سعد بن معاذ غير هذا القول أحسن منه قال: ثم رجعوا إلى النبي صلى الله عليه وسلم ، فلما انتهوا إلى النبي صلى الله عليه وسلم قال سعد بن عبادة»
من شما را از روز بنی نضیر می ترسانم حواس تان باشد این جا غزال ابن سموأل هم یک دشنام بسیار رکیک می دهد این جا عبارتش آمده است. بعد سعد ابن معاذ به حرف او اعتنایی نمی کند پیش رسول خدا می روند زمانی که به پیامبر می رسند سعد ابن عباده می گوید:
«عضل والقارة»
داستان تمام شد خودش یک نحوه کنایه است منظور از پیمان شکنی است چون ادامه دارد.
«وسكت الرجلان - يريد بعضل والقارة غدرهم بخبيب وأصحاب الرجيع - ثم جلسوا . فكبر رسول الله صلى الله عليه وسلم وقال: أبشروا يا معشر المسلمين بنصر الله وعونه»
رسول خدا تکبیر می گویند، می گویند ای گروه مسلمان ها بشارت باد بر شما خداوند شما را یاری می کند. می گوید
«وانتهى الخبر إلى المسلمين بنقض بني قريظة العهد، فاشتد الخوف وعظم البلاء»
تازه این جا پیامبر برای مسلمان ها آشکار می کنند بنی قریظه پیمان شکستند بین بعضی ها ترس و وحشت می افتد یک نمونه اش ابوبکر است می گوید از این ماجرا خیلی ترسیدیم می ترسیدیم سر خانواده مان بلایی بیاید. در نقل صفحه 460 عبارتی دارد می گوید بنی قریظه فقط نقض پیمان نکردند
«همت بنو قريظة أن يغيروا على بيضة المدينة ليلاً»
این ها می خواستند مدینه را شبانه بگیرند.
«فأرسلوا حيي بن أخطب إلى قريشٍ أن يأتيهم منهم ألف رجلٍ، ومن غطفان ألف، فيغيروا بهم»
این ها گفتند هزار نفر شما یار بدهید و هزار نفر هم شما یار بدهید که بتوانیم مدینه را بگیریم.
«فجاء رسول الله صلى الله عليه وسلم الخبر بذلك فعظم البلاء، فكان رسول الله صلى الله عليه وسلم يبعث سلمة بن أسلم بن حريش الأشهلي في مائتي رجل، وزيد بن حارثة في ثلاثمائة يحرسون المدينة ويظهرون التكبير، ومعهم خيل المسلمين، فإذا أصبحوا أمنوا»
كتاب المغازي؛ اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن عمر بن واقد الواقدي الوفاة: 207 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت / لبنان - 1424 هـ - 2004 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: محمد عبد القادر أحمد عطا، ج 1، ص 389 تا 393
بعد خبر به رسول خدا رسید و رسول خدا سلمة ابن أسلم ابن قریش اشعری را با دویست نفر فرستادند زیاد ابن حارثه را با سیصد نفر فرستادند مدینه را حراست کنند و بلند بلند تکبیر بگویند. لشکر مسلمین هم با این ها بود زمانی که صبح شد این اتفاق نیفتاد آن ها دیگر نیامدند کاری انجام بدهند.
این نقل، نقل یعقوبی و هم واقدی بود دو تا از نقل های نخستین مورخین این جا وجود دارد در این نقل ها افزون بر این که پیمان شکنی قریظه، دشنام و توطئه آن ها را دارد می گوید حتی دارد می گوید بعضی ها مثل ابوبکر می ترسیدند این ها را هم دارد روایت می کند. این نیست یک داستانی علیه بنی قریظه جور کند و همه اش از این اقتدار، اقتدار، اقتدار و به سر آن ها بزند این نیست. مورخ است دارد دو طرف را روایت می کند. در این کتاب تاریخی آمده که بنی قریظه این کار را کردند. جالب این جا است وقتی که جنگی در گرفت با این که پیامبر چقدر با این ها مدارا می کند گروهی می فرستند آدم حسابی ها و بزرگانی می فرستد بروید با این ها صحبت کنید بر گردند از اول به مسلمان ها نمی گوید. این ها گوش نمی دهد بعد می آید این ها را محاصره می کند
مجری:
اگر اجازه بدهید این را به دو بخش تقسیم کنیم، تا این جا مسلم شد که پیمان شکنی را انجام دادند حداقل مستندی که مفصل بود نشان داد هم پیمان را پاره کردند و هم شروع کردند به کارهای که نشان دهنده شکستن این پیمان باشد و اقدام عملی انجام بدهند به وسیله ده هزار نفر کعب را تطمیع کرد بخواهد پیمان شکنی را انجام بدهد این ها آماده بودند. تا این جا مشخص شد پیمان شکنی این ها مسلم بود. تا این جا مطلب پیش رفت هنوز به قسمت شبهه یک کشتار وسیعی انجام شد این هم به خاطر این بود رسول مکرم (صلی الله علیه وآله) نشان بدهد بسیار اقتدار دارم بخواهد این را اظهار کند اصل شبهه این بود. همراه ما باشید و بعد از میان برنامه، برنامه را پیگیری بکنید تا به صورت کامل ان شاء الله بخواهیم به پاسخ این شبهه برسیم و ان شاء الله بپردازیم.
(میان برنامه)
مجری:
اللهم عجل لولیک الفرج، عرض سلام مجدد خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج الله تعالی فرجه الشریف) الحمدلله این توفیق را داریم همچنان با برنامه کاوش در خدمت تان هستیم و در محضر استاد گرانقدر حجت الاسلام والمسلمین دکتر روستایی هستیم ان شاء الله ادامه بحث و ادامه برنامه را پیگیری بفرمایید نسبت به غزوه بنی قریظه تاریخ امروز و تقویم ها به ما نشان می دهد این اتفاق افتاده بود و الان سالروز این غزوه است.
چقدر می بینیم در طی سال از نحله ها و افراد مختلف می بینیم تماس های می گیرند این را به عنوان یک شبهه مطرح می کنند یک کشتار وسیع انجام شده است و این کشتار هیچ دلیلی نداشت یکی از آن های که استناد و استدلال می کند می گوید این کشتار هیچ دلیلی نداشت. اتفاقاً دلیلش این بود می خواست اقتدار گرایی پیامبر را نشان بدهد آقای سلیمانی امیری بود که این شبهه را مطرح کرد در محضر استاد به صورت مستدل و مستند از منابع مختلف تاریخی دیدیم بله در ابتدا چه اتفاقی افتاده بود، پیمان شکنی چقدر هم واضح با تطمیع فراوان اتفاق افتاد و این پیمان شکنی بود که منشأ این کشتار شد حالا ببینیم بعد از آن چه اتفاقی افتاده از محضر استاد استفاده کنیم در خدمت تان هستیم.
استاد روستایی:
بعد از این که پیمان شکنی اتفاق می افتد رسول خدا دست به کشتار نمی زنند به این ها می گویند خودتان تسلیم بشوید آن ها را محاصره می کنند. جالب این جا است وقتی آن ها تسلیم می شوند خودشان تقاضا می دهند می گویند سعاد ابن معاذ بین ما بیاید حُکم کند. چند تا از مستندات این مسئله را از چند کتاب نمایش بدهم.
کتاب صحیح بخاری، چاپ دار ابن کثیر، صفحه تک جلدی صفحه 1563 البته چندین جای صحیح بخاری این ماجرا را روایت شده است اما من یک نمونه اش را این جا قرائت می کنم. روایت 6262
«عن أبي سَعِيدٍ»
از ابی سعید خدری
«أَنَّ أَهْلَ قُرَيْظَةَ نَزَلُوا على حُكْمِ سَعْدٍ»
می گوید آقایان بنی قریظه خودشان حکم کردن و قضاوت سعد ابن معاذ را پذیرفتند
«فَأَرْسَلَ النبي صلى الله عليه وسلم إليه فَجَاءَ»
پیامبر گفتند سعد بیاید سعد آمد
«فقال قُومُوا إلى سَيِّدِكُمْ أو قال خَيْرِكُمْ»
شما جلوی آقای تان بایستید.
«فَقَعَدَ عِنْدَ النبي صلى الله عليه وسلم»
سعد آمد کنار پیامبر نشست.
«فقال هَؤُلَاءِ نَزَلُوا على حُكْمِكَ»
سعد، این ها راضی شدند شما درباره آن ها حکم کنید این جا سعد می گوید:
«قال فَإِنِّي أَحْكُمُ أَنْ تُقْتَلَ مُقَاتِلَتُهُمْ وَتُسْبَى ذَرَارِيُّهُمْ»
سعد می گوید من حکم می کنم جنگجویان شان کشته بشوند و بقیه اسیر بشوند حضرت فرمودند:
«فقال لقد حَكَمْتَ بِمَا حَكَمَ بِهِ الْمَلِكُ»
الجامع الصحيح المختصر؛ اسم المؤلف: محمد بن إسماعيل أبو عبدالله البخاري الجعفي الوفاة: 256، دار النشر: دار ابن كثير , اليمامة - بيروت - 1407 - 1987، الطبعة: الثالثة، تحقيق: د. مصطفى ديب البغا، ج5، ص2310
مَلِک کنایه از خداوند است شما حکم کردید به آن چه که خداوند حکم کرده است حکم الهی در مورد این پیمان شکنان دقیقاً همین است.
در صحیح مسلم، جلد 2، چاپ دار الطیبة، صفحه 846 باب
«بَاب جَوَازِ قِتَالِ من نَقَضَ الْعَهْدَ وَجَوَازِ إِنْزَالِ أَهْلِ الْحِصْنِ على حُكْمِ حَاكِمٍ عَدْلٍ أَهْلٍ لِلْحُكْمِ»
باب جواز قتل کسانی که نقض عهد می کنند و جواز آوردن اهل یک قلعه ای، شما یک اهل قلعه ای را بیاورید آن ها را محکوم کنید به حکم حاکم عادلی که اهل حکمرانی و قضاوت است. از ابو سعید خدری این روایت نقل شده است آقای ابو سعید خدری می گوید اهل قریظه آمدند و طبق حکم سعد ابن معاذ گردن گذاشتند گفتند هر چه ایشان بگوید قبول است.
«فَأَرْسَلَ رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم إلى سَعْدٍ فَأَتَاهُ على حِمَارٍ فلما دَنَا قَرِيبًا من الْمَسْجِدِ قال رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلم لِلْأَنْصَارِ»
رسول خدا دنبال سعد فرستادند، سعد را بر روی یک الاغی آوردند چون سعد بیمار بود حالش خوب نبود نمی توانست بیاید وزنش هم سنگین بود خودش نمی توانست راه بیاید روی الاغی گذاشتند و او را آوردند زمانی که به مسجد پیامبر رسید رسول خدا و انصار فرمودند
«قُومُوا إلى سَيِّدِكُمْ أو خَيْرِكُمْ»
جلوی آقای تان بلند شوید
«ثُمَّ قال إِنَّ هَؤُلَاءِ نَزَلُوا على حُكْمِكَ»
حضرت فرمودند آقایان یهودی راضی شدند به این که شما درباره آن ها حکم بکنید ایشان گفت
«تَقْتُلُ مُقَاتِلَتَهُمْ وتسبى ذُرِّيَّتَهُمْ»
جنگجویان شان را بکشید و بقیه شان را اسیر کنید. حضرت فرمودند:
«فقال النبي صلى الله عليه وسلم قَضَيْتَ بِحُكْمِ اللَّهِ»
بر اساس حکم خدا قضاوت کردی در بعضی از نقل ها دارد:
«وَرُبَّمَا قال قَضَيْتَ بِحُكْمِ الْمَلِكِ ولم يذكر بن الْمُثَنَّى وَرُبَّمَا قال قَضَيْتَ بِحُكْمِ الْمَلِكِ»
صحيح مسلم؛ اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري الوفاة: 261، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي، ج3، ص1388
مجری:
سعد ابن معاذ رئیس قبیله اوس بوده، سالیان سال با یهودی ها همکاری داشت یعنی از هر دو طرف شناخته شده بود.
استاد روستایی:
بله، به خاطر همین پذیرفتند که سعد ابن معاذ بیاید وگرنه می گفتند کسی دیگر بیاید. مثلاً سعد ابن عباده رئیس خزرج بود نگفتند او بیاید، یا أسید ابن حضیر یا دیگران را نگفتند سعد ابن معاذ سال ها با این ها ارتباط داشته است. به خاطر همین این ها گفتند هر چه سعد ابن معاذ بگوید آقای یعقوبی هم در جلد اول تاریخ یعقوبی این ماجرا را نقل می کند این ها بی ادبی و توهین کردند این جا دارد سعد ابن معاذ را گفتند حکمش را قبول داریم.
«فحضر سعد عليلا»
سعد آمد در حالی که بیمار بود به او گفتند
«فقالوا له قل يا أبا عمرو وأحسن»
ابا عمرو (کنیه سعد بود) بگو در مورد ما حکم کن «وأحسِن» خوب بگو
«فقال قد آن لسعد أن لا تأخذه في الله لومة لائم»
سعد گفت من در راه خدا از سرزنش هیچ کس نمی ترسم
«أرضيتم بحكمي قالوا نعم»
به حکم من راضی هستید؟ گفتند بله راضی هستیم
«ثم قال قد حكمت أن تقتل مقاتلتهم وتسبي ذراريهم وتجعل أموالهم للمهاجرين دون الأنصار فقال رسول الله لقد حكمت بحكم الله من فوق سبع سماوات»
تاريخ اليعقوبي؛ اسم المؤلف: أحمد بن أبي يعقوب بن جعفر بن وهب بن واضح اليعقوبي الوفاة: 292، دار النشر: دار صادر – بيروت، ج 2، ص 52
پیامبر من حکم می کنم جنگجویان شان را بکشید و بقیه را اسیر کنید و اموال شان را برای مهاجرین قرار بدهید نه برای انصار. رسول خدا فرمودند شما به حکم خدای که بالای هفت آسمان است حکم کردید.
ابن الوردی در تاریخ خودش، جلد اول، صفحه 116 ماجرای غزوه بنی قریظه را نقل می کند و آن نکته ای که شما اشاره کردید را این جا می گوید، می گوید:
«وكانوا حلفاء الأوس ألا ترضون أن يحكم فيهم سعد بن معاذ وهو سيد الأوس»
این ها هم پیمانان قبیله اوس بودند که این آقا در قبیله اوس جایگاه داشت نکاتی را در مورد این ها می گوید، گفتند آیا راضی هستید سعد ابن معاذ در مورد شما حکم کند؟
«قالوا بلى»
این ها گفتند بله
«ظنا منهم أنه يحكم بإطلاقهم»
این ها گمان کردند می گوید آزادشان کن
«فأمر بإحضار سعد وكان به جرح في أكحله من الخندق فحملت الأوس سعدا على حمار وطؤا له عليه بوسادة وكان جسيما»
پیامبر دستور دادند سعد حاضر بشود، سعد هم خندق زخم بر داشته بود اوسی ها سعد را آوردند تشکی برایش گذاشتند او وزن سنگینی داشت.
«ثم أقبلوا به إلى رسول اللَّهِ وهم يقولون لسعد يا أبا عمرو أحسن إلى مواليك»
پیش رسول خدا آمدند به سعد می گفتند شما به هم پیمانان خودت نیکو برخورد کن حکم نیکو بده.
«فقال:' قوموا إلى سيدكم' والمهاجرون يقولون إنما أراد رسول اللَّهِ الأنصار والأنصار يقولون قد عم بها المسلمين فقاموا إليه وقالوا إن رسول اللَّهِ قد حكمك في مواليك فقال سعد أحكم فيهم أن تقتل الرجال وتقسم الأموال وتسبى الذراري والنساء، فقال لقد حكمت فيهم بحكم اللَّهِ من فوق سبعة أرقعة ' ثم رجع إلى المدينة وحبس بني قريظة»
تاريخ ابن الوردي؛ اسم المؤلف: زين الدين عمر بن مظفر الشهير بابن الوردي الوفاة: 749هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - لبنان / بيروت - 1417هـ - 1996م، الطبعة: الأولى، ج 1، ص 116
مطالبی که نقل کردند شبیه این آمده است رسول خدا فرمودند درباره این ها حکم کن آقای سعد گفت حکم من این است شما باید مردان این ها را بکشید اموال شان را تقسیم کنید ذریه و زنان شان را اسیر کنید حضرت فرمودند شما به حکم خدا، حکم کردید. پس خود یهود گفتند سعد ابن معاذ بیاید بر ما حکم کند اما این ها چه کرده بودند؟ پیمان شکنی کرده بودند مجازات این ها چه بود؟ آقای سعد گفت جنگجویان شان کشته بشود و زنان و دیگران شان که توطئه ای نکردند اسیر بشوند ببینیم این که پیامبر می گوید تو بر اساس حکم خدا، حکم کردی آیا این حکم قرآن است یا نه حتی در تورات هم همین است؟
مجری:
تعبیر این نبود که «حکمت بحکم الاسلام» بلکه می گوید «المَلِک» خداوند حکم کرده است.
استاد روستایی:
بله حکم، حکم خدا است ببینیم این حکم خداوند در تورات چطور آمده است؟ کتاب مقدس ترسایان معتبرترین ترجمه فارسی کتاب مقدس است. یک موقعی ما به چاپ عیلام آدرس می دادیم از چاپ عیلام معتبرتر کتاب مقدس ترسایان است ترجمه بین الکلیسایی کتاب مقدس است و کانون یوحنای رسول این کتاب را در 2015 میلادی چاپ کرده است برای یهودی ها بسیار معتبر است.
در سفر تثنیه، فصل بیستم آیات 10 تا 14 را می خواهم برای شما قرائت کنم "هنگامی که شهری نزدیک می شوید تا بر علیه آن ها بجنگی و آن پیشنهاد صلح خواهی داد چنان چه او تو را با صلح پاسخ دهد و دروازه هایش را به روی تو بگشاید تمام جمعیتی که در آن یافت می شود برای تو به بیگاری در خواهند آمد و تو را خدمت خواهند کرد."
مجری:
اسیر می شوند.
استاد روستایی:
بله. "و چنان چه با تو صلح نکنند و با تو وارد جنگ شوند آن را محاصره خواهی کرد و وقتی یَهوَ خدایت آن را به دستان تو بسپارد تمام جماعت ذکورش را به دم شمشیر خواهی زد. فقط زنان و کودکان و احشام و هر چه را که در شهر باشد تمام غنائمش را برای خود به غنیمت خواهی گرفت و از غنائم دشمنانت، که یَهوَ خدایت به تو خواهد داد زندگی خواهی کرد."
این جا چه می گوید؟ می گوید اول پیشنهاد صلح داد پیامبر اول به این ها پیشنهاد صلح داده بود «لا مَعهُ ولا علیه» گفت نه با من باشید نه علیه من این ها پیمان شکستند از در جنگ وارد شدند با قریش علیه پیامبر هم پیمان شدند این جا چه می گوید؟ می گوید تمام جماعت ذکورش را از دم شمشیر باید بگذرانی زنان، کودکان و احشام برای خود به غنیمت بگیر این حکم تورات است.
بنابراین این حکمی که سعد ابن معاذ کرده حکمی است که هم حکم قرآن است هم حکم تورات است لذا حضرت فرمودند تو حکم خدا را انجام دادی و پذیرفتی. این نکته ای است که در این جا نهفته است، بنابراین آقای سلیمانی امیری این حرف را می زند نه تنها تاریخ نخوانده نه تنها یک خط مستند برای حرف خودش ارائه نمی دهد و در قامت تحلیل گر تاریخی حاضر می شود حتی تورات را هم نخوانده است نمی داند در تورات چه آمده است. فقط آتوریته آتوریته می گوید یعنی چه؟ آمد اقتدار خودش را حفظ کند؟
من یک نکته دیگر می گویم و ان شاء الله خدمت شما خواهم بود، ایشان گفت حضرت محمد (صلی الله علیه واله وسلم) دنبال آتوریته و اقتدار خودش بود. یک نکته ای را در تاریخ داریم می خواهیم این را با بینندگان عزیزمان ببینیم در یک تاریخی یک جنگی به نام جنگ احد اتفاق افتاد و اتفاقاتی در آن افتاد بعد جنگ های دیگر تا به فتح مکه می رسد. در فتح مکه آیا پیامبر در اوج اقتدار است یا نیست؟ مکه هم دستش افتاد در جنگ های قبل فقط با یهود مدینه، یهود خیبر، یهود فدک، یهود بنی قینقاع، یهود بنی نضیر، بنی قریظه و اطراف مدینه دارد می جنگد؛ اما در فتح مکه دیگر شاخ مشرکین شکسته است ابو جهلی دیگر در کار نیست ابو سفیان این جا شکست خورده این جا اگر بخواهد اقتدار حفظ شود این جا این کار را بکند.
اما در آن روز سعد و همراهانش کنار ابو سفیان رد می شوند می گویند:
«اليوم يوم الملحمة»
پیامبر فرمود:
«اليوم يوم المرحمة»
امروز روز انتقام است امروز روزی است که حرمت هایتان را می شکنیم امروز روزی است که:
«اليوم أذل الله قريشاً»
قریش را خدا ذلیل کرده است. آن وقت پیامبر این جا چه می گوید؟ اگر بخواهد دنبال آتوریته و اقتدار خودش باشد طبیعتاً این جا باید بگوید راست می گویند ابو سفیان را بر عکس آویزان کنید فلانی را چه کنید باید این طوری بگوید اما حضرت این کار را نمی کند حضرت می فرمایند:
فقال رسول الله: اليوم يوم المَرْحَمَة، اليوم أعز الله قريشاً»
امروز، روز رحمت است امروز روزی است که خدا قریش را عزیز کرد.
«فأخذ رسول الله اللواء من سعد، وأعطاءه ابنه قيساً، وقيل: أعطى اللواء الزبير بن العوام، وقيل: أمر علياً فأخذ اللواء، ودخل به مكة»
أسد الغابة في معرفة الصحابة؛ اسم المؤلف: عز الدين بن الأثير أبي الحسن علي بن محمد الجزري الوفاة: 630هـ، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت / لبنان - 1417 هـ - 1996 م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عادل أحمد الرفاعي، ج2، ص423
رسول خدا، سعد را عزل می کند چرا همچین شعاری دادی؟ بعد پرچم شان را دست پسرشان می دهند در بعضی از نقل ها داریم دست امیر المؤمنین می دهند. اگر کسی بخواهد دنبال قدرت به آن معنا باشد این جا باید این کار را انجام بدهد نه این که در اوج اقتدار فرمانده خودش را عزل کند چرا شعاری دادی که بوی فخر فروشی و انتقام از او بیاید، نخیر امروز روزی است که قریش ذلیل نشده عزیز شده و امروز روز رحمت است.
مجری:
از جنبه های مختلف اصل تاریخ را نگاه می کنیم می بینیم اصلاً چنین چیزی نبود که بخواهد آتوریته و اظهار اقتداری باشد، همان طوری که حضرت استاد اشاره فرمودند همه مان از این مطلب استفاده کردیم شخصیت پیامبر را می بینیم اصلاً این شخصیت، شخصیتی نیست که دنبال چنین چیزی باشد اتفاقاً شخصیتی است که «رحمةٌ للعالمین» است در فتح مکه هم دیدیم چنین مرحمتی نسبت به افرادی که سالیان سال از کودکی این ظلم ها را بر شخص پیامبر و بعد از او از هر کسی که نام اسلام بر او می آمد این ظلم ها را روا می داشتند. دیدیم شخصیت نبی مکرم (صلی الله علیه وآله وسلم) هم اصلاً چنین شخصیتی نیست نه با شخص پیامبر سازگار است نه با تاریخ سازگار است و از آن طرف چقدر ملایمت دارد با جریانی که در کتاب تورات آمده است و جریانی که برای همه یک چیز مسلمی است همین امروز چه بسا اگر کسی پیمان شکنی کند باز چنین چیزی در انتظارش خواهد بود در جنگ ها اگر کسی پیمان شکنی کند چیزی غیر از این عایدش نخواهد شد.
استاد امروز به روایتی شهادت آقا امام رضا (علیه السلام) بود اگر فرصتی قرار بگیرد نسبت به این موضوع هم فرمایشاتی داشته باشید استفاده خواهیم کرد.
استاد روستایی:
درباره امام رضا (علیه الصلاة والسلام) بحث های فراوانی می توانیم داشته باشیم یکی از آن مباحثی که فکر می کنم برای بینندگان عزیز و ارجمند ما هم جذاب باشد مسئله ارتباط حضرت رضا (علیه الصلاة والسلام) با ایرانیان است. یک زمانی ارتباط معنوی ایرانی ها را با امام هشتم (علیه الصلاة والسلام) می بینیم خصوصاً در ایامی که خادم الرضا ریاست جمهوری محترم و مغتنم مان حضرت آیت الله رئیسی به شهادت رسیدند معروف به خادم الرضا بودند، یک زمانی این مسئله را می بینیم.
یا آن فرمایش حضرت آقا که فرمودند ایران متعلق به امام رضا است این یک زاویه است در واقع بیشتر این مسئله حالت درون مذهبی شاید به خودش بگیرد چون ارادتی که شیعیان به حضرت رضا (سلام الله علیه) دارند یک ارادت وصف ناپذیر است آقا امام رضا (علیه الصلاة والسلام) هویت ما است یک زمان این طوری است.
اما یک زمانی خیر می خواهیم پا را فراتر از مذهب شیعی بگذاریم درباره ایرانیانی صحبت کنیم که شیعه نبودند و اما یک ارتباط ویژه با امام رضا داشتند یعنی خارج از ایرانیان شیعه می خواهیم صحبت کنیم و در قالب ایرانیان اهل سنت آن هم نه در قالب مردم عادی در استان خراسان یک سری از برادران و خواهران اهل سنت ما که حضور دارند این ها سالانه کاروان پیاده به سمت حرم امام رضا دارند و نسبت به امام رضا ارادت دارند. این ها در سطح مردم است.
اما می خواهیم در سطح علمای طراز اول و علمای بزرگ اهل سنت، علمایی که صاحب اثرات مختلف بودند هم به لحاظ آثار قلمی و مکتوب هم به لحاظ جایگاه اجتماعی ببینیم ارتباط این ها به عنوان یک ایرانی مسلمان غیر شیعه با امام رضا چگونه بوده است؟ وقتی آثار این ها را بررسی می کنیم می بینیم چند نمونه ارتباط با امام رضا در این ها دیده می شود. یک مسئله، مسئله بیان کرامات امام رضا است، مثلاً کتاب های می نوشتند کرامات حضرت را در آن نقل می کردند حتی زیارت حضرت می رفتند کراماتی از حضرت نقل می کردند.
یک نمونه خدمت شما بگویم کتاب شواهد النبوة، عبد الرحمن جامی یک عالم ایرانی آقای عبد الرحمن جامی در کتاب شواهد النبوة در مورد امام رضا (علیه السلام) چه نقل می کند؟ در صفحه 257 "و از ام الرضا (رضی الله عنها) روایت کنند که گفت چون به رضا حامله شدم هرگز از خود ثقل حمل نیافتم و در خواب از شکم خود آواز تسبیح و تحلیل می شنیدم. هول و هیبت بر دل من غلبه می کرد بیدار می شدم هیچ آواز نمی آمد و در زمان ولادت دست ها بر زمین نهاد و روی به آسمان کرد و لب مبارک می جنبانید چنان که کسی سخن کند و مناجات کند."
از تسبیح و تحدیث و سبحان الله و لا اله الا الله گفتن امام رضا (علیه السلام) در رحم مادر وقتی به دنیا آمدند دست هایشان را روی زمین و صورت به آسمان لب ها در حال مناجات بود، این کرامت امام رضا را این عالم اهل سنت ایرانی نقل می کند. البته موارد دیگری هم است یا این که صدای قرآن از قبر مطهر امام رضا یک عالم اهل سنت دیگری داریم این مطالبی که می خواهم عرض کنم در ذیل تاریخ بغداد، جلد 19، صفحه 139 و 140 از عالمی به نام عبد الله ابن محمد الجمّال الزوزنی. زوزن قسمت جنوبی شهر خاف گفتند است آقای عبد الله ابن محمد جمال در بعضی نقل ها حمّال داریم اهل آن جا بود می گوید من و علی ابن موسی ابن نوباء قمی با گروهی از اهل ری به نیشابور رسیدیم به علی ابن موسی قمی گفتم:
«هل لک في زیارة قبر الرضا بطوس»
می خواهید به طوس برویم قبر امام رضا را زیارت کنیم؟
«فقال: خرجنا إلی هذا الملک ونخاف أن یتصل به عدو لنا»
در این سرزمین آمدیم می ترسیم دشمن به ما برسد، اهل ری صحبت هایی کنند بگویند این ها رافضی شدند. من به او گفتم:
«فتنظرني في مکانک»
همین جا منتظر من باش گفت من نمی آیم تو برو
«وخرجتُ»
رفتم به کنار قبر امام رضا غروب رسیدم
«وأزمعت المبیت علی القبر»
گفتم این موقع شب کنار مطهر می خوابم
«فسألت إمرأة»
پرسیدم از زنی که
«حضرت من بعض سدنة القبر»
از اطرافیان قبر بود گفتم شب می شود این جا ماند؟ گفت نه، گفتم یک چراغ به من بده و به او دستور دادم
«وأمرتها باغلاق الباب»
گفتم در را ببند معلوم است مرقد مطهر امام رضا (علیه الصلاة والسلام) در آن زمان بارگاه داشته. و نیت کردم که قرآن را کنار قبر امام رضا ختم کنم
«فلما کان في بعض اللیل سمعت قرأءة»
نیمه شب بود دیدم صدای قرائت می آید گفتم نکند این خانم به غیر از من اذن داد کسی این جا بیاید
«فأتیت الباب فوجدته مغلقا»
دیدم در قفل است چراغ هم این جا است دیدم باز هم صدای صوت قرآن می آید
«فبقیت أسمع الصوت فوجدته من القبر»
دیدم این صدا از قبر می آید
«وهو یقرأ سورة مریم»
دارد سوره مریم قرائت می کند آیه
(يوْمَ نَحْشُرُ الْمُتَّقِينَ إِلَى الرَّحْمَنِ وَفْدًا * وَنَسُوقُ الْمُجْرِمِينَ إِلَى جَهَنَّمَ وِرْدًا)
در آن روز که پرهيزگاران را دسته جمعی به سوی خداوند رحمان (و پاداشهای او) محشور می کنيم... و مجرمان را (همچون شتران تشنه کامی که به سوی آبگاه می روند) به جهنم می رانيم...
سوره مریم (19): آیات 85 و 86
می گوید من قرائت این آیه را به این صورت نشنیده بودم یک جور دیگر قرائت می کرد. می گوید زمانی که به ری رسیدم سراغ ابی القاسم ابن عباس ابن فضل ابن شاذان رفتم و سوال کردم آیا کسی این طوری قرائت کرده است.
«فقال نعم النبي»
بله پیامبر این طوری قرائت می کرد
«واخرج لي قراءة (صلی الله علیه واله وسلم) فاذا هو قرأ به (علیه السلام)»
قرائت پیامبر را به من نشان داد، دیدم دقیقاً همان قرائتی است که از قبر امام رضا (علیه الصلاة والسلام) این صدا می آمد و این طوری قرائت می کردند همان قرائت پیامبر است. این یک نقل کرامتی از امام رضا در کتب اهل سنت است. راوی اهل سنت اولی ایرانی بود نفر دوم هم یک فرد ایرانی است که دارد این کرامت را نقل می کند.
باز نکته دیگر ما از ایرانیان اهل سنت داریم که ارادت شان به امام رضا (علیه الصلاة والسلام) ثابت می شود خاکساری و استقبال حضرت از نیشابور است. یعنی وقتی حضرت وارد نیشابور می شود در تاریخ آمده است ایرانیان اهل سنت حتی خاک پای اسب امام را می بوسیدند. دو تا منبع برای تان نقل می کنم کتاب الصواعق المحرقة آقای ابن حجر هیتمی مکی در صفحه 286 نقل کرده می گوید زمانی که امام رضا (علیه الصلاة والسلام) وارد نیشابور و بازارها و ... شد ابو زرعه رازی و محمد اسلم طوسی و طلبه هایشان آمدند این قدر زیاد بودند به شمارش نمی آمدند
«فتضرعا إليه»
این دو نفر آمدند محضر امام گریه کردند که حضرت را ببینند و حدیثی حضرت از آبائشان برای شان نقل کند. مطالبی می گوید تا به این جا می رسد می گوید:
«والناس بين صارخ وباك»
بعضی از مردم نعره می زدند و بعضی گریه می کردند
«ومتمرغ في التراب ومقبل لحافر بغلته»
در خاک غلت می زدند خاک پای اسب امام را می بوسیدند.
«فصاحت العلماء معاشر الناس أنصتوا فأنصتوا واستملى منه الحافظان المذكوران»
الصواعق المحرقة على أهل الرفض والضلال والزندقة؛ اسم المؤلف: أبو العباس أحمد بن محمد بن علي ابن حجر الهيثمي الوفاة: 973هـ، دار النشر: مؤسسة الرسالة - لبنان - 1417هـ - 1997م، الطبعة: الأولى، تحقيق: عبد الرحمن بن عبد الله التركي - كامل محمد الخراط، ج 2، ص 594
این دو حافظ اهل سنت حدیث از امام رضا می شنیدند و می نوشتند حدیثش را این جا ذکر کرده است. نقل دیگر در کتاب فیض القدیر مناوی، جلد 4، صفحه 489 باز همین ماجرا را آقای مناوی در این کتاب دقیقاً ذکر می کند می گوید:
«والناس قيام على طبقاتهم»
می گوید مردم با طبقات و شأنیت های گوناگون شان
«ینظرون»
نگاه می کردند
«ينظرون ما بين باك وصاخ ومتمرغ في التراب»
این ها بعضی شان گریه می کردند بعضی فریاد می زدند و بعضی ها در خاک می غلطیدند.
«ومقبل لحافر بغلته»
خاک پای اسب امام را می بوسیدند.
«وعلا الضجيج»
فيض القدير شرح الجامع الصغير؛ اسم المؤلف: عبد الرؤوف المناوي الوفاة: 1031 هـ، دار النشر: المكتبة التجارية الكبرى - مصر - 1356هـ، الطبعة: الأولى، ج 4، ص 489
فریادها بالا گرفته بود این هم یک مورد دیگر ارادت ایرانیان اهل سنت به امام رضا
مجری:
تازه این ها، آن های هستند طبق نقل های تاریخی مأمون دستور داده امام را از جاهایی که محبین و شیعیان حقیقی حضرت هستند رد نکنند از جاهایی رد کنند افرادی باشند که دشمنی خودشان با حضرت نشان بدهند.
استاد روستایی:
بله جسارت بشود اما این ایرانیان، این نوع ارتباط را با امام رضا (علیه الصلاة والسلام) رقم زدند به خاطر حضرت اولاد رسول خدا در خاک می غلطیدند. نمونه سومی که ما می توانیم به عنوان ارتباط ایرانیان از نوع اهل سنت با امام رضا ملاحظه کنیم نقل روایت امام رضا در آثارشان است. من یک جستجوی دم دستی انجام دادم والا بیش از این ها است سه - چهار روایت در کتب اهل سنت نسبت به امام رضا (علیه الصلاة والسلام) دیدم. یک روایت این که حضرت حقیقت ایمان را بیان می کند کتاب ذکر أخبار إصفهان آقای ابو نعیم اصفهانی، جلد 1، صفحه 138 روایتی را به نقل از ابو صلت هروی می آورد بعد می گوید من با آقا امام رضا بودم حضرت بر مرکبی سوار بودند وارد نیشابور شدند طلاب و علما آمدند دور حضرت را گرفتند افسار اسب حضرت را گرفتند گفتند:
«بحق آبائك الطاهرين حدثنا بحديث سمعته من أبيك»
حضرت را به حق پدران شان سوگند دادند امروز وهابیت می گویند سوگند به غیر خدا شرک است آن موقع علمای اهل سنت سوگند دادند گفتند یک حدیثی بگو بعد حضرت شروع کردند حدیث گفتن از آبائشان تا به رسول خدا رسیدند از امیر المؤمنین فرمودند:
«سألت رسول الله»
از رسول خدا شنیدم
«ما الإيمان»
ایمان چه است؟
«قال معرفة بالقلب وإقرار باللسان وعمل بالأركان»
حضرت فرمودند: شناخت قلبی، اقرار زبانی و عمل با جوارح ایمان است.
« وقال أبو علي قال لي أحمد بن حنبل إن قرأت هذا الإسناد على مجنون برئ من جنونه وما عيب هذا الحديث إلا جودة إسناده»
تاريخ أصبهان؛ اسم المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله بن مهران المهراني الأصبهاني الوفاة: 430 هـ، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1410 هـ-1990م، الطبعة: الأولى، تحقيق: سيد كسروي حسن، ج 1، ص 174
ظاهراً ابو علی نَسفی باشد می گوید احمد ابن حنبل به من گفت اگر این سندی که همه اش اهل بیت هستند را بر مجنون قرائت بکنی او خوب می شود و شفا می گیرد این سند هیچ ایرادی ندارد این قدر عالی است.
همین روایت در سنن ابن ماجه هم آمده است. سنن ابن ماجه یکی از کتاب های شش گانه اهل سنت است صفحه 53 اصل سند شروع می شود تا صفحه 54 که آن روایت را این جا ذکر می کند. البته این جا نمی گوید احمد حنبل این حرف را زده است می گوید ابا صلت گفت اگر این سند را بر مجنون قرائت بکنی او خوب خواهد شد.
باز حدیث دیگر، حدیث سلسلة الذهب البته به روایت اهل سنت در بعضی از نقل ها داریم:
«وَلَايَةُ عَلِيِّ بْنِ أَبِي طَالِبٍ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ نَارِي»
الأمالي (للصدوق)؛ ابن بابويه، محمد بن على، محقق/ مصحح: ندارد. ناشر: كتابچى، ص235
در بعضی از نقل ها است
«لَا إِلَهَ إِلَّا اللَّهُ حِصْنِي فَمَنْ دَخَلَ حِصْنِي أَمِنَ مِنْ عَذَابِي قَالَ فَلَمَّا مَرَّتِ الرَّاحِلَةُ نَادَانَا بِشُرُوطِهَا وَ أَنَا مِنْ شُرُوطِهَا.»
عيون أخبار الرضا (عليه السلام)؛ نویسنده: ابن بابويه، محمد بن على، مصحح: لا جوردی، مهدی، ناشر: نشر جهان، ج2، ص135
اما در نقل اهل سنت «کلمةُ لا اله الا الله» را گفتند هم آقای ابو نعیم و هم آقای ابن حجر هیتمی و دیگران نقل کردند به خاطر این که به پایان برنامه نزدیک شدیم عبارت ابو نعیم را فقط قرائت می کنم. این جا ابو نعیم اصفهانی، جلد 3 روایت را به نقل از ابو صلت هروی می آورد. عبارتی را نقل می کند که امام رضا (علیه الصلاة والسلام) این گونه فرمودند خداوند عز وجل فرمود:
«قال الله عز وجل إني أنا الله لا إله إلا أنا فاعبدوني من جاءني منكم بشهادة أن لا إله الله بالاخلاص دخل في حصني ومن دخل في حصني أمن من عذابي هذا حديث ثابت مشهور بهذاالإسناد من رواية الطاهرين عن آبائهم الطيبين»
حلية الأولياء وطبقات الأصفياء؛ اسم المؤلف: أبو نعيم أحمد بن عبد الله الأصبهاني الوفاة: 430، دار النشر: دار الكتاب العربي - بيروت - 1405، الطبعة: الرابعة، ج3، صٌ192
ایشان می گوید این سند حدیثی ثابت و مشهور است. حدیث سوم فوائد زیارت امام رضا است حاکم نیشابوری در تاریخ نیشابور نقل می کند می گوید حضرت رضا (علیه الصلاة والسلام) نکته ای را فرمودند و آن نکته چه بود؟ این بود هر کسی به زیارت من بیاید روز قیامت در سه موطن به فریادش می رسم یک: زمانی که نامه اعمال را به دست چپ و راست می دهند و زمان پل صراط و زمان حساب و کتاب و میزان. این سه روایت از امام رضا در کتب اهل سنت
آخرین نکته بحث تکریم قبر امام رضا است یک نمونه اش از ابن خزیمه ثابت شده است ابن خزیمه از علمای نیشابور بود ابن حجر عسقلانی در تهذیب التهذیب نقل می کند آقای ابی علی ثقفی با ابن خزیمه و گروهی از اساتید علمای اهل سنت برای زیارت قبر امام رضا می روند راوی محمد ابن مؤمل می گوید:
«فرأيت من تعظيمه يعني بن خزيمة لتلك البقعة وتواضعه لها وتضرعه عندها ما تحيرنا»
تهذيب التهذيب؛ اسم المؤلف: أحمد بن علي بن حجر أبو الفضل العسقلاني الشافعي الوفاة: 852، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1404 - 1984، الطبعة: الأولى، ج 7، ص 339
این قدر ایشان تواضع و تضرع کرد ما متحیر شدیم با این که ابن خزیمه یک عالم طراز اول روزگار خودش بود. غیر از این روایت دیگری از علمای اهل سنت درباره تعظیم قبر امام رضا داریم نه این که بگوییم روایت به معنای حدیث منظورم یک گفتار دیگری و آن گفتار چه است؟ گفتار این است که در چند منبع اهل سنت آمده است قبر امام رضا (علیه الصلاة والسلام) ولی نعمت طوس برای مردم طوس است. در کتاب های متعدد التذکرة الحمدونیة، جلد 5، صفحه 138 می گوید:
«وكان سبب نعمته بعد الله»
التذكرة الحمدونية؛ اسم المؤلف: ابن حمدون محمد بن الحسن بن محمد بن علي الوفاة: 608هـ، دار النشر: دار صادر - بيروت/لبنان - 1996م، الطبعة: الأولى، تحقيق: إحسان عباس، بكر عباس، ج 5، ص 138
این جا بحث می کند قبر امام رضا کنار قبر هارون بود «وكان سبب نعمته بعد الله»، قبر امام رضا بعد از خداوند سبب نعمت و رحمت الهی بر طوس است.
در کتاب بغیة الطلب فی تاریخ حلب، جلد 7، صفحه 3508 می گوید:
«قال العباس والقبران اللذان ذكرهما بطرس قبر هارون والآخر قبر الرضا علي بن موسى فوالله ما كافأه وكان سبب نعمته بعد الله عز وجل»
بغية الطلب في تاريخ حلب؛ اسم المؤلف: كمال الدين عمر بن أحمد بن أبي جرادة الوفاة: 660، دار النشر: دار الفكر، تحقيق: د. سهيل زكار، ج7، ص3508
می گوید دیگری قبر امام رضا است و این قبر امام رضا بعد از خداوند سبب نعمت مردم طوس است این عبارتی که ایشان دارد در کتاب تاریخ مدینه دمشق، جلد 17 این مسئله آمده است:
«قال العباس والقبران اللذان ذكرهما بطوس قبر هارون والآخر قبر الرضا علي بن موسى فوالله ما كافأه وكان سبب نعمته بعد الله عز وجل»
تاريخ مدينة دمشق وذكر فضلها وتسمية من حلها من الأماثل؛ اسم المؤلف: أبي القاسم علي بن الحسن إبن هبة الله بن عبد الله الشافعي الوفاة: 571، دار النشر: دار الفكر - بيروت - 1995، تحقيق: محب الدين أبي سعيد عمر بن غرامة العمري، ج17، ص261
دو قبر در طوس وجود دارد قبر امام رضا سبب نعمت است این نوع رفتار ایرانیان با امام رضا است که شایسته دیدم در این روز عزیز عرض کنم.
مجری:
بسیار عالی و مناسبت، مناسبت عالی ان شاء الله که زیارت شان در دنیا، شفاعت شان در آخرت قبل از آخرت آن سه موعد ان شاء الله حضرت بر بالین ما حاضر بشوند و ان شاءالله آن لحظات شیرین ببینیم. تشکر می کنم خیلی از محضرتان استفاده کردیم، همچنین تشکر می کنم از همه شما بینندگان عزیز و ارجمند که تا انتهای برنامه کاوش امشب هم همراه ما بودید ان شاءالله موفق و مؤید و منصور باشید تا دیدار آینده خدا نگهدار!