شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
کلمه طیبه حجت الاسلام یزدانی

قسمت سی و سوم برنامه کلمه طیبه با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین یزدانی


 
 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 30 فروردین 1400

مجری:

اَعُوذُ بِاالله مِنُ الشَّیّطانِ الرَّجِیّم بِسّمِ الله الرَّحمنِ الرَّحِیّم الْحَمْدُ لِلَّهِ رَبِّ الْعَالَمِينَ وَ صَلَّی اللَّهُ عَلَی مُحَمَّدٍ آلِهِ الطَّاهِرِینَ

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر(عج)، امیدوار هستم که إن شاءالله تا این لحظه از ماه مبارک رمضان توانسته باشیم درک کرده باشیم این ایام را، درک کرده باشیم این مهمانی را و بتوانیم مهمان با معرفتی برای میزبان خودمان بوده باشیم إن شاءالله، طبق روال دوشنبه‌شب‌ها این افتخار را داریم در محضرشما باشیم تقدیم بکنیم به نگاه مهربان شما بینندگان عزیز برنامه کلمه طیبه را برنامه ای که این افتخار را داریم از محضر استاد حضرت حجت الاسلام و المسلمین دکتر یزدانی إن شاءالله بهره‌مند بشویم، ابتداً سلام و عرض ادبی داشته باشیم محضرشان، بعد از آن إن شاءالله برویم سراغ جریان برنامه، عرض سلام دارم خدمت تان، در خدمت تان هستیم.

استاد یزدانی:

سلام علیکم و رحمة الله

اَعُوذُبِاللّه مِنَ الشَّیّطانِ الَّعِینِ الرَّجِیمّ  بِسّمِ اللّهِ الرَّحّمنِ الرَّحِیمّ الحمد لله الذي اظهر الوجود ومنه بدأ کل حمد وإليه يعود و الصلاة والسلام علي شاهد و المشهود لکل موجود محمد المحمود وعلي آله آل الله الودود خلفاء الله علي عالم الغيب و الشهود سيما الحجة بن الحسن المهدي المنتظر الموعود.

سلام و عرض ادب دارم خدمت حضرتعالی و خدمت همه بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولیعصر و امیدوار هستم که خداوند طاعات و عبادات همۀ مسلمانان و همۀ شیعیان امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب(ع) را قبول کند و إن شاءالله امیدوار هستیم که بینندگان عزیز ما را هم از دعای خیرشان فراموش نکنند که به شدت نیازمند دعای همه شما بینندگان عزیز هستیم.

مجری:

هم‌چنین حضرتعالی هم حتماً در مناجات ها و دعاها بنده و سایر بینندگان را از دعای خیرتان محروم نکنید، با روال برنامه آشنایی دارید همۀ بینندگان و بدون مقدمه برویم سراغ پخش کلیپ ها، بر می گردیم إن شاءالله بعد از اینکه کلیپ 130 را با هم دیدیم به نقد آن می  نشینیم.

کلیپ شماره 130:

احمد الکاتب:

چنین بود که امام کاظم به او نامه نوشت و او را بر حذر داشت و به تسلیم شدن به خلیفه عباسی و طلب امان از او فراخواند، می خوانم از نامه  اش:

اکنون به تو گوشزد می کنم از مخالفت با خلیفه بترس و سعی کن فرمانبردار و مطیع او باشی و برای خود از او امان بگیری قبل از اینکه به چنگال او اسیر شوی و گردنت به دام بیفتد؛ آن وقت از هر طرف که راه نفس کشیدن برای خود بجویی نخواهی یافت، مگر اینکه خداوند به فضل و لطف خویش بر تو منت نهد و خلیفه که الله او را باقی نگهدارد بر تو رحم کند و امان دهد و بخشش نماید به واسطه  ای حفظ احترام خویشاوندی که با پیغمبر داری و سلام بر کسی که از حق پیروی کند.

این نامه در کتاب کافی در الکلینی، کتاب الکافی کتاب الحجه، باب من ادعی الإمامة و لیس لها بأهل، حدیث 19، این نامه در کافی هست.

عقیل هاشمی:

استاد احمد این حدیث این نامه خیلی نامۀ می توانیم بگوییم خطرناکی است و حساسی است یعنی امام موسی کاظم یکی از مبلغین هارون الرشید و دستگاه عباسی هست اینجا و امام یحیی را نهی می کند از مخالفت با دستگاه بنی عباس خلیفه بنی عباس هارون الرشید، بر خلاف مواردی که نشان داده می شود و می گویند که هارون الرشید امام موسی کاظم را زندانی کرده بود، به او شکنجه می داد، او را ترور کرد خلیفه عباسی در یک کلام، اما اینجا می بینیم که امام موسی کاظم توصیه می کند به اطاعت از هارون الرشید خلیفه عباسی، این علمای امروز شیعه این را قبول ندارند در حالی که حدیث در کتاب کافی کلینی آمده.

احمد الکاتب:

بله یعنی تاریخ ائمه را بحث و بررسی نکردند یعنی فقط هر کسی می آید یک طوری مثلاً تاریخ را قرائت می کند و می گوید مثلاً ائمه ضد خلفای عباسی بودند، درست است هارون الرشید امام کاظم را زندان کرد و در زندان فوت کرد امام موسی کاظم، اما این به یعنی در واقع مثلاً یک اشاعه ی چیزی مثلاً حرفی زدند باور کرد هارون الرشید.

مجری:

بله این هم از این لژیونر اینها و احمد الکاتبی که بارها و بارها از او صحبت کردند در ابتداء، یک سری اوصاف و القاب عجیب غریبی به او دادند بعد از اینکه دیگر یک مقدار خودش را وارد گود کردند دیدند که نه، این‌قدر هم اولاً با اینها ممکن است همراه نشود آن چیزی که اینها می خواهد را برآورده نکند، از طرف دیگر خودش هم حالا در جلسات قبل هم دیدیم همچین علمیت خاصی نداشت که الآن اینجاها این آقای هاشمی تلاش کرد بگوید که در زندان نبوده، این آقای احمد الکاتب آمد گفت که اینکه واضح است در زندان بوده حضرت امام موسی کاظم (ع)، حالا صحبت اصلی که الآن بنا شد و بالاخره اینها بیان کردند این بود که آیا امام موسی کاظم (ع) حالا طبق تعبیر اینها از این روایت کافی بر می آید که مبلغ و مروج مکتب هارون الرشید بوده؟

استاد یزدانی:

ایشان یک روایتی را از کتاب شریف کافی خوانده؛ دارد کتاب خودش را یعنی صفحه کتاب خودش را آقای احمد الکاتب می خواند، می خواست از این روایت استفاده کند که بین امام کاظم (ع) و هارون الرشید رابطه خوبی بوده در حدی که، هاشمی آمد گفت که مبلغ هارون الرشید بوده ، پس چرا شما شیعه  ها تاریخ وفات ائمۀتان را نمی خوانید می  گویید بین آنها نزاع بوده اختلاف بوده و از این مسائل.

من اول روایت را خدمتتان نشان بدهم؛ در کتاب شریف کافی، ایشان آدرسی که داد اشتباه بود، «اصول کافی» جلد اول، صفحه شماره 228، همان حدیث 19 هست ولی از یک باب دیگر، ایشان باب را اشتباه گفته بود.

«وَ بِهَذَا اَلْإِسْنَادِ عَنْ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ إِبْرَاهِيمَ اَلْجَعْفَرِيِّ»

اصول کافی، ج 1، ص 228، حدیث 19

با این سند، حالا خدمت تان می گویم سند صحیح هست یا ضعیف، که آقای یحیی بن عبدالله بن حسن که از نوادگان حضرت امام مجتبی (ع) هست نامه  ای به امام موسی بن جعفر(ع) می نویسد و در این نامه جسارت های هم به امام می کند که حالا امام را توصیه می کند و حرف های عجیب و غریبی می زند که حالا خیلی دوست ندارم حرف های ایشان را خدمت تان بخوانم، بعد امام در جواب ایشان جواب می دهد:

«فَكَتَبَ إِلَيْهِ أَبُو اَلْحَسَنِ مُوسَى بْنُ جَعْفَرٍ»

امام موسی بن جعفر جواب می دهد

«مِنْ مُوسَى بْنِ أَبِي عَبْدِ اَللَّهِ جَعْفَرٍ وَ عَلِيٍّ »

از امام موسی بن جعفر (موسی پسر أبی عبدالله الجعفر) و علی

هم پسر جعفر هم پسر امیرالمؤمنین علی بن أبی طالب، حالا بعضی ها گفتند موسی بن أبی عبدالله جعفر و علی بن موسی، می خواست برادرش را هم در این نامه شریک کند دو نفری.

«مُشْتَرِكَيْنِ فِي اَلتَّذَلُّلِ لِلَّهِ وَ طَاعَتِهِ إِلَى يَحْيَى بْنِ عَبْدِ اَللَّهِ بْنِ حَسَنٍ أَمَّا بَعْدُ فَإِنِّي أُحَذِّرُكَ اَللَّهَ وَ نَفْسِي»

و اینها که خیلی مورد بحث ما نیست، تا آنجای که امام می فرماید:

«أُحَذِّرُكَ مَعْصِيَةَ اَلْخَلِيفَةِ»

من تو را منع می کنم یعنی می ترسانم تو را که با خلیفه مخالفت کنی معصیت دستور خلیفه را بکنی

«وَ أَحُثُّكَ عَلَى بِرِّهِ وَ طَاعَتِهِ»

تو را تشویق می کنم که از او اطاعت کنی با او خوب باشی

«وَ أَنْ تَطْلُبَ لِنَفْسِكَ أَمَاناً»

ببینید این تیکه  هایش را ایشان دقت نمی کند

«وَ أَنْ تَطْلُبَ لِنَفْسِكَ أَمَاناً قَبْلَ أَنْ تَأْخُذَكَ اَلْأَظْفَارُ وَ يَلْزَمَكَ اَلْخِنَاقُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ»

مواظب جان خودت باش قبل از اینکه جنگال های خلیفه تو را بگیرد و گلوی تو را بگیرد

«وَ يَلْزَمَكَ اَلْخِنَاقُ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ»

«فَتَرَوَّحَ إِلَى اَلنَّفَسِ مِنْ كُلِّ مَكَانٍ وَ لاَ تَجِدُهُ حَتَّى يَمُنَّ اَللَّهُ عَلَيْكَ بِمَنِّهِ وَ فَضْلِهِ وَ رِقَّةِ اَلْخَلِيفَةِ أَبْقَاهُ اَللَّهُ فَيُؤْمِنَكَ وَ يَرْحَمَكَ وَ يَحْفَظَ فِيكَ أَرْحَامَ رَسُولِ اَللَّهِ»

خلاصه بحث است که امام توصیه می کند به آقای یحیی بن عبدالله بن حسن که قصد قیام علیه هارون الرشید را داشت، امام به او توصیه می کند که حواست جمع باشد ضرورتی ندارد در این دوران شما قیام کنی، خودت کشته می شوی، چنگال های خلیفه منتظر است کوچک ترین حرکتی بکنی تا تو را بکشد، پا روی گردن تو خواهد گذاشت دیگر دنبال یک مکان برای فرار می گردی که جان خودت را حفظ کنی، همچین کاری نکن، بعد امام به او می گوید که مبادا با خلیفه دشمنی کنی، از این جملات اینها استفاده می کنند که امام مبلغ هارون الرشید بوده؛ عقل اگر وهابی جماعت داشت به این استدلال می کرد؟ امام به او می گوید که خلیفۀ ظالم خلیفۀ جائر بدکار می خواهد تو را بکشد دنبال کوچکترین حرکت هست که گردن تو را بزند، پا بگذارد روی گردنت، شمشیر بگذارد روی گردنت، تو حواست باشد در چنین موقعیتی مبادا قیام کنی، جانت را حفظ کن، در این زمان لازم است تقیه، و بعد جالب است در ادامه روایت جعفری همان راوی روایت هست می گوید:

«فَبَلَغَنِي أَنَّ كِتَابَ مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ عَلَيْهِمَا اَلسَّلاَمُ وَقَعَ فِي يَدَيْ هَارُونَ»

نامه به دست هارون رسید، افتاد به دست هارون

 نامه امام موسی بن جعفر که نوشته بود به یحیی بن عبدالله بن حسن بن حسن به دست هارون الرشید رسید، چون مردم

«اَلنَّاسُ يَحْمِلُونِّي عَلَى مُوسَى بْنِ جَعْفَرٍ وَ هُوَ بَرِيءٌ مِمَّا يُرْمَى بِهِ»

مردم خیلی علیه موسی بن جعفر حرف می زدند شایعه زیاد بود که امام دنبال حکومت است دنبال ریاست است می خواهد سرنگون کند و از این مسائل، این نامه که به دست هارون الرشید رسید متن را خواند فهمید که نه اینطوری نیست، امام می دانست که این نامه به دست هارون الرشید می رسد به این خاطر هم می خواست جان خودش را حفظ کند هم می خواست جان یحی بن حسن را حفظ کند، متأسفانه در تاریخ حسنی ها سادات حسنی به بحث تقیه عمل نکردند، تقیه سپر شیعه بوده در طول تاریخ، بهترین سپر شیعه در طول تاریخ همین تقیه بوده، جان شان را ائمه ما حفظ کردند، شیعیان جان شان را حفظ کردند که الآن به دست ما رسیده، اگر حسینی  ها سادات حسینی هم مثل حسنی  ها رفتار می کردند الآن این همه سید این همه شیعه نداشتیم، متأسفانه آنها رعایت نکردند قیام کردند، از این طرف هم البته زید قیام کرد، از آن طرف خیلی هایشان قیام کردند همه کشته شدند همراه خودشان صدها نفر بلکه هزاران نفر شیعه را کشتند و این خیلی خسارت بزرگی بود به شیعه، این را امام از باب تقیه می گوید بعد اینها می گویند نه امام مبلغ بوده، حالا از نظر سندی که روایت ضعیف است در کتاب «مرآة العقول» علامه مجلسی جلد چهار صفحه شماره 158 خود علامه مجلسی می گوید:

«الحدیث التاسع عشر ضعیف»

سند حدیث ضعیف است

مرآة العقول، علامه مجلسی، ج 4، ص 158

حالا مفصل درباره سندش هم صحبت می کند که من تو را

«اُحَضِرکَ معصیة الخلیفة»

حالا این خلیفه چه کسی است؟ باز اینجا بحث است دیگر که خلیفه آیا خلیفه جور هست که از باب تقیه گفته باشد یا خلیفه حق یعنی امام موسی بن جعفر هست که واقعاً و توریة گفته امام، امام اینجا تقیه کرده یا توریه کرده، اینها دوتا بحث مختلف است؛ اگر تقیه کرده باشد منظورشان هارون الرشید است واقعاً باید آنها حفظ می کردند جان  شان را که حفظ نکردند بسیار از سادات حسنی، نصف سادات را حالا نصف کردند آنهای که تقیه نکردند، یا توریه کرده امام منظورش از خلیفه خودشان بوده که از من اطاعت کن الآن نباید قیام کنی، بله

«مع أنه یجب طاعة خلفاء الجور عند التقیه»

زمان تقیه واجب است اطاعت از خلفای جور

«لحفظ النفس»

«إنما کتب علیه السلام ذلک لعلمه بأنه سیقع فی ید الملعون دفعاً لضرره عن نفسه وعشیرته وشیعته»

امام می دانست که این نامه بالاخره به دست هارون الرشید می رسد برای اینکه خودش را شیعیانش را و قبیله اش را از شر هارون الرشید ملعون حفظ کند از باب تقیه این نامه را نوشته.

آن وقت اینها می گویند امام مبلغ هارون الرشید بوده.

مجری:

چقدر زیبا هم با این زیرکانه و با این هوش؛ یعنی اصلاً قابل بیان نیست که با همین یک نامه  ای که الآن مستمسک اینها شده حضرت تمامی نقشه  های آنها را نقش بر آب کردند و اتفاقاً باعث شد که برعکس آن چیزی که هدف شان بود به همان برسند.

استاد یزدانی:

ما از این نمونه  ها زیاد داشتیم در عصر امام موسی بن جعفر، مثلاً علی بن یقطین دیگر روایتش را همه شیعیان بارها و بارها شنیدند که امام به او نامه می نویسد که از امروز باید مثل اهل سنت وضو بگیری، علی بن یقطین شیعیه امام موسی بن جعفر است یقین دارد به امامت الهی ایشان و کاملاً دستور را رعایت می کند تا این مدتی که نامه دوم امام می رسد واقعاً مثل اهل سنت وضو می گرید، علی بن یقطین وزیر هست در دربار هارون، همه کاره درباره هارون هست، نفوسی امام موسی بن جعفر هست در آنجا برای اینکه به هر حال حق و حقوق شیعیان را حفظ کند، این مدت علی بن یقطین مثل اهل سنت وضو می گیرد در همان زمانی که شایعه می کنند علی بن یقطین شیعه است، پشت سرش حرف می زنند، می روند پیش هارون الرشید که این شیعه هست و از این مسائل، و هارون الرشید یک روز در یک اتاقی مخفی می شود و یواشکی نگاه می  کند این چطوری وضو می گرید، در جای که خودش تنها هست چطوری وضو می گیرد، در خانۀ خودش علی بن یقطین تنها است وضو می گیرد مثل اهل سنت، بعد هارون الرشید یقین می کند که این حرف های که درباره او زدند دروغ است کاملاً، تهمت است و بعد از مدتی باز دوباره امام موسی بن جعفرنامه می نویسد که دیگر از امروز به بعد تو مثل شیعیان وضو بگیر، از این مسائل زیاد داشتیم، از آن طرف برای صفوان جمال؛ این هم روایتش مشهور است که صفوان جمال شتر زیاد داشته صفوان بن یحیی از بزرگان تاریخ شیعه است، شتر زیاد داشته به هارون الرشید مدتی کاریه می دهد اینها را، بعد امام نامه می نویسد برایش که برای چه کرایه دادی به هارون الرشید به همچین ظالمی شترهای خودت را؟ بحث سر این هست که می گوید اگر صفوان جمال کرایه داده شترهایش را به هارون الرشید، منتظر هست برگردد دیگر، منتظر است زنده باشد برگردد تا وقتی برگشت حق و حقوق صفوان را بدهد، همین اندازه منتظر ماندن امید بستن به اینکه زنده باشد هارون الرشید هم برای شیعه جایز نیست، پس نمی شود به امام موسی بن جعفر از این تهمت  ها زد، امام هرگز با هارون الرشید رابطه خوبی نداشت، شهید کرده.

حالا من یکی دوتا تقیه خدمت تان بخوانم روایاتی که جالب هست، خیلی دیگر من چون مستند زیاد گفتیم در این زمینه  ها، فقط یکی دوتا مستند خدمت تان بگویم، آن هم از وهابی ها می گویم این روایت در کتاب های اهل سنت درصدها کتاب، من سرچ زدم یعنی صدها کتاب از کتاب های اهل سنت این روایت را آورده بودند؛ «المطلب الحمید فی بیان مقاصد التوحید» نویسنده آن نواده محمد بن عبدالوهاب، رفتم عامدانه از این کتاب آوردم که وهابی های امروز دیگر بهانه نداشته باشند، نویسنده آن عالِم ربانی مجدد ثانی شیخ عبدالرحمن بن حسن بن امام شیخ محمد بن عبدالوهاب، در دار الهدایه ریاض هم چاپ شده، چاپ اول، چاپ 1411، صفحه شماره 224، سر این آیه:

«من کفر باالله من بعد إیمانه الا من اکره وقلبه مطمئین بالایمان»

المطلب الحمید فی بیان مقاصد التوحید، عالِم ربانی مجدد ثانی شیخ عبدالرحمن بن حسن بن امام شیخ محمد بن عبدالوهاب، چاپ دار الهدایه ریاض، چاپ اول، چاپ 1411،، ص 224

آیه قرآن کریم هست صریح است واضح است روشن است که کسی حق ندارد کفر بگوید کسی حق ندارد بعد از اینکه مؤمن شد دیگر حرف کفر آمیز بزند ، چرا؟ خب کفر است جایز نیست، این عام استثنا دارد،

«إلّا من اکره و قلبه مطمئن بالإیمان»

کسی مجبور بشود، در حالی که قلبش مطمئن به ایمان باشد

می تواند حتی کفر آمیز حرف بزند، خب این آیه درباره چه کسی نازل شده؟ ایشان می گوید:

«فآیه نزلت فی شأن عمار بن یاسر»

آیه درباره عمار بن یاسر  نازل شد

«لما عذبه مشرک مکه و حبسوه فی بئر میمون و أکرهوه علی کلمة الکفر فقالها»

گرفته بودند عمار بن یاسر را در چاه زندانی کرده بودند، او را مجبور کردند که حرف کفر آمیز بگوید

«فقالها تخلصاً من عذابهم»

عمار یاسر تحمل نداشت، پدرش مادرش تحمل کردند البته شهید شدند، ایشان نه مجبور شد فشار آمد آن کلمه  ای را که آنها می خواستند گفت تا از شر اینها راحت بشود، بعد آمد از پیغمبر سؤال کرد که من چی شد من مجبور شدم این حرف را بزنم، حکمش چیست الآن؟

«فقال فإن عادوا فعد»

اگر باز هم تو را مجبور کردند کفر آمیز حرف بزنی باز هم حرف کفر آمیز بزن

اشکال ندارد، بعد این آیه قرآن کریم نازل شد  

«إِلَّا مَنْ أُكْرِهَ وَ قَلْبُهُ مُطْمَئِنٌّ بِالْإِيمانِ»

خب الآن مثل این وهابی ها حرف می زنیم، می نشینیم جای این وهابی ها می گوییم پیغمبر مبلغ مشرکین قریش بود، العیاذ بالله، چون دیگر اینجا دستور داد به عمار یاسر برو کفر بگو، امام کاظم (ع) به یحی بن حسن گفت اطاعت کن از هارون الرشید، اینجا هم پیغمبر به عمار یاسر می گوید اطاعت کن از مشرکین اگر مشرکین  از تو درخواست کرد که کفر بگو، کفر بگو،

«فإن عادوا فعد»

آیا می توانیم بگوییم اینجا پیامبر مبلغ شرک بوده مبلغ کفر بوده، خب یک خورده آدم قبل از اینکه استدلال می کند فکر هم بکند، همینطور حرف از دهن آدم دربیاید که درست نیست، بحث تقیه زیاد است من مستندات تقیه را اگر بخواهم وارد بشود بیش از این است ، دیگر فکر نمی کنم دیگر فرصت بشود به کلیپ های دیگر برسیم.

مجری:

سلامت باشید، فقط یک نکته  ای، آن سندی را که نمایش دادید عزیزان هم دیدند اگر ممکن است یک بار دیگر همان سند کافی را نشان دادید اگر مشخص هست یک کلمه  ای اینجا بود من احساس کردم رنگش هم فرق می کرد «ابقاه الله» کأنه حضرت، بالاخره درست است در این کلیپی که پخش شد اینها حواسشان نبود، از هر حشیشی استفاده می کنند اینها، اینجا اگر ما خودمان را بگذاریم جای آن وهابی که آنجا داشت این استدلالات را می چید حضرت دعا کردند برای هارون الرشید؟

استاد یزدانی:

دعا کردند برای بقایش؛ یعنی می خواهی بگویی که چون امام کاظم دعا کرده برای بقایش این مشکل دارد

مجری:

بله خب یک قسمت که بحث تقیه و اینها مطرح می شود آن سر جای خودش که جانت را حفظ بکنم، اما این دعا کردن چیست؟

استاد یزدانی:

بحث اینکه دعا کردن برای غیر شیعه جایز هست یا نیست، برای غیر مسلمان حتی جایز هست یا نیست، خب بحث است من اگر یک دوتا مستند پیدا کنم در این زمینه، از همین کتاب شریف کافی، جلد2، صفحه 359، رواتی که سندش هم صحیح است،

«علی بن ابراهیم عن أبیه عن ابن أبی عمیر عن عبد الرحمن بن حجاج»

الکافی، ج 2، ص 359

سند کاملاً صحیح است،

«قلت لأبی الحسن الموسی»

دیگر روایت امروز همه  اش از امام کاظم (ع) هست، می گوید از امام کاظم (ع) سؤال کردم

«أرأیت إنحتجت إلی متطیب و هو نصرانی اسلم علیه و أعو له»

می گوید من گاهی نیاز پیدا می کنم به یک طبیب نصرانی، به او سلام بکنم برایش دعا بکنم یا نکنم؟

«قال نعم»

اشکال ندارد،

«إنه لاینعفه دعاؤک»

دعای تو در حق او هیچ نفعی ندارد

اینجا هم که امام کاظم (ع) می گوید:

«الخلیفة ابقاه الله»

به این معنا نیست که دعا کرده و تأثیر دارد این دعا، دعای شیعه برای غیر شیعه هیچ تأثیری ندارد، روایت هم سندش صحیح است، این یک روایت، من روایت دیگر هم خدمت تان عرض کنم، بحث ترحم و ترضی را اگر،

مجری:

چه جالب پس از این لحاظ که نفعی ندارد برای او اما برای خود حضرت امام موسی بن جعفر نفع دارد و آن این است که هارون الرشید بعدش دید که دعا کرده برای او

استاد یزدانی:

تقیه بود دیگر از باب تقیه دعا کردن حتی برای حاکم اشکالی ندارد، روایت دیگر در کتاب شریف سلیم بن قیس هلالی است، که مشهور شده به اسرار آل محمد، خیلی از علمای شیعه تمام روایاتش را صحیح می دانند که حق هم همین است، تحقیق آقای محمد باقر انصاری زنجانی، که اولین کتاب اعتقادی و تاریخی شیعه است، که با سندهای صحیحی به دست ما رسیده، بحث در این روایت زیاد است یک نامه نگاری هایی بین امیرالمؤمنین علی ابن ابی طالب (ع) و معاویة بن ابی سفیان شده، در این جا، بحث های دیگرش را من خیلی کاری ندارم همین بحث ترحم و ترضی را خدمت شما نشان بدهم، نامه معاویه به امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب می نویسد

«و أمّا الثانیه»

مطلب دوم

«أنبأتنی عیونی»

جاسوس های من به من خبر دادند

نامه نوشتند به من از طرفداران عثمان، از آنهایی که همراه تو می  جنگند، که

«أنک تظهر ولایة ابی بکر و عمر و تترحم علیهما»

جاسوس های من خبر دادند تو وقتی نام ابوبکر و عمر می آید و بحث آنها می آید رحمت می فرستی بر ابوبکر و عمر،

اما به عثمان که می رسد نمی کنی

«و لا تترحم علیه و لا تلعنه»

نه بر او رحمت می فرستی و نه او را لعن می کنی

این چه کاری است؟ ادامه روایت را نمی خوانم کسی ناراحت نشود، بعد این مطلب را می نویسد و نامه را می دهد دست ابو هریره و ابودردا که به امیرالمؤمنین برسانند وقتی اینها می  آیند پیش امیرالمؤمنین و آن خبر را می رسانند وقتی برمی‌گردند پیش معاویه،معاویه از این دو نفر سؤال می کند

«فما رد علیکما فی ترحمه علی ابی بکر و عمر و کفه عن الترحم علی عثمان و براءته منه فی السر»

چه بود جواب امیرالمؤمنین که به ابوبکر و عمر که می رسد ترحم می کند رحمت می فرستد به عثمان که می رسد نمی کند این کار را

و در جلسات خصوصی اتفاق دیگری می  افتد،

«قالا»

هردو شهادت دادند

«قالا بلی قد ترحم علی ابی بکر و عمر و عثمان عندنا و نحن نسمع»

جلوی روی ما امیرالمؤمنین هم به ابوبکر ترحم فرستاد هم به عمر هم به عثمان ما هم می شنیدیم

حالا وقتی این خبر به گوش معاویه رسید، دوباره نامه نوشت این نامه خیلی طولانی است مفصل است، در صفحه 301، معاویه جواب می دهد می گوید من شنیدم،

«و قد بلغنی ترحمک علیهم و اسغفارک لهم»

من شنیدم که تو فلانی و فلانی را رحمت می فرستی برای آنها استغفار می کنی

این استدلال می کند این از روی تقیه است اگر تقیه است فلان است، تا به هر حال استدلال‌های عجیب و غریبی که معاویه می کند و امیرالمؤمنین چنان تو دهنی می زند که آدم لذت می برد این نامه را بخواند، حالا من بعضی از بحث هایش را نمی خوانم به خاطر اینکه ممکن است بعضی ها ناراحت بشوند، امیرالمؤمنین در بخشی از این نامه جواب می دهد، خیلی واقعاً صریح و واضح است، چقدر امیرالمؤمنین مظلوم بوده و چقدر جملات زیبا است،

«و لعمری یا معاویة لو ترحمت علیک و علی طلحة و الزبیر»

اگر من بر توی معاویه یا بر طلحه و زبیر ترحم بفرستم بگویم معاویه رحمة الله علیه یا طلحه و زبیری که به دست امیرالمؤمنین در جنگ با امیرالمؤمنین کشته شدند اینها، خب مشخص است تکلیف  شان، اگر من نام طلحه و زبیر را بیاورم و ترحم بفرستم برای آنها طلب استغفار کنم بر این نیست که باطلی را حق جلوه بدهم، نه اینطوری نیست،

«ما کان ترحمی علیکم و استغفاری لکم لیحق باطلاً بل یجعل الله ترحمی علیکم و اسغفار لکم لعنة و عذاباً»

من ترحم می فرستم ولی خب خداوند این رحمتی را که من می فرستم بر توی معاویه خداوند این را لعنت قرار می دهد به جایش،

خب از این مسائل اینها زیاد دارند، بنابراین از این روایت استفاده می شود که ترحم فرستادن به آنها اشکال ندارد، گاهی لازم می شود از باب تقیه آدم به بعضی ها ترحم بفرستد یا به هارون الرشید بگوید ابقاه الله، به معاویه برسد بگوید رحمة الله علیه، مشکلی ندارد، اما خدا چکار می کند؟ آیا این رحمت برایشان نفع دارد، مثل آن نصرانی؟ نه نفعی ندارد،

«بل یجعل الله ترحمی علیکم و استغفاری لکم لعنة و عذاباً»

این برعکس می شود؛ خب اینها برعکسش را دارند سرهمی قضیه پیغمبر نفرین می کند، روایت در صحیح مسلم است، معاویه را نفرین می‌کند اینها می گویند نفرینش تبدیل به رحمت می شود، خب ما برعکسش را می گوییم، حالا نه شما برآن خلافش دلیل دارید، و این بحث هم که درش هست

مجری:

بله آیه قرآن حتی «سَوَاءٌ عَلَيْهِمْ أَسْتَغْفَرْتَ لَهُمْ أَمْ لَمْ تَسْتَغْفِرْ لَهُمْ لَن يَغْفِرَ اللَّهُ لَهُمْ»    

استاد یزدانی:

بله دقیقاً همین است احسنت بر شما، آن دعایی هم که حضرت امام کاظم (ع) برای هارون الرشید کرد، سودی به حالا هارون الرشید نه تنها ندارد بلکه خداوند آن را لعنت بر هارون الرشید و همفکران او قرار خواهد داد،

مجری:

احسنتم طیب الله، بینندگان شما شاهد باشید ماتمام تلاش مان را کردیم از همان چیزی که خود شبکه  های وهابی هم نگفتند ما از همان هم استفاده بکنیم و بالاخره یک کمکی به آنها کرده باشیم، اما وقتی صحبت از اساس و از بنیان باطل باشد دیگر چه می شود کرد، برویم سراغ کلیپ بعد، کلیپ شماره 131، را با هم ببینیم.

کلیپ شماره 131:

ببینید من جمله آیات درباره فضائل صحابه و خلفای راشدین ما زیاد صحبت کردیم اما یک آیه را به آن می پردازیم که چقدر صحیح است و چقدر صریح و گویا هست برای اینکه ما باید از صحابه و خلفای راشدین اطاعت بکنیم

«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ»

پیشگامان نخستین  مهاجر و انصار و کسانی که به خوبی از آنها پیروی بکنند الله متعال از آنها راضی است، و آنها از الله متعال راضی هستند

«وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا»

و الله متعال باغهایی را برای آنها تدارک دیده که زیر آنها نهرهایی جاری است و آنها به‌صورت جاویدان و ابدی در آن باغ ها و در آن بهشت خواهند بود

«ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»

این رستگاری بسیار بزرگی است

آنچه در این آیه محل استدلال هست الله متعال گفته که خدا از مهاجرین و انصار راضی است

«وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ»

و کسانی که به‌خوبی از مهاجرین و انصار پیروی بکنند،

از این سه گروه الله متعال راضی است، در نتیجه واقعیت این است که اقوال خلفای راشدین اقوال صحابه، اقوال مهاجرین و انصار، اقوال اهل بدر، این صحابه بزرگوار پیامبر اکرم (ص) در شریعت و در دین از جایگاه ویژه و خاصی برخوردار هستند، به این خاطر فقها را وادار به این کردن که در این موضوع بحث و بررسی بیشتری بکنند.

مجری:

بله این هم از صحبت های تکراری که قبلاً بوده که این بار توسط آقای ترشابی انجام شد، و ما بارها و بارها هم بخواهیم به این پاسخ بدهیم اما بالاخره یک سری مسائل قطعاً زیر بنا و بنیان عقیدتی و فکری این مکتب است، بالاخره عدالت صحابه را اینها به هر روشی هست باید بپذیرند، تا بالاخره مکتب شان این بنیانش این زیربنایی که برایش ساختند استوار بماند، استدلالی که انجام دادند به آیه 100 سوره توبه بود، که خداوند می فرماید از سه گروه راضی است، انصار و مهاجرین و تابعین اینها،

استاد یزدانی:

آیه 100 سوره توبه

«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»

توبه /100

به این آیه خیلی استدلال می کنند، موضوع بحث آقای ترشابی بحث حجیت گفتار و حجیت فتوای صحابه بود، که آیا فتاوای صحابه حجت هست یا حجت نیست، به این آیه ایشان استدلال کردند گفتند خداوند در این آیه از سه گروه راضی شده، برای همیشه هم راضی شده، یک مهاجرین، دو انصار، سه «وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ» از این گروه سوم هم راضی شده خب اگر قرار باشد این آیه حجیت گفتار این سه گروه را ثابت بکند، حجیت گفتار همه مسلمان هایی که خودشان را تابع به احسان مهاجرین و انصار می کند هم حجت می کند دیگر،« وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ» فقط شامل تابعین از نظر زمانی نیست، بحث زمانی نیست بحث کسانی است که از صحابه مهاجرین اولین و انصار تبعیت کنند، ما هم شاملش می شویم، ما هم از مهاجرین اولین تبعیت می کنیم، ما هم از انصار داریم تبعیت می کنیم، از انصار مؤمن، پس حجیت قول ما هم از این آیه ثابت می شود، یک کم فکر بکنید، شما می خواهیم حجیت قول صحابی را ثابت بکنید، به یک آیه ای استدلال می کنید که اصلاً هیچ ارتباطی به این بحث ندارد، بلکه خلافش را ثابت می کند، اگر قرار باشد این آیه حجیت قول همه صحابه را ثابت بکند، حجیت قول همه تابعین را هم ثابت می کند، می توانید بپذیرید، تابعین نه تابیعن زمانی، هر کس تا قیام قیامت از صحابه تبعیت کند پس همه قولشان حجت است، این اولین نکته ای که گفتم، نکته بعدی، قرآن که خلاف واقع نمی تواند صحبت بکند، ما یک واقعیت تاریخی درباره صحابه داریم، و یک این آیه است، آیا خداوند واقعاً از همه مهاجرین راضی بوده، آیا خداوند از همه انصار راضی بوده؟ می توانید این حرف را بزنید، من این سؤال را از ایشان دارم و اینها تصورشان همین است استدلالشان همین است که خداوند از همه مهاجرین و اولین ، و از همه انصار راضی شده، من چند نمونه از انصار نشان می دهم که ببینیم خدا از اینها راضی هست یا نیست، آیا شما سنی  ها از اینها راضی هستید یا نیستید

مجری:

آن رضایتی که اینها می  آیند می گویند تا آخر عمر جاودانه

استاد یزدانی:

می گویند راضیت خدا که مثل من و شما نیست که یک روز راضی بشود یک روز ناراضی بشود، در حالی که دقیقاً همین است رضایت از صفات فعل است، خداوند از عملی راضی می شود، انسانی عمل خوبی انجام می دهد از او راضی می شود، همان خدا فردا کار بدی از انسان ببیند از او ناراضی می شود، از صفات ذات که نیست ، مثل علم و قدرت و حیات نیست که غیر قابل تغییر باشد،صفات فعل خداوند هر لحظه ممکن است عوض بشود با اعمالی که انسان انجام می دهد.

من چند نمونه از این صحابه السابقو الأولین خدمت تان نشان بدهم، که ببینیم خدا از اینها راضی است یا نیست، «تفسیر ابن کثیر» من سعیم بر این است که مطالب را مستدات را از کتاب هایی نشان بدهم که وهابی ها هم قبول دارند ابن کثیر شاگرد ابن تیمیه است و سلفی مسلک است، تفسیرش هم بهترین تفسیر است که سلفی ها قبول دارند، آقای ابی الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر قرشی دمشقی، با تحقیق آقای سامی بن محمد السلامه، جلد4، چاپ دار الطیبه ریاض، چاپ دوم، چاپ 1420، در عربستان سعودی هم چاپ شده، صفحه 212، همین تفسیر سوره مبارکه توبه  است، تفسیر این آیه

«وَالَّذِينَ اتَّخَذُوا مَسْجِدًا ضِرَارًا وَكُفْرًا»

تفسیر ابن کثیر، ابن کثیر، تحقیق سامی بن محمد السلامه، چاپ دار الطیبه ریاض عربستان، چاپ دوم، چاپ 1420، ج 4، ص 212

خب خیلی جالب است در عصر پیغمبر در زمان پیغمبر یک عده از مسلمان ها آمدند در برابر مسجد پیغمبر مسجد ضرار تشکیل دادند، منافقین آمدن مسجد ضرار را تشکیل دادند و خداوند دستور داد این مسجد باید خراب بشود پیغمبر هم آمد خراب کرد این مسجد را و مسجد ضرار معروف شد، خب این مسجد ضرار را چه کسانی ساخته بودند، نام می برد

«و کان الذی بنوه اثنی عشر رجلاً»

دوازده نفر بودند کسانی که مسجد ضرار را ساختند

آقای فلانی، فلانی ، فلانی، و آقای ثعلبة بن حاطب من بنی عبید، من با این آقای ثعلبة بن حاطب کار دارم ببینیم این آقای ثعلبة بن حاطب چه کسی است ببینیم خدا از او راضی هست یا نیست، در کتاب «اسد الغابه فی معرفة الصاحابه» ابن اثیر یکی از بهترین کتاب ها در شرح حال صحابه  از دیدگاه اهل سنت، آقای ابن اثیر متوفی 630، چاپ اول، چاپ 1433، در دار ابن حزم بیروت چاپ شده، صفحه 151، ثعلبة بن حاطب را برای ما معرفی می کند،

«ثعلبة بن حاطب بن عمرو بن فلان بن فلان، شهد بدراً»

از کسانی بود که در جنگ بدر حاضر بود

اسدالغابه فی معرفة الصحابه، ابن اثیر، چاپ اول، چاپ 1433، صفحه 151،

ایشان همانی است که مسجد ضرار را تشکیل داده بود، و باز بحث بعدی را پیش می کشد

«و هو الذی سأل النبی أن یدعو الله أن یرزقه مالاً»

این آقا همان کسی است که آمد پیش پیغمبر به پیغمبر گفت دعا کن خداوند به من مال زیاد بدهد

پیغمبر چند بار به او گفت که نکن شما، تحملش را نداری، شما نمی توانی، ولی ایشان اصرار داشت این‌قدر اصرار کرد  تا پیغمبر دعا کرد و خداوند مالی بسیار زیادی به او داد، اما وقتی صاحب شتر های زیاد شد، گوسفندهای زیاد خدا به او داد، خب خیلی وضعش خوب شد، پیغمبر کسی را فرستاد که زکات بده، حالا که خداوند این همه مال به تو داده تو هم از این مال فروانت زکات حق خدا را بده، ایشان گفت نه، این که تو می گویی جزیه است حالا مفصلش را من دیگر نمی خوانم،در همین‌جا مفصل ایشان آورده روایتش را، و صدقه و زکات خودش را پرداخت نکرد و خداوند در مزمتش آیه نازل کرد، خداوند وقتی در مزمتش آیه نازل کرد ایشان خبردار شد که خداوند همچین کاری کرده آیه  ای نازل کرده پشیمان شد، آمد پیش پیغمبر گفت می خواهم صدقه بدهم، پیغمبر قبول نکرد، دیگر از او صدقه قبول نکرد، در زمان خلیفه اول آمد خلیفه اول صدقه اش را قبول نکرد، گفت پیغمبر قبول نکرده من چرا قبول کنم، در زمان خلیفه دوم، همچین آدمی آیا خدا از او راضی است؟ شما گفتید خداوند از همه سابقون الأولون راضی هست و فعل همه اینها برای ما حجت است، آیا خداوند از ثعلبة ابن حاطب که در جنگ بدرهم حاضر بود جزء آن 313 نفر هست ولی بعد از آن مسجد ضرار را تشکیل  داده از دادن زکات به پیغمبر خودداری کرده راضی است، شما راضی هستید؟ ما که از او راضی نیستیم، خدا هم از او راضی نیست ولی شما باید راضی باشید از او، شما وهاب ی ها شمایی که طرفدار عدالت مطلق همه صحابه هستید باید از او راضی باشید ولو منافق باشد، حق ندارید جدا کنید، اگر می خواهید جدا کنید، از آنهایی که خوب هستند راضی هستم، خب اینکه دیگر همان نظر شیعه می شود دیگر، آنهایی که بد هستند نه، آنهایی که خوب هستند بله، خب باز نظر شیعه می شود؛ این یک نفر که فکر نمی کنم اینها بتوانند از او راضی بشوند، باز در جنگ احد من فقط یک مستند خدمت شما نشان بدهم، «البدایه و النهایه» ابن کثیر، جلد4، چاپ قطر، سال 1436، صفحه 177، بحث جنگ احد هست ،که آقای ابن کثیر نقل می کند که وقتی پیغمبر به جنگ احد رفت، حدود 1000 نفر بودند

«فخرج رسول الله والمسلمون فسلکو علی بدائع و هم الف رجل»

هزار نفر از مدینه به جنگ مشرکین حاضر شدند

«و المشرکون ثلاثة آلاف»

مشرکین 3 هزار نفر بودند

البدایه و النهایه، ابن کثیر، چاپ قطر، سال 1436، ج 4، ص 177،

پیغمبر آمد تا رسید به منطقه احد

«و رجع عنه عبد الله بن اُبی بن سلول فی ثلاثمئه فبغی رسول لله فی سبعمئه»

عبد الله أبی در آن روز 300 نفر از اصحاب پیغمبر را جدا کرد و با خودش برگرداند به مدینه،

آنها نبودنددر جنگ احد، آیا خدا از اینها راضی است؟ یعنی 300 نفر منافق در بین اصحاب پیغمبر در جنگ احد در سال دوم، بوده، خدا از اینها راضی است؟ سابقون الأولون هم هستند همه  شان، شما گفتید خداوند از همه سابقون الأولون راضی است، آیا خدا از این 300 نفر منافق هم راضی است؟ خب اگر از اینها راضی نیست چطور می  خواهی جدا کنی منافق را از غیر منافق، فلانی خدا از او راضی است چون مؤمن بوده، باشه ما هم قبول می کنیم، خب فلانی منافق بوده، خب اینها را جدا باید کرد، اگر جدا کنی باز می شود نظر شیعه، خداوند از سابقون الأولونی راضی است که بسوی ایمان از همدیگر سبقت برده باشند، برای رسیدن به رضایت خداوند باهمدیگر مسابقه گذاشته باشند برای ایمان آوردن با همدیگر مسابقه گذاشته باشند، نه هر کسی که در عصر پیغمبر بود جزء سابقون الأولون بود جزء انصار بود، و خداوند از آنها راضی بشود، این هم نقض دوم که خدا هر گز نمی  تواند از آنها راضی بشود و ما هم از آنها راضی  نیستیم، من یک دوتای دیگر هم خدمت تان نشان بدهم از ابن تیمیه، در مجموع فتاوایش، مجموع فتاوی ابن تیمیه جلد 7، چاپ 1425، در مدینه منوره، من مقدمة خدمت تان بگویم فقط سؤال دارم هیچ قصد توهین و جسارت ندارم همان‌طوری که بارها حضرت آیت الله قزوینی هم فرمودند ما هرگز اجازه نمی دهیم به خودمان به کسی توهین کنیم و به کسی جسارت کنیم، این از باب سؤال هست، آقای ترشابی شما گفتی که خداوند ازهمه سابقون الأولون راضی است، از همه مهاجرین راضی است، از هم انصار راضی است ،از همه تابعین راضی است، من سؤال دارم کسانی که به یکی از همسران پیغمبر اتهام فحشا زدند خدا از آنها راضی است یا ناراضی است؟ شما از او راضی هستید یا ناراضی هستید، ما که از او ناراضی هستیم، ما به هیچ وجه از آنها راضی نیستیم چون اتهام زده به همسر پیغمبر، و قلب پیغمبر را به درد آورده و ناراحت کرده ، حالا هرکسی باشد مصداقش، آقای ابن تیمیه در همین کتاب مجموع فتاوای خودش، جلد7، صفحه 486،

«و أیضاً فإن الذین قذوا عائشه ام المؤمنین کان فیهم مسطح بن اثاثه و کان من اهل بدر»

یکی از کسانی که به همسر پیغمبر اتهام فحشا زد آقای مسطح بن اثاثه بود

مجموع فتاوی، ابن تیمیه، ج7، ص 486

که پسر خاله او بود،

«و کان من اهل بدر»

از اصحاب بدر بود

قطعاً جزء سابقون الأولون هست، آیا خدا از آقای مسطح بن اثاثه که به همسر پیغمبر اتهام فحشا زده راضی است؟ اگر راضی نیست، شما هم  که راضی نیستی، ما هم که راضی نیسیتیم پس چرا استدلال می کنی به این آیه

«وَ السَّابقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الاَنْصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بإِحْسَان رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»

اینطوری نیست، پس خدا از همه آنهایی که در کنار پیغمبر بودند راضی نیست، شما هم راضی نیستید، راضی هستید واقعاً؟ نه مطمئن هستم می گویید نه، پس وقتی می  گویید نه ما هم می گوییم نه، ما هم از اینها بیزاریم، ما هم از کسانی که به آبروی پیغمبر بند نباشد به آبروی پیغمبر جسارت کند توهین کند ناراضی هستیم، حالا دیگر چه کسی بوده، صحیح بخاری هست دیگر، اصح الکتب بعد از کتاب الله شما، جلد4، چاپ دار البن کثیر در بیروت، چاپ 5، 1414، صفحه 1518، روایت معروفی که از خود عایشه نقل شده که در بحث افک

«فهلک فی من هلک»

درباره من در داستان إفک عده ای هلاک شدند

صحیح بخاری، چاپ دار ابن کثیر بیروت، چاپ 5، 1414، جلد4،  صفحه 1518،

ایشان می گوید هلاک شدند شما می گویید خدا از همه  شان راضی است، خب چه کسانی بودند، عروة بن زبیر می گوید

«لم یسم من اهل إفک أیضاً  إلّا حسان بن ثابت و مسطح بن اثاثه  و حمنة بنت جحش»

افراد عجیب وجالبی در این افراد هست، کسانی که به همسر پیغمبر اتهام فحشا زدند سه نفرش مشخص است چه کسانی هستند؟ حسان بن ثابت شاعر مخصوص پیغمبر، و از انصار، معروف است از بزرگان صحابه است، مسطح بن اثاثه، از مهاجرین هست، پسر خاله کسی است که به او اتهام فحشا زده، زینب بنت جحش دختر عمه پیغمبر است، این سه نفر، غیر از آنکه

«غیر أنّهم عصبة»

یک گروهی از صحابه بودند

اینها آمدند به همسر پیغمبر اتهام فحشا زدند آقای ترشابی شما ادعا کردی که خداوند

«وَ السَّابقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الاَنْصَارِ وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بإِحْسَان رَضِيَ اللهُ عَنْهُمْ وَ رَضُوا عَنْهُ»

خدا از همه  شان راضی است، باید از همه اینها تبعیت کرد قول همه شان حجت است، حالا سؤال من هست اگر کسی مثل حسان نعوذ بالله، یا مثل مسطح یا مثل حمنة بیاید به یک کسی اتهام فحشا بزند آن هم به همسر پیغمبر خدا از او راضی است؟ خب طبیعی است خدا از او ناراضی است، شما هم از و ناراضی هستید، ما هم از او ناراضی هستیم، همه از آنها ناراضی هستند، و پیغمبر از آنها ناراضی بود آنها را حد قذف زد، خب چه می گویید این وسط، من می خواهم واقعاً بدانم که شما راضی هستید یا ناراضی، اگر شما ناراضی هستید دیگر استدلال تان کلاً نابود می شود.

و یک مورد دیگر ما هفته پیش بحث عثمان را انجام دادیم، کسانی که از صحابه عثمان را به آن وضعیت فجیع کشتند، همه صحابی بودند از اصحاب پیغمبر بودند که قطعاً هیچ کدام از سنی ها از آنها راضی نیستند بلکه فحش های خیلی رکیک داده بودند، فاسق هستند ملعون هستند، فاجر هستند، که ابن حزم آندلسی و ابن تیمیه فحاشی های عجیبی درباره قاتلین عثمان کرد، حالا ما کاری نداریم جنگ داخلی بین خودشان هست هر طور دوست دارید فحش بدهید، به ما ربطی ندارد، یکی از کسانی که نقش داشت در کشتن عثمان، آقای جبلة بن عمرو انصاری هست، آقای ترشابی می گفت خداوند از همه انصار راضی است، یکی از انصار را من نام می برم ببینم که آقای ترشابی از او راضی هست یا ناراضی هست یا خوشحال است از دست او، «الإصابه فی تمیز الصحابه» بهترین کتاب شرح حال صحابه، نویسنده ابن حجر عسقلانی، جلد 1، چاپ دار الکتب علیمه بیروت، چاپ اول، چاپ 1415، صفحه 566، شرح حالا شماره 1082، آقای جبلة بن عمرو بن أوس بن عامر بن فلان بن فلان الأنصاری، ابن سکن گفته

«شهدا احداً»

الإصابه فی تمیز الصحابه، بن حجر عسقلانی، چاپ دار الکتب علیمه بیروت، چاپ اول، چاپ 1415، ج1،ص 566، شرح حالا شماره 1082

در جنگ احد حاضر بوده، پس جزء السابقون الأولونقطعاً هست، و از انصار هم که هست، این ابی شیبه در «اخبار المدینه» از عبدالرحمن بن اظهر نقل کرده،

«لما ارادوا دفن عثمان فنتهوا إلی البقیع فمنعه من دفنه جبلة بن عمرو انصاری الساعدی فأنطلقوا إلی حش کوکب و معهم معبد بن معمر فدفنوه فیه»

داستان این است که وقتی عثمان به دست اصحاب پیغمبر با آن وضعیت فجیع کشته شد، سه روز جنازه عثمان مانده بود روی زمین و کسی دفن نمی کرد، اصلاً کسی جرئت نمی کرد دفن کند، چون آنهایی که حمله کرده بودند به خانه عثمان اجازه نمی دادند کسی دفن کند آنها را، سه روز مانده بود، یکی از کسانی که اجازه نمی داد دفن بشود عثمان آقای جبلة بن عمرو انصاری است که از اصحاب پیغمبر است، جزء انصار است، جزء السابقون الأولون است و المهاجرون و الأنصار هست، رضی الله عنهم و رضوا عنه، در جنگ احد حاضر بوده ایشان، اجازه نداد عثمان دفن بشود، جزو آنهایی که اجازه نمی داد، در بقیع اجازه ندادند، شبانه عثمان را بردند در حش کوکب در قبرستانی که برای یهودی ها بود آنجا دفن کردند شبانه مخفیانه، خب دیگر سه روز بیشتر می ماند وضعیت بدتر می شد.

خب سؤال می کنیم آقای ترشابی، شما گفتید

«وَ السَّابقُونَ الاَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَ الاَنْصَارِ»

خدا از همه اینها راضی است پس، خدا از همه مهاجرین خدا ازهمه اصحاب راضی است، شما از آقای جبلة بن عمرو راضی هستید یا از دستش ناراحت هستید، اگر راضی هستید که دیگر راضی باشید آدم خوبی بود عثمان را در شکتش نقش داشت اجازه نداد دفن کنند، شما راضی باشید از او ناراحت نباشید از دستش، فحش هم ندهید به او اگر ناراضی هستید ناراحت هستید پس این استدلال به این آیه چه هست که شما استدلال می کنید، واقعاً استدلال سخیفی است، اگر ما بخواهیم از این موارد خدمت تان بگویم تا صبح بنشینیم مورد به مورد کسانی که شما از او ناراحت هستید از صحابه ای که اعصابتان خورد می شود وقتی اسمش را می شنوید، و هرگز از آنها راضی نیستید، این استدلال شما استدلال بسیار سخیفی هست، من یک بار دیگر نشان بدهم

«وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ مِنَ الْمُهَاجِرِينَ وَالْأَنْصَارِ وَالَّذِينَ اتَّبَعُوهُمْ بِإِحْسَانٍ رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ وَرَضُوا عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ خَالِدِينَ فِيهَا أَبَدًا ۚ ذَٰلِكَ الْفَوْزُ الْعَظِيمُ»

خدا از آنهایی که بسوی ایمان به پیغمبر با همدیگر مسابقه می  گذاشتند، چه کسی ایمانش قوی تر بشود از مهاجرین و انصار و آن مسلمان هایی که با تبعیت از این مهاجرین و انصار پیوستند به پیغمبر، و در ایمان آوردن به پیغمبر در عمل صالح در پیروی از پیغمبر اینها با همدیگر مسابقه می گذاشتند «رَضِيَ اللَّهُ عَنْهُمْ» خدا از آنها راضی است ما از آنها راضی هستیم شما هم از آنها راضی باشید،«عَنْهُ وَأَعَدَّ لَهُمْ جَنَّاتٍ تَجْرِي تَحْتَهَا الْأَنْهَارُ» آنها وارد بهشت می شوند و خدا برای همیشه آنها را در بهشت نگه خواهد داشت، اما نه همه صحابه، همه اینطوری نبودند اگر شما بخواهید همه مهاجرین، خب مسطح بن اثاثه جزو مهاجرین است، اگر بگویید همه انصار حسان بن ثابت،  جزو انصار است، نمی توانید از او راضی باشید ادعایی می کنید که پایش نمی توانید بایستید پس ادعای بی خود نکنید، و امیدوارم که درس بگیرند از این بحث ها.

مجری:

احسنتم طیب الله، واقعاً خیلی قابل استفاده و به همین آقای ترشابی و همین افرادی که اینگونه استدلال می کنند ما بگوییم که قطعاً حضرت آقا علی بن ابی طالب (ع) بلاخره یک از این صحابه از این «وَالسَّابِقُونَ الْأَوَّلُونَ» و آن افرادی که هر ویژگی که دنبالش می گردید بخواهید ویژگی مثبتی برای هر کدام از صحابه ذکر کنید مستجمع هست در وجود نازنین آقا علی بن ابی طالب، آیه دارد می گوید که «وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بإِحْسَان» این افرادی که هم که تابع آنها هستند از آنها تبعیت بکنید، بنده نه تنها تمامی ما، شما بینندگان عزیز شهادت می دهیم که حضرت استاد خودشان یکی از این تابعین و موالیان آقا امیرالمؤمنین بعنوان یکی از صحابه هستند، ای افرادی که دارید چنین ادعایی می کنید، بیایید همین الآن شما تبعیت بکنید از گفتار یکی از افرادی که «وَ الَّذِينَ اتَّبَعُوهُم بإِحْسَان»هستند، خب حضرت استاد هم می شود یکی از آنها، الحمدالله تا اینجا برنامه کلیپ هایی که پخش شد و پاسخ هایی که حضرت استاد یزدانی به آنها دادند کاملاً راه گشا بودند مخصوصاً برای افرادی که دنبال حق هستند، و بیشتر برای آنهایی که دنبال پاسخ گویی و رهنمون شدن به حق هستند، کلیپ 132 را با هم می بینیم

کلیپ شماره 132:

اینجا این نکته را اشاره بکنم که بحث عصمت با بحث عدالت دوتا مقوله جدا هستند که ما بارها این را خدمت شما گفتیم، ما معتقد هستیم که صحابه عادل هستن امام معتقد نیسیتیم که معصوم هستند، عدالت به چه معنی یعنی در نقل قرآن و در نقل احادیث پیامبر اکرم (ص) به ما خیانت نکردند، قرآن را آن‌گونه که هست برای ما نقل کردند، احادیث پیامبر اکرم (ص) به شکل صحیح و درست برای ما نقل کردند، اینها از طریق استقراء ثابت شد، استقراء یعنی بررسی میدانی صدها مورد، هزاران مورد، صحابه پیامبر هزاران حدیث برای ما نقل کردند، در هیچ یکی از احادیث ما شبهۀ اینکه این را صحابه وضع کرده باشند جعل کرده باشند نمی بنیم، یعنی صحابه عادل هستند عدالت دارند، تاریخ ثابت نکرده که صحابی حدیث جعل بکند اما معصوم نیستند، یعنی چه؟ یعنی مرتکب گناه می شوند و توبه هم می کنند مانند هر انسانی که پیامبر اکرم (ص) فرمود «کل بنی آدم خطاء و خیر الخطائین التوابون» همه انسان ها خطا کننده و گناه کننده هستند و بهترین گناه کنندگان و خطا کنندگان کسانی هستند که توبه می  کنند.

مجری:

بله این هم باز آقای ترشابی بود شنیدیم از ایشان اتفاقاً تعبیرهای استدلالی و استنتاجی می خواستند بکار ببرند، گفتند ما دلالتی که از این هم روایات و این همه احادیث و تاریخ برداشت می کنیم به ما یک استقرآء را بدست می دهد یک استقرائی که با شماردن افراد توانستیم به دست بیاوریم، خب حالا این استقراء چه بود؟ اینکه صحابه در نقل قرآن و در نقل حدیث به هیچ وجه اشتباه نمی کنند، و ماهیچ شبه ای نداریم که این کاملاً در این حیطه عادل بودند، و هیچ اشتباهی از آنها سر نخواهد زد، حالا به نظرم برویم سراغ نقل حدیث یا راجع به نقل قرآن هم اینها باز اشتباهاتی داشتند.

استاد یزدانی:

بله یکی از مباحث بسیار مهم این است که آیا واقعاً صحابه در نقل قرآن آن طوری که باید امانت را رعایت کردند یا نکردند ما خود اینها اصرار کردند روی این مسئله که قرآن سه بار جمع آوری شده، یک با زمان خلیفه اول جمع آوری شد، خلیفه آمد از این نوع جمع آوری خوشش نیامد دوباره خودش جمع کرد،  بار سوم زمان عثمان، عثمان وقتی به حکومت رسید هر کس از صحابه برای خودش مصحفی داشته، عبد الله بن مسعود مصحفی داشت که دو سوره آخر قرآن را نداشت در خودش، قل اعوذ برب الفلق و قل اعوذ بالناس را نداشت در خودش، عایشه برای خودش مصحفی داشت که خیلی از چیزها را نداشت و خیلی از آیات را داشت، خیلی از آیات جالب را و آیات مهم را درش که الآن وجود ندارد را داشت، هر کدام از صحابه برای خودش مصحفی داشتند تفاوت داشت این مصحف با آن مصحف وگرنه معنا نداشت بگویید این مصحف عبد الله بن مسعود است، آن مصحف حفصه است، آن مصحف زید بن ثابت است، آن أبی بن کعب است، هر کدام از این صحابه برای خودشان مصحف جداگانه داشتند که تفاوت های اساسی با مصحف های دیگر داشت خب این دلیل بر این است که اینها هیچ کدام در نقل قرآن آن طور که باید درست عمل نکردن. ببینید آقای ابن ابی داوود سجستانی، همان ابو داوود سجستانی که معرف است صحاحه سته را دارد پسری دارد، آقای عبد الله بن سلیمان بن اشعث سجستانی کتابی دارد بنام کتاب المصاحف، در این کتاب مصحاف اصلاً موضوعش همین است، تفاوت های مصحف صحابه با همدیگر، حدود 800 روایت در این کتاب آمده، من آخر این کتاب بروم، صفحه 644، 821، روایت در این نقل کرده در تفاوت های مصحف های صحابه و بقیه با همدیگر، این نشان می دهد که اینها در نقل قرآن هم حتی آن عدالت لازم را نداشتند، آن توانایی لازم را ، یا عمداً بعضی مثل عبد الله بن مسعود عمداً دو سوره قرآن را در هر مصحفی می دید پاک می کرد می گفت اینها جزء قرآن نیست، بعضی های دیگر کارهای دیگر می کردند، من بحث عثمان را در کتاب های اینها نشان بدهم ببینید، که ایشان قرآن ها را آتش زد مصحف های دیگر را، در کتاب «صحیح بخاری» چاپ ریاض، چاپ اول، چاپ 1417، روایت 4987، مفصل هست که در زمان خلیفه سوم، مصحف ها خیلی باهمدیگر تفاوت هایشان زیاد شد، به حدی که دیگر هر جا می رفتیم هر کس یک‌طور مصحفی داشت، یک‌طور قرائت داشت، دیگر وضع خراب شده بود، آمدند پیشنهاد کردن که یک کاری باید کرد، که این همه مصحف های مختلف هر کس برای خودش یک‌طوری نوشته، آمدند خلیفه سوم، شخصی را فرستاد پیش حفصه دختر عمر بن خطاب ونسخۀ مصحف او را گرفتند و دستور دادند همه مصحف ها از این به بعد از روی مصحف او نوشته بشود، و هرچه مصحف دیگر است همه را آتش زد

«و أمر بما سواه من القرآن فی کل صحیفة او مصحف عن یحرق»

صحیح بخاری، چاپ ریاض، چاپ اول، چاپ 1417، روایت 4987

همه را از دم آتش زد، خب اگر با هم تفاوتی نداشتند، چرا آتش زده، همه یک جور است یک قرآن شما داری یکی هم من دارم یکی آن دارد خب اینها باهم فرقی ندار از یک قرآن است دیگر ، ولی مصحف های صحابه مصحف های بقیه با هم فرق داشتند، تفاوت های اساسی داشتند، که بقیه را همه را از دم آتش زد یک مصحف گذاشت گفت همه از روی این نسخه برداری کنید دیگر، مصحف عبد الله بن مسعود و زید بن ثابت أبی بن کعب و بقیه را همه را بیاندازید دور، همه را انداختند آتش زدند، حالا ما چکار کنیم، آیا این صحابه در نقل قرآن آن کفایت لازم را داشتند واقعاً راستگو بودند؟ حالا می گوییم عمداً نه، ولی اشتباه که کردند دیگر، خب خیلی ضرر عظیمی است که دوتا سوره از سوره   های قران را ما کم کنیم ،اما بحث حدیث، ما هفته پیش مفصل مستندات را از منابع  اهل سنت نشان دادیم که صحابه آقای ابو هریره را دورغگو می دانستند امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب، خلیفه دوم، خلیفه سوم، عایشه، عبد الله بن عمر، اینها می گفتند ابوهریره دروغگو است، امروز به یک دیگر می پردازیم، آقای عبد الله بن عمرو بن عاص، من اول نشان بدهم ببنیم چندتا روایت در منابع اهل سنت دارد، در این برنامه صحابه را بر اساس مرویاتش در این بخش دسته بندی کرده، کسانی که یک روایت دارند کسانی که دوتا، سه تا چهارده تا، صدها حدیث ، الکمثرن، کسانی که دیگر خیلی زیاد روایت دارند، حدود چند نفر را اینجا شمره انس بن مالک 3600 تا، جابر عبدالله 2000، ابو سعید خدری، عایشه، ابوهریره، 3700، عبد الله بن عباس ، 3800، عبدالله بن عمر 2851، و آقای عبدالله بن عمرو السهمی، عمرو بن عاص، 1110 روایت از پیغمبر نقل کرده، که بدون تکرار، مکرراتش 9168، روایت در منابع اهل سنت دارد ایشان،

مجری:

قریب به 10 هزارتا روایت،

استاد یزدانی:

بله نزدیک به 10 هزارتا با مکرراتش در کتاب های مختلف، ولی 1110 حدیث در منابع اهل سنت دارد، حالا این احادیث را از کجا آورده ایشان؟ حالا من دیگر خیلی مستند زیاد است وقت مان هم کم است فقط یک دانه مستند از کتاب تفسیر ابن کثیر نشان بدهم، تفسیر القرآن العظیم، آقای ابو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر،جلد2، چاپ دار الطیبه ریاض، چاپ 2، چاپ 1420، صفحه 78، یک سری روایت نقل می کند من داستانش را خدمت تان بگویم، این است که عبد الله بن عمرو بن عاص، بعدها در زمان خلفاء، خب در این جنگ ها نقش داشت و شرکت می کرد، در یک جنگی که در روم رفته بود در روم آن زمان یا فلسطین امروزی، یا استانبول امروزی، وقتی رفت دوتا خورجین کتاب پیدا کرد، از کتاب های گذشتگان از یهود و نصاری و اسرائیلیات، دو خورجین کتاب، بعد از آن ایشان وقتی آمد مدینه این دوتا خورجین را با خودش آورده بود، این روایات را از این دوتا خورجین می خواند می گفت قال رسول الله، نمونه هایی از این روایت هست، من فقط از یک تفسیر ببینید چندتا را خدمت تان نشان می دهم آقای ابن کثیر در این کتاب در تفسیر خودش جلد، 2، صفحه 78،

«عن عبد الله بن عمرو بن عاص، مرفوعاً»

مرفوعاً یعنی از پیغمبر نقل کرده،

«بعث الله جبریل إلی آدم و هوا ... و الأشبه و الله اعلم أن یکون هذا موقوف علی عبد الله بن عمرو، و یکون من الزاملتین التین أصابهما یوم یرموک من کلام اهل الکتاب»

تفسیر القرآن العظیم، آقای ابو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر، چاپ دار الطیبه ریاض، چاپ 2، چاپ 1420، ج 2، ص 78،

می گوید:نظر من این است که این از خودش نقل کرده، این را از کجای خودش در آورده؟، آقا ابوهریره از جیب خودش در می  آورد روایات را، ایشان از آن دوتا خورجینی در آورد که در جنگ یرموک از اهل کتاب بدست آورده بود، روایت بعدی، همین تفسیر قرآن ابن کثیر جلد 2، صفحه 443، باز روایتی که از عبد الله بن عمرو، می  گوید:

«سمعت عبد الله بن عمرو یقول سمعت رسول الله (ص) یقول»

تفسیر القرآن العظیم، آقای ابو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر، چاپ دار الطیبه ریاض، چاپ 2، چاپ 1420، ج2، ص 443

حالا روایتش را کاری نداریم، و بعد می  گوید این روایت حسن هست از نظر سندی از ابو الحجاج مزی نقل می  کند،

«قلت و علی هذا فیخشی أن یکون وهم فی رفع هذا الحدیث»

 می گوید من نمی توانم قبول کنم که این حدیث از پیغمبر باشد شاید اشتباهی صورت گرفته که پیغمبر گفته

«و إنما یکون من کلام عبد الله بن عمر مما أخذه من الزاملتین»

اینها از کجای خودش در آورده آقای عبد الله بن عمرو؟ از آن دوتا خورجین که در جنگ یرموک بدست آورده بود، اینها اسرائیلیات هست ،این نمی تواند سخن پیغمبر باشد، و بعد می گوید من به استادم ابو الحجاج مزی عرضه کردم این فکر را گفت این محتمل است، بله احتمالش هست که آقای عبد الله بن عمرو بن عاص این را از آن خورجین خودش در آورده باشد و به پیغمبر نسبت داده باشد، آیا همچین آدم می تواند مورد ثقه باشد 1000 روایت در منابع شما بدون تکرار دارد، 1110 روایت و خیلی عجیب است، باز در همین تفسیر قرآن العظیم ابن کثیر، جلد 5، صفحه 192، باز از عبد الله بن عمرو نقل می کند از عبد الله بن عمرو بن عاصل

«نظر رسول الله إلی الشمس حین غابت فقال»

تفسیر القرآن العظیم، آقای ابو الفداء اسماعیل بن عمر بن کثیر، چاپ دار الطیبه ریاض، چاپ 2، چاپ 1420، ج5، ص 192،

حالا متنش مهم نیست

«و فی صحت رفع هذا الحدیث نظر»

نمی شود این روایت را نسبت داد که واقعاً پیغمبر گفته باشد در رفع این حدیث، رفع یعنی نسبت دادنش به پیغمبر،نظر هست قابل قبول نیست، 

«و لعله من کلام عبد الله بن عمرو»

شاید حرف خود عبد الله بن عمرو باشد، از کجایش در آورده،

«من زاملتیه التین وجدهما یوم یرموک»

از آن دوتا خورجینی که در جنگ یرموک پیدا کرده اینها را،

مجری:

دیگر معروف شده

استاد یزدانی:

بله معروف است، اصلاً زامله اش معروف است باز همین تفسیر، همینطور تا صبح من برای تان بخوانم زامله آقای إبن کثیر، جلد هفت صفحه شماره 423 باز روایت از پیغمبر نقل می کند می گوید:

«هذا الحدیث رفعه منکر»

قابل قبول نیست این سخن را پیغمبر گفته باشد

«والأقرب أن یکون موقوفاً علی عبدالله بن عمرو»

نظر درست این است صحیح تر این هست که این حرف، حرف خود عبدالله بن عمرو باشد

تفسیر القرآن الکریم، ج 7، ص 423

از کجایش درآورده عبدالله بن عمرو؟

«من زاملتیه اللتین أصحابهما یوم الیرموک»

اینها حرف پیغمبر نمی تواند باشد اینها سخنان آقای عبدالله بن عمرو عاص هست که از خورجین خودش درآورده آن هم خورجینی که، اسرائیلیاتی که در جنگ یرموک به دست آورده، از این مستندات همینطور بخواهی صدها، شما زاملتین را سرچ بزنید اصلاً، کلمه زاملتین را سرچ بزنید در منابع اهل سنت به صدها مورد، در شامله سرچ بزنید، در برنامه الجامع الکبیر سرچ بزنید به صدها مورد می رسید که علمای اهل سنت اعتراف کردند این روایت را نمی شود قبول کرد که از پیغمبر هست، درست است عبدالله بن عمرو عاص این را نسبت داده به پیغمبر ولی قابل قبول نیست که پیغمبر این حرف  را زده باشد، این را از همان خورجین خودش درآورده، باز شما می گویید همۀ صحابه عادل هستند؟ همۀشان عادل هستند و هیچ کدام شان حدیث جعل نمی کردند، پس اینها چه است؟

مجری:

می گوید هیچ شبهه ی نداریم که هر آنچه از دهان شان خارج می شود کاملاً درست است.

استاد یزدانی:

این شبهه نیست این دیگر از شبهه خیلی بالاتر است این یقین است، یقین داریم که عبدالله بن عمرو بن العاص سخنانی را از خورجین خودش درمی آورد به پیغمبر نسبت می  داد، این شد صحابه؟ این شد عادل؟ اگر این عادل هست دیگر نوش جان شما و به هر حالا خلایق هر چه لایق، شما باشید همان عمرو بن عاص یا عمرو بن خمسه و همان پسرش عبدالله بن عمرو بن عاص که دروغ می بست به پیغمبر، از این نمونه ها بخواهیم مثال بزنیم این‌قدر زیاد هست که حالا کاشکی یک روزی یک مناظرۀ پیش بیاید یک بحث رو در رو پیش بیاید که دانه دانه اینها را مثل نارنجک بیندازیم جلوی اینها، البته ما هفته پیش یک سؤال آقای سجودی پرسیده بود جواب دادیم و بعد یک سؤال من از او پرسیدم قرار بود که ایشان کلیپ ضبط کند بفرستد برای من که نفرستاد، البته حالا قرار هست که إن شاءالله فردا ظهر ایشان به آن سوال ما جواب بدهد، اگر جواب داد ایشان، ما هم در همین برنامه قول می دهیم که جواب ایشان را پخش کنیم و جواب بدهیم و سؤال از آن طرح می کنیم، سؤال هفته پیش ما هنوز هست برای شان هم فرستاده شده کلیپ، إن شاءالله که به آن سؤال جواب بدهد ما هم إن شاءالله به سؤالش جواب می دهیم و باز هم سؤال از او خواهیم پرسید إن شاءالله، حالا امیدوار هستیم که ادامه داشته باشد این سؤالات، آنها سؤال بپرسند ما جواب بدهیم، ما می پرسیم آنها هم جواب بدهند، نمی شود یک طرفه که همیشه ما جواب بدهیم.

مجری:

خیلی زیبا بود و آموزنده، حالا دیگر به جز اینکه بگوییم بله طرف از جیبش گذاشته دوتا خورجین هم اضافه شده که بخواهیم بگوییم از این خورجین‌ها طرف گذاشته، بسیار خوب تشکر می کنیم حضرت استاد.

جناب آقای فارابی از تهران پشت هستند، آقای فارابی در خدمت تان هستیم بفرمایید.

بیننده:

عرض سلام دارم خدمت شما مجری محترم و آقای یزدانی عزیز، حاج آقا خواستم یک سؤال بپرسم هر چند که شاید بحث احکام و آقای زهیری قبلاً اینها را جواب می دادند، ولی یک بخش آن بین مذاهب بر می گردد در مورد روزه است یعنی در گروه های مجازی که، یعنی در گروه های دورهمی سؤال مثلاً پرسیدند که آن چیزی را که اهل سنت به آن عمل می کنند شاید خیلی بهتر است تا اینکه نظری که شیعه ها دارند در مورد حد ترخص، مثلاً ایشان می تواند از یک حدی بگذرد بعد روزه اش را بخورد و برگردد ،می گویند این یک طور دور زدن این است یا مذهب است، می خواستم فلسفه این از لحاظ فقه شیعی را بدانم، یا اینکه اصلاً متراژ مهم است در  شکسته خواندن نماز و روزه نداشتن یا اینکه نه بخاطر آن عصر و هرجی است که مخاطب وقتی می خواهد یک حرکتی را انجام بدهد بخاطر این شارع آمده این را قرار داده، این را اگر یک توضیحی بدهید بعد نظریه سایر فقه ها، فقه جعفری و شافعی و مالکی و برداران اهل سنت هم یک اطلاعی داشته باشید یک مقایسه ای کنید ممنون تان می شوم که این دوستان را از شبهه در بیاورید چون من در یک گروهی هستیم که معمولاً می آیند می پرسند و مجبورم اگر می خواهم جواب بدهم، جوابم یک طوری باشد که مستدل  متقن باشد، شرمنده که مزاحم تان شدم ان شاءالله که خداوند اجراتان بدهد.

مجری:

فقه اهل سنت در چهارتا این مسائل فقهی مختلفشان دیگر، نه خاصتاً در  این مسئله حضرت عالی سؤالتان را عرض کردید

بیننده:

بصورن کلی، اینها خیلی کم دارند از فقه های دیگر از اهل سنت از این چهارتا ولی خب بطور کلی مثلاً سنی ها اینطور عمل می کنند، مثلاً غروب که می شود نمی گذارند تاریکی بیاید افطار می کنند یا چیزهایشان فرق دارد، و در مورد همین فلسفه حد ترخص و نماز مسافر و روزه اش  توضیح بدهید که این دوستان را بتوانیم قانع بکنیم، ممنونم از شما

مجری:

سلامت تشکر می کنیم جناب آقای فارابی که از تهران با برنامه خودتان تماس گرفتید، بله حاج آقا همین یک دانه را بزور باید پاسخگو باشیم.

استاد یزدانی:

 بله اینکه شیعه  ها حالا ایشان گفتند بعضی ها می روند تا حد ترخص و آنجا افطار می کنند بر می گردند، خب اینکه درست است کار جایز است شرعاً مشکلی ندارد ولی خب شیعه که توصیه نکرده این کار را که شیعه توصیه کرده باشد که کسی می خواهد از روزه فرار کند هر روز برود تا حد ترخص آنجا روزه اش را افطار کند و برگردد

مجری:

حضرت آقا نوشتند که صرف برای فرار از روزه مکروه است

استاد یزدانی:

کراهت دارد قطعاً ولی بعضی  وقت ها هم لازم می شود، بعضی وقتی ها مثلاً امروز معلوم نیست که 30  هست یا اول شوال هست، آنجا بعضی گفتن که ماه را دیدیدم بعضی می  گویند ندیدیم، ما به یقین نمی رسیم بالاخره امروز 30 هستی 1 هست، اگر روزه بگیریم می شود روز عید، اگر روزه نگیریم خب یک روز روزه ضرر کردیم و ممکن است بعداً معلوم بشود که امروز ماه رمضان بوده باید 60 روز روزه بگیریم، خب اینجا هم می شود در اینجا کسی برود ولی خب اینکه هر کس فرار کند از روزه این توصیه نشده واقعاً کار درستی هم نیست ولی خب کسی هم فکر نکنم باشد، کسی که متدین باشد خب یک روزه گرفتم خیلی سخت نیست، اما ما سنی ها دارند یا ندارند من واقعاً کار نکردم در این مسئله که ندیدم که اینها همچین چیزی گفتند یا نگفتند بنابراین نمی توانم واقعاً الآن بگویم، فقط این روایت را که در صحیح مسلم است حد ترخص یک چیز شرعی است که هم شیعه قبول دارد هم سنی قبول دارد، پیغمبر هم قبول داشته، در صحیح مسلم هست روایتش، چاپ ریاض عربستان سعودی، صفحه 455، روایت 1114،که رسول خدا (ص) در سال جنگ فتح مکه در ماه رمضان بود، رفتند طرف مکه

«فصام»

روزه بود

«حتی بلغ کراع  الغمیم»

تا به منطقه کراع الغمیم رسید که آنجا حد ترخص مدینه است

صحیح مسلم، چاپ ریاض عربستان سعودی، ص 455، روایت 1114

به آنجا که رسید همه روزه بودند پیغمبر لیوانی از آب را خواستند،

«بقدح من مائ فرعه»

آن را بلند که همه ببینند

«ثم شرب»

بعد پیغمبر خوردند

و بعضی ها روزه گرفتند همان روز، پیغمبر ناراحت شد، گفت

«اولائک العصاة اولائک العصاة»

 پس این حد ترخص رسیدن به منطقه حد ترخص و افطار کردن یک چیزی است که هم شیعه قبول دارد هم سنی قبول دارد باید هم همینطور باشد، ولی اینکه بعضی ها حتی بعد از ترخص هم روزه بگیرند این مخالف سنت پیغمبر هست پیغمبر می گوید باید به حد ترخص که رسیدید روزه تان را افطار کنید، آنهای که افطار نکنند سرپیچی کردند از دستور پیغمبر، اما اینکه بعضی ها فقط برای افطار کردن بروند خب کراهت دارد  کار درستی نیست و من ندیدم کسی از علمای سنی ،آیا این را جایز می دانند یا نمی دانند نیاز به یک تحقیق دارد، و چند  دقیقه ای باید فرصت باشد که آدم بگوید که فرصت نیست

مجری:

بله فرصت برنامه  هم به اتمام رسیده تشکر هم می کنیم از آقای فارابی مضاف بر اینکه، همینطوری که حضرت استاد هم نشان دادند این حد ترخص قطعاً باید این فردی که می خواهد به مسافرت برود قصد بکند که بیش از 8 فرسخ مسافرتش طول بکشد به محض اینکه از حد ترخص خارج شد آن وقت می تواند روزه اش را افطار کند، اما اینطور نیست که بگوید من به حد ترخص برسم افطار بکنم برگردم، نه باید آن مقدار لازم طی بشود و بعنوان مسافر این فرد تلقی بشود آن وقت بعد از حد ترخص می تواند روزه اش را افطار بکند.

بسیار خب تشکر می کنیم حضرت استاد بسیار استفاده کردیم از محضرتان ،و تشکر هم می کنیم از همه شما بینندگان عزیز و ارجمند که تا پایان برنامه امشب هم همراه ما بودید ما را از دعای خیرتان در این ماه مبارک در وقت افطار و سحر از ما دریغ نکنید التماس دعا خدا نگهدار.

و السلام علیکم و رحمت الله و برکاته

 


کلمه طیبه >

شبکه ولی عصر کلمه طیبه استاد یزدانی