ویژه برنامه ام الائمه - بررسی اسناد تاریخی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها

ویژه برنامه ام الائمه به مناسبت ایام فاطمیه
کارشناس: حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری

• معرفي مقاله اي در مورد ترتيب رخداد هاي بعد از رسول اكرم (ص) تا شهادت حضرت فاطمه الزهرا (س)
• مروري بر مقدمات مربوط به هجوم به خانه حضرت فاطمه (س)
• اولين اقدام بعد از غصب خلافت و ماجراي سقيفه
• دومين اقدام بعد از غصب خلافت
• اقدامات حضرت فاطمه (س) در مورد فدك
• آيا ابوبكر فقط فدك را غصب كرد ؟
• اقدام ابوبكر در مورد ميراث حضرت فاطمه (س)
• سومين اقدام بعد از غصب خلافت و ماجراي سقيفه
• هجوم به خانه حضرت فاطمه (س) چند مرحله بود و دليل آن چه بود ؟
• برخي از منابع اهل سنت كه درباره هجوم به خانه را مطرح كرده اند
• نحوه و دليل هجوم به خانه حضرت فاطمه (س) در مرحله اول و دوم
• جايگاه كتاب سليم بن قيس هلالي و نظر بزرگان در مورد اين كتاب
• زمان غصب فدك و هجوم به خانه حضرت فاطمه (س)
• دستور ابوبكر به عمربن خطاب براي آوردن اميرمومنان علي (ع) براي بيعت ، به بدترين و شديدترين شكل با استناد به منابع معتبر اهل سنت
• دلايل و شواهد براي استناد به زمان پنجاه روز بعد از وفات رسول اكرم (ص) براي ماجراي هجوم به خانه حضرت فاطمه (س) و بيعت گرفتن اجباري از اميرمومنان علي (ع)
• جزئيات و كيفيت ماجراي هجوم به خانه حضرت فاطمه (س) در كتاب سليم بن قيس
• توجه به نكته اي ظريف در مورد تعداد دفعات مراجعه به خانه حضرت فاطمه (س) توسط غاصبان خلافت و پيروانشان
• يكي از روش هاي ايجاد شبهه توسط معاندين در ماجراي هجوم به خانه حضرت فاطمه (س)
• جسارت عجيب عمربن خطاب در برخورد با دختر رسول اكرم (ص)
• آيا عمربن خطاب قصد آتش زدن درب خانه را داشت و يا تمام خانه حضرت فاطمه (س) ؟
• اولين شخصي كه بعد از هجوم به خانه حضرت فاطمه (س) و آتش زدن ، وارد خانه شد
• نحوه برخورد اميرمومنان علي (ع) با عمربن خطاب در ماجراي هجوم به خانه
• برخي از اشخاصي كه در ماجراي هجوم به خانه حضرت فاطمه (س) ، حضور داشتند
• عهدي كه ابوبكر ، عمربن خطاب و خالدبن وليد و ... در زمان حيات رسول اكرم (ص) در مورد خلافت بستند !
• سخنان مهم اميرمومنان علي (ع) با ابوبكر و عمربن خطاب و پيروانشان بعد از هجوم و آتش زدن خانه و دستگيري ايشان براي بيعت گرفتن اجباري
• جعل حديث توسط ابوبكر براي غصب خلافت
• شاهدان ابوبكر براب حديث جعلي از رسول اكرم (ص)
• اشاره اميرمومنان علي (ع) به صحيفه ملعونه و تعجب ابوبكر
• رسوايي صحيفه ملعونه توسط رسول اكرم (ص) و شاهدان اين ماجرا
• دستور رسول اكرم (ص) به اميرمومنان علي (ع) ( بعد از رسوا كردن صحيفه ملعونه ) براي نحوه برخورد با ايشان
• استناد اميرمومنان علي (ع) به قرآن كريم براي جعل حديث توسط ابوبكر
• دفاع از اميرمومنان علي (ع) در مجلس بيعت گيري اجباري
• سوگند خوردن به قتل اميرمومنان علي (ع) در صورت بيعت نكردن ايشان
• كيفيت بيعت گرفتن اجباري اهل سقيفه از اميرمومنان علي (ع)
• ماجراي ( صحّاك ) كه زبير به عمربن خطاب ميگفت ، از زبان زبير
• خطبه اول حضرت فاطمه (س) در 10 روز بعد از وفات رسول اكرم (ص) چيست ؟
• خطبه دوم ( خطبه منزل ) حضرت فاطمه الزهرا (س)


 بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

عنوان برنامه: ام الائمه

تاريخ: 02/ 10/ ۱۴۰۱

استاد: حجت الاسلام والمسلمین جباری

مجری: آقای صادقی

قسمت:۲

راهت نمی‌افتد به ما، انگار یکبار بر رای چشمانم قدم بگذار یکبار دیدند خیلی‌ها تو را اما نبوده سهم نگاه من از آن بسیار یکبار بین بساطم نیست آهی که بگیرم چشم خریدار تو را ای یار یکبار یوابن‌الحسن‌هایم جواب آیا ندارد؟ پاسخ بده بر این همه تکرار یکبار این عاصی بر رای خاک افتاده را هم در زمره دلدادگان بشمار یکبار ناقابل است اما دعا دارم ه می شود  خرج تو گرد جان بی‌مقدار یکبار ای کاش می‌شد که برای ما بگیری وقت ملاقاتی از آن بیمار یکبار بد دید از همسایه‌ها اما نیفتاد او از لبش الجار ثم الدار یکبار با دردها می‌ساخت اما دم نمی‌زد از زخم‌های آتش و مسمار یکبار.

 بسم الله الرحمن الرحیم اللّهُمَّ صَلِّ عَلَى الصِّدِّيقَةِ فاطِمَةَ الزَّكِيَّةِ، حَبِيبَةِ حَبِيبِكَ وَنَبِيِّكَ، وَأُمِّ أَحِبَّائِكَ وَأَصْفِيائِكَ، السلام علیک ایتها الصدیقه الشهیده

مجری

عرض سلام و صلوات و تعزیت و تسلیت ما به محضر رسول مکرم خاتم حضرت محمد مصطفی (صلی الله و علیه و آله و سلم) و اهل بیت طیبین و طاهرین (علیهم السلام) ایشان و بالاخص صاحب عزای اصلی. دردمندترین دردمندان محزون‌ترین محزونان حضرت  ولی عصر  بقیه الله الاعظم (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) و همچنین عرض سلام و تسلیت و تعزیت خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند عاشقان و دلدادگان و دل سوختگان فاطمی به همین مناسبت به مناسبت ایام فاطمیه ایام شهادت حضرت صدیقه طاهره فاطمه  زهرا  (سلام الله علیها) بر اساس روایت  نود و پنج روز در خدمت شما هستیم با ویژه برنامه ام الائمه که از دیشب آغاز شد و ان شاء الله تا. چند شب آینده در خدمت شما خواهیم بود.

 و هر شب از محضر یکی از کارشناسان ارجمند با موضوعات مختلف استفاده خواهیم کرد امشب در خدمت استاد عالیقدر و کارشناس ارجمند مباحث تاریخی جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر جباری هستیم و از محضرشان استفاده می کنیم پیرامون سیر وقایع و حوادثی که پس از شهادت حضرت رسول اکرم  محمد مصطفی (صلی الله و علیه و آله و سلم) اتفاق افتاد پیشنهاد میکنم که حتما با ما همراه باشید تا انتهای برنامه راه های ارتباطی ما و شما برقرار است شماره های تماس را دوستان زیرنویس می کنند اگر پرسشی داشتید پیرامون. مسائل و وقایعی که اتفاق افتاده است در آن دوران می‌تونید مطرح کنید و ان شاء الله پاسخ‌های استاد را هم بشنوید.

 بیش از این مزاحم نمی شوم  و استفاده می کنیم از محضر کارشناس ارجمند جناب آقای دکتر جباری آقای دکتر سلام علیکم عرض تسبیحات تعزیت خیلی خوش آمدید بفرمایید.

استاد: جباری

 بسم الله الرحمن الرحیم حضور حضرتعالی جناب آقای صفایی و شما بینندگان عزیز این برنامه عرض سلام و ادب دارم آرزوی توفیقات روزافزون الهی و عرض تسلیت ابتدا به ساحت مقدس مولا و سرورمان ولی نعمتمان امام عصر  (عجل الله و تعالی فرجه الشریف). و همینطور خدمت شما عزیزان بیننده ان شاء الله که هر یک به سهم خود بتوانیم عرض ارادت کنیم به محضر مقدس مولاتمان فاطمه  زهرا  (سلام الله علیها) و عرض کنم که بر میزان معرفتمان نسبت به آن حضرت (سلام الله علیها) بیفزاییم و بتوانیم سهمی داشته باشیم در اقامه عزا و همینطور بیان مطالب که و فجایعی که نسبت به آن بانوی بزرگوار رفت در خدمتتان هستیم.

مجری

 خیلی ممنون و متشکرم عرض کردم خدمت بینندگان عزیز و ارجمند موضوع برنامه را و سیر حوادث پس از شهادت آقا رسول الله (صلی الله و علیه و آله و سلم) و اینکه پیرامون حادثه‌ای که اتفاق افتاد در خانه امیرالمومنین (سلام الله علیه) و اینکه کیفیت هجوم به آن خانه و کیفیت شهادت حضرت زهرا  (سلام الله علیها) اینکه چند بار هجوم اتفاق افتاد؟ کیفیت هجوم به چه شکل بود؟ ان شاء الله پیرامون این موضوعات و فکر می‌کنم در ادامه پیرامون خطبه ای که خود حضرت (سلام الله علیها) داشتند خطبه مختصری که داشتند در منزل همه اینها را ان شاء الله در این برنامه در خدمت شما هستیم بفرمایید.

استاد: جباری

خواهش می‌کنم عرض کنم که چون غروب جمعه معمولا توفیق است در محضر بینندگان عزیز برنامه آینه تاریخ را داریم و امروز خوب به جهت این ویژه برنامه در خدمتشان نبودیم هفته قبل بخشی را توفیق شد اشاره کردم از سیر رخدادهای به عبارتی ترتیب رخدادهای بعد از رحلت رسول خدا (صلی الله و علیه و آله و سلم) و به تعبیر دیگر تاریخ و ترتیب حوادث شاید هم اشاره کردم به مقاله‌ای که در این ارتباط. تدوین شد توسط این حقیر و یکی از دوستان به عنوان تاریخ و ترتیب حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا  (سلام الله علیها) و این مقاله در فضای مجازی موجود است با همین عنوان که عرض کردم جستجو شود طبعاً دوستان می‌توانند ملاحظه کنند.

 تاریخ و ترتیب و حوادث منتهی به شهادت حضرت زهرا (سلام الله علیها) در چند سال قبل این مقاله در فصلنامه علمی پژوهشی تاریخ اسلام در آیین پژوهش چاپ شد و در آنجا مفصل ترتیب حوادث آمده است یکی از. نکاتی که باز در آن هفته قبل اشاره کردم اینکه گاهی ابهام وجود دارد برای معمول عزیزان شیعیان به هر حال حتی سخنرانان در اینکه دقیقاً هر حادثه‌ای کی اتفاق افتاد غصب فدک کی اتفاق افتاد هجوم به خانه کی اتفاق افتاد مسئله بستری شدن حضرت (سلام الله علیها)  مدت بستری شدن حضرت (سلام الله علیها) و بالاخره بحث شهادت هم که حداقل دو تاریخ مشهور است و چیز دیگر  هم گفتند.

عرض کنم که یک مروری کوتاهی می‌کنم بر مقدمات مربوط به هجوم به خانه فاطمه  (سلام الله علیها) و. بحث هجوم متمرکز می شوم  این قسمت را توفیق نبود هفته قبل به تفصیل بیان کنیم امشب که اصلاً وقتش است این ایام دیگر  بالاخره این فاجعه بزرگ که منجر به شهادت حضرت (سلام الله علیها) شد باید باز  شود  بیان شود ما بیان تاریخ می کنیم و قضاوت را به بینندگان عزیز واگذار می کنیم و آنچه که عرض می‌کنم از کهن ترین اسناد و مدارک است و دیگر   می شود  خود عزیزان هم مراجعه کنند بله ترتیب حوادث را عرض کردم اولین. اقدامی که دستگاه خلافت بعد از حادثه سقیفه انجام دادند نسبت به فاطمه  (سلام الله علیها) اولین اقدامات به صورت مطلق نمی گویم که حالا آن هم اشاره کردم هفته قبل که بعد از غصب خلافت اعزام جیش اسامه بود، سپاه اسامه را که پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) تاکید داشتند سریعتر اعزام  شود  با هدف اینکه مدینه را خالی کنند از معارضان امیرالمؤمنین (سلام الله علیه )و نرفتند و بعد از اینکه خلافت را گرفتند ابوبکر آمد اصرار کرد که زود باید جیش اسامه اعزام  شود  برای اینکه مدینه را از معارضان خودش خالی کند.

برای اینکه مستقر بر خلافت  شود  و این جیش رفت حدود چهل روزی از مدینه دور بود و بعد برگشت یعنی حدود چهل و اندی روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) جیش اسامه برگشت و اما آنچه که نسبت به اهل بیت (علیهم السلام) انجام گرفت غیر از مسئله غصب خلافت غصب فدک بود.

 یعنی دومین اقدام بعد از غصب خلافت غصب فدک بود تاریخش را هم عرض کردم خدمت عزیزان که بر اساس نقل ابن ابی الحدید حدود ده  روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) این کار صورت گرفت و طبیعتاً خطبه فدکیه. و اقدام فاطمه  (سلام الله علیها) برای بازپسگیری فدک در همان ده روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله علیه و آله و سلم) انجام گرفته  است که باز فکر می‌کنم اشاره کردم در برنامه که دو اقدام فاطمه  (سلام الله علیها) در ارتباط با فدک انجام دادند یک اقدام که به صورت طبیعی باید سراغ ابوبکر می‌رفتند ابوبکر دستور داده بودند أبا بكر أخرج وكيل فاطمة من فدك.

عَلِيُّ بْنُ مُحَمَّدِ بْنِ عَبْدِ اللهِ ، عَنْ بَعْضِ أَصْحَابِنَا ـ أَظُنُّهُ السَّيَّارِيَّ ـ عَنْ عَلِيِّ بْنِ أَسْبَاطٍ ، قَالَ :لَمَّا ورَدَ أَبُو الْحَسَنِ مُوسى عليه‌السلام عَلَى الْمَهْدِيِّ رَآهُ يَرُدُّ الْمَظَالِمَ  ، فَقَالَ : « يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، مَا بَالُ مَظْلِمَتِنَا لَاتُرَدُّ ؟ » فَقَالَ لَهُ : ومَا ذَاكَ يَا أَبَا الْحَسَنِ؟قَالَ : « إِنَّ اللهَ ـ تَبَارَكَ وتَعَالى ـ لَمَّا فَتَحَ عَلى نَبِيِّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم فَدَكَ ومَا والَاهَا ، لَمْ يُوجَفْ عَلَيْهِ بِخَيْلٍ ولَارِكَابٍ ، فَأَنْزَلَ اللهُ عَلى نَبِيِّهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم : ( وَآتِ ذَا الْقُرْبى حَقَّهُ ) فَلَمْ يَدْرِ رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم مَنْ هُمْ ، فَرَاجَعَ فِي ذلِكَ جَبْرَئِيلَ عليه‌السلام ، ورَاجَعَ جَبْرَئِيلُ رَبَّهُ ، فَأَوْحَى اللهُ إِلَيْهِ : أَنِ ادْفَعْ فَدَكَ إِلى فَاطِمَةَ عليها‌السلام ، فَدَعَاهَا رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فَقَالَ لَهَا : يَا فَاطِمَةُ ، إِنَّ اللهَ أَمَرَنِي أَنْ أَدْفَعَ إِلَيْكِ فَدَكَ ، فَقَالَتْ : قَدْ قَبِلْتُ يَا رَسُولَ اللهِ مِنَ اللهِ ومِنْكَ ، فَلَمْ يَزَلْ وُكَلَاؤُهَا فِيهَا حَيَاةَ رَسُولِ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم ، فَلَمَّا ولِّيَ أَبُو بَكْرٍ ، أَخْرَجَ عَنْهَا وكَلَاءَهَا ، فَأَتَتْهُ ، فَسَأَلَتْهُ أَنْ يَرُدَّهَا عَلَيْهَا ، فَقَالَ لَهَا : ائْتِينِي بِأَسْوَدَ أَوْ أَحْمَرَ يَشْهَدُ لَكِ بِذلِكِ ، فَجَاءَتْ بِأَمِيرِ الْمُؤْمِنِينَ عليه‌السلام وأُمِّ أَيْمَنَ ، فَشَهِدَا  لَهَا فَكَتَبَ لَهَا بِتَرْكِ التَّعَرُّضِ  ، فَخَرَجَتْ‌ وَالْكِتَابُ مَعَهَا ، فَلَقِيَهَا عُمَرُ ، فَقَالَ : مَا هذَا مَعَكِ يَا بِنْتَ مُحَمَّدٍ؟ قَالَتْ : كِتَابٌ كَتَبَهُ  لِيَ  ابْنُ أَبِي قُحَافَةَ ، قَالَ  : أَرِينِيهِ ، فَأَبَتْ ، فَانْتَزَعَهُ مِنْ يَدِهَا ، ونَظَرَ فِيهِ ، ثُمَّ تَفَلَ فِيهِ ، ومَحَاهُ وخَرَقَهُ ، فَقَالَ لَهَا : هذَا لَمْ يُوجِفْ عَلَيْهِ أَبُوكِ بِخَيْلٍ ولَارِكَابٍ ، فَضَعِي الْحِبَالَ  فِي رِقَابِنَا ».فَقَالَ لَهُ الْمَهْدِيُّ : يَا أَبَا الْحَسَنِ ، حُدَّهَا لِي  ، فَقَالَ : « حَدٌّ مِنْهَا جَبَلُ أُحُدٍ ، وحَدٌّ مِنْهَا عَرِيشُ مِصْرَ ، وحَدٌّ مِنْهَا سِيفُ الْبَحْرِ ، وحَدٌّ مِنْهَا دُومَةُ الْجَنْدَلِ ». فَقَالَ لَهُ  : كُلُّ هذَا؟ قَالَ : « نَعَمْ يَا أَمِيرَ الْمُؤْمِنِينَ ، هذَا كُلُّهُ ، إِنَّ هذَا كُلَّهُ مِمَّا لَمْ يُوجِفْ عَلى أَهْلِهِ  رَسُولُ اللهِ صلى‌الله‌عليه‌وآله‌وسلم بِخَيْلٍ ولَارِكَابٍ ». فَقَالَ : كَثِيرٌ ، وأَنْظُرُ فِيهِ.

از على بن اسباط گويد: چون ابو الحسن موسى (امام كاظم" ع") نزد مهدى عباسى آمد، ديد در كار رسيدگى به مظالم است و آنها را به صاحبان حق بر ميگرداند، فرمود: اى امير المؤمنين، چه شده است كه مظلمه ما و حقى كه از ما برده‌اند بر نمى‌گرد؟گفت: اى ابا الحسن، اين چيست؟ فرمود: چون خداوند تبارك و تعالى فدك و حومه آن را براى پيغمبر خود گشود و آن را بى‌رنج و قشون كشى و ايلغار اسب سوار و شتر سوار به دست پيغمبر انداخت، خدا بر پيغمبر خود اين آيه را فرو فرستاد (28 سوره اسراء): «بده به ذى القربى حقش را»، پيغمبر ندانست كه ذى القربى كيانند و در باره آن به جبرئيل مراجعه كرد و جبرئيل به پروردگارش مراجعه كرد و خدا به او وحى كرد كه فدك را به فاطمه (ع) بده، رسول خدا (ص) فاطمه را خواست و به او فرمود: اى فاطمه، به راستى كه خدا به من دستور داده است تا فدك را به تو بدهم. عرض كرد: يا رسول الله، پذيرفتم از تو و از خدا، و هميشه تا رسول خدا (ص) زنده بود، وكلاى فاطمه (ع) در آن بودند و آن را به تصرف داشتند و چون ابو بكر متصدى كار شد، وكلاى فاطمه (ع) را از آن بيرون كرد و فاطمه نزد او رفت و درخواست كرد كه آن را به وى باز پس دهد، به او گفت: يك سياه يا سرخ بياور كه گواهى دهد فدك از آن تو است، فاطمه (ع) امير المؤمنين‌ و ام ايمن را آورد و گواهى دادند كه فدك از آن فاطمه (ع) است.

ابو بكر، نامه‌اى نوشت و به دست فاطمه داد و دستور داد كسى متعرض آن نشود، فاطمه (ع) از منزل ابى بكر بيرون شد و نامه با او بود، عُمر به او برخورد و گفت: اى دختر محمد، اين چيست كه با خود دارى؟ گفت: نوشته‌اى كه پسر ابى قحافه به من داده است، گفت: آن را به من بنما و آن حضرت نخواست كه به او بنمايد و آن را از دست فاطمه (ع) ربود و خواند و سپس آب دهان بر آن انداخت و آن را پاك كرد و دريد و به فاطمه (ع) گفت: اين را پدرت بزور قشون نگرفته است و اسب سوار و شتر سوارى براى گرفتن آن نرانده است، تو ريسمان به گردن ما ببند.

مهدى به آن حضرت عرض كرد: اى ابو الحسن، حدود فدك را به من بگو، فرمود: حدى به كوه احُد، حدى به عريش مصر، حدى به سيف البحر، حدى به دومة الجندل، گفت: همه اينها است؟ فرمود: آرى يا امير المؤمنين، همه اينها، اين همه است كه رسول خدا (ص) بر سر مردم، آن قشونى نكشيده است و اسب سوار و شتر سوارى نرانده است.مهدى گفت: سرزمين بسيارى است، من در باره آن تأملى مى‌كنم.

الكافي ، الشيخ الكليني ،ج ١ ، ص ٥٤٣- التهذيب ، ج ٤ ، ص ١٤٨ ، ح ٤١٤ بإسناده عن السيّاري ؛ المقنعة ، ص ٢٨٨ ، مرسلاً عن السيّاري. راجع : تفسير العيّاشي ، ج ٢ ، ص ٢٨٧ ، ح ٤٩ ؛ وتفسير فرات ، ص ٢٣٩ ، ح ٣٢٢ و ٣٢٣ ؛ وص ٣٢٢ ، ح ٤٣٧ و ٤٣٨ ؛ وص ٣٢٣ ، ح ٤٣٩ و ٤٤٠ الوافي ، ج ١٠ ، ص ٣٠٦ ، ح ٩٦١٢ ؛ الوسائل ، ج ٩ ، ص ٥٢٥ ، ح ١٢٦٢٩ ، من قوله : « قال : إنّ الله تبارك وتعالى لمّا فتح ... » ؛ البحار ، ج ٤٨ ، ص ١٥٦ ، ح ٢٩.

 و لذا در دیدار خصوصی که با ابوبکر دارد یعنی خصوصی که در نقل امام کاظم (علیه السلام) که در جلد اول کتاب شریف کافی آمده است. ابوبکر بعد شاهد خواست که امیرالمومنین (سلام الله علیه) ام ایمن به عنوان شاهدان فدک حضور اعطای فدک به فاطمه  (سلام الله علیها) حضور پیدا کردند در حالی که  طبیعتاً از مثل فاطمه  (سلام الله علیها) نیاز به  طلب شهادت نبود که شاهد بیاورد متاسفانه چنین شد و شاهد هم آمد اما باز پیش نرفت پیش نرفت به این معنا که ابوبکر ناچار شد بعد از این قصه به ظاهر سندی بنویسد به فاطمه  (سلام الله علیها) بدهد: اما طبق همان روایت امام کاظم (علیه السلام) وقتی که خارج شد فاطمه  (سلام الله علیها) از نزد ابوبکر مواجه با عمر شد و عمر. آن را از دست فاطمه  (سلام الله علیها) گرفت و و آب دهان انداخت محو کرد نوشته‌ها را و پاره کرد امام کاظم (علیه السلام) توصیف می‌کند این را در همان مجلس مهدی عباسی بله که نشسته بود مثلاً برای رد مظلمها و دادخواهی و اینها حضرت (علیه السلام) آنجا فرمود ما بال مظلمتنا لا ترد؟

چرا داد ما را نمی‌ستانی گفت چیست؟ حضرت (علیه السلام) فرمود که فدک و توصیف کرد فدک را تا رسید به همین جا حضرت (علیه السلام) بیان کرد این چنین و  این پس دومین اقدام است بعد از بله غصب خلافت دومینش همان غصب فدک است.

و نکته سوم که حالا البته مسئله غصب فدک را و ندادن اموال را به فاطمه  (سلام الله علیها) چه اموالی که یعنی ظاهر نصوص حتی نصوص عامه مثل آنچه که در صحیح بخاری در دو سه روایت آمده است ظاهر که صریح آن نصوص این است که نه فقط فدک بلکه میراث فاطمه  (سلام الله علیها) را فاطمه  (سلام الله علیها) داده نشد با هم تمسک روایت مجعولی :

«نحن معاشر الانبیاء لا نورث ما ترکناه صدقة»؛

(ما گروه انبیاء چیزی به ارث نمی گذاریم و آنچه ما باقی می گذاریم صدقه است).

مسند أحمد،الشیبانی، أحمد بن حنبل، ناشر: مؤسسة قرطبة، مصر،ج 2، ص 463، ح9973.

بخاری نقل می کند که فاطمه  (سلام الله علیها) برای طلب میراثش رفت پیش  ابوبکر که حالا سلمنا که حالا فدک را تو میگوییی به من. نداد پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) از باب عشر که به من تعلق می‌گیرد مال پیامبر  (صلی الله و علیه و آله و سلم) بوده باشد به من می‌رسد.

حدثنا عبد اللَّهِ بن مُحَمَّدٍ حدثنا هِشَامٌ أخبرنا مَعْمَرٌ عن الزُّهْرِيِّ عن عُرْوَةَ عن عَائِشَةَأَنَّ فَاطِمَةَ وَالْعَبَّاسَ عَلَيْهِمَا السَّلَام أَتَيَا أَبَا بَكْرٍ يَلْتَمِسَانِ مِيرَاثَهُمَا من رسول اللَّهِ صلى الله عليه وسلموَهُمَا حِينَئِذٍ يَطْلُبَانِ أَرْضَيْهِمَا من فَدَكَ وَسَهْمَهُمَا من خَيْبَرَفقال لَهُمَا أبو بَكْرٍ سمعت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يقول لَا نُورَثُ ما تَرَكْنَا صَدَقَةٌ إنما يَأْكُلُ آلُ مُحَمَّدٍ من هذا الْمَالِ قال أبو بَكْرٍ والله لَا أَدَعُ أَمْرًا رأيت رَسُولَ اللَّهِ صلى الله عليه وسلم يَصْنَعُهُ فيه إلا صَنَعْتُهُ قال فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ.

«عايشه مي‌گويد: فاطمه و عباس عليهما السلام نزد ابوبكر آمدند و هردو ميراث شان از رسول خدا را طلب كردند. و نيز ‌آنها زمين هاي فدك و سهم شان را از خيبر مي‌خواستند. ابو بكر به آنها گفت: از رسول خدا صلي الله عليه وسلم شنيدم كه مي‌گفت: ما پيامبران چيزي به ارث نمي‌گذاريم، آنچه را گذاشتم صدقه است. آل پيامبر از اين مال استفاده مي‌كنند، ابو بكر گفت: به خدا سوگند من امري را ديدم رسول خدا صلي الله عليه وسلم انجام مي‌داد، رها نمي‌كنم و همان را انجام مي‌دهم. راوي مي‌گويد: فاطمه با وي قهر شد و با سخني نگفت تا اين كه از دنيا رفت.»

صحیح البخاری، ج 6، ص 2474، ح6346، کتاب الفرائض، بَاب قَوْلِ النبی (ص) لا نُورَثُ ما تَرَکْنَا صَدَقَةٌ، تحقیق د. مصطفى دیب البغا، ناشر: دار ابن کثیر، الیمامة - بیروت، الطبعة: الثالثة، 1407 - 1987 

که او این روایت را چه کرد و و بعد که فاطمه  (سلام الله علیها): فَهَجَرَتْهُ فَاطِمَةُ فلم تُكَلِّمْهُ حتى مَاتَتْ دیگر  قهر کرد با ابوبکر با او دیگر  سخن نگفت تا اینکه از دنیا رفت عرض کنم که اقدام فاطمه  (سلام الله علیها) اقدام سومشان هجوم به خانه است یعنی اگر بخواهیم ترتیب. اقدامات جریان خلافت نسبت به خاندان اهل بیت (علیهم السلام) ذکر کنیم اولینش غصب خلافت دومینش غصب فدک سومینش هجوم به خانه فاطمه  (سلام الله علیها) برای اخذ بیعت اقدامات فاطمه  (سلام الله علیها) را اینجا عرض خواهم کرد.

 اما هجوم به خانه هم  همانطور که شما فرمودید در دو مرحله انجام گرفت یک مرحله برای بیرون کشیدن متحصنین در خانه فاطمه  (سلام الله علیها) و مرحله دوم برای بیرون کشیدن علی (علیه السلام) که در مرحله اول نتوانسته بودند. آن حضرت (علیه السلام) را بیرون بکشند و برای بیعت ببرند که گاهی این خلط شدند خلط یعنی در متون تاریخی روایی چه آنچه که در متون اهل سنت آمده است مثل انساب الاشراف تاریخ طبری تاریخ یعقوبی المصنف عبدالرزاق صنعانی.

 امثال اینها اینها که به هر حال متون اهل سنت که اشاره کرده اند به مسئله هجوم به بیت از منابع قرن سوم قرن چهارم این‌ها گاهی اشاره کردند به همان هجوم اول یعنی برای اخراج متحصنین از بیت. برخی از منابع دقیق‌تر مثل همان کتاب الامامة والسیاسه ابن قتیبه دینوری از منابع قرن سوم که حالا نقلیات ابن قتیبه به خاطر اینکه به هر حال یک مقدار بازتر مسائل را مطرح کرده  است با جزئیات با جزئیات و در این قسمت است و در حقایق را باز نه کامل تا حدی و در پرده را کنار زده است به تعبیر من خواری است در چشم حضرات و لطایف الهیلاة تلاش می‌کنند که این را انکار کنند بگویند بله ابن قتیبه. انکار کنند و بگویند انتصاب این کتاب با او معلوم نیست و یا مثلاً نسبت تشیع بدهند به امثال اینها باید تضعیف کنند اینا دیگر  آب در هاون کوبیدن است و ثابت است انتصاب این کتاب به ابن قتیبه.

وإن أبابكر تفقد قوماً تخلفوا عن بيعته عند علي كرم الله وجهه، فبعث إليهم عمر، فجاء فناداهم وهم في دار علي، فأبوا أن يخرجوا، فدعا بالحطب وقال: والذي نفس عمر بيده لتخرجن أو لاحرقنها على من فيها، فقيل له: يا أبا حفص، إن فيها فاطمة ؟ فقال: وإن ! فخرجوا فبايعوا إلاّ علياً، فإنه زعم أنه قال: حلفت أن لا أخرج ولا أضع ثوبي على عاتقي حتى أجمع القرآن، فوقفت فاطمة رضي الله عنها على بابها، فقالت: لا عهد لي بقوم حضروا أسوأ محضر منكم، تركتم رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) جنازة بين أيدينا وقطعتم أمركم بينكم لم تستأمرونا ولم تردوا لنا حقاً.فأتى عمر أبابكر، فقال له: ألا تأخذ هذا المتخلف عنك بالبيعة ؟ فقال أبو بكر لقنفذ وهو مولى له: اذهب فادع لي علياً، قال: فذهب إلى علي، فقال له: ما حاجتك ؟ فقال: يدعوك خليفة رسول الله، فقال علي: لسريع ما كذبتم على رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، فرجع فأبلغ الرسالة، قال: فبكى أبوبكر طويلاً، فقال عمر الثانية: لا تمهل هذا المتخلف عنك بالبيعة ! فقال أبوبكر لقنفذ: عد إليه فقل له: خليفة رسول الله يدعوك لتبايع، فجاءه قنفذ، فأدى ما أمر به، فرفع علي صوته، فقال: سبحان الله لقد ادعى ما ليس له، فرجع قنفذ فأبلغ الرسالة، فبكى أبوبكر طويلاً، ثم قام عمر فمشى معه جماعة حتى أتوا باب فاطمة، فدقوا الباب، فلما سمعت أصواتهم نادت بأعلى صوتها: يا أبت يا رسول الله، ماذا لقينا بعدك من ابن الخطاب وابن أبي قحافة ؟! فلما سمع القوم صوتها وبكاءها انصرفوا باكين وكادت قلوبهم تنصدع وأكبادهم تنفطر، وبقي عمر ومعه قوم، فأخرجوا عليا فمضوا به إلى أبي بكر، فقالوا له: بايع، فقال: إن أنا لم أفعل فمه ؟ قالوا: إذاً والله الذي لا إله إلاّ هو نضرب عنقك، فقال: إذاً تقتلون عبد الله وأخا رسول الله، فقال عمر: أما عبد الله فنعم، وأما أخا رسوله فلا، وأبو بكر ساكت لا يتكلم، فقال عمر: ألا تأمر فيه بأمرك ؟ فقال: لا أكرهه على شيء ما كانت فاطمة إلى جنبه، فلحق علي بقبر رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) يصيح ويبكي وينادي: يا ابن أم، إن القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني فقال عمر لابي بكر: انطلق بنا إلى فاطمة، فإنا قد أغضبناها، فانطلقا جميعا فاستأذنا على فاطمة فلم تأذن لهما، فأتيا علياً فكلماه، فأدخلهما عليها، فلما قعدا عندها حولت وجهها إلى الحائط، فسلّما عليها فلم ترد عليهما السلام، فتكلم أبو بكر، فقال: يا حبيبة رسول الله، والله إن قرابة رسول الله أحب إليَّ من قرابتي، وإنك لاحب إليَّ من عائشة ابنتي، ولودت يوم مات أبوك أني مت ولا أبقى بعده، أفتراني أعرفك وأعرف فضلك وشرفك وامنع حقك وميراثك من رسول الله، إلا أني سمعت أباك رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) يقول: «لا نُورَّث، ما تركناه فهو صدقة».فقالت: أرأيتكما إن حدثتكما حديثاً عن رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم) تعرفانه وتفعلان به ؟ قالا: نعم، فقالت: نشدتكما الله ألم تسمعا رسول الله يقول: « رضا فاطمة من رضاي وسخط فاطمة من سخطي، فمن أحب فاطمة ابنتي فقد أحبني ومن أرضى فاطمة فقد أرضاني ومن أسخط فاطمة فقد أسخطني» ؟ قالا: نعم سمعناه من رسول الله (صلى الله عليه وآله وسلم)، قالت: فإني أشهد الله وملائكته أنكما أسخطتماني وما أرضيتماني، ولئن لقيت النبي لاشكونكما إليه.فقال أبو بكر: أنا عائذ بالله من سخطه وسخطك يا فاطمة، ثم انتحب أبوبكر يبكي حتى كادت نفسه أن تزهق، وهي تقول: والله لادعون الله عليك في كل صلاة أصلّيها، ثم خرج باکیا الحدیث.

ابابکر افرادی را که از بیعت با او تخلف کرده بودند جستجو نمود، و آنان را نزد علی بن ابی‌طالب یافت، پس عمر را به سوی ایشان فرستاد، عمر به درب خانه علی رفته و آن افراد را برای بیعت با ابارک طلبید، ایشان مخالفت کردند، عمر دستور داد هیزم بیاورند، و گفت سوگند به آن کسی که جان عمر در دست او است: اگر ایشان از خانه بیرون نیایند، خانه را با اهلش آتش خواهم زد (بعضی از همراهانش به او گفتند):

ای عمر فاطمه در این خانه می‌باشد، او در جواب گفت: هر چند که فاطمه در خانه باشد، این گروه از خانه خارج شدند، و با ابابکر بیعت کردند. مگر علی بن ابیطالب که سوگند یاد کرده بوده که از خانه بیرون نیاید و عبا بر دوش ننهد، تا آن‌که قرآن را جمع‌آوری کند،(در این هنگام) فاطمه رضی الله عنها پشت در آمده، و گفت: من تا به حال ندیده‌ام گروهی را بدتر از شماها که چنین مجلس سویی را تشکیل داده‌اید، جنازه پیغمبری را در پیش روی ما گذاشته، و امر خلافت را برای خودتان تثبیت نمودید، و با مادر این امر شورا نکردید، و حق ما را به ما برنگداندید؟ عمر آمد نزد ابابکر و به او گفت: آیا از این کسی که تخلف نموده (علی بن ابیطالب) بیعت نمی‌گیری؟

ابوبکر به نوکر خود قنفذ گفت: برو و علی را به نزد من بطلب، قنفذ رفت و پیغام را رساند، علی به او گفت: چه زود بر پیغمبر دروغ بستید، قنفذ برگشت و گفتار علی را رساند، ابوبکر بسیار گریست، مجداً عمر به او گفت: به علی مهلت نده، باز ابوبکر به قنفذ گفت: برو نزد علی و بگو خلیفه پیغمبر ترا می‌طلبد که با او بیعت کنی، چون قنفذ آمد و پیام او را آورد، علی بن ابیطالب با صدای بلند گفت: سبحان الله، ابابکر چیزی را ادعا می‌کند که حق او نیست، پس قنفذ برگشت و گفتار علی را به ابابکر رسانید، باز او به گریه درآمد، در این هنگام عمر به خطاب با گروهی امدند به در خانه فاطمه و درب را کوبیدند، و چون فا طمه صدای آنان را شنید، با صدای بلند ندا در داد: ای پدر ای رسول الله، ما بعد از تو چه ناگواری‌هایی که از پسر خطاب و از پسر ابی قحافه دیدیم.هنگامی که این گروه صدا و گریه فاطمه را شنیدند، گریه کنان برگشتند، به طوری که نزدیک بود دلهایشان پاره و جگرهایشان دریده شود، عمر و برخی از آنان به جای ماندند، و علی بن ابیطالب را از خانه بیرون آوردند، و به جانب ابوبکر بردند، و به او گفتند بیعت کن، علی به ایشان گفت: اگر بیعت نکنم چه می‌شود؟ گفتند: به خدا سوگند به آن خدایی که جز او خدا نیست گردنت را می‌زنیم، علی به آنان گفت: اگر مرا بکشید، هم بنده خدا را کشته‌اید، و هم برادر رسول خدا را، عمر گفت: اما بنده خدا بودن ترا قبول داریم، ولی برادر بودنت را با پیغمبر قبول نداریم، ابوبکر در این میان ساکت بود، عمر به او گفت: امر خود را درباره علی عملی نمی‌کنی؟ ابابکر گفت: تا فاطمه نزد او است من او را مجبور به بیعت نمی‌کنم.پس علی به جانب قبر پیغمبر رفت در حالتی که می‌گریید (به آن حضرت خطاب نموده) می‌گفت: ای برادر این گروه مرا بی کس و بی‌یاور گذاشتند و نزدیک بود که مرا بکشند، عمر به ابابکر گفت: ما فاطمه را به غضب درآوردیم بیا تا نزد او رویم، چون به درب خانه رسیدند، اجازه ورود خواستند، فاطمه به ایشان اذن نداد، این دو نفر نزد علی آمدند، او ایشان را وارد خانه کرد، فاطمه از ایشان صورت گردانید و روی خود را به دیوار نمود، به فاطمه سلام کردند، او جوابشان را نداد، ابوبکر گفت: ای حبیبه رسول خدا خویشاوندی پیغمبر در نزد من محبوب‌تر است از خویشی خودم، تو (ای فاطمه) نزد من محبوب‌تر می‌باشی از عایشه دخترم، آن روزی که پیغمبر از دنیا رحلت نمود، دوست داشتم که من به جای او می‌مردم. (ای فاطمه) آیا تو گمان می‌کنی که من (با آن که به تو معرفت دارم و فضیلت و شرافت ترا قبول دارم) حق تو «فدک» را از تو منع کرده باشم، من از پدرت رسول الله شنیدم که می‌گفت ما ارث نمی‌گذاریم و آن‌چه را بعد از خود می‌گذاریم، صدقه است.فاطمه گفت: اگر من حدیثی را از پیغمبر برایتان بگویم و آن را بشناسید، به آن عمل می‌کنید؟ جواب دادند بلی، فاطمه گفت: شما را به خداوند سوگند می دهدم، ایا شماها از پیغمبر شنیدید که می‌گفت: خوشنودی فاطمه از خوشنودی منست، و غضب فاطمه از غضب من است، پس هر کس دخترم فاطمه را دوست بدارد مرا دوست داشته، و هر کس فاطمه را خوشنود نماید مرا خوشنود نموده، و هر کس فاطمه را به خشم درآورد مرا به خشم درآورده است، ابابکر و عمر گفتند: آری ما شنیده‌ایم این موضوع را از رسول الله(ص)پس فاطمه گفت: من خدا و ملائکه را گواه می‌گیرم که شما دو نفر مرا به غضب درآوردید و مرا خوشنود نکردید و هنگامی که پیغمبر را ملاقات کنم شکایت شما را به او خواهم نمود، ابوبکر صدای خود را به گریه بلند کرد و حرکت نمود و فاطمه گفت سوگند به خداوند، که در هر نمازی که می‌خوانم به تو نفرین خواهم نمود

الإمامة و السياسة المعروف بتاريخ الخلفاءابن قُتَيْبه، ابومحمد عبدالله بن مسلم دينورى یا ابی‌محمد جبلی(213-276ق)مترجم:محقق/گردآورنده/...: شيري، علي (محقق) ،ج۱،ص۳۰،ناشر: دار الأضواء،محل نشر: بیروت،نوبت چاپ: اول،تاریخ انتشار: 1410ق

 و ابن قتیبه عرض کردم که اینطور نیست که کامل باز کرده  باشد مثلاً بحث هجوم را مطرح میکند تا اینکه عمر میاید و هیزم میاورد و تهدید به آتش زدن خانه می‌کند اما اینکه چطور وارد خانه شدند چطور علی (علیه السلام) بیرون آوردند فاخرجوا علیا همین بار کلمه اما چطور. عمر هیزم آورد و در خانه و تهدید کرد و ای علی تخرجنه علیکم تهدید چطور وارد خانه شد دیگر  اینجا درز می‌گیره بالاخره وقتی تهدید کرد که علی علیه السلام که با تو و رحمت که بیرون نیامده است.

 تعبیر اخرجوا اخراج کردند یعنی پس بنابراین خودش نمی گوید و خرج علی بلکه می گوید و اخرجوا علیا و شواهد دیگر هم باز است در متون تاریخ اهل سنت بردن برای بیعت نرفت برای بیعت. این دو مرحله است همانطور که عرض کردم طبق همین نقل عرض می‌کنم که ابن قتیبه کاملا تصریح دارد  که در مرحله اول فرستاده شد برای اخراج این کسانی که هستند در خانه بودند و اینجا عمر آمد در همان مرحله آمد و تهدید به آتش زدن کرد و سلمان ابوذر مقداد بریده اینها که در خانه بودند بعد از اینکه عمر تهدید کرد و فاطمه  (سلام الله علیها) به آنها فرمود که او کسی است که تهدیدش را عملی خواهد کرد.

 و لذا اینها خودشان آمدند بیرون  برای اینکه متعرض خانه نشود  و از اینها دیگر  به زور بیعت گرفتند یکی پس از دیگری و در ادامه دارد  که در مرحله دوم عرض کنم که مجداً عمر برگشت به ابوبکر گفت که این متخلف از بیعت را سراغش نمی روی، رهایش می کنی؟ یعنی علی (سلام الله علیه)  بیعت نکرده  است  با او چیکار میکند  که این بار قنفذ را فرستادند بار اول بار دوم. در حق او  امیرالمومنین (سلام الله علیه) پاسخ منفی داد و فرمود که من ابوبکر  را به عنوان خلیفه پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) نمی شونداسم چون قنفذ  از طرف آنها آمد گفت که بیا و بیعت کن با خلیفه پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) در  تو یک نوبت نوبت دوم نوبت اول گفت که خلیفه پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)  تو را فرا می‌خواند در هر دو نبوت امیرالمومنین (سلام الله علیه) رد کردند بار سوم عمر برخاست و با هیزم آمد به در خانه و تهدید کرد و ادامه ماجرا حالا من قبل از اینکه ادامه ماجرا را از کتاب سلیم بن قیس هلالی بخوانم که یکی از منابع کهن ما است.

 و با تفسیر چون در کتاب سلیم یک روایتی در اوایل کتاب دارد  از جناب سلمان سلیم از سلمان نقل می‌کند دیده‌هایش را آنجا که مشاهده کرده  است نسبت به حادثه و در اواخر کتاب روایت از ابن عباس در آن مفصل است در هر دو روایت مشترک هستند در بیان تفاصیل یکی مثلاً یک مقدار جزئیات بیشتری دارد  و آن جزئیات ندارد  ولی کنار هم که می‌گذاریم قشنگ متن حادثه و تعرض نسبت به خانه فاطمه  (سلام الله علیها) کاملاً آشکار  می شود . بحث راجع به بحث کتاب سلیم و اعتبار کتاب سلیم این‌ها دیگر  در جای خودش مفصل بیان شده است بزرگانی مثل مرحوم آیت الله خویی و اینها در معجم رجال الحدیث این بحث‌ها را کردند مرحوم علامه جعفر مرتضی عاملی در کتاب معصات الزهرا  جلد اول باز مفصل بحث کردند و کتاب سلیم یکی از اصول علمی و مدونات شیعه بوده  است و تعبیر اصل الاصول یعنی در قرن اول تدوین  می شود  بعد از کتاب سلیم که در قرن دوم و سوم اصول دیگر بنات حدیثی تدوین  می شود .

بزرگان ما اعتماد داشتند بر این کتاب مرحوم نعمانی مرحوم کلینی از این کتاب نقل کردند مرحوم شیخ طوسی دیگر را نقل کردند نمی شود  کتاب سلیم را ازش نقل نکرد با این عرض می‌کنم که شبهه‌هایی که بعضاً تلاش می‌کنند که منتشر کنند و اعتبار این کتاب را بگیرند ضمن اینکه نقلیات تاریخی این کتاب با شواهد موجود در کتب شیعه و اهل سنت کاملاً سازگار است یک وقت اگر متنافی بود آنجا بحث می‌کردیم عرض می‌کنم که  آن نکته‌ای هم که هفته قبل هم اشاره به آن کردم راجع به تاریخ. هجوم یعنی مسئله اول اصل هجوم بود و این ترتیب که بعد از چون دیدم که گاهی برای برخی عرض شود که این ابهام وجود دارد که آیا غصب فدک بعد از هجوم رخ داده است یا قبل از هجوم رخ داده است؟

 که عرض کردم با این ترتیبی که گفته شد ده روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  غصب فدک اتفاق افتاده است پنجاه روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) هجوم به خانه اتفاق افتاده است و آنچه که از ابن قتیبه استفاده  می شود  که او دو مرحله ذکر می‌کند اول برای اخراج متحصنین بار دوم برای. امیرالمومنین (سلام الله علیه) از نقل ابن قتیبه فاصله زمانی استفاده نمی شود  می گوید که فقال فقال تفریع می‌کند که ترتب را می‌رساند ظاهراً در یک روز اتفاق افتاده است و اینطور نیست که فاصله افتاده باشد یعنی در همان روزی که هجوم آوردند و متحصنین را اخراج کردند بعدش با اصرار عمر به تحریک عمر ابوبکر قنفذ را فرستاده است.

 باز این نکته را می‌خواهم عرض کنم حالا قبل از اینکه آن چند شاهد را برای این پنجاه روز که هفته قبل هم اشاره کردم فقط مرور کنم اشاره کنم گاهی در این نقل‌ها به گونه‌ای آمده است که از این دو نفر بین ابوبکر و عمر ابوبکر ارق ارق یعنی رقیق تر بود ارق بود اعطف بود عطوف تر بود ملایم تر بود عمر در فض و غلیظ و شدید بود در اینکه عمر آدم خشن بود سنی و شیعه هیچ تردیدی ندارند. همه روایات هر کسی هر کسی که آمده است راجع به اوصاف عمر سخن گفته است از متون شیعه و اهل سنت هم این را گفتند که اصلاً وقتی که ابوبکر عمر را نصبش کرد به جای خودش یکی از اولین اعتراضات طلحه کرد به ابوبکر هم قبیله ابوبکر بود گفت که آدم خشنی آورده  ای بر ما نصب کرده  است تاریخش نشان می دهد در دوره خلافتش که مردم از می گوید:

قال الشعبي: كانت دِرَّة عمر أهيب من سيف الحجاج.
شعبى گفته است: تازيانه عمر وحشتناك تر از شمشير حجاج بود.
الثعالبي، أبو منصور عبد الملك عبد الملك بن محمد بن إسماعيل (متوفاي429هـ)، الإعجاز والإيجاز، ج 1، ص 37، ناشر: دار الغصون - بيروت / لبنان - 1405هـ - 1985م، الطبعة: الثالثة؛
و ثمار القلوب في المضاف والمنسوب، ج 1، ص 85، پيشين، ناشر: دار المعارف – القاهرة؛
الزمخشري، أبو القاسم محمود بن عمرو بن أحمد جار الله (متوفاى538هـ) ربيع الأبرار، ج 1، ص 309؛
إبن خلكان، أبو العباس شمس الدين أحمد بن محمد بن أبي بكر (متوفاي681هـ)، وفيات الأعيان و انباء أبناء الزمان، ج 3، ص 14، تحقيق احسان عباس، ناشر: دار الثقافة - لبنان؛
الشربيني، محمد الخطيب (متوفاي977هـ)، مغني المحتاج إلى معرفة معاني ألفاظ المنهاج، ج 4، ص 390، ناشر: دار الفكر – بيروت؛
الفزاري القلقشندي، أحمد بن علي بن أحمد (متوفاي821هـ)، صبح الأعشى في كتابة الإنشا، ج 14، ص 143، تحقيق عبد القادر زكار ناشر: وزارة الثقافة - دمشق - 1981؛
الشرواني، عبد الحميد، حواشي الشرواني على تحفة المحتاج بشرح المنهاج، ج 10، ص 134، ناشر: دار الفكر – بيروت.

 شلاق عمر برای مردم از شمشیر حجاج بن یوسف که بعدها آن جنایات کرد شمشیر. از شمشیر خون می‌چکید مردم بیشتر می‌ترسیدند یعنی مقایسه کرده  است بین شلاق و عمر و شمشیر حجاج شلاق دستش بود تندی می‌کرد این‌ها اما در این قضیه هجوم به بیت از نقلی در انساب الاشراف بلاذری که از متون اهل سنت متون تاریخ اهل سنت در قرن سوم تعبیری به کار برده است که واقعاً جای تأمل و جای تاسف دارد:

عن ابن عباس قال: بعث أبو بکر عمرَ بن الخطاب إلی علی رضی الله عنهم حین قعد عن بیعته وقال: ائتنی به بأعنف العنف، فلما أتاه، جری بینهما کلام. فقال علی: اجلبْ حلباً لک شطره. والله ما حرصک علی إمارته الیوم إلا لیؤمرک غداً .

… ابن عباس می گوید : در زمان بیعت ابوبکر زمانی که علی (علیه السلام) با او بیعت نکرد ، ابوبکر عمر بن الخطاب را دنبال ایشان فرستاد و به عمر گفت : علی را به سخت ترین و بدترین وجه ممکن پیش من بیاور . در بین راه بین حضرت امیر(علیه السلام) و عمر مشاجره ای درگرفت . علی (علیه السلام ) به عمر گفت : شیرخلافت را بدوش ، سهم تو محفوظ است . قسم به خدا حرص و ولع تو برای به حکومت رسیدن ابوبکر به خاطر اینست که او بعد از خودش تو را به جانشینی برگزیند.

أنساب الأشراف ، أحمد بن یحیی بن جابر البلاذری (متوفای۲۷۹هـ) ج ۱ ، ص ۲۵۳ .

 

 

  و آن اینکه ابوبکر وقتی که فرستاد. برای آوردن علی (علیه السلام) گفت که ائتنی به بأعنف العنف بروید علی (علیه السلام) را با شدیدترین وجه بیاوریدش به بدترین شکل به بدترین شکل بیاورید که باز همین بلاذری تصریح دارد که با فتیله با فتیله آتشی عمر آمد به در خانه بلازوری از جمله متونی است که متون کهن عامه است و تصریح در آن است که با آتش آمد و هیزم آمد آتش آوردند تعبیر این نشان می دهد که به هر حال کمر بسته‌اند به اینکه علی (علیه السلام)  را هر طور است دیگر  بیاورند اما اینکه چرا. اصرار داشتند دیگر  از علی (علیه السلام)  این بار دیگر  بیعت بگیریم.

 پنجاه روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) باز در آن برنامه آینه تاریخ هفته قبل یک مقدار با تفصیل بیشتر اشاره کردم علتش این بود ببینید این شواهد اینکه حمله متأخر است چند چیز عرض کردیم از جمله خود خطبه فدکیه که ده روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)   ایراد شده است در آنجا فاطمه  (سلام الله علیها) هیچ اشاره‌ای به هجوم به بیت نمی‌کند نوع آمدن فاطمه  (سلام الله علیها) آمدن عادی توصیف شده است بله:

«و لاثت خمارها علي رأسها، و اشتملت بجلبابها، و أقبلت في لمّة من حفدتها و نساء قومها، تطأ ذيولها، ما تخرم مشيتها مشية رسول‏اللَّه صلى اللَّه عليه و آله،حتّى دخلت علي أبي‏بكر، و هو في حشد من المهاجرين و الانصار و غير هم، فنيطت دونها ملاءة فجلست، ثم أنّت أنّة أجهش القوم لها بالبكاء، فارتجّ المجلس ثم امهلت هنیئه حتی اذاسکن نشیج القوم وهدات فورتهم»

هنگامى كه ابوبكر و عمر تصميم گرفتند فدك را از حضرت فاطمه سلام الله علیها بگيرند و اين خبر به ايشان رسيد، مقنعه را برسرکرد و چادر برخود پوشید، و با گروهى از زنان فاميل و خدمتكاران خود بسوى مسجد روانه شد، در حاليكه چادرش به زمين كشيده می‌شد، و راه رفتن او همانند راه رفتن پيامبر خدا بود، بر ابوبكر كه در ميان عده‏اى از مهاجرين و انصار و غير آنان نشسته بود وارد شد، در اين هنگام بين او و ديگران پرده‏اى آويختند، آنگاه ناله‏‌ هاى جانسوز از دل برآورد كه همه مردم بگريه افتادند و مجلس و مسجد بسختى به جنبش درآمد سپس لحظه ای سکوت کرد تا همهمه مردم خاموش شد.

مجلسى، بحارالانوار، ج 8، ص 108 ،

ما تخرم مشيتها مشية رسول‏اللَّه. دور سوم رفتن فاطمه  (سلام الله علیها) مکرر بعد از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  به زیارت قبور شهدای احد زیارت قبر حمزه همان فاصله‌ای دارد  چهار پنج کیلومتر تا خانه فاطمه  (سلام الله علیها) فاصله دارد  پس بدن سلامت است.

 شب‌های متعددی ابتدا در خانه بدریون و سپس در خانه مهاجرین و انصار رفتنذ برای یاری خواهی که هم در متون شیعه است هم متون اهل سنت بله شاید هفته قبل اشاره کردم آن از جمله نامه های شماتت آمیز معاویه به امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) که می‌خواست نمک روی زخم امیرالمومنین (سلام الله علیه) بپاشد و. دل حضرت (علیه السلام) را ریش ریش کند یکی این نامه است که در آنجا می گوید که من به یادت میاورم اینکه یادت میاید که:

مِن كِتابِ مُعاوِيَةَ المَشهورِ إلى عَلِيٍّ عليه السلام : وأعهَدُكَ أمسِ تَحمِلُ قَعيدَةَ بَيتِكَ لَيلاً عَلى حِمارٍ ، ويَداكَ في يَدَيِ ابنَيكَ الحَسَنِ وَالحُسَينِ يَومَ بويِعَ أبو بَكرٍ الصِّدّيقُ ، فَلَم تَدَع أحَدا مِن أهلِ بَدرٍ وَالسَّوابِقِ إلّا دَعَوتَهُم إلى نَفسِكَ ، ومَشَيتَ إلَيهِم بِامرَأَتِكَ ، وأدلَيتَ إلَيهِم بِابنَيكَ

شرح نهج البلاغة، ابن ابى الحديد ـ از نامه مشهور معاويه به امام على عليه السلام ـ : و ديروز ، روز بيعت با ابوبكر ، را به يادت مى آورم كه پرده نشين خانه ات (همسرت) را شب ، بر درازگوشى سوار كردى و دست در دستان حسن و حسين گذاشتى و به درِ خانه هاى بَدريان و پيش گامان رفتى و هيچ يك را نگذاشتى ، مگر آن كه به سوى خود فرا خواندى و همسر و دو پسرت را واسطه و شفيعِ دعوتت كردى .

(شرح نهج البلاغة ، ابن أبى الحديد : ج 2 ص 47 ؛ كتاب سليم بن قيس : ج 2 ص 765) .

وأعهَدُكَ أمسِ تَحمِلُ قَعيدَةَ بَيتِكَ لَيلاً عَلى حِمارٍ زن در خانه ات سوار چهارپایی می‌کردی همراه دو فرزندت حسن و حسین (علیهما السلام) میبردی در خانه مهاجر و انصار برای اینکه از آنها یاری بطلبی و هیچکدام جوابتان  را ندادند جز قلیلی جواب تو را ندادن اگر تو به حق بودی جواب تو را میدادند حضرت (علیه السلام) اینطور چی میکند بله. و در متون اهل سنت است در متون ما هم مرحوم شیخ صدوق نقل کرده  است همین سلیم بن قیس نقل کرده  است با اینها خود این رفتن در خانه به خاطر باردار بودن سوار چهارپایی می‌کرد مرکبی می‌کرد که در خانه مهاجر انصار برود اما بالاخره در روایت سلمان تصریح شده است که وقتی که هجوم آوردند و فاطمه  (سلام الله علیها) مصدوم شد دیگر  بستری شد خانه نشین  شد بدن مجروح و مصدوم و سقط کرده  است.

 پس بنابراین نشان می دهد که این شب‌هایی که حضرت (سلام الله علیها) می‌رفته  است در خانه مهاجر و انصار. هنوز هجوم صورت نگرفته است این هم از جمله شواهد شاهد دیگر آن جریان بریده بن حصیب اسلمیه که عرض شد جیش اسامه که رفت این پرچمدار جیش بود وقتی که برگشت طبق نقل مرحوم سید مرتضی در کتاب الشافی و همینطور بعدش شیخ طوسی در تلخیص الشافی آوردند در آنجا آمده است که وقتی آمد گفت که لا ابایع حتی یبایع علی‌بن ابی طالب پس پیداست که هنوز علی (علیه السلام)  بیعت نکرده  است.

 بریده را پرچمش را برد میان قوم گفت که من تا علی (علیه السلام)  بیعت نکند بیعت نمی‌کنم قومش گفتند:

وأما حديث خلافه فقد روى علم الهدى في الشافى عن الثقفى باسناده عن سفيان بن فروة عن أبيه قال : جاء بريدة حتى ركز رايته في وسط أسلم ثم قال : لا أبايع حتى يباع على بن أبيطالب ، فقال على : يا بريدة ادخل فيما دخل فيه الناس ، فان اجتماعهم أحب إلى من اختلافهم اليوم. وباسناده عن موسى بن عبدالله بن الحسن قال : أبت أسلم أن تبايع ، فقالوا : ماكنا نبايع حتى يبايع بريدة لقول النبى ص لبريدة « على وليكم من بعدى » قال : فقال على : ان هؤلاء خيرونى أن يظلمونى حقى وأبايعهم ، وارتد الناس حتى بلغت الردة أحدا فاخترت أن أظلم حقى وان فعلوا ما فعلوا.أقول : وحديث بريدة « يا بريدة لا تبغض عليا [ لا تقع في على ] ان عليا منى وانا منه و هو ولى كل مؤمن بعدى » من المتواترات.

بريده از شام از مأموريّت خود بازگشت، و آمد تا آنكه لواى خود را در وسط طائفۀ أسلم (كه خود او أسلمى و از آن طائفه بود) بر زمين فروبرد، و سپس گفت: من بيعت نمى‌كنم تا علىّ بن أبي طالب بيعت كند. در اين حال علىّ بن أبي طالب به او گفت: اى بريده! داخل شو در آنچه مردم در آن داخل شده‌اند! زيرا كه اجتماع ايشان در امروز نزد من از اختلافشان پسنديده‌تر است طائفۀ أسلم از بيعت كردن إبا نمودند، و گفتند: ما بيعت نمى‌كنيم تا بريده بيعت كند، به سبب گفتار رسول خدا (ص) به بريده كه: پس از من علىّ، صاحب اختيار و والى مقام ولايت شماست! راوى گفت: كه علىّ گفت: اين گروه غاصب مرا مخيّر كرده‌اند، كه بر من ستم روا دارند و من با آنها بيعت كنم، و مردم از دين برگشتند، و اين ارتداد به همه رسيد، و كسى را وانگذاشت. و من اين‌طور اختيار كردم كه در ربودن حقّم مظلوم واقع شوم و اگر چه هر چه مى‌خواهند بكنند، بكنند، (زيرا كه بقاء دين و عدم تشتّت مسلمين در صبر من بود)

 وقد أخرجه أصحاب الصحاح راجع مسند الامام ابن حنبل ج ٥ ص ٣٥٦ ، خصائس النسائى : ٣٣ شرح النهج الحديدى ج ٢ ص ٤٣٠ ،بحار الأنوار - ط مؤسسةالوفاء نویسنده : العلامة المجلسي    ج: 28  ص 197

 لا نبایع حتی یبایع بریده بریده بیعت نکند ما بیعت نمی کنیم. پیدا است و برگشت جیش اسامه هنوز بیعت از علی (علیه السلام)  گرفته نشده است و شاهد آخر هم که پنجاه روز عرض کردم بر اساس روایتی از امام باقر (سلام الله علیه) که مرحوم علامه مجلسی از کتاب مصباح الانوار از متون قرن ششم نقل می‌کند:

وَ عَنْ حُسَيْنِ بْنِ عُلْوَانَ عَنْ سَعْدِ بْنِ طَرِيفٍ عَنْ أَبِي جَعْفَرٍ عَلَيْهِ السَّلاَمُ قَالَبُدُوُّ مَرَضِ فَاطِمَةَ بَعْدَ خَمْسِينَ لَيْلَةً مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ فَعَلِمَتْ أَنَّهَا اَلْوَفَاةُ فَاجْتَمَعَتْ لِذَلِكَ تَأْمُرُ عَلِيّاً بِأَمْرِهَا وَ تُوصِيهِ بِوَصِيَّتِهَا وَ تَعْهَدُ إِلَيْهِ عُهُودَهَا وَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ عَلَيْهِ السَّلاَمُ يَجْزَعُ لِذَلِكَ وَ يُطِيعُهَا فِي جَمِيعِ مَا تَأْمُرُهُ فَقَالَتْ يَا أَبَا اَلْحَسَنِ إِنَّ رَسُولَ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ عَهِدَ إِلَيَّ وَ حَدَّثَنِي أَنِّي أَوَّلُ أَهْلِهِ لُحُوقاً بِهِ وَ لاَ بُدَّ مِمَّا لاَ بُدَّ مِنْهُ فَاصْبِرْ لِأَمْرِ اَللَّهِ تَعَالَى وَ اِرْضَ بِقَضَائِهِ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ بِغُسْلِهَا وَ جَهَازِهَا وَ دَفْنِهَا لَيْلاً فَفَعَلَ قَالَ وَ أَوْصَتْهُ بِصَدَقَتِهَا وَ تَرَكَتِهَا قَالَ فَلَمَّا فَرَغَ أَمِيرُ اَلْمُؤْمِنِينَ مِنْ دَفْنِهَا لَقِيَهُ اَلرَّجُلاَنِ فَقَالاَ لَهُ مَا حَمَلَكَ عَلَى مَا صَنَعْتَ قَالَ وَصِيَّتُهَا وَ عَهْدُهَا .

و باز از امام باقر روايت شده:ابتداى بيمارى حضرت فاطمه پنجاه شب بعد از وفات رسول خدا صلّى اللّه عليه و آله و سلّم بود و وقتى آن حضرت دريافت كه از اين بيمارى بهبود نخواهد جست لذا توصيه‌هايش را به على عليه السّلام فرمود،و در اين حال على عليه السّلام بسيار ناله و زارى مى‌كرد و پس از آن نيز به همۀ توصيه‌ها و سفارش‌هاى فاطمه عليها السّلام عمل كرد. و فاطمه عليها السّلام به على عليه السّلام گفت:اى ابو الحسن!رسول خدا به من خبر داده كه اوّلين شخص از خانوادۀ او هستم كه به حضرتش خواهم پيوست،پس گريزى از مرگ نيست، در مقابل امر خداوند صبر پيشه كن و به رضاى او راضى باش.و امام باقر عليه السّلام فرموده: و على عليه السّلام را به غسل،كفن و دفن شبانۀ خويش سفارش كرد و على نيز اطاعت نمود،و او را در بارۀ صدقات و ارثيه‌اش توصيه‌هايى كرد. هنگامى كه على عليه السّلام از دفن فاطمه عليها السّلام فراغت يافت،دو نفر او را ملاقات كرده و پرسيدند:آن دو چيزى كه با خود حمل مى‌كنى چيست‌؟على عليه السّلام فرمود:وصيّت فاطمه و سفارش‌هاى اوست.

بحار الأنوار  ج۴۳ ص۲۰۱ ،عوالم العلوم  ج۱۱ ص۱۰۷۲

 که حضرت (علیه السلام) فرمود که ابتدای مرض و بیماری فاطمه  (سلام الله علیها) بَعْدَ خَمْسِينَ لَيْلَةً مِنْ وَفَاةِ رَسُولِ اَللَّهِ صَلَّى اَللَّهُ عَلَيْهِ وَ آلِهِ  بوده است بعد از پنجاه شب که اینها با این شواهدی هم که عرض کردم می‌خواند بله این جیش برگشته است. بریده یک چنین چیزی گفته است و قومش هم اینطوری گفتم پس این ها کم کم احساس خطر می‌کند دستگاه خلافت که همه به تعبیر مشکلات از علی (علیه السلام)  است و بیعت نکردند معترض می شوند.

 و به خصوص جریان دوازده نفر ، دوازده تن از یاران خاص امیرالمومنین (سلام الله علیه) همین سلمان ابوذر مقداد عمار و بریده و ابی بن کعب و خالد بن سعید بن عاص امثال اینها حتی دوازده نفر شمردند. این‌ها به حضرت (علیه السلام) عرض کردند که ما چه کنیم شمشیر بکشیم مقابله کنیم فرمود نه شما تعدادتان اندک است بروید آنچه که از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم) شنیده‌اید نقل کنید درباره خلافت و امامت تبیین کنید بله همین بحث جهاد تبیین که مقام معظم رهبری تاکید امیرالمومنین (سلام الله علیه) هم همین است و عرض کنم که و اینها رفتند آمدند در جمعه در مسجد و یک به یک بلند شدند و حرفاشان را زدند و ابوبکر هم ساکت نشسته بود و نمی‌توانست جواب بدهد عمر گرفت دستش را. برد به منزل بعد از سه روز با نیروهای مسلح آوردش ابوبکر و مسجد و تهدید کرد که هرکس از آن حرف ها بزند با این نیروها طرف است. این هم باز یعنی برخاستن این دوازده نفر در مسجد این هم باز یک زنگ خطری بود مجموع اینها موجب شد که در پنجاه روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  هجوم صورت بگیرد.

مجری

 احسنتم خیلی ممنون و متشکر  پس تا اینجا در حقیقت یک. شمای کلی واضح شد از مسائلی که اتفاق افتاد بعد از شهادت پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم) و اینکه مشخص شد پنجاه روز بعدش این اتفاقات میفتد اگر اجازه می‌فرمایید یک میان برنامه داشته باشیم تا ان شاء الله جزئیات هجوم را بعد از میان برنامه خدمت شما و بینندگان عزیز باشیم.

چادرت را بتکان روزی ما را بفرست ای که روزی دو عالم همه از چادر توست ساعد الله قلبک یا صاحب الزمان به مصیبة امک الزهرا  (سلام الله علیها) عرض سلام و تسلیت مجدد دارم خدمت شما. بینندگان عزیز و ارجمند همچنان در خدمت شما هستیم با ویژه برنامه ام الائمه به مناسبت ایام شهادت صدیقه طاهره زهرا  (سلام الله علیها) از شبکه جهانی حضرت  ولی عصر  (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) و در خدمت کارشناس ارجمند استاد گرامی جناب حجت الاسلام والمسلمین دکتر جباری هستیم با موضوع سیر شهادت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) ، جناب استاد در بخش اول برنامه اشاره گفتید به این وقایع تاریخی و این فاصله زمانی در حقیقت فرمودید که پنجاه روز فاصله بود بعد از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم). تا مسئله هجوم هجوم را گفتید در دو مرحله اتفاق افتاد یک مرحله هجومی که حالا اصحاب آمدند مرحله دوم آن هجومی بود که نسبت به امیرالمومنین (سلام الله علیه) و بیت امیرالمومنین (سلام الله علیه) به صورت خاص انجام شد. حضرت (علیه السلام) را آوردند بیرون  کشیدند حالا ما فرمودید از کتاب سلیم فکر می‌کنم قرار است که با توضیحات و جزئیات بیشتر بفرمایید که چه اتفاقی افتاد در آن هجوم دوم.

استاد: جباری

 بله عرض میکنم که همانطور که اشاره شد یکی از ذخایر علمی تاریخی ما هم که کتاب سلیم است و انسان آن را می بیند و مغتنم است. و در دو بخش بخش در اوایل کتاب از سلمان روایت نقل می‌کند اواخر کتاب از ابن عباس این‌ها به هم مشترکات فراوانی دارند بعضیشان جزئیات بیشتری را ذکر کردند  جناب سلمان بحث یاری خواهی شبانه قبلش نقل می‌کند که حالا آن را من عرض نمی‌کنم تا میاید به اینجا که بعد از این یاری خواهی ها:

شهادة فاطمة الزهراء عليها السلام هجوم قبائل قريش على بيت الوحي وإحراقه فلما رآى علي عليه السلام خذلان الناس إياه وتركهم نصرته واجتماع كلمتهم مع أبي بكر وطاعتهم له وتعظيمهم إياه لزم بيته. فقال عمر لأبي بكر: ما يمنعك أن تبعث إليه فيبايع، فإنه لم يبق أحد إلا وقد بايع غيره وغير هؤلاء الأربعة.

وكان أبو بكر أرق الرجلين وأرفقهما وأدهاهما وأبعدهما غورا، والاخر أفظهما وأغلظهما وأجفاهما. فقال أبو بكر: من نرسل إليه ؟ فقال عمر: نرسل إليه قنفذا، وهو رجل فظ غليظ جاف من الطلقاء أحد بني عدي بن كعب. فأرسله إليه وأرسل معه أعوانا وانطلق فاستأذن على علي عليه السلام، فأبى أن يأذن لهم. فرجع أصحاب قنفذ إلى أبي بكر وعمر - وهما جالسان في المسجد والناس حولهما - فقالوا: لم يؤذن لنا. فقال عمر: اذهبوا، فان أذن لكم وإلا فادخلوا عليه بغير إذن فانطلقوا فاستأذنوا، فقالت فاطمة عليها السلام: (أحرج عليكم  أن تدخلوا على بيتي بغير إذن). فرجعوا وثبت قنفذ الملعون. فقالوا: إن فاطمة قالت كذا وكذا فتحرجنا ثم أمر أناسا حوله أن يحملوا الحطب فحملوا الحطب وحمل معهم عمر، فجعلوه حول منزل علي وفاطمة وابناهما عليهم السلام.

ثم نادى عمر حتى أسمع عليا وفاطمة عليهما السلام: (والله لتخرجن يا علي ولتبايعن خليفة رسول الله وإلا أضرمت عليك بيتك النار) فقالت فاطمة عليها السلام: يا عمر، ما لنا ولك ؟ فقال: افتحي الباب وإلا أحرقنا عليكم بيتكم. فقالت: (يا عمر، أما تتقى الله تدخل على بيتي) ؟ فأبى أن ينصرف. ودعا عمر بالنار فأضرمها في الباب ثم دفعه فدخل فاستقبلته فاطمة عليها السلام وصاحت: (يا أبتاه يا رسول الله) فرفع عمر السيف وهو في غمده فوجأ به جنبها فصرخت: (يا أبتاه) فرفع السوط فضرب به ذراعها فنادت: (يا رسول الله، لبئس ما خلفك أبو بكر وعمر). دفاع علي عليه السلام عن سليلة النبوة فوثب علي عليه السلام فأخذ بتلابيبه ثم نتره  فصرعه ووجأ أنفه ورقبته وهم بقتله، فذكر قول رسول الله صلى الله عليه وآله وما أوصاه به، فقال: (والذي كرم محمدا بالنبوة - يابن صهاك - لو لا كتاب من الله سبق وعهد عهده إلي رسول الله صلى الله عليه وآله لعلمت إنك لا تدخل بيتي). أبو بكر يصدر أمره بإحراق البيت مرة اخرى فأرسل عمر يستغيث، فأقبل الناس حتى دخلوا الدار وثار علي عليه السلام إلى سيفه. فرجع قنفذ إلى أبي بكر وهو يتخوف أن يخرج علي عليه السلام إليه بسيفه، لما قد عرف من بأسه وشدته

فقال أبو بكر لقنفذ: (ارجع، فإن خرج وإلا فاقتحم عليه بيته، فإن امتنع فاضرم عليهم بيتهم النار). فانطلق قنفذ الملعون فاقتحم هو وأصحابه بغير إذن، وثار علي عليه السلام إلى. أي جذبه بشدة. سيفه فسبقوه إليه وكاثروه وهم كثيرون، فتناول بعضهم سيوفهم فكاثروه وضبطوه  فألقوا في عنقه حبلا وحالت بينهم وبينه فاطمة عليها السلام عند باب البيت، فضربها قنفذ الملعون بالسوط  فماتت حين ماتت وإن في عضدها كمثل الدملج من ضربته، لعنه الله ولعن من بعث به.

ثم انطلق بعلي عليه السلام يعتل عتلا خمار فنادت: (وا أبتاه، وارسول الله يا أبتاه فلبئس ما خلفك أبو بكر وعمر عيناك لم تتفقأ في قبرك) - تنادي بأعلى صوتها -. فلقد رأيت أبا بكر ومن حوله يبكون وينتحبون ما فيهم إلا باك غير عمر وخالد بن الوليد والمغيرة بن شعبة وعمر يقول: إنا لسنا من النساء ورأيهن في شيئ. أمير المؤمنين عليه السلام يقيم الحجة على قريش قال: فانتهوا بعلي عليه السلام إلى أبي بكر وهو يقول: أما والله لو وقع سيفي في يدي لعلمتم أنكم لن تصلوا إلى هذا أبدا. أما والله ما ألوم نفسي في جهادكم، ولو كنت استمكنت من الأربعين رجلا لفرقت جماعتكم، ولكن لعن الله أقواما بايعوني ثم خذلوني. ولما أن بصر به أبو بكر صاح: (خلوا سبيله) فقال علي عليه السلام: يا أبا بكر، ما أسرع ماتوثبتم على رسول الله بأي حق وبأي منزلة دعوت الناس إلى بيعتك ؟ ألم تبايعني بالأمس بأمر الله وأمر رسول الله ؟ حديث سليم في أرجوزته حيث يقول: يا عجبا يستأذن الأمين عليهم ويهجم الخؤون قال سليم: قلت يا سلمان هل هجموا ولم يك استيذان فقال: اي وعزة الجباروما على الزهراء من خمار لكنها لاذت وراء الباب رعاية للستر والحجاب فمذ رأوها عصروها عصرة كادت بنفسي أن تموت حسرة تصيح يا فضة سنديني فقد وربى قتلوا جنيني فأسقطت بنت الهدى وا حزنا جنينها ذاك المسمى محسنا ولم يرعها كلما قد فعلوا لكنها قد خرجت تولول فانبعثت تصيح بين الناس خلوه أو لأكشفن راسي راجع وفاة الصديقة الطاهرة.

وقتى على عليه السّلام خوار كردن مردم و ترك يارى او را، و متحدشدنشان با ابو بكر و اطاعت و تعظيمشان نسبت به او را ديد، خانه‌نشينى اختيار كرد.عمر به ابو بكر گفت: چه مانعى دارى كه سراغ على بفرستى تا بيعت كند، چرا كه كسى جز او و اين چهار نفر باقى نمانده مگر آنكه بيعت كرده‌اند.ابو بكر در ميان آن دو نرمخوتر و سازشكارتر و زرنگ‌تر و دورانديش‌تر بود، و ديگرى (عمر) تندخوتر و غليظتر و خشن‌تر بود. ابو بكر گفت: چه كسى را سراغ او بفرستيم؟ عمر گفت: قنفذ را مى‌فرستيم. او مردى تندخو و غليظ و خشن و از آزادشدگان است و نيز از طايفه بنى عدى بن كعب است‌.ابو بكر، قنفذ را نزد امير المؤمنين عليه السّلام فرستاد و عده‌اى كمك نيز به همراهش قرار داد.او آمد تا در خانه حضرت و اجازه ورود خواست، ولى حضرت به آنان اجازه نداد.اصحاب قنفذ به نزد ابو بكر و عمر برگشتند در حالى كه آنان در مسجد نشسته بودند و مردم اطراف آن دو بودند و گفتند: به ما اجازه داده نشد. عمر گفت: برويد، اگر به شما اجازه داد وارد شويد و گر نه بدون اجازه وارد شويد.آنها آمدند و اجازه خواستند. حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: «به شما اجازه نمى‌دهم بدون اجازه وارد خانه من شويد». همراهان او برگشتند ولى خود قنفذ ملعون آنجا ماند.آنان (به ابو بكر و عمر) گفتند: فاطمه چنين گفت، و ما از اينكه بدون اجازه وارد خانه‌اش شويم خوددارى كرديم. عمر عصبانى شد و گفت: ما را با زنان چه كار است!! سپس به مردمى كه اطرافش بودند دستور داد تا هيزم بياورند. آنان هيزم برداشتندو خود عمر نيز همراه آنان هيزم برداشت و آنها را اطراف خانه على و فاطمه و فرزندانشان عليهم السّلام قرار دادند. سپس عمر ندا كرد بطورى كه على و فاطمه عليهما السّلام بشنوند و گفت:«بخدا قسم اى على بايد خارج شوى و با خليفه پيامبر بيعت كنى و گر نه خانه را با خودتان به آتش مى‌كشم»! حضرت زهرا عليها السّلام فرمود: اى عمر، ما را با تو چه كار است؟ جواب داد: در را باز كن و گر نه خانه‌تان را به آتش مى‌كشيم! فرمود: «اى عمر، از خدا نمى‌ترسى كه به خانه من وارد مى‌شوى»؟! ولى عمر ابا كرد از اينكه برگردد.عمر آتش طلبيد و آن را بر در خانه شعله‌ور ساخت و سپس در را فشار داد و باز كرد و داخل شدحضرت زهرا عليها السّلام در مقابل او در آمد و فرياد زد: «يا ابتاه، يا رسول اللَّه»! عمر شمشير را در حالى كه در غلافش بود بلند كرد و به پهلوى حضرت زد. آن حضرت ناله كرد: «يا ابتاه»! عمر تازيانه را بلند كرد و به بازوى حضرت زد. آن حضرت صدا زد: «يا رسول اللَّه، ابو بكر و عمر با بازماندگانت چه بد رفتارى كردند!على عليه السّلام ناگهان از جا برخاست و گريبان عمر را گرفت و او را به شدت كشيد و بر زمين زد و بر بينى و گردنش كوبيد و خواست او را بكشد. ولى سخن پيامبر صلى اللَّه عليه و آله و وصيتى را كه به او كرده بود بياد آورد و فرمود: «اى پسر صُهاك‌،قسم به آنكه محمّد را به پيامبرى مبعوث نمود، اگر نبود مقدّرى كه از طرف خداوند گذشته و عهدى كه پيامبر با من نموده است مى‌دانستى كه تو نمى‌توانى به خانه من داخل شوى.عمر فرستاد و كمك خواست. مردم هم آمدند تا داخل خانه شدند، و امير المؤمنين عليه السّلام هم سراغ شمشيرش رفت. قنفذ نزد ابو بكر برگشت در حالى كه مى‌ترسيد على عليه السّلام با شمشير سراغش بيايد چرا كه شجاعت و شدّت عمل آن حضرت را مى‌دانست.ابو بكر به قنفذ گفت: «برگرد، اگر از خانه بيرون آمد (دست نگه دار) و گر نه در خانه‌اش به او هجوم بياور، و اگر مانع شد خانه را بر سرشان به آتش بكشيد»! قنفذ ملعون آمد و با اصحابش بدون اجازه به خانه هجوم آوردند. على عليه السّلام سراغ شمشيرش رفت، ولى آنان زودتر به طرف شمشير آن حضرت رفتند، و با عدّه زيادشان بر سر او ريختند.عدّه‌اى شمشيرها را بدست گرفتند و بر آن حضرت حمله‌ور شدند و او را گرفتند و بر گردن او طنابى انداختند.حضرت زهرا عليها السّلام جلو در خانه، بين مردم و امير المؤمنين عليه السّلام مانع شد. قنفذ ملعون با تازيانه به آن حضرت زد، بطورى كه وقتى حضرت از دنيا مى‌رفت در بازويش از زدن او اثرى مثل دستبند بر جاى مانده بودخداوند قنفذ را و كسى كه او را فرستاد لعنت كند.سپس على عليه السّلام را بردند و به شدت او را مى‌كشيدند، تا آنكه نزد ابو بكر رسانيدند. و اين در حالى بود كه عمر بالاى سر ابو بكر با شمشير ايستاده بود، و خالد بن وليد و ابو عبيدة بن جراح و سالم مولى ابى حذيفه و معاذ بن جبل و مغيرة بن شعبة و اسيد بن حضير و بشير بن سعيد و ساير مردم در اطراف ابو بكر نشسته بودند و اسلحه همراهشان بود.

سليم مى‌گويد: به سلمان گفتم‌آيا بدون اجازه به خانه فاطمه عليها السّلام وارد شدند ؟! گفت: آرى بخدا قسم، و اين در حالى بود كه «خمار» نداشت. حضرت زهرا عليها السّلام صدا زد: «وا ابتاه، وا رسول اللَّه، اى پدر، ابو بكر و عمر بعد از تو با بازماندگانت بدرفتارى كردند در حالى كه هنوز چشمان تو در قبرت باز نشده است» و اين سخنان را حضرت با بلندترين صدايش ندا مى‌نمود.

سلمان مى‌گويد: ابو بكر و اطرافيانش را ديدم كه مى‌گريستند و صدايشان به گريه بلند شده بود. در ميان آنان كسى نبود مگر آنكه گريه مى‌كرد جز عمر و خالد بن وليد و مغيرة بن شعبه، و عمر مى‌گفت: ما را با زنان و رأى آنان كارى نيست!!سلمان مى‌گويد: على عليه السّلام را نزد ابو بكر رسانيدند در حالى كه مى‌فرمود: بخدا قسم، اگر شمشيرم در دستم قرار مى‌گرفت مى‌دانستيد كه هرگز به اين كار دست نمى‌يابيد. بخدا قسم خود را در جهاد با شما سرزنش نمى‌كنم، و اگر چهل نفر برايم ممكن مى‌شد جمعيت شما را متفرّق مى‌ساختم، ولى خدا لعنت كند اقوامى را كه با من بيعت كردند و سپس مرا خوار نمودند.ابو بكر تا چشمش به على عليه السّلام افتاد فرياد زد: «او را رها كنيد»! على عليه السّلام فرمود: اى ابو بكر، چه زود جاى پيامبر را ظالمانه غصب كرديد! تو به چه حقّى و با داشتن چه مقامى مردم را به بيعت خويش دعوت مى‌نمايى؟ آيا ديروز به امر خدا و پيامبر با من بيعت نكردى؟قنفذ- كه خدا او را لعنت كند- فاطمه عليها السّلام را با تازيانه زد آن هنگام كه خود را بين او و شوهرش قرار داد، و عمر پيغام فرستاد كه اگر فاطمه بين تو و او مانع شد او را بزن. قنفذ او را به سمت چهارچوب در خانه‌اش كشانيد و در را فشار داد بطورى كه استخوانى از پهلويش شكست و جنينى سقط كرد، و همچنان در بستر بود تا در اثر همان شهيد شد.وقتى على عليه السّلام را به نزد ابو بكر رسانيدند عمر بصورت اهانت‌آميزى‌ گفت: «بيعت كن و اين اباطيل را رها كن»!

سليم بن قيس ،الأنصاري، محمد باقر ،   ج 1  ،ص 153

 

فلما رآى علي عليه السلام خذلان الناس إياه حالا آدرس چاپی که من دارم صفحه صد و بیست و هشت از کتاب چاپی که من دارم تحقیق انتشارات دلیل ما تک جلدی چاپ شده است و تحقیق مرحوم محمدباقر انصاری زنجانی خویی تحقیق کرده  است کتاب سلیمان معروف است چاپ دلیل ما صفحه صد و بیست و هشت عرض شود که فلما رآى علي عليه السلام خذلان الناس إياه وتركهم نصرته واجتماع كلمتهم مع أبي بكر وطاعتهم له وتعظيمهم إياه حالا حکومت بردند اقبال یا اینکه فضای کودتا را دیدند و فضای. به تعبیر هم شبهه افکنی‌هایی که شد متاسفانه اینکه بله پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) فرموده است که نبوت و خلافت در یک خانه جمع نمی‌شوم به هر حال این بیعتی که یا خلافتی که تحمیل شد بر مردم.

لزم بيته. علی (علیه السلام) دیگر  در خانه نشست فقال عمر لأبي بكر: ما يمنعك أن تبعث إليه فيبايع، عمر به ابوبکر گفت که چی مانع است که بفرستی علی (علیه السلام) را بیاوری برای بیعت فإنه لم يبق أحد إلا وقد بايع غيره همه بیعت کردند به جز او و این قلیلی که این چند نفری که. همراه او هستند وغير هؤلاء الأربعة.

پیداست که در این مرحله که می‌خواهد هجوم به خانه علی (علیه السلام)  صورت بگیرد دیگر آن یاران امیرالمومنین (سلام الله علیه) به جبر و این‌ها بیعت گرفته‌اند حالا مگر مانده سلمان و چون دارد  سلمان نقل می‌کند می گوید من مانده بودم و مقداد و زبیر و اینها این چند نفر که زبیر هم دارد که وقتی که حضرت (علیه السلام) را بردند برای بیعت شمشیر کشید و گرفتند شمشیر زبیر را شکستند در حالت زبیر است و حالا همینجا است که نقل می کند.

وكان أبو بكر أرق الرجلين وأرفقهما وأدهاهما وأبعدهما غورا، او نرم‌تر بود والاخر أفظهما وأغلظهما وأجفاهما. آن تعبیری که عرض کردم الانساب الاشراف در این مرحله حداقل ابوبکر دارد  گفت که بروید بیاورید فقال أبو بكر: من نرسل إليه ؟ حالا چه کسی صلاح است برود علی (علیه السلام) را بیاورد فقال عمر: نرسل إليه قنفذا، قنفذ را بفرستیم وهو رجل فظ غليظ جاف من الطلقاء آدمی است که حرف گوش کن است و غلیظ القلب است و از طلقاء است أحد بني عدي بن كعب. پیدا است که تا فتح مکه هم اسلام نیاورده بود بعد از فتح مکه از طلقا محسوب می‌شود از هم قبیله‌ای های عمر بود از بنی عدی بود.

مجری

 غلامش پس نبود؟

استاد: جباری

 بعضی گفتند غلام بعضی گفتند پسر عموی عمر، یک اختلافی در نسبت است بالاخره هم قبیله‌ای است آیا غلام بوده است یا پسر عمو بوده است یا چه مولاش بوده است مولا به معنای وابسته هم پیمان بالاخره یک اختلاف تعبیر درباره اش است

فأرسله إليه وأرسل معه أعوانا وانطلق قنفذ را فرستادن و کسانی هم همراه او به عنوان یار او فرستادند فاستأذن على علي عليه السلام، در خانه زد که علی (علیه السلام) بیرون  بیایند فأبى أن يأذن لهم. امیرالمومنین (سلام الله علیه) ابا کرد که اذن به آنها بدهد داخل شوند فرجع أصحاب قنفذ إلى أبي بكر وعمر - وهما جالسان في المسجد والناس حولهما برگشتند اصحاب قنفذ نزد ابوبکر و عمر در مسجد نشسته بودند گروه یارانشان بودند اطرافشان نشسته بودند گفتند که علی (علیه السلام)  اذن نداد عمر گفت فقال عمر: اذهبوا، فان أذن لكم وإلا فادخلوا عليه بغير إذن بروید اذن داد که داد اذن نداد به غیر اذن داخل شوید.

 من یک نکته را اینجا خوب است عرض کنم که گاهی توجه به این دفعات رفتن قنفذ نیست سه مرتبه یعنی دو مرتبه قنفذ رفته است و بار سوم عمر رفته است در آن دو مرتبه که قنفذ رفته است سخنی از فاطمه  (سلام الله علیها) نیست و بحث علی (علیه السلام) است در آن نقل ابن قتیبه است ابن قتیبه و اینها تصریح دارد که مواجه شد حضرت (علیه السلام) سخن گفت قنفذ گفت خلیفه پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) تو را فراخواند حضرت (علیه السلام) فرمود که چه زود دروغ بستید بر پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم).

این از باب اینکه کسانی که می‌خواهند هجوم به بیت را منکر شوند این وهابی‌ها شبهه افکنی کنند یک راست میروند سراغ فاطمه  (سلام الله علیها) میگویند که مگر علی (علیه السلام)  غیرت نداشت چطور  می شود  علی (علیه السلام) در خانه است ولی  همسرش رفته است در را باز کرده  است توجه نمی‌کنند به اینکه نه در دو نوبت اول حضرت (علیه السلام) خودش آمده است در باز کرده  است با قنفذ سخن گفته است بار سوم که دیگر  عمر آمده است طبق تصمیم بار سوم که عرض میکنم که اینها آمدند فانطلقوا فاستأذنوا، فقالت فاطمة عليها السلام: (أحرج عليكم  أن تدخلوا على بيتي بغير إذن). فرجعوا وثبت قنفذ الملعون. فاطمه  (سلام الله علیها) آمد در این نوبت برای چه؟ برای اینکه دید که اینها ماندند همچنان دارند اصرار می‌کنند برای اتمام حجت که بلکه حیا کنند عرض می‌کنم که به خاطر وجود فاطمه  (سلام الله علیها)که  دست بردارند که بقیه برگشتند.

 می گوید قنفذ این بار باز ماند پشت در فقالوا: إن فاطمة قالت كذا وكذا فتحرجنارفتند به عمر خبر دادند که فاطمه  (سلام الله علیها) آمد و عرض میکنم که این چنین گفت و. فاطمه  (سلام الله علیها) آمد لذا ما بخاطر فاطمه  (سلام الله علیها) حیا کرده ‌ایم بخواهیم جمع کنیم بین این دو نقل یعنی نقل ابن قتیبه و نقل عرض می‌کنم که سلیم معنایش این است که در بار دوم فاطمه  (سلام الله علیها) آمده است در نقل این قتیبه بار سومی که عمر آمده است به حساب پشت در به هر حال پس درباره اول امیرالمومنین (سلام الله علیه) آمده است تردید مشترک بین هر دو نقل نیست و طبیعتا این است فاطمه  (سلام الله علیها) آمد برای اتمام حجت که دارید خانه من را تهدید می‌کنید. می گوید که عمر عمر غضبناک شد که مالنا و النسا گفت ما را چه به زن ها طرف ما زن‌ها نیستند فاطمه  (سلام الله علیها) آمده است شما برگشتید لذا خودش بلند شد.

 در نقل ابن قتیبه می گوید که وقتی که این جماعت آمدند همراه عمر آنجا عمر گفت که یا علی(علیه السلام) بیا بیرون  و الا خانه را آتش میزنم با اهلش قالو ان فیها اطرافیان به او گفتن فاطمه  (سلام الله علیها) در این خانه است ان فیها فاطمه  قال و ان بله حتی اگر فاطمه  (سلام الله علیها) باشد من آتش خواهم زد. اینجا دارد که ثم أمر أناسا حوله أن يحملوا الحطب فحملوا الحطب   عمر دستور داد که هیزم بردارند فحملوا الحطب هیزم‌ها را برداشتند وحمل معهم عمر، عمر هم خودش هیزم برداشت پس آن‌ها و عمر با هم با هیزم آمدند فجعلوه حول منزل علي وفاطمة نه فقط دم در گفت خانه را با اهلش آتش می‌کشد فجعلوه حول منزل علي وفاطمة وابناهما عليهم السلام.ثم نادى عمر حتى أسمع عليا وفاطمة عليهما السلام: طوری. بلند ندا داد که (والله لتخرجن يا علي ولتبايعن خليفة رسول الله وإلا أضرمت عليك بيتك النار) ای علی (علیه السلام) یا خارج میشی بیعت می‌کنی و خلیفه پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)  و الا خانه را بر روی تو و اهلش آتش می‌کشم فقالت فاطمة عليها السلام: يا عمر، ما لنا ولك ؟ چه کار داری با ما چرا رهایمان نمی کنی ما را چه به تو فقال: افتحي الباب گفت در را باز کن وإلا أحرقنا عليكم بيتكم. خانه را روی شما به آتش میکشم.فقالت: (يا عمر، أما تتقى الله تدخل على بيتي) ؟ از خدا نمی‌ترسی به خانه من میخواهی داخل شوی؟

 فأبى أن ينصرف. نرفت ابا نکرد و تصمیم به برگشتن نگرفت می گوید ودعا عمر بالنار فأضرمها في الباب ثم دفعه آتش خواست زد به در لگدی در را باز کرد فدخل فاستقبلته فاطمة عليها السلام وصاحت: (يا أبتاه يا رسول الله)

فدخل فاستقبلته فاطمة عليها السلام وصاحت: (يا أبتاه يا رسول الله) فاطمه  (سلام الله علیها) مواجه شد با عمر پس پیدا است طبق نقل سلیم اولین کسی که وارد خانه  می شود  خود عمر است بعد قنفذ و اینها وارد می شوند. فرفع عمر السيف وهو في غمده فوجأ به جنبها فاطمه  (سلام الله علیها) مواجه بوده است با عمر مانع بوده است و آن با غلاف شمشیر میزند به پهلوی فاطمه  (سلام الله علیها) که کنار کند فاطمه  (سلام الله علیها) را فصرخت: (يا أبتاه) باز دوباره فریاد بلند کرد فاطمه  (سلام الله علیها) این بار فرفع السوط این بار شلاق بند کرد فضرب به ذراعها با شلاق به بازوی فاطمه  (سلام الله علیها)زد.

 فنادت: (يا رسول الله، لبئس ما خلفك أبو بكر وعمر). بد بعد از تو عمل کردند عرض می‌کنم که ابوبکر و عمر  به بیت تو حمله کردند و عرض می‌کنم که  در این لحظه پس فاطمه  (سلام الله علیها) آمده است برای اتمام حجت پشت در پشت در برای اتمام حجت با این وجود در باز  می شود  با این وضعیت داخل خانه می‌شود علی (علیه السلام) چه کرده  است بعضی موارد  که بعضی دیدم که. میخورد به غیرت علی(علیه السلام)  ایستاده بود دستش را نگاه می‌کرده  است دستانش را ببندند و بکشند ببرند به مسجد یا طناب به گردنش بیندازند ببرن دمی گوید پاسخش اینجا است.

فوثب علي عليه السلام فأخذ بتلابيبه ثم نتره  حضرت (علیه السلام) اینجا بود و آمد سراغ عمر یقه عمررا گرفت به زمین زدش فصرعه ووجأ أنفه ورقبته وهم بقتله، یقه عمررا گرفت دماغش را به زمین مالید و و عرض کنم که. تصمیم به قتل عمر گرفت فذكر قول رسول الله صلى الله عليه وآله وما أوصاه به، فقال: یاد آن سفارش پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)  افتاد و وصیت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  و اینکه پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  فرموده بود خبر داده بود پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)   خواهند کرد بعد حضرت (علیه السلام) پرسیده بود که  من تکلیفم چیست؟

فرمود اگر یارانی پیدا کردی حرکت کن و جنگ کن با آنها و الا بیعت کن به هر حال حفظ کن خودت را و یارانت را فرمود (والذي كرم محمدا بالنبوة  يابن صهاك  خود این ابن صهاک معنا داشت.

مجری

 خیلی تعبیر مشخص است.

استاد: جباری

 قسم به آن خدایی که پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)  را به نبوت. گرامی داشت تکریم کرد لو لا كتاب من الله سبق اگر نبود آن عرض می‌کنم که تکلیفی که از جانب خداوند بر من است و از قبل بر من مشخص شده است گذشته وعهد عهده إلي رسول الله صلى الله عليه وآله آن عهد و پیمانی که من با پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)   بستم لعلمت إنك لا تدخل بيتي). أبو بكر يصدر أمره بإحراق البيت مرة اخرى تو کمتر از این بودی که بتوانی داخل خانه مثل منی بشوی اگر نبود آن عهد و پیمان و آن حالا مثال میزنم به اینکه آن مادری که در جریان قضاوت امیرالمومنین (علیه السلام) بین دو مادر و مادر اصلی از حقش می گذرد. اصل اسلام به هر حال میراث پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)    باقی بماند و به این شکل فأرسل عمر يستغيث، وقتی این صحنه پیش آمد عمر استغاثه کرد کمک خواست از آنهایی که بیرون  بودند فأقبل الناس حتى دخلوا الدار.

  حالا ببینید چه وضعیتی پیش آمده است برای خانه حضرت فاطمه  (سلام الله علیها)  حجم گنجایش مگر چقدر است این جمعیت چند نفر به هر حال چند نفر هم بروند داخل شوند که نام ها تا حدی بعضا بیان شده است خالد بن ولید بوده است قنفذ بوده است مغیرة بن شعبه بوده است و برخی دیگر که اسمشان بیان شده است . حتى دخلوا الدار.  داخل خانه شدند وثار علي عليه السلام إلى سيفه. حضرت (علیه السلام) رفت سراغ شمشیرش وقتی اینها داخل شدند فرجع قنفذ إلى أبي بكر می گوید قنفذ برگشت نزد ابی بکر که تکلیف چیست؟ که الان چه باید کرد با این وضعیت.

وهو يتخوف أن يخرج علي عليه السلام إليه بسيفه، لما قد عرف من بأسه وشدتهمیترسید حالا علی (علیه السلام)  دست به شمشیر ببرد  می‌دانند پیشینه دست به شمشیر بردن علی (علیه السلام)

فقال أبو بكر لقنفذ: (ارجع، فإن خرج برو اگر. خارج شد علی (علیه السلام)   که هیچ وإلا فاقتحم عليه بيته، برو داخل خانه فإن امتنع فاضرم عليهم بيتهم النار). خانه ا‌ش را به آتش بکشید فانطلق قنفذ الملعون فاقتحم هو وأصحابه بغير إذن، قنفذ هم با اصحابش داخل شد وثار علي عليه السلام إلى. أي جذبه بشدة. سيفه فسبقوه إليه رفتند سراغ علی (علیه السلام)  مانع شدند که حضرت (علیه السلام) شمشیر بکشد و اینها وكاثروه وهم كثيرون تعدادشان زیاد بود.

فتناول بعضهم سيوفهم فكاثروه وضبطوه  فألقوا في عنقه حبلا و. در روایت سلمان تصریح می‌کند که ریسمانی انداختن گردن حضرت (علیه السلام) که بکشند حالت حالا آیا فجایع نسبت به فاطمه  (سلام الله علیها) تا اینجا تمام شد یعنی فقط فاطمه  (سلام الله علیها) هنگام ورود اینها به خانه مصدوم شد خیر هنگام بردن امیرالمومنین (سلام الله علیه) هم فاطمه  (سلام الله علیها) آمده است برای مانع شده است وحالت بينهم وبينه فاطمة عليها السلام فاطمه  (سلام الله علیها) آمد مانع شد بین علی (علیه السلام) و آنها فاطمه  (سلام الله علیها) حائل شد عند باب البيت، کنار در خانه فضربها قنفذ الملعون بالسوط می گوید که اینجا پس یک ضربه غلاف شمشیر هنگام ورود از عمر خورده  بود و یک شلاق به بازو از عمر خورده بود هنگام خروج هم از قنفذ در بعضی نقل‌ها است که در احتجاج طبرسی این یک مقدار بازتر کرده  است این لحظه را می گوید که عرض کنم که:

«فضربها بالسوط فماتت حین ماتت و ان فی عضدها کمثل الدملج من ضربته لعنه الله فالجاها الی عضاده بیتها و دفعها فکسر ضلعها من جنبها فالقت جنینا من بطنها فلم تزل صاحبه فراش حتی ماتت صلی الله علیها «من ذالک شهیده»

آنقدر با تازیانه به دست نازنین او زد که بازویش ورم کرد فاطمه علیهاالسلام در میان ازدحام جمعیت و در بین در و دیوار قرار گرفت و چنان فشاری بر پهلوی آن بانوی شجاع وارد شد که پهلویش شکست و طفلی که در رحم داشت به شهادت رسید و بالاخره همان ضربت باعث شهادت حضرتش نیز شد.

 احتجاج، ج 1 ص 286- 292 شماره ي 50- شرح ابن ابي الحديد، ج 16 ص 233، به نقل از كتاب سقيفه تاليف جوهري- بلاغات النساء، ص 19، از عطيه ي عوفي- معاني الاخبار، ص 354، به دو سند- امالي شيخ طوسي، ج 1 ص 238، از ابن عباس، به دو سند- كشف الغمه، ج 2 ص 114- اعلام النساء، ج 4 ص 128- دلائل اللامامه، ص 39 و 40

فالجاها الی عضاده بیتها اینجا است می گوید که قنفذ. کشاند فاطمه  (سلام الله علیها) را به سمت آن چهارچوب در و دفعها در را فشار داد فکسر ضلعها من جنبها استخوان از پهلوی فاطمه  (سلام الله علیها) شکست فالقت جنینا من بطنها جنینش را ساقط کرد فلم تزل صاحبه فراش حتی ماتت صلی الله علیها «من ذالک شهیده  و اتفاقاً یک چیزی که مؤید این است که در اثر این فشار در قنفذ و آن ضربه به پهلوی فاطمه  (سلام الله علیها) سقط جنین کرده  است روایت امام صادق (علیه السلام) در دلایل الامامه  است.

 در دلایل الامامه طبری ابوبصیر از امام صادق (علیه السلام) روایت خوبی جالبی نقل می‌کند که حالا در ادامه اگر فرصتی بود متن روایت میخونم چون پیام‌های خوبی در روایت است اما یک جمله این است که:

قبضت فاطمة في جمادي الاخرة يوم الثلاثاء لثلاث خلون منه سنة احدي عشر من الهجرة؛ و کان سبب وفاتها ان قنفذ مولي عمر نکزها  بنعل  السيف بأمره؛ فأشقطت محسنا و مرضت من ذلک مرضا شديدا و لم يدع احدا ممن اذاها يدخل عليها- الحديث .

«فاطمه سلام الله عليها در روز سه شنبه سوم شهر جمادلي الثناي سنه ي يازدهم از هجرت رحلت کرد؛ و سبب مرگ او اين بود که قنفذ غلام عمر، به أمر عمر او را با آنچه در ته غلاف شمشير از آهن و غيره مي گذارند؛زد و دور کرد و به عقب انداخت؛ و فاطمه محسن خود را سقط کرد؛ و از اين روي به مرض شديدي مبتلا شد؛ و نگذاشت يک نفر از آنها که بر او ستم کرده اند از او عيادت کند.»

دلائل الامامة، أبوجعفر محمد بن جرير بن رستم طبري طبع دوم نجف اشرف ص 45. و مجلسي در «بحارالانوار» در ج 10، ص 49 

و کان سبب وفاتها تاریخ شهادت فاطمه  (سلام الله علیها) حضرت (علیه السلام) ذکر میکند که سوم جماد الثانی. آنجا حضرت (علیه السلام) ذکر روز ماه می‌کند و کان سبب وفاتها سبب وفات فاطمه  (سلام الله علیها) عرض می‌کنم که آن ضربه‌ای بود که ان قنفذ مولي عمر نکزها  بنعل  السيف بأمره؛قنفر با غلاف شمشیر به پهلوی فاطمه  (سلام الله علیها) زد که این هم باز آن را تایید می‌کند و دارد که بله این هم ضربه غلاف شمشیر و هم آن شلاق و آن فشار در و این می گوید آثار آن شلاق بر بازوی فاطمه  (سلام الله علیها) تا زمان شهادت فاطمه  (سلام الله علیها) وجود داشت.

  بعد. علی (علیه السلام) را بردند کشان کشان به سمت مسجد حتى انتهي به إلى أبي بكر، بردند مقابل ابو بکر وعمر قائم بالسيف على رأسه  بر بالای سر امیرالمومنین (سلام الله علیه) عمر با شمشیر ایستاده بود وخالد بن الوليد وأبو عبيدة بن الجراح وسالم مولى أبي حذيفة 

نکته اینجا عرض کنم اینها با هم حالا در ادامه میاید که اینها با هم عهد بسته بودند در آن برنامه که چیدن در زمان پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم). که اگر به خلافت رسیدیم خلافت تقسیم بین ما  شود  ابوبکر که رسید بود بعد به عمر واگذار کرد تا زمان مرگ عمر ابوعبیده و سالم مولا ابی حذیفه از دنیا رفته بودند عمر آرزو می‌کرد تا زمان مرگ عمر ابوعبیده و سالم مولی ابوحذیفه از دنیا رفته بودند  اگر سالم بود یا ابوعبیده بود من حکومت به آنها می‌دادم ناظر به همین تعهد پیشین است که بین همدیگر  داشتند اینها جزو مهاجمین به بیت بودند جزو کسانی بودند که از قبل با هم نقشه‌ها را کشیده بودند دیگر.

  ابوعبیده جراح بود سالم مولی ابوحذیفه بود معاذ بن جبل مغیة بن شعبه اسید بن حزیر بشیر بن سعد که این از. انصار بودند و همراه با این‌ها وسائر الناس جلوس حول أبي بكر عليهم السلاح با سلاح اطراف ابوبکر بودند و و سلمان ادامه می دهد که علی (سلام الله علیها) آوردند و حضرت (علیه السلام) می‌فرمود که:

 أما والله لو وقع سيفي في يدي لعلمتم أنكم لن تصلوا إلى هذا أبدا. اگر شمشیر من در دستم بود و مصلحت در این بود که با شمشیر با شما مواجه شوم می‌دانستید که شما هرگز به این چنین صحنه‌ای نمی‌رسیدید. أما والله ما ألوم نفسي في جهادكم، اگر من ماذون به جهاد با شما بودم خودم را ملامت بر جهاد با شما ولو به ظاهر مسلمانی نمی‌کردم ولو كنت استمكنت من الأربعين رجلا اگر آن چهل نفری که با من بیعت کردند و بی‌وفایی کردند چون شب‌ها که می‌رفت در خانه چهل نفری حاضر شدند اما متاسفانه سر قرار نیامدند.

 لفرقت جماعتكم، با همان چهل نفر جماعت شما را متفرق میکردم ولكن لعن الله أقواما بايعوني ثم خذلوني. خداوند لعنت کند آنهایی که بیعت کردند و. نقض بیعت کردند بعد و می گوید ابوبکر وقتی که نگاهش به علی (علیه السلام)  افتاد گفت رهاش کنید  (خلوا سبيله) حضرت (علیه السلام) فرمود که يا أبا بكر، ما أسرع ماتوثبتم على رسول الله چه زود عرض میکنم که بر علیه پیامبر  (صلی الله و علیه و آله و سلم) خروشیدی جوشیدید بأي حق وبأي منزلة دعوت الناس إلى بيعتك ؟ به چه حقی تو مردم را به بیعت خودت دعوت کردی ألم تبايعني بالأمس یعنی همین دیروز در غدیر اینها مگر تو نبودی با من بیعت کردی بأمر الله وأمر رسول الله ؟

عرض میکنم که در ادامه دارد که. عمر برگشت به حضرت (علیه السلام) گفت بایع ودع عنك هذه الأباطيل این حرف ها را بگذار کنار بیعت کن فرمود که فإن لم أفعل فما أنتم صانعون ؟ اگر بیعت نکنم چه عین همین عبارات در الامامه و السیاسه این قتیبه است آنجا را آورد عمر گفت که:

فقالوا له: بایع. فقال: ان انا لم افعل فمه؟ ! قالوا: اذا والله الذی لا اله الا هو نضرب عنقک! قال: اذا تقتلون عبدالله واخا رسوله. وابو بکر ساکت لا یتکلم.

گفتند با ابوبکر بیعت کن. حضرت فرمود: اگر من بیعت نکنم، چه می‌شود؟ گفتند: قسم به خدای که شریک ندارد، گردنت را می‌زنیم. حضرت فرمود: در این هنگام بنده خدا و برادر پیامبر را کشته‌اید. ابوبکر ساکت شد و چیزی نگفت.

ابن قتیبة دینوری، عبدالله بن مسلم، الامامة والسیاسة، بتحقیق الشیری، ص۳۰، باب کیف کانت بیعة علی بن ابی طالب.

فرمود قال اذا قتلک می کشیمت اینجا هم دارد که قالوا: نقتلك ذلا وصغارا با خواری تو را خواهیم کشت فقال عليه السلام: إذا تقتلون عبد الله وأخا رسوله.اگر مرا بکشید بنده خدا و برادر پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) را کشتید. فقال أبو بكر: أما عبد الله فنعم، وأما أخو رسول الله فما نقر بهذا اینکه میگویی بنده خدا من قبول دارم اما برادر پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  نه ما قبول نداریم قال: أتجحدون أن رسول الله صلى الله عليه وآله آخى بيني وبينه ؟ انکار می کنی پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)  مرا در قصه ماخات برادر خودش قرار داد قال: نعم. بله انکار میکنیم فأعاد ذلك عليهم ثلاث مرات.

سه بار حضرت (علیه السلام) اعاده کرد اینها انکار کردند شاید هفته قبل فکر میکنم اشاره کردم اینجا یا جای دیگر  بوده. این نکته است که بحث برادری امیرالمومنین (سلام الله علیه) با پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  که  در تاریخ هیچ تردیدی نیست همه کسانی که بحث ماخات را نقل کردند مدینه گفتند پیامبر اکرم (صلی الله و علیه و آله و سلم)   علی (علیه السلام)  را به عنوان برادر خودش معرفی کرد غیر از آن مکرر هم اخی علی اخی برادرم علی را صدا کنید اینکه تردید درش نبود این حضراتی که عرض می‌کنم که منکر می شوند بحث غدیر را یا شبهه می‌اندازند.

 می گویند بین غدیر و رحلت پیامبر کمتر از سه ماه فاصله بود اگر غدیر در کار بود و بیعتی گرفته شده بود. چطور شد صحابه یادشان رفت به این زودی یک پاسخ نقضی که به آنها می شود داد همین است اصلاً غدیر نبوده است اخوت که بوده است مسلمات تاریخ است چطور شد صحابه یادشان رفت اخوت هم یادشان رفته بود هر جوابی در ارتباط با بحث اخوت داده  شود و اینکه صحابه واکنشی نسبت به این انکار نشان ندادند همانجا همان جواب را بدهید بله امر بحث اخوت که مسلم است چنانکه غدیر مسلم است پس فضا چیز دیگری است باید دنبال مسائل دیگر  بگردید در تحلیل اینکه چرا صحابه. نیامدند به عهدشان وفا نکردند در جای خودش تحلیل  شود  مسئله کودتا بود القاء شبهه بود دنیا طلبی بود ترس بود هرچی بود بالاخره فضای نفاق بود این منافقین آمدند در خدمت جریان خلافت قرار گرفتن امثال اینها و بعد می گوید وقتی که اینطور تهدید کردند.

ثم أقبل عليهم علي عليه السلام علی (علی السلام) رو کرد به آنها فقال: يا معشر المسلمين والمهاجرين والأنصار، أنشدكم الله، أسمعتم رسول الله صلى الله عليه وآله يقول يوم غدير خم كذا وكذا این هایی که می گویند حضرت (علیه السلام) به غدیر احتجاج نکرده  است روز غدیر ای مردم نشنیده پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)  چنین گفت وفي غزوة تبوك كذا وكذا ؟ در غزوه تبوک حدیث منزلت را پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)   قبل از عزیمت به تبوک خواندند فلم يدع عليه السلام شيئا قاله فيه رسول الله صلى الله عليه وآله هرچه پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)   فرموده بود درباره علی امیرالمومنین (سلام الله علیه) اینجا احتجاج کرد فرمود به آنها علانية للعامة إلا ذكرهم إياه. قالوا: اللهم نعم. أبو بكر يختلق حديثا لغصب الخلافة همه تایید میکردند که بله پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)   چنین فرموده است فلما تخوف أبو بكر أن ينصره الناس وأن يمنعوه بادرهم کم کم او دارد  وضعیت طور دیگر   می شود  حضرت (علیه السلام) دارد  به یاد مردم میاورد پیشینه را و ممکن است که فضا عوض  شود  ابوبکر خوف به او دست داد.

 فقال له  كل ما قلت حق قد سمعناه بآذاننا حق که می گوید همه ما شنیدیم وعرفناه ووعته قلوبنا، با گوش شنیدیم و اینها ولكن قد سمعت رسول الله صلى الله عليه وآله يقول بعد هذا: اما من از پیامبر(صلی الله و علیه و آله و سلم)  یک چیزی شنیدم بعد از این حرف ها بعد از غدیر و اینها. (إنا أهل بيت اصطفانا الله وأكرمنا واختار لنا الاخرة على الدنيا، خداوند آخرت را برای ما اهل بیت (علیهم السلام)خواسته است وإن الله لم يكن ليجمع لنا أهل البيت النبوة والخلافة)..

خداوند بین ما اهل ما اهل بیت (علیهم السلام) و نبوت و خلافت جمع نمی‌کند حالا نبوتبرای ما بس است دیگر  خلافت برای دیگران  بماند حدیث آنجا جعل کرد و القا کرد اذهان  را مشوش کند که بله غدیر بود و بعد از غدیر ما چیزی شنیدیم که شماها نشنیدید. حضرت (علیه السلام) فرمود که:

حضرت فرمود:  قال علي عليه السلام: هل أحد من أصحاب رسول الله صلى الله عليه وآله شهد هذا معك تو شنیدی یا شاهد هم داری ؟ فقال عمر: صدق خليفة رسول الله، من هم شنیدم قد سمعته منه كما قال. وقال أبو عبيدة وسالم مولى أبي حذيفة ومعاذ بن جبل: صدق، ما هم شنیدیم قد سمعنا ذلك من رسول الله صلى الله عليه وآله. حضرت (علیه السلام) که این را دید فرمود لقد وفيتم بصحيفتكم الملعونة التي تعاقدتم عليها في الكعبة: " خوب دارید وفا می کنید به آن صحیفه ملعونه که با هم بستید در خانه کعبه در همان حجت الوداع رفتند.

با هم در کنار کعبه عهد بستند بعد صحیفه نوشتند بین خودشان که إن قتل الله محمدا أو مات اگر پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) کشته شود یا از دنیا برود لتزون  هذا الامر عنا أهل البيت ". اینکه دور کنید این امر خلافت را از ما اهل بیت (علیهم السلام) بین همدیگر  تعاقدی داشتید تعهدی داشتید فقال أبو بكر: فما علمك بذلك ؟ از کجا می‌دانید ما أطلعناك عليها  ما که تو را مطلع نکردیم بر این. فقال عليه السلام: أنت يا زبير وأنت فضحك أمير المؤمنين عليه السلام وقال: الله أكبر، ما أشد ما وفيتم بصحيفتكم المعلومة التي تعاهدتم وتعاقدتم عليها في الكعبة

حضرت (علیه السلام) رو به زبیر کردند ای زبیر و انت یا سلمان ای سلمان و انت یا اباذر و انت یا مقداد اسئلکم بالله و باسلام اما رسول الله یقول ذلک یادتان است پیامبر این را فرمود

 

 و انتم تسمعون که ان فلان و فلان حتی عد هولا الخمسه این پنج نفرا پیامبر شمرد

قد كتبوا بينهم كتابا وتعاهدوا فيه وتعاقدوا أيمانا على ما صنعوا إن قتلت أو مت) ؟ پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) فرموده بود که بله اینها یک چنین پیمانی بین خودشان بستند که. اگر من از دنیا بروم چنین کاری می‌خواهند کنند و مانع شوند که خلافت به اهل بیتم برسد فقالوا: اللهم نعم، سلمان ابوذر مقداد زبیر این ها گفتند بله ما شنیدیم این قد سمعنا رسول الله صلى الله عليه وآله يقول ذلك لك: (إنهم قد تعاهدوا وتعاقدوا على ما صنعوا، وكتبوا بينهم كتابا إن قتلت أو مت أن يتظاهروا عليك وأن يزووا عنك هذا يا علي). و این ها گفتند این سلمان ابوذر که توی علی (علیه السلام) وقتی که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  این را فرمود قلت: بأبي أنت وأمي يا رسول الله، فما تأمرني إذا كان ذلك أن أفعل ؟ اگر چنین شد من چه کار کنم. فقال لك: إن وجدت عليهم أعوانا فجاهدهم ونابذهم، وإن أنت لم تجد أعوانا فبايع واحقن دمك. یار پیدا کردی بسم الله اگر نه خون خودت را حفظ کن و بیعت کن.

 فقال علي عليه السلام: أما والله، لو أن اولئك الأربعين رجلا الذين بايعوني وفوا لي اگر آن چهل نفر وفا می‌کردند لجاهدتكم في الله، ولكن أما والله لا ينالها أحد من عقبكما إلى يوم القيامة.بعد فرمود که حالا حکومت گرفتید اما به نسل شما نخواهد رسید به هیچ کدام از شما نخواهد رسید لا ينالها أحد من عقبكما إلى يوم القيامة.به ابوبکر و عمر به تاریخ هم نشان داد همانطور شد دیگر  حکومت به دست نسلشان نرسید دیگر.

وفيما يكذب قولكم على رسول الله صلى الله عليه وآله اما حضرت (علیه السلام) سراغ قرآن به قرآن استناد به این آیه استناد کردند برای ابطال سخن ابوبکر و ادعایی که کرد اینکه گفت که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) فرموده است نبوت و خلافت یکجا جمع نمی شود  فرمود آنچه که تکذیب می‌کند سخن تو را این آیه است پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  هم که خلاف قرآن سخن نمی گوید:

أَمْ يَحْسُدُونَ النَّاسَ عَلَى مَا آتَاهُمُ اللَّهُ مِنْ فَضْلِهِ فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا

بلكه به مردم براى آنچه خدا از فضل خويش به آنان عطا كرده رشك مى ‏ورزند در حقيقت ما به خاندان ابراهيم كتاب و حكمت داديم و به آنان ملكى بزرگ بخشيديم 

نساء (4):54

پیامبر  (صلی الله و علیه و آله و سلم)   هم که از آل ابراهیم است و اهل بیت (علیهم السلام)آل ابراهیم آیه می‌فرماید که فَقَدْ آتَيْنَا آلَ إِبْرَاهِيمَ الْكِتَابَ وَالْحِكْمَةَ که همان نبوت است وَآتَيْنَاهُمْ مُلْكًا عَظِيمًا ملک خلافت حاکمیت حکومت آیه ۵۴ سوره نسا فالكتاب النبوه، و الحكمه السنه، و الملك الخلافه، و نحن آل ابراهیم.

حضرت (علیه السلام) فرمود ما آل ابراهیم هستیم و این ملک یعنی خلافت و پیامبر یعنی خلاف قرآن فرموده است؟! و مقداد بلند شد. گفت يا علي بما تأمرني ؟ چی می‌فرمایید والله إن أمرتني لأضربن بسيفي بفرمایید من با شمشیر الان با این‌ها مقابله می‌کنم وإن أمرتني كففت. وقول علي (عليه السلام): كف يا مقداد واذكر عهد رسول الله (صلى الله عليه وآله) وما أوصاك به اگر بفرمایی بنشین مینشینم حضرت (علیه السلام) فرمود یا مقداد بنشین و یاد وصیت پیامبر بیفت سلمان می گوید منم بلند شدم و شبیه این سخن را گفتم و به آنها خطاب کردم که آیا قصد قتل برادر پیامبر وصی پیامبر خلیفه پیامبر در امتش را دارید به شما شما را بشارت باد به بلا و به هر حال عقوبتی که در انتظار شما است.

 ابوذر بلند شد یک. سخنان گفت در دفاع از امیرالمومنین (سلام الله علیه) و اینها و عمر بلند شد گفت که به ابوبکر گفت که در حالی که منبر نشسته بود ابوبکر

فَقَالَ عُمَرُ لِأَبِي بَكْرٍ وَهُوَ جَالِسٌ فَوْقَ الْمِنْبَرِ مَا يُجْلِسُكَ فَوْقَ الْمِنْبَرِ چطور اینجا نشستی در حالی که این وَهَذَا جَالِسٌ مُحَارِبٌ لَا يَقُومُ [فِينَا] فَيُبَايِعَكَ أَوَ تَأْمُرُ بِهِ فَيُضْرَبَ عُنُقُهُ دستور می دهی گردنش را بزنیم می گوید وَالْحَسَنُ وَالْحُسَيْنُ عليهما السلام قَائِمَانِ عَلَي رَأْسِ عَلِيٍّ عليه السلام حسن و حسین دو طفل شش و هفت ساله آنجا بودند فَلَمَّا سَمِعَا مَقَالَةَ عُمَرَ بَكَيَا وقتی که سخن شنیدند به گریه افتادند خیلی عجیب است شاید این تنها روایتی است که تصریح دارد به اینکه حسنین (علیهما السلام) در آن صحنه حاضر بودند فَضَمَّهُمَا عَلِيٌّ إِلَي صَدْرِهِ می گوید که امیرالمومنین (سلام الله علیه) به آغوش چسباند حسن و حسین وَقَالَ لَا تَبْكِيَا فَوَ اللَّهِ لَا يَقْدِرَانِ عَلَي قَتْلِ أَبِيكُمَا هُمَا [أَقَلُّ وَ] أَذَلُّ وَأَدْخَرُ مِنْ ذَلِكَ .

چنین قدرتی نخواهند داشت پدرتان را نخواهند کشت نمیتوانند بکشند می گویند ام ایمن آمد و گفت که ام أيمن حاضنة رسول الله صلى الله عليه وآله فقالت: (يا أبا بكر، ما أسرع ما أبديتم حسدكم ونفاقكم) چه زود حسادتتان نسبت به اهل بیت (علیهم السلام)را آشکار کردید فأمر بها عمر فأخرجت من المسجد عمر دستور داد که از مسجد اخراجش کنند وقال: ما لنا وللنساء. ما را چه به زن‌ها آمدند خودشان را داخل این امور می‌کنند بریده اسلمی بلند شد در دفاع از امیرالمومنین (سلام الله علیه) و گفت که أتثب - يا عمر - على أخي رسول الله وأبي ولده وأنت الذي نعرفك في قريش بما نعرفك ؟ ای عمر ما جایگاه تو را در قریش می‌دانیم پیشینه ات را می‌دانیم تو قصد قتل علی (علیه السلام) برادر پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) را داری؟

مگر شما این بریده ابن حسیب اسلمی یک جریانی دارد می گوید یه وقتی. در یک جایی بودند در باغچه‌ای باغی بودند علی (علیه السلام) بوده است ابوبکر بوده است عمر بوده است بریده بوده است به آن اشاره می‌کند که پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) فرمود (انطلقا إلى علي وسلما عليه بإمرة المؤمنين) ؟ به علی(سلام الله علیه)  به عنوان امیرالمومنین سلام کنید و اینها سلام کردن می گوید یادتان میاید

ألستما قال لكما رسول الله صلى الله عليه وآله: (انطلقا إلى علي وسلما عليه بإمرة المؤمنين) ؟ فقلتما: أعن أمر الله وأمر رسوله ؟ قال: نعم.    آنجا گفتید یا رسول الله (صلی الله و علیه و آله و سلم) اینکه شما میگویید امر خدا و رسول است فرمود بله امر خدا و رسول  است.

فقال أبو بكرقد كان ذلك ولكن رسول الله قال بعد ذلك: (لا يجتمع لأهل بيتي النبوة والخلافة). دوباره تکرار کرد بریده گفت فقال: والله ما قال هذا رسول الله، قسم به خدا پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  اینطور نفرموده است  والله لا سكنت في بلدة أنت فيها أمير. در شهری که تو در آن امیر و حاکم باشی سکونت نخواهم کرد فأمر به عمر فضرب وطرد عمر دستور داد بزنندش و اخراجش کنند از مسجد بعد رو کرد عمر به امیرالمومنین (سلام الله علیه) ثم قال: قم يابن أبي طالب فبايع حضرت (علیه السلام) فرمود. فقال: فإن لم أفعل ؟. اگر بلند نشوم و بیعت نکنم چیست؟

 قال: إذا والله نضرب عنقك به خدا گردن تو را می زنیم .فاحتج عليهم ثلاث مرات، سه بار حضرت (علیه السلام) تکرار کرد این را که حجت خوب تمام  شود  ثم مد يده من غير أن يفتح كفه، بدون اینکه دستش را باز کند دست بسته را حضرت دراز کرد فضرب عليها أبو بكر ورضي بذلك منه ابوبکر دستش را زد به دست بسته امیرالمومنین (سلام الله علیه) به همین مقدار بسنده کردند.

 فنادى علي عليه السلام قبل أن يبايع قبل از این که به این بیعت به این صورت اجباری انجام  شود  حضرت (علیه السلام) - والحبل في عنقه -: ریسمان بر گردن حضرت (علیه السلام) بود رو کرد به پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) که. (يابن أام إن القوم استضعفوني وكادوا يقتلونني)  جمله حضرت هارون (علیه السلام)  به حضرت موسی (علیه السلام) این را حضرت (علیه السلام) تکرار کرد بعد از آن دارد که به زبیر گفته شد بیا بیعت کن که زبیر شمشیر کشید و گرفتدن شمشیر او را شکستند و اینجا باز دوباره می گوید يابن صهاك، أما والله لو أن سيفي في يدي لحدت عني). ثم بايع. بعد سلمان می گوید گردن سلمان فشار دادند و زخمی کردند ورم کرد آنجا از روی اکراه من هم بیعت کردم ثم أخذوا يدي وفتلوها فبايعت مكرها. ثم بايع أبو ذر والمقداد مكرهين،

عمر وقال: أتذكر صهاك ؟ فقال: ومن صهاك وما يمنعني من ذكرها ؟ آنها هم از روی اکراه هم بیعت گرفتند و بعد حالا سخن زبیر می گوید که گفت یابن صهاک و آن جمله را گفت عمر  صهاک هی تکرار میکند که جریان صهاک را زبیر آنجا بیان کرد که   صهاک  أو ليس كانت أمة حبشية لجدي عبد المطلب، کنیز حبشی برای جدم عبدالمطلب بود که فزنى بها جدك نفيل،

جدت نفیل با او زنا کرد و پدرت به هر حال حاصل آن رابطه بود و اینها و بعد می گوید که داشتند همینطور یکی به دو می‌کردن زبیر با عمر که فأصلح بينهما أبو بكر وكف كل واحد منهما عن صاحبه ابوبکر بینشان جدا کرد و بالاخره نگذاشت که این قصه ادامه پیدا کند این خلاصه این قسمت است یعنی بحث عرض شود که چگونگی بیعت گیری. از امیرالمومنین (سلام الله علیه) در بعد از هجوم به بیت حضرت (علیه السلام) و  بعد از این دیگر  آغاز بیماری فاطمه  (سلام الله علیها) فصل تلخ حیات فاطمه  (سلام الله علیها) که چهل روز طول کشیده است  در متون ما دارد که به هر حال هم در مثلاً کتاب روضه الواعظین فتال نیشابوری از متون قرن ششم در آنجا است در مناقب ابن شهر آشوب است:

مرضت فاطمة علیها السلام مرضا شدیدا و مکثت أربعین لیلة فی مرضها الی أن توفیت علیها السلام. فلما نعیت الیها نفسها دعت أم أیمن و أسماء بنت عمیس و وجهت خلف علی و أحضرته فقالت: یا بن عم انه نعیت الی نفسی و اننی لا أری مابی الا أننی لا حق بأبی ساعة بعد ساعة و أنا أوصیک باشیاء فی قلبی.

حضرت زهرا (علیها السلام) شدیداً بیمار شدند و چهل شب بیماری ادامه داشت تا آن که حضرت به شهادت رسید. آن زمانی که از مرگ خویش باخبر شدند، ام ایمن و أسماء بنت عمیس را فراخواندند و به دنبال حضرت علی (علیه السلام) فرستادند و ایشان را نیز حاضر کردند.آنگاه حضرت گفتند: ای پسر عمو! از مرگم باخبر شده ام و چیزی نیست جز آن که هم اکنون یا پس از ساعتی به پدرم ملحق می شوم و تو را به چند سفارش که در دل دارم وصیت می کنم.

كشف الغمة ج 2، ص 126، عنه البحار ج 43،ص 189 ح 19، وفي الذرية الطاهرة:ص 152 ح 203

 که مرضت فاطمة علیها السلام مرضا شدیدا و مکثت أربعین لیلة فی مرضها چهل روز بیماری فاطمه  (سلام الله علیها) طول کشید و دیگر . که طبق باز تصریح سلمان در همین روایت می گوید که فاطمه  (سلام الله علیها) بعد از اینکه بیمار شد دیگر  طری الفراش شد بستری شد در خانه ماند تا زمانی که به شهادت حضرت (سلام الله علیها) انجامید.یک نکته دیگری که مربوط به این بخش بعدی دیگر  مسئله عیادت برخی از زنان است از مدینه و از همسران پیامبر (صلی الله و علیه وآله و سلم که حالا اگر فرصت  شود.

مجری

  خیلی ممنون متشکرم تا اینجا هم واضح شد در حقیقت نحوه بیعت گرفتن از امیرالمومنین (سلام الله علیه) و مسئله هجوم به خانه در مرحله دوم هم. واضح شد دوستان اگر اشاره کنم فکر می‌کنم حول و هوش ده دقیقه فرصت داشته باشیم حالا میان برنامه بگیریم یا اینکه بحث را بله پس یک میان برنامه می‌گیریم ان شاء الله بعد از این میان برنامه این قسمت آخر را هم در خدمت شما خواهیم بود.

این الطالب بدم الزهرا و بدم المقتول بکربلاء عرض تسلیت مجدد دارم خدمت شما بینندگان عزیز و ارجمند و همچنان در خدمت شما هستیم با ویژه برنامه ام الائمه از شبکه جهانی حضرت  ولی عصر  (عجل الله و تعالی فرجه الشریف) و در خدمت جناب آقای دکتر جباری هستیم در دو بخش قبلی برنامه مباحث مختلف تاریخی اشاره شد از شهادت حضرت رسول خاتم محمد مصطفی (صلی الله و علیه و آله و سلم) و مباحث بعد از آن نحوه بیعت گرفتن نحوه هجوم به خانه امیرالمومنین (سلام الله علیه) و حضرت زهرا (سلام الله علیها) و نحوه شهادت حضرت (علیه السلام) اینها مطرح شد و جناب استاد اشاره فرمودید به عیادتی که. برخی از زنان داشتند از حضرت صدیقه (سلام الله علیها) در این ایامی که دیگر  حضرت (سلام الله علیها) در بستر افتادند دیگر  بعد از این قضایا و در این مدت یک خطبه‌ای هم ظاهراً ایراد شده است حالا در وقتی و فرصتی که داریم دیگر  تا انتهای برنامه اشاره‌ای بفرمایید به این خطبه.

استاد: جباری

 بله خوب است حالا قبل از اینکه اشاره به خطبه کنم عرض کنم که در بخش قبلی اشاره کردم به آن خطبه فدکیه که  ده روز بعد از رحلت پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  شد آن که  مفصل‌تر است و در مسجد ایراد شده است در جمع صحابه حاضر در مسجد. حالا اینجا سریع عرض می‌کنم که صحابه حاضر چرا چون بخش معظمی از صحابه با جیش اسامه ارسال شده بودند و آن‌هایی که مانده بودند بیشتر افرادی بودند که در جانب خلافت هستند نرفته بودند برای اینکه واکنش از آنها دیده نمی شود،  یک سرش همین است که اینها به هر حال مانده بودند و امثال سلمان ابوذر مقداد این‌ها نیستند.

 الان در این برهه این‌ها خارج است توجه به این نکته نمی شود  آن خطبه اول است خود خطبه دوم از حضرت (سلام الله علیها) نقل شده است خطبه منزل می گویند اصطلاحاً که آن خطبه را. در کتاب احتجاج مرحوم طبرسی نقل می‌کند سوید بن غفله و آن زمان روزش مشخص نیست اما در همان چهل روزی است که حضرت (سلام الله علیها) بیمار است و در منزل افتاده است یک روزی از آن چهل روز بیماری زن‌های مهاجر و انصار آمدند به عیادت حضرت (سلام الله علیها) داخل منزل حضرت (سلام الله علیها) احوالپرسی:

دَخَلَتْ اُمُّ سَلْمَةَ عَلَى فاطِمَةَ عليهاالسلامفَقالَتْ لَها: كَيْفَ اَصْبَحْتِ عَنْ لَيْلَتِكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله؟ قالَتْ: اَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرْبٍ، فُقِدَ الْنَبِىُّ وَ ظُلِمَ الْوَصىُّ، هُتِكَ وَ اللّهِ حِجابُهُ.

ام سلمه بر حضرت فاطمه عليهاالسلام وارد شد و به او گفت: اى دختر رسول خدا شب را چگونه صبح كردى؟ فرمود: همدم غم و اندوه. پيامبر از دست رفت، به جانشين او ظلم شد و قسم به خدا كه حريم او شكست.

بحارالأنوار، ج 43، ص 156 .

كَيْفَ اَصْبَحْتِ عَنْ لَيْلَتِكِ يا بِنْتَ رَسُولِ اللّهِ صلي الله عليه و آله؟ حالت چطور است حالت چطور است حضرت (سلام الله علیها) یک خطبه‌ای دارند چیزی حدود تقریباً یک صفحه اینا این خطبه است  فرصت نیست من فقط. ترجمه بخشی از این خطبه آغازش و انتهایش را می‌خوانم در کتاب سلیم نیست کتاب احتجاج مرحوم طبرسی:

«لَمّا مَرِضَتْ فاطِمَةُ(علیها السلام) الْمَرضَةَ الَّتِی تُوَفِّیَتْ فیِها اجْتَمَعَ اِلَیْها نِساءُ الْمُهاجِرینَ وَ الاَنْصارِ، یَعُدْنَها، فَقُلْنَ لَها:کَیْفَ اَصْبَحْتِ مِنْ عِلَّتِکِ یَابْنَةَ رَسُولِ اللهِ؟فَحَمِدَتِ اللهَ وَ صَلَّتْ عَلى اَبِیها(صلى الله علیه وآله) ثُمَّ قالَتْ:اَصْبَحْتُ وَاللهِ عائِفَةً لِدُنْیاکُنَّ، قالِیَةً لِرِجالِکُنَّ، لَفَظْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ عَجَمْتُهُمْ وَ شَنَأْتُهُمْ بَعْدَ اَنْ سَبَرْتُهُمْ.فَقُبْحاً لِفُلُولِ الْحَدِّ، وَ اللَّعِبِ بَعْدَ الْجِدِّ، وَ قَرْعِ الصَّفاةِ، وَ صَدْعِ الْقَناةِ، وَ خَطَلِ الاْراءِ، وَ زَلَلِ الاَهْواءِ، وَلَبِئْسَ مَا قَدَّمَتْ لَهُمْ أَنفُسُهُمْ أَنْ سَخِطَ اللهُ عَلَیْهِمْ وَفِى الْعَذَابِ هُمْ خَالِدُونَ.
لا جَرَمَ لَقَدْ قَلَّدْتُهُمْ رِبْقَتَها وَ حَمَّلْتُهُمْ اَوْقَتَها وَ شَنَنْتُ عَلَیْهِمْ عارَها.فَجَدْعاً وَ عَقْراً وَ بُعْداً لِلْقَوْمِ الظّالِمینَ»؛

هنگامى که فاطمه(علیها السلام) بیمار شد همان بیمارى که در آن وفات یافت، زنان مهاجر و انصار به عنوان عیادت خدمتش حاضر شدند، و عرض کردند: چگونه صبح کردى از بیماریت؟ [و حال تو چه گونه است] اى دختر رسول خدا؟او در پاسخ، حمد و سپاس خدا را بجا آورد، و درود بر پدرش پیامبر(صلى الله علیه وآله) فرستاد، و سپس فرمود:به خدا در حالى صبح کردم که از دنیاى شما متنفرم، مردان شما را دشمن مى شمرم، و از آنها بیزارم.آنها را آزمودم و دور افکندم، و امتحان کردم و مبغوض داشتم. چقدر زشت است شکسته شدن شمشیرها [و سکوت در برابر غاصبان] و بازى کردن بعد از جدّ [و به شوخى گرفتن سرنوشت اسلام و مسلمین] و کوبیدن بر سنگ [و کار بى حاصل کردن] و شکافته شدن نیزه ها [و تسلیم در برابر دشمن] و فساد عقیده، و گمراهى افکار، و لغزش اراده ها و «چه بد اعمالى از پیش براى [معاد] آنها فرستاد، نتیجه آن، خشم خداوند بود، و در عذاب [الهى] جاودانه خواهد ماند». و چون چنین دیدم مسئولیت آن را به گردنشان افکندم، و بار سنگین گناه آن را بر دوششان، و ره آورد هجومش را بر عهده آنها نهادم.

الإحتجاج على أهل اللجاج(للطبرسي)، ج‏ 1، ص 108، احتجاج فاطمة الزهراء علیها السلام على القوم لما منعوها فدك و قولها لهم عند الوفاة بالإمامة.

 و عرض کنم که:

اَصْبَحْتُ وَاللهِ عائِفَةً لِدُنْیاکُنَّ، قالِیَةً لِرِجالِکُنَّ، تا ادامه به خدا سوگند شب را به صبح رساندم در حالی که از دنیای شما بیزار و از مردان تان خشمگین هستم آنان را به زیر دندان خود آزمایش و سپس به بیرون  پرتاب کرد مثل غذایی که انسان. مزه مزه می‌کند بعد ببینید این خوردن نیست می فرماید مردان شما را آزمودیم در این صحنه و این‌ها رفوزه شدند یکایک آنان را آزمودم و از همگی بیزار شدم چه زشت است کند شدن شمشیرها و بازی و سرگرم دنیا شدن پس از آن همه جدیت و کوشش و کوبیدن بر سنگ خارا و شکاف برداشتن نیزه مردان و فساد و نیرنگ در رأی‌های آن زحماتی که زمان پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) کشیده است در جهاد همه را بر باد دادید الان جدیت‌ها کجاست فساد و نیرنگ در رأی‌های انحراف و لغزش بر اثر هواهای نفسانی تا میاید به این جا.

 چه عرض کنم که چه چیز را از ابوالحسن (علیه السلام) ناپسند داشتم به خدا سوگند تیزی شمشیر عدالت گستر او را در راه دین و خویش و بیگانه نشناختن او را در این راه و بی اعتنایی او را به مرگ و سرکوبی و متلاشی کردن دشمنان خدا و دین و پلنگ آساییش را در راه رضای خدای عزوجل دشمن داشتند یعنی علی (علیه السلام)  پیشینه‌ای داشت در راه خدا از کار به خویش و بیگانه نداشت فقط امر الهی را عمل میکرد در جنگ ها. اینها دشمنی با این داشتند چرا چون کینه‌های بدر و احد و امثال این‌ها در دل داشتند به خدا سوگند اگر خلافت در دست علی (علیه السلام)   بود.

 منحرفان را به راه راست می‌آورد و کسانی که از پذیرش حجت آشکار را برمی‌گردانند به راه حق باز می‌گرداند با آنان به نرمی و ملایمت رفتار و هدایتشان می‌کرد به جای افراد خشن با ملایمت علی (علیه السلام) را می‌چشیدند بدان گونه که افسار دهان چهارپا را زخمی نکند و سوار هم ناراحت نشود اینجا  یه اشاره کنم امیرالمومنین (سلام الله علیه) در خطبه شقشقیه. وقتی که میاید وصف عمر را کنم می گوید عمر مثل به هر حال آن که راکب شتری است که افسار بینی آن شتر است و عرض می‌کنم که شتر سرکش است بخواهی مهارش کنی بینیش سخت  می شود  میرود وارد پرتگاه میکند راکبش را.

 حضرت (سلام الله علیها)  اشاره می کند می فرماید علی(علیه السلام)  اگر بر راس کار باشد این چنین نخواهد بود خشونت نخواهد داشت افسار بینی مرکب را زخمی نمیکند و سوار هم ناراحت نشود و آنان را با آبشخوری زلال گوارا و همیشه  جوشانی فرود می‌آورد که از همه سویش آب سرازیر و پیرامونش تمیز و پاکیزه و بدون رنگ و. ریا باشد به خدا میاید به اینجا به جان خودم سوگند که گمراهی بارور شده است از دیری نمی‌گذرد که میوه می دهد آنگاه می‌توانید از پستان شتر خلافت به جای شیر خون تازه فراوان و زهر کشنده بجوشید این خلاصه مرکبی که بر این حیوانی که الان داریم پرورش میدهید به جای شیر به شما خون خون‌هایی که در آینده خواهد ریخت.

 حضرت (سلام الله علیها) به آن‌ها اشاره می‌کند آنجا دروغگویان و یاوه سرایان زیان میبینند و آیندگان فساد و تباهی آنچه را که پیشینیان پایه گذاری کردند خواهند دانست. سپس چندی با اطمینان خاطر از دنیای خویش بهره گیرید چند صباحی اهل دنیا و اطمینان داشته باشید که فتنه‌ها در پیش است بشارت باد شما را به شمشیرهای بران برکشیده و چیرگی متجاوزی ستمکار و هرج و مرج همگانی و خودکامگی ستمگرانی که حقوق تان را اندک پرداخته کنند و بقیه را خود به غارت می‌برند و جمعیت شما را قتل عام می‌کنند پس افسوس و حسرت بر شما باد به چه راهی برده می‌شوید در حالی که چشمان تان را بستند حقایق را از شما. پنهان داشتند.

 مگر می‌توان شما را به کاری واداشت که از آن کراهت با زور که نمی شود  شما را به مسیر هدایت برد می گوید این زن‌ها رفتند سخن حضرت (سلام الله علیها) را برای شوهرانشان نقل کردند گروهی از این بزرگان صحابه مهاجر انصار آمدند خدمت حضرت (سلام الله علیها) بعد از این قصه و شروع کردند توجیه عذر تراشی عذرخواهی که ای سرور زنان اگر ابوالحسن علی (علیه السلام) پیش از پیمان و بیعت ما با ابوبکر این مطالب را بیان می‌فرمود ما هرگز جز او را به خلافت انتخاب نمی‌کردیم فاطمه  (سلام الله علیها) با. پرخاش دورشان کرد.

فرمود از کنارم دور شوید بعد از این گناه نابخشودنی عذرخواهی شما سودی ندارد و بعد از این تقصیر و کوتاهی دیگر چاره و کاری نمی‌توان انجام داد در نقل دیگری دارد که امیرالمومنین (سلام الله علیه) به آنها فرمود که این عذری که میاورید یعنی میگویید که من جسد مطهر پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم) را رها می‌کردم میامدم بر سر سلطنت و دنیا با شما به نزاع می نشستم و حضرت (علیه السلام) انجام داد که وظیفه اش بود و یک خطبه کوتاهی فقط خطاب به ام سلمه است که در روایت. مرحوم مجلسی از عیاشی نقل می‌کند که ام سلمه بهترین همسر پیامبر بعد از خدیجه (سلام الله علیها) او می گوید آمد به عیادت فاطمه  (سلام الله علیها) و همین سوال کرد کیف اصحت یا بنت رسول الله این جمله اول که : اَصْبَحْتُ بَيْنَ كَمَدٍ وَ كَرْبٍ، فُقِدَ الْنَبِىُّ وَ ظُلِمَ الْوَصىُّ، حال من اینطور است من مبتلا به دو مصیبت شدم فقدان پدرم پیامبر (صلی الله و علیه و آله و سلم)  را ظلمی که در حق علی (علیه‌السلام) رفته است تا آخر این جملات که دیگر  حالا بماند.

مجری

 احسنتم خیلی ممنون و متشکرم جناب استاد جباری بزرگوار. خیلی استفاده کردیم و بهره بردیم در حقیقت تبیین شد این برهه تاریخی بسیار مهم و حساس و اکنون مشخص  می شود  اگر بررسی کنیم اکنون مشخص  می شود  آنچه که جهان اسلام گرفتارش است از انواع و اقسام فتنه‌ها و بلایایی که است انواع و اقسام تفرقه ها ریشه در کجا دارد  ریشه در آن انحراف است که خود حضرت (علیه السلام) پیشگویی دقیقاً پیش‌بینی کرده  بودند خیلی ممنون و متشکر بسیار استفاده کردیم ان شاء الله باز هم در برنامه‌های دیگر در خدمت جنابعالی باشیم. تشکر می‌کنم از شما بینندگان و همراهان عزیز و ارجمند از همه شما عزیزان در این شب‌ها در این روزها التماس دعای فرج و دعای خیر داریم و عرضه می‌داریم توسل پایانی هر شب ما این باشد که زهرا  (سلام الله علیها) که عنایتش به دنیا برسد باشد که به فریاد دل ما برسد یا رب سببی ساز که در روز جزا پرانده ما به دست زهرا  (سلام الله علیها) برسد، یا رب الزهرا  بحق الزهرا  اشف صدر الزهرا  بظهور الحجه و السلام علیکم و رحمة الله و برکاته.


ویژه برنامه ام الائمه - بررسی اسناد تاریخی شهادت حضرت زهرا سلام الله علیها>

فاطمیه حضرت فاطمه زهرا س هجوم خطبه فدکیه غصب فدک خشونت عمر آتش زدن خانه حضرت استاد جباری