آینه تاریخ

قسمت هفتاد و سوم برنامه آینه تاریخ با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین دکتر جباری


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:16/10/1401

برنامه: آینه تاریخ

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین اللهم صلی علی محمد و آل محمد و عجل فرجهم

بینندگان عزیز سلام عرض ادب و سلام ما را پذیرا باشید در شامگاه جمعه در روزی که مصادف بود با وفات حضرت ام البنین (س)، این مناسبت را خدمت شما عزیزان تسلیت عرض می کنیم  و چقدر زیبا این روز را نام گذاشتند به نام مادران شهید، و واقعاً جای تقدیر هست، همانطور که از این مادران شهدا همواره با سوز دل خودشان یاد شهدا را برای ما زنده نگاه داشتند و نام و یاد شهدا در این سرزمین همچنان زنده است، ان شاءالله که این مناسبت را پذیرا باشید از ما تسلیت به مناسبت علیم و اینکه حضرت ام البنین جایگاه خاصی دارد در نزد شیعیان و حتی مسلمانان چون مادر حضرت عباس(ع) هست، و جدای از اینکه مادر حضرت عباس (ع) هست خودش هم جایگاه و اجر و منزلت خاصی داشت و دارد، ان شاءالله که عزاداری شما مقبول درگاه الهی باشد و باب الحوائج هست و ان شاءالله حاجت ما را روا کرده باشد و هرچه زودتر حاجت اصلی ما که ظهور آقا امام عصر هست روا بشود در خدمت شما هستیم با برنامه آینه تاریخ و مهمان عزیز مان جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه متخصص در مسائل تاریخ و سیره، خدمت استاد عرض سلامی داشته باشیم، سلام علیکم و رحمة الله تسلیت ما را به همین مناسبت امروز هم پذیرا باشید در خدمت شما هستیم.

استاد جباری:

بسم الله الرحمن الرحیم، خدمت شما جناب آقای غضبانی و شما بینندگان عزیز عرض سلام و ادب دارم و آرزوی توفیقات و تأییدات الهی و ان شاءالله که همواره همه شما افعال و اقوال و گفتار شما، مرضی محضر مقدس امام عصر (عج) باشد، روز متعلق به آن حضرت است و همینطور بنابر آنچه که معروف شده 13 جمادی الثانی، سالروز وفات بانوی بزرگوار حضرت ام البنین فاطمة بنت حزام مشهور به ام البنین، بانوی بزرگوار ایثارگر وفا دار به امیرالمؤمنین (ع) و فرزندان آن حضرت و  یادآور فجایع کربلا و  جانبازی های کسانی که در کربلا ایفای نقش کردند از جمله فرزند بزرگوارش حضرت ابالفضل العباس (ع) و همانطور که اشاره فرمودید به جا امروز را، روز مادر شهدا نامگذاری کردند، و انصافاً این اجر و عظمتی که مادران شهید در قبال تقدیم عزیزترین های شان، به ساحت دین الهی و مکتب اهل بیت (ع) می برند خب قابل وصف نیست، تأسی به امثال ام البنین (ع) الگو های ماندگار کردند، و اگر اجازه بفرمایید من یکی دو نکته را از نقلیات مربوط به  ام البنین عرض بکنم که جان گداز هست واقعاً آنچه که درباره این بانوی بزرگوار آمده، و خدا ان شاء که نصیب بکند، و همه آرزومندان زیارت بقیع را، منتهی زیارتی که در آن این مزاحم ها در بقیع نباشند، مزاحم هایی که مزاحم دین خدا هستند، مزاحم مکتب حقه اهل بیت (ع) هستند، مزاحم زوار مظلوم پیامبر هستند، وهابی ها هم می ایستند در آنجا و با آن تعصب کور شان حتی برای لحظاتی مانع می شوند که انسان های محب اهل بیت (ع) کنار قبور این بزرگان ائمه معصومین از جمله کنار قبر ام البنین در بقیع، زائر بایستد، لحظاتی زیارت کند توقف کند یاد کند ذکر مصیبتی بکند، مانع هستند ان شاءالله که خداوند شر اینها را از سر همه مسلمان ها کم کند، در گزارش ها هست، البته راجع به جناب ام البنین مثل دیگر بزرگان تاریخ ما اطلاعات متأسفانه اندک هست، و بعدها در متون بعدی چیزهایی بعضاً نقل شده اما در متون کهن موارد اندک است، یکی از چیزهایی که در متون کهن نقل شده از جمله در مقاتل الطالبین ابو الفرج اصفهانی از قرن4 آمده، اینکه جناب ام البنین بعد از بازگشت اسرای کربلا می آمد در بقیع عزاداری می کرد، گریه می کرد از سوز دل و گرد او مردم جمع می شدند و آنها هم می گریستند، در واقع نوعی اقامه عزای رسمی به تعبیری در فضای بنی امیه، در مدینه به واسطه ام البنین برگزار می شد، مفهوم این سخن ابوالفرج اصفهانی این هست هرچند می رفتند آنجا صورت های قبری برای چهار فرزندش درست می کرد و  عزاداری می کرد اما در واقع عزادار شهدای کربلا، ابی عبدالله علیه السلام در رأس همه شهدا عزاداری می کرد، اشعار جانسوزی می خواند و مردم جمع می شدند خب اینکه در آن نقل هست که

«فكانت تخرج كل یوم إلى مقبرة البقیع و معها عبید الله ولد ولدها العباس»

می گوید یادگار حضرت عباس را هم همراه خوش می برد عبیدالله فرزند حضرت عباس را با خود می برد این ناز دانه را و می رفت در بقیع

«فتندب أبناءها الأربعة »

بر چهار پسرش می گریست گریه می کرد خصوصاً العباس

برای عباس بیشتر می گریست چون شهادت حضرت عباس فجیع تر بود جانگداز تر بود نسبت به برادرانش

«فیجتمع الناس إلیها فیسمعون بكاءها و ندبتها»

مردم جمع می شدند و گریه او و ندبه او را می شنیدند

خود این تجمع مردم و در واقع روضه خوان شان هم یک بانوی دل شکسته مثل ام البنین باشد این قسمت عجیب است که

«و كان مروان بن الحكم على شدّة عداوته لبنی هاشم یجیء فی مَن یجیء»

مروان هم می آمد، این خیلی هضمش سخت است آیا برای ریا و تظاهر می آمد یا می آمد مراقب باشد که ببیند چه خبر است در اینجا مردم تجمع کردند، مبادا کسی علیه بنی امیه سخنی بگوید، اما این قسمت که

«فلا یزال یسمع ندبتها و یبكی»

 خود مروان را هم نسبت دادند که گریه می کرد، حالا آن گریه احساسی بود که به او دست داده، یا تظاهر بود یا هرچه بالأخره ظاهر کار بنابر نقل ابوالفرج مروان هم می گریست در جمع این گریه کنندگان، و من گاهی تشبیه می کنم این سیاست جناب ام البنین را هرچند عزاداری بوده امر عاطفی بوده اما شبیه آنچه که فاطمة (س) از استمرار گریه اش بر فقدان رسول خدا (ص) همینطور که بر ظلمی که به امیرالمؤمنین «فقد النبی و ظلم الوصی» ام البنین هم نگذاشت که کهنه بشود یاد شهدای کربلا این مهم است و خب وقتی که گریه می کند و یاد می کند نحوه شهادت فرزندش را بیان می کند، برای مردم سؤال می شود چه کسی این کار را انجام داد، این شهادت مظلومانه را چه کسی تحمیل کرد بر آل البیت، اشعار آن هم در برخی از متون آمده در شرح الکامل مبرد ابوالحسن اخفش این اشعار را نقل کرده از ام البنین که

«یا مَن رأى العباسَ كَرَّ *** على جمـاهیرِ النَقد

و وراه مِن أبناءِ حیدر *** كـلّ لـیثٍ ذی لبـد»

ای کسی که عباس را دیدی در حال هجوم به آن گرگ صفتان آن گله فرومایه و فرزندان حیدر هم در کنار او و پشت سر او بودند همچون شیران یال دار

«أُنبئتُ أنّ ابنی اُصیبَب *** برأسـهِ مـقطوع ید»

به من خبر دادند که عباسم را عمود به سرش زدند در حالی که دستانش را هم قطع کرده بودند

«ویلی على شبلی آمالَ *** برأسه ضَـربُ العَمد

لو كان سیفُكَ فی یدك *** لمـا دنـا منك أحـد»

من می دانم که اگر شمشیری دستت بود کسی نمی توانست به تو نزدیک بشود

و همچنین این اشعار که

«لا تَدعـونِّی ویـكِ اُم ّ البنین *** تُـذكّرینـی بلیـوث العَرین»

مرا دیگر ام البنین ندانید من را دیگر به آن لقب نخوانید که من را به یاد آن شیران بیشه بیندازید

وقتی که ام البنین می گویید به یاد فرزندان همچون شیرم می افتم که

«كانت بنـون لـی اُدعى بهم»

فرزندنی من داشتم که به واسطه آنها ام البنین خوانده می شدم

«و الیوم أصبحتُ و لا من بنین»

امروز دیگر چنین فرزندانی ندارم

و اشعار دیگری هم که باز هست

«أربعـةُ مـثل نسـور الرُبـى *** قد واصلوا الموت بقطع الوتین»

که این فرزندان من چهار تا مثل عقاب های کوهستان اینها یکی پس از دیگری به سمت مرگ رفتند

یعنی اینها کوتاهی نکردند یکی پس از دیگری نترسیدند که این هم در تاریخ هم هست که حضرت عباس اول سه برادرش را فرستاد گفت من می خواهم، شهادت شما را ببینم، می خواست مطمئن بشود اینها به فوز و فلاح برسند و بعد خودش برود جانفشانی کند و بعد تا آخر می رود

«یـا لیت شعـری أ كما أخبروا *** بـأن عبّـاساً قطیـع الیمیـن»

ای کاش می دانستم آیا همینطور که می گویند که عباس من دستانش قطع شد

به هر حال این بانوی بزرگوار ما را به یاد مادران غیوری می اندازد که خب در این زمان زنده کردند، این صحنه را این جانفشانی را این ایثار را، این ایثار بزرگ در راه مکتب را، واقعاً گاهی شرح حال این مادران شهدا را انسان می خواند از زبان خود شان می شنود، که صدا و سیما هم گاهی می رود برای مصاحبه با اینها، خیلی جانگداز و جانسوز است و سخت است واقعاً سخت است یک جوانی را تربیت بکنی در سن 19-20 و در همان عنفوان جوانی، تازه ازدواج کرده یا ازدواج نکرده، این جوانش را فرستاده در راه دین و سالها است منتظر جسد این جوانش هست، مفقود الأثر است و حتی بدنش هم نیامده که التیام برای این مادران باشد، اما با این وجود صبر می کنند و این صبر شان مثال زدنی است، جزع و فزع نمی کنند، شکوه نمی کنند، اعلام اعتراض و نارضایتی نمی کنند، اینها نشان اوج ایمان است و نشانگر این هست که آن الگو ها کار خودش را کرده، امثال ام البنین اینها به عنوان الگو اثر شان را گذاشتند در تاریخ.

مجری:

خیلی جالب است احسنت خیلی زیبا بود این نکته ای که فرمودید ان شاءالله که خداوند صبر جزیل به این به این خانواده ها بدهد و ان شاءالله که با حضرت ام البنین محشور باشند، و به هر حال از حضرت ام البنین این را می خواهیم به عنوان باب الحوائج که ان شاءالله دعا کنند برای تعجیل فرج آقا امام عصر (عج) در شامگاه جمعه هستیم و منتظران حقیقتاً منتظران ظهور حضرت در این ساعات بسیار غمگین هستند و ساعات جانگدازی را به سر می برند، ان شاءالله که ما هم از آنها باشیم

استاد جباری:

و به میزان انتظار و غم شان اجر عظیمی می برند، که اجر آن در روایات خیلی عظیم ترسیم شده، ان شاءالله که ما جزو آنها باشیم

مجری:

ان شاءالله، خب استاد حالا که بحث هم به این مباحث زیبا رسید و بحث آقا امام عصر شد اگر اجازه بدهید همان روالی را برویم که شما قبل از ایام فاطمیه یک مباحثی را آغاز کرده بودید خیلی هم مورد استقبال بود و خیلی شیرین بود، بالأخره یاد امام عصر می تواند آرام بخش این عزیزان باشد، کسانی که منتظران واقعی هستند و در فراغ حضرت حجت دائماً دل شان سوخته است و  دلسوختگان این راه هستند، کسانی که امام عصر را دیده اند در روایات تاریخی شما یک سری از این گزارشات را برای ما ارائه فرمودید، دوست داریم اگر بشود باز از این گزارش ها اگر هست ارائه بفرمایید ما استفاده کنیم.

استاد جباری:

بله همانطور که فرمودید، همین که اینها بهانه ای می شود با ذکر این گزارش ها انسان یاد حضرت حجت (ع) در ذهنش زنده می شود، در قلبش زنده می شود، و این را به خودم ابتدا و به همه شما عزیزان عرض می کنم که مقید باشیم هر روز ولو دقایقی، لحظاتی، چه بهتر که بیشتر باشد، 5 دقیقه، 10 دقیقه، گویا ما هستیم و مخاطب مان امام عصر (ع) و داریم درد دل می کنیم سخن می گوییم خلوت کردیم با حضرت، این حالت را هر روز داشته باشیم، لحظاتی یاد کنیم حرفی بزنیم سلامی بدهیم درد دلی بکنیم از این حرف هایی که داریم و به دیگران نمی توانیم بزنیم به حضرت بزنیم این خیلی مجرب هست و مورد تأکید بزرگان هم هست، بزرگانی که واقعاً من بزرگتر از آنها در عالم عرفان و معنویت شاید آدم نشناسد در این عمری که داشتیم، وقتی از اینها انسان یک توصیه عملی می خواست تأکید روی این مسئله می کردند، مرحوم آیت الله مصباح مثلاً یک وقتی یکی از شاگردان شان که فیلمش هم هست پرسیدند که انسان برای اینکه از خواطر و خطورات ذهنی دور بشود، و یک مقدار ذهنش جمع بشود نسبت به معنویات چه کند، ایشان فرمود بهترین راه که من می شناسم همین است که یاد امام عصر (عج) را بکند، با حضرت سخن بگوید، حالا در قالب ذکر یاد حضرت یا سلامی هم به زبان بگوید و استغاثه ای داشته باشد.

ما یکی از بهترین منابعی که برای این بحثی که مطرح فرمودید یعنی متشرفین به محضر امام عصر (ع) در دوره غیبت صغری را فعلاً عرض می کردیم برای اینکه آن بحث کلی تر را مبنایی تر را، یعنی بحث اثبات تاریخی وجود امام عصر (ع) را، یک وقت ما به لحاظ کلامی بررسی می کنیم، به لحاظ حدیثی که پیامبر فرموده اوصیای من 12 تا هستند و امثال این روایاتی که آمده، یک وقت هم از جهت تاریخی حالا این امام عصر که می گویند دوازدهمین هست، او را از جهت تاریخی کسی دیده، تشرفی پیدا کرده حالاتی داشته و امثال اینها مرحوم شیخ صدوق در پاسخ به این نیاز این باب «من شاهد القائم(ع)» را در کتاب کمال الدین و تمام النعمة، باب 43 از این کتاب ارزشمند کمال الدین و تمام النعمة، روایات متعددی را آورده که این چند برنامه ای هم که ما قبل داشتیم مواردی عرض کردیم از همین کتاب کمال الدین و تمام النعمة مرحوم شیخ صدوق بود، امشب من از این فرصت استفاده می کنم درباره تشرف یکی از وکلای امام عصر (ع) که هم برای نایب دوم هم نایب سوم نقش وکالت داشته دستیار آنها بوده، هر دو را درک کرده، شخص جلیل القدری بوده، و نامش آمده در روایات، در محضر نایب دوم بوده و هنگام رحلت نایب دوم یعنی مرحوم شیخ طوسی دارد که بزرگانی از آن کسانی که در بغداد بودند دستیار نایب دوم در بالین او بودند، در محضر او بودند و از جمله نام این شخص یعنی حسن بن وجناء نصیبی، نصیبی یعنی اهل نصیبین منطقه ای در شمال عراق از مناطق عراق هست، اهل نصیبین بوده، حسن بن وجناء نصیبی، اهل آنجا بوده، نام این هم جزو آن ده نفری که بر بالین جناب محمد بن عثمان بن سعید عمری حضور داشتند و در آنجا ایشان نایب خود را جانشین خود را حسین بن روح نوبختی را معرفی می کند این هم حضور داشته و چون آنهایی که بودند معمولاً وکیل بودن دستیار بودند، این هم جزو آنها است، و روایاتی که مرحوم شیخ صدوق نقل می کند که توقیعات امام عصر (ع) گاهی مستقیماً برای این صادر می شد به دست این می رسید و این واسطه انتقال این توقیعات بود، این هم باز نشانگر جلالت قدر او هست، چون توقیعات معمولاً به واسطه نواب می رسید و منتقل می شد، و چنین شخصیتی است، دو تا جریان را مرحوم شیخ صدوق از تشرف برای این بزرگوار نقل می کند در دوران غیبت صغری، سالش هم حتی در یکی از آنها آمده، در همین بابی که عرض کردم، باب43 یکی روایت 17 هست دیگری روایت 24، اول این 24 را می خوانم که یک مقدار مفصل تر است و یک نکاتی در آن هست بعد این روایت 17 را در حدی که فرصت باشد، فردی است به نام ابو نعیم الأنصاری الزیدی، این نقل می کند می گوید

«كُنْتُ بِمَكَّةَ عِنْدَ الْمُسْتَجَارِ وَ جَمَاعَةً مِنَ الْمُقَصِّرَةِ  وَ فِيهِمُ الْمَحْمُودِيُّ»

كمال الدين و تمام النعمة، ج‏2، ص: 470

در ایام حج بوده، 6 ذی الحجه هم بوده بنا به اینکه الآن می گوید، 6 ذی الحجه سال 293 هجری، دوران نیابت نایب دوم هست، چون نایب دوم از حدود 262 تا 304 تقریباً دوران نیابتش هست، بعدش هم حسین بن روح نوبختی، جانشین می شود پیدا است به هر حال اواخر قرن سوم هست، در 6 ذی الحجة پس ایام حج است، می گوید: نزدیک 30 نفر از این شیعیان حضور داشتند، و درجات شان متفاوت بود در اعتقاد نسبت به حضرت حجت، اسامی شان را هم می آورد

«فِيهِمُ الْمَحْمُودِيُّ وَ عَلَّانٌ الْكُلَيْنِيُّ وَ أَبُو الْهَيْثَمِ الدِّينَارِيُّ وَ أَبُو جَعْفَرٍ الْأَحْوَلُ الْهَمْدَانِيُّ وَ كَانُوا زُهَاءَ ثَلَاثِينَ رَجُلًا»

و می گوید

«وَ لَمْ يَكُنْ مِنْهُمْ مُخْلِصٌ عَلِمْتُهُ غَيْرَ مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْعَلَوِيِّ الْعَقِيقِيِّ»

می گوید در اینها این محمد بن قاسم را برتر می دیدم از جهت اخلاص و ایمان و تقوا

 و بعد می گوید ما اینجا نشسته بودیم و  کنار مستجار بودیم، عند المستجار، کسانی که مشرف شده اند قسمت های اطراف کعبه، خب اینها نام هایی دارد، قسمت پشت کعبه همان جایی که رکن یمانی هست، همان جایی که فاطمة بنت اسد از آنجا دیوار شکافت و وارد خانه خدا شد امیرالمؤمنین متولد شد، از همان جا خارج شد، در واقع نقطه مقابل در کعبه، آن طرف پشت کعبه کنار رکن یمانی، آنجا را می گویند مستجار، چون مردم پناه به آنجا می برند برای اجابت دعا، در آن قسمت بودیم و می گوید که

«إِذْ خَرَجَ عَلَيْنَا شَابٌّ مِنَ الطَّوَافِ عَلَيْهِ إِزَارَانِ مُحْرِمٌ بِهِمَا»

یک جوان نیکویی از صفوف طواف کنندگان خارج شد آمد دو ازار داشت یعنی دو لباس احرام به تن داشت

«وَ فِي يَدِهِ نَعْلَانِ»

کفشش هم در دستش بود

«فَلَمَّا رَأَيْنَاهُ قُمْنَا جَمِيعاً هَيْبَةً لَهُ»

وقتی که دیدیم او را از هیبتش ما ناچار شدیم بلند شویم

«فَلَمْ يَبْقَ مِنَّا أَحَدٌ إِلَّا قَامَ وَ سَلَّمَ عَلَيْهِ»

30 نفر همه برخاستیم و سلام کردیم

غیر از این نمی توانستیم از هیبت او انجام بدهیم

«ثُمَّ قَعَدَ وَ الْتَفَتَ يَمِيناً وَ شِمَالًا»

نشست نزد ما یک مقدار سمت راست و چپ را نگاه کرد

و فرمود

«أَ تَدْرُونَ مَا كَانَ أَبُو عَبْدِ اللَّهِ ع يَقُولُ فِي دُعَاءِ الْإِلْحَاحِ»

می دانید ابوعبدالله امام صادق در دعای الحاح (استغاثه به پیشگاه الهی) در آن دعا چه می فرمود امام صادق؟

«قُلْنَا وَ مَا كَانَ يَقُولُ»

عرض کردی چه می فرمود

«قَالَ كَانَ يَقُولُ اللَّهُمَّ إِنِّي أَسْأَلُكَ بِاسْمِكَ الَّذِي بِهِ تَقُومُ السَّمَاءُ وَ بِهِ تَقُومُ الْأَرْضُ»

این دعا را حضرت می خواند و یاد اینها می دهد

«وَ بِهِ تُفَرِّقُ بَيْنَ الْحَقِّ وَ الْبَاطِلِ»

خدایا تو را به آن نامت که آسمان ها و زمین قوام شان به آن نام تو است و به آن نام که بین حق و باطل جدایی می اندازد

«وَ بِهِ تَجْمَعُ بَيْنَ الْمُتَفَرِّقِ»

امور متفرق را جمع می کند

«وَ بِهِ تُفَرِّقُ بَيْنَ الْمُجْتَمِعِ»

اموری که جمع هستند با آن نام متفرق شان می کنی

«وَ بِهِ أَحْصَيْتَ عَدَدَ الرِّمَالِ وَ زِنَةَ الْجِبَالِ»

با آن نامی که عدد شن ها و وزن کوه ها

«وَ كَيْلَ الْبِحَارِ»

مقدار آبی که در دریا هست

خدایا تو را به آن نامت که به وسیله آن نام این کارها را انجام می دهی، آن شأن و شئون تو قسمت می دهم، می خواهم تو را که

«أَنْ تُصَلِّيَ عَلَى مُحَمَّدٍ وَ آلِ مُحَمَّدٍ وَ أَنْ تَجْعَلَ لِي مِنْ أَمْرِي فَرَجاً وَ مَخْرَجاً»

برای این امر من و مشکل من فرجی قرار بده،

راه ها را شاید چون مرحوم محدث قمی در مفاتیح دیگر آنهایی که یک مقدار ضروری تر بود انتخاب کرده و الّا انبوهی از این دعا ها در متون روایی ما هست، بخشی از آن را مرحوم شیخ طوسی در کتاب مصباح المتهجد جمع کرده، مرحوم سید بن طاووس در اقبال الأعمال و کتاب های دیگر نقل کرده، کفعمی نقل کرده، اینها آثار خودش را دارد، ما غافل هستیم خیلی وقت ها غافل هستیم از این گونه دعا ها، با یک چنین اسمی امام صادق از خدا می خواهد که فرج و گشایشی در امرش ایجاد بکند، دعای الحاح، که اینجا مرحوم شیخ صدوق به نقل از امام زمان (ع) این را نقل می کند، روایت 24 کمال الدین هست، آدرس هم مشخص است عزیزان می توانید مراجعه کنید؛ این را فرمود

«ثُمَّ نَهَضَ فَدَخَلَ الطَّوَافَ»

برخاست و حضرت تشریف بردند در صفوف طواف

ما هم برخاستیم

«فَقُمْنَا لِقِيَامِهِ حِينَ انْصَرَفَ»

ما هم به احترام او برخاستیم

«وَ أُنْسِينَا أَنْ نَقُولَ لَهُ مَنْ هُوَ»

یادمان رفت بپرسیم شما که هستید

«فَلَمَّا كَانَ مِنَ الْغَدِ فِي ذَلِكَ الْوَقْتِ»

فردا در همان وقت دوباره

«خَرَجَ عَلَيْنَا مِنَ الطَّوَافِ»

از همان صفوف طواف خارج شدند و آمدند نزد ما

«فَقُمْنَا كَقِيَامِنَا الْأَوَّل‏»

مثل دیروز ما برخاستیم به احترام او

«ثُمَّ جَلَسَ فِي مَجْلِسِهِ مُتَوَسِّطاً»

در میان ما نشستند

«ثُمَّ نَظَرَ يَمِيناً وَ شِمَالًا»

دوباره مثل دیروز نگاهی ه سمت چپ کردند و نگاهی به سمت راست کردن

«قَالَ أَ تَدْرُونَ مَا كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ بَعْدَ صَلَاةِ الْفَرِيضَةِ»

می دانید امیرالمؤمنین بعد از نماز های واجب چه می فرمود؟

«قُلْنَا وَ مَا كَانَ يَقُولُ»

عرض کردیم چه می فرمود

فرمود که:

«قَالَ كَانَ يَقُولُ»

یک دعای دیگر یاد اینها می دهد حضرت

«اللَّهُمَّ إِلَيْكَ رُفِعَتِ الْأَصْوَاتُ وَ دُعِيَتِ الدَّعَوَاتُ»

خدایا دعا ها به سمت تو بر می خیزد، صدا ها به سوی تو بالا است

«وَ لَكَ عَنَتِ الْوُجُوهُ»

چهره ها به سوی تو کشیده شده

«وَ لَكَ خَضَعَتِ الرِّقَابُ وَ إِلَيْكَ التَّحَاكُمُ فِي الْأَعْمَالِ»

محاکمه و داوری نسبت به اعمال به سوی تو است

«يَا خَيْرَ مَسْئُولٍ وَ خَيْرَ مَنْ أَعْطَى يَا صَادِقُ يَا بَارِئُ يَا مَنْ لا يُخْلِفُ الْمِيعادَ يَا مَنْ أَمَرَ بِالدُّعَاءِ وَ تَكَفَّلَ بِالْإِجَابَةِ»

ای کسی که امر به دعا کردی خودت هم وعده اجابت دادی

«يَا مَنْ قَالَ ادْعُونِي أَسْتَجِبْ لَكُمْ يَا مَنْ قَالَ وَ إِذا سَأَلَكَ عِبادِي عَنِّي فَإِنِّي قَرِيبٌ أُجِيبُ دَعْوَةَ الدَّاعِ إِذا دَعانِ فَلْيَسْتَجِيبُوا لِي وَ لْيُؤْمِنُوا بِي لَعَلَّهُمْ يَرْشُدُونَ يَا مَنْ قَالَ يا عِبادِيَ الَّذِينَ أَسْرَفُوا عَلى‏ أَنْفُسِهِمْ لا تَقْنَطُوا مِنْ رَحْمَةِ اللَّهِ إِنَّ اللَّهَ يَغْفِرُ الذُّنُوبَ جَمِيعاً إِنَّهُ هُوَ الْغَفُورُ الرَّحِيمُ»

خب این را حضرت یک دعای دیگر یاد اینها داد، بعد باز به چپ و راست نگاه کرد و فرمود

«أَ تَدْرُونَ مَا كَانَ أَمِيرُ الْمُؤْمِنِينَ ع يَقُولُ فِي سَجْدَةِ الشُّكْرِ»

می دانید امیرالمؤمنین در سجده شکر چه می فرمود؟

«قُلْنَا وَ مَا كَانَ يَقُولُ»

فرمود اینطور می فرمود

«قَالَ كَانَ يَقُولُ يَا مَنْ لَا يَزِيدُهُ إِلْحَاحُ الْمُلِحِّينَ إِلَّا جُوداً وَ كَرَماً يَا مَنْ لَهُ خَزَائِنُ السَّمَاوَاتِ وَ الْأَرْضِ...»

چون طولانی است من دیگر نمی خوانم دعا را

«لَا حُجَّةَ لِي وَ لَا عُذْرَ لِي عِنْدَكَ أَبُوءُ إِلَيْكَ بِذُنُوبِي كُلِّهَا»

خدایا من با این گناهانم آمده ام به سوی تو

«وَ أَعْتَرِفُ بِهَا كَيْ تَعْفُوَ عَنِّي وَ أَنْتَ أَعْلَمُ بِهَا مِنِّي بُؤْتُ إِلَيْكَ»

به تو پناه آورده ام

«بِكُلِّ ذَنْبٍ أَذْنَبْتُهُ وَ بِكُلِّ خَطِيئَةٍ أَخْطَأْتُهَا وَ بِكُلِّ سَيِّئَةٍ عَمِلْتُهَا يَا رَبِّ اغْفِرْ لِي وَ ارْحَمْ وَ تَجَاوَزْ عَمَّا تَعْلَمُ إِنَّكَ أَنْتَ الْأَعَزُّ الْأَكْرَمُ»

این را فرمود و برخاست و رفت داخل صفوف طواف ما هم به احترام برخاستیم

بعد می گوید دوباره فردا روز سوم همین وضعیت تکرار شد، مجدداً در همان وقت از صفوف طواف آمد سمت ما، خود این نظم حضرت را چه بسا می رساند که در وقت معینی طواف می کرده حضرت در این اثناء روزهایی که در آستانه حج 6 ذی الحجه پیدا است 6-7-8 می شود دیگر، این دو سه روز که اینها آنجا بودند بعد هم می روند برای وقوف ها  می گوید، روز سوم تشریف آورد دوباره

«فَقُمْنَا لِاسْتِقْبَالِهِ كَفِعْلِنَا فِيمَا مَضَى»

مثل روزهای قبل اتفاق افتاد و نشستند

«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ ع يَقُولُ فِي سُجُودِهِ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ»

فرمود امام سجاد در سجده اش در این موضع و اشاره کردند به حجر اسماعیل

در روایات دیگر هم هست امم سجاد در حجر اسماعیل به سجده می رفتند، سجده طولانی و این را می گفتند و گریه می کردند، آن طاووس می گوید دیدم کف سجده گل شد از اشک های امام سجاد

«كَانَ عَلِيُّ بْنُ الْحُسَيْنِ سَيِّدُ الْعَابِدِينَ ع يَقُولُ فِي سُجُودِهِ فِي هَذَا الْمَوْضِعِ وَ أَشَارَ بِيَدِهِ إِلَى الْحِجْرِ نَحْوَ الْمِيزَابِ»

زیر آن ناو دان در حجر اسماعیل

«الهی عُبَيْدُكَ بِفِنَائِكَ»

خدایا بنده کوچک تو در پیشگاه تو است

«مِسْكِينُكَ بِبَابِكَ»

بنده مسکین و بیچاره تو در خانه تو است

«أَسْأَلُكَ مَا لَا يَقْدِرُ عَلَيْهِ سِوَاكَ»

از تو می خواهم چیزی را که کسی جز تو توان دادن آن حاجت من را ندارد

«ثُمَّ نَظَريَمِيناً وَ شِمَالًا»

بعد حضرت نگاهی کردند به این سمت راست و چپ

«وَ نَظَرَ إِلَى مُحَمَّدِ بْنِ الْقَاسِمِ الْعَلَوِيِّ»

همان که از اول اشاره می کند که برترین اینها زا جهت اخلاص و تقوا بود

«فَقَالَ يَا مُحَمَّدَ بْنَ الْقَاسِمِ أَنْتَ عَلَى خَيْرٍ إِنْ شَاءَ اللَّهُ»

حضرت تأیید کردند، و عاقبت بخیری او را به نحوی امضا کردند

«وَ قَامَ فَدَخَلَ الطَّوَافَ»

حضرت داخل صفوف طواف شدند

و بعد می گوید ما هم برخاستیم به احترام و همه ما در یاد مان مانده بود این دعا هایی که حضرت یاد مان داده بود، اما با این وجود یاد مان رفت دوباره که بپرسیم شما چه کسی هستید، از نسب شان بپرسیم و در آخر آن روز

«فَقَالَ لَنَا الْمَحْمُودِيُّ»

آن محمودی که یکی از اصحاب شیعی است در آن زمان که او هم حالاتی دارد، گفت که

«يَا قَوْمِ أَ تَعْرِفُونَ هَذَا»

این را می شناسید؟

شناختید این را که دو سه روز آمد اینجا؟

«قُلْنَا لَا قَالَ هَذَا وَ اللَّهِ صَاحِبُ الزَّمَانِ ع»

بخدا قسم این صاحب الزمان بود

گفتیم چطور؟

«وَ كَيْفَ ذَاكَ يَا أَبَا عَلِيٍّ»

گفت که از کجا می گویی

«فَذَكَرَ أَنَّهُ مَكَثَ يَدْعُو رَبَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ»

گفت من 7 سال هست می آیم حج،  و از خدا می خواهم که صاحب الزمان را به من نشان بدهد

«فَبَيْنَا أَنَا يَوْماً فِي عَشِيَّةِ عَرَفَةَ»

در یکی از این سالها چون می گوید یوماً به عرفه که نرفتند، در سالهای قبل یک وقتی در غروب عرفه این فرد را دیدم، همین آقایی که آمده بود

«فَإِذَا بِهَذَا الرَّجُلِ بِعَيْنِهِ فَدَعَا بِدُعَاءٍ وَعَيْتُهُ»

یک دعایی خواند و من هم یاد گرفتم

از همین دعاهایی که برای اینها خوانده بود و از او سؤال کردم که

«مِمَّنْ هُوَ»

شما از کدام قوم و قبیله هستید

«فَقَالَ مِنَ النَّاسِ»

من از مردم هستم

«فَقُلْتُ مِنْ أَيِّ النَّاسِ مِنْ عَرَبِهَا أَوْ مَوَالِيهَا»

از عرب هستی یا غیر عرب

موالی غیر عرب ها هستند

«فَقَالَ مِنْ عَرَبِهَا»

من از  عربها هستم

«فَقُلْتُ مِنْ أَيِّ عَرَبِهَا»

از کدام گروه از عرب

«فَقَالَ مِنْ أَشْرَفِهَا وَ أَشْمَخِهَا»

از شریف ترین و شامخ ترین آنها و بزرگترین شان

«فَقُلْتُ وَ مَنْ هُمْ»

گفتم خب آنها چه کسانی هستند

«فَقَالَ بَنُو هَاشِمٍ فَقُلْتُ مِنْ أَيِّ بَنِي هَاشِمٍ»

بنی هاشم هم زیاد هستند از کدام تیره بنی هاشم

«فَقَالَ مِنْ أَعْلَاهَا ذِرْوَةً وَ أَسْنَاهَا رِفْعَةً»

از برترین آنها والا مقام ترین شان

«فَقُلْتُ وَ مِمَّنْ هُمْ»

باز دوباره پرسید از کدام یک از آنها هستید

«فَقَالَ مِمَّنْ فَلَقَ الْهَامَ وَ أَطْعَمَ الطَّعَامَ وَ صَلَّى بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ»

از آن گروهی از بنی هاشم

فلق الهام یعنی شمشیر مثل امیرالمؤمنین که فرق های کفار شکافت

«وَ أَطْعَمَ الطَّعَامَ»

اهل اطعام و طعام بود

و نماز در شب در حالی که چشم ها خواب هست

«وَ صَلَّى بِاللَّيْلِ وَ النَّاسُ نِيَامٌ»

با خودم گفتم که

«فَقُلْتُ إِنَّهُ عَلَوِيٌّ فَأَحْبَبْتُهُ عَلَى الْعَلَوِيَّةِ»

گفتم سیدی است بخاطر سیادتش می گوید من دوستش داشتم و محبت به او ورزیدم

بعد می گوید یک دفعه دیدم که نیست شد

«ثُمَّ افْتَقَدْتُهُ مِنْ بَيْنِ يَدَيَّ»

با او صحبت می کردم یک دفعه دیدم غیب شد اثری از او نیست

«فَلَمْ أَدْرِ كَيْفَ مَضَى فِي السَّمَاءِ أَمْ فِي الْأَرْضِ»

آسمان رفت زمین رفت

از آن کسانی که آنجا بودند پرسیدم گفتم که

«أَ تَعْرِفُونَ هَذَا الْعَلَوِيَّ»

این آقایی که اینجا بود را می شناسید؟

«فَقَالُوا نَعَمْ يَحُجُّ مَعَنَا كُلَّ سَنَةٍ مَاشِياً»

هر سال پیاده با ما حج می گذارد

«فَقُلْتُ سُبْحَانَ اللَّهِ وَ اللَّهِ مَا أَرَى بِهِ أَثَرَ مَشْيٍ»

گفتم من اثر پیاده روی و مشی در او ندیدم

بعد می گوید رفتم

«ثُمَّ انْصَرَفْتُ إِلَى الْمُزْدَلِفَةِ»

از عرفات رفتم به مشعر مزدلفه

«كَئِيباً حَزِيناً عَلَى فِرَاقِهِ»

از فراغ او خیلی ناراحت بودم

«وَ بِتُّ فِي لَيْلَتِي تِلْكَ»

آن شب خوابیدم در همان مشعر

«فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ص»

پیامبر را در خواب دیدم

که در روایت هم داریم هر کس پیامبر را خواب ببیند خودم را دیده، شیطان به شکل من متمثل نمی شود

«فَإِذَا أَنَا بِرَسُولِ اللَّهِ ص فَقَالَ يَا مُحَمَّدُ رَأَيْتَ طَلِبَتَكَ»

به آنچه که می خواستی رسیدی

7 سال دنبالش بوده

«فَقُلْتُ وَ مَنْ ذَاكَ يَا سَيِّدِي»

عرض کردم منظور تان چیست

«فَقَالَ الَّذِي رَأَيْتَهُ فِي عَشِيَّتِكَ فَهُوَ صَاحِبُ زَمَانِكُمْ»

آن که در آن غروب روز قبل دیدی صاحب زمان شما بود

بعد وقتی که به اینها نقل می کند، خب او را دیده و امثال همان را می بینند، اینها شروع می کنند ملامت کردن این محمودی

«فَلَمَّا سَمِعْنَا ذَلِكَ مِنْهُ عَاتَبْنَاهُ»

عتاب می کنند که چرا زودتر نگفتی

«عَلَى أَلَّا يَكُونَ أَعْلَمَنَا ذَلِكَ فَذَكَرَ أَنَّهُ كَانَ نَاسِياً أَمْرَهُ»

می گوید من اصلاً فراموش کرده بودم

«إِلَى وَقْتِ مَا حَدَّثَنَا»

تا الآن که یادم افتاد

دیدم این همان است که من آن سال دنبالش بودم، خب مشخص است تصرف حضرت

مجری:

خیلی وقت ها اصلاً ممکن است آدم کسی را ببیند یک خورده طول بکشد تا یادش بیاید

استاد جباری:

بله، در این وقت ها هم مصلحت اقتضا می کرده که حضرت تصرف در اذهان اینها بکند

مجری:

خیلی متشکرم جناب آقای دکتر جباری، استاد خسته نباشید خیلی ممنونم از این حال و هوایی که برای ما ایجاد کردید هم از حضرت ام البنین برای ما صحبت کردید و هم از آقا امام عصر، ان شاءالله که خود حضرت ام البنین که باب الحوائج هست یاری گر ما باشد و دست به دعا ببرد و ان شاءالله هرچه سریعتر تعجیل فرج صورت بگیرد.

استاد در پی مباحثی که در این هفته های اخیر داشتیم از حضرتعالی شنیدیم، خب بالأخره شبهات و این بحث ها در مورد حضرت زهرا و بحث ایام فاطمیه در شبکه های وهابی و اینها دائماً مطرح می شود و حضرت زهرا و وقایعی که برای او بود یک چالش بزرگی است برای اهل سنت و وهابی ها و بالأخره بزرگان شان زور می زنند هر طور شده به گونه ای راه فراری برای خود شان پیدا کنند، یکی از مسائلی که مطرح می شود می گویند که شما می گویید روایت داریم اولین ملحق از اهل بیت به پیامبر اکرم طبق فرماید خود پیامبر اکرم (ص) به حضرت زهرا (س) این است که تو اولین کسی هستی که به من ملحق می شوی، این معروف است و مشهور است، حالا اینها آمدند می گویند که اگر محسنی در کار باشد و او شهید شده باشد پس اولین ملحق از این خاندان حضرت محسن هست و نه حضرت زهرا، و این تعارض دارد، این را برای ما می فرمایید که در گزارش تاریخی یا در منابع ما چه چیزی در این خصوص گفته شده.

استاد جباری:

بله، راجع به حسن بن وجناء گفتیم که دو تا روایت هست راجع به تشرف یکی از آنها را می گذاریم حالا اگر توفیقی بود هفته آینده ان شاءالله، چون نکاتی هم در آن روایت هست حالا ان شاءالله سر فرصت عرض می کنیم؛ اما این سؤالی که فرمودید بلکه مکرر دیدم که سؤال می شود و مستمسک هم شده برای همین مریض القلب ها یا منکوس القلب های وهابی در همین شبکه ها، و گاهی با ذکر یک چنین شبهه ای در واقع می خواهند بگویند که، پس اینکه می گویید محسن بوده و در جریان هجوم سقط شده، خب اگر این بود که طبعاً این می شود اول ملحق در حالی که در روایت دارد که فاطمه (س) اولین ملحق طبق بشارت پیامبر، پس بنابر این محسن بوده باشد هم در زمان پیامبر بوده، چون خیلی تلاش کردند که روایاتی را جعل بکنند، بعضاً در همین متون عامه که بگویند «مات صغیراً» حتی عجیب است در المعارف ابن قتیبه دینوری که از علمای اهل سنت در قرن سوم هست در کتابش باقی مانده، المعارف، یکی هم الإمامة و السیاسة، و المعارف را وقتی که الآن نگاه می کنیم عبارتی قریب به این مضمون دارد که محسن بن علی در طفولیت از دنیا رفت، «مات صغیراً» هیچ کسی اشاره ای به این نمی کند، در حالی که المعارفی که در دست مرحوم ابن شهرآشوب بوده در قرن 6 ایشان آنجا می فرماید که «و فی المعارف القتیبی» در المعارف قتیبی منظور همین ابن قتیبه است دارد که «أن محسناً فسد من زخم قنفذ العدوی» فسد یعنی از دنیا رفت بخاطر زخمی که قنفذ عدوی در هجوم وارد کرد از آن جهت از دنیا رفت، این مقدار را هم بر نتابیدند در المعارف بگذارند برداشتند این را تغییر دادند که نظیر این کار تغییر دادن، تصحیف، تحریف در متون روایی اهل سنت برای اینکه بتوانند این شواهد را از بین ببرند فراوان است و برنامه ای متعددی می خواهد که این نمونه ها آورده بشود و ذکر بشود، حالا در این شبکه هم احتمالاً سابقه داشته دوستانی مطرح کردند این نمونه ها را

مجری:

درباره این موضوع در ایام فاطمیه هم ما داشتیم، به عنوان آن چیزی که نقشه بوده در مکتب مخالفین اهل بیت که می خواستند تمام آثار و شواهد را از بین برود که همچین وقایعی اتفاق افتاد

استاد جباری:

اما به نظرم جا دارد یک برنامه ای مستقلی برای اینکه مشخص بشود این جنایت است واقعاً و هنوز هم ادامه دارد در تغییر دادن ها و تصریح هایی که در کتب انجام می گیرد، و به هر حال بحث محسن قابل انکار نیست، این المعارف را تصحیفش کردند اما در متون دیگر شان چه می کنند الملل و النحل شهرستانی، و نظام، معتزلی جریان سقط محسن را نقل می کند در متون مشابه، پاسخ این شبهه چیست، اول ملحق فاطمة (س) است یا محسن هست، اولاً خود این روایت که پیامبر اکرم بشارت داد به فاطمه (س) که تو اولین ملحق به من هستی، این هم در متون شیعه آمده هم در متون اهل سنت، پس این قطعی است این مسئله، در متون شیعه مرحوم شیخ مفید در کتاب شریف ارشاد جلد اول، صفحه 187، آورده که

«فَجَاءَتِ الرِّوَايَةُ أَنَّهُ قِيلَ لِفَاطِمَةَ ع مَا الَّذِي أَسَرَّ إِلَيْكِ رَسُولُ اللَّهِ ص»

از فاطمه (س) پرسیده شد که پیامبر چه سری را با تو در میان گذاشت که موجب شد که

الإرشاد في معرفة حجج الله على العباد، ج‏1، ص: 187

«فَسُرِيَ عَنْكِ مَا كُنْتِ عَلَيْهِ مِنَ الْحَزَنِ وَ الْقَلَقِ بِوَفَاتِهِ»

هنگام در آستانه رحلت پیامبر آن حالت اضطراب و قلق که داشتی از بین رفت در تو

چه گفت پیامبر در گوش تو به عنوان سر

«قَالَتْ إِنَّهُ خَبَّرَنِي أَنَّنِي»

حضرت فرمود که پدرم خبر داد به من که

«أنَّنی أَوَّلُ أَهْلِ بَیته»

این را خوب دقت کنید، تعبیر ها را دقت کنید

«أنَّنی أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِهِ لُحُوقاً بِهِ»

من اولین از اهل بیت پیامبر هستم که به او ملحق می شوم

«وَ أَنَّهُ لَنْ تَطُولَ الْمُدَّةُ بِي بَعْدَهُ»

زیاد عمر نمی کنم بعد از پیامبر

حَتَّى أُدْرِكَهُ فَسُرِيَ ذَلِكَ عَنِّي»

موجب شد که من خوشحال شوم و آن حالت قلق از بین برود

در دلائل الإمامه هم از ابی بصیر از امام صادق (ع)  نقل می کند که

«ما ترك إلا الثقلين، كتاب الله وعترته أهل بيته، وكان قد أسر إلي فاطمة ( صلوات الله عليها ) أنها لاحقة به، وأنها أول أهل بيته لحوقا»

دلائل الإمامة، ص131

این را هم امام صادق می فرماید که پیامبر به فاطمه فرموده بود که او اولین اهل بیت پیامبر هست که به پیامبر ملحق می شود. در متون اهل سنت در صحیح بخاری جلد4، صفحه 203، با سند خودش از عایشه نقل می کند

«أَقْبَلَتْ فَاطِمَةُ تَمْشِي كَأَنَّ مِشْيَتَهَا مَشْيُ النَّبِيِّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»

فاطمه راه آمد در حالی که راه رفتنش مثل پیامبر بود

صحیح بخاری، ج4، ص 203

و این را در همان جریان خطبه فدکیه هم همین تعبیر هست «ما تخرم مشیتها مشیة رسول الله» مثل پیامبر راه می رفت؛ عایشه هم توصیف می کند در زمان حیات پیامبر می گوید فاطمه آمد و  حالتش اینطور بود

«فَقَالَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ مَرْحَبًا بِابْنَتِي»

پیامبر فرمود مرحبا به دخترم

«ثُمَّ أَجْلَسَهَا عَنْ يَمِينِهِ أَوْ عَنْ شِمَالِهِ»

سمت راست و چپ خود نشان فاطمه را

«ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا»

در گوش فاطمه پیامبر یک چیزی فرمود مخفی

«فَبَكَتْ»

فاطمه گریست

«فَقُلْتُ لَهَا لِمَ تَبْكِينَ»

به فاطمه گفتم که چرا گریه می کنی

«ثُمَّ أَسَرَّ إِلَيْهَا حَدِيثًا»

بعد پیامبر یک چیز دیگر فرمود

«فَضَحِكَتْ»

فاطمه خندید

«فَقُلْتُ مَا رَأَيْتُ كَالْيَوْمِ فَرَحًا أَقْرَبَ مِنْ حُزْنٍ»

عایشه می گوید من گفتم که هیچ حالتی مثل امروز ندیدم شادی نزدیک به حزن که همراه با هم رخ داده باشد

«فَسَأَلْتُهَا عَمَّا قَالَ»

از فاطمه پرسیدم از آنچه که پیامبر فرموده و این حالت رخ داده

«فَقَالَتْ مَا كُنْتُ لِأُفْشِيَ سِرَّ رَسُولِ اللَّهِ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»

فاطمه فرمود که من سر پیامبر را فاش نمی کنم

«حَتَّى قُبِضَ النَّبِيُّ صَلَّى اللَّهُ عَلَيْهِ وَسَلَّمَ»

تا پیامبر از دنیا رفت

آنجا دوباره عایشه می گوید سؤال کردم

«فَسَأَلْتُهَا فَقَالَتْ أَسَرَّ إِلَيَّ إِنَّ جِبْرِيلَ كَانَ يُعَارِضُنِي الْقُرْآنَ كُلَّ سَنَةٍ مَرَّةً»

فاطمه فرمود از قول پیامبر که پیامبر فرموده جبرئیل هر سال قرآن را یکبار عرضه می کرد

کل آنچه که نازل شده

«وَإِنَّهُ عَارَضَنِي الْعَامَ مَرَّتَيْنِ»

امسال دو بار قرآن را عرضه کرده

«وَلا أُرَاهُ إِلا حَضَرَ أَجَلِي»

من این را جز نزدیکی اجل خود نمی بینم

«وَإِنَّكِ أَوَّلُ أَهْلِ بَيْتِي لَحَاقًا بِي فَبَكَيْتُ»

به من فرمود تو اولین اهل بیت من هستی که به من ملحق می شوی و گریستم

«فَقَالَ أَمَا تَرْضَيْنَ أَنْ تَكُونِي سَيِّدَةَ نِسَاءِ أَهْلِ الْجَنَّةِ أَوْ نِسَاءِ الْمُؤْمِنِينَ فَضَحِكْتُ لِذَلِكَ»

بعد فرمود که آیا تو راضی به این نیستی که اولین نساء اهل جنة هستی یا نساء المؤمنین، می گوید من شاد شدم از این

 و در المعجم الکبیر طبرانی هم باز همین را از عایشه نقل کرده و با همین تعبیر تا می آید به اینجا می گوید

«فأخبرنی أنی اول اهل بیته لحوقاً»

همین جریان را نقل می کند با این تعبیر

«فَأَخبَرَني أنّي أوَّلُ أهلِ بیتهِ لُحوقاً بِهِ»

پیامبر خبر داد من اولین اهل بیت هستم

المعجم الكبير، طبرانی، ج ۲۲ ص ۴۱۷ ح ۱۰۳۱

خب از همین تعبیر من به جواب می خواهم برسم، هم در لسان مرحوم شیخ مفید هم در لسان عامه، مثل اینکه الآن از معجم کبیر طبرانی خواندم و مکمل آن را هم از صحیح بخاری خواندم، پیامبر اکرم فرمود که تو یا فاطمه اولین از اهل بیت من هستی، محسن از اهل بیت نبود، اهل بیت معنای خاصی دارند، اهل بیت همان 5 نفر هستند، پیامبر و امیرالمؤمنین و فاطمه و حسن و حسین که زیر آن عبا جمع شدند عبا را اصلاً پیامبر کشید برای اینکه حصر ایجاد بکند

مجری:

استاد در آن اواخر عمر که ما حالا بارها از حضرتعالی شنیدیم خصوصاً در 18 ماه اخیر دائماً پیامبر این اهل بیت را اختصاص کرده و کسانی که آنجا حضور داشتند شنیدند همه متوجه شدند که اهل بیت افراد خاصی هستند، تعارضی ندارد

استاد جباری:

بله در آن خانه هم حتی زینبین هم جزو اهل بیت نیستند به این معنا که آیه درباره آنها نازل شد «اللهم هؤلاء اهلبیتی» در روایات نداریم که زینبین هم زیر عبا جمع شده باشند، حسنین بودند، سری داشته اینکه در حجره ام سلمه، این پنج نفر، پیامبر و امیرالمؤمنین فاطمه و حسنین زیر عبا پیامبر جمع می کند، ام سلمه می خواهد بیاید خودش را زیر عبا جا بدهد پیامبر می فرماید «مکانک» سر جایت باش «إنّک علی خیر» تو در مسیر خیر هستی، اما زیر عبا نیا، عبا حصر می خواهد ایجاد بکند، چه کسانی را؟ آنهایی که «اللهم هؤلاء اهلبیتی» «اذهب عنهم الرجس و طهرهم تطهیرا» که قبل از جریان مباهله این اتفاق می افتد و آیه نازل می شود،

«اِنَّما یُریدُ اللهُ لِیُذهِبَ عَنکُمُ الرِّجسَ اَهلَ البَیتِ وَ یُطَهِّرَکُم تَطهیرًا»

احزاب/33

عصمت را در واقع، طهارت درونی و عصمت را ثابت می کند برای این پنج نفر و لذا یک مظلوم است و جایگاه رفیعی دارد، فرزند فاطمه هست مظلوم به شهادت رسید، اما داخل در این واژه اهل بیت نمی شود به این معنا، لذا پاسخ این هست که هیچ معارضه این نیست بین اینکه محسن قبل از فاطمه (س) به شهادت رسیده اما معارضه ای با این نقل ندارد

مجری:

بله این به گونه ای تلاش بیهوده ای است که اینها می خواهند یک جایی یک راه نجاتی برای خود شان پیدا کنند

استاد جباری:

بله «الغریق یتشبث بکل حشیش» از هر راهی، چون به هر حال واقعاً منطق شیعه استوار است، این را نه از باب اینکه شیعه هستم یک روحانی شیعه هستم دارم می گویم، نه از باب آنچه که با تمام وجودم به آن رسیده ام، از زمانی که وارد این مسیر تحصیل علوم حوزوی بالخصوص شدم و حالا قبل از آن به هر حال اسم شیعه روی ما بود اما واقعاً با تمام رگ و پوستش انسان هرچه پیش می رود استواری منطق شیعه را احساس می کند، برای اینکه پشتوانه اش عقل هست، پشتوانه اش نقل قرآنی است نقل روایی است سنت قطعی است و هیچ حجتی ندارند، این کسانی که مسیر هایی غیر از مسیر اهل بیت را انتخاب می کنند، از چیزی فرو گذار نکرد پیامبر

مجری:

ان شاءالله که خداوند همه را هدایت کند به راه حق، حق را بشناسند و با او تعارض نکنند چون خیلی ها هستند حق را می شناسند ولی خود شان را در مقابل حق قرار می دهند، زیاد هم هستند از این افراد، ان شاءالله که ما را خداوند از پیروان حق و حقیقت قرار بدهد، حق را بشناسیم و خوب از آن پیروی کنیم؛ استاد ما سؤالات دیگری هم داریم، وقت مان هم خیلی کم هست اگر بشود این سؤال هم چند هفته ای هست به دست ما رسیده فکر نمی کنم خارج از موضوع ما باشد، حالا این را چندبار هم حضرتعالی مرحمت فرمودید پاسخ این سؤال را دادید حالا باز هم سؤال شده، خواستند از حضرتعالی بپرسیم که بد هم نیست بالأخره یاد بشود از این وقایع، یکی از مباحث بحث این است که می گویند آیا درست است که سعد بن عباده را عمر به قتل رسانده و اگر این است چرا این کار را کرده.

استاد جباری:

بله راجع به سعد بن عباده متأسفانه فرصت زیاد نیست من بست کلام بدهم، سعد بن عباده خزرجی رئیس طایفه خزرج بود از یکی از دو قبیله مهم مدینه و سید الخزرج بود، آن طرف هم برای اوس سعد بن معاذ، سعدین که می گفتند، سعید بن معاذ رئیس اوس بود، سعد بن عباده رئیس خزرج، نکته دوم اینکه وقتی که پیامبر (ص) رحلت فرمودند سقیفه تشکیل شد در همین محله خزرج و سعد بن عباده را آوردند که او را به عنوان رئیس و حاکم با او بیعت بکنند، اینکه چرا انصار این کار را کردند بحث مفصلی است شاید، چون در همانجا بعضی ها می گفتند «لا نبایع الّا علیاً» ما جز با علی بیعت نخواهیم کرد، حالا به هر حال یک اشتباه بود انصار انجام داد اما شاید می خواستند فعلاً کار را از دست، چون می دانستند توطئه هایی در خفا دارد انجام می شود که کار را به سمت علی نکشند، لذا انصار یک حساب گری کردند که فعلاً ما زمام امر را دست بگیریم چه بسا بعداً واگذار می کردند به امیرالمؤمنین، به آنها می خورد، به انصار حداقل به سعد بن عباده، به بخش معظمی از انصار که آنجا حضور دارند، جلسه هم که طبری نقل می کند که می گفتند «لا نبایع الّا علیاً» در همان سقیفه، و به هر حال ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح شنیدند سریع خود شان را رساندند به سقیفه و در این منازعه ای که رخ داد

مجری:

در واقع نگذاشتند آن هدف محقق بشود، چون در فرهنگ عربی این را ما داریم، بحث شیخ عشیره و رئیس قبیله خیلی آن موقع رسم بود، حتی در شواهد تاریخ قبلی هم حتی در قضیه بنی اسلم این را اشاره داشتید

استاد جباری:

بله این سه نفر ابوبکر و عمر و ابو عبیده جراح رفتند خلع سلاح کردند انصار را گفتند ما از پیامبر شنیدیم که ائمه از قریش باید باشند، شما که از انصار هستید نمی شود و بالأخره بیعت با ابوبکر انجام شد و سعد بن عباده هم مخالف بود با این قصه با ابوبکر بیعت نکرد با عمر بیعت نکرد و طبق نقل ها با عمر برخورد کرد در مدینه زمان عمر، ابن ابی الحدید می گوید که برخورد کرد با عمر و عمر به او گفت که هیهات یا سعد، او گفت هیهات یا عمر و گفت که

«و الله ما جاورنی أحد هو أبغض إلی جوارا منک»

من خیلی مبغوض می دارم تو را

به عمر گفت سعد، که در کنار تو باشم، عمر گفت

«منک جوار رجل انتقل عنه»

اگر اینطور است از اینجا برو

از مدینه برو بیرون، سعد هم گفت که امیدوارم بتوانم این کار را انجام بدهم می گوید رفت به شام و منتقل به شام شد

«فمات بحوران»

در حوران شام مرد

با اینها بیعت نکرد، اینکه عمر فرستاد و او را کشتند در نقل انصالب الأشراف بلاذری هست، می گوید

«فبعث عمر رجلاً و قال ادعوه الی البیعة»

برو دعوتش کن به بیعت اگر نکرد

«فاستعن بالله علیه»

کارش با بساز

مجری:

این خیلی سال بعد از آن قضایای خلافت ابوبکر است یا در همان زمان خلافت ابوبکر است؟

استاد جباری:

نه بعد از قضایای خلافت ابوبکر که دو سال و چهار ماه ابوبکر بود بعد دوره عمر می رسد در دوران عمر بوده، که فرستاد و رفتند

«فرماه بسهم»

با یک تیری او را کشتند

اما اینکه چه کسی بود ابن ابی الحدید در شرح خود می گوید که خالد بن ولید را فرستاد عمر نام می برد،

مجری:

همان جریانی که می گویند جن کشته و بحث هایی که قبلاً داشتیم این در واقع ابن ابی الحدید رو کرده چه کسی بوده

استاد جباری:

بله می گوید من بعید نمی دانم که خالد بن ولید این کار را کرده باشد تا بدین وسیله عمر را خوشنود کند و بعد هم آن شعر را سرودند از زبان جن که «نحن قتلنا سيّد الخزرج سعد بن عباده و رميناه بسهمين فلم نخط فؤاده» ما جنیان بودیم که سعد بن عباده را با دو تا تیر به قلبش زدیم و  از بین بردیم.

مجری:

خیلی ممنون جناب آقای دکتر جباری

استاد جباری:

یک نقلی هم از عمر هست در متون خود شان هست، نقل هست که می گویند کسی با ما مخالفت کند ما او را می کشیم تصریح دارد عمر، مخالفین را می کشیم یعنی ابایی نداشت از اینکه این را بگوید

مجری:

اینها کنار هم باشد دیگر خودش کامل می شود، خیلی متشکریم جناب آقای دکتر جباری از صبر و حوصله ای که به خرج دادید ان شاءالله که ما این مباحث را ادامه خواهیم داد در جلسه آینده بخصوص بحث گزارش های تاریخی که بالأخره فرصت نشد ما کامل از حضرتعالی این روایت دوم را هم بشنویم این را می گذاریم ان شاءالله در جلسه بعد استفاده خواهیم کرد؛ متشکریم از شما جناب آقای دکتر جباری استاد حوزه و دانشگاه و متخصص در مسائل تاریخ از اینکه تشریف آوردید و همچنین از شما عزیزان بیننده امیدوارم که برای شما مفید فایده قرار گرفته باشد تا دیداری دیگر از همه شما التماس دعا داریم و  شما را به خدای منان می سپاریم

اللهم عجل لولیک الفرج

خدا حافظ.

 


آینه تاریخ>

حضرت ام البنین س حضرت عباس ع بقیع اقامه عزا یاد امام عصر ع کمال الدین تشرفات محضر امام عثمان بن سعید پاسخ به شبهات تاریخی حضرت محسن ع اهل بیت ع حدیث کساء استاد جباری