شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ویژه برنامه قتیل العبرات حجت الاسلام ابوالقاسمی

قسمت ششم ویژه برنامه قتیل العبرات به مناسب دهه اول محرم، با سخنرانی آیت الله حسینی قزوینی، مرثیه سرایی حاج محسن داوودی و کارشناسی حجت الاسلام ابوالقاسمی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ: 4 شهریور 1399

موضوع: قیام سیدالشهدا (سلام الله علیه)، حرکتی آگاهانه برای نجات دین

ویژه برنامه قتیل العبرات

فهرست مطالب این سخنرانی:

ذکر مصیبت حضرت قاسم بن الحسن (سلام الله علیهما)

قیام سیدالشهدا (سلام الله علیه)، حرکتی آگاهانه برای نجات دین

تفاوت اساسی مکتب اهلبیت (علیهم السلام) با مکتب سقیفه!

ثمره مکتب سقیفه، تربیت «شمر بن ذی الجوشن»!!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله

خدا را بر تمام نعمت‌هایش به ویژه نعمت ولایت سپاس می گوییم و خدا را شاکریم که امسال هم به ما توفیق داد که ایام محرم و ایام عزاداری حضرت سیدالشهداء (علیه السلام) را درک کردیم و در حد بضاعت مزجاتمان در این مراسم حضور پیدا کردیم.

ذکر مصیبت حضرت قاسم بن الحسن (سلام الله علیهما)

امشب، شب ششم از ماه «محرم الحرام» است و معمولاً عزاداران درب خانه کریم اهلبیت امام حسن مجتبی (سلام الله علیه) می‌روند و از عزیز امام حسن مجتبی در کربلا، حضرت «قاسم بن الحسن»

سخن می گویند.

ما هم زبانمان را با ذکری از این بزرگوار متبرک کنیم. مصیبت تمام شهدای کربلا، جانسوز و دردناک است و قلب هر انسانی را می‌سوزاند، اما قضیه حضرت «قاسم بن الحسن» ویژگی‌هایی دارد که دیگر شهدا نداشت.

مرحوم آقای اشراقی که یکی از منبری‌های بزرگ قم بود، نقل می‌کرد که من یک مرتبه مصیبت مقتل حضرت قاسم بن الحسن را در محضر آیت الله العظمی حائری مؤسس حوزه علمیه قم خواندم؛ ایشان خیلی بی حال شدند و به من فرمودند: لطفاً اگر من در جلسه‌ای بودم این روضه را نخوانید!!

در روز عاشورا، همه اصحاب و بنی هاشم می‌آمدند و از امام حسین (علیه السلام) اجازه می‌گرفتند، سپس به میدان برای جنگ می‌رفتند. حضرت «قاسم بن الحسن» به ظاهر هنوز به سن بلوغ نرسیده بود.

تعبیری که «خوارزمی» یکی از علمای بزرگ اهل سنت متوفای 568 هجری دارد، این است که می‌نویسد:

«و هو غلام صغیر لم یبلغ الحلم»

او فرزند کوچکی بود که هنوز به بلوغ نرسیده بود.

مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف:  اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 31

ظاهراً حضرت قاسم بعد از شهادت حضرت علی اکبر، خدمت عمویش امام حسین می‌رسد و عرضه می‌دارد: عموجان به من هم اجازه میدان رفتن بدهید. حضرت ممانعت می‌کنند، اما حضرت قاسم اصرار می‌کند.

به تعبیر «شهید مطهری» این اجازه و ممانعت باید در تاریخ بماند تا مردم بدانند که همه کسانی که در رکاب امام حسین شهید شدند، عاشقانه و آگاهانه و با بصیرت شهید شدند.

شب عاشورا هم، زمانی که حضرت سخنرانی فرمودند، هرکدام از اصحاب جمله‌ای گفتند. سپس امام حسین بشارت بهشت به آنها داد و جایگاه آنها را در بهشت نشان داد. در آن زمان پسر کم سن و سال امام حسن مجتبی بلند شد و عرضه داشت:

« يا عم وأنا اقتل»

ای عمو! آیا من هم کشته خواهم شد؟

حضرت فرمود:

«یا ابْنَ أَخِی کیفَ الْمَوْتُ عِنْدَک»

پسر برادرم! مرگ در نزد تو چگونه است؟

«قَالَ: یا عَمِّ أَحْلَی مِنَ الْعَسَل»

حضرت قاسم عرضه داشت: عموجان! شهادت نزد من از عسل شیرین‌تر است.

الهدایة الکبری، نویسنده: خصیبی، حسین بن حمدان، ص 204، الباب الخامس باب الإمام الحسین الشهید (علیه السلام)

حضرت قاسم خدمت عمو آمده و اصرار می‌کند که به میدان برود و امام حسین هم ابا می‌کند. اصرار حضرت قاسم به حدی بود که وارد شده است روی پاهای امام حسین افتاد و گریه کرد و اشک ریخت و از حضرت اجازه میدان خواست.

«طبری»، «خوارزمی»، «مرحوم شیخ مفید» در کتاب «إرشاد» و دیگر علمای شیعه و اهل سنت آورده‌اند که امام حسین نفرمود به میدان برو، بلکه فرمود: پسر برادرم! بیا از همدیگر خداحافظی کنیم.

تعبیر «خوارزمی» از علمای اهل سنت این است:

« إعتنقه و جعلا یبکیان حتی غشی علیهما ثمّ استأذن الغلام للحرب فأبی عمّه الحسین أن یأذن له»

چون حسین علیه السلام او را دید دست به گردن یکدیگر انداختند و گریستند تا حالت غش به آنان دست داد. سپس آن نوجوان اجازه نبرد خواست، اما عمویش از اجازه دادن به او طفره رفت.

« فلم یزل الغلام یقبّل یدیه و رجلیه و یسأله الإذن حتی أذن له»

آن نوجوان آن قدر دست و پاي امام را بوسید و اصرار کرد تا اجازه گرفت.

«خوارزمی» در کتاب «مقتل» خود جلد 2 صفحه 31 و «مرحوم مجلسی» در کتاب «بحارالانوار» جلد 45 صفحه 34 مفصل این قضیه را نقل کرده اند.

«طبری» یکی از علمای بزرگ اهل سنت در کتاب خود جلد 3 صفحه 331، «مرحوم سید» در کتاب «لهوف» صفحه 167، «شیخ مفید» در کتاب «إرشاد» صفحه 239 و کتاب «مقاتل الطالبیین» صفحه 88، همگی قضیه میدان رفتن و شهادت حضرت قاسم را نقل کردند.

میدان رفتن حضرت قاسم بن الحسن جزء وقایع برجسته کربلا بود. حضرت قاسم به قدم‌های امام حسین افتاد. تعبیر «خوارزمی» این است:

«فلم یزل الغلام یقبّل یدیه و رجلیه و یسأله الإذن حتی أذن له»

قاسم بن الحسن دست‌ها و پاهای عمو را می‌بوسید تا اجازه میدان رفتن بگیرد.

«فخرج و دموعه علی خدیه»

وقتی از عمو خداحافظی کرد، هنوز قطرات اشک از گونه‌هایش جاری بود.

حضرت قاسم بن الحسن در آن لحظه شعری خواند که شعرش تاریخی شد. حضرت فرمود:

« إن تنکرونی فأنا فرع الحسن

اگر مرا نمیشناسید بدانید من از شاخه درخت حسنم.

سبط النبی المصطفی و المؤتمن

او که نوه پیامبر برگزیده و مورد اعتماد بود.

هذا حسین کالأسیر المرتهن

این حسین است که مانند اسیري در دست مردم گرفتار شده است

بین أناس لا سقوا صوب المزن»

کاش این مردم از بارش ابرها سیراب نشوند

مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف:  اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 31

راوی می‌گوید: وقتی نگاه کردیم، دیدیم همانند تکه ماهی آمده است و با آن سن کوچکش، سی و پنج نفر از سپاهیان «عمر بن سعد» را به درک واصل کرد.

آن بزرگواران شجاعت را از امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) به ارث برده‌اند. معمولاً کلاه خودها، چکمه‌ها و پوتین‌ها برای بزرگ سالان بود.

راوی می‌گوید: من دیدم این پسر بچه، کفش بزرگی به پا دارد؛ به طوری که بند کفش پای چپ حضرت، هم هنوز باز است.

قضیه حضرت قاسم در کربلا تا این اندازه بزرگ شده و مورخین روی آن کار کرده‌اند. وقتی حضرت قاسم

به میدان رفت، «عمرو بن سعد أزدی» (لعنة الله علیه) گفت:

«والله لأشدنّ علیه»

من به او حمله میکنم

راوی می‌گوید که من گفتم:

«سبحان الله! و ما ترید بذلک؟ فواللَّه لو ضربنی ما بسطت له یدي یکفیک هؤلاء الذین تراهم قد احتوشوه»

من گفتم: سبحان الله! می‌خواهی با او چکار کنی؟ اگر (این نوجوان) مرا بزند جوابش را نمیدهم. همین عده که اطرافش را (مانند صیاد) گرفته اند براي او بس است.

راوی می‌گوید که من گفتم: چطور دلت می‌آید این پاره ماه که همانند ماه می‌درخشد را به شهادت برسانی؟ «عمرو بن سعد» جلو آمد و شمشیری بر فرق مبارک حضرت قاسم زد، به طوری که؛

«فوقع الغلام لوجهه و صاح: یا عماه!»

قاسم از اسب به زمین افتاد و صدا زد: عموجان!

راوی می‌گوید: وقتی قاسم به میدان رفته بود، امام حسین بیرون خیمه کنار اسب آماده بود. وقتی حضرت صدای قاسم را شنید،

«فانقض علیه الحسین کالصقر»

امام حسین همانند باز شکاری حرکت کرد.

حضرت جلو آمد و دید نزدیک به دویست نفر اطراف قاسم را گرفتند و می‌خواهند سر مبارک قاسم را از بدن جدا کنند.

حضرت حمله جانانه‌ای کرد که راوی می‌گوید: حمله امام حسین آنچنان جانانه بود که گرد و غبار تمام فضا را گرفت و چشم‌ها دیگر نمی‌دید.

وقتی گرد و غبار خوابید، دیدم امام حسین سر قاسم بن الحسن را روی زانویش گرفته است. حضرت قاسم از شدت درد پاهایش را به زمین می‌کوبید و به خود می‌پیچید.

شنیدم که امام حسین فرمود:

« عز واللَّه علی عمّک أن تدعوه فلا یجیبک أو یجیبک فلا یعینک أو یعینک فلا یغنی عنک»

به خدا برای عمویت سخت است که او را صدا کنی و جوابت را ندهد.

مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف:  اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 31

فرمود: فرزند برادرم، کاری از دست من ساخته نیست. شاید زبان حال امام حسین این باشد: قاسم! تحمل کن و بر این مصیبت صبر کن. الآن است که پدرت امام حسن مجتبی به استقبالت می‌آید و مادرم حضرت فاطمه تو را در آغوش می‌گیرد.

امام حسین جنازه حضرت قاسم را گرفت، سرش را به سینه چسباند و پاهای حضرت قاسم بر زمین کشیده می‌شود. امام حسین بدن مطهر حضرت قاسم را نزدیک خیمه‌ها کنار دیگر شهدا قرار داد.

علی لعنة الله علی القوم الظالمین و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون

بینندگان عزیز امام حسن مجتبی کریم اهلبیت است. بنده از قول همه شما عرضه می‌دارم:

خدایا به آبروی کریم اهلبیت امام حسن مجتبی (علیه السلام) بر همه عزاداران و گریه کنندگان و کسانی که قلبشان برای اهلبیت می‌تپد، کرم کن و مشکلاتشان را حل کن.

خدایا به دست والای امام حسن مجتبی و حضرت قاسم بیماری‌ها را برطرف کن. خدایا به حق حضرت قاسم، حوائج همگان و حوائج ما را به اجابت برسان.

قیام سیدالشهدا (سلام الله علیه)، حرکتی آگاهانه برای نجات دین

بحثی که ما قول داده بودیم در خدمت بینندگان عزیز باشیم، یکی از بحث‌های مهم و اساسی است.

بحث ما در خصوص این است که هدف قیام امام حسین (علیه السلام) چه بود؟ آیا قیام امام حسین تنها یک ماجرای اتفاقی بود که به کربلا آمد و گفتگویی میان حضرت و «حر بن یزید» و «عمر بن سعد» اتفاق افتاد و حضرت در آنجا گیر افتاد و به شهادت رسید؟!

حضرت سیدالشهدا از مدینه، آگاهانه و با هدف و نیت پاک به قصد گرفتن حکومت از دست غاصبین و تأسیس حکومت اسلامی و حکومت علوی حرکت کرد.

همین که امام حسین قبل از خود، حضرت مسلم نماینده خود را می‌فرستد و سخنرانی‌هایی قبل از حرکت از مدینه و در بین راه مکه و کربلا بیان می‌فرماید، همگی نشانگر این است که امام حسین آگاهانه حرکت کرد و هدف بالا و والایی داشت.

حضرت به این نیت به سمت کربلا حرکت کرد که بتواند اسلامی را که در دست ناکسان اسیر است را آزاد سازد. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می‌فرمایند:

«فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَار»

نهج البلاغة، نویسنده: شریف الرضی، محمد بن حسین، محقق / مصحح: صالح، صبحی، ص 435، خ 53

اسلام در دست اشرار اسیر بوده است. تعبیر حضرت امیرالمؤمنین، تعبیری تکان دهنده است.

دوستان کتب «شرح نهج البلاغه» اثر «ابن ابی الحدید» و «هیثمی» و «مرحوم خوئی» را مشاهده کنند

که ذیل تعبیر امیرالمؤمنین چه مسائلی را مطرح می‌کنند. فرمود:

«فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَار»

دین در دست اشرار اسیر بوده است. بنابراین امام حسین آمد تا اسیر را از دست اشرار نجات دهد.

«طبری» متوفای 310 هجری در کتاب «تاریخ» خود جلد 3 صفحه 307 در این خصوص مفصل مطالبی آورده است. آقای «ابن اثیر» متوفای 630 هجری در کتاب «الکامل» خود جلد 3 صفحه 408 این قضیه را مفصل آورده است.

سخنرانی حضرت در منزل «بیضه» که با سپاهیان «حُر» مواجه شده بودند، در منابع اهل سنت مفصل آمده که حضرت فرمودند:

«أیها الناس إن رسول الله قال من رأی سلطانا جائرا مستحلا لحرم الله ناکثا لعهد الله مخالفا لسنة رسول الله یعمل فی عباد الله بالإثم والعدوان»

ای مردم! پیغمبر خدا فرمود: هرکسی سلطان ستمگری را ببیند که حرام خدا را حلال شمرده، پیمان الهی را شکسته، با سنت رسول خدا مخالفت ورزیده و در میان بندگان خدا به ستم رفتار می‌کند.

«فلم یغیر علیه بفعل ولا قول کان حقا علی الله أن یدخله مدخله»

و او با زبان و کردارش با وی به مخالفت برنخیزد سزاوار است خداوند او را در جایگاه آن سلطان ستمگر بیندازد.

این سخن امام حسین، سخن بسیار پرمعنا و پرمغزی است و پیام‌های زیادی دارد. اگر ما بخواهیم در همین فراز بمانیم، شاید ده‌ها جلسه مطلب از آن بیرون آوریم. حضرت در ادامه پرده را بالا می‌زند و می‌فرماید:

«ألا وإن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان وترکوا طاعة الرحمن»

ای مردم! این دودمان بنی امیه به طاعت شیطان پایبند شده و از پیروی خداوند سرپیچی کرده‌اند و خدا محوری را کنار گذاشتند.

«وأظهروا الفساد»

آن‌ها فساد را آشکار ساخته‌اند.

آن‌ها با فساد مالی و اقتصادی و عقیدتی جامعه را به بی بند و باری و گناه و معصیت و ظلم و استبداد مملو کردند.

«وعطلوا الحدود»

و حدود الهی را تعطیل کرده‌اند.

«واستأثروا بالفیء»

آن‌ها بیت المال را به انحصار خویش درآورده‌اند.

«وأحلوا حرام الله وحرموا حلاله»

حرام خدا را حلال و حلال خدا را حرام شمرده‌اند.

الکامل فی التاریخ، اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415 هـ، الطبعة: ط 2، تحقیق: عبد الله القاضی، ج 3، ص 408، باب ذکر مقتل الحسین رضی الله عنه

دوستان ببینند در دوران حکومت «عثمان» چه بدعت‌ها گذاشته شد، چه حلال‌ها حرام شد و چه حرام‌ها حلال شد. بسیاری از شارحین «نهج البلاغه» ذیل نامه 53 که امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) می‌فرماید:

«فَإِنَّ هَذَا الدِّینَ قَدْ کانَ أَسِیراً فِی أَیدِی الْأَشْرَار»

اشاره به همان ظلم و ستم و بدعت‌هایی دارند که زمان عثمان بنیانگذاری شد. لذا صحابه تحمل نکردند و در برابر خلیفه وقت قیام کردند.

ادعاهایی که می‌کنند مبنی بر اینکه چندین بچه یهودی قیام کردند، از آن حرف‌هایی است که امروزه خریداری ندارد.

«طبری»، «ابن اثیر» و دیگران می‌نویسند صحابه‌ای که در مدینه بودند، به تمام اصحابی که خارج از مدینه بودند نامه نوشتند مبنی بر اینکه شما برای جهاد رفتید حال آنکه جهاد در مدینه است و باید برگردید.

خلیفه مسلمین اسلام را نابود و حدود الهی را تعطیل کرده است. بیایید با خلیفه بجنگید و جهاد کنید. آن‌ها جمع شدند و خلیفه را کشتند.

این قضیه، قضیه کوچکی نیست که ما بخواهیم به سادگی از کنار آن عبور کنیم. آقایان ادعا می‌کنند که تعدادی آشوبگر از مصر آمده بودند!!

اگر آشوبگران از مصر آمده بودند، صحابه‌ای که در مدینه بودند، چکار می‌کردند؟ چرا صحابه دفاع نکردند و در برابر شورشیان مقاومت و دفاع نکردند؟!

همین صحابه در آنجا بودند که سه شبانه روز جنازه عثمان روی زمین ماند، اما یک نفر حاضر نشد بر جنازه او نماز بخواند. در نهایت جنازه او را بردند و در قبرستان مربوط به یهودیان دفن کردند!!

ما باید حرفی بزنیم که امروز خریدار داشته باشد. قضیه قتل عثمان یکی از مسائل مهم تاریخ اسلام است.

بنده از جوانان شیعه و اهل سنت تقاضا می‌کنم در این زمینه توقف کنند و تاریخ را خوب مطالعه کنند.

جوانان باید بفهمند چه عواملی دست به دست هم داد تا صحابه و مسلمانان حاضر شدند خلیفه را با آن وضع فجیع به قتل برسانند.

بعد از قتل عثمان، حضرت امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) گریه می‌کردند. راوی سؤال کرد: یا امیرالمؤمنین! برای عثمان گریه می‌کنید؟!

حضرت فرمود: خیر، من برای این گریه می‌کنم که خلیفه کُشی رسم شده است و حرمت خلیفه اسلامی شکسته شد. خلیفه آبرو و ارزشی در جامعه داشت، اما آن آبرو و ارزش از خلیفه کنار رفت.

ببینید تعبیری که امام حسین (سلام الله علیه) دارد، تعبیر بسیار عجیبی است. حضرت می‌فرماید:

«قد لزموا طاعة الشیطان وترکوا طاعة الرحمن»

بنده روایتی از کتاب «صحیح مسلم» که از دیدگاه آقایان اهل سنت صحیح‌ترین کتاب بعد از قرآن است، به عزیزان نشان خواهم داد.

تفاوت اساسی مکتب اهلبیت (علیهم السلام) با مکتب سقیفه!

در حدیث شماره 1847 «حذیفه» روایت مفصلی را از رسول گرامی اسلام نقل می‌کند. روایت بسیار مفصل است، اما حضرت در فرازی از این روایت می‌فرماید: بعد از کارهای خوب، کارهای شرّی به دنبال دارد. حضرت در ادامه می‌فرماید:

«یکونُ بَعْدِی أَئِمَّةٌ لَا یهْتَدُونَ بِهُدَای»

بعد از من پیشوایان و امامانی می آیند که از هدایت من بهره‌ای نبرده‌اند.

«ولا یسْتَنُّونَ بِسُنَّتِی»

و به سنت من عمل نمی‌کنند.

«وَسَیقُومُ فِیهِمْ رِجَالٌ قُلُوبُهُمْ قُلُوبُ الشَّیاطِینِ فی جُثْمَانِ إِنْسٍ»

عده‌ای حکومت می‌کنند که قلب‌هایشان قلب شیطانی و ظاهرشان ظاهر انسانی است.

صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 3، ص 1476، ح 1847

قلب، قلب شیطانی است و زبان، زبان اسلامی است. جالب اینجاست که امام حسین فرمودند: اگر کسی حاکم ظالمی را ببیند و در برابرش قیام نکند، خداوند عالم او را با آن ظالم محشور می‌کند.

لذا یکی از اهداف بزرگ امام حسین مبارزه با استبداد و ظلم ستیزی در جامعه بود. البته در ذیل روایت «طبری» آمده است که حضرت می‌فرماید:

« فأنا الحسين بن علي وابن فاطمة بنت رسول الله نفسي مع أنفسكم وأهلي مع أهليكم فلكم في أسوة »

تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 307، باب ذکر الخبر عما کان فی‌ها من الأحداث

شما سخن امام حسین را ببینید و این سخنی که در کتاب «صحیح مسلم» آمده است را هم مشاهده کنید.

البته اظهار عقیده گناه نیست. بنده کاری به عزیزان اهل سنت ندارم که معتقدند صحیح‌ترین کتب «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» است.

بنده خودم بر این عقیده هستم که این روایات در زمان بنی امیه جعل شده و از قول پیغمبر اکرم نقل شد تا بتوانند پایه‌های حکومتی خودشان را مستحکم کنند.

آن‌ها خود می‌دانستند که قلب‌هایشان قلب شیطانی است، اما می‌خواستند از پیغمبر اکرم روایتی نقل

کنند که اگر قلب حاکمی قلب شیطانی هم بود، بگویند وظیفه مردم پیروی کردن است و کسی حق قیام ندارد.

«حذیفه» می‌گوید: یا رسول الله! اگر حاکمی که شیطان صفت است در جامعه‌ای حاکم شد وظیفه ما چیست؟! حضرت فرمودند:

«تَسْمَعُ وَتُطِیعُ لِلْأَمِیرِ»

وظیفه تو اطاعت و حرف شنوی از حاکم است.

«وَإِنْ ضُرِبَ ظَهْرُک وَأُخِذَ مَالُک فَاسْمَعْ وَأَطِعْ»

اگر حاکم تو را مورد ضرب و شتم قرار داد و اموالت را به زور غصب کند، باید از او حرف شنوی و اطاعت کنی.

صحیح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسین القشیری النیسابوری، دار النشر: دار إحیاء التراث العربی - بیروت، تحقیق: محمد فؤاد عبد الباقی، ج 3، ص 1476، ح 1847

این اصلاً با منطق قرآن کریم نمی‌سازد، آنجا که می‌فرماید:

(وَ لا تَرْکنُوا إِلَی الَّذِینَ ظَلَمُوا فَتَمَسَّکمُ النَّار)

و تکیه بر ظالمان نکنید که موجب می‌شود آتش شما را فرو گیرد.

سوره هود (11): آیه 113

اصلاً با عقل بشری سازگار نیست که اگر حاکمی در جامعه اموال مردم را به غصب بگیرد و مردم را به زور مورد ضرب و شتم قرار دهد، پیغمبر اکرم بفرماید که وظیفه شما این است که از او اطاعت کنید!!

آقای «ابوبکر احمد بن محمد بن خلال» متوفای 311 هجری یکی از علمای بزرگ اهل سنت و معاصر

«طبری» کتابی به نام «السنة» دارد. ایشان در این کتاب روایتی از قول خلیفه دوم نقل می‌کند.

بنده بازهم معتقدم که بنی امیه این روایات را جعل کردند و از قول خلیفه دوم نقل کردند؛ شاید عده‌ای از افراد این عقیده را نپسندند. «سوید بن غفلة» می‌گوید که خلیفه دوم به من گفت:

«فإن أمر علیک عبد حبشی مجدع فاسمع له وأطع»

اگر انسانی بیگانه بر تو حاکم شد، وظیفه تو این است که از او اطاعت کنی و حرف شنوی داشته باشی.

«وإن ضربک فاصبر»

اگر تو را مورد ضرب و شتم قرار داد صبر کن.

«وإن حرمک فاصبر»

اگر تو را از حقت محروم کرد صبر کن.

«وإن أراد أمرا ینقص دینک فقل سمعا وطاعة دمی دون دینی»

اگر او به تو دستور ضد دینی داد، بگو: اطاعت می‌کنم، دینم فدای جانم باد.

السنة، اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال، دار النشر: دار الرایة - الریاض - 1410 هـ - 1989 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: د.عطیة الزهرانی، ج 1، ص 111، ح 54

طبق این روایت، اگر حاکم به تو دستور داد آدم بکش، زنا کن، دزدی کن یا امام حسین را بکش، باید اطاعت کنی!!

حال این سخن را در کنار فرمایش حضرت سیدالشهدا بگذارید تا تفاوت دو نگرش و دو مکتب را بهتر بفهمید. وقت بنده تمام شده است و ان شاءالله از مداح عزیزمان بهره ببریم.

مشاهده کنید این روایات جعلی در جامعه، افرادی مانند «عمر بن سعد» را می‌پروراند که روز عاشورا به سپاهیانش بگوید:

«يَا خَيْلَ اللَّهِ ارْكَبِي وَ أَبْشِرِي»

ای سپاهیان خدا سوار شوید. بر شما بشارت بهشت باد!!

تاریخ الطبری، اسم المؤلف: لأبی جعفر محمد بن جریر الطبری، دار النشر: دار الکتب العلمیة – بیروت، ج 3، ص 314

ثمره مکتب سقیفه، تربیت «شمر بن ذی الجوشن»!!

این روایت‌ها «شمر بن ذی الجوشن» تربیت می‌کند. دوستان من تقاضا دارم که به این روایت خوب دقت کنید. شاید اولین بار است که بنده این روایت را برای عزیزان می‌خوانم.

در کتاب «میزان الإعتدال» اثر «ذهبی» جلد سوم صفحه 385 وارد شده است که «ابو اسحاق» می‌گوید: من در کنار بیت الله الحرام بودم که دیدم «شمر بن ذی الجوشن» نماز می‌خواند و در قنوت نمازش می‌گوید:

«اللهم إنک تعلم أنی شریف فاغفر لی»

خدایا می دانی که من انسان شریفی هستم، مرا مورد بخشش قرار بده.

مشاهده کنید روایات جعلی بنی امیه «شمر بن ذی الجوشن» می‌پروراند. من به او گفتم: چطور خداوند تو را ببخشد، در حالی فرزند پیغمبر اکرم را به شهادت رساندی. او در جواب گفت:

«فکیف نصنع إن أمراءنا هؤلاء أمرونا بأمر فلم نخالفهم»

چه باید می‌کردیم؟ حکام به ما دستوری دادند و ما مخالفت نورزیدیم.

«ولو خالفناهم لکنا شرا من هذه الحمر السقاة»

اگر با آنها مخالفت می‌کردیم، از الاغ‌های آبکش بدتر بودیم.

میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 3، ص 385، ح 3747

لذا توجه داشته باشید که یکی از اهداف بزرگ حضرت سیدالشهدا (علیه السلام) این بود که قانون شکنی‌هایی که در جامعه اسلامی ایجاد شده و باطل‌هایی که به جای حق نشسته است را از بین ببرد.

همچنین باید برای آیندگان درس و الگویی باشد که اگر در هر جامعه یزیدیانی پیدا شدند، باید حسین وار در برابر آنها قیام کنند؛ نه اینکه در برابر حاکم اسلامی سر تسلیم فرود آورد.

خدایا به آبروی حضرت قاسم بن الحسن و پدر بزرگوارش کریم اهلبیت و جده‌اش حضرت صدیقه طاهره فرج مولایمان را نزدیک و ما را از یاران خاصش قرار بده.

خدایا رفع گرفتاری از همه گرفتاران بنما. خدایا حوائج همه ما را برآورده ساز و دعاهای ما را به اجابت برسان.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

موضوع: روانشناسی گریه و فلسفه گریستن بر حضرت سیدالشهدا

مجری:

باز بسم الله الرحمن الرحیم و السلام علیک یا أبا عبدالله. بی مقدمه خدمت استاد می‌رویم. عرض سلام و ادب:

حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی:

علیکم السلام و رحمة الله. بنده هم خدمت شما و همه بینندگانی که تا الآن این ویژه برنامه را پیگیری می‌کنند عرض سلام دارم و ان شاءالله که عزاداری‌هایشان در این ایام موجب قبول نزد درگاه حضرت حق باشد. در خدمت شما هستم.

مجری:

ان شاءالله. جناب استاد بعضی افراد که از دور شیعیان را می‌بینند و عزاداری‌ها و اشک‌هایشان را می‌بینند، ممکن است تعبیر یا تفسیری را داشته باشند.

آن‌ها ممکن است اینگونه فکر کنند که چون ما اهل عزا و اشک و پیراهن مشکی هستیم و صورتمان را اصلاح نمی‌کنیم و ظاهرمان به آشفتگی نزدیک می‌شود، انسان‌های اندوهگین و ناامید و افسرده و اهل اشکی هستیم.

آن‌ها چنین می‌پندارند که قطعاً اشک روی سراسر زندگی ما تأثیر می‌گذارد و ما به افسردگی می‌رسیم.

من می‌خواهم امشب راجع به این داستان صحبت کنیم و حضرتعالی فلسفه اشک و معیارهای حزن و شادی را در شیعه تبیین بفرمایید.

حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی:

بسم الله الرحمن الرحیم. این مسئله‌ای که شما سؤال آن را پرسیدید سؤال بسیار مهمی هم هست، اما برای بینندگان شیعه ما خیلی جای سؤال نیست.

بینندگان شیعه ما وقتی در عزاداری‌ها آمدند، لذت و شعف عزاداری را احساس کردند و می‌دانند که این عزاداری با همه حزن‌ها و اندوه‌ها فرق می‌کند. لذت و شعف عزاداری دو جنبه دارد؛

یکی جنبه روانشناسی و کارشناسی پزشکی روز است که ان شاء الله ما امشب یک مهمان عزیز داریم

که از ایشان سؤال و استفاده خواهیم کرد که دیگر متخصص صحبت کند. جنبه دیگر جنبه روایی و بحث معرفتی است که ان شاءالله بنده عرض خواهم کرد.

ما در عالم دو جنبه داریم؛ جنبه نور و جنبه ظلمت. جنبه خیر و جنبه شر. اساس تجلی جانب خیر و جانب نور در عالم حضرت صدیقه طاهره است و تمامی نور عالم در وجود آن بزرگوار است. به همین خاطر اسم حضرت را زهراء یعنی درخشنده گذاشتند.

طبق روایتی که اهل سنت هم با چندین سند صحیح نقل کردند، پیغمبر اکرم (صلی الله علیه و آله و سلم) می‌فرمایند:

«إن الله یغضب لغضبک ویرضی لرضاک»

المستدرک علی الصحیحین، اسم المؤلف: محمد بن عبدالله أبو عبدالله الحاکم النیسابوری، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1411 هـ - 1990 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی عبد القادر عطا، ج 3، ص 167، ح 4730

هرجایی که حضرت صدیقه طاهره خوشنود باشد، خداوند متعال خوشنود است. هرجایی که حضرت فاطمه زهرا ناراحت و غضبناک باشند، غضب خداوند متعال است. تحقق فعلی غضب الهی، غضب حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) است.

بنابراین روایتی بسیار عجیب در منابع اهل سنت وارد شده است که من این روایت را از کتاب «تفسیر قرطبی» برای عزیزان می‌آورم. در کتاب «تفسیر قرطبی» جلد 19 صفحه 138 وارد شده است:

«وقال بن عباس»

ابن عباس گفت.

برای «ابن عباس» این امر قطعی است.

«بینما أهل الجنة فی الجنة إذ رأوا نورا ظنوه شمسا»

وقتی اهل بهشت در بهشت هستند، نوری می‌بینند که فکر می‌کنند خورشید است.

«قد أشرقت بذلک النور الجنة»

بهشتی را که تماماً نور است، آن نور درخشان‌تر کرده است.

می دانید به هر نوری اشراق نمی‌گویند، بلکه به نوری که بهجت بخش و شادی بخش باشد و بر نورهای دیگر غلبه کند اشراق می گویند.

«فیقولون: قال ربنا: لا یرون فی‌ها شمسا ولا زمهریرا»

بهشتیان می گویند: خدایا تو فرموده بودی که در بهشت خورشید و زمهریری نیست.

«فما هذا النور»

پس این نور چیست؟

«فیقول لهم رضوان: لیست هذه شمس ولا قمر»

خداوند متعال به بهشتیان می‌فرماید: این که از نور خورشید و ماه نیست.

«ولکن هذه فاطمة وعلی ضحکا فأشرقت الجنان من نور ضحکهما»

اما این لبخند فاطمه و علی است که بهشت را نورانی کرده است.

«وفیهما أنزل الله تعالی: هل أتی علی الإنسان»

و آیه (هل أتی علی الإنسان) در مورد آنها نازل شده است.

«وأنشد: أنا مولی لفتی أنزل فیه هل أتی ذاک علی المرتضی وبن عم المصطفی»

الجامع لأحکام القرآن، اسم المؤلف: أبو عبد الله محمد بن أحمد الأنصاری القرطبی، دار النشر: دار الشعب – القاهرة، ج 19، ص 138، باب الإنسان: (12) وجزاهم بما صبروا... ..

در ادامه شعر که ایشان نیاورده آمده است:

«الی متی تنکره، الی متی الی متی»

مشاهده کنید مقام لبخند و رضایت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) در بهشت است که اهل سنت قطعی در خصوص آن می گویند.

«قرطبی» انسان ضعیفی نیست که بگوییم فلانی گفته است. «قرطبی» محور تفسیر اهل سنت این روایت را چنین نقل می‌کند.

آیا لبخند حضرت صدیقه طاهره و رضایت ایشان بعد از شهادت و رفتن ظاهری از این دنیا هم تأثیرگذار هست؟! بنده عبارت را از جلد دوم کتاب «جواهر العقدین» اثر «سمهودی» برای شما می‌آورم.

آقای «سمهودی» در کتاب «جواهر العقدین» جلد دوم بخش اول روایتی را از علمای اهل سنت مطرح می‌کند و ماجرا را خودش تعریف می‌کند. ماجرا خیلی عجیب است. ایشان می‌نویسد:

«دخل عبد اللَّه بن حسن علی عمر بن عبد العزیز»

اهل سنت «عمر بن عبدالعزیز» را خلیفه عادل می‌دانند و فعل او را سنت می‌شمارند.

«وهو حدیث السّنّ وله وفرة»

او جوان بود و تازه ریش درآورده بود.

ایشان عبدالله بن حسن بن حسن بن علی معروف به «عبدالله بن حسن مثنی» است.

«فرفع عمر مجلسه وأقبل علیه وقضی حوائجه»

عمر دستور داد که جلسه تعطیل شود و از ایشان پرسید که شما چه دستوری می‌فرمایید تا انجام دهیم.

مجری:

ایشان نوه امام حسن بود؟

حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی:

بله، نوه امام حسن مجتبی بود.

«ثم أخذ عکنة من عکنه فغمزها حتی أوجعه»

سپس زمانی که نزدیک او شد، پهلویش را گرفت و فشار داد.

«وقال له: أذکرها عندک للشّفاعة»

و به او گفت: این کار را انجام دادم تا یادت بماند و مرا شفاعت کنی.

«فلمّا خرج لامه قومه»

زمانی که جوان بیرون رفت، قومش او را توبیخ کردند.

«وقالوا: فعلت هذا بغلام حدث!»

و به او گفتند: تو این کار را برای یک جوان کم سن و سال انجام دادی.

«فقال: إن الثّقة حدّثنی حتی کأنّی أسمعه من فی رسول اللَّه صلی اللَّه علیه وسلم»

عمر بن عبدالعزیز گفت: راویان ثقه ای برای من نقل قول کردند که انگار من از دو لب مبارک پیغمبر اکرم این روایت را شنیدم.

«قال: «إنما فاطمة بضعة منّی یسرّنی ما یسرّها»

پیغمبر اکرم فرمودند: فاطمه پاره تن من است، هرآنچه او را شاد کند مرا شاد کرده است.

«وأنا أعلم أن فاطمة لو کانت حیة لسرّها ما فعلت بابنها»

و من می دانم که اگر فاطمه زنده بود، کاری که با فرزندش انجام دادم او را شاد می‌کرد.

ظاهراً در این زمان حضرت صدیقه طاهره زنده نیستند. «عمر بن عبدالعزیز» می‌گوید: قطعاً کاری که من برای نوه حضرت صدیقه طاهره انجام دادم، موجب رضایت او و موجب رضایت خداست.

اگر ما باشیم و این روایات، چه برداشتی داریم؟! خوشنودی حضرت فاطمه زهرا خوشنودی خداوند متعال است. خوشنودی حضرت صدیقه طاهره درخشان شدن بهشت است. این بزرگواران نه تنها در دل یک انسان، بلکه در عالم می‌درخشند.

من یک نفری که عزاداری می‌کنم هیچ. اگر من با این عزاداری حضرت صدیقه طاهره را خوشنود کنم، آیا بهجت و خوشنودی به تمامی عالم نمی‌آید؟! عزاداری برای حضرت سیدالشهدا نه تنها دل یک انسان، بلکه دل عالم را شاد می‌کند.

حال یک سری انسان نادان با تفکرات وهابی که اصلاً نمی‌دانند گریه چیست، در خصوص عزاداری برای حضرت سیدالشهدا اظهار نظر می‌کنند.

این افراد اصلاً نمی‌دانند که انسان از کلمه أنس می‌آید، به این معنا که انسان باید با کسی أنس بگیرد. أنس و رحمت از ارتباطات روحی انسان است.

بنده قبلاً هم ماجرایی را تعریف کردم. در قبرستان بقیع بودم که پدری دخترش را از دست داده بود. او دائماً می‌خواست گریه و شیون کند، اما اطرافیانش به او گوشزد می‌کردند که گریه نکن. اگر گریه کنی تو را هم می‌گیرند.

این شخص وهابی به خاطر از دست دادن دخترش می‌خواست گریه کند، اما اطرافیان به او می‌زدند که نباید گریه کنی!!

کسی که این تفکر را دارد، با کسی که دخترش را خاک کرد و خودش روی او خاک ریخت هیچ فرقی ندارد. این شخص اصلاً نمی‌فهمد عطوفت به چه معناست.

امثال همین افراد بودند که به پیغمبر اکرم اعتراض می‌کردند چرا در مرگ فرزند پسر خود گریه می‌کنی؟! این افراد اصلاً نمی‌فهمند عطوفت به چه معناست.

حال برای این افراد با این طرز تفکر هرچقدر هم روایت بیاورید نمی‌فهمد و اصلاً در این عالم نیست. در مقابل کسی که در این وادی‌هاست، متوجه می‌شود.

بنده روایتی بیاورم در جواب اینکه چه کسی گفته است حضرت فاطمه زهرا با عزاداری خوشنود می‌شود. «طنوخی» شیعه نیست، بلکه یکی از علمای سرشناس اهل سنت است. او در کتاب «نشوار المحاضرة» جلد اول صفحه 396 می‌نویسد:

«حدثنی أبی، قال: خرج إلینا یوماً، أبو الحسن الکاتب»

پدرم برایم نقل کرد و گفت: روزی ابو الحسن کاتب نزد من آمد.

«فقال: أتعرفون ببغداد رجلاً یقال له: ابن أصدق؟»

و گفت: آیا در بغداد مردی به نام ابن أصدق می‌شناسید؟

«قال: فلم یعرفه من أهل المجلس غیری»

در آن جلسه کسی غیر از من او را نمی‌شناخت.

«فقلت: نعم، فکیف سألت عنه؟»

من گفتم: او را می‌شناسم. چه شده است که پیرامون او پرس و جو می‌کنی؟

«فقال: أی شیء یعمل؟»

او گفت: این شخص چه کاری انجام می‌دهد؟

«قلت: ینوح علی الحسین علیه السلام»

من گفتم: او بر امام حسین (علیه السلام) روضه می‌خواند.

«قال: فبکی أبو الحسن»

پدرم می‌گوید: ابو الحسن کاتب شروع به گریه کرد.

«وقال: إن عندی عجوزاً ربتنی من أهل کرخ جدان عفطیة اللسان»

و گفت: در منطقه ما پیرزنی از اهل کرخ جدان است و زبانش از سخن گفتن به عربی ناتوان است.

«الأغلب علی لسانها النبطیة»

او اغلب به زبان نبطی صحبت می‌کند.

«لا یمکنها أن تقیم کلمة عربیة صحیحة، فضلاً عن أن تروی شعراً»

او نمی‌تواند یک کلمه عربی صحبت کند، چه رسد به اینکه بخواهد شعر بگوید.

«وهی من صالحات نساء المسلمین»

او یکی از زنان صالحه مسلمان است.

«کثیرة الصیام والتهجد»

و زیاد روزه می‌گیرد و عبادت می‌کند.

«وإنها انتبهت البارحة فی جوف اللیل»

او نیمه‌های شب از خواب بیدار شد.

«ومرقدها قریب من موقعی»

او محل خوابش نزدیک به محل خواب من است.

«فصاحت بی: یا أبا الحسن»

او فریاد زد: ای ابو الحسن به نزد من بیا.

«فقلت: ما لک؟»

گفتم: چه شده است؟

«فقالت: الحقنی»

او گفت: نزد من بیا.

«فجئتها، فوجدتها ترعد، فقلت: ما أصابک؟»

پیش او رفتم و دیدم می‌لرزد. به او گفتم چه اتفاقی افتاده است؟

«فقالت: إنی کنت قد صلیت وردی فنمت، فرأیت الساعة فی منامی، کأنی فی درب من دروب الکرخ»

او گفت: در حال نماز خواندن بودم که خوابم برد. در ساعتی که خواب بودم در خواب دیدم در مقابل یکی از دروازه‌های کرخ هستم.

«فإذا بحجرة نظیفة بیضاء، ملیحة الساج، مفتوحة الباب، ونساء وقوف علیها»

اتاقی را دیدم که دیوارهایش سفید و اندکی قرمز بود، در آن باز بود و زنان دم در ایستاده بودند.

«فقلت لهم: من مات؟ وما الخبر؟ فأومأوا إلی داخل الدار»

من به آنها گفتم: چه کسی از دنیا رفته است؟ چه خبر است؟ آن‌ها به داخل اتاق اشاره کردند.

«فدخلت فإذا بحجرة لطیفة، فی نهایة الحسن، وفی صحنها امرأة شابة لم أر قط أحسن منها، ولا أبهی ولا أجمل، وعلیها ثیاب حسنة بیاض مروی لین، وهی ملتحفة فوق‌ها بإزار أبیض جداً»

وارد شدم و دیدم اتاقی در نهایت زیبایی است و در وسط آن بانویی جوان هستند که نیکوتر و زیباتر از ایشان ندیده بودم. لباس‌های زیبای سفید رنگی که بلند بود به تن داشتند و روی آن نیز روپوشی سفید رنگ پوشیده بودند.

«وفی حجرها رأس رجل یشخب دماً»

در دامانش سر بریده‌ای بود که خون از آن می‌جوشید.

«فقلت: من أنت؟»

من گفتم: شما چه کسی هستید؟

«فقالت: لا علیک، أنا فاطمة بنت رسول الله، وهذا رأس ابن الحسین، علیه السلام»

ایشان فرمودند: نترس، من فاطمه دختر پیامبر هستم و این سر پسرم حسین بن علی است.

«قولی لابن أصدق عنی أن ینوح: لم أمرضه فأسلو...»

برو به ابن أصدق بگو که نوحه «لم أمرضه فأسلو» را بخواند.

«لا ولا کان مریضا فانتبهت فزعة»

فرزند من مریض نبود، قبل از این واقعه هم بیمار نبود بر اثر بیماری از دنیا نرفت. این را سؤال کنید.

«قال: وقالت العجوز: لم أمرطه، بالطاء»

او می‌گوید: این پیرزن اشتباهی لم أمرطه با طاء می‌گفت.

من به او گفتم که آرام باش، صبح به «أبن اصدق» خبر می‌دهم. من به اینجا آمدم تا به او خبر بدهم.

«وکان هذا فی شعبان، والناس إذ ذاک یلقون جهداً جهیداً من الحنابلة»

این داستان در ماه شعبان بود، مردم زمانی که می‌خواستند به زیارت امام حسین بروند از حنبلی‌ها به شدت آزار می‌دیدند.

«إذا أرادوا الخروج إلی الحائر فلم أزل أتلطف، حتی خرجت، فکنت فی الحائر، لیلة النصف من شعبان»

من آنقدر تلاش کردم که بالاخره توانستم خودم را در شب نیمه شعبان به حائر حسینی برسانم.

«فسألت عن ابن أصدق، حتی رأیته»

جویای ابن اصدق شدم تا اینکه او را دیدم.

«فقلت له: إن فاطمة علیها السلام، تأمرک بأن تنوح بالقصیدة آلتی فیها: لم أمرضه فأسلو... لا ولا کان مریضا»

به او گفتم حضرت فاطمه به تو امر نموده‌اند که قصیده‌ای را که بیت «لم أمرضه فأسلوا» به عنوان نوحه در آن است را بخوانی.

«وما کنت أعرف القصیدة قبل ذلک»

من به ابن اصدق گفتم که قبل از این ماجرا این قصیده را بلد نبودم.

نشوار المحاضرة وأخبار المذاکرة، اسم المؤلف: أبو علی المحسن بن علی بن محمد التنوخی البصری، دار النشر: دار الکتب العلمیة- بیروت / لبنان - 1424 هـ-2004 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: مصطفی حسین عبد الهادی، ج 1، ص 396، باب لم أمرضه فأسلو لا ولا کان مریضا

وقتی ماجرا را برای «ابن أصدق» تعریف کردم، او شروع کرد به گریه کردن و گفت: من آن شب برای اولین بار بود که این شعر را گفته بودم.

همان شبی که شعر گفتم، حضرت صدیقه طاهره به خواب یک عالم سنی می‌آید و می‌گوید: به «ابن أصدق» بگو که این نوحه را برای امام حسین بخواند!

مجری:

جناب استاد «دکتر مهکام» پشت خط هستند، اگر امکان دارد این روایت را تمام کنید.

حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی:

این آخر روایت است. فقط اجمالاً بدانیم که اهل سنت می گویند حضرت صدیقه طاهره با این عزاداری‌ها خوشحال می‌شود و عالم را شادمان می‌کند. حال ما توقع داریم که دل یک انسان شاد نشود؟!

حال از جهت فنی و علمی هم ما خدمت جناب «دکتر مهکام» هستیم و از فرمایشاتشان استفاده می‌کنیم.

مجری:

عرض سلام دارم خدمت جناب دکتر. حال شما خوب است؟ لطفاً یک سلام و احوالپرسی با بینندگان داشته باشید تا من سؤال خود را خدمت شما بپرسم.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهکام:

سلام عرض می‌کنم خدمت همه بینندگان و شنوندگان عزیز و ایام عزاداری حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) را تسلیت عرض می‌کنم.

مجری:

ما هم خدمت شما عرض تسلیت داریم. جناب دکتر دو سؤال از محضر شما دارم. سؤال اول این است که مفهوم شادی و حزن چیست و ملاک‌های آن چه می‌تواند باشد؟

حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهکام:

بسم الله الرحمن الرحیم. در بحث‌هایی که در روانشناسی وجود دارد، بحثی به نام شادی و بحثی به نام شادکامی داریم. شادی به معنای حالت‌های شادی است که به صورت آنی و لحظه‌ای به انسان دست می‌دهد.

به عنوان مثال شخص صحنه‌ای بسیار خنده دار را یک لحظه می‌بیند و احساس شادی به او دست می‌دهد. همچنین زمانی که هدیه‌ای به او می‌دهند و برای چند لحظه خوشحال می‌شود.

طبیعی است که این حالت برای چند لحظه برای هر فردی اتفاق می افتد و بعد از مدتی خیلی سریع از بین می‌رود. این حالت گذرا هست و پایدار نیست.

در مقابل شادکامی که درواقع ترجمه کلمه «happiness» در انگلیسی است، به معنای یک احساس رضایت مستمر و طولانی هست.

افرادی که به اهداف خودشان می‌رسند، افرادی که می‌توانند کارهای مفیدی انجام دهند، افرادی که می‌توانند فعالیت‌هایی که دوست دارند را انجام دهند و نتیجه‌های مفید را به دست بیاورند احساس پایداری از نشاط را به دست می‌آورند.

به این حالت شادکامی می گویند، به معنای این که فرد مدت‌های طولانی از کاری که انجام داده است، فعالیتی که داشته یا موقعیتی که قرار دارد احساس رضایت و شادکامی دارد.

به این قضیه شادکامی می گویند و در روانشناسی ما اساس باید به دنبال شادکامی باشیم، نه شادی. شادی زودگذر و آنی هست، اما شادکامی پایدار و ماندنی است و می‌تواند در فرد احساس مثبتی را برای مدتی طولانی نگهدارد.

در مقابل این شادی و شادکامی بحثی به نام حزن وجود دارد. اگر ما بخواهیم در مورد حزن یا غم صحبت کنیم یا به آن توجه کنیم، باید بگوییم که حزن یا غم لحظه‌ای و حزن یا غم طولانی مدت داریم.

حزن یا غم لحظه طبیعتاً زمانی است که ما چیزی را از دست می‌دهیم، زمانی که خبر بدی به ما می‌رسد یا از فوت و از دست دادن عزیزی و ناراحتی‌هایی از این قبیل متوجه ما می‌شود.

در این مواقع احساس ناراحتی و حزن و اندوه به ما دست می‌دهد و مدتی درگیر آن هستیم. بعد از گذشت مدتی این قضیه آرام آرام از بین می‌رود و کاملاً برطرف می‌شود.

در مقابل حزن یا غم طولانی اگر مدت زمانی طول بکشد می‌تواند بیماری روحی و روانی به حساب بیاید که اساساً به آن افسردگی گفته می‌شود.

این بیماری طبیعتاً مشکلاتی برای ما ایجاد می‌کند و افراد را درگیر می‌کند و افراد می‌توانند ساعت‌ها و مدت‌ها و روزهای طولانی درگیر این حزن طولانی و افسردگی باشند که طبیعتاً بیماری گونه است و آسیب‌های زیادی را برای افراد دربر دارد.

مجری:

جناب «دکتر مهکام» موضوع اصلی بحث ما گریه کردن برای امام حسین و عزاداری است که شیعیان انجام می‌دهند.

آیا این عزاداری مایه افسردگی انسان‌ها می‌شود یا مایه نشاط انسان‌ها می‌شود؟ برای رسیدن به شادکامی به انسان‌ها کمک می‌کند یا برای رسیدن به اینکه یک انسان غمگین و افسرده باشند کمک می‌کند؟

حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهکام:

ما باید مقدمه‌ای را خدمت شما عرض کنیم. گریه و حزنی که ما برای از دست دادن عزیزانمان داریم، به معنای فقدانی است که ما داریم.

طبیعتاً وقتی پدرم یا برادرم را از دست می‌دهم و محزون می‌شوم برای همیشه این فرد را از دست دادم. طبیعی است که در این صورت این قضیه حالت‌های ناراحتی در من ایجاد می‌کند.

اولاً این را عرض کنم که به هیچ وجه گریه کردن برای پدر، مادر، برادر و عزیزانی که فوت کردند مساوی با افسردگی نیست. طبیعی است افرادی که عزیزانشان را از دست دادند، در حد یکی دو ماه حالت‌های حزن و گریه دارند و این حالت آرام آرام برطرف می‌شود.

حال ببینیم این حزن با حزنی که ما برای حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) داریم، چه تفاوت‌هایی دارد.

زمانی که شما برای یک نفر گریه می‌کنید، مدت‌ها درگیر این گریه هستید. حال افرادی که برای حضرت ابا عبدالله الحسین گریه می‌کنند، حالتی از سبک شدن و نشاط را بعد از آن به دست می‌آورند.

در بحث‌های روانشناختی ما گریه کردن را به عنوان بخشی از تخلیه هیجانی در نظر می‌گیریم.

در بسیاری از موارد به افراد توصیه می‌کنند اگر ناراحت بودید، اگر غم داشتید یا اگر فشار داشتید گریه کنید و سعی کنید با این گریه فشارهایی که دارید را برطرف کنید و به اصطلاح تخلیه هیجانی انجام دهید.

طبیعتاً در بحث عزاداری برای حضرت ابا عبدالله الحسین هم بخشی از مسائل ما مسائل تخلیه هیجانی است و بعد از این گریه حس شادابی و نشاط به ما دست می‌دهد.

افراد از شوق برای حضرت ابا عبدالله الحسین گریه می‌کنند. آن‌ها از اینکه گریه کُن امام حسین (علیه السلام) هستند، احساس شادابی و نشاط به آنها دست می‌دهد که به هیچ وجه حالت افسردگی در این حالت وجود ندارد.

اگر شما با ده‌ها نفر از افرادی که برای امام حسین عزاداری کردند و گریه کردند و در عزاداری شرکت می‌کنند گفتگو کنید، هیچ کدام آنها ادعا نمی‌کنند که ما بعد از اینکه برای امام حسین گریه کردیم غم‌های عالم در دلمان جا گرفت.

برعکس زمانی که این افراد برای امام حسین گریه می‌کنند، حالت سبکی به عزاداران دست می‌دهد. این یک بحث غیر طبیعی و یک حالت ویژه و استثناء است که صرفاً برای حضرت ابا عبدالله الحسین و اهلبیت (علیهم السلام) است.

طبیعتاً گریه‌ای که بتواند برای ما حالتی از افسردگی را ایجاد کند، ایجاد نکرده است. پژوهش‌های متعددی در این زمینه وجود دارد و بسیاری از پژوهشگران در این زمینه پژوهش‌های متعددی انجام دادند.

پژوهشگران از افرادی که برای حضرت ابا عبدالله الحسین عزاداری کردند، خواستند تست‌هایی را پر کنند و حالت‌های خودشان را بعد از عزاداری برای پژوهشگر بیان کنند.

معمول نتایج این پژوهش‌ها این بود که عزاداران بعد از عزاداری برای امام حسین شادابی و شادکامی خاصی را در خودشان احساس کردند و به هیچ وجه در طول برنامه‌های روزمره شادابی خودشان را از دست ندادند.

شخصی که افسرده باشد از رختخواب بیرون نمی‌آید. شخصی که افسرده باشد کارهای روزمره خود را انجام نمی‌دهد. چنین شخصی تمایل به خودکشی پیدا می‌کند یا تمایل دارد هیچ فعالیتی راانجام ندهد. در مقابل کسی که برای حضرت ابا عبدالله الحسین عزاداری می‌کند و گریه می‌کند، هیچکدام از این علائم افسردگی را ندارد.

چنین شخصی نه تنها اعتماد به نفسش پایین نمی‌آید یا نه تنها احساس خودکشی به او دست نمی‌دهد و شادابی و نشاط او از دست نمی‌رود، بلکه بسیاری از این فعالیت‌های مثبت را هم پیدا می‌کند.

بنابراین به هیچ وجه نمی‌توان گفت عزاداری و گریه برای حضرت ابا عبدالله الحسین مساوی با حالت‌های گریه برای افراد عادی است و در ما ایجاد افسردگی خواهد کرد.

مجری:

جناب «دکتر مهکام» از شما سپاسگذارم. می‌خواهم تغییری در ضرب المثل قدیمی ایجاد کنم و محضر شما و بینندگان عزیز عرض کنم. گریه بر هر درد بی درمان دواست، به شرطی که برای امام حسین و اولادش باشد.

از شما ممنونم، از محضر شما خداحافظی می‌کنم و ان شاءالله بتوانیم در برنامه‌های بعدی هم در خدمت شما باشیم.

حجت الاسلام و المسلمین دکتر مهکام:

خیلی ممنون، التماس دعا دارم.

مجری:

محتاجیم به دعا، یا علی مدد. جناب استاد مباحث روانشناسی گریه برای امام حسین را هم شنیدیم.

حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی:

این هم از جهت فنی و علمی و علم روز است.

مجری:

یک بیت هم از جهت عرفانی برای اشک و عزاداری برای حضرت ابا عبدالله الحسین (علیه السلام) بگوییم.

عزای ماست که هرسال می‌شود تکرار

وگرنه حیف محرم که خرج غم گردد

حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی:

جناب «دکتر مهکام» یکی از سرشناسان مسئله روانشناسی در ایران هستند. کسانی که ایشان را می‌شناسند، می‌دانند که ایشان بسیار لطف کردند به ما وقت دادند.

ایشان تماس‌های تلفنی را به زور جواب می‌دهند، زیرا دائماً وقتشان پُر است و بسیار به کسانی که دچار بیماری روانی می‌شوند بسیار لطف دارند.

تحقیقی در دانشگاه شهید چمران اهواز مجله «دستاوردهای روانشناختی» صورت گرفته است. کسانی که دوست دارند به جهت علمی این قضیه را بررسی کنند، به این تحقیق دقت کنند.

کسانی ادعا می‌کنند که عزاداری موجب غم می‌شود. حال ما می‌خواهیم بررسی‌های علمی را پیگیری کنیم تا ببینیم عزاداری به جهت علمی موجب غم می‌شود یا خیر.

مجله «دستاوردهای روانشناختی – علوم تربیتی روانشناسی» اثر «سید علی مرعشی» مقاله‌ای با عنوان «تأثیر شرکت در عزاداری‌های محرم بر وضعیت خلقی (درجه افسردگی) دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز» گردآوری کرده است.

این مقاله در دوره بیست شماره یک بهار و تابستان 1392 از صفحه 213 تا 226 را به این موضوع اختصاص داده است. چکیده مقاله چنین است:

"این پژوهش به بررسی تأثیر شرکت در مراسم سوگواری مذهبی دهه اول ماه محرم بر سطح افسردگی شرکت کنندگان پرداخته است. جامعه آماری شامل دانشجویان دانشگاه شهید چمران اهواز بود که در سال 1391 – 1392 مشغول به تحصیل بودند."

نتیجه پژوهش چنین است:

"نتایج آزمان t گروه‌های وابسته بیانگر تفاوت معنی دار بین نمره افسردگی در پیش آزمون و پس آزمون نبود."

یعنی اگر کسی قبل از این آزمون افسرده نبود، بعد از دهه محرم هیچ افسردگی نداشت. ایشان در ادامه می‌نویسد:

"در ضمن شرکت در مراسم عزاداری محرم با کاهش معنی دار نمره افسردگی (براساس آزمون افسردگی بک) در پس آزمون آزمودنی‌های افسرده همراه بوده در حالی که در آزمودنی‌های غیر افسرده تفاوت معنی داری میان پیش آزمون و پس آزمون مشاهده نشد.

نتیجه گیری محقق آنست که آزمودنی‌های سالم شرکت کننده در این پژوهش و همچنین عموم آزمودنی‌ها پس از شرکت در مراسم عزاداری به سمت افسردگی پیش نرفته‌اند، اما آزمودنی‌های افسرده پس از شرکت در مراسم عزاداری به سمت بهبود پیش رفته‌اند."

دقیقاً طبق مقاله‌های علمی و رسمی عزاداری حضرت سیدالشهدا از جهت علمی و تجربی برعکس آن چیزی است که شبکه‌های وهابی و بعضی آقایان ادعا می‌کنند.

مجری:

ما خودمان شاهد زنده هستیم. جدا از برنامه‌هایی که در محرم داریم و طبق ضرب المثلی که می گویند "فلانی اشکش دم مشکش است".

شما در بیرون از این برنامه و بعد از عزاداری‌هایمان انسانی بانشاط‌تر از خود من دیدید؟!! همه وجودم بعد از عزاداری نشاط است.

حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی:

خبری هم هست که شاید به مسئله افسردگی مربوط نباشد، اما سایت رسمی خبرگزاری پلیس اعلام کرده است: "تأثیر دین در کاهش بزه‌های اجتماعی" و "رابطه معنادار محرم و کاهش چشمگیر جرم و جنایت" را بررسی کرده است.

آمارهایی که این سایت اعلام کرده است بسیار عجیب است و جرم و بزه در حجم بسیار بالایی کم می‌شود. در ایام عزای حضرت سیدالشهدا جرم و جنایت چهل درصد کم می‌شود!!

در این ایام مردم چهل درصد آرام‌تر می‌شوند، آنوقت درست است که ما بگوییم عزاداری بر حضرت سیدالشهدا افسردگی می‌آورد؟!! مردم در این وضعیت چهل درصد آرام‌تر می‌شوند.

این موارد، مطالب تحقیق شده و پژوهش‌های انجام شده است. حال ممکن است یک وهابی بگوید در بیست و دوم بهمن بهار و تابستان عزاداری حضرت الشهدا موجب عزاداری می‌شود!!

افسرده شما هستید که جرئت نمی‌کنید از زیر پستویی که برای خودتان درست کردید بیرون بیایید و نگاه کنید جامعه ایران در ایام محرم چقدر سرزنده و شاداب می‌شود. عرض کردم که این شادابی نتیجه لبخند رضایت حضرت صدیقه طاهره (سلام الله علیها) است.

بنده روایاتی از کتب اهل سنت آوردم، حال اگر وقت داشته باشیم روایاتی از کتب شیعه برایتان بیاورم. روایتی است که در کتاب «کامل الزیارات» آمده است. در کتاب «کامل الزیارات» روایتی در مورد زیارت حضرت سیدالشهدا مطرح می‌کند.

«إِنَّ فَاطِمَةَ بِنْتَ مُحَمَّدٍ ص تَحْضُرُ لِزُوَّارِ قَبْرِ ابْنِهَا الْحُسَینِ ع فَتَسْتَغْفِرُ لَهُمْ ذُنُوبَهُم»

کامل الزیارات، نویسنده: ابن قولویه، جعفر بن محمد، محقق / مصحح: امینی، عبد الحسین، ص 118، ح 4

همچنان که در روایت داریم حتماً لازم نیست زیارت حضرت سیدالشهدا از نزدیک باشد، از دور هم ممکن است. اگر شما از بعید به حضرت سیدالشهدا سلام بدهید، به این زیارت از راه دور می گویند.

ما در انتهای تمام روضه‌ها یا بعد از نمازها بر حضرت سیدالشهدا سلام می‌دهیم. وقتی یک مرتبه بعد از روضه بر حضرت سیدالشهدا سلام می‌دهیم، حضرت صدیقه طاهره حاضر می‌شوند و برای کسی که زیارت کرده است استغفار می‌کنند.

وقتی یک مرتبه «السلام علیک یا أبا عبدالله الحسین» بگویید، حضرت صدیقه طاهره بر شما استغفار می‌کنند. سرور حضرت فاطمه زهرا سرور خداوند متعال و بهجت عالم است.

این یک روایت بود که مربوط به زیارت و سلام است. از این صریح‌تر روایتی است که در کتاب «بحارالانوار» نقل شده است. در این کتاب دو ماجرا که بسیار هم عجیب است، پشت سر هم آمده است. روایت چنین است:

«أَقُولُ رَأَیتُ فِی بَعْضِ تَأْلِیفَاتِ بَعْضِ الثِّقَاتِ مِنَ الْمُعَاصِرِینَ رُوِی أَنَّهُ لَمَّا أَخْبَرَ النَّبِی ص ابْنَتَهُ فَاطِمَةَ بِقَتْلِ وَلَدِهَا الْحُسَینِ وَ مَا یجْرِی عَلَیهِ مِنَ الْمِحَن بَکتْ فَاطِمَةُ بُکاءً شدیداً»

طبق این روایت وقتی حضرت فاطمه زهرا ماجرای شهادت حضرت سیدالشهدا (سلام الله علیها) را شنید، بسیار گریه کرد.

«وَ قَالَتْ یا أَبَهْ مَتَی یکونُ ذَلِک قَالَ فِی زَمَانٍ خَالٍ مِنِّی وَ مِنْک وَ مِنْ عَلِی»

حضرت عرضه داشت: ای پدر، این حادثه کی واقع می‌شود؟ پیغمبر اکرم فرمود: وقتی که نه من باشم و نه تو و نه علی.

«فَاشْتَدَّ بُکاؤُهَا وَ قَالَتْ یا أَبَهْ فَمَنْ یبْکی عَلَیهِ وَ مَنْ یلْتَزِمُ بِإِقَامَةِ الْعَزَاءِ لَهُ»

حضرت بر شدت گریه افزود و سخت گریست و فرمود: پس چه کسی برای فرزندم گریه می‌کند و مجلس عزا و مصیبت او را برپا می‌کند؟

«فَقَالَ النَّبِی یا فَاطِمَةُ إِنَّ نِسَاءَ أُمَّتِی یبْکونَ عَلَی نِسَاءِ أَهْلِ بَیتِی وَ رِجَالَهُمْ یبْکونَ عَلَی رِجَالِ أَهْلِ بَیتِی وَ یجَدِّدُونَ الْعَزَاءَ جِیلًا بَعْدَ جِیلٍ فِی کلِّ سَنَةٍ»

رسول خدا فرمود: ای فاطمه زنان امت من می‌گریند بر زن‌های اهلبیت من و مردان امت من می‌گریند بر مردان اهلبیت من و عزای فرزند مرا هرسال طایفه‌ای بعد از طایفه‌ای تازه می‌کنند.

«فَإِذَا کانَ الْقِیامَةُ تَشْفَعِینَ أَنْتِ لِلنِّسَاءِ وَ أَنَا أَشْفَعُ لِلرِّجَالِ وَ کلُّ مَنْ بَکی مِنْهُمْ عَلَی مُصَابِ الْحُسَینِ أَخَذْنَا بِیدِهِ وَ أَدْخَلْنَاهُ الْجَنَّةَ»

پس چون روز قیامت شود تو شفاعت زنان را می‌کند و من شفیع می‌شوم مردان را و هرکسی بر حسین گریسته دست او را می‌گیریم و در بهشت در می‌آوریم.

حال می گویند که چرا وهابی‌ها جلوی عزاداری را می‌گیرند؟! مشخص است که این افراد جهنمی هستند و می‌خواهند در جهنم جای خودشان تنگ‌تر شود.

«یا فَاطِمَةُ کلُّ عَینٍ بَاکیةٌ یوْمَ الْقِیامَةِ إِلَّا عَینٌ بَکتْ عَلَی مُصَابِ الْحُسَینِ فَإِنَّهَا ضاحِکةٌ مُسْتَبْشِرَةٌ بِنَعِیمِ الْجَنَّة»

ای فاطمه! همه چشم‌ها در قیامت گریان است، مگر چشمی که بر حسین گریسته باشد. او خندان و شادمان به نعیم بهشت خواهد بود.

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 44، ص 292، ح 37

وقتی عزاداران حضرت فاطمه زهرا را شاد کنند، باید نعیم بهشتی در اختیارشان قرار بگیرد.

«مرحوم مجلسی» در ادامه ماجرایی را از «سید علی الحسینی» نقل می‌کند که یکی از بزرگان آن زمان بوده است. او می‌گوید:

«کنْتُ مُجَاوِراً فِی مَشْهَدِ مَوْلَای- عَلِی بْنِ مُوسَی الرِّضَا ع مَعَ جَمَاعَةٍ مِنَ الْمُؤْمِنِینَ»

من با گروهی از مؤمنین در جوار حضرت علی بن موسی الرضا (علیه السلام) مجاور بودم.

«فَلَمَّا کانَ الْیوْمُ الْعَاشِرُ مِنْ شَهْرِ عَاشُورَاءَ ابْتَدَأَ رَجُلٌ مِنْ أَصْحَابِنَا یقْرَأُ مَقْتَلَ الْحُسَینِ ع فَوَرَدَتْ رِوَایةٌ عَنِ الْبَاقِرِ ع أَنَّهُ»

وقتی روز عاشورا فرارسید، یکی از یاران ما کتاب مقتل امام حسین را می‌خواند تا رسید به این روایت که امام محمد باقر (علیه السلام) می‌فرماید:

«قَالَ مَنْ ذَرَفَتْ عَینَاهُ عَلَی مُصَابِ الْحُسَینِ وَ لَوْ مِثْلَ جَنَاحِ الْبَعُوضَةِ غَفَرَ اللَّهُ لَهُ ذُنُوبَهُ وَ لَوْ کانَتْ مِثْلَ زَبَدِ الْبَحْرِ»

کسی که چشمانش در مصیبت امام حسین اشک بریزد ولو اینکه به اندازه بال یک مگس باشد، خداوند گناهان او را می‌آمرزد ولو اینکه به اندازه کف دریا باشد.

«وَ کانَ فِی الْمَجْلِسِ مَعَنَا جَاهِلٌ مُرَکبٌ یدَّعِی الْعِلْمَ وَ لَا یعْرِفُهُ»

در آن مجلس شخصی بود که دارای جهل مرکب و ادعای علم می‌کرد، اما علم و دانشی نداشت.

«فَقَالَ لَیسَ هَذَا بِصَحِیحٍ وَ الْعَقْلُ لَا یعْتَقِدُهُ وَ کثُرَ الْبَحْثُ بَینَنَا وَ افْتَرَقْنَا عَنْ ذَلِک الْمَجْلِسِ»

این حدیث صحیح نیست و عقل به آن معتقد نمی‌شود. درباره این موضوع بین ما قیل و قال‌هایی

شد تا اینکه از آن مجلس پراکنده شدیم.

«وَ هُو مُصِرٌّ عَلَی الْعِنَادِ فِی تَکذِیبِ الْحَدِیثِ»

ولی آن شخص در تکذیب این حدیث اصرار داشت.

«فَنَامَ ذَلِک الرَّجُلُ تِلْک اللَّیلَةَ فَرَأَی فِی مَنَامِهِ کأَنَّ الْقِیامَةَ قَدْ قَامَتْ وَ حُشِرَ النَّاسُ فِی صَعِیدٍ صَفْصَفٍ لا تَری فِیها عِوَجاً وَ لا أَمْتاً»

آن مرد در آن شب خوابید و در عالم خواب دید که گویا قیامت قیام کرده و مردم همه در یک زمین محشور شده‌اند.

«وَ قَدْ نُصِبَتِ الْمَوَازِینُ وَ امْتَدَّ الصِّرَاطُ وَ وُضِعَ الْحِسَابُ وَ نُشِرَتِ الْکتُبُ وَ أُسْعِرَتِ النِّیرَانُ وَ زُخْرِفَتِ الْجِنَانُ وَ اشْتَدَّ الْحَرُّ عَلَیهِ»

میزان‌ها نصب گردیده‌اند، صراط گسترده شده، محاسبات آماده‌اند، نامه‌های اعمال گشوده شده و دوزخ شعله ور گردیده، بهشت زینت شده و حرارت بر او شدید شده است.

«وَ إِذَا هُوَ قَدْ عَطَشَ عَطَشاً شَدِیداً وَ بَقِی یطْلُبُ الْمَاءَ فَلَا یجِدُه فَالْتَفَتَ یمِیناً وَ شِمَالًا وَ إِذَا هُوَ بِحَوْضٍ عَظِیمِ الطُّولِ وَ الْعَرْضِ»

و او در این بین شدیداً عطشان و طالب آب بود، اما آب نبود. وقتی به طرف راست و چپ خود توجهی نمود با حوضی مواجه شد که فوق العاده طویل و عریض بود.

«قَالَ قُلْتُ فِی نَفْسِی هَذَا هُوَ الْکوْثَرُ فَإِذَا فِیهِ مَاءٌ أَبْرَدُ مِنَ الثَّلْجِ وَ أَحْلَی مِنَ الْعَذْبِ»

او می‌گوید که من با خودم گفتم: این همان حوض کوثر است و دارای آبی است که از برف سفیدتر و از عسل شیرین‌تر است.

«وَ إِذَا عِنْدَ الْحَوْضِ رَجُلَانِ وَ امْرَأَةٌ أَنْوَارُهُمْ تُشْرِقُ عَلَی الْخَلَائِقِ وَ مَعَ ذَلِک لُبْسُهُمُ

السَّوَادُ وَ هُمْ بَاکونَ مَحْزُونُونَ»

ناگاه دید دو نفر مرد و یک زن نزد آن حوض می‌باشند که نور آنان بر خلائق می‌درخشد، اما ایشان سیاه پوش و گریان و محزون بودند.

«فَقُلْتُ مَنْ هَؤُلَاءِ»

من گفتم: آن‌ها چه کسانی هستند؟

«فَقِیلَ لِی هَذَا مُحَمَّدٌ الْمُصْطَفَی وَ هَذَا الْإِمَامُ عَلِی الْمُرْتَضَی وَ هَذِهِ الطَّاهِرَةُ فَاطِمَةُ الزَّهْرَاءُ»

در جوابم گفته شد: این بزرگواران حضرت محمد مصطفی و حضرت علی مرتضی و حضرت فاطمه زهرا هستند.

«فَقُلْتُ مَا لِی أَرَاهُمْ لَابِسِینَ السَّوَادَ وَ بَاکینَ وَ مَحْزُونِینَ»

من گفتم: پس چرا می‌بینم لباس سیاه پوشیده‌اند و گریان و محزون هستند؟

«فَقِیلَ لِی أَ لَیسَ هَذَا یوْمَ عَاشُورَاءَ یوْمَ مَقْتَلِ الْحُسَینِ فَهُمْ مَحْزُونُونَ لِأَجْلِ ذَلِک»

به من گفته شد: آیا امروز روز عاشورا نیست که روز قتل امام حسین است؟ آن‌ها به همین خاطر محزون هستند.

«قَالَ فَدَنَوْتُ إِلَی سَیدَةِ النِّسَاءِ فَاطِمَةَ وَ قُلْتُ لَهَا یا بِنْتَ رَسُولِ اللَّهِ إِنِّی عَطْشَانُ»

من نزدیک حضرت زهرای اطهر رفتم و به او گفتم: ای دختر رسول خدا! من عطشانم.

«فَنَظَرَتْ إِلَی شَزْراً وَ قَالَتْ لِی أَنْتَ الَّذِی تُنْکرُ فَضْلَ الْبُکاءِ عَلَی مُصَابِ وَلَدِی الْحُسَینِ وَ مُهْجَةِ قَلْبِی وَ قُرَّةِ عَینِی»

ناگاه دیدم آن حضرت با حالی خشمناک به من نگریست و فرمود: تو آن شخصی هستی که منکر ثواب و فضیلت گریه کردن بر عزای فرزندم حسین می‌باشی؟ همان حسینی که جان و قلب من و نور چشم من و سید و بزرگ شهیدان است.

«الشَّهِیدِ الْمَقْتُولِ ظُلْماً وَ عُدْوَاناً لَعَنَ اللَّهُ قَاتِلِیهِ وَ ظَالِمِیهِ وَ مَانِعِیهِ مِنْ شُرْبِ الْمَاءِ»

همان حسینی که به وسیله ظلم و دشمنی به قتل رسید. خدا آن افرادی را که در حق حسینم ستم کردند و او را شهید نمودند و مانع آب آشامیدن او شدند لعنت کند.

«قَالَ الرَّجُلُ فَانْتَبَهْتُ مِنْ نَوْمِی فَزِعاً مَرْعُوباً وَ اسْتَغْفَرْتُ اللَّهَ کثِیراً وَ نَدِمْتُ عَلَی مَا کانَ مِنِّی وَ أَتَیتُ إِلَی أَصْحَابِی الَّذِینَ کنْتُ مَعَهُمْ وَ خَبَّرْتُ بِرُؤْیای وَ تُبْتُ إِلَی اللَّهِ عَزَّ وَ جَل»

راوی می‌گوید: من در حالی از خواب بیدار شدم که دچار جزع و خوف شده بودم! فراوان استغفار می‌کردم و از تکذیب آن حدیث پشیمان شدم. آنگاه نزد رفقایی آمدم که با آنان بودم و پس از اینکه خواب خود را نقل کردم توبه و انابه نمودم.

بحار الأنوار، نویسنده: مجلسی، محمد باقر بن محمد تقی، محقق / مصحح: جمعی از محققان، ج 44، ص 293، ح 38

حال اهل سنت می گویند که گریه برای حضرت سیدالشهدا موجب شادی دل حضرت سیدالشهداست و خودشان می گویند که شادی ایشان شادی عالم و غضب ایشان غضب عالم است!!

اگر جلوی عزاداری را بگیرید، غضب آن بزرگوار را برای خودتان می‌خرید. همانطور که گروهی در طول تاریخ خریدند و جهنم را برای خودشان دربست کرایه کردند و خریدند.

ما هم به دنبال شادی و خوشنودی حضرت فاطمه زهرا (سلام الله علیها) هستیم. من در خدمت شما هستم.

مجری:

جناب استاد از شما ممنونم، فرصت زیادی نداریم. اگر حضرتعالی بحثتان تمام شده است، بنده به عنوان ذکر توسل چند بیتی شعر بخوانم و از محضر بینندگان خداحافظی کنم.

جناب استاد آیت الله دکتر قزوینی امشب دل مای ما را در خانه امام حسن مجتبی (علیه السلام) بردند. ذاکر اهلبیت حاج محسن داوودی هم همین کار را کردند.

وسط دهه اول محرم همیشه نذر بچه‌های امام حسن است. من امشب می‌خواهم ذکر توسل را در خانه امام حسن انجام بدهیم. ان شاءالله شب‌های آینده یکی از روایات زیبایی که برای گریه بر امام حسن هم هست را بخوانید که آن هم اجر بالایی دارد.

حجت الاسلام و المسلمین ابوالقاسمی:

آن هم قطعاً شادی حضرت فاطمه زهراست. ملاک آنجاست، فرقی نمی‌کند.

مجری:

همیشه آسمان بارانی چشم ترش بوده

کسی که داغ و غربت ارث زهرا مادرش بوده

حسن سهم پیمبر شد، حسین اما علی را داشت

حسن بیش از حسین آئینه پیغمبرش بوده

خدا ما کفایت می‌کند العزة لله

چه نقشی بر نگین آبی انگشترش بوده

سپاهی داشته، اما سپاه روسیاهی که

فقط در گیرودار کیسه سیم و زرش بوده

چه دردی بیش از این که می‌زده از پشت خنجر را

کسی که سال‌ها پایین پای منبرش بوده

به یاد کوچه‌ای باریک می افتد

در آن خانه که روزی روزگاری مادری پشت درش بوده

خدا را شکر در شب‌های تلخ خون دل خوردن

اگر مادر نبوده در کنارش، خواهرش بوده

جمال قاسم و شیرین زبانی‌های عبدالله

چه رازی بین او با لاله‌های پرپرش بوده

پس از تشت مسی، تشت طلا هم ماجرایی داشت

در آن شب که برادر مهمان دخترش بوده

دم آخر برادرهای خود را در چه حالی دید

کسی که از شروع ماجرا تا آخرش بوده

بعد از گریه برای امام حسین، بهترین زمان است که دعا کنیم و بگوییم: اللهم عجل لولیک الفرج! یا علی مدد.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته


ویژه برنامه قتیل العبرات>

شبکه ولی عصر قتیل العبرات آیت الله حسینی قزوینی استاد ابوالقاسمی