شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ویژه برنامه قتیل العبرات حجت الاسلام روستایی

قسمت هفتم ویژه برنامه قتیل العبرات به مناسب دهه اول محرم، با سخنرانی آیت الله حسینی قزوینی، مرثیه سرایی حاج محسن داوودی و کارشناسی حجت الاسلام روستایی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ:5 شهریور 1399

موضوع: فاجعه دردناک کربلا، محصول تفکرات مکتب سقیفه!

ویژه برنامه قتیل العبرات

فهرست مطالب این سخنرانی:

ذکر توسل به باب الحوائجِ شش ماهه امام حسین (سلام الله علیه)

روشنگری خاص امام حسین (سلام الله علیه) پیرامون دودمان بنی امیه!

دستور عجیب و ضد قرآنی خلیفه دوم، مقدمه وقوع فاجعه کربلا!

خواهش می کنم عزیزان اهل سنت این روایت را بخوانند!

یک سؤال بی جواب از «ابن تیمیه»!

«شمر بن ذی الجوشن»: من انسان شریفی هستم!!

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم و به نستعین و هو خیر ناصر و معین الحمدلله و الصلاة علی رسول الله و علی آله آل الله لاسیما علی مولانا بقیة الله و اللعن الدائم علی اعدائهم اعداء الله إلی یوم لقاء الله الحمدلله الذی هدانا لهذا و ما کنّا لنهتدی لولا أن هدانا الله

خدا را بر تمام نعمت هایش به ویژه نعمت ولایت و شرکت در عزاداری سیدالشهداء و سرور آزادگان سپاس می گوییم؛ باشد که همه این تلاش ها، ذخیره ای باشد برای لحظه جان کندنمان، شب اول قبرمان و عالم برزخ، قیامت، و بهشتمان.

ذکر توسل به باب الحوائجِ شش ماهه امام حسین (سلام الله علیه)

امشب شیعیان معمولاً درب خانۀ یک باب الحوائج شش ماهه می روند. با اینکه کوچک است و شش ماهه بیشتر نیست، ولی «باب الحوائج» است و پیش خداوند، پیش رسول اکرم، امیرالمؤمنین، صدیقه طاهره و پیش امام حسین آبروی زیادی دارد.

عزیزان هر کجا عرائض ما را می شنوند، یا تکرار برنامه را می بینند، با تمام خلوص برویم درب خانۀ این فرزند شش ماهه امام حسین.

بعضی از بزرگان می فرمایند که وقتی شما می خواهید حاجتی بگیرید، مثل بچه کوچکی که یک چیزی از مادر می خواهد و مادر نمی دهد، او خودش را به آب و آتش می زند، اصرار می کند، گریه می کند، به دست و پای مادر می افتد، تا به هر نحوی هست خواسته خودش را از مادر بگیرد، حاجت خود را باید اینطوری از ائمه (علیهم السلام) خواست.

امتحان عشق چون در کربلا آغاز شد

کودک شش ماهه بین عاشقان ممتاز شد

هر گلی کز شاخه افتاد و به خاک و خون تپید

باغبان عشق آمد با گلش دمساز شد

بین هفتاد و دو گل، یک غنچه  نشکفته بود

کان هم آخر روی دست باغبانش باز شد.

نقل است که وقتی تیر به حلقوم «علی اصغر» رسید، «علی اصغر» به جای گریه کردن، تبسم کرد!

ز ضرب تیر، چنان دست و پای خود گم کرد

که خواست گریه کند، در عوض تبسّم کرد

طفل شش ماهه تبسم نکند پس چه کند

آن که بر مرگ زند خنده علی اصغر توست

ای که در کرب وبلا بی کس و یاور ماندی

چشم بگشا و ببین خلق جهان یاور توست

خواهر غم زده ات دید سرت بر نی و گفت

آنکه باید به اسیری برود خواهر توست

این طفل شش ماهه، قلب همه را سوزاند. روای می گوید: وقتی خبر قیام «مختار ثقفی» و انتقام از قاتلین سیدالشهداء را به مدینه آوردند، خدمت امام سجاد بودم. به حضرت گفتم: «شمر» را مجازات کردند. «عبیدالله بن زیاد» را هم مجازات کردند.

امام سجاد (سلام الله علیه) فرمود: از «حرمله» چه خبر؟ راوی می گوید: من یکی دو روز بعد خبر گرفتم، فهمیدم «حرمله» هم به مجازات رسیده است. خدمت امام سجاد رسیدم، وقتی خبر هلاکت «حرمله» را گفتم، حضرت چشمانش اشک آلود شد، افتاد به سجده و خدا را شکر کرد.

این بچه  شش ماهه از شدت تشنگی و گرسنگی در دامن مادر بال بال می زد، زبان حال «رباب» است، خیلی جان سوز است:

اصغر به جای گریه بهر عمو دعا کن

تا زنده باز گردد ای اصغرم دعا کن

کمتر به شیون خود غوغا به خیمه ها کن

اصغر به جای گریه بهر عمو دعا کن

بچه وقتی سینه مادر را می مکد، می بیند شیر نیست، ناراحت می شود، چنگ می زند، بال بال می زند.

دست من نیست اگر سینه من بی شیر است

اینقدر چنگ نزن، پاره شده پیرهنم

پدرت کاش نبیند که خجالت بکشد

جای ناخن زدنت مانده به روی بدنم

اصغر دور تا دورم نشستند و نگاهم می کنند

اینقدر ناخن مزن دارم خجالت می کشم

قضیه  شهادت «علی اصغر» خیلی جان سوز است. بزرگان، این جریان را به تفصیل نوشته اند. «خوارزمی» در «مقتل الحسین»، جلد دوم، صفحه 32؛ «ابن اعثم کوفی» در «الفتوح»، جلد 5 صفحه 131؛ مرحوم «شیخ مفید» در «الارشاد»، صفحه 240، مرحوم «علامه مجلسی» در «بحارالانوار»، جلد 5، صفحه 46؛ به تفصیل نوشته اند.

ولی من می خواهم بروم سراغ یکی از علمای بزرگ اهل سنت، بنام «خوارزمی» که کتاب مستقلی نوشته به نام «مقتل الحسین». ایشان از استوانه های علمی اهل سنت است می گوید:

« لما فجع بأهل بیته و ولده و لم یبق غیره و غیر النساء و الأطفال و غیر ولده المریض»

وقتی در کربلا عزیزان امام حسین همه از دست رفتند و غیر از زنان و اطفال و غیر از امام سجادی که مریض بود کسی نبود

« نَادَى هَلْ مِنْ ذَابٍّ یَذُبُّ عَنْ حَرَمِ رَسُولِ اللَّه»

آیا کسی هست از حرم پیغمبر دفاع کند؟

«هَلْ مِنْ مُوَحِّد يَخافُ اللّهَ فينا»

آیا یک خداشناسی هست که بخاطر خدای عالم بترسد و این همه ظلم در حق ما نکند؟

«هَلْ مِنْ مُغيث يَرْجُوا اللّهَ فِي إِغاثَتِنا»

آیا یک فریاد رسی هست بیاید بخاطر خدا به فریاد ما برسد؟

«هَلْ مِنْ مُعين يَرْجُوا ما عِنْدَاللّهِ فِي إِعانَتِنا»

آیا یک نفر هست بخاطر رضای خدا بیاید از ما یاری کند؟

می گوید وقتی امام حسین این چنین سخن گفت،

«و أرتفعت اصوات النساء بالعويل»

صدای ناله زن و بچه امام حسین در خیمه بلند شد. شیون ها فضای کربلا را گرفت. امام حسین آمد به طرف خیمه، خواهرش را زینب صدا زد؛

«ناوِلُونی عَلِیَّاً الطِّفلَ حتّی اَوُ دِّعَهُ»

این سخن یک عالم سنی است در قضیه  شهادت حضرت علی اصغر. نقل می کند که امام حسین (سلام الله علیه) فرمود: خواهرم زینب! آن فرزند شش ماهه، علی اصغرم را بده تا از او خدا حافظی کنم.

زینب قنداقه علی اصغر را به دست حسین قرار داد؛ «خوارزمی» یک جمله ای دارد خیلی دل آدم را کباب می کند، می گوید:

«فَجَعَلَ يُقَبِّلُهُ»

امام حسین این طفل شش ماهه را به دست گرفت، به آغوش گرفت، شروع کرد او را بوسه زدن. فرمود:

«وَيلٌ لِهؤُلاءِ القَومِ إذا كانَ خَصمَهُم جدک»

وای بر این قومی که علی جان، دشمن اینها جدّ تو باشد.

و همین که امام حسین داشت علی اصغر را می بوسید؛

« فبینا الصبی فی حجره إذ رماه حرملۀ بن الکاهل الأسدي فذبحه فی حجره»

در همین حالی که حسین بوسه می زد تیری از ناحیه  حرمله آمد گلوی علی اصغر را پاره کرد

دوستداران حسین! من تقاضا دارم این جمله را دقت کنید:

« فتلقی الحسین دمه حتی امتلأت کفه ثم رمی به نحو السماء»

امام حسین کف دستش را زیر گلوی علی اصغر گرفت تا کفش از خون گلوی علی اصغر پُر شد و بعد این خون گلوی علی اصغر را به طرف آسمان پرت کرد

« و قال: اللّهم! إن حبست عنا النصر فاجعل ذلک لما هو خیر لنا»

خدایا! اگر پیروزي با ما نیست به جاي آن خیر ما را قرار ده.

«ثم نزل الحسین عن فرسه و حفر للصبی بجفن سیفه و زمله بدمه و صلّی علیه»

سپس از اسبش پیاده شد و با غلاف شمشیر، گودالی کند و طفل را آغشته به خون، به خاك سپرد و بر او نماز خواند.

مقتل الحسین علیه السلام؛ تألیف: اخطب خوارزم، موفق بن احمد - سماوی، محمد؛ الناشر: انوار الهدي، چاپ دوم، سنة 1381ش -1423ق، ج2، ص 32

خیلی جان سوز است. می گوید: حسین آمد با غلاف شمشیرش قبری کند، بدن علی اصغر را با غون گلویش، آغوشته به خون کرد و نمازی خواند و او را در آن قبر کوچک دفن کرد.

دردانه ترین پسر علی اصغر بود

 آرام دل پدر، علی اصغر بود

مردانه به جانبازی بابا می رفت

تیر آمد و چون سپر علی اصغر بود

شاید خنده علی اصغر بعد از خوردن تیر، بخاطر این بود که بگوید بابا اگر من نتوانستم بخاطر کوچکی ام شمشیر بگیرم و مانند داداشم علی اکبر از تو دفاع کنم، یا همانند عمو جانم از تو دفاع کنم، ولی همین اندازه توانستم و خدا توفیقم داد این گلوی از گل نازک تر را در برابر تیر دشمن قرار دادم. بابا! یک تیری به گلوی من خورد، به تو نخورد. بابا ای کاش علی اصغرت هزاران جان داشت در برابر تیرهای دشمن قرار می داد؛ تیرها به من علی اصغر می خورد ولی بابا به تو نمی خورد.

«ألا لعنة الله علی القوم الظالمیــن و سیعلم الذین ظلموا أی منقلب ینقلبون»

ما در جلسات گذشته در رابطه با هدف قیام امام حسین نکاتی را عرض کردیم و اشاره کردیم که یکی از بزرگترین فلسفه قیام امام حسین (سلام الله علیه)، مبارزه با ظلم، جور و حکومت جائر و ظالم بود.

روشنگری خاص امام حسین (سلام الله علیه) پیرامون دودمان بنی امیه!

عبارتی را از کتاب «الکامل فی التاریخ» اثر «ابن اثیر» متوفی 630هجری آوردیم که در حقیقت جزء مفصل ترین و معتبرترین کتاب تاریخی اهل سنت است. ایشان در جلد 3 صفحه 408 و قبل از او «تاریخ طبری» در جلد 3 صفحه 307 آورده که حضرت فرمود:

«ألا وإن هؤلاء قد لزموا طاعة الشیطان وترکوا طاعة الرحمن وأظهروا الفساد وعطلوا الحدود »

ای مردم! این دودمان بنی امیه به طاعت شیطان پایبند شده و از پیروی خداوند سرپیچی کرده‌اند و خدا محوری را کنار گذاشتند. آن‌ها فساد را آشکار ساخته‌اند. و حدود الهی را تعطیل کرده‌اند.

الکامل فی التاریخ، اسم المؤلف: أبو الحسن علی بن أبی الکرم محمد بن محمد بن عبد الکریم الشیبانی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1415 هـ، الطبعة: ط 2، تحقیق: عبد الله القاضی، ج 3، ص 408، باب ذکر مقتل الحسین رضی الله عنه

فرمود: این حکومت و سردمداران، به جای خدا محوری و رحمان محوری، شیطان محور شده اند. به جای آن که مظاهر الهی را در جامعه پیاده کنند، اوصاف شیطانی را و اعمال شیطانی را گسترش می دهند.

این منطق امام حسین (سلام الله علیه) هست. از آن طرف منطق «معاویه» که شاید منطق وهابیت امروز هم باشد، بگویند اگر حاکم اسلامی، قلب شیطانی داشته باشد و وجودش وجود شیطانی باشد ولی ظاهر انسانی داشته باشد و شما را مورد ضرب و شتم قرار بدهد و اموال شما را مصادره به ناحق بکند، شما وظیفه تان از همچین حاکمی اطاعت کردن و تبعیت کردن است!!

عرض کردیم این منطق، نه با قرآن می سازد، نه با سنت می سازد و نه با عقل و منطق می سازد.

چگونه می توان حکم کرد که یک انسان در برابر یک حاکم ظالم و مستبد، که او را از تمام حقوقش محروم کند و مورد ضرب و شتم قرار بدهد و اموال و هستی اش را به خطر بیاندازد، وظیفه شرعی اش اطاعت کردن از او باشد.

اینها روایاتی است که بنی امیه ساخته اند و متأسفانه در کتاب های معتبر اهل سنت مثل «صحیح بخاری» و «صحیح مسلم» وارد شده است.

ما امیدوار هستیم که إن شاءالله بزرگان و اعاظم اهل سنت دقت کنند و به جای آنکه ختم «صحیح بخاری» بگیرند - البته هر چه خودشان صلاح می دانند - بیایند این اسرائیلیات را از «صحیحین» حذف کنند. چرا که این روایات، واقعاً مایه  شرم برای مسلمانهاست.

البته یکی از علمای مصر، یک همچین کاری کرد ولی متأسفانه او را بایکود کردند. برادر «حسن البنا»، بنیانگذار جنبش «اخوان المسلمین»، آمد تمام روایات اسرائلیات در «صحیح بخاری» را جدا کرد و گفت

تقریباً یک سوم «صحیح بخاری» با عقل و منطق قرآن نمی سازد!!

خیلی عجیب است که می گویند اگر چنانچه حاکم اسلامی، دستور ضد دینی و ضد اسلامی به شما داد، وظیفه شما تبعیت کردن است. من نمی دانم این عزیزان و این جوانهای اهل سنت، وقتی این روایت ها را می بینند، فکری هم می کنند؟ دقتی هم می کنند؟

دستور عجیب و ضد قرآنی خلیفه دوم، مقدمه وقوع فاجعه کربلا!

حاکم اسلامی وظیفه اش اجرای اسلام و پیاده کردن دستور اسلام است؛ در حالیکه همانگونه که من دیشب عرض کردم، آقای «خلال» متوفی 311هجری، در کتاب «السنه» روایتی را از قول آقای خلیفه دوم نقل می کند که گفت:

«فإن أمر علیک عبد حبشی مجدع فاسمع له وأطع»

اگر انسانی بیگانه بر تو حاکم شد، وظیفه تو این است که از او اطاعت کنی و حرف شنوی داشته باشی.

«وإن ضربک فاصبر»

اگر تو را مورد ضرب و شتم قرار داد صبر کن.

«وإن حرمک فاصبر»

اگر تو را از حقت محروم کرد صبر کن.

«وإن أراد أمرا ینقص دینک فقل سمعا وطاعة دمی دون دینی»

اگر او به تو دستور ضد دینی داد، بگو: اطاعت می‌کنم، دینم فدای جانم باد.

السنة، اسم المؤلف: أبو بکر أحمد بن محمد بن هارون بن یزید الخلال، دار النشر: دار الرایة - الریاض

- 1410 هـ - 1989 م، الطبعة: الأولی، تحقیق: د.عطیة الزهرانی، ج 1، ص 111، ح 54

ببینید این فتواها بود که حادثه کربلا را به وجود آورد. آنهایی که آمده بودند برای قتل امام حسین، یهودی نبودند، مسیحی نبودند، لامذهب نبودند؛ همه مسلمان بودند!!

این طرف امام حسین (سلام الله علیه) با یارانش نماز جماعت می خواند، آنطرف هم، «عمر سعد» با سپاهیانش نماز جماعت می خواند. این واقعاً مایه  تأسف و تأثر است!

خواهش می کنم عزیزان اهل سنت این روایت را بخوانند!

جالب این هست که در کتاب «صحیح مسلم» روایتی است که «ابن تیمیه» هم، این روایت را برای خود ملاک قرار داده است.

من از عزیزان تقاضا دارم این را دقت کنند. اگر صدای من به گوش عزیزان و جوان های اهل سنت می رسد، اینها را به خدا قسم می دهم یک مقدار در این روایات دقت و تدبر کنند که آیا این روایات، صلاحیت اینکه در یک کتاب معتبری - البته از دید خود اهل سنت - مثل «صحیح مسلم» و «صحیح بخاری» قرار بگیرند، دارند یا نه!؟

این کتاب «صحیح مسلم» هست، عزیزان دقت کنند؛ حدیث 1851 از قول «عبدالله» پسر خلیفه دوم است. بعد از آن قضیه  «حره» که به دستور «یزید»، بیش از 700 نفر از صحابه را در مدینه قتل عام کردند. خانه های مردم را ویران کردند. به نوامیس مردم تجاوز کردند که هزاران فرزند نامشروع در آن سال متولد شد؛ پسر آقای خلیفه آمد پیش حاکم مدینه.

آقای «عبدالله بن عمر» آمد پیش «عبداللَّه بن مُطيع» حاکم مدینه، تا حدیثی از پیغمبر نقل کند. می گوید:

«سمعت رَسُولَ اللَّهِ يقول: من خَلَعَ يَدًا من طَاعَةٍ لَقِيَ اللَّهَ يوم الْقِيَامَةِ لَا حُجَّةَ له وَمَنْ مَاتَ وَلَيْسَ في عُنُقِهِ بَيْعَةٌ مَاتَ مِيتَةً جَاهِلِيَّةً»

صحيح مسلم، اسم المؤلف: مسلم بن الحجاج أبو الحسين القشيري النيسابوري، دار النشر: دار إحياء التراث العربي - بيروت، تحقيق: محمد فؤاد عبد الباقي؛ ج3، بَاب وُجُوبِ مُلَازَمَةِ جَمَاعَةِ الْمُسْلِمِينَ عِنْدَ ظُهُورِ الْفِتَنِ وفي كل حَالٍ وَتَحْرِيمِ الْخُرُوجِ على الطَّاعَةِ وَمُفَارَقَةِ الْجَمَاعَةِ؛ ص 1478، ح 1851

یعنی اینهایی که در برابر «یزید» قیام کرده اند اهل جهنم هستند! یزید خلیفه مسلمین است و باید از او اطاعت کنند. مردم با او بیعت کرده اند و بیعت شکنی نباید بکنند و این مهاجرین و انصاری که در برابر جنایات «یزید» در «مدینه» شورش کردند و قیام کردند، حتی امام حسین (سلام الله علیه)، کار حرامی مرتکب شدند!!

می گوید اینها اگر مُردند، همه اهل جهنم هستند. این 700 نفر صحابه، چون بیعت شکنی کردند و بیعت «یزید» را شکستند، اهل بهشت نیستند و اهل جهنم هستند!!

خیلی عجیب است! من نمی دانم در طول این هزار و دویست و اندی سال که عزیزان اهل سنت این روایات را می خواندند، آیا اصلا به این روایات دقت کرده اند؟

یک سؤال بی جواب از «ابن تیمیه»!

از آن طرف هم «ابن تیمیه حرانی» لیدر وهابیت در کتاب خودش «منهاج السنة النبویه» یا بهتر است بگوئیم «منهاج البدعة الامویه» در جلد اول، این روایت را می آورد و می گوید:

«فعلم أن هذا الحديث دل على ما دل عليه سائر الأحاديث الآتية من أنه لا يخرج على ولاة أمور المسلمين بالسيف وأن من لم يكن مطيعا لولاة الأمور مات ميتة جاهلية»

طبق این حدیث، کسی حق ندارد در برابر ولات و حکام اسلامی با شمشیر قیام کند و اگر با شمشیر قیام کرد و مُرد، مرگ او مرگ جاهلی است.

منهاج السنة النبوية، اسم المؤلف: أحمد بن عبد الحليم بن تيمية الحراني أبو العباس، دار النشر: مؤسسة قرطبة - 1406، الطبعة: الأولى، تحقيق: د. محمد رشاد سالم؛ ج1، ص 111

ما در اینجا فقط یک سؤال از «ابن تیمیه» داریم. امیرالمؤمنین (سلام الله علیه) حاکم اسلامی بود یا نبود؟ خلیفه مسلمین بود یا نبود؟ آنهایی که در برابر امیرالمؤمنین در جنگ «جمل» و «صفین» و «نهروان» قیام کردند، حکم آنها چیست؟

«شمر بن ذی الجوشن»: من انسان شریفی هستم!!

یا اینکه بگوئید این حکم، فقط مخصوص «یزید» است و فقط کسی که در برابر «یزید» قیام کند، اهل جهنم است!؟ من دیشب هم عرض کردم که «ذهبی» در «میزان الاعتدال» نقل می کند:

«عن ابن إسحاق قال: كان شمر يصلي معنا ثم يقول اللهم إنك تعلم أني شريف فاغفر لي»

«شمر بن ذی الجوشن» قاتل امام حسین در کنار ما نماز می خواند. دیدم دستش را بلند کرده می گوید: خدایا تو که آگاه هستی من آدم شریفی هستم، مرا ببخش.

ميزان الاعتدال في نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدين محمد بن أحمد الذهبي، دار النشر: دار الكتب العلمية - بيروت - 1995، الطبعة: الأولى، تحقيق: الشيخ علي محمد معوض والشيخ عادل أحمد عبدالموجود؛ ج 3، ص 385، ش 3747

این روایت های جعلی و دروغین و اسرائیلیات می آید «شمر» را در جامعه به عنوان یک انسان شریف معرفی می کند. بعد می گوید من گفتم: چطور خداوند تو را ببخشد، در حالی فرزند پیغمبر اکرم را به شهادت رساندی. او در جواب گفت:

«فکیف نصنع إن أمراءنا هؤلاء أمرونا بأمر فلم نخالفهم»

چه باید می‌کردیم؟ حکام به ما دستوری دادند و ما مخالفت نورزیدیم.

«ولو خالفناهم لکنا شرا من هذه الحمر السقاة»

اگر با آنها مخالفت می‌کردیم، از الاغ‌های آبکش بدتر بودیم.

میزان الاعتدال فی نقد الرجال، اسم المؤلف: شمس الدین محمد بن أحمد الذهبی، دار النشر: دار الکتب العلمیة - بیروت - 1995، الطبعة: الأولی، تحقیق: الشیخ علی محمد معوض والشیخ عادل أحمد عبدالموجود، ج 3، ص 385، ش 3747

می گوید: من گفتم تو با این که قاتل امام حسین هستی باز شریف هستی؟ گفت: من از حاکم اسلامی تبعیت کردم. اگر از حاکم تبعیت نمی کردم که بیچاره بودم و از این الاغی که دارد آب می کشد و می آورد هم، بدتر بودم!!

در حقیقت آقا امام حسین (سلام الله علیه) آمد این قداست شکنی ها را در جامعه آشکار کرد و این حرمت شکنی ها را در جامعه آشکار کرد و با قیامش ثابت کرد که در برابر ظلم و جور باید قیام کرد نه سر تسلیم فرود آورد. باید در برابر حاکم مستبد و ضد دین و ضد اسلام شورش کرد و او را سر جای خودش نشاند ولو با عدد کم و اندک.

 امیدوار هستیم که إن شاءالله خدای عالم به همه ما معرفت عنایت کند و توفیق تبعیت از اهلبیت عصمت و طهارت (علیهم السلام) مخصوصاً سرور آزدگان را به ما عنایت کند.

به آبروی «علی اصغر» حسین، این طفل شش ماهه حسین، این آقا زاده ای که باب الحوائج است، خدا را قسم می دهیم به این «دم مظلوم» که مشهور است که «دم مظلوم» خون گلوی «علی اصغر» است؛ خدا را به این دم مظلوم قسم می دهیم، فرج مولای ما را نزدیک کند و ما را از یاران خاصش و ملازمینش و سربازان فداکارش قرار بدهد و حوائج همه ما را برآورده کند، مشکلات ما را برطرف کند و دعاهای ما را به اجابت برساند.

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

ویژه برنامه قتیل العبرات :با کارشناسی حجت الاسلام و المسلمین استاد روستایی:

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

السلام علیکَ یا أبا عبد الله

خدا را شکر می کنیم که در خدمت شما گرامیان هستیم عرض ادب و سلام و احترام، ارادت و تسلیت و تعزیت ابتدا تقدیم به ساحت مقدس حضرت صاحب الزمان قطب عالم امکان مهدی موعود(عج) و بعد از آن تقدیم شما بینندگان محترمی که از یکی دو ساعت پیش پای گیرنده های تان نشستید و این ویژه برنامه و این حسینیه ی کوچک را نظاره گر  هستید و یکی از مستمعین و گریه کنان و پا منبران این حسینیه هستید در شبکه جهانی ولیعصر.

بی مقدمه می روم سراغ جناب استاد روستایی در محضر ایشان هستیم سلام علیکی با شما داشته باشند تا إن شاءالله اولین سؤال را از ایشان بپرسم، خیلی خوا آمدید استاد.

استاد روستایی:

خواهش می کنم سلامت باشد، بنده عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت حضرت عالی و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولیعصر(ارواحنا له فداء) و عرض تسلیت دارم به مناسبت ایام سوگواری آل الله و ایام شهادت آقا أبا عبدالله الحسین(علیه الصلاة و السلام) امیدوار هستم که بینندگان عزیز مان در این شب های عزیز ما را از دعای خبر شان فراموش نکنند. در خدمت شما هستم.

مجری:

إن شاءالله، جناب استاد برای اینکه بیشتر قیام عاشورا را بشناسیم با اهداف آن آشنا بشویم لازم هست که خیلی از چیزها را بدانیم یکی اینکه روشن بشویم و بدانیم که چه نظریه های وجود دارد راجع به حرکت امام حسین به سمت کربلا، اگر سلاح می دانید در این باب ریشته سخن را شما به دست بگیرید و ما در خدمت شما باشیم.

استاد روستایی:

خواهش می کنم، خب همانطور که فرمودید ما برای شناخت بهتر حرکت امام طبیعتاً الگو گیری مناسب باید حوادث عاشورا را به دقت مورد مطالعه قرار بدهیم و این واقعه را کاملاً بشناسیم که بتوانیم الگو گیری صحیح تری داشته باشیم و در جامعه اسلامی آن را معیار عمل خود مان قرار بدهیم، یکی از مباحثی که در قیام عاشورا حائز اهمیت است و در واقع اختلاف اراء هم در مورد آن وجود دارد بحث نظریاتی است که پیرامون حرکت امام حسین است خب ببینید یک نگاه، نگاه اهل سنت است یک نگاه، نگاه شیعه؛ هر دو طائفه در اندیشه سیاسی با همدیگر متفاوت هستند و فرض بکنید یک کسی شایسته سالاری را ملاک می داند و قائل به امامت الهی است، یک کسی قائل به امامت الهی نیست و نتیجه تفکر او شمشیر سالاری است الحَقُ الِمَنقَلَب هر کسی که خلاصه غلبه کرد حق با او هست، آن یک نگاه این یک نگاه و این نگاه ها طبیعتاً نتایج یکسان در مواجهه با رخداد های مختلف ندارند ما وقتی نگاه مان این باشد که هر کسی خلیفه شد از او باید اطاعت بکنیم، وقتی نگاه مان این شد که حق با کسی است که شمشیر براتر و زور بیشتری دارد طبیعتاً دیگر خروج بر او را جایز نمی دانیم و همین اندیشه در فرق دیگر اسلامی رخ نمود که باعث که بعث شد امام حسین(علیه الصلاة و السلام) را خارجی قلمداد بکنند محدثین آنها و در واقع علمای آنها این انگ را به حضرت بزنند و یزید را امیرالمؤمنین فرض بکنند خب این نگاه خروج را می داند قتال را حرام می داند.

مجری:

منظور شان از خروج، خروج از دین است یا خروج از یک سرزمین است؟

استاد روستایی:

ببینید، نه ببینید دوتا مسئله است یکی خروجی بر مقابل حاکم که نتیجه آن می شود خروج از دین، نتیجه آن می شود این.

مجری:

در حقیقت می خواستند بگویند که امام از دین خارج شده.

استاد روستایی:

به اینجا رسید بله به اینجا رسید این مسئله به همین قصه منتهی شد و البته زمینه سازی ها از قبل بود، از قبل بود و در مثلاً دوره معاویه یک سری زمینه سازی ها بوده و حتی قبل از او و آن نطق های که اینها در منبر شان داشتند در گفتگوهای شان داشتند و اینها همه شاهد بر این هست که حالا این گفتگوی مفصل می تلبد و یک تحلیل تاریخی عمیق، اما خب آن نگاه طبیعتاً نمی تواند خروجی آن نگاه نمی تواند قیام امام حسین را یک قیام مقدسی نشان بدهد که به هدف اصلاح مثالاً آمده آن نمی تواند این نگاه را داشته باشد چون آن خروج بر حاکم را جایز نمی داند لذا مثلاً ما در آن نگاه می بینیم که بعضی ها می گویند امام حسین قُتِلَ بِسَيف جدّه با شمشیر جدش کشته شد و حالا ابن خلدون مثلاً این نگاه را دارد ابن عربی مالکی این نگاه را دارد و امثال اینها البته خب بعضی ها هم یزید را فاسق می دانند اما آن نگاه غالب در آن نگاه در آن در واقع طائفه این هست که بله خروج حرام است و نهایت کاری که بخواهد بکنند می توانند بگویند آقا هدف امام حسین شهادت بود امام حسین مثلاً مقابل این خلیفه مثلاً سفاک ایستاد و به شهادت رسید این نهایت خروجی هست که فرض بکنید شما از آن نگاه حائز تان می شود اما در نگاه شیعی اینطوری نیست در نگاه شیعی نظریه های مختلفی وجود دارد که من اگر با مانبتور بنده همراه بشوند دوستان اتاق فرمان این نگاه ها را یکی یکی مورد بررسی می خواهیم قرار بدهیم و تا جای که البته مجال داشته باشیم و فرصت به ما اجازه بدهد، ملاحظه بکنید اگر دوستان اتاق فرمان امکان داشته باشد، بله ملاحظه بکنید دوستان اینجا ما پنج تا نظریه را داریم؛ نظریه اول در بین علمای شیعه نظریه تشکیل حکومت اسلامی است، نظریه دوم که عدۀ از علمای شیعه قائل هستند نظریه شهادت طلبی است، نظریه سوم نظریه تکلیف گرائی است، نظریه چهارم اهداف ترکیبی و نظریه پنجم هجرت مرگ گریزان است.

ما طبیعتاً در این مدت زمان محدودی که داریم همه اینها را نمی توانیم بپردازیم و البته نزاع در این پنج نظریه بیشتر بین دوتا نظریه است نظریه اول و دوم یعنی تشکیل حکومت اسلامی و شهادت طلبی، خب آن نظریه تشکیل حکومت اسلامی را علمای بزرگی مثل شیخ مفید، مثل سید مرتضی، مثل شیخ طوسی اینها این نظریه را داشتند که اصلاً هدف امام حسین(ع) تشکیل حکومت اسلامی بوده آن نظریه شهادت طلبی از زمان مرحوم سید بن طاووس به بعد صاحب لهوف از آن به بعد در جامعه خودش را نشان داده البته نظریه شهادت طلبی شش تا فرع دارد یعنی این نظریه شهادت طلبی به شش گونه مطرح شده ملاحظه بفرماید بحث شهادت متعبدانه را بعضی ها مطرح کرده اند، بعضی ها گفته اند شهادت مخیرانه امام اختیار داشته که حالا مثلاً آن اولی را سید بن طاووس نقل می کند دومی را مرحوم علامه حلّی، شهادت مصلحت اندیشانه، شهادت شفاعت گرانه، شهادت بیدارگرانه و شهادت رسواگرانه، این شش فرع نظریه شهادت طلبی است که البته هر کدام را به تفصیل با ذکر ادلۀ شان باید بیان بکنیم که طبیعتاً عرض کردم ما در این شب نمی رسیم و اینها را ما تا آخر محرم و صفر باید إن شاءالله ادامه بدهیم و اگر تمام بشود تا آن موقع باید این را ذکر بکنیم اما آن چیزی که ما امشب می خواهیم خدمت بینندگان مان در حد وسع و وقت  وتوان مان عرض بکنیم بحث تشکیل حکومت اسلامی است آن نظریه ی که نظریه مختار هست و عرض ردم شیخ مفید، سید مرتضی، شیخ طوسی این نظریه را دارند در قرون اخیر هم خب خیلی از فقها نظیر مثلاً حضرت امام یا مقام معظم رهبری مثلاً این نظریه تشکیل حکومت اسلامی را دارند ما این را باید بررسی بکنیم ببینیم کدام یکی از این نظریات با گزارش های تاریخی هماهنگ است ما ببینید یک رخداد را می خواهیم واکاوی بکنیم وقتی می خواهیم یک روی داد تاریخی را مورد بررسی قرار بدهیم طبیعتاً باید از ابزار تاریخ استفاده بکنیم لذا ما اینجا باید برویم دوران زیست امام حسین(علیه الصلاة و السلام) را و امامت آن حضرت را یعنی از سال 50 به بعد یعنی بعد از شهادت حضرت مجتبی(علیه الصلاة و السلام) از آن به بعد باید ببینیم که امام نظام اندیشه ای شان چه است نسبت به طاغون زمان؟ البته این که می گوییم نظام اندیشه امام حسین(ع) این منافات با این ندارد که آقا امام حسن اینطور فکر نمی کردند نه امیرالمؤمنین اینطور فکر نمی کردند نه اینطور نیست یا اهلبیت دیگر اینطور نیست ما اینجا چون موضوع مان امام حسین است به امام حسین می پردازیم وگرنه اتفاقاً بر اساس برخی روایات که حالا إن شاءالله برسم همین امشب خدمت بینندگان عزیز مان عرض خواهم کرد اتفاقاً اهلبیت دیگر مثل آقا امیرالمؤمنین و امام حسن هم (علیهم السلام) نظر شان عین امام حسین(ع) بوده فرقی نمی کرده.

اما بخش اول: یعنی ما می خواهیم این را به دست بی آوریم که آقا ما می گوییم نظر امام حسین تشکیل حکومت اسلامی است این را از کجا می توانیم بگوییم؟ یک نامه ای رد و بدل شده بین معاویه و امام حسین(علیه الصلاة و السلام) معاویه ملعون در عین بی رحمی در عین بی عهدی می آید و امام حسین(ع) را نصیحت می کند خب این یک شخصیتی است که تماماً هدفش تفکرش نفع خودش هست، در یک گفتگوی که بین او و عمر و عاص هست عمر و عاص به معاویه می گوید:

«اثری إن خالفنا علیاً کان لفضلٍ منا علیه لا و لله»

معاویه تو فکر کردی ما با علی مخالفت می کنیم فضیلتی بر علی داریم؟ نه به خدا

«إن هی إلا الدنیا نَتکالبوا علیها»

می گوید:معاویه ما فقط بر سر دنیا با علی می جنگیم،نَتَکالَب از کلب می آید، ما مثل سک به لاشۀ دنیا افتادیم برای این با علی می جنگیم ولی هیچ فضیلتی بر علی نداریم.

خود عمر و عاص شاعر است شعر طولانی در فضائل امیرالمؤمنین دارد یا خود معاویه بارها فضائل امیرالمؤمنین را بیان کرده می دانند امیرالمؤمنین چه کسی است علم دارند بی شک و شبهه و با این علم به مصاف امیرالمؤمنین و به جنگ امیرالمؤمنین می پردازند.

مجری:

این دردناک است که با نهایت دانستن شمشیر کشیدندن

استاد روستایی:

قطعاً، بعد ببینید آقا علوی دردناک تر از این مسئله می دانید چه است؟ یک زمانی مخالف آدم سرش به تنش می ازرد می گوید آقا مثلاً این یک شخصیتی است که مثلاً حسب و نصب درست دارد عِل و تبار دارد علم دارد جایگاهی دارد اما شما در مورد معایه و عمر وعاص این مسئله را نمی بینید خب شما ماجرای عمر و عاص و مادر خطا کار او را بیهقی در محاسن بر مساوی گفته این چه کاره است پسر نابغه است ایشان یابن النابغه به این می گفتند بعضی ها و خب دیگر همه می دانند نابغه چه کاره بود معاویه هم معلوم است وضعیتش، درد امیرالمؤمنین این هست که ببینید کسی که در اعلا درجه خدا شناسی است کسی که در قلعه فضیلت است بر تمام انبیاء غیر از نبی خاتم امیرالمؤمنین افضل است چون امیرالمؤمنین نفس پیغمبر است از آنجای که پیغمبر بر تمام انبیاء افضل هستند امیرالمؤمنین که نفس پیغمبر است بر تمام انبیاء افضل است حالا شما حساب بکنید کسی که بر تمام انبیاء افضل است اشرف اولاد آدم است در آن زمان مقابلش یک سری آدم هستند پست ترین قشر جامعه اینها، این خیلی درد است، این خیلی درد است، خب حالا اینها می دانستند هم امام حسین را می شناختند هم امیرالمؤمنین را می شناختند همه اینها را می دانستند اما معاویه شخصیتی که بخاطر دنیا آمده با امیرالمؤمنین جنگیده شخصیتی که وقتی به حکومت می رسد می گوید مردم من نیامده ام با شما بجنگم بخاطری که نماز بخوانید روز بگیرید ذکات بدهید نه اینها را خود تان انجام می دهید من با شما جنگیدم

«لأتعمر علیکم»

برای اینکه امیر شما بشوم

بعد هم مفاد صلح نامه با امام حسن(ع) را هم که نویشت زیر پایش گذاشت، اما وجود نازنین آقا أبا عبدالله الحسین(علیه الصلاة و السلام) تا زمانی که عرض کنم خدمت  شما امام حسن زنده بودند به آن مفاد صلح نامه پا بند بود و در زمان معاویه هم قیام نکردند اما اندیشه خود شان را بیان کردند لذا در این نامه ای که معاویه خطاب به حضرت می نویسد و حضرت را می خواهد نصیحت بکند که حسین مردم را جمع نکنی برای مخالفت با ما و خلاصه مایه تفرقه بشوی و از این حرف ها امام(علیه الصلاة و السلام) یک جوابی به معاویه می دهد که ملاحظه بفرماید در کتاب الامامة والسیاسة ابن قتیبه جلد اول چاپ دار الضواء، ار علمای اهل سنت است ابن قتیبه اینجا ذکر می کند جواب امام حسین(ع) را در صفحه 203 امام می فرمایند:

«و قلتَ فیما قلتَ»

گفتی که این امت را در فتنه وارد نکنیم

بعد امام می گویند:

«وإنّی لا أعلم لها فتنة أعظم من إمارتک علیها»

معاویه من بر این امت فتنه ای بزرگتر از حکومت تو نمی بینم، اگر فتنه است خب تو فتنه هستی حکومت تو فتنه است

«وقلت فیما قلت»

 شما در بین حرف هایت گفتی

«انظر لنفسک ولدینک ولأُمّة محمّد»

مواظب نفست باش دقت به نفست کن دینت کن و امت پیغمبر

یعنی ببیننید دارد امام حسین(ع) را به دینداری و اینها توصیه می کند معاویه خب

«وَ إِنّی وَاللّهِ ما أَعْرِفُ اَفْضَلَ مِنْ جِهادِکَ»

می گوید: به من گفتی دیندار باشم؟ گفتی هوای امت را داشته باشم، من با فضیلت تر و بهتر از جهاد با تو تکلیفی نمی شناسم بزرگترین عبادت این است

یعنی ببینید در نظام اندیشه امام حسین(ع) معاویه طاغوت است و باید با این طاغوت مقابله کرد آن هم ببینید می گوید برترین عمل هم مبارزه با این طاغوت است سرنگونی این طاغوت است این یعنی چه؟ یعنی تشکیل حکومت اسلامی یعنی آقا اصلاً تو قابل اصلاح نیستی، ببین یک زمانی فرض بکنید که یک کار گذاری آقا امیرالمؤمنین دارند در عین این که تمام کار گذاران حضرت خوب بودند حالا بعضی هم پیدا می شدند گاهاً در بین این کار گذارها بالاخره مثلاً مشکلاتی پیدا می کردند مثلاً مثل عثمان بن حنیف این می نشیند با ثروت مندان سر یک سفر می نشیند حضرت می فرماید ببین تو حاکم هستی تو نباید این کار را بکنی ببین این یک ارادی هست که بر طرف می شود یک تذکر می دهند و بر طرف می شود و عثمان بن حنیف هم بسیار فرد معتقد و محترمی است و بعد مثلاً محضر حضرت می رسد و اصلاً در راه دفاع از حضرت چه بلاهای به سرش می آید اینها که در جای خودش باید بحث بشود، یک زمان اینطوری است اما یک زمانی نه این شخصیت اصلاً غاصب است سر تا پا و امام(علیه الصلاة و السلام) می گوید آقا تو بزرگترین فتنه در جهان اسلام هستی و من باید تو را ریشه کن بکنم جهاد با تو

«فإن أفعل»

اگر من این جهاد را بتوانم انجام بدهم

«فإنّه قربة إلی ربّی»

این مایه تقرب من به خدا است

«وإن لم أفعله»

اگر من نتوانم این را انجام بدهم به خدا پناه می برم بر دین خودم و از خدا توفیق طلب می کنم برای چیزی که خدا راضی است و آن را دوست دارد

ابن قتیبه، کتاب الامامة والسیاسة، جلد اول چاپ دار الضواء، صفحه 203

ببینید یعنی در هر صورت من حسین بن علی با تو کنار نمی آیم و نخواهم آمد، خب این مفاد نامه امام حسین(ع) به معاویه است گرچه دست دست به قبضه شمشیر نمی برد در زمان معاویه، معاویه به صلح پا بند نیست اما امام پا بند است می گوید بالاخره در این مفاد آمده که معاویه بعد خودش نباید واگذار کند و در آن صلح آمده که بالاخره باید این مدت بخاطر حفظ جان امام حسن(ع) این حاکم باشد خب اما بعدش حضرت همین جمله ای که می فرمایند دیگر وقتی این تمام می شود مرگ معاویه می آید و تمام می شود این ماجرا حضرت مقابله می کنند.

موضع گیری دوم امام که ما می توانیم از آن این بحث حکومت اسلامی را دریافت بکنیم گفتگوی امام با والی مدینه است ولید بن عتبه، حضرت وارد دارالعماره مدینه می شود مرکز حکومت آنجا وارد می شود به قصر خلاصه حاکم اموی خب دستو دادند که از حضرت باید بیعت بگیرید و فلان و این حرف ها ابن عثم در الفتوح جلد پنجم مطلبی را نقل می کند ببینید می آید چه می گوید؟ می گوید که:

ولید خلاصه به امام گفت بیعت کن حضرت فرمودند که الان نه و شما اجازه بدهید بعد خلاصه مروان گفت باید این را یا حبسش بکنی یا نگذاری خارج بشود یا بیعت بکند اگر بیعت نکرد باید گردنش را بزنی خب حضرت مقابله کردند با مروان بعد رو کردند به ولید بن عتبه یک جمله ای فرمودند:

«ايها الامير! انا اهل بيت النبوة و معدن الرسالة و مختلف الملائكة»

ای پادشاه ما اهلبیت پیفمبر هستیم محل رسالت هستیم و محل آمده شد ملائک و محل الرحمه، محل رحمت الهی

«بِنَا فَتَحَ اللَّهُ وَ بِنَا خَتَمَ»

خدا به واسته ما گشایش ایجاد می کند به واسته ما ختم به خیر می کند امور را

«وَ یَزِیدُ رَجُلٌ فَاسِقٌ شَارِبُ الْخَمْرِ»

یزید فردی است که گناهکار است شراب خوار است

«قَاتِلُ النَّفْسِ الْمُحَرَّمَةِ»

کسی که قتل می کند و انسان های محترم را می کشد

«مُعْلِنٌ بِالْفِسْقِ»

آدم اهل فسق و فجوری است

«مِثْلِی لَا یُبَایِعُ مِثْلَهِ»

مثل من حسین بن علی با مثل یزید که بیعت نمی کند

«لَکِنْ»

می گوید صلح می کنیم

«نُصْبِحُ وَ تُصْبِحُونَ وَ نَنْظُرُ وَ تَنْظُرُونَ»

ما منتظر می مانیم شما هم منتظر باشید که ببینیم

«أَیُّنَا أَحَقُّ بِالْخِلَافَةِ وَ الْبَیْعَة»

من سزاوار خلافت و بیعت هستم یا یزید

ابن عثم، الفتوح، جلد 5

این نمی سازد با نظریه شهادت طلبی

مجری:

آقا یک توضیحی ام بدهید اگر صلاح می دانید که بینندگان محترم یک وقتی این شبهه برای شان ایجاد نشود که وقتی می گوییم که هدف امام طبق این صحبت های که حضرت عالی فرمودید تشکیل حکومت اسلامی هست این تشکیل حکومت اسلامی تلاش برای رسیدن به قدرت نیست برای این است که یک جایگاهی یک فضای برای اجرای احکام اسلام شکل بگیرد.

استاد روستایی:

بله همینطور است اقفاقاً در خود نامه های که حضرت دارد یک قسمتی دارند حضرت می فرمایند حدود الهی تعطیل شده خب ببینید حدود الهی وقتی تعطیل شد، یا آنجا که می فرمایند در نامه به اهل بصره می فرمایند:

«فَاِنَّ السُنَّةَ قَدْ أُمیتَتْ، وَ إِنَّ الْبِدْعَةَ قَدْ أُحْیِیَتْ»

سنت مرده بدعت زنده شده

در همین ابن عثم دارد و جاهای دیگر

 «اُرِيدُ الْإِصْلَاحِ»

من اراده کردم اصلاح در امت جدم را ارده امر و نهی از منکر کردم و اراده کردم اصلاح طلب اصلاح در امت جدم

«و أسِيرُ بِسيرَةِ جَدّي وَ أبي عَليِّ بنِ أبي طالِبٍ»

من اصلاً می خواهم به این سیره عمل کنم به این روش طی بکنم اصلاح انجام بدهم کل ساختار جامعه را درست بکنم

چون ببیند جناب آقای علوی عزیز ما یک بحث عمیق تاریخی در اینجا داریم که در دوران پسا نبوی بعد از پیغمبر چه اتفاقی رخ داد؟ ببین یک زمانی یک نگاه قشری و سطحی داریم می گوییم خب آقا بله یک عده آمدند حق امیرالمؤمنین(صلواة الله و السلامه علیه) را غصب کردند و حضرت خانه نشین شدند یک نگاه عادی و سطحی به قضیه است اما یک مقداری که عمیق تر برویم جلو ما می بینیم که نه تنها امیرالمؤمنین بلکه تمام بازوان امیرالمؤمنین یعنی تمام کسانی که حامی حضرت بودند به طریقی اینها از بین رفتند یا به وسیله بایکود کردن آقا تو حق نداری حرف بزنی، یا به وسیله حبس، یا به وسیله قتل، یا به وسیله تبعید، یا به وسیله اسارت، یا به وسیله قطع حقوق ماهیانه خب و امثال این تعابیر، اینها همه را از بین بردند خب جامعه با یک بهران مواجه شد دیگر ببین وقتی شما احادیث نبوی خب آتش زدند، پاره کردند از بین بردند خب تمام کسانی هم که می توانستند حدیث بگویند یا زندان رفتند، یا کشته شدند، یا مبحوس شدند، یا حقوق شان قطع شد اگر حرف زدند، یا اسیر شدند، یا بایکود شدند امثال این برخوردها خب این جامعه با یک بهران معنویت مواجه می شود لذا در این جامعه یک دفه ما می بینم یهود سر بر می آورد، صحابه، برخی این را عرض می کنم یک سری صحابه عالی مقام ما داریم که اینها خب کنار زده شدند اما یک سرس داریم اینها لاوبالی هستند اینها می آیند رو در جامعه و خوارج یعنی به یکباره می بینیم مرجع تقلید جامعه شده یهود و یک سری آدم لاوبالی و خوارج اینها شدند خب وقتی که این قصه اتفاق می افتد سنت از بین می رود و بدعت زنده می شود، البته می گویم این یک تحلیل بسیار دقیق دارد و باید پیرامون آن باید یک چندین جلسه مفصل صحبت بکنیم اما یک نمای کلی می خواهم عرض بکنم که فرمودید که آقا حضرت وقتی می خواهد بیاید حکومت تشکیل بدهد برای چه است برای رسیدن به قدرت است؟ نه بابا امام تشنه قدرت نیست.

مجری:

مثل امیرالمؤمنینی که می فرمود حکومت برای من از آب بینی بز پست تر است

استاد روستایی:

امام نگاهش این است مگر بخواهد حق مظلومی را اعاده بکند و ظالمی را سرکوب بکند و امام بخواهد اصلاحات انجام بدهد ببینید وقتی جناب آقای علوی عزیز وقتی یهود امثال مثل کعب الاحبار و شاگردانش و اینها آمدند در سطح نخبگانی جامعه قرار گرفتند و اینها آمدند مرجع تقلید جامعه شدند خب طبیعتاً بدعت ها می آید اسرائلیات می آید وقتی کسانی که خود شان آدم های لاوبالی هستند آمدند در سدر قرار گرفتند طبیعتاً مشکلات به جامعه سرازیر می شود کار به جای رسیده عبدالله بن عباس می رود بصره می گویدک

«اخرجوا صدقة صومکم»

آقا ذکات فطره تان را بدهید

صدقه صوم یعنی چه؟ ذکات فطره

الان شما بگوید ذکات فطره همه می دانند یعنی چه آقا یک ماه روز گرفتیم این ذکات فطره، همه به هم نگاه می کنند چه باید بدهیم؟ نمی فهمند، حسن بصری گریه می کند می گوید هیچ چیزی باقی نمانده الّا القبله همه چیز از بین رفته، انس بن مالک، انس یک عالم درباری است درست است که برهه ای از عمرش خادم پیغمبر بوده اما عالم دربار حجاج است اما همین انس گریه می کند می گویند چرا گریه می کنی؟ می گوید:

«ما اعرف شیئاً کان علی عهد رسول الله»

هیچ چیزی از آن زمانی که پیغمبر بود من به یاد نمی آورم

می گویند:

«الصلاة»

نماز

می گوید:

«أليس صنعتم فیه ما صنعتم»

در نماز هم آن کاری که می خواستید نکردید؟

یعنی نماز را هم منحرف کردید، متوجه هستید، خب وقتی جامعه به این سمت و سو رفته امام حسین(علیه الصلاة و السلام) باید چه کار بکنند؟ باید بیایند قیام بکنند برای اصلاح ساختاری کل جامعه، اسرائلیات را می خواهد بزند کنار آن بدعت ها، سنت های که از بین رفته زنده بکند لذا حضرت مقابل معاویه چه می گوید؟ می گوید آقا ببین من شایسته خلافت هستم نه تو، و مقابل در واقع آن ولید بن عتبه هم همین حرف را می زنند. این تاغ به اینجا. نکته دارید؟

مجری:

خدمت شما عرض کنم اگر اجازه بفرماید دوستان اتاق فرمان یک میان برنامه کوتاه آماده کرده اند با ذکر صلوات بر محمد و آل محمد ببینیم برگردیم همچنان در محضر استاد روستایی هستیم.

بینندگان محترم بحث در ظاهر نظریه های تکشیل حکومت اسلامی است یعنی نظریات مختلفی که حرکت امام حسین را مورد بررسی قرار می دهد اهدافش را یکی از آن مباحثی که داریم راجع به آن امشب سر چراغی اولین جلسه این بحث صحبت می کنیم این است که می گوییم نظر امام و نیت امام برای این حرکت و این سفر تشکیل حکومت اسلامی است اما در باطن بحث داغ مظلومیت امیرالمؤمنین و فرزندانش است. در خدمت شما هستیم استاد.

استاد روستایی:

خواهش می کنم، عرض می کردم خدمت بیندگان عزیز مان که بنابر گذارش ها و گذارش های تاریخی متعدد نظام اندیشه امام(علیه الصلاة و السلام) در این ماجرا بحث تشکیل حکومت است گرچه عرض کردم نظریه شهادت طلبی و نظریات دیگر هم بیان شده در این زمینه مثل بحث تکلیف گرائی و اهداف ترکیبی و هجرت مرگ گریزان و اینها اما آن که از تاریخ به دست می آید این است حالا گرچه ما تا إن شاءالله تا آخر محرم و سفر تمام آنها را ادلۀ شان را می گوییم و نقد می کنیم همه را اما امشب گفتیم به این بحث اختصاص بدهیم، خب دوتا از مسائل را عرض کردیم یکی نامه امام به معاویه یعنی پاسخ امام به نامه معاویه و کلام امام در دارالعماره مدینه.

نکته سومی که ما می توانیم این را از آن استخراج بکنیم که هدف حضرت امام حسین(علیع الصلاة و السلام) تشکیل حکومت است این بحث فرستادن حضرت مسلم است ببینید اگر کسی واقعاً هدفش شهادت باشد مثلاً بخواهد یک شوک عاطفی به جامعه وارد بکند خب دیگر سفیر فرستادن و بیعت گرفتن دارد؟ خب آقا می رود جایگاهش را مردم می دانند در کوفه بله در شام نمی شناختند در شام خیلی ها اهلبیت را نمی شناختند حتی این را من خدمت شما عرض بکنم در ماجرای جنگ صفین وقتی هاشم مرقال از طرف امیرالمؤمنین می رود وسط جنگ یکی از طرف معاویه می آید می گوید می دانی من برای چه دارم با شما می جنگم؟ به دو دلیل، یک:

«لِأَنَّ صَاحِبَکُمْ لَا یُصَلِّی»

آقای شما نماز نمی خواند

ببینید امیرالمؤمنین که آن همه شبنه روز در بعضی از نقل ها شده آقا هزار رکعت نماز، میب گوید آقای شما

«لِأَنَّ صَاحِبَکُمْ لَا یُصَلِّی»

آقای شما نماز نمی خواند

تاریخ طبری دارد

بعد هم می گوید آقای شما قاتل عثمان است خب بر اهلبیت این تعابیر را داشتند حتی نسبت به حسنین هم اینطوری خاطرم می آید که یک همچین تعابیری وجود دارد که آقایان شما اینطوری است، این شام بود این فضای شام اما خب فضای مدینه و فضای عراق اهلبیت را می شناختند جایگاهش را می دانستند اگر هدف امام حسین(علیه الصلاة و السلام) صرف شهادت باشد بخواهد یک شوک عاطفی به جامعه وارد بکند دیگر اینکه حضرت مسلم را بفرستند آقا بیعت بگیر اینهمه از مردم، این دیگر معنی ندارد شما ملاحظه بفرماید مرحوم شیخ مفید در کتاب شریف الارشاد جلد دوم این کتاب عبارتی را دارند می فرمایند که ببینید در صفحه 31:

«فلما ماتَ معاویه وانقضت مُدَّةُ الهُدنه»

معاویه مرد مدت صلح هم تمام شد آن صلحی که امام حسین را مانع می شد

«التی کانت تمنع الحسین بن علی علیه السلام من دعوه إلا نفسه »

صلح مانع می شد امام مردم را دعوت کند به خودش یعنی بگوید آقا من خلیفه هستم

شیخ مفید، الارشاد، جلد 2، صفحه 31

ببینید این نظان اندیشه شیخ مفید می گوید آقا امام حسین می خواست بگوید خودم خلیفه هستم آن صلح مانع بود، آقا اینجا وقتی معاویه از دنیا رفت

«أظهر أمره بحسب الإمکان»

امر خود شان را اظهار کردند به قدر امکان و خواستند آشکار کنند آن حقی را که خلاصه جاهلینی به آن حق این را از بین برده بودند و خلاصه این را مردم یک سری نمی دانستند و اینها برای این جاهل به حق این را خواستند آشکار بکنند تا اینکه در ظاهر یک سری انصار جمع بکنند

«فدعا علیه السلام إلی الجهاد»

امام دعوت به جهاد کردند مردم را

«و شمَّر للقتال و توجهَ بولدِه و أهل بیته من حرَم الله و حرَم رسوله نحوَ العراق»

امام مردم را دعوت به جهاد کردند و آماده جنگ شدند فرزندان شان را اهلبیت شان را از حرم خدا و رسول به سمت عراق حرکت دادند

«للاستنصارِ»

برای یاری طلبیدن به کسانی که خلاصه امام آنها را دعوت می کند در مقابل دشمن

«و قَدَّمَ أمامَهُ»

قبل از خود شان چه کسی را فرستادند؟

«إبنُ عمِّه»

حضرت مسلم را فرستادند مسلم بن عقیل

«للدعوة إلی الله والبیعة له علی الجهاد»

برای دعوت به خدا و بیعت بر جهاد

بعد شما در ادامه ببینید در صفحه 46 همین الارشاد جلد دوم دارد که وقتی حضرت مسلم وارد کوفه می شود چه کار می کند می گوید:

«فَأخذَ مسلم بن عقیل بیعته»

 مسلم برای امام حسین بیعت می گیرد

«وَ أمَرَ أبا ثُمامةَ الصَائدی فقبض المال منه و هو الذی کانَ یَقبضُ أموالَهم و ما یُعینُ به بعضُهم بعصاً ویشتری لهم السَّلاح»

این آقا را مسؤال خلاصه بگویم این آقا را مسؤال بیت المال می کند آقا پول جمع کن برو صلاح تهیه بکن

شیخ مفید، الارشاد، جلد دو، صفحه 46

اصلاً ببینید اصلاً کاملاً دارد ساختار حکومتی تشکیل می دهد مسلم سفیر حضرت است آمده.

مجری:

حساب شده دقیق برنامه ریزی شده

استاد روستایی:

بله این آدم هم یک آدم کمی نیست «وَ کَنانَ بَصیرا» آدم خیلی با بصیرتی است و از شجاعان عرب و از بزرگان شیعه است همین آبا ثمامه صائدی مسلم این را مسؤل بیت المال می کند مسؤل جمع آوری اموال می کند که این برود بالآخره این کارها را انجام بدهد این همه نشان از چه است؟ نشان از آن حرکت زمینه سازی برای تشکیل حکومت.

نکته بعدی پیام ارسالی کوفی ها است ببینید این محتوای نامه خیلی کارگشا است اینجا شما بفهمید اصلاً آنها چه می خواستند امام به چه عنوانی حرکت کرد ببینید آن دعوت چه بود؟ امام چه چیزی را اجابت کرد؟ این خیلی مهم است ببینید آقای مسعودی در کتاب مروج الذهب جلد سوم، در جلد سوم مطلبی دارد ببینید در صفحه 51 می گوید:اهل کوفه امام حسین را دعوت می کنند، می گوید زمانی که معاویه از دنیا رفت

«أرسل أهل الکوفه»

مردم کوفه را بفرستید

چون اهل کوفه هم آدم فرستادند هم نامه، این قسمت آدم فرستادن است خب فرستادند پیش امام حسین گفتند:

«إنا قد حَبَسّنَا أنفُسنا علی بیعتک»

آقا ما خودمان را حبس کرده ایم برای بیعت شما

یعنی ما اصلاً با هیچ کسی بیعت نکردیم وایستادیم با شما بیعت کنیم، آقا بیعت نشانه چه است؟ یک

کسی که می آید خلیفه می شود بیعت می مند دیگر یعنی این افرادی که آنجا بودند آنهایی که تقاضا کردند اصلاً حاکم اموی را به رسمیت نمی شناسند به دنبال یک حاکم دیگر هستند که آن حاکم چه کسی است؟ حضرت آقا آبا عبدالله الحسین تنها حاکم بر حق اینها دنبال ایشان هستند

«و نحن نموت دونک»

آقا ما می خواهیم جان مان را فدای شما بکنیم

«و لسنا»

اینهم نکته است بعد از این

«و لسنا نحضر جمعة و لا جماعة بسببک»

آقا ما نماز جمعه نمی رویم نماز جماعت حکومت اموی هم شرکت نمی کنیم بخاطر شما

یعنی اصلاً نه نماز جمعه اینها را به رسمیت می شناسیم نه نماز جماعت شان را به رسمیت می شناسیم نه با اینها بیعت کردیم فقط منتظر خود شما هستیم شما بیاید، اصلاً خود این نماز جمعه و جماعت در آن موقع بار معنای داشته ببین وقتی در پایتخت که خب خلیفه وقت می آمده امام جمعه می شده اصلاً این مایع رسمیت خلیفه بوده مهر تأیید است و در شهر های دیگر فرماندارهای او منصوبین خلیفه بودند که امام جمعه می شدند خطبای که در مسجد امام جمعه می شدند آنها همه منصوب خلیفه بودند با واسطه حالا مثلاً آن فرماندار خودش یعنی تمام این جمعه ها و جماعت ها و تمام بیعت و اینها همه نشانه حکومت یک در واقع فردی بود حالا اینها ببینید این عدۀ که آدم فرستادند پیش أبا عبدالله (علیه الصلاة و السلام) حضرت را اینطوری دارند دعوت می کنند مفاد گفتگوی اینها این است حرف شان این است و امام این را اجابت می کنند. درست شد، اینهم پس نسبت به پیام ارسالی کوفی ها.

بعد یک نکته دیگر که باز وجود دارد در این زمینه، من حالا ببخشید خیلی دوست دارم که یک وقتی از اشعار شما هم استفاده بکنم اگر بشود بین عرایض بنده خیلی خوشحال می شوم حالا یک مقدار تند تند دارم عرض می کنم بعضی موارد را، محتویات آن دفاعیت حضرت مسلم، ببین وقتی حضرت مسلم آمدند و بالآخره با این کوفی ها جنگیدند با لشکر ابن زیاد در واقع که افراد زیادی را هم به درک واصل کردند و متأسفانه در این سریال مختارنامه آن گونه که باید مسلم نشان داده نشده این نبوده به این زودی تسلیم بشوند و اینها این نبوده اما حالا کار با اینها نداریم، محتویات دفاعی مسلم چه است در مقابل عبیدالله؟ خیلی نکته  جالبی است در همین کتاب الارشاد شیخ مفید در جلد دوم صفحه 62

شیخ مفید، الارشاد، جلد 2، صفحه 62

ابن زیاد به او می گوید که پسر عقیل تو آمدی در حالیکه مردم خلاصه جمیع بودند بر یک بیعت و یک حاکمی بودند و تو آمدی خلاصه بین اینها تفرقه ایجاد کردی و تشدد ایجاد کردی و  بعضی ها را علیه بعضی دیگر شوراندی بعد مسلم می گوید:

«کلَّا»

  اصلاً اینطوری نیست

«لستُ لذلکَ أتیتُ»

من اصلاً برای تفرقه نیامده ام که، پس برای چه آمدی؟

«لکن أهل المصر زعموا أن أباک قتل خیارهم وسفک دماءهم»

می گوید: اهل مصر (اهل مصر یعنی اهل این شهر) اینها اعتقاد شان این است که پدر تو یعنی زیاد بهترین اینها را کشته خون شان را ریخته و  به هدر داده و اعمال کسرا و قیصر را انجام داده

«فأتیناهم»

ما برای چه آمدیم؟  برای تفرقه نیامدیم

«لنأمر بالعدل»

برای عدالت گستری ما آمدیم، اصلاً هدف ما ایجاد عدالت است

خب آیا عدالت گستری جز در سایه تشکیل حکومت اسلامی است؟ همین است

«وندعو إلى حکم الکتاب»

ما آمدیم دعوت کنیم به حکم قرآن هدف این است

بعد ابن زیاد شروع می کند به مسلم توهین کردن و تهمت شراب خواری زدن و این حرف ها تا می رسد به اینجا این زیاد ملعون به جناب مسلم نستجیرباالله تعبیر فاسق به کار می برد می گوید:

«تمنیک ما حال الله دونه ولم یرک الله له أهلا»

نفس تو باعث شده که تو بیایی همچین کاری را انجام بدهی و خلاصه بخواهی یم حکومت تشکیل بدهی و در حالی که اهل این چیزها نیستی تو اهلیت خلافت نداری و خلاصه اهل عمارت نیستی

مسلم می گوید:

«فمن أهلُه إذا لم نکن نحن أهله؟»

اگر ما خاندان اهلبیت اهل خلافت نیستیم پس چه کسی اهل آن است؟

ابن زیاد می گوید: امیرالمؤمنین یزیداصلاً ببینید اصلاً دعوا سر چه چیزی است؟ دعوا سر تشکیل خلافت و حکومت است این هست لذا این هم یک مسئله ای است که ما در این مسئله با آن موجه هستیم. فرصت دارم من؟

مجری:

فرصت چقدر داریم دوستان اتاق فرمان؟ کلاً پنج دقیق استاد فرصت داریم

استاد روستایی:

خواهش می کنم، من اگر فرصت نیست پس خیلی علاقه مند هستم اگر یک چند بیت شعر شما بفرماید من خیلی مطلب دارم.

مجری:

کلاً پنج دقیقه فرصت داریم حضرت عالی بحث را تمام کنید، می گویند سه دقیق وقت داریم.

استاد روستایی:

چشم نه حالا دیگر خیلی تند تند می روم جلو خب قسمت بعدی نامه حضرت مسلم به امام حسین است ببینید این اخبار الطوال دینوری اینها همه ببینید یا، من تنها مصدر شیعی ام الارشاد بود وگرنه بقیه ی اینها همه اهل سنت هستند همه هم مصادر گذشته اخبار الطوال قرن سومی است 282 از دنیا رفته، اینجا اخبار الطوال نامه ای که حضرت مسلم می نویسد این است ببینید می گوید به امام حسین نویشت:

دینوری، الاخبار الطوال، متوفی 282

«قد بایعنی من أهل الکوفه»

از اهل کوفه 18 هزار نفر با من بیعت کردند شما بیا

«فإنَّ جمیع الناس معک»

همه با شما هستند

«ولا رَأیَ لهم فی آل أبی سفیان »

اصلاً آل ابی سفیان را قبول ندارند، تمام اینها پا به رکاب شما هستند 

برای چه؟ برای این که تیکه پاره بشوند؟ یعنی آیا امام حضرت مسلم را فرستاده که یک قتل عام گسترده راه بی اندازد؟ قطعاً این نیست این که می آید در مقابل آل الی سفیان قرار می گیرد یعنی آنها اصلاً شایستگی خلافت ندارند و مردم آنها را شایسته خلافت نمی دانند، خود یزید یک نامه می نویسد به ابن عباس وقتی مطلع می شود از حرکت حضرت مسلم و آقا أبا عبدالله ابن جوزی در تذکرة الخواص خودش نقل می کند می گوید یزید به ابن عباس نامه نوشت در اینجا ملاحظه بفرماید می گوید گفت:

«أما الحسین فقد أحببت الاعذار الیکم أهل البیت»

من می خواهم گلایه بکنم و اینها و به من خبر رسیده که مردانی از شیعیان حسین از اهل عراق با او مکاتبه کرده اند و او هم با آنها مکاتبه کرده و آنها به امام حسین بحث خلافت را  پیشنهاد داده اند و حضرت هم بحث خلافت را برای آنها مطرح کرده.

که اصلاً صحبت در اینجا اصلاً محتوای نامه ها به گذارش خود یزید بحث حکومت امام است اصلاً خود یزید دارم می گوید آقا امام حسین می خواهد حکومت تشکیل بدهد آنها از امام حکومت خواستند و امام هم پذیرفته که بیاید حکومت بکند. این هم نامه یزید، تلقی رجال سیاسی آن عصر هم همین است ما دیدارهای مختلفی را می بینیم از ابن عباس، عبدالله بن عمر، عبدالله بن مطیع، عبدالله بن جعفر اینها همه با امام دیدار کردند و با امام صحبت کردند در این زمینه. مسعودی در مروج الذهب خودش در جلد سوم نقل می کند می گوید:زمانی که امام حسین(ع) می خواستند خروج بکنند عبدالله بن عباس آمد گفت که به من خبر رسیه شما می خواهید بروید عراق اینها اهل نیرنگ هستند و اینها شما را دعوت می کنند برای جنگ شما هم عجله نکن اگر می خواهی با این جبار با این یزید بجنگی و نمی خواهی در مکه بمانی برو یمن و آنجا بالاخره در یک کناری باش آنجا دورتر از اینجا است آنجا انصار و اعوانی وجود دارند و بعد هم به اهل کوفه و انصار خودت در عراق بنویس که اینها امیر خود شان را خارج بکنند اگر این کار را کردند شما بیا اینجا.

بعد در ادامه می گوید:

خلاصه امام می فرمایند که نه شما آدم اهل نصیحت هستید حرفی نیست خیرخواه هستی اما مسلم

برای من نوشته که اینها بیعت کرده اند من باید اجابت بکنم و اینها.

مسعودی، مروج الذهب، جلد سوم

بعد آقای ابن عباس در کتاب اخبار الطوال دینوری داریم می گوید:آقا بیا برو یمن، یمن دجل دارد، یمن دره دارد، یمن سرزمین  وسیعی است برای عمیات های نظامی برای تشکیل حکومت خیلی خوب هست پدرت هم آنجا شیعیانی دارد اگر آنجا بروی بدون اینکه کشته بشوی به آن چیزی که می خواهی می رسی

«أرجو إن فعلت ذلک أتاک الذی تُحب»

آن چیزی که می خواهی،چه چیزی را می خواهد حضرت اگر بخواهد هدف شهادت باشد که اینها معنا ندارد  هدف تشکیل حکومت است.

باز عبدالله بن عمر، عبدالله بن مطیع هم باز گفتگوهای دارند که دیگر من نمی رسم یک نمونه هم از روایات اهلبیت علیهم السلام را در این زمینه بگویم روایت صحیح السند از وجود نازنین امام باقر(ع)

در کتاب کافی جلد اول بخش اصول کافی ملاحظه بفرمایید در  اینجا روایت 683،در چاپ 15 جلدی صفح 551،

از امام باقر آقای حمران از حضرت می گوید آقا هدف امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین از خروج و قیام چه بوده است برای چه اینها آمدند چرا اینها آمدند با طواغیت جنگیدند

مجری:

آقا می گویند که وقت تمام شده

استاد روستایی:

بله خیلی سریع  همین را عرض می کنم حضرت می فرمایند در این روایت ف حالا ان شاء الله بعد از این

دهه ان شاء الله اینها را من گسترده خواهم گفت حضرت می فرمایند امیرالمؤمنین و امام حسن و امام حسین به هدف تشکیل حکومت آمدند قیام کردند، اگر می خواستند می توانستند با دعا حکومت را بگیرند اما اینها آمدند وارد عرصه جهاد شدند گرچه مقدر الهی شهادت اینها بود اما اینها مأمور به تکلیف هستند کاری با نتیجه ندارند که نتیجه چه خواهد شد، مأمور به این است که تکلیفش را انجام بدهد که تشکلی حکومت اسلامی است.

مجری:

بسیار بسیار پاس گذاریم از جناب استاد روستایی فقط با این یک بیت برنامه را به پایان می رسانیم که

لطف حسین ما را تنها نمی گذارد

گر خلق واگذارند او وا نمی گذارد

یا علی مدد التماس دعا

والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته



ویژه برنامه قتیل العبرات>

شبکه ولی عصر قتیل العبرات آیت الله حسینی قزوینی استاد روستایی