شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ویژه برنامه حدیث فراق حجت الاسلام والمسلمین روستایی

ویژه برنامه حدیث فراق به مناسبت ایام اربعین شهادت حضرت سید الشهدا علیه السلام (قسمت سوم)
به کارشناسی حجت الاسلام والمسلمین روستایی


 

بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 16 مهر 1399

مجری:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم، بسم الله الرحمن الرحیم، الحمد الله رب العالمین، و صلی الله علی محمد و آله الطاهرین

اربعین آمد و ما لایق راهت نشدیم

اربعین آمد و ما لایق راهت نشدیم

 در شب عشق خبر دار پگاهت نشدیم

گرچه امسال هم از خیل سپاهت نشدیم

لایق دیدند آن درگه ماهت نشدیم

نام ما ثبت مبادا نکنی در تومار

بلکه ما را زکرم زائر کویت بشمار

عرض سلام و ادب و احترام داریم خدمت همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عج) و همچنین تسلیت عرض می کنیم این ایام سوگواری آقا ابا عبدالله الحسین و شب اربعین حسینی را خدمت همه شما عزاداران حسینی، و همچنین ابراز می کنیم این دلتنگی مان را و همدردی می کنیم با همه این افرادی که الآن دلشان همراه با همان افرادی است که در این مشایۀ اربعین به سمت کربلا در حال حرکت هستند و افرادی که به کربلا رسیدند، ان شاء الله که ما هم علاوه بر اینکه دلهای مان را راهی کردیم بتوانیم در این مسیر و در این راه حدیث بخوانیم و حدیث فراق مان را ان شاء الله آنچنان بلند با خودمان زمزمه کنیم که تمام وجود مان اربعینی بشود، وحس بکنیم که در چه حال و هوایی می توانیم قرار بگیریم، خب با ویژه برنامه حدیث فراق در محضر شما هستیم و این برنامه را زا شبکه جهانی حضرت ولیعصر (عج) تقدیم نگاه های شما می کنیم امشب این توفیق را دارم که در محضر استاد بزرگوار حضرت حجت الإسلام و المسلمین حاج آقای روستایی باشم ؛ تسلیت عرض می کنم خدمت تان سلام عرض می کنم و در خدمت تان هستیم.

استاد روستایی:

علیکم السلام و رحمت الله بنده هم خدمت حضرت عالی و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولیعصر(ارواحنا له فداء) عرض تسلیت دارم این ایام اربعین حسینی را و همچنین عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت این عزیزان امیدوار هستم که در عزاداری های شان و در مجالس ذکر اهلبیت«ع» که دارند ما را از دعای خیر شان فراموش نکنند. در خدمت شما هستم.

مجری:

حاج آقا الآن، حالا ما هر ساله الحمد الله در این چند سالی که بود توفیق این را داشتیم در راه اربعین و همراه با این عزاداران حسینی حد اقل همراه با آن عشاق ما هم خودمان را مثلاً همراه می دانستیم و اصلاً تصور نمی کردیم که یک وقتی ممکن است چنین برنامه های پیش بیاید و انقدر راه طوری بشود که نتوانیم همراه بشویم با این کاروان حسینی، حالا الآن حال و هوای، الآن داشتید شما می آمدید نمی دانم حالا آن جاها که همیشه حال و هوایش برای ما دلتنگی اش را به جای خودش گذاشته در رسانه ها هم می بینیم که حال و هوای آن پیاده روی ها چطوری هست، حال و هوای شهر چطور است شما داشتید می آمدید چطور این را دیدید؟

استاد روستایی:

واقعاً ما امسال دلمان کباب شد که نتوانستیم این توفیق برای مان نشد که برویم زیارت آقا أبا عیدالله الحسین«علیه الصلاة و السلام»، یک بیماری آمده بود و نه تنها حرکت اربعین بلکه در گذشته هم این در ایام برای بیت الله الحرام هم همین مسئله بود و مردم و مسلمان ها نتوانستند عرض ارادت بکنند و بروند برای انجام زیارات و اعمال و اینها، خب خیلی سخت است یک زمانی یک کسی آقای مرعشی نرفته این مسیر را نمی داند چه خبر است اما یک زمانی یک کسی این مسیر را رفته و با آن عشق و شور و آن حال و صفای معنوی که در این مسیر هست رو به رو شده و به همراه عزیزانی که در آنجا از مردم پذیرایی می کنند عراقی های عزیز اشک ریخته به همراه آنها عزاداری کرده این خب خیلی برایش سخت است که این مسیر را نتواند برود، به هر صورت امسال توفیق نداشتیم اما الحمد لله کما هو اهله مردم ایران عزیز و مخصوصاً مردم حرم اهلبیت«علیهم السلام» همسایگان حضرت فاطمه معصومه کریمه اهلبیت عزاداری های شان بر قرار است به کوری جشم وهابیت و حتی من همین الآن که از خانه آمدم بیرون از منزل مان تا اینجا چندین قسمت روضه های مختلف البته با رعایت پروتکل های بهداشتی و نهایت احتیاط روضه های متعدد برگزار، موکب های مختلف و خیلی برای من خوشایند بود، حال و هوای شهر الحمد الله اربعینی است و ما دل مان خوش است من حتی مثلاً در همین مسیر از سمت گلذار شهداء به سمت مثلاً میدان پلیس و این قسمت ها که می روم هر شب می دیدم حالا غیر از یک چند شبی که ستاد کرونا فرموده بودند که نباید باشد اما غیر از آن شب ها حتی دیشب بود امشب هست و شب های دیگر هم هست من یک موکبی آنجا دیدم عزیزانی دارند آنجا خدمت گذاری می کنند نوشته بود موکب شریکة الحسین و خیلی خالصانه داشتند خدمت می کردند و این خیلی برای من خوشایند بود من خودم در واقع به نیت اربعین به یاد اربعین رفتیم در بین این عزیزان که ما هم یک بهره ای ببریم و فقط این موکب نیست موکب های دیگر هم هست من این را بیان می کنم در شب اربعین که کوردلان وهابی و این شبکه های وهابی بدانند ما عزاداری مان بر قرار است ما اربعین مان بر قرار است، بله شاید به صورت فزیکی تن خود مان را در آن مشایه نبرده باشیم و جسم مان در آنجا نباشد اما روح و جان ما دل ما با آن عزیزان هست و در این شهر مقدس سعی می کنیم که آن حال و هوا را إن شاءالله محکم و استوار تا آخر ماه صفر حفظ بکنیم.

مجری:

إن شاءالله که همینطور، یعنی این دلتنگی ها هر چه بیشتر می شود طبیعتاً باید جلوه خودش را هم نشان بدهد نمی تواند در دل بماند و همانطور هم که فرمودید بله در تمامی شهر قم سراسر سیاه پوش شده است.

خب بخواهیم به موضوع اصلی بپردازیم این بحث نسبت به، حالا بعض ها در قالب شبهه بیان می شود بعضی ها هم در قالب های مختلف این را بیان می کنند یک بحثی که زیاد هم نقل می شود این هست که

در همین جریان اربعین اولین باری که این اسرا بعد از اینکه به شام برده شدند که در اول صفر معروف هست چنین اتفاقی افتاده بعدش که اینها قرار بود به کربلا برسند آیا از فاصله اول صفر تا بیستم صفر چنین امکانی هست که بخواهد در عرض همین بیست روز چنین اتفاقی افتاده باشد که بعدش بخواهیم براساس همین ما بخواهیم یک اربعینی بگیریم و یک برنامه های اجرا بکنیم؟

چه شد عزیز دلم بین مان فراق افتاد

چه شد عزیز دلم بین مان فراق افتاد

و آن چه را که نمی باید اتفاق افتاد

نیامدی و رسید اربعین و جا ماندم

نیامدی و رسید اربعین و جا ماندم

دلم هوای تو کرد و دوباره طاق افتاد

میان ما و نجف راه سبز مشایه

پیاده رفتن تا کربلا فراق افتاد

همین که إذن دخول از لب تو جاری شد

همین که چشم قشنگت بر آن رواق افتاد

بخوان زیارت عشق و سلام ما برسان

بگو که این دل عاشق به اشتیاق افتاد

حاج آقا اینهای که دارند این را نقص می کنند می خواهند بگویند که خب پس اصلاً اربعینی در کار نبوده و تمام این برنامه های که هست یک سری خیال بافی های هست که حالا دارد انجام می شود. در خدمت تان هستیم.

استاد روستایی:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم بسم الله الرحمن الرحیم

قبل از اینکه من عین این سؤال شما جواب بدهم لازم است که درباره فضای کلی بحث یک صحبتی داشته

باشیم ببینیم که ما کجای این پازل الآن قرار داریم و می خواهیم به این برسیم.

در بحث اربعین چندتا مسئله وجود دارد یک بحث عظمت اربعین هست، این یک مسئله است که ارتباط به بحث رفتن اهلبیت یا نرفتن آنها در اربعین اول ندارد، ما بحث اصل اربعین را در روایات متعدد شیعه این را داریم که از آقا امام حسن عسکری«علیه الصلاة والسلام» گرفته که در روایتی فرمودند:

علامت مؤمن پنج چیز است که یکی از آنها و یکی از آن شاخصه ها زیارت الاربعین هست و این را یک سنجه ای برای تشخیص مؤمن معین کرده اند و شناخت مؤمن، و چه زیارت اربعین که زیارت نامه ای هست از ائمه دیگر رسیده و مواردی که در تأید اربعین وجود دارد.

مجری:

پس یعنی گره نزنیم این دوتا را با هم؟ آن یکی از شاخه های هست که جای خوش هست، حالا این هم یک مبحث تاریخی هست که می خواهیم الآن بررسی بکنیم.

استاد روستایی:

اینها دوتا مسئله هستند ببینید جدای از اینکه ما می آییم یک سری مستندات ارائه می دهیم اما از این بگذریم اصل عظمت اربعین به این صورت در روایات ما وارد شده و ما منابع متعدد مان به این پرداخته است مثلاً «مصباح المتهجد مرحوم شیخ طوسی» در اینجا فی زیارت الحسین یوم الربعین می آید اعمال شهر صفر در صفحه 548 روایت امام حسن عسکری«علیه الصلاة و السلام» را می آورد و بعد از روایت امام حسن عسکری«ع» که می فرماید علامت مؤمنین پنج چیز است که یکی آن زیارت اربعین هست می آید در ادامه:

«عن صفوان بن مهران قال لی مولای الصادق (صلوت الله علیه) فی الزیاة الاربعین تزور عند أرتفاع النهار و تقول»

شیخ طوسی، مصباح المتهجد، ص 548

می گویند زیارت اربعین را شما می خوانید زمانی که روز بالا آمده و متن زیارت نامه شروع می شود.یا مثلاً در کتاب «مزار و مناسک المزار شیخ مفید»از مصنفات«مرحوم شیخ مفید» هست همین روایت امام حسن

عسکری«علیه الصلاة و السلام» را در باب فضل زیارت اربعین صفحه 53 آورده و به عنوان علائم مؤمنین و در ادامه مطالبی را بیان می کند مرحوم شیخ. این تابع اینجا نسبت به اصل فضیلت اربعین.

اما نکته دیگری که باز در باب اربعین ما باید راجع به آن صحبت بکنیم این هست که در باب اربعین جناب آقای مرعشی عزیز ما علمای مان چند دسته هستند یک دسته از علماء یعنی مشهور علمای شیعه چنانچه «مرحوم علامه مجلسی» در «جلاء العيون» خود شان می فرمایند و در «بحار »هم اشاره ای دارند مشهور علمای شیعه بر این باور هستند که در این اربعین اهلبیت «علیهم الصلاة و السلام» به زیارت آقا أبا عبدالله رفتند البته آیا اولین زائر بودند یا نه آن یک مسئله دیگر است چون در مورد اولین زائر مثلاً جناب جابر را هم گفته اند اما ما در بعضی از ادعیه مان داریم:

«أَلسَّلامُ عَلى مَنْ دَفَنَهُ أَهْـلُ الْقُرى»

سلام بر کسی که اهل آن روستاها و طائفه بنی اسد آن را دفن کردند

طبیعتاً آنها جزء اولین زوار هستند و با توجه به اینکه سر مطهر را امام سجاد«ع» ملحق کرده و بدن امام را باید امام دفن بکند خود امام سجاد اولین زائر هستند. این هم یک بحث است، اما مشهور علما این اعتقاد را دارند.

در مقابل بعضی ها آمده اند گفته اند زیارت اربعین سورت گرفته و در اولین اربعین هم صورت گرفته، این هم یک دسته هستند که حالا ما در ادامه برنامه آرام آرام سعی می کنیم مستندات را نمایش بدهبم.

یک عده دیگر آمده اند گفتند زیارت اربعین صورت گرفته اما اهلبیت هم انجام داده اند اما اینکه آیا اولین اربعین بوده یا دومین اربعین زمان مشخص نکرده اند، این هم باز یک دسته. باز دسته دیگری داریم که اینها می آیند زمان هم مشخص می کنند. پس یک عده می آیند زمان مشخص می کنند آقا اربعین اول. یک عده می آیند می گویند اصل اربعین رخ داده است منتهی ممکن است در اربعین های بعدی باشد. یک عده هم فقط ناظر بر این بحث می کنند که آیا ممکن است این یا ممکن نیست.

طبیعتاً بعضی ها یک مقداری ممکن است بر اساس آن ابزار نقلیه و آن وسائل نقلیه آن روز حساب بکنند مثلاً یک خُرده برای شان بعید به نظر برسد اما حالا فقط این نیست یعنی گاهی اوقات مثلاً این بعید به

نظر رسیدن به جهت روایات مختلف تاریخی است ما مثلاً در روایات متعدد تاریخی داریم که اهلبیت «علیهم الصلاة و السلام» اول صفر رسیدند شام، حالا بعضی روایات می گویند اینها چند روز در دروازه شام معطل شدند، اما بعضی از روایات می گوید نه، حالا بعضی ها تصور شان این است وقتی مثلاً می گویی اهلبیت«علیهم الصلاة و السلام» رسیدند شام یعنی اینکه مثلاً اول صفر رسیدند شام سه روز معطل شدند سوم صفر رفتند پیش یزید لذا می گویند سه روز بعدش هم آنجا هم عزاداری شده یا مثلاً طبق بعضی نقل ها هفت هشت روز هم مانده اند اصلاً نمی شود مثلاً ده دوازده روز، 27 صفر می شود تا بیستم صفر اینها نمی شود برسند؛ اما لازم است که بگوییم نه اینطوری نیست ما یک سری روایات تاریخی داریم که روز اول صفر بر کاخ یزید اینها وارد شدند.

مجری:

یعنی اول صفر در شام بوده اند.

استاد روستایی:

در شام در کاخ یزید بودند نه پشت دروازه شام، یعنی ممکن است چند روز قبل از صفر پشت دروازه شام بعد روز اول صفر در کاخ یزید. حالا یک سری روایات می آید مثا آقای «طبری» و دیگران نقل می کنند که در آنجا سه روز عزاداری بوده بخاط امام حسین«ع» چون یزید اول که آمد و با اهلبیت«ع» برخورد کرد خیلی هتاکی کرد و آن ماجرای معروفی که چوب خیزران به دست گرفت و جلوی اهلبیت«علیهم الصلاة و السلام» شروع کرد به جسارت به سر مقدس آقا أبا عبدالله، بعد از این ماجرا اوضاع خیلی خراب شد برای یزید خانم حضرت زینب«سلام الله علیها»، امام سجاد«صلواة الله و سلامه علیه»، فاطمه بنت الحسین بنابر بعضی نقل ها مقابل یزید ایستادند صحبت کردند و «ابن اسیر» دارد می گوید گفته شده که مردم شروع کردند یزید را لعن کردن در کوچه بازار دیگر یزید را لعن می کردند در «الکامل فی التاریخ» آمده، وقتی اوضاع اینطوری شد آن یزیدی که چوب خیزران دست گرفته بود و جسارت می کرد و شعر می خواند که:

لَعِبَتْ هاشِمُ بِالْمُلْکِ فَلاَ خَبَرٌ جاءَ وَ لاَ وَحْىٌ نَزَلْ

اینجا دیگر یزید احساس خطر کرد یعنی احساس کرد دیگر دارد مشروعیتش زیر سؤال می رود، از اول هم

مشروعیتی نداشت اما بالاخره پدرش معاویه یک مشروعیت قلابی برایش درست کرده بود، یک نمای از مشروعیت برای او درست کرده بود بیعت گرفته بود حالا کسانی که امسال امام حسن مجتبی«صلواة الله و سلامه علیه» مخالف یزید بودند اینها به شهادت رسیده بودند و افراد دیگری را مسموم کرده بود مثل آقای «سعد أبی وقاص» را و هر کسی که در سر راه یزید بود و امر خلافت یزید را گره زده بود به قضا و قدر الهی و می گفت:

اِنَ أمرَ یَزِیدَ قضاء فِضَاءٌ مِنَ القَضاءِ

با شخصیت ها و نخبگان سیاسی جامعه که دیدار داشت و برخورد داشت این حرف ها را می زد و یک نیمچه مشروعیتی یک حبوبابی از مشروعیت یک توهمی از مشروعیت ایجاد کرده بود و خیلی هم پول خرج کرد برای این مسئله، ولی اهلبیت «علیهم الصلاة و السلام» کاری کردند که اصلاً ریخت به هم پایه حکومت یزید داشت می لرزید «ابن اسیر» می گوید کار به اینجا که رسید یزید دیگر کوتاه آمد و گفت عزاداری بگیرید، وقتی در بعضی نقل ها داریم فاطمه بنت الحسین گفت:

«يَا يَزِيدُ بَنَاتُ رَسُولِ اَللَّهِ سَبَايَا»

آیا دختران رسول خدا اسیر باشند

خبر به گوش بیت یزید رسید و آن بانوانی که در کاخ بودند اینها به شدت ناراحت شدند و در روایت تاریخی داریم که هیچ زن سوفیانیه ای نبود إلا ملتدمه اینها به سینه می زدند و گریه می کردند و به صورت می زدند و و خلاصه سه روز عزاداری آنجا برگزار شد، یعنی در همان فی المجلس وقتی آن جسارت ها را کرد و حضرت زینب«سلام الله علیها»، امام سجاد«علیه الصلاة و السلام »، جناب فاطمه بنت الحسین«ع» اینها مقابلش ایستادند یزید مجبور شد این چند روز عزاداری را برگزار بکند.

بعضی روایات تاریخی تا اینجا قطع می کند ماجرا را، می گوید دیگر بعد از این یزید امام سجاد«ع» فرا خواند و گفت شما چه می خواهید و «نعمان بن بشیر» را مأمور کرد که به همراه کاروان اینها را حرکت بدهد، اینها یک سری روایات.

حالا آیا این نعمان بن بشیر اینها را به سمت مدینه برد؟ یا اینکه نه رفتند کربلا در بین راه ؟ یا از اول این

مسیر معین شد که اینها اول بروند کربلا؟ اینها یک اختلافاتی است که از متون تاریخی به دست می آید یعنی هم ما متن داریم که اینها مدینه رفته اند، هم متن داریم که بین راه رفتند کربلا و  هم روایاتی داریم که از ظاهر آنها به دست می آید که اینها از اول رفتند کربلا، همه هم با هم قابل جمع است یعنی تناقضی نیست چرا؟ چون آن روایتی که دارد می گوید اینها وارد مدینه شدند آخر کار را دارد می گوید یعنی فرض کنید آنها شام، کربلا، بعد مدینه، این آخر کار را می گوید.

مجری:

مسیر کربلا به مدینه را.

استاد روستایی:

بله، آن روایتی که دارد می گوید وسط راه رفتند کربلا خب این هم تنافی ندارد اول رفتند کربلا بعدش رفتند مدینه.آن روایت هم که از ظاهرش به دست می آید که حالا من مستندات این نکته آخر را مخصوصاً نشان بدهم که از ظاهرش به دست می آید که اینها همه رفتند کربلا همان اول، این هم با آنها هیچ تنافی ندارد خب بعد از کربلا رفتند مدینه دیگر. بنابر این، ابن سه دسته روایات هیچ با هم تنافی ندارد لذا این روایات در این زمینه وجود دارد. حالا بعضی نقل های تاریخی هم هست که اینها مثلاً هفت روز هشت روز در شام ماندند بعد رفتند به کربلا یا هر جا، خارج شدند از شام.افراد مختلف اینها که در نظر گرفته اند مثلاً یک مقداری ممکن است برای شان این سؤال پیش بیاید که چگونه ممکن است آیا این می تواند واقع شود یا نمی تواند؟ این نسبت به اصل این فضای بحث ما.

اما نسبت به امکان؛ ببینید ما روایات متعددی داریم که این روایات بیانگر این هست که افرادی این مسیر را حرکت کردند به شام حالا یا از شام به عراق یا از عراق به شام در یک فاصله زمانی کوتاه تر ، شما خانه پور این قضیه که مثلاً بعضی ها آمدند تشکیک کردند این هست که شما فرض بکنید اینها تا هشت صفر هم بمانند آنجا یا اصلاً شما بگویید سه روز اینها پشت دروازه شام مانده باشند روز سوم پیش یزید رفته باشند هشت روز هم مانده باشند،آخرش این است دیگر یعنی یازده روز توقف در شام، خب ما یک روایاتی در منابع تاریخی مان داریم و در مصادر مختلف که خیلی کمتر از اینها این مسیر طی شده، حالا نه روز باز

وقت دارند، ما از هفت روز و حتی کمتر از هفت روز اینطور که یادم می آید در بعضی از مصادر، روایاتی داریم تا یازده روز و دوازده روز، یعنی اگر اینها این نه روز را هم وقت داشته باشند حداقل به آن روایت هفت روز و کمتر از هفت روز سازگار است و بقول معروف، هیچ استبعادی اینجا ندارد، روایت هشت روز هم حتی که حالا من اینها را خدمت شما می خواهم بیان بکنم.

مجری:

کاروان های دیگری در این فاصله رسیده اند ار شام تا کربلا.

استاد روستایی:

بله کتاب تاریخ طبری، جلد دوم این کتاب، چاپ دارالکتب  العلمیه، چ 1415، حوادث سال 34،

«دخلت سنة اربع و ثلاثین»

تاریخ طبری، چاپ دارالکتب العلمیه، چاپ 1415، ج2، حوادث سال 34

این را مطرح می کند، حوادث سال 34، اینجا می آید در شرح حال جناب مالک اشتر می گوید، می گوید:

«فسار الأشتر سبعا والقوم عشرا»

یک مسیری را جناب مالک اشتر از شام می خواهد بیاید سمت عراق در هفت روز و مردم ده روز، می گوید مردم روز جمعه آمدند دیدند اشتر در مسجد ایستاده، یعنی از  شام به عراق را مالک اشتر هفت روزه حرکت کرده و آن مردم ده روزه حرکت کردند، خب این یک نقل، پس در هفت روز امکان پذیر هست، یا مثلاً در نقل دیگری داریم که در کتاب «اختیار معرفة الرجال» که معروف است به «رجال کشیّ»، اینجا یک مسئله ای را نقل می کند درباره مرگ معاویه ص79 در شرح حال جناب میثم تمار، دقت بکنید أبو خالد تمار می گوید که:

«کنت مع میثم تمار»

من با میثم تمار

«بالفرات»

فرات کجا است؟ عراق

 فرات بودیم

«یوم الجمعه»

روز جمعه

بعد می گوید که نسیمی وزید و حالا روایت طولانی است، میثم تمار نگاه کرد به این باد و بالاخره در یک سفینه ای بود و از آن سفینه آمد بیرون از کشتی آمد بیرون و نگاه کرد و به این باد و گفت که:

«إنَّ هذه ریح عاصف مات معاویة الساعة»

این باد یک باد تندی است که پیام دارد برای ما خبر دارد برای ما که معاویه همین الآن مُرد

بعد می گوید:

«فلمّا کانت الجمعه المقبله»

یک هفته گذشت از این خبر، آن جمعه بود جمعه مقبله(جمعه آیند)، آمد

«قدم برید من الشام»

یک پیکی از شام آمد و او را من ملاقات کردم

«فلقیته فاستخبرته»

گفتم چه خبر؟ شام چه خبر؟

«فقلت له یا عبدالله ما الخبر؟»

بنده خدا چه خبر؟

«قال الناس علی احسن حال»

مردم حال شان خوب است

چرا؟ می گوید:

«توفی دمیرالمؤمنین و بایع الناس یزید»

می  گوید آقای معاویه از دنیا رفت و مردم با یزید بیعت کردند

«قلت أیّ یوم توفی؟»

چه زمانی مُرد؟

« قال یوم الجمه»

روز جمعه

اختیار معرفة الرجال (به رجال کشیّ)،ص 79

یعنی ببینید جمعه قبلی آقای میثم خبر داده که معاویه مُرد جمعه بعدی پیک آمد خبر داد

مجری:

معلوم هم نیست چه زمانی حرکت کرده یعنی ممکن است چون خودش دارد می گوید که بیعت را هم دیده پس ممکن است چند روز بعدش هم حتی حرکت کرده باشد.

استاد روستایی:

بله ممکنش هم بلا فاصله معلوم نیست بیعتی شده باشد تا بالاخره معاویه را بیایند جمع بکنند و دفنش بکنند و بالاخره مراسمی بگیرند و این حرف ها بلا فاصله که همچین چیزی نیست حالا ممکن است اقلاً یک روز خوبه؟ حد اقل یک روز، یعنی بالاخره این آقا یا شیش روز یا هفت روز یا کمتر این مسیر طی شده، این هم یک نقل.

باز ما نقل دیگری خدمت شما نمایش بدهیم که در کتاب «تاریخ طبری» داریم در جلد پنجم تاریخ طبری دارالکتب العلمیه این را چاپ کرده در صفحه 612 حوادث سال 282 می گوید یک شخصی به نام ابراهیم بن احمد ماذرائی، این آمد 12 روز مانده بود از  ذی الحجه آمد از.

 «دمشق علی طریق البر»

 از راه خشکی

«فوافی بغداد فی أحد عشر یوماً»

در 11 روز خودش را به بغداد رساند

بعد در ادامه می گوید:

«و قیل»

و گفته شده

«إن إبراهیم وافی بغداد من دمشق فی شبعة ایام»

در هفت روز

تاریخ طبری، چاپ دارالکتب العلمیه، حوادث سال 282،ج 5، ص 612

پس این نقل هم می آید می  گوید که در هفت یا نهایتاً یازده روز یک فردی خودش را رسانده به بغداد، از شام به بغداد. این هم یک نقل.

باز ما نقل دیگری داریم از یک شخصی به نام حماد راویه، حماد راویه در «تاریخ مدینه دمشق» جلد 15 چاپ دار الفکر آمده که ایشان می گوید:

«جلست علی باب الفیل و هو باب مسجد الکوفه»

دم درب مسجد کوفه بودم

بع حالا داستاد طولانی است، می گوید آمدم یک مقداری دینار گرفتم

«فأخذت الخمس مائة دینار»

500 دینار گرفتم

«و نظرت فإذا جمل مرحول»

یک شتر آماده

«فوضعت رجلی فی الغرز»

سوار شدم

«و سرت إحدی عشرة لیلة»

11 شب حرکت کردم، زمانی که روز دوازدهم شد

«وافیت باب هشام»

رسیدم دم قصر هشام بن عبدالملک

ملاحظه می فرمایید با شتر نه با اسب، شتری که آنقدر تیز رو نیست، حالا ما بله اسب تیز رو داریم شتر

هم نمی گوییم نمی دوَد می دوَد اما به تیز روی اسب نیست این آقا دیگر تصریح می کند با یک چنین وسیله نقلیه که آنقدر هم تیز رو نیست توان اسب را هم ندارد آین آقا در یازده روز رسیده و روز دوازدهم وارد شده این هم تازه شب ها حرکت دارد می کند، حالا این شب ها آیا شب های تابستان است یا شب های زمستان است، طبیعتاً احتمال این باید شب های تابستان باشد که توان داشته باشد از بیابان حرکت بکند چون بلاخره در بیابان آن هم مناطقی که در حالت عادی گرم و خشک است معمولاً زمستان های خیلی سردی دارد، این بخواهد مثلاً شب های زمستان حرکت بکند طبیعتاً شاید آن شتر هم نتواند، شب های تابستان هم که شب های کوتاه تری است و اصلاً اساساً چرا دارد شب حرکت می کند؟ بخاطر اینکه روز خیلی گرم بوده نمی توانسته حرکت بکند اذیت می شده در گرما هم شترش تلف می شده هم خودش، این طبیعتاً شب ها حرکت می کند ،حالا روزها که طولانی تر است در منزل گاه ها می ایستد، شب های کوتاه را حرکت می کند و در یازده شب خودش را می رساند، در «معجم الادباء» آقای «یاقوت حموی» هم این ماجرا آمده در جلد 3، از همین آقایا حماد راویه در صفحه 1202، و 1203، می گوید آمدند به من دستور دادند که 500دینار به او بدهید

«و جملاً مهریّا»

بعد می گوید من با این حرکت کردم دوازده شب تا آنجا رسیدم، آنجا می گوید یازده تا اینجا می گوید دوازده تا ،من حرکت کردم تا رسیدم به دمشق، این هم چیزی که در باره سفر این آقا و جود دارد، باز ما نقل های دیگری هم داریم.

مجری:

حالا در میان کلام شما بنده الآن در این نرم افزاری که روی خود گوشی هست در این گوگل مپ این را زدم از همان دمشق به عراق، این چیزی که دارد نشان می دهد با ماشین می شود 9ساعت و31 دقیقه و با پای پیاده 6روز و 22ساعت دقیقاً چیزی هست که همین الآن اگر کسی راه بیافتد یک حرکت معمولی آن هم پیاده بدون هیچ مرکبی این چیزی که دارد نشان می دهد 6روز و 22ساعت باید طرف برسد به هماجا

استاد روستایی:

بله، تمام، یعنی ببینید اینها اگر 13 صفر هم حرکت کرده باشند با همان مرکب ما نمی گوییم پای پیاده که 13 صفر پیاده هم حرکت کند بیست صفر می رسد، اما حالا شما حساب کن اینها با مرکب حرکت می کنند، یعنی امکانش وجود دارد این هیچ اشکالی ندارد ،یا مثلاً مسیرهای مشابه، مثلاً سامرا تا مدینه ،حالا این را هم بد نیست که ببینیم ما از سامرا تا مدینه در همین نرم افزار بزنید ببینید چقدر راه هست، ببینید در کتاب«کافی شریف»، یک رواتی وجود دارد روایت تاریخی، شاید عزیزان بگویند آقا شما چرا قبلی را تاریخ مدینه دمشق نشان دادی ، حالا اصول کافی، این  هیچ مشکلی  ندارد ما، اصولاً روایات تاریخی را حتماً از کتاب تاریخی بدست نمی آوریم گاهی اوقات ممکن است از کتب حدیثی، گاهی اوقات ممکن است حتی از کتب فقهی بشود تاریخ استخراج کرد این هیچ استبعادی ندارد و حتی ، گاهی اوقات کتاب های لغت، گاهی اوقات کتاب هاش شعر ،در قالب شعر یک تاریخی را می شود از آن استخراج کرد یک مطالبی را استخراج کرد اینها، هیچ استبعادی ندارد؛ در اصول کافی، جلد اول و دوم، یعنی  آن که در یک مجلد چاپ شده در جلد اول کتاب الحجة

«باب مولد ابی الحسن علی بن محمد علیهما السلام و الرضوان»

باب میلاد امام هادی «علیه الصلاة و السلام»، اینجا خیران أسباطی می گوید:

«قدمت علی ابی الحسن المدینه»

رفتم محضر حضرت ابی الحسن امام هادی در مدینه

«فقال لی»

به من فرمودن

«ما خبر الواثق عندک؟»

واثق چه شد؟

خلیفه عباسی چه خبری از او داری؟ گفتم:

«جعلت فداک خلفته فی عافیه أنا من عقرب الناس عهداً به»

من او را رها کردم از او جدا شدم در حالی که در سلامت بود و من از نزدیک ترین مردم او بودم

یعنی تازه او را دیدم به تازگی

«عهدی به منذ عشرة ایام»

حدود ده روز پیش من او را دیدم

سالم و سر حال بود، بعد حضرت فرمودند که:

«فقال لی إن اهل المدینة یقولون إنه مات»

حضرت فرمودن که اهل شر می گویند که او مرده است

«فلما أن قال لی الناس علمت أنه هو»

وقتی گفت من فهمیدم همین است داسان

خلاصه

«قال لی ما فعل جعفر»

جعفر چکار کرد

بعد می گوید:

«ترکته اسوأ الناس حالاً فی السجن»

دیدم که در بدترین حال در زندان است

این جعفر منظورش متوکل عباسی است، لقبش متوکل بود اسمش جعفر بود در زندان بود خیلی حالش بود بود؛ می گوید که:

«قال فقال إنه صاحب الأمر»

می گویند او خلیفه شد

«ما فعل ابن الزیّات؟»

ابن زیّات چه کار کرد وزیرش

«قلت جُعلتُ فداک النّاس معه و الأمرُ أمره

مردم به همراه ابن زیّات بودند

و خلاصه دستور دستور او هست

«فقال أمّا إنه شؤم علیه»

اوضاع ابن زیّات خراب است

حالا همین ابن زیّات آمده متوکل را به کرسی نشانده، و بعد بردن زندان خودش را

«ثم سکت»

امام ساکت شد

«وقال لی لابدّ أن تجری مقادیرالله تعالی و احکامه»

ناچار هستیم که تسلیم قضا و قدر الهی باشیم و ببینیم چه می شود

«یا خیران مات واثق و قد قعد المتوکل جعفر»

واثق از دنیا رفت متوکل در جای او نشست

«وقد قتل ابن زیات»

ابن زیاتی که متوکل را به تخت نشانده بود کشته شد

«فقلت متی جعلت فداک»

من ده روز پیش او را دیدم، چه زمانی؟

«قال بعد خروجک بستة ایام»

شیش روز بعد از اینکه تو خارج شدی

یعنی چهار روز قبل این اتفاق افتاده، این اتفاق را آیا امام دارد با علم غیب می گوید؟ نه در صفحه قبل به ما فرمود الناس یقولون، ببینید عنایت بفرمایید اینجا چه می گویند حضرت؟

«إن اهل المدینه یقولون»

اهل شهر می گویند

امام از غیب خودش نمی گوید، چهار روز است ،خب در این چهار روز از سامرا تا مدینه راه طولانی است

این شدنی است چطور از شام تا عراق شدنی نباشد، این را توانستید به دست بیاورید؟

مجری:

بله  این مسیری که اینطور دارد نشان می دهد البته از یک مسیر انحرافی هم تقریباً می رود دوازده روز می زند این مسیر را، یعنی زمانی که ما این را بگیریم چهار روز آن که دیگر به طریق اولی

استاد روستایی:

ببینید مسیری که دوازده روز پیاده است  چهار روزه با آن مرکب آن روزی خبردار می شوند آنها، حالا مسیری که شش روزه باشد با مرکب چقدر می شود رفت؟ طبیعتاً اگر یک سوم در نظر بگیریم دو روزه هم می شود رفت، دو روزه هم می شود اگر یک مرکب تند رو باشد یا سه روزه هم می شود رفت دیگر آخرش سه روزه هم با مرکب می شود رفت، بنابر این اصل این مسئله هیچ اشکالی ندارد.

مجری:

صلی الله علی الباکین علی الحسین

در محضر حضرت استاد روستایی بودیم و به طور کامل و واضح مشخص شد و همه از مصادر مختلف مشاهده کردید که به هیچ وجه استبعادی ندارد که این مسیر دمشق یا همان شام تا کربلا در فاصله هفت روز مثلاً طی بشود هر چند مدت زمان بیشتری هم همانطور که استاد فرمودند ما بخواهیم حد اقلش را این فاصله را بگیریم هفت روز، هفت روز هم هیچ استبعادی ندارد هر چند که این فاصله ممکن بوده ده تا دوازده روز هم بوده باشد و حتی بیست روز همانطور که از اول صفر تا بیستم امکانش هست.

اما یک نکته ای که ممکن است پیش بیاید و این سؤال بالاخره باشد این است که بالاخره این روایاتی که این مصادری که مشان داده شد اینها اشاره به افراد داشت طبیعتاً وقتی یک فرد خودش به تنهایی داردحرکت می کند، بله استبعادی ندارد که بخواهد خیلی سریع برود، بدون هیچ دغدغه ای دارد فقط مسیر را قصدش این است که بپیماید اما نسبت به یک کاروان چه؟ آیا یک جمعیتی ممکن است راه بیافتند و بخواهند دقیقاً در همان ایام ده دوازده روزه از دمشق برسند به کربلا.

استاد روستایی:

بله ببینید، آن هم هیچ استبعادی ندارد تا ببینیم کاروانچه کاروانی باشد این یک نکته است، ببینید یک مثالی من برای شما می زنم از یک کاروان عادی، و یک مثال می زنم از یک کاروان جنگی، ببینید کاروان اسرای کربلا یک کاروان نظامی است، شما ببینید، من یک مقداری ذهن ها را ببرم سمت کربلا و آن روز در آن روز اینها چه کار می کردند؟ در آن ایام هرکسی برای تقرب به بنی امیه و بدست آوردن آن هتام ناچیز دنیا سعی می کرد که یک زخمی به اهلبیت «علیهم الصلاة و السلام» بزند شما وقتی می بینید که در ماجرای حمله به اهلبیت «علیهم الصلاة و السلام» یک عده اینقدر پس می شوند که می آیند اسب را نعل تازه می زنند تا این حد، که می گویند ما برویم جایزه خوب بگیریم، اصلاً معمور هستند این کار را انجام بدهند، یا مثلاً یک گفت و گویی دارد آقای سنان بن انس لعنت الله علیه در باره بحث کشتن امام حسین  یک عبارتی دارد، که البته در این کتاب «اسد الغابه» ذکر کرده اما در کتاب «الکامل» خیلی دقیق تر این مسئله را آمده بیان کرده حالا مسئله طولانی است اینجا یک بخشی از آن است که می گوید سنان بن انس آمد و امام را به شهادت رساند و بعد بعضی ها می آیند می گویند شمر و این حرف  ها و بعد می آید می گوید که آقای سنان بن انس سر را آمد داد به خولی و خولی هم برد برای ابن زیاد و اینها بعد می گوید سنان زمانی که آمد این کار را انجام داد گفت من حسین بن علی را کشتم که فرزند فاطمه بنت رسول خدا بود

«أعظم العرب خطرا أراد أن یزیل ملک هؤلا»

و در الکامل خیلی بالاتر از این دارد می گوید من کسی را کشتم که بهترین پدر را دارد بهترین مادر را دارد بهترین فرد است این گفت و گوی سنان است که این حرف را می آید بیان می کند یعنی با اینکه علم به این مسئله داشتند که آقا اباعبدالله (ع) شخصیتی است که از نظر پدر و مادر بسیار در جایگاه بالایی هستش و شخصیتی است که فرزند رسول خدا است و حتی سنان می آید می گوید که شما باید رکاب اسب من را طلا و نقره بگیرید که من همچین کاری را انجام دادم وبلاخره خیلی کار بزرگی انجام دادم و یک عده هم با او برخورد می کنند می گویند اگر ابن زیاد بشنود گردنت را می زند، تو داری اینقدر جایزه می  خواهی؟ یعنی ببینید بخاطر اخذ این جایزه آقای سنان بن انس می آید یک همچین برخوردی را دارد همچین حرفی را می زند ،خب حالا شما حساب کنید غیر سنان بن انس هر کسی، اینها اصلاً معمور هستن اهلبیت را به یک نحوی ضرر بزنند، وقتی یک کسی می آید سنگ می زند یکی می آید با عسی می زند و یک جوری می خواهند به یزدی بگویند آقا ما بودیم در این جریان، خب طبیعتاً در مسیر این کاروان هم قصاوت های خودشان را به نمایش می گذارند ، وقتی مثلاً کسی اولین تیر را می انداز می گوید آقا شهادت بدهید که من بودم اولی، یا مثلاً ان کودکی را میزند می گوید آقا بگویید من زدم، من بیشتر جگر حضرت را خون کردم، اینها یعنی چه؟ اینها نشان دهنده این است که، اینها دستور دارند این کاروان را به بدترین شکل ممکن حرکت بدهند ،و طبیعتاً با سرعت اینها را حرکت می دادند  واین نیست که یک کاروانی باشد که کاروان سیاحتی باشد، بله اگر کاروان سیاحتی باشد خب ممکن است خیلی بیشتر از اینها هم طول بکشد، اما کاروانی است که معمور هستند که اینها را به شدت و حدّت با آنها برخورد بکنند این یک نکته، اما نکته دوم من خدمت شما عرض کردم، ما در آن نقل مالک اشتر گفتم یک کاروان عادی برای شما مثال بزنم، در تاریخ طبری جلد دوم، ببینید می گوید

«فسار الأشتر سبعاً و القوم عشراً»

مالک هفت روزه و آن مردم ده روزه ببینید، کاروان عادی هست دارند می آیند و کاروانی نیست که بخواهد برای جنگ بیاید و به قول معروف بخواهد مثلاً کشت و کشتاری بکند ، یک کاروانی است حالا دارد حرکت می کند ده روزه می آید ، مالک اشتر هفت روزه می آید، یک کاروان عادی، حالا آیا لشکر جنگی چه؟ یک کاروانی که کاروان جنگی است ، اصلاً  یک لشکر است، چون لشکر بلاخره کلی صلاح همراهش هست نیزه همراهش هست، نمی دانم سپر همراهش هست، شمشیر همراهش هست تیر همراهش هست، تجهیزات و کمان و این حرف ها خب طبیعتاً یک مقداری بارشان سنگین است آیا این امکان دارد در این مدت زمان بیاید؟ که ما اگر بخواهیم مثلاً کاروان اهلبیت را اینگونه تصور بکنیم که اینطور نیست چون یک نعمان بن بشیر از شام به بعد است ولی آنجاحرکت اسرا امر بن حجاج هست و شمر هست و یک سه چهار نفر آدم های شاخص با اینها هستن و حالا یک هفت یا هشت نفر دیگر کسی نیست ،کسی باقی نمانده، یک امام سجاد باقی مانده، حسن مثنی باقی مانده که به شدت زخمی است غلام جناب رباب باقی ماند که برده هست و بعد یک مشت زن و کودک، خب اینها که یک لشکر عظیم برای حفاظت شان نمی خواهد یک کاروان کوچک است و  خیلی هم اینها را باید سریع ببرد شان اینها را، اما من یک مثالی برای شما می زنم از یک کاروان عریض و طویل با کلی صلاح ببینیم آنها چند روزه می روند، ببینیم این امکان وجود دارد یا ندارد؛ شما ببینید در کتاب«تاریخ یعقوبی» جلد دوم از مصادر درجه اول  تاریخی است ببینید می گوید ابوبکر در  صفحه 133،

می گوید ابوبکر نامه نوشت به خالد بن ولید

«أن یسیر إلی الشام»

حرکت کن به طرف شام

تاریخ یعقوبی، ج2، ص133

و جای خودت مثنّی بن حارثه را کجا بگذار؟

«بالعراق»

یعنی خالد می خواهد حالا از عراق برود شام همان مسیر است یا از شام به عراق یا از عراق به شام فرق نمی کند، می گوید به آنجا حرکت کن آقای مثنی بن حارثه را در انجا جای خودت بگذار، خب این را می گذارد در کنار یک عده ای از لکشریان و خود خالد

«فنفذ خالد فی اهل القوّه ممن کان معه»

با یکسری از سپاهیان خودش حرکت می کند

و مثنی بن حارثه شیبانی را به «بقیة الجیش» در بین بقیه لشکریان می گذارد؛ خب و ایشان حرکت می کند، خب ایشان چطور حرکت می کند؟ چقدر طول می کشد؟ می گوید گفته شده که

«إن خالداً سار فی البریّه و المفازه ثمانیة ایام حتی وافاهم»

هشت روز، حرکت کرد از این مسیرها تا رسید به شام، هشت روزه   با یک لشکر پس ببینید جناب آقای مرعشی عزیز این مسئله امکان پذیر است، بله یک زمانی یک کاروان سیاحتی است می خواهد اصلاً تفریح بکند آن یک حرف دیگر است اما یک زمانی کاروان عادی است،«فسار القوم عشرتا ایام»، ده روز، یک زمانی کاروان نظامی است می خواهد یک زره تند تر برود با اینکه از آن کاروان عادی خیلی بار و بونه اش بیشتر است بلاخره کلی سپر و تشکیلات و کلاه خود و لباس جنگی و خب  گرم شان هم می شود شما حساب کن در آن گرمای عراق یا مثلاً فرض کنید شام با لباس نظامی و با آن کلاه خود و آهن وزیر آهن ، خب خیلی نفس گیر است اما بااین وجود با این همه حجم بار سنگین، با این لباس ها واینها، اینها هشت روزه حرکت کردند رسیدن و مشکلی نبوده و تازه نمی گوید که به قول معروف اینها هشت روزه فقط رسیدند، می گوید نه رسیدند و فتح هم کردند، یعنی یک جورهایی، تقریباً رسیدن و فتح کردن شان می شود هشت روز، حالا ما فتحش را هم که بیاوریم بیرون اصلاً تا وافاهم بگیریم این را ، می گوییم رسیدن شان هشت روز دارد طول می کشد، شدنی است، خب حالا آیا آن کاروانی که خیلی کوچک است دیگر این بار و بونه را ندارند اینها نمی توانند این مسیر را بروند،

مجری:

خود افراد داخل کاروان هم اتفاقاً اشتیاق شان برای رسیدن بیشتر است یعنی نیازی نیست که بخواهد این نظامیان اصرار بکنند که سریع تر بروید و اینها، بلکه اصلاً هدف شان این است که

استاد روستایی:

دیگر می خواهند ذات کثیف شان معلوم بشود، بروند، و اشتیاق دارند که بنیان حکومت بنی امیه را از هم بپاشند، یعنی اتفاقاً اشتیاق دارند، برسند، اینجا تازه حضرت زینب کارش شروع می شود، چون در روایات مان ما داریم حضرت زینب وصی امام حسین بود، دیگر وصیة الحسین در دوتا روایت مرحوم صدوق دارد جاهای دیگر داریم که ایشان وصی امام حسین بود و «تستراً علی علی بن حسین» برای حفظ جان امام سجاد وظایف امامت به عهده اش بود حضرت زینب، می خواست آنجا آبروی یزید را ببرد، داشت کاروان را رهبری می کرد اتفاقاً اشتیاق دارند زودتر برسند و کار را تمام بکنند، در خدمت شما هستم.

مجری:

سلامت باشید خیلی ممنون، لطف کردین، خب همانطور که همه دوستان ملاحظه می کنند امکان برقراری

ارتباط با شبکه و با این برنامه هم برقرار هست و شما در هر لحظه از این برنامه برایتان مقدور هست که با همین شماره ها تماس بگیرید، شماره هایی که زیر نویس شده یا اینکه پیام تان را چه بصورت صوتی و چه بصورت متنی در همین محیط های اجتماعی اینها را بگذارید و ان شاء الله ما در برنامه اینها را مطرح خواهیم کرد و شما هم پاسخ را از کارشناسان برنامه دریافت خواهیدکرد.

حضرت استاد تا الآن بسیار استفاده کردیم و بهره بردیم از محضر تان، تا الآن این چیزی که بحث شد راجع به امکان این بود که آیا اصلاً امکانش هست بخواهد در یک فاصلۀ مثلاً ده دوازده روزه یا کمتر یا بیشتر حالا در همین حوالی امکانش هست این مسیر شام تا کربلا طی بشود؟ این راجع به امکانش بحث شد، حالا آیا ما این که چنین اتفاقی افتاده یعنی بخواهیم از وقوع آن صحبت بکنیم آیا این هم نقل شده نقل معتبری است در این که بخواهیم چنین چیزی را بپذیریم؟

استاد روستایی:

ما در یک سری از روایات مان داریم که سر مقدس به بدن ملحق شد یعنی اینکه از چیز های که ما می توانیم اصل وقوع را با آن ثابت بکنیم، طبق عقیده شیعه امام معصوم را امام معصوم دفن می کند و این سر مقدس را چه کسی منتقل کرده؟ طبیعتاً امام سجا«ع» و امام سجاد«ع» هم از اهلبیت جدا نیست و این را هم می دانیم که این سر به دربار ابن زیاد و یزید رفته است و بعد از یزید این سر ماحق شده، ما در روایتی از مرحوم «صدوق» داریم که ایشان در «امالی» نقل می کند و دیگر علماء هم باز بعد از ایشان نقل کرده اند، ملاحظه بفرمایید در صفحه 128 روایت شماره چهارم در اینجا می گوید:

«ثم إن یزید(لعنت الله) أمر بنساء الحسین فحبسن مع علی بن الحسین فی محبس»

این ملعون آمد اینها را در یک محبسی حبس کرد که اینها از سر ما و گرما در امان نبودند

بعد می گوید:در بیت مقدس هر سنگی را بلند می کردند از روی زمین زیر آن خون تازه بود خورشید قرمز شده بود و خیلی دگرگون شده بود

«إلا أن خرج علی بن الحسین بالنسوة»

تا اینکه امام سجاد«ع» با این زنان حرکت کرد

در یک سری روایات داریم قضیه چهل روز مثلاً اتفاق افتاد، در اینجا داریم که:

«إلا أن خرج علی بن الحسین بالنسوة، ورد»

رَدَّ یعنی بر گرداند

چه کسی؟ علی بن الحسین«ع»

«رأس الحسین إلی کربلاء»

سر امام حسین«ع» را کربلا برگرداند، امام سجاد«ع» برگرداند

بعضی ها ممکن است بگویند سر بر گردانده شد اما ما با توجه به عقیده شیعه که داریم که امام معصوم امام معصوم را دفن می کند و این هم در اربعین های بعدی نبوده، سر آقا أبا عبدالله«علیه الصلاة و السلام» دوتا قول در موردش وجود دارد؛ یک قول که قول معروف و مشهور است می گوید سه روز این یزید ملعون سر را در دمشق آویزان کرد موقعی که اهلبیت«ع» بودند، این قول مشهور.

یک قول غیر مشهور هم داریم که می گوید این سر را گذاشتند در خزانه های خود شان تا زمان بچه ها مروان حکم عبدالملک بن مروان و هشام و اینها تا آن زمان، آنکه غیر مشهور است کسی آن را قبول ندارد، قول مشهور این است که این سه روز «ذهبی» دارد دیگران دارند که این سه روز این سر آویزان بود در آنجا هم «ابن کثیر» دارد هم «ذهبی» دارد هم دیگران، این سه روز آویزان بود، بعدش چه؟

«ورد رأس الحسین إلی کربلاء»

رد چه کسی؟ امام سجاد«ع»، بُرد برگرداند این سر را برداشت بُرد به کربلاء، این نقل مرحوم «صدوق» که مرحوم صدوق متوفی 381 است قرن چهار.شیخ صدوق، متوفی 381 قرن 4، الامالی، ص 128، روایت 4 ما یک عالمی داریم در قرن پنج به نام «أبو ریحان بیرونی» ایشان آقای أبو ریحان بیرونی یکی از علمای ریاضی دان و جغرافی دان و خلاصه علمای بزرگ جامعه اسلامی است ایشان در صفحه 331 کتاب «الآثار الباقیه القرون الخالیه» وقتی ماه های عربی را می آید بحث می کند می گوید:

«وفی العشرین»

بیستم صفر

در ماه صفر

«رُدَّ رأس الحسین إلی جُثَّتِه حتی دُفِنَ»

سر برگردانده شد به جثه امام تا دفن شد

«مع جُثَّتِه و فیه زیارة الاربعین»

بعد می گوید چه کسانی این کار را کردند؟ می گوید کار اهلبیت«ع» بود

«و هم حرمة»

کار حرم امام حسین اهلبیت امام حسین«ع» بود

«بعد إنصرافهم من الشام»

بعد از اینکه اینها آمدند از شام برگشتند

أبو ریحان بیرونی، الآثار الباقیه القرون الخالیه، ص 331

ببینید آنجا بحث این بود که سر برگشت یعنی امام سجاد«ع» برد اینجا هم می گوید اهلبیت امام حسین«ع» این سر را آوردند بعد از اینکه از شام برگشتند دفن کردند، کجا دفن کردند؟ إلی جُثَّتِه در کربلا، این دوتا روایت را بگذارید کنار هم کاملاً وقوع آن به دست می آید که این مسئله اتفاق افتاد.

باز در بین علماء ما بعضی های دیگر را داریم که باز تصریح به این وقوع کرده اند، مثلاً ببینید ما یک کتابی داریم به نام «تاریخ حبیب السیر»، من نسخه خطی آن را اینجا دارم بعد نسخه تایپی آن را هم به بینندگان نمایش می دهم؛ اینجا ملاحظه بکنید در صفحه 56 این نسخه خطی، نستعلیق نوشته اند:

آنگاه اسباب سفر امام زین العابدین و سایر اهلبیت را تهیه کرده سرهای شهداء بدیشان پسرد و نعمان بن بشیر انصاری را با سی سوار و همراه آن فرقه واجب التعظیم روان گردانید و امام چهارم با خواهران و عورات و سایر اقربا متوجه مدینه طیبه گشته.

تاریخ حبیب السیر، ص 56

 و خلاصه می گوید بیستم صفر سر امام حسین«ع» را با سایر شهداء و ظاهراً ابدان آمدند و آوردند خلاصه آنجا و بردند دفن کردند.

در متن تایپی آن:

در بیستم شهر صفر سر امام حسین«ع» و سایر شهدای کربلاء با ابدان ایشان منضم ساخت و از آنجا به سر تربت مقدس جد بزرگوار خود شتافته رحل اقامت انداخت.

یعنی ببینید از شام آمدند سران را با ابدان مطهره منضم کردند دفن کردند و بعد رفتند مدینه، اینهم نقل ایشان. باز ما نقل های دیگری داریم مثل جناب «ابن نمای حلی»، مثل جناب «سید بن طاووس»:ببینید جناب «ابن نمای حلی» کتابی دارد به نام «مثیر الاحزان سبل الاشجان»، از علمای بزرگ امامیه هست ایشان در قرن شیشم متولد می شود و در قرن هفتم از دنیا می رود ایشان، ملاحظه بفرمایید در مثیر الاحزان در صفحه 168 اینجا یک بحثی را مطرح می کند

[مرور آل الله به کربلاء و لقاء جابر الانصاری]

می گوید:

«لمّا مرّ عیال الحسین«ع» بکربلاء و جدوا جابر بن عبدالله الأنصاری (رحمة الله علیه) و جماعة من بنی هاشم قدمو الزیارته فی وقت واحد فتلاقوا بالحزن والاکتئاب، والنوح علی هذا المصاب المقرح لأکباد الأحباب»

می گوید:

اینها آمدند و جماعتی از بنی هاشم و جابر را دیدند که برای زیارت امام حسین«ع» آمده بودند اینها هم را ملاقات کردند با حزن و ناراحتی و گریه و نوحه خوانی بر این مصیبتی که جگرهای محبین اهلبیت«ع» را زخم می کند.

ابن نمای حلی، مثیر الاحزان سبل الاشجان، ص 168

این چیزی که ایشان ذکر می کند.

ما و شما دقت کنیم می گوید عیال الحسین، عیال الحسین چه کسانی هستند؟ حضرت رباب، حضرت زینب«س»، چون اینها یک سال بعد کربلاء از دنیا رفتند این طبیتاً دیگر اربعین بعدی نیست اینها در همان اربعین است، ظاهر قضیه همان اربعین است عیال الحسین آمدند، وگرنه اینها سال بعد نبودند که، و بعد جابر را ملاقات کردند. این یک نقل ایشان، گرچه ایشان تصریح به اربعین اول نمی کند اما به هر صورت قاعده این است و ایشان هم قبل از «سید بن طاووس» این مسئله را نقل کرده اند.

غیر از ایشان جناب آقای مرعشی عزیز ما نقل جناب «سید» را داریم در کتاب «الهوف» که از مقاتل معتبر است این کتاب، ما در بین مقاتل البته «مثیر الاحزان جناب ابن نمای حلی» هم کتاب معتبری است و ایشان استاد ابن طاووس بوده اینطوری که من خاطرم می آید ایشان نقل می کند آقای ابن طاووس هم در اینجا با نقلی دارد در صفحه 114:

«قال الراوی: لما رجع النساء الحسین(ع)»

زمانیکه اهل و عیال امام حسین«ع» آمدند از شام

«و بلغوا العراق»

ببینید من الشام، دیگرنمی گوید از مدینه آمدند اربعین بعدی بود نه، من الشام، از شام

«و بلغوا العراق»

آمدند رسیدند به نزدیک عراق

«قالوا للدلیل مربنا علی طریق کربلاء»

به آن راهنماء گفتند ببر ما را عبور بده ما را شما بر راه کربلاء

«فوصلوا إلی موضع المصرع»

رسیدند به آن موضع قتلگاه و جای که این شهداء به شهادت رسیدند

«فوجدوا جابر بن عبدالله الانصاری»

جابر بن عبدالله الانصاری را آنجا دیدند

«و جماعة من بنی هاشم و رجالاً من آل رسول الله»

جماعتی از بنی هاشم و مردانی از آل رسول خدا

«قد وردوا بزیارة القبر الحسین(ع)»

اینها آمده بودند برای زیارت قبر مطهر آقا أبا عبدالله الحسین«ع»

«فوافوا وقت واحد»

در یک زمان واحد اینها به همدیگر رسیدند

«و تلاقوا بالبکاء»

اینها به هم رسیدند شروع کردند گریه کردن

«و الحزن و اللطم»

شروع کردن گریه و زاری و عزاداری و لطم

سید بن طاووس، الهوف، ص 114

ما در منابع تاریخی داریم که بحث لطم در بعضی روایات دیگر هم آمده حالا این در مقتل است در بعضی از روایات هم داریم در بعضی از زیارات هم داریم لاطمات الوجوه و موارد مختلف که البته همه شان در یک واقعه نبوده وقایع مختلف این قصه اتفاق افتاده که لطم را هم به صورت زدن گفته شده هم به سینه زدن. یعنی این عزاداریی که امروز شیعیان اهلبیت «علیهم الصلاة و السلام» برای اهلبیت «علیهم الصلاة و السلام» انجام می دهند به تأسی از آن بزرگواران است اینطوری نیست که یک چیزی باشد بدعت باشد نه، مذهب ما مذهب بدعت نیست، شبکه های وهابی خیلی از این حرف ها به زبان می آوردن که بله اینها بدعت گذار هستند و فلان هستند و این حرف ها ولی اگر یک جریان تاریخ شناسی بشود این مذاهب خود شان خواهند فهمید و مردم می دانند که بدعت گذارها چه کسانی هستند اولین کسانی که بدعت گذاشتند، کافی است یک شرح حال کوچکی فقط یک نمونه اش را بگویم همین معاویه کسی ببیند که بدعت های که گذاشته چه بوده؟ یا مثلاً شما در کتاب آقای «سویطی» دارد که البته آمده اند در بعضی چاپ ها تحریف کرده اند حالا ما خب اینها را رفتیم در آوردیم اینها را دیدیم و عزیزانی که بینندهای ما بودند سابقاً سابقه برنامه حقیر را دارند که من شصد چلسه راجع به تحریف های اینها حرف زده ام از منابع و مصادر مختلف، مثلاً فلان آقا که در موقعی آمده و عنان خلافت را بدست گرفته چقدر مثلاً این آمده بدعت ایجاد کرده مثلاً خود آقا سویطی می گوید اولُ من فلان مثلاً اولین کسی که آمد 40 تازیانه به 80تا تبدیل کرد اسم می برد قشنگ با افتخار که فلان آقا این کار را کرده، ما اگر کاری انجام می دهیم به تأسی از اهلبیت است، شما ببینید این بحث سینه زنی، این بحث به صورت زدن هم در روز حرکت است یعنی روز یازده محرم است که این اتفاق افتاده و حرکت شبانه اهلبیت«ع» چون این کاروان اهلبیت«ع» هم شب هار حرکت می کردند که هوا بالاخره یم مقداری خنک تر بود به راحتی می توانستند مسافت بیشتری طی بکنند، آنجا ما داریم که فلطمن النسوه آنها لطمه زنی کردند حالا به صورت و به سینه، در این نقل مرحوم «سید بن طاووس» هم این مسئله باز آمده:

«و تلاقوا بالبکاء و الحزن و اللطم»

اینها همه یعنی هم جابر هم آن جماعتی از بنی هاشم هم رجالی از آل رسول خدا و هم اهلبیت و عیال امام حسین«ع» یک مجلس عزای برای امام حسین«ع» گرفتند یعنی کربلاء چه بسا بشود گفت که اولین باری که، حالا غیر از آن بحثی که خود زنان اهلبیت«ع» خود شان سینه زنی و لطمه زنی کرده اند در اولین اربعینی که کربلاء حسینه شد همان اربعین أبا عبدالله بود و آمدند این کار را انجام دادند و اقاموا المآتم نه مأتم، مآتم، آمدند إقامه کردند مجالس عزا آن هم چه مجالس عزای؟ آن مجالس عزای که جگر را زخم می کرد و باعث خون شدن جگر بود اینقدر این مجالس سوزناک و به یاد اهلبیت«ع» با گریه و عزاداری بود.

مجری:

سلامت باشد خیلی ممنون متشکر هستیم از فرمایشات تان بسیار بهرمند شدیم و استفاده کردیم و همه بینندگان هم بسیار این سؤال های که برای شان به وجود آمده بود را ممکن است خیلی وقت ها هم جاهای مختلف شنیده باشند و بارها و بارها این شبکه های وهابی هم مطرح می کنند خدا را شکر تمام اینها پاسخ داده شد جدای از این که حالا ابتدای بحث حضرت استاد فرمودند که ما دلیل اینکه الآن داریم به زیارت اربعین می رویم و این شعیره را اینکه یکی از مهمترین شعائر ما هست این را داریم انجام می دهیم این دلیلش همین مطلبی نیست که الآن سید تاریخی اثبات کرد برای مان بلکه ما دلایل دیگری داریم در همین زمینه و به اندازه کافی هم هستند که ما جزء علامات مؤمن به ما سفارش شده که اگر می خواهید مؤمن باشید و این یکی از علامات مؤمن است و این را هم انجام بدهید اما الآن دیدیم که چقدر زیبا حضرت استاد فرمودند که ما همین کاری هم که داریم انجام می دهیم می توانیم نیت مان را هم همین بگذاریم که به تأسی از این اسرای خاندان آل الله ما داریم همین کار را انجام می دهیم و که اینها الآن کاملاً با مدارک و مصادر مختلف حضرت استاد بیان فرمودند که چنین جریانی اتفاق افتاده و در همان اربعین اینها به سمت کربلاء برده شدند و این مجلس عزا در آنجا به پا شده.

خیلی تشکر می کنیم از محضرتان إن شاءالله که بتوانیم بعداً هم در محضرتان باشیم و استفاده کنیم از محضرتان.

همچنین تشکر می کنم همه شما بینندگان عزیز و ارجمند شبکه جهانی حضرت ولیعصر(عج).

 اللهم اشف مرضانا وارحم موتانا و سلم ديننا و دنیانا

یا رب الحسین بحق الحسین اشف صدر الحسین بظهور الحجة

اللهم اجعل محیانا محیا محمد و آل محمد، اللهم اجعل مماتنا ممات محمد و آل محمد، اللهم صلی علی محمد و آل محمد

 والسلام علیکم و رحمة الله و برکاته

 

 

 

 

 

 

 

 

 


ویژه برنامه حدیث فراق>

حدیث فراق شبکه حضرت ولی عصر عج حجت الاسلام والمسلمین روستایی