شبکه جهانی حضرت ولی عصر (عج)
ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی

قسمت بیست و هفتم برنامه ایستگاه اندیشه به کارشناسی حجت الاسلام روستایی


بسم الله الرحمن الرحیم

تاریخ : 6 اسفند 1399

مجری:

بسم الله الرحمن الرحیم

کنون که صاحب مژگان شوخ و چشم سیاهی

نگاه دار دلی را که برده‌ای به نگاهی

مقیم کوی تو تشویش صبح و شام ندارد

که در بهشت نه سالی معین است و نه ماهی

عرض سلام و ادب و احترام دارم خدمت تک تک شما بینندگان محترم شبکه حضرت ولی عصر (عج) و عرض شادباش و تبریک دارم خدمت یکایک  شما به مناسبت اعیاد ماه مبارک رجب مخصوصاً میلاد پُر سعادت مولانا امیرالمؤمنین علی(ع)، در خدمت شما هستیم با یکی دیگر از برنامه های شبکه ولی عصر با عنوان ایستگاه اندیشه با محوریت سخنان گوهر بار جناب استاد روستایی، جناب استاد سلام عرض می کنم خوش آمدید.

استاد روستایی:

عرض سلام و ادب و احترام خدمت شما و بینندگان عزیز شبکه جهانی حضرت ولی عصر دارم و خُرسند هستم که با برنامه دیگری مهمان نگاه گرم این عزیزان مان هستیم لازم می دانم که میلاد حضرت آقا امیرالمؤمنین یعسوب الدین حبل المتین اسدالله الغالب علی بن أبی طالب (صلوات الله و سلامه علیه)را خدمت یکایک بینندگان عزیزمان تبریک و تهنیت عرض بکنم و مخصوصاً این عید عزیز را بر پدران عزیز و زحمتکش سرزمینم در ایران اسلامی و تمامی پدران زحمتکش در سرتاسر عالَم اسلام و دنیا تبریک و تهنیت عرض بکنم.

مجری:

هم چنان بنده هم تبریک عرض می کنم به تمام پدران و إن شاءالله که سایۀشان روی سر همه ما باشد، در شب میلاد حضرت امیرالمؤمنین هستیم از شما درخواست داریم حاج آقا که برای ما از نحوه تولد حضرت کمی توضیح بفرمایید.

استاد روستایی:

وجود نازنین و مقدس و مبارک امیرالمؤمنین (صلوات الله و السلامه علیه) آنگونه که در منابع وجود دارد آمده است که حضرت را در منابع پیشین از میلادشان خبر داشتند و روایات متعددی در این مسئله آمده و نقل های زیادی در این زمینه ما داریم که من بعضی از آنها را اشاره می کنم که بعضی ناظر به زمان ولادت حضرت هست و بعضی ناظر به در واقع بعد از آن مسئله یعنی در دوره های بعد است یعنی ما میلاد امیرالمؤمنین که در منابع پیشین به آن اشاره شده بعضی هایش را در زمان ولادت گزارش شده که مثلاً فردی آمده و یک همچین حرفی زده و بعضی دیگر نه، اینها متعلق هست به زمان های بعد که مثلاً از پیروان برخی از ادیان آمدند مطلبی را گفتند؛ من یک نمونه را که می   خواهم عرض بکنم از منابع اهل سنت در کتاب «کفایت الطال فی مناقب علی بن أبی طالب» هست از آقای گنجی شافعی که ایشان در سال 658 از دنیا می رود، ملاحظه بفرمایید این عالِم اهل سنت در صفحه 405 کتابش یک بحثی را مطرح می کند به نام «فی مولده علیه السلام» باب هفتم که در باره میلاد امیرالمؤمنین، روایت سندش طولانی است تا می رسد به جابر بن عبدالله انصاری صفحه 406 کتاب، جابر می  گوید:

«سَأَلْتُ رَسُولَ اللَّهِ (ص) عَنْ مِيلَادِ عَلِي بن أبی طالب»

کفایت الطال فی مناقب علی بن أبی طالب، گنجی شافعی، متوفی 658، ص 405-406

از پیغمبر پرسیدم پیرامون میلاد امیرالمؤمنین که علی بن أبی طالب چگونه متولد شد حضرت فرمودند:

«لَقَدْ سَأَلْتَنی عَنْ خَيْرِ مَوْلُودٍ»

شما از بهترین مولود و بهترین فرزندی که متولد شده از من پرسیدی مولودی که در واقع متولد شده و تولد او شبیه عیسی است، که حالا حضرت دلیل دارد که این مسئله را به کار می برند این تعبیر را،می فرمایند:

«إِنَّ اللَّهَ تَبَارَكَ وَ تَعَالَى خَلَقَ عَلِيّاً مِنْ نُورِي وَ خَلَقَنِي مِنْ نُورِهِ»

خداوند تبارک و تعالی علی بن أبی طالب را از نور من و من را از نور او آفرید

این کنابه از این است که ما از یک نور واحد آفریده شدیم کمااینکه در آیه مباهله در سوره آل عمران آیه شماره 61 می آید بیان می کند که امیرالمؤمنین نفس پیامبر است، پس علی از نور من و من از نور علی خلق شدیم

«وَ كِلَانَا مِنْ نُور وَاحِدٍ»

هر دویما از یک نور

بعد در ادامه می فرماید خداوند ما را منتقل کرد از صُلب حضرت آدم

«فى اصلاب طاهرة الى ارحام زكية»

از صُلب حضرت آدم ما را منتقل کرد در صُلب پدرهای متعدد و پدران طاهر و پاک و رحم های پاک و پاکیزه

«فما نقلت من صلب الا و نقل على معى»

 من از هر صلبی منتقل می شدم علی هم منتقل می شد

یعنی یک همزمانی وجود دارد، بعد می فرمایند که

«فلم نزل كذلك حتى استودعنى خير رحم و هى آمنة»

این مسئله انتقال و انتقال نور است این البته ذوات مقدس می گوید:

این ادامه داشت تا اینکه خداوند نور من را در رحیم حضرت آمنه به ودیعه و به امانت گذاشت

«و استودع عليا خير رحم و هى فاطمة بنت اسد»

و خداوند به ودیعه گذاشت علی را در بهترین رحیم که آن رحیم خانوم فاطمه بنت أسد بود

بعد حضرت می فرمایند:

«وکان فی زماننا رجل زاهد عابد»

در زمان ما مردی بود که زاهد و عابد بود به او می گفتند المبرم بن دعیب، اسمش المبرم بن دعیب بود

«قد عبد اللّه مائتین و سبعین سنة»

270 سال این خدا را عبادت کرده بود

البته این مسئله عجیب نیست چون عمرهای طولانی ما در آن دوره داشتیم کمااینکه الآن در حد صدو خُردۀ سال هم افرادی را ما داریم که زندگی می کنند در همان دوره نسبت به جناب سلمان بین 250 تات 350 سال گفتند، اینجا حضرت می فرمایند که بله این یک مرد زاهد و عابدی بود که خدا را 270 سال عبادت کرده بود و از خدا حاجتی نخواسته بود

«لم یسأل اللّه حاجة»

حاجتی از خدا نخواسته بود

«فبعث اللّه إلیه أبا طالب»

خداوند أبا طالب را فرستاد نزد این مرد

«فلمّا أبصره المبرم قام إلیه»

زمانی که این آقای مبرم حضرت أبو طالب را دید

«قام إلیه»

به استقبال ایشان و به احترام ایشان از جا برخاست

«و قبّل رأسه»

پیشانی حضرت ابو طالب را بوسید

«و أجلسه بین یدیه»

در مقابل خودش حضرت أبو طالب را این عارف نشاند

«ثمّ قال له: من أنت؟»

پرسید تو کی هستی؟

«فقال: رجل من تهامة»

من مردی از تهامه هستم از منطقه تهامه

«فقال: من أیّ تهامة؟»

از کدام بخش تهامه؟

و کدام تیره آنها هستی؟

«قال: من بنی هاشم»

من از بنی هاشم هستم

«فوثب العابد»

از جا پرید

وثب یعنی پرید از جا

«فقبّل رأسه ثانیة»

برای مرتبه دوم سر مبارک حضرن أبو طالب را بوسید

«ثمّ قال: یا هذا»

ای مرد

«انّ العلیّ الأعلى ألهمنی الهاما»

خداوند علی اعلی یک الهام به من کرده

یک چیزی را به من فهمانده

«قال أبو طالب: و ما هو؟»

چه الهامی؟

«قال: ولد یولد من ظهرک، و هو ولیّ اللّه عز و جل»

فرزندی که متولد می شود از شما و او ولی خدا است ولی الله است

«فلمّا کان اللیلة الّتی ولد فیها علی أشرقت الأرض»

زمانی که شبی فرا رسید که در آن شب حضرت آقا امیرالمؤمنین یعنی در 13 رجب به دنیا می خواستند بیایند زمین را نور فر گرفت

«أشرقت الأرض، فخرج أبو طالب»

حضرت أبو طالب اینجا فهمیدند که ولی الله الأعظم دارند متولد می شوند آمدند بیرون

«و هو یقول: أیّها الناس، ولد فی الکعبة»

متولد شد در کعبه

«ولد فی الکعبة ولیّ اللّه»

خداوند متولد کرد در کعبه ولی خدا را و ولی خودش را

در کعبه خلاصه متولد شد، این یک روایت در باره نحوه تولد امیرالمؤمنین (صلوات الله و السلامه علیه) در منابع اهل سنت، اما روایتی است که ناظر هست به زمان تولد، اما ما در این زمینه روایات دیگری هم داریم که در واقع نشانگر این است که امیرالمؤمنین علی (ع) در غیر از جوف کعبه، حالا روایات متعددی در آن زمینه داریم که إن شاءالله من خدمت تان خواهم گفت یکی یکی نقل های میلاد در کعبه را خواهم گفت خدمت تان، اما روایتی مبنی بر اینکه در اقوام پیشین در کتب پیشین می دانستند که امیرالمؤ منین به دنیا خواهد آمد و نه تنها این را می دانستند که امیرالؤمنین به دنیا خواهد آمد بلکه در روایات ما داریم که اینکه حضرت امیر (ع) چه کاری انجام می دهد چه فتح الفتوحی به دست ایشان انجام می شود این هم باز در روایات ما داریم و آمده است که حتی در انبیاء پیشین این را هم می دانستند؛ ما یک روایتی داریم مربوط هست به ماجرای جنگ خیبر؛ که این روایت روایت جالبی است شما ببینید کتاب های متعدد این را نقل کردند؛ در ماجرای جنگ خیبر من لازم است توضیح بدهم و بعد إن شاءالله مستند خودم را ارائه بدهم، روایتی آمده که خب بالاخره افرادی رفتند برای جنگ و شکست خوردند چون ببینید جنگ خیبر وقتی رخ داد حالا بعضی از تاریخ نگار های متعصب قصد دارند که یک گونه ای نمایش بدهند ماجرا را که امیرالمؤمنین را مثلاً بگویند نقش چندانی نداشته در حالی که اینطوری نیست اولاً خیبر یک قلعه نیست و شش یا هفت قلعه هست اختلاف وجود دارد، این یک.

ثانیاً اصلاً خیبر یک شهر است، اصلاً یک شهر است خیبر وقلعه های متعددی که در این حضور دارد جمعیت انبوهی از یهود وجود دارد قلعه نمی دانم قموس هست، سلالم هست، وطیح هست، نطاة هست، قلعه های مختلف است که وجود دارد افراد متعددی در این زندگی می کنند و خیبر در واقع نماد قدرت نظامی یهود بوده، آیا این قلعه خیبر را دیگری در فتح آن نقش دارد یا فقط امیرالمؤمنین؟ آیا امیرالمؤمنین فقط آن قلعه ی که مرحب یهودی در آن وجود داشت و حضور داشت حضرت فتح کردند یا نه، کل حیبر را؟ این یک مسئله است، شما ببینید در بعضی از تاریخ ها می آیند نقل می کنند مثل آقای شمس الدین ذهبی در کتاب «المنتقی» نقل می کند که می آید می گوید بله حالا چیز خاصی نبوده امیرالمؤمنین کار خاصی نکرده خیبر یک روزه فتح نشده  حالا مثلاً یک نقش کوچکی هم داشته، یک طورهای اینطوری می خواهد شمس الدین ذهبی این را نشان بدهد از روی آن نگاه متعصبانه ای که نسبت به حضرت آقا امیرالمؤمنین (ع) دارد، اما حقیقت تاریخی چه است؟ حقیقت این است که نخیر؛ اولاً خیبر همه اش با فتح صورت گرفته این نیست که بخش آن صلح باشد بخش آن فتح باشد، این اولاً، و ثانیاً چه کسی این را فتح کرده همۀ آن را؟ دست با کفایت امیرالمؤمنین (ع)، کس دیگر فتح نکرده خیبر را، حالا می آیند می گویند محمد بن مسلمه یا نمی دانم دیگران، نه، همه اش کذب است از نظر تاریخ، من برسی های دقیقی در این زمینه انجام دادم، آن کسی که فتح کرد امیرالمؤمنین بود، بله بعضی ها رفتند و شکست خوردند در نقل های داریم که بوبکر بن ابی قحافه می رود شکست می  خورد بعد عمر بن خطاب می رود شکست می خورد و حضرت می  فرمایند من این پرجم را به دست کسی خواهم داد که «يُحِبُّ اللَّهَ وَ رَسُولَهُ، واللَّهُ وَ رَسُولُهُ يُحِبُّهُ» خدا و رسول او را دوست دارند او هم خدا و رسول را دوست دارد و پرچم به امیرالمؤمنین داده شد، بعضی ها سعی کردند بگویند نه، این در ماجرای قلعه قموس بود یعنی آن قلعه ای که مرحب یهود در آن بود ولی در بعضی گزارشات دیگر داریم نه اینطوری نیست، چند جا پیغمبر این را فرموده؛ از همان اول که امیرالمؤمنین فتح کرده و اصلاً مسلمانان اساساً فتحی نکرده بودند قبل از امیرالمؤمنین، حضرت حرکت کردند به سوی خیبر، بعد از اینکه خیلی ها مجروح شدند شکست خوردند همان نمی دانم برادر محمد بن مستمع که احمد بن مستمع کشته شد و کسی نتوانست کاری پیش ببرد آن رفت شکست خورد این شکست خورد و خیلی از افراد دیگر مجروح شدند از بین رفتند لشکر اسلام با مشکل مواجه شد، وجود نازنین آقای امیرالمؤمنین (ع) آمدند به دستور پیامبر پرچم را به دست گرفتند، دارد که حضرت فرمودند:

«لَأُعطِیَنَّ الرایَةَ غَداً رَجُلاً یُحِبُّهُ اللهُ و رَسولُهُ یَفتَحُ اللهُ عَلی یَدَیهِ لَیسَ بِفَرّارٍ»

ببنیید معلوم است یک عده فرار کردند قبلاً، می گوید:

من پرچم را فردا می دهم به دست کسی که خدا و رسول را دوست دارد و خداوند به دست او فتح را انجام می دهد و محقق می کند

«لَیسَ بِفَرّارٍ»

علی فرار نیست، بعد آقای سلمه که راوی روایت هست می گوید رسول خدا علی بن أبی طالب را صدا زد

«وهو أرمد»

حضرت چشم های شان درد می کرد

«فتفل فی عینیه»

در چشمان حضرت آمدند آب دهان مبارک را مالیدند و فرمودند:

«خذ هذا الرایة»

این پرچم را بگیر

«فامض بها»

شما با این حرکت کن

«حتی یفتح الله علیک»

تا خداوند فتح را به دست تو محقق کند

بعد اینجا دارد که

«فخرج والله»

می گوید: 

امیرالمؤمنین به خدا قسم خارج شد در حالی که

«یهرول هرولة»

هروله می کرد جضرت به سمت قلعه خیبر

«وإنا لخلفه»

ما پشت سر حضرت بودیم

«نتبع أثره»

پا جای پا دنبال حضرت

مگر کسی جرأت می کند مرحب یهودی کم کسی نبود و بالاخره یک أبر قدرت بود یعنی نماد قدرت و اقتدار یهود مرحب بود و برادرش که اینها کشته شدند می گوید امیرالمؤمنین حمله کردند و آمدن تا رسیدند به کنار آن سنگی که کنار قلعه بود و آنجا ایستادند

«فاطلع إلیه یهودی من رأس الحصن»

این یهودی از بالای قلعه نگاه کرد

شاهد من اینجا است

«من أنت»

تو کی هستی که آمدی اینجا؟

«فقال: أنا علی بن أبی طالب»

من علی بن أبی طالب هستم

«یقول الیهودی علوتم وما أنزل علی موسی»

به آنچه بر موسی نازل شده به توراتی که بر موسی نازل شده به خدا قسم

«علوتم»

شما پیروز می شوید

«أو کما قال»

یا همینطور می گفت این را

«فما رجع حتی فتح الله علی یدیه»

علی بن أبی طالب برنگشت تا اینکه فتح به دست ایشان انجام شد.

روایات متعددی در منابع اهل سنت آمده در این زمینه، در بعضی جاها داریم که

«غلبتم وما أنزل التوراة علی موسی»

شما دقت کنید آقای إبن عساکر در «تاریخ مدینه دمشق» لفظ «غلبتم» دارد می گوید وقتی یهودی نگاه گفت تو کی هستی؟ گفت من علی بن أبی طالب، گفت:

«غلبتم وما أنزل التوراة علی موسی»

به خدای که تورات را بر موسی نازل کرده شما غلبه پیدا خواهید کرد

این را یهودی بیان کرد، اما شاهد من در اینکه این مسئله را من می خواهم دلیلی بگیرم براینکه امیرالمؤمنین (ع) در علوم گذشته در کتاب های گذشته می دانستند امیرالمؤمنین به دنیا خواهد آمد امیرالمؤمنین فتح الفتوح خواهد کرد اینجا است این تحلیلی است که عالِم اهل سنت بعد از این قصه ارائه می  دهد.

آقای سیوطی در کتاب «الخصائص الکبری» در جلد اول صفحه 418 چاپ دار الکتب العلمیه بیروت بعد از این ماجرا مطلبی را نقل می کند از أبو نُعیم اصفهانی که البته این مطلب امروز در کتاب ابو نُعیم نیست و تحریف شده، چون من رد این را گرفتم نسخ خطی را رفتم در مورد این پیدا کردم و برسی کردم حالا برخی از نسخ خطی و گفتند که در کدام کتاب ابو نُعیم ولی نسخه خطی همان کتاب را رفتم پیدا کردم اما امروز در این نسخی که الآن حداقلش من پژهش کردم نیست ، با توجه به اینکه چهار عالم اهل سنت گزارش می دهند از همین آقا این یعنی بوده و دستان امانت داری اینها را تحریف کرده، می گوید:

«قال ابو نُعیم»

ابو نُعیم اصفهانی

الخصائص الکبری، سیوطی، چاپ دار الکتب العلمیه بیروت، ج 1، ص 418

بعد از این ماجرا وقتی یهودی گفت:

«علوتم و ما انزل علی موسی»

و امیرالمؤمنین ادامه دادند جنگ را ابو نُعیم می گوید:

«فیه دلالة علی ما تقدم علم الیهود من کتبهم بتوجیه من وجه إلیهم و یکون الفتح علی یدیه»

می گوید این حرف یهودی که می گوید «علوتم و ما أنزل علی موسی» یا «غلبتم و ما أنزل علی موسی» یا «غلبتم و ما انزل التورات علی موسی» می گوید این جمله دلالت بر این می کند که یهود علم داشتند در کتب خودشان به اینکه چه کسی  به سمت آنها فرستاده می شود و فتح الفتوح به دست چه کسی انجام می شود، می گوید «من کتبهم» در کتب شان یهود این را علم داشتند.

مجری:

این را چه کسی می گوید؟

استاد روستایی:

این را ابو نعیم اصفهانی عالم اهل سنت می گوید، می گوید اینکه یهودی اینطور سرش را آورد بالا و گفت من انت امیرالمؤمنین فرمودند:

«أنا علی بن ابی طالب »

و این یهودی آمد گفت که

«غلبتم و ما انزل علی موسی»

همین که شنید این امیرالمؤمنین است، گفت بخدایی که بر موسی تورات را نازل کرده شما پیروز خواهید شد می گوید همین جلمه  این یعنی چه؟ این از کجا فهمید؟ چرا وقتی محمد بن مسلم حمله کرد این جمله را نگفت؟ بلاخره درست است آنها شکست خوردند اما دونفر هم که کشتند که، چرا در زمان او نگفت، چرا وقتی آن افرادی که حمله  کردند و می خواستند فرار کنند این حرف را نزد، همین که گفت «من أنت» گفت علی بن ابی طالب اینجا گفت «علوتم» یا «غلبتم» نقلها مختلف است،  می گوید این یعنی چه؟ این حرفی که می زند یعنی در کتاب هایشان می دانستند، می دانستند که امیرالمؤمنین هست، خب این در کتاب «خصائص الکبری» کتاب دیگری که این مسئله را نقل کرده، کتاب «سبل الهدی و الرشاد»  هست که این را نقل می کند می گوید ابو نُعیم این را نقل کرده و در جای دیگر این کتاب می آید بیان می کند که بله ابو نعیم این حرف را زده و این نشان دهنده این است که خلاصه یهودی می دانست بر اساس کتاب شان، بعد غیر از این آقای نبهانی، همچین حرفی دارد و دیگران، خلاصه چند منبع اهل سنت این مسئله را دارند و نقل کردن که خلاصه امیرالمؤمنین علی (ع) آمدند و این کار را انجام دادند و یهود این حرف را زدند، اینها نشان دهنده این است که تحقق میلاد  امیرالمؤمنین و اینکه یک شخصی است که فتح الفتوح به دست او صورت می گیرد و شخصیتی است که اقتدار یهود را درهم می شکند، این در کتاب هایشان بوده و وجود داشته، و همانطور که در روایات قبل هم شما ملاحظه فرمودید آن عارف و عابدی که در  دوره رسول خدا بود حالا بنا بر نقل اهل سنت ایشان هم به مجردی که فهمید ایشان، حضرت ابوطالب از بنی هاشم است بلند شد و پیشانی او را بوسید و گفت ولی الله از سلب تو خارج می شود، این از کجا می دانست، حالا او گفت الهام به من شده اما اینجا هم فقط الهام نیست بلکه در کتب اینها هم این مسئله آمده بنابر این نشان دهنده این است که و جود نازنین و مقدس و مبارک مولی الموحدین امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلامه علی) علم بوجود شان در گذشته در بین پیروان سایر ادیان موجود بوده.

مجری:

بسیار خب استفاده کردیم از بیانات گوهر بارتان بسیار صحنه های باشکوهی را جناب استاد ترسیم کردند از فتح خیبر به دست حضرت امیرالمؤمنین، استفاده کردیم از صحبت  های گوهر بار جناب استاد روستایی عزیز بحث را در پیش می گیریم با یک سؤالی که به مناسبت امشب می توانیم مطرح کنیم و آن بحث میلاد حضرت در کعبه هست، حاج آقا یکی از کرامات حضرت امیرالمؤمنین مولود بودن ایشان در بیت الله هست، اگر امکانش هست راجع به این یک مقدار توضیح بفرمایید.

استاد روستایی:

خواهش می کنم، عرض کنم محضرت مبارک تان، وجود نازنین و مقدس امیرالمؤمنین (ص) همانطوری که بینندگان عزیزمان بارها و بارها شنیده اند مولود کعبه هستند و البته «شرف المکان بالمکین» همانطوری که وجود نازنین و مقدس و مبارک پیامبر خاتم (ص) به تصریح حتی علمای مورد اعتماد وهابیت از عرش و کرسی و کعبه و اینها بالاتر هستند، امیرالمؤمنین هم که نفس پیامبر هست همین گونه است، و این خانه شرافت پیدا کرده بوجود امیرالمؤمنین (صلوات الله و سلام علیه) ، ولی الله الأعظم، خلیفة الله شخصیتی که وقتی کعبه مادر امیرالمؤمنین را در کنار خودش دید سینه چاک زد و دیوار گشوده شد به استقبال حضرت فاطمه بنت اسد، وجود نازنین امیرالمؤمنین شخصیتی است که، اینقدر فضائل حضرت بالا است و بلند است که عده ای که می آیند این را انکار می کنند چشم شان طاقت دیدن آفتاب را ندارد وگر نه بر اساس ادله غیر از نبی خاتم، امیرالمؤمنین بر سایر انبیاء افضل است، نفس پیامبر است کم نیست، شما در طول تاریخ می بینید که پیامبر الوالعزمی مانند حضرت عیسی وقتی مادرش درد زایمان او را می گیرد، خداوند اجازه نمی دهد در مسجد در محل سجده وعبادت ایشان وضع حمل بکند، وحی آمد

گرچه هستی محترم،

لیک بیرون رو بدین حال از حرم

این مکان غیر از عبادتگاه نیست

مسجد است اینجا ولادت گاه نیست

گرچه فرزندت بود عیسی ولی

فرق ها دارد مسیحا با علی

امیرالمؤمنین است، حضرت فاطمه بنت اسد (س) وقتی که درد زایمان بر ایشان غلبه کرد، کعبه سینه شکافت بخاطر ایشان،

لیک بحر مادرت از آسمان

این ندا آمد که نزد ما بمان

فاطمه بنت اسد، ام اسد

غم مبادا بر دلت یک دم رسد

خانه ام را روح آوردی بیا

کشتی ام را نوح آوردی بیا

گرچه فخر کون و مافیها است او

فخرش این بس همسر زهرا است او

خیلی زیبا است من با این شعر صفا می کنم که می گوید:

فاطمه با این ندا مسرور شد

درد شیرین و دلش پرنور شد

کعبه یک در داشت کان هم مشرکان

رفت و آمد می نمودندی ز آن

گفت با خود هوش باش این حیدر است

نی سزاوار ورود از این در است

ای باب پاک داوری

باز کن بحر باب الله باب دیگری

این بگفت و نعره بر افلاک زد

بحر مولی سینه خود چاک زد

کی به رضوان ساقی کوثر بیا

ای در رحمت تو از این در بیا

کعبه شکافته شد مادر امیرالمؤنین وارد شد و وجود نازنین ولی الله الأعظم در جوف کعبه به دنیا آمد؛ شما ببینید این را در کتب مختلف نقل می کنند آقای ابن صباغ مالکی در «الفصول المهمه» این مسئله را نقل می  کند، در صفحه 29، می  گوید:

«ولد علی (علیه السلام) بمکه»

متولد شد امیرالمؤمنین در مکه

«بداخل البیت الحرام»

داخل بیت الله الحرام

الفصول المهمه، ابن صباغ مالکی، ص 29

یعنی کعبه، روز جمعه 13 رجب، سال 30 از آمل فیل، بعد ایشان در ادامه می  گوید:

«ولم یولد فی البیت الحرام قبله احد سواه»

قبل از علی بن ابی طالب احدی در بیت الله الحرام اصلاً متولد نشده بود

«و هی فضیلة خصّه الله تعالی بها اجلالاً له وإعلاء لمرتبته وإظهارا لتکرمته»

این فضیلتی است که خداوند اختصاص داده امیرالمؤمنین را به این فضیلت بخاطر بزرگداشت امیرالمؤمنین و علو مرتبه حضرت و اضهار کرامت امیرالمؤمنین

بعد ادامه می  دهد که این ماجرا چگونه بود، در صفحه 30 می گوید:

«إن فاطمه بنت اسد فی شدة من الطلق»

در زایمان او را فرا گرفت

«ثم أنه أخذ بیدها و جاء بها الی الکعبه»

خب دست ایشان را گرفتند آوردند و آوردند کنار کعبه

«فدخل بها»

وارد کعبه شد

« و قال: اجلسی على اسم اللّه»

گفت شما بیا و به نام خداوند اینجا بنشین

دقت می کنید، روایت ادامه دارد که من به همین میزان بسنده می کنم و بعد می گوید یک غلام و یک نوزاد پاک و پاکیزه ای به دنیا آمد، که راوی می گوید:

«لم أری أحسن وجهاً منه»

من زیباتر از این آقا ندیدم

«فسماه ابوطالب علیا»

حضرت ابوطالب او را علی نام نهاد

البته درباره نام گذاری حضرت یک اختلافات دیگری هم وجود دارد، چون بعضی از علمای اهل سنت امثال آقای سبط بن جوزی نقل می کنند که آقا امیرالمؤمنین وقتی به دنیا آمدند اسم شان حیدر بود و زمانی که بر شانه پیامبر رفتند و بت ها را از بالای کعبه انداختند، آنجا نام شان شد علی بخاطر علوی که پیدا کردند بر شانه پیامبر اما حالا نقل های دیگر می گوید امیرالمؤمنین (ع) در ابتدا حضرت ابوطالب نام ایشان را علی گذاشت، در کتاب «تاریخ موصل» آقای ابی زکریا یزید بن محمد إیاس بن قاسم ازدی، در اینجا هم آمده در صفحه 58، که در باره امیرالمؤمنین (ع) که صحبت می کند می گوید:

«کان ولد فی الکعبه»

ایشان در کعبه متولد شد

«و لم یولد فیها خلیفة غیر امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب»

خیلفه ای غیر از امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب در کعبه متولد نشد

تاریخ موصل، ابی زکریا یزید بن محمد إیاس بن قاسم الازدی، ص 58

البته ایشان می گوید خلیفه، نخیر آقا احدی متولد نشد وگر نه ما حالا ملاحظه یک سری مباحث را می کنیم وگر نه می گفتیم بعضی دیگر کجاها بدنیا آمدند که حالا در منابع هم موجود است، اما امیرالمؤمنین (ع) در کعبه به دنیا آمدند، نقل دیگری ما داریم در کتاب «السیرة الحلبیه» آقای علی بن برهان الدین حلبی شافعی، جلد 1، کتاب بینندگان مان ملاحظه می فرمایند در جلد اول جزء دوم صفحه 159، بر اساس این چاپ، ایشان می آید از فصول المهمه نقل می کند که آقا امیرالمؤمنین (ع) در داخل کعبه به دنیا آمدند خداوند ایشان راشرافت داد به مسئله و این فضیلتی است که اختصاص به ایشان دارد و بعد ماجرای تولد حضرت امیرالمؤمنین نقل می کند که حضرت فطمه بنت اسد درد زایمان او را گرفت

           «فأدخلها ابو طالب إلی کعبه»

          حضرت ابوطالب آمد ایشان را برد و وارد در کعبه کرد

           السیرة الحلبیه، علی بن برهان الدین حلبی شافعی، ج 1، جزء 2، ص 159

خب این هم این نقل، نقل دیگری باز وجود دارد در منابع اهل سنت کتاب «اخبار مکه» آقای فاکهی، در جزء 3، که آقای دکتر عبد الملک بن عبدالله ابن دهیش آمده این را تحقیق کرده، و ایشان هم از علمای وهابی است این آقای دهیش، در صفحه 226، اینجا مطلبی را نقل می کند می گوید:

«اول من ولد من بنی هاشم من المهاجرین علی بن ابی طالب»

اولین کسی که در کعبه متولد شد از بنی هاشم در میان مهاجرین علی بن ابی طالب بود

اخبار مکه، فاکهی، جزء 3، تحقیق دکتر عبد الملک بن عبدالله این دهیش، ص 226

البته دقت بکنید اینها سعی دارند یک جوری قصه رانقل بکنند که بگویند دیگری هم بوده، در بنی هاشم و در مهاجرین، ولی اینطوری نیست، احدی غیر از ایشان نبوده، و فقط امیرالمؤمنین است، چون ببنید کسانی که بعضاً با فضائل امیرالمؤمنین مشکل دارند یا سعی می کنند انکار بکنند امثال ابن تیمیه حرانی و شمس الدین ذهبی و اینها، یا سعی می کنند یک تغییر بدهند عبارات را یا شبیه سازی بکنند افرادی را بیایند در کنار حضرت قرار بدهند ولی چراغی را که ایزد بر فروزد هر آن کس پف کند نه تنها ریشش بلکه ریشه اش بسوزد، اینطوری نیست نمی توانند این را انکار بکنند؛ باز نقل دیگری ما داریم که در کتاب «تاریخ الخمیس دیار بکری» است، آقای دیار بکری هم در اینجا این ماجرا را نقل می کند، تاریخ الخمیس، جلد 1، مؤسسة الشعبان چاپ کرده، ماجرا خیلی طولانی است، از اینجا شروع می شود نقل های متعددی را بیان می کند در باره تولد پیامبر صحبت می کند همینطور تا می آید می آید می پردازد به تولد امیرالمؤمنین علی (ع) که در کعبه به دنیا آمدند، می گوید:

«ولد علی بن ابی طالب فی الکعبه»

امیر المؤمنین در کعبه به دنیا آمدند

تاریخ الخمیس، دیار بکری، مؤسسة الشعبان، ج1

این هم باز این نقل ، باز نقل دیگری داریم که آقای سبط بن جوزی نقل می کند در کتاب خودش، یعنی کتاب «تذکرة الخواص» چاپ مکتبة نینوا، در صفحه 10، می گوید:

«و روی أن فاطمه بنت اسد کانت تطوف بالبیت و هی حامل بعلی(ع) »

روایت شده که جناب فاطمه بنت اسد داشتند طواف می کردند در اطرف خانه کعبه در حالی که باردار بودند به امیرالمؤمنین

«فضربها الطلق»

درد بارداری ایشان را فرا گرفت

«ففتح لها باب الکعبه»

درب کعبه برای ایشان باز شد

«فدخلت»

ایشان وارد شد

«فوضعته فیها»

ایشان آن فرزند را آنجا به دنیا آورد

تذکرة الخواص، سبط بن جوزی، مکتبة نینوا، ص 10

البته در ادامه می آید می گوید که حکیم بن حزام هم همینطور بوده که حالا ما نسبت به آن کار داریم و در جای خودش ان شاء الله بررسی خواهیم کرد، خب اینهم نقل آقای ابن جوزی، نقل دیگر وجود دارد که در کتاب «شرح شفا» قاضی عیاض آمده، جلد 1، که این کتاب را، اصل شفا را قاضی عیاض نوشته ملا علی قاری حروی حنفی آمده این کتاب را شرح زده، و اینجا عرض کنم راجع به حکیم بن حزام یک صحبتی دارد که بله حکیم بن حزام در کعبه به دنیا آمده بعد می آید یک چیز دیگر می گوید، می گوید:

«و فی مستدرک الحاکم»

که حالا ما از خود حاکم هم نقل می کینم،

«أن علی بن ابی طالب کرم الله وجه ولد أیضاً فی داخل الکعبه»

علی بن ابی طالب هم در کعبه متولد شده است

شرح شفا، قاضی عیاض، ج 10

این چیزی که در اینجا آمده و سعی می کنند حکیم بن حزام را هم قاطی بکنند با این مسئله، باز نقل دیگری ما داریم در منابع اهل سنت که کتاب آقای مسعودی است، «مروج الذهب» مسعودی، مسعودی هم در جلد 2، مروج الذهب خودش چاپ المکتبة العصریه، با تحقیق کمال حسن مرعی اینجا نقل می کند، صفحه 273، ذیل خلافت امیرالمؤمنین می گوید:

«و کان مولده فی الکعبه»

میلاد حضرت در کعبه بوده

مروح الذهب، مسعودی، مکتبة العصریه، تحقیق کامل حسن مرعی، ج 2، ص 273

این هم نقل آقای مسعودی، نقل دیگری باز ما در این زمینه داریم در کتاب « نزهة المجالس» صفور شافعی، که جزء دوم این کتاب است، ملاحظه بکنید در صفحه 159، که اینجا هم می آید می گوید، امیر المؤمنین در کعبه به دنیا آمده، خب این تا به اینجا؛ اما جالب اینجا است که بینندگان عزیز ما این را بدانند که نقل ها فقط نیست، و نه تنها فقط اینها نیست بلکه اصلاً روایات در زمینه میلاد آقا امیرالمؤمنین (ع) در کعبه از روایات متواتر است، یعنی اینقدر نقلش زیاد است این روایت که یقین آور است و هیچ شک و شبه ای باقی نمی ماند، محال است راوی ها توانی بر کذب کرده باشند، چون اقطار عالم را این روایت فرا گرفته، و افزون بر اینها ببنید این روایت در چه شرایطی آمده منتشر شده، در شریطی که در دولت اموی و دولت عباسی بغض امیرالمؤمنین وجود داشت در طول این دولت ها، این نبوده که مثلاً بگوییم، امویان محب بودند یا عباسی ها، نخیر اینطوری نیست، دشمن امیرالمؤمنین بودند، و اصلاً فضائل گفتن امیرالمؤمنین جرم بود، حتی مثلاً یک عالم اهل سنتی می آمد یک فضیلت می گفت او را می زدند حتی منبرش را آب می کشیدند، می گفتند نجس شده که فضیلت گفته، یا مثلاً عالمی می آمد فضیلت می گفت او را به حد مرگ می زدند و ما چندتا عالم اهل سنت درایم که در همین زمینه کشته شدند، بخاطر بیان فضائل حضرت آقا امیرالمؤمنین (ع)، خب این نشان دهنده آن خفه قانی است که نسبت به حضرت وجود دارد حتی در یک برهه ای شرط ازدواج قرار داده بودند، دشمنی و بغض امیرالمؤمنین را، و سب امیر المؤمنین را نستجیر بالله، قبیله ای بود می گفتند شرط ازدواج در ما این است، به این حد و جایزه می گرفتند برای این عملشان، برای این کارهایشان خب در این خفه قان در این فضا روایت امیرالمؤمنین در باره میلادشان بصورت متواتر نقل شده که در کعبه است، شما ببنید کتاب «المستدرک علی الصحیحین» حاکم نیشابوری جلد 3، چاپ دار الکتب العلمیه، حاکم از آن کسانی است که کتک خورده برای بیان فضائل، صفحه 550، ببیندی بالا می آید نقل حکیم بن حزام را مطرح می کند که حالا راجع به آن ان شاء الله صحبت خواهیم کرد و پایین می آید چه می گوید؟

«فقد تواتر الأخبار أن فاطمه بنت اسد ولدة امیرالمؤمنین علی بن ابی طالب کرمه الله وجه فی جوف الکعبه»

می گوید روایات متواتری وجود دارد که جناب فاطمه بنت است(س) امیرالمؤمنین (ع) را در داخل کعبه به دنیا آوردند

المستدرک علی الصحیحین، حاکم نیشابوری، چاپ دار الکتب العلمیه، ج 3، ص  550

این روایتی که ایشان نقل می کند، بنابر این نه تنها در این زمینه روایات فراوان وجود دارد بلکه متواتر هم هست و هیچ شک و شبهه ای در باره این روایات وجود ندارد.

مجری:

بسیار متشکر استفاده کردیم، پس یکی از مسلمات فضائل آقا امیرالمؤمنین مولد کعبه بودن ایشان هست، با توجه فرمایشات و مستنداتی که حاج آقا بیان فرمودند، از منابع اهل سنت ان شاء الله که همه ما مورد عنایت و شفاعت حضرتش قرار بگیریم و عیدی مادر این شب میلاد مبارک شان این باشد که چشم همه ما منور بشود به گنبد نورانی شان.

در ادامه حاج آقا یک اشاراتی فرمودید در خصوص اینکه در برخی از منابع اهل سنت اشاراتی شده به اینکه اشاخص دیگری یا مشخصاً شخص دیگری به نام حکیم بن حزام، ایشان هم گویا گفته شده و ادعا شده که مولود کعبه است، راجع به این بیشتر توضیح می فرمایید؟

استاد روستایی:

در باره این مسئله ما یک نقل هایی را داریم که گفتند بله یک شخصی بنام حکیم بن حزام در کعبه به دنیا آمده ملاحظه بفرمایید اولین منبعی که این مسئله در آن آمده این را نمایش بدهم خدمت بینندگان مان و بعد پیرامونش بحث بکنم، ببنید

«حدثنا الزبیر قال حدثنی مصعب بن عثما، قال دخلت ام حکیم بن حزام الکعبه مع نسوة من قریش»

زبیر بن بکار از مصعب بن عثمان نقل می کند که می گوید مادر حکیم بن حزام وارد کعبه شد و به همراه زنانی از قریش،

وارد کعبه یعنی وارد محدوده بیت الله الحرام

«و هی حامل بحکیم بن حزام»

ایشان باردار بود

« فضربها المخاف فی الکعبه»

در بارداری او را در کعبه فرا گرفت

«فأتیت بنطح حیث أعجلها الولاد فولدت حکیم بن حزام فی الکعبه علی النطح»

در یک چیزی آوردیم، که بعضی ها شاخ ترجمه کردند، و زمانی که دردش فرا گرفت و در آنجا این را به دنیا آورد، خب اولاً حکیم بن حزام می گوید چه کسی بوده، از سادات قریش و وجوه شان بوده در جاهلیت از شخصیت های ویژه جاهلیت و اسلام؛ این درباره اش گفته شده که این آقا به دنیا آمده جالب اینجا است که علاوه بر این سندی که من نشان دادم در بعضی از منابع دیگر هم این مسئله آمده است، همینطوری یکی یکی اگر ما بخواهیم منابع را نگاه بکنیم در چندین منبع این مسئله ذکر شده؛ اما نکته دیگری که حائض اهمین است در اینجا این است که حاکم نیشابوری قبل از اینکه بیان بکند که امیرالمؤمنین علی (ع) در کعبه به دنیا آمده آن هم به نحو متواتر، عبارتش این است دقت بکنید این را، ببینید، ماجرای این آقا را که نقل می کند از ابراهیم بن اسحاق حربی تا مصعب بن عبد الله که این مسئله را نقل می کند می گوید ایشان در کعبه به دنیا آمد و خلاصه تا به این جا بعد می گوید:

«ولم یولد قبله ولا بعده فی الکعبة احدٌ»

قبل و بعد از این آقا در کعبه احدی متولد نشده است،

این بعدش می آید می گوید که روایات متواتر وجود دارد که امیرالمؤمنین (ع) را فاطمه بنت اسد داخل کعبه به دنیا آورده، دوتا حالت دارد یا امیرالمؤمنین بعد از حکیم بن حزام است، یا امیرالمؤمنین قبل از حکیم بن حزام است، دیگر خارج از این نیست که گزارش هم نشده که اینها هردو باهم در یک لحظه باهمدیگر رفتند در کعبه و زایمان کردند این را هم نداریم که، پس یا امیرالمؤمنین قبل از او است یا بعد از او است، اینجا دارد چه می گوید؟ می گوید قبل و بعد آقای حکیم حزام کسی در کعبه متولد نشده است، بعد از آنطرف روایات متواتر داریم که امیرالمؤمنین در کعبه متولد شده، پس این معلوم است یک جایی  از آن بو دار است، و این روایت صاف نیست، درست نیست، حالا برویم سراغ تحلیل؛ پس ببنید اول گفتیم در کتاب «جمهرة النسب قریش الخبارها» زبیر بن بکار آمده این سندش هم خدمت بینندگان نمایش دادیم که راجع به حکیم بن حزام بن خویلد نقل می کند که این آقا در کعبه آمد، حاکم نیشابوری آمد گفت که این آقا قبل و بعدش کسی در کعبه به دنیا نیامده، حالا از کسی نقل کرده حاکم اما خود حاکم گفت روایت متواتر اینطرفش را داریم، خب حالا ما اینجا باید این را تحلیل بکنیم، چقدر می تواند این درست باشد، طبیعتاً راوی این مسئله خیلی مهم است، کتابی که این روایت در آن آمده خیلی مهم است، زمانی که نویسنده زیست می کرده خیلی مهم است، شغل نویسنده چه بوده، اینها خیلی مهم است برای فهم یک گزاره تاریخی، این نیست که ما همین یک گزاره تاریخی را یک جایی پیدا کردیم و بگوییم باشد پذیرفتیم، نه اینطور نیست، این کتاب برای چه کسی است؟ آقای زبیر بن بکار بن عبد الله متوفی اینجا نوشته 256، اما حالا یک اختلافات اندکی در این زمینه وجود دارد، ما همان 256 را می گوییم که خیلی هم اختلاف نیست، این آقا سال 172 به دنیا آمده 256 از دنیا می رود، خب این آقا چکاره است، اول از شغلش شروع می کنیم، بعد می پردازیم به دوره اش در چه دوره ای آن شغل را داشت و بعد می پردازیم به گرایش عقیدتی اش فقط این یک نفر، حالا بقیه راوی ها را هم به حساب شان خواهیم رسید، اما فعلاً همین نفر اول، یعنی اولین نویسنده ای که خودش آمده این را نوشته، اولاً پس شغلش را بررسی خواهیم کرد، در چه دوره ای آن شغل را داشت این آدم، و ثانیاً از اینها که گذشتیم می آییم بررسی می کنیم گرایش اعتقادی این آقا را و رابعاً گرایش قوم و خویشی این آقا را بررسی می کنیم که نسبتی با این حکیم بن حزام دارد یا ندارد این را بررسی می کنیم، خب آقای زبیر بن بکار این قاضی مکه بوده خب، و نه تنها قاضی مکه، اگر من این را ملاحظه فرمایند بینندگان عزیز مان «سیر اعلام النبلاء» شمس الدین ذهبی ، جلد 12،

الزبیر بن بکار، العلامه الحافظ النّسابه قاضی مکه و عالمها»

قاضی مکه و عالم مکه بوده

سیر اعلام النبلاء، شمس الدین ذهبی، ج 12

خب این قاضی مکه بوده از طرف متوکل عباسی، اصلاً قاضی منصوب است، پس شغلش قاضی حکومت است،

«عالمها»

عالم حکومتی هم هست

عالم درباری است، قاضی و عالم درباری، دربار چه کسی؟ در بار متوکل عباسی، خب حالا که به اینجا رسیدیم ما باید این گرایش اعتقادی این آقا را هم بررسی بکنیم، این آقا پس شد عالم درباری متوکل عباسی خب، من یک عبارتی را می خواهم اینجا سرچ بزنم که بینندگان عزیز وارجمند ما ببینند که این خیلی تعیین کننده است این مسئله برای اینکه بینندگان مان متوجه بشوند گرایش اعتقادی آقای زبیر بن بکار را، اینجا بحث می کند راجع به آقای متوکل عباسی دارد حرف می زند، وقتی می آید راجع به رفیق های متوکل صحبت بکند، ببنید این عبارت،  کتاب «الکامل فی التاریخ» ابن اثیر، جلد 6، صفحه 109، می گوید:

«و إنما کان کان ینادمه و یجالسه جماعة قدر اشتهروا بالنصب و البغض لعلی»

الکامل فی التاریخ، ابن اثیر، ج 6، ص 109

می گوید إنما فقط و فقط و فقط، همنشینان و رفقای متوکل و همه همنشنینانش، حالا چه برسد مسؤل مملکتش باشد مسؤلیت در حکومتش داشته باشد، چه فقط یک نشست و برخواست داشته باشد چه کسانی بودند،کسانی که مشهور بودند به ناصبی گری و بغض امیرالمؤمنین، خب آقای زبیر بن بکار همنشین و ندیم متوکل هست یا نه؟ قاضی منصوب از طرف متوکل است ایشان ، و در مکه هم عالم درباری است، آیا متوکل عباسی که شخصیتی است که ناصبی است بغض امیر المؤمنین دارد می آید یک شیعه ناب را بگذارد مثلاً بعنوان قاضی و عالم دربار خودش، قطعاً این  کار را نمی کند خصوصاً اینکه ما دلیل داریم این آقا از خاندان زبیری است، زبیر بن بکار، از آن خاندان است، و این شخصیتی است که سابقه دشمنی این خاندان با اهل بیت مبرهن و واضح و روشن است برای همه، یک زمانی شما می گویی در دوره هارون الرشید علی بن یقطین شیعه بود در آنجا وزیر بود، هارون که نمی دانست این شیعه است، خبر نداشت تازه اگر هم فرض بکنید که خبر هم داشته باشد در مورد هارون نگفتند که فقط با ناصبی ها می نشست، اما در مورد متوکل این را گفتند، و علاوه بر اینکه ما در مورد علی بن قطین می دانیم که این آدم خاندانش که بود، در مورد این هم می دانیم خاندانش که بود، این هم دشمن بود، درست شد، پس بنابر این شغل آقای زبیر بن بکار چیست؟ قاضی، و عالم درباری، قاضی چه کسی است؟ متوکل، همنشین های متوکل چه کسانی هستند؟ ناصبی ها، خود به خود می فهمیم که پس گرایش اعتقاد آقای زبیر بن بکار هم نصب و بغض امیرالمؤمنین است، خب این هم تا به اینجا.

مجری:

تو اول بگو با کیان زیستی

من آنگه بگویم که تو کیستی

استاد روستایی:

تو اول بگو با کیان زیستی تا ما بگوییم شما چه کسی هستی، اولین منبعی هم که این در آن نقل شده این کتاب است، از اینکه بگذریم، این قوم و خویشی هم با آقای حکیم بن حزام دارد یا ندارد، اینجا دوتا مسئله وجود دارد، اگر قوم و خوشی ثابت بشود دوتا انگیزه اینجا وجود دارد برای جعل روایت، انگیزه اول که ناصبگری و بغض امیرالمؤمنین است، طبیعتاً این است که وقتی اینها نتوانند روایت متواتر را زیر سؤال ببرند یک شبیه سازی بکنند، یک کسی را بسازند خب حالا چه کسی را بسازند، می  آید می گوید بگردیم چه کسی را پیدا بکنیم، بخواهیم بگوییم عبد الله بن زبیر که می دانیم او در مدینه به دنیا آمده، می آید یک شخصیت غریب را دست رویش می گذارد که خیلی نمی  شناسند او را، می آید دست می گذارد روی پسر عمویش اینها از پسر عموهای اینها هست، این آقای حکیم بن حزام، حکیم بن حزام بن خویلد است، این از پسر عموهای اینها است، و اجداد اینها هم به خویلد می رسد، اینها در رگ و ریشه پسر عمو هستند، پس دوتا انگیزه وجود دارد، یک انگیزه قوم و خویشی دو انگیزه بغض و نصب برای امیرالمؤمنین، برای اینکه همچین چیزی یک آقای ناصبی بسازد، این هم از این؛ خب یک روایت متواتر اینطرف یک روایت شبیه سازی شده، آنطرف حالا برویم سراغ روای بعدی، یعنی آقای مصعب بن عثمان، این آقا دارد می گوید من از مصعب بن عثمان نقل کردم، خب گفتیم، آقای زبیر بن بکار برای چه زمانی است؟ برای سال 172، متولد شده سال 256 هم مرده، ما می گوییم اصلاً این ده سالش بوده این نقل را شنیده باشد، خوب است؟ اصلاً بگو پنج سالش بوده، خوب است دیگر بیش از این؟ پنج سالش بوده از آقای مصعب بن عثمان شنیده، یعنی فرض بکنید سال 177 این را شنیده باشد، آقای مصعب عثمان چه وضعیتی دارد؟ مورد وثوق است؟ نه در علم رجال گفتند این مجهول الحال است، اصلاً این شخصیت از نظر علم رجال مورد قبول نیست ، و اساساً این مجهول گفته شده هیچ کتاب رجالی اسم این آدم را بعنوان راوی که زبیر بن بکار از او نقل کرده باشد نیاوردند که بخواهند یک شرح حالی برایش بیان بکنند، خب پس این  هم معلوم نیست چه کسی هست، ببنید چقدر راحت جعل می کند، خودش که در بار پشتی بانش است، ناصبی هم که هست، نویسنده هم که هست، از یک آدم گم و گوری هم نقل می کند، کسی هم که برایش دارند جعل می کنند سالها است زیر خاک است نمی  تواند بگوید من نبودم من در کعبه بدنیا نیامدنم من جای دیگری به دنیا آمدم، آن هم که نمی تواند بگوید، یعنی بگرد پیدا کن پرتقال فروش را، این مصعب بن عثمان هم مجهول است، اصلاً شما بگو آقا این مصعب بن عثمان ثقه، فرض کن، این آقا ما گفتیم که خیلی کم بگیریم پنج سالش باشد مثلاً از او نقل بکند، یعنی سال 177، حکیم بن حزام را درباره اش چه گفتند؟ در همین کتاب خودش می گوید:

«و کان حکیم بن حزام من سادات القریش و وجوهها فی الجاهلیه و الإسلام»

در دوره جاهلیت و در دوره اسلام این از شخصیت های شناخته شده قریش بود

یعنی آقای حکیم بن جزام در دوره جهالی به دنیا آمده، خب آقای مصعب بن عثمانی که مجهول است، سال 177 برای این نقل کرده باشد، چه زمانی به دنیا آمده که دوره جاهلیت را درک کرده باشد دیده باشد آن ماجرا را، که می گوید:

«دخلت فلانی»

فلانی وارد کعبه شد

در دوره جاهلی، صد و هفتاد و اندی سال این آقا که خودش مجهول است، یک جا بیاورید که گفته باشند این صد و هشتاد سالش بوده،

مجری:

صد و هفتاد اندی سال تا هجرت پیامبر فاصله دارد

استاد روستایی:

بله تازه تا هجرت، 13 سال هم بعثت را بگذار رویش، بعد حالا برو در جاهلیت، چه زمانی در جاهلیت به دنیا آمده این، این را هم بررسی بکنید، دقت می کنید؟ یعنی این باید 250 سال داشته باشد، خب سنتش که نیامده مجهول هم هست، روایت اصلاً مرسل است، یعنی ببینید چه درست کردند، آن وقت افسوسی که من اینجا می خورم این است، چرا علمای اهل سنت آمدند کنار آن روایت متواتر این را ذکر می کنند، اینکه وضعیتش معلوم است، این آدم خودش که ناصبی است، قاضی یک آدم ناصبی هم هست، عالم دربار یک آدم ناصبی است خاندانش هم که ناصبی هستند، منظور همان پدر و پدر جدش هست، اینها یک سری ناصبی هستند دشمن اهل بیت هستند، آن جد اعلی  یشان هم زبیر که در جنگ جمل در مقابل حضرت شمشیر کشیده، اینها پرونده مثبتی که اینجا ندارند تا زمان جنگ جمل، خب این نسبت به خود زبیر بن بکار، مصعب عثمان هم که وضعیتش این است، سنش هم که نمی خورد، حالا چرا آقایان آمدند این را اضافه کردند در کنار آن نقل؟ چه انگیزه ای وجود دارد؟ وقتی ما نقل متواتری برای یک مسئله وجود دارد چه انگیزه وجود دارد که شما بیایی یک نقل به این داغونی را اینجا اضافه بکنید، آیا این انگیزه اینجا می تواند غیر از شبیه سازی در مقابل امیرالمؤمنین باشد؟ تضعیف فضائل حضرت باشد، حالا فرض بکنید که یک کسی ممکن است بگوید نه شما در بین حرف هایتان گفتید بعضی از اینها در یک شرایط سختی روایت را نقل می  کرند، خب بعضی در تقیه بودند،اما آیا همه در تقیه بودند؟ تا دوره معاصر هم ما بعضی ها را داریم که حکیم بن حزام را نقل می کند، الآن هم در تقیه هستند؟ این یعنی چه؟ این یعنی اینکه با حضرت یک مسائلی وجود دارد حد اقل نسبت به بعضی از این افراد، بنابر این ما معتقد هستیم که این نقل حکیم بن حزام کاملاً غلط است.

مجری:

خیلی ممنون متشکر از جناب استاد روستایی عزیز، که با بیان مستدل فضائل آقا امیرالمؤمنین ما را مستفیض کردند و ان شاء الله که همه ما عیدی خودمان را از دست حضرت بی بی فاطمه زهرا(س) دریافت کنیم، با شما هستیم با تماس هایی که شما دوستان عزیز گرفتید، آقای علی آقا از اصفهان روی خط هستند، علی آقا سلام علیکم بفرمایید،

بیننده:

سلام علیکم و رحمةالله، سلام عرض می کنم خدمت هم استاد گرامی و هم مجری محترم، استاد من یک بحثی را حاج آقا عباسی کردند شنبه و حالا این بحث به جایی نرسید چونکه وقت برنامه کم بود، اما می خواهم امشب این بحث را با شما انجام بدهم

استاد روستایی:

در چه مورد است موضوع بحث تان؟

بیننده:

حجیت حدیث، که آیا احادیث که هم شما هم بقیه اساتید در برنامه به آن استناد می کنید آیا اینها واقعاً حجت دارد برما یا نه و قابل استناد هست یا نه؟

استاد روستایی:

ببنید البته نوع برنامه ما متفاوت است، برنامه بنده تاریخی است، و تاریخ هم حجیت محور نیست، بنابر این من پیشنهادم این است که در همان برنامه استاد عباسی شما ادامه بحث تان را تماس بگیرید و با ایشان ادامه بدهید بخاطر اینکه اصلاً موضوع برنامه ما بحث تاریخی است، عزیز دل،

بیننده:

نه بلاخره حدیث هم خب شما استناد می کنید دیگر

استاد روستایی:

بستگی دارد ببنید من الآن دارم گزارش های تاریخی را بررسی می کنم موضوع من تاریخی است، و من خوف این را دارم که حرفی ندارم که تقدیم شما بکنم بحث را و با شما گفت و گو بکنم، اما خوف این را دارم که بینندگان عزیز دیگرمان حقشان ضایع بشود، و گر نه در یک جمله علی آقای عزیز من عرض می کنم خدمت شما، هر علمی متدی دارد، برای خودش، درست است؟ ما بر اساس یک قواعد و شواهدی جلو می رویم، و چیزی را می پذیریم شما وقتی مثلاً سخن یک متخصص را در یک فنی می شنوی بر چه اساس می پذیری؟ بر چه اساس این را می پذیری؟ شما مثلاً می روی یک جایی دکتر، حرفی می زند می پذیری درست است؟ شما چرا می پذیری؟ مگر دانشگاه و دکترا درس خواندی؟

بیننده:

خیر منتهی من بحثم چیز دیگری است،

استاد روستایی:

خب نه چرا می پذیرید؟

بیننده:

خب ببینید فرق می کند ما نمی توانیم که از، حالا من می گویم بحثم حجیت حدیث است،

استاد روستایی:

خب می دانم حدیث یعنی یک گفتار دیگر، درست است؟ یک گفتاری است که از یک کسی صادر می شود درست است؟

بیننده:

از چه کسی صادر می شود این مهم است

استاد روستایی:

از هر کسی، من می خواهم مبنایی و ریشه ای برویم جلو قبول است؟ حدیث یعنی یک گفتاری که از یک فردی صادر می شود، حالا الآن یک گفتاری از یک پزشکی صادر شده، این معنای لغوی حدیث است، بله معنای اصطلاحی، اینکه برای امام باشد پیامبر باشد این یک حرف دیگر است، ما فعلاً دراد می گوید گفتاری که از یک کسی صادر می شود شما بر چه اساس این را می پذیرید؟

بیننده:

ببینید این را می گویند مغالطه،

استاد روستایی:

چرا مغالطه من درام سؤال می پرسم عزیز دل،

بیننده:

آن پزشک علمش را دارد

استاد روستایی:

از کجا فهمیدی علمش را دارد؟

بیننده:

خب بلاخره مدرک دارد مجوز دارد

استاد روستایی:

مگر دانشگاه با او بودی؟

بیننده:

در دانشگاه همراهش نبودم ولی آن کسی که در دانشگاه همراهش بوده یا آن کسی که این مدرک را به او داده حجیت علمی ایشان برایم ثابت است، من دارم با چشمم می بینم که ایشان مدرک دارد.

استاد روستایی:

آفرین ، مدرکش را که قاب نمی کند به شما نشان بدهد،

بیننده:

مدرک دارد بلاخره حجیتش اثبات می شود

استاد روستایی:

آفرین من می خواستم به همین برسی، خب شما مثلاً معتقد هستی که او گواهی نظام پزشکی دارد و یک عده فرد متخصص تشخیص دادند که ایشان می تواند طبابت بکند، درست است؟

بیننده:

بله

استاد روستایی:

ما وقتی می آییم یک گفتاری را از یک کسی می شنویم، این در مورد پزشکش بود، شما می شنوی در فلان جای شهر فلان اتفاق افتاده، یا نه در فلان جای شهر فرض بکنید که فلان جای، فلان کشور یک انفجاری رخ داده، خودت هم که آنجا حضور نداری، چه باعث می شود این را بپذیری؟ اعتماد کردن به آن شخصی که این خبر را داده درست است؟ اگر شما این منبعت اعتبارش ثابت شد برایت دیگر می پذیری، اما اگر این منبع خبری شما معتبر نبود کذب بود، یک آدم کذابی بود مثلاً شما نمی پذیرید غیر از این است، حالا در مورد یک حدیثی که بدست ما می رسد طبیعتاً راوی این را نقل کرده دیگر، راه بررسی این چیست؟ این است که به متخصص مراجع بکنیم دیگر همانطوری که من اگر بخواهم بفهمم این پزشک تخصص دارد، می روم نظام پزشکی این را چک می کنم، درست است که راستی آزمایی بکنم وقتی یک روایتی هم یک راوی بیان می کند طبیعتاً می آیم حالات آن راوی را مورد بررسی قرار می دهم در کتب مختلف، نه در یک کتاب، از ناحیه متخصصین مختلف بررسی می کنم اگر وثاقتش و اعتبارش برایم ثابت شد یک، دو با دیگر تعالیم دینی در تعارض و تناقض نبود، سه با عقل قطعی نه عقل شخص من، در تناقض و تعارض نبود آن وقت می پذیرم

بیننده:

خب ببینید حاج آقا من بحثم همین است، ما الآن می رویم در نظام پزشکی مدرک فلان آقای دکتر را بررسی می کنیم لکن ما داریم با چشم خودمان می بینیم و در زمان خودمان است، و اینکه آن نظام پزشکی یک قائده مشخصی دارد، ایشان ده سال درس خوانده پس می شود دکرت

استاد روستایی:

دیدی داری مغالطه می کنی علی جان، ببینید عزیز دل برادر شما ، من دارم می گویم یک اتفاقی می افتد یک مثالش پزشک است شما به اعتبار اعتمادی که به آن متخصص می  کنی، لزوماً شما متخصص را به چشم ندیدی، مدرک آقای دکتر را هم ندیدی، می گویی یک متخصصی بوده است که این را به این بدهد، حالا در مورد حدیث هم می گوییم یک متخصصی بوده است که این راوی را بیاید بگوید موثق است، لزوماً اینجا دیدن معنا ندارد، شما یقین باید بکنی به وجود متخصص، حالا یک زمانی یقین کردن شما این است که بروید ورق بزنید ببینید، یک زمانی به این است که شما بیایی سابقه طرف را بررسی بکنی، شما می خواهی یک فردی را بکار بگیری یک زمانی با او زندگی کردی، یک زمانی می روی سابقه اش را بررسی می کنی، پیشینه اش را بررسی می کنی، در حدیث هم همین است، اما ظاهراً مجری محترم می فرمایند وقت تمام شده من حرفی هم ندارم در برنامه دیگر هم خدمت شما باشم اما تصورم این است با توجه به اینکه شنبه برنامه خود استاد عباسی است یک قدری زودتر تماس بگیرید که ان شاء الله بشود بحث بیشتری انجام بشود.

مجری:

خیلی ممنون از جناب استاد روستایی عزیز و علی آقا که تماس گرفتند با رنامه خودشان از شما بینندگان عزیز هم تشکر می کنم عیدتان هم دوباره مبارک باشد، ان شاء الله که همه ما تحت عنایت حضرت باشیم شب شما بخیر یا علی مدد خدا نگهدار.

«والسلام علیکم ورحمة الله وبرکاته»

 


  
  • رضایی

    2 ارديبهشت 1402 - ساعت 19:48

    لعنت خدا بر منکران فضائل اهل بیت صلوات الله علیهم اجمعین

    0 0

ایستگاه اندیشه>

شبکه ولی عصر ایستگاه اندیشه حجت الاسلام روستایی